عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
مردم که ز مردمی نشانش نبود
اینش نپسندند چو آنش نبود
انسان نبود آنچه به انسان ماند
ماهی چو زبان است و زبانش نبود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
شوریده عشق اگر غم‌آلود شود
از طینت پاک، زود خشنود شود
سرچشمه چو تیره گردد از کاویدن
آید چو به حال، رفع آن زود شود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۶
گر سخت چو سنگ و نرم چون موم شود
کی جاهل را ملال مفهوم شود
آشفتگی طبع چه داند جاهل
شب، تیرگی آب چه معلوم شود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۷
هر فرد، به علم، فرد اکبر نشود
آیینه به خورشید برابر نشود
آن کس که به قدر حال، هوشی دارد
داند که گوهرشناس، گوهر نشود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
دنیا مطلوب طالب دین نشود
شیدایی آن، شیفته این نشود
بار دل عارف نشود جلوه دهر
آیینه ز عکس کوه سنگین نشود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۱
خواهی که دلت ز دوست آگاه شود
وان گه ز مقربان درگاه شود
بر خواهش نفس دست رد باید زد
تا کار تو در عشق به دلخواه شود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۲
زان پیش که دفتر بقا شسته شود
وین خاک تن از سیل فنا شسته شود
درویشی جو، که چرک دنیا ز تنت
در فقر، به موج بوریا شسته شود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۶
آن کو به جهان رضای حق می‌خواهد
پیوسته دل آشنای حق می‌خواهد
زاهد حق را برای خود می‌خواهد
عارف خود را برای حق می‌خواهد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۷
عاقل ز جهان فتنه‌آمیز جهد
هرچند صدا رود که مگریز، جهد
از دیدن روزگار هر لحظه دلم
چون خفته ز خواب وحشت‌انگیز جهد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
ای آن که هوس طبع تو را سود دهد
نابود تو را ساختگی بود دهد
سوزی نبود آه به تقلید تو را
میرد چو چراغ، اندکی دود دهد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
در راه طلب، فتادگی می‌باید
گر فیض رسد فتادگان را، شاید
درویش برآورد کمال از پستی
دلوی که رود تهی به چه، پر آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۷
در معرکه مردی که ازو کار آید
با شیر نرش پنجه‌زدن عار آید
آن را که هراسی به دل از رهگذری‌ست
نقش پی مور، در نظر مار آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۸
هرچند تو را عذاب می‌افزاید
میلت به سوی شراب می‌افزاید
عصیان تو، از دامن تر، روز به روز
چون وزن نمد در آب می‌افزاید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۴
ای آن که هوس دکانی از بهر تو چید
بر حال دلت چه گریه، باید خندید
هر نقش که دیدی، به دلت صورت بست
یک چشم و هزار مردم چشم که دید؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
بی رنج خمار، کس به جامی نرسید
بی محنت دهر، دل به کامی نرسید
حق سعی تو را وسیله رزق تو کرد
بی زحمت چاشت، کس به شامی نرسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۳
در کوی مجاز هرکه شد راهسپر
کی خواری و عزت کندش هیچ اثر
بیچاره ستور، نعل بر پا خواهد
از آهن و زر بودن نعلش چه خبر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۴
از حادثه گر چرخ شود زیر و زبر
نقصان نپذیرد هنر اهل هنر
از فیض هنر بود که هرگز نشود
از شورش بحر، تیره‌دل آب گهر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۰
در گلشن دهر تا خزان است و بهار
افتد به بدان، بیشتر از نیکان کار
هرچند چمن برای گل ساخته‌اند
یک هفته‌اش از گل است و باقی از خار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
قدسی ز بتان حسرت دیدار مدار
سر در پی چشم خویش زنهار مدار
معشوق تو در دل است، نتوان دیدش
بر هرچه نظر کار کند، کار مدار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
در پرده ز محتسب شراب اولی‌تر
پوشیدن کار ناصواب اولی‌تر
فعل بد خویش را نهان می‌دارم
باشد رخ زشت در نقاب اولی‌تر