عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۹
ای دوست چنین ز دوست‌داران مگذر
چون سیل که بگذرد بهاران، مگذر
هرچند گذشتگی عنان تو گسست
از خود بگذر ولی ز یاران مگذر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۱
پیوسته روم راه چو پرگار به سر
بی پا نشوم ز شغل بسیار به سر
آن را که ز کاهلی سرشته‌ست گلش
دیوار به سر فتد، به از کار به سر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۶
آمیخته‌ام به خلق، چون شهد به شیر
نگذشته مرا دشمنی کس به ضمیر
با خصم ز بس یگانگی ورزیدم
بر خویش زند، چو بر من اندازد تیر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
گوشی طلب از خدای خود پند پذیر
بر حرف درشت واعظان خرده مگیر
چون خاک به برگ گل که باشد محرم؟
سوزن ره رشته می‌نماید به حریر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۰
ای محض شکم آمده چون چرخ اثیر
بشنو، اگرت گوش بود پند پذیر
پیوسته شکم‌پرست، سرگشته بود
از گردش سنگ آسیا تجربه گیر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۱
ای فیض تو همچو صبحدم عالمگیر
یک دانه ز سبحه تو خورشید منیر
صد بخت جوان دست اطاعت به تو داد
پیری چو تو، کس ندیده در عالم پیر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۴
بر قرص جو خودم بود دست دراز
گو سفله به نان گندم خود می‌ناز
کی از دگری ناز کشد در عالم؟
آن را که همین به بی‌نیازست، نیاز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۷
خوش نیست زبان رمز را قصه دراز
این نغمه خوش است، لیک در پرده ساز
بگذار که پوشیده بود گوهر راز
نقصان صدف بود دهن کردن باز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۹
از فیض دم شماست پیش همه کس
بر گردن صبح، حق تقصیر نفس
ما را ز شما به جز دعا نیست هوس
مر شاهان را دعای درویشان بس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۰
کو عقل که نفس را کند منع هوس
از شهد به بادزن شود دور، مگس
با نفس به جز خرد نمی‌سازد کس
در پهلوی شیر شیربان خوابد و بس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۲
احوال زمانه از ستم‌کیشان پرس
نیک و بد خویش را، هم از خویشان پرس
از کوتهی سپهر اگر می‌پرسی
از بخت بلند کوته‌اندیشان پرس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۳
با عقل به اندازه روی مایل باش
آگاه درین بادیه هایل باش
در معرفت خدا، سخن بسیارست
تسلیم شو و به عجز خود قایل باش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۴
بی لخت جگر چو لاله در راغ مباش
بی آتش دل چو غنچه در باغ مباش
تا نقش قدم بسوز اگر سرگرمی
در عشق، کم از فتیله داغ مباش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۶
هرکس که به گلشن وجود آرندش
گر با نیکان بود، نکو دارندش
بی تربیت پیر، چه حاصل ز مرید
خودروست نهالی که نمی‌کارندش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۸
آن کس که به معصیت فرو رفته سرش
افسوس خورد، چون شود از خود خبرش
باری که شتر فروکشد در مستی
آید چو به حال خویش، بیند اثرش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۹
گردون که ندانی سبب خیر و شرش
پیداست هزار نفع در هر ضررش
سرکوب فلک، تو را به اصلاح آرد
خرمن زند آن نخل که بشکست سرش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۴
آن را که بود رگی ز غیرت به تنش
باید نبود به جز توکل سخنش
آن کس که زند حرف گدایی، بادا
چون نان گدا خشک، زبان در دهنش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۷
زنهار دم سرد مده سر به چراغ
بد می‌سوزد فتیله تر به چراغ
او را، هم ازو طلب، اگر می‌طلبی
جز نور چراغ نیست رهبر به چراغ
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۸
از ماه، چه نور چشم داری در میغ؟
بالقوه چو بالفعل نگردید دریغ
هر آدمی‌ای به معرفت پی نبرد
ناید عمل تیغ ز انگاره تیغ
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۹
ای عمر گرامی به ریا کرده تلف
دل را خبر از ذکر نه و سبحه به کف
آرایش ظاهر چه کنی آینه‌وار؟
رو باطنت آراسته گردان چو صدف