عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸۷
بعضی به صفات حیدر کرارند
بعضی دیگر ز زخم تو بیمارند
عشقت گوید درست خواهم در راه
گوئی تو که نی شکستگان بسیارند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸۴
در نفی تو عقل را امان نتوان دید
جز در ره اثبات تو جان نتوان داد
با اینکه ز تو هیچ مکان خالی نیست
در هیچ مکان ترا نشان نتوان داد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰۸
دی می‌رفتی بر تو تو نظر می‌کردند
آنانکه به مذهب تناسخ فردند
سوگند به اعتقاد خود می‌خوردند
کاین یوسف ثانیست که باز آوردند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱۳
روز شادیست غم چرا باید خورد
امروز می از جام وفا باید خورد
چند از کف خباز و سفا رزق خوریم
یکچند هم از کف خدا باید خورد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵۷
عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
در عشق تن و عقل و دل و جان نبود
هرکس که چنین نگشت او آن نبود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶۳
عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۵
آن جمع کن جان پراکنده بیار
وان مستی هر خواجه و هر بنده بیار
آواز بکش رضای پاینده بیار
ز آواز سرافیل شوم زنده بیار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۲
ای آمده ز آسمان درین عالم دیر
و آورده خبرهای سموات به زیر
ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر
یارب تو بده دمدمه پنجهٔ شیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۴
ای بوده سماع آسمانرا ره و در
وی بوده سماع مرغ جانرا سر و پر
اما به حضور تست آن چیز دگر
مانند نماز از پس پیغمبر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۶
در مصطبه‌ها گر دو خرابات نگر
پیچیدن مستان به ملاقات نگر
در کعبهٔ عشق سوی میقات نگر
هیهات شنو ز روح و هیهات نگر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴۵
بازآمدم اینک که زنم آتش نیز
در توبه و در گناه و زهد و پرهیز
آورده‌ام آتشی که می‌فرماید
کای هرچه به جز خداست از جا برخیز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۷
از روز قیامت جهان‌سوز بترس
وز ناوک انتقام دلدوز بترس
ای در شب حرص خفته در خواب دراز
صبح اجلت رسید از روز بترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۳
رو در صف بندگان ما باش و مترس
خاک در آسمان ما باش و مترس
گر جملهٔ خلق قصد جان تو کنند
دل تنگ مکن از آن ما باش و مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۵
آن رند و قلندر نهان آمد فاش
در دیدهٔ من بجو نشان کف پاش
یا او است خدایا که فرستاده خداش
ای مطرب جان یک نفسی با ما باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۰
پر از عیسی است این جهان مالامال
کی گنجد در جهان قماش دجال
شورابهٔ تلخ تیره دل کی گنجد
چون مشک جهان پر است از آب زلال
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۲
المنةالله که به تو پیوستم
وز سلسلهٔ بند فراقت رستم
من بادهٔ نیستی چنان خوردستم
حز روز ازل تا بابد سرمستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکار گردد
تو خون طلبی و من به رویت نگرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۱
ای دل ز جهانپان چرا داری بیم
حق محسن و منعم و کریمست و رحیم
تیر کرمش ز شصت احسان قدیم
در حاجت بنده میکند موی دو نیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۳
ای عشق که هستی به یقین معشوقم
تو خالق مطلقی و من مخلوقم
بر کوری منکران که بدخواهانند
بالا ببرم بلند تا عیوقم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹۹
تا ظن نبری که من دوئی می‌بینم
هر لحظه فتوحی بنوی می‌بینم
جان و دل من جمله توئی می‌دانم
چشم و سر من جمله توئی می‌بینم