عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
ای آنکه درینجهان چو تو پاکی نیست
زیبا و لطیف و چست و چالاکی نیست
زین طعنه در اینراه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای دگر باکی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
ای تن تو نمیری که چنان جان با تست
ای کفر طرب‌فزا، که ایمان با تست
هرچند که از زن صفتان خسته شدی
مردی به صفت همت مردان با تست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۲
میدان که در درون تو مثال غاریست
واندر پس آنغار عجب بازاریست
هرکس یاری گرفت و کاری بگزید
این یار نهانیست عجب یاریست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۷
هرچند فراق پشت امید شکست
هرچند جفا دو دوست آمال ببست
نومید نمیشود دل عاشق مست
مردم برسد بهر چه همت دربست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۰
ای قوم که برتر از مه و مهتابید
از هستی آب و گل چرا میتابید
ای اهل خرابات که در غرقابید
خیزید که روز و شب چرا در خوابید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷۱
این واقعه را سخت بگیری شاید
از کوشش عاجزانه کاری ناید
از رحمت ایزدی کلیدی باید
تا قفل چنین واقعه را بگشاید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸۵
بسیار تو را خسته روان باید شد
و انگشت نمای این و آن باید شد
گر آدمی‌ای بساز با آدمیان
ور خود ملکی بر آسمان باید شد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹۳
بیدار شو ای دل که جهان می‌گذرد
وین مایهٔ عمر رایگان میگذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳۵
چون بدنامی بروزگاری افتد
مرد آن نبود که نامداری افتد
گر در خواهی ز قعر دریا بطلب
کان کف باشد که بر کناری افتد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸۰
در می‌طلبی ز چشمه در بر ناید
جوینده در به قعر دریا باید
این گوهر قیمتی کسی را شاید
کز آب حیات تشنه بیرون آید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱۱
رو دیده بدوز تا دلت دیده شود
زاندیده جهان دگرت دیده شود
گر تو ز پسند خویش بیرون آئی
کارت همه سر بسر پسندیده شود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷۷
کاری ز درون جان میباید
وز قصه شنیدن این گره نگشاید
یک چشمهٔ آب در درون خانه
به زان رودی که از برون می‌آید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸۲
گر در طلبی ز چشمه در بر ناید
جویندهٔ در به قعر دریا باید
این گوهر قیمتی کسی را شاید
کز آب حیات تشنه بیرون آید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۲
می‌آید گرگ نزد ما وقت سحر
هم فقربه میرباید و هم لاغر
تا چند کنی خرخر اندر بستر
بروی زن آب ای که خاکت بر سر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۶
از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱۱
ای دل برو از عاقبت اندیشان باش
در عالم بیگانگی از خویشان باش
گر باد صبا مرکب خود میخواهی
خاک قدم مرکب درویشان باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۷
با همت بازباش و با کبر پلنگ
زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ
کانجا همه آفتست و اینجا همه رنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۲
چون آمده‌ای در این بیابان حاصل
چون بیخبران مباش از خود غافل
گامی میزن به قدر طاقت منشین
کاسودهٔ خفته دیر یابد منزل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱۴
خیزید که تا بر شب مهتاب زنیم
بر باغ گل و نرگس بیخواب زنیم
کشتی دو سه ماه بر سر یخ راندیم
وقت است برادران که بر آب زنیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۸
فرمود که دست و پا بکاری بزنیم
تا می نرود دو دست بازی بزنیم
چون در تو زدیم دست از این شادی را
پس چون نزنین دست آری بزنیم