عبارات مورد جستجو در ۲۲۲ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ حق خویشاوند او را ده وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ و درویش را و راهگذرى را ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ آن به است ایشان را که خداى را میخواهند و پاداش او میجویند وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشاناند که بیکىاند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بىعیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مىانبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مىباز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مىنشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فرستادگانى بقوم ایشانجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بایشان آوردند پیغامهاى روشنانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مىگشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مىگستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مىبیرون آید از رشحههاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مىبرند و شاد مىباشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشاناند که گردن نهاد گاناند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مىآفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مىافکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغسازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگاناند و بر پى گمانى نمىافتند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشاناند که بیکىاند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بىعیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مىانبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مىباز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مىنشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فرستادگانى بقوم ایشانجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بایشان آوردند پیغامهاى روشنانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مىگشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مىگستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مىبیرون آید از رشحههاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مىبرند و شاد مىباشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشاناند که گردن نهاد گاناند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مىآفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مىافکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغسازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگاناند و بر پى گمانى نمىافتند.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ یعنى آمرکم و اوصیکم بکلمة واحدة و هى قول لا اله الا اللَّه، قال: و هل جزاء لا اله الّا اللَّه الا الجنّة؟ فذلک قوله: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ
و عن عبد الرحمن القرشى عن عیاض الانصارى انّ رسول اللَّه (ص) قال: ان لا اله الا اللَّه کلمة عند اللَّه کریمة و لها عند اللَّه مکان من قالها صادقا بها ادخله اللَّه بها الجنة و من قالها کاذبا حقنت دمه و احرزت ماله و لقى اللَّه غدا فحاسبه.
و قیل معناه: اعظکم بخصلة واحدة و هى أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ اى لا جل اللَّه، لیس المراد من القیام الذى هو ضدّ الجلوس و انّما هو القیام بالامر الذى هو طلب الحق، کقوله: وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامى بِالْقِسْطِ مَثْنى یعنى اثنین اثنین متناظرین، وَ فُرادى یعنى واحدا واحدا متفکّرین.
التفکّر طلب المعنى بالقلب تفکّر جست و جوى دل است در طلب معنى، و آن سه قسم است: یکى حرام یکى مستحبّ یکى واجب، تفکّر در صفات حق جلّ جلاله و در چراى کار وى حرام است که از ان تخم حیرت و نقمت زاید و همچنین تفکّر در اسرار خلق حرام است که از آن تخم خصومت زاید، و آن تفکّر که مستحبّ است تفکّر در صنع صانع است و در آلا و نعماء او. عبد اللَّه عباس گفت: تفکّروا فى آلاء اللَّه و لا تفکّروا فى ذات اللَّه. و تفکّر که واجب است تفکّر در کردار خویش است و در جستن عیب خویش و عرض نامه جرم خویش. و فرق میان تفکّر و تذکّر آنست که تفکّر جستن است و تذکّر یافتن.
ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ الصاحب ها هنا هو الرسول و الجنّة الجنون و ما، نفى و جحد إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ اى ما هو الّا نذیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ العذاب هاهنا هو الساعة.
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ کان رسول اللَّه (ص) قال لمشرکى مکة: لا تؤذونى فى قرابتى، فقالوا لقد سأل غیر شطط فلا تؤذوه فى قرابته، فلمّا سبّ آلهتهم قالوا لا ینصفنا یسألنا ان لا نؤذیه فى قرابته و هو یؤذینا فى آلهتنا، فنزلت: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ.
و قیل: ما سألتکم فى تبلیغ الرّسالة و النصیحة من جعل فهو لکم، إِنْ أَجْرِیَ اى ما ثوابى إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالکم شَهِیدٌ علیم الشّهید و الخبیر و العلیم متقاربة المعنى غیر انّ العلم اذا اضیف الى الخفایا الباطنة یسمّى صاحبه خبیرا و اذا اضیف الى الامور الظاهرة یسمّى صاحبه شهیدا و اذا اضیف الى الکلّ یسمّى صاحبه علیما. و قیل: الشهید هو الذى یشهد على الخلق یوم القیامة. بما علم و شاهد منهم.
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ، فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: قل انّ ربّى علام الغیوب یقذف بالحقّ، اى ینزل الوحى من السماء فیقذفه الى خیر الانبیاء، هذا کقوله: وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ.
قُلْ جاءَ الْحَقُّ اى القرآن و الاسلام. و قال الباقر: یعنى السیف، وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ اى ذهب الباطل و زهق فلم یبق له بقیّة یبدى بها و لا یعید، هذا کقوله: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ. قال قتادة: الباطل هاهنا ابلیس، اى ما یخلق ابلیس و ما یبعث و عن ابن مسعود قال: دخل رسول اللَّه (ص) مکة و حول الکعبة ثلاثمائة و ستّون صنما فجعل یطعنها بعود معه و یقول: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ.
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ عن الحقّ و الهدى، فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِی اى عقوبة ذلک على نفسى و اوخذ بجنایتى، وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ الى الحقّ و الهدى، فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی اهتدیت، إِنَّهُ سَمِیعٌ لمن دعاه قَرِیبٌ بالاجابة لمن وحّده یسمع حمد الحامدین فیجازیهم و دعاء الداعین فیستجیب لهم.وَ لَوْ تَرى جواب لو محذوف، إِذْ فَزِعُوا هذا الفزع عند الموت حین یرون الملائکة، فَلا فَوْتَ هذا کقوله: وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى من تحت اقدامهم. و قیل: هو یوم بدر یروى ان فى هذه الامّة مسخا و خسفا و قذفا. و روى انّ رجلا من هذه الامّة یمسخ فیحدق به الناس فیرجمونه بالحجارة حتى یقتلوه.
و قیل: هم خسف بالبیداء، و ذلک فى الخبر انّ جیشا یغزون الکعبة لیخرّبوها ثمانون الفا فبینا هم ببیداء من الارض اذ خسف بهم فلا ینجوا منهم الّا الشرید الذى یخبر عنهم و هو من جهینة فلذلک قیل: و عند جهینة الخبر الیقین. و قال قتادة ذلک حین یخرجون من قبورهم و انّما قال أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ لانّهم حیث کانوا فهم من اللَّه قریب لا یبعدون عنه و لا یفوتونه.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ یعنى حین عاینوا العذاب فى الدّنیا او فى الآخرة وقت البأس کقوله: حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ و کقوله: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ. وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ یعنى من این لهم تناول التّوبة و نیل ما یتمنّون؟
قال ابن عباس: یسئلون الرّدّ و لیس بحین الردّ. التّناوش التّناول من النّوش، تقول: ناش، ینوش، نوشا اذا تناول میگوید: چون تواند بود ایشان را دسترس بچیزى دور؟ و اگر بمدّ و همز خوانى بر قراءت ابو عمرو و حمزه و کسایى معنى آنست که: چون تواند بود ایشان را فرا چیزى یازیدن از جایى دور، من النئیش و هو الحرکة البطیئة، یقال: تناش اذا تحرّک لطلب شىء بعد فوته، و المعنى: انّى لهم منال التوبة و الایمان بعد ما عاینوا الآخرة.
وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ اى بمحمد و القرآن مِنْ قَبْلُ نزول العذاب، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ الغیب هاهنا الظّنّ، یعنى یرمون محمدا (ص) بالظّنّ لا بالیقین و هو قولهم له: ساحر بل کاهن بل شاعر. و قال قتاده: یقولون بالظّنّ ان لا بعث و لا جنة و لا نار.
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، قال الحسن البصرىّ: حیل بینهم و بین الایمان و التّوبة و الرّجوع الى الدّنیا، کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ اى اهل دینهم و موافقیهم من الامم الماضیة حین لم یقبل منهم الایمان و التّوبة. فى وقت البأس، إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ ظاهر الشرک.
و عن عبد الرحمن القرشى عن عیاض الانصارى انّ رسول اللَّه (ص) قال: ان لا اله الا اللَّه کلمة عند اللَّه کریمة و لها عند اللَّه مکان من قالها صادقا بها ادخله اللَّه بها الجنة و من قالها کاذبا حقنت دمه و احرزت ماله و لقى اللَّه غدا فحاسبه.
و قیل معناه: اعظکم بخصلة واحدة و هى أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ اى لا جل اللَّه، لیس المراد من القیام الذى هو ضدّ الجلوس و انّما هو القیام بالامر الذى هو طلب الحق، کقوله: وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامى بِالْقِسْطِ مَثْنى یعنى اثنین اثنین متناظرین، وَ فُرادى یعنى واحدا واحدا متفکّرین.
التفکّر طلب المعنى بالقلب تفکّر جست و جوى دل است در طلب معنى، و آن سه قسم است: یکى حرام یکى مستحبّ یکى واجب، تفکّر در صفات حق جلّ جلاله و در چراى کار وى حرام است که از ان تخم حیرت و نقمت زاید و همچنین تفکّر در اسرار خلق حرام است که از آن تخم خصومت زاید، و آن تفکّر که مستحبّ است تفکّر در صنع صانع است و در آلا و نعماء او. عبد اللَّه عباس گفت: تفکّروا فى آلاء اللَّه و لا تفکّروا فى ذات اللَّه. و تفکّر که واجب است تفکّر در کردار خویش است و در جستن عیب خویش و عرض نامه جرم خویش. و فرق میان تفکّر و تذکّر آنست که تفکّر جستن است و تذکّر یافتن.
ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ الصاحب ها هنا هو الرسول و الجنّة الجنون و ما، نفى و جحد إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ اى ما هو الّا نذیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ العذاب هاهنا هو الساعة.
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ کان رسول اللَّه (ص) قال لمشرکى مکة: لا تؤذونى فى قرابتى، فقالوا لقد سأل غیر شطط فلا تؤذوه فى قرابته، فلمّا سبّ آلهتهم قالوا لا ینصفنا یسألنا ان لا نؤذیه فى قرابته و هو یؤذینا فى آلهتنا، فنزلت: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ.
و قیل: ما سألتکم فى تبلیغ الرّسالة و النصیحة من جعل فهو لکم، إِنْ أَجْرِیَ اى ما ثوابى إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالکم شَهِیدٌ علیم الشّهید و الخبیر و العلیم متقاربة المعنى غیر انّ العلم اذا اضیف الى الخفایا الباطنة یسمّى صاحبه خبیرا و اذا اضیف الى الامور الظاهرة یسمّى صاحبه شهیدا و اذا اضیف الى الکلّ یسمّى صاحبه علیما. و قیل: الشهید هو الذى یشهد على الخلق یوم القیامة. بما علم و شاهد منهم.
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ، فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: قل انّ ربّى علام الغیوب یقذف بالحقّ، اى ینزل الوحى من السماء فیقذفه الى خیر الانبیاء، هذا کقوله: وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ.
قُلْ جاءَ الْحَقُّ اى القرآن و الاسلام. و قال الباقر: یعنى السیف، وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ اى ذهب الباطل و زهق فلم یبق له بقیّة یبدى بها و لا یعید، هذا کقوله: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ. قال قتادة: الباطل هاهنا ابلیس، اى ما یخلق ابلیس و ما یبعث و عن ابن مسعود قال: دخل رسول اللَّه (ص) مکة و حول الکعبة ثلاثمائة و ستّون صنما فجعل یطعنها بعود معه و یقول: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ.
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ عن الحقّ و الهدى، فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِی اى عقوبة ذلک على نفسى و اوخذ بجنایتى، وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ الى الحقّ و الهدى، فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی اهتدیت، إِنَّهُ سَمِیعٌ لمن دعاه قَرِیبٌ بالاجابة لمن وحّده یسمع حمد الحامدین فیجازیهم و دعاء الداعین فیستجیب لهم.وَ لَوْ تَرى جواب لو محذوف، إِذْ فَزِعُوا هذا الفزع عند الموت حین یرون الملائکة، فَلا فَوْتَ هذا کقوله: وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى من تحت اقدامهم. و قیل: هو یوم بدر یروى ان فى هذه الامّة مسخا و خسفا و قذفا. و روى انّ رجلا من هذه الامّة یمسخ فیحدق به الناس فیرجمونه بالحجارة حتى یقتلوه.
و قیل: هم خسف بالبیداء، و ذلک فى الخبر انّ جیشا یغزون الکعبة لیخرّبوها ثمانون الفا فبینا هم ببیداء من الارض اذ خسف بهم فلا ینجوا منهم الّا الشرید الذى یخبر عنهم و هو من جهینة فلذلک قیل: و عند جهینة الخبر الیقین. و قال قتادة ذلک حین یخرجون من قبورهم و انّما قال أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ لانّهم حیث کانوا فهم من اللَّه قریب لا یبعدون عنه و لا یفوتونه.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ یعنى حین عاینوا العذاب فى الدّنیا او فى الآخرة وقت البأس کقوله: حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ و کقوله: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ. وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ یعنى من این لهم تناول التّوبة و نیل ما یتمنّون؟
قال ابن عباس: یسئلون الرّدّ و لیس بحین الردّ. التّناوش التّناول من النّوش، تقول: ناش، ینوش، نوشا اذا تناول میگوید: چون تواند بود ایشان را دسترس بچیزى دور؟ و اگر بمدّ و همز خوانى بر قراءت ابو عمرو و حمزه و کسایى معنى آنست که: چون تواند بود ایشان را فرا چیزى یازیدن از جایى دور، من النئیش و هو الحرکة البطیئة، یقال: تناش اذا تحرّک لطلب شىء بعد فوته، و المعنى: انّى لهم منال التوبة و الایمان بعد ما عاینوا الآخرة.
وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ اى بمحمد و القرآن مِنْ قَبْلُ نزول العذاب، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ الغیب هاهنا الظّنّ، یعنى یرمون محمدا (ص) بالظّنّ لا بالیقین و هو قولهم له: ساحر بل کاهن بل شاعر. و قال قتاده: یقولون بالظّنّ ان لا بعث و لا جنة و لا نار.
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، قال الحسن البصرىّ: حیل بینهم و بین الایمان و التّوبة و الرّجوع الى الدّنیا، کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ اى اهل دینهم و موافقیهم من الامم الماضیة حین لم یقبل منهم الایمان و التّوبة. فى وقت البأس، إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ ظاهر الشرک.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ ثمّ تعقیب على قوله: لِما بَیْنَ یَدَیْهِ آنست که پس وفات پیغامبران و پس امّتان گذشته ما میراث دادیم امّت احمد را علم فقه دین و احکام کتاب باز مانده از اخبار و فقهاى پیشینان. کتاب درین آیت هم قرآن است و هم دین، و فى الخبر الصحیح انّ رجلین اختصما الى رسول اللَّه (ص) فقال احدهما: اقض بیننا بکتاب اللَّه و قال الآخر: اجل یا رسول اللَّه فاقض بیننا بکتاب و أذن لى ان أتکلّم فقال: تکلّم قال: إنّ ابنى کان عسیفا على هذا فزنا بامرأته؟ فأخبرونی انّ على ابنى الرّجم فافتدیت منه بمائة شاة و بجاریة لى ثمّ إنّی سألت أهل العلم فأخبرونی انّ على ابنى جلد مائة و تغریب عام و انّما الرّجم على امرأته، فقال رسول اللَّه (ص): اما و الّذى نفسى بیده لأقضینّ بینکما بکتاب اللَّه امّا غنمک و جاریتک فردّ علیک و امّا ابنک فعلیه جلد مائة و تغریب عام و امّا انت یا انیس فاغد على امرأة هذا فان اعترفت فارجمها، فاعترفت فرجمها.
مقصود ازین خبر آنست که رسول خدا فرمود: «لاقضینّ بینکما بکتاب اللَّه»، و در ظاهر قرآن رجم محض نیست و کتاب درین خبر بمعنى دین است، درین آیت هم چنان است زیرا که این امّت از ربانیان گذشته و دانشمندان رفته علم دین میراث بردند و نور حکمت و برکت سنّت و شرف حق و حقیقت. و گفتهاند: این امّت را وارثان خواند از بهر آنکه جهان از جهانیان میراث بردند و بهشت از بدبختان میراث بردند و کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین میراث بردند، امّا میراث بردن جهان از جهانیان آنست که گفت: «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها»، و میراث بردن بهشت از بدبختان آنست که فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ»، و میراث بردن کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین آنست که فرمود: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ»، و بلفظ میراث فرمود از بهر آنکه رب العزة این کرامت و نعمت ایشان را عطا داد بى کسب ایشان و بى مسألت ایشان فصار لهم کما یصیر المیراث للورثة، آن روز که این آیت آمد مصطفى (ص) سخت شاد شد و از شادى که بوى رسید سه بار فرمود: امّتى و رب الکعبة. آن گه صفت این امّت کرد فرمود: «الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» ایشان را که برگزیدیم از بندگان خویش پسینان این گیتى و پیشینان آن گیتى میراث بران حق گواهان انبیا شفیعان جهانیان پیشوایان بهشتیان. «عباد» اینجا در موضع کرامت است اگر چه نسبت عبودیّت آدمى را حقیقت است در قرآن چند جایگه عبد بیاید بمعنى پذیرفته و پسندیده که نه هر کس که نسبت عبودیّت دارد او پذیرفته حق جلاله باشد لکن چون بنده را بپذیرد و به پسندد گوید: عبدى، عبادى امّا نسبت عبودیّت بىکرامت اصطفائیّت آنست که فرمود: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً. و آنچه با کرامت قبول است در قرآن فراوان است: أَسْرى بِعَبْدِهِ، نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ، وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ، وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ، یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ هذا و امثاله.
آن گه ایشان را بسه قسم بیرون داد: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ این تقسیم بر وفق درجات ایمان ایشانست و تفاوت و تباین در اعمال و اخلاق ایشان قسمى مه قسمى میانه قسمى کم، و همه را وعده داد به بهشت.
مصطفى علیه الصلاة و السلام این آیت بر خواند آن گه فرمود: «کلّهم فى الجنّة».
و عن عبد اللَّه بن عمر قال قال النبى: «ما من امّة الّا و بعضها فى الجنة و بعضها فى النّار الّا امّتى فانّها کلّها فى الجنّة»
روایت کنند از ابو عثمان نهدى گفتا شنیدم از عمر خطاب که بر منبر این آیت بر خواند آن گه گفت قال رسول اللَّه (ص): «سابقنا سابق و مقتصدنا ناج و ظالمنا مغفور له» فرمود: سابق پیشواست و مقتصد رسته و ظالم آمرزیده.
ابو الدرداء گفت: شنیدم از مصطفى علیه الصلاة و السلام که این آیت بر خواند آن گه فرمود: «امّا السابق بالخیرات فیدخل الجنّة بغیر حساب و امّا المقتصد فیحاسب حسابا یسیرا و امّا الظالم لنفسه فیحبس فى المقام حتّى یدخله الهمّ ثمّ یدخله الجنّة فیقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ
میگوید: سابق را بىشمار بار دهند مقتصد را شمار آسان کنند ظالم را بر مقام بدارند تا اندهگن شود آن گه او را ببهشت فرستند و گوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ. عثمان عفان گفت: سابقنا اهل جهادنا و مقتصدنا اهل حضرنا و ظالمنا اهل بدونا گفت سابقان غازیاناند، مقتصدان شهریاناند، ظالمان بدویاناند یعنى روستائیان و کوهیان. عقبة بن صهبا گفت: تفسیر این آیت از عایشه صدیقه پرسیدم گفت: یا بنىّ کلّهم فى الجنّة امّا السابق بالخیرات فمن مضى على عهد رسول اللَّه (ص) و شهد له رسول اللَّه بالجنّة و امّا المقتصد فمن اّتبع اثره من اصحابه حتّى لحق به و امّا الظالم فمثلى و مثلک یا عقبه و عن الحسن قال: السابق من رجحت حسناته على سیّآته و المقتصد من استوت حسناته و الظالم الّذى ترجّحت سیّآته على حسناته. و عن جعفر بن محمد قال: السابق مقرّب ناج و المقتصد معاتب ناج و الظالم معذّب ناج و عن ابى یزید قال: الظالم الذى یعبده على العادة و المقتصد الذى یعبده على الرّغبة و الرهبة و السابق الذى یعبده على المحبّة. و عن سهل بن عبد اللَّه قال: السابق العالم و المقتصد المتعلم و الظالم الجاهل. و قیل: الظالم تالى للقرآن و المقتصد القارى له العالم به و السابق القارى له العالم به و العامل بما فیه. و قیل: الظالم صاحب الکبائر و المقتصد صاحب الصغائر و السابق الذى لم یرتکب کبیرة و لا صغیره. و قال جعفر بن محمد: بدا بالظالمین اخبارا انّه لا یتقرّب الیه الّا بکرمه و انّ الظّلم لا یؤثر فى الاصطفاء ثمّ ثنى بالمقتصدین لانّهم بین الخوف و الرجاء ثمّ ختم بالسابقین لئلّا یأمن احد مکره و کلّهم فى الجنّة.
و قال ابو بکر الوراق: رتّبهم هذا الترتیب على مقامات النّاس لأن احوال العبد ثلاثة معصیة و غفلة ثمّ توبة ثمّ قربة فاذا عصى دخل فى حیّز الظالمین فاذا تاب دخل فى جملة المقتصدین فاذا صحّت التوبة و کثرت العبادة و المجاهدة دخل فى عداد السابقین باین قولها که گفتیم ظالم درین آیت مسلمانست گنهکار یحبس فى الموقف ثمّ یدخل الجنّة بعد المقتصد و السابق، و بر قول ابن عباس و کلبى ظالم کافرست و منافق و ترتیب ایشان در آخر سورة الواقعة گفت: فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ... الى قوله: وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ، و على هذا القول لا یدخل الظالم فى قوله: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها، و حمل هذا القائل الاصطفاء على الاصطفاء فى الخلقة و ارسال الرسول الیهم و انزال الکتاب، و الاوّل هو الاصح و علیه عامّة اهل العلم.
و قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ» معناه: ظلم الظالم و قصد المقتصد و سبق السابق بعلم اللَّه و ارادته. ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ اى ذلک الاصطفاء و الایراث هو الفضل الکبیر.
ثمّ جمعهم اللَّه سبحانه و تعالى فى دخول الجنّة فقال: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یعنى الاصناف الثلاثة. قرأ ابو عمرو: «یدخلونها» بضمّ الیاء و فتح الخاء و قرأ الآخرون: «یدخلونها» بفتح الیاء و ضمّ الخاء.
یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ جمع اسورة، و اسورة جمع سوار مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً یعنى من ذهب مرصع باللؤلؤ: قال الزجاج: من ذهب فى صفاء اللؤلؤ کما قیل من فضّة فى صفاء قواریر. و قیل: الحلىّ فیها للنّساء دون الرجال. و الصحیح انّه للرجال و النساء جمعیا لقوله: وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ.
«وَ قالُوا» اى یقولون اذا دخلوا الجنّة: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».
قال ابن عباس یعنى: حزن النّار، و قال قتادة: حزن الموت. و قال عکرمة: حزن الذنوب و السیّئات و خوف ردّ الطاعات. و قال سعید بن جبیر: یعنى همّ الخبز فى الدنیا و همّ المعیشة، و قال الزجاج: اذهب اللَّه عن اهل الجنّة کلّ الاحزان ما کان منها لمعاش او لمعاد، قال مقاتل: لأنّهم کانوا لا یدرون ما یصنع اللَّه بهم، و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس على اهل لا اله الّا اللَّه وحشة فى قبورهم و لا فى محشرهم و لا فى منشرهم و کانّى باهل لا اله الا اللَّه ینفضون التّراب عن رؤسهم و یقولون: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ...» الایة.
قوله: «الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ» اى دار الاقامة لا نبرح منها و لا نفارقها. المقامة المصدر، تقول: اقام، یقیم، اقامة، و مقامة، «مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ» لا یصیبنا فیها عنآء و مشقّة، «وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ» اى اعیاء من التّعب یقال: النصب على القلب و اللغوب على البدن. روى عن الضحاک قال: اذا ادخل اهل الجنّة الجنّة استقبلهم الولدان و الخدم کأنّهم اللؤلؤ المکنون، قال: فیبعث اللَّه من الملائکة معه هدیّة من رب العالمین و کسوة من کسوة الجنّة فیلبسه قال فیریدان یدخل الجنّة فیقول الملک کما انت فیقف و معه عشرة خواتیم من خواتیم الجنّة هدیّة من رب العالمین فیضعها فى اصابعه مکتوب فى اوّل خاتم منها «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»، و فى الثانى مکتوب «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»، و فى الثالث مکتوب «رفعت عنکم الاحزان و الهموم»، و فى الرابع مکتوب «زوّجناکم الحور العین»، و فى الخامس مکتوب «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»، و فى السادس مکتوب «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا»، و فى السابع مکتوب «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ»، و فى الثامن مکتوب «صرتم آمنین لا تخافون ابدا» و فى التاسع مکتوب «رافقتم النبیّین و الصّدّیقین و الشهداء»، و فى العاشر مکتوب «فى جوار من لا یؤذى الجیران»، ثمّ یقول الملک: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»، فلمّا دخلوا «قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ، الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ»، الایة.
قوله: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا اى لا یهلکون فیستریحوا، کقوله: فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ اى قتله. و قیل: لا یقضى علیهم الموت فیموتوا، کقوله: وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ اى لیقض علینا الموت فنستریح، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها اى من عذاب النّار، و قوله کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ لا یدلّ على تخفیف عنهم بل على نقصان فى النّار ثمّ تزداد. کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ قرأ ابو عمرو: «یجزى» بضمّ الیاء و فتح الزّاء، «کلّ کفور» بالرفع على غیر تسمیة الفاعل. و قرأ الآخرون: «نجزى» بفتح النّون و کسر الزّاء، «کلّ کفور» بالنّصب.
«وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ» اى یستغیثون و یصیحون فیها. اصطرخ افتعل من الصّراخ و هو الصّیاح دخلت الطاء فیه للمبالغة کدخولها فى الاصطبار و الاصطفاء و الاصطباع و الاصطیاد، و الصّریخ الغیاث و المغیث ایضا، «رَبَّنا أَخْرِجْنا» القول هاهنا مضمر، تأویله: یقولون ربّنا اخرجنا من النّار و ردّنا الى الدنیا «نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» من الشرک و السیئات، فیقول اللَّه لهم توبیخا: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ» قال الحسن: اربعون سنة. و قال ابن عباس: ستّون سنة و هو العمر الّذى اعذر اللَّه الى ابن آدم.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «من عمّره اللَّه ستّین سنة فقد اعذر الیه فى العمر».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اعمار امّتى ما بین الستین الى السبعین و اقلهم من یجوز ذلک».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم القیمة نودى این أبناء الستین و هو الّذى قال اللَّه عزّ و جلّ: أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ.
و قال قتادة: العمر حجّة علیک یا ابن آدم.
وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ محمد (ص). هذا قول اکثر المفسرین. و قیل: النذیر القرآن. و قیل: هو الشیب، معناه: أ و لم نعمّرکم حتّى شبتم و یقال: الشیب برید الموت و فى الاثر: ما من شعرة تبیضّ الّا قالت لاختها استعدى فقد قرب الموت. و نظر فضیل الى رجل و خطّه الشیب فقال: اتّق اللَّه فانّ الموت قد غرز اعلامه فى لحیتک: و قیل: النذیر موت الاهل و الاقارب. «فَذُوقُوا» اى العذاب، «فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ» ناصر یعینهم.
«إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنى ما غاب فیهما عنکم و ان شاهده غیرکم، «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» الّتى یشاهدها احد. و قیل: عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فلا تضمروا فیها ما یکرهه سبحانه. و قیل: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فلو اخرجکم لعدتم الى ما کنتم علیه لقوله: و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه.
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ بعد الامم الخالیة کلّ قائم بعد ذاهب خلیفة. و قیل: معناه جعلکم امّة خلفت من قبلها و رأت فیمن قبلها ما ینبغى ان یعتبر به.
و قیل: اورثکم الکتاب و جعلکم خلائف فى الارض لتشکروه و لا تکفروه ثمّ اوعد الکفّار.
فقال: «فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ» اى جزاء کفره وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً، بغضا و غضبا، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً تبارا و هلاکا و خسرانا بالجنّة.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنى الاصنام، تأویله: شرکائى فاضاف الیهم لانهم زعموا ذلک. اى جعلتموهم شرکائى بزعمکم. أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یعنى قل لهم: ان خلقوا شیئا من الارض او من السّماء فارونیه، أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و حمزة و حفص: بینة على التوحید، و الباقون: بینات بالجمع، تأویله: ام انزلنا کتابا فیه انّ للَّه شرکاء فهم على بیّنة واضحة ممّا فى ذلک الکتاب او آتیناهم کتابا بانّ اللَّه لا یعذّبهم فهم واثقون به بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ اى ما یعد الظالمون بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً اى کفرهم عن تقلید محض و وعد کاذب. قال مقاتل: یعنى ما یعد الشیطان کفّار بنى آدم من شفاعة الالهة لهم فى الآخرة غرور باطل.
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا یعنى ان لا تزولا کقوله: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا، یعنى ان لا تضلّوا و کقوله: أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ یعنى: ان لا تمید بکم، وَ لَئِنْ زالَتا یعنى: لو خلاهما لزالتا و لو زالتا، إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ الزوال.
و قیل: من بعد اللَّه، اى من غیره و سواه، اى ما قدر احد على اعادتهما الى مکانهما الّا اللَّه، إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً. فان قیل فما معنى ذکر الحلم هاهنا؟ قیل: لانّ السماوات و الارض کادتا تتفطّران و تنشقّان و تزولان عند قولهم: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً و همّتا بما همّتا من عقوبة الکفّار فامسکهما اللَّه عزّ و جلّ عن الزوال بحلمه و غفر انه ان یعاجلهم بالعقوبة، و بهذا المعنى دخل الرؤف الرّحیم فى قوله: وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ سبب نزول این آیه آن بود که کفّار قریش پیش از مبعث رسول صلى اللَّه علیه و سلّم بایشان رسید که اهل کتاب پیغامبران خود را دروغ زن داشتند، ایشان گفتند: لعن اللَّه الیهود و النصارى اتتهم الرسل فکذّبوهم لعنت باد بر جهودان و ترسایان که پیغامبران خود را دروغ زن داشتند، آن گه سوگند یاد کردند بایمان مغلّظه که اگر بما رسولى آید و کتابى آرد او را بپذیریم و راستگوى داریم تا ازیشان راست راهتر باشیم، و قریش این سخن را از حسد میگفتند که اهل کتاب را عزّ کتاب و شریعت بود و قریش را نبود، از حق جلّ جلاله کتاب و رسول میخواستند، پس چون رسول آمد بایشان و قرآن نپذیرفتند و هم بران کفر و شرک مىبودند اینست که رب العالمین فرمود: فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اى ما زادهم مجیئه الّا تباعدا عن الهدى.
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ اى تکبّروا عن الایمان و مکروا السّیّئ فى دفع امره، استکبارا منصوب على البدل من النفور، و مَکْرَ السَّیِّئِ یعنى العمل القبیح، اضیف المکر الى صفته کمسجد الجامع. قال الکلبى: و هو اجماعهم على الشرک و قتل النبى (ص). و قرأ حمزة: مکر السّیّئ ساکنة الهمز فى الوصل تخفیفا، فان وقف فبالیاء. وَ لا یَحِیقُ اى لا یحلّ و لا یحیط المکر السّیّئ إِلَّا بِأَهْلِهِ فقتلوا یوم بدر و قال ابن عباس: عاقبة الشرک لا تحلّ الّا بمن اشرک، و المعنى انّ و بال مکرهم راجع الیهم، و فى المثل: من حفر لاخیه وقع فیه.
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ السنّة الصورة و الطریقة، تأویله: ما ینتظرون الّا ان ینزل بهم العذاب کما نزل بمن مضى من الکفّار و المکذّبین، فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فانّ من سافر فیها رأى آثار نزول العذاب بمن مکر السیّئات. و قیل: معناه: اقرؤا القرآن فتعرفوا ما حلّ بمن قبلکم، وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ من اهل مکة قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ اى من احد. فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً بهم قَدِیراً علیهم. و قیل: عَلِیماً بالمعصیة قَدِیراً على العقوبة.
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا من المعاصى، ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها اى على ظهر الارض، مِنْ دَابَّةٍ الدّابّة فى هذه الایة عند بعضهم الانس و الجنّ. و قیل: الانس وحدهم. و قیل: عامّ فیما دبّ و درج، فانّ ابن مسعود قال: ان الجعل یهلک بخطیئة ابن آدم. و قال انس: انّ الضّبّ لیموت هزالا فى جحره بذنب ابن آدم.
قال بعض الأئمّة: لیس انّ البهیمة تؤخذ بذنب ابن آدم و لکنّها خلقت لابن آدم فلا معنى لا بقائها بعد افناء من خلقت له. و قیل: معنى ذلک لو أخذ الجانى فى الوقت الثانى من معصیته لکان قد فنى الخلق و انقطع النّسل لانّه لا احد الا و قد عصى هو و ابوه او جدّه و لو اهلک اوّل عاص لانقطع النّسل لانّه قدیما و قیل یحبس عنهم المطر فیهلک کلّ شىء. و قیل قد فعل بهم مرّة فى زمان نوح فلم یبق منهم سوى ما کان فى السفینة.
وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى معیّن، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ اى ذلک المعیّن، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً بمکانهم فیؤاخذهم و باعمالهم فیجازیهم.
عن عبد اللَّه بن عمر قال قال النبى (ص): «اذا اصاب اللَّه عزّ و جلّ قوما بعذاب اصاب به من بین ظهرانیهم ثمّ یبعثون یوم القیمة على اعمالهم و اللَّه اعلم.
مقصود ازین خبر آنست که رسول خدا فرمود: «لاقضینّ بینکما بکتاب اللَّه»، و در ظاهر قرآن رجم محض نیست و کتاب درین خبر بمعنى دین است، درین آیت هم چنان است زیرا که این امّت از ربانیان گذشته و دانشمندان رفته علم دین میراث بردند و نور حکمت و برکت سنّت و شرف حق و حقیقت. و گفتهاند: این امّت را وارثان خواند از بهر آنکه جهان از جهانیان میراث بردند و بهشت از بدبختان میراث بردند و کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین میراث بردند، امّا میراث بردن جهان از جهانیان آنست که گفت: «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها»، و میراث بردن بهشت از بدبختان آنست که فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ»، و میراث بردن کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین آنست که فرمود: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ»، و بلفظ میراث فرمود از بهر آنکه رب العزة این کرامت و نعمت ایشان را عطا داد بى کسب ایشان و بى مسألت ایشان فصار لهم کما یصیر المیراث للورثة، آن روز که این آیت آمد مصطفى (ص) سخت شاد شد و از شادى که بوى رسید سه بار فرمود: امّتى و رب الکعبة. آن گه صفت این امّت کرد فرمود: «الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» ایشان را که برگزیدیم از بندگان خویش پسینان این گیتى و پیشینان آن گیتى میراث بران حق گواهان انبیا شفیعان جهانیان پیشوایان بهشتیان. «عباد» اینجا در موضع کرامت است اگر چه نسبت عبودیّت آدمى را حقیقت است در قرآن چند جایگه عبد بیاید بمعنى پذیرفته و پسندیده که نه هر کس که نسبت عبودیّت دارد او پذیرفته حق جلاله باشد لکن چون بنده را بپذیرد و به پسندد گوید: عبدى، عبادى امّا نسبت عبودیّت بىکرامت اصطفائیّت آنست که فرمود: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً. و آنچه با کرامت قبول است در قرآن فراوان است: أَسْرى بِعَبْدِهِ، نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ، وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ، وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ، یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ هذا و امثاله.
آن گه ایشان را بسه قسم بیرون داد: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ این تقسیم بر وفق درجات ایمان ایشانست و تفاوت و تباین در اعمال و اخلاق ایشان قسمى مه قسمى میانه قسمى کم، و همه را وعده داد به بهشت.
مصطفى علیه الصلاة و السلام این آیت بر خواند آن گه فرمود: «کلّهم فى الجنّة».
و عن عبد اللَّه بن عمر قال قال النبى: «ما من امّة الّا و بعضها فى الجنة و بعضها فى النّار الّا امّتى فانّها کلّها فى الجنّة»
روایت کنند از ابو عثمان نهدى گفتا شنیدم از عمر خطاب که بر منبر این آیت بر خواند آن گه گفت قال رسول اللَّه (ص): «سابقنا سابق و مقتصدنا ناج و ظالمنا مغفور له» فرمود: سابق پیشواست و مقتصد رسته و ظالم آمرزیده.
ابو الدرداء گفت: شنیدم از مصطفى علیه الصلاة و السلام که این آیت بر خواند آن گه فرمود: «امّا السابق بالخیرات فیدخل الجنّة بغیر حساب و امّا المقتصد فیحاسب حسابا یسیرا و امّا الظالم لنفسه فیحبس فى المقام حتّى یدخله الهمّ ثمّ یدخله الجنّة فیقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ
میگوید: سابق را بىشمار بار دهند مقتصد را شمار آسان کنند ظالم را بر مقام بدارند تا اندهگن شود آن گه او را ببهشت فرستند و گوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ. عثمان عفان گفت: سابقنا اهل جهادنا و مقتصدنا اهل حضرنا و ظالمنا اهل بدونا گفت سابقان غازیاناند، مقتصدان شهریاناند، ظالمان بدویاناند یعنى روستائیان و کوهیان. عقبة بن صهبا گفت: تفسیر این آیت از عایشه صدیقه پرسیدم گفت: یا بنىّ کلّهم فى الجنّة امّا السابق بالخیرات فمن مضى على عهد رسول اللَّه (ص) و شهد له رسول اللَّه بالجنّة و امّا المقتصد فمن اّتبع اثره من اصحابه حتّى لحق به و امّا الظالم فمثلى و مثلک یا عقبه و عن الحسن قال: السابق من رجحت حسناته على سیّآته و المقتصد من استوت حسناته و الظالم الّذى ترجّحت سیّآته على حسناته. و عن جعفر بن محمد قال: السابق مقرّب ناج و المقتصد معاتب ناج و الظالم معذّب ناج و عن ابى یزید قال: الظالم الذى یعبده على العادة و المقتصد الذى یعبده على الرّغبة و الرهبة و السابق الذى یعبده على المحبّة. و عن سهل بن عبد اللَّه قال: السابق العالم و المقتصد المتعلم و الظالم الجاهل. و قیل: الظالم تالى للقرآن و المقتصد القارى له العالم به و السابق القارى له العالم به و العامل بما فیه. و قیل: الظالم صاحب الکبائر و المقتصد صاحب الصغائر و السابق الذى لم یرتکب کبیرة و لا صغیره. و قال جعفر بن محمد: بدا بالظالمین اخبارا انّه لا یتقرّب الیه الّا بکرمه و انّ الظّلم لا یؤثر فى الاصطفاء ثمّ ثنى بالمقتصدین لانّهم بین الخوف و الرجاء ثمّ ختم بالسابقین لئلّا یأمن احد مکره و کلّهم فى الجنّة.
و قال ابو بکر الوراق: رتّبهم هذا الترتیب على مقامات النّاس لأن احوال العبد ثلاثة معصیة و غفلة ثمّ توبة ثمّ قربة فاذا عصى دخل فى حیّز الظالمین فاذا تاب دخل فى جملة المقتصدین فاذا صحّت التوبة و کثرت العبادة و المجاهدة دخل فى عداد السابقین باین قولها که گفتیم ظالم درین آیت مسلمانست گنهکار یحبس فى الموقف ثمّ یدخل الجنّة بعد المقتصد و السابق، و بر قول ابن عباس و کلبى ظالم کافرست و منافق و ترتیب ایشان در آخر سورة الواقعة گفت: فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ... الى قوله: وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ، و على هذا القول لا یدخل الظالم فى قوله: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها، و حمل هذا القائل الاصطفاء على الاصطفاء فى الخلقة و ارسال الرسول الیهم و انزال الکتاب، و الاوّل هو الاصح و علیه عامّة اهل العلم.
و قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ» معناه: ظلم الظالم و قصد المقتصد و سبق السابق بعلم اللَّه و ارادته. ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ اى ذلک الاصطفاء و الایراث هو الفضل الکبیر.
ثمّ جمعهم اللَّه سبحانه و تعالى فى دخول الجنّة فقال: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یعنى الاصناف الثلاثة. قرأ ابو عمرو: «یدخلونها» بضمّ الیاء و فتح الخاء و قرأ الآخرون: «یدخلونها» بفتح الیاء و ضمّ الخاء.
یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ جمع اسورة، و اسورة جمع سوار مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً یعنى من ذهب مرصع باللؤلؤ: قال الزجاج: من ذهب فى صفاء اللؤلؤ کما قیل من فضّة فى صفاء قواریر. و قیل: الحلىّ فیها للنّساء دون الرجال. و الصحیح انّه للرجال و النساء جمعیا لقوله: وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ.
«وَ قالُوا» اى یقولون اذا دخلوا الجنّة: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».
قال ابن عباس یعنى: حزن النّار، و قال قتادة: حزن الموت. و قال عکرمة: حزن الذنوب و السیّئات و خوف ردّ الطاعات. و قال سعید بن جبیر: یعنى همّ الخبز فى الدنیا و همّ المعیشة، و قال الزجاج: اذهب اللَّه عن اهل الجنّة کلّ الاحزان ما کان منها لمعاش او لمعاد، قال مقاتل: لأنّهم کانوا لا یدرون ما یصنع اللَّه بهم، و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس على اهل لا اله الّا اللَّه وحشة فى قبورهم و لا فى محشرهم و لا فى منشرهم و کانّى باهل لا اله الا اللَّه ینفضون التّراب عن رؤسهم و یقولون: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ...» الایة.
قوله: «الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ» اى دار الاقامة لا نبرح منها و لا نفارقها. المقامة المصدر، تقول: اقام، یقیم، اقامة، و مقامة، «مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ» لا یصیبنا فیها عنآء و مشقّة، «وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ» اى اعیاء من التّعب یقال: النصب على القلب و اللغوب على البدن. روى عن الضحاک قال: اذا ادخل اهل الجنّة الجنّة استقبلهم الولدان و الخدم کأنّهم اللؤلؤ المکنون، قال: فیبعث اللَّه من الملائکة معه هدیّة من رب العالمین و کسوة من کسوة الجنّة فیلبسه قال فیریدان یدخل الجنّة فیقول الملک کما انت فیقف و معه عشرة خواتیم من خواتیم الجنّة هدیّة من رب العالمین فیضعها فى اصابعه مکتوب فى اوّل خاتم منها «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»، و فى الثانى مکتوب «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»، و فى الثالث مکتوب «رفعت عنکم الاحزان و الهموم»، و فى الرابع مکتوب «زوّجناکم الحور العین»، و فى الخامس مکتوب «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»، و فى السادس مکتوب «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا»، و فى السابع مکتوب «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ»، و فى الثامن مکتوب «صرتم آمنین لا تخافون ابدا» و فى التاسع مکتوب «رافقتم النبیّین و الصّدّیقین و الشهداء»، و فى العاشر مکتوب «فى جوار من لا یؤذى الجیران»، ثمّ یقول الملک: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»، فلمّا دخلوا «قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ، الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ»، الایة.
قوله: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا اى لا یهلکون فیستریحوا، کقوله: فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ اى قتله. و قیل: لا یقضى علیهم الموت فیموتوا، کقوله: وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ اى لیقض علینا الموت فنستریح، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها اى من عذاب النّار، و قوله کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ لا یدلّ على تخفیف عنهم بل على نقصان فى النّار ثمّ تزداد. کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ قرأ ابو عمرو: «یجزى» بضمّ الیاء و فتح الزّاء، «کلّ کفور» بالرفع على غیر تسمیة الفاعل. و قرأ الآخرون: «نجزى» بفتح النّون و کسر الزّاء، «کلّ کفور» بالنّصب.
«وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ» اى یستغیثون و یصیحون فیها. اصطرخ افتعل من الصّراخ و هو الصّیاح دخلت الطاء فیه للمبالغة کدخولها فى الاصطبار و الاصطفاء و الاصطباع و الاصطیاد، و الصّریخ الغیاث و المغیث ایضا، «رَبَّنا أَخْرِجْنا» القول هاهنا مضمر، تأویله: یقولون ربّنا اخرجنا من النّار و ردّنا الى الدنیا «نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» من الشرک و السیئات، فیقول اللَّه لهم توبیخا: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ» قال الحسن: اربعون سنة. و قال ابن عباس: ستّون سنة و هو العمر الّذى اعذر اللَّه الى ابن آدم.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «من عمّره اللَّه ستّین سنة فقد اعذر الیه فى العمر».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اعمار امّتى ما بین الستین الى السبعین و اقلهم من یجوز ذلک».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم القیمة نودى این أبناء الستین و هو الّذى قال اللَّه عزّ و جلّ: أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ.
و قال قتادة: العمر حجّة علیک یا ابن آدم.
وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ محمد (ص). هذا قول اکثر المفسرین. و قیل: النذیر القرآن. و قیل: هو الشیب، معناه: أ و لم نعمّرکم حتّى شبتم و یقال: الشیب برید الموت و فى الاثر: ما من شعرة تبیضّ الّا قالت لاختها استعدى فقد قرب الموت. و نظر فضیل الى رجل و خطّه الشیب فقال: اتّق اللَّه فانّ الموت قد غرز اعلامه فى لحیتک: و قیل: النذیر موت الاهل و الاقارب. «فَذُوقُوا» اى العذاب، «فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ» ناصر یعینهم.
«إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنى ما غاب فیهما عنکم و ان شاهده غیرکم، «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» الّتى یشاهدها احد. و قیل: عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فلا تضمروا فیها ما یکرهه سبحانه. و قیل: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فلو اخرجکم لعدتم الى ما کنتم علیه لقوله: و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه.
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ بعد الامم الخالیة کلّ قائم بعد ذاهب خلیفة. و قیل: معناه جعلکم امّة خلفت من قبلها و رأت فیمن قبلها ما ینبغى ان یعتبر به.
و قیل: اورثکم الکتاب و جعلکم خلائف فى الارض لتشکروه و لا تکفروه ثمّ اوعد الکفّار.
فقال: «فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ» اى جزاء کفره وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً، بغضا و غضبا، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً تبارا و هلاکا و خسرانا بالجنّة.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنى الاصنام، تأویله: شرکائى فاضاف الیهم لانهم زعموا ذلک. اى جعلتموهم شرکائى بزعمکم. أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یعنى قل لهم: ان خلقوا شیئا من الارض او من السّماء فارونیه، أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و حمزة و حفص: بینة على التوحید، و الباقون: بینات بالجمع، تأویله: ام انزلنا کتابا فیه انّ للَّه شرکاء فهم على بیّنة واضحة ممّا فى ذلک الکتاب او آتیناهم کتابا بانّ اللَّه لا یعذّبهم فهم واثقون به بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ اى ما یعد الظالمون بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً اى کفرهم عن تقلید محض و وعد کاذب. قال مقاتل: یعنى ما یعد الشیطان کفّار بنى آدم من شفاعة الالهة لهم فى الآخرة غرور باطل.
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا یعنى ان لا تزولا کقوله: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا، یعنى ان لا تضلّوا و کقوله: أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ یعنى: ان لا تمید بکم، وَ لَئِنْ زالَتا یعنى: لو خلاهما لزالتا و لو زالتا، إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ الزوال.
و قیل: من بعد اللَّه، اى من غیره و سواه، اى ما قدر احد على اعادتهما الى مکانهما الّا اللَّه، إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً. فان قیل فما معنى ذکر الحلم هاهنا؟ قیل: لانّ السماوات و الارض کادتا تتفطّران و تنشقّان و تزولان عند قولهم: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً و همّتا بما همّتا من عقوبة الکفّار فامسکهما اللَّه عزّ و جلّ عن الزوال بحلمه و غفر انه ان یعاجلهم بالعقوبة، و بهذا المعنى دخل الرؤف الرّحیم فى قوله: وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ سبب نزول این آیه آن بود که کفّار قریش پیش از مبعث رسول صلى اللَّه علیه و سلّم بایشان رسید که اهل کتاب پیغامبران خود را دروغ زن داشتند، ایشان گفتند: لعن اللَّه الیهود و النصارى اتتهم الرسل فکذّبوهم لعنت باد بر جهودان و ترسایان که پیغامبران خود را دروغ زن داشتند، آن گه سوگند یاد کردند بایمان مغلّظه که اگر بما رسولى آید و کتابى آرد او را بپذیریم و راستگوى داریم تا ازیشان راست راهتر باشیم، و قریش این سخن را از حسد میگفتند که اهل کتاب را عزّ کتاب و شریعت بود و قریش را نبود، از حق جلّ جلاله کتاب و رسول میخواستند، پس چون رسول آمد بایشان و قرآن نپذیرفتند و هم بران کفر و شرک مىبودند اینست که رب العالمین فرمود: فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اى ما زادهم مجیئه الّا تباعدا عن الهدى.
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ اى تکبّروا عن الایمان و مکروا السّیّئ فى دفع امره، استکبارا منصوب على البدل من النفور، و مَکْرَ السَّیِّئِ یعنى العمل القبیح، اضیف المکر الى صفته کمسجد الجامع. قال الکلبى: و هو اجماعهم على الشرک و قتل النبى (ص). و قرأ حمزة: مکر السّیّئ ساکنة الهمز فى الوصل تخفیفا، فان وقف فبالیاء. وَ لا یَحِیقُ اى لا یحلّ و لا یحیط المکر السّیّئ إِلَّا بِأَهْلِهِ فقتلوا یوم بدر و قال ابن عباس: عاقبة الشرک لا تحلّ الّا بمن اشرک، و المعنى انّ و بال مکرهم راجع الیهم، و فى المثل: من حفر لاخیه وقع فیه.
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ السنّة الصورة و الطریقة، تأویله: ما ینتظرون الّا ان ینزل بهم العذاب کما نزل بمن مضى من الکفّار و المکذّبین، فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فانّ من سافر فیها رأى آثار نزول العذاب بمن مکر السیّئات. و قیل: معناه: اقرؤا القرآن فتعرفوا ما حلّ بمن قبلکم، وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ من اهل مکة قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ اى من احد. فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً بهم قَدِیراً علیهم. و قیل: عَلِیماً بالمعصیة قَدِیراً على العقوبة.
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا من المعاصى، ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها اى على ظهر الارض، مِنْ دَابَّةٍ الدّابّة فى هذه الایة عند بعضهم الانس و الجنّ. و قیل: الانس وحدهم. و قیل: عامّ فیما دبّ و درج، فانّ ابن مسعود قال: ان الجعل یهلک بخطیئة ابن آدم. و قال انس: انّ الضّبّ لیموت هزالا فى جحره بذنب ابن آدم.
قال بعض الأئمّة: لیس انّ البهیمة تؤخذ بذنب ابن آدم و لکنّها خلقت لابن آدم فلا معنى لا بقائها بعد افناء من خلقت له. و قیل: معنى ذلک لو أخذ الجانى فى الوقت الثانى من معصیته لکان قد فنى الخلق و انقطع النّسل لانّه لا احد الا و قد عصى هو و ابوه او جدّه و لو اهلک اوّل عاص لانقطع النّسل لانّه قدیما و قیل یحبس عنهم المطر فیهلک کلّ شىء. و قیل قد فعل بهم مرّة فى زمان نوح فلم یبق منهم سوى ما کان فى السفینة.
وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى معیّن، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ اى ذلک المعیّن، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً بمکانهم فیؤاخذهم و باعمالهم فیجازیهم.
عن عبد اللَّه بن عمر قال قال النبى (ص): «اذا اصاب اللَّه عزّ و جلّ قوما بعذاب اصاب به من بین ظهرانیهم ثمّ یبعثون یوم القیمة على اعمالهم و اللَّه اعلم.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۳) که تو از فرستادگانى.
یس (۱) اى سید.
عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴) بر راه راست.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (۲) باین قرآن راست درست.
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۵) فرو فرستاده خداوند تواناى مهربان.
لِتُنْذِرَ تا آگاه کنى، قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ گروهى که آگاه نکردهاند پدران ایشان را، فَهُمْ غافِلُونَ (۶) ایشان ناآگاهاند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ درست شد سخن خداى، عَلى أَکْثَرِهِمْ بر بیشترین فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۷) تا ایشان به نگرویدند.
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ما در گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ تا دستهاى ایشان بزنجیرها بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ (۸) تا سرهاى ایشان برداشته آمد بسرباز زدن و ابا کردن.
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا و کردیم پیش ایشان دیوارى وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا و از پس ایشان دیوارى، فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (۹) پردهاى بر چشم و دل ایشان افکندیم تا بندیدند.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ و یکسان است بر ایشان، أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ که ایشان را آگاه کنى یا نکنى، لا یُؤْمِنُونَ (۱۰) به نخواهند گروید.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ تو کسى را آگاه توانى کرد که پى میبرد بسخن من، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ و از رحمن میترسد نادیده، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱) و شاد کن او را و بشارت ده بآمرزش و مزد نیکو.
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۳) که تو از فرستادگانى.
یس (۱) اى سید.
عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴) بر راه راست.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (۲) باین قرآن راست درست.
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۵) فرو فرستاده خداوند تواناى مهربان.
لِتُنْذِرَ تا آگاه کنى، قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ گروهى که آگاه نکردهاند پدران ایشان را، فَهُمْ غافِلُونَ (۶) ایشان ناآگاهاند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ درست شد سخن خداى، عَلى أَکْثَرِهِمْ بر بیشترین فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۷) تا ایشان به نگرویدند.
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ما در گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ تا دستهاى ایشان بزنجیرها بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ (۸) تا سرهاى ایشان برداشته آمد بسرباز زدن و ابا کردن.
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا و کردیم پیش ایشان دیوارى وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا و از پس ایشان دیوارى، فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (۹) پردهاى بر چشم و دل ایشان افکندیم تا بندیدند.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ و یکسان است بر ایشان، أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ که ایشان را آگاه کنى یا نکنى، لا یُؤْمِنُونَ (۱۰) به نخواهند گروید.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ تو کسى را آگاه توانى کرد که پى میبرد بسخن من، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ و از رحمن میترسد نادیده، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱) و شاد کن او را و بشارت ده بآمرزش و مزد نیکو.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى میگوید جل جلاله: ماایم که مرده زنده گردانیم. و مرده زنده گردانیدن در وصف بارى جل جلاله آنست که در بنده و در حیوان حیاة آفریند و آفریننده حیاة جز آن قادر بر کمال نیست، یقول اللَّه تعالى: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ و این در سه طور است، در طور اوّل حیاة در نطفه آفریند اندر رحم مادر، در طور دیگر حیاة در مرده آفریند اندر زاویه لحد تا با وى رود سؤال چنانک در خبر صحیح است، در طور سوم روز قیامت خلق را زنده گرداند فصل و قضا را و ثواب و عقاب را و از ان پس جاوید همه زندگى بود هیچ مردگى نه، امّا خلود فى الجنّة و امّا خلود فى النار.
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا اى نحفظ علیهم ما اسلفوا من خیر و شرّ. همانست که جاى دیگر فرمود: یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ
و قال تعالى: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. وَ آثارَهُمْ للاثار وجهان: احدهما الخطى الّتی کانوا یمشونها فى الخیر و الشّر.
و فى الخبر انّ بنى سلمة من الانصار ارادوا ان ینتقلوا الى قرب مسجد رسول اللَّه (ص) لشهود الجماعة فنهاهم رسول اللَّه (ص) و قال: «یا بنى سلمة آثارکم آثارکم یعنى الزموا بیوتکم و اغتنموا کثرة خطاکم فانّها تکتب حسنات و فیهم نزلت هذه الایة.
و عن ابى موسى قال قال النبى (ص): اعظم النّاس اجرا فى الصّلاة ابعدهم فابعدهم ممشى و الّذی ینتظر الصّلاة حتّى یصلیها مع الامام اعظم اجرا من الّذى یصلى ثمّ ینام.
الوجه الثانى: آثارهم ما سنّوا من سنّة حسنة او سیّئة، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الى یوم القیمة و من سنّ سنّة سیئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الى یوم القیمة».
روایت کنند از انس رضى اللَّه عنه.
که گفت: «و آثارهم» گامهاست که روز آدینه بردارند على الخصوص بقصد نماز آدینه ازینجاست که آهسته رفتن و گامها خرد بر گرفتن در جمعه و جماعت اندر شریعت اولىتر است و پسندیدهتر از شتاب کردن، و فى معناه ما روى ابو هریرة قال قال النبى (ص): «اذا اقیمت الصّلاة فلا تبتوها و انتم تسعون و لکن ائتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا».
وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ حفظناه و عددناه و بیّنّاه فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو اللوح المحفوظ سمّى اماما لانّه اصل النسخ و الالواح و الکتب کلّها. این لوح محفوظ همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عزّ خود برگشاید و در ان نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در ان نگرد، و ذلک
فى خبر ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «ینزل اللَّه تعالى فى آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فینفتح الذکر فى الساعة الاولى الّذی لا یراه احد فیمحو ما یشاء»، و ذکر الحدیث.
قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» اى اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هى انطاکیة من قرى الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنى رسل عیسى علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء على ضرب واحد، اى على مثال واحد و عندى من هذا الضرب کثیر، اى من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّى الى مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».
و قیل: «اصحاب القریة» بدل من مثل کانّه قال: اذکر لهم اصحاب القریة، اى خبر القریة: میگوید: اى محمد ایشان را بگوى خبر اصحاب شهر انطاکیه آن گه که رسولان عیسى بایشان آمدند و ذلک قوله: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ اسند الارسال الى نفسه سبحانه لانّ عیسى ارسلهم بامره عز و جل. و قصه آنست که: ربّ العالمین وحى فرستاد به عیسى علیه السلام که من ترا بآسمان خواهم برد، حواریان را یکان یکان و دوان دوان بشهرها فرست تا خلق را بر دین حقّ دعوت کنند عیسى ایشان را حاضر کرد و رئیس و مهتر ایشان شمعون و ایشان را یکان یکان و دوان دوان بقوم قوم میفرستاد و شهر ایشان را نامزد میکرد و ایشان را گفت: چون من بآسمان رفتم شما هر کجا که من معیّن کردهام میروید و دعوت میکنید و اگر زبان آن قوم ندانید در ان راه که میروید شما را فریشتهاى پیش آید جامى شراب بر دست نهاده از ان شراب نورانى باز خورید تا زبان آن قوم بدانید، و دو کس را بشهر انطاکیه فرستاد نام ایشان تاروص و ماروص، و قیل: یحیى و یونس، و قیل صادق و صدوق، صادق کهل بود و صدوق جوان، و این جوان خدمت آن کهل میکرد، چون بدر شهر انطاکیه رسیدند پیرى را دیدند که گوسپندان بچرا داشت، بروى سلام کردند، پیر گفت: شما که باشید؟ گفتند ما رسولان عیسى علیه السلام آمدهایم تا شما را بر دین حق دعوت کنیم و راه راست و ملّت پاک بشما نمائیم که دین حق توحید است و عبادت یک خداى، آن خداى که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، پیر گفت: شما را بر راستى این سخن هیچ آیتى و حجّتى هست؟ گفتند آرى هست که بیماران را در وقت شفا پدید کنیم و نابیناى مادرزاد را بینا کنیم و ابرص را از علّت برص پاک کنیم، این همه بتوفیق و فرمان اللَّه کنیم، پیر گفت: مرا پسریست دیرگاه است تا وى بیمارست و درد وى علاج اطبّا مىنپذیرد خواهم که او را به بینید، ایشان را بخانه برد نزد آن بیمار، دعا کردند و دست بوى فرو آوردند، آن بیمار هم در آن ساعت تندرست برخاست، این خبر در شهر آشکارا گشت و بیماران بسیار بودند همه را دعا میکردند و بدست مىپاسیدند و رب العزّة بر دست ایشان شفا پدید میکرد، تا آن خبر با ملک ایشان افتاد و آن ملک بتپرست بود نام وى انطیخس و قیل: شلاحن و کان من ملوک الرّوم، این ملک ایشان را حاضر کرد و احوال پرسید، ایشان گفتند ما رسولان عیسىایم آمدهایم تا شما را از بتپرستى با خداپرستى خوانیم و از دین باطل با دین حق بریم، ملک گفت: بجز این خدایان ما خدایى هست؟ گفتند آرى خدایى هست که ترا آفریننده است و دارنده. ملک چون این سخن بشنید گفت: اکنون روید تا من در کار شما نظر کنم، ایشان رفتند و جمعى در ایشان افتادند و ایشان را زدند و در حبس و بند کردند، این خبر به شمعون رسید و شمعون این «ثالث» است که رب العزّة فرمود: فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ، او را شمعون الصفا گویند و شمعون الصخره گویند. قراءت بو بکر از عاصم فَعَزَّزْنا مخفّف است بمعنى غلبه من قولهم: من عزّ بزّ، اى من غلب سلب. و معنى آنست که: ما باز شکستیم آن مردمان را بآن سدیگر. باقى قرّاء «فعزّزنا» مشدّد خوانند یعنى فقوّینا بثالث، اى برسول ثالث پس شمعون از راه تلطّف و مدارا با ایشان درآمد و ایشان را باسلام در آورد و یاران خود را برهانید، و بیان این قصّه آنست که: شمعون چون به انطاکیه رسید بدانست که آن دو رسول بزندان محبوساند، رفت و گرد سراى ملک متنکّروار میگشت تا جماعتى را از خاصگیان ملک با دست آورد و با ایشان بعشرت خوش درآمد تا با وى انس گرفتند و ملک را از وى خبر کردند، ملک او را بخواند و صحبت و عشرت وى بپسندید و از جمله مقربان و نزدیکان خویش کرد، بر ان صفت همى بود تا روزى که حدیث یاران خود در افکند گفت: ایّها الملک بمن رسید که تو دو مرد را بخوارى و مذلّت باز داشتهاى و ایشان را رنجها رسانیدهاى از آن که ترا بر دینى دیگر دعوت همى کردند چرا نه با ایشان سخن گفتى و سخن بشنیدى تا حاصل آن بر تو روشن گشتى و پیدا شدى؟ ملک گفت: حال الغضب بینى و بین ذلک من بر ایشان خشم گرفتم و از خشم با مناظره نپرداختم، شمعون گفت: اگر راى ملک باشد اکنون بفرماید تا بیایند و آنچه دانند بگویند، ملک ایشان را حاضر کرد، شمعون گفت: من ارسلکما الى هاهنا؟ قالا: اللَّه الذى خلق کلّ شىء و لیس له شریک. شمعون گفت: آن خداى را که شما را فرستاده است صفت چیست؟ گفتند: انّه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. شمعون گفت: چه نشان دارید و چه آیت بر درستى این دعوت؟ گفتند: هر چه شما خواهید، ملک بفرمود تا غلامى را حاضر کردند مطموس العینین چشم خانه وى با پیشانى راست بود چنانک نه روشنایى بود نه چشم خانه ایشان بآشکارا، دعا کردند و شمعون بسرّ دعا کرد تا بفرمان و قدرت اللَّه موضع چشم و حدقه شکافته شد، ایشان دو بندقه از گل بساختند و در هر دو حدقه وى نهادند دو دیده روشن گشت بفرمان اللَّه، ملک در عجب ماند و در خود مضطرب گشت، شمعون گفت: ایّها الملک اگر تو نیز از خدایان خود بخواهى تا مثل این صنعى بنمایند هم ترا و هم خدایان را شرفى عظیم باشد و نیز جواب ایشان داده باشى، ملک گفت: من راز خود از تو پنهان ندارم خدایان ما این صنع نتوانند و از ان عاجزتراند که چنین کار توانند که ایشان نه شنوند نه بینند نه سود کنند نه گزند نمایند، ملک چون آن حال دید گفت: اینجا مردهایست پسر دهقانى که هفت شبانروزست تا بمرد و من او را دفن نکردم که پدرش غائب بود تا باز آید، اگر او را زنده کنید نشان درستى دعوى شما بود و ما قبول کنیم و بخداى شما ایمان آریم، آن مرده را بیاوردند و ایشان بآشکارا و شمعون بسرّ دعا کردند تا مرده زنده گشت و بدست خویش کفن از خویشتن باز کرد و بر پاى بیستاد، ملک گفت: چند روز است تا مردهاى؟ گفت: هفت روز. گفت: چه دیدى درین هفت روز؟ گفت چون جانم از کالبد جدا گشت مرا بهفت وادى آتش بگذرانیدند از آنک بکفر مرده بودم، اکنون شما را مىترسانم و بیم مىنمایم، زینهار کفر بگذارید و بخداى آسمان ایمان آرید تا برهید، آنک درهاى آسمان مىبینم گشاده و عیسى پیغامبر ایستاده زیر عرش و از بهر این شفاعت میکند و میگوید خداوندا ایشان را نصرت ده که ایشان رسولان مناند. ملک گفت: و این سه کس کداماند؟ گفت: یکى شمعون و آن دو رسول دیگر شمعون بدانست که آن قصّه و آن حال در دل ملک اثر کرد و زبان نصیحت و دعوت بگشاد و آشکارا بیرون آمد و کلمه حق بگفت. آن ملک با جماعتى ایمان آوردند و قومى بر کفر بماندند و هلاک شدند. وهب منبه گفت و کعب احبار که آن ملک و جماعت وى همه بر کفر بماندند و ایمان نیاوردند و آن رسولان را هر سه بگرفتند و ایشان را تعذیب همىکردند، و این در روزگار ملوک طوایف بود.
پس آن رسولان گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ»، ایشان جواب دادند که «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، همانست که جاى دیگر فرمود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ».
آن کافران و بیگانگان گفتند: ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.
رسولان گفتند:بُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ یعنى تشاءمنا بکم حیث خالفتم آباؤکم فترکتم معبودکم فلا نأمن سوء عاقبة ذلک. و قیل: حبس عنهم المطر عام اتاهم الرّسل فنسبوا ذلک الیهم.
و فى الخبر انّ رسول اللَّه (ص) کان یحبّ الفال و یکره التّطیّر، و الفرق بینهما انّ الفال انّما هو من طریق حسن الظّنّ باللّه عز و جل و التّطیّر انّما هو من طریق الاتکال على شىء سواه و هو التشاؤم بطیر الشؤم و سئل ابن عون عن الفال فقال هو ان یکون مریضا فیسمع یا سالم. و فى الخبر انّ النبى (ص) لمّا توجّه نحو المدینة خرج بریدة الاسلمى فى سبعین راکبا فتلقى نبىّ اللَّه لیلا فقال له: من انت؟ فقال: بریدة. قال: فالتفت الى ابى بکر فقال: برد امرنا و صلح ثمّ قال (ص) ممّن؟ قال: بریدة من اسلم، فقال (ص) لابى بکر: سلمنا.
قال اهل اللغة: قوله «برد امرنا»، اى سهل امرنا، و منه قوله: «الصّوم فى الشتاء الغنیمة الباردة».
قوله: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا» یعنى عن مقالتکم هذه «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» اى لنقتلنّکم بالحجارة «وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ».
«قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ» اى شؤمکم معکم بکفرکم و تکذیبکم یعنى اصابکم الشؤم من قبلکم لانّ الشؤم کلّه فى عبادة الصّنم و هو معکم، «أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ» هذا استفهام محذوف الجواب مجازه: ائن وعظتم باللّه تطیّرتم بنا و کذبتم و تواعدتم بالرّجم و العذاب، «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» مشرکون مجاوزون الحدّ. گفتهاند: کافران و بیگانگان دارها بزدند و آن رسولان را با چهل تن که ایمان آورده بودند گلوهاشان سوراخ کردند و رسنها بگلو در کشیدند و از دار بیاویختند، خبر به حبیب نجار رسید مؤمن آل یس که خداى را عز و جل مىپرستید در ان غارى اندر میان کوهها چنانک ابدال در کوه نشینند و از خلق عزلت گیرند و اندر سرّ با خدا خلوت دارند، این حبیب با خدا خلوت داشت، و این عزلت و خلوت سنّت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه که که روزگارى با کوه حرا نشسته بود و میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنا و نحبّه».
اگر کسى گوید معنى عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهى کرده قال اللَّه تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، و قال تعالى: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا
و قال النبى (ص): «من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیّة و من شقّ عصا المسلمین و المسلمون فى اسلام فقد خلع ربقة الاسلام»، جواب آنست که فرقت دو قسم است یکى فرقة الآراء و الادیان، دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان، امّا آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوى است، فرقة الآراء و الادیان است از قضایاى شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنّت و جماعت بگذاشتن و مخالف ائمّه هدى و اهل اجماع بودن، این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فوائد بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر. امّا آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحبّ است و مندوب الیه آنست که ربّ العالمین در شأن و قصّه اصحاب الکهف فرمود: وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «لیاتینّ على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه الّا من فرّ بدینه من قریة الى قریة و من شاهق الى شاهق و من حجر الى حجر کالثعلب الذى یروغ»، قالوا: و متى ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: «اذا لم تنل المعیشة الّا بمعاصى اللَّه عزّ و جلّ فاذا کان ذلک الزمان حلّت العزوبة»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه و قد امرتنا بالتّزویج؟ قال: «انّه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل على یدى ابویه فان لم یکن له ابوان فعلى یدى زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلى یدى قرابته»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه؟ فقال (ص): «یعیّرونه بضیق المعیشة فیکلّف ما لا یطیق حتّى یورده موارد الهلکة».
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول اللَّه (ص) اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال (ص): «اذا رأیت النّاس مرجت عهودهم و خفّت اماناتهم و کانوا هکذا» و شبک بین اصابعه، قال فقمت الیه فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنى اللَّه فداک؟ فقال علیه السلام: «الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامّة».
بزرگان دین و علماى شریعت و طریقت متفقاند که در روزگار فتنه و استیلاء اهل بدعت و ظهور ظلم و خیانت عزلت اولىتر از صحبت که عزلت در چنین وقت سنّت انبیاست و عصمت اولیا و سیرت حکما. عمر خطاب رضى اللَّه عنه گفت: خذوا حظکم من العزلة ففى العزلة راحة من خلیط السوء. و قال ابن سیرین: العزلة عبادة. و قیل لعبد اللَّه بن زبیر: الا تأتى المدینة؟ فقال: ما بقى بالمدینة الّا حاسد نعمة او فرح بنقمة. و قال داود الطائى فرّ من الناس فرارک من الاسد. و قال الفضیل: کفى باللّه محبّا و بالقرآن مونسا و بالموت واعظا اتّخذ اللَّه صاحبا و دع الناس جانبا. و قیل لمالک بن مغول و هو فى داره بالکوفة جالسا وحده: اما تستوحش فى هذه الدّار؟ فقال: ما کنت اظنّ احدا یستوحش مع اللَّه.
قوله تعالى: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى چون خبر به حبیب نجار رسید که رسولان عیسى را گرفتند و بخواهند کشت، از ان منزل خویش بیامد بشتاب، قومى گفتند: خانه داشت در ان گوشه شهر بدورتر جاى از مردمان و کسب کردى، هر روز آنچه کسب وى بود یک نیمه بصدقه دادى و یک نیمه بخرج عیال کردى. و گفتهاند: مردى بود شکسته تن بیمار چهر خداى را عز و جل پنهان عبادت کردى و کس از حال وى خبر نداشتى تا آن روز که رسولان عیسى را برنجانیدند و جفا کردند از ان منزل خویش بشتاب بیامد و ایمان خویش آشکارا کرد و گفت: یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قتاده گفت: چون بیامد نخست رسولان را بدید گفت شما باین دعوت که میکنید و باین پیغام که میگزارید هیچ مزد میخواهید؟ ایشان گفتند: ما هیچ مزد نمىخواهیم و جز اعلاء کلمه حق و اظهار دین اللَّه مقصود نیست. حبیب بیامد آن گه و قوم را گفت: اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «سباق الامم ثلاثة لم یکفروا باللّه طرفة عین: على بن ابى طالب (ع) و صاحب یس یعنى حبیب النجار و مؤمن آل فرعون یعنى حزبیل فهم الصدّیقون».
چون حبیب رسولان را نصرت داد و آن قوم را نصیحت کرد ایشان گفتند: و انت مخالف لدیننا و متابع لهؤلاء الرسل؟ حبیب جواب داد: وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی اى خلقنى وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى و مصیر الکلّ الیه.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً یعنى الاصنام، إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ اى بسوء و مکروه، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اى لا شفاعة لها فتغنى، وَ لا یُنْقِذُونِ من ذلک المکروه. و قیل: لا یُنْقِذُونِ من عذاب اللَّه لو عذّبنى اللَّه ان فعلت ذلک إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
ثمّ اقبل على الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ اى اشهدوا علىّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فى سوق انطاکیه. سدى گفت: دست بسنگ بوى فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وى در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومى اللهم اهد قومى. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وى بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنى تیم را گفت آن گه که او را مىرنجانیدند و از دین حق با دین باطل مىخواندند گفت: اللهم اهد بنى تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننى بالرجوع من الحق الى الباطل. کمال شفقت و مهربانى بو بکر بر خلق خدا غرفهاى بود از بحر نبوت محمد عربى صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالى شیئا فى صدرى الّا و صببته فى صدر ابى بکر».
و خلق مصطفى صلوات اللَّه علیه با خلق چنان بود که کافران بقصد وى برخاسته بودند و دندان عزیز وى مىشکستند و نجاست بر مهر نبوت مىانداختند و آن مهتر عالم دست شفقت بر سر ایشان نهاده که اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ چون حبیب را بکشتند، رب العالمین او را زنده کرد و گفت با وى: ادْخُلِ الْجَنَّةَ حبیب چون در بهشت شد و نواخت و کرامت حق دید آرزو کرد گفت: کاشک قوم من بدانستندى که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ حسن بصرى گفت: رحمت خدا بر حبیب نجار باد که بعد از مرگ نصیحت هم فرو نگذاشت گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. آن پادشاه و آن قوم اگر این کرامت دیدندى ایشان نیز ایمان آوردى.
قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، اى بمغفرة ربّى. و قیل: «ما» بمعنى الّذى، اى بالّذى غفر لی ربّى بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فى الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسى را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.
اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ یعنى قوم حبیب من بعد قتله مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ لنصرة الرسل، اى لم نحتج فى اهلاکهم الى ارسال جند وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ کرّره تأکیدا. و قیل: «ما» بمعنى الّذى: تقدیره: من جند من السماء و ممّا کنّا منزلین على من قبلهم من حجارة و ریح و امطار شدیدة.
ثمّ بیّن عقوبتهم فقال: إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً اى ما کانت عقوبتهم الا صیحة واحدة: قال المفسّرون: اخذ جبرئیل بعضادتى باب المدینة ثمّ صاح بهم صیحة واحدة فَإِذا هُمْ خامِدُونَ میّتون.
یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ معنى حسرت غایت اندوه است و کمال غم که دل را شکسته کند و کوفته، یعنى یدع القلب حسیرا. و تأویل کلمه آنست که: یا حسرة ان کنت آتیة فهذا اوانک، و این نداى درد زدگانست بر خویشتن همچنانک یعقوب پیغامبر علیه السلام گفت: «یا اسفى على یوسف» اى اندها که آمد بر فراق یوسف.
و هم ازین باب است که آنچه فردا در قیامت گناهکاران گویند از تحیّر و حیرت: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ... عکرمه گفت: «یا حسرة» درین موضع بر دو وجه است: یکى آنکه از گفت اللَّه است یعنى یا حسرة و کآبة علیهم حین لم یؤمنوا اى حسرتا و اندوها که بر ایشانست که ایمان نیاوردند و نه گرویدند. وجه دیگر: این کلمه از گفتار هالکان است آن گه که معاینه عذاب دیدند یعنى که آرزوى ایمان کردند آن ساعت لکن سود نداشت که در وقت معاینه ایمان سود ندارد.
ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ خلاصه سخن آنست که: اى دریغا بر بندگان! هیچ فرستاده نیامد بایشان مگر که برو افسوس میکردند تا آن افسوس کردن ایشان حسرت گشت بر ایشان. و معنى این حسرت آنست که مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمود: «ان المستهزئین بالنّاس فى الدنیا یفتح لهم یوم القیمة باب من ابواب الجنّة فیقال لهم: هلّم هلّم، فیأتیه بکربه و غمّه فاذا اتاه اغلق دونه فلا یزال یفعل به ذلک حتى یفتح له الباب فیدعى الیه فلا یجیب من الایاس».
و قال مالک بن دینار قرأت فى زبور داود: طوبى لمن لم یسلک سبیل الأئمة و لم یجالس الخطائین و لم یدخل فى هزوء المستهزئین، و فى انجیل عیسى: طوبى للرّحماء اولئک یکون علیهم الرحمة ویل للمستهزئین کیف یحرقون بالنّار!
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا اى نحفظ علیهم ما اسلفوا من خیر و شرّ. همانست که جاى دیگر فرمود: یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ
و قال تعالى: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. وَ آثارَهُمْ للاثار وجهان: احدهما الخطى الّتی کانوا یمشونها فى الخیر و الشّر.
و فى الخبر انّ بنى سلمة من الانصار ارادوا ان ینتقلوا الى قرب مسجد رسول اللَّه (ص) لشهود الجماعة فنهاهم رسول اللَّه (ص) و قال: «یا بنى سلمة آثارکم آثارکم یعنى الزموا بیوتکم و اغتنموا کثرة خطاکم فانّها تکتب حسنات و فیهم نزلت هذه الایة.
و عن ابى موسى قال قال النبى (ص): اعظم النّاس اجرا فى الصّلاة ابعدهم فابعدهم ممشى و الّذی ینتظر الصّلاة حتّى یصلیها مع الامام اعظم اجرا من الّذى یصلى ثمّ ینام.
الوجه الثانى: آثارهم ما سنّوا من سنّة حسنة او سیّئة، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الى یوم القیمة و من سنّ سنّة سیئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الى یوم القیمة».
روایت کنند از انس رضى اللَّه عنه.
که گفت: «و آثارهم» گامهاست که روز آدینه بردارند على الخصوص بقصد نماز آدینه ازینجاست که آهسته رفتن و گامها خرد بر گرفتن در جمعه و جماعت اندر شریعت اولىتر است و پسندیدهتر از شتاب کردن، و فى معناه ما روى ابو هریرة قال قال النبى (ص): «اذا اقیمت الصّلاة فلا تبتوها و انتم تسعون و لکن ائتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا».
وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ حفظناه و عددناه و بیّنّاه فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو اللوح المحفوظ سمّى اماما لانّه اصل النسخ و الالواح و الکتب کلّها. این لوح محفوظ همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عزّ خود برگشاید و در ان نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در ان نگرد، و ذلک
فى خبر ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «ینزل اللَّه تعالى فى آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فینفتح الذکر فى الساعة الاولى الّذی لا یراه احد فیمحو ما یشاء»، و ذکر الحدیث.
قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» اى اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هى انطاکیة من قرى الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنى رسل عیسى علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء على ضرب واحد، اى على مثال واحد و عندى من هذا الضرب کثیر، اى من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّى الى مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».
و قیل: «اصحاب القریة» بدل من مثل کانّه قال: اذکر لهم اصحاب القریة، اى خبر القریة: میگوید: اى محمد ایشان را بگوى خبر اصحاب شهر انطاکیه آن گه که رسولان عیسى بایشان آمدند و ذلک قوله: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ اسند الارسال الى نفسه سبحانه لانّ عیسى ارسلهم بامره عز و جل. و قصه آنست که: ربّ العالمین وحى فرستاد به عیسى علیه السلام که من ترا بآسمان خواهم برد، حواریان را یکان یکان و دوان دوان بشهرها فرست تا خلق را بر دین حقّ دعوت کنند عیسى ایشان را حاضر کرد و رئیس و مهتر ایشان شمعون و ایشان را یکان یکان و دوان دوان بقوم قوم میفرستاد و شهر ایشان را نامزد میکرد و ایشان را گفت: چون من بآسمان رفتم شما هر کجا که من معیّن کردهام میروید و دعوت میکنید و اگر زبان آن قوم ندانید در ان راه که میروید شما را فریشتهاى پیش آید جامى شراب بر دست نهاده از ان شراب نورانى باز خورید تا زبان آن قوم بدانید، و دو کس را بشهر انطاکیه فرستاد نام ایشان تاروص و ماروص، و قیل: یحیى و یونس، و قیل صادق و صدوق، صادق کهل بود و صدوق جوان، و این جوان خدمت آن کهل میکرد، چون بدر شهر انطاکیه رسیدند پیرى را دیدند که گوسپندان بچرا داشت، بروى سلام کردند، پیر گفت: شما که باشید؟ گفتند ما رسولان عیسى علیه السلام آمدهایم تا شما را بر دین حق دعوت کنیم و راه راست و ملّت پاک بشما نمائیم که دین حق توحید است و عبادت یک خداى، آن خداى که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، پیر گفت: شما را بر راستى این سخن هیچ آیتى و حجّتى هست؟ گفتند آرى هست که بیماران را در وقت شفا پدید کنیم و نابیناى مادرزاد را بینا کنیم و ابرص را از علّت برص پاک کنیم، این همه بتوفیق و فرمان اللَّه کنیم، پیر گفت: مرا پسریست دیرگاه است تا وى بیمارست و درد وى علاج اطبّا مىنپذیرد خواهم که او را به بینید، ایشان را بخانه برد نزد آن بیمار، دعا کردند و دست بوى فرو آوردند، آن بیمار هم در آن ساعت تندرست برخاست، این خبر در شهر آشکارا گشت و بیماران بسیار بودند همه را دعا میکردند و بدست مىپاسیدند و رب العزّة بر دست ایشان شفا پدید میکرد، تا آن خبر با ملک ایشان افتاد و آن ملک بتپرست بود نام وى انطیخس و قیل: شلاحن و کان من ملوک الرّوم، این ملک ایشان را حاضر کرد و احوال پرسید، ایشان گفتند ما رسولان عیسىایم آمدهایم تا شما را از بتپرستى با خداپرستى خوانیم و از دین باطل با دین حق بریم، ملک گفت: بجز این خدایان ما خدایى هست؟ گفتند آرى خدایى هست که ترا آفریننده است و دارنده. ملک چون این سخن بشنید گفت: اکنون روید تا من در کار شما نظر کنم، ایشان رفتند و جمعى در ایشان افتادند و ایشان را زدند و در حبس و بند کردند، این خبر به شمعون رسید و شمعون این «ثالث» است که رب العزّة فرمود: فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ، او را شمعون الصفا گویند و شمعون الصخره گویند. قراءت بو بکر از عاصم فَعَزَّزْنا مخفّف است بمعنى غلبه من قولهم: من عزّ بزّ، اى من غلب سلب. و معنى آنست که: ما باز شکستیم آن مردمان را بآن سدیگر. باقى قرّاء «فعزّزنا» مشدّد خوانند یعنى فقوّینا بثالث، اى برسول ثالث پس شمعون از راه تلطّف و مدارا با ایشان درآمد و ایشان را باسلام در آورد و یاران خود را برهانید، و بیان این قصّه آنست که: شمعون چون به انطاکیه رسید بدانست که آن دو رسول بزندان محبوساند، رفت و گرد سراى ملک متنکّروار میگشت تا جماعتى را از خاصگیان ملک با دست آورد و با ایشان بعشرت خوش درآمد تا با وى انس گرفتند و ملک را از وى خبر کردند، ملک او را بخواند و صحبت و عشرت وى بپسندید و از جمله مقربان و نزدیکان خویش کرد، بر ان صفت همى بود تا روزى که حدیث یاران خود در افکند گفت: ایّها الملک بمن رسید که تو دو مرد را بخوارى و مذلّت باز داشتهاى و ایشان را رنجها رسانیدهاى از آن که ترا بر دینى دیگر دعوت همى کردند چرا نه با ایشان سخن گفتى و سخن بشنیدى تا حاصل آن بر تو روشن گشتى و پیدا شدى؟ ملک گفت: حال الغضب بینى و بین ذلک من بر ایشان خشم گرفتم و از خشم با مناظره نپرداختم، شمعون گفت: اگر راى ملک باشد اکنون بفرماید تا بیایند و آنچه دانند بگویند، ملک ایشان را حاضر کرد، شمعون گفت: من ارسلکما الى هاهنا؟ قالا: اللَّه الذى خلق کلّ شىء و لیس له شریک. شمعون گفت: آن خداى را که شما را فرستاده است صفت چیست؟ گفتند: انّه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. شمعون گفت: چه نشان دارید و چه آیت بر درستى این دعوت؟ گفتند: هر چه شما خواهید، ملک بفرمود تا غلامى را حاضر کردند مطموس العینین چشم خانه وى با پیشانى راست بود چنانک نه روشنایى بود نه چشم خانه ایشان بآشکارا، دعا کردند و شمعون بسرّ دعا کرد تا بفرمان و قدرت اللَّه موضع چشم و حدقه شکافته شد، ایشان دو بندقه از گل بساختند و در هر دو حدقه وى نهادند دو دیده روشن گشت بفرمان اللَّه، ملک در عجب ماند و در خود مضطرب گشت، شمعون گفت: ایّها الملک اگر تو نیز از خدایان خود بخواهى تا مثل این صنعى بنمایند هم ترا و هم خدایان را شرفى عظیم باشد و نیز جواب ایشان داده باشى، ملک گفت: من راز خود از تو پنهان ندارم خدایان ما این صنع نتوانند و از ان عاجزتراند که چنین کار توانند که ایشان نه شنوند نه بینند نه سود کنند نه گزند نمایند، ملک چون آن حال دید گفت: اینجا مردهایست پسر دهقانى که هفت شبانروزست تا بمرد و من او را دفن نکردم که پدرش غائب بود تا باز آید، اگر او را زنده کنید نشان درستى دعوى شما بود و ما قبول کنیم و بخداى شما ایمان آریم، آن مرده را بیاوردند و ایشان بآشکارا و شمعون بسرّ دعا کردند تا مرده زنده گشت و بدست خویش کفن از خویشتن باز کرد و بر پاى بیستاد، ملک گفت: چند روز است تا مردهاى؟ گفت: هفت روز. گفت: چه دیدى درین هفت روز؟ گفت چون جانم از کالبد جدا گشت مرا بهفت وادى آتش بگذرانیدند از آنک بکفر مرده بودم، اکنون شما را مىترسانم و بیم مىنمایم، زینهار کفر بگذارید و بخداى آسمان ایمان آرید تا برهید، آنک درهاى آسمان مىبینم گشاده و عیسى پیغامبر ایستاده زیر عرش و از بهر این شفاعت میکند و میگوید خداوندا ایشان را نصرت ده که ایشان رسولان مناند. ملک گفت: و این سه کس کداماند؟ گفت: یکى شمعون و آن دو رسول دیگر شمعون بدانست که آن قصّه و آن حال در دل ملک اثر کرد و زبان نصیحت و دعوت بگشاد و آشکارا بیرون آمد و کلمه حق بگفت. آن ملک با جماعتى ایمان آوردند و قومى بر کفر بماندند و هلاک شدند. وهب منبه گفت و کعب احبار که آن ملک و جماعت وى همه بر کفر بماندند و ایمان نیاوردند و آن رسولان را هر سه بگرفتند و ایشان را تعذیب همىکردند، و این در روزگار ملوک طوایف بود.
پس آن رسولان گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ»، ایشان جواب دادند که «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، همانست که جاى دیگر فرمود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ».
آن کافران و بیگانگان گفتند: ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.
رسولان گفتند:بُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ یعنى تشاءمنا بکم حیث خالفتم آباؤکم فترکتم معبودکم فلا نأمن سوء عاقبة ذلک. و قیل: حبس عنهم المطر عام اتاهم الرّسل فنسبوا ذلک الیهم.
و فى الخبر انّ رسول اللَّه (ص) کان یحبّ الفال و یکره التّطیّر، و الفرق بینهما انّ الفال انّما هو من طریق حسن الظّنّ باللّه عز و جل و التّطیّر انّما هو من طریق الاتکال على شىء سواه و هو التشاؤم بطیر الشؤم و سئل ابن عون عن الفال فقال هو ان یکون مریضا فیسمع یا سالم. و فى الخبر انّ النبى (ص) لمّا توجّه نحو المدینة خرج بریدة الاسلمى فى سبعین راکبا فتلقى نبىّ اللَّه لیلا فقال له: من انت؟ فقال: بریدة. قال: فالتفت الى ابى بکر فقال: برد امرنا و صلح ثمّ قال (ص) ممّن؟ قال: بریدة من اسلم، فقال (ص) لابى بکر: سلمنا.
قال اهل اللغة: قوله «برد امرنا»، اى سهل امرنا، و منه قوله: «الصّوم فى الشتاء الغنیمة الباردة».
قوله: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا» یعنى عن مقالتکم هذه «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» اى لنقتلنّکم بالحجارة «وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ».
«قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ» اى شؤمکم معکم بکفرکم و تکذیبکم یعنى اصابکم الشؤم من قبلکم لانّ الشؤم کلّه فى عبادة الصّنم و هو معکم، «أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ» هذا استفهام محذوف الجواب مجازه: ائن وعظتم باللّه تطیّرتم بنا و کذبتم و تواعدتم بالرّجم و العذاب، «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» مشرکون مجاوزون الحدّ. گفتهاند: کافران و بیگانگان دارها بزدند و آن رسولان را با چهل تن که ایمان آورده بودند گلوهاشان سوراخ کردند و رسنها بگلو در کشیدند و از دار بیاویختند، خبر به حبیب نجار رسید مؤمن آل یس که خداى را عز و جل مىپرستید در ان غارى اندر میان کوهها چنانک ابدال در کوه نشینند و از خلق عزلت گیرند و اندر سرّ با خدا خلوت دارند، این حبیب با خدا خلوت داشت، و این عزلت و خلوت سنّت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه که که روزگارى با کوه حرا نشسته بود و میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنا و نحبّه».
اگر کسى گوید معنى عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهى کرده قال اللَّه تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، و قال تعالى: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا
و قال النبى (ص): «من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیّة و من شقّ عصا المسلمین و المسلمون فى اسلام فقد خلع ربقة الاسلام»، جواب آنست که فرقت دو قسم است یکى فرقة الآراء و الادیان، دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان، امّا آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوى است، فرقة الآراء و الادیان است از قضایاى شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنّت و جماعت بگذاشتن و مخالف ائمّه هدى و اهل اجماع بودن، این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فوائد بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر. امّا آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحبّ است و مندوب الیه آنست که ربّ العالمین در شأن و قصّه اصحاب الکهف فرمود: وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «لیاتینّ على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه الّا من فرّ بدینه من قریة الى قریة و من شاهق الى شاهق و من حجر الى حجر کالثعلب الذى یروغ»، قالوا: و متى ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: «اذا لم تنل المعیشة الّا بمعاصى اللَّه عزّ و جلّ فاذا کان ذلک الزمان حلّت العزوبة»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه و قد امرتنا بالتّزویج؟ قال: «انّه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل على یدى ابویه فان لم یکن له ابوان فعلى یدى زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلى یدى قرابته»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه؟ فقال (ص): «یعیّرونه بضیق المعیشة فیکلّف ما لا یطیق حتّى یورده موارد الهلکة».
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول اللَّه (ص) اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال (ص): «اذا رأیت النّاس مرجت عهودهم و خفّت اماناتهم و کانوا هکذا» و شبک بین اصابعه، قال فقمت الیه فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنى اللَّه فداک؟ فقال علیه السلام: «الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامّة».
بزرگان دین و علماى شریعت و طریقت متفقاند که در روزگار فتنه و استیلاء اهل بدعت و ظهور ظلم و خیانت عزلت اولىتر از صحبت که عزلت در چنین وقت سنّت انبیاست و عصمت اولیا و سیرت حکما. عمر خطاب رضى اللَّه عنه گفت: خذوا حظکم من العزلة ففى العزلة راحة من خلیط السوء. و قال ابن سیرین: العزلة عبادة. و قیل لعبد اللَّه بن زبیر: الا تأتى المدینة؟ فقال: ما بقى بالمدینة الّا حاسد نعمة او فرح بنقمة. و قال داود الطائى فرّ من الناس فرارک من الاسد. و قال الفضیل: کفى باللّه محبّا و بالقرآن مونسا و بالموت واعظا اتّخذ اللَّه صاحبا و دع الناس جانبا. و قیل لمالک بن مغول و هو فى داره بالکوفة جالسا وحده: اما تستوحش فى هذه الدّار؟ فقال: ما کنت اظنّ احدا یستوحش مع اللَّه.
قوله تعالى: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى چون خبر به حبیب نجار رسید که رسولان عیسى را گرفتند و بخواهند کشت، از ان منزل خویش بیامد بشتاب، قومى گفتند: خانه داشت در ان گوشه شهر بدورتر جاى از مردمان و کسب کردى، هر روز آنچه کسب وى بود یک نیمه بصدقه دادى و یک نیمه بخرج عیال کردى. و گفتهاند: مردى بود شکسته تن بیمار چهر خداى را عز و جل پنهان عبادت کردى و کس از حال وى خبر نداشتى تا آن روز که رسولان عیسى را برنجانیدند و جفا کردند از ان منزل خویش بشتاب بیامد و ایمان خویش آشکارا کرد و گفت: یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قتاده گفت: چون بیامد نخست رسولان را بدید گفت شما باین دعوت که میکنید و باین پیغام که میگزارید هیچ مزد میخواهید؟ ایشان گفتند: ما هیچ مزد نمىخواهیم و جز اعلاء کلمه حق و اظهار دین اللَّه مقصود نیست. حبیب بیامد آن گه و قوم را گفت: اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «سباق الامم ثلاثة لم یکفروا باللّه طرفة عین: على بن ابى طالب (ع) و صاحب یس یعنى حبیب النجار و مؤمن آل فرعون یعنى حزبیل فهم الصدّیقون».
چون حبیب رسولان را نصرت داد و آن قوم را نصیحت کرد ایشان گفتند: و انت مخالف لدیننا و متابع لهؤلاء الرسل؟ حبیب جواب داد: وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی اى خلقنى وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى و مصیر الکلّ الیه.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً یعنى الاصنام، إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ اى بسوء و مکروه، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اى لا شفاعة لها فتغنى، وَ لا یُنْقِذُونِ من ذلک المکروه. و قیل: لا یُنْقِذُونِ من عذاب اللَّه لو عذّبنى اللَّه ان فعلت ذلک إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
ثمّ اقبل على الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ اى اشهدوا علىّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فى سوق انطاکیه. سدى گفت: دست بسنگ بوى فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وى در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومى اللهم اهد قومى. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وى بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنى تیم را گفت آن گه که او را مىرنجانیدند و از دین حق با دین باطل مىخواندند گفت: اللهم اهد بنى تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننى بالرجوع من الحق الى الباطل. کمال شفقت و مهربانى بو بکر بر خلق خدا غرفهاى بود از بحر نبوت محمد عربى صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالى شیئا فى صدرى الّا و صببته فى صدر ابى بکر».
و خلق مصطفى صلوات اللَّه علیه با خلق چنان بود که کافران بقصد وى برخاسته بودند و دندان عزیز وى مىشکستند و نجاست بر مهر نبوت مىانداختند و آن مهتر عالم دست شفقت بر سر ایشان نهاده که اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ چون حبیب را بکشتند، رب العالمین او را زنده کرد و گفت با وى: ادْخُلِ الْجَنَّةَ حبیب چون در بهشت شد و نواخت و کرامت حق دید آرزو کرد گفت: کاشک قوم من بدانستندى که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ حسن بصرى گفت: رحمت خدا بر حبیب نجار باد که بعد از مرگ نصیحت هم فرو نگذاشت گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. آن پادشاه و آن قوم اگر این کرامت دیدندى ایشان نیز ایمان آوردى.
قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، اى بمغفرة ربّى. و قیل: «ما» بمعنى الّذى، اى بالّذى غفر لی ربّى بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فى الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسى را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.
اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ یعنى قوم حبیب من بعد قتله مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ لنصرة الرسل، اى لم نحتج فى اهلاکهم الى ارسال جند وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ کرّره تأکیدا. و قیل: «ما» بمعنى الّذى: تقدیره: من جند من السماء و ممّا کنّا منزلین على من قبلهم من حجارة و ریح و امطار شدیدة.
ثمّ بیّن عقوبتهم فقال: إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً اى ما کانت عقوبتهم الا صیحة واحدة: قال المفسّرون: اخذ جبرئیل بعضادتى باب المدینة ثمّ صاح بهم صیحة واحدة فَإِذا هُمْ خامِدُونَ میّتون.
یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ معنى حسرت غایت اندوه است و کمال غم که دل را شکسته کند و کوفته، یعنى یدع القلب حسیرا. و تأویل کلمه آنست که: یا حسرة ان کنت آتیة فهذا اوانک، و این نداى درد زدگانست بر خویشتن همچنانک یعقوب پیغامبر علیه السلام گفت: «یا اسفى على یوسف» اى اندها که آمد بر فراق یوسف.
و هم ازین باب است که آنچه فردا در قیامت گناهکاران گویند از تحیّر و حیرت: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ... عکرمه گفت: «یا حسرة» درین موضع بر دو وجه است: یکى آنکه از گفت اللَّه است یعنى یا حسرة و کآبة علیهم حین لم یؤمنوا اى حسرتا و اندوها که بر ایشانست که ایمان نیاوردند و نه گرویدند. وجه دیگر: این کلمه از گفتار هالکان است آن گه که معاینه عذاب دیدند یعنى که آرزوى ایمان کردند آن ساعت لکن سود نداشت که در وقت معاینه ایمان سود ندارد.
ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ خلاصه سخن آنست که: اى دریغا بر بندگان! هیچ فرستاده نیامد بایشان مگر که برو افسوس میکردند تا آن افسوس کردن ایشان حسرت گشت بر ایشان. و معنى این حسرت آنست که مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمود: «ان المستهزئین بالنّاس فى الدنیا یفتح لهم یوم القیمة باب من ابواب الجنّة فیقال لهم: هلّم هلّم، فیأتیه بکربه و غمّه فاذا اتاه اغلق دونه فلا یزال یفعل به ذلک حتى یفتح له الباب فیدعى الیه فلا یجیب من الایاس».
و قال مالک بن دینار قرأت فى زبور داود: طوبى لمن لم یسلک سبیل الأئمة و لم یجالس الخطائین و لم یدخل فى هزوء المستهزئین، و فى انجیل عیسى: طوبى للرّحماء اولئک یکون علیهم الرحمة ویل للمستهزئین کیف یحرقون بالنّار!
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره را دو نام است: سورة الزمر و سورة الغرف. قال وهب بن منبه الیمانى: من احبّ ان یعرف قضاء اللَّه عزّ و جلّ فى خلقه فلیقرأ سورة الغرف. این سوره چهار هزار و هفتصد و هشت حرف است و هزار و صد و نود و دو کلمت و هفتاد و پنج آیت. جمله به مکه فرو آمد از آسمان مگر سه آیت که به مدینه فروآمد: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا» الى تمام ثلث آیات. و درین سوره هفت آیت منسوخ است بآیت سیف یکى: إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ. دیگر: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ. سوم: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ. چهارم: قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ. پنجم: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ. ششم: فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. هفتم: قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... الآیة نسخ معناها بآیة السّیف. و عن ابىّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الزّمر لم یقطع اللَّه رجاءه و اعطاه ثواب الخائفین».
و عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) یقرأ کلّ لیلة بنى اسرائیل و الزّمر.
قوله: تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذا تنزیل الکتاب. و قیل: تنزیل الکتاب مبتدا و خبره «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» اى تنزیل القرآن من اللَّه لا کما یقول المشرکون انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه. و قیل: معناه تنزیل الکتاب من اللَّه فاستمعوا له و اعملوا به، «العزیز» فى سلطانه «الحکیم» فى تدبیر.
«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» یعنى لاثبات الحقّ و هو الایمان باللّه و صفاته.
و قیل: بالصّدق فى الاخبار عمّا کان و عمّا یکون و قیل: «بالحقّ» یعنى بما حقّ فى الکتب من انزاله علیک، و لیس قوله: «إِنَّا أَنْزَلْنا» تکرارا لانّ الاوّل کالعنوان للکتاب، و الثانى لبیان ما فى الکتاب.
«فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» الخطاب للنّبى، و المراد به هو و امّته، اى اعبدوه مخلصین له الطّاعة من غیر شائبة شکّ و نفاق، «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» «الدین» هاهنا کلمة لا اله الا اللَّه و قیل: هو الاسلام. و قیل: هو الطّاعة، یعنى: الا للَّه الطّاعة الخالصة الّتى تقع موقع القبول. و قیل: معناه لا یستحقّ الدّین الخالص الّا للّه.
قال النّبی (ص): «قال اللَّه سبحانه: من عمل لى عملا اشرک فیه معى غیرى فهو له کلّه و انا منه برىء و انا اغنى الاغنیاء عن الشّرک».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا یقبل اللَّه عملا فیه مقدار ذرة من ریاء».
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» یعنى الاصنام، «ما نَعْبُدُهُمْ» القول هاهنا مضمر، اى و یقولون ما نعبدهم، «إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ» قال قتاده: انهم کانوا اذا قیل لهم: من ربکم و من خلقکم و من خلق السماوات و الارض؟ قالوا: اللَّه. فیقال لهم: فما معنى عبادتکم الاوثان؟
قالوا: «لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» اى قربى، و هو اسم اقیم مقام لمصدر کانّه قال، الا لیقرّبونا الى اللَّه تقریبا و یشفعوا لنا عند اللَّه. قیل: هم الملائکة و عیسى و عزیر.
«إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» اى یحکم بین المسلمین و المشرکین فیظهر المحقّ من المبطل، و هذا ردّ لقولهم و وعید و قیل: هذا الاختلاف قوله: فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فالاحزاب من النّصارى تحزبوا فى عیسى و افترقوا ثلث فرق: النّسطوریّة و الملکائیّة و الیعقوبیّة، فرقة تقول: عیسى هو اللَّه، و فرقة تقول: هو ابن اللَّه، و فرقة تقول:هو شریک اللَّه، و فى ثلاثتهم نزل قوله عزّ و جلّ: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ و قوله: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ، و قوله: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ... الآیة.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی» لا یرشد الى دینه. و قیل: لا یهدى الى الجنّة «مَنْ هُوَ کاذِبٌ» فى قوله: الملائکة بنات اللَّه، و عزیر ابن اللَّه، و المسیح ابن اللَّه، «کَفَّارٌ» یکفر نعمته و یعبد غیره.
«لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» کما زعموا، «لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ» یعنى الملائکة، کما قال: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا». و قیل: معناه لو اتّخذ من خلقه ولدا لم یتّخذه باختیارهم بل یصطفى من خلقه من یشاء، ثمّ نزّه نفسه فقال سبحانه تنزیها له عن ذلک ممّا لا یلیق بطهارته: «هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» یعنى بقوله الحقّ و هو «کن». و قیل: خلقهما لاقامة الحقّ بهما، «یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ» ینقص من اللّیل فیزید فى النّهار و ینقص من النّهار فیزید فى اللّیل فما نقص من اللّیل دخل فى النّهار و ما نقص.
من النّهار دخل فى اللّیل، و منتهى النقصان تسع ساعات و منتهى الزّیادة خمس عشرة ساعة، و معنى الکور الزّیادة، من قولهم: نعوذ باللّه من الحور بعد الکور، اى من النّقصان بعد الزّیادة. و قیل: اصل التکویر اللفّ و الجمع، و منه کور العمامة و منه کارة القصّار.
«وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» ذلّلهما لمنافع بنى آدم، «کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى» یعنى یجریان من ادنى منازلهما الى اقصى منازلهما، ثمّ یعودان کذلک لا یجاوزانه. و قیل: «الاجل المسمّى» قیام السّاعة، «أَلا هُوَ الْعَزِیزُ» اى الا من فعل ذلک هو العزیز الّذى لا یغالب فى ملکه، «الْغَفَّارُ» الّذى لا یتعاظمه غفران الذّنوب و ان کثرت.
بعضى اهل علم گفتهاند: آفتاب شصت فرسنگ است و ماه چهل فرسنگ: و از ابن عباس روایت کردهاند که آفتاب چندان است که همه زمین از شرق تا غرب و ماه چندان که نیمه زمین. و فى روایة اخرى سئل ابن عباس: کم طول الشمس و القمر و کم عرضها؟ فقال: تسع مائة فرسخ فى تسع مائة فرسخ و طول الکواکب اثنا عشر فرسخا فى اثنى عشر فرسخا. و گفتهاند: آفتاب از نور کرسى آفرید و کرسى از نور عرش آفرید و عرش از نور کلام خود آفرید، قال اللَّه تعالى: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ و گفتهاند: ربّ العزّة هر یکى را از این آفتاب و ماه گردونى آفریده که سیصد و شصت گوشه دارد، بر هر گوشهاى فریشتهاى موکّل کرده تا آن را میکشد، چون بمغرب فرو شوند همى روند تا زیر عرش ملک جلّ جلاله، فذلک قوله تعالى: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و قد سبق شرحه. و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص): «و کلّ بالشمس سبعة املاک یرمونها بالثّلج و لو لا ذلک ما اصابت شیئا الّا احرقته»
و عن حیان بن عطیة قال: الشمس و القمر و النجوم فى فلک بین السماء و الارض تدور. گفتهاند: چهار چیز در عالم یگانه است و آثار ایشان بهمه عالم رسیده، آفتاب یکى و ماه یکى و نور ایشان بهمه عالم رسیده، این دلیل است که اللَّه جلّ جلاله یکى و قدرت و رحمت وى بهمه عالم رسیده، و به قال اللَّه عزّ و جلّ. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ. و گفتهاند: ستارگان آسمان دو قسماند قسمى بر آفتاب گذر کنند و از وى روشنایى گیرند و قسمى آفتاب بر ایشان گذر کند و ایشان را روشنایى دهد. از روى اشارت میگوید: مؤمنان دو گروهاند گروهى بدرگاه شوند بجهد و اجتهاد تا نور هدایت یابند لقوله تعالى: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا و گروهى آنند که عنایت ازلى بر ایشان گذر کند و ایشان را نور معرفت دهد لقوله: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
قوله: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ یعنى آدم «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» یعنى حواء خلقت من قصیرى آدم و هو آخر اضلاعه. و فى الخبر: «لن تستقیم المرأة على خلق انها خلقت من ضلع اعوج».
«وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ» معنى الانزال هاهنا الاحداث و الانشاء کقوله: أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً. و قیل: انزل الماء الّذى هو سبب نبات القطن الّذى یکون منه اللّباس و سبب النّبات الّذى تبقى به الانعام. و قیل: انزلنا من الجنّة على آدم. و قیل: «أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ» اى جعلها لکم نزلا و رزقا. «ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» یعنى ثمانیة اصناف، «مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ» و خصّت هذه بالذّکر لکثرة الانتقاع بها من اللّبن و اللّحم و الجلد و الشعر و الوبر. الازواج جمع زوج، و الزّوج الفرد له مثل، و قد یقال لهما زوج تقول: زوج حمامة و زوج خفّ.
«یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» اى فى ارحامهنّ «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» نطفة ثمّ علقة ثمّ مضغة ثمّ عظما ثمّ لحما ثمّ انشأناهم خلقا آخر صوّرهم ثمّ نفخ فیهم الرّوح، نظیره قوله: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً. و قیل: «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» اى خلقا فى بطن الامّ بعد خلق فى صلب آدم علیه السّلام، «فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» یعنى البطن و الرّحم و المشیمة. «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ» اى الّذى خلق هذه الاشیاء هو ربکم على الحقیقة، «لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» عن طریق الحقّ بعد هذا البیان؟
«إِنْ تَکْفُرُوا» یا اهل مکة «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ» اى عن عبادتکم کقوله: إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ. و کقوله: فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ، «وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ» اى لعباده المؤمنین «الْکُفْرَ» و هم الّذین قال اللَّه تعالى: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ فیکون عامّا فى اللّفظ خاصّا فى المعنى کقوله: عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یعنى بعض عباد اللَّه و اجراه قوم على العموم، و هو قول السّلف قالوا: کفر الکافر غیر مرضىّ للَّه عزّ و جلّ و ان کان بارادته و افعال العباد کلّها خیرها و شرّها مخلوقة للَّه عزّ و جلّ و ان کان بارادته و افعال العباد مرادة له لا تجرى فى الملک و الملکوت طرفة عین و لا فلتة خاطر و لا لفتة ناظر الّا بقضاء اللَّه و قدره و بارادته و مشیّته، و لا رادّ لقضائه و لا معقّب لحکمه یضلّ من یشاء و یهدى من یشاء لا یسئل عمّا یفعل و هم یسئلون».
بدانکه افعال بندگان نیک و بد ایشان طاعت و معصیت ایشان حرکات و سکنات ایشان همه بقضا و حکم اللَّه است و بارادت و مشیّت او، هر چه هست و بود و خواهد بود همه بتدبیر و تقدیر او، آن کند که خود خواهد و کس را نرسد که اعتراض کند بر حکم و فعل او، کوزهگر را رسد در حرفت خود که از بعضى گل کوزه کند و از بعضى کاسه و از بعضى خنبره و کس را نرسد که اعتراض کند بر وى، سلطان را رسد که بعضى بندگان خود را ستوربانى دهد و بعضى را خزینه دارى و بعضى را جان دارى و کس را نرسد که برو اعتراض کند، پس خداوند کونین و عالمین که هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست همه بنده و چاکر او اگر یکى را بخواند و بنوازد و یکى را براند و بیندازد کرا رسد که بر او اعتراض کند، بسیار فعلها بود که از ما زشت بود و از اللَّه نیکو بود و پسندیده، او را جلّ جلاله تکبّر رسد و ازو نیکو بود و ما را نرسد و از ما زشت بود زیرا که او خداوندست و ما بنده، او آفریدگارست و ما آفریده، او جلّ جلاله آن کند که خود خواهد و آنچه خواهد که کند کردش نیکو بود زیرا که نخواهد که کند مگر آنکه در حکمت نیکو بود. نگونسار باد معتزلى که گفت: اللَّه گناه نخواهد بر بنده که خواستن گناه زشت بود، نه چنانست که معتزلى گفت، اللَّه در ازل آزال دانست که بنده چکند نخواست که آنچه وى داند چنان نبود که پس علم وى خطا بود، اللَّه در ازل دانست که قومى کافر شوند و اللَّه ایشان را بیراه کند چنانک فرمود: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ» چون از کسى کفر داند و آن گه نخواهد که آن کفر که از وى داند هم چنان بود و خواهد که از وى ایمان بود پس خواسته بود که علم وى خطا شود و آن در خداوندى نقص بود تعالى اللَّه عمّا یقول المعتزلى علوّا کبیرا. اعتقاد چنان کن که حقّ جلّ جلاله از ما گناه داند و ما جز آن نکنیم که وى از ما داند و آن دانش وى گناه را بر وى عیب نه و ما را در علم وى حجّت نه، همچنین گناه ما بارادت و خواست اوست و آن خواستن گناه از وى زشت نه و خواست وى ما را حجت نه، و درین خواستن گناه از ما غرض آنست تا دانسته وى حاصل آید همچنانک وى دانست. قال عمر بن عبد العزیز: اذا خاصمتکم القدریة فخاصموهم بالعلم تخصموهم، معنى ذلک انّ الرّجل اذا اقرّ بانّ اللَّه عزّ و جلّ علم من العبد ما هو عامله ثمّ قال: لم یشأ اللَّه ان یعمل العبد ما علم منه فقد نقض فى نفسه ما حاول ابرامه و وصف اللَّه با عجز عجز، و ان قال لم یعلم من العبد ما هو عامله فقد وصف اللَّه بالجهل و لهم الویلممّا یصفون.
قوله: وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ معنى الشکر هاهنا التّصدیق و التوحید یعنى: ان تؤمنوا بربکم و توحّدوه یرضه لکم فیثیبکم علیه. قرأ ابو عمرو: «یرضه» ساکنة الهاء، و یختلسها اهل المدینة، و عاصم و حمزة و الباقون بالاشباع. «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» ان لا یؤخذ احد بذنب غیره، «ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فیحاسبکم علیها و یجازیکم.
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ» اى بلاء و شدّة «دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ» راجعا الیه مستغیثا به، اى لم یدع سواه لعلمه بانه لا یقدر على کشف الضرّ غیره، «ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ» اى اعطاه «نِعْمَةً مِنْهُ» اى من اللَّه. التّخویل التملیک، و الخول على وجهین: الخول الخدم و المالیک و ربما ادخلوا فیه الانعام، و الخول السّاسة، یقال: فلان تخول اهله، اى یسوسهم و یمونهم، و واحد الخول خائل. و فى الخبر فى صفة ملوک آخر الزّمان: «یتّخذون دین اللَّه دخلا و مال اللَّه دولا و عباد اللَّه خولا»
معناه: یقهرونهم و یتّخذونهم عبیدا.
«نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ» اى نسى الضرّ الّذى کان یدعو اللَّه الى کشفه، هذا کقوله: مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ و قیل: نسى اللَّه الّذى کان یدعوه، فیکون «ما» بمعنى «من»، کقوله: «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ».
«وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ» یعنى لیزلّ عن دین الاسلام و عن سبیل الشکر.
و اللّام لام العاقبة، و قرئ بضمّ الیاء، اى لیضلّ نفسه عن الشکر. و قیل: لیضلّ النّاس، و اللّام لام العلّة.
«قل» یا محمد لهذا الکافر، «تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا» هذا امر بمعنى التّهدید، اى عش بکفرک قلیلا فى الدّنیا الى اجلک، «إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ» فى الآخرة. نزلت هذه الآیة فى عتبة بن ربیعة، و قال مقاتل: فى ابى حذیفة بن المغیرة المخزومى.
و قیل: عامّ فى کلّ کافر.
و عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) یقرأ کلّ لیلة بنى اسرائیل و الزّمر.
قوله: تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذا تنزیل الکتاب. و قیل: تنزیل الکتاب مبتدا و خبره «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» اى تنزیل القرآن من اللَّه لا کما یقول المشرکون انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه. و قیل: معناه تنزیل الکتاب من اللَّه فاستمعوا له و اعملوا به، «العزیز» فى سلطانه «الحکیم» فى تدبیر.
«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» یعنى لاثبات الحقّ و هو الایمان باللّه و صفاته.
و قیل: بالصّدق فى الاخبار عمّا کان و عمّا یکون و قیل: «بالحقّ» یعنى بما حقّ فى الکتب من انزاله علیک، و لیس قوله: «إِنَّا أَنْزَلْنا» تکرارا لانّ الاوّل کالعنوان للکتاب، و الثانى لبیان ما فى الکتاب.
«فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» الخطاب للنّبى، و المراد به هو و امّته، اى اعبدوه مخلصین له الطّاعة من غیر شائبة شکّ و نفاق، «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» «الدین» هاهنا کلمة لا اله الا اللَّه و قیل: هو الاسلام. و قیل: هو الطّاعة، یعنى: الا للَّه الطّاعة الخالصة الّتى تقع موقع القبول. و قیل: معناه لا یستحقّ الدّین الخالص الّا للّه.
قال النّبی (ص): «قال اللَّه سبحانه: من عمل لى عملا اشرک فیه معى غیرى فهو له کلّه و انا منه برىء و انا اغنى الاغنیاء عن الشّرک».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا یقبل اللَّه عملا فیه مقدار ذرة من ریاء».
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» یعنى الاصنام، «ما نَعْبُدُهُمْ» القول هاهنا مضمر، اى و یقولون ما نعبدهم، «إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ» قال قتاده: انهم کانوا اذا قیل لهم: من ربکم و من خلقکم و من خلق السماوات و الارض؟ قالوا: اللَّه. فیقال لهم: فما معنى عبادتکم الاوثان؟
قالوا: «لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» اى قربى، و هو اسم اقیم مقام لمصدر کانّه قال، الا لیقرّبونا الى اللَّه تقریبا و یشفعوا لنا عند اللَّه. قیل: هم الملائکة و عیسى و عزیر.
«إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» اى یحکم بین المسلمین و المشرکین فیظهر المحقّ من المبطل، و هذا ردّ لقولهم و وعید و قیل: هذا الاختلاف قوله: فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فالاحزاب من النّصارى تحزبوا فى عیسى و افترقوا ثلث فرق: النّسطوریّة و الملکائیّة و الیعقوبیّة، فرقة تقول: عیسى هو اللَّه، و فرقة تقول: هو ابن اللَّه، و فرقة تقول:هو شریک اللَّه، و فى ثلاثتهم نزل قوله عزّ و جلّ: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ و قوله: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ، و قوله: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ... الآیة.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی» لا یرشد الى دینه. و قیل: لا یهدى الى الجنّة «مَنْ هُوَ کاذِبٌ» فى قوله: الملائکة بنات اللَّه، و عزیر ابن اللَّه، و المسیح ابن اللَّه، «کَفَّارٌ» یکفر نعمته و یعبد غیره.
«لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» کما زعموا، «لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ» یعنى الملائکة، کما قال: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا». و قیل: معناه لو اتّخذ من خلقه ولدا لم یتّخذه باختیارهم بل یصطفى من خلقه من یشاء، ثمّ نزّه نفسه فقال سبحانه تنزیها له عن ذلک ممّا لا یلیق بطهارته: «هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» یعنى بقوله الحقّ و هو «کن». و قیل: خلقهما لاقامة الحقّ بهما، «یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ» ینقص من اللّیل فیزید فى النّهار و ینقص من النّهار فیزید فى اللّیل فما نقص من اللّیل دخل فى النّهار و ما نقص.
من النّهار دخل فى اللّیل، و منتهى النقصان تسع ساعات و منتهى الزّیادة خمس عشرة ساعة، و معنى الکور الزّیادة، من قولهم: نعوذ باللّه من الحور بعد الکور، اى من النّقصان بعد الزّیادة. و قیل: اصل التکویر اللفّ و الجمع، و منه کور العمامة و منه کارة القصّار.
«وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» ذلّلهما لمنافع بنى آدم، «کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى» یعنى یجریان من ادنى منازلهما الى اقصى منازلهما، ثمّ یعودان کذلک لا یجاوزانه. و قیل: «الاجل المسمّى» قیام السّاعة، «أَلا هُوَ الْعَزِیزُ» اى الا من فعل ذلک هو العزیز الّذى لا یغالب فى ملکه، «الْغَفَّارُ» الّذى لا یتعاظمه غفران الذّنوب و ان کثرت.
بعضى اهل علم گفتهاند: آفتاب شصت فرسنگ است و ماه چهل فرسنگ: و از ابن عباس روایت کردهاند که آفتاب چندان است که همه زمین از شرق تا غرب و ماه چندان که نیمه زمین. و فى روایة اخرى سئل ابن عباس: کم طول الشمس و القمر و کم عرضها؟ فقال: تسع مائة فرسخ فى تسع مائة فرسخ و طول الکواکب اثنا عشر فرسخا فى اثنى عشر فرسخا. و گفتهاند: آفتاب از نور کرسى آفرید و کرسى از نور عرش آفرید و عرش از نور کلام خود آفرید، قال اللَّه تعالى: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ و گفتهاند: ربّ العزّة هر یکى را از این آفتاب و ماه گردونى آفریده که سیصد و شصت گوشه دارد، بر هر گوشهاى فریشتهاى موکّل کرده تا آن را میکشد، چون بمغرب فرو شوند همى روند تا زیر عرش ملک جلّ جلاله، فذلک قوله تعالى: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و قد سبق شرحه. و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص): «و کلّ بالشمس سبعة املاک یرمونها بالثّلج و لو لا ذلک ما اصابت شیئا الّا احرقته»
و عن حیان بن عطیة قال: الشمس و القمر و النجوم فى فلک بین السماء و الارض تدور. گفتهاند: چهار چیز در عالم یگانه است و آثار ایشان بهمه عالم رسیده، آفتاب یکى و ماه یکى و نور ایشان بهمه عالم رسیده، این دلیل است که اللَّه جلّ جلاله یکى و قدرت و رحمت وى بهمه عالم رسیده، و به قال اللَّه عزّ و جلّ. وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ. و گفتهاند: ستارگان آسمان دو قسماند قسمى بر آفتاب گذر کنند و از وى روشنایى گیرند و قسمى آفتاب بر ایشان گذر کند و ایشان را روشنایى دهد. از روى اشارت میگوید: مؤمنان دو گروهاند گروهى بدرگاه شوند بجهد و اجتهاد تا نور هدایت یابند لقوله تعالى: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا و گروهى آنند که عنایت ازلى بر ایشان گذر کند و ایشان را نور معرفت دهد لقوله: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
قوله: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ یعنى آدم «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» یعنى حواء خلقت من قصیرى آدم و هو آخر اضلاعه. و فى الخبر: «لن تستقیم المرأة على خلق انها خلقت من ضلع اعوج».
«وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ» معنى الانزال هاهنا الاحداث و الانشاء کقوله: أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً. و قیل: انزل الماء الّذى هو سبب نبات القطن الّذى یکون منه اللّباس و سبب النّبات الّذى تبقى به الانعام. و قیل: انزلنا من الجنّة على آدم. و قیل: «أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ» اى جعلها لکم نزلا و رزقا. «ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» یعنى ثمانیة اصناف، «مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ» و خصّت هذه بالذّکر لکثرة الانتقاع بها من اللّبن و اللّحم و الجلد و الشعر و الوبر. الازواج جمع زوج، و الزّوج الفرد له مثل، و قد یقال لهما زوج تقول: زوج حمامة و زوج خفّ.
«یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» اى فى ارحامهنّ «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» نطفة ثمّ علقة ثمّ مضغة ثمّ عظما ثمّ لحما ثمّ انشأناهم خلقا آخر صوّرهم ثمّ نفخ فیهم الرّوح، نظیره قوله: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً. و قیل: «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» اى خلقا فى بطن الامّ بعد خلق فى صلب آدم علیه السّلام، «فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» یعنى البطن و الرّحم و المشیمة. «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ» اى الّذى خلق هذه الاشیاء هو ربکم على الحقیقة، «لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» عن طریق الحقّ بعد هذا البیان؟
«إِنْ تَکْفُرُوا» یا اهل مکة «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ» اى عن عبادتکم کقوله: إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ. و کقوله: فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ، «وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ» اى لعباده المؤمنین «الْکُفْرَ» و هم الّذین قال اللَّه تعالى: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ فیکون عامّا فى اللّفظ خاصّا فى المعنى کقوله: عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یعنى بعض عباد اللَّه و اجراه قوم على العموم، و هو قول السّلف قالوا: کفر الکافر غیر مرضىّ للَّه عزّ و جلّ و ان کان بارادته و افعال العباد کلّها خیرها و شرّها مخلوقة للَّه عزّ و جلّ و ان کان بارادته و افعال العباد مرادة له لا تجرى فى الملک و الملکوت طرفة عین و لا فلتة خاطر و لا لفتة ناظر الّا بقضاء اللَّه و قدره و بارادته و مشیّته، و لا رادّ لقضائه و لا معقّب لحکمه یضلّ من یشاء و یهدى من یشاء لا یسئل عمّا یفعل و هم یسئلون».
بدانکه افعال بندگان نیک و بد ایشان طاعت و معصیت ایشان حرکات و سکنات ایشان همه بقضا و حکم اللَّه است و بارادت و مشیّت او، هر چه هست و بود و خواهد بود همه بتدبیر و تقدیر او، آن کند که خود خواهد و کس را نرسد که اعتراض کند بر حکم و فعل او، کوزهگر را رسد در حرفت خود که از بعضى گل کوزه کند و از بعضى کاسه و از بعضى خنبره و کس را نرسد که اعتراض کند بر وى، سلطان را رسد که بعضى بندگان خود را ستوربانى دهد و بعضى را خزینه دارى و بعضى را جان دارى و کس را نرسد که برو اعتراض کند، پس خداوند کونین و عالمین که هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست همه بنده و چاکر او اگر یکى را بخواند و بنوازد و یکى را براند و بیندازد کرا رسد که بر او اعتراض کند، بسیار فعلها بود که از ما زشت بود و از اللَّه نیکو بود و پسندیده، او را جلّ جلاله تکبّر رسد و ازو نیکو بود و ما را نرسد و از ما زشت بود زیرا که او خداوندست و ما بنده، او آفریدگارست و ما آفریده، او جلّ جلاله آن کند که خود خواهد و آنچه خواهد که کند کردش نیکو بود زیرا که نخواهد که کند مگر آنکه در حکمت نیکو بود. نگونسار باد معتزلى که گفت: اللَّه گناه نخواهد بر بنده که خواستن گناه زشت بود، نه چنانست که معتزلى گفت، اللَّه در ازل آزال دانست که بنده چکند نخواست که آنچه وى داند چنان نبود که پس علم وى خطا بود، اللَّه در ازل دانست که قومى کافر شوند و اللَّه ایشان را بیراه کند چنانک فرمود: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ» چون از کسى کفر داند و آن گه نخواهد که آن کفر که از وى داند هم چنان بود و خواهد که از وى ایمان بود پس خواسته بود که علم وى خطا شود و آن در خداوندى نقص بود تعالى اللَّه عمّا یقول المعتزلى علوّا کبیرا. اعتقاد چنان کن که حقّ جلّ جلاله از ما گناه داند و ما جز آن نکنیم که وى از ما داند و آن دانش وى گناه را بر وى عیب نه و ما را در علم وى حجّت نه، همچنین گناه ما بارادت و خواست اوست و آن خواستن گناه از وى زشت نه و خواست وى ما را حجت نه، و درین خواستن گناه از ما غرض آنست تا دانسته وى حاصل آید همچنانک وى دانست. قال عمر بن عبد العزیز: اذا خاصمتکم القدریة فخاصموهم بالعلم تخصموهم، معنى ذلک انّ الرّجل اذا اقرّ بانّ اللَّه عزّ و جلّ علم من العبد ما هو عامله ثمّ قال: لم یشأ اللَّه ان یعمل العبد ما علم منه فقد نقض فى نفسه ما حاول ابرامه و وصف اللَّه با عجز عجز، و ان قال لم یعلم من العبد ما هو عامله فقد وصف اللَّه بالجهل و لهم الویلممّا یصفون.
قوله: وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ معنى الشکر هاهنا التّصدیق و التوحید یعنى: ان تؤمنوا بربکم و توحّدوه یرضه لکم فیثیبکم علیه. قرأ ابو عمرو: «یرضه» ساکنة الهاء، و یختلسها اهل المدینة، و عاصم و حمزة و الباقون بالاشباع. «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» ان لا یؤخذ احد بذنب غیره، «ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فیحاسبکم علیها و یجازیکم.
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ» اى بلاء و شدّة «دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ» راجعا الیه مستغیثا به، اى لم یدع سواه لعلمه بانه لا یقدر على کشف الضرّ غیره، «ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ» اى اعطاه «نِعْمَةً مِنْهُ» اى من اللَّه. التّخویل التملیک، و الخول على وجهین: الخول الخدم و المالیک و ربما ادخلوا فیه الانعام، و الخول السّاسة، یقال: فلان تخول اهله، اى یسوسهم و یمونهم، و واحد الخول خائل. و فى الخبر فى صفة ملوک آخر الزّمان: «یتّخذون دین اللَّه دخلا و مال اللَّه دولا و عباد اللَّه خولا»
معناه: یقهرونهم و یتّخذونهم عبیدا.
«نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ» اى نسى الضرّ الّذى کان یدعو اللَّه الى کشفه، هذا کقوله: مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ و قیل: نسى اللَّه الّذى کان یدعوه، فیکون «ما» بمعنى «من»، کقوله: «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ».
«وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ» یعنى لیزلّ عن دین الاسلام و عن سبیل الشکر.
و اللّام لام العاقبة، و قرئ بضمّ الیاء، اى لیضلّ نفسه عن الشکر. و قیل: لیضلّ النّاس، و اللّام لام العلّة.
«قل» یا محمد لهذا الکافر، «تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا» هذا امر بمعنى التّهدید، اى عش بکفرک قلیلا فى الدّنیا الى اجلک، «إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ» فى الآخرة. نزلت هذه الآیة فى عتبة بن ربیعة، و قال مقاتل: فى ابى حذیفة بن المغیرة المخزومى.
و قیل: عامّ فى کلّ کافر.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ قرأ ابن کثیر و نافع و حمزة: «امن» بتخفیف المیم، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فمن شدّد فله وجهان: احدهما ان یکون المیم فى «ام» صلة، و معنى الکلام استفهام و جوابه محذوف، مجازه: امّن هو قانت کمن هو غیر قانت؟
و الوجه الآخر انه عطف على الاستفهام، مجازه: الّذى جعل للَّه اندادا خیر ام من هو قانت؟
و من قرأ بالتخفیف فهو الف استفهام دخل على «من» معناه: أ هذا القانت کالّذى جعل للَّه اندادا؟ و قیل: الالف بمعنى حرف النّداء، تقدیره: یا من هو قانت: و معنى الآیة: قل تمتع بکفرک قلیلا انک من اصحاب النّار یا من هو قانت آناء اللیل انک من اهل الجنّة.
هذا کقول القائل: فلان لا یصلّى و لا یصوم فیامن یصلّى و یصوم ابشر. و قیل: المنادى هو الرّسول صلّى اللَّه علیه و سلّم و المعنى: یا من هو قانت آناء اللیل.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» معنى قنوت درین آیت قیام است در نماز. مصطفى را علیه السلام پرسیدند: اىّ الصّلاة افضل؟ فقال: «طول القنوت» فسمّى الصّلاة قنوتا لانها بالقیام تکون. و قال النّبی (ص): «مثل المجاهد فى سبیل اللَّه کمثل القانت الصّائم» یعنى المصلّى الصّائم، ثمّ قیل: للدّعاء قنوت لانه انما یدعو به قائما فى الصّلاة قبل الرّکوع او بعده. و در قرآن قنوت است بمعنى اقرار بعبودیّت کقوله: وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ اى مقرّون بعبودیّته. و قنوت است بمعنى طاعت کقوله: وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ اى المطیعین و المطیعات، و قال تعالى: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ اى مطیعا.
«آناءَ اللَّیْلِ» ساعاته، واحدها «انى» و «انى» این آیت تحریض است بر نماز شب، همانست که مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود فرا معاذ جبل: «الا ادلّک على ابواب الخیر: الصّوم جنّة و الصّدقة تطفئ الخطیئة و صلاة الرّجل فى جوف اللیل».
«ساجِداً وَ قائِماً» یعنى مصلّیا. و قال ربیعة بن کعب الاسلمىّ: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنّة فقال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: فاعنّى على نفسک بکثرة السّجود، اى بکثرة الصّلاة.
«یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» این آیه بقول ابن عباس در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد، و بقول ابن عمر در شأن عثمان عفان فرو آمد. کلبى گفت: در شأن ابن مسعود و عمار و سلمان فرو آمد.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» اى کما لا یستوى العالم و الجاهل لا یستوى المطیع و العاصى. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» هم المؤمنون الموقنون، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» الکافرون المرتابون. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» ما لهم و علیهم، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» ذلک. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» انهما لیسا سواء. فانّ قیمة کل امرئ ما یحسنه.
«قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ» بامتثال اوامره و اجتناب نواهیه، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا» اى اطاعوا اللَّه فى الدنیا، اى قالوا لا اله الّا اللَّه و ثبتوا على ایمانهم و عملوا صالحا لهم حسنة فى الآخرة و هى الجنّة و الکرامة. این قول مقاتل است میگوید: ایشان که در این جهان نیکوکار بودند و فرمانبردار و موحّد، ایشانراست در ان جهان بهشت و کرامت. سدى گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنى: للّذین احسنوا حسنة فى هذه الدنیا و هى الصّحّة و العافیة و الثّناء الجمیل و بهاء الوجه و نور القلب.
میگوید: ایشان که ایمان آوردند و نیکو در اسلام ماندند و بران بایستادند ایشانراست درین دنیا صحّت و عافیت و ثناى نیکو، بهاى ظاهر و نور باطن. و قیل: معناه لهم فى هذه الدنیا مهاجر حسن و هو مدینة الرسول (ص) ایشان که در اسلام آمدند ایشانراست در دنیا هجرت گاهى نیکو مدینه رسول اللَّه علیه افضل الصّلوات تا هجرت کنند بمدینه، فذلک قوله: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ». و قیل: نزلت فى مهاجرى الحبشة. و قال سعید بن جبیر: من امر بالمعاصى فلیهرب.
«إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» الّذین صبروا على دینهم فلم یترکوه للاذى. قیل: نزلت فى جعفر بن ابى طالب و اصحابه حیث لم یترکوا دینهم لما اشتدّ فیهم البلاء و صبروا و جاهدوا. و قال على (ع): کلّ مطیع یکال له کیلا و یوزن له وزنا الّا الصّابرین فانه یحثى علیهم حثیا».
و فى الخبر یؤتى باهل البلاء فلا ینصب لهم میزان و لا ینشر لهم دیوان و یصبّ علیهم الاجر صبّا بغیر حساب حتّى یتمنّى اهل العافیة فى الدنیا انّ اجسادهم تقرض بالمقاریض ممّا یذهب به اهل البلاء من الفضل.
و سئل النبى (ص): اىّ النّاس اشدّ بلاء؟ قال: «الانبیاء ثمّ الامثل فالامثل یبتلى الرجل على حسب دینه فان کان فى دینه صلبا اشتدّ بلاؤه و ان کان فى دینه رقة هوّن علیه فما زال کذلک حتّى یمشى على الارض ماله ذنب».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ العبد اذا سبقت له من اللَّه منزلة لم یبلغها بعلمه ابتلاه اللَّه فى جسده او فى ماله او فى ولده ثمّ صبّره على ذلک حتّى یبلغه المنزلة الّتى سبقت له من اللَّه و انّ عظم الجزاء مع عظم البلاء و انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا احبّ قوما ابتلاهم فمن رضى فله الرّضا و من سخط فله السّخط».
«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ» اى بان اعبد اللَّه «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» اى التوحید لا اشرک به شیئا.
«وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ» اى لاجل ان اکون «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» من هذه الامّة فاخلص له العبادة قبل امّتى.
«قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی» و عبدت غیره «عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»، و هذا حین دعى الى دین آبائه. و قیل: المراد به امّته. و قیل: منسوخ. و قیل: نزلت قبل ان غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر.
«قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» اى قد امتثلت ما امرت به، «فَاعْبُدُوا» یا معشر الکفّار «ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ» هذا امر توبیخ و تهدید کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ «اعملوا على مکانتکم» «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» «قل استهزءوا» «فانتظروا و ارتقبوا» کلّها کلمات خرجت مخرج الاستغناء.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» قیل له: خسرت ان خالفت دین آبائک فانزل اللَّه: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» بالتخلید فى النّار، «و اهلیهم» بانهم لم یدخلوا الجنّة فیکون لهم اهلون من الحور العین و لیس فى النّار اهل. قال ابن عباس: انّ اللَّه جعل لکلّ انسان منزلا فى الجنّة و اهلا فمن عمل بطاعة اللَّه کان ذلک المنزل و الاهل له و من عمل بمعصیة اللَّه دخل النّار و کان ذلک المنزل و الاهل لغیره ممّن عمل بطاعة اللَّه، «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» حین استبدلوا بالجنّة نارا و بالدّرجات درکات.
«لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ» لان النّار تحیط بهم کما قال: «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» و سمّى النّار ظلّة لغلظها و کثافتها و لانها تمنع من النّظر الى ما فوقهم. و قیل: الظّل الاطباق. و قال فى موضع آخر: «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ» اطباق النّار غواش و اطباق الجنّة غرف و المنافقون فى الدرک الاسفل من النّار، و انما جاز ان یسمّى ما تحتهم ظلالا لأنها اطباق فوق تحتهم، و الظلّة هى ما اظلّک من فوقک، «ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» اى ذلک الّذى وصف من العذاب، یخوّف اللَّه به عباده فى القرآن لیؤمنوا، «یا عِبادِ فَاتَّقُونِ» وحدونى و اطیعونى.
«وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها» کلّ من عبد شیئا غیر اللَّه فهو طاغ و معبوده طاغوت. التّاء لیست باصلیة هى فى الطّاغوت که فى الملکوت و الجبروت و اللاهوت و النّاسوت و الرّحموت و الرّهبوت «وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» اى رجعوا الى عبادة اللَّه «لَهُمُ الْبُشْرى» فى الدّنیا بالجنّة فى العقبى. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مثال هذا الاحسن فى الدّین انّ ولىّ القتیل اذا طلب بالدّم فهو حسن، فاذا عفا و رضى بالدّبة فهو احسن، و من جزى بالسّیئة مثلها فهو حسن فان عفا و غفر فهو احسن، فان وزن او کال فعدل فهو حسن فان ارجح فهو احسن، فان اتّزن و عدل فهو حسن و ان طفّف على نفسه فهو احسن، فان ردّ السّلام فقال: و علیکم السّلام فهو حسن، فان قال: و علیکم السلام و رحمة اللَّه فهو احسن على هذا العیار. فان حجّ راکبا فهو حسن فان فعله راجلا فهو احسن. فان غسل أعضاءه فى الوضوء مرّة مرّة فهو حسن، فان غسلها ثلاثا ثلاثا فهو احسن. فان جزى ظالمه بمثل مظلمته فهو حسن، فان جازاه بحسن فهو احسن. فان سجد او رکع ساکتا فهو جائز و الجائز حسن و ان فعلها مسبّحا فهو احسن. و نظیر هذه الآیة قوله عزّ و جلّ لموسى علیه السلام: فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها و قوله: وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ. قال ابن عباس: آمن ابو بکر بالنبى (ص) فجاءه عثمان و عبد الرحمن بن عوف و طلحة و الزبیر و سعد بن ابى وقاص و سعید بن زید فسألوه و اخبرهم بایمانه فآمنوا و نزلت فیهم: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنى یستمعون القول من ابى بکر فیتّبعون احسنه و هو قول لا اله الّا اللَّه. و در اسلام عثمان رضى اللَّه عنه، روایت کردهاند اصحاب اخبار که: عثمان مردى بود سخت زیبا روى نیکو قدّ خوش سخن شرمگن حلیتى و هیئتى نیکو داشت و کس بجمال وى نبود در ان عصر وزن نخواسته بود و رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه دخترى داشت نام وى رقیه، و عثمان میخواست که او را بزنى کند امّا پیش از وى عتبة بن ابى لهب او را بخواست و بوى دادند، عثمان اندوهگن شد، برخاست و در خانه مادر شد و خاله وى آنجا بود و خاله وى کاهنه بود، گفت: اى عثمان خبر دارى که یتیم بو طالب چه میگوید؟ دینى نو آورده و کارى نو بر ساخته همى گوید که من رسول خدا ام بنماز همى فرماید و روزه و زکاة و دیگر خیرات و پیوستن با خویشان و قرابات. عثمان گفت: اى خاله مرا ازین سخن هیچ خبر نیست، اما در دلم این سخن جاى گرفت و اثرى تمام کرد، عثمان گفت: و مرا با ابو بکر دوستى بود بغایت، برخاستم و نزدیک وى شدم و این سخن باو گفتم که چنین حدیثى شنیدم و در دل من اثر کرد، ابو بکر بدانست که از عالم غیب درى در دل وى گشادند و حلقه دل وى بجنبانیدند واو را بر سر راه آوردند در نصیحت بیفزود گفت: اى عثمان تو مردى عاقل و هوشیارى و زیرک، نمیدانى که پرستش جماد نه کار زیرکان است و نه مقتضى عقل؟ اگر تو رسول را بینى کار بر تو روشن شود و چنان دانم که این بند گشاده گردد، عثمان برخاست و رفت تا بحضرت آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم صلوات اللَّه و سلامه علیه، گفتا: چون چشم من بر وى افتاد مهر و محبت وى همه دلم بگرفت، گویى شمعى در سینه من بیفروختند و از کمینگاه غیب کمندى بینداختند، رسول خدا علیه الصّلاة و السّلام آثار آن در چهره من بدید، گفت: اى عثمان من فرستاده اللّهام، وحى گزار و پیغام رسان او بتو و بهمه جهانیان، بگو: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، عثمان کلمه شهادت بگفت و رسول بایمان وى شاد گشت، آن گه بس روزگارى بر نیامد که رقیه را از عتبه باز ستد و به عثمان داد و از نیکویى که هر دو بودند، مردمان گفتند: جمع الشمس و القمر ماه و آفتاب بهم رسیدند
روى عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) مضطجعا فى بیته کاشفا عن فخذیه او ساقیه فاستأذن ابو بکر فاذن له و هو على تلک الحال یتحدث ثم استأذن عمر و اذن له و هو کذلک یتحدث ثم استأذن عثمان فجلس رسول اللَّه (ص) و سوّى ثیابه فلمّا خرج قالت عائشة: دخل ابو بکر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عمر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عثمان فجلست و سوّیت ثیابک؟
فقال: الا استحیى من رجل تستحیى منه الملائکة و قال: «لکلّ نبىّ رفیق و رفیقى فى الجنّة عثمان».
و عن انس قال: لمّا امر رسول اللَّه (ص) ببیعة الرّضوان کان عثمان رسول اللَّه (ص) الى مکة فبایع النّاس فقال رسول اللَّه (ص): «انّ عثمان فى حاجة اللَّه و حاجة رسوله» فضرب باحدى یدیه على الأخرى فکانت یدا رسول اللَّه (ص) لعثمان خیرا من ایدیهم لانفسهم.
قوله: أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ لدینه «وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» اى اولوا العلم باللّه.
«أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ» تکرار الف الاستفهام فى هذه الآیة من الطف الخطاب و اشدّ الوعید. «حقّ علیه» اى وجب علیه عدلا فى علم اللَّه و من حکمه انه فى النّار، أ فأنت یا محمد تنقذه من النّار. و قوله: کَلِمَةُ الْعَذابِ قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ و قیل: «هؤلاء فى النّار و لا ابالى». قال ابن عباس: یرید أبا لهب و ولده. در صفت دوزخیان گفتهاند که اگر یکى ازیشان بروز روشن سر از زمین بردارد، همه جهان تاریک شود از سیاهى و تاریکى ایشان، بچشم ازرق باشند لقوله: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً بروى سیاه باشند لقوله: وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ، بر گردنها شان غلّ باشد لقوله: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ بر دستهاشان زنجیر بود لقوله: وَ السَّلاسِلُ، بر پاهایشان بند بود لقوله: إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا، جامهشان قطران بود لقوله: سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ، خوردشان حمیم و زقوم بود، وا ویلشان از گرسنگى بود، جایهایشان تنگ بود، دیوشان قرین بود، گریه بسیار کنند و فریادشان نرسند، زینهار خواهند و زینهارشان ندهند چون نومید شوند گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ».
قوله: «لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ» اى لهم فى الجنّة منازل رفیعة من فوقها منازل ارفع منها و احسن، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى من تحت اشجارها انهار الماء و اللّبن و الخمر و العسل. «وَعْدَ اللَّهِ» نصب على المصدر، اى وعدهم اللَّه تلک الغرف و المنازل وعدا لا یخلفه.
عن ابى سعید الخدرى عن النبىّ (ص) قال: «ان اهل الجنّة یتراءون اهل الغرف من فوقهم کما تتراءون الکوکب الدّرّى فى الافق من الشرق او الغرب لتفاضل ما بینهم»، قالوا: تلک منازل الانبیاء لا یبلغها غیرهم؟ قال: «بلى و الّذى نفسى بیده رجال آمنوا باللّه و صدّقوا المرسلین».
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یرید المطر و کلّ ماء فى الارض فاصله من السماء ینزله اللَّه من السّماء الى الغیم ثمّ ینزله من الغیم الى الارض ثمّ یجرى من العیون، «فسلکه» اى ادخله، «ینابیع» جمع ینبوع و هو الماء الّذى یخرج من الارض، و «ینابیع» نصب على الحال. و قیل: الینبوع موضع الّذى یخرج منه الماء کالعیون و الآبار فیکون نصبا على الظرف، اى فى ینابیع فیکون «فى الارض» صفة لینابیع، «ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اى اصنافه کالبرّ و الشّعیر و سائر الحبوب. و قیل: «الوانه» من الصفرة و الحمرة و الخضرة و غیرها، «ثُمَّ یَهِیجُ» اى یتمّ جفافه، تقول: هاج الرّطب اذا ذوى، «فتراه» بعد خضرته «مصفرّا» لیبسه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى فیما ذکرته لکم «لذکرى» اى عظة و تفکّرا، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» یتفکّرون فیذکرون ان هذا یدلّ.
على توحید اللَّه.
و الوجه الآخر انه عطف على الاستفهام، مجازه: الّذى جعل للَّه اندادا خیر ام من هو قانت؟
و من قرأ بالتخفیف فهو الف استفهام دخل على «من» معناه: أ هذا القانت کالّذى جعل للَّه اندادا؟ و قیل: الالف بمعنى حرف النّداء، تقدیره: یا من هو قانت: و معنى الآیة: قل تمتع بکفرک قلیلا انک من اصحاب النّار یا من هو قانت آناء اللیل انک من اهل الجنّة.
هذا کقول القائل: فلان لا یصلّى و لا یصوم فیامن یصلّى و یصوم ابشر. و قیل: المنادى هو الرّسول صلّى اللَّه علیه و سلّم و المعنى: یا من هو قانت آناء اللیل.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» معنى قنوت درین آیت قیام است در نماز. مصطفى را علیه السلام پرسیدند: اىّ الصّلاة افضل؟ فقال: «طول القنوت» فسمّى الصّلاة قنوتا لانها بالقیام تکون. و قال النّبی (ص): «مثل المجاهد فى سبیل اللَّه کمثل القانت الصّائم» یعنى المصلّى الصّائم، ثمّ قیل: للدّعاء قنوت لانه انما یدعو به قائما فى الصّلاة قبل الرّکوع او بعده. و در قرآن قنوت است بمعنى اقرار بعبودیّت کقوله: وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ اى مقرّون بعبودیّته. و قنوت است بمعنى طاعت کقوله: وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ اى المطیعین و المطیعات، و قال تعالى: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ اى مطیعا.
«آناءَ اللَّیْلِ» ساعاته، واحدها «انى» و «انى» این آیت تحریض است بر نماز شب، همانست که مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود فرا معاذ جبل: «الا ادلّک على ابواب الخیر: الصّوم جنّة و الصّدقة تطفئ الخطیئة و صلاة الرّجل فى جوف اللیل».
«ساجِداً وَ قائِماً» یعنى مصلّیا. و قال ربیعة بن کعب الاسلمىّ: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنّة فقال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: فاعنّى على نفسک بکثرة السّجود، اى بکثرة الصّلاة.
«یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» این آیه بقول ابن عباس در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد، و بقول ابن عمر در شأن عثمان عفان فرو آمد. کلبى گفت: در شأن ابن مسعود و عمار و سلمان فرو آمد.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» اى کما لا یستوى العالم و الجاهل لا یستوى المطیع و العاصى. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» هم المؤمنون الموقنون، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» الکافرون المرتابون. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» ما لهم و علیهم، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» ذلک. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» انهما لیسا سواء. فانّ قیمة کل امرئ ما یحسنه.
«قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ» بامتثال اوامره و اجتناب نواهیه، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا» اى اطاعوا اللَّه فى الدنیا، اى قالوا لا اله الّا اللَّه و ثبتوا على ایمانهم و عملوا صالحا لهم حسنة فى الآخرة و هى الجنّة و الکرامة. این قول مقاتل است میگوید: ایشان که در این جهان نیکوکار بودند و فرمانبردار و موحّد، ایشانراست در ان جهان بهشت و کرامت. سدى گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنى: للّذین احسنوا حسنة فى هذه الدنیا و هى الصّحّة و العافیة و الثّناء الجمیل و بهاء الوجه و نور القلب.
میگوید: ایشان که ایمان آوردند و نیکو در اسلام ماندند و بران بایستادند ایشانراست درین دنیا صحّت و عافیت و ثناى نیکو، بهاى ظاهر و نور باطن. و قیل: معناه لهم فى هذه الدنیا مهاجر حسن و هو مدینة الرسول (ص) ایشان که در اسلام آمدند ایشانراست در دنیا هجرت گاهى نیکو مدینه رسول اللَّه علیه افضل الصّلوات تا هجرت کنند بمدینه، فذلک قوله: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ». و قیل: نزلت فى مهاجرى الحبشة. و قال سعید بن جبیر: من امر بالمعاصى فلیهرب.
«إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» الّذین صبروا على دینهم فلم یترکوه للاذى. قیل: نزلت فى جعفر بن ابى طالب و اصحابه حیث لم یترکوا دینهم لما اشتدّ فیهم البلاء و صبروا و جاهدوا. و قال على (ع): کلّ مطیع یکال له کیلا و یوزن له وزنا الّا الصّابرین فانه یحثى علیهم حثیا».
و فى الخبر یؤتى باهل البلاء فلا ینصب لهم میزان و لا ینشر لهم دیوان و یصبّ علیهم الاجر صبّا بغیر حساب حتّى یتمنّى اهل العافیة فى الدنیا انّ اجسادهم تقرض بالمقاریض ممّا یذهب به اهل البلاء من الفضل.
و سئل النبى (ص): اىّ النّاس اشدّ بلاء؟ قال: «الانبیاء ثمّ الامثل فالامثل یبتلى الرجل على حسب دینه فان کان فى دینه صلبا اشتدّ بلاؤه و ان کان فى دینه رقة هوّن علیه فما زال کذلک حتّى یمشى على الارض ماله ذنب».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ العبد اذا سبقت له من اللَّه منزلة لم یبلغها بعلمه ابتلاه اللَّه فى جسده او فى ماله او فى ولده ثمّ صبّره على ذلک حتّى یبلغه المنزلة الّتى سبقت له من اللَّه و انّ عظم الجزاء مع عظم البلاء و انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا احبّ قوما ابتلاهم فمن رضى فله الرّضا و من سخط فله السّخط».
«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ» اى بان اعبد اللَّه «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» اى التوحید لا اشرک به شیئا.
«وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ» اى لاجل ان اکون «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» من هذه الامّة فاخلص له العبادة قبل امّتى.
«قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی» و عبدت غیره «عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»، و هذا حین دعى الى دین آبائه. و قیل: المراد به امّته. و قیل: منسوخ. و قیل: نزلت قبل ان غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر.
«قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» اى قد امتثلت ما امرت به، «فَاعْبُدُوا» یا معشر الکفّار «ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ» هذا امر توبیخ و تهدید کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ «اعملوا على مکانتکم» «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» «قل استهزءوا» «فانتظروا و ارتقبوا» کلّها کلمات خرجت مخرج الاستغناء.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» قیل له: خسرت ان خالفت دین آبائک فانزل اللَّه: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» بالتخلید فى النّار، «و اهلیهم» بانهم لم یدخلوا الجنّة فیکون لهم اهلون من الحور العین و لیس فى النّار اهل. قال ابن عباس: انّ اللَّه جعل لکلّ انسان منزلا فى الجنّة و اهلا فمن عمل بطاعة اللَّه کان ذلک المنزل و الاهل له و من عمل بمعصیة اللَّه دخل النّار و کان ذلک المنزل و الاهل لغیره ممّن عمل بطاعة اللَّه، «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» حین استبدلوا بالجنّة نارا و بالدّرجات درکات.
«لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ» لان النّار تحیط بهم کما قال: «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» و سمّى النّار ظلّة لغلظها و کثافتها و لانها تمنع من النّظر الى ما فوقهم. و قیل: الظّل الاطباق. و قال فى موضع آخر: «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ» اطباق النّار غواش و اطباق الجنّة غرف و المنافقون فى الدرک الاسفل من النّار، و انما جاز ان یسمّى ما تحتهم ظلالا لأنها اطباق فوق تحتهم، و الظلّة هى ما اظلّک من فوقک، «ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» اى ذلک الّذى وصف من العذاب، یخوّف اللَّه به عباده فى القرآن لیؤمنوا، «یا عِبادِ فَاتَّقُونِ» وحدونى و اطیعونى.
«وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها» کلّ من عبد شیئا غیر اللَّه فهو طاغ و معبوده طاغوت. التّاء لیست باصلیة هى فى الطّاغوت که فى الملکوت و الجبروت و اللاهوت و النّاسوت و الرّحموت و الرّهبوت «وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» اى رجعوا الى عبادة اللَّه «لَهُمُ الْبُشْرى» فى الدّنیا بالجنّة فى العقبى. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مثال هذا الاحسن فى الدّین انّ ولىّ القتیل اذا طلب بالدّم فهو حسن، فاذا عفا و رضى بالدّبة فهو احسن، و من جزى بالسّیئة مثلها فهو حسن فان عفا و غفر فهو احسن، فان وزن او کال فعدل فهو حسن فان ارجح فهو احسن، فان اتّزن و عدل فهو حسن و ان طفّف على نفسه فهو احسن، فان ردّ السّلام فقال: و علیکم السّلام فهو حسن، فان قال: و علیکم السلام و رحمة اللَّه فهو احسن على هذا العیار. فان حجّ راکبا فهو حسن فان فعله راجلا فهو احسن. فان غسل أعضاءه فى الوضوء مرّة مرّة فهو حسن، فان غسلها ثلاثا ثلاثا فهو احسن. فان جزى ظالمه بمثل مظلمته فهو حسن، فان جازاه بحسن فهو احسن. فان سجد او رکع ساکتا فهو جائز و الجائز حسن و ان فعلها مسبّحا فهو احسن. و نظیر هذه الآیة قوله عزّ و جلّ لموسى علیه السلام: فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها و قوله: وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ. قال ابن عباس: آمن ابو بکر بالنبى (ص) فجاءه عثمان و عبد الرحمن بن عوف و طلحة و الزبیر و سعد بن ابى وقاص و سعید بن زید فسألوه و اخبرهم بایمانه فآمنوا و نزلت فیهم: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنى یستمعون القول من ابى بکر فیتّبعون احسنه و هو قول لا اله الّا اللَّه. و در اسلام عثمان رضى اللَّه عنه، روایت کردهاند اصحاب اخبار که: عثمان مردى بود سخت زیبا روى نیکو قدّ خوش سخن شرمگن حلیتى و هیئتى نیکو داشت و کس بجمال وى نبود در ان عصر وزن نخواسته بود و رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه دخترى داشت نام وى رقیه، و عثمان میخواست که او را بزنى کند امّا پیش از وى عتبة بن ابى لهب او را بخواست و بوى دادند، عثمان اندوهگن شد، برخاست و در خانه مادر شد و خاله وى آنجا بود و خاله وى کاهنه بود، گفت: اى عثمان خبر دارى که یتیم بو طالب چه میگوید؟ دینى نو آورده و کارى نو بر ساخته همى گوید که من رسول خدا ام بنماز همى فرماید و روزه و زکاة و دیگر خیرات و پیوستن با خویشان و قرابات. عثمان گفت: اى خاله مرا ازین سخن هیچ خبر نیست، اما در دلم این سخن جاى گرفت و اثرى تمام کرد، عثمان گفت: و مرا با ابو بکر دوستى بود بغایت، برخاستم و نزدیک وى شدم و این سخن باو گفتم که چنین حدیثى شنیدم و در دل من اثر کرد، ابو بکر بدانست که از عالم غیب درى در دل وى گشادند و حلقه دل وى بجنبانیدند واو را بر سر راه آوردند در نصیحت بیفزود گفت: اى عثمان تو مردى عاقل و هوشیارى و زیرک، نمیدانى که پرستش جماد نه کار زیرکان است و نه مقتضى عقل؟ اگر تو رسول را بینى کار بر تو روشن شود و چنان دانم که این بند گشاده گردد، عثمان برخاست و رفت تا بحضرت آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم صلوات اللَّه و سلامه علیه، گفتا: چون چشم من بر وى افتاد مهر و محبت وى همه دلم بگرفت، گویى شمعى در سینه من بیفروختند و از کمینگاه غیب کمندى بینداختند، رسول خدا علیه الصّلاة و السّلام آثار آن در چهره من بدید، گفت: اى عثمان من فرستاده اللّهام، وحى گزار و پیغام رسان او بتو و بهمه جهانیان، بگو: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، عثمان کلمه شهادت بگفت و رسول بایمان وى شاد گشت، آن گه بس روزگارى بر نیامد که رقیه را از عتبه باز ستد و به عثمان داد و از نیکویى که هر دو بودند، مردمان گفتند: جمع الشمس و القمر ماه و آفتاب بهم رسیدند
روى عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) مضطجعا فى بیته کاشفا عن فخذیه او ساقیه فاستأذن ابو بکر فاذن له و هو على تلک الحال یتحدث ثم استأذن عمر و اذن له و هو کذلک یتحدث ثم استأذن عثمان فجلس رسول اللَّه (ص) و سوّى ثیابه فلمّا خرج قالت عائشة: دخل ابو بکر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عمر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عثمان فجلست و سوّیت ثیابک؟
فقال: الا استحیى من رجل تستحیى منه الملائکة و قال: «لکلّ نبىّ رفیق و رفیقى فى الجنّة عثمان».
و عن انس قال: لمّا امر رسول اللَّه (ص) ببیعة الرّضوان کان عثمان رسول اللَّه (ص) الى مکة فبایع النّاس فقال رسول اللَّه (ص): «انّ عثمان فى حاجة اللَّه و حاجة رسوله» فضرب باحدى یدیه على الأخرى فکانت یدا رسول اللَّه (ص) لعثمان خیرا من ایدیهم لانفسهم.
قوله: أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ لدینه «وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» اى اولوا العلم باللّه.
«أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ» تکرار الف الاستفهام فى هذه الآیة من الطف الخطاب و اشدّ الوعید. «حقّ علیه» اى وجب علیه عدلا فى علم اللَّه و من حکمه انه فى النّار، أ فأنت یا محمد تنقذه من النّار. و قوله: کَلِمَةُ الْعَذابِ قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ و قیل: «هؤلاء فى النّار و لا ابالى». قال ابن عباس: یرید أبا لهب و ولده. در صفت دوزخیان گفتهاند که اگر یکى ازیشان بروز روشن سر از زمین بردارد، همه جهان تاریک شود از سیاهى و تاریکى ایشان، بچشم ازرق باشند لقوله: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً بروى سیاه باشند لقوله: وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ، بر گردنها شان غلّ باشد لقوله: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ بر دستهاشان زنجیر بود لقوله: وَ السَّلاسِلُ، بر پاهایشان بند بود لقوله: إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا، جامهشان قطران بود لقوله: سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ، خوردشان حمیم و زقوم بود، وا ویلشان از گرسنگى بود، جایهایشان تنگ بود، دیوشان قرین بود، گریه بسیار کنند و فریادشان نرسند، زینهار خواهند و زینهارشان ندهند چون نومید شوند گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ».
قوله: «لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ» اى لهم فى الجنّة منازل رفیعة من فوقها منازل ارفع منها و احسن، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى من تحت اشجارها انهار الماء و اللّبن و الخمر و العسل. «وَعْدَ اللَّهِ» نصب على المصدر، اى وعدهم اللَّه تلک الغرف و المنازل وعدا لا یخلفه.
عن ابى سعید الخدرى عن النبىّ (ص) قال: «ان اهل الجنّة یتراءون اهل الغرف من فوقهم کما تتراءون الکوکب الدّرّى فى الافق من الشرق او الغرب لتفاضل ما بینهم»، قالوا: تلک منازل الانبیاء لا یبلغها غیرهم؟ قال: «بلى و الّذى نفسى بیده رجال آمنوا باللّه و صدّقوا المرسلین».
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یرید المطر و کلّ ماء فى الارض فاصله من السماء ینزله اللَّه من السّماء الى الغیم ثمّ ینزله من الغیم الى الارض ثمّ یجرى من العیون، «فسلکه» اى ادخله، «ینابیع» جمع ینبوع و هو الماء الّذى یخرج من الارض، و «ینابیع» نصب على الحال. و قیل: الینبوع موضع الّذى یخرج منه الماء کالعیون و الآبار فیکون نصبا على الظرف، اى فى ینابیع فیکون «فى الارض» صفة لینابیع، «ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اى اصنافه کالبرّ و الشّعیر و سائر الحبوب. و قیل: «الوانه» من الصفرة و الحمرة و الخضرة و غیرها، «ثُمَّ یَهِیجُ» اى یتمّ جفافه، تقول: هاج الرّطب اذا ذوى، «فتراه» بعد خضرته «مصفرّا» لیبسه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى فیما ذکرته لکم «لذکرى» اى عظة و تفکّرا، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» یتفکّرون فیذکرون ان هذا یدلّ.
على توحید اللَّه.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ و آن کس که راستى آرد فردا، وَ صَدَّقَ بِهِ و راست دانسته بود وى آن را، أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳) ایشانند باز پرهیزنده.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست هر چه خواهند نزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۳۴) آنست پاداش نیکوکاران.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا تا بسترد اللَّه ازیشان بترکار که کردند، وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ و پاداش دهد ایشان را بمزد ایشان، بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۵) نیکوتر کارى را که میکردند.
أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ بسنده نیست اللَّه رهیکان خویش را بداشت و باز داشت، وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و میترسانند ترا باین پرستیدگان جز اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۶) و هر که را بیراه کرد خدا، او را رهنمایى نیست.
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ و هر که را راه نمود اللَّه، او را بى راه کنندهاى نیست، أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (۳۷) بگو اللَّه نه تواناییست تاونده کینستان؟
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که کى آفرید آسمانها و زمینها را؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ناچار گویند که اللَّه، قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ گوى چه بینید این چه مىپرستید فرود از اللَّه، إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ اگر اللَّه بمن گزندى خواهد، هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ ایشان باز برندهاند گزند او را؟ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ یا بمن بخشایشى خواهد کرد و نیکویى که بمن رسد، هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ ایشان بازگیرندهاند بخشایش او را؟ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ بگو اللَّه مرا بخدایى بسنده است، عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) باو پشتى دارند پشتى داران و برو چسبند کارسپاران.
قُلْ یا قَوْمِ گوى اى قوم من، اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ هم بر آن که هستید میباشید و کار میکنید، إِنِّی عامِلٌ که من هم بر آن که هستم میباشم و کار میکنم، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ آرى بدانید که آن کیست که باو آید عذابى که رسوا کند او را، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰) و فرو آید بدو عذابى پاینده که بسر نیاید.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ما فروفرستادیم بر تو این نامه، لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ مردمان را براستى، فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ هر که براه راست رود خویشتن را رود، وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که بر گمراهى رود گمراهى او بر او، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) و تو بر ایشان خداوند و کارساز نهاى.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ اللَّه اوست که مىمیراند هر تنى را، حِینَ مَوْتِها بهنگام مرگ او، وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها و هر کس که بنمرده بود در خواب خویش، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ مىمیراند و جان باز میستاند در خواب آن را که قضاى مرگ او در رسید وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى و مىگشاید از خواب و زنده باز مىفرستد آن دیگر کس را که هنگام مرگ او در نرسید انیز، إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى تا بهنگامى نام زده کرده مرگ او را، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲) درین آفرینش خواب نشانهاست صراح ایشان را که در اندیشند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ فرود از اللَّه شفیعان میگیرند، قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) گوى باش و اگر بر هیچ کار پادشاه نباشند و هیچیز در نیابند ؟
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً گوى شفاعت خدایراست بهمگى، لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ پادشاهى آسمان و زمین او راست، ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴) پس آن گه شما را وا او برند.
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ و آن گه که اللَّه را نام برند بیکتایى، اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ بر مد دلهاى ایشان که به نمیگروند برستاخیز، وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و چون پیش ایشان معبودان دیگر را یاد کنند إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵) ایشان تازه روى ورا مشکین مىباشند.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ گوى خدایا کردگار آسمان و زمین، عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا، أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ تو آنى که داورى برى میان بندگان خویش، فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) در آنچه ایشان در ان بودند خلاف رفتند و خلاف گفتند.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و اگر ایشان را بودى که کافر شدند هر چه در زمین چیزست وَ مِثْلَهُ مَعَهُ و هم چندان دیگر با آن، لَافْتَدَوْا بِهِ خویشتن را باز خریدندى، مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ از بد عذاب آن روز رستاخیز، وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ و با دید آید ایشان را از اللَّه، ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) کارى و چیزى که هرگز در پنداره ایشان نبود.
وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا و پیش آید ایشان را بدهاى آنچه میکردند، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) و فرا سر نشست ایشان را و ببود بایشان آنچه مىخندیدند از ان و افسوس میداشتند بران.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا هر گه که بمردم رسد گزندى یا رنجى خواند ما را، ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا پس چون او را نیکویى این جهانى بخشیم از نزدیک خود، قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ گوید این مال و این نعمت مرا بزیرکى من دادند، بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ نه چنانست که آن آزمایش او را دادند، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ گفت همچنین ایشان که پیش ازیشان بودند، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰) سود نداشت ایشان را و بکار نیامد آنچه میکردند و میساختند.
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا تا بایشان رسید بدهاى آنچه میکردند، وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ و ایشان که کافر شدند ازینان، سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا آرى بایشان رسد بدهاى آنچه میکنند، وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) و ایشان پیش نشوند و بر ما در نگذرند.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا نمیدانند، أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد؟ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) در ان نشانهایى روشن است ایشان را که بگروند.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست هر چه خواهند نزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۳۴) آنست پاداش نیکوکاران.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا تا بسترد اللَّه ازیشان بترکار که کردند، وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ و پاداش دهد ایشان را بمزد ایشان، بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۵) نیکوتر کارى را که میکردند.
أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ بسنده نیست اللَّه رهیکان خویش را بداشت و باز داشت، وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و میترسانند ترا باین پرستیدگان جز اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۶) و هر که را بیراه کرد خدا، او را رهنمایى نیست.
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ و هر که را راه نمود اللَّه، او را بى راه کنندهاى نیست، أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (۳۷) بگو اللَّه نه تواناییست تاونده کینستان؟
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که کى آفرید آسمانها و زمینها را؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ناچار گویند که اللَّه، قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ گوى چه بینید این چه مىپرستید فرود از اللَّه، إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ اگر اللَّه بمن گزندى خواهد، هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ ایشان باز برندهاند گزند او را؟ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ یا بمن بخشایشى خواهد کرد و نیکویى که بمن رسد، هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ ایشان بازگیرندهاند بخشایش او را؟ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ بگو اللَّه مرا بخدایى بسنده است، عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) باو پشتى دارند پشتى داران و برو چسبند کارسپاران.
قُلْ یا قَوْمِ گوى اى قوم من، اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ هم بر آن که هستید میباشید و کار میکنید، إِنِّی عامِلٌ که من هم بر آن که هستم میباشم و کار میکنم، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ آرى بدانید که آن کیست که باو آید عذابى که رسوا کند او را، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰) و فرو آید بدو عذابى پاینده که بسر نیاید.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ما فروفرستادیم بر تو این نامه، لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ مردمان را براستى، فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ هر که براه راست رود خویشتن را رود، وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که بر گمراهى رود گمراهى او بر او، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) و تو بر ایشان خداوند و کارساز نهاى.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ اللَّه اوست که مىمیراند هر تنى را، حِینَ مَوْتِها بهنگام مرگ او، وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها و هر کس که بنمرده بود در خواب خویش، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ مىمیراند و جان باز میستاند در خواب آن را که قضاى مرگ او در رسید وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى و مىگشاید از خواب و زنده باز مىفرستد آن دیگر کس را که هنگام مرگ او در نرسید انیز، إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى تا بهنگامى نام زده کرده مرگ او را، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲) درین آفرینش خواب نشانهاست صراح ایشان را که در اندیشند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ فرود از اللَّه شفیعان میگیرند، قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) گوى باش و اگر بر هیچ کار پادشاه نباشند و هیچیز در نیابند ؟
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً گوى شفاعت خدایراست بهمگى، لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ پادشاهى آسمان و زمین او راست، ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴) پس آن گه شما را وا او برند.
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ و آن گه که اللَّه را نام برند بیکتایى، اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ بر مد دلهاى ایشان که به نمیگروند برستاخیز، وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و چون پیش ایشان معبودان دیگر را یاد کنند إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵) ایشان تازه روى ورا مشکین مىباشند.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ گوى خدایا کردگار آسمان و زمین، عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا، أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ تو آنى که داورى برى میان بندگان خویش، فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) در آنچه ایشان در ان بودند خلاف رفتند و خلاف گفتند.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و اگر ایشان را بودى که کافر شدند هر چه در زمین چیزست وَ مِثْلَهُ مَعَهُ و هم چندان دیگر با آن، لَافْتَدَوْا بِهِ خویشتن را باز خریدندى، مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ از بد عذاب آن روز رستاخیز، وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ و با دید آید ایشان را از اللَّه، ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) کارى و چیزى که هرگز در پنداره ایشان نبود.
وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا و پیش آید ایشان را بدهاى آنچه میکردند، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) و فرا سر نشست ایشان را و ببود بایشان آنچه مىخندیدند از ان و افسوس میداشتند بران.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا هر گه که بمردم رسد گزندى یا رنجى خواند ما را، ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا پس چون او را نیکویى این جهانى بخشیم از نزدیک خود، قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ گوید این مال و این نعمت مرا بزیرکى من دادند، بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ نه چنانست که آن آزمایش او را دادند، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ گفت همچنین ایشان که پیش ازیشان بودند، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰) سود نداشت ایشان را و بکار نیامد آنچه میکردند و میساختند.
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا تا بایشان رسید بدهاى آنچه میکردند، وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ و ایشان که کافر شدند ازینان، سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا آرى بایشان رسد بدهاى آنچه میکنند، وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) و ایشان پیش نشوند و بر ما در نگذرند.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا نمیدانند، أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد؟ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) در ان نشانهایى روشن است ایشان را که بگروند.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ قال ابن عباس: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ یعنى رسول اللَّه جاء بلا اله الا اللَّه وَ صَدَّقَ بِهِ الرسول ایضا بلّغه الخلق. و قال السدى: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ جبرئیل جاء بالقرآن «و صدّق به» محمدا (ص) تلقاه بالقبول. و قال ابو العالیة و الکلبى: «جاءَ بِالصِّدْقِ» رسول اللَّه (ص)، «و صدّق به» ابو بکر. و قیل: «صدّق به» المؤمنون، لقوله: أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ و قال الحسن: هم المؤمنون صدّقوا به فى الدنیا و جاءوا به فى الآخرة. و فى الخبر ان المؤمن یجیء یوم القیمة بالقرآن فیقول: هذا الّذى اعطیتمونا صدّقنا به و علمنا بما فیه. أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ عذاب اللَّه.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اى لهم ما یتمنّون فى الجنّة عند ربهم اذا دخلوها، ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ اى ثواب الموحدین. یقال: اجمع العبارات عن نعیم الجنّة انّ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ و اجمع العبارات لعذاب الآخرة قوله: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ اللّام فى قوله: لِیُکَفِّرَ متّصل بالمحسنین، یعنى: الّذین احسنوا رجاء ان یکفّر اللَّه عنهم مساوى اعمالهم و یجزیهم بمحاسنها. و قیل: متصل بالجزاء یعنى: جزاهم کى یکفّر عنهم، أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا اى الکفر بالتوحید و المعاصى بطاعتهم، وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ اى یعطیهم ثوابهم بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى بسبب ایمانهم. و قیل: أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا قبل الایمان و احسن الذى عملوا فى الایمان.
قوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ مفسّران گفتند این آیت دو بار از آسمان فرو آمد، یک بار در حقّ مصطفى صلوات اللَّه علیه و یک بار در شأن خالد بن الولید، و روا باشد نزول یک آیت دو بار از آسمان چنان که سوره فاتحه بیک قول از بهر آن آن را مثانى گویند که دو بار از آسمان فرو آمد یک بار به مکه و یک بار به مدینه، همچنین أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ، هر چه مکّاران عالم در هلاک کسى بکوشند، کفّار مکه در هلاک مصطفى (ص) بکار داشتند و مکر و دستان بر وى ساختند چنانک رب العزة فرمود: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا، امّا آن مکر و دستان ایشان از پیش نرفت و بر وى دست نیافتند که رب العزة این آیت فرستاده بود در حقّ وى: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ یعنى محمدا (ص) و نزول دوم و شأن خالد بن ولید آنست که قومى از مشرکان عرب درختى را بمعبودى گرفته بودند و دیوى در زیر بیخ آن درخت قرار کرده بود نام آن دیو عزى و رب العزة آن را سبب ضلالت ایشان کرده، مصطفى (ص) خالد بن ولید را فرمود درخت را از بیخ بر آرد و آن دیو را بکشد، مشرکان گرد آمدند و خالد را بترسانیدند که عزى ترا هلاک کند یا دیوانه کند، خالد از مقالت ایشان مصطفى (ص) را خبر کرد و رب العزة در حقّ وى این آیت فرستاد که أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ، خالد بازگشت و آن درخت را از بیخ بکند، و مشرکان میگفتند: جنّینه یا عزّى حرّقیه، خالد از ان نیندیشید و درخت بکند و زیر آن درخت شخصى یافت عظیم سیاه کریه المنظر و او را بکشت، پس مصطفى (ص) گفت: تلک عزّى و لن تعبد ابدا.
حمزه و کسایى و ابو جعفر «بکاف عباده» خوانند بجمع و المراد به الانبیاء علیهم السلام قصدهم قومهم بالسوء کما قال تعالى: وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ فکفاهم اللَّه شرّ من عاداهم.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ اى من اضلّه اللَّه عن طریق الرّشاد و سبیل الحقّ فلا یهدیه غیره.
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ اى من یهده اللَّه لدینه لا یستطیع احد ان یضلّه او یخذله، أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ اى منیع فى ملکه، ذِی انْتِقامٍ من أعدائه.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ اى لو سألت یا محمد هؤلاء المشرکین الذین یخوفونک بآلهتهم فقلت لهم: مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، فسألهم النّبی علیه الصّلاة و السلام عن ذلک فقالوا: اللَّه خلقهما، فقال اللَّه لمحمد علیه الصلاة و السلام. قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ شدّة و بلاء و ضیق معیشة. الضّرّ اذا قرن بالنفع فتح الضّاد و اذا افرد ضمّ و هو اسم لکلّ مکروه، هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ اى هل الاصنام دافعات شدّته عنّى؟ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ نعمة و برکة هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قرأ اهل البصرة: «کاشفات» «ممسکات» بالتنوین «ضرّه» و «رحمته» بنصب الرّاء و التاء.
و قرأ الآخرون بلاتنوین على الاضافة. قال مقاتل: فسألهم النبى (ص) عن ذلک فسکتوا فقال اللَّه لرسوله: قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ثقتى به و اعتمادى علیه عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ اى به یثق الواثقون، اى اذا قال الکفّار انّا نعبد الاصنام لیقرّبونا الى اللَّه زلفى فقل لهم «حسبى اللَّه» قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ اى على ناحیتکم الّتى اخترتموها و تمکنت عندکم. قال اهل اللغة: المکانة مصدر مکن فهو مکین، اى حصلت له مکانة و قدرة، إِنِّی عامِلٌ فى الکلام اضمار، اى اعملوا على مکانتکم انى عامل على مکانتى. و قیل: اعملوا على شاکلتکم و عادتکم انى عامل على شاکلتى و عادتى.
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ هذا تهدید و وعید، اى سوف تعلمون من یأتیه عذاب یهینه و یفضحه فى الدّنیا، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ. دائم لا یفارقه فى الآخرة.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ یعنى القرآن «للناس» اى لجمیع الناس بالحقّ اى بسبب الحق لیعمل به. و قیل: «بالحق» اى بالخبر عن الحشر و الحساب و جمیع ما هو حق و کائن ممّا اخبر اللَّه عز و جل عنه، فَمَنِ اهْتَدى الحق و لزمه «فلنفسه» نفع ذلک وَ مَنْ ضَلَّ فارق الحق فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها اى فضلالته على نفسه، یعنى اثم ضلالته و وبال امره راجع الیه، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى بمسلّط تحملهم على الایمان، انما علیک البلاغ. در ابتداى سوره إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ گفت و درین موضع أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ گفت، و فرق آنست که در هر موضع که «انزلنا علیک» گفت خطابى است با تخفیف، و هر جا که «انزلنا الیک» گفت خطابى است با تکلیف، نبینى که در اول سوره مصطفى را با خلاص در عبادت مکلّف کرد گفت: فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ، و درین موضع ختم آیت بتخفیف کرد گفت: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى لست بمسؤل عنهم، فخفّف عنه ذلک.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ النفس اسم لحرکة الحىّ، و لکلّ انسان نفسان: نفس حیاة و نفس یقظة یحیى باحدیهما و یستیقظ بالآخرى، و التوفى على وجهین: توفى النّوم کقوله: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ، و توفى الموت کقوله: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ فالمیّت متوفى تفارقه نفس الحیاة عند الموت و انقضاء الاجل و النائم متوفى تفارقه نفس الیقظة و التمییز عند النوم، و معنى الآیة اللَّه یتوفى الانفس مرّتین مرّة حین موتها و مرّة حین نومها، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ فلا یردّها الى الجسد وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى یعنى و یردّ الأخرى الّتى لم یقض علیها الموت الى الجسد إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اى الى ان یأتى وقت موته. قرأ حمزة و الکسائى: «قضى» بضمّ القاف و کسر الضّاد على ما لم یسمّ فاعله الموت برفع التاء. و قرأ الباقون «قضى» بفتح القاف و الضّاد على تسمیة الفاعل لقوله: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ الموت بنصب التّاء و قال بعضهم فى الانسان نفس و روح بینهما مثل شعاع الشمس فالنفس الّتى بها العقل و التمییز و الروح الّتى بها النفس و الحرکة فاذا نام العبد قبض اللَّه نفسه و لم یقبض روحه. و عن على (ع) «یخرج الروح عند النوم و یبقى شعاعه فى الجسد فبذلک یرى الرّؤیا فاذا انتبه من النوم عاد الرّوح الى الجسد باسرع من لحظة».
و یقال: ان ارواح الاحیاء و الاموات تلتقى فى المنام فتعارف ما شاء اللَّه و تأتى ما شاء اللَّه من بلاد الارض و من السّماء و من الغیب و اذا ارادت الرّجوع الى اجسادها امسک اللَّه ارواح الاموات عنده و ارسل ارواح الاحیاء حتّى ترجع الى اجسادها الى انقضاء مدة حیاتها. و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا اوى احدکم الى فراشه فلینفض فراشه بداخلة از اره فانه لا یدرى ما خلفه علیه ثمّ یقول باسمک ربى وضعت جنبى و بک ارفعه ان امسکت روحى فارحمها و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادک الصّالحین».
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لدلالات على قدرته حیث لم یغلط فى امساک ما یمسک من الارواح و ارسال ما یرسل منها. و قال مقاتل: لعلامات، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ فى امر البعث، اى توفّی نفس النائم و ارسالها بعد التوفى دلیل على البعث.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ «ام» ها هنا هى المعادلة لهمزة الاستفهام، تقدیره: اعبدوا الاوثان لانها خلقت الکائنات ام لانها تدفع المکروه ام لانها تشفع لهم. و قیل: «ام» بمعنى بل، یعنى انّ هؤلاء الکفّار لا یؤمنون بما یخبرهم به بل یتّخذون من دون اللَّه شرکاء یزعمون انهم شفعاؤهم عنده قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا یعنى قل یا محمد و ان کانت آلهة لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً من الشفاعة وَ لا یَعْقِلُونَ انکم تعبدونهم، و جواب هذا محذوف، تقدیره: و ان کانوا بهذه الصّفة یتخذونهم: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لا یشفع احد الا باذنه و قوله «جمیعا» نصب على الحال. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یعنى الیه مرجعکم فاحذروا سخطه و اتّقوا عقابه.
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ نفرت. قال ابن عباس: «اشمأزّت» اى انقبضت عن التوحید. و قال قتادة: استکبرت، و اصل الاشمئزاز النفور و الاستکبار.
وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ یعنى الاصنام إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ یفرحون قال مجاهد و مقاتل: و ذلک حین قرأ النبى (ص) سورة النجم فالقى الشیطان فى امنیّته تلک الغرانیق العلى ففرح به الکفّار.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
روى عن ابى سلمة قال: سألت عائشه بما کان رسول اللَّه (ص) یفتتح الصلاة من اللیل قالت کان یقول: اللهم رب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فاطر السماوات و الارض عالم الغیب و الشهادة انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون اهدنى لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدى من تشاء الى صراط مستقیم.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ اى من شدّة العذاب «یوم القیمة» لو کان یخلصهم ذلک. و قیل: لا یقبل منهم ذلک، وَ بَدا لَهُمْ ظهر لهم مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ فى الدّنیا انه نازل بهم فى الآخرة اى ظنّوا ان لهم ثوابا على حسناتهم فلم تنفعهم حسناتهم مع الشرک باللّه و قیل: لانّهم کانوا ینکرون البعث، و الاحتساب الاعتداد بالشىء من جهة دخوله فیما یحسبه. و قیل: انّهم کانوا یتقرّبون الى اللَّه بعبادة الاصنام فلمّا عوقبوا علیها بدا لهم من اللَّه ما لم یحتسبوا.
روى انّ محمد بن المنکدر جزع عند الموت فقیل له فى ذلک فقال: اخشى ان یبدو لى ما لم احتسب وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا اى مساوى اعمالهم من الشرک و ظلم اولیاء اللَّه، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ احاط بهم جزاء استهزائهم.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا قیل: هذه الآیة نزلت فى ابى جهل. و قیل: فى ابى حذیفة بن المغیرة و قیل عامّ فى جمیع الکفّار، و المعنى من عادة هؤلاء الکفّار انه اذا مسّهم ضرّ بؤس و شدّة و مرض اخلصوا الدعاء لا یرون لکشفه غیرنا.
روى انّ النبى (ص) قال للحصین الخزاعىّ قبل ان اسلم: کم تعبد الیوم الها؟ قال سبعة واحدة فى السّماء و ستّة فى الارض، فقال: انهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک، فقال: الذى فى السّماء ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ اى اعطیناه نِعْمَةً مِنَّا اى صحّة و رخاء فى العیش، قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ اى على علم من اللَّه بانى له اهل. قال مقاتل: اى على خیر علمه اللَّه عندى و ذکر الکنایة لانّ المراد بالنعمة الانعام، بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ یعنى تلک النعمة فتنة استدراج من اللَّه تعالى و امتحان و بلیّة. و قیل: بل کلمته الّتى قالها فتنة، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انه استدراج و امتحان.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قال مقاتل: یعنى قارون فانه قال انّما أوتیته على علم عندى، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ یعنى فلم ینفعهم ما کانوا یکسبون من الکفر حین اتیهم العذاب.
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا اى جزاؤها یعنى العذاب، ثمّ اوعد کفّار مکة فقال: وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ اى بفائتین لانّ مرجعهم الى اللَّه عز و جل.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ هذا جواب لقول من قال: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ اى لیس کما یظنّه أ و لم یعلموا انه لیس احد یقدر على بسط الرّزق و تقتیره الا اللَّه یوسع الرزق لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ اى یقترّ على یشاء، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اى فى ضیق حال اللبیب و سعة حال الأبله دلیل على الرزاق، و تقدیره یردّ بهذه الایة على من یرى الغناء من الکیس و الفقر من العجز، قال الشاعر:
و لا کل ما یحوى الفتى من تلاده
لحزم و لا ما فاته لتوان
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اى لهم ما یتمنّون فى الجنّة عند ربهم اذا دخلوها، ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ اى ثواب الموحدین. یقال: اجمع العبارات عن نعیم الجنّة انّ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ و اجمع العبارات لعذاب الآخرة قوله: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ اللّام فى قوله: لِیُکَفِّرَ متّصل بالمحسنین، یعنى: الّذین احسنوا رجاء ان یکفّر اللَّه عنهم مساوى اعمالهم و یجزیهم بمحاسنها. و قیل: متصل بالجزاء یعنى: جزاهم کى یکفّر عنهم، أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا اى الکفر بالتوحید و المعاصى بطاعتهم، وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ اى یعطیهم ثوابهم بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى بسبب ایمانهم. و قیل: أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا قبل الایمان و احسن الذى عملوا فى الایمان.
قوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ مفسّران گفتند این آیت دو بار از آسمان فرو آمد، یک بار در حقّ مصطفى صلوات اللَّه علیه و یک بار در شأن خالد بن الولید، و روا باشد نزول یک آیت دو بار از آسمان چنان که سوره فاتحه بیک قول از بهر آن آن را مثانى گویند که دو بار از آسمان فرو آمد یک بار به مکه و یک بار به مدینه، همچنین أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ، هر چه مکّاران عالم در هلاک کسى بکوشند، کفّار مکه در هلاک مصطفى (ص) بکار داشتند و مکر و دستان بر وى ساختند چنانک رب العزة فرمود: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا، امّا آن مکر و دستان ایشان از پیش نرفت و بر وى دست نیافتند که رب العزة این آیت فرستاده بود در حقّ وى: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ یعنى محمدا (ص) و نزول دوم و شأن خالد بن ولید آنست که قومى از مشرکان عرب درختى را بمعبودى گرفته بودند و دیوى در زیر بیخ آن درخت قرار کرده بود نام آن دیو عزى و رب العزة آن را سبب ضلالت ایشان کرده، مصطفى (ص) خالد بن ولید را فرمود درخت را از بیخ بر آرد و آن دیو را بکشد، مشرکان گرد آمدند و خالد را بترسانیدند که عزى ترا هلاک کند یا دیوانه کند، خالد از مقالت ایشان مصطفى (ص) را خبر کرد و رب العزة در حقّ وى این آیت فرستاد که أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ، خالد بازگشت و آن درخت را از بیخ بکند، و مشرکان میگفتند: جنّینه یا عزّى حرّقیه، خالد از ان نیندیشید و درخت بکند و زیر آن درخت شخصى یافت عظیم سیاه کریه المنظر و او را بکشت، پس مصطفى (ص) گفت: تلک عزّى و لن تعبد ابدا.
حمزه و کسایى و ابو جعفر «بکاف عباده» خوانند بجمع و المراد به الانبیاء علیهم السلام قصدهم قومهم بالسوء کما قال تعالى: وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ فکفاهم اللَّه شرّ من عاداهم.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ اى من اضلّه اللَّه عن طریق الرّشاد و سبیل الحقّ فلا یهدیه غیره.
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ اى من یهده اللَّه لدینه لا یستطیع احد ان یضلّه او یخذله، أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ اى منیع فى ملکه، ذِی انْتِقامٍ من أعدائه.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ اى لو سألت یا محمد هؤلاء المشرکین الذین یخوفونک بآلهتهم فقلت لهم: مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، فسألهم النّبی علیه الصّلاة و السلام عن ذلک فقالوا: اللَّه خلقهما، فقال اللَّه لمحمد علیه الصلاة و السلام. قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ شدّة و بلاء و ضیق معیشة. الضّرّ اذا قرن بالنفع فتح الضّاد و اذا افرد ضمّ و هو اسم لکلّ مکروه، هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ اى هل الاصنام دافعات شدّته عنّى؟ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ نعمة و برکة هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قرأ اهل البصرة: «کاشفات» «ممسکات» بالتنوین «ضرّه» و «رحمته» بنصب الرّاء و التاء.
و قرأ الآخرون بلاتنوین على الاضافة. قال مقاتل: فسألهم النبى (ص) عن ذلک فسکتوا فقال اللَّه لرسوله: قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ثقتى به و اعتمادى علیه عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ اى به یثق الواثقون، اى اذا قال الکفّار انّا نعبد الاصنام لیقرّبونا الى اللَّه زلفى فقل لهم «حسبى اللَّه» قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ اى على ناحیتکم الّتى اخترتموها و تمکنت عندکم. قال اهل اللغة: المکانة مصدر مکن فهو مکین، اى حصلت له مکانة و قدرة، إِنِّی عامِلٌ فى الکلام اضمار، اى اعملوا على مکانتکم انى عامل على مکانتى. و قیل: اعملوا على شاکلتکم و عادتکم انى عامل على شاکلتى و عادتى.
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ هذا تهدید و وعید، اى سوف تعلمون من یأتیه عذاب یهینه و یفضحه فى الدّنیا، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ. دائم لا یفارقه فى الآخرة.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ یعنى القرآن «للناس» اى لجمیع الناس بالحقّ اى بسبب الحق لیعمل به. و قیل: «بالحق» اى بالخبر عن الحشر و الحساب و جمیع ما هو حق و کائن ممّا اخبر اللَّه عز و جل عنه، فَمَنِ اهْتَدى الحق و لزمه «فلنفسه» نفع ذلک وَ مَنْ ضَلَّ فارق الحق فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها اى فضلالته على نفسه، یعنى اثم ضلالته و وبال امره راجع الیه، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى بمسلّط تحملهم على الایمان، انما علیک البلاغ. در ابتداى سوره إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ گفت و درین موضع أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ گفت، و فرق آنست که در هر موضع که «انزلنا علیک» گفت خطابى است با تخفیف، و هر جا که «انزلنا الیک» گفت خطابى است با تکلیف، نبینى که در اول سوره مصطفى را با خلاص در عبادت مکلّف کرد گفت: فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ، و درین موضع ختم آیت بتخفیف کرد گفت: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى لست بمسؤل عنهم، فخفّف عنه ذلک.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ النفس اسم لحرکة الحىّ، و لکلّ انسان نفسان: نفس حیاة و نفس یقظة یحیى باحدیهما و یستیقظ بالآخرى، و التوفى على وجهین: توفى النّوم کقوله: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ، و توفى الموت کقوله: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ فالمیّت متوفى تفارقه نفس الحیاة عند الموت و انقضاء الاجل و النائم متوفى تفارقه نفس الیقظة و التمییز عند النوم، و معنى الآیة اللَّه یتوفى الانفس مرّتین مرّة حین موتها و مرّة حین نومها، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ فلا یردّها الى الجسد وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى یعنى و یردّ الأخرى الّتى لم یقض علیها الموت الى الجسد إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اى الى ان یأتى وقت موته. قرأ حمزة و الکسائى: «قضى» بضمّ القاف و کسر الضّاد على ما لم یسمّ فاعله الموت برفع التاء. و قرأ الباقون «قضى» بفتح القاف و الضّاد على تسمیة الفاعل لقوله: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ الموت بنصب التّاء و قال بعضهم فى الانسان نفس و روح بینهما مثل شعاع الشمس فالنفس الّتى بها العقل و التمییز و الروح الّتى بها النفس و الحرکة فاذا نام العبد قبض اللَّه نفسه و لم یقبض روحه. و عن على (ع) «یخرج الروح عند النوم و یبقى شعاعه فى الجسد فبذلک یرى الرّؤیا فاذا انتبه من النوم عاد الرّوح الى الجسد باسرع من لحظة».
و یقال: ان ارواح الاحیاء و الاموات تلتقى فى المنام فتعارف ما شاء اللَّه و تأتى ما شاء اللَّه من بلاد الارض و من السّماء و من الغیب و اذا ارادت الرّجوع الى اجسادها امسک اللَّه ارواح الاموات عنده و ارسل ارواح الاحیاء حتّى ترجع الى اجسادها الى انقضاء مدة حیاتها. و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا اوى احدکم الى فراشه فلینفض فراشه بداخلة از اره فانه لا یدرى ما خلفه علیه ثمّ یقول باسمک ربى وضعت جنبى و بک ارفعه ان امسکت روحى فارحمها و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادک الصّالحین».
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لدلالات على قدرته حیث لم یغلط فى امساک ما یمسک من الارواح و ارسال ما یرسل منها. و قال مقاتل: لعلامات، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ فى امر البعث، اى توفّی نفس النائم و ارسالها بعد التوفى دلیل على البعث.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ «ام» ها هنا هى المعادلة لهمزة الاستفهام، تقدیره: اعبدوا الاوثان لانها خلقت الکائنات ام لانها تدفع المکروه ام لانها تشفع لهم. و قیل: «ام» بمعنى بل، یعنى انّ هؤلاء الکفّار لا یؤمنون بما یخبرهم به بل یتّخذون من دون اللَّه شرکاء یزعمون انهم شفعاؤهم عنده قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا یعنى قل یا محمد و ان کانت آلهة لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً من الشفاعة وَ لا یَعْقِلُونَ انکم تعبدونهم، و جواب هذا محذوف، تقدیره: و ان کانوا بهذه الصّفة یتخذونهم: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لا یشفع احد الا باذنه و قوله «جمیعا» نصب على الحال. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یعنى الیه مرجعکم فاحذروا سخطه و اتّقوا عقابه.
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ نفرت. قال ابن عباس: «اشمأزّت» اى انقبضت عن التوحید. و قال قتادة: استکبرت، و اصل الاشمئزاز النفور و الاستکبار.
وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ یعنى الاصنام إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ یفرحون قال مجاهد و مقاتل: و ذلک حین قرأ النبى (ص) سورة النجم فالقى الشیطان فى امنیّته تلک الغرانیق العلى ففرح به الکفّار.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
روى عن ابى سلمة قال: سألت عائشه بما کان رسول اللَّه (ص) یفتتح الصلاة من اللیل قالت کان یقول: اللهم رب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فاطر السماوات و الارض عالم الغیب و الشهادة انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون اهدنى لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدى من تشاء الى صراط مستقیم.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ اى من شدّة العذاب «یوم القیمة» لو کان یخلصهم ذلک. و قیل: لا یقبل منهم ذلک، وَ بَدا لَهُمْ ظهر لهم مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ فى الدّنیا انه نازل بهم فى الآخرة اى ظنّوا ان لهم ثوابا على حسناتهم فلم تنفعهم حسناتهم مع الشرک باللّه و قیل: لانّهم کانوا ینکرون البعث، و الاحتساب الاعتداد بالشىء من جهة دخوله فیما یحسبه. و قیل: انّهم کانوا یتقرّبون الى اللَّه بعبادة الاصنام فلمّا عوقبوا علیها بدا لهم من اللَّه ما لم یحتسبوا.
روى انّ محمد بن المنکدر جزع عند الموت فقیل له فى ذلک فقال: اخشى ان یبدو لى ما لم احتسب وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا اى مساوى اعمالهم من الشرک و ظلم اولیاء اللَّه، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ احاط بهم جزاء استهزائهم.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا قیل: هذه الآیة نزلت فى ابى جهل. و قیل: فى ابى حذیفة بن المغیرة و قیل عامّ فى جمیع الکفّار، و المعنى من عادة هؤلاء الکفّار انه اذا مسّهم ضرّ بؤس و شدّة و مرض اخلصوا الدعاء لا یرون لکشفه غیرنا.
روى انّ النبى (ص) قال للحصین الخزاعىّ قبل ان اسلم: کم تعبد الیوم الها؟ قال سبعة واحدة فى السّماء و ستّة فى الارض، فقال: انهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک، فقال: الذى فى السّماء ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ اى اعطیناه نِعْمَةً مِنَّا اى صحّة و رخاء فى العیش، قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ اى على علم من اللَّه بانى له اهل. قال مقاتل: اى على خیر علمه اللَّه عندى و ذکر الکنایة لانّ المراد بالنعمة الانعام، بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ یعنى تلک النعمة فتنة استدراج من اللَّه تعالى و امتحان و بلیّة. و قیل: بل کلمته الّتى قالها فتنة، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انه استدراج و امتحان.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قال مقاتل: یعنى قارون فانه قال انّما أوتیته على علم عندى، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ یعنى فلم ینفعهم ما کانوا یکسبون من الکفر حین اتیهم العذاب.
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا اى جزاؤها یعنى العذاب، ثمّ اوعد کفّار مکة فقال: وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ اى بفائتین لانّ مرجعهم الى اللَّه عز و جل.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ هذا جواب لقول من قال: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ اى لیس کما یظنّه أ و لم یعلموا انه لیس احد یقدر على بسط الرّزق و تقتیره الا اللَّه یوسع الرزق لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ اى یقترّ على یشاء، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اى فى ضیق حال اللبیب و سعة حال الأبله دلیل على الرزاق، و تقدیره یردّ بهذه الایة على من یرى الغناء من الکیس و الفقر من العجز، قال الشاعر:
و لا کل ما یحوى الفتى من تلاده
لحزم و لا ما فاته لتوان
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره را سورة المؤمن خوانند از بهر آنکه درین سوره ذکر مؤمن آل فرعون است، چهار هزار و نهصد و شصت حرف است و هزار و صد و نود و نه کلمت و هشتاد و پنج آیت. و بقول ابن عباس جمله سوره به مکه فروآمد. مجاهد و قتاده گفتند: سوره مکى است مگر دو آیت که به مدینه فرو آمد: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ.
الى آخر الآیتین. حسن گفت: سوره مکى است مگر یک آیت: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ قال لان الصّلوات فرضت بالمدینة. و از منسوخات درین سوره سه آیت یکى: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و کذلک قوله: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ، اول و آخر این آیت منسوخ است بآیت سیف سوم: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ نسخ معنى الحکم فى الدنیا بآیة السیف. و فى الخبر عن النبى (ص) قال: «ان لکلّ شىء ثمرة و ان ثمرة القرآن ذوات حامیم هى روضات حسنات مخصبات متجاورات فمن احبّ ان یرتع فى ریاض الجنة فلیقرأ الحوامیم».
و قال (ص): «الحوامیم دیباج القرآن».
و قال ابن عباس: لکل شىء لباب و لباب القرآن الحوامیم و قال ابن مسعود: اذا وقعت فى آل حم یعنى فى جماعة الحوامیم وقعت فى روضات دمثات اتانق فیها. فامّا ما یختصّ بهذه السورة من الفضیلة ما روى ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ حم المؤمن لم یبق روح نبى و لا صدّیق و لا شهید و لا مؤمن الا صلّوا علیه و استغفروا له».
قوله: حم قال رسول اللَّه (ص): «حم اسم من أسماء للَّه عز و جل و هى مفاتیح خزائن ربک».
و قیل: هو اسم اللَّه الاعظم. و قیل: هو اسم القرآن. و قیل: اسم السورة.
و قیل: هو قسم اقسم اللَّه عز و جل بحلمه و ملکه. و قال ابن عباس: الر و حم و نون حروف الرّحمن مقطّعة. و قال الضحاک و الکسائى معناه: ما هو کائن، اى قضى ما هو کائن قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر «حم» بکسر الحاء و الباقون بفتحها.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذا تنزیل الکتاب «من اللَّه». و قیل: «تنزیل الکتاب» رفع بالابتداء و خبره «من اللَّه» اى القرآن انزله اللَّه لم یختلقه محمد کما قال الکافرون.
و «العزیز» الّذى لا یغالب و لا یمتنع علیه شىء، «العلیم» الواسع المعلوم.
غافِرِ الذَّنْبِ یستره و لا یفضح صاحبه یوم القیمة، وَ قابِلِ التَّوْبِ التوب و التوبة مصدران.
و قیل: التوب جمع التوبة على انها اسم مثل دوم و دومة و عوم و عومة. و المعنى: ما ذنب تاب منه العبد الا قبل توبته. و قیل: «غافر الذنب» الصغیر «و قابل التوب» من الذنب الکبیر. و قیل: «غافر الذنب» باسقاط العقاب «و قابل التوب» بایجاب الثواب. شَدِیدِ الْعِقابِ اى اذا عاقب فعقابه شدید. ذِی الطَّوْلِ اى ذى النعم و القدرة و الغنى و السعة و الفضل. و اصل الطول الغنى و السعة، تقول: هذا امر ما له طائل، اى لا یغنى شیئا فیوبه له، و قوله عز و جل: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا اى سعة و غنى. و قیل: اصل الطول الانعام الّذى تطول مدّته على صاحبه. قال ابن عباس: غافِرِ الذَّنْبِ لمن قال لا اله الا اللَّه وَ قابِلِ التَّوْبِ ممّن قال لا اله الا اللَّه شَدِیدِ الْعِقابِ لمن لا یقول لا اله الا اللَّه ذِی الطَّوْلِ ذى الغنى عمّن یقول لا اله الا اللَّه.
ثمّ وحّد نفسه فقال: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فى الآخرة. عمر خطاب دوستى داشت با وى برادرى گفته در دین مردى عاقل پارسا متعبّد، وقتى بشام بود آن دوست و کسى از نزدیک وى آمده بود. عمر حال آن دوست از وى پرسید گفت: چه میکند آن برادر ما و حال وى چیست؟ این مرد گفت: او برادر ابلیس است نه برادر تو، یعنى که فترتى در راه وى آمده و سر در نهاده درین زمر و خمر و انواع فساد. عمر گفت: چون باز گردى مرا خبر کن تا بوى نامهاى نویسم، پس این نامه نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبد اللَّه عمر الى فلان بن فلان سلام علیک انى احمد الیک اللَّه الذى لا اله الا هو غافر الذنب قابل التوب شدید العقاب ذى الطول لا اله الا هو الیه المصیر. چون آن نامه بوى رسید گفت: صدق اللَّه و نصح عمر کلام خدا راست است و نصیحت عمر نیکو، بسیار بگریست و توبه کرد و حال وى نیکو شد، بعد از ان عمر میگفت: هکذا افعلوا باخیکم اذا زاغ سدّدوه و لا تکونوا علیه عونا للشیطان برادرى را که فترت افتد و از راه صواب بگردد بنصیحت یارى دهید و شفقت باز مگیرید و یار شیطان بر وى مباشید راه سداد و صواب او را بنمائید و با وى همان کنید که من کردم.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا این آیت در شأن حارث بن قیس السهمى فرو آمد از جمله مستهزیان بود و سخت خصومت بباطل در انکار و تکذیب قرآن.
ابو العالیه گفت: دو آیت است در قرآن که در ان تهدید عظیم است مجادلان را در آیات قرآن، یکى اینست. ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا، دیگر آیت: وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ. و رسول خدا گفت صلوات اللَّه علیه: «المراء فى القرآن کفر».
و عن ابى الدرداء و ابى امامة و واثلة بن الاسقع و انس بن مالک رضى اللَّه عنهم قالوا: خرج الینا رسول اللَّه (ص) و نحن نتمارى فى شىء من الدین، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ثمّ انتهرنا فقال: «یا امّة محمد لا تهیجوا على انفسکم وهج النار» ثمّ قال: «بهذا امرتم أ و لیس عن هذا نهیتم أ و لیس انما هلک من کان قبلکم بهذا ذروا المراء لقلّة خیره ذروا المراء فان نفعه قلیل و یهیج العداوة بین الاخوان ذروا المراء فان المراء لا یؤمن فتنته ذروا المراء فان المراء یورث الشک و یحبط العمل ذروا المراء فان المؤمن لا یمارى ذروا المراء فان الممارى لا اشفع له یوم القیمة ذروا المراء فانا زعیم ثلاثة ابیات فى الجنّة وسطها و ریاضها و اعلاها لمن ترک المراء و هو صادق ذروا المراء فان اول ما نهانى ربى عز و جل عنه بعد عبادة الاوثان و شرب الخمر المراء ذروا المراء فان الشیطان قد أیس ان یعبد و لکنّه قد رضى منکم بالتّحریش و هو المراء فى الدین».
اگر کسى گوید این مرا و مجادلت در قرآن که رسول خدا علیه السلام بدین مبالغت از ان نهى میکند کدام است؟ جواب آنست که رب العزة قرآن را که فرستاد بهفت لغت فرستاد از لغات عرب چنانک مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت: «نزل القرآن على سبعة احرف»
اى على سبع لغات و رسول خدا صلوات اللَّه علیه هر قبیلهاى را تلقین میداد بر لغت ایشان چنانک احتمال میکرد، و کان ذلک تخفیفا من اللَّه عز و جل بامّة محمد (ص).
پس ایشان که قرآن شنیده بودند بر لغت خویش چون چیزى از قرآن نه بر لغت خویش از دیگرى مىشنیدند جدال مىدرگرفتند و بر یکدیگر مىپیچیدند و قراءت یکدیگر را مىانکار کردند مىگفتند که رسول خدا بما نه چنین آموخت و نه چنانست که تو میخوانى باین نسق، خلاف و جدال در میان ایشان مىافتاد تا رسول خدا (ص) ایشان را از ان خلاف باز زد و گفت هر کسى چنانک از ما شنیدید بر ان لغت که شما را آموختند میخوانید و یکدیگر را خلاف مکنید که این خلاف کفر است فذلک قوله (ص): «المراء فى القرآن کفر»
روایت کنند از عمر خطاب گفت: مردى صحابى در نماز سورة الفرقان برخواند نه بر ان نسق که من میخواندم و رسول مرا تلقین کرده بود، دست وى گرفتم و او را بحضرت نبوّت بردم گفتم: یا رسول اللَّه این مرد سورة الفرقان میخواند بر خلاف آن که مرا تلقین کردهاى، رسول خدا آن مرد را گفت: بر خوان، آن مرد بر خواند همچنانک در نماز خواند، رسول گفت: «هکذا انزلت ان هذا القرآن نزل على سبعة احرف فاقرؤا ما تیسّر منه».
و عبد اللَّه مسعود یکى را دید سورتى میخواند بر خلاف آن که عبد اللَّه میخواند، گفت او را پیش رسول خدا بردم گفتم: یا رسول اللَّه اختلفنا فى قراءتنا فتغیّر وجه رسول اللَّه (ص) رسول خدا متغیّر گشت و اثر خشم بر روى مبارک وى پیدا شد گفت: «انما هلک من کان قبلکم بالاختلاف فلیقرأ کلّ رجل منکم ما اقرئ».
قوله: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ التقلّب الجیئة و الذهاب یعنى کثرتهم و تمکّنهم فى الارض و هم قریش یرید رحلة الشتاء و الصیف، یقول تعالى: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ بالتجارات و تصرّفهم فیها کیف شاءوا و سلامتهم فیها مع کفرهم فان عاقبة امرهم الهلاک و العذاب، نظیره قوله تعالى: لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ و هم الذین تحزّبوا على الانبیاء بالتکذیب و هم عاد و ثمود و قوم لوط. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ قال ابن عباس: لیقتلوه و یهلکوه. و قیل: لیأسروه و العرب تسمّى الاسیر اخیذا و اخذ الناس لا یستعمل الا فى مکروه. وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اى لیبطلوا به «الحق» الذى جاء به الرسل و مجادلتهم مثل قولهم: ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ و نحو ذلک. یقال: دحضت حجّته، اى بطلت. و قیل: «لیدحضوا» لیزلقوا «به الحق». و فى الخبر «الصراط دحض مزلّة».
«فاخذتهم» اى اهلکتهم بالعقوبة. فَکَیْفَ کانَ عِقابِ هذا سؤال عن صدق العذاب و عن صفة العذاب. قال قتادة: شدید و اللَّه.
وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ اى کما حقّت و وجبت کلمة العذاب على الامم المکذّبة فى الدنیا فعذّبوا کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ یعنى بانهم اصحاب النار.
ثم اخبر بفضل المؤمنین فقال: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ و هم اربعة املاک: ملک فى صورة رجل یسترزق لبنى آدم، و ملک فى صورة ثور یسترزق للبهائم، و ملک فى صورة اسد یسترزق للسباع، و ملک فى صورة نسر یسترزق للطّیر و العرش علیهم و هو یاقوتة حمراء و الملک الذى فى صورة رجل هو اسرافیل و انشد رسول اللَّه (ص) قول امیة:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النسر للأخرى و لیس مرصد
فقال: «صدق». و امّا حملة العرش یوم القیمة فهم ثمانیة املاک فى صورة الاوعال فالعرش على قرونهم. وَ مَنْ حَوْلَهُ هم الحافون الصّافون یسمّون الکرّوبیّین و هم سادة الملائکة. قال ابن عباس: حملة العرش ما بین کعب احدهم الى اخمص قدمه مسیرة خمس مائة عام و یروى «ان اقدامهم فى تخوم الارضین و الارضون و السماوات الى حجرهم و هم یقولون: سبحان ذى العزّ و الجبروت سبحان ذى الملک و الملکوت سبحان الحى الّذى لا یموت سبّوح قدوس رب الملائکة و الرّوح».
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذن ربى ان احدّث عن ملک من حملة عرشه ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة سبع مائة عام»
و قیل: هم خشوع لا یرفعون طرفهم و هم اشدّ خوفا من اهل السّماء السابعة و اهل السماء السابعة اشدّ خوفا من اهل السماء التی تلیها و الّتى تلیها اشدّ خوفا من الّتى تلیها. و عن جعفر بن محمد (ص) عن ابیه عن جدّه انه قال: «ان بین القائمة من قوائم العرش و القائمة الثانیة خفقان الطیر المسرع ثلثین الف عام و العرش یکسى کلّ یوم سبعین الف لون من النور لا یستطیع ان ینظر الیه خلق من خلق اللَّه و الاشیاء کلّها فى العرش کحلقة فى فلاة».
و قال وهب بن منبه انّ حول العرش سبعین الف صفّ من الملائکة صفّ خلف صفّ یطوفون بالعرش یقبل هؤلاء و یدبر هؤلاء فاذا استقبل بعضهم بعضا هلّل هؤلاء و کبّر هؤلاء و من ورائهم سبعون الف صفّ قیام ایدیهم الى اعناقهم قد وضعوها على عواتقهم فاذا سمعوا تکبیر اولئک و تهلیلهم رفعوا اصواتهم فقالوا سبحانک و بحمدک ما اعظمک و اجلک انت اللَّه لا اله غیرک انت الاکبر الخلق کلّهم لک راجون و من وراء هؤلاء مائة الف صفّ من الملائکة قد وضعوا الیمنى على الیسرى لیس منهم احد الّا و هو یسبّح بتحمید لا یسبّحه الآخر ما بین جناحى احدهم مسیرة ثلاثمائة عام و ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة اربع مائة عام و احتجب اللَّه من الملائکة الّذین حول العرش بسبعین حجابا من نار و سبعین حجابا من ظلمة و سبعین حجابا من نور و سبعین حجابا من درّ ابیض و سبعین حجابا من یاقوت احمر و سبعین حجابا من زبرجد أخضر و سبعین حجابا من ثلج و سبعین حجابا من ماء و سبعین حجابا من ما لا یعلمه الّا اللَّه عز و جل، قال و لکلّ واحد من حملة العرش و من حوله اربعة اوجه وجه ثور و وجه اسد و وجه نسر و وجه انسان و لکلّ واحد منهم اربعة اجنحة امّا جناحان فعلى وجهه مخافة ان ینظر الى العرش فیصعق و امّا جناحان فیهفو بهما لیس لهم کلام الّا التسبیح و التحمید و التکبیر و التمجید و عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: لمّا خلق اللَّه سبحانه حملة العرش قال لهم: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ ملک منهم من اعوانهم مثل جنود من فى السماوات من الملائکة و من فى الارض من الخلق فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ واحد منهم مثل جنود سبع سماوات و سبع ارضین و ما فى الارض من عدد الحصى و الثّرى فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فقال: قولوا لا حول و لا قوّة الّا باللّه فلمّا قالوها استقلّوا عرش ربنا فنفذت اقدامهم فى الارض السابعة على متن الثرى و استقرّت و روى فکتب فى قدم ملک منهم اسما من أسمائه فاستقرّت اقدامهم. و فى بعض الرّوایات لا تتفکّروا فى عظمة ربکم و لکن تفکّروا فیما خلق فان خلقا من الملائکة یقال له اسرافیل زاویة من زوایا العرش على کاهله و قدماه فى الارض السفلى و قد مرق رأسه من سبع سماوات و انه لیتضاءل من عظمة اللَّه حتى یصیر کالوصع. قوله: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى یسبّحونه بان یحمدوه، اى یعظّمونه بالحمد له و هو الاعتراف بالنعمة ان کلها منه، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ اى یهلّلونه. و قیل: یجدّدون الایمان به و قیل: یصدّقون بانه واحد لا شریک له. قال شهر بن حوشب: حملة العرش ثمانیة فاربعة منهم یقولون: سبحانک اللهم بحمدک لک الحمد على حلمک بعد علمک و اربعة یقولون: سبحانک اللّهم و بحمدک لک الحمد على عفوک بعد قدرتک.
وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا یسئلون ربهم مغفرة ذنوب المؤمنین کانهم یرون ذنوب بنى آدم. «ربنا» اى یقولون: رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً اى نالت رحمتک فى الدّنیا کلّ شىء و احاط علمک بکلّ شىء.
فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا من الشرک وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ اى دینک الاسلام، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ قال مطرف: انصح عباد اللَّه للمؤمنین الملائکة و اغش الخلق الشیاطین.
رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ روى ان عمر بن الخطاب قال لکعب الاحبار: ما جنّات عدن؟ قال: قصور من ذهب فى الجنّة یدخلونها النبیّون و ائمة العدل و عن ابن عباس قال: جنة عدن هى قصبة الجنّة و هى مشرفة على الجنان کلّها و هى دار الرّحمن تبارک و تعالى و باب جنة عدن مصراعان من زمرّد و زبرجد من نور کما بین المشرق و المغرب «و من صلح» اى و من آمن کقوله: یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ قال سعید بن جبیر: یدخل المؤمن الجنّة فیقول این ابى این امّى این ولدى این زوجتی؟ فیقال: انهم لم یعملوا مثل عملک، فیقول: انى کنت اعمل لى و لهم، فیقال: ادخلوهم الجنّة.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم القیمة نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم و ینادى فیهم ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فینادى فیهم الثانیة ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فیبسم الرّب تعالى فى الرّابعة فیقول و والدیکم معکم فیثب کلّ طفل الى ابویه فیأخذون بایدیهم فیدخلونهم الجنّة فهم اعرف بآبائهم و امّهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ لا یمتنع علیک مراد «الحکیم» لا تسهو فى حکمک.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ اى العقوبات، وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یعنى و من تقه السّیّئات، اى العقوبات. و قیل: جزاء السّیّئات. یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ اى فقد رحمته یوم القیمة وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لمّا عاین الکفار النّار و دخلوها مقتوا انفسهم، اى لاموها و غضبوا علیها لاعمالهم فى الدنیا حتى اکلوا اناملهم فناداهم خزنة النار: لَمَقْتُ اللَّهِ اى غضب اللَّه و سخطه علیکم أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فى الدنیا «فتکفرون» و قیل: معناه لمقت اللَّه ایاکم فى الدنیا إذ تدعون الى الایمان فتکفرون اکبر من مقتکم انفسکم الیوم عند حلول العذاب بکم.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ قال ابن عباس و قتادة و الضحاک: کانوا امواتا فى اصلاب آبائهم فاحیاهم اللَّه فى الدنیا فى ارحام الامهات ثمّ اماتهم الموتة الّتى لا بدّ منها ثمّ احیاهم للبعث یوم القیمة فهما موتتان و حیاتان و هذا کقوله تعالى: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ. و قال السدى: امیتوا فى الدنیا ثم احیوا فى قبورهم للسؤال ثمّ امیتوا فى قبورهم ثمّ احیوا فى الآخرة.
«فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» اى اقررنا بکفرنا و ظهر لنا ان البعث حق، فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ یعنى فهل الى خروج من النّار الى الدّنیا سبیل فتصلح اعمالنا و نعمل بطاعتک، نظیره قوله: هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. کافران روز رستاخیز بگناهان و کفر خویش مقر شوند و ببد سزاى خود اقرار دهند آن گه که رستاخیز بپاى شود و عذاب معاینت بینند گویند هیچ روى آن هست که ما را وادنیا فرستند تا فرمان بردار شویم و عمل شایسته کنیم؟ ایشان را جواب دهند که: لا سبیل الى ذلک و هذا العذاب و الخلود فى النّار بسبب بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ اى اذا قیل لا اله الّا اللَّه انکرتم جواب آرزوى ایشان این بود که بازگشت با دنیا نیست و این عقوبت که بشما میرسد و عذاب که مىبینید بآنست که در دنیا چون شما را با کلمه توحید مىخواندند مىکافر شدید و توحید مىانکار کردید و مىگفتید: أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً، و چون با کفر میخواندند صدّق مىزدید و آن را حق مىشناختید و بر پى آن مىرفتید. آن گه گفت: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ این هم چنان است که گفت: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ، اکنون حکم آنست که اللَّه کرد و کار آنست که اللَّه گزارد که شما جاوید در آتش خواهید بود و سزاى شما اینست. جایى دیگر فرمود: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ بگناهان و کفر خود معترف شدند و ایشان را جواب دهند که دورى بادا دوزخیان را.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى منزل هذا الکتاب هو الذى یریکم آیاته الدّالّة على وحدانیّته و هى السماوات و الارض و الشمس و القمر و النجوم و السحاب و اللیل و النهار و الاشجار و الثمار و الریاح و الفلک الّتى تجرى فى البحر بما ینفع الناس، وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً اى مطرا یکون به الرزق، هذا کقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ اى داعیا تدرک باجابتک رحمتى، و کقوله: أَعْصِرُ خَمْراً اى عنبا تحصل منه الخمر، وَ ما یَتَذَکَّرُ اى لا یتّعظ بالقرآن و ما یتفکّر فى هذه الاشیاء فیوحد اللَّه، إِلَّا مَنْ یُنِیبُ یعنى الّا من یرجع الیه بالطاعة.
ثمّ امر عباده بالطاعة و الاخلاص فقال: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى مخلصین له الطّاعة و العبادة، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ عبادتکم ایّاه و اخلاصکم.
الى آخر الآیتین. حسن گفت: سوره مکى است مگر یک آیت: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ قال لان الصّلوات فرضت بالمدینة. و از منسوخات درین سوره سه آیت یکى: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و کذلک قوله: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ، اول و آخر این آیت منسوخ است بآیت سیف سوم: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ نسخ معنى الحکم فى الدنیا بآیة السیف. و فى الخبر عن النبى (ص) قال: «ان لکلّ شىء ثمرة و ان ثمرة القرآن ذوات حامیم هى روضات حسنات مخصبات متجاورات فمن احبّ ان یرتع فى ریاض الجنة فلیقرأ الحوامیم».
و قال (ص): «الحوامیم دیباج القرآن».
و قال ابن عباس: لکل شىء لباب و لباب القرآن الحوامیم و قال ابن مسعود: اذا وقعت فى آل حم یعنى فى جماعة الحوامیم وقعت فى روضات دمثات اتانق فیها. فامّا ما یختصّ بهذه السورة من الفضیلة ما روى ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ حم المؤمن لم یبق روح نبى و لا صدّیق و لا شهید و لا مؤمن الا صلّوا علیه و استغفروا له».
قوله: حم قال رسول اللَّه (ص): «حم اسم من أسماء للَّه عز و جل و هى مفاتیح خزائن ربک».
و قیل: هو اسم اللَّه الاعظم. و قیل: هو اسم القرآن. و قیل: اسم السورة.
و قیل: هو قسم اقسم اللَّه عز و جل بحلمه و ملکه. و قال ابن عباس: الر و حم و نون حروف الرّحمن مقطّعة. و قال الضحاک و الکسائى معناه: ما هو کائن، اى قضى ما هو کائن قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر «حم» بکسر الحاء و الباقون بفتحها.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذا تنزیل الکتاب «من اللَّه». و قیل: «تنزیل الکتاب» رفع بالابتداء و خبره «من اللَّه» اى القرآن انزله اللَّه لم یختلقه محمد کما قال الکافرون.
و «العزیز» الّذى لا یغالب و لا یمتنع علیه شىء، «العلیم» الواسع المعلوم.
غافِرِ الذَّنْبِ یستره و لا یفضح صاحبه یوم القیمة، وَ قابِلِ التَّوْبِ التوب و التوبة مصدران.
و قیل: التوب جمع التوبة على انها اسم مثل دوم و دومة و عوم و عومة. و المعنى: ما ذنب تاب منه العبد الا قبل توبته. و قیل: «غافر الذنب» الصغیر «و قابل التوب» من الذنب الکبیر. و قیل: «غافر الذنب» باسقاط العقاب «و قابل التوب» بایجاب الثواب. شَدِیدِ الْعِقابِ اى اذا عاقب فعقابه شدید. ذِی الطَّوْلِ اى ذى النعم و القدرة و الغنى و السعة و الفضل. و اصل الطول الغنى و السعة، تقول: هذا امر ما له طائل، اى لا یغنى شیئا فیوبه له، و قوله عز و جل: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا اى سعة و غنى. و قیل: اصل الطول الانعام الّذى تطول مدّته على صاحبه. قال ابن عباس: غافِرِ الذَّنْبِ لمن قال لا اله الا اللَّه وَ قابِلِ التَّوْبِ ممّن قال لا اله الا اللَّه شَدِیدِ الْعِقابِ لمن لا یقول لا اله الا اللَّه ذِی الطَّوْلِ ذى الغنى عمّن یقول لا اله الا اللَّه.
ثمّ وحّد نفسه فقال: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فى الآخرة. عمر خطاب دوستى داشت با وى برادرى گفته در دین مردى عاقل پارسا متعبّد، وقتى بشام بود آن دوست و کسى از نزدیک وى آمده بود. عمر حال آن دوست از وى پرسید گفت: چه میکند آن برادر ما و حال وى چیست؟ این مرد گفت: او برادر ابلیس است نه برادر تو، یعنى که فترتى در راه وى آمده و سر در نهاده درین زمر و خمر و انواع فساد. عمر گفت: چون باز گردى مرا خبر کن تا بوى نامهاى نویسم، پس این نامه نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبد اللَّه عمر الى فلان بن فلان سلام علیک انى احمد الیک اللَّه الذى لا اله الا هو غافر الذنب قابل التوب شدید العقاب ذى الطول لا اله الا هو الیه المصیر. چون آن نامه بوى رسید گفت: صدق اللَّه و نصح عمر کلام خدا راست است و نصیحت عمر نیکو، بسیار بگریست و توبه کرد و حال وى نیکو شد، بعد از ان عمر میگفت: هکذا افعلوا باخیکم اذا زاغ سدّدوه و لا تکونوا علیه عونا للشیطان برادرى را که فترت افتد و از راه صواب بگردد بنصیحت یارى دهید و شفقت باز مگیرید و یار شیطان بر وى مباشید راه سداد و صواب او را بنمائید و با وى همان کنید که من کردم.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا این آیت در شأن حارث بن قیس السهمى فرو آمد از جمله مستهزیان بود و سخت خصومت بباطل در انکار و تکذیب قرآن.
ابو العالیه گفت: دو آیت است در قرآن که در ان تهدید عظیم است مجادلان را در آیات قرآن، یکى اینست. ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا، دیگر آیت: وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ. و رسول خدا گفت صلوات اللَّه علیه: «المراء فى القرآن کفر».
و عن ابى الدرداء و ابى امامة و واثلة بن الاسقع و انس بن مالک رضى اللَّه عنهم قالوا: خرج الینا رسول اللَّه (ص) و نحن نتمارى فى شىء من الدین، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ثمّ انتهرنا فقال: «یا امّة محمد لا تهیجوا على انفسکم وهج النار» ثمّ قال: «بهذا امرتم أ و لیس عن هذا نهیتم أ و لیس انما هلک من کان قبلکم بهذا ذروا المراء لقلّة خیره ذروا المراء فان نفعه قلیل و یهیج العداوة بین الاخوان ذروا المراء فان المراء لا یؤمن فتنته ذروا المراء فان المراء یورث الشک و یحبط العمل ذروا المراء فان المؤمن لا یمارى ذروا المراء فان الممارى لا اشفع له یوم القیمة ذروا المراء فانا زعیم ثلاثة ابیات فى الجنّة وسطها و ریاضها و اعلاها لمن ترک المراء و هو صادق ذروا المراء فان اول ما نهانى ربى عز و جل عنه بعد عبادة الاوثان و شرب الخمر المراء ذروا المراء فان الشیطان قد أیس ان یعبد و لکنّه قد رضى منکم بالتّحریش و هو المراء فى الدین».
اگر کسى گوید این مرا و مجادلت در قرآن که رسول خدا علیه السلام بدین مبالغت از ان نهى میکند کدام است؟ جواب آنست که رب العزة قرآن را که فرستاد بهفت لغت فرستاد از لغات عرب چنانک مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت: «نزل القرآن على سبعة احرف»
اى على سبع لغات و رسول خدا صلوات اللَّه علیه هر قبیلهاى را تلقین میداد بر لغت ایشان چنانک احتمال میکرد، و کان ذلک تخفیفا من اللَّه عز و جل بامّة محمد (ص).
پس ایشان که قرآن شنیده بودند بر لغت خویش چون چیزى از قرآن نه بر لغت خویش از دیگرى مىشنیدند جدال مىدرگرفتند و بر یکدیگر مىپیچیدند و قراءت یکدیگر را مىانکار کردند مىگفتند که رسول خدا بما نه چنین آموخت و نه چنانست که تو میخوانى باین نسق، خلاف و جدال در میان ایشان مىافتاد تا رسول خدا (ص) ایشان را از ان خلاف باز زد و گفت هر کسى چنانک از ما شنیدید بر ان لغت که شما را آموختند میخوانید و یکدیگر را خلاف مکنید که این خلاف کفر است فذلک قوله (ص): «المراء فى القرآن کفر»
روایت کنند از عمر خطاب گفت: مردى صحابى در نماز سورة الفرقان برخواند نه بر ان نسق که من میخواندم و رسول مرا تلقین کرده بود، دست وى گرفتم و او را بحضرت نبوّت بردم گفتم: یا رسول اللَّه این مرد سورة الفرقان میخواند بر خلاف آن که مرا تلقین کردهاى، رسول خدا آن مرد را گفت: بر خوان، آن مرد بر خواند همچنانک در نماز خواند، رسول گفت: «هکذا انزلت ان هذا القرآن نزل على سبعة احرف فاقرؤا ما تیسّر منه».
و عبد اللَّه مسعود یکى را دید سورتى میخواند بر خلاف آن که عبد اللَّه میخواند، گفت او را پیش رسول خدا بردم گفتم: یا رسول اللَّه اختلفنا فى قراءتنا فتغیّر وجه رسول اللَّه (ص) رسول خدا متغیّر گشت و اثر خشم بر روى مبارک وى پیدا شد گفت: «انما هلک من کان قبلکم بالاختلاف فلیقرأ کلّ رجل منکم ما اقرئ».
قوله: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ التقلّب الجیئة و الذهاب یعنى کثرتهم و تمکّنهم فى الارض و هم قریش یرید رحلة الشتاء و الصیف، یقول تعالى: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ بالتجارات و تصرّفهم فیها کیف شاءوا و سلامتهم فیها مع کفرهم فان عاقبة امرهم الهلاک و العذاب، نظیره قوله تعالى: لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ و هم الذین تحزّبوا على الانبیاء بالتکذیب و هم عاد و ثمود و قوم لوط. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ قال ابن عباس: لیقتلوه و یهلکوه. و قیل: لیأسروه و العرب تسمّى الاسیر اخیذا و اخذ الناس لا یستعمل الا فى مکروه. وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اى لیبطلوا به «الحق» الذى جاء به الرسل و مجادلتهم مثل قولهم: ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ و نحو ذلک. یقال: دحضت حجّته، اى بطلت. و قیل: «لیدحضوا» لیزلقوا «به الحق». و فى الخبر «الصراط دحض مزلّة».
«فاخذتهم» اى اهلکتهم بالعقوبة. فَکَیْفَ کانَ عِقابِ هذا سؤال عن صدق العذاب و عن صفة العذاب. قال قتادة: شدید و اللَّه.
وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ اى کما حقّت و وجبت کلمة العذاب على الامم المکذّبة فى الدنیا فعذّبوا کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ یعنى بانهم اصحاب النار.
ثم اخبر بفضل المؤمنین فقال: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ و هم اربعة املاک: ملک فى صورة رجل یسترزق لبنى آدم، و ملک فى صورة ثور یسترزق للبهائم، و ملک فى صورة اسد یسترزق للسباع، و ملک فى صورة نسر یسترزق للطّیر و العرش علیهم و هو یاقوتة حمراء و الملک الذى فى صورة رجل هو اسرافیل و انشد رسول اللَّه (ص) قول امیة:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النسر للأخرى و لیس مرصد
فقال: «صدق». و امّا حملة العرش یوم القیمة فهم ثمانیة املاک فى صورة الاوعال فالعرش على قرونهم. وَ مَنْ حَوْلَهُ هم الحافون الصّافون یسمّون الکرّوبیّین و هم سادة الملائکة. قال ابن عباس: حملة العرش ما بین کعب احدهم الى اخمص قدمه مسیرة خمس مائة عام و یروى «ان اقدامهم فى تخوم الارضین و الارضون و السماوات الى حجرهم و هم یقولون: سبحان ذى العزّ و الجبروت سبحان ذى الملک و الملکوت سبحان الحى الّذى لا یموت سبّوح قدوس رب الملائکة و الرّوح».
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذن ربى ان احدّث عن ملک من حملة عرشه ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة سبع مائة عام»
و قیل: هم خشوع لا یرفعون طرفهم و هم اشدّ خوفا من اهل السّماء السابعة و اهل السماء السابعة اشدّ خوفا من اهل السماء التی تلیها و الّتى تلیها اشدّ خوفا من الّتى تلیها. و عن جعفر بن محمد (ص) عن ابیه عن جدّه انه قال: «ان بین القائمة من قوائم العرش و القائمة الثانیة خفقان الطیر المسرع ثلثین الف عام و العرش یکسى کلّ یوم سبعین الف لون من النور لا یستطیع ان ینظر الیه خلق من خلق اللَّه و الاشیاء کلّها فى العرش کحلقة فى فلاة».
و قال وهب بن منبه انّ حول العرش سبعین الف صفّ من الملائکة صفّ خلف صفّ یطوفون بالعرش یقبل هؤلاء و یدبر هؤلاء فاذا استقبل بعضهم بعضا هلّل هؤلاء و کبّر هؤلاء و من ورائهم سبعون الف صفّ قیام ایدیهم الى اعناقهم قد وضعوها على عواتقهم فاذا سمعوا تکبیر اولئک و تهلیلهم رفعوا اصواتهم فقالوا سبحانک و بحمدک ما اعظمک و اجلک انت اللَّه لا اله غیرک انت الاکبر الخلق کلّهم لک راجون و من وراء هؤلاء مائة الف صفّ من الملائکة قد وضعوا الیمنى على الیسرى لیس منهم احد الّا و هو یسبّح بتحمید لا یسبّحه الآخر ما بین جناحى احدهم مسیرة ثلاثمائة عام و ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة اربع مائة عام و احتجب اللَّه من الملائکة الّذین حول العرش بسبعین حجابا من نار و سبعین حجابا من ظلمة و سبعین حجابا من نور و سبعین حجابا من درّ ابیض و سبعین حجابا من یاقوت احمر و سبعین حجابا من زبرجد أخضر و سبعین حجابا من ثلج و سبعین حجابا من ماء و سبعین حجابا من ما لا یعلمه الّا اللَّه عز و جل، قال و لکلّ واحد من حملة العرش و من حوله اربعة اوجه وجه ثور و وجه اسد و وجه نسر و وجه انسان و لکلّ واحد منهم اربعة اجنحة امّا جناحان فعلى وجهه مخافة ان ینظر الى العرش فیصعق و امّا جناحان فیهفو بهما لیس لهم کلام الّا التسبیح و التحمید و التکبیر و التمجید و عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: لمّا خلق اللَّه سبحانه حملة العرش قال لهم: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ ملک منهم من اعوانهم مثل جنود من فى السماوات من الملائکة و من فى الارض من الخلق فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ واحد منهم مثل جنود سبع سماوات و سبع ارضین و ما فى الارض من عدد الحصى و الثّرى فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فقال: قولوا لا حول و لا قوّة الّا باللّه فلمّا قالوها استقلّوا عرش ربنا فنفذت اقدامهم فى الارض السابعة على متن الثرى و استقرّت و روى فکتب فى قدم ملک منهم اسما من أسمائه فاستقرّت اقدامهم. و فى بعض الرّوایات لا تتفکّروا فى عظمة ربکم و لکن تفکّروا فیما خلق فان خلقا من الملائکة یقال له اسرافیل زاویة من زوایا العرش على کاهله و قدماه فى الارض السفلى و قد مرق رأسه من سبع سماوات و انه لیتضاءل من عظمة اللَّه حتى یصیر کالوصع. قوله: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى یسبّحونه بان یحمدوه، اى یعظّمونه بالحمد له و هو الاعتراف بالنعمة ان کلها منه، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ اى یهلّلونه. و قیل: یجدّدون الایمان به و قیل: یصدّقون بانه واحد لا شریک له. قال شهر بن حوشب: حملة العرش ثمانیة فاربعة منهم یقولون: سبحانک اللهم بحمدک لک الحمد على حلمک بعد علمک و اربعة یقولون: سبحانک اللّهم و بحمدک لک الحمد على عفوک بعد قدرتک.
وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا یسئلون ربهم مغفرة ذنوب المؤمنین کانهم یرون ذنوب بنى آدم. «ربنا» اى یقولون: رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً اى نالت رحمتک فى الدّنیا کلّ شىء و احاط علمک بکلّ شىء.
فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا من الشرک وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ اى دینک الاسلام، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ قال مطرف: انصح عباد اللَّه للمؤمنین الملائکة و اغش الخلق الشیاطین.
رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ روى ان عمر بن الخطاب قال لکعب الاحبار: ما جنّات عدن؟ قال: قصور من ذهب فى الجنّة یدخلونها النبیّون و ائمة العدل و عن ابن عباس قال: جنة عدن هى قصبة الجنّة و هى مشرفة على الجنان کلّها و هى دار الرّحمن تبارک و تعالى و باب جنة عدن مصراعان من زمرّد و زبرجد من نور کما بین المشرق و المغرب «و من صلح» اى و من آمن کقوله: یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ قال سعید بن جبیر: یدخل المؤمن الجنّة فیقول این ابى این امّى این ولدى این زوجتی؟ فیقال: انهم لم یعملوا مثل عملک، فیقول: انى کنت اعمل لى و لهم، فیقال: ادخلوهم الجنّة.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم القیمة نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم و ینادى فیهم ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فینادى فیهم الثانیة ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فیبسم الرّب تعالى فى الرّابعة فیقول و والدیکم معکم فیثب کلّ طفل الى ابویه فیأخذون بایدیهم فیدخلونهم الجنّة فهم اعرف بآبائهم و امّهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ لا یمتنع علیک مراد «الحکیم» لا تسهو فى حکمک.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ اى العقوبات، وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یعنى و من تقه السّیّئات، اى العقوبات. و قیل: جزاء السّیّئات. یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ اى فقد رحمته یوم القیمة وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لمّا عاین الکفار النّار و دخلوها مقتوا انفسهم، اى لاموها و غضبوا علیها لاعمالهم فى الدنیا حتى اکلوا اناملهم فناداهم خزنة النار: لَمَقْتُ اللَّهِ اى غضب اللَّه و سخطه علیکم أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فى الدنیا «فتکفرون» و قیل: معناه لمقت اللَّه ایاکم فى الدنیا إذ تدعون الى الایمان فتکفرون اکبر من مقتکم انفسکم الیوم عند حلول العذاب بکم.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ قال ابن عباس و قتادة و الضحاک: کانوا امواتا فى اصلاب آبائهم فاحیاهم اللَّه فى الدنیا فى ارحام الامهات ثمّ اماتهم الموتة الّتى لا بدّ منها ثمّ احیاهم للبعث یوم القیمة فهما موتتان و حیاتان و هذا کقوله تعالى: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ. و قال السدى: امیتوا فى الدنیا ثم احیوا فى قبورهم للسؤال ثمّ امیتوا فى قبورهم ثمّ احیوا فى الآخرة.
«فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» اى اقررنا بکفرنا و ظهر لنا ان البعث حق، فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ یعنى فهل الى خروج من النّار الى الدّنیا سبیل فتصلح اعمالنا و نعمل بطاعتک، نظیره قوله: هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. کافران روز رستاخیز بگناهان و کفر خویش مقر شوند و ببد سزاى خود اقرار دهند آن گه که رستاخیز بپاى شود و عذاب معاینت بینند گویند هیچ روى آن هست که ما را وادنیا فرستند تا فرمان بردار شویم و عمل شایسته کنیم؟ ایشان را جواب دهند که: لا سبیل الى ذلک و هذا العذاب و الخلود فى النّار بسبب بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ اى اذا قیل لا اله الّا اللَّه انکرتم جواب آرزوى ایشان این بود که بازگشت با دنیا نیست و این عقوبت که بشما میرسد و عذاب که مىبینید بآنست که در دنیا چون شما را با کلمه توحید مىخواندند مىکافر شدید و توحید مىانکار کردید و مىگفتید: أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً، و چون با کفر میخواندند صدّق مىزدید و آن را حق مىشناختید و بر پى آن مىرفتید. آن گه گفت: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ این هم چنان است که گفت: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ، اکنون حکم آنست که اللَّه کرد و کار آنست که اللَّه گزارد که شما جاوید در آتش خواهید بود و سزاى شما اینست. جایى دیگر فرمود: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ بگناهان و کفر خود معترف شدند و ایشان را جواب دهند که دورى بادا دوزخیان را.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى منزل هذا الکتاب هو الذى یریکم آیاته الدّالّة على وحدانیّته و هى السماوات و الارض و الشمس و القمر و النجوم و السحاب و اللیل و النهار و الاشجار و الثمار و الریاح و الفلک الّتى تجرى فى البحر بما ینفع الناس، وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً اى مطرا یکون به الرزق، هذا کقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ اى داعیا تدرک باجابتک رحمتى، و کقوله: أَعْصِرُ خَمْراً اى عنبا تحصل منه الخمر، وَ ما یَتَذَکَّرُ اى لا یتّعظ بالقرآن و ما یتفکّر فى هذه الاشیاء فیوحد اللَّه، إِلَّا مَنْ یُنِیبُ یعنى الّا من یرجع الیه بالطاعة.
ثمّ امر عباده بالطاعة و الاخلاص فقال: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى مخلصین له الطّاعة و العبادة، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ عبادتکم ایّاه و اخلاصکم.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ اى الزمنا و سبّبنا لهم من حیث لا یحتسبون، کقوله: نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً. یقال: هذا قیضه، اى مثله. و قیل معناه: بدّلنا لهم شیاطین بدل هدى اللَّه و الطاقه. و القیض البدل، و منه قولهم: قایضت فلانا بکذا اذا بادلته. و قیل: هذا التقییض هو احواجه بعضهم الى بعض کالمرأة الى الرجل و الرجل الى المرأة و الغنى الى الفقیر و الفقیر الى الغنى یستعین بعضهم ببعض. و قیل معناه: هیّأنا لهم فى الدنیا اولیاء من الشیاطین و قرناء السوء من الانس حتى ضلّوهم و سوّلوا لهم اعمالهم السیّئة، و هو قوله: فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ من امر الدنیا حتى آثروه على الآخرة وَ ما خَلْفَهُمْ من امر الآخرة فدعوهم الى التکذیب به و انکار البعث، وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ اى وجب علیهم العذاب. و قیل: حق علیهم القول انهم یکفرون فیعذّبون، فِی أُمَمٍ اى مع امم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ اى من قبل اهل مکة مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ کانوا فى الدنیا عملوا بمثل معاصیهم، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ مثلهم.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ این آیت در شأن بو جهل فرو آمد که فراسفهاى اصحاب خویش گفت: چون محمد قرآن خواند شما بآواز بلند شغبى و جلبى در گیرید دست کوبید و صفیر زنید و شعر و رجز گوئید و سخنان نابکار بىحاصل در میان قراءت وى افکنید چنانک بر وى غلبه کنید تا او خاموش شود یا قراءت بر وى شوریده گردد و فراموش کند. اللغو و اللاغیة من الکلام ما لا حقیقة له و لا فائدة فیه، یقال: لغى یلغى و لغا یلغو، و اللغو و اللغط واحد.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى ابا جهل و اصحابه عَذاباً شَدِیداً فى الدنیا و هو القتل ببدر، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى نجزیهم فى الآخرة اقبح جزاء باقبح فعلهم و هو الکفر.
«ذلِکَ» الذى ذکرت من العذاب الشدید جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ، ثمّ بیّن ذلک الجزاء فقال: «النَّارُ» اى هو النار، لَهُمْ فِیها اى فى النار دارُ الْخُلْدِ دار اقامة لا انتقال منها جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یقولون فى القیامة حین صاروا الى النار: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ یعنى ابلیس «و الانس» یعنى ابن آدم الذى قتل اخاه و هو قابیل لأنّهما سنّا المعصیة. یروى ان قابیل شدّت ساقاه بفخذیه یدور مع الشمس حیث دارت یکون فى الشتاء فى حظیرة ثلج و فى صیف فى حظیرة نار. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص): «ما من دم یسفک على وجه الارض بغیر الحق الّا و على ابن آدم منه کفل لانه اوّل من سنّ القتل».
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا فى النار لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ اى لیکونا فى الدرک الاسفل من النار. قال ابن عباس: لیکونا اشدّ عذابا منّا.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ابن عباس گفت: این آیت در شأن ابو بکر صدیق فروآمد، هر فرقتى رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند امّا شرک در آن مىپیوستند، مشرکان میگفتند: رَبُّنَا اللَّهُ و با این کلمة میگفتند: الملائکة بنات اللَّه، جهودان رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند و عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ با وى میگفتند و انکار نبوت مصطفى (ص) میکردند، ترسایان رَبُّنَا اللَّهُ مىگفتند و گفت الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ و انکار نبوت مصطفى (ص) در آن مىپیوستند. بو بکر صدیق بگفت: «ربّنا اللَّه» و آن گه بوفاى کلمه باز آمد شرک از آن نفى کرد بر راه سنّت و جماعت راست رفت در اداء فرایض بکوشید اخلاص و صدق در آن بجاى آورد و بر آن بپائید تا بر اللَّه رسید. استقامت لفظى جامع است مشتمل بر جمله این معانى. و هر یکى از مفسّران در قول خویش باین معانى اشارت کرده. مصطفى فرمود در تفسیر این آیت: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
قال: من مات علیها فهو ممّن استقام».
ابو بکر صدیق گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى لم یشرکوا باللّه شیئا و لم یرجعوا عنها بعد ما قالوا عمر خطاب گفت: استقاموا على الامر و النهى و لم یروغوا روغان الثعالب، عثمان بن عفان گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى اخلصوا العمل للَّه.
على مرتضى (ع) گفت: «ادّوا الفرائض».
ابن عباس گفت: استقاموا على أداء فرضه.
حسن گفت: استقاموا على امر اللَّه فعملوا بطاعته و اجتنبوا معصیته. مجاهد گفت: استقاموا على شهادة ان لا اله الّا اللَّه حتى لحقوا باللّه. حسن بصرى هر گه که این آیت بر خواندى گفتى: اللّهم انت ربنا فارزقنا الاستقامة. انس مالک گفت: آن روز که این آیت فرو آمد، رسول خدا شاد شد و از شادى فرمود: «امّتى و رب الکعبة».
و خبر درست است از سفیان بن عبد اللَّه الثقفى که گفت: یا رسول اللَّه قل لى امرا من الایمان لا اسئل عنه احدا بعدک، قال: «قل آمنت باللّه ثمّ استقم» قال: قلت یا رسول اللَّه بماذا استقیم؟
قال: فاشار بیده الى لسانه
گفت: یا رسول اللَّه کلمهاى گوى مرا در مسلمانى که من دست در آن کلمه زنم، اصلى بیان کن که بر آن اصل بروم، رسول فرمود: بگو ایمان آوردم بگرویدم آن گه راست باش و استوار باش و بر جاده ایمان مستقیم باش، یعنى که چون این خبر از خود باز دادى بصورت از روى حقیقت وفاى این خبر بجاى آر، و از روى روش داد این کلمه بده اوّل او را بقبول دعوت کرد آن گه بعمل فرمود که استقامت عمل است با اخلاص نیّت تا ترا معلوم گردد که ایمان هم قول است و هم عمل و هم نیت.
و فى الخبر «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة».
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ عند الموت. و قیل: عند الخروج من القبر، قائلین أَلَّا تَخافُوا من الموت و ما بعده وَ لا تَحْزَنُوا على ما خلفتم فى الدنیا من اهل و ولد فانّا نخلفکم فى ذلک کلّه. و قال عطاء بن ابى رباح: لا تخافوا و لا تحزنوا على ذنوبکم فانى اغفرها لکم. وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فى الدنیا على لسان الرسل.
قال وکیع بن الجراح: بشرى المؤمن تکون فى ثلث مواطن: عند الموت و فى القبر و عند البعث.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ قیل: هذا من قول الملائکة الذین تتنزّل علیهم الملائکة بالبشارة، اى نحن احبّاؤکم و انصارکم فى الدنیا بالاستغفار و فى الآخرة با الشفاعة.
و قیل: هم الحفظة، و المعنى: نحن قرناؤکم الذین کما معکم فى الدنیا و لن نفارقکم فى الآخرة حتى تدخلوا الجنة. و قیل: هو من قول اللَّه عز و جل، اى نحن انصارکم کقوله: مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، و کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا...
الآیة. و قال بعض المفسّرین: کفى بالمؤمن فخرا ان یقول له الرب: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ارزقک و ابصرک فِی الْآخِرَةِ ارحمک و ادخلک جنتى، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ من الکرامات و اللّذات و البقاء السرمد، لان الناس یشتهون ذلک، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ یعنى: ما تتمنّون. و قیل: وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ فى الدنیا انّها لکم فى الآخرة و قیل: من ادّعى شیئا فى الجنّة فهو له، لانّ الانسان فى الجنّة لا یدّعى ما لا یستحقّه.
قوله: نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ النزل ما یهىّء للضیف اذا نزل و انتصابه على المصدر اى انزلکم اللَّه فیما تشتهون نزلا. و قیل: هو جمع نازل و انشدوا: فانّا معشر نزل.
فیکون حالا عن الضمیر فى قوله: «تدّعون».
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ اى الى طاعة اللَّه و توحیده، وَ عَمِلَ صالِحاً ادّى الفرائض، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ تفاخرا بالاسلام و تمدّحا. قومى گفتند: حکم این آیت بر عموم است، هر مسلمانى که خلق را دعوت کند بر خیرى در تحت این آیت مندرج است، اگر پیغامبر باشد که امت را بر اسلام و توحید دعوت کند، یا عالم باشد که خلق را پند دهد و ایشان را بر طاعت و عبادت اللَّه خواند، یا مجاهد باشد که مؤمنانرا بر غزو خواند. و قومى تخصیص کردند گفتند: مراد باین آیت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه فانه دعا الى شهادة ان لا اله الا اللَّه، کقوله: أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی. و قوله: إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ اراد ما امره اللَّه تعالى بقوله: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. عایشه صدیقه گفت: در شأن مؤذنان اهل اسلام فروآمد. عمر خطاب گفت: لو کنت مؤذنا ما بالیت ان لا اجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجة الاسلام. قومى گفتند: در شأن بلال فروآمد مؤذن مصطفى (ص)
قال النبى (ص). «الملک فى قریش و القضاء فى الانصار و الاذان فى الحبشة»
و قال ابو امامة الباهلى رضى اللَّه عنه: وَ عَمِلَ صالِحاً اى صلّى رکعتین بین الاذان و الاقامة.
قال النبى (ص): «بین کلّ اذانین صلاة ثلث مرّات»، و قال: «فى الثالثة لمن شاء»
و قال: «لا یردّ الدعاء بین الاذان و الاقامة».
فضیل رفیده گفت: مؤذن بودم در روزگار اصحاب، عبد اللَّه بن مسعود و عاصم بن هبیرة مرا گفت: چون از بانگ نماز فارغ شوى بگو: و انا من المسلمین، نبینى که رب العالمین گفت: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ «لا» هاهنا زائدة دخلت للتأکید کقول الشاعر:
ما کان یرضى رسول اللَّه فعلهم
و الطیّبان ابو بکر و لا عمر
اى ابو بکر و عمر. و معنى الآیة: لا یستوى الایمان و الشرک و الحلم و الضجر و الطاعة و المعصیة و الرفق و العنف. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشارت است بمکارم الاخلاق اى احسن الى من أساء الیک و سلّم علیه اذا لقیته مىگوید: کسى که ترا جفا گوید بهرچه نیکوتر او را پاداش کن، چون او را بینى بر وى سلام کن، و جهل وى بحلم خود دفع کن، همانست که گفت: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، و قال الشاعر:
تنح عن القبیح و لا ترده
و من اولیته حسنا فزده
ستکفى من عدوّک کلّ کید
اذا کان العدوّ و لم تکده
فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى اذا دفعت بالاحسن خضع لک عدوّک و لان جانبه لک و مال الیک. مقاتل بن حیان گفت: این آیت در شأن بو سفیان بن حرب فرو آمد که اوّل دشمن بود و در دل عداوت داشت با رسول خدا و با مؤمنان و بآخر دوست گشت بآن مصاهره که میان وى و میان رسول خدا رفت و ببرکت حلم رسول و رفق وى مسلمان گشت تا در دین دوست بود و در نسب خویشاوند، اینست که رب العالمین گفت: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى ولى بالاسلام حمیم بالقرابة، نظیره قوله: عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً.
وَ ما یُلَقَّاها اى ما یلقّى هذه الخصلة هى دفع السیئة بالحسنة إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا على کظم الغیظ و احتمال المکروه، وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فى الخیر و الثواب.
و قیل: الحظّ العظیم الجنة، اى ما یلقّیها الّا من وجبت له الجنّة.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ اى وسوسة و غضب و دعاک الى مقابلة القبیح بالقبیح لیصدّک عن الحلم، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اى اعتصم باللّه و استعمل الحلم، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لاستعاذتک «العلیم» بقصدک و نیّتک فیعینک على ما ترید. نظیر این آیت آنست که در سوره بنى اسرائیل فرمود: وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ، و نزغ شیطان در هر دو آیت سورة غضب است یعنى تیزى خشم که از حدّ اعتدال در گذرد و بتهوّر کشد و از ان خصلتهاى بد خیزد چون کبر و عجب و عداوت، امّا اصل خشم از خود بیفکندن ممکن نباشد زیرا که آن در خلقت است و چون از حدّ اعتدال بکاهد بد دلى و بىحمیّتى بود و چون معتدل بود آن را شجاعت گویند و از ان حلم و کرم و کظم غیظ خیزد، و فى الخبر: «خلق الغضب من النار التی خلق منها ابلیس»، و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «الغضب من نار الشیطان الا ترى الى حمرة عینیه و انتفاخ اوداجه و المتغاضبان شیطانان یهاتران و یتکاذبان»، و قال (ص): «اذا غضبت و کنت قائما فاقعد و ان کنت قاعدا فقم و استعذ باللّه من الشیطان»، و قال (ص): «لیس الشدید بالصرعة انّما الشدید الذى یملک نفسه عند الغضب».
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ این آیت در شأن بو جهل فرو آمد که فراسفهاى اصحاب خویش گفت: چون محمد قرآن خواند شما بآواز بلند شغبى و جلبى در گیرید دست کوبید و صفیر زنید و شعر و رجز گوئید و سخنان نابکار بىحاصل در میان قراءت وى افکنید چنانک بر وى غلبه کنید تا او خاموش شود یا قراءت بر وى شوریده گردد و فراموش کند. اللغو و اللاغیة من الکلام ما لا حقیقة له و لا فائدة فیه، یقال: لغى یلغى و لغا یلغو، و اللغو و اللغط واحد.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى ابا جهل و اصحابه عَذاباً شَدِیداً فى الدنیا و هو القتل ببدر، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى نجزیهم فى الآخرة اقبح جزاء باقبح فعلهم و هو الکفر.
«ذلِکَ» الذى ذکرت من العذاب الشدید جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ، ثمّ بیّن ذلک الجزاء فقال: «النَّارُ» اى هو النار، لَهُمْ فِیها اى فى النار دارُ الْخُلْدِ دار اقامة لا انتقال منها جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یقولون فى القیامة حین صاروا الى النار: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ یعنى ابلیس «و الانس» یعنى ابن آدم الذى قتل اخاه و هو قابیل لأنّهما سنّا المعصیة. یروى ان قابیل شدّت ساقاه بفخذیه یدور مع الشمس حیث دارت یکون فى الشتاء فى حظیرة ثلج و فى صیف فى حظیرة نار. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص): «ما من دم یسفک على وجه الارض بغیر الحق الّا و على ابن آدم منه کفل لانه اوّل من سنّ القتل».
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا فى النار لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ اى لیکونا فى الدرک الاسفل من النار. قال ابن عباس: لیکونا اشدّ عذابا منّا.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ابن عباس گفت: این آیت در شأن ابو بکر صدیق فروآمد، هر فرقتى رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند امّا شرک در آن مىپیوستند، مشرکان میگفتند: رَبُّنَا اللَّهُ و با این کلمة میگفتند: الملائکة بنات اللَّه، جهودان رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند و عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ با وى میگفتند و انکار نبوت مصطفى (ص) میکردند، ترسایان رَبُّنَا اللَّهُ مىگفتند و گفت الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ و انکار نبوت مصطفى (ص) در آن مىپیوستند. بو بکر صدیق بگفت: «ربّنا اللَّه» و آن گه بوفاى کلمه باز آمد شرک از آن نفى کرد بر راه سنّت و جماعت راست رفت در اداء فرایض بکوشید اخلاص و صدق در آن بجاى آورد و بر آن بپائید تا بر اللَّه رسید. استقامت لفظى جامع است مشتمل بر جمله این معانى. و هر یکى از مفسّران در قول خویش باین معانى اشارت کرده. مصطفى فرمود در تفسیر این آیت: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
قال: من مات علیها فهو ممّن استقام».
ابو بکر صدیق گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى لم یشرکوا باللّه شیئا و لم یرجعوا عنها بعد ما قالوا عمر خطاب گفت: استقاموا على الامر و النهى و لم یروغوا روغان الثعالب، عثمان بن عفان گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى اخلصوا العمل للَّه.
على مرتضى (ع) گفت: «ادّوا الفرائض».
ابن عباس گفت: استقاموا على أداء فرضه.
حسن گفت: استقاموا على امر اللَّه فعملوا بطاعته و اجتنبوا معصیته. مجاهد گفت: استقاموا على شهادة ان لا اله الّا اللَّه حتى لحقوا باللّه. حسن بصرى هر گه که این آیت بر خواندى گفتى: اللّهم انت ربنا فارزقنا الاستقامة. انس مالک گفت: آن روز که این آیت فرو آمد، رسول خدا شاد شد و از شادى فرمود: «امّتى و رب الکعبة».
و خبر درست است از سفیان بن عبد اللَّه الثقفى که گفت: یا رسول اللَّه قل لى امرا من الایمان لا اسئل عنه احدا بعدک، قال: «قل آمنت باللّه ثمّ استقم» قال: قلت یا رسول اللَّه بماذا استقیم؟
قال: فاشار بیده الى لسانه
گفت: یا رسول اللَّه کلمهاى گوى مرا در مسلمانى که من دست در آن کلمه زنم، اصلى بیان کن که بر آن اصل بروم، رسول فرمود: بگو ایمان آوردم بگرویدم آن گه راست باش و استوار باش و بر جاده ایمان مستقیم باش، یعنى که چون این خبر از خود باز دادى بصورت از روى حقیقت وفاى این خبر بجاى آر، و از روى روش داد این کلمه بده اوّل او را بقبول دعوت کرد آن گه بعمل فرمود که استقامت عمل است با اخلاص نیّت تا ترا معلوم گردد که ایمان هم قول است و هم عمل و هم نیت.
و فى الخبر «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة».
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ عند الموت. و قیل: عند الخروج من القبر، قائلین أَلَّا تَخافُوا من الموت و ما بعده وَ لا تَحْزَنُوا على ما خلفتم فى الدنیا من اهل و ولد فانّا نخلفکم فى ذلک کلّه. و قال عطاء بن ابى رباح: لا تخافوا و لا تحزنوا على ذنوبکم فانى اغفرها لکم. وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فى الدنیا على لسان الرسل.
قال وکیع بن الجراح: بشرى المؤمن تکون فى ثلث مواطن: عند الموت و فى القبر و عند البعث.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ قیل: هذا من قول الملائکة الذین تتنزّل علیهم الملائکة بالبشارة، اى نحن احبّاؤکم و انصارکم فى الدنیا بالاستغفار و فى الآخرة با الشفاعة.
و قیل: هم الحفظة، و المعنى: نحن قرناؤکم الذین کما معکم فى الدنیا و لن نفارقکم فى الآخرة حتى تدخلوا الجنة. و قیل: هو من قول اللَّه عز و جل، اى نحن انصارکم کقوله: مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، و کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا...
الآیة. و قال بعض المفسّرین: کفى بالمؤمن فخرا ان یقول له الرب: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ارزقک و ابصرک فِی الْآخِرَةِ ارحمک و ادخلک جنتى، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ من الکرامات و اللّذات و البقاء السرمد، لان الناس یشتهون ذلک، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ یعنى: ما تتمنّون. و قیل: وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ فى الدنیا انّها لکم فى الآخرة و قیل: من ادّعى شیئا فى الجنّة فهو له، لانّ الانسان فى الجنّة لا یدّعى ما لا یستحقّه.
قوله: نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ النزل ما یهىّء للضیف اذا نزل و انتصابه على المصدر اى انزلکم اللَّه فیما تشتهون نزلا. و قیل: هو جمع نازل و انشدوا: فانّا معشر نزل.
فیکون حالا عن الضمیر فى قوله: «تدّعون».
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ اى الى طاعة اللَّه و توحیده، وَ عَمِلَ صالِحاً ادّى الفرائض، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ تفاخرا بالاسلام و تمدّحا. قومى گفتند: حکم این آیت بر عموم است، هر مسلمانى که خلق را دعوت کند بر خیرى در تحت این آیت مندرج است، اگر پیغامبر باشد که امت را بر اسلام و توحید دعوت کند، یا عالم باشد که خلق را پند دهد و ایشان را بر طاعت و عبادت اللَّه خواند، یا مجاهد باشد که مؤمنانرا بر غزو خواند. و قومى تخصیص کردند گفتند: مراد باین آیت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه فانه دعا الى شهادة ان لا اله الا اللَّه، کقوله: أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی. و قوله: إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ اراد ما امره اللَّه تعالى بقوله: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. عایشه صدیقه گفت: در شأن مؤذنان اهل اسلام فروآمد. عمر خطاب گفت: لو کنت مؤذنا ما بالیت ان لا اجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجة الاسلام. قومى گفتند: در شأن بلال فروآمد مؤذن مصطفى (ص)
قال النبى (ص). «الملک فى قریش و القضاء فى الانصار و الاذان فى الحبشة»
و قال ابو امامة الباهلى رضى اللَّه عنه: وَ عَمِلَ صالِحاً اى صلّى رکعتین بین الاذان و الاقامة.
قال النبى (ص): «بین کلّ اذانین صلاة ثلث مرّات»، و قال: «فى الثالثة لمن شاء»
و قال: «لا یردّ الدعاء بین الاذان و الاقامة».
فضیل رفیده گفت: مؤذن بودم در روزگار اصحاب، عبد اللَّه بن مسعود و عاصم بن هبیرة مرا گفت: چون از بانگ نماز فارغ شوى بگو: و انا من المسلمین، نبینى که رب العالمین گفت: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ «لا» هاهنا زائدة دخلت للتأکید کقول الشاعر:
ما کان یرضى رسول اللَّه فعلهم
و الطیّبان ابو بکر و لا عمر
اى ابو بکر و عمر. و معنى الآیة: لا یستوى الایمان و الشرک و الحلم و الضجر و الطاعة و المعصیة و الرفق و العنف. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشارت است بمکارم الاخلاق اى احسن الى من أساء الیک و سلّم علیه اذا لقیته مىگوید: کسى که ترا جفا گوید بهرچه نیکوتر او را پاداش کن، چون او را بینى بر وى سلام کن، و جهل وى بحلم خود دفع کن، همانست که گفت: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، و قال الشاعر:
تنح عن القبیح و لا ترده
و من اولیته حسنا فزده
ستکفى من عدوّک کلّ کید
اذا کان العدوّ و لم تکده
فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى اذا دفعت بالاحسن خضع لک عدوّک و لان جانبه لک و مال الیک. مقاتل بن حیان گفت: این آیت در شأن بو سفیان بن حرب فرو آمد که اوّل دشمن بود و در دل عداوت داشت با رسول خدا و با مؤمنان و بآخر دوست گشت بآن مصاهره که میان وى و میان رسول خدا رفت و ببرکت حلم رسول و رفق وى مسلمان گشت تا در دین دوست بود و در نسب خویشاوند، اینست که رب العالمین گفت: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى ولى بالاسلام حمیم بالقرابة، نظیره قوله: عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً.
وَ ما یُلَقَّاها اى ما یلقّى هذه الخصلة هى دفع السیئة بالحسنة إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا على کظم الغیظ و احتمال المکروه، وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فى الخیر و الثواب.
و قیل: الحظّ العظیم الجنة، اى ما یلقّیها الّا من وجبت له الجنّة.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ اى وسوسة و غضب و دعاک الى مقابلة القبیح بالقبیح لیصدّک عن الحلم، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اى اعتصم باللّه و استعمل الحلم، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لاستعاذتک «العلیم» بقصدک و نیّتک فیعینک على ما ترید. نظیر این آیت آنست که در سوره بنى اسرائیل فرمود: وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ، و نزغ شیطان در هر دو آیت سورة غضب است یعنى تیزى خشم که از حدّ اعتدال در گذرد و بتهوّر کشد و از ان خصلتهاى بد خیزد چون کبر و عجب و عداوت، امّا اصل خشم از خود بیفکندن ممکن نباشد زیرا که آن در خلقت است و چون از حدّ اعتدال بکاهد بد دلى و بىحمیّتى بود و چون معتدل بود آن را شجاعت گویند و از ان حلم و کرم و کظم غیظ خیزد، و فى الخبر: «خلق الغضب من النار التی خلق منها ابلیس»، و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «الغضب من نار الشیطان الا ترى الى حمرة عینیه و انتفاخ اوداجه و المتغاضبان شیطانان یهاتران و یتکاذبان»، و قال (ص): «اذا غضبت و کنت قائما فاقعد و ان کنت قاعدا فقم و استعذ باللّه من الشیطان»، و قال (ص): «لیس الشدید بالصرعة انّما الشدید الذى یملک نفسه عند الغضب».
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا، اى: اموالکم تنفعکم مدة حیاتکم فى الدنیا، و هو نفع یسیر، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. و منافع الآخرة المعدة للمؤمنین المتوکلین، خیر لانه امتع و الذ و ابقى، لانه دائم لا ینقطع، و قیل معناه فَما أُوتِیتُمْ مِنْ ریاش الدنیا فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا لیس من زاد المعاد. و ثواب الآخرة، لا خیر وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا فیه بیان ان المؤمن و الکافر، یستویان، فى ان الدنیا متاع لهما یتمتعان بها و اذا صارا الى الآخرة کان ما عند اللَّه خیرا للمؤمن الذى یتوکل علیه و یفوض امره الیه و یفزع الیه بالدعاء فى السراء و الضراء.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ مفسران را در این آیت دو قولست: یک قول آنست که مراد باین، کفار و احزاباند که روز قیامت همه از یکدیگر بیزار شوند و دشمن یکدیگر باشند، همانست که جاى دیگر فرمود: ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً روز قیامت بیکدیگر کافر شوید و یکدیگر را نفرین کنید.
قول دیگر آنست که: الا خلاء على المعصیة فى الدنیا یوم القیمة بعضهم لبعض عدو إِلَّا الْمُتَّقِینَ اى الا المتحابین فى اللَّه على طاعة اللَّه. ایشان که در دنیا بر معصیت و بر مخالفت شریعة با یکدیگر دوستى گیرند و دمساز یکدیگر باشند، فردا در قیامت ایشان را از آن دوستى نفعى نیاید بلکه دشمن یکدیگر شوند.
مجاهد گفت: اصحاب المعاصى متعادون یوم القیمة، آن گه استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُتَّقِینَ مگر ایشان که از معصیت بپرهیزند و در دنیا از بهر خدا، در طاعت خدا، دوست یکدیگر باشند. آن دوستى بپیوندد و در قیامت گسسته نشود.
قال النبى (ص): ان اللَّه تعالى یقول یوم القیمة: این المتحابّون بجلالى، الیوم اظلهم فى ظلى یوم لا ظل الا ظلى.
و فى روایة اخرى: یقول اللَّه تعالى المتحابّون فى جلالى لهم منابر من نور یغبطهم النبیون و الشهداء.
و قال ابن عباس: احبّ للَّه و ابغض للَّه و وال للَّه و عاد للَّه، فانه انما ینال ما عند اللَّه بهذا و لن ینفع احدا، کثرة صومه و صلاته و حجّه حتى یکون هکذا و قد صار الناس الیوم یحبون و یبغضون للدنیا و لن ینفع ذلک اهله، ثم قراء: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ و قال على (ع) فى هذه الایة: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، فمات احد المؤمنین فقال یا رب ان فلانا کان یأمرنى بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالخیر و ینهانى عن الشر و یخبرنى انى ملاقیک، یا رب فلا تضلّنّه بعدى و اهده کما هدیتنى و اکرمه کما اکرمتنى، فاذا مات خلیله المؤمن، جمع بینهما فیقول لیثن احدکما على صاحبه فیقول نعم الاخ و نعم الخلیل و نعم الصاحب. قال و یموت احد الکافرین فیقول یا رب ان فلانا کان ینهانى عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالشر و ینهانى عن الخیر و یخبرنى انى غیر ملاقیک، فلا تهده بعدى و اضلله کما اضللتنى و اهنه کما اهنتنى، فاذا مات خلیله الکافر جمع بینهما فیقول لیذمّ احدکما، صاحبه، فیقول بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب. ثم قرأ: یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یا عِبادِ لا خَوْفٌ القول هاهنا مضمر یعنى یقول اللَّه تعالى للمتقین: یا عِبادِ گفتهاند در روز قیامت در وقت بعث که رب العالمین خلق را زنده گرداند، همه ترسان و لرزان باشند، جانها از فزع قیامت بچنبر گردن رسیدهاند، ندا آید که: یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ خلق همه امید دارند که این ندا عامست همگنان را، تا بر پى آن، ندا آید که: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ آن گه، کافران همه نومید شوند و مسلمانان از کافران جدا شوند و ایشان را گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ مفسران گفتند نظم این آیات بر دو وجه است: یکى بر تقدیم و تأخیر، یعنى یا عبادى الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون. اى بندگان من که بسخنان من بگرویدید و مسلمان بودید، شما را امروز نه بیم است و نه اندوه.
وجه دیگر: یا عِبادِ، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ سخن اینجا تمام شد، آن گه بر معنى ندا گفت بىحرف ندا: الَّذِینَ آمَنُوا یعنى یا ایها الذین آمنوا کقوله: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنى یا یوسف، اى ایشان که بگرویدند بسخنان ما و مسلمان بودند، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ درروید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ اى تسرّون و تنعّمون و قیل الخبر، السماع.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ الطائف الخادم و الصحاف القصاع الواسعة، واحدتها: صحفة. و الاکواب: جمع کوب، و هو اناء مستدیر مدور الرأس، لا عروة له و لا اذن و لا خرطوم، و المعنى: بایدى الغلمان صحاف من ذهب فیها طعام، و اکواب من ذهب فیها شراب فِیها اى فى الجنة ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ هذا من جوامع القرآن لانه جمع بهاتین اللفظتین، ما لو اجتمع الخلق کلهم على وصف ما فیها على التفصیل، لم یخرجوا عنه. قرأ نافع و ابن عامر و حفص، ما تشتهیه الانفس، و کذلک هى فى مصاحفهم و قرأ الآخرون بحذف الهاء. و حذف الضمیر من الموصول، احسن من الاثبات، تقول: لذّا الشیء یلذ فهو ملذوذ و لذیذ، قال الشاعر:
و لقد هممت بقتلها من اجلها
کیما تکون خصیمتى فى المحشر
کیما یطول خصامنا و نزاعنا
فتلذّ عینى من لذیذ المنظر
تقول: هذا الشراب ملذوذ و لذیذ و لذّ و لذّة. قال اللَّه تعالى عز و جل: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ و المصدر: اللذاذة، قال الحسن البصرى : لذاذة شهادة ان لا اله الا اللَّه فى الآخرة کلذاذة الماء البارد فى الدنیا و تَلَذُّ الْأَعْیُنُ اى تجد للنظر الیه لذة لافراط حسنه فى مرآها و ما التذ به العین، قبلته النفس، لانها رائد العین، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ لان نعیمها لا یزول و لا ینقطع. و فى الخبر: ان اعرابیا قال یا رسول اللَّه ا فى الجنة ابل فانى احبّ الإبل، فقال یا اعرابى ان ادخلک اللَّه الجنة، اصبت فیها ما اشتهت نفسک و لذّت عینک.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): ان ادنى اهل الجنة منزلة، من له سبع درجات و هو على السادسة و فوقه السابعة، و ان له ثلاثمائة خادم و انه یغدى علیه و یراح فى کل یوم ثلاثمائة صحفة، فى کل صحفة لون من الطعام لیس فى الأخرى، و انه لیلذ اوّله کما یلذ آخره و ان له من الاشربة، ثلاثمائة اناء فى کل اناء شراب لیس فى الآخر، و انه لیقول یا رب، لو اذنت لى، لاطعمت اهل الجنة و سقیتهم و لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و ان له من الحور العین ثنتین و ستین زوجة، سوى ازواجه من الدنیا.
و عن ابى ظبیة السلمى قال: ان الشرب من اهل الجنة لتظلّهم سحابة، فتقول ما امطرکم، فما یدعو داع من القوم، بشیء، الا امطرته، حتى ان القائل منهم، لیقول: امطرینا کواعب اترابا. و عن ابى امامة قال ان الرجل من اهل الجنة لیشتهى الطائر و هو یطیر، فیقع متعلقا نضیجا فى کفه، فیأکل منه حى تنتهى نفسه ثم یطیر و یشتهى الشراب، فیقع الإبریق فى یده فیشرب منه ما یریده ثم یرجع الى مکانه.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یقال لهم: هذه الجنة التی وعدکم اللَّه فى کتابه انه یورثکموها فى قوله: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. و فى قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قیل: ورّث اللَّه الذین قبلوا امره، منازل الذین لم یقبلوه.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ تتعللون بها بعد الطعام و الشراب مِنْها تَأْکُلُونَ اى: ما اشتهیتم منها. و فى الخبر: لا ینزع رجل فى الجنة من ثمرها الا نبت مکانها مثلاها، ثم ذکر جزاء الکفار للتقابل، فقال: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ رفع خالدون بالخبر لانه المقصود بالذکر و یجوز ان یکون خبرا بعد خبر.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ اى لا یخفف عنهم زمانا و لا نقصانا وَ هُمْ فِیهِ اى فى العذاب مُبْلِسُونَ آئسون من النجاة، متحیرون.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ بالعذاب وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ظلموا انفسهم بکفرهم، وَ نادَوْا یا مالِکُ لما یئسوا من فتور العذاب، نادوا یا مالک و هو خازن النار، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ یعنى لیمتنا ربک فنستریح فیجیبهم مالک بعد مائة سنة و قیل بعد الف سنة، إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فى العذاب، لا تتخلصون عنه لا بموت و لا فتور. و قیل هذه تمنّ منهم لا طمع، لانّهم یعلمون انه لا مخلص لهم.
قال عبد اللَّه بن عمرو: ینادون مالکا اربعین سنة فیجیبهم بعدها إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ثم ینادون رب العزة رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها، فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ فلا یجیبهم مثل عمر الدنیا ثم یقول اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، فلیس بعدها الا کصیاح الحمیر اوّله زفیر و آخره شهیق.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ اى بالقرآن و النبى، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ کرهتم ما جاءکم الرسول به و خفتم زوال ریاستکم.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ یعنى احکموا امرا فى المکر بمحمد (ص) فانا محکمون امرا فى مجازاتهم و ذلک حین اجتمع کفار قریش فى دار الندوة بعد موت ابى طالب، لیمکروا بالنبى، (ص) فنزل جبرئیل فاخبره بمکرهم و امره بالخروج، فخرج من لیلته الى الغار و قتل اولئک النفر ببدر فذلک قوله: انّا مبرمون.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ حدیث انفسهم وَ نَجْواهُمْ ما یتحدثون فیما بینهم و یخفونه عن غیرهم، بَلى نسمع ذلک و نعلم، وَ رُسُلُنا ایضا یعنى الحفظة، لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ثم یعرض علیهم فى القیامة لیعلموا انه لا یخفى على ملائکتنا فکیف علینا.
این آیت در شأن سه کس فرو آمد: صفوان بن امیه و ربیعة و حبیب بن عمرو الثقفیین، بر در کعبه نشسته بودند و با یکدیگر راز میگفتند، حبیب گفت: محمد با اصحاب خویش میگوید که خداوند من راز نهانى که میان دو کس رود میداند و هر جا که سه کس فراهم آیند چهارم ایشان بود، گویى آنچ میان ما میرود میداند. ربیعة گفت: مگر بعضى داند همه نه، صفوان گفت و نه یک کلمه که اگر دانستید همه دانستید حبیب گفت: چنانست که صفوان میگوید، از این رازها و نهانیها هیچ نداند، بجواب ایشان این آیت آمد:، میپندارند که ما سرّ دل ایشان نمیدانیم و راز ایشان نمىشنویم، بلى میدانیم و میشنویم و فرشتگان نیز مینویسند که بر ایشان موکّلند. قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فى قولکم و على زعمکم، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ اى فانا اول من عبده بانه واحد لا شریک له و لا ولد و اول من کذّبکم و خالفکم فیما قلتم. قال ابن عباس، ان، هاهنا بمعنى النفى و الجحد، اى ما کان للرحمن ولد و انا اول الشاهدین له بذلک، العابدین له و قیل العابدین، بمعنى الآنفین، یعنى انا اول الآنفین من هذا القول، المنکرین ان له ولدا، یقال عبد یعبد عبدا، اذا انف و غضب، و المعنى: انا اول من غضب للرحمن، ان یقال له ولد، قرأ حمزة و الکسائى، ولد بضم الواو و سکون اللام و قرأ الباقون ولد بفتحتین و الوجه انهما لغتان کالصلب و الصلب و یجوز ان یکون ولد جمع ولد کاسد لجمع الاسد. ثم نزّه نفسه عن الولد فقال: سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اى عما یقولون من الکذب.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، فى باطلهم وَ یَلْعَبُوا فى دنیاهم حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ یعنى یوم القیمة.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فى الارض، فى هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذى فى السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فى السماء و الارض تعبده الملائکة فى السماء و تعبده الانس و الجن فى الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما اى جل لم یزل و لا یزال الذى له ملک السماوات و الارض و ما بینهما یعنى ما فیهما من المخلوقات، و قیل و ما بینهما، هو الهواء، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ اى تفرد بعلم قیام الساعة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و یعقوب بروایة رویس، بالیاء و الوجه انه على الغیبة لان ما قبله کذلک و هو قوله: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا و قرأ الباقون و یعقوب بروایة روح، ترجعون بالتاء، و الوجه انه على تقدیر قل، کانه قال: قل لهم و الیه ترجعون. و یجوز ان یراد به مخاطبون و غائبون، فغلب حکم الخطاب و کان یعقوب وحده یفتح اوله و یکسر الجیم، و الباقون یضمون اوله و یفتحون الجیم یعنى: الیه ترجعون للثواب و العقاب.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ اى یدعونهم فهو عام فى المدعوین، من الملائکة و الانس و الجن و الاصنام، ثم استثنى فقال إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ و هو عیسى و عزیر و الملائکة فانهم یملکون الشفاعة لانهم یشهدون بالحق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. حقیقة ما شهدوا به، میگوید، روز رستاخیز این معبودان که ایشان را فرود از اللَّه مىپرستند، شفاعت نکنند و شفاعت نتوانند هیچ کس را مگر عیسى و عزیر و فرشتگان، اگر چه ایشان را فرود از اللَّه میپرستند، ایشان شفاعت توانند، زیرا که ایشان براستى، اللَّه را گواهى میدهند بیکتایى و بىهمتایى و بدل و اعتقاد و یقین، یکتایى و بىهمتایى وى میدانند. این قول قتاده است که: الَّذِینَ یَدْعُونَ بر عموم میراند، اما قول مجاهد آنست که: الَّذِینَ یَدْعُونَ خاص است بعیسى و عزیر و فرشتگان و معنى آنست که: لا یملک عیسى و عزیر و الملائکة الشفاعة إِلَّا مَنْ شَهِدَ اى الا لمن شهد بالحق فیقول لا اله الا اللَّه و یعلم بقلبه ما شهد به لسانه، میگوید: عیسى و عزیر و ملائکه که ایشان را فزود از اللَّه میپرستند، شفاعت نتوانند، مگر کسى را که گواهى دهد اللَّه را بیکتایى و بدل یقین داند که اللَّه یکى است.
قولى دیگر گفتهاند که: الَّذِینَ یَدْعُونَ عابدان میخواهد نه معبودان، و باین قول یملک بمعنى ینال است و الا بمعنى لکن و هو الاستثناء المنقطع میگوید ایشان که فزود از اللَّه کسى را میپرستند، شفاعت، هیچ شفیع در نیابند و بر هیچ شفاعت، پادشاه نهاند که هیچ کس از بهر ایشان شفاعت نکند، لکن کسى که براستى گواهى دهد که اللَّه یکى است و بدل داند که یکى است، او مالک شفاعت باشد و شفاعت شفیعان دریابد.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى قریشا مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحق الى الباطل.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ الهاء راجعة الى النبى (ص). عاصم و حمزة، و قیله بکسر لام خوانند عطف است بر ساعت، یعنى وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و قیل النبى (ص): یا رب، میگوید آگاهى بنزدیک اللَّه است از سخن رسول که میگوید: یا رب باقى بفتح لام خوانند، عطف بر سرّ و نجوى، معناه: ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم و قیله یا رب. میپندارند که ما سر و نجوى ایشان نمىشنویم و سخن رسول که میگوید: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ رسول خدا از قریش به اللَّه نالید و گفت: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ اینان گروهىاند که بنمىگروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ القول هاهنا مضمر، التاویل فقلنا له فاصفح عنهم. و الصفح الاعراض و العفو و هو منسوخ بآیة القتال، وَ قُلْ سَلامٌ هذه براءة و لیست بتحیة، کقول ابراهیم لابیه، سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی و کقوله تعالى: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثم هدّدهم فقال: فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. قرأ نافع و ابن عامر بالتاء على المخاطبة اى قل لهم یا محمد فسوف تعلمون و الباقون بالیاى للغیبة.
قول دیگر آنست که: الا خلاء على المعصیة فى الدنیا یوم القیمة بعضهم لبعض عدو إِلَّا الْمُتَّقِینَ اى الا المتحابین فى اللَّه على طاعة اللَّه. ایشان که در دنیا بر معصیت و بر مخالفت شریعة با یکدیگر دوستى گیرند و دمساز یکدیگر باشند، فردا در قیامت ایشان را از آن دوستى نفعى نیاید بلکه دشمن یکدیگر شوند.
مجاهد گفت: اصحاب المعاصى متعادون یوم القیمة، آن گه استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُتَّقِینَ مگر ایشان که از معصیت بپرهیزند و در دنیا از بهر خدا، در طاعت خدا، دوست یکدیگر باشند. آن دوستى بپیوندد و در قیامت گسسته نشود.
قال النبى (ص): ان اللَّه تعالى یقول یوم القیمة: این المتحابّون بجلالى، الیوم اظلهم فى ظلى یوم لا ظل الا ظلى.
و فى روایة اخرى: یقول اللَّه تعالى المتحابّون فى جلالى لهم منابر من نور یغبطهم النبیون و الشهداء.
و قال ابن عباس: احبّ للَّه و ابغض للَّه و وال للَّه و عاد للَّه، فانه انما ینال ما عند اللَّه بهذا و لن ینفع احدا، کثرة صومه و صلاته و حجّه حتى یکون هکذا و قد صار الناس الیوم یحبون و یبغضون للدنیا و لن ینفع ذلک اهله، ثم قراء: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ و قال على (ع) فى هذه الایة: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، فمات احد المؤمنین فقال یا رب ان فلانا کان یأمرنى بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالخیر و ینهانى عن الشر و یخبرنى انى ملاقیک، یا رب فلا تضلّنّه بعدى و اهده کما هدیتنى و اکرمه کما اکرمتنى، فاذا مات خلیله المؤمن، جمع بینهما فیقول لیثن احدکما على صاحبه فیقول نعم الاخ و نعم الخلیل و نعم الصاحب. قال و یموت احد الکافرین فیقول یا رب ان فلانا کان ینهانى عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالشر و ینهانى عن الخیر و یخبرنى انى غیر ملاقیک، فلا تهده بعدى و اضلله کما اضللتنى و اهنه کما اهنتنى، فاذا مات خلیله الکافر جمع بینهما فیقول لیذمّ احدکما، صاحبه، فیقول بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب. ثم قرأ: یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یا عِبادِ لا خَوْفٌ القول هاهنا مضمر یعنى یقول اللَّه تعالى للمتقین: یا عِبادِ گفتهاند در روز قیامت در وقت بعث که رب العالمین خلق را زنده گرداند، همه ترسان و لرزان باشند، جانها از فزع قیامت بچنبر گردن رسیدهاند، ندا آید که: یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ خلق همه امید دارند که این ندا عامست همگنان را، تا بر پى آن، ندا آید که: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ آن گه، کافران همه نومید شوند و مسلمانان از کافران جدا شوند و ایشان را گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ مفسران گفتند نظم این آیات بر دو وجه است: یکى بر تقدیم و تأخیر، یعنى یا عبادى الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون. اى بندگان من که بسخنان من بگرویدید و مسلمان بودید، شما را امروز نه بیم است و نه اندوه.
وجه دیگر: یا عِبادِ، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ سخن اینجا تمام شد، آن گه بر معنى ندا گفت بىحرف ندا: الَّذِینَ آمَنُوا یعنى یا ایها الذین آمنوا کقوله: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنى یا یوسف، اى ایشان که بگرویدند بسخنان ما و مسلمان بودند، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ درروید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ اى تسرّون و تنعّمون و قیل الخبر، السماع.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ الطائف الخادم و الصحاف القصاع الواسعة، واحدتها: صحفة. و الاکواب: جمع کوب، و هو اناء مستدیر مدور الرأس، لا عروة له و لا اذن و لا خرطوم، و المعنى: بایدى الغلمان صحاف من ذهب فیها طعام، و اکواب من ذهب فیها شراب فِیها اى فى الجنة ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ هذا من جوامع القرآن لانه جمع بهاتین اللفظتین، ما لو اجتمع الخلق کلهم على وصف ما فیها على التفصیل، لم یخرجوا عنه. قرأ نافع و ابن عامر و حفص، ما تشتهیه الانفس، و کذلک هى فى مصاحفهم و قرأ الآخرون بحذف الهاء. و حذف الضمیر من الموصول، احسن من الاثبات، تقول: لذّا الشیء یلذ فهو ملذوذ و لذیذ، قال الشاعر:
و لقد هممت بقتلها من اجلها
کیما تکون خصیمتى فى المحشر
کیما یطول خصامنا و نزاعنا
فتلذّ عینى من لذیذ المنظر
تقول: هذا الشراب ملذوذ و لذیذ و لذّ و لذّة. قال اللَّه تعالى عز و جل: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ و المصدر: اللذاذة، قال الحسن البصرى : لذاذة شهادة ان لا اله الا اللَّه فى الآخرة کلذاذة الماء البارد فى الدنیا و تَلَذُّ الْأَعْیُنُ اى تجد للنظر الیه لذة لافراط حسنه فى مرآها و ما التذ به العین، قبلته النفس، لانها رائد العین، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ لان نعیمها لا یزول و لا ینقطع. و فى الخبر: ان اعرابیا قال یا رسول اللَّه ا فى الجنة ابل فانى احبّ الإبل، فقال یا اعرابى ان ادخلک اللَّه الجنة، اصبت فیها ما اشتهت نفسک و لذّت عینک.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): ان ادنى اهل الجنة منزلة، من له سبع درجات و هو على السادسة و فوقه السابعة، و ان له ثلاثمائة خادم و انه یغدى علیه و یراح فى کل یوم ثلاثمائة صحفة، فى کل صحفة لون من الطعام لیس فى الأخرى، و انه لیلذ اوّله کما یلذ آخره و ان له من الاشربة، ثلاثمائة اناء فى کل اناء شراب لیس فى الآخر، و انه لیقول یا رب، لو اذنت لى، لاطعمت اهل الجنة و سقیتهم و لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و ان له من الحور العین ثنتین و ستین زوجة، سوى ازواجه من الدنیا.
و عن ابى ظبیة السلمى قال: ان الشرب من اهل الجنة لتظلّهم سحابة، فتقول ما امطرکم، فما یدعو داع من القوم، بشیء، الا امطرته، حتى ان القائل منهم، لیقول: امطرینا کواعب اترابا. و عن ابى امامة قال ان الرجل من اهل الجنة لیشتهى الطائر و هو یطیر، فیقع متعلقا نضیجا فى کفه، فیأکل منه حى تنتهى نفسه ثم یطیر و یشتهى الشراب، فیقع الإبریق فى یده فیشرب منه ما یریده ثم یرجع الى مکانه.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یقال لهم: هذه الجنة التی وعدکم اللَّه فى کتابه انه یورثکموها فى قوله: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. و فى قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قیل: ورّث اللَّه الذین قبلوا امره، منازل الذین لم یقبلوه.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ تتعللون بها بعد الطعام و الشراب مِنْها تَأْکُلُونَ اى: ما اشتهیتم منها. و فى الخبر: لا ینزع رجل فى الجنة من ثمرها الا نبت مکانها مثلاها، ثم ذکر جزاء الکفار للتقابل، فقال: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ رفع خالدون بالخبر لانه المقصود بالذکر و یجوز ان یکون خبرا بعد خبر.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ اى لا یخفف عنهم زمانا و لا نقصانا وَ هُمْ فِیهِ اى فى العذاب مُبْلِسُونَ آئسون من النجاة، متحیرون.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ بالعذاب وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ظلموا انفسهم بکفرهم، وَ نادَوْا یا مالِکُ لما یئسوا من فتور العذاب، نادوا یا مالک و هو خازن النار، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ یعنى لیمتنا ربک فنستریح فیجیبهم مالک بعد مائة سنة و قیل بعد الف سنة، إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فى العذاب، لا تتخلصون عنه لا بموت و لا فتور. و قیل هذه تمنّ منهم لا طمع، لانّهم یعلمون انه لا مخلص لهم.
قال عبد اللَّه بن عمرو: ینادون مالکا اربعین سنة فیجیبهم بعدها إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ثم ینادون رب العزة رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها، فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ فلا یجیبهم مثل عمر الدنیا ثم یقول اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، فلیس بعدها الا کصیاح الحمیر اوّله زفیر و آخره شهیق.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ اى بالقرآن و النبى، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ کرهتم ما جاءکم الرسول به و خفتم زوال ریاستکم.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ یعنى احکموا امرا فى المکر بمحمد (ص) فانا محکمون امرا فى مجازاتهم و ذلک حین اجتمع کفار قریش فى دار الندوة بعد موت ابى طالب، لیمکروا بالنبى، (ص) فنزل جبرئیل فاخبره بمکرهم و امره بالخروج، فخرج من لیلته الى الغار و قتل اولئک النفر ببدر فذلک قوله: انّا مبرمون.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ حدیث انفسهم وَ نَجْواهُمْ ما یتحدثون فیما بینهم و یخفونه عن غیرهم، بَلى نسمع ذلک و نعلم، وَ رُسُلُنا ایضا یعنى الحفظة، لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ثم یعرض علیهم فى القیامة لیعلموا انه لا یخفى على ملائکتنا فکیف علینا.
این آیت در شأن سه کس فرو آمد: صفوان بن امیه و ربیعة و حبیب بن عمرو الثقفیین، بر در کعبه نشسته بودند و با یکدیگر راز میگفتند، حبیب گفت: محمد با اصحاب خویش میگوید که خداوند من راز نهانى که میان دو کس رود میداند و هر جا که سه کس فراهم آیند چهارم ایشان بود، گویى آنچ میان ما میرود میداند. ربیعة گفت: مگر بعضى داند همه نه، صفوان گفت و نه یک کلمه که اگر دانستید همه دانستید حبیب گفت: چنانست که صفوان میگوید، از این رازها و نهانیها هیچ نداند، بجواب ایشان این آیت آمد:، میپندارند که ما سرّ دل ایشان نمیدانیم و راز ایشان نمىشنویم، بلى میدانیم و میشنویم و فرشتگان نیز مینویسند که بر ایشان موکّلند. قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فى قولکم و على زعمکم، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ اى فانا اول من عبده بانه واحد لا شریک له و لا ولد و اول من کذّبکم و خالفکم فیما قلتم. قال ابن عباس، ان، هاهنا بمعنى النفى و الجحد، اى ما کان للرحمن ولد و انا اول الشاهدین له بذلک، العابدین له و قیل العابدین، بمعنى الآنفین، یعنى انا اول الآنفین من هذا القول، المنکرین ان له ولدا، یقال عبد یعبد عبدا، اذا انف و غضب، و المعنى: انا اول من غضب للرحمن، ان یقال له ولد، قرأ حمزة و الکسائى، ولد بضم الواو و سکون اللام و قرأ الباقون ولد بفتحتین و الوجه انهما لغتان کالصلب و الصلب و یجوز ان یکون ولد جمع ولد کاسد لجمع الاسد. ثم نزّه نفسه عن الولد فقال: سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اى عما یقولون من الکذب.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، فى باطلهم وَ یَلْعَبُوا فى دنیاهم حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ یعنى یوم القیمة.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فى الارض، فى هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذى فى السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فى السماء و الارض تعبده الملائکة فى السماء و تعبده الانس و الجن فى الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما اى جل لم یزل و لا یزال الذى له ملک السماوات و الارض و ما بینهما یعنى ما فیهما من المخلوقات، و قیل و ما بینهما، هو الهواء، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ اى تفرد بعلم قیام الساعة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و یعقوب بروایة رویس، بالیاء و الوجه انه على الغیبة لان ما قبله کذلک و هو قوله: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا و قرأ الباقون و یعقوب بروایة روح، ترجعون بالتاء، و الوجه انه على تقدیر قل، کانه قال: قل لهم و الیه ترجعون. و یجوز ان یراد به مخاطبون و غائبون، فغلب حکم الخطاب و کان یعقوب وحده یفتح اوله و یکسر الجیم، و الباقون یضمون اوله و یفتحون الجیم یعنى: الیه ترجعون للثواب و العقاب.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ اى یدعونهم فهو عام فى المدعوین، من الملائکة و الانس و الجن و الاصنام، ثم استثنى فقال إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ و هو عیسى و عزیر و الملائکة فانهم یملکون الشفاعة لانهم یشهدون بالحق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. حقیقة ما شهدوا به، میگوید، روز رستاخیز این معبودان که ایشان را فرود از اللَّه مىپرستند، شفاعت نکنند و شفاعت نتوانند هیچ کس را مگر عیسى و عزیر و فرشتگان، اگر چه ایشان را فرود از اللَّه میپرستند، ایشان شفاعت توانند، زیرا که ایشان براستى، اللَّه را گواهى میدهند بیکتایى و بىهمتایى و بدل و اعتقاد و یقین، یکتایى و بىهمتایى وى میدانند. این قول قتاده است که: الَّذِینَ یَدْعُونَ بر عموم میراند، اما قول مجاهد آنست که: الَّذِینَ یَدْعُونَ خاص است بعیسى و عزیر و فرشتگان و معنى آنست که: لا یملک عیسى و عزیر و الملائکة الشفاعة إِلَّا مَنْ شَهِدَ اى الا لمن شهد بالحق فیقول لا اله الا اللَّه و یعلم بقلبه ما شهد به لسانه، میگوید: عیسى و عزیر و ملائکه که ایشان را فزود از اللَّه میپرستند، شفاعت نتوانند، مگر کسى را که گواهى دهد اللَّه را بیکتایى و بدل یقین داند که اللَّه یکى است.
قولى دیگر گفتهاند که: الَّذِینَ یَدْعُونَ عابدان میخواهد نه معبودان، و باین قول یملک بمعنى ینال است و الا بمعنى لکن و هو الاستثناء المنقطع میگوید ایشان که فزود از اللَّه کسى را میپرستند، شفاعت، هیچ شفیع در نیابند و بر هیچ شفاعت، پادشاه نهاند که هیچ کس از بهر ایشان شفاعت نکند، لکن کسى که براستى گواهى دهد که اللَّه یکى است و بدل داند که یکى است، او مالک شفاعت باشد و شفاعت شفیعان دریابد.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى قریشا مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحق الى الباطل.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ الهاء راجعة الى النبى (ص). عاصم و حمزة، و قیله بکسر لام خوانند عطف است بر ساعت، یعنى وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و قیل النبى (ص): یا رب، میگوید آگاهى بنزدیک اللَّه است از سخن رسول که میگوید: یا رب باقى بفتح لام خوانند، عطف بر سرّ و نجوى، معناه: ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم و قیله یا رب. میپندارند که ما سر و نجوى ایشان نمىشنویم و سخن رسول که میگوید: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ رسول خدا از قریش به اللَّه نالید و گفت: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ اینان گروهىاند که بنمىگروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ القول هاهنا مضمر، التاویل فقلنا له فاصفح عنهم. و الصفح الاعراض و العفو و هو منسوخ بآیة القتال، وَ قُلْ سَلامٌ هذه براءة و لیست بتحیة، کقول ابراهیم لابیه، سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی و کقوله تعالى: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثم هدّدهم فقال: فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. قرأ نافع و ابن عامر بالتاء على المخاطبة اى قل لهم یا محمد فسوف تعلمون و الباقون بالیاى للغیبة.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، فیقال لهم، أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ. قرأ ابن کثیر آذهبتم بالاستفهام ممدودا و ابن عامر بالاستفهام من غیر مدّ و الباقون بلا استفهام على الخبر. و المعنى نلتم لذّاتکم و احببتم شهواتکم فى الدنیا غیر متفکرین فى حرامها و حلالها. و استمتعتم بملاذّها و قیل: اذهبتم طیباتکم، من الرزق و الحلالات الذى انفقتموها فى شهواتکم و لذّاتکم و لم تنفقوها فى مرضات اللَّه عز و جل. و قیل: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فى الآخرة بمعاصیکم، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا.
روى عمر قال: دخلت على رسول اللَّه (ص) فاذا هو مضطجع على زمال حصیر قد اثر الزّمال فى جنبه. فقلت یا رسول اللَّه ادع اللَّه فلیوسّع على امّتک فان فارس و الروم قد وسّع لهم و هم لا یعبدون اللَّه قال ذاک قوم عجّلوا طیّباتهم فى الحیاة الدّنیا.
و قال جابر بن عبد اللَّه: رأى عمر بن خطاب لحما معلّقا فى یدى. فقال ما هذا یا جابر؟ قلت اشتهیت لحما فاشتریته، فقال او کلّما اشتهیت یا جابر اشتریت، اما تخاف هذه الایة: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها ثم قال عمر: لو شئت لجعلت اکبادا و اسنمة وصلا و صنابا و صلائق و لکن استبقى حسناتى لان اللَّه تعالى وصف قوما فقال: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها، الصلا الشواء و الصناب الاصبغة و الصلائق الرقاق العریض و عن عمر ایضا ان رجلا دعاه الى طعام فاکل ثم قدّم شیئا حلوا فامتنع و قال رأیت اللَّه وبّخ قوما بالتمتع بالطیبات فى الدنیا فقال: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا، فقال الرجل اقرأ یا امیر المؤمنین ما قبلها. وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا، فلست منهم فاکل و سره ما سمع، فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ، الهون و الهوان واحد، بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ اى باستکبارکم و فسقکم.
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، یعنى هودا، إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ، جمع حقف و هو ما استطال و اعوجّ من الرمل العظیم و هى مساکن عاد و کانوا عربا و هى اکثر ارض رملا.
قال ابن عباس: الاحقاف و ادبین عمان و مهرة و مهرة موضع بحضرموت تنسب الیها الإبل المهریه. و قال قتاده: ذکر لنا انّ عادا کانوا حیا من العرب بالیمن کانوا اهل رمل مشرفین على البحر بارض یقال لها الشجر و هى الاحقاف.
روى عن على (ع) قال خیر و ادبین فى الناس واد بمکة و واد نزل به آدم بارض هند و شرّ واد بین فى الناس وادى الاحقاف و واد بحضرموت یدعى برهوت تلقى فیه ارواح الکفار. قال و خیر بئر فى الناس بئر زمزم و شر بئر فى الناس بئر بلهوت فى ذلک الوادى الذى بحضرموت.
قوله: وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ، اى سبقت الرسل، مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ، اى قبل هود و بعده، أَلَّا تَعْبُدُوا اى قال لهم: أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ، ان لم تؤمنوا، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ هائل یعنى یوم القیمة و قیل یوم عذابهم فى الدنیا.
قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا اى لتصرفنا، عَنْ آلِهَتِنا، الى دینک و هذا ما لا یکون، فَأْتِنا بِما تَعِدُنا، من العذاب، إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ انّ العذاب نازل بنا قالَ، هود: إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ، یعنى اللَّه یعلم علم تأخر العذاب عنکم، وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ اى ابلغکم الذى امرت بتبلیغه الیکم و لیس فیه تعیین وقت العذاب، وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاستعجالکم العذاب.
فَلَمَّا رَأَوْهُ، اى راوا ما وعدوا به و استعجلوه و هو العذاب، عارِضاً، اى سحابا عرض فى نواحى السماء، مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا، اى سحاب یأتینا بالمطر و کانوا اصیبوا بالجدب و وجهوا و فدا یستسقونهم بعرفات فیهم لقمان صاحب لبد و کانوا سبعة نفر فبدّوا فسألوا اللَّه الحوائج ثم استسقوه لقومهم فبعث الى قومهم سحابة سوداء فى واد یقال له المغیث فخرجوا من دورهم و ابنیتهم بالطبول و المزامیر و الخمر الى الوادى یستبشرون بالسحاب. فقال هود: بل هو ما بالطبول و المزامیر و الخمر الى الوادى یستبشرون بالسحاب. فقال هود: بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ، من العذاب حیث قلتم: ائْتِنا بِما تَعِدُنا ثم فسره، فقال: رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ قیل کانت ریحا تنسف رمادا حارا و هى رمدد و اول ما عرفوا انها عذاب، راوا ما کان خارجا من دیارهم من الرجال و المواشى تطیر بهم الریح بین السماء و الارض فدخلوا بیوتهم و اغلقوا ابوابهم فجاءت الریح فقلعت ابوابهم فجعلتهم کالرمیم.
و قیل امر اللَّه الریح فامالت علیهم الرمال فکانوا تحت الرّمل سبع لیال و ثمانیة ایام لهم انین ثم امر اللَّه الریح فکشفت عنهم الرمال فاحتملتهم فرمت بهم فى البحر.
روى عن عایشه قالت: کان النبى (ص) اذا رأى مخیلة تغیّر وجهه و تلوّن و دخل و خرج و اقبل و ادبر، فاذا امطرت السماء سرّى عنه فقلت یا رسول اللَّه انّ الناس اذا رأوا الغیم فرحوا رجاء ان یکون فیه المطر و اذا رأیته عرف فى وجهک الکراهیة، فقال یا عایشه ما یؤمّننى ان یکون فیه عذاب. قد عذب قوم بالریح و قد رأى القوم العذاب فقالوا: هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا.
قوله: تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها، یعنى تدمّر کلّ شىء مرّت به من رجال عاد و اموالها کقوله: ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ و التّدمیر اهلاک استیصال، فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ قرأ عاصم و حمزة و یعقوب یرى بضم الیاء و مساکنهم برفع النون، و قرأ الآخرون بالتاء و فتحها و مساکنهم بالنصب اى لا ترى یا محمد الا مساکنهم لو حضرت بلادهم، لانّ السکان و الانعام بادت بالریح فلم یبق الا هود و من آمن معه. و فى الخبر عن النبى (ص) نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدّبور، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ اى کذلک نجزى من اجرم مثل جرمهم و هذا تحذیر لمشرکى العرب.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ، اى فیما لم نمکّنکم فیه من قوة الأبدان و طول العمرو کثرة المال. قال المبرّد ما فى قوله فِیما، بمنزلة الذى و «ان» بمنزلة ما و تقدیره: و لقد مکّنّاهم، فى الذى ما مکّنّا کم فیه. و قیل ان للشرط و جزائه مضمر تقدیره: فى الذى ان مکناکم فیه کان بغیکم اکثر، وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً، قال وهب بن منبه: کانوا یرون الشعرة البیضاء فى اللبن فى البیت المظلم لیلا من غیر سراج و یسمعون السرار من میل و یثبون على الجبال على الصخور مع الترسة و یقولون هلمّى یا ریح و یدخلون فى الصخرة الصمّاء الى الرّکب، فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ، اى کانت لهم آلة الدفع فلم یقدروا على دفعها لاقامتهم على الجحود باعلامه الدالّة على التوحید و صدق الرسول، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى نزل بهم و احاط بهم جزاء استهزائهم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ، یقوله لقریش، مِنَ الْقُرى، کحجر ثمود و قرى قوم لوط و نحوها مما کان یجاور بلاد الحجاز، وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ، بتکریر ذکرها و اعادة اقاصیص الامم الخالیة بتکذیبها و شرکها، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن شرکهم.
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ، اى هلّا نصرهم، الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً، یعنى الاوثان اتّخذوها آلهة فیتقربون بها الى اللَّه عز و جل، قُرْباناً مفعول له یعنى للقربة بزعمهم و آلِهَةً مفعول ثان، و القربان کلّ ما یتقرّب به الى اللَّه عز و جل و جمعه قرابین کالرهبان و الرهابین، بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ قال مقاتل ضلّت الالهة عنهم فلم ینفعهم عند نزول العذاب، وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ. اى هذا محصول افکهم الذى کانوا یقولون، انما نقرّبهم الى اللَّه عز و جل و نشفع لهم و قیل: معناه ذلک عاقبة افکهم و افترائهم.
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ، معطوف على قوله: وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ. قال ابن عباس کانوا تسعة نفر من جن نصیبین من ارض الموصل و کانوا یهودا و کانوا من رؤسهم و ملوکهم، و اسماؤهم: حصا و مصا و شاصر و ناصر و افحم و یرد و اینان و زوبعه و عمر بن جابر. مفسران گفتند رسول خداى از مبعث وى ده سال و سه ماه گذشته بود که این جن نصیبین باسلام آمدند و بعد از آن بیک سال و شش ماه او را بمعراج بردند و ابتداء قصه آنست که: بو طالب از دنیا رفته بود و مشرکان او را رنجه میداشتند، رسول تنها برخاست و بطائف شد تا از قبیله ثقیف قومى با دست آرد که او را نصرت کنند و بقوّت ایشان، قریش از خود باز کند و در ثقیف سه برادر بودند سادات و اشراف ایشان یکى عبد یالیل دیگر مسعود، سوم حبیب پسران عمرو بن عمیر، ایشان را باسلام دعوت کرد و ایشان هر سه سروا زدند و ناسزا گفتند، رسول از ایشان نومید برخاست و ایشان سفیهان و جاهلان قوم خویش فرا پى وى داشتند تا بر وى بانگ زدند و ناسزا گفتند و او را در باغى پیچیدند از آن عتبة و شیبة، پسران ربیعة، رسول (ص) در آن باغ شد و در گوشهاى بنشست و عتبه و شیبه هر دو در آن باغ بودند و میدیدند که آن سفیهان ثقیف، با وى چه میکنند و تغافل میکردند تا آن سفیهان از وى بازگشتند. رسول در آن حال از سر آن ضجرت و حیرت، زبان تضرع بگشاد و در اللَّه زارید و گفت: اللّهم انى اشکو الیک ضعف قوّتى و قلّة حیلتى و هوانى على الناس انت ارحم الراحمین، انت رب المستضعفین، انت ربى الى من تکلنى الى بعید یتجهمنى او الى عدوّ ملّکته امرى ان لم یکن بک علىّ غضب فلا ابالى و لکن عافیتک هى اوسع لى، اعوذ بنور وجهک الذى اشرقت له الظّلمات و صلح علیه امر الدنیا و الآخرة، من ان تنزل بى غضبک او تحلّ علىّ سخطک، لک العتبى، حتى ترضى لا حول و لا قوّة الا بک.
عتبه و شیبه که او را چنان دیدند رحم ایشان بجنبید، غلامى داشتند نصرانى نام او عداس. گفتند یا عداس انگور پارهاى در آن طبق کن و پیش آن مرد بنه تا بخورد، عداس طبق انگور پیش رسول بنهاد، رسول دست فراز کرد گفت بسم اللَّه.
عداس در روى رسول مینگرد و میگوید: و اللَّه انّ هذا الکلام ما یقوله اهل هذه البلدة، و اللَّه که این سخن که او میگوید اهل این شهر نگویند رسول گفت: تو از کدام شهرى یا عداس و چه دین دارى؟ عداس گفت: من نصرانىام بر دین ترسایى از شهر نینوى، رسول گفت: تو از شهر یونس بن متى اى، آن مرد صالح نیک راى پاک راه؟ عداس گفت تو چه دانى که یونس بن متى کیست؟. رسول گفت: او برادر منست پیغامبر خداى و من پیغامبر خداى. عداس، بپاى رسول در افتاد و بوسه بر پاى وى مینهد و دست وى میبوسد و او را تواضع میکند. عتبه و شیبه او را چنان دیدند گفتند غلام ما بتباه برد آن گه گفتند یا عداس چرا بوسه بر دست و پاى وى مینهادى، نباید که ترا از دین خود بر گرداند که این دین تو، به است از دین او. عداس گفت: یا سیدى ما فى الارض خیر من هذا الرجل. لقد اخبرنى بامر ما یعلمه الا نبى. پس رسول خدا از آنجا برفت تنها بسوى مکه، چون ببطن نخله رسید میان مکه و طائف شب بود، نماز خفتن آنجا میگزارد. بعضى مفسران گفتند بامداد میکرد و در نماز سوره الرحمن میخواند، در میانه نماز قومى از جن نصیبین بر وى بگذشتند و بکار خویش میرفتند، آواز خواندن رسول بسمع ایشان و از حرص سماع قرآن بسر یکدیگر میافتادند و نزدیک بود که برسول در افتاد ندید.
و ذلک قوله تعالى: کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً و رسول در زیر درخت سمره نماز میکرد، رب العالمین آن درخت بآواز آورد تا رسول را آگاهى داد از ایشان و رسول چون از نماز فارغ شد، ایشان را بر اسلام دعوت کرد و نبوّت خود بر ایشان عرضه کرد. ایشان گفتند: من یشهد لک؟ کیست که در این نبوّت ترا گواهى دهد؟. رسول گفت این درخت سمره. پس رسول از آن درخت گواهى خواست، درخت بآواز فصیح گواهى بداد که وى رسول خواست، ایشان نه کس بودند بر دین جهودى و بروایتى هفتاد کس بودند از بنى اقلیقى، همه مسلمان شدندند و برسول ایمان آوردند و ایشان از نصیبین آمده بودند از نزدیک ابلیس و ابلیس ایشان را بشغلى میفرستاد چون برسول در افتادند و ربّ العزه ایشان را اسلام کرامت کرد نیز با پیش ابلیس نرفتند و مصطفى (ص) ایشان را با قبیلههاى خویش فرستاد تا قوم خود را دعوت کنند بر دین اسلام، آگاهکنان و بیمنمایان.
اینست که رب العالمین فرمود: فَلَمَّا قُضِیَ اى فرغ النّبی من القراءة، وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ. انصرفوا الیهم مخوّفین داعین بامر رسول اللَّه (ص).
فکانوا رسل رسول اللَّه و قیل لم یکونوا رسلا بل کانوا منذرین. و یجوز ان یکون الرجل نذیرا و لا یکون نبیا، النذارة فى الجن من غیر نبوة. و گفتهاند رسول خدا در بطن نخله ایشان را وعده داد که بر شما قرآن خوانم و آداب دین در شما آموزم و بعد از آن قصه لیلة الجن رفت در شعب حجون.
عبد اللَّه مسعود روایت کند که رسول خدا روزى گفت: انّى امرت ان اقرء على الجن اللیلة، فایکم یتبعنى.
مرا فرمودند که امشب قرآن خوانم بر جن. کیست از شما که امشب متابعت من کند و بموافقت من بیاید. عبد اللَّه مسعود گفت: من با وى برفتم و دیگر هیچ کس با ما نبود چون بشعب حجون رسیدیم وادىاى است بالاء مکه، رسول خدا خطى کشید و مرا گفت در میان این خط نشین و نگر که قدم از این خط بیرون نه نهى تا من بتو باز آیم. رسول خدا رفت و در آن موضعى بیستاد و قرآن خواندن گرفت و پریان را دیدم بر مثال مرغان کرکس که از بالا در زیر میپریدند و خلقى را دیدم سیاهان با جامههاى سفید که فراوى مییازیدند و لغطى و شغبى از ایشان بسمع من رسید تا آن حد که بر پیغامبر بترسیدم و چندان آواز و شغب ایشان بود که نیز آواز پیغمبر نشنیدم و از آن سیاهان که گرد وى برآمده بودند پیغامبر را نمىدیدم و پیغامبر ایشان را بعصا میزد که اجلسوا، همه شب برین صفت گذشت و من اندیشمند تا شب بآخر رسید و ایشان از پیغامبر باز بریده میشدند چنانک پارههاى میغ که از هم گسسته میشود. پس پیغامبر از ایشان فارغ شد و بنزدیک من باز آمد و فرمود یا عبد اللَّه هیچ خفتى امشب؟ گفتم لا و اللَّه یا رسول اللَّه، از بیم و اندیشه بارها همت کردم که فریاد خوانم و بگریزم اما قول تو مرا بر جاى میداشت که گفته بودى قدم از این خط بیرون منه. رسول (ص) فرمود لو ذهبت ما التقینا الى یوم القیمة، اگر تو از این موضع که من نشان کردم برفتید ملاقات ما جز بقیامت نبودید. گفتم یا رسول اللَّه آن سیاهان با جامههاى سپید که بودند؟، گفت جن نصیبین بودند که از من متاع و زاد مىخواستند، فمتعتهم بکل عظم حائل و روثة و بعرة فقالوا یا رسول اللَّه یقذرها الناس علینا فنهى النبى (ص) ان یستنجى بالعظم و الروث. قال: فقلت یا رسول اللَّه و ما یغنى ذلک عنهم قال انهم لا یجدون عظما الا وجدوا علیه لحمه یوم اکل و لا روثة الا وجدوا فیها حبها یوم اکلت.
گفتم یا رسول اللَّه آنچه آشوب و شغب بود که از ایشان بسمع من میرسید.
گفت یکى را کشته بودند از قوم خویش و داورى از من درخواستند، من ایشان را داورى بریدم و براستى حکم کردم. آن گه رسول خواست که وضو کند. گفت هل معک ماء قلت یا رسول اللَّه معى اداوة فیها شیء من نبیذ التمر فاستدعاه فصببت على یده فتوضأ و قال تمرة طیبة و ماء طهور.
و روى مسلم بن الحجّاج عن محمد بن المثنى عن عبد الاعلى عن داود بن ابى هند عن عامر قال سالت علقمة، هل کان ابن مسعود شهد مع رسول اللَّه (ص) لیلة الجن قال فقال علقمة انا سألت ابن مسعود فقلت هل شهد احد منکم مع رسول اللَّه (ص) لیلة الجن فقال لا و لکنّا کنّا مع رسول اللَّه ذات لیلة ففقدناه فالتمسناه فى الاودیة و الشعاب فقلنا استطیر او اغتیل. قال فبتنا بشر لیلة بات بها قوم فلما اصبحنا اذا هو جاء من قبل حراء قال فقلنا یا رسول اللَّه فقدناک فطلبناک فلم نجدک فبتنا بشر لیلة بات بها قوم، فقال اتانى داعى الجن فذهبت معه فقرأت علیهم القرآن فانطلق بنا فارانا آثارهم و آثار نیرانهم و سألوه الزاد فقال لکم کل عظم ذکر اسم اللَّه علیه یقع فى ایدیکم اوفر ما یکون لحم و کل بعرة علف لدوابکم فقال رسول اللَّه (ص) فلا تستنجوا بهما فانهما طعام اخوانکم من الجن.
و فى الحدیث ان الجن ثلاثة اصناف صنف لهم اجنحة یطیرون فى الهواء و صنف حیّات و کلاب و صنف یحلون و یظعنون.
قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً، موافقا، لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، من الکتب، یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ، یعنى الى دین الحق، وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ.
قال ابن عباس: فاستجاب لهم من قومهم نحو من سبعین رجلا من الجن فرجعوا الى رسول اللَّه (ص) فوافوه بالبطحاء فقرأ علیهم القرآن و امرهم و نهاهم.
و فیه دلیل انه (ص) کان مبعوثا الى الجن و الانس جمیعا. قال مقاتل: لم یبعث قبله نبى الى الانس و الجن جمیعا.
یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ، یعنى محمدا (ص)، وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ.
وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ، اى کفر بمحمد (ص)، فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ، لا یعجز اللَّه فیفوته وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ یمنعونه من اللَّه، أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
اختلف العلماء فى حکم مؤمنى الجن فقال قوم لیس لهم ثواب الا نجاتهم من النار و تأوّلوا قوله: یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ. و الیه ذهب ابو حنیفة. و قال الحسن: ثوابهم ان یجاروا من النار ثم یقال لهم: کونوا ترابا مثل البهائم. و عن ابى الزناد قال: اذا قضى بین الناس قیل لمؤمنى الجن عودوا ترابا فیعودون ترابا فعند ذلکقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
و قال آخرون یکون لهم الثواب فى الاحسان کما یکون علیهم العقاب فى الاساءة کالانس و الیه ذهب مالک و ابن ابى لیلى. و قال الضحاک یدخلون الجنة و یأکلون و یشربون و ذکر النقاش فى تفسیره حدیثا انّهم یدخلون الجنة، فقیل هل یصیبون من نعیمها قال یلهمهم اللَّه تسبیحه و ذکره فیصیبون من لذته ما یصیبه بنو آدم من نعیم الجنة و قال ارطاة ابن المنذر: سألت ضمرة بن حبیب هل للجن ثواب قال نعم و قرأ: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ. قال فالانسانیات للانس و الجنیات للجن و قال عمر بن عبد العزیز: ان مؤمنى الجن حول الجنة فى ربض و رحاب و لیسوا فیها.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ، اى لم یعجز عن ابداعهن بِقادِرٍ هکذا قراءة العامة و الباء زائدة دخلت للتأکید، کقوله تنبت بالدهن و کقوله کفى باللّه و قیل الباء دخلت لمکان النفى فى اول الکلام لان المعنى: أ لیس اللَّه بقادر على ان یحیى الموتى بَلى، جواب للنفى، إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ، من الاحیاء و الاماتة، قَدِیرٌ. و قرأ یعقوب یقدر بالیاء على الفعل و هو اختیار ابى حاتم.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، فیقال لهم أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ، یعنى ا لیس هذا الجزاء بالعدل، قالُوا بَلى وَ رَبِّنا، انه لحق اعترفوا به و حلفوا علیه، قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ یعنى بکفرکم فى الدنیا.
فَاصْبِرْ، یا محمد على اذى الکفار، کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ، ذووا الحزم. و قال الضحاک: ذووا الجد و الصبر و قیل العزم القوة و الثبات و اختلفوا فیهم. قال ابن زید: جمیع رسل اللَّه اولوا العزم لم یبعث اللَّه نبیا الا کان ذا عزم و حزم و رأى و کمال عقل و من، هاهنا للتبیین لا للتبعیض کقوله: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ و قال بعضهم الانبیاء کلهم اولوا العزم الا یونس لعجلة کانت منه ا لا ترى انه قیل للنبى (ص) وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ.
و قیل هم الذین ذکرهم اللَّه فى سورة الانعام، لقوله بعد ذکرهم: أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ، و قیل هم ستة: نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسى و هم المذکورون على النسق فى سورة الاعراف و الشعراء. و قال مقاتل: هم ستة: نوح صبر على اذى قومه و ابراهیم صبر على النار و اسحاق صبر على الذبح و یعقوب صبر على فقد ولده و ذهاب بصره و یوسف صبر فى البئر و السجن و ایّوب صبر على الضّرّ. و قال ابن عباس و قتادة: هم نوح و ابراهیم و موسى و عیسى اصحاب الشرائع فهم مع محمد (ص) خمسة ذکرهم اللَّه على التخصیص فى قوله: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ. و فى قوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً... الایة
روى عن الشعبى عن مسروق، قال قالت عائشة قال لى رسول اللَّه (ص): یا عائشة ان الدنیا لا تنبغى لمحمد و لا لال محمد. یا عائشة انّ اللَّه لم یرض من اولى العزم الا بالصبر على مکروهها و الصبر عن محبوبها لم یرض الى ان کلّفنى ما کلّفهم و قال: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، و انى و اللَّه ما بدّ لی من طاعته و اللَّه لاصبرن کما صبروا و اجهدن و لا قوة الّا باللّه.
قوله: وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ، اى لا تستعجل العذاب لهم، فانه نازل بهم لا محالة، کانه ضجر بعض الضجر فاحب ان ینزل العذاب بمن ابى منهم فامر بالصّبر و ترک الاستعجال ثم اخبر عن قرب العذاب فقال: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ، من العذاب فى الآخرة، لَمْ یَلْبَثُوا، فى الدنیا، إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ، اى اذا عاینوا العذاب، فصار طول لبثهم فى الدنیا و البرزخ کانه ساعة من نهار لانّ ما مضى و ان کان طویلا کان لم یکن و قیل ینسیهم هول ما ینزل بهم مدة اللبث. ثم قال: بَلاغٌ، اى هذا القرآن و ما فیه من البیان بلاغ من اللَّه الیکم و البلاغ بمعنى التبلیغ و قیل هذا بلاغ اى الایمان بالرسالة بلاغ، یعنى اذا بلّغت فقد فعلت ما وجب علیک و قیل بلاغ واقع موقع بلغ اى بلّغ الرسالة، فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ. اى لن یهلک بعد هذا البلاغ بعذاب اللَّه الا من خرج من طاعة اللَّه.
قال الزّجاج تأویله لا یهلک مع رحمة اللَّه و فضله، إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ الخارجون من امر اللَّه و هم المشرکون و لهذا. قال قوم ما فى الرجاء لرحمة اللَّه آیة اقوى من هذه الایة و قال مقاتل: انها نزلت یوم احد.
روى عمر قال: دخلت على رسول اللَّه (ص) فاذا هو مضطجع على زمال حصیر قد اثر الزّمال فى جنبه. فقلت یا رسول اللَّه ادع اللَّه فلیوسّع على امّتک فان فارس و الروم قد وسّع لهم و هم لا یعبدون اللَّه قال ذاک قوم عجّلوا طیّباتهم فى الحیاة الدّنیا.
و قال جابر بن عبد اللَّه: رأى عمر بن خطاب لحما معلّقا فى یدى. فقال ما هذا یا جابر؟ قلت اشتهیت لحما فاشتریته، فقال او کلّما اشتهیت یا جابر اشتریت، اما تخاف هذه الایة: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها ثم قال عمر: لو شئت لجعلت اکبادا و اسنمة وصلا و صنابا و صلائق و لکن استبقى حسناتى لان اللَّه تعالى وصف قوما فقال: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها، الصلا الشواء و الصناب الاصبغة و الصلائق الرقاق العریض و عن عمر ایضا ان رجلا دعاه الى طعام فاکل ثم قدّم شیئا حلوا فامتنع و قال رأیت اللَّه وبّخ قوما بالتمتع بالطیبات فى الدنیا فقال: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا، فقال الرجل اقرأ یا امیر المؤمنین ما قبلها. وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا، فلست منهم فاکل و سره ما سمع، فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ، الهون و الهوان واحد، بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ اى باستکبارکم و فسقکم.
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، یعنى هودا، إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ، جمع حقف و هو ما استطال و اعوجّ من الرمل العظیم و هى مساکن عاد و کانوا عربا و هى اکثر ارض رملا.
قال ابن عباس: الاحقاف و ادبین عمان و مهرة و مهرة موضع بحضرموت تنسب الیها الإبل المهریه. و قال قتاده: ذکر لنا انّ عادا کانوا حیا من العرب بالیمن کانوا اهل رمل مشرفین على البحر بارض یقال لها الشجر و هى الاحقاف.
روى عن على (ع) قال خیر و ادبین فى الناس واد بمکة و واد نزل به آدم بارض هند و شرّ واد بین فى الناس وادى الاحقاف و واد بحضرموت یدعى برهوت تلقى فیه ارواح الکفار. قال و خیر بئر فى الناس بئر زمزم و شر بئر فى الناس بئر بلهوت فى ذلک الوادى الذى بحضرموت.
قوله: وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ، اى سبقت الرسل، مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ، اى قبل هود و بعده، أَلَّا تَعْبُدُوا اى قال لهم: أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ، ان لم تؤمنوا، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ هائل یعنى یوم القیمة و قیل یوم عذابهم فى الدنیا.
قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا اى لتصرفنا، عَنْ آلِهَتِنا، الى دینک و هذا ما لا یکون، فَأْتِنا بِما تَعِدُنا، من العذاب، إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ انّ العذاب نازل بنا قالَ، هود: إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ، یعنى اللَّه یعلم علم تأخر العذاب عنکم، وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ اى ابلغکم الذى امرت بتبلیغه الیکم و لیس فیه تعیین وقت العذاب، وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاستعجالکم العذاب.
فَلَمَّا رَأَوْهُ، اى راوا ما وعدوا به و استعجلوه و هو العذاب، عارِضاً، اى سحابا عرض فى نواحى السماء، مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا، اى سحاب یأتینا بالمطر و کانوا اصیبوا بالجدب و وجهوا و فدا یستسقونهم بعرفات فیهم لقمان صاحب لبد و کانوا سبعة نفر فبدّوا فسألوا اللَّه الحوائج ثم استسقوه لقومهم فبعث الى قومهم سحابة سوداء فى واد یقال له المغیث فخرجوا من دورهم و ابنیتهم بالطبول و المزامیر و الخمر الى الوادى یستبشرون بالسحاب. فقال هود: بل هو ما بالطبول و المزامیر و الخمر الى الوادى یستبشرون بالسحاب. فقال هود: بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ، من العذاب حیث قلتم: ائْتِنا بِما تَعِدُنا ثم فسره، فقال: رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ قیل کانت ریحا تنسف رمادا حارا و هى رمدد و اول ما عرفوا انها عذاب، راوا ما کان خارجا من دیارهم من الرجال و المواشى تطیر بهم الریح بین السماء و الارض فدخلوا بیوتهم و اغلقوا ابوابهم فجاءت الریح فقلعت ابوابهم فجعلتهم کالرمیم.
و قیل امر اللَّه الریح فامالت علیهم الرمال فکانوا تحت الرّمل سبع لیال و ثمانیة ایام لهم انین ثم امر اللَّه الریح فکشفت عنهم الرمال فاحتملتهم فرمت بهم فى البحر.
روى عن عایشه قالت: کان النبى (ص) اذا رأى مخیلة تغیّر وجهه و تلوّن و دخل و خرج و اقبل و ادبر، فاذا امطرت السماء سرّى عنه فقلت یا رسول اللَّه انّ الناس اذا رأوا الغیم فرحوا رجاء ان یکون فیه المطر و اذا رأیته عرف فى وجهک الکراهیة، فقال یا عایشه ما یؤمّننى ان یکون فیه عذاب. قد عذب قوم بالریح و قد رأى القوم العذاب فقالوا: هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا.
قوله: تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها، یعنى تدمّر کلّ شىء مرّت به من رجال عاد و اموالها کقوله: ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ و التّدمیر اهلاک استیصال، فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ قرأ عاصم و حمزة و یعقوب یرى بضم الیاء و مساکنهم برفع النون، و قرأ الآخرون بالتاء و فتحها و مساکنهم بالنصب اى لا ترى یا محمد الا مساکنهم لو حضرت بلادهم، لانّ السکان و الانعام بادت بالریح فلم یبق الا هود و من آمن معه. و فى الخبر عن النبى (ص) نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدّبور، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ اى کذلک نجزى من اجرم مثل جرمهم و هذا تحذیر لمشرکى العرب.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ، اى فیما لم نمکّنکم فیه من قوة الأبدان و طول العمرو کثرة المال. قال المبرّد ما فى قوله فِیما، بمنزلة الذى و «ان» بمنزلة ما و تقدیره: و لقد مکّنّاهم، فى الذى ما مکّنّا کم فیه. و قیل ان للشرط و جزائه مضمر تقدیره: فى الذى ان مکناکم فیه کان بغیکم اکثر، وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً، قال وهب بن منبه: کانوا یرون الشعرة البیضاء فى اللبن فى البیت المظلم لیلا من غیر سراج و یسمعون السرار من میل و یثبون على الجبال على الصخور مع الترسة و یقولون هلمّى یا ریح و یدخلون فى الصخرة الصمّاء الى الرّکب، فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ، اى کانت لهم آلة الدفع فلم یقدروا على دفعها لاقامتهم على الجحود باعلامه الدالّة على التوحید و صدق الرسول، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى نزل بهم و احاط بهم جزاء استهزائهم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ، یقوله لقریش، مِنَ الْقُرى، کحجر ثمود و قرى قوم لوط و نحوها مما کان یجاور بلاد الحجاز، وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ، بتکریر ذکرها و اعادة اقاصیص الامم الخالیة بتکذیبها و شرکها، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن شرکهم.
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ، اى هلّا نصرهم، الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً، یعنى الاوثان اتّخذوها آلهة فیتقربون بها الى اللَّه عز و جل، قُرْباناً مفعول له یعنى للقربة بزعمهم و آلِهَةً مفعول ثان، و القربان کلّ ما یتقرّب به الى اللَّه عز و جل و جمعه قرابین کالرهبان و الرهابین، بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ قال مقاتل ضلّت الالهة عنهم فلم ینفعهم عند نزول العذاب، وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ. اى هذا محصول افکهم الذى کانوا یقولون، انما نقرّبهم الى اللَّه عز و جل و نشفع لهم و قیل: معناه ذلک عاقبة افکهم و افترائهم.
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ، معطوف على قوله: وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ. قال ابن عباس کانوا تسعة نفر من جن نصیبین من ارض الموصل و کانوا یهودا و کانوا من رؤسهم و ملوکهم، و اسماؤهم: حصا و مصا و شاصر و ناصر و افحم و یرد و اینان و زوبعه و عمر بن جابر. مفسران گفتند رسول خداى از مبعث وى ده سال و سه ماه گذشته بود که این جن نصیبین باسلام آمدند و بعد از آن بیک سال و شش ماه او را بمعراج بردند و ابتداء قصه آنست که: بو طالب از دنیا رفته بود و مشرکان او را رنجه میداشتند، رسول تنها برخاست و بطائف شد تا از قبیله ثقیف قومى با دست آرد که او را نصرت کنند و بقوّت ایشان، قریش از خود باز کند و در ثقیف سه برادر بودند سادات و اشراف ایشان یکى عبد یالیل دیگر مسعود، سوم حبیب پسران عمرو بن عمیر، ایشان را باسلام دعوت کرد و ایشان هر سه سروا زدند و ناسزا گفتند، رسول از ایشان نومید برخاست و ایشان سفیهان و جاهلان قوم خویش فرا پى وى داشتند تا بر وى بانگ زدند و ناسزا گفتند و او را در باغى پیچیدند از آن عتبة و شیبة، پسران ربیعة، رسول (ص) در آن باغ شد و در گوشهاى بنشست و عتبه و شیبه هر دو در آن باغ بودند و میدیدند که آن سفیهان ثقیف، با وى چه میکنند و تغافل میکردند تا آن سفیهان از وى بازگشتند. رسول در آن حال از سر آن ضجرت و حیرت، زبان تضرع بگشاد و در اللَّه زارید و گفت: اللّهم انى اشکو الیک ضعف قوّتى و قلّة حیلتى و هوانى على الناس انت ارحم الراحمین، انت رب المستضعفین، انت ربى الى من تکلنى الى بعید یتجهمنى او الى عدوّ ملّکته امرى ان لم یکن بک علىّ غضب فلا ابالى و لکن عافیتک هى اوسع لى، اعوذ بنور وجهک الذى اشرقت له الظّلمات و صلح علیه امر الدنیا و الآخرة، من ان تنزل بى غضبک او تحلّ علىّ سخطک، لک العتبى، حتى ترضى لا حول و لا قوّة الا بک.
عتبه و شیبه که او را چنان دیدند رحم ایشان بجنبید، غلامى داشتند نصرانى نام او عداس. گفتند یا عداس انگور پارهاى در آن طبق کن و پیش آن مرد بنه تا بخورد، عداس طبق انگور پیش رسول بنهاد، رسول دست فراز کرد گفت بسم اللَّه.
عداس در روى رسول مینگرد و میگوید: و اللَّه انّ هذا الکلام ما یقوله اهل هذه البلدة، و اللَّه که این سخن که او میگوید اهل این شهر نگویند رسول گفت: تو از کدام شهرى یا عداس و چه دین دارى؟ عداس گفت: من نصرانىام بر دین ترسایى از شهر نینوى، رسول گفت: تو از شهر یونس بن متى اى، آن مرد صالح نیک راى پاک راه؟ عداس گفت تو چه دانى که یونس بن متى کیست؟. رسول گفت: او برادر منست پیغامبر خداى و من پیغامبر خداى. عداس، بپاى رسول در افتاد و بوسه بر پاى وى مینهد و دست وى میبوسد و او را تواضع میکند. عتبه و شیبه او را چنان دیدند گفتند غلام ما بتباه برد آن گه گفتند یا عداس چرا بوسه بر دست و پاى وى مینهادى، نباید که ترا از دین خود بر گرداند که این دین تو، به است از دین او. عداس گفت: یا سیدى ما فى الارض خیر من هذا الرجل. لقد اخبرنى بامر ما یعلمه الا نبى. پس رسول خدا از آنجا برفت تنها بسوى مکه، چون ببطن نخله رسید میان مکه و طائف شب بود، نماز خفتن آنجا میگزارد. بعضى مفسران گفتند بامداد میکرد و در نماز سوره الرحمن میخواند، در میانه نماز قومى از جن نصیبین بر وى بگذشتند و بکار خویش میرفتند، آواز خواندن رسول بسمع ایشان و از حرص سماع قرآن بسر یکدیگر میافتادند و نزدیک بود که برسول در افتاد ندید.
و ذلک قوله تعالى: کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً و رسول در زیر درخت سمره نماز میکرد، رب العالمین آن درخت بآواز آورد تا رسول را آگاهى داد از ایشان و رسول چون از نماز فارغ شد، ایشان را بر اسلام دعوت کرد و نبوّت خود بر ایشان عرضه کرد. ایشان گفتند: من یشهد لک؟ کیست که در این نبوّت ترا گواهى دهد؟. رسول گفت این درخت سمره. پس رسول از آن درخت گواهى خواست، درخت بآواز فصیح گواهى بداد که وى رسول خواست، ایشان نه کس بودند بر دین جهودى و بروایتى هفتاد کس بودند از بنى اقلیقى، همه مسلمان شدندند و برسول ایمان آوردند و ایشان از نصیبین آمده بودند از نزدیک ابلیس و ابلیس ایشان را بشغلى میفرستاد چون برسول در افتادند و ربّ العزه ایشان را اسلام کرامت کرد نیز با پیش ابلیس نرفتند و مصطفى (ص) ایشان را با قبیلههاى خویش فرستاد تا قوم خود را دعوت کنند بر دین اسلام، آگاهکنان و بیمنمایان.
اینست که رب العالمین فرمود: فَلَمَّا قُضِیَ اى فرغ النّبی من القراءة، وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ. انصرفوا الیهم مخوّفین داعین بامر رسول اللَّه (ص).
فکانوا رسل رسول اللَّه و قیل لم یکونوا رسلا بل کانوا منذرین. و یجوز ان یکون الرجل نذیرا و لا یکون نبیا، النذارة فى الجن من غیر نبوة. و گفتهاند رسول خدا در بطن نخله ایشان را وعده داد که بر شما قرآن خوانم و آداب دین در شما آموزم و بعد از آن قصه لیلة الجن رفت در شعب حجون.
عبد اللَّه مسعود روایت کند که رسول خدا روزى گفت: انّى امرت ان اقرء على الجن اللیلة، فایکم یتبعنى.
مرا فرمودند که امشب قرآن خوانم بر جن. کیست از شما که امشب متابعت من کند و بموافقت من بیاید. عبد اللَّه مسعود گفت: من با وى برفتم و دیگر هیچ کس با ما نبود چون بشعب حجون رسیدیم وادىاى است بالاء مکه، رسول خدا خطى کشید و مرا گفت در میان این خط نشین و نگر که قدم از این خط بیرون نه نهى تا من بتو باز آیم. رسول خدا رفت و در آن موضعى بیستاد و قرآن خواندن گرفت و پریان را دیدم بر مثال مرغان کرکس که از بالا در زیر میپریدند و خلقى را دیدم سیاهان با جامههاى سفید که فراوى مییازیدند و لغطى و شغبى از ایشان بسمع من رسید تا آن حد که بر پیغامبر بترسیدم و چندان آواز و شغب ایشان بود که نیز آواز پیغمبر نشنیدم و از آن سیاهان که گرد وى برآمده بودند پیغامبر را نمىدیدم و پیغامبر ایشان را بعصا میزد که اجلسوا، همه شب برین صفت گذشت و من اندیشمند تا شب بآخر رسید و ایشان از پیغامبر باز بریده میشدند چنانک پارههاى میغ که از هم گسسته میشود. پس پیغامبر از ایشان فارغ شد و بنزدیک من باز آمد و فرمود یا عبد اللَّه هیچ خفتى امشب؟ گفتم لا و اللَّه یا رسول اللَّه، از بیم و اندیشه بارها همت کردم که فریاد خوانم و بگریزم اما قول تو مرا بر جاى میداشت که گفته بودى قدم از این خط بیرون منه. رسول (ص) فرمود لو ذهبت ما التقینا الى یوم القیمة، اگر تو از این موضع که من نشان کردم برفتید ملاقات ما جز بقیامت نبودید. گفتم یا رسول اللَّه آن سیاهان با جامههاى سپید که بودند؟، گفت جن نصیبین بودند که از من متاع و زاد مىخواستند، فمتعتهم بکل عظم حائل و روثة و بعرة فقالوا یا رسول اللَّه یقذرها الناس علینا فنهى النبى (ص) ان یستنجى بالعظم و الروث. قال: فقلت یا رسول اللَّه و ما یغنى ذلک عنهم قال انهم لا یجدون عظما الا وجدوا علیه لحمه یوم اکل و لا روثة الا وجدوا فیها حبها یوم اکلت.
گفتم یا رسول اللَّه آنچه آشوب و شغب بود که از ایشان بسمع من میرسید.
گفت یکى را کشته بودند از قوم خویش و داورى از من درخواستند، من ایشان را داورى بریدم و براستى حکم کردم. آن گه رسول خواست که وضو کند. گفت هل معک ماء قلت یا رسول اللَّه معى اداوة فیها شیء من نبیذ التمر فاستدعاه فصببت على یده فتوضأ و قال تمرة طیبة و ماء طهور.
و روى مسلم بن الحجّاج عن محمد بن المثنى عن عبد الاعلى عن داود بن ابى هند عن عامر قال سالت علقمة، هل کان ابن مسعود شهد مع رسول اللَّه (ص) لیلة الجن قال فقال علقمة انا سألت ابن مسعود فقلت هل شهد احد منکم مع رسول اللَّه (ص) لیلة الجن فقال لا و لکنّا کنّا مع رسول اللَّه ذات لیلة ففقدناه فالتمسناه فى الاودیة و الشعاب فقلنا استطیر او اغتیل. قال فبتنا بشر لیلة بات بها قوم فلما اصبحنا اذا هو جاء من قبل حراء قال فقلنا یا رسول اللَّه فقدناک فطلبناک فلم نجدک فبتنا بشر لیلة بات بها قوم، فقال اتانى داعى الجن فذهبت معه فقرأت علیهم القرآن فانطلق بنا فارانا آثارهم و آثار نیرانهم و سألوه الزاد فقال لکم کل عظم ذکر اسم اللَّه علیه یقع فى ایدیکم اوفر ما یکون لحم و کل بعرة علف لدوابکم فقال رسول اللَّه (ص) فلا تستنجوا بهما فانهما طعام اخوانکم من الجن.
و فى الحدیث ان الجن ثلاثة اصناف صنف لهم اجنحة یطیرون فى الهواء و صنف حیّات و کلاب و صنف یحلون و یظعنون.
قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً، موافقا، لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، من الکتب، یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ، یعنى الى دین الحق، وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ.
قال ابن عباس: فاستجاب لهم من قومهم نحو من سبعین رجلا من الجن فرجعوا الى رسول اللَّه (ص) فوافوه بالبطحاء فقرأ علیهم القرآن و امرهم و نهاهم.
و فیه دلیل انه (ص) کان مبعوثا الى الجن و الانس جمیعا. قال مقاتل: لم یبعث قبله نبى الى الانس و الجن جمیعا.
یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ، یعنى محمدا (ص)، وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ.
وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ، اى کفر بمحمد (ص)، فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ، لا یعجز اللَّه فیفوته وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ یمنعونه من اللَّه، أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
اختلف العلماء فى حکم مؤمنى الجن فقال قوم لیس لهم ثواب الا نجاتهم من النار و تأوّلوا قوله: یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ. و الیه ذهب ابو حنیفة. و قال الحسن: ثوابهم ان یجاروا من النار ثم یقال لهم: کونوا ترابا مثل البهائم. و عن ابى الزناد قال: اذا قضى بین الناس قیل لمؤمنى الجن عودوا ترابا فیعودون ترابا فعند ذلکقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
و قال آخرون یکون لهم الثواب فى الاحسان کما یکون علیهم العقاب فى الاساءة کالانس و الیه ذهب مالک و ابن ابى لیلى. و قال الضحاک یدخلون الجنة و یأکلون و یشربون و ذکر النقاش فى تفسیره حدیثا انّهم یدخلون الجنة، فقیل هل یصیبون من نعیمها قال یلهمهم اللَّه تسبیحه و ذکره فیصیبون من لذته ما یصیبه بنو آدم من نعیم الجنة و قال ارطاة ابن المنذر: سألت ضمرة بن حبیب هل للجن ثواب قال نعم و قرأ: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ. قال فالانسانیات للانس و الجنیات للجن و قال عمر بن عبد العزیز: ان مؤمنى الجن حول الجنة فى ربض و رحاب و لیسوا فیها.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ، اى لم یعجز عن ابداعهن بِقادِرٍ هکذا قراءة العامة و الباء زائدة دخلت للتأکید، کقوله تنبت بالدهن و کقوله کفى باللّه و قیل الباء دخلت لمکان النفى فى اول الکلام لان المعنى: أ لیس اللَّه بقادر على ان یحیى الموتى بَلى، جواب للنفى، إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ، من الاحیاء و الاماتة، قَدِیرٌ. و قرأ یعقوب یقدر بالیاء على الفعل و هو اختیار ابى حاتم.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، فیقال لهم أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ، یعنى ا لیس هذا الجزاء بالعدل، قالُوا بَلى وَ رَبِّنا، انه لحق اعترفوا به و حلفوا علیه، قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ یعنى بکفرکم فى الدنیا.
فَاصْبِرْ، یا محمد على اذى الکفار، کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ، ذووا الحزم. و قال الضحاک: ذووا الجد و الصبر و قیل العزم القوة و الثبات و اختلفوا فیهم. قال ابن زید: جمیع رسل اللَّه اولوا العزم لم یبعث اللَّه نبیا الا کان ذا عزم و حزم و رأى و کمال عقل و من، هاهنا للتبیین لا للتبعیض کقوله: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ و قال بعضهم الانبیاء کلهم اولوا العزم الا یونس لعجلة کانت منه ا لا ترى انه قیل للنبى (ص) وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ.
و قیل هم الذین ذکرهم اللَّه فى سورة الانعام، لقوله بعد ذکرهم: أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ، و قیل هم ستة: نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسى و هم المذکورون على النسق فى سورة الاعراف و الشعراء. و قال مقاتل: هم ستة: نوح صبر على اذى قومه و ابراهیم صبر على النار و اسحاق صبر على الذبح و یعقوب صبر على فقد ولده و ذهاب بصره و یوسف صبر فى البئر و السجن و ایّوب صبر على الضّرّ. و قال ابن عباس و قتادة: هم نوح و ابراهیم و موسى و عیسى اصحاب الشرائع فهم مع محمد (ص) خمسة ذکرهم اللَّه على التخصیص فى قوله: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ. و فى قوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً... الایة
روى عن الشعبى عن مسروق، قال قالت عائشة قال لى رسول اللَّه (ص): یا عائشة ان الدنیا لا تنبغى لمحمد و لا لال محمد. یا عائشة انّ اللَّه لم یرض من اولى العزم الا بالصبر على مکروهها و الصبر عن محبوبها لم یرض الى ان کلّفنى ما کلّفهم و قال: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، و انى و اللَّه ما بدّ لی من طاعته و اللَّه لاصبرن کما صبروا و اجهدن و لا قوة الّا باللّه.
قوله: وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ، اى لا تستعجل العذاب لهم، فانه نازل بهم لا محالة، کانه ضجر بعض الضجر فاحب ان ینزل العذاب بمن ابى منهم فامر بالصّبر و ترک الاستعجال ثم اخبر عن قرب العذاب فقال: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ، من العذاب فى الآخرة، لَمْ یَلْبَثُوا، فى الدنیا، إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ، اى اذا عاینوا العذاب، فصار طول لبثهم فى الدنیا و البرزخ کانه ساعة من نهار لانّ ما مضى و ان کان طویلا کان لم یکن و قیل ینسیهم هول ما ینزل بهم مدة اللبث. ثم قال: بَلاغٌ، اى هذا القرآن و ما فیه من البیان بلاغ من اللَّه الیکم و البلاغ بمعنى التبلیغ و قیل هذا بلاغ اى الایمان بالرسالة بلاغ، یعنى اذا بلّغت فقد فعلت ما وجب علیک و قیل بلاغ واقع موقع بلغ اى بلّغ الرسالة، فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ. اى لن یهلک بعد هذا البلاغ بعذاب اللَّه الا من خرج من طاعة اللَّه.
قال الزّجاج تأویله لا یهلک مع رحمة اللَّه و فضله، إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ الخارجون من امر اللَّه و هم المشرکون و لهذا. قال قوم ما فى الرجاء لرحمة اللَّه آیة اقوى من هذه الایة و قال مقاتل: انها نزلت یوم احد.
رشیدالدین میبدی : ۴۷- سورة محمد
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، اى اعلم خبرا یقینا ما علمته نظرا و استدلالا یا محمد آنچ بنظر و استدلال دانستهاى از توحید ما، بخبر نیز بدان و یقین باش که اللَّه یگانه و یکتاست. یگانه در ذات و یگانه در صفات، برى زعلات، مقدس از آفات، منزّه از حاجات، نامور پیش از نامبران، و راست نامتر از همه ناموران، خداى جهان و جهانیان، دارنده آفریدگان و فراخ بخشایش در دو جهان.
و قیل معناه فاعلم یا محمد انه لیس شیء فضله کفضل لا اله الا اللَّه، فاذکر لا اله الا اللَّه و اثبت على قول لا اله الا للَّه بدان یا محمد که هیچیز آن شرف و فضیلت ندارد که کلمه لا اله الا اللَّه دارد. یاد کن این کلمه را و آن را محکم دار و بر آن ثابت باش.
روى ابو هریرة عن النبى (ص) انه قال جدّدوا ایمانکم قالوا یا رسول اللَّه کیف نجدد ایماننا قال: اکثروا من قول لا اله الا اللَّه و روى انه قال (ص): جددوا الاسلام بلا اله الا اللَّه و روى انه (ص) بعث معاذ بن جبل الى اهل الیمن فاوصاه و قال انکم ستقدمون على اهل کتاب فان سألوکم عن مفتاح الجنة فقل لا اله الا اللَّه. و عن ابى هریرة قال: قیل یا رسول اللَّه من اسعد الناس بشفاعتک یوم القیمة قال: اسعد الناس بشفاعتى یوم القیمة، من قال لا اله الا اللَّه خالصا من قبل نفسه.
و روى انه قال (ص) اقول یا رب شفعنى فیمن قال: لا اله الا اللَّه فقال یا محمد لیس ذلک لک و عزتى و کبریایى و عظمتى لا ادع فیها احدا یشهد ان لا اله الا اللَّه الا اخرجته منها.
و عن عثمان بن عفان قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول من مات و هو یعلم ان لا اله الا اللَّه دخل الجنة
و قیل فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، الخطاب مع النبى و المراد به امّته واحدا بعد واحد.
ابو العالیه گفت و ابن عیینة که این آیت متصل است بآیت پیش، یعنى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ فاعلم انه لا ملجأ و لا مفزع عند قیامها الا اللَّه، چون رستاخیز آید یا محمد بدان که در آن احوال و اهوال رستاخیز، پناهى و درگاهى نیست که با وى گریزند مگر درگاه و پناه اللَّه آن خداوند که جز وى خداوند نیست. ثم قال: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ، گناهان کبائر بر پیغامبران روا نیست، اما صغائر، روا باشد که بر ایشان رود که بشراند و بشر از صغائر خالى نباشد و صغائر مصطفى (ص) که در جاهلیت برو رفت یا بعد از نبوة، گذشته و آینده همه آمرزیده است که رب العالمین فرمود: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ اما در این آیت، او را استغفار فرمود تا امت وى استغفار کنند و بر سنت وى در استغفار راست روند.
روى عن حذیفة قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) ذربا فى لسانى فقال این انت من الاستغفار فانى لاستغفر اللَّه کل یوم مائة مرة و جاء رجل فقال یا رسول اللَّه انى ذرب اللسان و اکثر ذلک على اهلى فقال له النبى (ص) فاین انت من الاستغفار انى استغفر اللَّه فى الیوم و اللیلة مائة مره
و قال (ص) و توبوا الى ربکم فو اللَّه انى لأتوب الى اللَّه فى کلّ یوم مرة.
و روى انه قال (ص): الملائکة لا یذنبون و انتم تذنبون.
فشربوها انتم بالاستغفار فان افضل العلم لا اله الا اللَّه و ان افضل الدعاء استغفر اللَّه. ثم تلا رسول اللَّه (ص): فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، قوله: وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، هذا اکرام من اللَّه تعالى لهذه الامة حیث امر نبیهم (ص) ان یستغفر لذنوبهم و هو الشفیع المجاب فیهم. کرامتى و فضلى عظیم است که رب العزة این امت را داد که فرمود پیغامبر را تا گناهان ایشان را مغفرت خواهد، و مغفرت خواست وى آنست که از بهر ایشان شفاعت کند و رب العزة شفاعت وى قبول کند.
روى ابو موسى الاشعرى قال: قال رسول اللَّه (ص): خیّرت بین الشفاعة و بین ان یدخل نصف امتى الجنة فاخترت الشفاعة لانها اعم و اکفى، أ ترونها للمتقین المؤمنین لا و لکنها للمذنبین الخطّائین و المتلوثین
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ اى تصرفکم فى الدنیا و منزلکم فیها، و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ، فى الدنیا وَ مَثْواکُمْ، فى الآخرة، و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ منتشرکم فى النهار، وَ مَثْواکُمْ، اى مستقرکم باللیل و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ انقلابکم من اصلاب الآباء الى ارحام الامهات.
ثم منها الى الدنیا ثم منها الى القبر ثم منه الى الجنة او الى النار.
و المعنى انه عالم بجمیع احوالکم، فلا یخفى علیه شیء منها، وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا حرصا منهم على الجهاد، لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ تأمرنا بالجهاد مؤمنان صحابه از سر ایمان و صدق خویش و استیناس بوحى منزل، پیوسته آرزوى نزول وحى میکردند و نیز تقاضاى قتال میکردند، تحمل مشقت را در راه حق و تحصیل مثوبت در آخرت، و لان فى القتال احدى الحسنیین: امّا الشهادة و الجنة و امّا الظفر و الغنیمة. و منافقان نزول وحى کراهیت میداشتند. میترسیدند که اگر فرمان بقتال آید و قتال بریشان گران بود و صعب یا میترسیدند که سرّ ایشان بوحى آشکارا گردد. و ذلک فى قوله: یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ و قوله: فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ، کلّ ما لم ینسخ من القرآن محکم و قیل محکمة یعنى فیها احکام الغزو و قال قتادة:، کلّ سورة، ذکر فیها القتال، محکمة و هى اشدّها على المنافقین، رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یعنى المنافقین، یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ شزرا، نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ، یعنى کمن هو فى غشیان الموت کراهیة قتالهم مع العدو و قیل یشخصون نحوک بابصارهم نظرا حدیدا کما ینظر الشاخص بصره عند الموت لکراهتهم القتال، فَأَوْلى لَهُمْ، کلمة وعید و تهدید کقوله: أَوْلى لَکَ فَأَوْلى اخذت من الولى و هو القرب اى ولیک ما تکره و قاربک و قیل معناه اولى الاشیاء لهم ان یعاقبوا. و یحتمل انّ هذا الکلام لیس للوعید و المعنى طاعة و قول معروف، اولى لهم من الجزع عند الجهاد، اى لو اطاعوا و قالوا قولا معروفا بالاجابة کان امثل و احسن و ذکر عن ابن عباس انه قال: اولى، وعید و الکلام به تام ثم قال: لهم طاعة اى للمؤمنین طاعة للَّه و لرسوله و قول معروف و اما وزن اولى فقد قیل انه اسم على وزن افعل جعل علما للتهدید و الوعید فلم ینصرف و قیل وزنه فعلى من آل یؤل اى یؤل امرک الى شر فاحذره و قیل طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ معناه یجب علیهم و ینبغى لهم طاعة و قول معروف و قیل هذا کان من المنافقین قبل الامر بالجهاد اى امرنا طاعة و قول معروف فلما امروا به امتنعوا عنه، فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى جدّ الامر و لزم فرض القتال و صار الامر معروفا، فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ، فى اظهار الایمان و الطاعة، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ. و قیل: جواب اذا محذوف، تقدیره فاذا عزم الامر نکلوا و کذبوا فیما وعدوا و لو صدقوا لکان خیرا لهم.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ، معناه فلعلّکم ان اعرضتم عن القرآن و فارقتم احکامه، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، اى تعودوا الى ما کنتم علیه فى الجاهلیة فتفسدوا فى الارض بالمعصیة و البغى و سفک الدماء و ترجعوا الى الفرقة بعد ما جمعکم اللَّه بالاسلام، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ قرأ یعقوب و تقطعوا بفتح التاء و التخفیف و الباقون بالتشدید من التقطیع على التکثیر لاجل الارحام. معنى آنست که هیچ بر آن اید، هیچ مىاندیشید و مىپندارید که اگر روزى از دین برگردید شما بحال جاهلیت باز شید که عصیان آرید و خون یکدیگر ریزید و دو گروه شوید و خویشاوندیها ببرید. بعضى مفسران گفتند: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ مشتق از ولایت است یعنى فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ امر الناس، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، بالظلم چه پندارید و در سر چه دارید که اگر روزى ولایت دار و جهاندار شید و پادشاهان بید که در زمین تباهى کنید بظلم و معصیت و خویشاوندیها برید و دلیل بر این، قراءة على بن ابى طالب (ع) است: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ بضم تاء و واو و کسر لام یعنى ان اطعتم و ملکتم، چه میپندارید در خویشتن چه میسگالید اگر روزى شما را سالاران پسندند و بر خویشتن پادشاهان، که تباهى کنید در زمین و خویشاوندیها برید.
قال بعضهم: المخاطبون فى هذه الایة المنافقون و قیل هم قریش و قیل هم الخوارج.
أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ، ابعدهم من رحمته، فَأَصَمَّهُمْ، عن الحق، وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ، عن الحق و الهدى فلا یهتدون سبیلا.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، فیعرفوا ما لهم و علیهم، أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها قیل «ام» بمعنى بل و اضاف الاقفال الى القلب لانها لیست من حدید و انما هى طبع و ختم و رین او غشاء و غلاف مما وصف قلوب الکفار به فذلک اقفال القلوب و قیل هذا جواب لهم حین قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ قُلُوبُنا غُلْفٌ.
إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ، رجعوا کفارا، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى قال قتادة هم کفار اهل الکتاب یعنى الیهود کفروا بمحمد (ص) بعد ما عرفوا و وجدوا نعته فى کتابهم و قال ابن عباس و الضحاک و السّدّى: هم المنافقون ارتدّوا بعد ما سمعوا القرآن، الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ، التسویل التصویر و التزیین اى زین الشیطان لهم القبیح وَ أَمْلى اللَّه لَهُمُ، اى امهلهم فى العمر و اخّر عنهم العذاب و قیل الشیطان املى لهم اى طوّل املهم فاغترّوا به. قرأ اهل البصرة: املى بضم الالف و کسر اللام و فتح الیاء على ما لم یسم فاعله، و قرأ مجاهد: املى بارسال الیاء على وجه الخبر من اللَّه عز و جل عن نفسه انه یفعل ذلک و تروى هذه القراءة عن یعقوب هذا کقوله: وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ذلِکَ، اى ذلک الاملاء، بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا، دو قولست در این آیت یکى: قالُوا جهوداناند، لِلَّذِینَ کَرِهُوا منافقاناند یعنى که جهودان فرا منافقان گفتند: سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ ما شما را فرمان بریم در بعضى کارها یعنى که نعت و صفت محمد بپوشیم و او را تکذیب کنیم.
قول دیگر آنست که منافقان فرا یهود گفتند که ما در عداوت محمد و بازنشستن از جهاد، شما را فرمان بریم و شما را پشتى دهیم و این سخن در سرّ با یکدیگر میگفتند. رب العالمین سرّ ایشان آشکارا کرد و مصطفى و مؤمنان را از آن خبر کرد، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ اى اسرار الیهود مع المنافقین. قرأ اهل الکوفة اسرارهم بکسر الهمزة على المصدر و الباقون بفتحها على جمع السرّ ثم وصف عظیم ما حلّ بهم عند الموت فقال: فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ عند الموت وَ أَدْبارَهُمْ حالة السوق الى النار.
ذلِکَ اى ذلک الضرب بسبب بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ، یعنى المعاصى و معاونة المشرکین. قال ابن عباس یعنى ما کتموا من التوریة و کفروا بمحمد (ص)، وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ، اى ما فیه رضوان اللَّه من الایمان و الطاعة و نصرة المؤمنین، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ اى ابطل حسناتهم فى الیهودیة و قیل نزلت، من قوله إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا الى هاهنا فى شأن المنافقین الذین رجعوا من المدینة الى مکة مرتدّین.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، شکّ و نفاق، أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ، اى لن یظهر احقادهم و عداوتهم و حسدهم على المؤمنین فیبدیها حتى یعرفوا نفاقهم و فى بعض الآثار لا یموت ذو زیغ فى الدین حتى یفتضح.
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ، بعلامتهم بان نجعل فى وجوههم علامة تعرفهم بها. قال انس: ما خفى على رسول اللَّه (ص) بعد نزول هذه الایة شىء من المنافقین، کان یعرفهم بسیماهم، وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ فیه قولان: احدهما فى صورة القول و فحواه یقال فلان الحن حجته من فلان و منه الحدیث عن النبى (ص) لعل بعضکم ان یکون الحن بحجته من بعض
و الفعل منه لحن بکسر الحاء یلحن لحنا فهو لحن اذا فطن بالشیء و القول الثانى: ما قال الکلبى فى لحن القول، فى کذبه و هو ازالة الکلام عن جهته و الفعل منه لحن بفتح الحاء یلحن لحنا فهو لاحن و المعنى انک تعرفهم فیما یتعرضون من تهجین امرک و امر المسلمین و الاستهزاء بهم فکان بعد نزول هذه الایة لا یتکلم منافق عند النبى (ص) الا عرفه بقوله و استدل بفحوى کلامه على فساد دخلته وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ و یرى ظاهرها و باطنها و یمیّز خیرها عن شرها.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ اى لنعاملنّکم معاملة المختبرون نأمرکم بالجهاد و القتال حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ، اى علم الوجود و المعنى حتى یتبین المجاهد و الصابر على دینه من غیره و قیل حتى نعلمهم عیانا کما علمناهم غیبا، فان المجازاة تقع على ما یظهر منهم، وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ، اى نظهرها و نکشفها باباء من یابى القتال و لا یصبر على الجهاد. قرأ ابو بکر عن عاصم «و لیبلونکم حتى یعلم المجاهدین و یبلوا» بالیاء فیهن لقوله: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ و قرأ الآخرون بالنون فیهن لقوله: وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ، و قرأ یعقوب: و نبلو ساکنة الواو ردا على قوله: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ و الآخرون بالفتح ردا على قوله حتى یعلم: کان الفضیل اذا قرأ هذه الایة بکى. و قال اللهم لا تبلنا فانک ان بلوتنا هتکت استارنا و فضحتنا.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ، اى عادوه، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى، اى ظهر لهم انه الحق و عرفوا الرسول، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً، انما یضرّون انفسهم، وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ، فلا یرون لها ثوابا فى الآخرة.
قال ابن عباس: هم المطعمون یوم بدر و نظیره قوله عز و جل: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ، بتوحیده، وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ، بتصدیقه، وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ، بالشک و النفاق.
قال الکلبى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ بالریاء و السمعة و قال الحسن: لا تبطلوا اعمالکم، بالمعاصى و الکبائر. و قال ابو العالیة کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یرون انه لا یضر مع الاخلاص بقول لا اله الا اللَّه ذنب کما لا ینفع مع الشرک عمل فخافوا الکبائر بعده ان تحبط الاعمال قال اللَّه تعالى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ، فان الشر یبطل الخیر و الخیر یبطل الشر و ملاک العمل خواتمه و قیل: معناه لا ترجعوا بعد الایمان کفارا و لا بعد الطاعة عصاة. و قال مقاتل: معناه لا تمنوا على رسول اللَّه بالاسلام، نزلت فى بنى اسد ابن خزیمة کانوا یمنّون على رسول اللَّه اذ اسلموا.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ نزلت فى اصحاب القلیب و حکمها عام و قال مقاتل: نزلت فى رجل سأل النبى (ص) عن والده و قال انه کان محسنا فى کفره فقال (ص) هو فى النار فولى الرجل و هو یبکى فدعاه فقال (ص) والدک و والدى و والد ابراهیم فى النار، فنزلت هذه الایة.
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ، یعنى و لا تدعوا، فاکتفى بالاولى من الآخرة اى لا تضعفوا و لا تدعوا الکفار الى الصلح ابتداء، منع اللَّه المسلمین ان یدعوا الکفار الى الصلح و امرهم بحربهم حتى یسلموا، السلم و السلام لغتان و قیل السلام من الاسلام کالنبات من الانبات و العطاء من الاعطاء، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، اى انتم الغالبون علیهم. قال الکلبى آخر الامر لکم و ان غلبوکم فى بعض الاوقات و قیل کان رسول اللَّه (ص) اتّقى العدو یوم احد فلجاء الى الشعب فنزلت هذه الایة، وَ اللَّهُ مَعَکُمْ، بالعون و النصرة، وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ اى لن ینقصکم شیئا من ثواب اعمالکم یقال وتره یتره وترا و ترة اذا نقص حقه و منه سمى الوتر لانها نقصت من الشفع ثم حضّ على طلب الآخرة. فقال: إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ اى باطل و غرور ینقطعان فى اسرع مدة، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا، باللّه و رسوله، وَ تَتَّقُوا، الشرک و المعاصى، یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ، اى جزاء اعمالکم فى الآخرة، تم الکلام، ثم قال: وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ یعنى لا یسئلکم اللَّه و رسوله اموالکم کلها فى الصدقات انما یسئلکم العشر و ربع العشر فطیبوا بها نفسا و الى هذا القول ذهب ابن عیینة، یدل علیه سیاق الایة.
إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ، اى یجهدکم و یلحف علیکم بمسئلة جمیعها، تَبْخَلُوا بها فلا تعطوها، وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ، بغضکم و عداوتکم، اى یبعث ذلک منکم حقدا یظهر و لا یخفى و قیل یصیر سببا للاضغان لان المؤمنین لم یکن فى قلوبهم اضغان. قال قتاده: علم اللَّه عز و جل ان ابن آدم ینقم ممن یرید ماله و نظیر هذه الایة قوله: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ... الایة و الاحفاء و الالحاح و الالحاف واحد و هو المبالغة فى المسئلة و قیل معنى قوله: لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ اى لا یسئلکم اموالکم لنفسه سبحانه و قیل لا یسئلکم اموالکم انما ذلک ماله و هو المنعم باعطائه کقوله: وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ.
قوله: ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ یعنى اخراج ما فرض اللَّه علیکم، فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ معناه کیف یأمرکم باخراج جمیع اموالکم و قد دعاکم الى انفاق البعض فى سبیل اللَّه فمنکم من یبخل فلا ینفق و قیل فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ، بما فرض علیه من الزکاة. وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ، عن بمعنى على اى یبخل على نفسه بالجزاء و الثواب، و قیل انما یبخل عن نفسه یعنى عن بخل نفسه لانّ نفسه لو کانت جوادا لم یبخل بالنفقه فى سبیل اللَّه و قیل یبخل عن داعى نفسه لا عن داعى ربه، وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ، اى الغنى عن انفاقکم لا حاجة به الى مالکم، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، الیه و الى ما عنده من الخیر، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ الخطاب لقریش، و البدل الانصار هذا کقوله: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً... الایة و قیل الخطاب للعرب و البدل العجم.
روى ابو هریرة قال: تلا رسول اللَّه (ص) هذه الایة: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. قالوا یا رسول اللَّه من هؤلاء الذین ان تولّینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا فضرب یده على منکب سلمان الفارسى و قال هذا و قومه، و لو کان الدین معلّقا بالثریا لناله رجال من فارس.
قال الکلبى: شرط الاستبدال بهم بشرط تولیهم، ثم لم یتولوا فلم یستبدل بهم. و قیل تهدّد ثم مدح، فقال: ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): للَّه عز و جل خیرتان من خلقه فى ارضه قریش خیرة اللَّه من العرب و فارس خیرة اللَّه من العجم.
و قیل معناه فاعلم یا محمد انه لیس شیء فضله کفضل لا اله الا اللَّه، فاذکر لا اله الا اللَّه و اثبت على قول لا اله الا للَّه بدان یا محمد که هیچیز آن شرف و فضیلت ندارد که کلمه لا اله الا اللَّه دارد. یاد کن این کلمه را و آن را محکم دار و بر آن ثابت باش.
روى ابو هریرة عن النبى (ص) انه قال جدّدوا ایمانکم قالوا یا رسول اللَّه کیف نجدد ایماننا قال: اکثروا من قول لا اله الا اللَّه و روى انه قال (ص): جددوا الاسلام بلا اله الا اللَّه و روى انه (ص) بعث معاذ بن جبل الى اهل الیمن فاوصاه و قال انکم ستقدمون على اهل کتاب فان سألوکم عن مفتاح الجنة فقل لا اله الا اللَّه. و عن ابى هریرة قال: قیل یا رسول اللَّه من اسعد الناس بشفاعتک یوم القیمة قال: اسعد الناس بشفاعتى یوم القیمة، من قال لا اله الا اللَّه خالصا من قبل نفسه.
و روى انه قال (ص) اقول یا رب شفعنى فیمن قال: لا اله الا اللَّه فقال یا محمد لیس ذلک لک و عزتى و کبریایى و عظمتى لا ادع فیها احدا یشهد ان لا اله الا اللَّه الا اخرجته منها.
و عن عثمان بن عفان قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول من مات و هو یعلم ان لا اله الا اللَّه دخل الجنة
و قیل فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، الخطاب مع النبى و المراد به امّته واحدا بعد واحد.
ابو العالیه گفت و ابن عیینة که این آیت متصل است بآیت پیش، یعنى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ فاعلم انه لا ملجأ و لا مفزع عند قیامها الا اللَّه، چون رستاخیز آید یا محمد بدان که در آن احوال و اهوال رستاخیز، پناهى و درگاهى نیست که با وى گریزند مگر درگاه و پناه اللَّه آن خداوند که جز وى خداوند نیست. ثم قال: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ، گناهان کبائر بر پیغامبران روا نیست، اما صغائر، روا باشد که بر ایشان رود که بشراند و بشر از صغائر خالى نباشد و صغائر مصطفى (ص) که در جاهلیت برو رفت یا بعد از نبوة، گذشته و آینده همه آمرزیده است که رب العالمین فرمود: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ اما در این آیت، او را استغفار فرمود تا امت وى استغفار کنند و بر سنت وى در استغفار راست روند.
روى عن حذیفة قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) ذربا فى لسانى فقال این انت من الاستغفار فانى لاستغفر اللَّه کل یوم مائة مرة و جاء رجل فقال یا رسول اللَّه انى ذرب اللسان و اکثر ذلک على اهلى فقال له النبى (ص) فاین انت من الاستغفار انى استغفر اللَّه فى الیوم و اللیلة مائة مره
و قال (ص) و توبوا الى ربکم فو اللَّه انى لأتوب الى اللَّه فى کلّ یوم مرة.
و روى انه قال (ص): الملائکة لا یذنبون و انتم تذنبون.
فشربوها انتم بالاستغفار فان افضل العلم لا اله الا اللَّه و ان افضل الدعاء استغفر اللَّه. ثم تلا رسول اللَّه (ص): فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، قوله: وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، هذا اکرام من اللَّه تعالى لهذه الامة حیث امر نبیهم (ص) ان یستغفر لذنوبهم و هو الشفیع المجاب فیهم. کرامتى و فضلى عظیم است که رب العزة این امت را داد که فرمود پیغامبر را تا گناهان ایشان را مغفرت خواهد، و مغفرت خواست وى آنست که از بهر ایشان شفاعت کند و رب العزة شفاعت وى قبول کند.
روى ابو موسى الاشعرى قال: قال رسول اللَّه (ص): خیّرت بین الشفاعة و بین ان یدخل نصف امتى الجنة فاخترت الشفاعة لانها اعم و اکفى، أ ترونها للمتقین المؤمنین لا و لکنها للمذنبین الخطّائین و المتلوثین
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ اى تصرفکم فى الدنیا و منزلکم فیها، و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ، فى الدنیا وَ مَثْواکُمْ، فى الآخرة، و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ منتشرکم فى النهار، وَ مَثْواکُمْ، اى مستقرکم باللیل و قیل مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ انقلابکم من اصلاب الآباء الى ارحام الامهات.
ثم منها الى الدنیا ثم منها الى القبر ثم منه الى الجنة او الى النار.
و المعنى انه عالم بجمیع احوالکم، فلا یخفى علیه شیء منها، وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا حرصا منهم على الجهاد، لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ تأمرنا بالجهاد مؤمنان صحابه از سر ایمان و صدق خویش و استیناس بوحى منزل، پیوسته آرزوى نزول وحى میکردند و نیز تقاضاى قتال میکردند، تحمل مشقت را در راه حق و تحصیل مثوبت در آخرت، و لان فى القتال احدى الحسنیین: امّا الشهادة و الجنة و امّا الظفر و الغنیمة. و منافقان نزول وحى کراهیت میداشتند. میترسیدند که اگر فرمان بقتال آید و قتال بریشان گران بود و صعب یا میترسیدند که سرّ ایشان بوحى آشکارا گردد. و ذلک فى قوله: یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ و قوله: فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ، کلّ ما لم ینسخ من القرآن محکم و قیل محکمة یعنى فیها احکام الغزو و قال قتادة:، کلّ سورة، ذکر فیها القتال، محکمة و هى اشدّها على المنافقین، رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یعنى المنافقین، یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ شزرا، نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ، یعنى کمن هو فى غشیان الموت کراهیة قتالهم مع العدو و قیل یشخصون نحوک بابصارهم نظرا حدیدا کما ینظر الشاخص بصره عند الموت لکراهتهم القتال، فَأَوْلى لَهُمْ، کلمة وعید و تهدید کقوله: أَوْلى لَکَ فَأَوْلى اخذت من الولى و هو القرب اى ولیک ما تکره و قاربک و قیل معناه اولى الاشیاء لهم ان یعاقبوا. و یحتمل انّ هذا الکلام لیس للوعید و المعنى طاعة و قول معروف، اولى لهم من الجزع عند الجهاد، اى لو اطاعوا و قالوا قولا معروفا بالاجابة کان امثل و احسن و ذکر عن ابن عباس انه قال: اولى، وعید و الکلام به تام ثم قال: لهم طاعة اى للمؤمنین طاعة للَّه و لرسوله و قول معروف و اما وزن اولى فقد قیل انه اسم على وزن افعل جعل علما للتهدید و الوعید فلم ینصرف و قیل وزنه فعلى من آل یؤل اى یؤل امرک الى شر فاحذره و قیل طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ معناه یجب علیهم و ینبغى لهم طاعة و قول معروف و قیل هذا کان من المنافقین قبل الامر بالجهاد اى امرنا طاعة و قول معروف فلما امروا به امتنعوا عنه، فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى جدّ الامر و لزم فرض القتال و صار الامر معروفا، فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ، فى اظهار الایمان و الطاعة، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ. و قیل: جواب اذا محذوف، تقدیره فاذا عزم الامر نکلوا و کذبوا فیما وعدوا و لو صدقوا لکان خیرا لهم.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ، معناه فلعلّکم ان اعرضتم عن القرآن و فارقتم احکامه، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، اى تعودوا الى ما کنتم علیه فى الجاهلیة فتفسدوا فى الارض بالمعصیة و البغى و سفک الدماء و ترجعوا الى الفرقة بعد ما جمعکم اللَّه بالاسلام، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ قرأ یعقوب و تقطعوا بفتح التاء و التخفیف و الباقون بالتشدید من التقطیع على التکثیر لاجل الارحام. معنى آنست که هیچ بر آن اید، هیچ مىاندیشید و مىپندارید که اگر روزى از دین برگردید شما بحال جاهلیت باز شید که عصیان آرید و خون یکدیگر ریزید و دو گروه شوید و خویشاوندیها ببرید. بعضى مفسران گفتند: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ مشتق از ولایت است یعنى فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ امر الناس، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، بالظلم چه پندارید و در سر چه دارید که اگر روزى ولایت دار و جهاندار شید و پادشاهان بید که در زمین تباهى کنید بظلم و معصیت و خویشاوندیها برید و دلیل بر این، قراءة على بن ابى طالب (ع) است: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ بضم تاء و واو و کسر لام یعنى ان اطعتم و ملکتم، چه میپندارید در خویشتن چه میسگالید اگر روزى شما را سالاران پسندند و بر خویشتن پادشاهان، که تباهى کنید در زمین و خویشاوندیها برید.
قال بعضهم: المخاطبون فى هذه الایة المنافقون و قیل هم قریش و قیل هم الخوارج.
أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ، ابعدهم من رحمته، فَأَصَمَّهُمْ، عن الحق، وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ، عن الحق و الهدى فلا یهتدون سبیلا.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، فیعرفوا ما لهم و علیهم، أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها قیل «ام» بمعنى بل و اضاف الاقفال الى القلب لانها لیست من حدید و انما هى طبع و ختم و رین او غشاء و غلاف مما وصف قلوب الکفار به فذلک اقفال القلوب و قیل هذا جواب لهم حین قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ قُلُوبُنا غُلْفٌ.
إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ، رجعوا کفارا، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى قال قتادة هم کفار اهل الکتاب یعنى الیهود کفروا بمحمد (ص) بعد ما عرفوا و وجدوا نعته فى کتابهم و قال ابن عباس و الضحاک و السّدّى: هم المنافقون ارتدّوا بعد ما سمعوا القرآن، الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ، التسویل التصویر و التزیین اى زین الشیطان لهم القبیح وَ أَمْلى اللَّه لَهُمُ، اى امهلهم فى العمر و اخّر عنهم العذاب و قیل الشیطان املى لهم اى طوّل املهم فاغترّوا به. قرأ اهل البصرة: املى بضم الالف و کسر اللام و فتح الیاء على ما لم یسم فاعله، و قرأ مجاهد: املى بارسال الیاء على وجه الخبر من اللَّه عز و جل عن نفسه انه یفعل ذلک و تروى هذه القراءة عن یعقوب هذا کقوله: وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ذلِکَ، اى ذلک الاملاء، بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا، دو قولست در این آیت یکى: قالُوا جهوداناند، لِلَّذِینَ کَرِهُوا منافقاناند یعنى که جهودان فرا منافقان گفتند: سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ ما شما را فرمان بریم در بعضى کارها یعنى که نعت و صفت محمد بپوشیم و او را تکذیب کنیم.
قول دیگر آنست که منافقان فرا یهود گفتند که ما در عداوت محمد و بازنشستن از جهاد، شما را فرمان بریم و شما را پشتى دهیم و این سخن در سرّ با یکدیگر میگفتند. رب العالمین سرّ ایشان آشکارا کرد و مصطفى و مؤمنان را از آن خبر کرد، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ اى اسرار الیهود مع المنافقین. قرأ اهل الکوفة اسرارهم بکسر الهمزة على المصدر و الباقون بفتحها على جمع السرّ ثم وصف عظیم ما حلّ بهم عند الموت فقال: فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ عند الموت وَ أَدْبارَهُمْ حالة السوق الى النار.
ذلِکَ اى ذلک الضرب بسبب بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ، یعنى المعاصى و معاونة المشرکین. قال ابن عباس یعنى ما کتموا من التوریة و کفروا بمحمد (ص)، وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ، اى ما فیه رضوان اللَّه من الایمان و الطاعة و نصرة المؤمنین، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ اى ابطل حسناتهم فى الیهودیة و قیل نزلت، من قوله إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا الى هاهنا فى شأن المنافقین الذین رجعوا من المدینة الى مکة مرتدّین.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، شکّ و نفاق، أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ، اى لن یظهر احقادهم و عداوتهم و حسدهم على المؤمنین فیبدیها حتى یعرفوا نفاقهم و فى بعض الآثار لا یموت ذو زیغ فى الدین حتى یفتضح.
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ، بعلامتهم بان نجعل فى وجوههم علامة تعرفهم بها. قال انس: ما خفى على رسول اللَّه (ص) بعد نزول هذه الایة شىء من المنافقین، کان یعرفهم بسیماهم، وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ فیه قولان: احدهما فى صورة القول و فحواه یقال فلان الحن حجته من فلان و منه الحدیث عن النبى (ص) لعل بعضکم ان یکون الحن بحجته من بعض
و الفعل منه لحن بکسر الحاء یلحن لحنا فهو لحن اذا فطن بالشیء و القول الثانى: ما قال الکلبى فى لحن القول، فى کذبه و هو ازالة الکلام عن جهته و الفعل منه لحن بفتح الحاء یلحن لحنا فهو لاحن و المعنى انک تعرفهم فیما یتعرضون من تهجین امرک و امر المسلمین و الاستهزاء بهم فکان بعد نزول هذه الایة لا یتکلم منافق عند النبى (ص) الا عرفه بقوله و استدل بفحوى کلامه على فساد دخلته وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ و یرى ظاهرها و باطنها و یمیّز خیرها عن شرها.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ اى لنعاملنّکم معاملة المختبرون نأمرکم بالجهاد و القتال حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ، اى علم الوجود و المعنى حتى یتبین المجاهد و الصابر على دینه من غیره و قیل حتى نعلمهم عیانا کما علمناهم غیبا، فان المجازاة تقع على ما یظهر منهم، وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ، اى نظهرها و نکشفها باباء من یابى القتال و لا یصبر على الجهاد. قرأ ابو بکر عن عاصم «و لیبلونکم حتى یعلم المجاهدین و یبلوا» بالیاء فیهن لقوله: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ و قرأ الآخرون بالنون فیهن لقوله: وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ، و قرأ یعقوب: و نبلو ساکنة الواو ردا على قوله: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ و الآخرون بالفتح ردا على قوله حتى یعلم: کان الفضیل اذا قرأ هذه الایة بکى. و قال اللهم لا تبلنا فانک ان بلوتنا هتکت استارنا و فضحتنا.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ، اى عادوه، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى، اى ظهر لهم انه الحق و عرفوا الرسول، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً، انما یضرّون انفسهم، وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ، فلا یرون لها ثوابا فى الآخرة.
قال ابن عباس: هم المطعمون یوم بدر و نظیره قوله عز و جل: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ، بتوحیده، وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ، بتصدیقه، وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ، بالشک و النفاق.
قال الکلبى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ بالریاء و السمعة و قال الحسن: لا تبطلوا اعمالکم، بالمعاصى و الکبائر. و قال ابو العالیة کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یرون انه لا یضر مع الاخلاص بقول لا اله الا اللَّه ذنب کما لا ینفع مع الشرک عمل فخافوا الکبائر بعده ان تحبط الاعمال قال اللَّه تعالى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ، فان الشر یبطل الخیر و الخیر یبطل الشر و ملاک العمل خواتمه و قیل: معناه لا ترجعوا بعد الایمان کفارا و لا بعد الطاعة عصاة. و قال مقاتل: معناه لا تمنوا على رسول اللَّه بالاسلام، نزلت فى بنى اسد ابن خزیمة کانوا یمنّون على رسول اللَّه اذ اسلموا.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ نزلت فى اصحاب القلیب و حکمها عام و قال مقاتل: نزلت فى رجل سأل النبى (ص) عن والده و قال انه کان محسنا فى کفره فقال (ص) هو فى النار فولى الرجل و هو یبکى فدعاه فقال (ص) والدک و والدى و والد ابراهیم فى النار، فنزلت هذه الایة.
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ، یعنى و لا تدعوا، فاکتفى بالاولى من الآخرة اى لا تضعفوا و لا تدعوا الکفار الى الصلح ابتداء، منع اللَّه المسلمین ان یدعوا الکفار الى الصلح و امرهم بحربهم حتى یسلموا، السلم و السلام لغتان و قیل السلام من الاسلام کالنبات من الانبات و العطاء من الاعطاء، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، اى انتم الغالبون علیهم. قال الکلبى آخر الامر لکم و ان غلبوکم فى بعض الاوقات و قیل کان رسول اللَّه (ص) اتّقى العدو یوم احد فلجاء الى الشعب فنزلت هذه الایة، وَ اللَّهُ مَعَکُمْ، بالعون و النصرة، وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ اى لن ینقصکم شیئا من ثواب اعمالکم یقال وتره یتره وترا و ترة اذا نقص حقه و منه سمى الوتر لانها نقصت من الشفع ثم حضّ على طلب الآخرة. فقال: إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ اى باطل و غرور ینقطعان فى اسرع مدة، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا، باللّه و رسوله، وَ تَتَّقُوا، الشرک و المعاصى، یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ، اى جزاء اعمالکم فى الآخرة، تم الکلام، ثم قال: وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ یعنى لا یسئلکم اللَّه و رسوله اموالکم کلها فى الصدقات انما یسئلکم العشر و ربع العشر فطیبوا بها نفسا و الى هذا القول ذهب ابن عیینة، یدل علیه سیاق الایة.
إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ، اى یجهدکم و یلحف علیکم بمسئلة جمیعها، تَبْخَلُوا بها فلا تعطوها، وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ، بغضکم و عداوتکم، اى یبعث ذلک منکم حقدا یظهر و لا یخفى و قیل یصیر سببا للاضغان لان المؤمنین لم یکن فى قلوبهم اضغان. قال قتاده: علم اللَّه عز و جل ان ابن آدم ینقم ممن یرید ماله و نظیر هذه الایة قوله: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ... الایة و الاحفاء و الالحاح و الالحاف واحد و هو المبالغة فى المسئلة و قیل معنى قوله: لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ اى لا یسئلکم اموالکم لنفسه سبحانه و قیل لا یسئلکم اموالکم انما ذلک ماله و هو المنعم باعطائه کقوله: وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ.
قوله: ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ یعنى اخراج ما فرض اللَّه علیکم، فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ معناه کیف یأمرکم باخراج جمیع اموالکم و قد دعاکم الى انفاق البعض فى سبیل اللَّه فمنکم من یبخل فلا ینفق و قیل فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ، بما فرض علیه من الزکاة. وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ، عن بمعنى على اى یبخل على نفسه بالجزاء و الثواب، و قیل انما یبخل عن نفسه یعنى عن بخل نفسه لانّ نفسه لو کانت جوادا لم یبخل بالنفقه فى سبیل اللَّه و قیل یبخل عن داعى نفسه لا عن داعى ربه، وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ، اى الغنى عن انفاقکم لا حاجة به الى مالکم، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، الیه و الى ما عنده من الخیر، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ الخطاب لقریش، و البدل الانصار هذا کقوله: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً... الایة و قیل الخطاب للعرب و البدل العجم.
روى ابو هریرة قال: تلا رسول اللَّه (ص) هذه الایة: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. قالوا یا رسول اللَّه من هؤلاء الذین ان تولّینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا فضرب یده على منکب سلمان الفارسى و قال هذا و قومه، و لو کان الدین معلّقا بالثریا لناله رجال من فارس.
قال الکلبى: شرط الاستبدال بهم بشرط تولیهم، ثم لم یتولوا فلم یستبدل بهم. و قیل تهدّد ثم مدح، فقال: ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): للَّه عز و جل خیرتان من خلقه فى ارضه قریش خیرة اللَّه من العرب و فارس خیرة اللَّه من العجم.
رشیدالدین میبدی : ۴۸- سورة الفتح - مدنیة
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الفتح باجماع مفسران مدنى است. دو هزار و چهارصد و هشت حرف و پانصد و شصت کلمة و بیست و نه آیت جمله بمدینه فرو آمد آن گه که از حدیبیة بازگشته بودند و رسول خدا گفت: انزلت علىّ اللیلة سورة لهى احبّ الىّ مما طلعت علیه الشمس.
و روایة انس بن مالک قال لما رجعنا من الحدیبیة و قد حیل بیننا و بین نسکنا فنحن بین الحزن و الکابة انزل اللَّه، إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً فقال النبى (ص): لقد انزل علىّ آیة هى احب الىّ من الدنیا کلها، و در خبر است که هر که این سورة برخواند شب اول از ماه رمضان در نماز تطوّع، رب العالمین تا دیگر سال او را در حفظ و رعایت خویش دارد و از آفات و مکاره نگه دارد و این سورة از آن سورتهاست که در آن ناسخ است و منسوخ نیست و ناسخ در این سورة یک آیت است: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ نسخ قوله: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً، خلافست میان علماء که این کدام فتح است.
قتاده گفت: فتح مکه است، مجاهد گفت: فتح خیبر است و جمهور مفسران بر آنند که این صلح حدیبیه است. معنى الفتح فتح المنغلق و الصلح مع المشرکین بالحدیبیة کان متعذرا حتى فتحه اللَّه عز و جل. کارى دشوار بود منغلق پیمان بستن و صلح کردن با مشرکان روز حدیبیه تا رب العزه بفضل خود آن کار فرو بسته برگشاد و آن دشخوارى آسان کرد و آن را فتح نام کردند.
مصطفى (ص) را پرسیدند آن روز که: افتح هذا فقال عظیم. گفتند یا رسول اللَّه این فتحى است، گفت فتحى عظیم، آن را عظیم گفت که در آن روز آیت مغفرت آمد از گناهان گذشته و آینده و مؤمنان را وعده نصرت و ظفر دادند و غنائم خیبر در آن پیوست و غلبه روم بر پارس که پیغامبر خداى آن را وعده داده بود در آن درست شد و صدق وى ظاهر گشت و مؤمنان بدان شاد شدند.
قال الزهرى: لم یکن فى الاسلام فتح اعظم من صلح الحدیبیه و ذلک انّ المشرکین اختلفوا بالمسلمین فسمعوا کلامهم فتمکن الاسلام فى قلوبهم و اسلم فى ثلث سنین خلق کثیر و کثر بهم سواد الاسلام.
روى اسرائیل عن ابى اسحاق عن البراء قال تعدّون انتم الفتح فتح مکة فتحا و نحن نعد الفتح بیعة الرضوان کنا مع النبى (ص) اربع عشرة مائة، و الحدیبیة بئر فنزحناها فلم نترک فیها قطرة فبلغ ذلک النبى فجلس على شفیرها، ثم دعا باناء من ماء فتوضأ ثم مضمض و دعا ثم صبه فیها فجاء بالماء حتى عمهم و قیل سمى یوم الحدیبیة فتحا لانه کان سبب فتح مکة و المعنى دنا فتحه و کان یوم الحدیبیة فى سنة ستّ من الهجرة. مجمع بن جاریة الانصارى روایت کند که روز حدیبیه من حاضر بودم چون آن قصه برفت و آن صلح افتاد و رسول خدا و یاران مىبازگشتند مردم را دیدم که بر آن مرکبها مىشتافتند و بنزدیک رسول خدا میشدند، یکى آواز داد که این شتافتن مردمان فرا نزدیک رسول چیست؟ جواب دادند که وحى آمده از آسمان میشتابند تا آن را بشنوند و بدانند گفتا چون مردم فراهم آمدند، رسول خدا آغاز کرد و برخواند: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه او فتح هو قال نعم و الذى نفسى بیده إنه لفتح قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً، اى قضینا لک قضاء بینا غیر مختلف و لا ذا شبهة لکن على خیرة و الفتاح عند العرب هو القاضى و منه قوله عز و جل یمدح نفسه: وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ، و منه قوله: رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ و المعنى قضینا لک بهذه المهادنة قضاء مبینا.
قال مقاتل: یسرنا لک یسرا مبینا بغیر قتال لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ، قیل هذه اللام لیست بلام کى و لکنها لام عدة لیست من الکلام الاول کقوله عز و جل: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا فهو کلام عدة مستأنف تأویله، فتح لک فتحا و هو یغفر لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. و قیل اللام لام کى و معناه انا فتحنا لک فتحا مبینا لکى یجتمع لک من المغفرة تمام النعمة فى الفتح. و قیل هو مردود الى قوله: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ و لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ، قوله: ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ، یعنى فى الجاهلیة قبل الرسالة، وَ ما تَأَخَّرَ من ذنبک الى وقت نزول هذه السورة، و قیل ما تَأَخَّرَ مما یکون و هذا على طریقة من یجوّز ارتکاب الصغائر على الانبیاء و قال سفیان الثورى: ما تَقَدَّمَ، ما عملت فى الجاهلیة وَ ما تَأَخَّرَ کلّ شیء لم تعمله و یذکر مثل ذلک على طریق التأکید کما یقال اعطى من رآه و من لم یره و ضرب من لقیه و من لم یلقه و قال عطاء اللَّه الخراسانى ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ، یعنى ذنب ابویک آدم و حوا ببرکتک وَ ما تَأَخَّرَ ذنوب امتک بدعوتک، وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ تمام النعمة هاهنا النبوة و ثوابها نظیره فى سورة یوسف کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ. و قیل یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ، باعلاء دینک و فتح البلاد على یدک، وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً اى یثبتک علیه و قیل وَ یَهْدِیَکَ، اى یهدى بک.
وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً، ذا عز لا ذل بعده. و قیل عَزِیزاً، اى معزا و قیل ممتنعا على غیرک مثله.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ، هذه السکینة طمأنینة الایمان فى قلب المؤمن التی بها یحمل القضایا و یقوى بالبلایا و هو قوله عزّ و جل وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ، أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ و هو الذى لا یهیجه شیء و لا یرده مانع و هو فى قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، و الایة نزلت فى ابى بکر الصدیق ثم فى مآثر اصحابه.
و قیل السَّکِینَةَ الصبر على امر اللَّه و الثقة بوعد اللَّه و التعظیم لامر اللَّه. لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ قال ابن عباس: بعث اللَّه نبیه علیه السلام بشهادة ان لا اله الا اللَّه فلما صدّقوه زادهم الصلاة ثم الزکاة ثم الصیام ثم الحج ثم الجهاد حتى اکمل دینهم لهم فکلّما امروا بشىء فصدقوه، ازدادوا تصدیقا الى تصدیقهم و یقینا مع یقینهم.
وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... الایة. جنود السماوات الملائکة و جنود الارض الانس و الجن و قیل کل ما فى السماوات و الارض بمنزلة الجند له لو شاء لا انتصر به کما ینتصر بالجند و تأویل الایة: لم یکن صدّ المشرکین رسول اللَّه (ص) عن قلة جنود اللَّه و لا عن و هن نصره لکن على علم اللَّه عز و جل و اختیار قوله: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ کان رسول اللَّه (ص) قیل له: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ فکان رسول اللَّه و المؤمنون فى علم الغیب شرّعا فلما نزلت علیه لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ و قال رسول اللَّه (ص) انزلت علىّ سورة هى احب الىّ من الدنیا و ما فیها قالوا له هنیئا لک یا رسول اللَّه بین اللَّه لک امرک فما لنا فنزلت: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها، هذا فى ازاء قوله: وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ، و یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ هذا بازاء قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ التکفیر التغطیة و هو بمعنى المغفرة اى یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ قبل ان یدخلهم الجنة لیدخلوها معرین من الآثام، وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ، اى فى الدار الآخرة و فى حکم اللَّه، فَوْزاً عَظِیماً لما نزلت هذه الآیات قال المنافقون من اهل المدینة و المشرکون من اهل مکة قد اعلم ما یفعل به و باصحابه فما عسى یفعل بنا فنزلت: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ان لن ینصر محمدا و المؤمنین، و قیل ظنهم ان لن ینقلب الرسول و المؤمنون الى اهلیهم ابدا و قیل ظنهم ان للَّه شریکا و ان لن یبعث اللَّه احدا. قوله: عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ، اى یدور علیهم و یعود الیهم ضرر ما دبّروا و یقع الفساد و الهلاک بهم، هذا کقوله: وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ، و الدوائر ما یدور بالرجل من حوادث الدهر و نکباته، وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ ابعدهم من رحمته، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ هیّاها لهم، وَ ساءَتْ مَصِیراً.
وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، فیدفع کید من عادى نبیّه و المؤمنین بما شاء منها. هو الذى جنّد البعوض على نمرود و الهدهد على بلقیس، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً، فى امره، حَکِیماً فى فعله. روى انّ عبد اللَّه بن ابىّ بن سلول قال هب محمدا هزم الیهود و غلبهم فکیف استطاعته بفارس و الروم، فانزل اللَّه تعالى: وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اکثر عددا من فارس و الروم، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً، منیعا فى سلطانه، حَکِیماً، فى تدبیره و صنعه.
إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً، على امّتک یوم القیمة شاهدا لهم بعملهم و قیل شاهد الأنبیاء بالتبلیغ، وَ مُبَشِّراً، للمؤمنین، وَ نَذِیراً للکافرین. مُبَشِّراً، لمن اطاع. نَذِیراً لمن عصى. ثم رجع الى خطاب المؤمنین فقال: لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ اى تطیعوه و تنصروه و تقاتلوا معه بالسیف. العزر و التعزیر النصر مرة بعد اخرى، وَ تُوَقِّرُوهُ اى تعظموه و تفخموه و تدعوه باسم الرسول و باسم النبى و هاهنا وقف تام ثم تبتدء فتقول: وَ تُسَبِّحُوهُ، هذه الهاء واحدة راجعة الى اللَّه سبحانه فى هذه الایة اى تسبّحوا اللَّه و تصلّوا له بُکْرَةً وَ أَصِیلًا بالغداة و العشى. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو لیؤمنوا و یعزروه و یوقروه و یسبحوه بالیاء فیهن لقوله: فى قلوب المؤمنین.
الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ، بالحدیبیة، إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ لانهم باعوا انفسهم من اللَّه بالجنة کقوله: اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ. روى عن یزید بن ابى عبید قال: قلت لسلمة بن الاکوع على اى شیء بایعتم رسول اللَّه یوم الحدیبیة. قال على الموت. و روى عن معقل بن یسار قال: لقد رأیتنى یوم الشجرة و النبى (ص) یبایع الناس و انا رافع غصنا من اغصانها عن رأسه و نحن اربع عشرة مائة قال لم نبایعه على الموت و لکن بایعناه على ان لا نفرّ. قال ابو عیسى معنى الحدیثین صحیح فبایعه جماعة على الموت اى لا بانزال نقاتل بین یدیک ما لم نقتل، و بایعه آخرون و قالوا لا نفرّ فقال لهم النّبی (ص) انتم الیوم خیر اهل الارض.
قوله: یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، قال ابن عباس: یَدُ اللَّهِ بالوفاء لما وعدهم من الخیر، فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، بالوفاء.
و قال السدى: کانوا یأخذون بید رسول اللَّه (ص) و یبایعونه و یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، عند المبایعة. و قیل عقد اللَّه فى هذه البیعة فوق عقدهم، فَمَنْ نَکَثَ، اى نقض و لم یف به فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ، اى علیها و بال ذلک، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ، اتى به وافیا غیر منتقض «فسنؤتیه»، و قرأ اهل العراق فَسَیُؤْتِیهِ بالیاء، أَجْراً عَظِیماً جزیلا و هو الجنة و نعیمها.
سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ، ابن عباس گفت آیت در شأن قومى منافقان فرو آمد از قبایل عرب: جهینه و مزینه و نخع و اسلم و غفار، قومى در مدینه مسکن داشتند و قومى در نواحى مدینه. رسول خدا (ص) شش سال از هجرت گذشته او را آرزوى عمرة خاست و طواف کعبه و زیارت خانه، کس فرستاد باین قبایل عرب و ایشان را بخواند تا چون روند جمعى بسیار باشند نباید که قریش ایشان را از خانه منع کنند و پیش ایشان بحرب باز آیند، از این جهت ایشان را میخواند و جمع میکرد.
قومى که مخلصان بودند و اهل بصیرت اجابت کردند و بیامدند و قومى که منافقان بودند باز نشستند و تخلّف کردند و عذر دروغ آوردند که: شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا رب العالمین ایشان را مخلف خواند، یعنى که ایشان با پس کردهاند از صحبت رسول، همانست که جاى دیگر فرمود: کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا، و قال تعالى: رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا، گفتند ما را اهل و عیالست و جز ما ایشان را قیّم نیست و خرما بنان داریم درین نخلستان و آن را تیمار بر نیست، اکنون ما را آمرزش خواه از خداى باین تخلف که از ما آمد. و کان رسول اللَّه (ص) اذا قبل عذر انسان استغفر له و این سخن آن گه گفتند که رسول باز آمد از حدیبیه و ایشان را عتاب کرد بآن تخلف که کردند. رب العالمین ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن کرد گفت یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ من امر الاستغفار فانهم لا یبالون استغفر لهم النبى اولا یستغفر لهم. آنچ بزبان میگویند که از بهر ما آمرزش خواه در دلشان نیست که ایشان در بند آن نهاند که رسول از بهر ایشان آمرزش خواهد یا نخواهد.
و گفتهاند معنى آنست که در دلشان جز زانست که بزبان گویند زیرا که عذر ایشان نه شغل اهل و عیالست بلکه خبث نیت ایشانست و نفاق که در دل دارند، قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً قرأ حمزة و الکسائى ضرّا بضم الضاد و الآخرون بفتحها.
ایشان ظن بردند که آن تخلف که نمودند وقت را سبب نفع ایشانست در نفس و مال و سبب دفع مضرت از ایشان. رب العالمین خبر داد که اگر از آن نفع و ضر چیزى در راه شماست و بتقدیر و ارادت ماست هیچ کس نتواند که آن دفع کند.
آن گه فرمود: بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً نه چنانست که شما مىگویید و عذر کژ میارید که اللَّه تعالى خود داناست و آگاه از عمل شما و نیت شما.
بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِیهِمْ أَبَداً، اى ظننتم ان العدو یستأصلهم فلا یرجعون، وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ، اى زین الشیطان ذلک فى قلوبکم، و ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ، من علوّ الکفار و انتشار الفساد و ذلک انّهم قالوا ان محمدا و اصحابه اکلة رأس فلا یرجعون فاین تذهبون، انتظروا ما یکون من امرهم، وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً هالکین فاسدین لا تصلحون لخیر. یقال للواحد و الجمع و الذکر و الانثى بور. بار الشیء، هلک و فسد و بارت الارض، لم تثمر و لم تنبت. میگوید بازماندن شما از حدیبیه نه آن را بود که گفتید بل که شما پنداشتید که مشرکان قریش رسول را و مؤمنان را از خان و مان و دیار خویش مستأصل خواهند کرد، یا بکشند ایشان را یا بگریزند و در عالم پراکنده شوند، و این ظن بد که بایشان بردید نموده شیطانست که بر شما آراست و در دل شما افکند. و گفتهاند ظن بد ایشان آن بود که با یکدیگر میگفتند که هیچ مروید با ایشان و خویشتن را عشوه مدهید و مپندارید که از ایشان یکى باز خواهد گشت که اهل مکه ایشان را هلاک کنند و نیست آرند.
رب العالمین فرمود: وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً. شما اید که هلاک کنند شما را و نیست آرند، وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً نارا مسعورة ملهبة. وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ، عن الحدیبیة، إِذَا انْطَلَقْتُمْ، ایها المؤمنون، إِلى مَغانِمَ، خیبر، لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ، الى خیبر نشهد معکم قتال اهلها و ذلک انهم لما انصرفوا من الحدیبیة و عدهم اللَّه فتح خیبر و جعل غنائمها لمن شهد الحدیبیة خاصة عوضا من غنائم اهل مکة اذ انصرفوا منهم على صلح و لم یصیبوا شیئا منهم، قال اللَّه عز و جل: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ، قرأ حمزة و الکسائى: کلم اللَّه بغیر الف جمع کلمة معناه یریدون ان یغیروا وعد اللَّه تعالى لاهل الحدیبیة بغنیمة خیبر خاصة، قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا،، تأویله: لن تستطیعوا ان تتبعونا، کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ، اى من قبل مرجعنا الیکم ان غنیمة خیبر لمن شهد الحدیبیة لیس لغیرهم فیها نصیب، فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا، اى لم یأمر کم اللَّه به بل تحسدوننا ان نشارککم فى الغنیمة، بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا، اى لا یعلمون عن اللَّه ما لهم و علیهم من الدّین الا قلیلا منهم و هو من صدّق اللَّه و الرسول و قیل لا یفقهون من کلام اللَّه الا شیئا قلیلا.
بیان این قصه آنست که: رسول خدا در ماه ذى الحجه از حدیبیه بازگشت و در مدینه همى بود تا ماه محرم درآمد قصد خیبر کرد و جمله یاران مهاجر و انصار که در حدیبیه با وى بودند با وى بخیبر رفتند، چون دیده ایشان بر حصار خیبر افتاد، رسول خدا گفت خربت خیبر، انا اذا نزلنا بساحة قوم، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ بسمع منافقان رسید که در خیبر غنائم فراوان است و رسول خدا بفرمان و وحى اللَّه آن جمله قسمت میکند بر ایشان که در حدیبیه با وى بودند، بعوض آنکه از آنجا بصلح بازگشتند و هیچ غنیمت نیافتند و دیگران را با ایشان در آن مشارکت نیست.
منافقان چون این بشنیدند گفتند: ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ، گذارید ما را تا با شما بیاییم بقتال خیبر و مقصود ایشان نصیب غنیمت بود، رب العالمین فرمود: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ، کلام اینجا فرمان اللَّه است که جز اهل حدیبیه به خیبر نروند و غنیمت خیبر جز بایشان ندهند، منافقان خواستند که این حکم را تغییر کنند، رب العالمین فرمود: یا محمد قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا ایشان را گوى شما نتوانید که کلام خداى را و وعده خداى را دیگرگون کنید و این حکم بگردانید، منافقان گفتند: بَلْ تَحْسُدُونَنا فرمان خداى نه چنین است که شما این بحسد مىگویید تا غنیمت همه شما را باشد و ما را در آن نصیب نبود و خیبر ناحیتى بود در آن حصارهاى بسیار و مال و غنیمت فراوان، مسلمانان از آن حصارها یکان یکان مىستدند و مال همى برداشتند و صفیه دختر حیى اخطب و دو دختر وى را اسیر گرفتند و در بعضى آن حصارها بلال مؤذّن ایشان را نزدیک رسول آورد، در راهى که کشتگان خود را دیدند افتاده، یکى از ایشان فریاد برآورد و بر روى تپانچه زد و بر سر خاک همى کرد. رسول خدا بلال را گفت، اى بىحاصل، رحمت نکردى برین ضعیفان که ایشان را بدین راه آوردى که قرابت خویش را کشته دیدند و تقدیر اللَّه چنان بود که آن صفیه دختر حیى اخطب جفت رسول خداى گشت و روزى ببر روى وى نشان زخم دید، پرسید از وى که این چیست؟ صفیه گفت وقتى بخواب دیدم که ماه آسمان در کنار من افتاد، این خواب با شوى خویش کنانة بن الربیع بگفتم کنانة گفت: ترا همى باید که ملک حجاز پادشاه عرب و عجم محمد شوى تو باشد و بر روى من تپانچه زد، این نشان از آنست.
پس رسول قصد حصار سعد معاذ کرد حصارى عظیم که در همه عرب حصارى از آن حصینتر نبود، مردمان از آن حصارهاى دیگر آنجا میشدند و مال فراوان آنجا همى بردند و مبارزان و جنگیان آنجا بسیار بودند، هر ده شبانه روز رسول بر در آن حصار بنشست، روزى جهودى از حصار بیرون آمد و مبارزت خواست، رسول خدا محمد بن مسلمه پیش وى فرستاد بجنگ و گفت: اللهم انصره. ایشان روى بهم آوردند، درختى بود میان ایشان، هر یکى از ایشان بآن درخت پناه همى برد، آن جهود حمله آورد، محمد بن مسلمه آن زخم وى بدرخت رد کرد، آن گه با جهود گشت و برو ضربتى زد که یک نیمه سرش با روى بدو نیم کرد، پس برادر آن جهود بیرون آمد و مبارزت خواست، زبیر عوام پیش وى باز شد. مادر وى صفیة گفت یا رسول اللَّه پسرم را بکشد رسول گفت نه که پسرت او را کشد، زبیر ضربتى زد که کتف وى با یک نیمه پهلو بیرون انداخت، پس رسول علم ببو بکر داد، آن روز و جهد کرد و حصار گشاده نیامد، دیگر روز بعمر داد هم گشاده نیامد رسول گفت: و اللَّه لاعطینّ الرایة غدا رجلا یحبه اللَّه و رسوله.
پس دیگر روز على را بخواند و علم بوى داد، على رفت و علم بر در حصار خیبر بزد، جهودى بر بام حصار آمد گفت: من انت؟ تو کیستى؟ گفت: من علىام. جهود گفت عالى شد این کار بحق موسى و توریة، پس على بتأیید الهى و قوت ربانى در حصار بدست گرفت و از بوم حصار بر کند و بینداخت چنان که زلزله در حصار خیبر افتاد، بو رافع گوید مولى رسول که: با من هفت تن دیگر از مبارزان عرب بودند خواستیم که در از یک جانب بدیگر جانب گردانیم نتوانستیم، گویند که حلقه آن چهارصد من بود و بعد از آن على رفت تا آن حلقه برگیرد و نتوانست از آن که آن گه که مىبرکند جبرئیل با وى بود بمعاونت، پس على گفت: ما قلعتها بقوة جسمانیة انما قلعتها بقوة ربانیه، پس آن اموال و غنائم که از حصارهاى خیبر یافتند باهل حدیبیة قسمت کردند.
قال الزهرى: ان غنائم خیبر کانت بین اهل الحدیبیة من حضر منهم خیبر و من غاب قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ هم المخلفون عن الحدیبیة، سَتُدْعَوْنَ، یعنى یدعوکم النبى (ص) إِلى قَوْمٍ یعنى الى قتال قوم أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ هم هوازن و غطفان و قیل هم الروم غزاهم رسول اللَّه (ص) فى تبوک و قیل یدعوهم ابو بکر الى بنى حنیفة مع مسیلمة الکذاب و قیل یدعوهم عمر الى فارس و قیل المخلفون عن تبوک و کانوا ثلاثة اصناف: صنف کفروا و نزل فیهم: سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِیمٍ و صنف اسلموا و هم الذین اعترفوا بذنوبهم و صنف هم آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ و هم المعنیّون بهذه الایة: تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ، یعنى او هم یسلمون و قیل معناه الى ان یسلموا فلما حذف ان رفع الفعل، فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً فى الدنیا الغنیمة و فى الآخرة الجنة و قیل الغنیمة فحسب فى قول من حمل هم على المنافقین و جعل الداعى غیر النبى (ص) لانهم اذا اظهروا الایمان لزم الخلفاء و المؤمنین اجرائهم مجرى المخلصین، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ عن غزوة الحدیبیة، یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً فى الآخرة. فلما نزلت هذه الایة قال اهل الزمانة و کیف بنا یا رسول اللَّه فانزل اللَّه تعالى: لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ، اى لیس علیه اثم فى التخلف عن الجهاد لانه کالطائر المقصوص الجناح لا یمتنع على من قصده، وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ، من العلة اللازمة احدى الرجلین او کلتیهما، حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ الذى لا قوة به، حَرَجٌ.
و تم الکلام ثم قال: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، فیما یأمره و ینهاه، یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ، اى یعرض عن الطاعة، یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً و قرأ اهل المدینة و الشام ندخله و نعذّبه بالنون فیهما و قرأ الآخرون بالیاء لقوله: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ.
و روایة انس بن مالک قال لما رجعنا من الحدیبیة و قد حیل بیننا و بین نسکنا فنحن بین الحزن و الکابة انزل اللَّه، إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً فقال النبى (ص): لقد انزل علىّ آیة هى احب الىّ من الدنیا کلها، و در خبر است که هر که این سورة برخواند شب اول از ماه رمضان در نماز تطوّع، رب العالمین تا دیگر سال او را در حفظ و رعایت خویش دارد و از آفات و مکاره نگه دارد و این سورة از آن سورتهاست که در آن ناسخ است و منسوخ نیست و ناسخ در این سورة یک آیت است: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ نسخ قوله: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً، خلافست میان علماء که این کدام فتح است.
قتاده گفت: فتح مکه است، مجاهد گفت: فتح خیبر است و جمهور مفسران بر آنند که این صلح حدیبیه است. معنى الفتح فتح المنغلق و الصلح مع المشرکین بالحدیبیة کان متعذرا حتى فتحه اللَّه عز و جل. کارى دشوار بود منغلق پیمان بستن و صلح کردن با مشرکان روز حدیبیه تا رب العزه بفضل خود آن کار فرو بسته برگشاد و آن دشخوارى آسان کرد و آن را فتح نام کردند.
مصطفى (ص) را پرسیدند آن روز که: افتح هذا فقال عظیم. گفتند یا رسول اللَّه این فتحى است، گفت فتحى عظیم، آن را عظیم گفت که در آن روز آیت مغفرت آمد از گناهان گذشته و آینده و مؤمنان را وعده نصرت و ظفر دادند و غنائم خیبر در آن پیوست و غلبه روم بر پارس که پیغامبر خداى آن را وعده داده بود در آن درست شد و صدق وى ظاهر گشت و مؤمنان بدان شاد شدند.
قال الزهرى: لم یکن فى الاسلام فتح اعظم من صلح الحدیبیه و ذلک انّ المشرکین اختلفوا بالمسلمین فسمعوا کلامهم فتمکن الاسلام فى قلوبهم و اسلم فى ثلث سنین خلق کثیر و کثر بهم سواد الاسلام.
روى اسرائیل عن ابى اسحاق عن البراء قال تعدّون انتم الفتح فتح مکة فتحا و نحن نعد الفتح بیعة الرضوان کنا مع النبى (ص) اربع عشرة مائة، و الحدیبیة بئر فنزحناها فلم نترک فیها قطرة فبلغ ذلک النبى فجلس على شفیرها، ثم دعا باناء من ماء فتوضأ ثم مضمض و دعا ثم صبه فیها فجاء بالماء حتى عمهم و قیل سمى یوم الحدیبیة فتحا لانه کان سبب فتح مکة و المعنى دنا فتحه و کان یوم الحدیبیة فى سنة ستّ من الهجرة. مجمع بن جاریة الانصارى روایت کند که روز حدیبیه من حاضر بودم چون آن قصه برفت و آن صلح افتاد و رسول خدا و یاران مىبازگشتند مردم را دیدم که بر آن مرکبها مىشتافتند و بنزدیک رسول خدا میشدند، یکى آواز داد که این شتافتن مردمان فرا نزدیک رسول چیست؟ جواب دادند که وحى آمده از آسمان میشتابند تا آن را بشنوند و بدانند گفتا چون مردم فراهم آمدند، رسول خدا آغاز کرد و برخواند: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه او فتح هو قال نعم و الذى نفسى بیده إنه لفتح قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً، اى قضینا لک قضاء بینا غیر مختلف و لا ذا شبهة لکن على خیرة و الفتاح عند العرب هو القاضى و منه قوله عز و جل یمدح نفسه: وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ، و منه قوله: رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ و المعنى قضینا لک بهذه المهادنة قضاء مبینا.
قال مقاتل: یسرنا لک یسرا مبینا بغیر قتال لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ، قیل هذه اللام لیست بلام کى و لکنها لام عدة لیست من الکلام الاول کقوله عز و جل: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا فهو کلام عدة مستأنف تأویله، فتح لک فتحا و هو یغفر لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. و قیل اللام لام کى و معناه انا فتحنا لک فتحا مبینا لکى یجتمع لک من المغفرة تمام النعمة فى الفتح. و قیل هو مردود الى قوله: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ و لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ، قوله: ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ، یعنى فى الجاهلیة قبل الرسالة، وَ ما تَأَخَّرَ من ذنبک الى وقت نزول هذه السورة، و قیل ما تَأَخَّرَ مما یکون و هذا على طریقة من یجوّز ارتکاب الصغائر على الانبیاء و قال سفیان الثورى: ما تَقَدَّمَ، ما عملت فى الجاهلیة وَ ما تَأَخَّرَ کلّ شیء لم تعمله و یذکر مثل ذلک على طریق التأکید کما یقال اعطى من رآه و من لم یره و ضرب من لقیه و من لم یلقه و قال عطاء اللَّه الخراسانى ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ، یعنى ذنب ابویک آدم و حوا ببرکتک وَ ما تَأَخَّرَ ذنوب امتک بدعوتک، وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ تمام النعمة هاهنا النبوة و ثوابها نظیره فى سورة یوسف کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ. و قیل یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ، باعلاء دینک و فتح البلاد على یدک، وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً اى یثبتک علیه و قیل وَ یَهْدِیَکَ، اى یهدى بک.
وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً، ذا عز لا ذل بعده. و قیل عَزِیزاً، اى معزا و قیل ممتنعا على غیرک مثله.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ، هذه السکینة طمأنینة الایمان فى قلب المؤمن التی بها یحمل القضایا و یقوى بالبلایا و هو قوله عزّ و جل وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ، أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ و هو الذى لا یهیجه شیء و لا یرده مانع و هو فى قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، و الایة نزلت فى ابى بکر الصدیق ثم فى مآثر اصحابه.
و قیل السَّکِینَةَ الصبر على امر اللَّه و الثقة بوعد اللَّه و التعظیم لامر اللَّه. لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ قال ابن عباس: بعث اللَّه نبیه علیه السلام بشهادة ان لا اله الا اللَّه فلما صدّقوه زادهم الصلاة ثم الزکاة ثم الصیام ثم الحج ثم الجهاد حتى اکمل دینهم لهم فکلّما امروا بشىء فصدقوه، ازدادوا تصدیقا الى تصدیقهم و یقینا مع یقینهم.
وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... الایة. جنود السماوات الملائکة و جنود الارض الانس و الجن و قیل کل ما فى السماوات و الارض بمنزلة الجند له لو شاء لا انتصر به کما ینتصر بالجند و تأویل الایة: لم یکن صدّ المشرکین رسول اللَّه (ص) عن قلة جنود اللَّه و لا عن و هن نصره لکن على علم اللَّه عز و جل و اختیار قوله: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ کان رسول اللَّه (ص) قیل له: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ فکان رسول اللَّه و المؤمنون فى علم الغیب شرّعا فلما نزلت علیه لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ و قال رسول اللَّه (ص) انزلت علىّ سورة هى احب الىّ من الدنیا و ما فیها قالوا له هنیئا لک یا رسول اللَّه بین اللَّه لک امرک فما لنا فنزلت: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها، هذا فى ازاء قوله: وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ، و یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ هذا بازاء قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ التکفیر التغطیة و هو بمعنى المغفرة اى یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ قبل ان یدخلهم الجنة لیدخلوها معرین من الآثام، وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ، اى فى الدار الآخرة و فى حکم اللَّه، فَوْزاً عَظِیماً لما نزلت هذه الآیات قال المنافقون من اهل المدینة و المشرکون من اهل مکة قد اعلم ما یفعل به و باصحابه فما عسى یفعل بنا فنزلت: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ان لن ینصر محمدا و المؤمنین، و قیل ظنهم ان لن ینقلب الرسول و المؤمنون الى اهلیهم ابدا و قیل ظنهم ان للَّه شریکا و ان لن یبعث اللَّه احدا. قوله: عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ، اى یدور علیهم و یعود الیهم ضرر ما دبّروا و یقع الفساد و الهلاک بهم، هذا کقوله: وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ، و الدوائر ما یدور بالرجل من حوادث الدهر و نکباته، وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ ابعدهم من رحمته، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ هیّاها لهم، وَ ساءَتْ مَصِیراً.
وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، فیدفع کید من عادى نبیّه و المؤمنین بما شاء منها. هو الذى جنّد البعوض على نمرود و الهدهد على بلقیس، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً، فى امره، حَکِیماً فى فعله. روى انّ عبد اللَّه بن ابىّ بن سلول قال هب محمدا هزم الیهود و غلبهم فکیف استطاعته بفارس و الروم، فانزل اللَّه تعالى: وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اکثر عددا من فارس و الروم، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً، منیعا فى سلطانه، حَکِیماً، فى تدبیره و صنعه.
إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً، على امّتک یوم القیمة شاهدا لهم بعملهم و قیل شاهد الأنبیاء بالتبلیغ، وَ مُبَشِّراً، للمؤمنین، وَ نَذِیراً للکافرین. مُبَشِّراً، لمن اطاع. نَذِیراً لمن عصى. ثم رجع الى خطاب المؤمنین فقال: لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ اى تطیعوه و تنصروه و تقاتلوا معه بالسیف. العزر و التعزیر النصر مرة بعد اخرى، وَ تُوَقِّرُوهُ اى تعظموه و تفخموه و تدعوه باسم الرسول و باسم النبى و هاهنا وقف تام ثم تبتدء فتقول: وَ تُسَبِّحُوهُ، هذه الهاء واحدة راجعة الى اللَّه سبحانه فى هذه الایة اى تسبّحوا اللَّه و تصلّوا له بُکْرَةً وَ أَصِیلًا بالغداة و العشى. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو لیؤمنوا و یعزروه و یوقروه و یسبحوه بالیاء فیهن لقوله: فى قلوب المؤمنین.
الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ، بالحدیبیة، إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ لانهم باعوا انفسهم من اللَّه بالجنة کقوله: اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ. روى عن یزید بن ابى عبید قال: قلت لسلمة بن الاکوع على اى شیء بایعتم رسول اللَّه یوم الحدیبیة. قال على الموت. و روى عن معقل بن یسار قال: لقد رأیتنى یوم الشجرة و النبى (ص) یبایع الناس و انا رافع غصنا من اغصانها عن رأسه و نحن اربع عشرة مائة قال لم نبایعه على الموت و لکن بایعناه على ان لا نفرّ. قال ابو عیسى معنى الحدیثین صحیح فبایعه جماعة على الموت اى لا بانزال نقاتل بین یدیک ما لم نقتل، و بایعه آخرون و قالوا لا نفرّ فقال لهم النّبی (ص) انتم الیوم خیر اهل الارض.
قوله: یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، قال ابن عباس: یَدُ اللَّهِ بالوفاء لما وعدهم من الخیر، فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، بالوفاء.
و قال السدى: کانوا یأخذون بید رسول اللَّه (ص) و یبایعونه و یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، عند المبایعة. و قیل عقد اللَّه فى هذه البیعة فوق عقدهم، فَمَنْ نَکَثَ، اى نقض و لم یف به فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ، اى علیها و بال ذلک، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ، اتى به وافیا غیر منتقض «فسنؤتیه»، و قرأ اهل العراق فَسَیُؤْتِیهِ بالیاء، أَجْراً عَظِیماً جزیلا و هو الجنة و نعیمها.
سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ، ابن عباس گفت آیت در شأن قومى منافقان فرو آمد از قبایل عرب: جهینه و مزینه و نخع و اسلم و غفار، قومى در مدینه مسکن داشتند و قومى در نواحى مدینه. رسول خدا (ص) شش سال از هجرت گذشته او را آرزوى عمرة خاست و طواف کعبه و زیارت خانه، کس فرستاد باین قبایل عرب و ایشان را بخواند تا چون روند جمعى بسیار باشند نباید که قریش ایشان را از خانه منع کنند و پیش ایشان بحرب باز آیند، از این جهت ایشان را میخواند و جمع میکرد.
قومى که مخلصان بودند و اهل بصیرت اجابت کردند و بیامدند و قومى که منافقان بودند باز نشستند و تخلّف کردند و عذر دروغ آوردند که: شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا رب العالمین ایشان را مخلف خواند، یعنى که ایشان با پس کردهاند از صحبت رسول، همانست که جاى دیگر فرمود: کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا، و قال تعالى: رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا، گفتند ما را اهل و عیالست و جز ما ایشان را قیّم نیست و خرما بنان داریم درین نخلستان و آن را تیمار بر نیست، اکنون ما را آمرزش خواه از خداى باین تخلف که از ما آمد. و کان رسول اللَّه (ص) اذا قبل عذر انسان استغفر له و این سخن آن گه گفتند که رسول باز آمد از حدیبیه و ایشان را عتاب کرد بآن تخلف که کردند. رب العالمین ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن کرد گفت یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ من امر الاستغفار فانهم لا یبالون استغفر لهم النبى اولا یستغفر لهم. آنچ بزبان میگویند که از بهر ما آمرزش خواه در دلشان نیست که ایشان در بند آن نهاند که رسول از بهر ایشان آمرزش خواهد یا نخواهد.
و گفتهاند معنى آنست که در دلشان جز زانست که بزبان گویند زیرا که عذر ایشان نه شغل اهل و عیالست بلکه خبث نیت ایشانست و نفاق که در دل دارند، قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً قرأ حمزة و الکسائى ضرّا بضم الضاد و الآخرون بفتحها.
ایشان ظن بردند که آن تخلف که نمودند وقت را سبب نفع ایشانست در نفس و مال و سبب دفع مضرت از ایشان. رب العالمین خبر داد که اگر از آن نفع و ضر چیزى در راه شماست و بتقدیر و ارادت ماست هیچ کس نتواند که آن دفع کند.
آن گه فرمود: بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً نه چنانست که شما مىگویید و عذر کژ میارید که اللَّه تعالى خود داناست و آگاه از عمل شما و نیت شما.
بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِیهِمْ أَبَداً، اى ظننتم ان العدو یستأصلهم فلا یرجعون، وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ، اى زین الشیطان ذلک فى قلوبکم، و ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ، من علوّ الکفار و انتشار الفساد و ذلک انّهم قالوا ان محمدا و اصحابه اکلة رأس فلا یرجعون فاین تذهبون، انتظروا ما یکون من امرهم، وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً هالکین فاسدین لا تصلحون لخیر. یقال للواحد و الجمع و الذکر و الانثى بور. بار الشیء، هلک و فسد و بارت الارض، لم تثمر و لم تنبت. میگوید بازماندن شما از حدیبیه نه آن را بود که گفتید بل که شما پنداشتید که مشرکان قریش رسول را و مؤمنان را از خان و مان و دیار خویش مستأصل خواهند کرد، یا بکشند ایشان را یا بگریزند و در عالم پراکنده شوند، و این ظن بد که بایشان بردید نموده شیطانست که بر شما آراست و در دل شما افکند. و گفتهاند ظن بد ایشان آن بود که با یکدیگر میگفتند که هیچ مروید با ایشان و خویشتن را عشوه مدهید و مپندارید که از ایشان یکى باز خواهد گشت که اهل مکه ایشان را هلاک کنند و نیست آرند.
رب العالمین فرمود: وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً. شما اید که هلاک کنند شما را و نیست آرند، وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً نارا مسعورة ملهبة. وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ، عن الحدیبیة، إِذَا انْطَلَقْتُمْ، ایها المؤمنون، إِلى مَغانِمَ، خیبر، لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ، الى خیبر نشهد معکم قتال اهلها و ذلک انهم لما انصرفوا من الحدیبیة و عدهم اللَّه فتح خیبر و جعل غنائمها لمن شهد الحدیبیة خاصة عوضا من غنائم اهل مکة اذ انصرفوا منهم على صلح و لم یصیبوا شیئا منهم، قال اللَّه عز و جل: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ، قرأ حمزة و الکسائى: کلم اللَّه بغیر الف جمع کلمة معناه یریدون ان یغیروا وعد اللَّه تعالى لاهل الحدیبیة بغنیمة خیبر خاصة، قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا،، تأویله: لن تستطیعوا ان تتبعونا، کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ، اى من قبل مرجعنا الیکم ان غنیمة خیبر لمن شهد الحدیبیة لیس لغیرهم فیها نصیب، فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا، اى لم یأمر کم اللَّه به بل تحسدوننا ان نشارککم فى الغنیمة، بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا، اى لا یعلمون عن اللَّه ما لهم و علیهم من الدّین الا قلیلا منهم و هو من صدّق اللَّه و الرسول و قیل لا یفقهون من کلام اللَّه الا شیئا قلیلا.
بیان این قصه آنست که: رسول خدا در ماه ذى الحجه از حدیبیه بازگشت و در مدینه همى بود تا ماه محرم درآمد قصد خیبر کرد و جمله یاران مهاجر و انصار که در حدیبیه با وى بودند با وى بخیبر رفتند، چون دیده ایشان بر حصار خیبر افتاد، رسول خدا گفت خربت خیبر، انا اذا نزلنا بساحة قوم، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ بسمع منافقان رسید که در خیبر غنائم فراوان است و رسول خدا بفرمان و وحى اللَّه آن جمله قسمت میکند بر ایشان که در حدیبیه با وى بودند، بعوض آنکه از آنجا بصلح بازگشتند و هیچ غنیمت نیافتند و دیگران را با ایشان در آن مشارکت نیست.
منافقان چون این بشنیدند گفتند: ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ، گذارید ما را تا با شما بیاییم بقتال خیبر و مقصود ایشان نصیب غنیمت بود، رب العالمین فرمود: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ، کلام اینجا فرمان اللَّه است که جز اهل حدیبیه به خیبر نروند و غنیمت خیبر جز بایشان ندهند، منافقان خواستند که این حکم را تغییر کنند، رب العالمین فرمود: یا محمد قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا ایشان را گوى شما نتوانید که کلام خداى را و وعده خداى را دیگرگون کنید و این حکم بگردانید، منافقان گفتند: بَلْ تَحْسُدُونَنا فرمان خداى نه چنین است که شما این بحسد مىگویید تا غنیمت همه شما را باشد و ما را در آن نصیب نبود و خیبر ناحیتى بود در آن حصارهاى بسیار و مال و غنیمت فراوان، مسلمانان از آن حصارها یکان یکان مىستدند و مال همى برداشتند و صفیه دختر حیى اخطب و دو دختر وى را اسیر گرفتند و در بعضى آن حصارها بلال مؤذّن ایشان را نزدیک رسول آورد، در راهى که کشتگان خود را دیدند افتاده، یکى از ایشان فریاد برآورد و بر روى تپانچه زد و بر سر خاک همى کرد. رسول خدا بلال را گفت، اى بىحاصل، رحمت نکردى برین ضعیفان که ایشان را بدین راه آوردى که قرابت خویش را کشته دیدند و تقدیر اللَّه چنان بود که آن صفیه دختر حیى اخطب جفت رسول خداى گشت و روزى ببر روى وى نشان زخم دید، پرسید از وى که این چیست؟ صفیه گفت وقتى بخواب دیدم که ماه آسمان در کنار من افتاد، این خواب با شوى خویش کنانة بن الربیع بگفتم کنانة گفت: ترا همى باید که ملک حجاز پادشاه عرب و عجم محمد شوى تو باشد و بر روى من تپانچه زد، این نشان از آنست.
پس رسول قصد حصار سعد معاذ کرد حصارى عظیم که در همه عرب حصارى از آن حصینتر نبود، مردمان از آن حصارهاى دیگر آنجا میشدند و مال فراوان آنجا همى بردند و مبارزان و جنگیان آنجا بسیار بودند، هر ده شبانه روز رسول بر در آن حصار بنشست، روزى جهودى از حصار بیرون آمد و مبارزت خواست، رسول خدا محمد بن مسلمه پیش وى فرستاد بجنگ و گفت: اللهم انصره. ایشان روى بهم آوردند، درختى بود میان ایشان، هر یکى از ایشان بآن درخت پناه همى برد، آن جهود حمله آورد، محمد بن مسلمه آن زخم وى بدرخت رد کرد، آن گه با جهود گشت و برو ضربتى زد که یک نیمه سرش با روى بدو نیم کرد، پس برادر آن جهود بیرون آمد و مبارزت خواست، زبیر عوام پیش وى باز شد. مادر وى صفیة گفت یا رسول اللَّه پسرم را بکشد رسول گفت نه که پسرت او را کشد، زبیر ضربتى زد که کتف وى با یک نیمه پهلو بیرون انداخت، پس رسول علم ببو بکر داد، آن روز و جهد کرد و حصار گشاده نیامد، دیگر روز بعمر داد هم گشاده نیامد رسول گفت: و اللَّه لاعطینّ الرایة غدا رجلا یحبه اللَّه و رسوله.
پس دیگر روز على را بخواند و علم بوى داد، على رفت و علم بر در حصار خیبر بزد، جهودى بر بام حصار آمد گفت: من انت؟ تو کیستى؟ گفت: من علىام. جهود گفت عالى شد این کار بحق موسى و توریة، پس على بتأیید الهى و قوت ربانى در حصار بدست گرفت و از بوم حصار بر کند و بینداخت چنان که زلزله در حصار خیبر افتاد، بو رافع گوید مولى رسول که: با من هفت تن دیگر از مبارزان عرب بودند خواستیم که در از یک جانب بدیگر جانب گردانیم نتوانستیم، گویند که حلقه آن چهارصد من بود و بعد از آن على رفت تا آن حلقه برگیرد و نتوانست از آن که آن گه که مىبرکند جبرئیل با وى بود بمعاونت، پس على گفت: ما قلعتها بقوة جسمانیة انما قلعتها بقوة ربانیه، پس آن اموال و غنائم که از حصارهاى خیبر یافتند باهل حدیبیة قسمت کردند.
قال الزهرى: ان غنائم خیبر کانت بین اهل الحدیبیة من حضر منهم خیبر و من غاب قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ هم المخلفون عن الحدیبیة، سَتُدْعَوْنَ، یعنى یدعوکم النبى (ص) إِلى قَوْمٍ یعنى الى قتال قوم أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ هم هوازن و غطفان و قیل هم الروم غزاهم رسول اللَّه (ص) فى تبوک و قیل یدعوهم ابو بکر الى بنى حنیفة مع مسیلمة الکذاب و قیل یدعوهم عمر الى فارس و قیل المخلفون عن تبوک و کانوا ثلاثة اصناف: صنف کفروا و نزل فیهم: سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِیمٍ و صنف اسلموا و هم الذین اعترفوا بذنوبهم و صنف هم آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ و هم المعنیّون بهذه الایة: تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ، یعنى او هم یسلمون و قیل معناه الى ان یسلموا فلما حذف ان رفع الفعل، فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً فى الدنیا الغنیمة و فى الآخرة الجنة و قیل الغنیمة فحسب فى قول من حمل هم على المنافقین و جعل الداعى غیر النبى (ص) لانهم اذا اظهروا الایمان لزم الخلفاء و المؤمنین اجرائهم مجرى المخلصین، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ عن غزوة الحدیبیة، یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً فى الآخرة. فلما نزلت هذه الایة قال اهل الزمانة و کیف بنا یا رسول اللَّه فانزل اللَّه تعالى: لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ، اى لیس علیه اثم فى التخلف عن الجهاد لانه کالطائر المقصوص الجناح لا یمتنع على من قصده، وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ، من العلة اللازمة احدى الرجلین او کلتیهما، حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ الذى لا قوة به، حَرَجٌ.
و تم الکلام ثم قال: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، فیما یأمره و ینهاه، یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ، اى یعرض عن الطاعة، یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً و قرأ اهل المدینة و الشام ندخله و نعذّبه بالنون فیهما و قرأ الآخرون بالیاء لقوله: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۱ - النوبة الثانیة
این سورة را دو نام است: سوره «ق» و سوره «الباسقات»، هزار و چهارصد و نود و چهار حرف است. سیصد و پنجاه و هفت کلمت و چهل و پنج آیت، جمله بمکه فرو آمد مگر یک آیت: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ این یک آیت بمدینه فرو آمد بقول ابن عباس و قتاده و باقى همه یکى است و در این سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ، دیگر: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ این هر دو آیت منسوخ است بآیت سیف.
و در فضیلت سورة ابىّ بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة ق هوّن اللَّه علیه ثارات الموت و سکراته.
قوله تعالى: ق اقوال مفسران مختلف است در معنى ق ابن عباس گفت: نامى است از نامهاى اللَّه. سوگند بآن یاد کرده چنانک بقرآن یاد کرده.
محمد بن کعب القرظى گفت افتتاح نام اللَّه است قادر و قاهر و قابض قدّوس و قریب و قیّوم و معنى آنست که انا اللَّه القادر القابض انا القدوس القوى، و بر یک حرف اختصار کرد بر مذهب اختصار و عادت عرب که گفتهاند: قد قلت لها قفى فقالت قاف.
قتاده گفت نام قرآن است، شعبى گفت نام سورة است، ضحاک گفت کوهى است گرد زمین درآمده از زمرد سبز و سبزى آسمان از فروغ آنست و هر چه در زمین بدست خلق افتاده از زمرد همه از آنست. وهب منبه آورده که ذو القرنین گرد عالم میگشت تا بکوه قاف رسید و گرد کوه قاف کوههاى خرد دید. رب العالمین کوه با وى بسخن آورد تا از وى پرسید که ما انت؟ تو چه باشى و نامت چیست؟
گفت: انا قاف، منم قاف گرد عالم درآمده، گفت این کوههاى خرد چیست؟
گفت این رگهاى منست و در هر بقعتى و در هر شهرى از شهرهاى زمین از من رگى است بدو پیوسته، هر آن زمین که بارادت حق آن را زلزله خواهد رسید مرا فرماید تا رگى از رگهاى خود بجنبانم که بآن زمین پیوسته تا آن را زلزله افتد. ذو القرنین گفت یا قاف از عظمت اللَّه با ما چیزى بگوى گفت یا ذا القرنین انّ شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازه و هم و فهم بیرونست. بعظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت بوصف او رسد. گفت آخر آنچ کمتر است و در تحت وصف آید چیزى بگوى، گفت وراء من زمینى است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن، همه کوهاناند پر از برف، و رنه آن برف بودى من از حرارت دوزخ چون ار زیر بگداختید، ذو القرنین گفت زدنى یا قاف، نکتهاى بگوى دیگر از عظمت و جلال حق گفت جبرئیل امین کمر بسته در حجب هیبت ایستاده، هر ساعتى از عظمت و سیاست درگاه جبروت بر خود بلرزد رعدهاى بر وى افتد. رب العالمین از آن رعده وى صد هزار ملک بیافریند، صفها برکشیده در حضرت، بنعت هیبت سر در پیش افکنده و گوش بر فرمان نهاده، تا یک بار از حضرت عزت ندا آید که سخن گوئید، همه گویند «لا اله الا اللَّه» و بیش از این نگویند، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا الى قوله وَ قالَ صَواباً یعنى لا اله الا اللَّه و قیل معنى قوله: ق: قف یا محمد على اداء الرسالة و العمل بما امرت. و قیل معناه قضى الامر کقوله: حم، اى حمّ ما هو کائن و الاحسن ان یقال هو من الحروف المقطّعة على ما سبق امثاله.
وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، اى الشریف الکریم على اللَّه الکثیر الخیر، العظیم الشأن، هذا قسم جوابه محذوف لدلالة ما بعده من الکلام علیه، تأویله: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ان الرسول صادق و الساعة حق. و بر قول ایشان که گفتند قضى الامر جواب مقدم است تقدیره: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، قضى الامر باین قرآن بزرگوار که کار گزاردند و حکم راندند در ازل و قیل جوابه: بَلْ عَجِبُوا و جوابات القسم سبعة: انّ الشدیدة کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ الى قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ. و ان الخفیفة کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، و ما النفى کقوله: وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ، و اللام المفتوحة، کقوله: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ، و لا کقوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ و قد کقوله: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، الى قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، و بل کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ یعرفون نسبه و صدقه و امانته، فَقالَ الْکافِرُونَ هذا، اى هذا الذى یقول ان نبعث، شَیْءٌ عَجِیبٌ و قیل اختیار اللَّه محمدا للرسالة و الانذار شىء عجیب، اگر کسى گوید در سوره ص و قال الکافرون بواو و گفت و اینجا بفا گفت چه فرق است؟ جواب آنست که عرب استعمال فا جایى کنند که ثانى باول متصل بود که در فا معنى اتصال است و اینجا شَیْءٌ عَجِیبٌ متصل است بآنچه گفت عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ و این معنى اتصال در سوره ص نیست لا جرم بواو گفت نه بفا.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، استفهام انکار و استبعاد و العامل فیه مضمر تقدیره انبعث؟ ا نرجع؟ اذا متنا و کنا ترابا ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ، عن الصدق لا یکون. و لیس المراد بعد الزمان و قیل بعید اى محال هذا کقوله: إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ.
الرجع الجواب و الرجع الرد و الرجع المطر، نطق بکلّها القرآن، فالرجع فى قوله تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ، و فى قوله: وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی، معناهما الرد و الرجع فى قوله: أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا معناه الجواب. و الرجع فى قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ، معناه المطر.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، اى ما تاکل من لحومهم و دمائهم و عظمهم لا یعزب عن علمنا شیء. قال السدى هو الموت یقول قد علمنا من یموت منهم و من یبقى وَ عِنْدَنا اى و مع هذا عندنا کِتابٌ کتب فیه ذلک و هو اللوح المحفوظ مکتوب فیه موتهم و مکثهم فى القبور و مبعثهم یوم القیمة و الحفیظ بمعنى المحفوظ و قیل الحفیظ بمعنى الحافظ اى حافظ لعدّتهم و اسمائهم، قال الحسن هذا وعد من اللَّه لنبیّه بنصرته و اظهار دینه على سائر الادیان، فقال: قد علمنا ما تنقص منهم بان یقتلوا او یموتوا او ینتقلوا عن دینهم، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ فیه نصرک علیهم فلا تضیقن صدرک. و قیل قد علمنا ما تنقص الارض، اى ما یبلى منهم و ما یبقى. لانّ العصعص لا تأکله الارض کما جاء فى الحدیث کلّ ابن آدم یبلى الا عجب الذنب و فیه یرکّب و ابدان الانبیاء و الشهداء ایضا لا تبلى وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ محفوظ من الشیاطین و من ان یتغیر.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ، اى بمحمد و القرآن، لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ مختلط ملتبس و معنى اختلاط امرهم انّهم یقولون للنبى (ص) مرّة ساحر و مرّة کاهن مجنون و یقولون للقرآن مرّة سحر و مرّة رجز و مرّة مفترى و یقولون فى امر البعث مرّة إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و مرّة لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی و مرّة ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قیل فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ اى متناقض بانکارهم القدرة على الاعادة مع اقرارهم بالقدرة على الابتداء فکان امرهم مختلطا ملتبسا و کل کلام او امر لیس بثابت مقید فهو مریج فعیل من مرج اذا اضطرب یقال مرج الامر و مرج الدین و مرج الخاتم فى اصبعى اذا قلق من الهزال و فى الحدیث مرجت عهودهم و اماناتهم. و قیل مریج فعیل بمعنى مفعول من قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ معناه خلّاهما.
معنى آنست که دو دریا فرا یکدیگر گذاشت. المرج المرعى لان السّرح فیه مخلاة لیس علیها لجم، مرغزار را مرج گویند یعنى که چرندگان بىلگام سر فرا داده و آنجا فرا گذاشته. ثم دلّهم على قدرته. فقال: أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها، بغیر عمد، وَ زَیَّنَّاها، بالکواکب و الشمس و القمر، وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ شقوق و صدوع و عیوب. اى لیس فیها تفاوت و لا اختلاف. و قیل ما لها من فروج یمکن السلوک فیه و اما الملائکة فینزلون من الباب و یعرجون الى الباب ثم یطبق الباب. واحدها فرج و هو الشقّ و لهذا سمى القباء المشقوق فروجا لبس رسول اللَّه (ص) فروجا من حریر ثم نزع. قوله: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، اى بسطناها على وجه الماء الى ما لا یعلمون من غایتها و هذا دلیل على ان الارض مبسوطة و لیست على شکل الکرة، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، جبالا ثوابت، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. اى من کل صنف حسن کریم یبهج به من الاشجار و النبات و قال فى موضع آخر ذات بهجة و قیل الضمیر یعود الى الرواسى. و الزوج البهیج الذهب و الفضة و سائر الفلزات.
تَبْصِرَةً اى جعلنا ذلک تبصرة، وَ ذِکْرى، اى تبصیرا و تذکیرا و تنبیها، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ لان من قدر على خلق السماوات و الارض و النبات قدر على بعثهم. گفتهاند تبصرة و ذکرى دو ناماند شریعت و حقیقت را، تبصرة حقیقت است و ذکرى شریعت است. شریعت بواسطه است و حقیقت بمکاشفت، شریعت خدمت است بر شریطة و حقیقت غربة است بر مشاهده. شریعت بىبدى است و حقیقت بیخودى. اهل شریعت فریضه گزاراناند، و معصیتگذاران، اهل حقیقت از خویش گریزان و بیکى نازان. قبله اهل شریعت کعبه است، قبله اهل حقیقت فوق العرش.
میدان حساب اهل شریعت موقف است، میدان حساب اهل حقیقت حضرت سلطان.
ثمره اهل شریعت بهشت است ثمره اهل حقیقت لقاء و رضاء رحمن.
قوله: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب من جانب السماء ماءً مُبارَکاً، اى مطرا یلبث فى اجزاء الارض فینبع طول السنة و قیل مبارکا للخلق فیه برکات و منافع، فَأَنْبَتْنا، اى اخرجنا من الارض، بِهِ، اى بذلک الماء جَنَّاتٍ، اى الاشجار و الفواکه و الثمار، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ اى و حبا یحصد کالبرّ و الشعیر و سائر الحبوب التی تحصد و تدّخر فاضاف الحب الى الحصد و هو اضافة الشیء الى صفته کمسجد الجامع و ربیع الاول و حق الیقین و حبل الورید و نحوها و قیل معناه و حبّ النبت الحصید لان النبت یحصد لا الحبّ.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ اى طوالا عجیبة الخلق یقال بسقت بسوقا اذا طالت.
و قیل باسقات، اى حوامل من قولهم بسقت الشاة اذا حملت، لَها طَلْعٌ اى ثمر و حمل، سمّى بذلک لانه یطلع و الطلع اول ما یظهر قبل ان ینشق، نَضِیدٌ اى متراکب متراکم منضود بعضه على بعض فى اکمامه فاذا خرج من اکمامه فلیس بنضید و المعنى ثمارها فى حلوقها و رؤسها لا کسائر الاشجار تتفرق ثمارها، قال ابو عبیدة: نخل الجنة نَضِیدٌ ما بین اصله الى فرعه کلما نزعت رطبة عادت الین من الزبد و احلى من العسل.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، اى جعلناها رزقا للعباد، وَ أَحْیَیْنا بِهِ اى بذلک الماء بَلْدَةً مَیْتاً، فاهتزّت بالنبات و حییت، روى ابو هریرة قال: کان النبى (ص) اذا جاءهم المطر فسالت المیازیب قال: لا محل علیکم العام اى الجدب، کَذلِکَ الْخُرُوجُ من قبورکم یوم البعث بعد ان کنتم امواتا. قال ابن عباس: ینزل اللَّه من السماء مطرا کنطف الرجال فینبت علیه اللحم و العظام و الاجساد فیرجع کلّ روح الى جسده.
قوله: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، قوم من بقایا ثمود کانوا على بئر بارض الیمامة ارسل الیهم نبىّ اسمه حنظلة بن صفوان فقتلوا نبیّهم، و ثَمُودُ هم ثمود بن عابر و هو عاد الآخرة.
وَ عادٌ، و هو عاد ارم و هو عاد الاولى وَ فِرْعَوْنُ موسى اسمه الولید بن مصعب بن الریان، وَ إِخْوانُ لُوطٍ لفظ عربى لا عن اخوة نسب او دین.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الایکة الغیضة من الشجر و ایکة اسم لارض مدین و هم قوم شعیب، وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، هو ملک الیمن سمى تبعا لکثرة اتباعه و کان یعبد النار فاسلم و دعا قومه الى الاسلام و هم حمیر فکذّبوه و ذکرنا قصته فى سورة الدخان، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ، اى کلّ هؤلاء المذکورین، کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اى وجب انزال ما توعدتهم على السنة الرسل من العقاب، ثم انزل جوابا لقولهم: ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، یعنى أ فعجزنا عن الخلق الاول فنعجز عن الخلق الثانى و هذا تقریر لهم لانهم اعترفوا، بالخلق الاول الذى هو الإبداء و انکروا البعث الذى هو الخلق الثانى.
قال الحسن الخلق الاول خلق آدم من تراب، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ، اى فى شکّ، مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت، لبس الشیطان علیهم بشبهة اللبس اختلاط الظن و التباس الامر تقول لبّس فلان هذا الامر تلبیسا و لبسه علىّ خفیفا. قال اللَّه عز و جل: وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ.
قوله: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ، اى یحدث به قلبه و یخطر بباله لم یفعله بعد اى لا یخفى علینا سرائره و ضمائره، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ هذا قرب العلم اى نحن اعلم بضمیره ممن کان فى القرب منه بمنزلة حبل الورید و الحبل هو الورید فاضاف الى نفسه لاختلاف اللفظین و جمعه اوردة و هى العروق التی تجرى فیها النفس و الاوداج التی فیها الدم. و یقال الوریدان عرقان خلف النیاط و یقال خلف الودجین و هو فى العنق و الصدر ورید و فى الساق نسا و فى الید ابجل و فى الظهر ابهر.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ، التلقّى و التلقّن واحد قال اللَّه تعالى: فَتَلَقَّى آدَمُ معناه تلقّن و المتلقّیان الملکان الموکّلان بالانسان و هما کاتباه و هو ان اللَّه عز و جل و کلّ بالانسان مع علمه باحواله ملکین باللیل و ملکین بالنهار یحفظان عمله و یکتبان اثره الزاما للحجة، احدهما عن یمینه یکتب الحسنات و الآخر عن شماله یکتب السیّئات فذلک قوله: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ و لم یقل قعیدان لانه اراد عن الیمین قَعِیدٌ و عن الشمال قَعِیدٌ فاکتفى باحدهما عن الآخر و القعید المقاعد کالجلیس و الاکیل و الشریب. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، اى ما یتکلم من کلام فیلفظه أی یرمیه من فیه، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ، حافظ، عَتِیدٌ. حاضر اینما کان. قال الحسن: انّ الملائکة یجتنبون الانسان على حالین عند غائطه و عند جماعه. و قال مجاهد: یکتبان علیه حتى انینه فى مرضه، و قال عکرمة: لا یکتبان الا ما یوجر علیه او یوزر فیه. قال الحسن: عجبت لابن آدم ملکاه على نابیه قعد هذا على نابه و قعد هذا على نابه، لسانه قلم لهما و ریقه مداد لهما، کیف یتکلم فیما لا یعنیه. و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص) ان مقعد ملکیک على ثنیتیک لسانک قلمهما و ریقک مدادهما و انت تجرى فیما لا یعنیک لا تستحیى من اللَّه و لا منهما.
و عن ابى امامة: قال قال رسول اللَّه (ص) کاتب الحسنات على یمین الرجل و کاتب السیئات على یسار الرجل و کاتب الحسنات امیر على کاتب السیئات. فاذا عمل حسنة کتبها صاحب الیمین عشرا و اذا عمل سیئة قال صاحب الیمین لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعله یسبح او یستغفر، و عن الحسن عن ابى هریرة و انس قالا: قال رسول اللَّه ما من حافظین یرفعان الى اللَّه ما حفظا فیرى اللَّه تعالى فى اول الصحیفة خیرا او فى آخرها خیرا الا قال لملئکته اشهدوا انى قد غفرت لعبدى ما بین طرفى الصحیفة، و عن ثابت عن انس ان رسول اللَّه (ص) قال: ان اللَّه تبارک و تعالى وکّل بعبده المؤمن ملکین یکتبان عمله فاذا مات قال الملکان اللذان وکّلا به یکتبان عمله قد مات فلان فتأذن لنا فنصعد الى السماء فیقول اللَّه عز و جل سمائى مملوءة من ملائکتى یسبّحون فیقولان فاین فیقول قوما على قبر عبدى فکبّرانى و هلّلانى و اکتبا ذلک لعبدى الى یوم القیمة.
و در فضیلت سورة ابىّ بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة ق هوّن اللَّه علیه ثارات الموت و سکراته.
قوله تعالى: ق اقوال مفسران مختلف است در معنى ق ابن عباس گفت: نامى است از نامهاى اللَّه. سوگند بآن یاد کرده چنانک بقرآن یاد کرده.
محمد بن کعب القرظى گفت افتتاح نام اللَّه است قادر و قاهر و قابض قدّوس و قریب و قیّوم و معنى آنست که انا اللَّه القادر القابض انا القدوس القوى، و بر یک حرف اختصار کرد بر مذهب اختصار و عادت عرب که گفتهاند: قد قلت لها قفى فقالت قاف.
قتاده گفت نام قرآن است، شعبى گفت نام سورة است، ضحاک گفت کوهى است گرد زمین درآمده از زمرد سبز و سبزى آسمان از فروغ آنست و هر چه در زمین بدست خلق افتاده از زمرد همه از آنست. وهب منبه آورده که ذو القرنین گرد عالم میگشت تا بکوه قاف رسید و گرد کوه قاف کوههاى خرد دید. رب العالمین کوه با وى بسخن آورد تا از وى پرسید که ما انت؟ تو چه باشى و نامت چیست؟
گفت: انا قاف، منم قاف گرد عالم درآمده، گفت این کوههاى خرد چیست؟
گفت این رگهاى منست و در هر بقعتى و در هر شهرى از شهرهاى زمین از من رگى است بدو پیوسته، هر آن زمین که بارادت حق آن را زلزله خواهد رسید مرا فرماید تا رگى از رگهاى خود بجنبانم که بآن زمین پیوسته تا آن را زلزله افتد. ذو القرنین گفت یا قاف از عظمت اللَّه با ما چیزى بگوى گفت یا ذا القرنین انّ شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازه و هم و فهم بیرونست. بعظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت بوصف او رسد. گفت آخر آنچ کمتر است و در تحت وصف آید چیزى بگوى، گفت وراء من زمینى است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن، همه کوهاناند پر از برف، و رنه آن برف بودى من از حرارت دوزخ چون ار زیر بگداختید، ذو القرنین گفت زدنى یا قاف، نکتهاى بگوى دیگر از عظمت و جلال حق گفت جبرئیل امین کمر بسته در حجب هیبت ایستاده، هر ساعتى از عظمت و سیاست درگاه جبروت بر خود بلرزد رعدهاى بر وى افتد. رب العالمین از آن رعده وى صد هزار ملک بیافریند، صفها برکشیده در حضرت، بنعت هیبت سر در پیش افکنده و گوش بر فرمان نهاده، تا یک بار از حضرت عزت ندا آید که سخن گوئید، همه گویند «لا اله الا اللَّه» و بیش از این نگویند، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا الى قوله وَ قالَ صَواباً یعنى لا اله الا اللَّه و قیل معنى قوله: ق: قف یا محمد على اداء الرسالة و العمل بما امرت. و قیل معناه قضى الامر کقوله: حم، اى حمّ ما هو کائن و الاحسن ان یقال هو من الحروف المقطّعة على ما سبق امثاله.
وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، اى الشریف الکریم على اللَّه الکثیر الخیر، العظیم الشأن، هذا قسم جوابه محذوف لدلالة ما بعده من الکلام علیه، تأویله: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ان الرسول صادق و الساعة حق. و بر قول ایشان که گفتند قضى الامر جواب مقدم است تقدیره: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، قضى الامر باین قرآن بزرگوار که کار گزاردند و حکم راندند در ازل و قیل جوابه: بَلْ عَجِبُوا و جوابات القسم سبعة: انّ الشدیدة کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ الى قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ. و ان الخفیفة کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، و ما النفى کقوله: وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ، و اللام المفتوحة، کقوله: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ، و لا کقوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ و قد کقوله: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، الى قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، و بل کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ یعرفون نسبه و صدقه و امانته، فَقالَ الْکافِرُونَ هذا، اى هذا الذى یقول ان نبعث، شَیْءٌ عَجِیبٌ و قیل اختیار اللَّه محمدا للرسالة و الانذار شىء عجیب، اگر کسى گوید در سوره ص و قال الکافرون بواو و گفت و اینجا بفا گفت چه فرق است؟ جواب آنست که عرب استعمال فا جایى کنند که ثانى باول متصل بود که در فا معنى اتصال است و اینجا شَیْءٌ عَجِیبٌ متصل است بآنچه گفت عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ و این معنى اتصال در سوره ص نیست لا جرم بواو گفت نه بفا.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، استفهام انکار و استبعاد و العامل فیه مضمر تقدیره انبعث؟ ا نرجع؟ اذا متنا و کنا ترابا ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ، عن الصدق لا یکون. و لیس المراد بعد الزمان و قیل بعید اى محال هذا کقوله: إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ.
الرجع الجواب و الرجع الرد و الرجع المطر، نطق بکلّها القرآن، فالرجع فى قوله تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ، و فى قوله: وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی، معناهما الرد و الرجع فى قوله: أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا معناه الجواب. و الرجع فى قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ، معناه المطر.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، اى ما تاکل من لحومهم و دمائهم و عظمهم لا یعزب عن علمنا شیء. قال السدى هو الموت یقول قد علمنا من یموت منهم و من یبقى وَ عِنْدَنا اى و مع هذا عندنا کِتابٌ کتب فیه ذلک و هو اللوح المحفوظ مکتوب فیه موتهم و مکثهم فى القبور و مبعثهم یوم القیمة و الحفیظ بمعنى المحفوظ و قیل الحفیظ بمعنى الحافظ اى حافظ لعدّتهم و اسمائهم، قال الحسن هذا وعد من اللَّه لنبیّه بنصرته و اظهار دینه على سائر الادیان، فقال: قد علمنا ما تنقص منهم بان یقتلوا او یموتوا او ینتقلوا عن دینهم، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ فیه نصرک علیهم فلا تضیقن صدرک. و قیل قد علمنا ما تنقص الارض، اى ما یبلى منهم و ما یبقى. لانّ العصعص لا تأکله الارض کما جاء فى الحدیث کلّ ابن آدم یبلى الا عجب الذنب و فیه یرکّب و ابدان الانبیاء و الشهداء ایضا لا تبلى وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ محفوظ من الشیاطین و من ان یتغیر.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ، اى بمحمد و القرآن، لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ مختلط ملتبس و معنى اختلاط امرهم انّهم یقولون للنبى (ص) مرّة ساحر و مرّة کاهن مجنون و یقولون للقرآن مرّة سحر و مرّة رجز و مرّة مفترى و یقولون فى امر البعث مرّة إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و مرّة لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی و مرّة ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قیل فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ اى متناقض بانکارهم القدرة على الاعادة مع اقرارهم بالقدرة على الابتداء فکان امرهم مختلطا ملتبسا و کل کلام او امر لیس بثابت مقید فهو مریج فعیل من مرج اذا اضطرب یقال مرج الامر و مرج الدین و مرج الخاتم فى اصبعى اذا قلق من الهزال و فى الحدیث مرجت عهودهم و اماناتهم. و قیل مریج فعیل بمعنى مفعول من قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ معناه خلّاهما.
معنى آنست که دو دریا فرا یکدیگر گذاشت. المرج المرعى لان السّرح فیه مخلاة لیس علیها لجم، مرغزار را مرج گویند یعنى که چرندگان بىلگام سر فرا داده و آنجا فرا گذاشته. ثم دلّهم على قدرته. فقال: أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها، بغیر عمد، وَ زَیَّنَّاها، بالکواکب و الشمس و القمر، وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ شقوق و صدوع و عیوب. اى لیس فیها تفاوت و لا اختلاف. و قیل ما لها من فروج یمکن السلوک فیه و اما الملائکة فینزلون من الباب و یعرجون الى الباب ثم یطبق الباب. واحدها فرج و هو الشقّ و لهذا سمى القباء المشقوق فروجا لبس رسول اللَّه (ص) فروجا من حریر ثم نزع. قوله: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، اى بسطناها على وجه الماء الى ما لا یعلمون من غایتها و هذا دلیل على ان الارض مبسوطة و لیست على شکل الکرة، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، جبالا ثوابت، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. اى من کل صنف حسن کریم یبهج به من الاشجار و النبات و قال فى موضع آخر ذات بهجة و قیل الضمیر یعود الى الرواسى. و الزوج البهیج الذهب و الفضة و سائر الفلزات.
تَبْصِرَةً اى جعلنا ذلک تبصرة، وَ ذِکْرى، اى تبصیرا و تذکیرا و تنبیها، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ لان من قدر على خلق السماوات و الارض و النبات قدر على بعثهم. گفتهاند تبصرة و ذکرى دو ناماند شریعت و حقیقت را، تبصرة حقیقت است و ذکرى شریعت است. شریعت بواسطه است و حقیقت بمکاشفت، شریعت خدمت است بر شریطة و حقیقت غربة است بر مشاهده. شریعت بىبدى است و حقیقت بیخودى. اهل شریعت فریضه گزاراناند، و معصیتگذاران، اهل حقیقت از خویش گریزان و بیکى نازان. قبله اهل شریعت کعبه است، قبله اهل حقیقت فوق العرش.
میدان حساب اهل شریعت موقف است، میدان حساب اهل حقیقت حضرت سلطان.
ثمره اهل شریعت بهشت است ثمره اهل حقیقت لقاء و رضاء رحمن.
قوله: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب من جانب السماء ماءً مُبارَکاً، اى مطرا یلبث فى اجزاء الارض فینبع طول السنة و قیل مبارکا للخلق فیه برکات و منافع، فَأَنْبَتْنا، اى اخرجنا من الارض، بِهِ، اى بذلک الماء جَنَّاتٍ، اى الاشجار و الفواکه و الثمار، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ اى و حبا یحصد کالبرّ و الشعیر و سائر الحبوب التی تحصد و تدّخر فاضاف الحب الى الحصد و هو اضافة الشیء الى صفته کمسجد الجامع و ربیع الاول و حق الیقین و حبل الورید و نحوها و قیل معناه و حبّ النبت الحصید لان النبت یحصد لا الحبّ.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ اى طوالا عجیبة الخلق یقال بسقت بسوقا اذا طالت.
و قیل باسقات، اى حوامل من قولهم بسقت الشاة اذا حملت، لَها طَلْعٌ اى ثمر و حمل، سمّى بذلک لانه یطلع و الطلع اول ما یظهر قبل ان ینشق، نَضِیدٌ اى متراکب متراکم منضود بعضه على بعض فى اکمامه فاذا خرج من اکمامه فلیس بنضید و المعنى ثمارها فى حلوقها و رؤسها لا کسائر الاشجار تتفرق ثمارها، قال ابو عبیدة: نخل الجنة نَضِیدٌ ما بین اصله الى فرعه کلما نزعت رطبة عادت الین من الزبد و احلى من العسل.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، اى جعلناها رزقا للعباد، وَ أَحْیَیْنا بِهِ اى بذلک الماء بَلْدَةً مَیْتاً، فاهتزّت بالنبات و حییت، روى ابو هریرة قال: کان النبى (ص) اذا جاءهم المطر فسالت المیازیب قال: لا محل علیکم العام اى الجدب، کَذلِکَ الْخُرُوجُ من قبورکم یوم البعث بعد ان کنتم امواتا. قال ابن عباس: ینزل اللَّه من السماء مطرا کنطف الرجال فینبت علیه اللحم و العظام و الاجساد فیرجع کلّ روح الى جسده.
قوله: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، قوم من بقایا ثمود کانوا على بئر بارض الیمامة ارسل الیهم نبىّ اسمه حنظلة بن صفوان فقتلوا نبیّهم، و ثَمُودُ هم ثمود بن عابر و هو عاد الآخرة.
وَ عادٌ، و هو عاد ارم و هو عاد الاولى وَ فِرْعَوْنُ موسى اسمه الولید بن مصعب بن الریان، وَ إِخْوانُ لُوطٍ لفظ عربى لا عن اخوة نسب او دین.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الایکة الغیضة من الشجر و ایکة اسم لارض مدین و هم قوم شعیب، وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، هو ملک الیمن سمى تبعا لکثرة اتباعه و کان یعبد النار فاسلم و دعا قومه الى الاسلام و هم حمیر فکذّبوه و ذکرنا قصته فى سورة الدخان، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ، اى کلّ هؤلاء المذکورین، کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اى وجب انزال ما توعدتهم على السنة الرسل من العقاب، ثم انزل جوابا لقولهم: ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، یعنى أ فعجزنا عن الخلق الاول فنعجز عن الخلق الثانى و هذا تقریر لهم لانهم اعترفوا، بالخلق الاول الذى هو الإبداء و انکروا البعث الذى هو الخلق الثانى.
قال الحسن الخلق الاول خلق آدم من تراب، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ، اى فى شکّ، مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت، لبس الشیطان علیهم بشبهة اللبس اختلاط الظن و التباس الامر تقول لبّس فلان هذا الامر تلبیسا و لبسه علىّ خفیفا. قال اللَّه عز و جل: وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ.
قوله: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ، اى یحدث به قلبه و یخطر بباله لم یفعله بعد اى لا یخفى علینا سرائره و ضمائره، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ هذا قرب العلم اى نحن اعلم بضمیره ممن کان فى القرب منه بمنزلة حبل الورید و الحبل هو الورید فاضاف الى نفسه لاختلاف اللفظین و جمعه اوردة و هى العروق التی تجرى فیها النفس و الاوداج التی فیها الدم. و یقال الوریدان عرقان خلف النیاط و یقال خلف الودجین و هو فى العنق و الصدر ورید و فى الساق نسا و فى الید ابجل و فى الظهر ابهر.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ، التلقّى و التلقّن واحد قال اللَّه تعالى: فَتَلَقَّى آدَمُ معناه تلقّن و المتلقّیان الملکان الموکّلان بالانسان و هما کاتباه و هو ان اللَّه عز و جل و کلّ بالانسان مع علمه باحواله ملکین باللیل و ملکین بالنهار یحفظان عمله و یکتبان اثره الزاما للحجة، احدهما عن یمینه یکتب الحسنات و الآخر عن شماله یکتب السیّئات فذلک قوله: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ و لم یقل قعیدان لانه اراد عن الیمین قَعِیدٌ و عن الشمال قَعِیدٌ فاکتفى باحدهما عن الآخر و القعید المقاعد کالجلیس و الاکیل و الشریب. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، اى ما یتکلم من کلام فیلفظه أی یرمیه من فیه، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ، حافظ، عَتِیدٌ. حاضر اینما کان. قال الحسن: انّ الملائکة یجتنبون الانسان على حالین عند غائطه و عند جماعه. و قال مجاهد: یکتبان علیه حتى انینه فى مرضه، و قال عکرمة: لا یکتبان الا ما یوجر علیه او یوزر فیه. قال الحسن: عجبت لابن آدم ملکاه على نابیه قعد هذا على نابه و قعد هذا على نابه، لسانه قلم لهما و ریقه مداد لهما، کیف یتکلم فیما لا یعنیه. و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص) ان مقعد ملکیک على ثنیتیک لسانک قلمهما و ریقک مدادهما و انت تجرى فیما لا یعنیک لا تستحیى من اللَّه و لا منهما.
و عن ابى امامة: قال قال رسول اللَّه (ص) کاتب الحسنات على یمین الرجل و کاتب السیئات على یسار الرجل و کاتب الحسنات امیر على کاتب السیئات. فاذا عمل حسنة کتبها صاحب الیمین عشرا و اذا عمل سیئة قال صاحب الیمین لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعله یسبح او یستغفر، و عن الحسن عن ابى هریرة و انس قالا: قال رسول اللَّه ما من حافظین یرفعان الى اللَّه ما حفظا فیرى اللَّه تعالى فى اول الصحیفة خیرا او فى آخرها خیرا الا قال لملئکته اشهدوا انى قد غفرت لعبدى ما بین طرفى الصحیفة، و عن ثابت عن انس ان رسول اللَّه (ص) قال: ان اللَّه تبارک و تعالى وکّل بعبده المؤمن ملکین یکتبان عمله فاذا مات قال الملکان اللذان وکّلا به یکتبان عمله قد مات فلان فتأذن لنا فنصعد الى السماء فیقول اللَّه عز و جل سمائى مملوءة من ملائکتى یسبّحون فیقولان فاین فیقول قوما على قبر عبدى فکبّرانى و هلّلانى و اکتبا ذلک لعبدى الى یوم القیمة.
رشیدالدین میبدی : ۵۱- سورة الذاریات
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ، و از هر چیز بیافریدیم جفتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۴۹) تا مگر دریابید و پند بپذیرید.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ، گریزید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) من شما را آگاه کننده ترسانندهام آشکارا.
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، و با خداى، خداى دیگر انباز مکنید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۱) که من شما را آگاه کنندهاىام ترساننده آشکارا.
کَذلِکَ، هم چنان، ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ، نیامد بایشان که پیش از ایشان بودند هیچ فرستادهاى، إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۵۲) مگر که گفتند جادوست و دیوانه.
أَ تَواصَوْا بِهِ وصیت و اندرز کردند، بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۵۳)، ایشان قومىاند از طاعت سرکش.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ، روى گردان، از ایشان فرا گذار، فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (۵۴) بر تو جاى ملامت و نکوهیدن نیست.
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (۵۵) و پند ده در یاد که پند و یاد کرد سود دارد گرویدگان را.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ، نیافریدیم پرى و آدمى را، إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶) مگر مرا پرستید و مرا خوانید.
ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ، نمىخواهم از ایشان که مرا روزى دهند، وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (۵۷) و نمىخواهم که مرا چیزى خورانند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ اللَّه اوست که روزى ده است و روزى رسان، ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (۵۸) با نیروى پاک صفت.
فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً، ایشانراست که ستم کردند بهرهاى از عذاب، مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ، همچون بهره پیشینیان که چون ایشان بودند، فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (۵۹) ایدون باد که نشتاوانند مرا.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هلاک و نفرین و تباهى ایشان را که کافر شدند، مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۶۰) از آن روز که ایشان را مىوعده دهند و مى تهدید کنند.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ، گریزید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) من شما را آگاه کننده ترسانندهام آشکارا.
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، و با خداى، خداى دیگر انباز مکنید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۱) که من شما را آگاه کنندهاىام ترساننده آشکارا.
کَذلِکَ، هم چنان، ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ، نیامد بایشان که پیش از ایشان بودند هیچ فرستادهاى، إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۵۲) مگر که گفتند جادوست و دیوانه.
أَ تَواصَوْا بِهِ وصیت و اندرز کردند، بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۵۳)، ایشان قومىاند از طاعت سرکش.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ، روى گردان، از ایشان فرا گذار، فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (۵۴) بر تو جاى ملامت و نکوهیدن نیست.
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (۵۵) و پند ده در یاد که پند و یاد کرد سود دارد گرویدگان را.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ، نیافریدیم پرى و آدمى را، إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶) مگر مرا پرستید و مرا خوانید.
ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ، نمىخواهم از ایشان که مرا روزى دهند، وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (۵۷) و نمىخواهم که مرا چیزى خورانند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ اللَّه اوست که روزى ده است و روزى رسان، ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (۵۸) با نیروى پاک صفت.
فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً، ایشانراست که ستم کردند بهرهاى از عذاب، مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ، همچون بهره پیشینیان که چون ایشان بودند، فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (۵۹) ایدون باد که نشتاوانند مرا.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هلاک و نفرین و تباهى ایشان را که کافر شدند، مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۶۰) از آن روز که ایشان را مىوعده دهند و مى تهدید کنند.
رشیدالدین میبدی : ۵۳- سورة النجم
النوبة الثانیة
این سورة هزار و چهارصد و پنج حرف است سیصد و هشت کلمه و شست و دو آیت، جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ این یک آیت بقول ابن عباس بمدینه فرود آمد. و درین سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا معنى اعراض منسوخ است بآیت سیف.
دیگر آیت: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى منسوخ است بقوله تعالى: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم» و در فضیلت سورة روایت کنند از
ابىّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص) من قرء و النجم اذا هوى اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد و جحد به.
و عن ابن مسعود قال هذا اوّل سورة اعلنها رسول اللَّه (ص) بمکه.
قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى مفسران را در معنى وَ النَّجْمِ قولهاست، بعضى گفتهاند اسم جنس است و مراد باین جمله ستارگان آسمان است. و هوى بمعنى سقط، قسم یاد مىکند رب العالمین بجمله ستارگان آن گه که از هول قیامت و رستاخیز همه فرو ریزند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ.
و گفتهاند مراد باین ثریاست که عرب بنجم مطلق ثریا گویند. مصطفى (ص) فرموده
اذا طلع النجم ارتفعت العاهات یعنى الثریا، و فى روایة ما طلع النجم قطّ و فى الارض من العاهة شىء الا رفع.
و هویّها طلوعها و ارتفاعها. قسم یاد مى کند بثریّا بآنگه که برآید و آفات و عاهات از زمین بردارد. و روى عکرمة عن ابن عباس انه الرجوم من النجوم یعنى ما یرمى به الشیاطین عند استراقهم السمع.
مجاهد گفت و کلبى و روایت از ابن عباس وَ النَّجْمِ إِذا هَوى یعنى و القرآن اذا نزل. قسم یاد مىکند بقرآن که از آسمان فرو آمد نجم نجم در مدت بیست و سه سال. همانست که آنجا گفت فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ.
جعفر بن محمد گفت (ع) و النجم یعنى محمدا (ص) إِذا هَوى اى نزل من السماء لیلة المعراج. سمّاه نجما کما سمّاه سراجا فى قوله: وَ سِراجاً مُنِیراً. و قیل النجم النبات إِذا هَوى اى سقط على الارض، فان النجم لیس له ساق کقوله: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ. و یحتمل من التأویل المصلّى اذا سجد و الغازى اذا قتل شهیدا و العالم اذا مات، فانّ هؤلاء نجوم الارض و الاخبار ناطقه بها.
گفتهاند آن روز که این آیت فرو آمد و رسول خدا بر قریش آشکارا کرد، عتبة بن ابى لهب گفت کفرت برب النجم اذا هوى و دختر رسول را که زن وى بود طلاق داد، رسول خداى دعا کرد گفت اللهم سلّط علیه کلبا من کلابک.
بعد از آن این عتبة بتجارت شام رفت با پدر خویش بو لهب، در منزلى از منازل راه فرو آمدند و آنجا دیرى بود، راهبى از دیر فرو آمد و گفت هذا ارض مسبعة، درین زمین سباع فراوان بود، نگر تا خویشتن را از شیر نگه دارید. بو لهب گفت فرا اصحاب خویش این پسر مرا نگه دارید که مىترسم که دعاء محمد در وى رسد. ایشان همه گرد وى درآمدند و او را در میان گرفتند و پاس وى میداشتند. در میانه شب، رب العالمین خواب بر ایشان اوکند و شیر بایشان درگذشت و لطمه بر وى زد و او را هلاک کرد. قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى اصحاب معانى گفتند قسم در قرآن بر دو وجه است، یکى: قسم بذات و صفات خالق جل جلاله و قسم حقیقى آنست، که ذات و صفات وى را استحقاق آنست، چنان که فرمود فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ قُلْ إِی وَ رَبِّی. این قسم است بذات او جل جلاله. و قسم بصفات آنست که فرمود ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ و کذلک قوله: فَبِعِزَّتِکَ، و همچنین حروف تهجّى در اوائل سور، هر حرفى اشارتى است بصفتى از صفات حق جلّ جلاله و قسم بآن یاد کرده.
وجه دوم: قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است، یکى: اظهار قدرت را چنانک فرمود وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً هذا و امثاله نبّه العباد على معرفة القدرة فیها. دیگر: قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، اقسم بها لیعلم هیبته فیها. سدیگر: قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت اللَّه را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند، کقوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ. چهارم: قسم است ببعضى مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عزّ آن چیز بدانند که قسم بوى یاد کرده، کقوله: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ یعنى مکه و کذلک قوله: وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ و من ذلک قوله للمصطفى (ص) لعمرک. و هذا على عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه، و قیل کلّ موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله: وَ النَّجْمِ یعنى برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک.
ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى اى ما ضلّ عن التوحید قط و ما زاغ عن المعرفة باللّه سبحانه و عن الرشد قطّ. و قیل ما نکب عن الحق و الصدق و الامانة قطّ و هذا دلیل على انّ قوله: وَ وَجَدَکَ ضَالًّا لیس من ضلال الغىّ. و قیل ما غوى اى ما خاب سعیه و ذلک انّ قریشا قالوا ضلّ محمد عن دین آبائه و غوى ثم تقوّل على اللَّه و افترى.
فانزل اللَّه تعالى ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى یا محمد اگر مکّیان نسبت ضلالت و غوایت با تو میکنند تو دل بتنگ میاور، باک مدار تو آن بین که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم مىنویسیم، چون ایشان تخته هجر تو خوانند تو سوره مدح و ثنا ما آغاز کن: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.
قوله: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اى لم یأتکم بالقرآن من تلقاء نفسه و بهواه و مراده. و عن بمعنى الباء قد یتعاقبان کقوله: فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً اى عنه وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ اى بقولک. در ضمن این آیت تشریف و تخصیص مصطفى است (ص) رب العزة رتبت قربت وى بلند نهاد و تشریف عظیم داد که خصم وى را بخودى خود جواب داد و برسول باز نگذاشت. آن گه که او را ضالّ گفتند، حق جل جلاله از بهر وى جواب داد که: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى، نه چون دیگر پیغامبران که جواب خصم ایشان هم بایشان باز گذاشت، چنانک نوح، قوم او را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ نوح خود جواب ایشان را داد که لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ و هود را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ هود جواب داد که لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ، همچنین داود پیغامبر را فرمان آمد که فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى یا داود نگر تا حکمى که میان خلق کنى بعدل و راستى کنى و بر پى هوا و مراد خود نروى. چون نوبت بمصطفى عربى (ص) رسید حق جل جلاله فرمود: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى او بر پى مراد و هوا خود نرود و آنچه گوید جز از وحى و پیغام ما نگوید.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى اى ما هذا القران الا وحى من اللَّه یوحى الیه.
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى الهاء راجعة الى الرسول و شدید القوى هو جبرئیل علیه السلام و کان قوّته انّه اقتلع مدائن لوط من سبع ارضین و رفعها الى السماء ثم قلّبها على الماء الاسود. و من قوّته انه ابصر ابلیس و هو یکلّم عیسى على بعض العقاب، فنفخه بجناحیه نفخة القاه فى اقصى جبل الهند، و کذلک صیحته بثمود. فاصبحوا جاثمین خاملین، و کذلک هبوطه من السماء على الانبیاء و صعوده الیها فى اقلّ من الطرف.
ذُو مِرَّةٍ یعنى ذو منظر حسن، قیل ذو قوّة و شدّة و قیل شَدِیدُ الْقُوى اخبار عن قوّته فى امر اللَّه و ذو مرّة اخبار عن قوة جسمه. و المرّة القوة، تقول حبل ممرّ اى محکم الفتل و قیل هى فعلة من المرور و المعنى ذو مرور فى البحر فى صعوده و هبوطه و قیل شدید القوى ذو مرّة هو اللَّه عز و جل. هذا کقوله: هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ قوله: فَاسْتَوى یعنى جبرئیل و هو یعنى محمدا (ص) و المعنى استوى جبرئیل و محمد لیلة المعراج بالافق الاعلى و هو اقصى الدنیا عند مطلع الشمس و قال سعید بن المسیب الافق الاعلى قاع تحت العرش و قیل فَاسْتَوى یعنى جبرئیل و قوله: وَ هُوَ کنایة عن جبرئیل ایضا یعنى استوى على صورته التی خلقه اللَّه علیها و هو اذ ذاک بالافق الاعلى و ذلک ان جبرئیل کان یأتى رسول اللَّه (ص) على صورة رجل من الآدمیّین کما یأتى الانبیاء فانه اتى ابراهیم علیه السلام فى صورة الاضیاف و اتى داود علیه السلام فى صورة الخصم فسأله رسول اللَّه (ص) ان یریه نفسه على صورته التی جبل علیها، فاراه نفسه مرّتین، مرّة فى الارض و مرّة فى السماء فاما فى الارض ففى الافق الاعلى و المراد بالاعلى جانب المشرق و ذلک ان محمدا (ص) کان بحراء فطلع له جبرئیل من المشرق فسدّ الافق الى المغرب فخرّ رسول اللَّه (ص) مغشّیا علیه فنزل جبرئیل فى صورة الآدمیّین فضمّه الى نفسه و جعل یمسح الغبار عن وجهه، یدلّ علیه قوله.
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ.
و اما فى السماء فعند سدرة المنتهى فذلک قوله: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى و لم یره احد من الانبیاء على تلک الصورة الا محمد (ص).
فان قیل کیف یجوز ان یغیّر الملک صورة نفسه و هل یقدر غیر اللَّه تعالى تغییر صورة المخلوقین و قد علم ان جبرئیل علیه السلام اتى رسول اللَّه مرّة فى صور رجل و مرّة فى صورته التی ابتدأه اللَّه علیها. و انّ ابلیس اتى قریشا فى صورة شیخ من اهل نجد.
فالجواب عنه انّ تغییر الصور الذى هو تغییر الترکیب و التألیف لا یقدر علیه الّا اللَّه تعالى، فاما تغییر صفة جبرئیل ففعل اللَّه تعالى تبیینا للمصطفى (ص) و لیعلم انه امر من اللَّه تعالى اذا راه فى صور مختلفه فان ذلک لا یقدر علیه الا اللَّه تعالى و هو ان یراه مرّة قد سدّ الافق و اخرى یجمعها مکان ضیّق. و اما ابلیس فکان ذلک منه تخییلا للناظرین و تمویها دون التحقیق کفعل السحرة بالعصىّ و الحبال. قال اللَّه تعالى فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى و لم یقل سعت.
و قیل فاستوى و هو بالافق الاعلى من فعل اللَّه عز و جل کقوله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ و الافق الاعلى فوق السماوات السبع یعنى العرش. و گفتهاند فاستوى صفت مصطفى است (ص) معنى آنست که راست بایستاد بنفس در مجاهدت و بدل در مشاهدت، بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت. راست بایستاد، از امر ما قدم بیرون ننهاد و بنهى ما قدم در ننهاد و بىفرمان ما دم نزد، راست بایستاد، مراد ما را، هر چه مراد وى بود زیر قدم آورد و مراد ما مراد او گشت و ما خود آن کردیم که مراد وى بود.
فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى.
راست بایستاد در دوستى که از دوست جز دوست نخواست، راست بایستاد در نفس موافقت قلب را، راست بایستاد قلب موافقت سرّ را، راست بایستاد سرّ موافقت حق را، راست رفت، براست و چپ نگاه نکرد تا بمنزل ثُمَّ دَنا رسید بر بساط فَتَدَلَّى قدم نهاد.
بقاب قوسین قرب بر رفته، بر متکاء عزت او ادنى تکیه زده، بمشاهدت رسیده، شراب چشیده، راز شنیده دوست دیده.
دردى که من از عشق تو کردم حاصل
دل داند و من دانم و من دانم و دل
هر که تحفه ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى برد، هدیه فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى
آرد. شعر:
و السرّ عندى فى بیت له غلق
لا یکتم السرّ الا کل ذى خطر
و السرّ عند الکرام الناس مکتوم
قد ضاع مفتاحه و الباب مختوم
قوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى، هذا من المقلوب تأویله تدلّى فدنا، و التدلّى التنزّل، اخذ من الدلو. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص) فى حدیث شریک بن عبد اللَّه بن ابى نمر عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) انه قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى
و هو قول الحسن البصرى: دنا ربنا فتدلى، و روى موقوفا على انس بن مالک قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى حتى کان منه قاب قوسین او ادنى. و هذا روایة ابى سلمة عن ابن عباس و قال الضحاک دنا محمد من ربه فتدلّى فاهوى للسجود فَکانَ منه قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى و قیل دنى محمد من ساق العرش فتدلّى، اى جاوز الحجب و السرادقات لا یقلّه مکان و هو قائم باذن اللَّه عز و جل کالمتعلق بالشىء لا یثبت فیه قدمه على مکان و قیل دنوّ اللَّه من العبد على نوعین احدهما: باجابة الدعوة و اعطاء المنیة و رفع المنزلة کقوله تعالى: فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.
و الثانى: بمعنى القرب فى الحقیقة دون هذه المعانى کقوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى کما قال انس و ابن عباس و کما
جاء فى الخبر الصحیح عن النبى (ص): یدنو المؤمن من ربه عز و جل... الحدیث.
قوله: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ. هذا من کون الوقت. مجازه صار قاب قوسین اى قدر قوسین من قسى العرب المخاطبین بهذا الکلام و هذا اشارة الى تأکید القرب و اصله ان الحلیفین من العرب کانا اذا ارادا عقد الصفاء و العهد خرجا بقوسیهما فالصقا بینهما یریدان بذلک انّهما متظاهران یحامى کل واحد منهما عن صاحبه و قیل معناه فى القرب من الوتر الى الکبد. و قال عبد اللَّه بن مسعود و سعید بن جبیر قاب قوسین اى قدر ذراعین و سمّى الذراع قوسا لانه یذرع بها الاشیاء و یقاس بها کل شیء و هى لغة بعض اهل الحجاز و فى الخبر لقاب قوس احدکم من الجنة خیر من الدنیا و ما فیها.
و قوله: أَوْ أَدْنى هذا حکایة عن تخمین الناظر و حدسه یعنى لو انتم عاینتم القرب لحرزتموه قاب قوسین او قلتم فى انفسکم انه ادنى. قیل انما قال او ادنى لانه لم یردان یجعل لذلک حدا محصورا و سئل ابو العباس بن عطاء عن هذه الایة فقال کیف أصف لکم مقاما انقطع عنه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لم یکن الا محمد و ربه.
قوله: فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى
اى اوحى اللَّه تعالى الى عبده محمد ما اوحى و تکلم معه بما تکلّم و امره بما امر سرّا بسرّ بلا واسطة و لا ترجمان و فیه یقول القائل شعر:
بین المحبین سرّ لیس یفشیه
قول و لا قلم للخلق تحکیه
سرّ یمازجه انس مقابله
نور تحیّر فى بحر من التیه
قال سعید بن جبیر اوحى الیه الم اجدک یتیما فآویتک الم اجدک ضالا فهدیتک الم اجدک عائلا فاغنیتک ا لم اشرح لک صدرک الم اضع عنک وزرک الم ارفع لک ذکرک و قیل اوحى الیه ان الجنة محرّمة على الانبیاء حتى تدخلها و على الامم حتى تدخلها امّتک.
و قال على (ع) اوحى اللَّه الیه یا محمد لو لا انى احب معاتبة امتک لما حاسبتهم
و قال بعضهم انه مفسر فى الاخبار و نطقت به الروایات من احوال القیامة و غیرها و لهذا
قال (ص): لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا.
و قیل ابهم ما اوحى تعظیما لشأن ذلک و تعبّدا للخلق بالایمان بکونه على الجملة. و قیل اوحى جبرئیل الى رسول اللَّه (ص) ما اوحى الیه ربه.
قوله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى، قرأ ابو جعفر ما کذّب بالتشدید اى ما کذّب قلب محمد ما رأى بعینه تلک اللیلة بل صدّقه و حقّقه و قرء الآخرون بالتخفیف اى ما کذب فؤاد محمد الذى راى بل صدقه یقال کذبه اذا قال له الکذب و قیل ما جحد الفؤاد و ما انکر ما رآه الرسول و قیل ما کذب فؤاده قبل ذلک ما رآه فى تلک اللّیلة ببصره لانه کان قد آمن بقدرة اللَّه سبحانه على امثال ذلک و اضعافه ثم اختلفوا فى الذى رآه فقال قوم راى جبرئیل و هو قول ابن مسعود و عایشه و قال آخرون هو اللَّه عز و جل ثم اختلفوا فى الرؤیة فقال بعضهم رآه بقلبه دون عینه و هذا خلاف السنة. و المذهب الصحیح انه (ص) راى ربه عز و جل بعین رأسه و هو قول الحسن و انس و عکرمة، روى عن ابن عباس انه قال ان اللَّه اصطفى ابراهیم بالخلّة و اصطفى موسى بالکلام و اصطفى محمدا بالرؤیة و امّا عایشه فانّها انکرت ذلک عن نفسها و لم تقل سمعت رسول اللَّه (ص) یقول فیه مقالا کیف و قول عایشه نفى و قول ابن عباس اثبات و الحکم للمثبت لا للنافى لان النافى انّما نفاه لانه لم یسمع و المثبت لانه سمعه و علمه.
قوله: أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى قرأ حمزة و الکسائى و یعقوب أ فتمارونه بفتح التاء بلا الف، یعنى ا فتجحدونه و تدفعونه یقال مریت الرجل حقه اذا جحدته، و اصل المرى من مریت الناقه اذا استخرجت لبنها بعلاج و قرأ الآخرون أ فتمارونه بالالف و ضم التاء على معنى أ فتجادلونه على ما یرى، و ذلک انّهم جادلوه حین اسرى به فقالوا صف لنا بیت المقدس و اخبرنا عن عیرنا فى الطریق و غیر ذلک مما جادلوه به و المعنى أ فتجادلونه جدالا ترومون به دفعه عما رآه و علمه، و المراء هو الجدال بالباطل و فى الحدیث: لا تماروا فى القرآن فانّ المراء فیه کفر.
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى الخلاف فیه کالخلاف فى الاول. قال ابن مسعود رأى جبرئیل على صورته مرّتین: مرّة عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى و مرّة بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ یعنى باجیاد مکه و قد سدّ الافق و علیه تهاویل الدّرّ و الیاقوت و على قول ابن عباس رأى ربّه نزلة اخرى و ذلک انه کانت للنبى (ص) عرجات فى تلک اللیلة لمسئلة التخفیف فى اعداد الصلوات فتکون لکل عرجة نزلة فرأى ربه فى بعضها و تقدیره رآه نازلا نزلة اخرى.
و فى بعض الروایات عن النبى (ص) قال کلّما رجعت الى ربى وجدته مکانه.
قوله: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى السدرة شجرة النبق سمّیت سدرة المنتهى لانه ینتهى الیها علم الخلائق و اعمالهم لا یعلم احد ما ورائها الّا اللَّه و قیل ینتهى الیها مقامات الانبیاء، و الملائکة ینتهى الیها من فوقها و یصعد الیها من تحتها و لم یجاوزها احد الّا نبینا (ص). قال کعب الاحبار سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عن یمین العرش الیها انتهى علم العلماء لا یعلم احد ما وراءها.
فى حدیث المعراج قال (ص) ثم صعد بى الى السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلّمت علیه ثم رفعت الى سدرة المنتهى فاذا نبقها مثل قلال هجر احلى من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة.
و عن ابى هریرة قال لمّا اسرى بالنبى (ص) انتهى الى السدرة فقیل له هذه السدرة ینتهى الیها کل احد خلا من امّتک على سنّتک فاذا هى شجرة تخرج من اصلها انهار من ماء غیر آسن الى قوله: مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى و هى شجرة یسیر الراکب فى ظلها سبعین عاما لا تقطعها.
و عن اسماء بنت ابى بکر قالت سمعت النبى (ص) یذکر سدرة المنتهى قال یسیر الراکب فى ظل الفنن فیها مائة عام و یستظل فى الفنن منها مائة الف راکب، فیها فراش من ذهب کانّ ثمرها القلال و قال مقاتل هى شجرة تحمل الحلىّ و الحلل و الثمار من جمیع الالوان، لو انّ ورقة منها وضعت فى الارض لاضاءت لاهل الارض و هى طوبى التی ذکرها اللَّه سبحانه فى سورة الرعد.
عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى قال ابن عباس جنة یاوى الیها جبرئیل و الملائکة و قال مقاتل و الکلبى یاوى الیها ارواح الشهداء، نظیره قوله: فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى و قیل هى التی کان فیها آدم و قیل هى الجنة التی وعد المتقون و الماوى مصدر تقدیره جنة الرجوع. قیل سمیت جنة الماوى لان ارواح الشهداء تسرح فى الجنة و تعلق من اشجارها ثم تاوى الى قنادیل فیها تحت العرش.
إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى قال ابن مسعود یغشاها فراش من ذهب و قیل جراد من ذهب و قال مقاتل تغشیها الملائکة امثال الغربان حین یقعن على الشجر و فى الحدیث قال (ص) رایت على کل ورقة منها ملکا قائما یسبّح اللَّه عز و جل.
و قال الحسن غشیها نور رب العزّة فاستنارت و قال ابن عباس یغشاها الرب سبحانه قیل اراد ابن عباس بذلک نور الرب سبحانه.
و فى بعض الحدیث ان النبى (ص) قال یغشیها رفرف من طیر خضر
و عن انس عن النبى (ص) قال انتهیت الى السدرة و انا اعرف انها سدرة اعرف ورقها و ثمرها و اذا نبقها مثل الجرار و اذا ورقها مثل آذان الفیلة فلمّا غشیها من امر اللَّه ما یغشیها تحوّلت یاقوتا و زمردا حتى ما یستطیع احد یصفها.
و فى الحدیث انه اعطى رسول اللَّه (ص) عندها ثلثا: الصلوات الخمس و خواتیم البقرة و غفر لمن تاب من امّته لا یشرک باللّه شیئا.
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى اى ما مال بصر محمد (ص) و لا عدل یمینا او شمالا و لا جاوز ما امر به و هذا وصف ادبه فى ذلک المقام اذ لم یلتفت جانبا.
لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى یعنى الآیات العظام و هى الجنة و النار و الانبیاء و الکوثر و راى جبرئیل فى صورته التی تکون فى السماء، له ستّمائة جناح و راى رفرفا اخضر من الجنّة قد سدّ الافق و راى امورا من امور الغیب کقوله: لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْرى و الکبرى یجوز ان یکون المفعول و المعنى «لقد راى الکبرى من آیات ربه» فیکون من للتبعیض و یجوز ان یکون صفة للآیات و محلها جر و المفعول محذوف و المعنى لقد راى آیات من آیات ربه الکبرى، و یجوز ان یکون من زیادة و آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى مفعول و زیادة من فى الاثبات قلیل.
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى سمّوا اوثانهم باسماء اللَّه فقالوا من اللَّه اللات و من العزیز العزّى. و اللات صنم کان بالطائف تعبده ثقیف. و العزّى سمرة کانت تعبدها غطفان قطعها خالد بن الولید بالفاس و هو یقول:
کفرانک لا سبحانک
انى رایت اللَّه قد اهانک.
فخرجت منها شیطانة فى صورة امراة عریانة ناشرة شعرها، داعیة ویلها، واضعة یدها على راسها، فقتلها ثم رجع الى النبى (ص) و اخبره بذلک فقال تلک العزّى و لن تعبد ابدا، قرء ابن کثیر اللاتّ بتشدید التاء و قال هو رجل کان یلتّ السویق بالسّمن و الزیت للحاجّ فلما مات عکفوا على قبره فعبدوه.
وَ مَناةَ حجر کان تعبده خزاعة و هذیل، یقولون انه الحجر الذى نقله الامیر محمود من سومناة. قرأ ابن کثیر مناءة بالمد و الهمزة اشتقاقا من. مناه یمنیه اذا قطعه، قیل کانوا یذبحون عندها القرابین و منه سمّى منا لانّ هناک تذبح النسائک و فى الایة تقدیم و تأخیر مجازها: ا فرأیتم اللات و العزى الأخرى و مناة الثالثة، و تأویل الایة: ا فرأیتم هذه الاوثان و الاصنام التی تعبدونها هل تقدر هى ان تخلق ما خلق اللَّه بقدرته من الآیات الکبرى، ثم قال للذین کانوا یعبدون الملائکة فیقولون هم بنات اللَّه، منکرا علیهم: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ ترضونه لانفسکم وَ لَهُ الْأُنْثى و انتم تکرهونها و لا ترضونها لانفسکم.
تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى اى قسمة عوجاء غیر معتدله ان یکون لکم الذکور و للَّه الاناث. قرء ابن کثیر ضئزى بالهمزة و هما لغتان، یقال ضاز یضیز ضیزا و ضاز یضوز ضوزا و ضأز یضأز ضأزا اذا ظلم و نقص و جار فى القضیة و تقدیر ضیزى من الکلام فعلى بضم الفاء لانها صفة و الصفات لا تکون الّا فعلى بضم الفاء کالحبلى و بشرى و انثى او فعلى بفتح الفاء نحو غضبى و سکرى و عطشى و لیس فى کلام العرب فعلى بکسر الفاء فى النعوت، انّما یکون فى الاسماء، مثل ذکرى و شعرى، غیر انهم کرهوا ضم الضاد و خافوا انقلاب الیاء واوا و هو من باب الیاء فکسروا الضاد لهذه العلة کما قالوا فى جمع ابیض بیض و اصله بیض کالاحمر و الحمر و الاصفر و الصّفر. فاما من قال ضاز یضوز، فالاسم منه ضوزى مثل شورى.
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ هذا دلیل على قدم اسماء اللَّه عز و جل و انها اسماء له لم تزل و لیست من تسمیة الخلق ایاه بها. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اى من عذر و حجة لمن یعبدها إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ اى ما یتبعون فى ذلک الا الظن دون الیقین وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ اى و یتبعون ما یوافق اهواءهم فى عبادتهم الاصنام وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى اى البیان بالکتاب و الرسول انها لیست بآلهة و ان العبادة لا تصلح الا للواحد القهار.
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى یظن الکافر انّ له ما یتمنى و یشتهى من شفاعة الاصنام کما ظنّوا و تمنّوا.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى خلقا و ملکا یعطى ما یشاء و یمنع ما یشاء لا ما تمنّى الانسان و اشتهى.
و قیل ام للانسان ما اشتهى من طول الحیاة و ان لا بعث و لا حشر.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ یعنى باعطاء الثواب و الکرامة و الشفاعة وَ الْأُولى یعنى باعطاء المعرفة و التوفیق.
وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ ممن یعبدهم هؤلاء الکفار و یرجون شفاعتهم عند اللَّه، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ فى الشفاعة لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى من اهل التوحید. قال ابن عباس یرید لا تشفع الملائکة الا لمن رضى اللَّه عنه و قوله: لِمَنْ یجوز للشافع و یجوز للمشفوع له.
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى اى بتسمیة الانثى حین قالوا ابهم بنات اللَّه.
وَ ما لَهُمْ بِهِ اى بما یقولون مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ و هو تقلید الآباء وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و الحق بمعنى العلم اى لا یقوم الظن مقام العلم. و قیل الحق بمعنى العذاب اى ان ظنّهم لا یدفع عنهم من العذاب شیئا.
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا هذا التولّى هو التکذیب و الصدّ عن الایمان و معنى الاعراض منسوخ بآیة السیف وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا یعنى ابا جهل و اصحابه. ثم صغّر رأیهم فقال ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ اى ذلک نهایة علمهم و قدر عقولهم ان آثروا الدنیا على الآخرة. و قیل لم یبلغوا من العلم الا ظنّهم ان الملائکة بنات اللَّه و انّها تشفع لهم، فاعتمدوا ذلک و اعرضوا عن القران و الایمان، و قیل معناه علموا ما یحتاجون الیه فى معاشهم و نبذوا الآخرة من وراء ظهورهم.
إِنَّ رَبَّکَ یا محمد هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ دینه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى لدینه، هذا متعلّق بقوله: فَأَعْرِضْ، و المعنى کلهم الىّ فانّى عالم بالفریقین اجازى محسنهم و مسیئهم.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ملکا و ملکا لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، اى الذین اشرکوا على شرکهم وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا اى الذین آمنوا بالحسنى اى بالجنّة یعنى له الملک و له الحکم، یتصرّف فى ملکه بحسب مشیّته، ثم وصفهم فقال الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ الشرک باللّه و الفواحش المعاصى کلّها. و قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ ماله حدّ فى الدنیا و الفواحش الزنا خاصّة.
و سئل النبى (ص) عن اکبر الکبائر فقال ان تدعو للَّه ندّا و هو خلقک، و ان تقتل ولدک مخافة ان یاکل معک و ان تزانى حلیلة جارک
و قوله: إِلَّا اللَّمَمَ قال ابن عباس معناه الا ان یلمّ بالفاحشة مرّة ثم یتوب و لم یثبت علیها فانّ اللَّه یقبل توبته، الم تسمع
ان النبى (ص) کان یقول
ان تغفر اللهم تغفر جما
و اىّ عبد لک لا المّا
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص اللمم ما دون الشّرک. و قال ابو صالح سئلت عن قول اللَّه عز و جل إِلَّا اللَّمَمَ فقلت هو الرجل یلمّ بالذنب ثم لا یعاوده فذکرت ذلک لابن عباس، فقال اعانک علیها ملک کریم. و اصل اللمم و الالمام ما یعمله الانسان الحین بعد الحین و لا یکون له عادة و لا اقامة علیه. فعلى هذا، الاستثناء صحیح، و اللمم من الکبائر و الفواحش، و قال قوم هو استثناء منقطع مجازه لکن اللمم و لم یجعلوا اللمم من الکبائر و الفواحش، ثم اختلفوا فى معناه، فقال بعضهم هو ما سلف فى الجاهلیّة فلا یؤاخذهم اللَّه به و ذلک انّ المشرکین قالوا للمسلمین انّهم کانوا بالامس یعملون معنا، فانزل اللَّه هذه الایة، و قال بعضهم هو صغار الذنوب مثل النظرة و الغمزة و القبلة.
قال عبد اللَّه بن مسعود العینان تزنیان و زناهما النظر، و الشفتان تزنیان و زناهما التقبیل، و الیدان تزنیان و زناهما اللمس، و الرجلان تزنیان و زناهما المشى و یصدّق ذلک و یکذّبه الفرج فان واقع فذلک زنا و ان لم یواقع فهو لمم. و قال الکلبى اللمم على وجهین: کلّ ذنب لم یذکر اللَّه علیه حدّا فى الدنیا و لا عذابا فى الآخرة فذلک الذى تکفّره الصلوات ما لم یبلغ الکبائر و الفواحش. و الوجه الآخر هو الذنب العظیم یلمّ به المسلم المرّة بعد المرّة فیتوب منه و قال الحسین بن الفضل اللمم النظرة من غیر تعمّد فهو مغفور فان اعاد النظرة فلیس بلمم و هو مذنب و قیل اللمم النکاح.
و قال محمد ابن الحنفیّة کلّ ما هممت به من خیر و شرّ فهو لمم و دلیله قوله (ص): ان للشیطان لمّة و للملک لمّة، فلمّة الشیطان الوسوسة و لمّة الملک الالهام.
قوله: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ قال ابن عباس واسع المغفرة لمن فعل ذلک و تاب تمّ الکلام هاهنا، ثم قال هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ابتداکم فیها یعنى آدم علیه السلام وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ جمع جنین سمّى جنینا لاجتنانه فى البطن، فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ قد علم اللَّه فى هذا الاحوال ما یکون منکم، فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ فلا تبرّئوها عن الآثام و لا تمدحوها بحسن اعمالکم.
قال الکلبى و مقاتل کان ناس یعملون اعمالا حسنة فزکّوا انفسهم و قالوا صلوتنا و صیامنا و حجّنا، فانزل اللَّه هذه الایة هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى و بمن لم یتّق منکم.
قال النبى (ص) اذا رایتم المدّاحین فاحثوا فى وجوههم التراب
و قیل کانت الیهود تقول اذا هلک لهم صبىّ هو صدّیق، فبلغ ذلک النبى (ص) فقال کذبت الیهود ما من نسمة یخلقه اللَّه فى بطن امّه الّا هو شقّى او سعید فانزل اللَّه هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ... الایة.
أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى نزلت فى ابى جهل کان یستمع الى القرآن ثم یعرض عنه و کان یبخل، قال الشاعر فیه و فى اخیه الحارث شعرا:
لعمرک ما یغنى هشام غناهم
و ما یجمعان من مأین و من الف
یقولان نستغنى و و اللَّه ما الغنى
من المال الا ما یعفّ و ما یکف.
و قوله: أَکْدى اى قطع العطاء، و اصله من قول العرب اکدى الحافر اى بلغ الکدیة و هى حجر صلب لا یعمل فیه المعول فیترک الحفر، فصار مثلا لکلّ من منع خیره و یقال للبخیل مکدّ.
أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى هذه الرؤیة هى العلم، اى فهو یعلم، یجوز للاعمى ان یقول رایت فلانا فصیحا اى علمته و وجدته فصیحا و تاویل الایة هذا المعطى قلیلا المکدى عالم بالغیب فیعلم طول عمره فیبخل بماله..؟ و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة کان قد اتّبع النبى (ص) فى دینه فعیره بعض المشرکین و قال له ا ترکت دین الاشیاخ و ضلّلتهم قال انّى خشیت عذاب اللَّه، فضمن الذى عاتبه ان هو اعطاه کذا من ماله و رجع الى شرکه ان یتحمّل عنه عذاب اللَّه فرجع الولید الى الشّرک و اعطى الذى عیّره بعض ذلک المال الذى ضمن و منعه تمامه، فانزل اللَّه أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى ادبر عن الایمان و أَعْطى صاحبه قَلِیلًا ثم أَکْدى بخل بالباقى أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى ما غاب عنه و یعلم ان صاحبه یتحمل عنه عذابه.؟ و قیل نزلت فى العاص بن وائل السّهمى لانه کان ربما یوافق النبى (ص) فى بعض الامور و کان یقول و اللَّه ما یامرنا محمد الا بمکارم الاخلاق فذلک قوله: أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى اى قطع و لم یؤمن به و قیل هو المنافق الذى یعین على الجهاد قلیلا ثم یقطع ذلک أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى ما صنعه حقا.
أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ لم یخبر بِما فِی صُحُفِ مُوسى.
وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى ما ارسل به من تبلیغ رسالة اللَّه و هى قوله: أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى قال ابن عباس کانوا قبل ابراهیم یؤخذ الرجل بذنب غیره یقتل الأب بالابن و الاخ بالاخ و الزوج بامراته و السیّد بعبده حتى جاء ابراهیم فنهاهم عن ذلک و بلّغهم عن اللَّه أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى اى لا یؤخذ احد بذنب غیره.
و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال نزلت على ابراهیم عشر صحائف و على موسى قبل التوراة عشر صحائف.
قوله: الَّذِی وَفَّى قرء مشدّدا و مخفّفا فاذا شدّدت فهو توفیة عدد الامور التی امر بها من ذبح الولد و الصبر على النار و الاختنان و الهجرة و ترک اهله و ولده بواد غیر ذى ذرع و توفیة عمل یومه باربع رکعات اوّل النهار و هى صلاة الضحى.
عن ابى ذر عن النبى (ص) عن اللَّه تبارک و تعالى قال ابن آدم ارکع لى اربع رکعات من اول النهار اکفک آخره. و اذا خفّت فهو من الوفاء و هو قضاء ما عهد و نذر.
روى انّ ابراهیم کان قد عهد ان لا یسئل مخلوقا شیئا، فلمّا قذف فى النار و اتاه جبرئیل فقال أ لک حاجة فقال امّا الیک فلا فاثنى اللَّه سبحانه علیه بقیامه بما قال و وفائه بما عهد
فقال تعالى وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى و قیل وفّى سهام الاسلام و هو قوله: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.
قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى و کان فى صحف موسى و ابراهیم ان لیس للانسان الاثواب ما عمل من خیر او شرّ و ما عمل غیره فلیس له و لا علیه. قال ابن عباس هذا منسوخ بقوله: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم».
فادخل الأبناء بصلاح الآباء الجنة. قال عکرمه کان ذلک لقوم ابراهیم و موسى فامّا هذه الامّة فلهم ما سعوا و ما سعى غیرهم، فمن یصدّق عنه او یصام له او یحجّ عنه لا حق به و ان لم یأمر. و فى الخبر انّ سعدا سأل رسول اللَّه (ص) هل لامّى ان تطوّعت عنها قال نعم و روى انّ امراة سالته فقالت انّ ابى مات و لم یحجّ، قال فحجّى عنه.
و قال (ص) اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلث: صدقة جاریه او علم ینتفع به او و ولد صالح یدعو اللَّه.
و قال الربیع بن انس وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى الکافر فامّا المؤمن فله ما سعى و ما سعى له. و قیل لیس للکافر الا ما عمله فیثاب علیه فى الدنیا حتى لا یبقى له فى الآخرة خیر.
دعا عبد اللَّه بن طاهر والى خراسان، الحسین بن الفضل فقال اشکل علىّ ثلث آیات دعوتک لتکشفها لى، قال و ما هى ایها الامیر. قال قوله تعالى فى وصف ابن آدم: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ و صحّ الخبر بانّ الندم توبة.
و قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و صحّ فى الخبر بانّ القلم جفّ بما هو کائن الى یوم القیامة.
و قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى فما بال الاضعاف.
فقال الحسین بن فضل یجوز ان لا یکون ندم قابیل توبة له و یکون ندم هذه الامّة توبة لان اللَّه تعالى خصّ هذه الامّة بخصائص لم یشرکهم فیها الامم.
و فیه قول آخر و هو ان ندم قابیل لم یکن على قتل هابیل انّما کان على حمله.
و اما قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى من طریق العدل و مجاز الایة: لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى عدلا ولى ان اجزیه بواحد الفا فضلا.
و اما قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ فانه شؤن یعیدها لا شؤن یبدئها و مجاز الایة: سوق المقادیر الى المواقیت.
قال فقام عبد اللَّه بن طاهر و قبّل رأسه و سوّغ خراجه قیل و کان خراجه. خمسون الف درهم.
وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى فى دیوانه و میزانه یوم القیمة، هذا کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.
ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى یعنى الاکمل و الأتمّ بالحسن حسنا و بالسّىء سیّئا.
وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى اى منتهى الخلق و مصیرهم الیه و هو یجازیهم باعمالهم. و قیل منه ابتداء المنّة و الیه انتهاء الآمال. و قیل معناه اذا انتهى الکلام الى اللَّه فامسکوا و من تعاطى ذلک هلک.
و فى ذلک ما روى انس عن النبى (ص) قال اذا ذکر اللَّه فانتهوا.
و روى ابىّ بن کعب عن النبى (ص) فى قوله: وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى قال لا فکرة فى الرب.
و هذا مثل ما روى عن ابى هریرة مرفوعا تفکّروا فى الخلق و لا تتفکّروا فى الخالق فانه لا تحیط به الفکرة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى فهذا یدلّ على انّ کلّ ما یعمله الانسان فبقضائه و خلقه حتى الضحک و البکاء. قال مجاهد و الکلبى اضحک اهل الجنة و ابکى اهل النار فى النار. و قال الضحاک اضحک الارض بالنبات و ابکى السماء بالمطر. و قیل معناه افرح و احزن. لان الفرح یجلب الضحک و الحزن یجلب البکاء.
روى عن عایشه قالت مرّ النبى (ص) على قوم یضحکون، فقال لو تعلمون ما اعلم لبکیتم کثیرا و لضحکتم قلیلا، فنزل علیه جبرئیل فقال ان اللَّه عز و جل یقول وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى فرجع الیهم فقال ما خطوت اربعین خطوة حتى اتانى جبرئیل فقال ائت هؤلاء فقل لهم ان اللَّه عز و جل یقول هو اضحک و ابکى.
و سئل طاهر المقدسىّ أ تضحک الملائکة فقال ما ضحک من دون العرش منذ خلقت جهنم و قیل لعمر هل کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یضحکون، قال نعم و اللَّه و الایمان اثبت فى قلوبهم من الجبال الرواسى.
و عن سماک بن حرب قال قلت لجابر بن سمرة أ کنت تجالس النبى (ص) قال نعم و کان اصحابه یجلسون فیتناشدون الشعر و یذکرون اشیاء من امر الجاهلیة فیضحکون و یتبسّم معهم اذا ضحکوا یعنى النبى (ص). و قال ذو النون فى قوله: أَضْحَکَ وَ أَبْکى اى اضحک قلوب العارفین بشمس معرفته و ابکى قلوب العاصین بظلمة معصیته. و قال سهل اضحک المطیع بالرحمة و ابکى العاصى بالسخطة. و قیل اضحک المؤمن فى الآخرة و ابکاه فى الدنیا. و اضحک الکافر فى الدنیا و ابکاه فى الآخرة و قیل معناه خلق القوّتین اللتین منهما ینبعث الضحک و البکاء و الانسان لا یعلم ما تلک القوّة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا اى امات فى الدنیا و احیى للبعث: و قیل امات فى الدنیا و احیى فى القبر امّا للراحة و امّا للاحساس بالعقوبة. و قیل امات الآباء و احیى الأبناء.
و قیل امات الکافر بالنکرة و احیى المؤمن بالمعرفة. و قیل خلق الموت و الحیاة.
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى الذکر زوج الانثى و الانثى زوج الذکر.
مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى اى تصبّ فى الرحم، و قیل یقدّر منها الولد، اذ لیس کل منىّ یصیر ولدا، یقال منیت الشیء اذا قدّرته و المنىّ الماء یقدّر منه الولد و سمّیت المنیّة لانها مقدّرة و اصلها ممنیّة.
وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى الاحیاء بعد الموت. اى علیه تصدیق ما اخبر به من اعادتهم بعد الموت للجزاء ثوابا و عقابا. و النشاة نشأتان: نشاة فى الرحم و هى النشأة الاولى فى سورة الواقعة و هذه نشاة الآخرة و هى نشاة البعث کقوله: ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ. تقول انشاته نشأة و نشاءة کقوله: انبتته نباتا.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى اغنى الناس بالاموال و اقنى اعطى القنیة، و هى اصول الاموال و ما یدّخرونه بعد الکفایة. و قیل هو کلّ منتج او مغلّ من زرع او ضرع. و قال ابن عباس اغنى بالمال و اقنى، اى ارضى بما اعطى و قال الحسن اقنى اى اخدم و قال ابن زید اغنى اى اکثر، و اقنى اى اقلّ، و قرأ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى الشعرى کوکب خلف الجوزاء کانت خزاعة تعبده فى الجاهلیة فاعلم اللَّه عز و جل انه خالقها. و هما شعریان: الغمیصاء و العبور و المجرّة بینهما و اراد هاهنا الشعرى العبور و هى اشدّهما ضیاء و خصّت بالذکر لانّ ابا کبشة احد اجداد رسول اللَّه (ص) من قبل امّه قال لا ارى شمسا و لا قمرا و لا نجما یقطع السماء عرضا غیرها، فلیس شیء مثلها فعبدها، و عبدها خزاعة، فخالفوا قریشا فى عبادة الاوثان، و کانت قریش سمّى محمدا (ص) ابن ابى کبشة اى نزع الیه فى مخالفة دیننا کما خالف ابو کبشة.
وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى. «ان» فى هذه الآیات کلها فى محلّ الجرّ بدلا من بِما فِی صُحُفِ مُوسى. قرء اهل المدینه و ابو عمرو عادا الولى بلام مشدّدة بعد الدال و العرب تفعل ذلک فتقول قم الان عنّا، اى قم الآن عنّا و صم الاثنین، اى صم الاثنین و عاد الاولى قوم هود اهلکهم اللَّه بالریح.
وَ ثَمُودَ یعنى قوم صالح، اهلکهم اللَّه بالصیحة فَما أَبْقى اى لم یترک منهم احدا.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ اى اهلک قوم نوح من قبل عاد و ثمود إِنَّهُمْ یعنى قوم نوح کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى من عاد و ثمود لطول دعوة نوح ایاهم و عتوّهم على اللَّه بالمعصیة و التکذیب، دعاهم نوح الف سنة الا خمسین عاما ف ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ.
وَ الْمُؤْتَفِکَةَ اى المنقلبة یعنى قرى قوم لوط: صبوا ایم و داد و ما و عامورا و سدوم ائتفکت باهلها اى انقلبت أَهْوى اى اهویها جبرئیل، یعنى رفعها ثم قلّبها.
و قیل اهواها جعلها تهوى. و قیل قلّبها فى موضعها فهوت خسفا.
فَغَشَّاها اى البسها اللَّه ما غَشَّى یعنى الحجارة المنضودة المسوّمة، و ابهم لیکون اوقع فى القلوب.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى اى تشکّ و تجادل ایها الانسان بما اولاک من النعم او بما کفاک من النقم...؟ و قیل باىّ نعم ربک الدالة على وحدانیته تشکّ...؟.
قیل اراد بهذا المخاطب الولید بن المغیرة من عند اهل التفسیر.
هذا نَذِیرٌ یعنى محمدا (ص) مِنَ النُّذُرِ الْأُولى اى رسول من الرسل.
و النذیر بمعنى المنذر اى ارسل الیکم بالانذار کما ارسل غیره من الانبیاء الى قومهم.
و قیل معناه هذا الذى انذرتکم به من وقایع الامم الخالیة العاصیة فى صحف ابراهیم و موسى.
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ اى قربت القیامة.
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ اى دافعة، و قیل لا یکشف وقتها و لا یزیل غطاؤها احد دون اللَّه، کقوله: لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ. و الهاء فیه للمبالغة او على تقدیر نفس کاشفة، و قیل هى مصدر کالطاغیة و الکاذبة. ثم قال لمشرکى العرب: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ یعنى آمن هذا القرآن الذى یقرأ علیکم محمد تَعْجَبُونَ کقوله: أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً... الایة.
وَ تَضْحَکُونَ استهزاء وَ لا تَبْکُونَ ممّا فیه من الوعید.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ لاهون غافلون. و قیل السمود لغة یمانیّة لکل لاعب او راقص فى شرب او لهو او نوح و قال عبد اللَّه بن الزبیر:
و فى الحدثان نسوة آل حرب
بمقدار سمدن له سمودا
فردّ شعورهن السود بیضا
و ردّ وجوههن البیض سودا
سمدن اى زفنّ و نحن و رفعن ایدیهن و المعنى انهم کانوا اذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء و اللهو لیشغلوا الناس عن استماعه. و عن ابى هریرة قال لمّا نزلت هذه الایة بکى اهل الصّفة حتى جرى دموعهم على خدودهم فلمّا سمع رسول اللَّه (ص) حنینهم بکى معهم فبکینا ببکائه، فقال (ص) لا یلج النار من بکى من خشیة اللَّه و لا یدخل الجنة مصرّ على معصیة اللَّه و لو لم تذنبوا لجاء اللَّه بقوم یذنبون ثم یغفر لهم.
و روى ان النبى (ص) نزل علیه جبرئیل و عنده رجل یبکى فقال له من هذا، فقال فلان، فقال جبرئیل انّا نزن اعمال بنى آدم کلّها الا البکاء فان اللَّه عز و جل لیطفى بالدمعة بحورا من نیران جهنم.
و روى انّ النبى (ص) ما رؤى ضاحکا بعد نزول هذه الایة
و قال (ص) انّ هذا القرآن نزل بحزن فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا اى صلّوا للَّه و وحّدوه.
روى عکرمة عن ابن عباس قال قرأ رسول اللَّه (ص) سورة النجم فسجد فیها و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الانس.
و عن عبد اللَّه قال اول سورة انزلت فیها سجدة، النجم فسجد رسول اللَّه (ص) و سجد من خلفه الا رجلا رایته اخذ کفّا من تراب فسجد علیه فرأیته بعد ذلک قتل کافرا و هو امیّة بن خلف.
و عن زید بن ثابت قال قرأت على النبى (ص) و النجم فلم یسجد فیها و هذا دلیل على انّ سجود التلاوة غیر واجب و قال عمر بن الخطاب انّ اللَّه لم یکتبها علینا الا ان نشاء و هو قول الشافعى و احمد و ذهب قوم الى وجوب سجود التلاوة على القارئ و المستمع جمیعا و هو قول سفیان الثورى و اصحاب الرأى.
دیگر آیت: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى منسوخ است بقوله تعالى: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم» و در فضیلت سورة روایت کنند از
ابىّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص) من قرء و النجم اذا هوى اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد و جحد به.
و عن ابن مسعود قال هذا اوّل سورة اعلنها رسول اللَّه (ص) بمکه.
قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى مفسران را در معنى وَ النَّجْمِ قولهاست، بعضى گفتهاند اسم جنس است و مراد باین جمله ستارگان آسمان است. و هوى بمعنى سقط، قسم یاد مىکند رب العالمین بجمله ستارگان آن گه که از هول قیامت و رستاخیز همه فرو ریزند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ.
و گفتهاند مراد باین ثریاست که عرب بنجم مطلق ثریا گویند. مصطفى (ص) فرموده
اذا طلع النجم ارتفعت العاهات یعنى الثریا، و فى روایة ما طلع النجم قطّ و فى الارض من العاهة شىء الا رفع.
و هویّها طلوعها و ارتفاعها. قسم یاد مى کند بثریّا بآنگه که برآید و آفات و عاهات از زمین بردارد. و روى عکرمة عن ابن عباس انه الرجوم من النجوم یعنى ما یرمى به الشیاطین عند استراقهم السمع.
مجاهد گفت و کلبى و روایت از ابن عباس وَ النَّجْمِ إِذا هَوى یعنى و القرآن اذا نزل. قسم یاد مىکند بقرآن که از آسمان فرو آمد نجم نجم در مدت بیست و سه سال. همانست که آنجا گفت فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ.
جعفر بن محمد گفت (ع) و النجم یعنى محمدا (ص) إِذا هَوى اى نزل من السماء لیلة المعراج. سمّاه نجما کما سمّاه سراجا فى قوله: وَ سِراجاً مُنِیراً. و قیل النجم النبات إِذا هَوى اى سقط على الارض، فان النجم لیس له ساق کقوله: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ. و یحتمل من التأویل المصلّى اذا سجد و الغازى اذا قتل شهیدا و العالم اذا مات، فانّ هؤلاء نجوم الارض و الاخبار ناطقه بها.
گفتهاند آن روز که این آیت فرو آمد و رسول خدا بر قریش آشکارا کرد، عتبة بن ابى لهب گفت کفرت برب النجم اذا هوى و دختر رسول را که زن وى بود طلاق داد، رسول خداى دعا کرد گفت اللهم سلّط علیه کلبا من کلابک.
بعد از آن این عتبة بتجارت شام رفت با پدر خویش بو لهب، در منزلى از منازل راه فرو آمدند و آنجا دیرى بود، راهبى از دیر فرو آمد و گفت هذا ارض مسبعة، درین زمین سباع فراوان بود، نگر تا خویشتن را از شیر نگه دارید. بو لهب گفت فرا اصحاب خویش این پسر مرا نگه دارید که مىترسم که دعاء محمد در وى رسد. ایشان همه گرد وى درآمدند و او را در میان گرفتند و پاس وى میداشتند. در میانه شب، رب العالمین خواب بر ایشان اوکند و شیر بایشان درگذشت و لطمه بر وى زد و او را هلاک کرد. قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى اصحاب معانى گفتند قسم در قرآن بر دو وجه است، یکى: قسم بذات و صفات خالق جل جلاله و قسم حقیقى آنست، که ذات و صفات وى را استحقاق آنست، چنان که فرمود فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ قُلْ إِی وَ رَبِّی. این قسم است بذات او جل جلاله. و قسم بصفات آنست که فرمود ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ و کذلک قوله: فَبِعِزَّتِکَ، و همچنین حروف تهجّى در اوائل سور، هر حرفى اشارتى است بصفتى از صفات حق جلّ جلاله و قسم بآن یاد کرده.
وجه دوم: قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است، یکى: اظهار قدرت را چنانک فرمود وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً هذا و امثاله نبّه العباد على معرفة القدرة فیها. دیگر: قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، اقسم بها لیعلم هیبته فیها. سدیگر: قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت اللَّه را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند، کقوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ. چهارم: قسم است ببعضى مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عزّ آن چیز بدانند که قسم بوى یاد کرده، کقوله: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ یعنى مکه و کذلک قوله: وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ و من ذلک قوله للمصطفى (ص) لعمرک. و هذا على عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه، و قیل کلّ موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله: وَ النَّجْمِ یعنى برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک.
ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى اى ما ضلّ عن التوحید قط و ما زاغ عن المعرفة باللّه سبحانه و عن الرشد قطّ. و قیل ما نکب عن الحق و الصدق و الامانة قطّ و هذا دلیل على انّ قوله: وَ وَجَدَکَ ضَالًّا لیس من ضلال الغىّ. و قیل ما غوى اى ما خاب سعیه و ذلک انّ قریشا قالوا ضلّ محمد عن دین آبائه و غوى ثم تقوّل على اللَّه و افترى.
فانزل اللَّه تعالى ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى یا محمد اگر مکّیان نسبت ضلالت و غوایت با تو میکنند تو دل بتنگ میاور، باک مدار تو آن بین که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم مىنویسیم، چون ایشان تخته هجر تو خوانند تو سوره مدح و ثنا ما آغاز کن: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.
قوله: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اى لم یأتکم بالقرآن من تلقاء نفسه و بهواه و مراده. و عن بمعنى الباء قد یتعاقبان کقوله: فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً اى عنه وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ اى بقولک. در ضمن این آیت تشریف و تخصیص مصطفى است (ص) رب العزة رتبت قربت وى بلند نهاد و تشریف عظیم داد که خصم وى را بخودى خود جواب داد و برسول باز نگذاشت. آن گه که او را ضالّ گفتند، حق جل جلاله از بهر وى جواب داد که: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى، نه چون دیگر پیغامبران که جواب خصم ایشان هم بایشان باز گذاشت، چنانک نوح، قوم او را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ نوح خود جواب ایشان را داد که لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ و هود را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ هود جواب داد که لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ، همچنین داود پیغامبر را فرمان آمد که فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى یا داود نگر تا حکمى که میان خلق کنى بعدل و راستى کنى و بر پى هوا و مراد خود نروى. چون نوبت بمصطفى عربى (ص) رسید حق جل جلاله فرمود: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى او بر پى مراد و هوا خود نرود و آنچه گوید جز از وحى و پیغام ما نگوید.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى اى ما هذا القران الا وحى من اللَّه یوحى الیه.
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى الهاء راجعة الى الرسول و شدید القوى هو جبرئیل علیه السلام و کان قوّته انّه اقتلع مدائن لوط من سبع ارضین و رفعها الى السماء ثم قلّبها على الماء الاسود. و من قوّته انه ابصر ابلیس و هو یکلّم عیسى على بعض العقاب، فنفخه بجناحیه نفخة القاه فى اقصى جبل الهند، و کذلک صیحته بثمود. فاصبحوا جاثمین خاملین، و کذلک هبوطه من السماء على الانبیاء و صعوده الیها فى اقلّ من الطرف.
ذُو مِرَّةٍ یعنى ذو منظر حسن، قیل ذو قوّة و شدّة و قیل شَدِیدُ الْقُوى اخبار عن قوّته فى امر اللَّه و ذو مرّة اخبار عن قوة جسمه. و المرّة القوة، تقول حبل ممرّ اى محکم الفتل و قیل هى فعلة من المرور و المعنى ذو مرور فى البحر فى صعوده و هبوطه و قیل شدید القوى ذو مرّة هو اللَّه عز و جل. هذا کقوله: هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ قوله: فَاسْتَوى یعنى جبرئیل و هو یعنى محمدا (ص) و المعنى استوى جبرئیل و محمد لیلة المعراج بالافق الاعلى و هو اقصى الدنیا عند مطلع الشمس و قال سعید بن المسیب الافق الاعلى قاع تحت العرش و قیل فَاسْتَوى یعنى جبرئیل و قوله: وَ هُوَ کنایة عن جبرئیل ایضا یعنى استوى على صورته التی خلقه اللَّه علیها و هو اذ ذاک بالافق الاعلى و ذلک ان جبرئیل کان یأتى رسول اللَّه (ص) على صورة رجل من الآدمیّین کما یأتى الانبیاء فانه اتى ابراهیم علیه السلام فى صورة الاضیاف و اتى داود علیه السلام فى صورة الخصم فسأله رسول اللَّه (ص) ان یریه نفسه على صورته التی جبل علیها، فاراه نفسه مرّتین، مرّة فى الارض و مرّة فى السماء فاما فى الارض ففى الافق الاعلى و المراد بالاعلى جانب المشرق و ذلک ان محمدا (ص) کان بحراء فطلع له جبرئیل من المشرق فسدّ الافق الى المغرب فخرّ رسول اللَّه (ص) مغشّیا علیه فنزل جبرئیل فى صورة الآدمیّین فضمّه الى نفسه و جعل یمسح الغبار عن وجهه، یدلّ علیه قوله.
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ.
و اما فى السماء فعند سدرة المنتهى فذلک قوله: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى و لم یره احد من الانبیاء على تلک الصورة الا محمد (ص).
فان قیل کیف یجوز ان یغیّر الملک صورة نفسه و هل یقدر غیر اللَّه تعالى تغییر صورة المخلوقین و قد علم ان جبرئیل علیه السلام اتى رسول اللَّه مرّة فى صور رجل و مرّة فى صورته التی ابتدأه اللَّه علیها. و انّ ابلیس اتى قریشا فى صورة شیخ من اهل نجد.
فالجواب عنه انّ تغییر الصور الذى هو تغییر الترکیب و التألیف لا یقدر علیه الّا اللَّه تعالى، فاما تغییر صفة جبرئیل ففعل اللَّه تعالى تبیینا للمصطفى (ص) و لیعلم انه امر من اللَّه تعالى اذا راه فى صور مختلفه فان ذلک لا یقدر علیه الا اللَّه تعالى و هو ان یراه مرّة قد سدّ الافق و اخرى یجمعها مکان ضیّق. و اما ابلیس فکان ذلک منه تخییلا للناظرین و تمویها دون التحقیق کفعل السحرة بالعصىّ و الحبال. قال اللَّه تعالى فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى و لم یقل سعت.
و قیل فاستوى و هو بالافق الاعلى من فعل اللَّه عز و جل کقوله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ و الافق الاعلى فوق السماوات السبع یعنى العرش. و گفتهاند فاستوى صفت مصطفى است (ص) معنى آنست که راست بایستاد بنفس در مجاهدت و بدل در مشاهدت، بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت. راست بایستاد، از امر ما قدم بیرون ننهاد و بنهى ما قدم در ننهاد و بىفرمان ما دم نزد، راست بایستاد، مراد ما را، هر چه مراد وى بود زیر قدم آورد و مراد ما مراد او گشت و ما خود آن کردیم که مراد وى بود.
فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى.
راست بایستاد در دوستى که از دوست جز دوست نخواست، راست بایستاد در نفس موافقت قلب را، راست بایستاد قلب موافقت سرّ را، راست بایستاد سرّ موافقت حق را، راست رفت، براست و چپ نگاه نکرد تا بمنزل ثُمَّ دَنا رسید بر بساط فَتَدَلَّى قدم نهاد.
بقاب قوسین قرب بر رفته، بر متکاء عزت او ادنى تکیه زده، بمشاهدت رسیده، شراب چشیده، راز شنیده دوست دیده.
دردى که من از عشق تو کردم حاصل
دل داند و من دانم و من دانم و دل
هر که تحفه ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى برد، هدیه فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى
آرد. شعر:
و السرّ عندى فى بیت له غلق
لا یکتم السرّ الا کل ذى خطر
و السرّ عند الکرام الناس مکتوم
قد ضاع مفتاحه و الباب مختوم
قوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى، هذا من المقلوب تأویله تدلّى فدنا، و التدلّى التنزّل، اخذ من الدلو. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص) فى حدیث شریک بن عبد اللَّه بن ابى نمر عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) انه قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى
و هو قول الحسن البصرى: دنا ربنا فتدلى، و روى موقوفا على انس بن مالک قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى حتى کان منه قاب قوسین او ادنى. و هذا روایة ابى سلمة عن ابن عباس و قال الضحاک دنا محمد من ربه فتدلّى فاهوى للسجود فَکانَ منه قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى و قیل دنى محمد من ساق العرش فتدلّى، اى جاوز الحجب و السرادقات لا یقلّه مکان و هو قائم باذن اللَّه عز و جل کالمتعلق بالشىء لا یثبت فیه قدمه على مکان و قیل دنوّ اللَّه من العبد على نوعین احدهما: باجابة الدعوة و اعطاء المنیة و رفع المنزلة کقوله تعالى: فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.
و الثانى: بمعنى القرب فى الحقیقة دون هذه المعانى کقوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى کما قال انس و ابن عباس و کما
جاء فى الخبر الصحیح عن النبى (ص): یدنو المؤمن من ربه عز و جل... الحدیث.
قوله: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ. هذا من کون الوقت. مجازه صار قاب قوسین اى قدر قوسین من قسى العرب المخاطبین بهذا الکلام و هذا اشارة الى تأکید القرب و اصله ان الحلیفین من العرب کانا اذا ارادا عقد الصفاء و العهد خرجا بقوسیهما فالصقا بینهما یریدان بذلک انّهما متظاهران یحامى کل واحد منهما عن صاحبه و قیل معناه فى القرب من الوتر الى الکبد. و قال عبد اللَّه بن مسعود و سعید بن جبیر قاب قوسین اى قدر ذراعین و سمّى الذراع قوسا لانه یذرع بها الاشیاء و یقاس بها کل شیء و هى لغة بعض اهل الحجاز و فى الخبر لقاب قوس احدکم من الجنة خیر من الدنیا و ما فیها.
و قوله: أَوْ أَدْنى هذا حکایة عن تخمین الناظر و حدسه یعنى لو انتم عاینتم القرب لحرزتموه قاب قوسین او قلتم فى انفسکم انه ادنى. قیل انما قال او ادنى لانه لم یردان یجعل لذلک حدا محصورا و سئل ابو العباس بن عطاء عن هذه الایة فقال کیف أصف لکم مقاما انقطع عنه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لم یکن الا محمد و ربه.
قوله: فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى
اى اوحى اللَّه تعالى الى عبده محمد ما اوحى و تکلم معه بما تکلّم و امره بما امر سرّا بسرّ بلا واسطة و لا ترجمان و فیه یقول القائل شعر:
بین المحبین سرّ لیس یفشیه
قول و لا قلم للخلق تحکیه
سرّ یمازجه انس مقابله
نور تحیّر فى بحر من التیه
قال سعید بن جبیر اوحى الیه الم اجدک یتیما فآویتک الم اجدک ضالا فهدیتک الم اجدک عائلا فاغنیتک ا لم اشرح لک صدرک الم اضع عنک وزرک الم ارفع لک ذکرک و قیل اوحى الیه ان الجنة محرّمة على الانبیاء حتى تدخلها و على الامم حتى تدخلها امّتک.
و قال على (ع) اوحى اللَّه الیه یا محمد لو لا انى احب معاتبة امتک لما حاسبتهم
و قال بعضهم انه مفسر فى الاخبار و نطقت به الروایات من احوال القیامة و غیرها و لهذا
قال (ص): لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا.
و قیل ابهم ما اوحى تعظیما لشأن ذلک و تعبّدا للخلق بالایمان بکونه على الجملة. و قیل اوحى جبرئیل الى رسول اللَّه (ص) ما اوحى الیه ربه.
قوله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى، قرأ ابو جعفر ما کذّب بالتشدید اى ما کذّب قلب محمد ما رأى بعینه تلک اللیلة بل صدّقه و حقّقه و قرء الآخرون بالتخفیف اى ما کذب فؤاد محمد الذى راى بل صدقه یقال کذبه اذا قال له الکذب و قیل ما جحد الفؤاد و ما انکر ما رآه الرسول و قیل ما کذب فؤاده قبل ذلک ما رآه فى تلک اللّیلة ببصره لانه کان قد آمن بقدرة اللَّه سبحانه على امثال ذلک و اضعافه ثم اختلفوا فى الذى رآه فقال قوم راى جبرئیل و هو قول ابن مسعود و عایشه و قال آخرون هو اللَّه عز و جل ثم اختلفوا فى الرؤیة فقال بعضهم رآه بقلبه دون عینه و هذا خلاف السنة. و المذهب الصحیح انه (ص) راى ربه عز و جل بعین رأسه و هو قول الحسن و انس و عکرمة، روى عن ابن عباس انه قال ان اللَّه اصطفى ابراهیم بالخلّة و اصطفى موسى بالکلام و اصطفى محمدا بالرؤیة و امّا عایشه فانّها انکرت ذلک عن نفسها و لم تقل سمعت رسول اللَّه (ص) یقول فیه مقالا کیف و قول عایشه نفى و قول ابن عباس اثبات و الحکم للمثبت لا للنافى لان النافى انّما نفاه لانه لم یسمع و المثبت لانه سمعه و علمه.
قوله: أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى قرأ حمزة و الکسائى و یعقوب أ فتمارونه بفتح التاء بلا الف، یعنى ا فتجحدونه و تدفعونه یقال مریت الرجل حقه اذا جحدته، و اصل المرى من مریت الناقه اذا استخرجت لبنها بعلاج و قرأ الآخرون أ فتمارونه بالالف و ضم التاء على معنى أ فتجادلونه على ما یرى، و ذلک انّهم جادلوه حین اسرى به فقالوا صف لنا بیت المقدس و اخبرنا عن عیرنا فى الطریق و غیر ذلک مما جادلوه به و المعنى أ فتجادلونه جدالا ترومون به دفعه عما رآه و علمه، و المراء هو الجدال بالباطل و فى الحدیث: لا تماروا فى القرآن فانّ المراء فیه کفر.
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى الخلاف فیه کالخلاف فى الاول. قال ابن مسعود رأى جبرئیل على صورته مرّتین: مرّة عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى و مرّة بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ یعنى باجیاد مکه و قد سدّ الافق و علیه تهاویل الدّرّ و الیاقوت و على قول ابن عباس رأى ربّه نزلة اخرى و ذلک انه کانت للنبى (ص) عرجات فى تلک اللیلة لمسئلة التخفیف فى اعداد الصلوات فتکون لکل عرجة نزلة فرأى ربه فى بعضها و تقدیره رآه نازلا نزلة اخرى.
و فى بعض الروایات عن النبى (ص) قال کلّما رجعت الى ربى وجدته مکانه.
قوله: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى السدرة شجرة النبق سمّیت سدرة المنتهى لانه ینتهى الیها علم الخلائق و اعمالهم لا یعلم احد ما ورائها الّا اللَّه و قیل ینتهى الیها مقامات الانبیاء، و الملائکة ینتهى الیها من فوقها و یصعد الیها من تحتها و لم یجاوزها احد الّا نبینا (ص). قال کعب الاحبار سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عن یمین العرش الیها انتهى علم العلماء لا یعلم احد ما وراءها.
فى حدیث المعراج قال (ص) ثم صعد بى الى السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلّمت علیه ثم رفعت الى سدرة المنتهى فاذا نبقها مثل قلال هجر احلى من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة.
و عن ابى هریرة قال لمّا اسرى بالنبى (ص) انتهى الى السدرة فقیل له هذه السدرة ینتهى الیها کل احد خلا من امّتک على سنّتک فاذا هى شجرة تخرج من اصلها انهار من ماء غیر آسن الى قوله: مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى و هى شجرة یسیر الراکب فى ظلها سبعین عاما لا تقطعها.
و عن اسماء بنت ابى بکر قالت سمعت النبى (ص) یذکر سدرة المنتهى قال یسیر الراکب فى ظل الفنن فیها مائة عام و یستظل فى الفنن منها مائة الف راکب، فیها فراش من ذهب کانّ ثمرها القلال و قال مقاتل هى شجرة تحمل الحلىّ و الحلل و الثمار من جمیع الالوان، لو انّ ورقة منها وضعت فى الارض لاضاءت لاهل الارض و هى طوبى التی ذکرها اللَّه سبحانه فى سورة الرعد.
عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى قال ابن عباس جنة یاوى الیها جبرئیل و الملائکة و قال مقاتل و الکلبى یاوى الیها ارواح الشهداء، نظیره قوله: فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى و قیل هى التی کان فیها آدم و قیل هى الجنة التی وعد المتقون و الماوى مصدر تقدیره جنة الرجوع. قیل سمیت جنة الماوى لان ارواح الشهداء تسرح فى الجنة و تعلق من اشجارها ثم تاوى الى قنادیل فیها تحت العرش.
إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى قال ابن مسعود یغشاها فراش من ذهب و قیل جراد من ذهب و قال مقاتل تغشیها الملائکة امثال الغربان حین یقعن على الشجر و فى الحدیث قال (ص) رایت على کل ورقة منها ملکا قائما یسبّح اللَّه عز و جل.
و قال الحسن غشیها نور رب العزّة فاستنارت و قال ابن عباس یغشاها الرب سبحانه قیل اراد ابن عباس بذلک نور الرب سبحانه.
و فى بعض الحدیث ان النبى (ص) قال یغشیها رفرف من طیر خضر
و عن انس عن النبى (ص) قال انتهیت الى السدرة و انا اعرف انها سدرة اعرف ورقها و ثمرها و اذا نبقها مثل الجرار و اذا ورقها مثل آذان الفیلة فلمّا غشیها من امر اللَّه ما یغشیها تحوّلت یاقوتا و زمردا حتى ما یستطیع احد یصفها.
و فى الحدیث انه اعطى رسول اللَّه (ص) عندها ثلثا: الصلوات الخمس و خواتیم البقرة و غفر لمن تاب من امّته لا یشرک باللّه شیئا.
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى اى ما مال بصر محمد (ص) و لا عدل یمینا او شمالا و لا جاوز ما امر به و هذا وصف ادبه فى ذلک المقام اذ لم یلتفت جانبا.
لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى یعنى الآیات العظام و هى الجنة و النار و الانبیاء و الکوثر و راى جبرئیل فى صورته التی تکون فى السماء، له ستّمائة جناح و راى رفرفا اخضر من الجنّة قد سدّ الافق و راى امورا من امور الغیب کقوله: لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْرى و الکبرى یجوز ان یکون المفعول و المعنى «لقد راى الکبرى من آیات ربه» فیکون من للتبعیض و یجوز ان یکون صفة للآیات و محلها جر و المفعول محذوف و المعنى لقد راى آیات من آیات ربه الکبرى، و یجوز ان یکون من زیادة و آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى مفعول و زیادة من فى الاثبات قلیل.
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى سمّوا اوثانهم باسماء اللَّه فقالوا من اللَّه اللات و من العزیز العزّى. و اللات صنم کان بالطائف تعبده ثقیف. و العزّى سمرة کانت تعبدها غطفان قطعها خالد بن الولید بالفاس و هو یقول:
کفرانک لا سبحانک
انى رایت اللَّه قد اهانک.
فخرجت منها شیطانة فى صورة امراة عریانة ناشرة شعرها، داعیة ویلها، واضعة یدها على راسها، فقتلها ثم رجع الى النبى (ص) و اخبره بذلک فقال تلک العزّى و لن تعبد ابدا، قرء ابن کثیر اللاتّ بتشدید التاء و قال هو رجل کان یلتّ السویق بالسّمن و الزیت للحاجّ فلما مات عکفوا على قبره فعبدوه.
وَ مَناةَ حجر کان تعبده خزاعة و هذیل، یقولون انه الحجر الذى نقله الامیر محمود من سومناة. قرأ ابن کثیر مناءة بالمد و الهمزة اشتقاقا من. مناه یمنیه اذا قطعه، قیل کانوا یذبحون عندها القرابین و منه سمّى منا لانّ هناک تذبح النسائک و فى الایة تقدیم و تأخیر مجازها: ا فرأیتم اللات و العزى الأخرى و مناة الثالثة، و تأویل الایة: ا فرأیتم هذه الاوثان و الاصنام التی تعبدونها هل تقدر هى ان تخلق ما خلق اللَّه بقدرته من الآیات الکبرى، ثم قال للذین کانوا یعبدون الملائکة فیقولون هم بنات اللَّه، منکرا علیهم: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ ترضونه لانفسکم وَ لَهُ الْأُنْثى و انتم تکرهونها و لا ترضونها لانفسکم.
تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى اى قسمة عوجاء غیر معتدله ان یکون لکم الذکور و للَّه الاناث. قرء ابن کثیر ضئزى بالهمزة و هما لغتان، یقال ضاز یضیز ضیزا و ضاز یضوز ضوزا و ضأز یضأز ضأزا اذا ظلم و نقص و جار فى القضیة و تقدیر ضیزى من الکلام فعلى بضم الفاء لانها صفة و الصفات لا تکون الّا فعلى بضم الفاء کالحبلى و بشرى و انثى او فعلى بفتح الفاء نحو غضبى و سکرى و عطشى و لیس فى کلام العرب فعلى بکسر الفاء فى النعوت، انّما یکون فى الاسماء، مثل ذکرى و شعرى، غیر انهم کرهوا ضم الضاد و خافوا انقلاب الیاء واوا و هو من باب الیاء فکسروا الضاد لهذه العلة کما قالوا فى جمع ابیض بیض و اصله بیض کالاحمر و الحمر و الاصفر و الصّفر. فاما من قال ضاز یضوز، فالاسم منه ضوزى مثل شورى.
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ هذا دلیل على قدم اسماء اللَّه عز و جل و انها اسماء له لم تزل و لیست من تسمیة الخلق ایاه بها. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اى من عذر و حجة لمن یعبدها إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ اى ما یتبعون فى ذلک الا الظن دون الیقین وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ اى و یتبعون ما یوافق اهواءهم فى عبادتهم الاصنام وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى اى البیان بالکتاب و الرسول انها لیست بآلهة و ان العبادة لا تصلح الا للواحد القهار.
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى یظن الکافر انّ له ما یتمنى و یشتهى من شفاعة الاصنام کما ظنّوا و تمنّوا.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى خلقا و ملکا یعطى ما یشاء و یمنع ما یشاء لا ما تمنّى الانسان و اشتهى.
و قیل ام للانسان ما اشتهى من طول الحیاة و ان لا بعث و لا حشر.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ یعنى باعطاء الثواب و الکرامة و الشفاعة وَ الْأُولى یعنى باعطاء المعرفة و التوفیق.
وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ ممن یعبدهم هؤلاء الکفار و یرجون شفاعتهم عند اللَّه، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ فى الشفاعة لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى من اهل التوحید. قال ابن عباس یرید لا تشفع الملائکة الا لمن رضى اللَّه عنه و قوله: لِمَنْ یجوز للشافع و یجوز للمشفوع له.
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى اى بتسمیة الانثى حین قالوا ابهم بنات اللَّه.
وَ ما لَهُمْ بِهِ اى بما یقولون مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ و هو تقلید الآباء وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و الحق بمعنى العلم اى لا یقوم الظن مقام العلم. و قیل الحق بمعنى العذاب اى ان ظنّهم لا یدفع عنهم من العذاب شیئا.
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا هذا التولّى هو التکذیب و الصدّ عن الایمان و معنى الاعراض منسوخ بآیة السیف وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا یعنى ابا جهل و اصحابه. ثم صغّر رأیهم فقال ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ اى ذلک نهایة علمهم و قدر عقولهم ان آثروا الدنیا على الآخرة. و قیل لم یبلغوا من العلم الا ظنّهم ان الملائکة بنات اللَّه و انّها تشفع لهم، فاعتمدوا ذلک و اعرضوا عن القران و الایمان، و قیل معناه علموا ما یحتاجون الیه فى معاشهم و نبذوا الآخرة من وراء ظهورهم.
إِنَّ رَبَّکَ یا محمد هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ دینه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى لدینه، هذا متعلّق بقوله: فَأَعْرِضْ، و المعنى کلهم الىّ فانّى عالم بالفریقین اجازى محسنهم و مسیئهم.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ملکا و ملکا لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، اى الذین اشرکوا على شرکهم وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا اى الذین آمنوا بالحسنى اى بالجنّة یعنى له الملک و له الحکم، یتصرّف فى ملکه بحسب مشیّته، ثم وصفهم فقال الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ الشرک باللّه و الفواحش المعاصى کلّها. و قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ ماله حدّ فى الدنیا و الفواحش الزنا خاصّة.
و سئل النبى (ص) عن اکبر الکبائر فقال ان تدعو للَّه ندّا و هو خلقک، و ان تقتل ولدک مخافة ان یاکل معک و ان تزانى حلیلة جارک
و قوله: إِلَّا اللَّمَمَ قال ابن عباس معناه الا ان یلمّ بالفاحشة مرّة ثم یتوب و لم یثبت علیها فانّ اللَّه یقبل توبته، الم تسمع
ان النبى (ص) کان یقول
ان تغفر اللهم تغفر جما
و اىّ عبد لک لا المّا
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص اللمم ما دون الشّرک. و قال ابو صالح سئلت عن قول اللَّه عز و جل إِلَّا اللَّمَمَ فقلت هو الرجل یلمّ بالذنب ثم لا یعاوده فذکرت ذلک لابن عباس، فقال اعانک علیها ملک کریم. و اصل اللمم و الالمام ما یعمله الانسان الحین بعد الحین و لا یکون له عادة و لا اقامة علیه. فعلى هذا، الاستثناء صحیح، و اللمم من الکبائر و الفواحش، و قال قوم هو استثناء منقطع مجازه لکن اللمم و لم یجعلوا اللمم من الکبائر و الفواحش، ثم اختلفوا فى معناه، فقال بعضهم هو ما سلف فى الجاهلیّة فلا یؤاخذهم اللَّه به و ذلک انّ المشرکین قالوا للمسلمین انّهم کانوا بالامس یعملون معنا، فانزل اللَّه هذه الایة، و قال بعضهم هو صغار الذنوب مثل النظرة و الغمزة و القبلة.
قال عبد اللَّه بن مسعود العینان تزنیان و زناهما النظر، و الشفتان تزنیان و زناهما التقبیل، و الیدان تزنیان و زناهما اللمس، و الرجلان تزنیان و زناهما المشى و یصدّق ذلک و یکذّبه الفرج فان واقع فذلک زنا و ان لم یواقع فهو لمم. و قال الکلبى اللمم على وجهین: کلّ ذنب لم یذکر اللَّه علیه حدّا فى الدنیا و لا عذابا فى الآخرة فذلک الذى تکفّره الصلوات ما لم یبلغ الکبائر و الفواحش. و الوجه الآخر هو الذنب العظیم یلمّ به المسلم المرّة بعد المرّة فیتوب منه و قال الحسین بن الفضل اللمم النظرة من غیر تعمّد فهو مغفور فان اعاد النظرة فلیس بلمم و هو مذنب و قیل اللمم النکاح.
و قال محمد ابن الحنفیّة کلّ ما هممت به من خیر و شرّ فهو لمم و دلیله قوله (ص): ان للشیطان لمّة و للملک لمّة، فلمّة الشیطان الوسوسة و لمّة الملک الالهام.
قوله: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ قال ابن عباس واسع المغفرة لمن فعل ذلک و تاب تمّ الکلام هاهنا، ثم قال هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ابتداکم فیها یعنى آدم علیه السلام وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ جمع جنین سمّى جنینا لاجتنانه فى البطن، فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ قد علم اللَّه فى هذا الاحوال ما یکون منکم، فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ فلا تبرّئوها عن الآثام و لا تمدحوها بحسن اعمالکم.
قال الکلبى و مقاتل کان ناس یعملون اعمالا حسنة فزکّوا انفسهم و قالوا صلوتنا و صیامنا و حجّنا، فانزل اللَّه هذه الایة هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى و بمن لم یتّق منکم.
قال النبى (ص) اذا رایتم المدّاحین فاحثوا فى وجوههم التراب
و قیل کانت الیهود تقول اذا هلک لهم صبىّ هو صدّیق، فبلغ ذلک النبى (ص) فقال کذبت الیهود ما من نسمة یخلقه اللَّه فى بطن امّه الّا هو شقّى او سعید فانزل اللَّه هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ... الایة.
أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى نزلت فى ابى جهل کان یستمع الى القرآن ثم یعرض عنه و کان یبخل، قال الشاعر فیه و فى اخیه الحارث شعرا:
لعمرک ما یغنى هشام غناهم
و ما یجمعان من مأین و من الف
یقولان نستغنى و و اللَّه ما الغنى
من المال الا ما یعفّ و ما یکف.
و قوله: أَکْدى اى قطع العطاء، و اصله من قول العرب اکدى الحافر اى بلغ الکدیة و هى حجر صلب لا یعمل فیه المعول فیترک الحفر، فصار مثلا لکلّ من منع خیره و یقال للبخیل مکدّ.
أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى هذه الرؤیة هى العلم، اى فهو یعلم، یجوز للاعمى ان یقول رایت فلانا فصیحا اى علمته و وجدته فصیحا و تاویل الایة هذا المعطى قلیلا المکدى عالم بالغیب فیعلم طول عمره فیبخل بماله..؟ و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة کان قد اتّبع النبى (ص) فى دینه فعیره بعض المشرکین و قال له ا ترکت دین الاشیاخ و ضلّلتهم قال انّى خشیت عذاب اللَّه، فضمن الذى عاتبه ان هو اعطاه کذا من ماله و رجع الى شرکه ان یتحمّل عنه عذاب اللَّه فرجع الولید الى الشّرک و اعطى الذى عیّره بعض ذلک المال الذى ضمن و منعه تمامه، فانزل اللَّه أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى ادبر عن الایمان و أَعْطى صاحبه قَلِیلًا ثم أَکْدى بخل بالباقى أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى ما غاب عنه و یعلم ان صاحبه یتحمل عنه عذابه.؟ و قیل نزلت فى العاص بن وائل السّهمى لانه کان ربما یوافق النبى (ص) فى بعض الامور و کان یقول و اللَّه ما یامرنا محمد الا بمکارم الاخلاق فذلک قوله: أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى اى قطع و لم یؤمن به و قیل هو المنافق الذى یعین على الجهاد قلیلا ثم یقطع ذلک أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى ما صنعه حقا.
أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ لم یخبر بِما فِی صُحُفِ مُوسى.
وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى ما ارسل به من تبلیغ رسالة اللَّه و هى قوله: أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى قال ابن عباس کانوا قبل ابراهیم یؤخذ الرجل بذنب غیره یقتل الأب بالابن و الاخ بالاخ و الزوج بامراته و السیّد بعبده حتى جاء ابراهیم فنهاهم عن ذلک و بلّغهم عن اللَّه أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى اى لا یؤخذ احد بذنب غیره.
و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال نزلت على ابراهیم عشر صحائف و على موسى قبل التوراة عشر صحائف.
قوله: الَّذِی وَفَّى قرء مشدّدا و مخفّفا فاذا شدّدت فهو توفیة عدد الامور التی امر بها من ذبح الولد و الصبر على النار و الاختنان و الهجرة و ترک اهله و ولده بواد غیر ذى ذرع و توفیة عمل یومه باربع رکعات اوّل النهار و هى صلاة الضحى.
عن ابى ذر عن النبى (ص) عن اللَّه تبارک و تعالى قال ابن آدم ارکع لى اربع رکعات من اول النهار اکفک آخره. و اذا خفّت فهو من الوفاء و هو قضاء ما عهد و نذر.
روى انّ ابراهیم کان قد عهد ان لا یسئل مخلوقا شیئا، فلمّا قذف فى النار و اتاه جبرئیل فقال أ لک حاجة فقال امّا الیک فلا فاثنى اللَّه سبحانه علیه بقیامه بما قال و وفائه بما عهد
فقال تعالى وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى و قیل وفّى سهام الاسلام و هو قوله: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.
قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى و کان فى صحف موسى و ابراهیم ان لیس للانسان الاثواب ما عمل من خیر او شرّ و ما عمل غیره فلیس له و لا علیه. قال ابن عباس هذا منسوخ بقوله: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم».
فادخل الأبناء بصلاح الآباء الجنة. قال عکرمه کان ذلک لقوم ابراهیم و موسى فامّا هذه الامّة فلهم ما سعوا و ما سعى غیرهم، فمن یصدّق عنه او یصام له او یحجّ عنه لا حق به و ان لم یأمر. و فى الخبر انّ سعدا سأل رسول اللَّه (ص) هل لامّى ان تطوّعت عنها قال نعم و روى انّ امراة سالته فقالت انّ ابى مات و لم یحجّ، قال فحجّى عنه.
و قال (ص) اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلث: صدقة جاریه او علم ینتفع به او و ولد صالح یدعو اللَّه.
و قال الربیع بن انس وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى الکافر فامّا المؤمن فله ما سعى و ما سعى له. و قیل لیس للکافر الا ما عمله فیثاب علیه فى الدنیا حتى لا یبقى له فى الآخرة خیر.
دعا عبد اللَّه بن طاهر والى خراسان، الحسین بن الفضل فقال اشکل علىّ ثلث آیات دعوتک لتکشفها لى، قال و ما هى ایها الامیر. قال قوله تعالى فى وصف ابن آدم: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ و صحّ الخبر بانّ الندم توبة.
و قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و صحّ فى الخبر بانّ القلم جفّ بما هو کائن الى یوم القیامة.
و قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى فما بال الاضعاف.
فقال الحسین بن فضل یجوز ان لا یکون ندم قابیل توبة له و یکون ندم هذه الامّة توبة لان اللَّه تعالى خصّ هذه الامّة بخصائص لم یشرکهم فیها الامم.
و فیه قول آخر و هو ان ندم قابیل لم یکن على قتل هابیل انّما کان على حمله.
و اما قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى یعنى من طریق العدل و مجاز الایة: لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى عدلا ولى ان اجزیه بواحد الفا فضلا.
و اما قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ فانه شؤن یعیدها لا شؤن یبدئها و مجاز الایة: سوق المقادیر الى المواقیت.
قال فقام عبد اللَّه بن طاهر و قبّل رأسه و سوّغ خراجه قیل و کان خراجه. خمسون الف درهم.
وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى فى دیوانه و میزانه یوم القیمة، هذا کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.
ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى یعنى الاکمل و الأتمّ بالحسن حسنا و بالسّىء سیّئا.
وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى اى منتهى الخلق و مصیرهم الیه و هو یجازیهم باعمالهم. و قیل منه ابتداء المنّة و الیه انتهاء الآمال. و قیل معناه اذا انتهى الکلام الى اللَّه فامسکوا و من تعاطى ذلک هلک.
و فى ذلک ما روى انس عن النبى (ص) قال اذا ذکر اللَّه فانتهوا.
و روى ابىّ بن کعب عن النبى (ص) فى قوله: وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى قال لا فکرة فى الرب.
و هذا مثل ما روى عن ابى هریرة مرفوعا تفکّروا فى الخلق و لا تتفکّروا فى الخالق فانه لا تحیط به الفکرة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى فهذا یدلّ على انّ کلّ ما یعمله الانسان فبقضائه و خلقه حتى الضحک و البکاء. قال مجاهد و الکلبى اضحک اهل الجنة و ابکى اهل النار فى النار. و قال الضحاک اضحک الارض بالنبات و ابکى السماء بالمطر. و قیل معناه افرح و احزن. لان الفرح یجلب الضحک و الحزن یجلب البکاء.
روى عن عایشه قالت مرّ النبى (ص) على قوم یضحکون، فقال لو تعلمون ما اعلم لبکیتم کثیرا و لضحکتم قلیلا، فنزل علیه جبرئیل فقال ان اللَّه عز و جل یقول وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى فرجع الیهم فقال ما خطوت اربعین خطوة حتى اتانى جبرئیل فقال ائت هؤلاء فقل لهم ان اللَّه عز و جل یقول هو اضحک و ابکى.
و سئل طاهر المقدسىّ أ تضحک الملائکة فقال ما ضحک من دون العرش منذ خلقت جهنم و قیل لعمر هل کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یضحکون، قال نعم و اللَّه و الایمان اثبت فى قلوبهم من الجبال الرواسى.
و عن سماک بن حرب قال قلت لجابر بن سمرة أ کنت تجالس النبى (ص) قال نعم و کان اصحابه یجلسون فیتناشدون الشعر و یذکرون اشیاء من امر الجاهلیة فیضحکون و یتبسّم معهم اذا ضحکوا یعنى النبى (ص). و قال ذو النون فى قوله: أَضْحَکَ وَ أَبْکى اى اضحک قلوب العارفین بشمس معرفته و ابکى قلوب العاصین بظلمة معصیته. و قال سهل اضحک المطیع بالرحمة و ابکى العاصى بالسخطة. و قیل اضحک المؤمن فى الآخرة و ابکاه فى الدنیا. و اضحک الکافر فى الدنیا و ابکاه فى الآخرة و قیل معناه خلق القوّتین اللتین منهما ینبعث الضحک و البکاء و الانسان لا یعلم ما تلک القوّة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا اى امات فى الدنیا و احیى للبعث: و قیل امات فى الدنیا و احیى فى القبر امّا للراحة و امّا للاحساس بالعقوبة. و قیل امات الآباء و احیى الأبناء.
و قیل امات الکافر بالنکرة و احیى المؤمن بالمعرفة. و قیل خلق الموت و الحیاة.
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى الذکر زوج الانثى و الانثى زوج الذکر.
مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى اى تصبّ فى الرحم، و قیل یقدّر منها الولد، اذ لیس کل منىّ یصیر ولدا، یقال منیت الشیء اذا قدّرته و المنىّ الماء یقدّر منه الولد و سمّیت المنیّة لانها مقدّرة و اصلها ممنیّة.
وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى الاحیاء بعد الموت. اى علیه تصدیق ما اخبر به من اعادتهم بعد الموت للجزاء ثوابا و عقابا. و النشاة نشأتان: نشاة فى الرحم و هى النشأة الاولى فى سورة الواقعة و هذه نشاة الآخرة و هى نشاة البعث کقوله: ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ. تقول انشاته نشأة و نشاءة کقوله: انبتته نباتا.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى اغنى الناس بالاموال و اقنى اعطى القنیة، و هى اصول الاموال و ما یدّخرونه بعد الکفایة. و قیل هو کلّ منتج او مغلّ من زرع او ضرع. و قال ابن عباس اغنى بالمال و اقنى، اى ارضى بما اعطى و قال الحسن اقنى اى اخدم و قال ابن زید اغنى اى اکثر، و اقنى اى اقلّ، و قرأ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى الشعرى کوکب خلف الجوزاء کانت خزاعة تعبده فى الجاهلیة فاعلم اللَّه عز و جل انه خالقها. و هما شعریان: الغمیصاء و العبور و المجرّة بینهما و اراد هاهنا الشعرى العبور و هى اشدّهما ضیاء و خصّت بالذکر لانّ ابا کبشة احد اجداد رسول اللَّه (ص) من قبل امّه قال لا ارى شمسا و لا قمرا و لا نجما یقطع السماء عرضا غیرها، فلیس شیء مثلها فعبدها، و عبدها خزاعة، فخالفوا قریشا فى عبادة الاوثان، و کانت قریش سمّى محمدا (ص) ابن ابى کبشة اى نزع الیه فى مخالفة دیننا کما خالف ابو کبشة.
وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى. «ان» فى هذه الآیات کلها فى محلّ الجرّ بدلا من بِما فِی صُحُفِ مُوسى. قرء اهل المدینه و ابو عمرو عادا الولى بلام مشدّدة بعد الدال و العرب تفعل ذلک فتقول قم الان عنّا، اى قم الآن عنّا و صم الاثنین، اى صم الاثنین و عاد الاولى قوم هود اهلکهم اللَّه بالریح.
وَ ثَمُودَ یعنى قوم صالح، اهلکهم اللَّه بالصیحة فَما أَبْقى اى لم یترک منهم احدا.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ اى اهلک قوم نوح من قبل عاد و ثمود إِنَّهُمْ یعنى قوم نوح کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى من عاد و ثمود لطول دعوة نوح ایاهم و عتوّهم على اللَّه بالمعصیة و التکذیب، دعاهم نوح الف سنة الا خمسین عاما ف ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ.
وَ الْمُؤْتَفِکَةَ اى المنقلبة یعنى قرى قوم لوط: صبوا ایم و داد و ما و عامورا و سدوم ائتفکت باهلها اى انقلبت أَهْوى اى اهویها جبرئیل، یعنى رفعها ثم قلّبها.
و قیل اهواها جعلها تهوى. و قیل قلّبها فى موضعها فهوت خسفا.
فَغَشَّاها اى البسها اللَّه ما غَشَّى یعنى الحجارة المنضودة المسوّمة، و ابهم لیکون اوقع فى القلوب.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى اى تشکّ و تجادل ایها الانسان بما اولاک من النعم او بما کفاک من النقم...؟ و قیل باىّ نعم ربک الدالة على وحدانیته تشکّ...؟.
قیل اراد بهذا المخاطب الولید بن المغیرة من عند اهل التفسیر.
هذا نَذِیرٌ یعنى محمدا (ص) مِنَ النُّذُرِ الْأُولى اى رسول من الرسل.
و النذیر بمعنى المنذر اى ارسل الیکم بالانذار کما ارسل غیره من الانبیاء الى قومهم.
و قیل معناه هذا الذى انذرتکم به من وقایع الامم الخالیة العاصیة فى صحف ابراهیم و موسى.
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ اى قربت القیامة.
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ اى دافعة، و قیل لا یکشف وقتها و لا یزیل غطاؤها احد دون اللَّه، کقوله: لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ. و الهاء فیه للمبالغة او على تقدیر نفس کاشفة، و قیل هى مصدر کالطاغیة و الکاذبة. ثم قال لمشرکى العرب: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ یعنى آمن هذا القرآن الذى یقرأ علیکم محمد تَعْجَبُونَ کقوله: أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً... الایة.
وَ تَضْحَکُونَ استهزاء وَ لا تَبْکُونَ ممّا فیه من الوعید.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ لاهون غافلون. و قیل السمود لغة یمانیّة لکل لاعب او راقص فى شرب او لهو او نوح و قال عبد اللَّه بن الزبیر:
و فى الحدثان نسوة آل حرب
بمقدار سمدن له سمودا
فردّ شعورهن السود بیضا
و ردّ وجوههن البیض سودا
سمدن اى زفنّ و نحن و رفعن ایدیهن و المعنى انهم کانوا اذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء و اللهو لیشغلوا الناس عن استماعه. و عن ابى هریرة قال لمّا نزلت هذه الایة بکى اهل الصّفة حتى جرى دموعهم على خدودهم فلمّا سمع رسول اللَّه (ص) حنینهم بکى معهم فبکینا ببکائه، فقال (ص) لا یلج النار من بکى من خشیة اللَّه و لا یدخل الجنة مصرّ على معصیة اللَّه و لو لم تذنبوا لجاء اللَّه بقوم یذنبون ثم یغفر لهم.
و روى ان النبى (ص) نزل علیه جبرئیل و عنده رجل یبکى فقال له من هذا، فقال فلان، فقال جبرئیل انّا نزن اعمال بنى آدم کلّها الا البکاء فان اللَّه عز و جل لیطفى بالدمعة بحورا من نیران جهنم.
و روى انّ النبى (ص) ما رؤى ضاحکا بعد نزول هذه الایة
و قال (ص) انّ هذا القرآن نزل بحزن فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا اى صلّوا للَّه و وحّدوه.
روى عکرمة عن ابن عباس قال قرأ رسول اللَّه (ص) سورة النجم فسجد فیها و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الانس.
و عن عبد اللَّه قال اول سورة انزلت فیها سجدة، النجم فسجد رسول اللَّه (ص) و سجد من خلفه الا رجلا رایته اخذ کفّا من تراب فسجد علیه فرأیته بعد ذلک قتل کافرا و هو امیّة بن خلف.
و عن زید بن ثابت قال قرأت على النبى (ص) و النجم فلم یسجد فیها و هذا دلیل على انّ سجود التلاوة غیر واجب و قال عمر بن الخطاب انّ اللَّه لم یکتبها علینا الا ان نشاء و هو قول الشافعى و احمد و ذهب قوم الى وجوب سجود التلاوة على القارئ و المستمع جمیعا و هو قول سفیان الثورى و اصحاب الرأى.
رشیدالدین میبدی : ۵۹- سورة الحشر- مدنیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ بیّن اللَّه تعالى انّ الفىء لمن هو، و التّقدیر: کى لا یکون ما افاء اللَّه على رسوله دولة بین الاغنیاء منکم و لکن یکون للفقراء المها جرین، الّذین تولّوا الدّیار و الاموال و الاهلین و العشائر فخرجوا حبّا للَّه و رسوله و اختاروا الاسلام على ما کانوا فیه من الشدّة حتى کان الرّجل یعصب الحجر على بطنه لیقیم صلبه من الجوع و کان یتّخذ الحفیرة فى الشّتاء ماله دثار غیرها. قال سعید بن جبیر: کان ناس من المهاجرین لاحد هم الذّار و الزّوجة و العبد و النّاقة یحجّ علیها و یغزو فنسبهم اللَّه الى انّهم فقراء و جعل لهم سهما فى الزّکاة. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ اى یطلبون رزقا من اللَّه و هو الغنیمة. وَ رِضْواناً. اى: مرضات ربّهم بالجهاد فى سبیله مع رسوله.
وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بمجاهدة الاعداء أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فى ایمانهم و وفوا بعهود هم و عقود هم مع اللَّه هؤلاء المهاجرین الّذین اخرجهم المشرکون من مکة و کانوا نحوا من مائة رجل و صحّ عن رسول اللَّه (ص) انّه کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: «ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالنّور التّام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل الاغنیاء بنصف یوم و ذلک مقدار خمسمائة عامّ»
ثمّ ذکر الانصار فقال: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ اى لزموا المدینة و دورهم بها، وَ الْإِیمانَ منصوب بفعل مضمر یعنى: و قبلوا الایمان و آثروه و قیل: معناه لزموا المدینة و مواضع الایمان و ذکر النقاش انّ الایمان اسم المدینة سمّاها النبى (ص) به. مِنْ قَبْلِهِمْ اى من قبل قدوم المهاجرین علیهم اتّخذوا فى دورهم المساجد بسنتین ربّوا الاسلام کما یربّى الطّیر الفرخ و عن انس قال: قال رسول اللَّه (ص): «آیة الایمان حبّ الانصار، آیة النّفاق بغض الانصار»
و عن زید بن ارقم قال: قال رسول اللَّه (ص): «اللّهم اغفر للانصار و لابناء الانصار و ابناء ابناء الانصار»
و قال: «خیر دور الانصار بنو النّجار ثمّ بنو عبد الاشهل ثمّ بنو الحارث بن الخزرج ثمّ بنو ساعدة و فى کلّ دور الانصار خیر»
و «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» کنایت است از مهمان دوستى انصار که مهاجران را بجان بپذیرفتند و بهمگى دل دوست داشتند و خان و مان خود از ایشان دریغ نداشتند. و بهر چه داشتند از مال و وطن ایشان را شریک خود ساختند و کام و مراد و بىنیازى ایشان بر فقر و فاقه خود اختیار کردند. و این غایت جود است و کمال سخا که ربّ العالمین از ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت: یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً اى حسدا و غیظا مِمَّا أُوتُوا: اى ممّا اعطى المهاجرون من الفىء، آن روز که رسول خدا (ص) غنیمت بنى النضیر میان مهاجران قسمت کرد و بانصار نداد، مگر سه کس را از ایشان هیچ حسدى و غیظى پدید نیامد و بتخصیص مهاجران در آن اموال کراهیتى ننمودند. و بآن قسمت راضى شدند هر چند که ایشان را حاجت و دربایست بود و بغایت خصاصت و فقر و فاقت رسیده بودند، اما حقّ مهاجران بر حقّ خود مقدّم داشتند و راه ایثار رفتند اینست که ربّ العالمین گفت: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و فى الخبر: «لم یجتمع فى الدّنیا قوم قطّ الّا و فیهم اسخیاء و بخلاء الّا فى الانصار فانّهم کلّهم اسخیاء، ما فیهم من بخیل».
خبر درست است از بو هریرة، گفت: رسول خدا (ص) را مهمانى رسید، کس فرستاد بخانههاى مادران مؤمنان تا هیچ طعامى بود آن مهمان را؟ و در همه خانههاى ایشان هیچ طعام نبود. پس رسول گفت: «من یضیف هذا هذه اللیلة؟»: کیست که یک امشب این مهمان را بخانه برد و او را مهمانى کند؟ مردى انصارى گفت: من او را مهمانى کنم یا رسول اللَّه. او را بخانه برد و با اهل خویش گفت: هذا ضیف رسول اللَّه، اینک آوردم مهمان رسول خداى، او را گرامى دار و عزیز دار. اهل او گفت: در خانه ما طعام بیش از آن نیست که قوت ما و این کودکان باشد، مگر این کودکان را ببهانهاى در خواب کنیم و ما بوى ایثار کنیم، تا وى را کفایت باشد. آن گه چراغ بیفروختند و مهمان را بنشاندند و طعام پیش نهادند، و عادت ایشان چنان بود که میزبان با مهمان بهم طعام خورند، مرد با اهل خویش گفت: اگر ما با وى خوریم، او را کفایت نباشد و نه خوب بود که مهمان رسول (ص) در خانه ما طعام سیر نخورد تو برخیز در میانه و ببهانه آنکه چراغ را اصلاح مىکنم، چراغ فروکش، تا ما در تاریکى دهان مىجنبانیم و او چنان پندارد که ما طعام میخوریم هم چنان کردند و خود گرسنه در خواب شدند. بامداد که بحضرت نبوّت و رسالت صلّى اللَّه علیه و سلّم رسیدند، رسول در ایشان نگرست و تبسم کرد و گفت: «ضحک اللَّه اللّیلة»
و فى روایة: «عجب اللَّه من فعالکما»
فانزل اللَّه عزّ و جلّ: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ ابن عباس گفت: رسول خدا آن روز که اموال بنى النضیر قسمت میکرد، انصار را گفت: اگر خواهید شما را در این قسمت آرم، تا مشارک ایشان باشید، درین مال بشرط آنکه مهاجران نیز مشارک شما باشند در مال و ضیاع شما. و اگر خواهید این غنیمت جمله بمهاجران تسلیم کنیم و در ضیاع و مال شما مشارک نباشند. ازین هر دو خصلت آن یکى که خواهید اختیار کنید. ایشان راه جوانمردى و ایثار رفتند، گفتند: نه که ما در قسمت غنیمت با ایشان مشارک نباشیم و همه بایشان تسلیم کنیم و ایشان با ما مشارک باشند در خان و مان و ضیاع و اسباب ما. ربّ العالمین ایثار ایشان بپسندند و در شأن ایشان آیت فرستاد: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ و قال انس بن مالک: اهدى لبعض الصحابة رأس شاة مشویّة و کان مجهودا له فوجّه به الى جار له فتداولته تسعة انفس، ثمّ عاد الى الاوّل فانزل اللَّه جلّ ذکره وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و قال وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: الشّح، منع الواجب و قیل: اکل مال الغیر ظلما. و قال النبى (ص): برىء من الشحّ من آتى الزکاة و قرى الضیف و اعطى فى النّائبة.
و قیل: الشحّ: ان تطمح عین الرجل الى ما لیس له، فقال صلّى اللَّه علیه و سلم: «من الشحّ، نظرک الى امرأة غیرک».
قال الحسن: هو العمل بمعاصى اللَّه. و قال طاوس: الشحّ بما فى ید غیرک، و البخل بما فى یدک.
و روى أنّ رجلا قال لعبد اللَّه بن مسعود انّى اخاف أن اکون قد هلکت، فقال و ما ذاک؟ قال اسمع اللَّه یقول: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و انا رجل شحیح لا یکاد یخرج من یدى شىء فقال عبد اللَّه: لیس ذاک بالشح الذى ذکر اللَّه عزّ و جلّ فى القرآن و لکن الشحّ ان تأکل مال اخیک ظلما، و لکن ذاک البخل و بئس الشیء البخل. و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «اتّقوا الظلم، فان الظلم ظلمات یوم القیامة و اتّقوا الشحّ فانّ الشّحّ اهلک من کان قبلکم حملهم على ان یسفکوا دماءهم و استحلّوا محارمهم.
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا یجتمع الشّحّ و الایمان فى قلب عبد ابدا».
وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یعنى: التابعین و هم الذین یجیئون بعد المهاجرین و الانصار الى یوم القیامة ثمّ ذکر انّهم یدعون لانفسهم و لمن سبقهم بالایمان بالمغفرة فقال: یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا غشّا و حسدا و بغضا. لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ و کلّ من کان فى قلبه غلّ لاحد من الصحابة و لم یترحّم على جمیعهم فانّه لیس من عناه اللَّه بهذه الآیة، لانّ اللَّه رتّب المؤمنین على ثلاثة منازل: المهاجرین، و الانصار، و التابعین الموصوفین بما ذکر اللَّه، فمن لم یکن من التابعین بهذه الصفة کان خارجا من اقسام المؤمنین. قال ابن ابى لیلى: النّاس على ثلاثة منازل: الفقراء، المهاجرون وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ فاجهد ان لا تکون خارجا من هذه المنازل و روى عن عائشة رضى اللَّه عنها قالت: امرتم بالاستغفار لاصحاب محمد (ص) فسبّبتموهم سمعت نبیّکم (ص): «لا تذهب هذه الامّة حتى یلعن آخرها اوّلها».
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا لعن آخر هذه الامّة اوّلها فلیظهر الّذى عنده العلم فانّ کاتم العلم یومئذ ککاتم ما انزل اللَّه على محمد (ص)
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «کلّ الناس یرجو النجاة الّا من سبّ اصحابى فانّ اهل الموقف یلعنهم.
و قال مالک بن انس: تفاضلت الیهود و النصارى على الرّافضه بخصلة. سئلت الیهود من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: اصحاب موسى. سئلت النصارى من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: حوارى عیسى و سئلت الرافضة من شرّ اهل ملّتکم؟
فقالوا: اصحاب محمد. امروا بالاستغفار فسبّوهم فالسیف علیهم مسلول الى یوم القیامة لا تقوم لهم رایة و لا یثبت لهم قدم و لا تجتمع لهم کلمة، کلّما اوقدوا نارا للحرب أطفأها اللَّه بسفک دمائهم و تفریق شملهم و ادحاض حجّتهم. اعاذنا اللَّه و ایّاکم من الاهواء المضلّة. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا رأیتم الّذین یسبّون اصحابى، فقولوا: لعن اللَّه شرّکم، و عن عطا قال قال رسول اللَّه (ص): «من حفظنى فى اصحابى کنت له یوم القیامة حافظا، و من شتم اصحابى فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین».
أَ لَمْ تَرَ یا محمد. إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا و هم عبد اللَّه بن ابى بن سلول و رفاعة بن تابوت عاضدوا قریظة على رسول اللَّه (ص) بعد اجلاء بنى النضیر بسنتین و عاقدوهم على ما فى الآیة و سمّاهم اخوانا لهم لانّهم ساووهم فى الکفر، قالوا: لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ من المدینة. لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً سألنا خلافکم و خذلانکم أَبَداً یعنى محمد (ص) اى لا نمتثل امره فى ایذانکم وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ اى: ان قاتلکم محمد (ص) لَنَنْصُرَنَّکُمْ و لنعاوننّکم احسن المعاونة. وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فى قولهم ذلک فانّهم اخرجوا من دیارهم و لم یخرج المنافقون معهم و قوتلوا فلم ینصروهم فذلک قوله: لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ و قوله: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ اى: لو قصدوا نصر الیهود لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ منهزمین. ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ یعنى: بنى قریظة لا یصیرون منصورین اذا انهزم ناصروهم. معنى آنست که: اگر تقدیرا بنصرت ایشان برخیزید، پشت بهزیمت برگردانند و آن گه نه نصرت ایشان باشد که آن خذلان ایشان باشد. و قیل: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ اى: لو ارادوا نصرهم کقوله عزّ و جلّ: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى: اذا اردتم ان تقوموا الى الصلاة إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ اى: اردتم ان تناجوا. اگر منافقان خواهند که ایشان را یارى دهند نتوانند، و اللَّه ایشان را در آن قصد و خواست یارى ندهد، منافق نه یارى دهنده است نه یارى داده نه کس او را یاراست نه خدا او را یار.
لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ اى: لانتم یا اصحاب محمد اشدّ رهبة فى قلوب هؤلاء المنافقین من رهبة اللَّه عزّ و جلّ اى اوقع اللَّه الرعب فى قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ لا یعلمون معانى خطاب اللَّه و لا یعرفون شدّة بأس اللَّه و لا یعلمون حقیقة ما یوعدهم اللَّه به.
لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً یعنى: الیهود، لا یحاربونکم مؤتلفین مجتمعین.
إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ اى: اذا اجتمعوا لقتالکم لم یجسروا على البروز و انّما یقاتلونکم من وراء حصونهم المحصّنة بالسور أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بالنبل و الحجر.
قرأ ابن کثیر و ابو عمرو جدار على الواحد و قرأ الآخرون جدر بضمّ الجیم و الدال على الجمع. بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ اى: هم متعادون مختنقون عداوة بعضهم بعضا شدیدة. و قیل: نکایتهم فیما بینهم شدید. اذا تحاربوا فامّا معکم فاللّه ارهبهم منکم فلا یغنون شیئا: و قیل: هذا امتنان من اللَّه عزّ و جلّ اى هم مع قوّتهم و شدّتهم یخافون منکم. تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً یعنى: المنافقین و الیهود جمیعا مجتمعین فى الرأى وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى مختلفة متفرقة. قال مجاهد: اراد انّ دین المنافقین یخالف دین الیهود. و قال: قتادة: اهل الباطل مختلفة اهواؤهم، مختلفة شهاداتهم، مختلفة اعمالهم و هم مجتمعون. قال ابن بحر: القى اللَّه فى قلوبهم البأس الشدید فتفرّقوا خلاف ما فعل بالمؤمنین من قوله و الّف بین قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ امره و نهیه.
کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً اى: مثل و عیدى لقریظة مثل ما القى بنو النضیر و کان بینهما سنتان. و قیل: مثل هؤلاء الیهود کمثل مشرکى مکة. ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ یعنى: القتل ببدر و کان قبل غزوة بنى النضیر قاله مجاهد. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: مع ذلک فى النار ثمّ ضرب مثلا للمنافقین و الیهود جمیعا فى تخاذلهم فقال: کَمَثَلِ الشَّیْطانِ اى: مثل المنافقین فى وعدهم بنى قریظة بالغرور کمثل الشیطان فى وعده الانسان بالغرور فلمّا احتاج الیه اسلمه للهلاک. فقیل یراد بالانسان الجنس و معناه الّذى یوسوس الیهم بالکفر و یدعوهم الى الجحد. فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ یتبرّأ منه اذا راى العذاب یوم القیامة و یقول: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ و قیل: شبّههم بتسویل الشّیطان الیهم فى قوله: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ. الآیة کذلک هؤلاء المنافقون غرّوا الیهود بوعد النصرة ثمّ قعدوا عنها وقت الاحتیاج. جماعتى مفسّران گفتند: انسان درین آیه برصیصاء عابد است، راهبى بود در بنى اسرائیل در روزگار فترت صومعهاى ساخته بود، هفتاد سال در آن صومعه مجاور گشته و خداى را عزّ و جلّ پرستیده و ابلیس در کار وى فرومانده و از اضلال وى بازمانده و از سر آن درماندگى روزى مرده شیاطین را جمع کرد و گفت: من یکفینى امر هذا الرجل؟ آن کیست از شما که کار این مرد را کفایت کند؟ یکى از آن مرده شیاطین گفت: من این کار کفایت کنم و مراد تو از وى حاصل کنم. بدر صومعه وى رفت بر زىّ و آساى راهبان و متعبّدان. گفت: من مردى راهبم عزلت و خلوت مىطلبم، ترا چه زیان اگر من بصحبت تو بیاسایم و درین خلوت خداى را عزّ و جلّ عبادت کنم؟ برصیصا بصحبت وى تن در نداد و گفت: انّى لفى شغل عنک، مرا در عبادت اللَّه چندان شغل است که پرواى صحبت تو نیست. و عادت برصیصا آن بود که چون در نماز شدى ده روز از نماز بیرون نیامدى و روزهدار بود و هر بده روز افطار کردى. شیطان برابر صومعه وى در نماز ایستاد و جهد و عبادت خود بر جهد و عبادت برصیصا بیفزود چنانک بچهل روز از نماز بیرون آمدى و هر بچهل روز افطار کردى آخر برصیصا او را بخود راه داد، چون آن عبادت و جهد فراوان وى دید و خود را در جنب وى قاصر دید. آن گه شیطان بعد از یک سال گفت: مرا رفیقى دیگر است و ظنّ من چنان بود که تعبّد.
و اجتهاد تو از آن وى زیادتست اکنون که ترا دیدم نه چنانست که مىپنداشتم و با نزدیک وى میروم! برصیصا مفارقت وى کراهیت داشت و بصحبت وى رغبت تمام مینمود. شیطان گفت: مرا ناچار است برفتن، اما ترا دعائى آموزم که هر بیمار و مبتلى و دیوانه که بر وى خوانى اللَّه تعالى او را شفا دهد و ترا این به باشد از هر عبادت که کنى که خلق خداى را از تو نفع باشد و راحت. برصیصا گفت: این نه کار منست که آن گه از وقت و ورد خود بازمانم و سیرت و سریرت من در سر شغل مردم شود.
شیطان تا آن گه میکوشید که آن دعا وى را در آموخت و او را بر سر آن شغل داشت.
شیطان از وى بازگشت و با ابلیس گفت: قد و اللَّه اهلکت الرجل. پس برفت و مردى را تخنیق کرد، چنان که دیو با مردم کند. آن گه بصورت طبیبى برآمد بر در آن خانه گفت: انّ بصاحبکم جنونا أ فأعالجه؟ این مرد شما دیو او را رنجه دارد، اگر خواهید او را معالجه کنم؟ چون او را دید گفت: انّى لا اقوى على جنّیه. من با دیو او بر نیایم، لکن شما را ارشاد کنم بکسى که او را دعا کند و شفا یابد و او برصیصاء راهب است که در صومعه نشیند. او را بر وى بردند و دعا کرد و آن دیو از وى باز شد. پس شیطان برفت و زنى را از دختران ملوک بنى اسرائیل رنجه کرد تا بسان دیوانگان گشت. آن زن جمالى بکمال داشت و او را سه برادر بود. شیطان بصورت طبیب پیش ایشان رفت و آن دختر را بوى نمودند، گفت: انّ الّذى عرض لها مارد لا یطاق و لکن سأرشدکم الى من یدع اللَّه لها. گفت: دیوى است ستنبه او را رنجه داشته و من با وى برنیایم، بر آن راهب شوید که کار از وى است، تا دعا کند و شفا یابد. ایشان گفتند: ترسیم که راهب این نکند و فرمان ما نبرد. گفت: صومعهاى سازید در جنب صومعه وى و زن در آن صومعه بخوابانید و با وى گوئید که این امانت است بنزدیک تو نهادیم و ما رفتیم، از بهر خدا و امید ثواب را نظر از وى باز مگیر و دعا کن تا شفا یابد.
ایشان هم چنان کردند و راهب از صومعه خود بزیر آمد و او را دید زنى بغایت جمال.
از جمال وى در فتنه افتاد. شیطان آن ساعت او را وسوسه کرد که: واقعها ثمّ تب!
کام خود از وى بر باید داشت آن گه توبه باید کرد که در توبه گشاده و رحمت خدا فراوان! راهب بفرمان شیطان کام خود از وى برداشت و زن بار گرفت. راهب پشیمان گشت و از فضیحت ترسید. همان شیطان در دل وى افکند که این زن را بباید کشت و پنهان باید کرد، چون برادران آیند گویم: دیو او را ببرد و ایشان مرا براست دارند و از فضیحت ایمن گردم. آن گه از زنا و از قتل توبه کنم. برصیصا آن نموده شیطان بجاى آورد و او را کشت و دفن کرد. چون برادران آمدند و خواهر را ندیدند گفت: جاء شیطانها فذهب بها و لم اقو علیه: شیطان او را ببرد و من با وى برنیامدم! ایشان او را براست داشتند و بازگشتند. شیطان آن برادران را بخواب بنمود که راهب خواهر شما را کشت و در فلان جایگه دفن کرد. سه شب پیاپى ایشان را چنین بخواب مینمود، تا ایشان رفتند و خواهر را کشته از خاک برداشتند. برادران او را از صومعه بزیر آوردند و صومعه خراب کردند و او را پیش پادشاه وقت بردند، تا بفعل و گناه خود مقرّ آمد. و پادشاه بفرمود تا او را بر دار کردند. آن ساعت شیطان برابر وى آمد و گفت: این همه ساخته و آراسته منست، اگر آنچه فرمایم بجاى آرى ترا نجات دهم و خلاص پدید کنم. گفت: هر چه فرمایى ترا فرمان برم! گفت: مرا سجودى کن. آن بدبخت او را سجود کرد و کافر گشت و او را در کفر بردار کردند و شیطان آن گه گفت: إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ.
فَکانَ عاقِبَتَهُما یعنى شیطان و برصیصاء العابد کان اخر امرهما أَنَّهُما فِی النَّارِ مقیمین لا یبرحان وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ الکافرین قال ابن عباس: ضرب اللَّه هذا المثل لیهود بنى النضیر و المنافقین من اهل المدینة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ امر نبیّه (ع) أن یجلى بنى النضیر عن المدینة فدسّ المنافقون الیهم فقالوا: لا تجیبوا محمدا الى ما دعاکم و لا تخرجوا من دیارکم فان قاتلکم کنّا معکم و أن اخرجکم اخرجنا معکم. قال: فاطاعوهم و تحصّنوا فى دیارهم رجاء نصر المنافقین حتى جاءهم النبى (ص) فناصبوه الحرب یرجون نصر المنافقین فخذلوهم و تبرّؤوا منهم کما تبرّأ الشیطان من برصیصا و خذله. قال ابن عباس: فکانت الرهبان فى بنى اسرائیل لا یمشون الّا بالتقیة و الکتمان و طمع اهل الفجور و الفسق فى الاخیار فرموهم بالبهتان و القبیح، حتى کان امر جریح الراهب فلمّا برأ اللَّه جریحا الراهب ممّا رموه به انبسطت بعدها الرهبان و ظهروا للنّاس.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ باداء فرائضه و اجتناب معاصیه «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» یعنى لیوم القیامة. اى لینظر احدکم الّذى قدّم لنفسه عملا صالحا ینجیه ام سیّئا یردیه. اتَّقُوا اللَّهَ کرّر تعظیما لتحذیره. إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ و فى الاثر انّ ابن آدم اذا مات قال الناس: ما خلف؟ و قالت الملائکة ما قدّم؟ و قیل: وَ اتَّقُوا اللَّهَ انّما کرّر الامر بالتقوى، لانّ الاوّل اراد به تقوى الکفر و اجتناب الجحد. و الثانى اراد به تقوى المراقبة و العلم، و قیل: معناه اتّقوا مخالفتى فان لم تفعلوا فاتقوا مفارقتى. و معاقبتى. و قیل: للتقوى مقامات فدعاهم الى مرتبة بعد اخرى، و قیل: المراد بالاوّل البدایة به و بالثانى الثبات علیه.
لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ یعنى المنافقین ترکوا ذکر اللَّه و طاعته فانسیهم ما فیه النجاة انفسهم و خلاصها بحرمان حظوظهم من الخیر. و قیل: نسوا اللَّه بترک ذکره و شکره. فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ بالعذاب الّذى نسى به بعضهم بعضا. أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: الخارجون عن طاعة اللَّه سبحانه.
لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ للآیة معنیان: احدهما لا یتساوى الکافر و المؤمن لانّ المؤمن فى النعیم المقیم و الکافر فى العذاب الالیم، المؤمن من اولیاء اللَّه و الکافر من اعداء اللَّه. و المعنى الثانى: لا یستوى اصحاب النار فى النار بل فیها درکات و لا اصحاب الجنة فى الجنة بل فیها درجات و به قرأ ابن مسعود لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ. أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ الناجون.
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ قیل: هذا توبیخ للنّاس. اى لو جعل فى الجبل تمییز و انزل علیه القرآن لخشع و تصدّع و تشفّق من خشیة اللَّه مع صلابته و رزانته حذرا من ان لا یؤدّى حقّ اللَّه عزّ و جل فى تعظیم القرآن و الکافر یعرض عمّا فیه من العبر کان لم یسمعها یصفه بقساوة القلب و قیل: هذا امتنان على النبى (ص) اى لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لما ثبت له و تصدّع لنزوله علیه و قد انزلناه علیک و ثبّتناک له کقوله: ما نثبّت به فؤادک و کذلک یسّر و سهّل و خفّف على بنى آدم ما ثقله على السماوات و الارضین. و قد روى عن ابن عباس: انّ السّماء اطّت من ثقل الالواح لمّا وضعها اللَّه سبحانه علیها فى وقت موسى (ع) فبعث اللَّه لکلّ حرف منها ملکا فلم یطیقوا حملها فخفّفها على موسى و کذلک الانجیل على عیسى (ع) و الفرقان على محمد (ص). وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. فى امثال اللَّه و یتّعظون و لا یعصون اللَّه.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. قال الزجاج: هذا یرجع الى اوّل السورة حیث قال: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ثمّ قال: هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قادر على اختراع الاعیان و لا مستحقّ لکمال التعظیم و نعوت الجلال. إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ یعنى السرّ و العلانیة، و قیل: الغیب ما غاب عن العباد فلم یعاینوه و لم یعلموه، و الشهادة: ما عاینوه و علموه. هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ذو الرّحمة الکاملة.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الّذى له الملک و حقیقته القدرة على ایجاد و ان یکون له التصرف فى الملک له من غیر حجّة علیه. الْقُدُّوسُ الطاهر عمّا اضافوا الیه ممّا لا یلیق به و القدس الطهارة و منه قوله: نقدّس لک: اى ننزّهک عن الصفات الذّمیمة.
السَّلامُ الّذى ینال عباده منه. السّلامة: سلم المؤمنون من عذابه، و قیل: سمّى نفسه سلاما لسلامته من کلّ آفة. الْمُؤْمِنُ الّذى أمن الناس من ظلمه و أمن من آمن به من عذابه. و قیل: الایمان: التصدیق. اى هو الّذى یصدّق عبده فى توحیده و اقراره بوحدانیّته و یصدّق رسله باظهار المعجزة علیهم و هو المصدّق لنفسه فى اخباره الْمُهَیْمِنُ اى القائم على خلقه باعمالهم و ارزاقهم و آجالهم و انّما قیامه علیهم باطلاعه و حفظه، و قیل: معناه الرّقیب یقال: هیمن یهیمن هیمنة اذا کان رقیبا على الشیء.
و قیل: هو فى الاصل مئیمن قلبت الهمزة هاء کقوله: «ارقت و هرقت» و معناه: المؤمن. الْعَزِیزُ: المنیع الّذى لا یقدر علیه احد. و الغالب لا یغلب. و العزّة فى اللّغة الشّدّة، و قیل: العزیز الّذى لا مثل له من قولهم عزّ الطّعام اذا قلّ وجوده، و قیل:العزیز بمعنى المعزّ کالألیم بمعنى المولم. الْجَبَّارُ: هو العظیم و جبروت اللَّه عظمته اى هو العظیم الشّأن فى الملک و السلطان: و قیل: هو من الجبر و هو الاصلاح فهو یغنى الفقیر و یصلح الکسیر و قیل: هو الّذى یقهر النّاس و یجبرهم على ما اراد ینفذ مشیّته على سبیل الاجبار فى کلّ احد و لا ینفذ فیه مشیّة احد. الْمُتَکَبِّرُ المتعظّم عن مجانسة خلقه و تعظّم من مشابهة فعله و تقدّس عن صفات الذّمّ فى نعوته و هو المستحق لصفات التّعظیم و قیل: ذو الکبریاء و هو الملک، من قوله: «و یکون لکما الکبریاء فى الارض». سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه تعالى و تقدّس عمّا یلحدون فى اسمائه و یجهلون من اوصافه.
روى عن عبد اللَّه بن عمر قال: رأیت رسول اللَّه (ص) قائما على هذا المنبر، یعنى منبر رسول اللَّه (ص)، و هو یحکى عن ربّه تعالى فقال «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا کان یوم القیامة جمع السماوات و الارضین فى قبضته تبارک و تعالى ثمّ قال: هکذا و شدّ قبضته ثمّ بسطها ثمّ یقول: انا اللَّه، انا الرّحمن، انا الرّحیم، انا الملک، انا القدّوس، انا السّلام، انا المؤمن، انا المهیمن، انا العزیز، انا الجبار، انا المتکبر، انا الّذى بدأت الدّنیا و لم تک شیئا، انا الّذى اعدتها. این الملوک این الجبابره؟!».
قوله: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ کلّ ما یخرج من العدم الى الوجود یفتقر الى التقدیر اوّلا و الى الایجاد على وفق التقدیر ثانیا و الى التصویر بعد الایجاد ثالثا، و اللَّه تعالى خالق من حیث انّه مقدّر و بارئ من حیث انّه مرتّب صور المخترعات احسن ترتیبا. لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى لانّها مشتقّة من افعال کلّها حسنة. و قیل: وصفها بالحسنى لانّها تدلّ على کمال نعوته و جلالة اوصافه. یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امّا بیانا و نطقا و امّا برهانا و خلقا. وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.. ختم السورة بما فتحها به فسبحان اللَّه على کلّ حال.
روى معقل بن یسار عن النّبی (ص) من قال حین یصبح ثلاث مرّات: «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من الشیطان الرجیم» و قرأ الثلاث آیات من اخر سورة الحشر وکل اللَّه به سبعین الف ملک یصلّون علیه حتى یمسى، فان مات من ذلک الیوم مات شهیدا و من قال حین یمسى کان بتلک المنزلة.
وعن ابى امامة یقول قال رسول اللَّه (ص): من قرأ خواتیم الحشر من لیل او نهار فقبض فى ذلک الیوم او اللیلة فقد اوجب الجنّة.
و عن ابى هریرة قال سألت حبى رسول اللَّه (ص) عن اسم اللَّه الاعظم. فقال: علیک بآخر سورة الحشر فاکثر قراءتها فاعدت علیه فاعاد علىّ.
وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بمجاهدة الاعداء أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فى ایمانهم و وفوا بعهود هم و عقود هم مع اللَّه هؤلاء المهاجرین الّذین اخرجهم المشرکون من مکة و کانوا نحوا من مائة رجل و صحّ عن رسول اللَّه (ص) انّه کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: «ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالنّور التّام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل الاغنیاء بنصف یوم و ذلک مقدار خمسمائة عامّ»
ثمّ ذکر الانصار فقال: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ اى لزموا المدینة و دورهم بها، وَ الْإِیمانَ منصوب بفعل مضمر یعنى: و قبلوا الایمان و آثروه و قیل: معناه لزموا المدینة و مواضع الایمان و ذکر النقاش انّ الایمان اسم المدینة سمّاها النبى (ص) به. مِنْ قَبْلِهِمْ اى من قبل قدوم المهاجرین علیهم اتّخذوا فى دورهم المساجد بسنتین ربّوا الاسلام کما یربّى الطّیر الفرخ و عن انس قال: قال رسول اللَّه (ص): «آیة الایمان حبّ الانصار، آیة النّفاق بغض الانصار»
و عن زید بن ارقم قال: قال رسول اللَّه (ص): «اللّهم اغفر للانصار و لابناء الانصار و ابناء ابناء الانصار»
و قال: «خیر دور الانصار بنو النّجار ثمّ بنو عبد الاشهل ثمّ بنو الحارث بن الخزرج ثمّ بنو ساعدة و فى کلّ دور الانصار خیر»
و «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» کنایت است از مهمان دوستى انصار که مهاجران را بجان بپذیرفتند و بهمگى دل دوست داشتند و خان و مان خود از ایشان دریغ نداشتند. و بهر چه داشتند از مال و وطن ایشان را شریک خود ساختند و کام و مراد و بىنیازى ایشان بر فقر و فاقه خود اختیار کردند. و این غایت جود است و کمال سخا که ربّ العالمین از ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت: یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً اى حسدا و غیظا مِمَّا أُوتُوا: اى ممّا اعطى المهاجرون من الفىء، آن روز که رسول خدا (ص) غنیمت بنى النضیر میان مهاجران قسمت کرد و بانصار نداد، مگر سه کس را از ایشان هیچ حسدى و غیظى پدید نیامد و بتخصیص مهاجران در آن اموال کراهیتى ننمودند. و بآن قسمت راضى شدند هر چند که ایشان را حاجت و دربایست بود و بغایت خصاصت و فقر و فاقت رسیده بودند، اما حقّ مهاجران بر حقّ خود مقدّم داشتند و راه ایثار رفتند اینست که ربّ العالمین گفت: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و فى الخبر: «لم یجتمع فى الدّنیا قوم قطّ الّا و فیهم اسخیاء و بخلاء الّا فى الانصار فانّهم کلّهم اسخیاء، ما فیهم من بخیل».
خبر درست است از بو هریرة، گفت: رسول خدا (ص) را مهمانى رسید، کس فرستاد بخانههاى مادران مؤمنان تا هیچ طعامى بود آن مهمان را؟ و در همه خانههاى ایشان هیچ طعام نبود. پس رسول گفت: «من یضیف هذا هذه اللیلة؟»: کیست که یک امشب این مهمان را بخانه برد و او را مهمانى کند؟ مردى انصارى گفت: من او را مهمانى کنم یا رسول اللَّه. او را بخانه برد و با اهل خویش گفت: هذا ضیف رسول اللَّه، اینک آوردم مهمان رسول خداى، او را گرامى دار و عزیز دار. اهل او گفت: در خانه ما طعام بیش از آن نیست که قوت ما و این کودکان باشد، مگر این کودکان را ببهانهاى در خواب کنیم و ما بوى ایثار کنیم، تا وى را کفایت باشد. آن گه چراغ بیفروختند و مهمان را بنشاندند و طعام پیش نهادند، و عادت ایشان چنان بود که میزبان با مهمان بهم طعام خورند، مرد با اهل خویش گفت: اگر ما با وى خوریم، او را کفایت نباشد و نه خوب بود که مهمان رسول (ص) در خانه ما طعام سیر نخورد تو برخیز در میانه و ببهانه آنکه چراغ را اصلاح مىکنم، چراغ فروکش، تا ما در تاریکى دهان مىجنبانیم و او چنان پندارد که ما طعام میخوریم هم چنان کردند و خود گرسنه در خواب شدند. بامداد که بحضرت نبوّت و رسالت صلّى اللَّه علیه و سلّم رسیدند، رسول در ایشان نگرست و تبسم کرد و گفت: «ضحک اللَّه اللّیلة»
و فى روایة: «عجب اللَّه من فعالکما»
فانزل اللَّه عزّ و جلّ: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ ابن عباس گفت: رسول خدا آن روز که اموال بنى النضیر قسمت میکرد، انصار را گفت: اگر خواهید شما را در این قسمت آرم، تا مشارک ایشان باشید، درین مال بشرط آنکه مهاجران نیز مشارک شما باشند در مال و ضیاع شما. و اگر خواهید این غنیمت جمله بمهاجران تسلیم کنیم و در ضیاع و مال شما مشارک نباشند. ازین هر دو خصلت آن یکى که خواهید اختیار کنید. ایشان راه جوانمردى و ایثار رفتند، گفتند: نه که ما در قسمت غنیمت با ایشان مشارک نباشیم و همه بایشان تسلیم کنیم و ایشان با ما مشارک باشند در خان و مان و ضیاع و اسباب ما. ربّ العالمین ایثار ایشان بپسندند و در شأن ایشان آیت فرستاد: وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ و قال انس بن مالک: اهدى لبعض الصحابة رأس شاة مشویّة و کان مجهودا له فوجّه به الى جار له فتداولته تسعة انفس، ثمّ عاد الى الاوّل فانزل اللَّه جلّ ذکره وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و قال وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: الشّح، منع الواجب و قیل: اکل مال الغیر ظلما. و قال النبى (ص): برىء من الشحّ من آتى الزکاة و قرى الضیف و اعطى فى النّائبة.
و قیل: الشحّ: ان تطمح عین الرجل الى ما لیس له، فقال صلّى اللَّه علیه و سلم: «من الشحّ، نظرک الى امرأة غیرک».
قال الحسن: هو العمل بمعاصى اللَّه. و قال طاوس: الشحّ بما فى ید غیرک، و البخل بما فى یدک.
و روى أنّ رجلا قال لعبد اللَّه بن مسعود انّى اخاف أن اکون قد هلکت، فقال و ما ذاک؟ قال اسمع اللَّه یقول: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و انا رجل شحیح لا یکاد یخرج من یدى شىء فقال عبد اللَّه: لیس ذاک بالشح الذى ذکر اللَّه عزّ و جلّ فى القرآن و لکن الشحّ ان تأکل مال اخیک ظلما، و لکن ذاک البخل و بئس الشیء البخل. و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «اتّقوا الظلم، فان الظلم ظلمات یوم القیامة و اتّقوا الشحّ فانّ الشّحّ اهلک من کان قبلکم حملهم على ان یسفکوا دماءهم و استحلّوا محارمهم.
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا یجتمع الشّحّ و الایمان فى قلب عبد ابدا».
وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یعنى: التابعین و هم الذین یجیئون بعد المهاجرین و الانصار الى یوم القیامة ثمّ ذکر انّهم یدعون لانفسهم و لمن سبقهم بالایمان بالمغفرة فقال: یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا غشّا و حسدا و بغضا. لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ و کلّ من کان فى قلبه غلّ لاحد من الصحابة و لم یترحّم على جمیعهم فانّه لیس من عناه اللَّه بهذه الآیة، لانّ اللَّه رتّب المؤمنین على ثلاثة منازل: المهاجرین، و الانصار، و التابعین الموصوفین بما ذکر اللَّه، فمن لم یکن من التابعین بهذه الصفة کان خارجا من اقسام المؤمنین. قال ابن ابى لیلى: النّاس على ثلاثة منازل: الفقراء، المهاجرون وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ فاجهد ان لا تکون خارجا من هذه المنازل و روى عن عائشة رضى اللَّه عنها قالت: امرتم بالاستغفار لاصحاب محمد (ص) فسبّبتموهم سمعت نبیّکم (ص): «لا تذهب هذه الامّة حتى یلعن آخرها اوّلها».
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا لعن آخر هذه الامّة اوّلها فلیظهر الّذى عنده العلم فانّ کاتم العلم یومئذ ککاتم ما انزل اللَّه على محمد (ص)
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «کلّ الناس یرجو النجاة الّا من سبّ اصحابى فانّ اهل الموقف یلعنهم.
و قال مالک بن انس: تفاضلت الیهود و النصارى على الرّافضه بخصلة. سئلت الیهود من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: اصحاب موسى. سئلت النصارى من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: حوارى عیسى و سئلت الرافضة من شرّ اهل ملّتکم؟
فقالوا: اصحاب محمد. امروا بالاستغفار فسبّوهم فالسیف علیهم مسلول الى یوم القیامة لا تقوم لهم رایة و لا یثبت لهم قدم و لا تجتمع لهم کلمة، کلّما اوقدوا نارا للحرب أطفأها اللَّه بسفک دمائهم و تفریق شملهم و ادحاض حجّتهم. اعاذنا اللَّه و ایّاکم من الاهواء المضلّة. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا رأیتم الّذین یسبّون اصحابى، فقولوا: لعن اللَّه شرّکم، و عن عطا قال قال رسول اللَّه (ص): «من حفظنى فى اصحابى کنت له یوم القیامة حافظا، و من شتم اصحابى فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین».
أَ لَمْ تَرَ یا محمد. إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا و هم عبد اللَّه بن ابى بن سلول و رفاعة بن تابوت عاضدوا قریظة على رسول اللَّه (ص) بعد اجلاء بنى النضیر بسنتین و عاقدوهم على ما فى الآیة و سمّاهم اخوانا لهم لانّهم ساووهم فى الکفر، قالوا: لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ من المدینة. لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً سألنا خلافکم و خذلانکم أَبَداً یعنى محمد (ص) اى لا نمتثل امره فى ایذانکم وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ اى: ان قاتلکم محمد (ص) لَنَنْصُرَنَّکُمْ و لنعاوننّکم احسن المعاونة. وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فى قولهم ذلک فانّهم اخرجوا من دیارهم و لم یخرج المنافقون معهم و قوتلوا فلم ینصروهم فذلک قوله: لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ و قوله: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ اى: لو قصدوا نصر الیهود لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ منهزمین. ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ یعنى: بنى قریظة لا یصیرون منصورین اذا انهزم ناصروهم. معنى آنست که: اگر تقدیرا بنصرت ایشان برخیزید، پشت بهزیمت برگردانند و آن گه نه نصرت ایشان باشد که آن خذلان ایشان باشد. و قیل: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ اى: لو ارادوا نصرهم کقوله عزّ و جلّ: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى: اذا اردتم ان تقوموا الى الصلاة إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ اى: اردتم ان تناجوا. اگر منافقان خواهند که ایشان را یارى دهند نتوانند، و اللَّه ایشان را در آن قصد و خواست یارى ندهد، منافق نه یارى دهنده است نه یارى داده نه کس او را یاراست نه خدا او را یار.
لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ اى: لانتم یا اصحاب محمد اشدّ رهبة فى قلوب هؤلاء المنافقین من رهبة اللَّه عزّ و جلّ اى اوقع اللَّه الرعب فى قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ لا یعلمون معانى خطاب اللَّه و لا یعرفون شدّة بأس اللَّه و لا یعلمون حقیقة ما یوعدهم اللَّه به.
لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً یعنى: الیهود، لا یحاربونکم مؤتلفین مجتمعین.
إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ اى: اذا اجتمعوا لقتالکم لم یجسروا على البروز و انّما یقاتلونکم من وراء حصونهم المحصّنة بالسور أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بالنبل و الحجر.
قرأ ابن کثیر و ابو عمرو جدار على الواحد و قرأ الآخرون جدر بضمّ الجیم و الدال على الجمع. بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ اى: هم متعادون مختنقون عداوة بعضهم بعضا شدیدة. و قیل: نکایتهم فیما بینهم شدید. اذا تحاربوا فامّا معکم فاللّه ارهبهم منکم فلا یغنون شیئا: و قیل: هذا امتنان من اللَّه عزّ و جلّ اى هم مع قوّتهم و شدّتهم یخافون منکم. تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً یعنى: المنافقین و الیهود جمیعا مجتمعین فى الرأى وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى مختلفة متفرقة. قال مجاهد: اراد انّ دین المنافقین یخالف دین الیهود. و قال: قتادة: اهل الباطل مختلفة اهواؤهم، مختلفة شهاداتهم، مختلفة اعمالهم و هم مجتمعون. قال ابن بحر: القى اللَّه فى قلوبهم البأس الشدید فتفرّقوا خلاف ما فعل بالمؤمنین من قوله و الّف بین قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ امره و نهیه.
کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً اى: مثل و عیدى لقریظة مثل ما القى بنو النضیر و کان بینهما سنتان. و قیل: مثل هؤلاء الیهود کمثل مشرکى مکة. ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ یعنى: القتل ببدر و کان قبل غزوة بنى النضیر قاله مجاهد. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: مع ذلک فى النار ثمّ ضرب مثلا للمنافقین و الیهود جمیعا فى تخاذلهم فقال: کَمَثَلِ الشَّیْطانِ اى: مثل المنافقین فى وعدهم بنى قریظة بالغرور کمثل الشیطان فى وعده الانسان بالغرور فلمّا احتاج الیه اسلمه للهلاک. فقیل یراد بالانسان الجنس و معناه الّذى یوسوس الیهم بالکفر و یدعوهم الى الجحد. فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ یتبرّأ منه اذا راى العذاب یوم القیامة و یقول: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ و قیل: شبّههم بتسویل الشّیطان الیهم فى قوله: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ. الآیة کذلک هؤلاء المنافقون غرّوا الیهود بوعد النصرة ثمّ قعدوا عنها وقت الاحتیاج. جماعتى مفسّران گفتند: انسان درین آیه برصیصاء عابد است، راهبى بود در بنى اسرائیل در روزگار فترت صومعهاى ساخته بود، هفتاد سال در آن صومعه مجاور گشته و خداى را عزّ و جلّ پرستیده و ابلیس در کار وى فرومانده و از اضلال وى بازمانده و از سر آن درماندگى روزى مرده شیاطین را جمع کرد و گفت: من یکفینى امر هذا الرجل؟ آن کیست از شما که کار این مرد را کفایت کند؟ یکى از آن مرده شیاطین گفت: من این کار کفایت کنم و مراد تو از وى حاصل کنم. بدر صومعه وى رفت بر زىّ و آساى راهبان و متعبّدان. گفت: من مردى راهبم عزلت و خلوت مىطلبم، ترا چه زیان اگر من بصحبت تو بیاسایم و درین خلوت خداى را عزّ و جلّ عبادت کنم؟ برصیصا بصحبت وى تن در نداد و گفت: انّى لفى شغل عنک، مرا در عبادت اللَّه چندان شغل است که پرواى صحبت تو نیست. و عادت برصیصا آن بود که چون در نماز شدى ده روز از نماز بیرون نیامدى و روزهدار بود و هر بده روز افطار کردى. شیطان برابر صومعه وى در نماز ایستاد و جهد و عبادت خود بر جهد و عبادت برصیصا بیفزود چنانک بچهل روز از نماز بیرون آمدى و هر بچهل روز افطار کردى آخر برصیصا او را بخود راه داد، چون آن عبادت و جهد فراوان وى دید و خود را در جنب وى قاصر دید. آن گه شیطان بعد از یک سال گفت: مرا رفیقى دیگر است و ظنّ من چنان بود که تعبّد.
و اجتهاد تو از آن وى زیادتست اکنون که ترا دیدم نه چنانست که مىپنداشتم و با نزدیک وى میروم! برصیصا مفارقت وى کراهیت داشت و بصحبت وى رغبت تمام مینمود. شیطان گفت: مرا ناچار است برفتن، اما ترا دعائى آموزم که هر بیمار و مبتلى و دیوانه که بر وى خوانى اللَّه تعالى او را شفا دهد و ترا این به باشد از هر عبادت که کنى که خلق خداى را از تو نفع باشد و راحت. برصیصا گفت: این نه کار منست که آن گه از وقت و ورد خود بازمانم و سیرت و سریرت من در سر شغل مردم شود.
شیطان تا آن گه میکوشید که آن دعا وى را در آموخت و او را بر سر آن شغل داشت.
شیطان از وى بازگشت و با ابلیس گفت: قد و اللَّه اهلکت الرجل. پس برفت و مردى را تخنیق کرد، چنان که دیو با مردم کند. آن گه بصورت طبیبى برآمد بر در آن خانه گفت: انّ بصاحبکم جنونا أ فأعالجه؟ این مرد شما دیو او را رنجه دارد، اگر خواهید او را معالجه کنم؟ چون او را دید گفت: انّى لا اقوى على جنّیه. من با دیو او بر نیایم، لکن شما را ارشاد کنم بکسى که او را دعا کند و شفا یابد و او برصیصاء راهب است که در صومعه نشیند. او را بر وى بردند و دعا کرد و آن دیو از وى باز شد. پس شیطان برفت و زنى را از دختران ملوک بنى اسرائیل رنجه کرد تا بسان دیوانگان گشت. آن زن جمالى بکمال داشت و او را سه برادر بود. شیطان بصورت طبیب پیش ایشان رفت و آن دختر را بوى نمودند، گفت: انّ الّذى عرض لها مارد لا یطاق و لکن سأرشدکم الى من یدع اللَّه لها. گفت: دیوى است ستنبه او را رنجه داشته و من با وى برنیایم، بر آن راهب شوید که کار از وى است، تا دعا کند و شفا یابد. ایشان گفتند: ترسیم که راهب این نکند و فرمان ما نبرد. گفت: صومعهاى سازید در جنب صومعه وى و زن در آن صومعه بخوابانید و با وى گوئید که این امانت است بنزدیک تو نهادیم و ما رفتیم، از بهر خدا و امید ثواب را نظر از وى باز مگیر و دعا کن تا شفا یابد.
ایشان هم چنان کردند و راهب از صومعه خود بزیر آمد و او را دید زنى بغایت جمال.
از جمال وى در فتنه افتاد. شیطان آن ساعت او را وسوسه کرد که: واقعها ثمّ تب!
کام خود از وى بر باید داشت آن گه توبه باید کرد که در توبه گشاده و رحمت خدا فراوان! راهب بفرمان شیطان کام خود از وى برداشت و زن بار گرفت. راهب پشیمان گشت و از فضیحت ترسید. همان شیطان در دل وى افکند که این زن را بباید کشت و پنهان باید کرد، چون برادران آیند گویم: دیو او را ببرد و ایشان مرا براست دارند و از فضیحت ایمن گردم. آن گه از زنا و از قتل توبه کنم. برصیصا آن نموده شیطان بجاى آورد و او را کشت و دفن کرد. چون برادران آمدند و خواهر را ندیدند گفت: جاء شیطانها فذهب بها و لم اقو علیه: شیطان او را ببرد و من با وى برنیامدم! ایشان او را براست داشتند و بازگشتند. شیطان آن برادران را بخواب بنمود که راهب خواهر شما را کشت و در فلان جایگه دفن کرد. سه شب پیاپى ایشان را چنین بخواب مینمود، تا ایشان رفتند و خواهر را کشته از خاک برداشتند. برادران او را از صومعه بزیر آوردند و صومعه خراب کردند و او را پیش پادشاه وقت بردند، تا بفعل و گناه خود مقرّ آمد. و پادشاه بفرمود تا او را بر دار کردند. آن ساعت شیطان برابر وى آمد و گفت: این همه ساخته و آراسته منست، اگر آنچه فرمایم بجاى آرى ترا نجات دهم و خلاص پدید کنم. گفت: هر چه فرمایى ترا فرمان برم! گفت: مرا سجودى کن. آن بدبخت او را سجود کرد و کافر گشت و او را در کفر بردار کردند و شیطان آن گه گفت: إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ.
فَکانَ عاقِبَتَهُما یعنى شیطان و برصیصاء العابد کان اخر امرهما أَنَّهُما فِی النَّارِ مقیمین لا یبرحان وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ الکافرین قال ابن عباس: ضرب اللَّه هذا المثل لیهود بنى النضیر و المنافقین من اهل المدینة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ امر نبیّه (ع) أن یجلى بنى النضیر عن المدینة فدسّ المنافقون الیهم فقالوا: لا تجیبوا محمدا الى ما دعاکم و لا تخرجوا من دیارکم فان قاتلکم کنّا معکم و أن اخرجکم اخرجنا معکم. قال: فاطاعوهم و تحصّنوا فى دیارهم رجاء نصر المنافقین حتى جاءهم النبى (ص) فناصبوه الحرب یرجون نصر المنافقین فخذلوهم و تبرّؤوا منهم کما تبرّأ الشیطان من برصیصا و خذله. قال ابن عباس: فکانت الرهبان فى بنى اسرائیل لا یمشون الّا بالتقیة و الکتمان و طمع اهل الفجور و الفسق فى الاخیار فرموهم بالبهتان و القبیح، حتى کان امر جریح الراهب فلمّا برأ اللَّه جریحا الراهب ممّا رموه به انبسطت بعدها الرهبان و ظهروا للنّاس.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ باداء فرائضه و اجتناب معاصیه «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» یعنى لیوم القیامة. اى لینظر احدکم الّذى قدّم لنفسه عملا صالحا ینجیه ام سیّئا یردیه. اتَّقُوا اللَّهَ کرّر تعظیما لتحذیره. إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ و فى الاثر انّ ابن آدم اذا مات قال الناس: ما خلف؟ و قالت الملائکة ما قدّم؟ و قیل: وَ اتَّقُوا اللَّهَ انّما کرّر الامر بالتقوى، لانّ الاوّل اراد به تقوى الکفر و اجتناب الجحد. و الثانى اراد به تقوى المراقبة و العلم، و قیل: معناه اتّقوا مخالفتى فان لم تفعلوا فاتقوا مفارقتى. و معاقبتى. و قیل: للتقوى مقامات فدعاهم الى مرتبة بعد اخرى، و قیل: المراد بالاوّل البدایة به و بالثانى الثبات علیه.
لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ یعنى المنافقین ترکوا ذکر اللَّه و طاعته فانسیهم ما فیه النجاة انفسهم و خلاصها بحرمان حظوظهم من الخیر. و قیل: نسوا اللَّه بترک ذکره و شکره. فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ بالعذاب الّذى نسى به بعضهم بعضا. أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: الخارجون عن طاعة اللَّه سبحانه.
لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ للآیة معنیان: احدهما لا یتساوى الکافر و المؤمن لانّ المؤمن فى النعیم المقیم و الکافر فى العذاب الالیم، المؤمن من اولیاء اللَّه و الکافر من اعداء اللَّه. و المعنى الثانى: لا یستوى اصحاب النار فى النار بل فیها درکات و لا اصحاب الجنة فى الجنة بل فیها درجات و به قرأ ابن مسعود لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ. أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ الناجون.
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ قیل: هذا توبیخ للنّاس. اى لو جعل فى الجبل تمییز و انزل علیه القرآن لخشع و تصدّع و تشفّق من خشیة اللَّه مع صلابته و رزانته حذرا من ان لا یؤدّى حقّ اللَّه عزّ و جل فى تعظیم القرآن و الکافر یعرض عمّا فیه من العبر کان لم یسمعها یصفه بقساوة القلب و قیل: هذا امتنان على النبى (ص) اى لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لما ثبت له و تصدّع لنزوله علیه و قد انزلناه علیک و ثبّتناک له کقوله: ما نثبّت به فؤادک و کذلک یسّر و سهّل و خفّف على بنى آدم ما ثقله على السماوات و الارضین. و قد روى عن ابن عباس: انّ السّماء اطّت من ثقل الالواح لمّا وضعها اللَّه سبحانه علیها فى وقت موسى (ع) فبعث اللَّه لکلّ حرف منها ملکا فلم یطیقوا حملها فخفّفها على موسى و کذلک الانجیل على عیسى (ع) و الفرقان على محمد (ص). وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. فى امثال اللَّه و یتّعظون و لا یعصون اللَّه.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. قال الزجاج: هذا یرجع الى اوّل السورة حیث قال: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ثمّ قال: هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قادر على اختراع الاعیان و لا مستحقّ لکمال التعظیم و نعوت الجلال. إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ یعنى السرّ و العلانیة، و قیل: الغیب ما غاب عن العباد فلم یعاینوه و لم یعلموه، و الشهادة: ما عاینوه و علموه. هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ذو الرّحمة الکاملة.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الّذى له الملک و حقیقته القدرة على ایجاد و ان یکون له التصرف فى الملک له من غیر حجّة علیه. الْقُدُّوسُ الطاهر عمّا اضافوا الیه ممّا لا یلیق به و القدس الطهارة و منه قوله: نقدّس لک: اى ننزّهک عن الصفات الذّمیمة.
السَّلامُ الّذى ینال عباده منه. السّلامة: سلم المؤمنون من عذابه، و قیل: سمّى نفسه سلاما لسلامته من کلّ آفة. الْمُؤْمِنُ الّذى أمن الناس من ظلمه و أمن من آمن به من عذابه. و قیل: الایمان: التصدیق. اى هو الّذى یصدّق عبده فى توحیده و اقراره بوحدانیّته و یصدّق رسله باظهار المعجزة علیهم و هو المصدّق لنفسه فى اخباره الْمُهَیْمِنُ اى القائم على خلقه باعمالهم و ارزاقهم و آجالهم و انّما قیامه علیهم باطلاعه و حفظه، و قیل: معناه الرّقیب یقال: هیمن یهیمن هیمنة اذا کان رقیبا على الشیء.
و قیل: هو فى الاصل مئیمن قلبت الهمزة هاء کقوله: «ارقت و هرقت» و معناه: المؤمن. الْعَزِیزُ: المنیع الّذى لا یقدر علیه احد. و الغالب لا یغلب. و العزّة فى اللّغة الشّدّة، و قیل: العزیز الّذى لا مثل له من قولهم عزّ الطّعام اذا قلّ وجوده، و قیل:العزیز بمعنى المعزّ کالألیم بمعنى المولم. الْجَبَّارُ: هو العظیم و جبروت اللَّه عظمته اى هو العظیم الشّأن فى الملک و السلطان: و قیل: هو من الجبر و هو الاصلاح فهو یغنى الفقیر و یصلح الکسیر و قیل: هو الّذى یقهر النّاس و یجبرهم على ما اراد ینفذ مشیّته على سبیل الاجبار فى کلّ احد و لا ینفذ فیه مشیّة احد. الْمُتَکَبِّرُ المتعظّم عن مجانسة خلقه و تعظّم من مشابهة فعله و تقدّس عن صفات الذّمّ فى نعوته و هو المستحق لصفات التّعظیم و قیل: ذو الکبریاء و هو الملک، من قوله: «و یکون لکما الکبریاء فى الارض». سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه تعالى و تقدّس عمّا یلحدون فى اسمائه و یجهلون من اوصافه.
روى عن عبد اللَّه بن عمر قال: رأیت رسول اللَّه (ص) قائما على هذا المنبر، یعنى منبر رسول اللَّه (ص)، و هو یحکى عن ربّه تعالى فقال «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا کان یوم القیامة جمع السماوات و الارضین فى قبضته تبارک و تعالى ثمّ قال: هکذا و شدّ قبضته ثمّ بسطها ثمّ یقول: انا اللَّه، انا الرّحمن، انا الرّحیم، انا الملک، انا القدّوس، انا السّلام، انا المؤمن، انا المهیمن، انا العزیز، انا الجبار، انا المتکبر، انا الّذى بدأت الدّنیا و لم تک شیئا، انا الّذى اعدتها. این الملوک این الجبابره؟!».
قوله: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ کلّ ما یخرج من العدم الى الوجود یفتقر الى التقدیر اوّلا و الى الایجاد على وفق التقدیر ثانیا و الى التصویر بعد الایجاد ثالثا، و اللَّه تعالى خالق من حیث انّه مقدّر و بارئ من حیث انّه مرتّب صور المخترعات احسن ترتیبا. لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى لانّها مشتقّة من افعال کلّها حسنة. و قیل: وصفها بالحسنى لانّها تدلّ على کمال نعوته و جلالة اوصافه. یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امّا بیانا و نطقا و امّا برهانا و خلقا. وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.. ختم السورة بما فتحها به فسبحان اللَّه على کلّ حال.
روى معقل بن یسار عن النّبی (ص) من قال حین یصبح ثلاث مرّات: «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من الشیطان الرجیم» و قرأ الثلاث آیات من اخر سورة الحشر وکل اللَّه به سبعین الف ملک یصلّون علیه حتى یمسى، فان مات من ذلک الیوم مات شهیدا و من قال حین یمسى کان بتلک المنزلة.
وعن ابى امامة یقول قال رسول اللَّه (ص): من قرأ خواتیم الحشر من لیل او نهار فقبض فى ذلک الیوم او اللیلة فقد اوجب الجنّة.
و عن ابى هریرة قال سألت حبى رسول اللَّه (ص) عن اسم اللَّه الاعظم. فقال: علیک بآخر سورة الحشر فاکثر قراءتها فاعدت علیه فاعاد علىّ.