عبارات مورد جستجو در ۳۲۶ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً الآیه، پاکست و بزرگوار و با برکت خداوندى که آسمان بر بالاى سر ما بقدرت معلّق بداشت و مرانرا به بروج و ستارگان بپاداشت و بنگاشت. سمکى که در جرمش فطور نه و در دورش فتور نه و در گردش قصور نه، سمکى عظیم بآن کثیفى بداشته بر هواى باین لطیفى، سمکى محروس، سقفى محفوظ در قبّه قدرت محبوس، یقول تعالى: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً سمکى نهاده طبق بر طبق، آفریده و ساخته خداوند حق، برده از همه مقدّران مهندسان سبق، یقول تعالى: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً آفریده بر این سقف شمسى و قمرى، بهر منزل ایشان را گذرى، در هر خانه ایشان را اثرى، بهر روزن ایشان را نظرى، بر میان قمر از سیاهى شررى، نیست او را از آن سیاهى ضررى، راست بخالى ماند بر روى نیکو پسرى، و ازو بگوى: یا قمر من دوّرک و من نوّرک؟ و صوّرک و على البروج کوّرک؟ اى ماه ترا که ماه کرد و این رنگ که داد و این خط که کشید؟ طرازت که بست؟ زلفت که گشاد؟ شب چارده نور که تمام کرد؟ باوّل که فزود؟ بآخر که کاست؟ این صنع که نمود و این قدرت که خواست؟ اى شمس در ذات بعیدى در نور قریبى، چون سر برآرى عالم را چراغى، چون گرم گردى داغى، چون راست گردى میزانى، نه افزایى نه در نقصانى، چون فرو شوى مبشّر روزه دارانى، کرامت سلیمانى معجزه سیّد پیغامبرانى. اى زحل گران رو در فلک هفتمى هر روز نیم دقیقه روى، برجى بسى ماه گذارى، فلک بسى سال برى، وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ.
اى جوانمرد! نظاره کن اندر آن قبّهاى که بالاى وى بروشنایى اجرام آبگینهها روشن کنند. روا ندارد عقل که از آن یکى بىصانعى اندر محل خویش آرام گیرد.
پس این مواکب کواکب و این اختران ثواقب اندر مراتب فلک کى روا بود بىصنع قادرى و بىجبر قاهرى؟
تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً. گفتهاند مراد از این آسمان، آسمان قرآن است که جمله اهل ایمان در ظل بیان وىاند و اندر حمایت دولت وى. روزگار دین میگذرانند، هر سورتى چون برجى هر آیتى چون درجى، هر کلمهاى چون دقیقهاى، هر حرفى بر مثال ثوانى اندر آسمان مثانى، آنجا در عالم صور سبع مبانى است و اینجا در عالم سور سبع مثانى. چنان که در شب هر که چشم بر ستاره دارد راه زمین وى گم نشود، هر که اندر شب فتنه از بیم شک و شبهت چشم دل بر ستاره آیت قرآن دارد، راه دینش گم نشود. آن آسمان صورت بچشم سر همین بین تا راه قدم بر خاک گم نشود و این آسمان سورت بچشم سرّ همى بین تا راه همم بحضرت پاک گم نشود.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آن خداوندست که فلک آفرید و مدت دور وى دو قسم گردانید: یک قسم از آن شب دیجور نهاد که اندر آن وقت، روى زمین بسان قیر شود، و قسم دیگر روز با نور نهاد که روى زمین بسان کافور شود، و هواى عالم مانند شعلههاى نور شود. آن شب تاریک را بماه منوّر کرد، و این روز روشن را بچراغ خورشید مطهّر و معطر کرد. شب تاریک مثال روزگار محنت است و این روز روشن نشان عهد دولت است. از روى اشارت میگوید: «اى کسانى که اندر روشنایى روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکى شب محنت بر اثر است، و اى کسانى که اندر تاریکى شب محنت بىآرام بودهاید نومید مباشید که روشنایى روز دولت بر اثر است.
و گفتهاند که تاریکى شب نشان روز حشر و نشر است که احوال و اهوال آن روز عالم قیامت سیاه کرده. شرق و غرب دود دوزخ گرفته. رخسار ستارگان ماننده رویهاى مؤمنان در آن ظلمت قیامت مىتابد، مجره اندر هوا بر مثال نهر کوثر روان و شتابان. پس ظلمت شب نشان قیامت دان و ستارگان نشان رخسار مؤمنان و مجره نشان نهر کوثر و جمال ماه نشان رخسار محمد رسول اللَّه، چنان که در شب تاریک چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد. خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال آن مهتر عالم (ص) پیدا گردد اهل ایمان را سعادت و امان پدید آید.
قوله تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً،
روى ابو برزة الاسلمى قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قوما من امتى ما خلقوا بعد و سیکونون فیما بعد الیوم، احبّهم و یحبّوننى یتناصحون و یتباذلون و یمشون بنور اللَّه فى الناس رویدا فى خفیّة و تقیّة، یسلمون من الناس و یسلم الناس منهم بصبرهم و حلمهم، قلوبهم بذکر اللَّه تطمئنّ و مساجدهم بصلاتهم یعمرون، یرحمون صغیرهم و یجلّون کبیرهم و یتواسون بینهم یعود غنیّهم على فقیرهم و قویّهم على ضعیفهم، یعودون مرضاهم و یتّبعون جنائزهم»، فقال رجل من القوم فى ذلک یرفقون برفیقهم. فالتفت الیه رسول اللَّه (ص) فقال: «کلّا انه لا رفیق لهم، هم خدّام انفسهم، هم اکرم على اللَّه من ان یوسّع علیهم لهوان الدنیا عند ربهم، ثم تلى رسول اللَّه (ص): وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً.
پارسى خبر آنست که مصطفى علیه السّلام گفت: قومى را دیدم از امت خویش، یعنى در مکاشفات و منازلات خویش یا در خواب، قومى که اشخاص و اشباح ایشان هنوز در بند خلقت نیامده بود، پرگار قدرت در دائره وجود ایشان هنوز بنگردیده، امروز وقت ظهور ایشان نیست تا روزگارى دیگر و زمانى دیگر که ارادت در رسد و مقادیر در مواقیت پیوندد، قومى که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند یود احدهم لو رآنى باهله و ماله، جوانمردانىاند که پیوسته یکدیگر را نیکى خواهند و آنچه دارند اگر مال بود و اگر جاه از یکدیگر دریغ ندارند و حق و حظّ خود بگذارند و حقوق برادران فرا پیش دارند، راهبرانند بحق که بنور اللَّه میروند، بچراغ هدى و شمع ایمان و نور یقین راه دین را گذاره میکنند، نرم نرم و آسان بىآزار میان خلق میروند، دلهاشان بذکر اللَّه آرام گرفته مسجدهاشان بنماز و عبادت آبادان داشته با پیران بحرمت و اجلال زیند، با کودکان برحمت و رأفت با همگان بمواسات و مراعات، توانگرشان ننگ ندارد بعیادت درویش شود، ضعیفان را بازجویند و بیماران را واپرسند و بتشییع جنازهها بیرون شوند. مردى گفت: یا رسول اللَّه ایشان که برین صفت و سیرت باشند مگر که بر بردگان و درم خریدگان خویش رفق کنند و آزرم دارند. رسول خدا گفت: کلّا نه چنانست که تو گفتى، که ایشان خود بردگان و درم خریدگان ندارند، و جز خویشتن کس را بر خدمت خویش ندارند، و نهپسندند، ایشان بر خداى عز و جل گرامىتر از آنند که ایشان را فرا دنیاى دنى خسیس دهد. آن گه رسول (ص) این آیت برخواند: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً، خواص بندگان و رهیگان رحمان ایشاناند که خار اختیار در مجارى اقدار از قدمگاه خویش برکندند و سر نفس نصیب طلب بصمصام تواضع بیفکندند. لا جرم بمقام عبودیّت رسیدند. بندگان او بحقیقت ایشانند که پیوسته در گزارد فرمانند. از نصیب پاک و از اختیار دور و از خواست خود بیزار. در این عالم صد هزار عبد الرحمن و عبد الرزاق و عبد الوهاب بینى که یکى عبد اللَّه را نبینى، بلى بنام بینى بمعنى کم بینى، بندگى ایشان بنصیب آمیخته و بحظ خود آلوده، او که حق را جل جلاله بنصیب طلبد یا پرستد بنده نصیب است نه بنده او.
پیر بو على سیاه قدس اللَّه روحه گفت: اگر ترا گویند بهشت خواهى یا دو رکعت نماز، تو بهشت اختیار مکن نماز اختیار کن زیرا که بهشت نصیب تو است و نماز خدمت او.
موسى عمران (ع) که مکلّم حق بود و مکرّم حضرت عزت بود چون بنزدیک خضر آمد دو بار بر وى اعتراض کرد: یکى از بهر آن غلام کشتن، دیگر از بهر آن کشتى شکستن. چون نصیب در میان نبود خضر صبر همى کرد باز چون موسى بنصیب بجنبید و گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»، اکنون که بنصیب خود بازدید آمدى ما را با تو روى صحبت نیست، زیرا که در صحبت مزد شرط نیست.
پیر طریقت گفت: خداوند صحبت نه مزدور است. و مزدور بحقیقت مغرور است. تا مرد مزدور است از صحبت دور است، و تا مدعى است ممکورست، و تا امر را معظم است و نهى را محترم غرقه نورست. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمن بحقیقت ایشانند که بر ظاهر ایشان بند فرمانست در باطن ایشان نثار لطف رحمن است. بند فرمان بر ظاهر نشان خائفان است و نثار لطف رحمن در باطن نشان مقرّبان است.
آوردهاند که عیسى (ع) بسه کس برگذشت ایشان را دید ضعیف و نحیف گشته: ذبولى و نحولى بر ایشان ظاهر شده، ایشان را پرسید که سبب این نحول و نحافت شما چیست؟ گفتند: الخوف من النار. روح اللَّه گفت: حق على اللَّه ان یؤمن الخائف.
چون ازیشان درگذشت سه کس دیگر را دید ازیشان نحیفتر و ضعیفتر رویهایشان چون آیینهها از نور. گفت: چه چیز شما را باین حال آورد و چنین ضعیف کرد؟
گفتند: حبّ اللَّه عز و جل. روح اللَّه گفت: انتم المقربون، حال شما دیگرست و عشق شما دیگر، شما مقربان و دوستانید، گزیدگان و نزدیکانید. در اخبار وارد است که: «یا داود ذکرى للذاکرین و جنتى للمطیعین و زیارتى للشاکرین و انا خاصة للمحبین». در پرده دوستى کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستى تاوان بود، چنانستى که اللَّه گفتى ما ایشان را چون در وجود آوردیم و دانستیم که از ایشان عثرات و زلات بود نخست بساط محبت بگسترانیدیم و این نداء کرامت دادیم که: «یحبهم و یحبونه» تا آنچه ایشان کنند بحکم محبت ازیشان مرفوع و مدفوع بود. آن روز که جمال صفوت آدم (ع) از عالم غیب سر برآورد قدّى الفى، شکلى راست، نهادى مستقیم، ظاهر و باطن بهم پیوسته، اواصر عناصر او را بید قدرت بهم دربسته، دیدههاى فریشتگان از ظاهر جرم جسم وى اندر نگذشت و ندانستند که اندر قعر بحر سینه وى چه صدف است و در آن صدف چه درّ است. بحکم اختصار نظر در ظاهر وى کردند، گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، تا نداء غیب درآمد که شما ظاهر و صورت بینید و ما نهایت کار دانیم، شما را نظر بر ظاهر معصیت است و حکم ما بر موجب باطن معرفت است، اگر ظاهر این خلیفه بزلتى گردى پذیرد یا فرزندان وى در دام کام گامى نهند، باطن آراسته ایشان و زبان پیراسته ایشان بحکم اعتذار و استغفار عذر آن جرم بخواهد و ما بشفاعت دلى مخلص بایمان، و زبانى مخلص بذکر رحمن، آن ظاهر ایشان از آن زلت فرو شوییم.
و اذا الحبیب اتى بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع
و قال بعضهم فى صفة عباد الرحمن: العبادة حلیتهم و الفقر کرامتهم و طاعة اللَّه حلاوتهم و حبّ اللَّه لذتهم و الى اللَّه حاجتهم و التقوى زادهم و الهدى مرکبهم و القرآن حدیثهم و الذکر زینتهم و القناعة مالهم و العبادة کسبهم و الشیطان عدوّهم و الحق حارسهم و النهار عبرتهم و اللیل فکرتهم و الحیاة مرحلتهم و الموت منزلتهم و القبر حصنهم و الفردوس مسکنم و النظر الى رب العالمین منیتهم، هو خواص عباده الذین قال اللَّه تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً. قوله: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعطى الکثیر من عطائه و یعده قلیلا و یقبل الیسیر من طاعة العبد فیعدّه کثیرا عظیما یعطیهم فى الجنة القصور و ما فیها من الحور، ثمّ یقول: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا و یقبل الیسیر من العبد فقال: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ. وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً. و در آثار منقول است که مؤمنان چون حق را جل جلاله بینند ابتدا حق بر ایشان سلام کند، دو دوست بعد از فرقت دراز چون بر هم رسند ابتدا آن یکى سلام کند که شوقش زیادت بود و الحق جل جلاله یقول: الا طال شوق الأبرار الى لقایى و انا الى لقائهم لاشدّ شوقا.
الالف لا یصبر عن الفه
اکثر من طریفة العین
و قد صبرنا عنکم مدّة
ما هکذا فعل محبّین
اى جوانمرد! نظاره کن اندر آن قبّهاى که بالاى وى بروشنایى اجرام آبگینهها روشن کنند. روا ندارد عقل که از آن یکى بىصانعى اندر محل خویش آرام گیرد.
پس این مواکب کواکب و این اختران ثواقب اندر مراتب فلک کى روا بود بىصنع قادرى و بىجبر قاهرى؟
تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً. گفتهاند مراد از این آسمان، آسمان قرآن است که جمله اهل ایمان در ظل بیان وىاند و اندر حمایت دولت وى. روزگار دین میگذرانند، هر سورتى چون برجى هر آیتى چون درجى، هر کلمهاى چون دقیقهاى، هر حرفى بر مثال ثوانى اندر آسمان مثانى، آنجا در عالم صور سبع مبانى است و اینجا در عالم سور سبع مثانى. چنان که در شب هر که چشم بر ستاره دارد راه زمین وى گم نشود، هر که اندر شب فتنه از بیم شک و شبهت چشم دل بر ستاره آیت قرآن دارد، راه دینش گم نشود. آن آسمان صورت بچشم سر همین بین تا راه قدم بر خاک گم نشود و این آسمان سورت بچشم سرّ همى بین تا راه همم بحضرت پاک گم نشود.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آن خداوندست که فلک آفرید و مدت دور وى دو قسم گردانید: یک قسم از آن شب دیجور نهاد که اندر آن وقت، روى زمین بسان قیر شود، و قسم دیگر روز با نور نهاد که روى زمین بسان کافور شود، و هواى عالم مانند شعلههاى نور شود. آن شب تاریک را بماه منوّر کرد، و این روز روشن را بچراغ خورشید مطهّر و معطر کرد. شب تاریک مثال روزگار محنت است و این روز روشن نشان عهد دولت است. از روى اشارت میگوید: «اى کسانى که اندر روشنایى روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکى شب محنت بر اثر است، و اى کسانى که اندر تاریکى شب محنت بىآرام بودهاید نومید مباشید که روشنایى روز دولت بر اثر است.
و گفتهاند که تاریکى شب نشان روز حشر و نشر است که احوال و اهوال آن روز عالم قیامت سیاه کرده. شرق و غرب دود دوزخ گرفته. رخسار ستارگان ماننده رویهاى مؤمنان در آن ظلمت قیامت مىتابد، مجره اندر هوا بر مثال نهر کوثر روان و شتابان. پس ظلمت شب نشان قیامت دان و ستارگان نشان رخسار مؤمنان و مجره نشان نهر کوثر و جمال ماه نشان رخسار محمد رسول اللَّه، چنان که در شب تاریک چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد. خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال آن مهتر عالم (ص) پیدا گردد اهل ایمان را سعادت و امان پدید آید.
قوله تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً،
روى ابو برزة الاسلمى قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قوما من امتى ما خلقوا بعد و سیکونون فیما بعد الیوم، احبّهم و یحبّوننى یتناصحون و یتباذلون و یمشون بنور اللَّه فى الناس رویدا فى خفیّة و تقیّة، یسلمون من الناس و یسلم الناس منهم بصبرهم و حلمهم، قلوبهم بذکر اللَّه تطمئنّ و مساجدهم بصلاتهم یعمرون، یرحمون صغیرهم و یجلّون کبیرهم و یتواسون بینهم یعود غنیّهم على فقیرهم و قویّهم على ضعیفهم، یعودون مرضاهم و یتّبعون جنائزهم»، فقال رجل من القوم فى ذلک یرفقون برفیقهم. فالتفت الیه رسول اللَّه (ص) فقال: «کلّا انه لا رفیق لهم، هم خدّام انفسهم، هم اکرم على اللَّه من ان یوسّع علیهم لهوان الدنیا عند ربهم، ثم تلى رسول اللَّه (ص): وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً.
پارسى خبر آنست که مصطفى علیه السّلام گفت: قومى را دیدم از امت خویش، یعنى در مکاشفات و منازلات خویش یا در خواب، قومى که اشخاص و اشباح ایشان هنوز در بند خلقت نیامده بود، پرگار قدرت در دائره وجود ایشان هنوز بنگردیده، امروز وقت ظهور ایشان نیست تا روزگارى دیگر و زمانى دیگر که ارادت در رسد و مقادیر در مواقیت پیوندد، قومى که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند یود احدهم لو رآنى باهله و ماله، جوانمردانىاند که پیوسته یکدیگر را نیکى خواهند و آنچه دارند اگر مال بود و اگر جاه از یکدیگر دریغ ندارند و حق و حظّ خود بگذارند و حقوق برادران فرا پیش دارند، راهبرانند بحق که بنور اللَّه میروند، بچراغ هدى و شمع ایمان و نور یقین راه دین را گذاره میکنند، نرم نرم و آسان بىآزار میان خلق میروند، دلهاشان بذکر اللَّه آرام گرفته مسجدهاشان بنماز و عبادت آبادان داشته با پیران بحرمت و اجلال زیند، با کودکان برحمت و رأفت با همگان بمواسات و مراعات، توانگرشان ننگ ندارد بعیادت درویش شود، ضعیفان را بازجویند و بیماران را واپرسند و بتشییع جنازهها بیرون شوند. مردى گفت: یا رسول اللَّه ایشان که برین صفت و سیرت باشند مگر که بر بردگان و درم خریدگان خویش رفق کنند و آزرم دارند. رسول خدا گفت: کلّا نه چنانست که تو گفتى، که ایشان خود بردگان و درم خریدگان ندارند، و جز خویشتن کس را بر خدمت خویش ندارند، و نهپسندند، ایشان بر خداى عز و جل گرامىتر از آنند که ایشان را فرا دنیاى دنى خسیس دهد. آن گه رسول (ص) این آیت برخواند: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً، خواص بندگان و رهیگان رحمان ایشاناند که خار اختیار در مجارى اقدار از قدمگاه خویش برکندند و سر نفس نصیب طلب بصمصام تواضع بیفکندند. لا جرم بمقام عبودیّت رسیدند. بندگان او بحقیقت ایشانند که پیوسته در گزارد فرمانند. از نصیب پاک و از اختیار دور و از خواست خود بیزار. در این عالم صد هزار عبد الرحمن و عبد الرزاق و عبد الوهاب بینى که یکى عبد اللَّه را نبینى، بلى بنام بینى بمعنى کم بینى، بندگى ایشان بنصیب آمیخته و بحظ خود آلوده، او که حق را جل جلاله بنصیب طلبد یا پرستد بنده نصیب است نه بنده او.
پیر بو على سیاه قدس اللَّه روحه گفت: اگر ترا گویند بهشت خواهى یا دو رکعت نماز، تو بهشت اختیار مکن نماز اختیار کن زیرا که بهشت نصیب تو است و نماز خدمت او.
موسى عمران (ع) که مکلّم حق بود و مکرّم حضرت عزت بود چون بنزدیک خضر آمد دو بار بر وى اعتراض کرد: یکى از بهر آن غلام کشتن، دیگر از بهر آن کشتى شکستن. چون نصیب در میان نبود خضر صبر همى کرد باز چون موسى بنصیب بجنبید و گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»، اکنون که بنصیب خود بازدید آمدى ما را با تو روى صحبت نیست، زیرا که در صحبت مزد شرط نیست.
پیر طریقت گفت: خداوند صحبت نه مزدور است. و مزدور بحقیقت مغرور است. تا مرد مزدور است از صحبت دور است، و تا مدعى است ممکورست، و تا امر را معظم است و نهى را محترم غرقه نورست. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمن بحقیقت ایشانند که بر ظاهر ایشان بند فرمانست در باطن ایشان نثار لطف رحمن است. بند فرمان بر ظاهر نشان خائفان است و نثار لطف رحمن در باطن نشان مقرّبان است.
آوردهاند که عیسى (ع) بسه کس برگذشت ایشان را دید ضعیف و نحیف گشته: ذبولى و نحولى بر ایشان ظاهر شده، ایشان را پرسید که سبب این نحول و نحافت شما چیست؟ گفتند: الخوف من النار. روح اللَّه گفت: حق على اللَّه ان یؤمن الخائف.
چون ازیشان درگذشت سه کس دیگر را دید ازیشان نحیفتر و ضعیفتر رویهایشان چون آیینهها از نور. گفت: چه چیز شما را باین حال آورد و چنین ضعیف کرد؟
گفتند: حبّ اللَّه عز و جل. روح اللَّه گفت: انتم المقربون، حال شما دیگرست و عشق شما دیگر، شما مقربان و دوستانید، گزیدگان و نزدیکانید. در اخبار وارد است که: «یا داود ذکرى للذاکرین و جنتى للمطیعین و زیارتى للشاکرین و انا خاصة للمحبین». در پرده دوستى کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستى تاوان بود، چنانستى که اللَّه گفتى ما ایشان را چون در وجود آوردیم و دانستیم که از ایشان عثرات و زلات بود نخست بساط محبت بگسترانیدیم و این نداء کرامت دادیم که: «یحبهم و یحبونه» تا آنچه ایشان کنند بحکم محبت ازیشان مرفوع و مدفوع بود. آن روز که جمال صفوت آدم (ع) از عالم غیب سر برآورد قدّى الفى، شکلى راست، نهادى مستقیم، ظاهر و باطن بهم پیوسته، اواصر عناصر او را بید قدرت بهم دربسته، دیدههاى فریشتگان از ظاهر جرم جسم وى اندر نگذشت و ندانستند که اندر قعر بحر سینه وى چه صدف است و در آن صدف چه درّ است. بحکم اختصار نظر در ظاهر وى کردند، گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، تا نداء غیب درآمد که شما ظاهر و صورت بینید و ما نهایت کار دانیم، شما را نظر بر ظاهر معصیت است و حکم ما بر موجب باطن معرفت است، اگر ظاهر این خلیفه بزلتى گردى پذیرد یا فرزندان وى در دام کام گامى نهند، باطن آراسته ایشان و زبان پیراسته ایشان بحکم اعتذار و استغفار عذر آن جرم بخواهد و ما بشفاعت دلى مخلص بایمان، و زبانى مخلص بذکر رحمن، آن ظاهر ایشان از آن زلت فرو شوییم.
و اذا الحبیب اتى بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع
و قال بعضهم فى صفة عباد الرحمن: العبادة حلیتهم و الفقر کرامتهم و طاعة اللَّه حلاوتهم و حبّ اللَّه لذتهم و الى اللَّه حاجتهم و التقوى زادهم و الهدى مرکبهم و القرآن حدیثهم و الذکر زینتهم و القناعة مالهم و العبادة کسبهم و الشیطان عدوّهم و الحق حارسهم و النهار عبرتهم و اللیل فکرتهم و الحیاة مرحلتهم و الموت منزلتهم و القبر حصنهم و الفردوس مسکنم و النظر الى رب العالمین منیتهم، هو خواص عباده الذین قال اللَّه تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً. قوله: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعطى الکثیر من عطائه و یعده قلیلا و یقبل الیسیر من طاعة العبد فیعدّه کثیرا عظیما یعطیهم فى الجنة القصور و ما فیها من الحور، ثمّ یقول: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا و یقبل الیسیر من العبد فقال: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ. وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً. و در آثار منقول است که مؤمنان چون حق را جل جلاله بینند ابتدا حق بر ایشان سلام کند، دو دوست بعد از فرقت دراز چون بر هم رسند ابتدا آن یکى سلام کند که شوقش زیادت بود و الحق جل جلاله یقول: الا طال شوق الأبرار الى لقایى و انا الى لقائهم لاشدّ شوقا.
الالف لا یصبر عن الفه
اکثر من طریفة العین
و قد صبرنا عنکم مدّة
ما هکذا فعل محبّین
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایى را یا آنچه شما مىانباز ان خوانید با او؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مىگویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومىاند که او را بدروغ مىعدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوهها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگهداشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مىنشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مىآفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مىروزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنىایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانههاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستانگرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مىشتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نهاند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتىدار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مىگویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومىاند که او را بدروغ مىعدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوهها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگهداشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مىنشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مىآفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مىروزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنىایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانههاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستانگرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مىشتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نهاند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتىدار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ: اى قل یا ایها الرسول الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر و الثناء کلّه للَّه، لانّه هو الذى یستحقّه على الحقیقة على آلائه و نعمائه. و قیل قل یا محمد الحمد للَّه على هلاک کفّار الامم الخالیة. و قیل قل الحمد للَّه الذى علّمک هذا الامر الذى ذکر، وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى و هم الانبیاء علیهم السلام، دلیله قوله: وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ و قیل هم اصحاب محمد (ص) اصطفاهم اللَّه لنبیّه، و قیل هم امة محمد (ص)، و هى امّة الاتّباع الّذین اصطفاهم اللَّه لمعرفته و طاعته و هى الفرقة النّاجیة من الثلاث و السّبعین، قال اللَّه تعالى: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. ثمّ قال الزاما للحجة: آللَّهُ خَیْرٌ اى قل یا محمد لکفّار قومک الزاما للحجة علیهم: آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ، اى عبادة اللَّه خیر ام عبادتکم الاصنام. رسول خدا هر گه که این آیت خواندى گفتى:بل اللَّه خیر و ابقى و اجل و اکرم، قرائت اهل بصره و عاصم یشرکون بیاء است و باقى قرّاء بتاء مخاطبه خوانند، و استفهام بر طریق انکار و توبیخ است. فان قیل لفظ «الخیر» یستعمل فى شیئین فیهما خیر و لاحدهما مزیّة و لا خیر فى الاصنام اصلا قلنا مطلق لفظ «الخیر» لا یقتضى هذا، و الدلیل علیه قوله: أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا و لم یقتض ذلک ان یکون لاهل النّار مقیل حسن و لکنّ المراد به زیادة التشدید. و قیل انّما ذکر ذلک لاعتقاد الجهلة و الکفّار، انّ فى الاصنام خیرا فکان ذلک على زعمهم.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشیء بالشىء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شىء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مىآمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمىدانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشیء بالشىء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شىء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مىآمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمىدانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى تو نتوانى که کران را شنوانى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و کران آواز خواندن نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۸۰) آن گه که پشت برگردانند و برگردند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ و تو آن نیستى که با راه آرى نابینایانرا از گمراهى ایشان إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى مگر آن کس که بگرود بسخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱) و ایشانند که مسلمانانند.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ و چون گفت خداى و سخن او واجب گشته بریشان افتد، أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ بیرون آریم ایشان را جنبندهاى از زمین تُکَلِّمُهُمْ فرا روى مردم میگوید أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (۸۲) که مردمان بآیات و سخنان ما و بوعد و وعید ما بنمىگروند و بىگمان نمىباشند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ و آن روز که فراهم آریم مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً از هر امّتى جوکى مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا ازیشان که بدروغ میداشتند سخنان ما فَهُمْ یُوزَعُونَ (۸۳) ایشان را فراهم میرانند و مىباز دارند.
حَتَّى إِذا جاؤُ تا آن گه که آیند قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی گوید سخنان من دروغ شمردید؟ وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً و آن را در نیافتید أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۴) تا آن خود چه بود که مىکردید.
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ ایشان را بیفتاد آن گفت که وعید گفته بود ایشان را و واجب گشته رسیدن عذاب بر ایشان بِما ظَلَمُوا بآن ستم که کردند فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (۸۵) ایشان خاموش مانند هیچ سخن نگویند.
أَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ که ما شب تاریک کردیم تا آرام گیرند در آن وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن کردیم تا مىبینند در آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانى سخت پیداست لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۸۶) گروهى را که بگروند.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ آن روز که در دمند در صور فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ بترسد اهل آسمان و زمین إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر آنکه خدا خواهد وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ (۸۷) و همه آمدنیند باو ناچار و ناکام.
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً و کوهها بینى پندارى که بر جاى است وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ و آن میرود چنان که ابر رود صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ این صنع خداى است آن که هر چه کرد محکم کرد و استوار إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (۸۸) او آگاه است و دانا بهر چه میکنید.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ هر که نیکى آرد فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها او راست به از آن وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (۸۹) ایشان از بیم آن روز رستگارانند و بىبیم.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و هر که بدى آرد فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ نگون اندازند رویهاى ایشان در آتش هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۰) و ایشان را گویند شما را پاداش خواهند داد مگر آنچه میکردید.
إِنَّما أُمِرْتُ مرا فرمودند أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ که خداى این شهر را پرستم الَّذِی حَرَّمَها آن خداى که این را آزرم بزرگ نهاد وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ و همه چیز او راست وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۹۱) و مرا فرمودند تا از گردن نهادگان باشم.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ و قرآن خوانم فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که با راه آید خویشتن را با راه آید وَ مَنْ ضَلَّ و هر که بگمراهى رود فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۹۲) گوى من از آگاه کنندگانم.
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى حمد و ثناء نیکو اللَّه را سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ که بشما مىنماید نشانهاى خویش فَتَعْرِفُونَها تا بشناسید آن را وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۳) و خداوند تو ناآگاه نیست از آنچه میکنید.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ و تو آن نیستى که با راه آرى نابینایانرا از گمراهى ایشان إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى مگر آن کس که بگرود بسخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱) و ایشانند که مسلمانانند.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ و چون گفت خداى و سخن او واجب گشته بریشان افتد، أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ بیرون آریم ایشان را جنبندهاى از زمین تُکَلِّمُهُمْ فرا روى مردم میگوید أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (۸۲) که مردمان بآیات و سخنان ما و بوعد و وعید ما بنمىگروند و بىگمان نمىباشند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ و آن روز که فراهم آریم مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً از هر امّتى جوکى مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا ازیشان که بدروغ میداشتند سخنان ما فَهُمْ یُوزَعُونَ (۸۳) ایشان را فراهم میرانند و مىباز دارند.
حَتَّى إِذا جاؤُ تا آن گه که آیند قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی گوید سخنان من دروغ شمردید؟ وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً و آن را در نیافتید أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۴) تا آن خود چه بود که مىکردید.
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ ایشان را بیفتاد آن گفت که وعید گفته بود ایشان را و واجب گشته رسیدن عذاب بر ایشان بِما ظَلَمُوا بآن ستم که کردند فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (۸۵) ایشان خاموش مانند هیچ سخن نگویند.
أَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ که ما شب تاریک کردیم تا آرام گیرند در آن وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن کردیم تا مىبینند در آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانى سخت پیداست لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۸۶) گروهى را که بگروند.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ آن روز که در دمند در صور فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ بترسد اهل آسمان و زمین إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر آنکه خدا خواهد وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ (۸۷) و همه آمدنیند باو ناچار و ناکام.
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً و کوهها بینى پندارى که بر جاى است وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ و آن میرود چنان که ابر رود صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ این صنع خداى است آن که هر چه کرد محکم کرد و استوار إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (۸۸) او آگاه است و دانا بهر چه میکنید.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ هر که نیکى آرد فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها او راست به از آن وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (۸۹) ایشان از بیم آن روز رستگارانند و بىبیم.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و هر که بدى آرد فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ نگون اندازند رویهاى ایشان در آتش هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۰) و ایشان را گویند شما را پاداش خواهند داد مگر آنچه میکردید.
إِنَّما أُمِرْتُ مرا فرمودند أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ که خداى این شهر را پرستم الَّذِی حَرَّمَها آن خداى که این را آزرم بزرگ نهاد وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ و همه چیز او راست وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۹۱) و مرا فرمودند تا از گردن نهادگان باشم.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ و قرآن خوانم فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که با راه آید خویشتن را با راه آید وَ مَنْ ضَلَّ و هر که بگمراهى رود فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۹۲) گوى من از آگاه کنندگانم.
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى حمد و ثناء نیکو اللَّه را سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ که بشما مىنماید نشانهاى خویش فَتَعْرِفُونَها تا بشناسید آن را وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۳) و خداوند تو ناآگاه نیست از آنچه میکنید.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ، این آیت در شأن کفار قریش فروآمد، قومى مخصوص که علم اللَّه در حق ایشان سابق شده که هرگز ایمان نیارند و در کفر میرند. ربّ العالمین مصطفى را خبر داد که ایشان سخن تو نپذیرند و پند تو ایشان را سود ندارد که ما بر دلهاى ایشان مهر نهادهایم تا ایمان در آن نشود و کفر از آن بیرون نیاید. همانست که جاى دیگر گفت: وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و ایشان را مردگان نام کرد، که ایشان را نه در آنچه مىشنوند نفعیست و نه بآن عمل میکنند، راست چون مردگانند که حس و عقل ندارند. میگوید یا محمد چنان که نتوانى تو که مردگان را شنوا کنى تا سخن بشنوند ایشان را هم نتوانى که شنوا کنى تا حق بشنوند. ابن کثیر وَ لا تُسْمِعُ بتاء مفتوحه خواند الصُّمَّ مرفوع میگوید کران آواز خواننده نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ خاصّه آن گه که پشت برگردانند بر خواننده و میروند، نه بگوش شنوند و نه برمز و اشارت بدانند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدى العمى عن ضلالتهم، و المعنى هم کالعمى و ما فى وسعک ادخال الهدى فى قلب من عمى عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، اى ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فى آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانى که گمراهان را با راه آرى و نتوانى که کران را بشنوانى مگر کسى طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسى تواند بود که عنایت ازلى درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وى ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.
روى انّ النبى (ص) قام على منبره فقبض کفّه الیمنى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل الجنة باسمائهم و انسابهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه»، ثمّ قبض کفه الیسرى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل النار باسمائهم و اسماء آبائهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه فلیعملنّ اهل السعادة بعمل اهل الشقاء حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم یستنقذهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة، و لیعملن اهل الشقاء بعمل اهل السعادة حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم لیخرجنّهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة. السّعید من سعد بقضاء اللَّه و الشقى من شقى بقضاء اللَّه و الاعمال بالخواتیم».
و قال (ص): «انّ العبد لیعمل عمل اهل النار و انّه من اهل الجنّة و یعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار و انّما الاعمال بالخواتیم».
و قالت عائشة دعى رسول اللَّه (ص) الى جنازة صبىّ من الانصار فقلت طوبى لهذا عصفور من عصافیر الجنّة لم یعمل سوا قال او غیر ذلک یا عائشة، انّ اللَّه خلق الجنّة و خلق النّار فخلق لهذه اهلا و لهذه اهلا خلقهم لها و هم فى اصلاب آبائهم.
بر وفق این اخبار آوردهاند که رسول خدا حکایت کرد که در بنى اسرائیل زاهدى بود دویست سال عبادت کرده و در آرزوى آن بود که وقتى ابلیس را بهبیند تا با وى گوید الحمد للَّه که درین دویست سال ترا بر من راه نبود و نتوانستى مرا از راه حق بگردانیدن آخر روزى ابلیس از محراب خویشتن را باو نمود، او را بشناخت، گفت: اکنون بچه آمدى یا ابلیس؟ گفت دویست سالست تا میکوشم که ترا از راه ببرم و بکام و مراد خویش درآرم و از دستم برنخاست و مراد من برنیامد، و اکنون تو درخواستى تا مرا بینى دیدار من ترا بچه کار آید؟ که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است. این سخن بگفت و ناپدید گشت زاهد در وساوس افتاد گفت از عمر من دویست سال مانده و من خویشتن را چنین در زندان کردهام؟ از لذّات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم برین صفت دشخوار بوده تدبیر من آنست که صد سال در دنیا خوش زندگانى کنم لذّات و شهوات آن بکار دارم آن گه توبت کنم و صد سال دیگر بعبادت بسر آرم که اللَّه تعالى غفور و رحیم است. آن روز از صومعه بیرون آمد سوى خرابات شد و بشراب و لذّات باطل مشغول گشت و بصحبت مؤمنات تن در داد، چون شب درآمد عمرش بآخر رسیده بود ملک الموت درآمد و بر سر آن فسق و فجور جان وى برداشت. آن طاعات و عبادات دویست ساله بباد بر داد حکم ازلى درو رسیده و شقاوت دامن او گرفته. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ هذا القول هو حکم العذاب و وقوع السخط و انقطاع المهلة، کقوله: وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا، و ذلک حین لا یقبل اللَّه سبحانه من کافر ایمانه و لم یبق الّا من یموت کافرا فى علم اللَّه سبحانه و هذا عند اقتراب الساعة و منقطع الامال و هو خروج الدّابة، فاذا خرجت الحفظة و رفعت الاقلام و شهدت الاجساد على الاعمال و تبیّن الشقى من السعید و تشاهدت الالسن بالکفر و الایمان صراحا. قال ابو سعید الخدرىّ: اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر وجب الغضب وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ.
خلافست میان علماء تفسیر که شکل دابة چون است و از کجا بیرون آید.
حذیفه گفت از رسول خدا شنیدم که گفت طولها ستون ذراعا لا یدرکها طالب و لا یفوتها هارب، تسم المؤمن بین عینیه، و یکتب بین عینیه مؤمن، و تسم الکافر بین عینیه و یکتب بین عینیه کافر، و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. و قال ابن عباس لها زغب و ریش و اربع قوائم. و قال ابن الزبیر رأسها رأس ثور و عینها عین خنزیر و اذنها اذن فیل و قرنها قرن ایّل و عنقها عنق نعامة و صدرها صدر اسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب کبش و قوائمها قوائم بعیر بین کل مفصلین اثنا عشر ذراعا، تخرج و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. فتنکت فى مسجد المؤمن بعصا موسى نکتة بیضا، فیبیض وجهه، و تنکت فى وجه الکافر بخاتم سلیمان نکتة سوداء فیسودّ وجهه، و ذلک قوله تعالى: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و هذا حین یغلق باب التوبة لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل. و قال وهب وجهها وجه رجل و سایر خلقها خلق الطیر، و قیل هى على صورة فرس.
امّا بیرون آمدن دابة الارض بدانکه علامتى است از علامتهاى مهین قیامت و خاست رستخیز. و از رسول خدا (ص) پرسیدند که از کجا بیرون آید گفت من اعظم المساجد حرمة على اللَّه یعنى المسجد الحرام. قال و عیسى یطوف بالبیت و معه المسلمون این خبر دلیل است که نخست عیسى بیرون آید انگه دابة الارض. ابن عباس گفت وادییست در زمین تهامة از آنجا بیرون آید. عبد اللَّه بن عمر و در زمین طایف بود، آنجا پاى بر زمین زد گفت ازینجا بیرون آید. و گفتهاند از اجیاد مکة بیرون آید. ابن مسعود گفت از میان صفا و مروه. و قال ابن عمر تخرج الدابّة من صدع فى الصفا کجرى الفرس ثلاثة ایّام و ما خرج ثلثها. این خبر موافق آمد با قول حسن بصرى که گفت موسى (ع) از حق درخواست تا دابة الارض بوى نماید. گفتا سه روز و سه شب بیرون مىآمد از زمین و بآسمان برمىشد. موسى چون آن منظر عظیم قطیع دید طاقت نداشت، گفت: ربّ ردّها فردّها، خداوندا بجاى خود باز بر او را و بجاى خود باز شد. مقاتل گفت: لا یخرج منها غیر رأسها فیبلغ رأسها السحاب. و قول درست آنست که او را سه خرجه است یعنى که سه بار بیرون آید: اوّل از زمین یمن برآید چنان که اهل بادیه از وى خبر دارند و ذکر وى بایشان رسد امّا بمکه و دیگر شهرها نرسد، و در آن خرجه اوّل صفت عظمت و طول و عرض وى در چشمها نیاید و پیدا نگردد پس ناپدید شود روزگارى دراز چندان که اللَّه خواهد، پس دوم بار از زمین تهامه برآید و خبر وى به مکه رسد و بدیگر شهرها، باز پنهان شود روزگارى، آن گه سوم بار از میان مکه برآید. و گفتهاند که میان رکن اسود و باب بنى مخزوم بیرون آید بر ان صفت و آن عظمت که گفتیم و بر روى زمین همىرود و هر کجا نفس وى رسد همه نبات و درختان خشک میشود تا در زمین هیچ نبات و درخت سبز نماند مگر درخت سپند که آن خشک نشود از بهر آن که برگه هفتاد پیغامبر با وى است و عصاى موسى و خاتم سلیمان با وى بود، هر مسلمانى را که بیند سر عصا بر پیشانى او نهد یک نقطه نور پدید آید، آن گه سر تا پاى وى همه نور شود و چون کافرى بیند انگشترى سلیمان بر پیشانى او نهد، یک نقطه ظلمت بر پیشانى وى پدید آید. آن گه سر تا پاى وى همه ظلمت و تاریکى گردد. و چون این دابه بیرون آید مسلمانان همه قصد مسجد کنند که وى البته تعرض مسجد نکند و با مردم بزبان ایشان سخن گوید بآن لغت که دریابند: با عربى بزبان عرب و با عجمى بزبان عجم، اینست که ربّ العالمین گفت: تُکَلِّمُهُمْ. سدّى گفت: تُکَلِّمُهُمْ ببطلان الادیان سوى دین الاسلام و گفتهاند سخن گفتن وى آنست که کافر و مسلمان از هم جدا کند، روى فرا قومى کند گوید: ایّها الکفّار مصیرکم الى النار و روى فرا قومى دیگر کند، گوید: ایّها المؤمنون مصیرکم الى الجنة. و قیل تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ فرا روى مردم میگوید، که این مردمان یعنى اهل مکه به بیرون آمدن من گرویده نبودند و ذلک لانّ خروجها من آیات اللَّه قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس تُکَلِّمُهُمْ او تُکَلِّمُهُمْ؟ فقال کلّ ذلک یفعل تکلم المؤمن و تکلم الکافر اى تسمهم انّ الناس بفتح الف قرائت کوفى و یعقوب است یعنى تکلّمهم بانّ الناس و بکسر الف قرائت باقى، و تقدیره تُکَلِّمُهُمْ فتقول أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، اى من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یحبس اوّلهم على آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الى النار و من فى قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، اى الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فى الجمع على وجه الاذلال.
حَتَّى إِذا جاؤُ یعنى اذا حضروا المحشر. قال اللَّه تعالى لهم: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها علما. فى هذا تقدیم و تأخیر: یعنى لم تحیطوا بآیاتى علما فکذّبتم بها. کقوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ قوله: أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هذا توهین لقولهم و فعلهم، یقال ذلک علىّ ابلغ اذ کان. و قیل هذا توبیخ و تبکیت اى ما ذا کنتم تعملون حین لم تبحثوا عنها و لم تتفکّروا فیها. وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى وجب علیهم الوعید، و حلّ بهم العذاب و السخط من اللَّه یوم یحشرون بما ظلموا بسبب کفرهم و تکذیبهم بآیات اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ بحجج یدفعون بها عن انفسهم و قیل فهم لا ینطقون بعذر و لا شفاعة، کما قال: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ. و قیل وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى لزمتهم حجة اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ فلم یجدوا جوابا. و قیل لا یَنْطِقُونَ لانّ افواههم مختومة. و قیل وقوع القول علیهم وقوع السّخط، و حکم العذاب علیهم فى الدنیا و ذلک ما روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اکثروا زیارة هذا البیت من قبل ان یرفع و ینسى الناس مکانه و اکثروا تلاوة القرآن من قبل ان یرفع قالوا یا با عبد الرحمن هذه المصاحف ترفع فکیف بما فى صدور الرجال قال یصبحون فیقولون قد کنّا نتکلّم بکلام. و نقول قولا فیرجعون الى شعر الجاهلیة و احادیث الجاهلیة، و ذلک حین یقع القول علیهم.
ثم ذکر الدلیل على قدرته و الاهیّته سبحانه فقال: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ من حرکات النصب فیستریح بذلک ابدانهم عدّة للغدو النهار مبصرا لینتشروا فیه فى الارض و یتوصّلوا بذلک الى قضاء حوائجهم و طلب معاشهم. قوله: وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى ذا ابصار، کقوله: عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى ذات رضى. و قیل مبصرا اى یبصر فیه کما یقال: لیل نائم اى ینام فیه. إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما بیّناه من الآیات فى اللیل و النّهار لدلالات صادقة تورث الایمان باللّه و توجب الاعتراف بتوحیده على کل عاقل متدیّن وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، اى اذکر یوم ینفخ اسرافیل فى الصّور و هو شبه قرن. قال مجاهد: الصّور کهیئة البوق، و قیل هو جمع صورة کصوفة و صوف یعنى تنفخ الارواح فى الاجساد و الاوّل اصوب و هو المعتقد، و الدلیل علیه قول النبى (ص): کیف انعم و صاحب القرن قد التقمه و حتى جبهته ینظر متى یومر فینفخ.
ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص)، گفت: ربّ العالمین آسمانها و زمین بیافرید آن گه بعد از آفرینش آسمان و زمین صور بیافرید و به اسرافیل داد اسرافیل صور در دهن گرفته و چشم فرا عرش داشته منتظر آن تا کى فرمایند او را که در دم. بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن صور چیست گفت مانند سروى عظیم
و الّذى بعثنى بالحق انّ عظم دارة فیه کعرض السّماء و الارض فینفخ فیه ثلاث نفخات: الاولى نفخة الفزع، و الثانیة نفخة الصعق، و الثالثة نفخة القیام لربّ العالمین.
یقال بین کلّ نفختین اربعون یوما من ایام الدّنیا و قیل اربعون سنة فاذا تمّت الاربعون نفخ نفخة الصعق و هو الموت و در خبر است که بو هریره گفت: یا رسول اللَّه فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ این استثنا مر که راست؟
گفت: اولئک الشهداء و هم أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وقاهم اللَّه فزع ذلک الیوم و آمنهم و هو عذاب یبعثه اللَّه على شرار خلقه و هو الّذى یقول اللَّه عزّ و جل: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ الى قوله: وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.
و قیل فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنى اهل الجنّة من الحور و الغلمان و الخدم بعد از نفخه فزع چهل سال گذشته فرمان آید، اسرافیل که انفخ نفخة الصعق فیصعق من فى السماوات و من فى الارض الّا من شاء اللَّه. و در خبر بو هریره است.
فاذا اجتمعوا جاء ملک الموت الى الجبار فیقول قد مات اهل السماء و الارض الّا من شئت فیقول اللَّه سبحانه و هو اعلم من بقى؟ فیقول اى ربّ بقیت انت الحى الذى لا تموت و بقیت حملة العرش و بقى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و بقیت انا. فیقول جلّ و عزّ فیموت جبرئیل و میکائیل فینطق اللَّه العرش فیقول اى ربّ یموت جبرئیل و میکائیل، فیقول: اسکت انّى کتبت الموت على کل من تحت عرشى، فیموتان. ثمّ یأتى ملک الموت الى الجبار فیقول اى ربّ قد مات جبرئیل و مکائیل فیقول و هو اعلم : فمن بقى؟ فیقول: بقیت انت الحى الذى لا تموت، و بقیت حملة عرشک و بقیت فیقول لیمت حملة عرشى فیموتون فیامر اللَّه العرش فیقبض الصور من اسرافیل ثمّ یقول لیمت اسرافیل فیموت ثمّ یأتى ملک الموت، فیقول یا ربّ قد مات حملة عرشک فیقول و هو اعلم فمن بقیها فیقول بقیت انت الحىّ الذى لا تموت، و بقیت انا. فیقول انت خلق من خلقى خلقتک لما رأیت.، فمت، فیموت، فاذا لم یبق احد الّا اللَّه الواحد الاحد الصمد الذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و کان آخرا کما کان اولا طوى السماوات کطىّ السّجل للکتاب ثمّ قال انا الجبّار لمن الملک الیوم؟ فلا یجیبه احد ثم یقول تبارک و تعالى جلّ ثناؤه و تقدّست اسماؤه: للَّه الواحد القهار یوم تبدّل الارض غیر الارض و السماوات فیبسطها بسطا ثم یمدّها مدّ الادیم العکاظى لا ترى فیها عوجا و لا امتا ثم یزجر اللَّه الخلق زجرة واحدة فاذا هم فى هذه الارض المبدّلة فى مثل ما کانوا فیها من الاوّل: من کان فى بطنها کان فى بطنها، و من کان على ظهرها کان على ظهرها. ثم ینزل اللَّه عزّ و جلّ علیهم ما من تحت العرش کمنى الرجال ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ السحاب ان یمطر اربعین یوما حتى یکون فوقهم اثنا عشر ذراعا و یامر اللَّه سبحانه الاجساد ان تنبت کنبات الطراثیث او کنبات البقل حتى اذا تکاملت اجسادهم کما کانت، قال اللَّه تعالى لیحیى حملة العرش فیحیون ثم یقول اللَّه عزّ و جلّ لیحیى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فیحیون اللَّه اسرافیل فیاخذ الصّور فیضعه على فیه ثم یدعوا اللَّه الارواح فیعطى بها تتوهج ارواح المؤمنون نورا و الأخرى ظلمة فیقبضها جمیعا ثم یلقیها فى الصور ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ اسرافیل ان ینفخ نفخة للبعث فتخرج الارواح کانّها النحل قد ملأت ما بین السماء و الارض فیقول اللَّه عزّ و جلّ لیرجعن کل روح الى جسده، فتدخل الارواح الخیاشیم ثم تمشى فى الاجساد او کما یمشى السّمّ فى اللّدیغ.
ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الى ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.
قوله: وَ کُلٌّ أَتَوْهُ قرأ حمزة و حفص أَتَوْهُ مقصورا على الفعل، بمعنى جاءوه عطفا على قوله: فَفَزِعَ و اتوه، و قرأ الباقون: آتَوْهُ بالمدّ و ضمّ التاء على مثال فاعلوه کقوله: وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً اى یأتون اللَّه سبحانه داخرین صاغرین.
و ترى الجبال یا محمد تحسبها جامدة قائمة واقفة مستقرة مکانها، وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ حتى تقع على الارض فتستوى بها.
صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ، اى صنع اللَّه ذلک صنعه فهو نصب على المصدر. و قیل معناه هذا من صنع اللَّه الذى خلق الاشیاء على وجه الاتقان و الاحکام انّه خبیر بما یفعلون عالم بافعال عباده قادر على مجازاتهم علیها بما یستحقون قرأ مکى و بصرى و حماد: بما یفعلون بالیاء لقوله آتوه انّما هو خیر عنهم.
قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى من جاء بالتوحید یوم القیامة و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى ثواب اجود منها. ان قیل فاذا کانت الحسنة: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و هى التوحید فما معنى: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و هل شىء خیر من لا اله الّا اللَّه فالجواب عنه من وجهین: احدهما انّه على التقدیم و التأخیر، و المعنى فله منها و من اجلها خیر، و الجواب الثانى انّ قوله: خَیْرٌ مِنْها یعنى به الثواب لانّ الطاعة فعل العبد و الثواب فعل اللَّه و فعل اللَّه اشرف من فعل العبد و خیر منه، و قیل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى با الاخلاص فى التوحید فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى خیر له منها الجنة.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ یعنى بالشرک فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و فى ذلک ما روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): یجیء الاخلاص و الشرک یوم القیامة فیجثوان بین یدى الرب تبارک و تعالى فیقول الرب للاخلاص انطلق انت و اهلک الى الجنة و یقول للشرک انطلق انت و اهلک الى النار ثم تلا هذه الایة من جاء بالحسنة فله خیر منها الى قوله فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.
وعن ابى عبد اللَّه الجدلىّ قال: دخلت على على بن ابى طالب (ع) فقال: «یا ابا عبد اللَّه أ لا أنبّئک بالحسنة التی من جاء بها ادخله اللَّه الجنّة و السیّئة التی من جاء بها کبّه اللَّه فى النّار و لم یقبل معها عملا؟ قلت بلى. قال: الحسنة حبّنا و السّیّئة بغضنا».
و قیل: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى رضوان اللَّه کقوله تعالى: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ، و قیل فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى الاضعاف، و هذا تأویل حسن لانّ للاضعاف خصائص منها ان العبد یسأل عن عمله و لا یسأل عن الاضعاف و منها انّ للشیطان سبیلا الى عمله و لیس له سبیل الى الاضعاف و لانّه لا مطمع للخصوم فى الاضعاف و لانّ دار الحسن فى الدنیا و دار الاضعاف الجنّة و لانّ الحسنة على استحقاق العبد و التضعیف کما یلیق بکرم الرّب.
قوله: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ بالتنوین، یَوْمَئِذٍ بفتح المیم قراءة اهل الکوفة و قرأ سائر القرّاء مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ بالاضافه و هذا اعمّ لانّه آمن من جمیع الفزع.
قال ابن عباس: اذا اطبقت النار على اهلها فزعوا فزعة لم یفزعوا مثلها و هو فزع الاکبر و اهل الجنّة آمنون من ذلک. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ، یعنى من جاء یوم القیامة مشرکا باللّه فان اللَّه سبحانه یأمر خزنة جهنم ان یطرحوه على وجهه فى النار و یقال لهم هل تجزون الّا ما کنتم تعملون یقال کببته على وجهه فأکبّ، نظیره: قشعت الرّیح السحاب فاقشع، و هذا من الفعل الغریب بعکس سایر الافعال، و منه
قول النبى (ص): و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم، و مثله: قلعته فاقلع.
إِنَّما أُمِرْتُ، یعنى قل للعرب یا محمد انّما امرنى اللَّه ان اعبد ربّ هذه البلدة یعنى مکة التی تفتخر بها العرب و یسمون بسببها سکان حرم اللَّه الَّذِی حَرَّمَها اى جعلها حرما آمنا یأمن فیها السباع و الوحوش فلا یعدو الکلب فیها على الغزال و لا ینفر منها الغزال و یکف الناس عن اهلها و عن من لاذ بها. و قیل حَرَّمَها اى عظّم حرمتها من ان یسفک بها دم او یظلم بها احد او یصطاد صیدها او یختلى خلاها فاعبدوه انتم ففیه عزّکم و شرفکم، و قیل حَرَّمَها على الجبابرة حتى لا یتملّکها جبّار و یدّعیها لنفسه. وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ اى و لربّ هذه البلدة کلّ شىء مع هذه البلدة فانّه مالک الدنیا و الآخرة و ربّ العالمین کلّهم و انّما خصّ هذه البلدة باضافتها الیه تشریفا لها کما قال: ناقَةُ اللَّهِ و بیت اللَّه و رجب شهر اللَّه. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ اى و امرنى ربّى بان اکون مسلما على دین ابراهیم منقادا لامره مستسلما له متوکّلا علیه.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ یعنى و امرنى ربّى ان اقرأ علیکم القرآن و اعرفکم حلاله و حرامه و ما لکم و علیکم فیه. فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ، اى من سلک طریق الرشاد و آمن بالقرآن فلنفسه عمل لانّه لا ینال نعیم الآخرة و لا یأمن العذاب فى الدارین من ترک قصد السبیل بتکذیبه ایّاى و کفره بالقرآن فانّما انا منذر انذر سخط اللَّه و عذابه و نقمته. و هذا کان قبل فرض القتال ثم نسخه الامر بالقتال و قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ یعنى قل یا محمد للقائلین لک من مشرکى قومک متى هذا الوعد الحمد للَّه «على توفیقه ایّانا للحق الّذى انتم عنه عمون سَیُرِیکُمْ ربکم آیات عذابه و سخطه فتعرفون بها حقیقة نصحى لکم و صدق ما دعوتکم الیه و قیل سیریکم اشراط الساعة فتعرفون بها حقیقتها بوقوعها و قیامها و قیل سیریکم آیاته الدّالة على ربوبیّته و وحدانیّته فَتَعْرِفُونَها فى انفسکم و فى الافاق کقوله سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ قوله: و ما...
تعملون وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بالتاء مدنى و شامى و حفص و یعقوب و الوجه انّه على اضمار القول و التقدیر قل لهم و ما ربک بغافل عما تعملون امر علیه السلم بمخاطبة الکفّار بذلک على سبیل التهدید و قرا الباقون یعملون بالیاى و الوجه انه على وعید المشرکین اى و ما ربّک بغافل عمّا یعمله الکفار و عما یستوجبونه علیها من العقاب و لکنّه جعل لهم اجلاهم بالغوه فاذا جاء ذلک الاجل لا یستأخرون عنه ساعة و لا یستقدمون و هذه تسلیة للنّبی (ص) فیقول لا یحزنک تکذیبهم ایّاک فانّى من وراء اهلاکهم فاهلکهم اللَّه بدر و ضربت الملائکة وجوههم و ادبارهم و عجلهم اللَّه الى النّار.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدى العمى عن ضلالتهم، و المعنى هم کالعمى و ما فى وسعک ادخال الهدى فى قلب من عمى عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، اى ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فى آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانى که گمراهان را با راه آرى و نتوانى که کران را بشنوانى مگر کسى طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسى تواند بود که عنایت ازلى درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وى ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.
روى انّ النبى (ص) قام على منبره فقبض کفّه الیمنى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل الجنة باسمائهم و انسابهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه»، ثمّ قبض کفه الیسرى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل النار باسمائهم و اسماء آبائهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه فلیعملنّ اهل السعادة بعمل اهل الشقاء حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم یستنقذهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة، و لیعملن اهل الشقاء بعمل اهل السعادة حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم لیخرجنّهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة. السّعید من سعد بقضاء اللَّه و الشقى من شقى بقضاء اللَّه و الاعمال بالخواتیم».
و قال (ص): «انّ العبد لیعمل عمل اهل النار و انّه من اهل الجنّة و یعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار و انّما الاعمال بالخواتیم».
و قالت عائشة دعى رسول اللَّه (ص) الى جنازة صبىّ من الانصار فقلت طوبى لهذا عصفور من عصافیر الجنّة لم یعمل سوا قال او غیر ذلک یا عائشة، انّ اللَّه خلق الجنّة و خلق النّار فخلق لهذه اهلا و لهذه اهلا خلقهم لها و هم فى اصلاب آبائهم.
بر وفق این اخبار آوردهاند که رسول خدا حکایت کرد که در بنى اسرائیل زاهدى بود دویست سال عبادت کرده و در آرزوى آن بود که وقتى ابلیس را بهبیند تا با وى گوید الحمد للَّه که درین دویست سال ترا بر من راه نبود و نتوانستى مرا از راه حق بگردانیدن آخر روزى ابلیس از محراب خویشتن را باو نمود، او را بشناخت، گفت: اکنون بچه آمدى یا ابلیس؟ گفت دویست سالست تا میکوشم که ترا از راه ببرم و بکام و مراد خویش درآرم و از دستم برنخاست و مراد من برنیامد، و اکنون تو درخواستى تا مرا بینى دیدار من ترا بچه کار آید؟ که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است. این سخن بگفت و ناپدید گشت زاهد در وساوس افتاد گفت از عمر من دویست سال مانده و من خویشتن را چنین در زندان کردهام؟ از لذّات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم برین صفت دشخوار بوده تدبیر من آنست که صد سال در دنیا خوش زندگانى کنم لذّات و شهوات آن بکار دارم آن گه توبت کنم و صد سال دیگر بعبادت بسر آرم که اللَّه تعالى غفور و رحیم است. آن روز از صومعه بیرون آمد سوى خرابات شد و بشراب و لذّات باطل مشغول گشت و بصحبت مؤمنات تن در داد، چون شب درآمد عمرش بآخر رسیده بود ملک الموت درآمد و بر سر آن فسق و فجور جان وى برداشت. آن طاعات و عبادات دویست ساله بباد بر داد حکم ازلى درو رسیده و شقاوت دامن او گرفته. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ هذا القول هو حکم العذاب و وقوع السخط و انقطاع المهلة، کقوله: وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا، و ذلک حین لا یقبل اللَّه سبحانه من کافر ایمانه و لم یبق الّا من یموت کافرا فى علم اللَّه سبحانه و هذا عند اقتراب الساعة و منقطع الامال و هو خروج الدّابة، فاذا خرجت الحفظة و رفعت الاقلام و شهدت الاجساد على الاعمال و تبیّن الشقى من السعید و تشاهدت الالسن بالکفر و الایمان صراحا. قال ابو سعید الخدرىّ: اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر وجب الغضب وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ.
خلافست میان علماء تفسیر که شکل دابة چون است و از کجا بیرون آید.
حذیفه گفت از رسول خدا شنیدم که گفت طولها ستون ذراعا لا یدرکها طالب و لا یفوتها هارب، تسم المؤمن بین عینیه، و یکتب بین عینیه مؤمن، و تسم الکافر بین عینیه و یکتب بین عینیه کافر، و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. و قال ابن عباس لها زغب و ریش و اربع قوائم. و قال ابن الزبیر رأسها رأس ثور و عینها عین خنزیر و اذنها اذن فیل و قرنها قرن ایّل و عنقها عنق نعامة و صدرها صدر اسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب کبش و قوائمها قوائم بعیر بین کل مفصلین اثنا عشر ذراعا، تخرج و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. فتنکت فى مسجد المؤمن بعصا موسى نکتة بیضا، فیبیض وجهه، و تنکت فى وجه الکافر بخاتم سلیمان نکتة سوداء فیسودّ وجهه، و ذلک قوله تعالى: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و هذا حین یغلق باب التوبة لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل. و قال وهب وجهها وجه رجل و سایر خلقها خلق الطیر، و قیل هى على صورة فرس.
امّا بیرون آمدن دابة الارض بدانکه علامتى است از علامتهاى مهین قیامت و خاست رستخیز. و از رسول خدا (ص) پرسیدند که از کجا بیرون آید گفت من اعظم المساجد حرمة على اللَّه یعنى المسجد الحرام. قال و عیسى یطوف بالبیت و معه المسلمون این خبر دلیل است که نخست عیسى بیرون آید انگه دابة الارض. ابن عباس گفت وادییست در زمین تهامة از آنجا بیرون آید. عبد اللَّه بن عمر و در زمین طایف بود، آنجا پاى بر زمین زد گفت ازینجا بیرون آید. و گفتهاند از اجیاد مکة بیرون آید. ابن مسعود گفت از میان صفا و مروه. و قال ابن عمر تخرج الدابّة من صدع فى الصفا کجرى الفرس ثلاثة ایّام و ما خرج ثلثها. این خبر موافق آمد با قول حسن بصرى که گفت موسى (ع) از حق درخواست تا دابة الارض بوى نماید. گفتا سه روز و سه شب بیرون مىآمد از زمین و بآسمان برمىشد. موسى چون آن منظر عظیم قطیع دید طاقت نداشت، گفت: ربّ ردّها فردّها، خداوندا بجاى خود باز بر او را و بجاى خود باز شد. مقاتل گفت: لا یخرج منها غیر رأسها فیبلغ رأسها السحاب. و قول درست آنست که او را سه خرجه است یعنى که سه بار بیرون آید: اوّل از زمین یمن برآید چنان که اهل بادیه از وى خبر دارند و ذکر وى بایشان رسد امّا بمکه و دیگر شهرها نرسد، و در آن خرجه اوّل صفت عظمت و طول و عرض وى در چشمها نیاید و پیدا نگردد پس ناپدید شود روزگارى دراز چندان که اللَّه خواهد، پس دوم بار از زمین تهامه برآید و خبر وى به مکه رسد و بدیگر شهرها، باز پنهان شود روزگارى، آن گه سوم بار از میان مکه برآید. و گفتهاند که میان رکن اسود و باب بنى مخزوم بیرون آید بر ان صفت و آن عظمت که گفتیم و بر روى زمین همىرود و هر کجا نفس وى رسد همه نبات و درختان خشک میشود تا در زمین هیچ نبات و درخت سبز نماند مگر درخت سپند که آن خشک نشود از بهر آن که برگه هفتاد پیغامبر با وى است و عصاى موسى و خاتم سلیمان با وى بود، هر مسلمانى را که بیند سر عصا بر پیشانى او نهد یک نقطه نور پدید آید، آن گه سر تا پاى وى همه نور شود و چون کافرى بیند انگشترى سلیمان بر پیشانى او نهد، یک نقطه ظلمت بر پیشانى وى پدید آید. آن گه سر تا پاى وى همه ظلمت و تاریکى گردد. و چون این دابه بیرون آید مسلمانان همه قصد مسجد کنند که وى البته تعرض مسجد نکند و با مردم بزبان ایشان سخن گوید بآن لغت که دریابند: با عربى بزبان عرب و با عجمى بزبان عجم، اینست که ربّ العالمین گفت: تُکَلِّمُهُمْ. سدّى گفت: تُکَلِّمُهُمْ ببطلان الادیان سوى دین الاسلام و گفتهاند سخن گفتن وى آنست که کافر و مسلمان از هم جدا کند، روى فرا قومى کند گوید: ایّها الکفّار مصیرکم الى النار و روى فرا قومى دیگر کند، گوید: ایّها المؤمنون مصیرکم الى الجنة. و قیل تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ فرا روى مردم میگوید، که این مردمان یعنى اهل مکه به بیرون آمدن من گرویده نبودند و ذلک لانّ خروجها من آیات اللَّه قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس تُکَلِّمُهُمْ او تُکَلِّمُهُمْ؟ فقال کلّ ذلک یفعل تکلم المؤمن و تکلم الکافر اى تسمهم انّ الناس بفتح الف قرائت کوفى و یعقوب است یعنى تکلّمهم بانّ الناس و بکسر الف قرائت باقى، و تقدیره تُکَلِّمُهُمْ فتقول أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، اى من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یحبس اوّلهم على آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الى النار و من فى قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، اى الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فى الجمع على وجه الاذلال.
حَتَّى إِذا جاؤُ یعنى اذا حضروا المحشر. قال اللَّه تعالى لهم: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها علما. فى هذا تقدیم و تأخیر: یعنى لم تحیطوا بآیاتى علما فکذّبتم بها. کقوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ قوله: أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هذا توهین لقولهم و فعلهم، یقال ذلک علىّ ابلغ اذ کان. و قیل هذا توبیخ و تبکیت اى ما ذا کنتم تعملون حین لم تبحثوا عنها و لم تتفکّروا فیها. وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى وجب علیهم الوعید، و حلّ بهم العذاب و السخط من اللَّه یوم یحشرون بما ظلموا بسبب کفرهم و تکذیبهم بآیات اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ بحجج یدفعون بها عن انفسهم و قیل فهم لا ینطقون بعذر و لا شفاعة، کما قال: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ. و قیل وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى لزمتهم حجة اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ فلم یجدوا جوابا. و قیل لا یَنْطِقُونَ لانّ افواههم مختومة. و قیل وقوع القول علیهم وقوع السّخط، و حکم العذاب علیهم فى الدنیا و ذلک ما روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اکثروا زیارة هذا البیت من قبل ان یرفع و ینسى الناس مکانه و اکثروا تلاوة القرآن من قبل ان یرفع قالوا یا با عبد الرحمن هذه المصاحف ترفع فکیف بما فى صدور الرجال قال یصبحون فیقولون قد کنّا نتکلّم بکلام. و نقول قولا فیرجعون الى شعر الجاهلیة و احادیث الجاهلیة، و ذلک حین یقع القول علیهم.
ثم ذکر الدلیل على قدرته و الاهیّته سبحانه فقال: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ من حرکات النصب فیستریح بذلک ابدانهم عدّة للغدو النهار مبصرا لینتشروا فیه فى الارض و یتوصّلوا بذلک الى قضاء حوائجهم و طلب معاشهم. قوله: وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى ذا ابصار، کقوله: عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى ذات رضى. و قیل مبصرا اى یبصر فیه کما یقال: لیل نائم اى ینام فیه. إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما بیّناه من الآیات فى اللیل و النّهار لدلالات صادقة تورث الایمان باللّه و توجب الاعتراف بتوحیده على کل عاقل متدیّن وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، اى اذکر یوم ینفخ اسرافیل فى الصّور و هو شبه قرن. قال مجاهد: الصّور کهیئة البوق، و قیل هو جمع صورة کصوفة و صوف یعنى تنفخ الارواح فى الاجساد و الاوّل اصوب و هو المعتقد، و الدلیل علیه قول النبى (ص): کیف انعم و صاحب القرن قد التقمه و حتى جبهته ینظر متى یومر فینفخ.
ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص)، گفت: ربّ العالمین آسمانها و زمین بیافرید آن گه بعد از آفرینش آسمان و زمین صور بیافرید و به اسرافیل داد اسرافیل صور در دهن گرفته و چشم فرا عرش داشته منتظر آن تا کى فرمایند او را که در دم. بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن صور چیست گفت مانند سروى عظیم
و الّذى بعثنى بالحق انّ عظم دارة فیه کعرض السّماء و الارض فینفخ فیه ثلاث نفخات: الاولى نفخة الفزع، و الثانیة نفخة الصعق، و الثالثة نفخة القیام لربّ العالمین.
یقال بین کلّ نفختین اربعون یوما من ایام الدّنیا و قیل اربعون سنة فاذا تمّت الاربعون نفخ نفخة الصعق و هو الموت و در خبر است که بو هریره گفت: یا رسول اللَّه فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ این استثنا مر که راست؟
گفت: اولئک الشهداء و هم أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وقاهم اللَّه فزع ذلک الیوم و آمنهم و هو عذاب یبعثه اللَّه على شرار خلقه و هو الّذى یقول اللَّه عزّ و جل: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ الى قوله: وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.
و قیل فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنى اهل الجنّة من الحور و الغلمان و الخدم بعد از نفخه فزع چهل سال گذشته فرمان آید، اسرافیل که انفخ نفخة الصعق فیصعق من فى السماوات و من فى الارض الّا من شاء اللَّه. و در خبر بو هریره است.
فاذا اجتمعوا جاء ملک الموت الى الجبار فیقول قد مات اهل السماء و الارض الّا من شئت فیقول اللَّه سبحانه و هو اعلم من بقى؟ فیقول اى ربّ بقیت انت الحى الذى لا تموت و بقیت حملة العرش و بقى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و بقیت انا. فیقول جلّ و عزّ فیموت جبرئیل و میکائیل فینطق اللَّه العرش فیقول اى ربّ یموت جبرئیل و میکائیل، فیقول: اسکت انّى کتبت الموت على کل من تحت عرشى، فیموتان. ثمّ یأتى ملک الموت الى الجبار فیقول اى ربّ قد مات جبرئیل و مکائیل فیقول و هو اعلم : فمن بقى؟ فیقول: بقیت انت الحى الذى لا تموت، و بقیت حملة عرشک و بقیت فیقول لیمت حملة عرشى فیموتون فیامر اللَّه العرش فیقبض الصور من اسرافیل ثمّ یقول لیمت اسرافیل فیموت ثمّ یأتى ملک الموت، فیقول یا ربّ قد مات حملة عرشک فیقول و هو اعلم فمن بقیها فیقول بقیت انت الحىّ الذى لا تموت، و بقیت انا. فیقول انت خلق من خلقى خلقتک لما رأیت.، فمت، فیموت، فاذا لم یبق احد الّا اللَّه الواحد الاحد الصمد الذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و کان آخرا کما کان اولا طوى السماوات کطىّ السّجل للکتاب ثمّ قال انا الجبّار لمن الملک الیوم؟ فلا یجیبه احد ثم یقول تبارک و تعالى جلّ ثناؤه و تقدّست اسماؤه: للَّه الواحد القهار یوم تبدّل الارض غیر الارض و السماوات فیبسطها بسطا ثم یمدّها مدّ الادیم العکاظى لا ترى فیها عوجا و لا امتا ثم یزجر اللَّه الخلق زجرة واحدة فاذا هم فى هذه الارض المبدّلة فى مثل ما کانوا فیها من الاوّل: من کان فى بطنها کان فى بطنها، و من کان على ظهرها کان على ظهرها. ثم ینزل اللَّه عزّ و جلّ علیهم ما من تحت العرش کمنى الرجال ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ السحاب ان یمطر اربعین یوما حتى یکون فوقهم اثنا عشر ذراعا و یامر اللَّه سبحانه الاجساد ان تنبت کنبات الطراثیث او کنبات البقل حتى اذا تکاملت اجسادهم کما کانت، قال اللَّه تعالى لیحیى حملة العرش فیحیون ثم یقول اللَّه عزّ و جلّ لیحیى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فیحیون اللَّه اسرافیل فیاخذ الصّور فیضعه على فیه ثم یدعوا اللَّه الارواح فیعطى بها تتوهج ارواح المؤمنون نورا و الأخرى ظلمة فیقبضها جمیعا ثم یلقیها فى الصور ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ اسرافیل ان ینفخ نفخة للبعث فتخرج الارواح کانّها النحل قد ملأت ما بین السماء و الارض فیقول اللَّه عزّ و جلّ لیرجعن کل روح الى جسده، فتدخل الارواح الخیاشیم ثم تمشى فى الاجساد او کما یمشى السّمّ فى اللّدیغ.
ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الى ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.
قوله: وَ کُلٌّ أَتَوْهُ قرأ حمزة و حفص أَتَوْهُ مقصورا على الفعل، بمعنى جاءوه عطفا على قوله: فَفَزِعَ و اتوه، و قرأ الباقون: آتَوْهُ بالمدّ و ضمّ التاء على مثال فاعلوه کقوله: وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً اى یأتون اللَّه سبحانه داخرین صاغرین.
و ترى الجبال یا محمد تحسبها جامدة قائمة واقفة مستقرة مکانها، وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ حتى تقع على الارض فتستوى بها.
صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ، اى صنع اللَّه ذلک صنعه فهو نصب على المصدر. و قیل معناه هذا من صنع اللَّه الذى خلق الاشیاء على وجه الاتقان و الاحکام انّه خبیر بما یفعلون عالم بافعال عباده قادر على مجازاتهم علیها بما یستحقون قرأ مکى و بصرى و حماد: بما یفعلون بالیاء لقوله آتوه انّما هو خیر عنهم.
قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى من جاء بالتوحید یوم القیامة و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى ثواب اجود منها. ان قیل فاذا کانت الحسنة: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و هى التوحید فما معنى: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و هل شىء خیر من لا اله الّا اللَّه فالجواب عنه من وجهین: احدهما انّه على التقدیم و التأخیر، و المعنى فله منها و من اجلها خیر، و الجواب الثانى انّ قوله: خَیْرٌ مِنْها یعنى به الثواب لانّ الطاعة فعل العبد و الثواب فعل اللَّه و فعل اللَّه اشرف من فعل العبد و خیر منه، و قیل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى با الاخلاص فى التوحید فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى خیر له منها الجنة.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ یعنى بالشرک فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و فى ذلک ما روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): یجیء الاخلاص و الشرک یوم القیامة فیجثوان بین یدى الرب تبارک و تعالى فیقول الرب للاخلاص انطلق انت و اهلک الى الجنة و یقول للشرک انطلق انت و اهلک الى النار ثم تلا هذه الایة من جاء بالحسنة فله خیر منها الى قوله فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.
وعن ابى عبد اللَّه الجدلىّ قال: دخلت على على بن ابى طالب (ع) فقال: «یا ابا عبد اللَّه أ لا أنبّئک بالحسنة التی من جاء بها ادخله اللَّه الجنّة و السیّئة التی من جاء بها کبّه اللَّه فى النّار و لم یقبل معها عملا؟ قلت بلى. قال: الحسنة حبّنا و السّیّئة بغضنا».
و قیل: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى رضوان اللَّه کقوله تعالى: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ، و قیل فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى الاضعاف، و هذا تأویل حسن لانّ للاضعاف خصائص منها ان العبد یسأل عن عمله و لا یسأل عن الاضعاف و منها انّ للشیطان سبیلا الى عمله و لیس له سبیل الى الاضعاف و لانّه لا مطمع للخصوم فى الاضعاف و لانّ دار الحسن فى الدنیا و دار الاضعاف الجنّة و لانّ الحسنة على استحقاق العبد و التضعیف کما یلیق بکرم الرّب.
قوله: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ بالتنوین، یَوْمَئِذٍ بفتح المیم قراءة اهل الکوفة و قرأ سائر القرّاء مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ بالاضافه و هذا اعمّ لانّه آمن من جمیع الفزع.
قال ابن عباس: اذا اطبقت النار على اهلها فزعوا فزعة لم یفزعوا مثلها و هو فزع الاکبر و اهل الجنّة آمنون من ذلک. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ، یعنى من جاء یوم القیامة مشرکا باللّه فان اللَّه سبحانه یأمر خزنة جهنم ان یطرحوه على وجهه فى النار و یقال لهم هل تجزون الّا ما کنتم تعملون یقال کببته على وجهه فأکبّ، نظیره: قشعت الرّیح السحاب فاقشع، و هذا من الفعل الغریب بعکس سایر الافعال، و منه
قول النبى (ص): و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم، و مثله: قلعته فاقلع.
إِنَّما أُمِرْتُ، یعنى قل للعرب یا محمد انّما امرنى اللَّه ان اعبد ربّ هذه البلدة یعنى مکة التی تفتخر بها العرب و یسمون بسببها سکان حرم اللَّه الَّذِی حَرَّمَها اى جعلها حرما آمنا یأمن فیها السباع و الوحوش فلا یعدو الکلب فیها على الغزال و لا ینفر منها الغزال و یکف الناس عن اهلها و عن من لاذ بها. و قیل حَرَّمَها اى عظّم حرمتها من ان یسفک بها دم او یظلم بها احد او یصطاد صیدها او یختلى خلاها فاعبدوه انتم ففیه عزّکم و شرفکم، و قیل حَرَّمَها على الجبابرة حتى لا یتملّکها جبّار و یدّعیها لنفسه. وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ اى و لربّ هذه البلدة کلّ شىء مع هذه البلدة فانّه مالک الدنیا و الآخرة و ربّ العالمین کلّهم و انّما خصّ هذه البلدة باضافتها الیه تشریفا لها کما قال: ناقَةُ اللَّهِ و بیت اللَّه و رجب شهر اللَّه. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ اى و امرنى ربّى بان اکون مسلما على دین ابراهیم منقادا لامره مستسلما له متوکّلا علیه.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ یعنى و امرنى ربّى ان اقرأ علیکم القرآن و اعرفکم حلاله و حرامه و ما لکم و علیکم فیه. فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ، اى من سلک طریق الرشاد و آمن بالقرآن فلنفسه عمل لانّه لا ینال نعیم الآخرة و لا یأمن العذاب فى الدارین من ترک قصد السبیل بتکذیبه ایّاى و کفره بالقرآن فانّما انا منذر انذر سخط اللَّه و عذابه و نقمته. و هذا کان قبل فرض القتال ثم نسخه الامر بالقتال و قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ یعنى قل یا محمد للقائلین لک من مشرکى قومک متى هذا الوعد الحمد للَّه «على توفیقه ایّانا للحق الّذى انتم عنه عمون سَیُرِیکُمْ ربکم آیات عذابه و سخطه فتعرفون بها حقیقة نصحى لکم و صدق ما دعوتکم الیه و قیل سیریکم اشراط الساعة فتعرفون بها حقیقتها بوقوعها و قیامها و قیل سیریکم آیاته الدّالة على ربوبیّته و وحدانیّته فَتَعْرِفُونَها فى انفسکم و فى الافاق کقوله سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ قوله: و ما...
تعملون وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بالتاء مدنى و شامى و حفص و یعقوب و الوجه انّه على اضمار القول و التقدیر قل لهم و ما ربک بغافل عما تعملون امر علیه السلم بمخاطبة الکفّار بذلک على سبیل التهدید و قرا الباقون یعملون بالیاى و الوجه انه على وعید المشرکین اى و ما ربّک بغافل عمّا یعمله الکفار و عما یستوجبونه علیها من العقاب و لکنّه جعل لهم اجلاهم بالغوه فاذا جاء ذلک الاجل لا یستأخرون عنه ساعة و لا یستقدمون و هذه تسلیة للنّبی (ص) فیقول لا یحزنک تکذیبهم ایّاک فانّى من وراء اهلاکهم فاهلکهم اللَّه بدر و ضربت الملائکة وجوههم و ادبارهم و عجلهم اللَّه الى النّار.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى زندگانى بحقیقت سه چیز است و هر دل که از آن سه چیز خالى بود مردار است و در شمار موتى است: زندگانى بیم با علم، و زندگانى امید با علم، سوم زندگانى دوستى با علم. زندگانى بیم دامن مرد پاک دارد و چشم وى بیدار و راه وى راست، زندگانى امید مرکب مرد تیز دارد و زاد تمام و راه نزدیک، زندگانى دوستى قدر مرد بزرگ دارد و سرّ وى آزاد و دل شاد. بیم بىعلم بیم خارجیان است، امید بىعلم امید مرجیانست. دوستى بىعلم دوستى اباحتیان است هر کرا این سه خصلت با علم درهم پیوست بزندگى پاک رسید و از مردگى باز رست.
ربّ العالمین میگوید: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً زندهشان دارم بزندگانى پاک از خود بیزار و از همه عالم آزاد.
بیزار شو از هر چه بکون اندر
تا باشى یار غار آن دلبر
این جوانمردان آنند که چون عیان بار داد ایشان ساخته بودند. چون حجاب برخاست از همه خلق پرداخته بودند. دامن حقایق از دست علایق با خود گرفته بودند
اتانى هواها قبل ان اعرف الهوى
فصادف قلبى خالیا فتمکنّا
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ آن روز که آن دابه از زمین برآید دوست از دشمن پیدا شود و آشنا و بیگانه از هم جدا شود یکى را قهر جلال ازلى فرو گیرد و داغ نومیدى بر پیشانى وى نهند. آنت فضیحت و رسوایى و مصیبت جدایى که درخت نومیدى ببرآید و اشخاص بیزارى بدرآید از هدم عدل گرد نبایست برآید. از سر نومیدى و درد واماندگى گوید:
من پندارم که هستم اندر کارى
اى بر سر پنداشت چو من بسیارى
یکى را لطف جمال الهى در رسد بعنایت ازلى و فضل ربّانى نقطه نور بر پیشانى او پدید آید سر تا پاى وى همه نور گردد. آن دل پاک وى را مرکب صفا گردانند، لگام تقوى بر سر وى کنند که: التّقى ملجم، از عمل صالح زینى برنهند رکاب وفا در آویزند تنگ مجاهدت بر کشند او را بسلطان شریعت سپارند و از خزانه رسالت خلعتى او را پوشانند که: وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ، پس عمامه از استغناء ازل بر فرق همت او نهند، نعلین صبر در پایش کنند طیلسان محبّت بر دوش افکنند، صفات او را به پیرایه علم بیارایند و در شاه راه شرع روان کنند و هر چه اقبال و افضال بود بحکم استقبال پیش وى فرستند که: من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا الحدیث.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة، فردا که صبح قیامت بدمد و سرا پرده عزّت به صحراء قدرت بزنند و بساط عظمت بگسترانند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند و ترازوى عدل بیاویزند و از فزع آن روز صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت بزانو درآیند و زبان تذلّل بگشایند که لا عِلْمَ لَنا، سه فزع بود آن روز اوّل فزع از نفخه اسرافیلى که میگوید: فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، دیگر فزع از زلزله ساعت که میگوید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ، سدیگر فزع اکبر که میگوید: وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، از فزع آن روز زبانهاى فصیح گنگ گردد و عذرها باطل و ان نداء سیاست در آن عرصه کبرى دهند که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ بسى پردهها دریده گردد بسى نسبها بریده شود بسى سپیدرویان سیهروى شوند بسى کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند بسى خلقان پاره که دولتخانه بهشت را آئین بندند از سیاست آن روز آدم پیش آید گوید: بار خدایا آدم را برهان و با فرزندان تو دانى که چکنى نوح نوحه میکند که بار خدایا فزع قیامت صعب است هیچ روى آن دارد که بر ضعیفى ما رحمت کنى؟ ابراهیم خلیل، موسى کلیم، عیسى روح الامین همه بخود درمانده و زبان عجز و بیچارگى بگشاده که: بار خدایا بر ما رحمت کن که ما را طاقت سیاست این فزع نیست. همى در آن میانه سالار و سید قیامت مایه فطرت و نقطه دولت مصطفاى عربى هاشمى (ص) گوید بار خدایا مشتى ضعیفان و گنهکارانند امّت من، بریشان رحمت کن و با محمد هر چه خواهى میکن. از جناب جبروت و درگاه عزت ذو الجلال خطاب آید که یا محمد هر آن کس که بخدایى ما و رسالت تو اقرار داد حرمت شفاعت ترا بر فتراک دولت تو بستیم. یا سیّد با تو و با امّت تو بکرم خود کار مىکنم نه بکردار ایشان. هر که بوحدانیّت ما و نبوّت تو اقرار داد و باخلاص و صدق کلمت شهادت گفته او را از فزع اکبر ایمن کردیم و گناهان وى بمغفرت خود بپوشیدیم و بفضل خود او را طوبى و زلفى و حسنى دادیم اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قوله: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الایة، خنک آن بندگانى که دین حنیفى ایشان را در پذیرفت و در طاعت و عبادت دست در متابعت محمد مرسل زدند و حق را گردن نهادند بر مقتضى این فرمان که: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ایشانند که مقبول درگاه بىنیازى شدند و علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینههاى ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و حائطى از عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیدند تا صولت غوغاى لشگر عاصیان بساحات ایشان راه نیافت و سطوات احداث پیرامن دلهاى ایشان نگشت و لواء عزّ ایشان تا ابد در عین ظهور مىکشند، که: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ، آرى از آن راه بردند کشان راه نمودند، و این شمع عنایت و رعایت در راه ایشان برافروختند که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها و این راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش، پس روش، پس کشش. نمایش اینست که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها، روش آنست که گفت: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً، لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، کشش آنست که گفت: دَنا فَتَدَلَّى نمایش در حق خلیل گفت: نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روش از موسى باز گفت: إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ. کشش در حق مصطفاى عربى (ص) گفت: أَسْرى بِعَبْدِهِ. اى مسکین تو راه گم کرده در خود بمانده راه براه نمىبرى عمرها در خود برفتى هنوز جایى نرسیدى. روش تو چنانست که آن پیر عزیز گفت:
برنا بودم که گفت خوش باد شبت
در عشق شدم پیر و شبم روز نشد
اى جوانمرد از خود قدمى بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و هام راهت پدید آید.
نشنیده آن کلمه پیر طریقت که گفت: اى رفته از خود نانرسیده بدوست دل تنگ مدار که در هر نفسى همراه تو او است عزیز اوست که بداغ اوست. بر، راه اوست که با چراغ اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
ربّ العالمین میگوید: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً زندهشان دارم بزندگانى پاک از خود بیزار و از همه عالم آزاد.
بیزار شو از هر چه بکون اندر
تا باشى یار غار آن دلبر
این جوانمردان آنند که چون عیان بار داد ایشان ساخته بودند. چون حجاب برخاست از همه خلق پرداخته بودند. دامن حقایق از دست علایق با خود گرفته بودند
اتانى هواها قبل ان اعرف الهوى
فصادف قلبى خالیا فتمکنّا
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ آن روز که آن دابه از زمین برآید دوست از دشمن پیدا شود و آشنا و بیگانه از هم جدا شود یکى را قهر جلال ازلى فرو گیرد و داغ نومیدى بر پیشانى وى نهند. آنت فضیحت و رسوایى و مصیبت جدایى که درخت نومیدى ببرآید و اشخاص بیزارى بدرآید از هدم عدل گرد نبایست برآید. از سر نومیدى و درد واماندگى گوید:
من پندارم که هستم اندر کارى
اى بر سر پنداشت چو من بسیارى
یکى را لطف جمال الهى در رسد بعنایت ازلى و فضل ربّانى نقطه نور بر پیشانى او پدید آید سر تا پاى وى همه نور گردد. آن دل پاک وى را مرکب صفا گردانند، لگام تقوى بر سر وى کنند که: التّقى ملجم، از عمل صالح زینى برنهند رکاب وفا در آویزند تنگ مجاهدت بر کشند او را بسلطان شریعت سپارند و از خزانه رسالت خلعتى او را پوشانند که: وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ، پس عمامه از استغناء ازل بر فرق همت او نهند، نعلین صبر در پایش کنند طیلسان محبّت بر دوش افکنند، صفات او را به پیرایه علم بیارایند و در شاه راه شرع روان کنند و هر چه اقبال و افضال بود بحکم استقبال پیش وى فرستند که: من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا الحدیث.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة، فردا که صبح قیامت بدمد و سرا پرده عزّت به صحراء قدرت بزنند و بساط عظمت بگسترانند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند و ترازوى عدل بیاویزند و از فزع آن روز صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت بزانو درآیند و زبان تذلّل بگشایند که لا عِلْمَ لَنا، سه فزع بود آن روز اوّل فزع از نفخه اسرافیلى که میگوید: فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، دیگر فزع از زلزله ساعت که میگوید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ، سدیگر فزع اکبر که میگوید: وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، از فزع آن روز زبانهاى فصیح گنگ گردد و عذرها باطل و ان نداء سیاست در آن عرصه کبرى دهند که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ بسى پردهها دریده گردد بسى نسبها بریده شود بسى سپیدرویان سیهروى شوند بسى کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند بسى خلقان پاره که دولتخانه بهشت را آئین بندند از سیاست آن روز آدم پیش آید گوید: بار خدایا آدم را برهان و با فرزندان تو دانى که چکنى نوح نوحه میکند که بار خدایا فزع قیامت صعب است هیچ روى آن دارد که بر ضعیفى ما رحمت کنى؟ ابراهیم خلیل، موسى کلیم، عیسى روح الامین همه بخود درمانده و زبان عجز و بیچارگى بگشاده که: بار خدایا بر ما رحمت کن که ما را طاقت سیاست این فزع نیست. همى در آن میانه سالار و سید قیامت مایه فطرت و نقطه دولت مصطفاى عربى هاشمى (ص) گوید بار خدایا مشتى ضعیفان و گنهکارانند امّت من، بریشان رحمت کن و با محمد هر چه خواهى میکن. از جناب جبروت و درگاه عزت ذو الجلال خطاب آید که یا محمد هر آن کس که بخدایى ما و رسالت تو اقرار داد حرمت شفاعت ترا بر فتراک دولت تو بستیم. یا سیّد با تو و با امّت تو بکرم خود کار مىکنم نه بکردار ایشان. هر که بوحدانیّت ما و نبوّت تو اقرار داد و باخلاص و صدق کلمت شهادت گفته او را از فزع اکبر ایمن کردیم و گناهان وى بمغفرت خود بپوشیدیم و بفضل خود او را طوبى و زلفى و حسنى دادیم اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قوله: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الایة، خنک آن بندگانى که دین حنیفى ایشان را در پذیرفت و در طاعت و عبادت دست در متابعت محمد مرسل زدند و حق را گردن نهادند بر مقتضى این فرمان که: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ایشانند که مقبول درگاه بىنیازى شدند و علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینههاى ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و حائطى از عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیدند تا صولت غوغاى لشگر عاصیان بساحات ایشان راه نیافت و سطوات احداث پیرامن دلهاى ایشان نگشت و لواء عزّ ایشان تا ابد در عین ظهور مىکشند، که: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ، آرى از آن راه بردند کشان راه نمودند، و این شمع عنایت و رعایت در راه ایشان برافروختند که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها و این راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش، پس روش، پس کشش. نمایش اینست که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها، روش آنست که گفت: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً، لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، کشش آنست که گفت: دَنا فَتَدَلَّى نمایش در حق خلیل گفت: نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روش از موسى باز گفت: إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ. کشش در حق مصطفاى عربى (ص) گفت: أَسْرى بِعَبْدِهِ. اى مسکین تو راه گم کرده در خود بمانده راه براه نمىبرى عمرها در خود برفتى هنوز جایى نرسیدى. روش تو چنانست که آن پیر عزیز گفت:
برنا بودم که گفت خوش باد شبت
در عشق شدم پیر و شبم روز نشد
اى جوانمرد از خود قدمى بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و هام راهت پدید آید.
نشنیده آن کلمه پیر طریقت که گفت: اى رفته از خود نانرسیده بدوست دل تنگ مدار که در هر نفسى همراه تو او است عزیز اوست که بداغ اوست. بر، راه اوست که با چراغ اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
رشیدالدین میبدی : ۲۸- سورة القصص- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ و تو نبودى بطور سوى فرو شدن آفتاب إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ که ما فرمان خویش بموسى میگزاردیم، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (۴۴) تو نبودى از حاضران،وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً لکن ما بر آن بودیم که گروهانى آفرینیم فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ دراز شد بر ایشان زندگانیها، وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ و نبودى در میان مدین بنشست تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان خواندى تو سخنان ما وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (۴۵) لکن ما فرستادیم.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ و تو نبودى بان یک سوى طور إِذْ نادَیْنا آن گه که آواز دادیم ما وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لکن از رحمت خداوند تو بود لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنى و بترسانى گروهى را ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ که بایشان پیش از تو هیچ آگاه کنندهاى نیامد لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۴۶) تا مگر پند پذیرند.
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ و گرنه آن بودى که اگر به ایشان رسیدى عذابى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه پیش خویش فرستاده بودند از کرد بد فَیَقُولُوا رَبَّنا گفتندى خداوند ما لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا چرا نفرستادى بما فرستادهاى فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ تا ما بر پى پیغامهاى تو رفتیمى، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) و از گرویدگان بودیمى
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد فرستاده راستگوى با پیغام راست از نزدیک ما قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى گفتند چرا نامهاى نه چنان دادند که موسى را دادند أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ آن قوم که موسى تورات بیک بار بایشان آورد کافر شدند بآن؟ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا گفتند دو جادوىاند همپشت شده وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (۴۸) گفتند ما هم بتورات موسى کافریم هم بقرآن محمد (ص) قُلْ گوى فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ شما نامهاى بیارید از نزدیک اللَّه هُوَ أَهْدى مِنْهُما راستتر و راهنمایندهتر از قرآن و تورات أَتَّبِعْهُ تا من بر پى آن ایستم إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۹) اگر مىراست گوئید.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ اگر ترا جوابى ندهند و نامهاى نیارند فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ بدانکه ایشان بر پى خوشآمد خویش مىروند و فراز آمده خویش وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ و آن کیست گمراهتر از آن کس که مى پى برد ببایسته خویش بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ بىنشانى و بىراه نمونى و پیغامى از خداى إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵۰) اللَّه راه نماینده قوم ستمکاران نیست.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ سخن در سخن پیوستیم ایشان را لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۱) تا مگر عبرت گیرند و پند پذیرند.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم پیش از قرآن هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (۵۲) ایشان باین قرآن میگروند.
وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ آن گه که بر ایشان خوانند قرآن قالُوا آمَنَّا بِهِ گویند ما بگرویدیم باین إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا این راست است از خداوند ما إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (۵۳) که ما پیش از قرآن مسلمانان بودیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ ایشان را مزد دهند فردا دوباره بِما صَبَرُوا بآن شکیبایى که کردند وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ و سفه سفیهان ببردبارى از خود باز مىبرند مىباز دهند وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۵۴) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ و چون سخن نابکار و ناپسندیده شنوند از آن روى گردانند و ناشنیده انگارند وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ و گویند کرد ما ما را و کرد شما شما را نه شما بکرد ما گرفتارید نه ما بکرد شما سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ (۵۵) بیزارى از شما نه نادانان را جویاییم نه پاسخ ایشان را.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ تو راه ننمایى آن کس را که دوست دارى وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لکن اللَّه راه مىنماید آن را که میخواهد وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۵۶) و او راستتر دانایى است بایشان که راست راهاناند و راه راست را که شایند.
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ و گفتند اگر ما برین راه نمونى تو پى بریم و در دین تو آئیم با تو نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا ما را ازین زمین بربایند أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ نه ایشان را جاى ساختیم حَرَماً آمِناً حرمى با آزرم و بىبیم یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ با آن میکشند برها و میوههاى هر چیز رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا روزى از نزدیک ما وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۵۷) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ و بس که هلاک کردیم و تباه و نیست از مردمان شهر بَطِرَتْ مَعِیشَتَها که ایشان را بطر گرفت در زندگانى خویش فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ آنک نشست گاههاى ایشان لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا نه نشستند در آن پس ایشان مگر اندکى وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ (۵۸) از ایشان باز ماند جهان و میراث بما شد.
وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى خداوند تو هلاککننده مردمان شهرها نیست حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا تا آن گه که بفرستد در ما در شهرها پیغامبرى یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان میخواند سخنان ما وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى و ما هلاککننده مردمان شهرها نیستیم إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (۵۹) مگر که اهل آن ستمکاران باشند.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ و هر چه شما را دادند از چیز فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها آن چیزیست برسیدنى در زندگانى این جهان و آرایش در این جهان وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى و آنچه نزدیک خدایست بهترست و پایندهتر أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۰) سخن در نمىیابید؟
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً کسى که او را ما وعده نیکو دادیم فَهُوَ لاقِیهِ و روزى آن وعده را خواهد دید کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا او چنان کس است که وى را چیزى گذرنده و ناپاینده دادیم ازین جهان؟ ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (۶۱) پس آن گه روز رستاخیز او از حاضرکردگان است در آتش.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۶۲) و گوید این انبازان من که بدروغ میگفتید کجااند؟
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ ایشان گویند که وعید اللَّه بر ایشان واجب شد رَبَّنا خداوند ما هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا این آن مردماناند که ما ایشان را بىراه کردیم أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا ایشان را بآن بىراه کردیم که خود بىراه بودیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ از پرستگارى ایشان به بیزارى مى با تو کردیم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (۶۳) ایشان ما را هرگز نپرستیدند.
وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ و ایشان را گویند این انباز گرفتگان خویش خوانید فَدَعَوْهُمْ خوانند ایشان را فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ و پاسخ نکنند ایشان را وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (۶۴) و چون عذاب بینند دوست داشتندى که راه یافتگان بودندى.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (۶۵) و گوید پاسخ چه کردید فرستادگان مرا.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ پوشیده ماند و فراموش بر ایشان خبرهاى آن روز فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (۶۶) و یکدیگر را نپرسند.
فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ امّا آن کس که به اقرار با پذیرفتگارى آمد و بگروید وَ عَمِلَ صالِحاً و کردار نیک کرد فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (۶۷) واجب است و لا بدّ که از نیک آمدگان بود او.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ و خداوند تو مىآفریند آنچه خواهد وَ یَخْتارُ و مىگزیند ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ایشان را گزین نیست سُبْحانَ اللَّهِ پاکى اللَّه را وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۸) و چون برتر است از آن انبازى که با او میجویند.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند آنچه دلهاى ایشان پوشیده میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۶۹) و آنچه آشکارا میکنند.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و او خداوند است نیست خدایى جز زو هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ او راست سزاوارى و هو نامى بخدایى درین جهان و در آن جهان وَ لَهُ الْحُکْمُ و او راست کار برگزاردن و نهاد نهادن و کار راندن وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۷۰) و همه را مى با او خواهند برد.
قُلْ گوى أَ رَأَیْتُمْ چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً اگر اللَّه شب تاریک بر شما پاینده کند همیشه إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست آن خداى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ که در روشنایى روز آرد بشما أَ فَلا تَسْمَعُونَ (۷۱) بنه مىشنوید؟
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اگر اللَّه روز بر شما پاینده کند همیشه إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست خدایى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ که شب تاریک آرد بشما تَسْکُنُونَ فِیهِ تا درو آرام گیرند أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۷۲) بنه مىبینند.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ از مهربانى اوست که شما را شب تاریک آفرید و روز روشن لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید در شب وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا روزى و فضل او جویید بروز وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۳) تا مگر برین دو نعمت شکر کنید.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ و آن روز که خواند ایشان را و گوید أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۷۴) کجاست این انبازان من که بدروغ میگفتید.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً و از هر امّتى گواهى بیرون آوردهایم فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ و گوئیم بیارید برهان و حجّت خویش، بیارید حجّت که دارید این انبازان را فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ بدانند که حقّ خدایى خدایراست تنها یگانه وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۷۵) و گم گردد از ایشان آنچه بدروغ مى انبازان خوانند.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ و تو نبودى بان یک سوى طور إِذْ نادَیْنا آن گه که آواز دادیم ما وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لکن از رحمت خداوند تو بود لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنى و بترسانى گروهى را ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ که بایشان پیش از تو هیچ آگاه کنندهاى نیامد لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۴۶) تا مگر پند پذیرند.
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ و گرنه آن بودى که اگر به ایشان رسیدى عذابى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه پیش خویش فرستاده بودند از کرد بد فَیَقُولُوا رَبَّنا گفتندى خداوند ما لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا چرا نفرستادى بما فرستادهاى فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ تا ما بر پى پیغامهاى تو رفتیمى، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) و از گرویدگان بودیمى
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد فرستاده راستگوى با پیغام راست از نزدیک ما قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى گفتند چرا نامهاى نه چنان دادند که موسى را دادند أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ آن قوم که موسى تورات بیک بار بایشان آورد کافر شدند بآن؟ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا گفتند دو جادوىاند همپشت شده وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (۴۸) گفتند ما هم بتورات موسى کافریم هم بقرآن محمد (ص) قُلْ گوى فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ شما نامهاى بیارید از نزدیک اللَّه هُوَ أَهْدى مِنْهُما راستتر و راهنمایندهتر از قرآن و تورات أَتَّبِعْهُ تا من بر پى آن ایستم إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۹) اگر مىراست گوئید.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ اگر ترا جوابى ندهند و نامهاى نیارند فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ بدانکه ایشان بر پى خوشآمد خویش مىروند و فراز آمده خویش وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ و آن کیست گمراهتر از آن کس که مى پى برد ببایسته خویش بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ بىنشانى و بىراه نمونى و پیغامى از خداى إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵۰) اللَّه راه نماینده قوم ستمکاران نیست.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ سخن در سخن پیوستیم ایشان را لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۱) تا مگر عبرت گیرند و پند پذیرند.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم پیش از قرآن هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (۵۲) ایشان باین قرآن میگروند.
وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ آن گه که بر ایشان خوانند قرآن قالُوا آمَنَّا بِهِ گویند ما بگرویدیم باین إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا این راست است از خداوند ما إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (۵۳) که ما پیش از قرآن مسلمانان بودیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ ایشان را مزد دهند فردا دوباره بِما صَبَرُوا بآن شکیبایى که کردند وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ و سفه سفیهان ببردبارى از خود باز مىبرند مىباز دهند وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۵۴) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ و چون سخن نابکار و ناپسندیده شنوند از آن روى گردانند و ناشنیده انگارند وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ و گویند کرد ما ما را و کرد شما شما را نه شما بکرد ما گرفتارید نه ما بکرد شما سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ (۵۵) بیزارى از شما نه نادانان را جویاییم نه پاسخ ایشان را.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ تو راه ننمایى آن کس را که دوست دارى وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لکن اللَّه راه مىنماید آن را که میخواهد وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۵۶) و او راستتر دانایى است بایشان که راست راهاناند و راه راست را که شایند.
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ و گفتند اگر ما برین راه نمونى تو پى بریم و در دین تو آئیم با تو نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا ما را ازین زمین بربایند أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ نه ایشان را جاى ساختیم حَرَماً آمِناً حرمى با آزرم و بىبیم یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ با آن میکشند برها و میوههاى هر چیز رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا روزى از نزدیک ما وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۵۷) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ و بس که هلاک کردیم و تباه و نیست از مردمان شهر بَطِرَتْ مَعِیشَتَها که ایشان را بطر گرفت در زندگانى خویش فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ آنک نشست گاههاى ایشان لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا نه نشستند در آن پس ایشان مگر اندکى وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ (۵۸) از ایشان باز ماند جهان و میراث بما شد.
وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى خداوند تو هلاککننده مردمان شهرها نیست حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا تا آن گه که بفرستد در ما در شهرها پیغامبرى یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان میخواند سخنان ما وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى و ما هلاککننده مردمان شهرها نیستیم إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (۵۹) مگر که اهل آن ستمکاران باشند.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ و هر چه شما را دادند از چیز فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها آن چیزیست برسیدنى در زندگانى این جهان و آرایش در این جهان وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى و آنچه نزدیک خدایست بهترست و پایندهتر أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۰) سخن در نمىیابید؟
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً کسى که او را ما وعده نیکو دادیم فَهُوَ لاقِیهِ و روزى آن وعده را خواهد دید کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا او چنان کس است که وى را چیزى گذرنده و ناپاینده دادیم ازین جهان؟ ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (۶۱) پس آن گه روز رستاخیز او از حاضرکردگان است در آتش.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۶۲) و گوید این انبازان من که بدروغ میگفتید کجااند؟
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ ایشان گویند که وعید اللَّه بر ایشان واجب شد رَبَّنا خداوند ما هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا این آن مردماناند که ما ایشان را بىراه کردیم أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا ایشان را بآن بىراه کردیم که خود بىراه بودیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ از پرستگارى ایشان به بیزارى مى با تو کردیم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (۶۳) ایشان ما را هرگز نپرستیدند.
وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ و ایشان را گویند این انباز گرفتگان خویش خوانید فَدَعَوْهُمْ خوانند ایشان را فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ و پاسخ نکنند ایشان را وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (۶۴) و چون عذاب بینند دوست داشتندى که راه یافتگان بودندى.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (۶۵) و گوید پاسخ چه کردید فرستادگان مرا.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ پوشیده ماند و فراموش بر ایشان خبرهاى آن روز فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (۶۶) و یکدیگر را نپرسند.
فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ امّا آن کس که به اقرار با پذیرفتگارى آمد و بگروید وَ عَمِلَ صالِحاً و کردار نیک کرد فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (۶۷) واجب است و لا بدّ که از نیک آمدگان بود او.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ و خداوند تو مىآفریند آنچه خواهد وَ یَخْتارُ و مىگزیند ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ایشان را گزین نیست سُبْحانَ اللَّهِ پاکى اللَّه را وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۸) و چون برتر است از آن انبازى که با او میجویند.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند آنچه دلهاى ایشان پوشیده میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۶۹) و آنچه آشکارا میکنند.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و او خداوند است نیست خدایى جز زو هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ او راست سزاوارى و هو نامى بخدایى درین جهان و در آن جهان وَ لَهُ الْحُکْمُ و او راست کار برگزاردن و نهاد نهادن و کار راندن وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۷۰) و همه را مى با او خواهند برد.
قُلْ گوى أَ رَأَیْتُمْ چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً اگر اللَّه شب تاریک بر شما پاینده کند همیشه إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست آن خداى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ که در روشنایى روز آرد بشما أَ فَلا تَسْمَعُونَ (۷۱) بنه مىشنوید؟
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اگر اللَّه روز بر شما پاینده کند همیشه إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست خدایى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ که شب تاریک آرد بشما تَسْکُنُونَ فِیهِ تا درو آرام گیرند أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۷۲) بنه مىبینند.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ از مهربانى اوست که شما را شب تاریک آفرید و روز روشن لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید در شب وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا روزى و فضل او جویید بروز وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۳) تا مگر برین دو نعمت شکر کنید.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ و آن روز که خواند ایشان را و گوید أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۷۴) کجاست این انبازان من که بدروغ میگفتید.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً و از هر امّتى گواهى بیرون آوردهایم فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ و گوئیم بیارید برهان و حجّت خویش، بیارید حجّت که دارید این انبازان را فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ بدانند که حقّ خدایى خدایراست تنها یگانه وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۷۵) و گم گردد از ایشان آنچه بدروغ مى انبازان خوانند.
رشیدالدین میبدی : ۲۸- سورة القصص- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ یعنى بجانب الوادى الغربى، و کان مقام موسى بالطور، اذ اللَّه عزّ و جلّ یکلّمه بجانب الغربى حیث تغرب الشّمس و القمر و النّجوم، موسى (ع) در وادى مقدس بر کوه بود که اللَّه تعالى با وى سخن گفت بجانب غرب ایستاده یعنى که آن کوه از آن وادى بجانب مغرب بود. آنجا که فروشدن آفتاب و ماه و ستارگان بود و آن کوه را غربى الجبل میگفتند. و روا باشد که غربى صفت وادى باشد یعنى که آن وادى سوى مغرب بود. إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ یعنى کلّمنا موسى و فرغنا الیه ممّا اردنا تعریفه و ایصاه: مقاتل گفت: إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ یعنى اذ عهدنا الى موسى الرّسالة لیلة الجمعة الى فرعون و قومه. باین قول جانب غربى قدمگاه موسى است لیلة النّار، آن شب که آتش دید و رسالت و نبوّت یافت. و قیل: إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ یعنى قضینا هلاک فرعون فى الماء، باین قول جانب غربى دریا است یعنى ما کنت بجانب الغربىّ من البحر. و گفتهاند قضا اینجا بمعنى وصایت است چنان که در سوره بنى اسرائیل گفت: وَ قَضى رَبُّکَ اى وصىّ ربک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ اى من الحاضرین، فى ذلک المکان و من الشّاهدین لتلک الحالة، فاخبرناک به لیکون ذلک معجزة لک.
وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً اى بعد موسى فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ و فترت النّبوة و کاد یلحق تلک الاخبار وهن و لحق کثیرا منها التّحریف، و تمام الکلام مضمر، تقدیره: فارسلناک مجدّدا لتلک الاخبار و ممیّزا للحقّ ممّا اختلف فیه رحمة منّا لقومک.
و قیل معناه وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ فى ذلک الزّمان و کان بینک و بین موسى قرون تطاولت اعمارهم و انت تخبر الآن عن تلک الاحوال اخبار مشاهدة و عیان بایحائنا الیک معجزة لک. و قیل ما کنت هناک یا محمد حین ناظرنا موسى فى امرک و کلّمناه فى معناک حتّى قال اجعلنى من امّته لثنائنا علیک.... وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ اى مقیما فیهم تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ارسلناک فى آخر الزّمان الى الخلق اجمعین. یا محمد تو در اهل مدین مقیم نبودى تا آیات ما بر ایشان خواندى لیکن ترا بآخر الزّمان بخلق فرستادیم تا عالمیان همه امّت تو باشند. قال مقاتل معناه لم تشهد اهل مدین فتقرأه على اهل مکه امرهم وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ اى ارسلناک الى اهل مکه لتخبرهم بأمر مدین فیکون ذلک معجزة لک. یا محمد تو اهل مدین را برأى العین ندیدى تا قصّه ایشان از عیان خبر دهى اهل مکه را، لکن ترا برسالت باهل مکه فرستادیم تا از وحى ما قصّه ایشان گویى و ترا آن معجزه باشد.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ اى بناحیة من الجبل الّذى کَلَّمَ اللَّهُ علیه مُوسى تَکْلِیماً. إِذْ نادَیْنا موسى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ و قیل اذ نادینا موسى ثانیا حین اختار قومه سبعین رجلا لمیقاتنا. و قیل اذ نادینا موسى بقولنا رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ الى قوله: الْمُفْلِحُونَ. و قیل اذ نادیناه یعنى امّة احمد و ذلک حین سأله موسى ان یسمعه اصواتهم اشتاق موسى الیهم و ودّ ان یقف على کثرتهم فاجابوه عزّ و جلّ ملبّین. قال وهب قال موسى یا ربّ ارنى محمدا قال انّک لن تصل الى ذلک و ان شئت نادیت امّته فاسمعک اصواتهم. قال بلى یا ربّ. فقال اللَّه تعالى: یا امة احمد قد اجبتکم من قبل ان تدعونى و اعطیتکم قبل ان تسألونى. و روى عن النّبی (ص) فى قول اللَّه عزّ و جل: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا قال کتب اللَّه عزّ و جل کتابا قبل ان یخلق الخلق بالفى عام فى ورقة آس. ثمّ وضعها على العرش ثمّ نادى یا امّة محمد انّ رحمتى سبقت غضبى اعطیتکم قبل ان تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى من لقینى منکم یشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمدا عبدى و رسولى ادخلته الجنّة وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى لکن ارسالنا ایّاک فى هذه الامّة کان رحمة من ربّک لتنذر قوما لم یأتهم رسول من قبلک لکى یتذکّروا فیهتدوا بهذا القران الى طریق رشدهم وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ این کنایت از کفره قریش است و مصیبت آنجا عذاب و نقمت است و جواب این سخن محذوف است چنان که در نوبت اوّل گفتیم معناه وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لارسلنا علیهم العذاب قبل ان تأتیهم. و قیل معناه لو لا انّه اذا اصابتهم مصیبة فى الآخرة فیقولون ربّنا هلّا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ما ارسلناک الیهم رسولا و لکنّا بعثناک الیهم مبالغة فى الزام الحجّة و قطع المعذرة لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بعد الرّسل.
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا حق اینجا قرآن است چنان که در سورة الزخرف گفت: حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ و در سوره ق گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و در سورة الانعام گفت: فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ اى بالقران لما جاءهم، و قیل الحقّ هاهنا محمد من عندنا اى بامرنا و وحینا. قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى چون شبهتى نمىدیدند در قرآن همین توانستند گفت که هلّا انزل علیه القرآن جملة کما انزلت التوراة على موسى جملة. و قیل لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى اى هلا انزل علیه الآیات الظاهرة کالید و العصا مثل ما اعطى موسى چرا آیات و معجزات ظاهر بمحمد ندادند چنان که موسى را عصا و ید بیضا دادند. این مقالت یهود است و روا باشد که مقالت قریش بود بتعلیم یهود رب العالمین گفت بجواب ایشان: قل یا محمد لقریش أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا یعنى الیهود الّذین علّموکم هذه الحجّة بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا یعنى موسى و هارون بر قرائت اهل کوفه قالوا سحران تظاهرا ارادوا التوراة و القرآن. و قیل سحر ان تظاهرا یعنى العصا و الید البیضاء.
قوم موسى گفتند یا موسى که دو جادویى است یکى جادویى تورات و دیگر جادویى قرآن با یکدیگر راست شده و بقولى عصا و ید بیضا دو جادوىاند بهم راست شده. کلبى گفت: مشرکان قریش جماعتى را فرستادند بمدینه و از علماء یهود خبر و نعت مصطفى (ص) پرسیدند. ایشان نعت و صفت وى چنان که در تورات بود گفتند و بیان کردند. جماعت با مکه آمدند و آنچه از علماء یهود شنیده بودند با قریش گفتند. قریش جواب دادند که محمد و موسى ساحران تظاهرا، اى تعاونا محمد و موسى دو جادواند هام پشت شدهاند سحران تظاهرا قرآن و تورات دو جادویى است با یکدیگر راست شده. وَ قالُوا یعنى کفّار قریش إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ اى بکل الانبیاء و بکتبهم کافرون.
قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ اى قل یا محمد لهؤلاء الکفّار، الّذین یقولون هذا القول فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى من التوراة و القرآن لطریق الحق إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى زعمکم انّ هذین الکتابین سحران.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ و لا یستجیبون هذا کقوله: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا و العرب تضع هذا الکلام موضع الایاس اذ لیس فى هذا الکلام سبیل الى انّهم یستطیعون ان یستجیبوا بحال فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ اى بغیر حجة و بیّنة و برهان إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ در قرآن بسیار بیاید مثل این که: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ و همه مفسرانست آنجا که گفت: فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ. اللَّه راه ننماید کسى را که هم اللَّه او را بىراه کند. و قیل معناه انّ اللَّه لا یهدى الّذین سبقت لهم من اللَّه الشّقوة فى علمه السّابق.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ. قیل القول هاهنا هو القرآن، و المعنى انزلناه شیئا شیئا لیکونوا اوعى له، کقوله: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ الایه و قیل القول تکرار الوعظ و متابعة الاحتجاج اى تابعنا لهم المواعظ و الزّواجر و بیّنا لهم ما اهلکنا من القرون قرنا بعد قرن، فاخبرنا هم انّا اهلکنا قوم نوح بکذا و قوم هود بکذا و قوم صالح بکذا لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ فیخافوا ان ینزل بهم ما نزل بمن قبلهم. و قیل وصّلنا لهم الحجنة بالحجّة و البشرى بالنّذارة و التّرغیب بالتّرهیب لکى یتفکّروها و یعتبروا.
و قیل وَصَّلْنا لَهُمُ خبر الدّنیا بخبر الآخرة حتّى کأنهم عاینوا الآخرة فى الدّنیا، وصّلنا مبالغة الوصل، و حقیقة الوصل رفع الحائل بین الشیئین.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ هذه الآیات الاربع عوارض فى قصّة قریش الى قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثمّ یرجع الکلام الیه الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه من مسلمة اهل الکتاب. و قیل هم اهل الانجیل قدموا على رسول اللَّه (ص) ثلاثة و ثلاثون من الحبشة و سبعة من الشام. مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل القرآن لتقدّم ذکره. و قیل من قبل محمد هُمْ بِهِ اى بمحمد و القرآن یؤمنون یصدّقون.
وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اى نشهد انّه الحق الذى اخبرنا به ربّنا فى کتبه. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل مجىء محمد و نزول القرآن مُسْلِمِینَ داخلین فى دین الاسلام.
قومى اهل کتاب بودند که در دین اسلام آمدند و بو جهل ایشان را سرزنش کرد و ایشان بجواب بو جهل گفتند این قرآن حقّ است و راست از خداوند ما، و ما پیش از قرآن خود مسلمان بودیم که موسى را تصدیق کردیم و تورات بپذیرفتیم و صفت و نعت محمد که در تورات خوانده بودیم براست داشتیم و بوى ایمان آوردیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ یعنى هؤلاء القوم هم الّذین یؤتیهم اللَّه ثوابهم فى الآخرة مرّتین: مرّة بایمانهم بالکتاب الّذى انزل قبل محمد (ص)، و مرّة بالایمان بمحمد و القرآن و هذا فى حدیث صحیح رواه ابو موسى عن رسول اللَّه ثلاثة یؤتون اجرهم مرّتین: رجل کانت له جاریة فعلّمها فاحسن تعلیمها و ادبها فاحسن تأدیبها ثمّ تزوّجها فله اجره مرتین و عبد ادّى حق اللَّه و حق موالیه، و رجل آمن بالکتاب الاوّل ثمّ آمن بالقرآن فله اجره مرتین بِما صَبَرُوا یعنى صبروا على تسفّه الیهود علیهم حین اسلموا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اى یدفعون ما یلحقهم من الاذیة بالحلم و الاحتمال و عن انس قال قال النبى (ص) ثلاث من لم یکن فیه فلا یعتدّ بعمله: حلم یردّ به جهل جاهل و ورع یحجزه عن معاصى اللَّه و حسن خلق یعیش به فى النّاس.
قوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اى یتصدّقون على الفقراء وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ هذا اللغو قول الیهود لعبد اللَّه بن سلام حین اسلم هو شرّنا و ابن شرّنا بعد ما کانوا یقولون هو خیرنا و ابن خیرنا. لغو اینجا باطل است و سخن بیهوده چنان که در سورة المؤمنون گفت: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ اى عن الباطل معرضون و در حم السجده گفت حکایة عن قول الکفّار لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ اى تکلّموا فیه بالباطل و الاشعار. و در قرآن لغو است بمعنى سوگند بدروغ که سوگند خواره پندارد که در آن راستگوى است و او را در آن کفّارت و اثم نه. و ذلک قوله: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ و آنجا که در صفت اهل بهشت گفت: یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها، لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً یعنى لا یسمعون فى الجنّة لغوا اى الحلف عند شرب الخمر کفعل اهل الدّنیا اذا شربوا الخمر. وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ هذا کما قال لرسوله: فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ هذا السّلام ها هنا لیس بتحیّة انّما هو براءة و مفارقة کقوله عزّ و جلّ: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً و کقوله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ، این سلام انبازى باز کردن است نه ورود دادن. ازینجا است که دبیر سخن تمام کند بنویسد: و السلام. قیل معناه بیننا و بینکم المتارکة و قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ یعنى لا نبتغى جواب الجاهلین و جهلهم.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ اى انّک لا تقدر على هدایة من تحبّ هدایته لکنّ اللَّه یقدر على هدایة مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ اى بمن قضى له ان یهتدى.
اجمع المفسرون على انّها نزلت فى ابى طالب و فى الصحیحین انّ سبب نزول الایة انّ ابا طالب لما حضرته الوفاة جاءه رسول اللَّه (ص) فوجد عنده ابا جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة، فقال رسول اللَّه یا عمّ قل لا الا اله الّا اللَّه کلمة احاجّ لک بها عند اللَّه. قال ابو جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة: ا ترغب عن ملّة بن عبد المطّلب؟ فلم یزل رسول اللَّه یعرضها و یعاودانه بتلک المقالة حتّى قال ابو طالب آخر ما کلّمهم به انا على ملّة عبد المطّلب و ابى ان یقول لا اله الّا اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص): لاستغفر لک ما لم انه عنک فانزل اللَّه ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ الآیة و انزل فى ابى طالب انّک لا تهدى من احببت و روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) لعمّه قل لا اله الّا اللَّه اشهد لک بها یوم القیامة قال: لو لا ان تعیّرنى نساء قریش یقلن حمله على ذلک الجزع لاقررت بها عینک. فانزل اللَّه: انّک لا تهدى من احببت» یعنى ابا طالب وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ یعنى العباس.
و روى انّ ابا طالب قال لقریش صدّقوا ابن اخى و آمنوا به ترشدوا و تفلحوا فقال له النّبی (ص) تامرهم بالنّصیحة لانفسهم و تترکها لنفسک؟ و هذا لقوله: و هم ینهون عنه و یناون عنه یعنى ابا طالب ینهى النّاس عن اذاه و یتباعد عنه. فقال ابو طالب للنبى فما ترید؟ فقال: ارید ان تشهد شهادة الحقّ اشفع لک عند اللَّه فقال: انّى لاعلم انّک صادق و لکنى اموت على ملّة اشیاخى و عبد المطلب و هاشم و عبد مناف و قصى.
و عن الزهرىّ عن محمد بن جبیر عن ابیه قال لم یسمع احد الوحى یلقى على رسول اللَّه الّا ابو بکر الصدیق فانّه اتى النبىّ فوجده یوحى الیه، فسمع: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ الهدى هاهنا هو التّوحید کقوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى یعنى بالتوحید. و قیل هو القرآن کقوله فى النجم: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى اى القرآن و کقوله فى بنى اسرائیل: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى یعنى القرآن فیه بیان کلّ شىء إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا. وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نزلت فى الحارث بن عثمان بن نوفل بن عبد مناف. این حارث پیش مصطفى آمد و گفت ما میدانیم که تو پیغامبر راست گویى و آنچه مىگویى و آورده راست است و درست و اگر ما اتّباع تو کنیم و بر پى قرآن و توحید رویم چنان که تو رفتى عرب ما را ازین زمین مکّه بربایند بقهر و قتل و غارت که انگه ما مخالف ایشان باشیم در دین و با ما محابا نکنند و بر جاى بنگذارند، ربّ العالمین آن حجّت ایشان بر ایشان شکست و بجواب ایشان گفت: أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً نه ما ایشان را جایى ساختیم و ممکن کردیم در حرمى با آزرم بى بیم که امن آن حرم در همه طباع سرشته مرغ با مردم آشنا و از ایشان ایمن و آهو از سک ایمن و هر ترسنده که در حرم شد ایمن گشت عرب چون این میدانند از کجا روا دارند قتل و قتال و غارت در حرم. و آن خداوند که شما را در حال کفر و شرک ایمن نشاند درین بقعت در حال ایمان و توحید اولىتر که ایمن نشاند و دشمن از شما بازدارد. انگه صفت حرم کرد و کثرت نعمت در وى: یُجْبى إِلَیْهِ قرأ نافع و یعقوب تحیى الیه بالتّاء لاجل الثمرات، اى تجلب الیه من الاماکن ثمرات الارضین رزقا من لدنّا لا ترى شرقى الفواکه و غربیّها مجتمعة الّا بمکه لدعاء ابراهیم (ع) حیث قال: و ارزقهم من الثمرات و لکن اکثرهم لا یعلمون لا یتدبّرون انّ الّذى فعل ذلک بهم و هم کافرون قادر على ان یفعل بهم و هم مؤمنون و قیل انّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انّ ذلک من انعام اللَّه علیهم فهم یاکلون رزقه و یعبدون غیره.
ثمّ خوّفهم فقال: وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ یعنى من اهل قریة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها یعنى بطر اهلها فى معیشتهم فحذف فى فانتصب على نزع الخافض. و قیل هو نصب على التّمیز و البطر و الاشر و احد و هو سوء احتمال النعمة و مقابلتها بضدّ ما یجب مقابلتها به. فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ خراب ترونها فى مجیئکم و ذهابکم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ اى من بعد هلاک اهلها إِلَّا قَلِیلًا لم تخرب و قیل الّا قلیلا منها سکنت و قیل سکنها الهام و البوم، و قیل لم یسکنها الّا المسافرون ینزلونها ساعة ثم یرتحلون وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ لم یبق لها مالک الّا اللَّه و هذا وعید للمخاطبین.
وَ ما کانَ رَبُّکَ یا محمد مُهْلِکَ الْقُرى اى البلدان الّتى حوالى مکة فى عصرک و زمانک حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها یعنى مکة و هى ام القرى لانّ الارض دحیت من تحتها یبعث الرّسول ابلائا للعذر و الزاما للحجّة: یرید به محمدا (ص) یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیات اللَّه و یبیّن لهم دعوته وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى اى و ما عذّب اللَّه اهل بلدة من البلاد الّا و هم به کافرون، و لتوحیده جاحدون و لحجته معاندون و الظالمون هم الذین ظلموا انفسهم بالکفر و الشّرک و قیل هم الذین یظلم بعضهم بعضا.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا زائلة مضمحلة، سمّاها متاعا لانّها تفنى و لا تبقى کمتاع البیت. و ما عند اللَّه من الثواب افضل و ادوم. أَ فَلا تَعْقِلُونَ ا فلا تفهمون فتمیّزوا بین المضمحلّ الذاهب و بین الباقى الدائم. و قرأ ابو عمرو: ا فلا یعقلون بالیاء، و وجهه ظاهر.
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً یعنى علیا و حمزة و الوعد الحسن الجنة و نعیمها فهو لاقیه اى: مدرکه و مصیبه لا محاله اذ لا خلف لوعدنا کمن متّعناه متاع الحیاة الدنیا الّذى هو مشوب بالتنغیص و التکدیر زائل عن قریب و هو ابو جهل. و قیل فى النبىّ (ص) و ابى جهل، و قیل نزلت فى عمار و الولید بن المغیرة، ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ فى النّار نظیره: وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ یروى فى الحدیث مطیّة الکذب زعموا و هو قوله عزّ و جلّ بزعمهم اى بکذبهم و العامل فى یَوْمَ یُنادِیهِمْ.
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، اى اذا احشروا و احضروا للعقاب یقال لهم: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و سؤالهم عن ذلک ضرب من ضروب العذاب لانّه لا جواب لهم الّا ما فیه فضیحتهم و اعترافهم بجهل انفسهم. قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ و هم کفرة الجنّ و الشیاطین الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کلمة العذاب الدّاخلین تحت قوله تعالى لا بلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ، ربّنا هؤلاء کفار بنى آدم الّذین اضللناهم باستدعائنا ایّاهم الى الکفر بوسوستنا لهم و تزییننا لهم بالقول و الشبّه أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا اى اضللناهم عن الطّریق فضلّوا باتّباعهم ایّانا مقلّدین بغیر حجّة کما ضللنا نحن باتّباعنا اسلافنا مقلّدین بغیر حجّة تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ منهم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ یطیعونى بامرنا و اکراه من جهتنا بل کانوا یتّبعون اهواءهم و قیل ما کانوا ایّانا یعبدون بسلطان و حجة من قوله تعالى. وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی و قیل الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ هم الدّعاة الى الشّرک و یکون الشّرکاء غیرهم فیقولون خوفا على انفسهم و اشفاقا من ان یزاد فى عذابهم بسبب اغوائهم ایّاهم ربّنا انّما اغویناهم لانّا امرنا هم بعبادتنا.
حاصل معنى آنست که فردا چون ربّ العزة گوید با مشرکان بر سبیل تقریع و توبیخ: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ فى الدّنیا انّهم شرکائى فى الالهیة و کنتم تعبدونها و تدعون انّها تنفعکم فاینهم؟ کجااند آنان که شما دعوى کردید که انبازان مناند و شما را از ایشان نفع است؟ چون این خطاب با عابدان رود معبودان باطل که شیاطیناند گویند، که خداوند اما وسوسه و شبهتى در دل ایشان افکندیم و بسبب آن که خود بىراه و کافر بودیم و کفر و شرک بر ایشان آراستیم بى حجّتى و برهانى ایشان به هواى نفس خویش بر پى ما برفتند و گمراهى گزیدند بتقلید بىحجّت. نه ما ایشان را بعبادت خود فرمودیم و نه باکراه بر آن داشتیم.
بیزاریم ما از پرستش ایشان و از آن که ما را به هواى نفس خود پرستیدند نه بأمر ما.
باین معنى «ما» مصدرى است نه ماء نفى. یعنى تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ مما کانوا ایانا یعبدون فحذف من، و اگر ماء نفى گوئیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ وقف تمام است، آن گه گوى ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ بسلطان منّا و بامرنا لکنّا دعوناهم فاستجابوا لنا.
قول دیگر آنست که الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ داعیان ضلالتاند نه معبودان، چون این خطاب آید که: أَیْنَ شُرَکائِیَ ایشان از بیم آن که در عذاب بیفزایند بسبب اغواء ایشان گویند: ربّنا انّما اغویناهم لا انّا امرناهم بعبادتنا.
آن گه کفّار بنى آدم را گویند: ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ خوانید این انباز گرفتگان خویش را. اضاف الیهم لادّعائهم انّها شرکاء اللَّه. اى ادعوهم لیخلصوکم. خوانید ایشان را تا شما را فریاد رسند و از عذاب برهانند، فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ. همانست که جایى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً و قال فى موضع آخر: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ... الآیة. وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ اینجا مضمریست: یعنى رَأَوُا الْعَذابَ فودّوا لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ.
و قیل معناه لو انّهم مهتدون فى الدّنیا ما رأوا العذاب فى الآخرة.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ اى اذکر یوم ینادى اللَّه الکفّار نداء تقریع و توبیخ، فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ الّذین ارسلتهم الیکم حین دعوکم الى توحیدى و عبادتى.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ اى خفیت علیهم الاخبار و التبست علیهم الحجج فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ لا یسأل بعضهم بعضا عن العذر و الحجّة رجاء ان یکون عنده عذرا و حجّة لانّ اللَّه ادحض حجّتهم. و قیل لا یسأل بعضهم بعضا ان یحمل عنه شیئا من ذنوبه.
و قیل لا یتساءلون بالانساب و القرابات لشغل کلّ واحد منهم بنفسه.
فَأَمَّا مَنْ تابَ اى شهد و اقرّ و آمن، اى قبل و صدّق و عمل صالحا، یعنى عمل الدین کلّه، فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ، عسى من اللَّه واجب، و انّما قال فَعَسى یعنى ان دام على التّوبة و العمل الصّالح.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ اى له الامر و المشیّة فیخلق ما یشاء و یحکم ما یرید.
این آیت را دو تأویل گفتهاند: یکى آنست که وَ یَخْتارُ وقف کنى یعنى یخلق ما یشاء و یختار مما یخلق ما یشاء، خداوند تو مىآفریند آنچه خواهد، و از آنچه آفریند آنچه خواهد گزیند. آن گه گفت: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ما نفى است.
یعنى که ایشان را گزین نیست که چیزى گزینند یا چیزى پسندند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ. و انشدوا فى معناه:
العبد ذو ضجر و الرّبّ ذو قدر
و الدّهر ذو دول و الرزق مقسوم
و الخیر اجمع فیما اختار خالقنا
و فى اختیار سواه اللّؤم و الشوم
وجه دیگر ما بمعنى الّذى است و لهم الخیرة وقف است اى یخلق ما یشاء و یختار الّذى کان لهم فیه الخیرة. یعنى یختار ما هو الاصلح لهم. این آیت جواب قول ولید مغیره است که گفت: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، یعنى نفسه و ابا مسعود الثقفى. چرا نه قرآن که مىفرستادند و نبوّت که مىدادند بیکى ازین دو مرد دادندى که عظیم دو شهراند. ربّ العالمین گفت: یا محمد خداوند تو است که اختیار کند و او را رسد که گزیند نبوّت را آن کس که خواهد نه ایشان را. همانست که گفت: اللَّه اعلم حیث یجعل رسالاته اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ و گفتهاند جواب اشراف قریش است که میگفتند:انّما یصحب محمدا الفقراء و اراذل النّاس و لو لا ذلک لآمنّا. قومى درویشان و گدایان و ناکسان مردم بصحبت محمد افتادهاند و اگر نه ایشان بودندى ما ایمان آوردیمى.
ربّ العالمین گفت: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ لصحبة رسوله و نصرة دینه من یشاء و هم الصّحابه رضوان اللَّه علیهم اجمعین. و فى ذلک ما روى عن جابر بن عبد اللَّه عن النبىّ (ص) قال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ اختار اصحابى على جمع العالمین سوى النبیّین و المرسلین و اختار لى من اصحابى اربعة: ابا بکر و عمر و عثمان و علیا رضى اللَّه عنهم.
فجعلهم خیر اصحابى و فى کلّ اصحابى خیر و اختار امّتى على سائر الامم، و اختار لى من امّتى اربعة قرون بعد اصحابى: القرن الاوّل و الثانى و الثالث تترى و الرّابع فردا.»
و عن عمرو بن دینار عن وهب عن اخیه فى قوله: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ قال اختار من الغنم الضّان و من الطّیر الحمام.
الخیرة اسم بمعنى المختار، تقول محمد خیرة اللَّه من خلقه و هو فى الاصل مصدر کالطّیرة. و الخیرة المصدر من اختار کالرّیبة من ارتاب. سُبْحانَ اللَّهِ تنزیها له عن ان یکون لاحد علیه اختیار، وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ اى تعظّم عن ان یکون له شریک. و قیل معنى الایة یختار للشفاعة من یشاء فیأذن له فیها ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ فیختاروا الاصنام لتکون لهم شفعاء.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ یقال اکننت الشّىء اذا اخفیته فى نفسک، فاذا صنته قلت کننته. و المعنى و ربّک یعلم ما تضمر صدورهم و یستتر وَ ما یُعْلِنُونَ اى یبدون بالسنتهم و جوارحهم. بیّن اللَّه تعالى انّ اختیاره من یختار منهم للایمان على علم منه بسرائر امورهم و بوادیها و انّه تعالى یختار للخیر اهله فیوفقهم و یولّى الشّرّ اهله و یخلّیهم و ایّاه.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى و ربّک هو الاله على التحقیق الّذى یستحقّ الالهیّة لیس فى السماوات و الارض اله غیره، هو المحمود على الحقیقة فى الدّنیا و الآخرة: لانّه هو المنعم فیهما فله الحمد فیهما. و قیل لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ یحمده الانبیاء و المرسلون، و المؤمنون فى الدّنیا و الآخرة وَ لَهُ الْحُکْمُ النّافذ فى الدّنیا و الآخرة لا معقّب لحکمه و له الخلق و الامر، لا یسئل عما یفعل و مصیر الخلق کلّهم فى عواقب امورهم الى حکمه فى الآخرة. و قیل حکمه فى الدّنیا انّه لا یجوز لاحد ان یتجاوز حدّا من حدوده و حکمه فى الآخرة انّ احدا لا یملک فیها حکما.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یا معشر الکفّار إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً ابدا دائما إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیره یقدر على کشف اللّیل عنکم و اتیانکم بضیاء اى نهار مضیء یتصرفون فیه فى معاشکم و تصلون الى منافعکم و کسبکم. أَ فَلا تَسْمَعُونَ هذه الحجّة. فتدبّروا بموجبها اذ کانت بمنزلة النّاطقة.
و قیل أَ فَلا تَسْمَعُونَ اى أ فلا تقبلون، کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه حمد من حمده.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ هذا النَّهارَ المضیء بضیائه سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیر اللَّه یقدر على ایراد لیل مظلم علیکم لکى تسکنوا فیه عن حرکاتکم و تریحوا فیه انفسکم عمّا نالها من النّصب و التّعب أَ فَلا تُبْصِرُونَ اللّیل و النّهار و ما فیهما من اسباب البقاء و المعاش. و قیل أَ فَلا تُبْصِرُونَ اختلاف اللّیل و النّهار فتعلموا بذلک انّ العبادة لا تصلح الّا لمن انعم علیکم بذلک دون غیره.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تقدیره جعل لکم اللّیل لتسکنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ لکى تشکروا اللَّه على نعمه.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ کرّر النّداء أَیْنَ شُرَکائِیَ لانّ النّداء الاوّل التّقریر بالاقرار على النّفس بالغى الّذى کانوا علیه و دعوا الیه و الثّانی التّعجیز عن اقامة البرهان لما طولبوا به بحضرة الاشهاد مع انّه تقریع بالاشراک بعد تقریع.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً یعنى اخرجنا و احضرنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ یعنى رسولهم الّذى ارسل الیهم. نظیره: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً، یشهد علیها بما اجابت به فیما دعیت الیه من التّوحید و انّه قد بلغهم رسالة ربّه. و قیل یشهد علیهم بجمیع اعمالهم. و قال بعضهم عنى بالشّهید العدول من کلّ امّة و ذلک انّه سبحانه لم یخلّ عصرا من الاعصار عن عدول یرجع الیهم فى امر الدین و یکونون حجة اللَّه على النّاس یدعونهم الى الدین فیشهدون على النّاس یوم القیامة بما عملوا من العصیان. و قد روى عن النّبی (ص) انّه قال: ان اللَّه نظر الى اهل الارض عربهم و عجمهم برهم و فاجرهم، فمقتهم جمیعا غیر طایفة من اهل الکتاب: ثم اختلفوا فى کیفیّة الشّهادة فقال بعضهم یشهدون على اهل عصرهم و زمانهم کما قال اللَّه تعالى مخبرا عن عیسى (ع): وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ. و قیل یشهدون علیهم و على من بعدهم، کما جاء فى الحدیث: ان اعمال الامة تعرض على النبى (ص) لیلة الاثنین و الخمیس.
فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ اى قلنا للمشهود علیهم هاتُوا بُرْهانَکُمْ و حجّتکم على صحّة ما کنتم تدینون به لیکون لکم تخلص عمّا شهدوا علیکم، فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ یعنى فبهتوا و تحیّروا و علموا یقینا انّ الحجّة البالغة للَّه علیهم و انّه لا حجّة لاحد منهم على اللَّه. و قیل فعلموا انّ الحقّ ما اتاه الرّسل به وَ ضَلَّ عَنْهُمْ اى ذهب عنهم ما کانُوا یرجونه من معبودیهم ذهابا لا یظهر له اثر.
وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً اى بعد موسى فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ و فترت النّبوة و کاد یلحق تلک الاخبار وهن و لحق کثیرا منها التّحریف، و تمام الکلام مضمر، تقدیره: فارسلناک مجدّدا لتلک الاخبار و ممیّزا للحقّ ممّا اختلف فیه رحمة منّا لقومک.
و قیل معناه وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ فى ذلک الزّمان و کان بینک و بین موسى قرون تطاولت اعمارهم و انت تخبر الآن عن تلک الاحوال اخبار مشاهدة و عیان بایحائنا الیک معجزة لک. و قیل ما کنت هناک یا محمد حین ناظرنا موسى فى امرک و کلّمناه فى معناک حتّى قال اجعلنى من امّته لثنائنا علیک.... وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ اى مقیما فیهم تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ارسلناک فى آخر الزّمان الى الخلق اجمعین. یا محمد تو در اهل مدین مقیم نبودى تا آیات ما بر ایشان خواندى لیکن ترا بآخر الزّمان بخلق فرستادیم تا عالمیان همه امّت تو باشند. قال مقاتل معناه لم تشهد اهل مدین فتقرأه على اهل مکه امرهم وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ اى ارسلناک الى اهل مکه لتخبرهم بأمر مدین فیکون ذلک معجزة لک. یا محمد تو اهل مدین را برأى العین ندیدى تا قصّه ایشان از عیان خبر دهى اهل مکه را، لکن ترا برسالت باهل مکه فرستادیم تا از وحى ما قصّه ایشان گویى و ترا آن معجزه باشد.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ اى بناحیة من الجبل الّذى کَلَّمَ اللَّهُ علیه مُوسى تَکْلِیماً. إِذْ نادَیْنا موسى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ و قیل اذ نادینا موسى ثانیا حین اختار قومه سبعین رجلا لمیقاتنا. و قیل اذ نادینا موسى بقولنا رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ الى قوله: الْمُفْلِحُونَ. و قیل اذ نادیناه یعنى امّة احمد و ذلک حین سأله موسى ان یسمعه اصواتهم اشتاق موسى الیهم و ودّ ان یقف على کثرتهم فاجابوه عزّ و جلّ ملبّین. قال وهب قال موسى یا ربّ ارنى محمدا قال انّک لن تصل الى ذلک و ان شئت نادیت امّته فاسمعک اصواتهم. قال بلى یا ربّ. فقال اللَّه تعالى: یا امة احمد قد اجبتکم من قبل ان تدعونى و اعطیتکم قبل ان تسألونى. و روى عن النّبی (ص) فى قول اللَّه عزّ و جل: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا قال کتب اللَّه عزّ و جل کتابا قبل ان یخلق الخلق بالفى عام فى ورقة آس. ثمّ وضعها على العرش ثمّ نادى یا امّة محمد انّ رحمتى سبقت غضبى اعطیتکم قبل ان تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى من لقینى منکم یشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمدا عبدى و رسولى ادخلته الجنّة وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى لکن ارسالنا ایّاک فى هذه الامّة کان رحمة من ربّک لتنذر قوما لم یأتهم رسول من قبلک لکى یتذکّروا فیهتدوا بهذا القران الى طریق رشدهم وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ این کنایت از کفره قریش است و مصیبت آنجا عذاب و نقمت است و جواب این سخن محذوف است چنان که در نوبت اوّل گفتیم معناه وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لارسلنا علیهم العذاب قبل ان تأتیهم. و قیل معناه لو لا انّه اذا اصابتهم مصیبة فى الآخرة فیقولون ربّنا هلّا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ما ارسلناک الیهم رسولا و لکنّا بعثناک الیهم مبالغة فى الزام الحجّة و قطع المعذرة لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بعد الرّسل.
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا حق اینجا قرآن است چنان که در سورة الزخرف گفت: حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ و در سوره ق گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و در سورة الانعام گفت: فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ اى بالقران لما جاءهم، و قیل الحقّ هاهنا محمد من عندنا اى بامرنا و وحینا. قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى چون شبهتى نمىدیدند در قرآن همین توانستند گفت که هلّا انزل علیه القرآن جملة کما انزلت التوراة على موسى جملة. و قیل لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى اى هلا انزل علیه الآیات الظاهرة کالید و العصا مثل ما اعطى موسى چرا آیات و معجزات ظاهر بمحمد ندادند چنان که موسى را عصا و ید بیضا دادند. این مقالت یهود است و روا باشد که مقالت قریش بود بتعلیم یهود رب العالمین گفت بجواب ایشان: قل یا محمد لقریش أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا یعنى الیهود الّذین علّموکم هذه الحجّة بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا یعنى موسى و هارون بر قرائت اهل کوفه قالوا سحران تظاهرا ارادوا التوراة و القرآن. و قیل سحر ان تظاهرا یعنى العصا و الید البیضاء.
قوم موسى گفتند یا موسى که دو جادویى است یکى جادویى تورات و دیگر جادویى قرآن با یکدیگر راست شده و بقولى عصا و ید بیضا دو جادوىاند بهم راست شده. کلبى گفت: مشرکان قریش جماعتى را فرستادند بمدینه و از علماء یهود خبر و نعت مصطفى (ص) پرسیدند. ایشان نعت و صفت وى چنان که در تورات بود گفتند و بیان کردند. جماعت با مکه آمدند و آنچه از علماء یهود شنیده بودند با قریش گفتند. قریش جواب دادند که محمد و موسى ساحران تظاهرا، اى تعاونا محمد و موسى دو جادواند هام پشت شدهاند سحران تظاهرا قرآن و تورات دو جادویى است با یکدیگر راست شده. وَ قالُوا یعنى کفّار قریش إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ اى بکل الانبیاء و بکتبهم کافرون.
قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ اى قل یا محمد لهؤلاء الکفّار، الّذین یقولون هذا القول فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى من التوراة و القرآن لطریق الحق إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى زعمکم انّ هذین الکتابین سحران.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ و لا یستجیبون هذا کقوله: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا و العرب تضع هذا الکلام موضع الایاس اذ لیس فى هذا الکلام سبیل الى انّهم یستطیعون ان یستجیبوا بحال فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ اى بغیر حجة و بیّنة و برهان إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ در قرآن بسیار بیاید مثل این که: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ و همه مفسرانست آنجا که گفت: فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ. اللَّه راه ننماید کسى را که هم اللَّه او را بىراه کند. و قیل معناه انّ اللَّه لا یهدى الّذین سبقت لهم من اللَّه الشّقوة فى علمه السّابق.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ. قیل القول هاهنا هو القرآن، و المعنى انزلناه شیئا شیئا لیکونوا اوعى له، کقوله: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ الایه و قیل القول تکرار الوعظ و متابعة الاحتجاج اى تابعنا لهم المواعظ و الزّواجر و بیّنا لهم ما اهلکنا من القرون قرنا بعد قرن، فاخبرنا هم انّا اهلکنا قوم نوح بکذا و قوم هود بکذا و قوم صالح بکذا لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ فیخافوا ان ینزل بهم ما نزل بمن قبلهم. و قیل وصّلنا لهم الحجنة بالحجّة و البشرى بالنّذارة و التّرغیب بالتّرهیب لکى یتفکّروها و یعتبروا.
و قیل وَصَّلْنا لَهُمُ خبر الدّنیا بخبر الآخرة حتّى کأنهم عاینوا الآخرة فى الدّنیا، وصّلنا مبالغة الوصل، و حقیقة الوصل رفع الحائل بین الشیئین.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ هذه الآیات الاربع عوارض فى قصّة قریش الى قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثمّ یرجع الکلام الیه الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه من مسلمة اهل الکتاب. و قیل هم اهل الانجیل قدموا على رسول اللَّه (ص) ثلاثة و ثلاثون من الحبشة و سبعة من الشام. مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل القرآن لتقدّم ذکره. و قیل من قبل محمد هُمْ بِهِ اى بمحمد و القرآن یؤمنون یصدّقون.
وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اى نشهد انّه الحق الذى اخبرنا به ربّنا فى کتبه. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل مجىء محمد و نزول القرآن مُسْلِمِینَ داخلین فى دین الاسلام.
قومى اهل کتاب بودند که در دین اسلام آمدند و بو جهل ایشان را سرزنش کرد و ایشان بجواب بو جهل گفتند این قرآن حقّ است و راست از خداوند ما، و ما پیش از قرآن خود مسلمان بودیم که موسى را تصدیق کردیم و تورات بپذیرفتیم و صفت و نعت محمد که در تورات خوانده بودیم براست داشتیم و بوى ایمان آوردیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ یعنى هؤلاء القوم هم الّذین یؤتیهم اللَّه ثوابهم فى الآخرة مرّتین: مرّة بایمانهم بالکتاب الّذى انزل قبل محمد (ص)، و مرّة بالایمان بمحمد و القرآن و هذا فى حدیث صحیح رواه ابو موسى عن رسول اللَّه ثلاثة یؤتون اجرهم مرّتین: رجل کانت له جاریة فعلّمها فاحسن تعلیمها و ادبها فاحسن تأدیبها ثمّ تزوّجها فله اجره مرتین و عبد ادّى حق اللَّه و حق موالیه، و رجل آمن بالکتاب الاوّل ثمّ آمن بالقرآن فله اجره مرتین بِما صَبَرُوا یعنى صبروا على تسفّه الیهود علیهم حین اسلموا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اى یدفعون ما یلحقهم من الاذیة بالحلم و الاحتمال و عن انس قال قال النبى (ص) ثلاث من لم یکن فیه فلا یعتدّ بعمله: حلم یردّ به جهل جاهل و ورع یحجزه عن معاصى اللَّه و حسن خلق یعیش به فى النّاس.
قوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اى یتصدّقون على الفقراء وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ هذا اللغو قول الیهود لعبد اللَّه بن سلام حین اسلم هو شرّنا و ابن شرّنا بعد ما کانوا یقولون هو خیرنا و ابن خیرنا. لغو اینجا باطل است و سخن بیهوده چنان که در سورة المؤمنون گفت: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ اى عن الباطل معرضون و در حم السجده گفت حکایة عن قول الکفّار لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ اى تکلّموا فیه بالباطل و الاشعار. و در قرآن لغو است بمعنى سوگند بدروغ که سوگند خواره پندارد که در آن راستگوى است و او را در آن کفّارت و اثم نه. و ذلک قوله: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ و آنجا که در صفت اهل بهشت گفت: یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها، لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً یعنى لا یسمعون فى الجنّة لغوا اى الحلف عند شرب الخمر کفعل اهل الدّنیا اذا شربوا الخمر. وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ هذا کما قال لرسوله: فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ هذا السّلام ها هنا لیس بتحیّة انّما هو براءة و مفارقة کقوله عزّ و جلّ: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً و کقوله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ، این سلام انبازى باز کردن است نه ورود دادن. ازینجا است که دبیر سخن تمام کند بنویسد: و السلام. قیل معناه بیننا و بینکم المتارکة و قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ یعنى لا نبتغى جواب الجاهلین و جهلهم.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ اى انّک لا تقدر على هدایة من تحبّ هدایته لکنّ اللَّه یقدر على هدایة مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ اى بمن قضى له ان یهتدى.
اجمع المفسرون على انّها نزلت فى ابى طالب و فى الصحیحین انّ سبب نزول الایة انّ ابا طالب لما حضرته الوفاة جاءه رسول اللَّه (ص) فوجد عنده ابا جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة، فقال رسول اللَّه یا عمّ قل لا الا اله الّا اللَّه کلمة احاجّ لک بها عند اللَّه. قال ابو جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة: ا ترغب عن ملّة بن عبد المطّلب؟ فلم یزل رسول اللَّه یعرضها و یعاودانه بتلک المقالة حتّى قال ابو طالب آخر ما کلّمهم به انا على ملّة عبد المطّلب و ابى ان یقول لا اله الّا اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص): لاستغفر لک ما لم انه عنک فانزل اللَّه ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ الآیة و انزل فى ابى طالب انّک لا تهدى من احببت و روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) لعمّه قل لا اله الّا اللَّه اشهد لک بها یوم القیامة قال: لو لا ان تعیّرنى نساء قریش یقلن حمله على ذلک الجزع لاقررت بها عینک. فانزل اللَّه: انّک لا تهدى من احببت» یعنى ابا طالب وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ یعنى العباس.
و روى انّ ابا طالب قال لقریش صدّقوا ابن اخى و آمنوا به ترشدوا و تفلحوا فقال له النّبی (ص) تامرهم بالنّصیحة لانفسهم و تترکها لنفسک؟ و هذا لقوله: و هم ینهون عنه و یناون عنه یعنى ابا طالب ینهى النّاس عن اذاه و یتباعد عنه. فقال ابو طالب للنبى فما ترید؟ فقال: ارید ان تشهد شهادة الحقّ اشفع لک عند اللَّه فقال: انّى لاعلم انّک صادق و لکنى اموت على ملّة اشیاخى و عبد المطلب و هاشم و عبد مناف و قصى.
و عن الزهرىّ عن محمد بن جبیر عن ابیه قال لم یسمع احد الوحى یلقى على رسول اللَّه الّا ابو بکر الصدیق فانّه اتى النبىّ فوجده یوحى الیه، فسمع: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ الهدى هاهنا هو التّوحید کقوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى یعنى بالتوحید. و قیل هو القرآن کقوله فى النجم: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى اى القرآن و کقوله فى بنى اسرائیل: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى یعنى القرآن فیه بیان کلّ شىء إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا. وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نزلت فى الحارث بن عثمان بن نوفل بن عبد مناف. این حارث پیش مصطفى آمد و گفت ما میدانیم که تو پیغامبر راست گویى و آنچه مىگویى و آورده راست است و درست و اگر ما اتّباع تو کنیم و بر پى قرآن و توحید رویم چنان که تو رفتى عرب ما را ازین زمین مکّه بربایند بقهر و قتل و غارت که انگه ما مخالف ایشان باشیم در دین و با ما محابا نکنند و بر جاى بنگذارند، ربّ العالمین آن حجّت ایشان بر ایشان شکست و بجواب ایشان گفت: أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً نه ما ایشان را جایى ساختیم و ممکن کردیم در حرمى با آزرم بى بیم که امن آن حرم در همه طباع سرشته مرغ با مردم آشنا و از ایشان ایمن و آهو از سک ایمن و هر ترسنده که در حرم شد ایمن گشت عرب چون این میدانند از کجا روا دارند قتل و قتال و غارت در حرم. و آن خداوند که شما را در حال کفر و شرک ایمن نشاند درین بقعت در حال ایمان و توحید اولىتر که ایمن نشاند و دشمن از شما بازدارد. انگه صفت حرم کرد و کثرت نعمت در وى: یُجْبى إِلَیْهِ قرأ نافع و یعقوب تحیى الیه بالتّاء لاجل الثمرات، اى تجلب الیه من الاماکن ثمرات الارضین رزقا من لدنّا لا ترى شرقى الفواکه و غربیّها مجتمعة الّا بمکه لدعاء ابراهیم (ع) حیث قال: و ارزقهم من الثمرات و لکن اکثرهم لا یعلمون لا یتدبّرون انّ الّذى فعل ذلک بهم و هم کافرون قادر على ان یفعل بهم و هم مؤمنون و قیل انّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انّ ذلک من انعام اللَّه علیهم فهم یاکلون رزقه و یعبدون غیره.
ثمّ خوّفهم فقال: وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ یعنى من اهل قریة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها یعنى بطر اهلها فى معیشتهم فحذف فى فانتصب على نزع الخافض. و قیل هو نصب على التّمیز و البطر و الاشر و احد و هو سوء احتمال النعمة و مقابلتها بضدّ ما یجب مقابلتها به. فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ خراب ترونها فى مجیئکم و ذهابکم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ اى من بعد هلاک اهلها إِلَّا قَلِیلًا لم تخرب و قیل الّا قلیلا منها سکنت و قیل سکنها الهام و البوم، و قیل لم یسکنها الّا المسافرون ینزلونها ساعة ثم یرتحلون وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ لم یبق لها مالک الّا اللَّه و هذا وعید للمخاطبین.
وَ ما کانَ رَبُّکَ یا محمد مُهْلِکَ الْقُرى اى البلدان الّتى حوالى مکة فى عصرک و زمانک حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها یعنى مکة و هى ام القرى لانّ الارض دحیت من تحتها یبعث الرّسول ابلائا للعذر و الزاما للحجّة: یرید به محمدا (ص) یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیات اللَّه و یبیّن لهم دعوته وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى اى و ما عذّب اللَّه اهل بلدة من البلاد الّا و هم به کافرون، و لتوحیده جاحدون و لحجته معاندون و الظالمون هم الذین ظلموا انفسهم بالکفر و الشّرک و قیل هم الذین یظلم بعضهم بعضا.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا زائلة مضمحلة، سمّاها متاعا لانّها تفنى و لا تبقى کمتاع البیت. و ما عند اللَّه من الثواب افضل و ادوم. أَ فَلا تَعْقِلُونَ ا فلا تفهمون فتمیّزوا بین المضمحلّ الذاهب و بین الباقى الدائم. و قرأ ابو عمرو: ا فلا یعقلون بالیاء، و وجهه ظاهر.
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً یعنى علیا و حمزة و الوعد الحسن الجنة و نعیمها فهو لاقیه اى: مدرکه و مصیبه لا محاله اذ لا خلف لوعدنا کمن متّعناه متاع الحیاة الدنیا الّذى هو مشوب بالتنغیص و التکدیر زائل عن قریب و هو ابو جهل. و قیل فى النبىّ (ص) و ابى جهل، و قیل نزلت فى عمار و الولید بن المغیرة، ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ فى النّار نظیره: وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ یروى فى الحدیث مطیّة الکذب زعموا و هو قوله عزّ و جلّ بزعمهم اى بکذبهم و العامل فى یَوْمَ یُنادِیهِمْ.
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، اى اذا احشروا و احضروا للعقاب یقال لهم: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و سؤالهم عن ذلک ضرب من ضروب العذاب لانّه لا جواب لهم الّا ما فیه فضیحتهم و اعترافهم بجهل انفسهم. قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ و هم کفرة الجنّ و الشیاطین الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کلمة العذاب الدّاخلین تحت قوله تعالى لا بلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ، ربّنا هؤلاء کفار بنى آدم الّذین اضللناهم باستدعائنا ایّاهم الى الکفر بوسوستنا لهم و تزییننا لهم بالقول و الشبّه أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا اى اضللناهم عن الطّریق فضلّوا باتّباعهم ایّانا مقلّدین بغیر حجّة کما ضللنا نحن باتّباعنا اسلافنا مقلّدین بغیر حجّة تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ منهم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ یطیعونى بامرنا و اکراه من جهتنا بل کانوا یتّبعون اهواءهم و قیل ما کانوا ایّانا یعبدون بسلطان و حجة من قوله تعالى. وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی و قیل الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ هم الدّعاة الى الشّرک و یکون الشّرکاء غیرهم فیقولون خوفا على انفسهم و اشفاقا من ان یزاد فى عذابهم بسبب اغوائهم ایّاهم ربّنا انّما اغویناهم لانّا امرنا هم بعبادتنا.
حاصل معنى آنست که فردا چون ربّ العزة گوید با مشرکان بر سبیل تقریع و توبیخ: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ فى الدّنیا انّهم شرکائى فى الالهیة و کنتم تعبدونها و تدعون انّها تنفعکم فاینهم؟ کجااند آنان که شما دعوى کردید که انبازان مناند و شما را از ایشان نفع است؟ چون این خطاب با عابدان رود معبودان باطل که شیاطیناند گویند، که خداوند اما وسوسه و شبهتى در دل ایشان افکندیم و بسبب آن که خود بىراه و کافر بودیم و کفر و شرک بر ایشان آراستیم بى حجّتى و برهانى ایشان به هواى نفس خویش بر پى ما برفتند و گمراهى گزیدند بتقلید بىحجّت. نه ما ایشان را بعبادت خود فرمودیم و نه باکراه بر آن داشتیم.
بیزاریم ما از پرستش ایشان و از آن که ما را به هواى نفس خود پرستیدند نه بأمر ما.
باین معنى «ما» مصدرى است نه ماء نفى. یعنى تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ مما کانوا ایانا یعبدون فحذف من، و اگر ماء نفى گوئیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ وقف تمام است، آن گه گوى ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ بسلطان منّا و بامرنا لکنّا دعوناهم فاستجابوا لنا.
قول دیگر آنست که الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ داعیان ضلالتاند نه معبودان، چون این خطاب آید که: أَیْنَ شُرَکائِیَ ایشان از بیم آن که در عذاب بیفزایند بسبب اغواء ایشان گویند: ربّنا انّما اغویناهم لا انّا امرناهم بعبادتنا.
آن گه کفّار بنى آدم را گویند: ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ خوانید این انباز گرفتگان خویش را. اضاف الیهم لادّعائهم انّها شرکاء اللَّه. اى ادعوهم لیخلصوکم. خوانید ایشان را تا شما را فریاد رسند و از عذاب برهانند، فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ. همانست که جایى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً و قال فى موضع آخر: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ... الآیة. وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ اینجا مضمریست: یعنى رَأَوُا الْعَذابَ فودّوا لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ.
و قیل معناه لو انّهم مهتدون فى الدّنیا ما رأوا العذاب فى الآخرة.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ اى اذکر یوم ینادى اللَّه الکفّار نداء تقریع و توبیخ، فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ الّذین ارسلتهم الیکم حین دعوکم الى توحیدى و عبادتى.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ اى خفیت علیهم الاخبار و التبست علیهم الحجج فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ لا یسأل بعضهم بعضا عن العذر و الحجّة رجاء ان یکون عنده عذرا و حجّة لانّ اللَّه ادحض حجّتهم. و قیل لا یسأل بعضهم بعضا ان یحمل عنه شیئا من ذنوبه.
و قیل لا یتساءلون بالانساب و القرابات لشغل کلّ واحد منهم بنفسه.
فَأَمَّا مَنْ تابَ اى شهد و اقرّ و آمن، اى قبل و صدّق و عمل صالحا، یعنى عمل الدین کلّه، فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ، عسى من اللَّه واجب، و انّما قال فَعَسى یعنى ان دام على التّوبة و العمل الصّالح.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ اى له الامر و المشیّة فیخلق ما یشاء و یحکم ما یرید.
این آیت را دو تأویل گفتهاند: یکى آنست که وَ یَخْتارُ وقف کنى یعنى یخلق ما یشاء و یختار مما یخلق ما یشاء، خداوند تو مىآفریند آنچه خواهد، و از آنچه آفریند آنچه خواهد گزیند. آن گه گفت: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ما نفى است.
یعنى که ایشان را گزین نیست که چیزى گزینند یا چیزى پسندند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ. و انشدوا فى معناه:
العبد ذو ضجر و الرّبّ ذو قدر
و الدّهر ذو دول و الرزق مقسوم
و الخیر اجمع فیما اختار خالقنا
و فى اختیار سواه اللّؤم و الشوم
وجه دیگر ما بمعنى الّذى است و لهم الخیرة وقف است اى یخلق ما یشاء و یختار الّذى کان لهم فیه الخیرة. یعنى یختار ما هو الاصلح لهم. این آیت جواب قول ولید مغیره است که گفت: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، یعنى نفسه و ابا مسعود الثقفى. چرا نه قرآن که مىفرستادند و نبوّت که مىدادند بیکى ازین دو مرد دادندى که عظیم دو شهراند. ربّ العالمین گفت: یا محمد خداوند تو است که اختیار کند و او را رسد که گزیند نبوّت را آن کس که خواهد نه ایشان را. همانست که گفت: اللَّه اعلم حیث یجعل رسالاته اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ و گفتهاند جواب اشراف قریش است که میگفتند:انّما یصحب محمدا الفقراء و اراذل النّاس و لو لا ذلک لآمنّا. قومى درویشان و گدایان و ناکسان مردم بصحبت محمد افتادهاند و اگر نه ایشان بودندى ما ایمان آوردیمى.
ربّ العالمین گفت: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ لصحبة رسوله و نصرة دینه من یشاء و هم الصّحابه رضوان اللَّه علیهم اجمعین. و فى ذلک ما روى عن جابر بن عبد اللَّه عن النبىّ (ص) قال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ اختار اصحابى على جمع العالمین سوى النبیّین و المرسلین و اختار لى من اصحابى اربعة: ابا بکر و عمر و عثمان و علیا رضى اللَّه عنهم.
فجعلهم خیر اصحابى و فى کلّ اصحابى خیر و اختار امّتى على سائر الامم، و اختار لى من امّتى اربعة قرون بعد اصحابى: القرن الاوّل و الثانى و الثالث تترى و الرّابع فردا.»
و عن عمرو بن دینار عن وهب عن اخیه فى قوله: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ قال اختار من الغنم الضّان و من الطّیر الحمام.
الخیرة اسم بمعنى المختار، تقول محمد خیرة اللَّه من خلقه و هو فى الاصل مصدر کالطّیرة. و الخیرة المصدر من اختار کالرّیبة من ارتاب. سُبْحانَ اللَّهِ تنزیها له عن ان یکون لاحد علیه اختیار، وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ اى تعظّم عن ان یکون له شریک. و قیل معنى الایة یختار للشفاعة من یشاء فیأذن له فیها ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ فیختاروا الاصنام لتکون لهم شفعاء.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ یقال اکننت الشّىء اذا اخفیته فى نفسک، فاذا صنته قلت کننته. و المعنى و ربّک یعلم ما تضمر صدورهم و یستتر وَ ما یُعْلِنُونَ اى یبدون بالسنتهم و جوارحهم. بیّن اللَّه تعالى انّ اختیاره من یختار منهم للایمان على علم منه بسرائر امورهم و بوادیها و انّه تعالى یختار للخیر اهله فیوفقهم و یولّى الشّرّ اهله و یخلّیهم و ایّاه.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى و ربّک هو الاله على التحقیق الّذى یستحقّ الالهیّة لیس فى السماوات و الارض اله غیره، هو المحمود على الحقیقة فى الدّنیا و الآخرة: لانّه هو المنعم فیهما فله الحمد فیهما. و قیل لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ یحمده الانبیاء و المرسلون، و المؤمنون فى الدّنیا و الآخرة وَ لَهُ الْحُکْمُ النّافذ فى الدّنیا و الآخرة لا معقّب لحکمه و له الخلق و الامر، لا یسئل عما یفعل و مصیر الخلق کلّهم فى عواقب امورهم الى حکمه فى الآخرة. و قیل حکمه فى الدّنیا انّه لا یجوز لاحد ان یتجاوز حدّا من حدوده و حکمه فى الآخرة انّ احدا لا یملک فیها حکما.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یا معشر الکفّار إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً ابدا دائما إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیره یقدر على کشف اللّیل عنکم و اتیانکم بضیاء اى نهار مضیء یتصرفون فیه فى معاشکم و تصلون الى منافعکم و کسبکم. أَ فَلا تَسْمَعُونَ هذه الحجّة. فتدبّروا بموجبها اذ کانت بمنزلة النّاطقة.
و قیل أَ فَلا تَسْمَعُونَ اى أ فلا تقبلون، کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه حمد من حمده.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ هذا النَّهارَ المضیء بضیائه سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیر اللَّه یقدر على ایراد لیل مظلم علیکم لکى تسکنوا فیه عن حرکاتکم و تریحوا فیه انفسکم عمّا نالها من النّصب و التّعب أَ فَلا تُبْصِرُونَ اللّیل و النّهار و ما فیهما من اسباب البقاء و المعاش. و قیل أَ فَلا تُبْصِرُونَ اختلاف اللّیل و النّهار فتعلموا بذلک انّ العبادة لا تصلح الّا لمن انعم علیکم بذلک دون غیره.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تقدیره جعل لکم اللّیل لتسکنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ لکى تشکروا اللَّه على نعمه.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ کرّر النّداء أَیْنَ شُرَکائِیَ لانّ النّداء الاوّل التّقریر بالاقرار على النّفس بالغى الّذى کانوا علیه و دعوا الیه و الثّانی التّعجیز عن اقامة البرهان لما طولبوا به بحضرة الاشهاد مع انّه تقریع بالاشراک بعد تقریع.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً یعنى اخرجنا و احضرنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ یعنى رسولهم الّذى ارسل الیهم. نظیره: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً، یشهد علیها بما اجابت به فیما دعیت الیه من التّوحید و انّه قد بلغهم رسالة ربّه. و قیل یشهد علیهم بجمیع اعمالهم. و قال بعضهم عنى بالشّهید العدول من کلّ امّة و ذلک انّه سبحانه لم یخلّ عصرا من الاعصار عن عدول یرجع الیهم فى امر الدین و یکونون حجة اللَّه على النّاس یدعونهم الى الدین فیشهدون على النّاس یوم القیامة بما عملوا من العصیان. و قد روى عن النّبی (ص) انّه قال: ان اللَّه نظر الى اهل الارض عربهم و عجمهم برهم و فاجرهم، فمقتهم جمیعا غیر طایفة من اهل الکتاب: ثم اختلفوا فى کیفیّة الشّهادة فقال بعضهم یشهدون على اهل عصرهم و زمانهم کما قال اللَّه تعالى مخبرا عن عیسى (ع): وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ. و قیل یشهدون علیهم و على من بعدهم، کما جاء فى الحدیث: ان اعمال الامة تعرض على النبى (ص) لیلة الاثنین و الخمیس.
فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ اى قلنا للمشهود علیهم هاتُوا بُرْهانَکُمْ و حجّتکم على صحّة ما کنتم تدینون به لیکون لکم تخلص عمّا شهدوا علیکم، فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ یعنى فبهتوا و تحیّروا و علموا یقینا انّ الحجّة البالغة للَّه علیهم و انّه لا حجّة لاحد منهم على اللَّه. و قیل فعلموا انّ الحقّ ما اتاه الرّسل به وَ ضَلَّ عَنْهُمْ اى ذهب عنهم ما کانُوا یرجونه من معبودیهم ذهابا لا یظهر له اثر.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۱ - النوبة الثانیة
جمهور مفسران بر آنند که این سوره جمله مکّى است و از على (ع) روایت کردهاند که میان مکّه و مدینه فرو آمد، و گفتهاند همه مکّى است مگر دو آیت: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ و قوله: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ. یحیى بن سلام گفت همه مکّى است مگر ده آیت از اوّل سوره. و درین سوره دو آیت منسوخ است: یکى وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ این در شأن اهل کتاب فرو آمد پس منسوخ گشت باین آیت که در سورة التوبة است: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الى قوله وَ هُمْ صاغِرُونَ و آیت دیگر: وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ، تا اینجا محکم است، و منسوخ این قدر است که: وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ بآیت سیف منسوخ گشت. امّا عدد آیات و کلمات و حروف این سوره گفتهاند هفتاد و نه آیت است و هزار و نهصد و هشتاد و یک کلمه، و چهار هزار و صد و نود و پنج حرف و در فضیلت سوره ابىّ کعب گوید: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة العنکبوت کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل المؤمنین و المنافقین.
الم سبق الکلام فیه و وقوع الاستفهام بعده یدلّ على استقلالها و انقطاعها عمّا بعدها فى هذه السورة و غیرها من السور.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا هذا الکلام فى صورة الاستفهام لکنّه تقریع و توبیخ، و الناس هاهنا اصحاب رسول اللَّه الذین جزعوا من اذى المشرکین، و المعنى احسبوا و ظنّوا ان یهملوا و یقتصر منهم على ان یقولوا آمنّا، اى صدّقنا بما اخبرتنا و لا یمتحنون بما یظهر حقیقة ایمانهم من انواع الاختبار و الابتلاء، لا یصابون بشدائد الدنیا و اذى المشرکین، و انّما فتنوا لیظهر المخلص من المنافق و الصادق من الکاذب.
و قیل معناه اظن المؤمنون ان یهملوا فلا یؤمروا و لا ینهوا و لا یختبروا بشدائد الشرائع کالصّلاة و الصوم و الحج و الجهاد. و قیل لا یُفْتَنُونَ اى لا یعاملون معاملة المختبر و ذلک انّ اللَّه تعالى انّما یجازى عباده على ما یظهر منهم لا على ما یعلم منهم، فانّهم انّما یستحقون الجزاء على کسبهم و علم اللَّه لیس من کسبهم. و فائدة اخبار اللَّه تعالى بهذا ان یوطّن المکلف نفسه على ذلک المحن، فاذا نزل به الامر کان ذلک ایسر علیه.
در سبب نزول این هر دو آیت خلافست میان علماء تفسیر: شعبى گفت: قومى بودند در مکه بظاهر اقرار دادند باسلام و هجرت نکردند بمدینه تا اصحاب رسول با ایشان نوشتند که اقرار مجرد با سلام شما را بکار نیاید، و نپذیرند تا آن گه که هجرت کنید و برسول خدا پیوندید. ایشان برخاستند و قصد مدینه کردند. مشرکان مکه بر پى ایشان رفتند تا بر هم رسیدند و جنگ کردند. قومى از ایشان کشته شدند و قومى برستند. این دو آیت در شأن ایشان فرو آمد، و آن آیت که در سورة النحل است: ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ. مقاتل گفت در شأن مهجع بن عبد اللَّه فرو آمد، مولى عمر خطاب اوّل قتیلى از مسلمانان روز بدر او بود، رماه عامر بن الحضرمى بسهم فقتله. رسول خدا گفت آن روز: «سید الشهداء مهجع و هو اوّل من یدعى الى باب الجنّة من هذه الامة»
مادر و پدر و عیال وى زارى کردند چون خبر بایشان رسید ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را خبر کرد که: ناچار بمؤمنان رسد در دنیا بلا و مشقّت در ذات اللَّه جلّ جلاله و در کار دین. مجاهد گفت در شأن عمّار یاسر فرو آمد که مشرکان او را تعذیب میکردند و میرنجانیدند. پس ربّ العالمین تعزیت و تسلیت ایشان را آیت فرستاد: وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ باز نمود و بیان کرد که امتحان ایشان نه چیزى بدیع است، که خود با ایشان میرود، بلکه پیشینیان را همین بود از انبیا و مؤمنان، فمنهم من نشر بالمنشار و منهم من قتل. و ابتلى بنو اسرائیل بفرعون فکان یسومهم سوء العذاب. فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا فى ایمانهم وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ و اللَّه تعالى عالم بهم قبل الاختبار. مقاتل گفت: علم اینجا بمعنى رؤیت است و نظیر این در قرآن فراوانست و قال بعضهم معناه لیجازیّن الصادقین على صدقهم و الکاذبین على کذبهم و قیل لیمیّز اللَّه الصادقین من الکاذبین کقوله: لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. و قیل نزلت الآیة فى جماعة من المؤمنین و عدوا ان یجاهدوا مع النبى (ص)، فمنهم من انجز وعده و منهم من اخلف.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ یعنى الشرک أَنْ یَسْبِقُونا یعنى یعجزونا و یفوتونا فلا نقدر على الانتقام منهم ساءَ ما یَحْکُمُونَ بئس ما حکموا حین ظنوا ذلک، و موضع ما نصب، اى ساء حکما حکمهم کما تقول نعم رجلا زید.
و یجوز ان یکون رفعا على معنى ساء الحکم حکمهم.
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ یعنى من کان یرجو اللَّه فى یوم لقائه و یطمع فى ثوابه فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ الذى اجّله لبعث خلقه للجزاء من الثواب و العقاب لَآتٍ قریبا. و قیل معنى یَرْجُوا یخاف، اى من کان یخاف الموت و المصیر الى اللَّه و الى موضع المحاسبة و المجازاة فلیتقدم فى اصلاح اعماله بالتوبة، فان اجل اللَّه و هو اجل الموت الذى کتبه على جمیع عباده سیأتیه. و تلخیص الکلام انّ من یخشى اللَّه او یأمله فلیستعد له و لیعمل لذلک الیوم کما قال تعالى: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً. وَ هُوَ السَّمِیعُ لقول من قال آمنت الْعَلِیمُ بصدقه فیه و کذبه. و اکثر ما ترى فى القرآن من ذکر لقاء اللَّه و کذلک فى الحدیث، یراد به الساعة کقوله (ص): لقاؤک حق
و کقوله: لقى اللَّه و ما علیه خطیئة، و کقوله: ما منکم من احد الا و هو یلقى اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان هذا و امثاله.
وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ اى من جاهد نفسه بالصبر على طاعة اللَّه و جاهد الکفّار بالسیف و جاهد الشیطان بدفع وساوسه فانّما یجاهد لنفسه، له ثوابه و منفعته. إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ لم یأمرهم بالطاعة لحاجة منه الیها، ثم بیّن انّ النفع فیها یرجع الى المطیع.
فقال تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، یعنى من آمن باللّه و رسله و اطاع اللَّه فیما امره به فان اللَّه مع غناه عنه و عن اعماله یکافیه على اعماله بتکفیر السیّئات. و التکفیر اذهاب السیئة و ابطالها بالحسنة ثم یتفضّل علیه بالثواب فذلک قوله: وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ، یعنى باحسن اعمالهم و هو طاعة اللَّه و اداء الفرائض. و قیل معناه: و لنعطینّهم اکثر ما عملوا و احسن، اى بالواحد عشر او بالواحد سبعین، کما قال تعالى: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها و انّما قال أَحْسَنَ لانّ المباحات من الحسنات و لا یثاب علیها.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً اى برّا بهما و عطفا علیهما، و المعنى اوصیناه فیما انزلناه من الکتب على رسلنا ان یفعل بوالدیه ما یحسن. و قیل وصینا الزمنا و نصب حُسْناً على المصدر، تقدیره بان یحسن حسنا.
وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اى ما لیس لک به حجّة، لانّ الحجة طریق العلم، فَلا تُطِعْهُما. و جاء فى الحدیث: لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق.
ثم اوعد بالمصیر الیه فقال: إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اخبرکم بصالح اعمالکم و سیئها فاجازیکم علیها. این آیت در شأن سعد بن ابى وقّاص فرو آمد و مادر وى: حمنة بنت ابى سفیان بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف، چون سعد مسلمان شد مادر وى سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد و از آفتاب با سایه نشود تا انگه که سعد از دین محمد باز گردد. پس سه روز بآفتاب نشست و طعام و شراب نخورد تا سعد گفت: یا امّاه اگر ترا هفتاد جانست، یکان یکان بینم که بیرون همىآید از گرسنگى و تشنگى، من از دین محمد بازنگردم. سعد این قصه با رسول خدا بگفت. جبرئیل آمد و این آیت آورد. رسول خدا گفت اللَّه تعالى چنین میفرماید که نفع دنیا از ایشان بازمگیرید امّا بشرک ایشان را فرمان مبرید.
اینست که ربّ العالمین گفت: فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ، معنى آنست که در شرک مادر و پدر را فرمان مبرید که شما را با ایشان بنخواهند گذاشت، شما را باز من باید گشت.
عن بهز بن حکیم عن ابیه عن جده، قال قلت: یا رسول اللَّه من ابرّ؟ قال: امّک قلت: ثم من؟ قال: ثم امّک. قلت: ثم من؟ قال: ثم امک. قلت: ثم من؟ قال: ثم اباک ثم الاقرب فالاقرب.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة تحت اقدام الامّهات».
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ اى فى زمرتهم و جملتهم، و قیل فى مدخل الصالحین، و هو الجنّة. و گفتهاند فِی اینجا بمعنى مع است و صالحین انبیاءاند. و قد مدح اللَّه عزّ و جلّ طائفة من الرسل فى القرآن بالصلاح، و هو من غایة ما یمدح به العباد. و نظیر الآیة قوله: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ الآیة.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ اى اذا اصیب بمکروه فى سبب اظهار دین اللَّه جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعذاب اللَّه، اى ترک الایمان خوفا من عذاب الناس کما ینبغى ان یترک الکفر خوفا من عذاب اللَّه، فعدل عذاب الدنیا، الذى هو ساعة، بعذاب اللَّه الذى هو باق و لا ینقطع. قال الزجاج: جزع من عذاب الناس و لم یصبر علیه فاطاع الناس کما یطیع اللَّه من یخاف عذابه. معنى آنست که از مردمان قومىاند که بزبان میگویند: آمَنَّا بِاللَّهِ، اظهار ایمان بزبان مىکنند امّا ایمان در دل ایشان راسخ نگشته و ثابت نشده و ایشان منافقاناند که از عذاب مردم چنان ترسند که از عذاب اللَّه باید ترسید. چون بلائى و رنجى از مردم بایشان رسد بسبب اظهار ایمان، ایشان از ایمان باز پس آیند و با کفر شوند و ندانند که عذاب اللَّه نه چون عذاب مردمان است: عذاب مردمان یک ساعت بود و آخر بسر آید و عذاب اللَّه جاوید بود که بسر نیاید. و انگه این منافقان چون وا مؤمنان رسند و مؤمنان را فتحى و دولتى و غنیمتى بود گویند: إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ على عدوکم و کنّا مسلمین و انّما اکرهنا على ما قلنا فاعطونا نصیبا من الغنیمة. گویند نصیب غنیمت بما دهید که ما هم چون شما گرویدگانیم و اگر بخلاف ایمان چیزى گفتهایم باکراه گفتهایم. ربّ العالمین ایشان را دروغزن کرد، گفت: أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ من الایمان و النفاق.
وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا صدقوا فثبتوا على الاسلام عند البلاء، و لیعلمنّ المنافقین بترک الاسلام عند البلاء و قال ابن عباس نزلت فى المؤمنین الذى اخرجهم المشرکون معهم الى بدر فارتدوا و هم الذین نزلت فیهم: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ و قیل نزلت فى عیاش بن ابى ربیعة المخزومى حین اسلم فخاف على نفسه و خرج فردّه اخواه لامّه ابو جهل و الحارث ابنا هشام و لم یزالا یعذّبانه حتى رجع الى الکفر فلمّا نزل قوله: جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ هاجر مع رهط کانوا یعذّبون فاسلم و حسن اسلامه و هم الذین کان رسول اللَّه (ص) یدعو لهم اذا قنت و یقول: «الهم نجّ المستضعفین بمکة» فانجاهم اللَّه. و قال بعض العلماء نسخت هذه الایة قوله عزّ و جلّ: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ الایة.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا من قریش لِلَّذِینَ آمَنُوا منهم اتَّبِعُوا سَبِیلَنا اى کونوا على مثل ما نحن علیه من التکذیب بالبعث بعد الممات و جحود الثواب و العقاب على الاعمال فانکم ان اتبعتم سبیلنا فى ذلک فبعثتم و جوزیتم على الاعمال نتحمّل آثام خَطایاکُمْ عنکم حینئذ قوله: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ لفظه امر و معناه جزاء، و المعنى ان اتبعتم سبیلنا حملنا خطایاکم. و قیل هو جزم بالامر کانّهم امروا انفسهم بذلک فاکذبهم اللَّه عزّ و جلّ، فقال و ما هم بحاملین من خطایاهم مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فیما قالوا من حمل خطایاهم.
گفتهاند این سخن ابو سفیان گفت و امیة بن خلف با عمر بن الخطاب گفتند او را که اگر در دین ابا و اجداد خود بودن و بر آن پائیدن تبعهاى خواهد بود ما آن تبعه از تو بر خود گیریم تا تو از ان برى شوى. ربّ العالمین ایشان را بر ان سخن دروغ زن کرد، گفت: ایشان دروغ میگویند و از گناهان و تبعات هیچکس هیچ چیز بر ندارند.
آن گه گفت: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ یعنى لیحملنّ اثقال انفسهم و اثقال من اضلّوهم و لا ینقصون من اثقال المحمولین عنهم شیئا و ذلک انهم یعاقبون على کفرهم و یزادون عذابا لدعاء غیرهم الى الکفر لانّ الدعاء الى الکفر کفر، لانّ احدا لا یعذّب لذنب غیره. فتأویل الآیتین: انّ الکافر لا یحمل اثقال المرید حملا یخفّف ظهورهم منها و یبرّئ رقابهم و لکن یحمل الکافر مثل اثقال من اضلّه و لا ینقص من اثقاله و هو قوله عزّ و جلّ: لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کاملة یوم القیمة و من اوزار الذین یضلّونهم بغیر علم. و روى الحسن البصرى مرسلا عن رسول اللَّه (ص) قال: ایّما داع دعا الى هدى فاتبع علیه و عمل به فله اجور الذین اتبعوه و لا ینقص ذلک من اجورهم شیئا و ایّما داع دعا الى ضلالة فاتبع علیها و عمل بها فعلیه مثل اوزار الذین اتبعوه لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا ثم قرأ الحسن: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ. و قال (ص): «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها لا ینقص ذلک من اجورهم، و من سنّ سنّة سیّئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا».
وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ من دعائهم الى الکفر اى یسألون سؤال توبیخ و تقریع لم فعلوه و باىّ حجة ارتکبوه، کما قال تعالى وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً از ابن عباس روایت کردهاند که نوح (ع) چون نبوّت و بعثت بوى پیوست چهل ساله بود و هزار سال کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود و بعد از طوفان شصت سال بزیست تا از نژاد وى مردم بسیار شدند جمله عمر وى هزار سال و پنجاه سال بود. و یروى عن ابن عباس ایضا موقوفا و مرفوعا انّ نوحا ارسل الى قومه و هو ابن ماتین و خمسین سنة و عاش بعد الطوفان مائتین و خمسین سنة.
باین قول عمر وى هزار و چهارصد و پنجاه سال بود و بقول عکرمه هزار و هفتصد سال عمر وى بود، و این آیت تحقیق آنست که ربّ العزّة گفت و لقد فتنا الذین من قبلهم یعنى و لقد بعثنا نوحا من قبل بعثتنا ایاک، فأقام فى قومه هذه المدة المدیدة یدعوهم الى دین اللَّه. فلم یقبل منه ذلک الّا القلیل الذین ذکرهم اللَّه فى قوله: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ. فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ الطوفان کل شرّ عام یطیف بالناس من مطر دائم او موت جارف او طاعون او جدرى او حصبة او مجاعة، و هو فى هذه الایة الغرق، و قیل سماه طوفانا لانّ الماء فى ذلک الیوم طاف فى جمیع الارض.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ من الغرق وَ جَعَلْناها یعنى السفینة آیَةً لِلْعالَمِینَ سفینة نوح کانت اوّل سفینة فى الدنیا فابقیت السفن آیة و عبرة للخلق و علامة من سفینة نوح. و هو قوله عز و جلّ: وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً و قیل معناه جعلنا نجاة من فى السفینة من الغرق دلالة یستدل بها على صدق نوح و قیل جعلنا العقوبة آیة اى عظة للعالمین یعظون بها.
وَ إِبْراهِیمَ یعنى و اذکر ابراهیم إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ، اعْبُدُوا اللَّهَ وحده، وحدّوه و لا تعبدوا غیره وَ اتَّقُوهُ اى اتقوا عذابه فى مخالفة امرى ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اى ما امرتکم به خیر لکم إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الخیر و الشر.
إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً إِنَّما فى قوله: إِنَّما کافة، و لیست بمعنى الذى، و الوثن ما کان من الحجارة و ما لا صورة له، و الصنم ما کان له صورة وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً الافک اسوء الکذب، و الخلق یکون باللسان من قول الکذب او الصنعة بالید. یقال خلق و اختلق اى افترى. خلق هم بر دروغ زبان افتد هم بر فعل دست. وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً هر دو معنى احتمال کند: بر دروغ زبان معنى انست که شما بر اللَّه دروغ مىگویید که مىگویید اوثان شرکاء خدااند، و بر معنى فعل دست قول مجاهد است که: تصنعون اصناما بایدیکم فتسمّونها آلهة و ذلک افک.
و برین قول معنى آنست که إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً و انتم تصنعونها و تنحتونها. خبر میدهد ربّ العزة از ابراهیم خلیل که قوم خود را گفت شما فرود از اللَّه بتانى را مىپرستید که خود ساختهاید و تراشیدهاید همان است که جایى دیگر گفت: أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ.
ثم قال: إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً اى لا یقدرون على ان یرزقوکم. یقال ملکت الشیء اذا قدرت علیه. و منه قول موسى: لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی اى لا اقدر الّا على نفسى و اخى و منه قول بنى اسرائیل: ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا، اى بقدرتنا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ اى سلوا اللَّه حوائجکم وَ اعْبُدُوهُ وحدوه وَ اشْکُرُوا لَهُ على ما انعم علیکم و هو المستحق للشکر و اعلموا انکم الیه و الى حکمه صائرون فى عواقب امورکم.
وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ هذا تسلیة للرسول (ص) و دعاء له الى الصبر و زجر لمخالفیه فیما فعلوه من التکذیب و الجحود. فقال، وَ إِنْ تُکَذِّبُوا یا معشر المشرکین رسولنا محمدا فیما دعاکم الیه فقد کذبت جماعات من قبلکم رسلها فیما دعتهم الیه من الحق فسبیلکم فى استحقاق العذاب سبیلهم. وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ، اى ان ترکهم ایمانهم لیس بنقص لک و لا ذنب لانّه لیس علیک الا تبلیغ ما اوحى الیک بلاغا مفهوما بیّنا. ثم ان لم یؤمنوا فانّ غائلة کفرهم عائدة الیهم، لا الیک. و الْبَلاغُ الْمُبِینُ الذى یبیّن لمن سمعه ما یراد به.
الم سبق الکلام فیه و وقوع الاستفهام بعده یدلّ على استقلالها و انقطاعها عمّا بعدها فى هذه السورة و غیرها من السور.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا هذا الکلام فى صورة الاستفهام لکنّه تقریع و توبیخ، و الناس هاهنا اصحاب رسول اللَّه الذین جزعوا من اذى المشرکین، و المعنى احسبوا و ظنّوا ان یهملوا و یقتصر منهم على ان یقولوا آمنّا، اى صدّقنا بما اخبرتنا و لا یمتحنون بما یظهر حقیقة ایمانهم من انواع الاختبار و الابتلاء، لا یصابون بشدائد الدنیا و اذى المشرکین، و انّما فتنوا لیظهر المخلص من المنافق و الصادق من الکاذب.
و قیل معناه اظن المؤمنون ان یهملوا فلا یؤمروا و لا ینهوا و لا یختبروا بشدائد الشرائع کالصّلاة و الصوم و الحج و الجهاد. و قیل لا یُفْتَنُونَ اى لا یعاملون معاملة المختبر و ذلک انّ اللَّه تعالى انّما یجازى عباده على ما یظهر منهم لا على ما یعلم منهم، فانّهم انّما یستحقون الجزاء على کسبهم و علم اللَّه لیس من کسبهم. و فائدة اخبار اللَّه تعالى بهذا ان یوطّن المکلف نفسه على ذلک المحن، فاذا نزل به الامر کان ذلک ایسر علیه.
در سبب نزول این هر دو آیت خلافست میان علماء تفسیر: شعبى گفت: قومى بودند در مکه بظاهر اقرار دادند باسلام و هجرت نکردند بمدینه تا اصحاب رسول با ایشان نوشتند که اقرار مجرد با سلام شما را بکار نیاید، و نپذیرند تا آن گه که هجرت کنید و برسول خدا پیوندید. ایشان برخاستند و قصد مدینه کردند. مشرکان مکه بر پى ایشان رفتند تا بر هم رسیدند و جنگ کردند. قومى از ایشان کشته شدند و قومى برستند. این دو آیت در شأن ایشان فرو آمد، و آن آیت که در سورة النحل است: ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ. مقاتل گفت در شأن مهجع بن عبد اللَّه فرو آمد، مولى عمر خطاب اوّل قتیلى از مسلمانان روز بدر او بود، رماه عامر بن الحضرمى بسهم فقتله. رسول خدا گفت آن روز: «سید الشهداء مهجع و هو اوّل من یدعى الى باب الجنّة من هذه الامة»
مادر و پدر و عیال وى زارى کردند چون خبر بایشان رسید ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را خبر کرد که: ناچار بمؤمنان رسد در دنیا بلا و مشقّت در ذات اللَّه جلّ جلاله و در کار دین. مجاهد گفت در شأن عمّار یاسر فرو آمد که مشرکان او را تعذیب میکردند و میرنجانیدند. پس ربّ العالمین تعزیت و تسلیت ایشان را آیت فرستاد: وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ باز نمود و بیان کرد که امتحان ایشان نه چیزى بدیع است، که خود با ایشان میرود، بلکه پیشینیان را همین بود از انبیا و مؤمنان، فمنهم من نشر بالمنشار و منهم من قتل. و ابتلى بنو اسرائیل بفرعون فکان یسومهم سوء العذاب. فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا فى ایمانهم وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ و اللَّه تعالى عالم بهم قبل الاختبار. مقاتل گفت: علم اینجا بمعنى رؤیت است و نظیر این در قرآن فراوانست و قال بعضهم معناه لیجازیّن الصادقین على صدقهم و الکاذبین على کذبهم و قیل لیمیّز اللَّه الصادقین من الکاذبین کقوله: لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. و قیل نزلت الآیة فى جماعة من المؤمنین و عدوا ان یجاهدوا مع النبى (ص)، فمنهم من انجز وعده و منهم من اخلف.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ یعنى الشرک أَنْ یَسْبِقُونا یعنى یعجزونا و یفوتونا فلا نقدر على الانتقام منهم ساءَ ما یَحْکُمُونَ بئس ما حکموا حین ظنوا ذلک، و موضع ما نصب، اى ساء حکما حکمهم کما تقول نعم رجلا زید.
و یجوز ان یکون رفعا على معنى ساء الحکم حکمهم.
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ یعنى من کان یرجو اللَّه فى یوم لقائه و یطمع فى ثوابه فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ الذى اجّله لبعث خلقه للجزاء من الثواب و العقاب لَآتٍ قریبا. و قیل معنى یَرْجُوا یخاف، اى من کان یخاف الموت و المصیر الى اللَّه و الى موضع المحاسبة و المجازاة فلیتقدم فى اصلاح اعماله بالتوبة، فان اجل اللَّه و هو اجل الموت الذى کتبه على جمیع عباده سیأتیه. و تلخیص الکلام انّ من یخشى اللَّه او یأمله فلیستعد له و لیعمل لذلک الیوم کما قال تعالى: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً. وَ هُوَ السَّمِیعُ لقول من قال آمنت الْعَلِیمُ بصدقه فیه و کذبه. و اکثر ما ترى فى القرآن من ذکر لقاء اللَّه و کذلک فى الحدیث، یراد به الساعة کقوله (ص): لقاؤک حق
و کقوله: لقى اللَّه و ما علیه خطیئة، و کقوله: ما منکم من احد الا و هو یلقى اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان هذا و امثاله.
وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ اى من جاهد نفسه بالصبر على طاعة اللَّه و جاهد الکفّار بالسیف و جاهد الشیطان بدفع وساوسه فانّما یجاهد لنفسه، له ثوابه و منفعته. إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ لم یأمرهم بالطاعة لحاجة منه الیها، ثم بیّن انّ النفع فیها یرجع الى المطیع.
فقال تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، یعنى من آمن باللّه و رسله و اطاع اللَّه فیما امره به فان اللَّه مع غناه عنه و عن اعماله یکافیه على اعماله بتکفیر السیّئات. و التکفیر اذهاب السیئة و ابطالها بالحسنة ثم یتفضّل علیه بالثواب فذلک قوله: وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ، یعنى باحسن اعمالهم و هو طاعة اللَّه و اداء الفرائض. و قیل معناه: و لنعطینّهم اکثر ما عملوا و احسن، اى بالواحد عشر او بالواحد سبعین، کما قال تعالى: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها و انّما قال أَحْسَنَ لانّ المباحات من الحسنات و لا یثاب علیها.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً اى برّا بهما و عطفا علیهما، و المعنى اوصیناه فیما انزلناه من الکتب على رسلنا ان یفعل بوالدیه ما یحسن. و قیل وصینا الزمنا و نصب حُسْناً على المصدر، تقدیره بان یحسن حسنا.
وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اى ما لیس لک به حجّة، لانّ الحجة طریق العلم، فَلا تُطِعْهُما. و جاء فى الحدیث: لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق.
ثم اوعد بالمصیر الیه فقال: إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اخبرکم بصالح اعمالکم و سیئها فاجازیکم علیها. این آیت در شأن سعد بن ابى وقّاص فرو آمد و مادر وى: حمنة بنت ابى سفیان بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف، چون سعد مسلمان شد مادر وى سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد و از آفتاب با سایه نشود تا انگه که سعد از دین محمد باز گردد. پس سه روز بآفتاب نشست و طعام و شراب نخورد تا سعد گفت: یا امّاه اگر ترا هفتاد جانست، یکان یکان بینم که بیرون همىآید از گرسنگى و تشنگى، من از دین محمد بازنگردم. سعد این قصه با رسول خدا بگفت. جبرئیل آمد و این آیت آورد. رسول خدا گفت اللَّه تعالى چنین میفرماید که نفع دنیا از ایشان بازمگیرید امّا بشرک ایشان را فرمان مبرید.
اینست که ربّ العالمین گفت: فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ، معنى آنست که در شرک مادر و پدر را فرمان مبرید که شما را با ایشان بنخواهند گذاشت، شما را باز من باید گشت.
عن بهز بن حکیم عن ابیه عن جده، قال قلت: یا رسول اللَّه من ابرّ؟ قال: امّک قلت: ثم من؟ قال: ثم امّک. قلت: ثم من؟ قال: ثم امک. قلت: ثم من؟ قال: ثم اباک ثم الاقرب فالاقرب.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة تحت اقدام الامّهات».
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ اى فى زمرتهم و جملتهم، و قیل فى مدخل الصالحین، و هو الجنّة. و گفتهاند فِی اینجا بمعنى مع است و صالحین انبیاءاند. و قد مدح اللَّه عزّ و جلّ طائفة من الرسل فى القرآن بالصلاح، و هو من غایة ما یمدح به العباد. و نظیر الآیة قوله: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ الآیة.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ اى اذا اصیب بمکروه فى سبب اظهار دین اللَّه جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعذاب اللَّه، اى ترک الایمان خوفا من عذاب الناس کما ینبغى ان یترک الکفر خوفا من عذاب اللَّه، فعدل عذاب الدنیا، الذى هو ساعة، بعذاب اللَّه الذى هو باق و لا ینقطع. قال الزجاج: جزع من عذاب الناس و لم یصبر علیه فاطاع الناس کما یطیع اللَّه من یخاف عذابه. معنى آنست که از مردمان قومىاند که بزبان میگویند: آمَنَّا بِاللَّهِ، اظهار ایمان بزبان مىکنند امّا ایمان در دل ایشان راسخ نگشته و ثابت نشده و ایشان منافقاناند که از عذاب مردم چنان ترسند که از عذاب اللَّه باید ترسید. چون بلائى و رنجى از مردم بایشان رسد بسبب اظهار ایمان، ایشان از ایمان باز پس آیند و با کفر شوند و ندانند که عذاب اللَّه نه چون عذاب مردمان است: عذاب مردمان یک ساعت بود و آخر بسر آید و عذاب اللَّه جاوید بود که بسر نیاید. و انگه این منافقان چون وا مؤمنان رسند و مؤمنان را فتحى و دولتى و غنیمتى بود گویند: إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ على عدوکم و کنّا مسلمین و انّما اکرهنا على ما قلنا فاعطونا نصیبا من الغنیمة. گویند نصیب غنیمت بما دهید که ما هم چون شما گرویدگانیم و اگر بخلاف ایمان چیزى گفتهایم باکراه گفتهایم. ربّ العالمین ایشان را دروغزن کرد، گفت: أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ من الایمان و النفاق.
وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا صدقوا فثبتوا على الاسلام عند البلاء، و لیعلمنّ المنافقین بترک الاسلام عند البلاء و قال ابن عباس نزلت فى المؤمنین الذى اخرجهم المشرکون معهم الى بدر فارتدوا و هم الذین نزلت فیهم: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ و قیل نزلت فى عیاش بن ابى ربیعة المخزومى حین اسلم فخاف على نفسه و خرج فردّه اخواه لامّه ابو جهل و الحارث ابنا هشام و لم یزالا یعذّبانه حتى رجع الى الکفر فلمّا نزل قوله: جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ هاجر مع رهط کانوا یعذّبون فاسلم و حسن اسلامه و هم الذین کان رسول اللَّه (ص) یدعو لهم اذا قنت و یقول: «الهم نجّ المستضعفین بمکة» فانجاهم اللَّه. و قال بعض العلماء نسخت هذه الایة قوله عزّ و جلّ: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ الایة.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا من قریش لِلَّذِینَ آمَنُوا منهم اتَّبِعُوا سَبِیلَنا اى کونوا على مثل ما نحن علیه من التکذیب بالبعث بعد الممات و جحود الثواب و العقاب على الاعمال فانکم ان اتبعتم سبیلنا فى ذلک فبعثتم و جوزیتم على الاعمال نتحمّل آثام خَطایاکُمْ عنکم حینئذ قوله: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ لفظه امر و معناه جزاء، و المعنى ان اتبعتم سبیلنا حملنا خطایاکم. و قیل هو جزم بالامر کانّهم امروا انفسهم بذلک فاکذبهم اللَّه عزّ و جلّ، فقال و ما هم بحاملین من خطایاهم مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فیما قالوا من حمل خطایاهم.
گفتهاند این سخن ابو سفیان گفت و امیة بن خلف با عمر بن الخطاب گفتند او را که اگر در دین ابا و اجداد خود بودن و بر آن پائیدن تبعهاى خواهد بود ما آن تبعه از تو بر خود گیریم تا تو از ان برى شوى. ربّ العالمین ایشان را بر ان سخن دروغ زن کرد، گفت: ایشان دروغ میگویند و از گناهان و تبعات هیچکس هیچ چیز بر ندارند.
آن گه گفت: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ یعنى لیحملنّ اثقال انفسهم و اثقال من اضلّوهم و لا ینقصون من اثقال المحمولین عنهم شیئا و ذلک انهم یعاقبون على کفرهم و یزادون عذابا لدعاء غیرهم الى الکفر لانّ الدعاء الى الکفر کفر، لانّ احدا لا یعذّب لذنب غیره. فتأویل الآیتین: انّ الکافر لا یحمل اثقال المرید حملا یخفّف ظهورهم منها و یبرّئ رقابهم و لکن یحمل الکافر مثل اثقال من اضلّه و لا ینقص من اثقاله و هو قوله عزّ و جلّ: لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کاملة یوم القیمة و من اوزار الذین یضلّونهم بغیر علم. و روى الحسن البصرى مرسلا عن رسول اللَّه (ص) قال: ایّما داع دعا الى هدى فاتبع علیه و عمل به فله اجور الذین اتبعوه و لا ینقص ذلک من اجورهم شیئا و ایّما داع دعا الى ضلالة فاتبع علیها و عمل بها فعلیه مثل اوزار الذین اتبعوه لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا ثم قرأ الحسن: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ. و قال (ص): «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها لا ینقص ذلک من اجورهم، و من سنّ سنّة سیّئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا».
وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ من دعائهم الى الکفر اى یسألون سؤال توبیخ و تقریع لم فعلوه و باىّ حجة ارتکبوه، کما قال تعالى وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً از ابن عباس روایت کردهاند که نوح (ع) چون نبوّت و بعثت بوى پیوست چهل ساله بود و هزار سال کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود و بعد از طوفان شصت سال بزیست تا از نژاد وى مردم بسیار شدند جمله عمر وى هزار سال و پنجاه سال بود. و یروى عن ابن عباس ایضا موقوفا و مرفوعا انّ نوحا ارسل الى قومه و هو ابن ماتین و خمسین سنة و عاش بعد الطوفان مائتین و خمسین سنة.
باین قول عمر وى هزار و چهارصد و پنجاه سال بود و بقول عکرمه هزار و هفتصد سال عمر وى بود، و این آیت تحقیق آنست که ربّ العزّة گفت و لقد فتنا الذین من قبلهم یعنى و لقد بعثنا نوحا من قبل بعثتنا ایاک، فأقام فى قومه هذه المدة المدیدة یدعوهم الى دین اللَّه. فلم یقبل منه ذلک الّا القلیل الذین ذکرهم اللَّه فى قوله: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ. فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ الطوفان کل شرّ عام یطیف بالناس من مطر دائم او موت جارف او طاعون او جدرى او حصبة او مجاعة، و هو فى هذه الایة الغرق، و قیل سماه طوفانا لانّ الماء فى ذلک الیوم طاف فى جمیع الارض.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ من الغرق وَ جَعَلْناها یعنى السفینة آیَةً لِلْعالَمِینَ سفینة نوح کانت اوّل سفینة فى الدنیا فابقیت السفن آیة و عبرة للخلق و علامة من سفینة نوح. و هو قوله عز و جلّ: وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً و قیل معناه جعلنا نجاة من فى السفینة من الغرق دلالة یستدل بها على صدق نوح و قیل جعلنا العقوبة آیة اى عظة للعالمین یعظون بها.
وَ إِبْراهِیمَ یعنى و اذکر ابراهیم إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ، اعْبُدُوا اللَّهَ وحده، وحدّوه و لا تعبدوا غیره وَ اتَّقُوهُ اى اتقوا عذابه فى مخالفة امرى ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اى ما امرتکم به خیر لکم إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الخیر و الشر.
إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً إِنَّما فى قوله: إِنَّما کافة، و لیست بمعنى الذى، و الوثن ما کان من الحجارة و ما لا صورة له، و الصنم ما کان له صورة وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً الافک اسوء الکذب، و الخلق یکون باللسان من قول الکذب او الصنعة بالید. یقال خلق و اختلق اى افترى. خلق هم بر دروغ زبان افتد هم بر فعل دست. وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً هر دو معنى احتمال کند: بر دروغ زبان معنى انست که شما بر اللَّه دروغ مىگویید که مىگویید اوثان شرکاء خدااند، و بر معنى فعل دست قول مجاهد است که: تصنعون اصناما بایدیکم فتسمّونها آلهة و ذلک افک.
و برین قول معنى آنست که إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً و انتم تصنعونها و تنحتونها. خبر میدهد ربّ العزة از ابراهیم خلیل که قوم خود را گفت شما فرود از اللَّه بتانى را مىپرستید که خود ساختهاید و تراشیدهاید همان است که جایى دیگر گفت: أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ.
ثم قال: إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً اى لا یقدرون على ان یرزقوکم. یقال ملکت الشیء اذا قدرت علیه. و منه قول موسى: لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی اى لا اقدر الّا على نفسى و اخى و منه قول بنى اسرائیل: ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا، اى بقدرتنا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ اى سلوا اللَّه حوائجکم وَ اعْبُدُوهُ وحدوه وَ اشْکُرُوا لَهُ على ما انعم علیکم و هو المستحق للشکر و اعلموا انکم الیه و الى حکمه صائرون فى عواقب امورکم.
وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ هذا تسلیة للرسول (ص) و دعاء له الى الصبر و زجر لمخالفیه فیما فعلوه من التکذیب و الجحود. فقال، وَ إِنْ تُکَذِّبُوا یا معشر المشرکین رسولنا محمدا فیما دعاکم الیه فقد کذبت جماعات من قبلکم رسلها فیما دعتهم الیه من الحق فسبیلکم فى استحقاق العذاب سبیلهم. وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ، اى ان ترکهم ایمانهم لیس بنقص لک و لا ذنب لانّه لیس علیک الا تبلیغ ما اوحى الیک بلاغا مفهوما بیّنا. ثم ان لم یؤمنوا فانّ غائلة کفرهم عائدة الیهم، لا الیک. و الْبَلاغُ الْمُبِینُ الذى یبیّن لمن سمعه ما یراد به.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ تو پیش از این هیچ نامهاى نخواندى وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ و بدست خویش هرگز ننوشتى إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (۴۸) اگر چنان بودى که تو نویسنده بودى آن گه در گمان افتادندى کژراهان و کژروان.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بىگمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش دادهاند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکاناند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیانکاراناند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کردهاید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفههاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مىکنند، وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مىسپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مىبرگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مىگستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمىیابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمىبینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بىبیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مىگروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مىشوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغزن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بىگمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش دادهاند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکاناند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیانکاراناند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کردهاید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفههاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مىکنند، وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مىسپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مىبرگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مىگستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمىیابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمىبینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بىبیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مىگروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مىشوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغزن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الروم مکّى است سه هزار و پانصد و سى و چهار حرف. و هشتصد و نوزده کلمت، و شصت آیت. جمله بمکه فرو آمده، مگر یک آیت: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ الى آخر الآیة. و درین سورت منسوخ نیست مگر یک آیت در آخر سورت: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ نسختها آیة السّیف. و گفتهاند: فَاصْبِرْ این کلمه منسوخ است، و إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ محکم است، باقى آیت: وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ منسوخ است. و در فضیلت سورت ابىّ کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الروم کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل ملک سبّح للَّه بین السماء و الارض و ادرک ما ضیّع فى یومه و لیلته.
الم قسم و قد ذکرنا فیما سبق شرحه، و جواب القسم لقد مضمر فیه، تقدیره: لقد غلبت الروم و قد مما یضمر کما قال او جاءوکم حصرت صدورهم، و الغلبة الاستعلاء على القرن بما یبطل مقاومته فى الحرب، و الغلب مصدر تقول: غلبت غلبا، و طلبت طلبا. و الغلب و الغلبة واحد، کقولک: جلبا و جلبة و قیل هو الغلبة فحذفت التّاء منه کما حذفت من قوله: وَ أَقامَ الصَّلاةَ و انما هو اقامة و الروم جمع رومى کفارسى و فرس. فِی أَدْنَى الْأَرْضِ یعنى فى اقرب ارض الحجاز منهم و هى اذرعات و بصرى فهى ادنى الشام الى ارض العرب. و البضع اسم للثلاث و الخمس و السّبع و التسع. و معنى الایة غلبت فارس الروم فى اقرب ارض من ارض الشام الى ارض العرب. و قیل الى ارض فارس و هى ارض الجزیرة و قیل هى ارض الاردن و فلسطین، وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ اى الرّوم من بعد غلبة فارس ایّاهم، سَیَغْلِبُونَ فارس فیما دون عشر سنین.
سبب نزول این آیت بر قول جمهور مفسران آنست که میان اهل فارس و اهل روم قتالى رفت و مشرکان مکه میل داشتند بعجم که اهل پارس بودند و میخواستند همیشه که ایشان را بر روم غلبه باشد و نصرت، از بهر آن که ایشان را کتاب نبود و اوثانپرست بودند، هم چون ایشان اصنامپرست، و مسلمانان غلبه و نصرت روم میخواستند بر پارس، از بهر آن که اهل روم اهل کتاب بودند.
و قصه آن قتال که میان روم و پارس رفت آن بود که کسراى پارس لشکرى انبوه فرستاد بروم و مردى را بر ایشان سالار و مهتر کرد نام وى شهربراز، و قیل شیر براز، و قیصر روم لشکرى نام زد کرد بقتال ایشان و مردى را بر ایشان امیر کرد، نام وى بخنّس، هر دو لشکر به اذرعات بهم رسیدند یا بزمین جزیره یا بطرف شام، بر اختلاف اقوال علما و پارسیان بر رومیان در آن قتال غلبه کردند. آن خبر بمکه رسید مسلمانان را ناخوش آمد و دل تنگ گشتند و کافران شاد شدند و شماتت کردند و با مسلمانان گفتند به شماتت که اهل کتاب شمااید و ایمن نشستگان در خانمان ماایم، بنگرید که برادران ما از عجم با رومیان چه کردند؟ اگر شما با ما قتال کنید ما همان کنیم و بر شما غلبه کنیم، رب العالمین این آیت فرستاد: غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ میگوید: پارسیان بر رومیان غلبه کردند و تا نه پس روزگار رومیان بر پارسیان غلبه کنند. ابو بکر صدیق برخاست و در انجمن کفار گفت: شادى چه کنید و شماتت چه نمائید عن قریب بینید که رومیان بر پارسیان غلبه کنند و بر ایشان نصرت یابند پیغامبر ما چنین گفت از وحى پاک و پیام راست. ابىّ بن خلف الجمحى گفت: کذبت دروغ مىگویى، و این نتواند بود. بو بکر گفت: انت اکذب یا عدوّ اللَّه، اى دشمن خداى دروغ تو گویى و از هر کس دروغزنتر تویى. آن گه گفتند تا گروبندیم بده شتر، عقد مراهنت ببستند تا مدت سه سال. و در آن وقت عقد مراهنت بستن و قمار باختن حلال بود، و آیت تحریم قمار از آسمان نیامده بود، پس ابو بکر صدیق آن قصه با رسول خدا بگفت. رسول (ص) گفت مرا چنین گفتند که تا بضع سنین و بضع از سه باشد تا بنه رو در مدت بیفزاى و در مال بیفزاى. بو بکر رفت و شتران بصد کرد تا بنه سال، و این عقد ببستند و هر یکى را کفیلى فرا داشتند و در ضمان یکدیگر شدند. پس غزاء احد پیش آمد و ابى خلف بدست رسول خدا کشته شد و بعد از آن روز حدیبیه سال هفتم، از وقت مراهنت خبر رسید بمکه که اهل روم غلبه کردند بر اهل پارس و دیار و اوطان ایشان بدست فرو گرفتند، و شهرستان رومیه آن گه بنا کردند و بو بکر صدیق آن صد شتر از ورثه ابىّ بستد و پیش مصطفى آورد رسول خدا گفت تصدّق به. ابو بکر آن همه بصدقه داد بفرمان رسول صلوات اللَّه علیه بو سعید خدرى گفت: روز بدر بود که روم بر پارس ظفر یافتند و ما که مسلمان بودیم بر مشرکان ظفر یافتیم. رب العزّة آن روز اهل کتاب را بر مجوس نصرت داد و اهل اسلام را بر مشرکان نصرت داد و بو بکر صدیق در آن یک روز هم مال غنیمت برداشت از مشرکان و هم مال مراهنت از ورثه ابىّ خلف.
اما سبب غلبه رومیان بر پارسیان بر قول عکرمه و جماعتى مفسّران آن بود که: شهربراز بعد از آن که بر روم غلبه کرد پیوسته در دیار و بلاد روم خرابى میکرد و ایشان را مقهور میداشت. فرّخان برادر شهربراز روزى نشسته بود در مجلس شراب و با حریفان خویش گفت: لقد رأیت کانّى جالس على سریر کسرى من بخواب چنان دیدم که بر سریر کسرى نشسته بودم این سخن به کسرى رسید، در خشم شد و نامه نبشت به شهربراز که: چون نامه من بتو رسد فرّخان را سیاست کن و سر وى بمن فرست. شهربراز جواب کسرى نبشت که فرّخان مردى است مبارز، لشکر شکن و ترا هر وقت بکار آید، خاصّه در جنگ دشمن، اگر دل با وى خوش کنى و قتل وى نپسندى مگر صواب باشد. کسرى جواب وى نبشت که در لشکر من امثال وى بسیار است تو فرمان بردار باش و بتعجیل سر وى بمن فرست. شهربراز بعبارتى دیگر همان جواب نبشت و فرمان وى بقتل فرخان بکار نداشت. کسرى را خشم بر خشم زیادت شد و بریدى فرستاد بر اهل پارس که شهربراز را معزول کردم و فرّخان را بجاى وى نشاندم، او را والى خود دانید و طاعت دار باشید. و ملطفهاى داد به آن برید و گفته بود که چون فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان ملطفه برخواند، نبشته بود که: شهربراز را وقتى هلاک کن که ملطفه بر خوانى. فرّخان، شهربراز را حاضر کرد تا او را سیاست کند بفرمان کسرى شهربراز گفت یک ساعت مرا زمان ده تا وصیت نامهاى بنویسم. سفط بخواست و سه صحیفه بیرون آورد، در معنى مراجعت وى با کسرى بسبب قتل فرّخان، گفت: سه نوبت بقتل فرّخان مرا فرمان آمد و هر بار مراجعت وى میکردم و تو بیک ملطفه مرا هلاک خواهى کرد؟ فرخان آن ساعت از تخت ملک برخاست و ملک با شهربراز تسلیم کرد، و آن حال و قصه بپوشیدند.
و شهربراز نامه نبشت بقیصر روم که مرا بتو حاجتى است که به پیغام و نامه راست نمیآید و میخواهم که بنفس خود ترا بینم، فلان روز فلان جایگاه حاضر شو، تو با پنجاه مرد رومى و من با پنجاه مرد پارسى هم چنان کردند، و بر هم رسیدند و دو ترجمان در میان داشتند که سخن ایشان بر یکدیگر بیان میکردند. شهربراز گفت: هر چه از ما بشما رسید از غلبه و نصرت و تخریب دیار و بلاد همه سبب من بودم و برادرم فرخان و آن همه از کید و حیلت ما و از شجاعت و قوّت ما بشما رفت و کسرى بما حسد برد و خواست که ما را بدست یکدیگر هلاک کند. اکنون ما از وى برگشتیم و او را خلع کردیم. و با تو دست یکى خواهیم داشت تا بجنگ او رویم و او را مقهور و مخذول کنیم. قیصر آن حال به پسندید، و با وى عهد بست آن گه با یکدیگر گفتند که رازى که میان دو تن رود تا آن گه سرّ باشد که از دو شخص در نگذرد، چون از دو شخص درگذشت ناچاره آشکارا شود، یعنى که این دو ترجمان را هلاک باید کرد، و ایشان را هلاک کردند. و از آنجا بازگشتند و بقتال اهل پارس شدند. و رب العالمین ایشان را بر پارس نصرت داد و بر ایشان غلبه کردند. اینست که رب العزّة گفت: وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ.
و فى هذه الآیة دلالة على صحة نبوّة النبى (ص) و انّ القرآن من عند اللَّه عز و جل لانّه اخبر عمّا سیکون، ثم وجد المخبر على ما اخبر به. لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ هما مرفوعان على الغایة، و المعنى من قبل دولة الروم على فارس و من بعدها فاىّ الفریقین کان لهم الغلبة فهو بامر اللَّه و قضائه و قدره. و قیل للَّه المشیّة التّامة و الارادة النافذة من قبل هذه الوقائع و من بعدها، فیرزق الظفر من شاء و یجعل الدّبرة على من شاء. و قیل للَّه الامر من قبل کل شىء و من بعد کل شىء وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ یعنى یوم یغلب الروم فارس یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ لانّ ذلک وقع یوم بدر و کان المؤمنون فى الغنیمة و الظفر بالاعداء و الاسر و الفداء. یعنى آن روز که روم بر پارس غلبه کردند روز بدر بود که مؤمنان و مسلمانان بنصرت اللَّه شاد بودند که هم غنیمت بود و هم ظفر بر دشمن، و هم فداء اسیران و قیل فرح المؤمنون انّما کان بتحقیق اللَّه ما وعدهم و تصدیق رسوله (ص) لانّه اخبرهم بما سیکون فکان کما اخبر و کان ذلک معجزة للنبى (ص). و قیل. یفرح المؤمنون بنصر اللَّه تعالى النّبی بقتل الکفار و بعضهم بعضا فیکون فرحهم واقعا بهلاک بعض الکفار لا بظهور الکفار کما یفرح بقتل الظالمین بعضهم بعضا. و قیل یفرح المؤمنون بغلبة اهل الکتاب المشرکین و خروجهم من بیت المقدس و کان احدى آیات نبوّته. و قیل تمّ الکلام على قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ثم استأنف فقال: بنصر اللَّه ینصر من یشاء یعنى اولیاؤه، فیکون الباء متصلا بینصر، وَ هُوَ الْعَزِیزُ فى الانتقام من الکفّار الرّحیم فى التمکین و النصر للمؤمنین.
قال رسول اللَّه (ص): «فارس نطحة او نطحتان ثم لا فارس بعدها ابدا و الروم ذات قرون کلّما ذهب قرن خلف قرن هیهات الى آخر الابد».
وَعْدَ اللَّهِ نصب على المصدر اى وعد وعده، فلا یخلفه، و هو راجع الى قوله: سَیَغْلِبُونَ، یعنى هذا الذى اخبرتک به ایها النبىّ من نصرة الروم على اهل فارس، هو وعد وعد اللَّه ذلک حقا، و هو ینجزه لهم. و یجوز ان یکون راجعا الى قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ لانّه وعد المؤمنین النصر على الکافرین وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ صحة وعده و هم الکفار الذین لا یصدّقون بانّ هذا الخبر من عند اللَّه.
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا اى یعلمون ما یشاهدونه فعل الحیوانات، وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ، لا یستدلون بما یشاهدونه على ما غاب عنهم فعل العاقل الممیّز، و قیل یَعْلَمُونَ امر معاشهم و زراعاتهم و تجاراتهم و وجوه اکتسابهم وَ هُمْ عَنِ امر آخرتهم و ما لهم فیها من النّجاة من عقاب اللَّه غافِلُونَ لا یتفکرون فیها. فغفلة المؤمنین بترک الاستعداد لها و غفلة الکافرین بالجحود بها. قال الحسن: بلغ و اللَّه من علم احدهم انه ینقر الدرهم بیده فیخبرک بوزنه و لا یحسن یصلّى.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ هذا من بسط القرآن فانّ التفکر لا یکون الّا فى النفس. و قیل معناه أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی خلق أَنْفُسِهِمْ لیخرجوا عن الغفلة.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا لیعلموا انّهم یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ فیعرفوا بدایع صنع اللَّه فیها فیعلموا من ذلک انّ اللَّه عزّ و جل لم یخلق السماوات و الارض و ما فیهما من العجائب عبثا، و انّما خلقها بقوله الحق و لاقامة الحق یعنى لاقامة الثواب و العقاب على العمل. و قیل بالحق یعنى بالحکمة لیعتبر بها عباده و یستدلوا على وحدانیّته و قدرته وَ أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى الى اجل مسمى اذا بلغ ذلک الاجل افناهما للجزاء فاعلم اللَّه تعالى انّ الذى خلقهم و لم یکونوا شیئا ثم صرفهم احوالا و ثارات حتى صاروا رجالا، قادر ان یعیدهم بعد فنائهم خلقا جدیدا، ثم یجازى المحسن منهم باحسانه و المسىء باساءته، لانّه العدل لا حیف فى حکمه و لا جور، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ یعنى الکفار، بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ، اى بالبعث بعد الموت لجاحدون.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ او لم یسافروا هؤلاء الکفار فى ارض اللَّه فَیَنْظُرُوا الى آثار من قبلهم من الامم، فیعتبروا. و قیل معنى ینظروا یتعرفوا، کقوله: فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى طَعاماً. و قیل معناه فیعلموا کقوله:وْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ و انّما امرهم بالمسیر فى الارض لمشاهدة آثار المهلکین قبلهم لمّا عصوا لیزول عنهم الشکّ، عن صدق ما یخبر عنهم، و الکلام عند قوله مِنْ قَبْلِهِمْ تامّ ثم استأنف الخبر عن صفاتهم فقال: کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً اى الامم الماضیة کانوا اشدّ قوة من قریش وَ أَثارُوا الْأَرْضَ، اى قلبوا وجه الارض لاستنباط المیاه و استخراج المعادن و القاء البذور فیها للزّراعة، و الاثارة تحریک الشیء حتى یرتفع ترا به وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها فیه ثلاثة اوجه: احدها من العمر، اى یقواهم فیها اکثر من بقاء هؤلاء، و التقدیر: عمروا فیها و الثانى من العمرى، اى سکنوا فیها، کقوله: وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها، اى استسکنکم و الثالث من العمارة، اى عمروا الارضین بالغراس و الزّراعة. و انّما قال ذلک لانّه لم یکن لاهل مکة حرث و زرع. وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فلم یؤمنوا فاهلکهم اللَّه، فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ، للظلم ثلاثة اوجه: وضع الشّىء فى غیر موضعه، و اخذ الشیء قبل وقته، و النقصان. و قوله: فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ اجتمع فیه المعانى الثلاثة، اى لم یأخذهم قبل وقت اخذهم و لا ینقص عنهم شیئا ممّا قدّر من ارزاقهم و لا وضع العذاب فى غیر موضعه، وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بایرادها موارد الهلاک. ثم کان معطوف على خبر متروک، اى جاءتهم رسلهم فکذّبوهم و امهلوا.
ثُمَّ کانَ عاقبتهم الهلاک. و السُّواى. مصدر، کالرجعى و البشرى. و هى تأنیث الاسواء کالاکبر و الکبرى. و هى الخلّة التی تسوء صاحبها عند ادراکه ایّاها و هى النّار. و قیل السّوأى اسم لجهنّم، کما انّ الحسنى اسم للجنّة. قرأ اهل الحجاز و البصرة» عاقبة» بالرفع، اى ثم کان آخر امر هم السوأى، و قرأ الآخرون بالنصب، على خبر کان و تقدیره: ثم کان السوأى عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا. و معنى اساؤا اى اشرکوا، و معنى ان کذّبوا، لان کذّبوا او بان کذّبوا بآیات اللَّه. و قیل تفسیر السّوأى بعده، و هو قوله، أَنْ کَذَّبُوا یعنى ثم کان عاقبة المسیئین. التکذیب حملهم تلک السیّئات على أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ.
اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فى الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ فى الآخرة. تقول بدأ یبدأ بدأ و ابتداء یبتدى ابتدا و الابتداء نقیض الانتهاء و البدؤ نقیض العود ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ لفصل القضاء بینهم لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى قرأ ابو بکر و ابو عمرو یرجعون بالیاء و آخرون بالتّاء.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ییأس المشرکون، من جمیع الخیرات و من شفاعة الشافعین: و قیل ینقطع کلامهم و حجتهم و یفتضحون.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ اضاف الشّرکاء الیهم على معنى انّهم کانوا یجعلون لها قسطا من اموالهم، و یرون بذلک لها حقا فیما یملکون، فنسبها الى انّهم شرکاؤهم فى اموالهم و المعنى لم یکن لهم من اصنامهم التی عبدوها لیشفعوا شفعاء، وَ کانُوا یعنى یکونون. و جاء بلفظ الماضى کاکثر الفاظ القیامة، بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ اى جاحدین متبرین یتبرّءون منها متبرّا منهم کقوله: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ، هذا التفرّق مفسّر فى قوله، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ و هو تفسیر قوله: یَصَّدَّعُونَ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً وَ امْتازُوا الْیَوْمَ. قال مقاتل: یتفرّقون بعد الحساب الى الجنّة و النار، فلا یجتمعون ابدا، ثم بیّن على اىّ وجه یتفرقون.
فقال تعالى: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ و هى البستان الذى فى غایة النضارة، و الخضرة. یُحْبَرُونَ یسرّون، و الحبرة السرور و قال ابن عباس: یکرمون، تقول حبره اى اکرمه. و قیل ینعمون. و الحبرة فى اللغة کل نعمة حسنة و التحبیر التحسین الذى یسّر به، و منه قیل للمداد حبر لانّه یحسن به الاوراق، و للعالم حبر لانّه یتخلّق بالاخلاق الحسنة. و قیل هو السماع فى الجنّة یعنى یتنعّمون و یتلذّذون بسماع الغناء. قال الاوزاعىّ: اذا اخذ فى السّماع لم تبق فى الجنّة شجرة الّا وردت. و قال لیس احد من خلق اللَّه احسن صوتا من اسرافیل فاذا اخذ فى السّماع قطع على اهل سبع سماوات صلوتهم و تسبیحهم. و انّما قال فِی رَوْضَةٍ بالتنکیر لانّ المراد کل واحد منهم بمنزلة رجل فى روضة مونقة لطیب ما فیه، و حسنه و خصّ الرّوضة بالذکر لانّه لیس عند العرب شىء احسن منظرا و لا اطیب نشرا من الرّیاض.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة مائة درجة، ما بین کلّ درجتین منها کما بین السّماء و الارض، و الفردوس اعلاها سمّوا، و اوسطها محلا و منها یتفجّر انهار الجنّة، و علیها یوضع العرش یوم القیامة، فقام الیه رجل فقال یا رسول اللَّه انّى رجل حبّب الىّ الصوت فهل فى الجنّة صوت حسن؟ قال: «اى و الذى نفسى بیده انّ اللَّه سبحانه لیوحى الى شجرة فى الجنّة ان اسمعى عبادى الذین اشتغلوا بعبادتى و ذکرى عن عزف البرابط و المزامیر، فترفع صوتا لم تسمع الخلائق مثله قط من تسبیح الرّب و تقدیسه».
و روى انّ اعرابیّا قال یا رسول اللَّه هل فى الجنّة من سماع؟ قال: نعم یا اعرابى انّ فى الجنّة لنهرا حافتاه الأبکار من کلّ بیضاء خوصانیّة یتغنین باصوات لم تسمع الخلائق بمثلها قط، فذلک افضل نعیم اهل الجنّة.
و سئل ابو هریرة هل لاهل الجنّة من سماع؟ قال نعم شجرة اصلها من ذهب و اغصانها فضّة و ثمرتها اللؤلؤ و الزبرجد و الیاقوت، یبعث اللَّه سبحانه و تعالى ریحا فتحکّ بعضها بعضا فما سمع احد شیئا احسن منه.
قوله تعالى: وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ یعنى بآیات القرآن و البعث بعد الموت، فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ الاحضار انما یکون على اکراه فیجابه على کرهه. اى یحضرون العذاب فى الوقت الذى یحبر فیه المؤمنون فى الرّوضات من الجنان.
فَسُبْحانَ اللَّهِ اى سبّحوا اللَّه، و معناه صلّو اللَّه فهو مصدر موضوع موضع الامر کقوله: فَضَرْبَ الرِّقابِ و السبحة الصلاة و منه سبحة الضحى، فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ، اى صلّو اللَّه حین تدخلون فى المساء، و هو صلاة المغرب و العشاء وَ حِینَ تُصْبِحُونَ اى حین تدخلون فى الصباح و هو صلاة الصبح.
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قال ابن عباس: یحمده اهل السماوات و الارض و یصلّون، وَ عَشِیًّا اى صلّوا اللَّه عشیّا، یعنى صلاة العصر وَ حِینَ تُظْهِرُونَ تدخلون فى الظهیرة، و هو صلاة الظهر. قال نافع بن الازرق لابن عباس: هل تجد الصلوات الخمس فى القرآن قال نعم، و قرأ هاتین الآیتین و قال جمعت الایة الصلوات الخمس و مواقیتها، و حمل بعض المفسرین على التسبیح القولى، فقالوا تفسیر الایة: قولوا سبحان اللَّه فى صلواتکم المفروضة فى هذه الاوقات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال حین یصبح و حین یمسى: سبحان اللَّه و بحمده مائة مرّة، لم یأت احد یوم القیمة با فضل ممّا جاء به الّا احد قال او زاد علیه
و قال (ص): من قال سبحان اللَّه و بحمده فى یوم مائة مرّة حطّت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و قال (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم و عن ابن عباس عن النبىّ (ص) قال: من قال حین یصبح: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ الى قوله وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ ادرک ما فاته فى یومه و من قالها حین یمسى ادراک ما فاته فى لیلته.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه: «من سرّه ان یکال له بالقفیز الاوفى فلیقل: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ الى قوله: وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ هذه الآیات الثلاث من سورة الروم و آخر سورة الصافات دبر کل صلاة یصلّیها کتب له من الحسنات عدد نجوم السّماء و قطر المطر و عدد و رق الشجر و عدد تراب الارض، فاذا مات اجرى له بکل حسنة عشر حسنات فى قبره و کان ابرهیم خلیل اللَّه یقولها فى کل یوم و لیلة ست مرّات.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى یخرج البشر الحىّ من النطفة المیتة و یخرج النطفة المیتة من البشر الحىّ. و قیل یخرج الکافر من المؤمن و المؤمن من الکافر.
و فى بعض الاخبار یخرج النخلة من النّواة و النّواة من النخلة و الحبّة من السنبلة و السنبلة من الحبّة، وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فیخرج نباتها و زروعها و ثمارها و اشجارها بعد خرابها و جدوبها کذلک یحییکم بعد مماتکم فیخرجکم احیاء من قبورکم الى موقف الحساب، وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ قرأ حمزة و الکسائى تُخْرَجُونَ بفتح التّاء و ضم الرّاء و قرأ الباقون بضمّ التّاء و فتح الرّاء.
الم قسم و قد ذکرنا فیما سبق شرحه، و جواب القسم لقد مضمر فیه، تقدیره: لقد غلبت الروم و قد مما یضمر کما قال او جاءوکم حصرت صدورهم، و الغلبة الاستعلاء على القرن بما یبطل مقاومته فى الحرب، و الغلب مصدر تقول: غلبت غلبا، و طلبت طلبا. و الغلب و الغلبة واحد، کقولک: جلبا و جلبة و قیل هو الغلبة فحذفت التّاء منه کما حذفت من قوله: وَ أَقامَ الصَّلاةَ و انما هو اقامة و الروم جمع رومى کفارسى و فرس. فِی أَدْنَى الْأَرْضِ یعنى فى اقرب ارض الحجاز منهم و هى اذرعات و بصرى فهى ادنى الشام الى ارض العرب. و البضع اسم للثلاث و الخمس و السّبع و التسع. و معنى الایة غلبت فارس الروم فى اقرب ارض من ارض الشام الى ارض العرب. و قیل الى ارض فارس و هى ارض الجزیرة و قیل هى ارض الاردن و فلسطین، وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ اى الرّوم من بعد غلبة فارس ایّاهم، سَیَغْلِبُونَ فارس فیما دون عشر سنین.
سبب نزول این آیت بر قول جمهور مفسران آنست که میان اهل فارس و اهل روم قتالى رفت و مشرکان مکه میل داشتند بعجم که اهل پارس بودند و میخواستند همیشه که ایشان را بر روم غلبه باشد و نصرت، از بهر آن که ایشان را کتاب نبود و اوثانپرست بودند، هم چون ایشان اصنامپرست، و مسلمانان غلبه و نصرت روم میخواستند بر پارس، از بهر آن که اهل روم اهل کتاب بودند.
و قصه آن قتال که میان روم و پارس رفت آن بود که کسراى پارس لشکرى انبوه فرستاد بروم و مردى را بر ایشان سالار و مهتر کرد نام وى شهربراز، و قیل شیر براز، و قیصر روم لشکرى نام زد کرد بقتال ایشان و مردى را بر ایشان امیر کرد، نام وى بخنّس، هر دو لشکر به اذرعات بهم رسیدند یا بزمین جزیره یا بطرف شام، بر اختلاف اقوال علما و پارسیان بر رومیان در آن قتال غلبه کردند. آن خبر بمکه رسید مسلمانان را ناخوش آمد و دل تنگ گشتند و کافران شاد شدند و شماتت کردند و با مسلمانان گفتند به شماتت که اهل کتاب شمااید و ایمن نشستگان در خانمان ماایم، بنگرید که برادران ما از عجم با رومیان چه کردند؟ اگر شما با ما قتال کنید ما همان کنیم و بر شما غلبه کنیم، رب العالمین این آیت فرستاد: غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ میگوید: پارسیان بر رومیان غلبه کردند و تا نه پس روزگار رومیان بر پارسیان غلبه کنند. ابو بکر صدیق برخاست و در انجمن کفار گفت: شادى چه کنید و شماتت چه نمائید عن قریب بینید که رومیان بر پارسیان غلبه کنند و بر ایشان نصرت یابند پیغامبر ما چنین گفت از وحى پاک و پیام راست. ابىّ بن خلف الجمحى گفت: کذبت دروغ مىگویى، و این نتواند بود. بو بکر گفت: انت اکذب یا عدوّ اللَّه، اى دشمن خداى دروغ تو گویى و از هر کس دروغزنتر تویى. آن گه گفتند تا گروبندیم بده شتر، عقد مراهنت ببستند تا مدت سه سال. و در آن وقت عقد مراهنت بستن و قمار باختن حلال بود، و آیت تحریم قمار از آسمان نیامده بود، پس ابو بکر صدیق آن قصه با رسول خدا بگفت. رسول (ص) گفت مرا چنین گفتند که تا بضع سنین و بضع از سه باشد تا بنه رو در مدت بیفزاى و در مال بیفزاى. بو بکر رفت و شتران بصد کرد تا بنه سال، و این عقد ببستند و هر یکى را کفیلى فرا داشتند و در ضمان یکدیگر شدند. پس غزاء احد پیش آمد و ابى خلف بدست رسول خدا کشته شد و بعد از آن روز حدیبیه سال هفتم، از وقت مراهنت خبر رسید بمکه که اهل روم غلبه کردند بر اهل پارس و دیار و اوطان ایشان بدست فرو گرفتند، و شهرستان رومیه آن گه بنا کردند و بو بکر صدیق آن صد شتر از ورثه ابىّ بستد و پیش مصطفى آورد رسول خدا گفت تصدّق به. ابو بکر آن همه بصدقه داد بفرمان رسول صلوات اللَّه علیه بو سعید خدرى گفت: روز بدر بود که روم بر پارس ظفر یافتند و ما که مسلمان بودیم بر مشرکان ظفر یافتیم. رب العزّة آن روز اهل کتاب را بر مجوس نصرت داد و اهل اسلام را بر مشرکان نصرت داد و بو بکر صدیق در آن یک روز هم مال غنیمت برداشت از مشرکان و هم مال مراهنت از ورثه ابىّ خلف.
اما سبب غلبه رومیان بر پارسیان بر قول عکرمه و جماعتى مفسّران آن بود که: شهربراز بعد از آن که بر روم غلبه کرد پیوسته در دیار و بلاد روم خرابى میکرد و ایشان را مقهور میداشت. فرّخان برادر شهربراز روزى نشسته بود در مجلس شراب و با حریفان خویش گفت: لقد رأیت کانّى جالس على سریر کسرى من بخواب چنان دیدم که بر سریر کسرى نشسته بودم این سخن به کسرى رسید، در خشم شد و نامه نبشت به شهربراز که: چون نامه من بتو رسد فرّخان را سیاست کن و سر وى بمن فرست. شهربراز جواب کسرى نبشت که فرّخان مردى است مبارز، لشکر شکن و ترا هر وقت بکار آید، خاصّه در جنگ دشمن، اگر دل با وى خوش کنى و قتل وى نپسندى مگر صواب باشد. کسرى جواب وى نبشت که در لشکر من امثال وى بسیار است تو فرمان بردار باش و بتعجیل سر وى بمن فرست. شهربراز بعبارتى دیگر همان جواب نبشت و فرمان وى بقتل فرخان بکار نداشت. کسرى را خشم بر خشم زیادت شد و بریدى فرستاد بر اهل پارس که شهربراز را معزول کردم و فرّخان را بجاى وى نشاندم، او را والى خود دانید و طاعت دار باشید. و ملطفهاى داد به آن برید و گفته بود که چون فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان ملطفه برخواند، نبشته بود که: شهربراز را وقتى هلاک کن که ملطفه بر خوانى. فرّخان، شهربراز را حاضر کرد تا او را سیاست کند بفرمان کسرى شهربراز گفت یک ساعت مرا زمان ده تا وصیت نامهاى بنویسم. سفط بخواست و سه صحیفه بیرون آورد، در معنى مراجعت وى با کسرى بسبب قتل فرّخان، گفت: سه نوبت بقتل فرّخان مرا فرمان آمد و هر بار مراجعت وى میکردم و تو بیک ملطفه مرا هلاک خواهى کرد؟ فرخان آن ساعت از تخت ملک برخاست و ملک با شهربراز تسلیم کرد، و آن حال و قصه بپوشیدند.
و شهربراز نامه نبشت بقیصر روم که مرا بتو حاجتى است که به پیغام و نامه راست نمیآید و میخواهم که بنفس خود ترا بینم، فلان روز فلان جایگاه حاضر شو، تو با پنجاه مرد رومى و من با پنجاه مرد پارسى هم چنان کردند، و بر هم رسیدند و دو ترجمان در میان داشتند که سخن ایشان بر یکدیگر بیان میکردند. شهربراز گفت: هر چه از ما بشما رسید از غلبه و نصرت و تخریب دیار و بلاد همه سبب من بودم و برادرم فرخان و آن همه از کید و حیلت ما و از شجاعت و قوّت ما بشما رفت و کسرى بما حسد برد و خواست که ما را بدست یکدیگر هلاک کند. اکنون ما از وى برگشتیم و او را خلع کردیم. و با تو دست یکى خواهیم داشت تا بجنگ او رویم و او را مقهور و مخذول کنیم. قیصر آن حال به پسندید، و با وى عهد بست آن گه با یکدیگر گفتند که رازى که میان دو تن رود تا آن گه سرّ باشد که از دو شخص در نگذرد، چون از دو شخص درگذشت ناچاره آشکارا شود، یعنى که این دو ترجمان را هلاک باید کرد، و ایشان را هلاک کردند. و از آنجا بازگشتند و بقتال اهل پارس شدند. و رب العالمین ایشان را بر پارس نصرت داد و بر ایشان غلبه کردند. اینست که رب العزّة گفت: وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ.
و فى هذه الآیة دلالة على صحة نبوّة النبى (ص) و انّ القرآن من عند اللَّه عز و جل لانّه اخبر عمّا سیکون، ثم وجد المخبر على ما اخبر به. لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ هما مرفوعان على الغایة، و المعنى من قبل دولة الروم على فارس و من بعدها فاىّ الفریقین کان لهم الغلبة فهو بامر اللَّه و قضائه و قدره. و قیل للَّه المشیّة التّامة و الارادة النافذة من قبل هذه الوقائع و من بعدها، فیرزق الظفر من شاء و یجعل الدّبرة على من شاء. و قیل للَّه الامر من قبل کل شىء و من بعد کل شىء وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ یعنى یوم یغلب الروم فارس یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ لانّ ذلک وقع یوم بدر و کان المؤمنون فى الغنیمة و الظفر بالاعداء و الاسر و الفداء. یعنى آن روز که روم بر پارس غلبه کردند روز بدر بود که مؤمنان و مسلمانان بنصرت اللَّه شاد بودند که هم غنیمت بود و هم ظفر بر دشمن، و هم فداء اسیران و قیل فرح المؤمنون انّما کان بتحقیق اللَّه ما وعدهم و تصدیق رسوله (ص) لانّه اخبرهم بما سیکون فکان کما اخبر و کان ذلک معجزة للنبى (ص). و قیل. یفرح المؤمنون بنصر اللَّه تعالى النّبی بقتل الکفار و بعضهم بعضا فیکون فرحهم واقعا بهلاک بعض الکفار لا بظهور الکفار کما یفرح بقتل الظالمین بعضهم بعضا. و قیل یفرح المؤمنون بغلبة اهل الکتاب المشرکین و خروجهم من بیت المقدس و کان احدى آیات نبوّته. و قیل تمّ الکلام على قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ثم استأنف فقال: بنصر اللَّه ینصر من یشاء یعنى اولیاؤه، فیکون الباء متصلا بینصر، وَ هُوَ الْعَزِیزُ فى الانتقام من الکفّار الرّحیم فى التمکین و النصر للمؤمنین.
قال رسول اللَّه (ص): «فارس نطحة او نطحتان ثم لا فارس بعدها ابدا و الروم ذات قرون کلّما ذهب قرن خلف قرن هیهات الى آخر الابد».
وَعْدَ اللَّهِ نصب على المصدر اى وعد وعده، فلا یخلفه، و هو راجع الى قوله: سَیَغْلِبُونَ، یعنى هذا الذى اخبرتک به ایها النبىّ من نصرة الروم على اهل فارس، هو وعد وعد اللَّه ذلک حقا، و هو ینجزه لهم. و یجوز ان یکون راجعا الى قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ لانّه وعد المؤمنین النصر على الکافرین وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ صحة وعده و هم الکفار الذین لا یصدّقون بانّ هذا الخبر من عند اللَّه.
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا اى یعلمون ما یشاهدونه فعل الحیوانات، وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ، لا یستدلون بما یشاهدونه على ما غاب عنهم فعل العاقل الممیّز، و قیل یَعْلَمُونَ امر معاشهم و زراعاتهم و تجاراتهم و وجوه اکتسابهم وَ هُمْ عَنِ امر آخرتهم و ما لهم فیها من النّجاة من عقاب اللَّه غافِلُونَ لا یتفکرون فیها. فغفلة المؤمنین بترک الاستعداد لها و غفلة الکافرین بالجحود بها. قال الحسن: بلغ و اللَّه من علم احدهم انه ینقر الدرهم بیده فیخبرک بوزنه و لا یحسن یصلّى.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ هذا من بسط القرآن فانّ التفکر لا یکون الّا فى النفس. و قیل معناه أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی خلق أَنْفُسِهِمْ لیخرجوا عن الغفلة.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا لیعلموا انّهم یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ فیعرفوا بدایع صنع اللَّه فیها فیعلموا من ذلک انّ اللَّه عزّ و جل لم یخلق السماوات و الارض و ما فیهما من العجائب عبثا، و انّما خلقها بقوله الحق و لاقامة الحق یعنى لاقامة الثواب و العقاب على العمل. و قیل بالحق یعنى بالحکمة لیعتبر بها عباده و یستدلوا على وحدانیّته و قدرته وَ أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى الى اجل مسمى اذا بلغ ذلک الاجل افناهما للجزاء فاعلم اللَّه تعالى انّ الذى خلقهم و لم یکونوا شیئا ثم صرفهم احوالا و ثارات حتى صاروا رجالا، قادر ان یعیدهم بعد فنائهم خلقا جدیدا، ثم یجازى المحسن منهم باحسانه و المسىء باساءته، لانّه العدل لا حیف فى حکمه و لا جور، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ یعنى الکفار، بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ، اى بالبعث بعد الموت لجاحدون.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ او لم یسافروا هؤلاء الکفار فى ارض اللَّه فَیَنْظُرُوا الى آثار من قبلهم من الامم، فیعتبروا. و قیل معنى ینظروا یتعرفوا، کقوله: فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى طَعاماً. و قیل معناه فیعلموا کقوله:وْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ و انّما امرهم بالمسیر فى الارض لمشاهدة آثار المهلکین قبلهم لمّا عصوا لیزول عنهم الشکّ، عن صدق ما یخبر عنهم، و الکلام عند قوله مِنْ قَبْلِهِمْ تامّ ثم استأنف الخبر عن صفاتهم فقال: کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً اى الامم الماضیة کانوا اشدّ قوة من قریش وَ أَثارُوا الْأَرْضَ، اى قلبوا وجه الارض لاستنباط المیاه و استخراج المعادن و القاء البذور فیها للزّراعة، و الاثارة تحریک الشیء حتى یرتفع ترا به وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها فیه ثلاثة اوجه: احدها من العمر، اى یقواهم فیها اکثر من بقاء هؤلاء، و التقدیر: عمروا فیها و الثانى من العمرى، اى سکنوا فیها، کقوله: وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها، اى استسکنکم و الثالث من العمارة، اى عمروا الارضین بالغراس و الزّراعة. و انّما قال ذلک لانّه لم یکن لاهل مکة حرث و زرع. وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فلم یؤمنوا فاهلکهم اللَّه، فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ، للظلم ثلاثة اوجه: وضع الشّىء فى غیر موضعه، و اخذ الشیء قبل وقته، و النقصان. و قوله: فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ اجتمع فیه المعانى الثلاثة، اى لم یأخذهم قبل وقت اخذهم و لا ینقص عنهم شیئا ممّا قدّر من ارزاقهم و لا وضع العذاب فى غیر موضعه، وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بایرادها موارد الهلاک. ثم کان معطوف على خبر متروک، اى جاءتهم رسلهم فکذّبوهم و امهلوا.
ثُمَّ کانَ عاقبتهم الهلاک. و السُّواى. مصدر، کالرجعى و البشرى. و هى تأنیث الاسواء کالاکبر و الکبرى. و هى الخلّة التی تسوء صاحبها عند ادراکه ایّاها و هى النّار. و قیل السّوأى اسم لجهنّم، کما انّ الحسنى اسم للجنّة. قرأ اهل الحجاز و البصرة» عاقبة» بالرفع، اى ثم کان آخر امر هم السوأى، و قرأ الآخرون بالنصب، على خبر کان و تقدیره: ثم کان السوأى عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا. و معنى اساؤا اى اشرکوا، و معنى ان کذّبوا، لان کذّبوا او بان کذّبوا بآیات اللَّه. و قیل تفسیر السّوأى بعده، و هو قوله، أَنْ کَذَّبُوا یعنى ثم کان عاقبة المسیئین. التکذیب حملهم تلک السیّئات على أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ.
اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فى الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ فى الآخرة. تقول بدأ یبدأ بدأ و ابتداء یبتدى ابتدا و الابتداء نقیض الانتهاء و البدؤ نقیض العود ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ لفصل القضاء بینهم لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى قرأ ابو بکر و ابو عمرو یرجعون بالیاء و آخرون بالتّاء.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ییأس المشرکون، من جمیع الخیرات و من شفاعة الشافعین: و قیل ینقطع کلامهم و حجتهم و یفتضحون.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ اضاف الشّرکاء الیهم على معنى انّهم کانوا یجعلون لها قسطا من اموالهم، و یرون بذلک لها حقا فیما یملکون، فنسبها الى انّهم شرکاؤهم فى اموالهم و المعنى لم یکن لهم من اصنامهم التی عبدوها لیشفعوا شفعاء، وَ کانُوا یعنى یکونون. و جاء بلفظ الماضى کاکثر الفاظ القیامة، بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ اى جاحدین متبرین یتبرّءون منها متبرّا منهم کقوله: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ، هذا التفرّق مفسّر فى قوله، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ و هو تفسیر قوله: یَصَّدَّعُونَ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً وَ امْتازُوا الْیَوْمَ. قال مقاتل: یتفرّقون بعد الحساب الى الجنّة و النار، فلا یجتمعون ابدا، ثم بیّن على اىّ وجه یتفرقون.
فقال تعالى: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ و هى البستان الذى فى غایة النضارة، و الخضرة. یُحْبَرُونَ یسرّون، و الحبرة السرور و قال ابن عباس: یکرمون، تقول حبره اى اکرمه. و قیل ینعمون. و الحبرة فى اللغة کل نعمة حسنة و التحبیر التحسین الذى یسّر به، و منه قیل للمداد حبر لانّه یحسن به الاوراق، و للعالم حبر لانّه یتخلّق بالاخلاق الحسنة. و قیل هو السماع فى الجنّة یعنى یتنعّمون و یتلذّذون بسماع الغناء. قال الاوزاعىّ: اذا اخذ فى السّماع لم تبق فى الجنّة شجرة الّا وردت. و قال لیس احد من خلق اللَّه احسن صوتا من اسرافیل فاذا اخذ فى السّماع قطع على اهل سبع سماوات صلوتهم و تسبیحهم. و انّما قال فِی رَوْضَةٍ بالتنکیر لانّ المراد کل واحد منهم بمنزلة رجل فى روضة مونقة لطیب ما فیه، و حسنه و خصّ الرّوضة بالذکر لانّه لیس عند العرب شىء احسن منظرا و لا اطیب نشرا من الرّیاض.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة مائة درجة، ما بین کلّ درجتین منها کما بین السّماء و الارض، و الفردوس اعلاها سمّوا، و اوسطها محلا و منها یتفجّر انهار الجنّة، و علیها یوضع العرش یوم القیامة، فقام الیه رجل فقال یا رسول اللَّه انّى رجل حبّب الىّ الصوت فهل فى الجنّة صوت حسن؟ قال: «اى و الذى نفسى بیده انّ اللَّه سبحانه لیوحى الى شجرة فى الجنّة ان اسمعى عبادى الذین اشتغلوا بعبادتى و ذکرى عن عزف البرابط و المزامیر، فترفع صوتا لم تسمع الخلائق مثله قط من تسبیح الرّب و تقدیسه».
و روى انّ اعرابیّا قال یا رسول اللَّه هل فى الجنّة من سماع؟ قال: نعم یا اعرابى انّ فى الجنّة لنهرا حافتاه الأبکار من کلّ بیضاء خوصانیّة یتغنین باصوات لم تسمع الخلائق بمثلها قط، فذلک افضل نعیم اهل الجنّة.
و سئل ابو هریرة هل لاهل الجنّة من سماع؟ قال نعم شجرة اصلها من ذهب و اغصانها فضّة و ثمرتها اللؤلؤ و الزبرجد و الیاقوت، یبعث اللَّه سبحانه و تعالى ریحا فتحکّ بعضها بعضا فما سمع احد شیئا احسن منه.
قوله تعالى: وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ یعنى بآیات القرآن و البعث بعد الموت، فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ الاحضار انما یکون على اکراه فیجابه على کرهه. اى یحضرون العذاب فى الوقت الذى یحبر فیه المؤمنون فى الرّوضات من الجنان.
فَسُبْحانَ اللَّهِ اى سبّحوا اللَّه، و معناه صلّو اللَّه فهو مصدر موضوع موضع الامر کقوله: فَضَرْبَ الرِّقابِ و السبحة الصلاة و منه سبحة الضحى، فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ، اى صلّو اللَّه حین تدخلون فى المساء، و هو صلاة المغرب و العشاء وَ حِینَ تُصْبِحُونَ اى حین تدخلون فى الصباح و هو صلاة الصبح.
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قال ابن عباس: یحمده اهل السماوات و الارض و یصلّون، وَ عَشِیًّا اى صلّوا اللَّه عشیّا، یعنى صلاة العصر وَ حِینَ تُظْهِرُونَ تدخلون فى الظهیرة، و هو صلاة الظهر. قال نافع بن الازرق لابن عباس: هل تجد الصلوات الخمس فى القرآن قال نعم، و قرأ هاتین الآیتین و قال جمعت الایة الصلوات الخمس و مواقیتها، و حمل بعض المفسرین على التسبیح القولى، فقالوا تفسیر الایة: قولوا سبحان اللَّه فى صلواتکم المفروضة فى هذه الاوقات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال حین یصبح و حین یمسى: سبحان اللَّه و بحمده مائة مرّة، لم یأت احد یوم القیمة با فضل ممّا جاء به الّا احد قال او زاد علیه
و قال (ص): من قال سبحان اللَّه و بحمده فى یوم مائة مرّة حطّت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و قال (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم و عن ابن عباس عن النبىّ (ص) قال: من قال حین یصبح: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ الى قوله وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ ادرک ما فاته فى یومه و من قالها حین یمسى ادراک ما فاته فى لیلته.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه: «من سرّه ان یکال له بالقفیز الاوفى فلیقل: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ الى قوله: وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ هذه الآیات الثلاث من سورة الروم و آخر سورة الصافات دبر کل صلاة یصلّیها کتب له من الحسنات عدد نجوم السّماء و قطر المطر و عدد و رق الشجر و عدد تراب الارض، فاذا مات اجرى له بکل حسنة عشر حسنات فى قبره و کان ابرهیم خلیل اللَّه یقولها فى کل یوم و لیلة ست مرّات.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى یخرج البشر الحىّ من النطفة المیتة و یخرج النطفة المیتة من البشر الحىّ. و قیل یخرج الکافر من المؤمن و المؤمن من الکافر.
و فى بعض الاخبار یخرج النخلة من النّواة و النّواة من النخلة و الحبّة من السنبلة و السنبلة من الحبّة، وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فیخرج نباتها و زروعها و ثمارها و اشجارها بعد خرابها و جدوبها کذلک یحییکم بعد مماتکم فیخرجکم احیاء من قبورکم الى موقف الحساب، وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ قرأ حمزة و الکسائى تُخْرَجُونَ بفتح التّاء و ضم الرّاء و قرأ الباقون بضمّ التّاء و فتح الرّاء.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ و از نشانههاى او آنست که بیافرید شما را از خاکى ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ پس اکنون شما مردمانید تَنْتَشِرُونَ (۲۰) مىپراکنید و پراکنده مىزیید.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانههاى اوست أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً که بیافرید شما را هم از شما جفتانى، لِتَسْکُنُوا إِلَیْها تا با ایشان آرامید وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً و میان شما مهرى ساخت و مهربانى، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانههاى است، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱)گروهى را که دراندیشند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و نشانههاى اوست خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ و اختلاف زبانهاى شما و گوناگون رنگهاى شما. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) درین نشانههاى است جهانیان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ خفتن شما بشب و روز وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ و جستن شما از روزى او و بخشیده او إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) در آن نشانههاى است ایشان را که بشنوند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى توانایى و یگانگى اوست یُرِیکُمُ الْبَرْقَ که مینماید شما را درخش خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید را وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو میفرستد از آسمان آبى فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میکند بآن زمین را پس مرگ آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) در آن نشانههاى است ایشان را که دریابند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانههاى اوست أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ که آسمان و زمین مىپاید ایستاده بفرمان او ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً پس آن گه که خواند شما را یک خواندن مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵) آن گه شما مىبیرون آئید از زمین.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و او راست هر چه در آسمانها و زمینها کس است کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) همه او را بفرمان است.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ اوست که آفریده مىآرد از آغاز و آن را زنده کند باز، وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ و آن بر وى آسانست وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى و او راست آن صفت برترى و یگانگى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمانها و زمین وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) و اوست آن تواناى دانا.
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مثلى زد شما را مِنْ أَنْفُسِکُمْ هم از شما هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ شما را از بردگان شما هیچ انباز هست فِی ما رَزَقْناکُمْ در آن که من شما را دادم از مال دنیا، فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ که شما با بردگان شما در آن مال و نعمت انبازان باشید یکسان تَخافُونَهُمْ تا بترسید از بندگان خویش کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ چنان که آزاد ترسد از انباز آزاد کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) چنین گشاده و روشن سخنان خویش میفرستیم ایشان را که دریابند.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ، و ستمکاران بر پى دل آورد و خرد پرستیدن خود مىروند بنادانى فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ پس کیست که راه نماید گم کرده اللَّه را وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹) و ایشان را فریادرسى و راهنمایى نیست.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را حَنِیفاً پاک و یکتاگوى فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها نهاد خداى که مردمان را بر ان نهاد و آن آفرینش که ایشان را بآن آفرید، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ جدا کردن و بگردانیدن نیست دین خداى را ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین اسلام است دین پاک و کیش راست و بپاى وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰) لکن بیشتر مردمان نمیدانند.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ روى و آهنگ خویش این دین را راست دارید با گردیدگان بدل با اللَّه وَ اتَّقُوهُ و بترسید از خشم او وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارید، وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) و از انباز جویندگان میباشید اللَّه را.
مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ مباش از ایشان که از دین خود جدا شدند وَ کانُوا شِیَعاً و جوک جوک گشتند پراکنده در دین، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) هر جوکى بآنچه در دست ایشان است و پیش ایشانست از پسندیده خود شاداند و خرم.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ و هر گاه که بمردمان رسد گزندى و رنجى دَعَوْا رَبَّهُمْ خوانند خداوند خویش را مُنِیبِینَ إِلَیْهِ بازو گشته بدل ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً پس، آن گه که بچشاند ایشان را بخشایشى از خویشتن إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) آن گه گروهى از ایشان با خداوند خود انباز مىآورند و آزادى بر اسباب میسازند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا بآن نعمت که ایشان را دادیم و فرج که نمودیم کافر مىشوند فَتَمَتَّعُوا گوى برخورید و روزگار فرا سر برید، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴) آرى آگاه شوید.
أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً یا بر ایشان نامه فرستادیم که آن را بحجّت گیرند فَهُوَ یَتَکَلَّمُ که آن نامه مى سخن گوید و مىگواهى دهد، بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵) که آن انبازى که ایشان میگویند خداى را راست است یا چنان است.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هر گه که بچشانیم مردمان را بخشایشى فَرِحُوا بِها شاد شوند بآن وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ و اگر بایشان رسد بدى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه دستهاى ایشان پیش فرا فرستاد إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) ایشان نومید مىباشند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد وَ یَقْدِرُ و باندازه فرو میگیرد إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) در آن نشانههایى است ایشان را که بگروند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانههاى اوست أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً که بیافرید شما را هم از شما جفتانى، لِتَسْکُنُوا إِلَیْها تا با ایشان آرامید وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً و میان شما مهرى ساخت و مهربانى، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانههاى است، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱)گروهى را که دراندیشند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و نشانههاى اوست خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ و اختلاف زبانهاى شما و گوناگون رنگهاى شما. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) درین نشانههاى است جهانیان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ خفتن شما بشب و روز وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ و جستن شما از روزى او و بخشیده او إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) در آن نشانههاى است ایشان را که بشنوند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى توانایى و یگانگى اوست یُرِیکُمُ الْبَرْقَ که مینماید شما را درخش خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید را وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو میفرستد از آسمان آبى فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میکند بآن زمین را پس مرگ آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) در آن نشانههاى است ایشان را که دریابند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانههاى اوست أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ که آسمان و زمین مىپاید ایستاده بفرمان او ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً پس آن گه که خواند شما را یک خواندن مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵) آن گه شما مىبیرون آئید از زمین.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و او راست هر چه در آسمانها و زمینها کس است کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) همه او را بفرمان است.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ اوست که آفریده مىآرد از آغاز و آن را زنده کند باز، وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ و آن بر وى آسانست وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى و او راست آن صفت برترى و یگانگى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمانها و زمین وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) و اوست آن تواناى دانا.
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مثلى زد شما را مِنْ أَنْفُسِکُمْ هم از شما هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ شما را از بردگان شما هیچ انباز هست فِی ما رَزَقْناکُمْ در آن که من شما را دادم از مال دنیا، فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ که شما با بردگان شما در آن مال و نعمت انبازان باشید یکسان تَخافُونَهُمْ تا بترسید از بندگان خویش کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ چنان که آزاد ترسد از انباز آزاد کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) چنین گشاده و روشن سخنان خویش میفرستیم ایشان را که دریابند.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ، و ستمکاران بر پى دل آورد و خرد پرستیدن خود مىروند بنادانى فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ پس کیست که راه نماید گم کرده اللَّه را وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹) و ایشان را فریادرسى و راهنمایى نیست.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را حَنِیفاً پاک و یکتاگوى فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها نهاد خداى که مردمان را بر ان نهاد و آن آفرینش که ایشان را بآن آفرید، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ جدا کردن و بگردانیدن نیست دین خداى را ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین اسلام است دین پاک و کیش راست و بپاى وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰) لکن بیشتر مردمان نمیدانند.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ روى و آهنگ خویش این دین را راست دارید با گردیدگان بدل با اللَّه وَ اتَّقُوهُ و بترسید از خشم او وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارید، وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) و از انباز جویندگان میباشید اللَّه را.
مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ مباش از ایشان که از دین خود جدا شدند وَ کانُوا شِیَعاً و جوک جوک گشتند پراکنده در دین، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) هر جوکى بآنچه در دست ایشان است و پیش ایشانست از پسندیده خود شاداند و خرم.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ و هر گاه که بمردمان رسد گزندى و رنجى دَعَوْا رَبَّهُمْ خوانند خداوند خویش را مُنِیبِینَ إِلَیْهِ بازو گشته بدل ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً پس، آن گه که بچشاند ایشان را بخشایشى از خویشتن إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) آن گه گروهى از ایشان با خداوند خود انباز مىآورند و آزادى بر اسباب میسازند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا بآن نعمت که ایشان را دادیم و فرج که نمودیم کافر مىشوند فَتَمَتَّعُوا گوى برخورید و روزگار فرا سر برید، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴) آرى آگاه شوید.
أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً یا بر ایشان نامه فرستادیم که آن را بحجّت گیرند فَهُوَ یَتَکَلَّمُ که آن نامه مى سخن گوید و مىگواهى دهد، بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵) که آن انبازى که ایشان میگویند خداى را راست است یا چنان است.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هر گه که بچشانیم مردمان را بخشایشى فَرِحُوا بِها شاد شوند بآن وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ و اگر بایشان رسد بدى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه دستهاى ایشان پیش فرا فرستاد إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) ایشان نومید مىباشند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد وَ یَقْدِرُ و باندازه فرو میگیرد إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) در آن نشانههایى است ایشان را که بگروند.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اى خلقکم فى اصل الانشاء من تراب، لانّکم بنو آدم و آدم خلق من تراب، و اذا کان الاصل ترابا فالفرع کذلک. و قیل تقدیره خلق ایّاکم من تراب فحذف المضاف ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ آدمیّون عقلاء، ناطقون تَنْتَشِرُونَ، تتصرّفون فیما فیه قوام معاشکم، و فیه تقریب ما بین کونه ترابا و بین کونه بشرا على وجه التعجب و لیس ثمّ لتراخى الزمان انّما هو متعلق بالاخبار و فى بعض الآثار: انّ اللَّه سبحانه لمّا اراد ان یخلق آدم بعث جبرئیل لیأخذ من الارض قبضة، فلمّا نزل الى الارض قالت له الارض: اسئلک بالّذى ارسلک الىّ ان لا تأخذ منّى الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب، فترکها و رجع. فارسل اللَّه سبحانه میکائیل. فقالت له الارض مثل قولها لجبرئیل فرجع و لم یأخذ منها. و کذلک بعث اسرافیل فقالت له مثل ذلک، فرجع و لم یأخذ منها.
فبعث اللَّه سبحانه عزرائیل و هو ملک الموت فقالت له الارض مثل ذلک، فقال الذى ارسلنى احق ان اطیعه منک، فاخذ من وجه الارض من طیّبها و خبیثها، و سهلها و وعرها، قبضة. فعجّت الارض الى اللَّه سبحانه، فوعدها بان یعید الیها ما اخذ منها اطیب ممّا کان. فمن هاهنا امر بالدفن، مع الطیب و الحنوط. فامر اللَّه سبحانه حتى صبّ علیه من ماء بحر تحت العرش یقال له بحر الاحزان، فلذلک لا یتم لابن آدم سرور یوم و لا یخلو من وحشة. و انشد بعضهم لابى القاسم المغربى:
خلقت من التراب فصرت شخصا
بصیرا بالسّؤال و بالجواب
وعدت الى التّراب فصرت فیهى
کانک ما برحت من التراب
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً، قیل المراد به آدم و حوّا لانّها خلقت من ضلعه، و قیل المراد به النّساء، خلقن من نطف الرجال. و قیل معناه خلق لکم من جنسکم و من مثل خلقتکم ازواجا، و لم یجعلهن من الجنّ لِتَسْکُنُوا إِلَیْها. و انّما قال ذلک لانّ استیناس الجنس بالجنس اکثر من استیناسه بغیر جنسه.
نظیره قوله: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها، و قوله وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها.
... وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً یودّ الرجل زوجته و المرأة زوجها وَ رَحْمَةً یعطف کلّ واحد منهما على صاحبه.
روى انّ رجلا اتى النبىّ (ص) فقال: یا نبىّ اللَّه لقد عجبت من امر و انّه لعجب انّ الرجل لیتزوّج المرأة و ما رآها و ما رأته قط حتى اذا ابتنى بها اصبحا و ما شىء احبّ الى احدهما من الآخر فقال رسول اللَّه (ص): وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.
و قیل مودّة ایّام الشباب و رحمة ایّام المشیب، و فى الخبر المقت من اللَّه و الفرک من الشیطان. قال ابن عباس: المودّة للکبیر و الرحمة للصغیر. و قال مجاهد المودّة الجماع و الرحمة الولد. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ اى انّ فیما فعل اللَّه من ذلک لدلائل و شواهد على وحدانیة اللَّه و قدرته على ما یشاء، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ، فیعلمون انّ قوام الدّنیا بوقوع التناسل فیها.
وَ مِنْ آیاتِهِ، الدّالة على وحدانیته و ربوبیّته خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ على الهیئة التی خلقهما علیها رفع السّماء فى الهواء من غیر عمد و بسط الارض على وجه الماء و اثقاله ایّاها بالرواسى من الجبال و کذلک خلقه اللغات المختلفة و الاصوات المتغایرة و قسمته ذلک بین الامم فى الاقطار المتباعدة.
روى عن وهب قال: جمیع الالسنة اثنان و سبعون لسانا منها فى ولد سام تسعة عشر لسانا و فى ولد حام سبعة عشر لسانا و فى ولد یافث ستة و ثلاثون لسانا و کذلک من دلائل وحدانیته و شواهد قدرته خلقه الالوان المختلفة لیقع التعارف و التفاهم و لیتمیّز الاشخاص بعضها من بعض. و قیل فى الالوان المختلفة قولان: احدهما یرید به البیاض و السّواد و الادمة و الشقرة و غیرها، و الثانى انه خلقهم جمیعا على صورة واحدة، و فرق بینهم بامور لطیفة من صنعه حتى لا یلتبس احد على الناس من غیره، مع کثرتهم، بل یعرف کل واحد بما خصّه اللَّه به. و لو جهد الناس ان یقفوا على ما بان به کلّ واحد من الآخر لم یقفوا على کنه ذلک و هم کلّهم بنو اب واحد و امّ واحدة.
... إِنَّ فِی ذلِکَ اى فى جمیع ما خلقه اللَّه و فصّله من ذلک، لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ من الانس و الجن، و قرأ حفص لِلْعالِمِینَ بکسر اللام، و انّما خصّ اهل العلم لانّهم مخصوصون بمعرفة الدقائق.
وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ، المنام مفعلة من النوم کالمسغبة و المرحمة على وزن المقام، و تأویل الآیة: منامکم باللّیل و ابتغاؤکم من فضله بالنّهار، و قد یقع النوم بالنهار و ابتغاء الرزق باللّیل لکنّه نادر و الحکم للاغلب الاکثر. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ اى ینتفعون بسمعه.
وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ، یعنى ان یریکم البرق، فحذف إِنَّ لدلالة الکلام علیه، خَوْفاً للمسافر من الصواعق وَ طَمَعاً للمقیم فى المطر. و قیل خَوْفاً من السیل و الطوفان و الغرق، وَ طَمَعاً فى المطر النافع، و هما منصوبان لنزع اللّام عنهما، تقدیره للخوف و للطمع، وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب مطرا فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ المیتة فیخرج زروعها بعد جدوبها و دروسها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ عن اللَّه حججه و ادلّته.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ، یعنى ثباتهما قائمتین بلا عمد بامره لهما بالقیام، و قیل بفعله. قال ابن مسعود قامتا على غیر عمد بامره، ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً قیل هذا وقف تام. ثم ابتدأ فقال: مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ فیه تقدیم و تأخیر: یعنى اذا انتم تخرجون من الارض. قال ابن عباس تخرجون من القبور. و قیل الوقف عند قوله من الارض یعنى دعاکم و انتم فى الارض، اى فى القبور و الدّعوة فى الآیة هى النفخ فى الصور، کذلک قوله: یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُرٍ.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ من الملائکة و من فى الْأَرْضِ من الانس و الجن کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ، اى مطیعون. و هذه الطاعة لیست بطاعة العبادة، انّما هى طاعة الظهور من العدم اذ قال المکوّن عزّ جلاله کونوا فکانوا. و قیل هى طاعة ارادة لا طاعة عبادة، اى خلقهم على ما ارادوهم منقادون لما یریده بهم من حیاة و موت و بعث و صحّة و سقم و عزّ و ذلّ. و قیل کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ اى قائمون فى القیامة و قیل قانِتُونَ، اى مصلّون فیکون المراد به المؤمنین.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فى الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ هم فى الآخرة وَ هُوَ أَهْوَنُ.
فیه قولان: احدهما، و هو هیّن عَلَیْهِ فیکون افعل بمعنى: فعیل، کقوله: اللَّهِ أَکْبَرُ بمعنى الکبیر. و الثانى ان الاعادة اهون علیه فى تقدیرکم و زعمکم. و قیل وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ، اى على الخلق یقولون بصیحة واحدة، فیکون اهون علیهم من ان یکونوا نطفا ثم علقا ثم مضغا الى ان یصیروا رجالا و نساء.
... قوله: وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى، مفسران این سخن را دو معنى گفتهاند یکى آنست که له الصفة الاعلى، مثل بمعنى صفت است، چنان که: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ. و قال تعالى: مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، اى صفتهم، و پارسى مثل سان است. میگوید: او را است صفت وحدانیّت و فردانیّت یکتایى و یگانگى و بى همتایى او را صفات ذات است، و برترین همه صفات است. کس را با وى در آن انبازى نه و چنو هیچکس و هیچ چیز نه. ابن عباس از اینجا گفت در تفسیر این کلمات: هى انّه لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. و قیل هى انّه: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. و قیل هى الاحیاء و الاماتة لا یشارکه فیها احد. معنى دیگر آنست که این سخن بساط آیت است که بر عقب مىآید و بساط آن مثل که زد.
تأویل آنست که: لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى اذ ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ او راست مثل برترین و سان بلندترین در آن مثل که زد شما را هم از شما، هَلْ لَکُمْ یا معشر من اشرک باللّه مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ من عبید و اماء مِنْ شُرَکاءَ فِی ما اعطیناکموه حتى تستووا فیه فلا تجعلوا بعض خلقى شریکا لى فى الالهة فانّى اعلى مثلا و اجلّ قدرا تعالى عما یقول الظالمون علوا کبیرا. و معنى. تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ اى تخافون ان یقاسمکم عبیدکم المال کما تخافون نظراءکم و امثالکم من الاحرار. حاصل این مثل آنست که چون در میان شما این نیست که بنده را با خداوند خویش در مال و ملک انبازى بود. وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى و هو بالتقدیس اولى. پس اللَّه تعالى که در قدر و پاکى خویش از شما برتر است اولىتر که از انبازى بندگان خویش پاک بود و منزّه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ نبیّن کما بیّنت هذا المثل لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ یتدبّرون فى ضرب الامثال.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ یعنى لیس لهم فى الاشراک باللّه شبهة لکنّهم بنوا الامر فیه على الجهل و هوى النفس، فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ، اى اضلّه اللَّه وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ ما نعین یمنعونهم من عذاب اللَّه الذى ینزله بهم لکفرهم و شرکهم درین آیت اثبات اضلال از خداوند است جلّ جلاله و ببعضى آیات اثبات ضلال از بنده است، و ذلک فى قوله تعالى قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ قدریان منکراند مر اضلال را از خداوند عزّ و جلّ و گویند همه از بنده است، و جبریان منکراند مر ضلال را از بنده که ایشان بنده را اختیار نگویند و گویند همه از اللَّه است جلّ جلاله و اهل سنّت هر دو اثبات کنند اضلال از خداوند عزّ و جلّ و اختیار ضلال از بنده. و هر چه در قرآن ذکر اضلال و ضلالست همه برین قاعده است که یاد کردیم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً، یعنى اقم قصدک، کقول ابرهیم (ع): إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ و کقوله عزّ و جلّ: وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ و کقوله: لِکُلٍّ وِجْهَةٌ. و الحنیف اسم للمسلم الموحد، و الحنفاء المسلمون الموحدون و الحنیفیة ملّة الاسلام و قیل الحنیف المستقیم یقال رجل حنیف و دین حنیف اى مستقیم و انتصب حنیفا على الحال. و معنى الآیة: اقم على الدین المستقیم، فطرة اللَّه، نصب على الاغراء اى الزم فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها فطرت را دو معنى است یکى خلقت، کقوله: فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، اى خلق السماوات و الارض، الذى فطرنى. اى خلقنى، فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ اى خلقکم، فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالقها و مبدءها. و منه سمّى الفطیر من الخمیر، دیگر معنى فطرت ملّت است: کیش و منه
قول رسول اللَّه (ص) للبراء بن عازب فى الحدیث الصحیح حین علمه الدعاء عند النوم ان مت مت على الفطرة اى على دین الاسلام و الملّة الحنیفیة.
اگر گوئیم فطرت اینجا بمعنى دین اسلام است پس ناس اینجا مسلماناناند بر خصوص، لقوله عزّ و جلّ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ یعنى للمسلمین، و معنى آنست که دین اسلام را ملازم باش و بر پى آن رو، آن دین که مسلمانان را در ازل بر آن آفرید و بفضل خود ایشان را بآن دین گرامى کرد. آن گه گفت: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، اى لا تبدیل لدین اللَّه، بلفظ خبر است و بمعنى نهى، اى الزموا دین اللَّه و اتّبعوا و لا تبدّلوا التوحید بالشرک ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ المستقیم، و محتمل است که هم برین قول ناس بر عموم مردم نهند، و معنى آنست که الزموا دین اللَّه و ملّته التی خلق الخلق على ان یدعوهم الیها، کقوله: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ یعنى الّا لآمرهم ان یعبدون ثمّ حقّق ذلک بقوله: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ و اگر گوئیم، فطرت بمعنى خلقت است فِطْرَتَ اللَّهِ منصوب است بر مصدر، اى فطر فطرة اللَّه، اى خلقة اللَّه التی خلق الناس علیها، و این فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزند آدم گرفت و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى. اکنون هر فرزند که درین عالم بوجود آید بر حکم آن اقرار اوّل آید و مقرّ باشد که او را صانعى و مدبّرى است و اگر چه او را بنامى دیگر میخواند یا غیر او را مىپرستد در اصل صانع خلاف نیست. و لهذا قال تعالى: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، و قالوا ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى.
و فى الخبر ما روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): من یولد یولد على الفطرة فابواه یهوّدانه او ینصّرانه کما تنتجون البهیمة هل تجدون فیها من جدعاء حتى تکونوا انتم تجدعونها قالوا یا رسول اللَّه أ فرأیت من یموت و هو صغیر؟ قال: اللَّه اعلم بما کانوا عاملین، ثم قرأ ابو هریرة اقرؤا ان شئتم: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها قال المحقّقون من اهل العلم و السنّة قوله: من یولد یولد على الفطرة یعنى على العهد الذى اخذ اللَّه علیهم بقوله: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى و کل مولود فى العالم على ذلک الاقرار. و هو الحنیفیّة التی وقعت الخلقة علیها و ان عبد غیره و لکن لا عبرة بالایمان الفطرى فى احکام الدنیا و انّما یعتبر الایمان الشرعى المأمور به المکتسب بالارادة و الفعل. الا ترى انّه یقول: فابواه یهودانه فهو مع وجود الایمان الفطرىّ فیه محکوم له بحکم ابویه الکافرین. و هذا معنى قوله (ص): یقول اللَّه تعالى انى خلقت عبادى حنفاء فاحتالتهم الشیاطین عن دینهم.
و قال عبد اللَّه بن المبارک: فى قوله (ص) کل مولود یولد على الفطرة قال على الخلقة التی جبل علیها فى علم اللَّه تعالى من سعادة او شقاوة، فکل منهم صائر فى العاقبة الى ما فطر علیها و عامل فى الدّنیا بالعمل المشاکل لها. فمن علم انّه یکون سعیدا اراد سعادته و اخبر عن سعادته و خلقه فى حکمه سعیدا، و من علم شقاوته اراد ان یکون شقیّا و اخبر عن شقاوته و خلقه فى حکمه شقیا. ثم قال: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ اى ما جبل علیه الانسان من السعادة و الشقاوة لا یتبدّل فلا یصیر السعید شقیّا و لا الشقىّ سعیدا. و قیل لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، اى لا یقدر أحد أن یغیّر هذه الخلقة. و قیل هو نهى عن الخصاء و غیره، اى لا تغییر لخلق اللَّه من البهائم، بالخصاء و بتک الآذان و نحوه. ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ المستقیم الذى لا عوج فیه وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ و هم الکفار لاعراضهم عن الدلائل الدّالّة علیه و الشواهد الشّاهدة له.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ منصوب على الحال، اى اقم وجهک انت و امّتک منیبین الیه لانّ مخاطبة النبى (ص) یدخل معه فیها الامّة کما قال: یا ایها النبى اذا طلقتم النساء منیبین الیه، اى راجعین الیه بالتوبة مقبلین الیه بالطاعة، وَ اتَّقُوهُ اى اتقوا مخالفته وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ ادّوها فى اوقاتها على شرائطها و حقوقها وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
مِنَ الَّذِینَ بدل من المشرکین فَرَّقُوا دِینَهُمْ حمزة و کسایى فارقوا خوانند بالف، اى فارقوا دینهم، و هم الیهود و النصارى و طوائف اهل الشرک.
معنى آنست که از مشرکان مباشید ایشان که از دین خویش جدا شدند و با دین بنمانند و اگر: فَرَّقُوا دِینَهُمْ خوانى، بر قراءت باقى، مراد باین اصحاب اهواءاند و اهل بدعت. میگوید از ایشان مباشید که دین خویش پاره پاره کردند بپارهاى بگرویدند و بپارهاى نگرویدند، پارهاى بپذیرفتند و پارهاى نپذیرفتند. همانست که جاى دیگر گفت: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ وَ کانُوا شِیَعاً، اى صاروا فرقا. و اصل الشیعة المعاونة، یقال شیّع نارک: اى ، ضع علیها حطبا دقاقا تحت الحطب الغلاظ، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ راضون بما عندهم. و قیل کما انّ المؤمنین فرحون بتوحید اللَّه فهولاء الذین فرّقوا دینهم فرحون بالدّنیا.
عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول اللَّه (ص) لعائشة: «یا عائشة انّ الذین فارقوا دینهم و کانوا شیعا هم اهل البدع و الضلالة من هذه الامّة، یا عائشة انّ لکلّ صاحب ذنب توبة الّا صاحب البدع و الاهواء لیست لهم توبة، انا منهم برى و هم منّى براء».
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ان اللَّه حجز التوبة عن کل صاحب بدعة.
قال الاوزاعى: الذنوب اربعة: فذنب یأتیه صاحبه بجهالة، و ذنب یأتیه و هو یعرفه فلیستغفر، و ذنب یصرّ علیه، و ذنب بدین اللَّه به، فهذا اعظمها ثم الذى یصرّ علیه قال ابو حاتم یعنى بالذنب الذى یدین اللَّه به البدعة. و عن ایّوب السختیانى قال ما ازداد صاحب بدعة اجتهادا الّا ازداد من اللَّه بعدا. و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): یجیء قوم یمیتون السنة و یدغلون فى الدین، فعلى اولئک لعنة اللَّه و لعنة اللاعنین، و الملائکة و الناس اجمعین.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ یعنى اهل مکة ضُرٌّ سوء من الجوع و القحط و احتباس المطر و غیر ذلک من انواع البلاء دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ تائبین مقبلین بالدعاء الیه و ترکوا الاصنام لعلمهم انّه لا فرج عندها و لا یقدر على کشف ذلک عنهم غیر اللَّه ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ اى من عنده، رحمة عافیة من الضّر النازل بهم إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ یعودون الى الشرک. و قیل الناس عام فى المؤمنین و المشرکین و اذا فریق هم المشرکون.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ هذه الّلام تسمى لام العاقبة، و قیل لام الامر، و المراد به التقریع و التهدید. کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ، و کذلک فَتَمَتَّعُوا امر تهدید و وعید فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ عاقبة امرکم، أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً السلطان هاهنا الکتاب قوله یَتَکَلَّمُ اى یتکلّم به، کقول القائل هذا الکتاب یشهد على فضل مصنّفه، و یتکلّم بفضله. و منه قوله تعالى: سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ یعنى القرآن. و قیل التکلّم هاهنا مجاز و المراد به البیان کقوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ اى یبیّن لکم ما عملتموه على الحقیقة، و منه قول الشاعر:
وعظتک اجداث صمت
و نعتک ازمنة خفت
وارتک قبرک فى القبور
و انت حىّ لا تمت
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً، غنى و صحة و غیثا و خصبا، فَرِحُوا بِها فرح البطر وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ جدب و قحط إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ، ییأسون من رحمة اللَّه و هذا خلاف وصف المؤمن، فانّ المؤمن یشکر اللَّه عند النعمة و یرجو ربّه عند الشدّة قرأ بصرى و الکسائى یَقْنَطُونَ بکسر النون و الباقون بفتحها من قنط.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ یعنى ا و لم یعلموا انّ اللَّه قسم المعیشة بین الخلائق و هو الفعّال لما یرید یوسع الرزق لمن یشاء من عباده امتحانا الهم بالسّرّاء و الشکر علیها و یضیقه لمن یشاء من خلقه امتحانا لهم بالضّرّاء و الصبر علیها لیستخرج منهم بذلک معلومة من الشکر و الکفران و الصبر و الجزع، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ، اى انّ فیما فعل اللَّه من ذلک لدلالات صادقة و شواهد واضحة لمن صدق بحجج اللَّه و اقرّ بها اذا عاینها و رءاها.
فبعث اللَّه سبحانه عزرائیل و هو ملک الموت فقالت له الارض مثل ذلک، فقال الذى ارسلنى احق ان اطیعه منک، فاخذ من وجه الارض من طیّبها و خبیثها، و سهلها و وعرها، قبضة. فعجّت الارض الى اللَّه سبحانه، فوعدها بان یعید الیها ما اخذ منها اطیب ممّا کان. فمن هاهنا امر بالدفن، مع الطیب و الحنوط. فامر اللَّه سبحانه حتى صبّ علیه من ماء بحر تحت العرش یقال له بحر الاحزان، فلذلک لا یتم لابن آدم سرور یوم و لا یخلو من وحشة. و انشد بعضهم لابى القاسم المغربى:
خلقت من التراب فصرت شخصا
بصیرا بالسّؤال و بالجواب
وعدت الى التّراب فصرت فیهى
کانک ما برحت من التراب
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً، قیل المراد به آدم و حوّا لانّها خلقت من ضلعه، و قیل المراد به النّساء، خلقن من نطف الرجال. و قیل معناه خلق لکم من جنسکم و من مثل خلقتکم ازواجا، و لم یجعلهن من الجنّ لِتَسْکُنُوا إِلَیْها. و انّما قال ذلک لانّ استیناس الجنس بالجنس اکثر من استیناسه بغیر جنسه.
نظیره قوله: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها، و قوله وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها.
... وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً یودّ الرجل زوجته و المرأة زوجها وَ رَحْمَةً یعطف کلّ واحد منهما على صاحبه.
روى انّ رجلا اتى النبىّ (ص) فقال: یا نبىّ اللَّه لقد عجبت من امر و انّه لعجب انّ الرجل لیتزوّج المرأة و ما رآها و ما رأته قط حتى اذا ابتنى بها اصبحا و ما شىء احبّ الى احدهما من الآخر فقال رسول اللَّه (ص): وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.
و قیل مودّة ایّام الشباب و رحمة ایّام المشیب، و فى الخبر المقت من اللَّه و الفرک من الشیطان. قال ابن عباس: المودّة للکبیر و الرحمة للصغیر. و قال مجاهد المودّة الجماع و الرحمة الولد. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ اى انّ فیما فعل اللَّه من ذلک لدلائل و شواهد على وحدانیة اللَّه و قدرته على ما یشاء، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ، فیعلمون انّ قوام الدّنیا بوقوع التناسل فیها.
وَ مِنْ آیاتِهِ، الدّالة على وحدانیته و ربوبیّته خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ على الهیئة التی خلقهما علیها رفع السّماء فى الهواء من غیر عمد و بسط الارض على وجه الماء و اثقاله ایّاها بالرواسى من الجبال و کذلک خلقه اللغات المختلفة و الاصوات المتغایرة و قسمته ذلک بین الامم فى الاقطار المتباعدة.
روى عن وهب قال: جمیع الالسنة اثنان و سبعون لسانا منها فى ولد سام تسعة عشر لسانا و فى ولد حام سبعة عشر لسانا و فى ولد یافث ستة و ثلاثون لسانا و کذلک من دلائل وحدانیته و شواهد قدرته خلقه الالوان المختلفة لیقع التعارف و التفاهم و لیتمیّز الاشخاص بعضها من بعض. و قیل فى الالوان المختلفة قولان: احدهما یرید به البیاض و السّواد و الادمة و الشقرة و غیرها، و الثانى انه خلقهم جمیعا على صورة واحدة، و فرق بینهم بامور لطیفة من صنعه حتى لا یلتبس احد على الناس من غیره، مع کثرتهم، بل یعرف کل واحد بما خصّه اللَّه به. و لو جهد الناس ان یقفوا على ما بان به کلّ واحد من الآخر لم یقفوا على کنه ذلک و هم کلّهم بنو اب واحد و امّ واحدة.
... إِنَّ فِی ذلِکَ اى فى جمیع ما خلقه اللَّه و فصّله من ذلک، لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ من الانس و الجن، و قرأ حفص لِلْعالِمِینَ بکسر اللام، و انّما خصّ اهل العلم لانّهم مخصوصون بمعرفة الدقائق.
وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ، المنام مفعلة من النوم کالمسغبة و المرحمة على وزن المقام، و تأویل الآیة: منامکم باللّیل و ابتغاؤکم من فضله بالنّهار، و قد یقع النوم بالنهار و ابتغاء الرزق باللّیل لکنّه نادر و الحکم للاغلب الاکثر. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ اى ینتفعون بسمعه.
وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ، یعنى ان یریکم البرق، فحذف إِنَّ لدلالة الکلام علیه، خَوْفاً للمسافر من الصواعق وَ طَمَعاً للمقیم فى المطر. و قیل خَوْفاً من السیل و الطوفان و الغرق، وَ طَمَعاً فى المطر النافع، و هما منصوبان لنزع اللّام عنهما، تقدیره للخوف و للطمع، وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب مطرا فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ المیتة فیخرج زروعها بعد جدوبها و دروسها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ عن اللَّه حججه و ادلّته.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ، یعنى ثباتهما قائمتین بلا عمد بامره لهما بالقیام، و قیل بفعله. قال ابن مسعود قامتا على غیر عمد بامره، ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً قیل هذا وقف تام. ثم ابتدأ فقال: مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ فیه تقدیم و تأخیر: یعنى اذا انتم تخرجون من الارض. قال ابن عباس تخرجون من القبور. و قیل الوقف عند قوله من الارض یعنى دعاکم و انتم فى الارض، اى فى القبور و الدّعوة فى الآیة هى النفخ فى الصور، کذلک قوله: یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُرٍ.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ من الملائکة و من فى الْأَرْضِ من الانس و الجن کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ، اى مطیعون. و هذه الطاعة لیست بطاعة العبادة، انّما هى طاعة الظهور من العدم اذ قال المکوّن عزّ جلاله کونوا فکانوا. و قیل هى طاعة ارادة لا طاعة عبادة، اى خلقهم على ما ارادوهم منقادون لما یریده بهم من حیاة و موت و بعث و صحّة و سقم و عزّ و ذلّ. و قیل کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ اى قائمون فى القیامة و قیل قانِتُونَ، اى مصلّون فیکون المراد به المؤمنین.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فى الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ هم فى الآخرة وَ هُوَ أَهْوَنُ.
فیه قولان: احدهما، و هو هیّن عَلَیْهِ فیکون افعل بمعنى: فعیل، کقوله: اللَّهِ أَکْبَرُ بمعنى الکبیر. و الثانى ان الاعادة اهون علیه فى تقدیرکم و زعمکم. و قیل وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ، اى على الخلق یقولون بصیحة واحدة، فیکون اهون علیهم من ان یکونوا نطفا ثم علقا ثم مضغا الى ان یصیروا رجالا و نساء.
... قوله: وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى، مفسران این سخن را دو معنى گفتهاند یکى آنست که له الصفة الاعلى، مثل بمعنى صفت است، چنان که: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ. و قال تعالى: مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، اى صفتهم، و پارسى مثل سان است. میگوید: او را است صفت وحدانیّت و فردانیّت یکتایى و یگانگى و بى همتایى او را صفات ذات است، و برترین همه صفات است. کس را با وى در آن انبازى نه و چنو هیچکس و هیچ چیز نه. ابن عباس از اینجا گفت در تفسیر این کلمات: هى انّه لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. و قیل هى انّه: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. و قیل هى الاحیاء و الاماتة لا یشارکه فیها احد. معنى دیگر آنست که این سخن بساط آیت است که بر عقب مىآید و بساط آن مثل که زد.
تأویل آنست که: لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى اذ ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ او راست مثل برترین و سان بلندترین در آن مثل که زد شما را هم از شما، هَلْ لَکُمْ یا معشر من اشرک باللّه مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ من عبید و اماء مِنْ شُرَکاءَ فِی ما اعطیناکموه حتى تستووا فیه فلا تجعلوا بعض خلقى شریکا لى فى الالهة فانّى اعلى مثلا و اجلّ قدرا تعالى عما یقول الظالمون علوا کبیرا. و معنى. تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ اى تخافون ان یقاسمکم عبیدکم المال کما تخافون نظراءکم و امثالکم من الاحرار. حاصل این مثل آنست که چون در میان شما این نیست که بنده را با خداوند خویش در مال و ملک انبازى بود. وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى و هو بالتقدیس اولى. پس اللَّه تعالى که در قدر و پاکى خویش از شما برتر است اولىتر که از انبازى بندگان خویش پاک بود و منزّه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ نبیّن کما بیّنت هذا المثل لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ یتدبّرون فى ضرب الامثال.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ یعنى لیس لهم فى الاشراک باللّه شبهة لکنّهم بنوا الامر فیه على الجهل و هوى النفس، فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ، اى اضلّه اللَّه وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ ما نعین یمنعونهم من عذاب اللَّه الذى ینزله بهم لکفرهم و شرکهم درین آیت اثبات اضلال از خداوند است جلّ جلاله و ببعضى آیات اثبات ضلال از بنده است، و ذلک فى قوله تعالى قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ قدریان منکراند مر اضلال را از خداوند عزّ و جلّ و گویند همه از بنده است، و جبریان منکراند مر ضلال را از بنده که ایشان بنده را اختیار نگویند و گویند همه از اللَّه است جلّ جلاله و اهل سنّت هر دو اثبات کنند اضلال از خداوند عزّ و جلّ و اختیار ضلال از بنده. و هر چه در قرآن ذکر اضلال و ضلالست همه برین قاعده است که یاد کردیم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً، یعنى اقم قصدک، کقول ابرهیم (ع): إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ و کقوله عزّ و جلّ: وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ و کقوله: لِکُلٍّ وِجْهَةٌ. و الحنیف اسم للمسلم الموحد، و الحنفاء المسلمون الموحدون و الحنیفیة ملّة الاسلام و قیل الحنیف المستقیم یقال رجل حنیف و دین حنیف اى مستقیم و انتصب حنیفا على الحال. و معنى الآیة: اقم على الدین المستقیم، فطرة اللَّه، نصب على الاغراء اى الزم فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها فطرت را دو معنى است یکى خلقت، کقوله: فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، اى خلق السماوات و الارض، الذى فطرنى. اى خلقنى، فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ اى خلقکم، فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالقها و مبدءها. و منه سمّى الفطیر من الخمیر، دیگر معنى فطرت ملّت است: کیش و منه
قول رسول اللَّه (ص) للبراء بن عازب فى الحدیث الصحیح حین علمه الدعاء عند النوم ان مت مت على الفطرة اى على دین الاسلام و الملّة الحنیفیة.
اگر گوئیم فطرت اینجا بمعنى دین اسلام است پس ناس اینجا مسلماناناند بر خصوص، لقوله عزّ و جلّ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ یعنى للمسلمین، و معنى آنست که دین اسلام را ملازم باش و بر پى آن رو، آن دین که مسلمانان را در ازل بر آن آفرید و بفضل خود ایشان را بآن دین گرامى کرد. آن گه گفت: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، اى لا تبدیل لدین اللَّه، بلفظ خبر است و بمعنى نهى، اى الزموا دین اللَّه و اتّبعوا و لا تبدّلوا التوحید بالشرک ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ المستقیم، و محتمل است که هم برین قول ناس بر عموم مردم نهند، و معنى آنست که الزموا دین اللَّه و ملّته التی خلق الخلق على ان یدعوهم الیها، کقوله: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ یعنى الّا لآمرهم ان یعبدون ثمّ حقّق ذلک بقوله: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ و اگر گوئیم، فطرت بمعنى خلقت است فِطْرَتَ اللَّهِ منصوب است بر مصدر، اى فطر فطرة اللَّه، اى خلقة اللَّه التی خلق الناس علیها، و این فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزند آدم گرفت و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى. اکنون هر فرزند که درین عالم بوجود آید بر حکم آن اقرار اوّل آید و مقرّ باشد که او را صانعى و مدبّرى است و اگر چه او را بنامى دیگر میخواند یا غیر او را مىپرستد در اصل صانع خلاف نیست. و لهذا قال تعالى: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، و قالوا ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى.
و فى الخبر ما روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): من یولد یولد على الفطرة فابواه یهوّدانه او ینصّرانه کما تنتجون البهیمة هل تجدون فیها من جدعاء حتى تکونوا انتم تجدعونها قالوا یا رسول اللَّه أ فرأیت من یموت و هو صغیر؟ قال: اللَّه اعلم بما کانوا عاملین، ثم قرأ ابو هریرة اقرؤا ان شئتم: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها قال المحقّقون من اهل العلم و السنّة قوله: من یولد یولد على الفطرة یعنى على العهد الذى اخذ اللَّه علیهم بقوله: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى و کل مولود فى العالم على ذلک الاقرار. و هو الحنیفیّة التی وقعت الخلقة علیها و ان عبد غیره و لکن لا عبرة بالایمان الفطرى فى احکام الدنیا و انّما یعتبر الایمان الشرعى المأمور به المکتسب بالارادة و الفعل. الا ترى انّه یقول: فابواه یهودانه فهو مع وجود الایمان الفطرىّ فیه محکوم له بحکم ابویه الکافرین. و هذا معنى قوله (ص): یقول اللَّه تعالى انى خلقت عبادى حنفاء فاحتالتهم الشیاطین عن دینهم.
و قال عبد اللَّه بن المبارک: فى قوله (ص) کل مولود یولد على الفطرة قال على الخلقة التی جبل علیها فى علم اللَّه تعالى من سعادة او شقاوة، فکل منهم صائر فى العاقبة الى ما فطر علیها و عامل فى الدّنیا بالعمل المشاکل لها. فمن علم انّه یکون سعیدا اراد سعادته و اخبر عن سعادته و خلقه فى حکمه سعیدا، و من علم شقاوته اراد ان یکون شقیّا و اخبر عن شقاوته و خلقه فى حکمه شقیا. ثم قال: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ اى ما جبل علیه الانسان من السعادة و الشقاوة لا یتبدّل فلا یصیر السعید شقیّا و لا الشقىّ سعیدا. و قیل لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، اى لا یقدر أحد أن یغیّر هذه الخلقة. و قیل هو نهى عن الخصاء و غیره، اى لا تغییر لخلق اللَّه من البهائم، بالخصاء و بتک الآذان و نحوه. ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ المستقیم الذى لا عوج فیه وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ و هم الکفار لاعراضهم عن الدلائل الدّالّة علیه و الشواهد الشّاهدة له.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ منصوب على الحال، اى اقم وجهک انت و امّتک منیبین الیه لانّ مخاطبة النبى (ص) یدخل معه فیها الامّة کما قال: یا ایها النبى اذا طلقتم النساء منیبین الیه، اى راجعین الیه بالتوبة مقبلین الیه بالطاعة، وَ اتَّقُوهُ اى اتقوا مخالفته وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ ادّوها فى اوقاتها على شرائطها و حقوقها وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
مِنَ الَّذِینَ بدل من المشرکین فَرَّقُوا دِینَهُمْ حمزة و کسایى فارقوا خوانند بالف، اى فارقوا دینهم، و هم الیهود و النصارى و طوائف اهل الشرک.
معنى آنست که از مشرکان مباشید ایشان که از دین خویش جدا شدند و با دین بنمانند و اگر: فَرَّقُوا دِینَهُمْ خوانى، بر قراءت باقى، مراد باین اصحاب اهواءاند و اهل بدعت. میگوید از ایشان مباشید که دین خویش پاره پاره کردند بپارهاى بگرویدند و بپارهاى نگرویدند، پارهاى بپذیرفتند و پارهاى نپذیرفتند. همانست که جاى دیگر گفت: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ وَ کانُوا شِیَعاً، اى صاروا فرقا. و اصل الشیعة المعاونة، یقال شیّع نارک: اى ، ضع علیها حطبا دقاقا تحت الحطب الغلاظ، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ راضون بما عندهم. و قیل کما انّ المؤمنین فرحون بتوحید اللَّه فهولاء الذین فرّقوا دینهم فرحون بالدّنیا.
عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول اللَّه (ص) لعائشة: «یا عائشة انّ الذین فارقوا دینهم و کانوا شیعا هم اهل البدع و الضلالة من هذه الامّة، یا عائشة انّ لکلّ صاحب ذنب توبة الّا صاحب البدع و الاهواء لیست لهم توبة، انا منهم برى و هم منّى براء».
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ان اللَّه حجز التوبة عن کل صاحب بدعة.
قال الاوزاعى: الذنوب اربعة: فذنب یأتیه صاحبه بجهالة، و ذنب یأتیه و هو یعرفه فلیستغفر، و ذنب یصرّ علیه، و ذنب بدین اللَّه به، فهذا اعظمها ثم الذى یصرّ علیه قال ابو حاتم یعنى بالذنب الذى یدین اللَّه به البدعة. و عن ایّوب السختیانى قال ما ازداد صاحب بدعة اجتهادا الّا ازداد من اللَّه بعدا. و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): یجیء قوم یمیتون السنة و یدغلون فى الدین، فعلى اولئک لعنة اللَّه و لعنة اللاعنین، و الملائکة و الناس اجمعین.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ یعنى اهل مکة ضُرٌّ سوء من الجوع و القحط و احتباس المطر و غیر ذلک من انواع البلاء دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ تائبین مقبلین بالدعاء الیه و ترکوا الاصنام لعلمهم انّه لا فرج عندها و لا یقدر على کشف ذلک عنهم غیر اللَّه ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ اى من عنده، رحمة عافیة من الضّر النازل بهم إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ یعودون الى الشرک. و قیل الناس عام فى المؤمنین و المشرکین و اذا فریق هم المشرکون.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ هذه الّلام تسمى لام العاقبة، و قیل لام الامر، و المراد به التقریع و التهدید. کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ، و کذلک فَتَمَتَّعُوا امر تهدید و وعید فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ عاقبة امرکم، أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً السلطان هاهنا الکتاب قوله یَتَکَلَّمُ اى یتکلّم به، کقول القائل هذا الکتاب یشهد على فضل مصنّفه، و یتکلّم بفضله. و منه قوله تعالى: سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ یعنى القرآن. و قیل التکلّم هاهنا مجاز و المراد به البیان کقوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ اى یبیّن لکم ما عملتموه على الحقیقة، و منه قول الشاعر:
وعظتک اجداث صمت
و نعتک ازمنة خفت
وارتک قبرک فى القبور
و انت حىّ لا تمت
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً، غنى و صحة و غیثا و خصبا، فَرِحُوا بِها فرح البطر وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ جدب و قحط إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ، ییأسون من رحمة اللَّه و هذا خلاف وصف المؤمن، فانّ المؤمن یشکر اللَّه عند النعمة و یرجو ربّه عند الشدّة قرأ بصرى و الکسائى یَقْنَطُونَ بکسر النون و الباقون بفتحها من قنط.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ یعنى ا و لم یعلموا انّ اللَّه قسم المعیشة بین الخلائق و هو الفعّال لما یرید یوسع الرزق لمن یشاء من عباده امتحانا الهم بالسّرّاء و الشکر علیها و یضیقه لمن یشاء من خلقه امتحانا لهم بالضّرّاء و الصبر علیها لیستخرج منهم بذلک معلومة من الشکر و الکفران و الصبر و الجزع، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ، اى انّ فیما فعل اللَّه من ذلک لدلالات صادقة و شواهد واضحة لمن صدق بحجج اللَّه و اقرّ بها اذا عاینها و رءاها.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ، القربى القرابة، و ابن السبیل الضّیف، یقال حق الاقرباء منسوخ بآیات المواریث و البرّ الى المسکین و ابن السبیل محکم.
عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیلة و الضیافة ثلاثة ایام فما بعد ذلک فهو صدقة. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه، و قال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»، و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمة و الفىء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى جواب و جزاء لما قبله، اى سعة الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى. ثم قال: ذلِکَ اى اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعة، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فى الآخرة. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکة فى ماله لانّ اخراج الزکاة یزید فى المال و فى الآخرة یصیر بطاعة ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّة.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا الزیادة و منه یقال للتلّ و البقاع رابیة.
و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّة و سبق شرحه فى سورة البقرة. و على قول السدى نزلت هذه الایة فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اى فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّة و یهدى الهدیّة لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامة و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایة على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک. قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً مقصورا، اى فعلتم. و قرأ الآخرون آتَیْتُمْ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیادة من اموال الناس و قرأ الآخرون لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ. قیل هى الزکاة المفروضة، و قال ابن عباس هى الصدقة سمّیت زکاة لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ثوابه و رضاه فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنة عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى صاحب قوّة و موسر، اى صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ فى حیاتکم الاموال و النعم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ عند انقضاء آجالکم ثُمَّ یُحْیِیکُمْ للثواب و العقاب هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ الخلق و الرزق و الاماتة و الاحیاء مِنْ شَیْءٍ یعنى شیئا و من صلة سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنى الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتى ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر. و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیة الى الطاعة.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائرة الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ اى اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم المستقیم و هو دین الاسلام مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ یعنى یوم الموت. و قیل یوم القیامة لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ، اى اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره یوم من اللَّه، اى یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ، اى یتفرقون فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع الشقّ و الصدیع الصبح لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقة صدعة.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ. اى و بال کفره وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخرة لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد اصلاح المضجع للصّبىّ ثم استعیر لغیره.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنى انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّىء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، اى و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنى الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمة و تأتى بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
و قیل مُبَشِّراتٍ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجىء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ عطف على مُبَشِّراتٍ یعنى لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمة، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریة بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ. اى لتطلبوا الریح من التجارة فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ هذا النعم.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک،انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى انتصرنا من الذین آتوا بالجرم بتکذیب الانبیاء کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى انا افعله. و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبة و النصر على الاعداء عن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامة»، ثم تلا هذه الایة: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح بالجمع فَتُثِیرُ اى تهیج سَحاباً جمع سحابة، یعنى فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه «فَیَبْسُطُهُ»، اى یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیرة یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیة الجنوب او ناحیة الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنة السین فَتَرَى الْوَدْقَ اى المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وسطه. و قیل خلال الشیء مفاتحه المؤدیة الى داخله، یعنى فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.
روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، اى بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجىء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ على الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبى فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامة، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ اى من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنى انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شىء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى، اى من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حالة الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشارة بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشارة و لا سبیل الى افهامه. و فى الآیة دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعة الحیاة فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقة لکنّهم لما لم یکن لهم منفعة الحیاة سمّاهم موتى، و قال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقودة و آثارهم بین الورى موجودة».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ خاضعون للَّه بالطّاعة.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزة و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفة، یرید من ذى ضعف، اى من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً اى من بعد ضعف الطفولیة شبابا، و هو وقت القوة ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّة و الشباب و الشیبة وَ هُوَ الْعَلِیمُ بتدبیر خلقه الْقَدِیرُ على ما یشاء.
روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟
فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا. و فى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبة المسلم و حامل القرآن و قال (ص) ثلاثة لا یستخف بهم الّا منافق: امام مقسط و ذو شیب فى الاسلام و ذو علم.
و قال (ص): من شاب شیبة فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامة ما لم یخضبها او ینتفها.
و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على
حدیث حدثنى ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبة بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».
و قال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئدة الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ یحلف الکافرون ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعة واحدة، و ذلک لاستقلالهم مدة الدنیا و مدة البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک. و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، المعنى انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم فحلفوا على شىء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل قوله: یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین و قیل الملائکة مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله: فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ اى عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ، اى لا یطلب منهم الاعتاب. و الاعتاب الخروج ممّا یوجب العتب یرید انّه لا یقبل منهم توبة و یسألون الرجعة الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفة: لا یَنْفَعُ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ، یعنى بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابة امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیة ایضا و لم یعرفوا بها صحة دینک و حقیقة امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقة الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان. وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ، اى لا یستحملنّک، معناه لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفة و عجلة لشدّة غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.
روى عن على بن ربیعة قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاة الفجر فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فاجابه علىّ و هو فى الصلاة: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ الیقین اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.
عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیلة و الضیافة ثلاثة ایام فما بعد ذلک فهو صدقة. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه، و قال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»، و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمة و الفىء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى جواب و جزاء لما قبله، اى سعة الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى. ثم قال: ذلِکَ اى اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعة، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فى الآخرة. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکة فى ماله لانّ اخراج الزکاة یزید فى المال و فى الآخرة یصیر بطاعة ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّة.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا الزیادة و منه یقال للتلّ و البقاع رابیة.
و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّة و سبق شرحه فى سورة البقرة. و على قول السدى نزلت هذه الایة فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اى فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّة و یهدى الهدیّة لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامة و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایة على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک. قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً مقصورا، اى فعلتم. و قرأ الآخرون آتَیْتُمْ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیادة من اموال الناس و قرأ الآخرون لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ. قیل هى الزکاة المفروضة، و قال ابن عباس هى الصدقة سمّیت زکاة لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ثوابه و رضاه فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنة عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى صاحب قوّة و موسر، اى صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ فى حیاتکم الاموال و النعم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ عند انقضاء آجالکم ثُمَّ یُحْیِیکُمْ للثواب و العقاب هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ الخلق و الرزق و الاماتة و الاحیاء مِنْ شَیْءٍ یعنى شیئا و من صلة سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنى الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتى ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر. و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیة الى الطاعة.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائرة الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ اى اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم المستقیم و هو دین الاسلام مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ یعنى یوم الموت. و قیل یوم القیامة لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ، اى اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره یوم من اللَّه، اى یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ، اى یتفرقون فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع الشقّ و الصدیع الصبح لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقة صدعة.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ. اى و بال کفره وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخرة لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد اصلاح المضجع للصّبىّ ثم استعیر لغیره.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنى انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّىء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، اى و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنى الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمة و تأتى بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
و قیل مُبَشِّراتٍ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجىء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ عطف على مُبَشِّراتٍ یعنى لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمة، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریة بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ. اى لتطلبوا الریح من التجارة فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ هذا النعم.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک،انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى انتصرنا من الذین آتوا بالجرم بتکذیب الانبیاء کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى انا افعله. و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبة و النصر على الاعداء عن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامة»، ثم تلا هذه الایة: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح بالجمع فَتُثِیرُ اى تهیج سَحاباً جمع سحابة، یعنى فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه «فَیَبْسُطُهُ»، اى یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیرة یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیة الجنوب او ناحیة الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنة السین فَتَرَى الْوَدْقَ اى المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وسطه. و قیل خلال الشیء مفاتحه المؤدیة الى داخله، یعنى فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.
روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، اى بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجىء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ على الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبى فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامة، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ اى من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنى انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شىء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى، اى من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حالة الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشارة بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشارة و لا سبیل الى افهامه. و فى الآیة دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعة الحیاة فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقة لکنّهم لما لم یکن لهم منفعة الحیاة سمّاهم موتى، و قال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقودة و آثارهم بین الورى موجودة».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ خاضعون للَّه بالطّاعة.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزة و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفة، یرید من ذى ضعف، اى من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً اى من بعد ضعف الطفولیة شبابا، و هو وقت القوة ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّة و الشباب و الشیبة وَ هُوَ الْعَلِیمُ بتدبیر خلقه الْقَدِیرُ على ما یشاء.
روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟
فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا. و فى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبة المسلم و حامل القرآن و قال (ص) ثلاثة لا یستخف بهم الّا منافق: امام مقسط و ذو شیب فى الاسلام و ذو علم.
و قال (ص): من شاب شیبة فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامة ما لم یخضبها او ینتفها.
و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على
حدیث حدثنى ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبة بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».
و قال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئدة الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ یحلف الکافرون ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعة واحدة، و ذلک لاستقلالهم مدة الدنیا و مدة البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک. و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، المعنى انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم فحلفوا على شىء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل قوله: یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین و قیل الملائکة مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله: فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ اى عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ، اى لا یطلب منهم الاعتاب. و الاعتاب الخروج ممّا یوجب العتب یرید انّه لا یقبل منهم توبة و یسألون الرجعة الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفة: لا یَنْفَعُ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ، یعنى بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابة امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیة ایضا و لم یعرفوا بها صحة دینک و حقیقة امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقة الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان. وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ، اى لا یستحملنّک، معناه لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفة و عجلة لشدّة غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.
روى عن على بن ربیعة قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاة الفجر فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فاجابه علىّ و هو فى الصلاة: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ الیقین اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.
رشیدالدین میبدی : ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَوْا نمىبینید؟ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ که اللَّه شما را نرم کرد و بفرمان، ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ هر چه در آسمانها و زمینها چیز است وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ و تمام کرد و فراخ بر شما نعمتهاى خویش ظاهِرَةً آشکارا وَ باطِنَةً و نهان، وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ که پیکار مىکند در خداى و باو مىپیچد بِغَیْرِ عِلْمٍ بىهیچ دانشى وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (۲۰) و بىهیچ نشان و بىهیچ نامه روشن.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن روید که اللَّه فرو فرستاد قالُوا ایشان گویند بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا نه که بر پى آن رویم که پدران خویش را بر آن یافتیم أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ (۲۱) باش و اگر دیو ایشان را با عذاب آتش میخواند بران باید رفت.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ هر که روى خویش و سوى خویش و آهنگ خویش با اللَّه سپارد وَ هُوَ مُحْسِنٌ و او نیکوکار بود و بىگمان فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى او دست در زد در استوارتر گوشهاى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (۲۲) و باللّه گردد سرانجام همه کار.
وَ مَنْ کَفَرَ و هر که کافر شود و بسپاس نیندیشد فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ اندوهگن مدار ترا نسپاسى و ناگرویدن او إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ با ماست بازگشت ایشان فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا تا آگاه کنیم ایشان را بپاداش دادن از آنچه میکردند إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۳) که اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا فرا میداریم ایشان را ببرخوردارى این جهانى اندکى ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ (۲۴) پس ایشان را فرا نیاریم ناچاره فرا عذابى بزرگ.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى ایشان را مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ گویند که اللَّه قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو حمد و ستایش بسزا آن خداى را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۵) که بیشتر ایشان ناداناند.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۶) که اللَّه آنست که او بىنیاز است نکو نام ستوده.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اگر چنان بودى که هر چه در زمین درخت است أَقْلامٌ همه قلم بودى وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ و دریا مداد بودى مِنْ بَعْدِهِ پس تهى شدن آن سَبْعَةُ أَبْحُرٍ هفت دریاى دیگر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ بسر نیاید سخنان اللَّه إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۷) که اللَّه توانایى است دانا.
ما خَلْقُکُمْ نیست آفرینش شما وَ لا بَعْثُکُمْ و نه برانگیختن شما إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ مگر چون یک تن إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۲۸) اللَّه شنواست بینا.
أَ لَمْ تَرَ نمىبینى؟ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ که اللَّه درمىآرد شب در روز وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و درمىآرد روز در شب وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و روان کرد و بفرمان خورشید و ماه کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى هر یکى میرود تا آن زمان که نام زد کرده اللَّه است که هر دو تباه و نیست شوند وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۲۹) و نمىدانى که اللَّه داناست بهر چه مىکنید و از آن آگاه.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ آن از بهر آنست تا بدانند که اللَّه هست بسزا وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ و هر چه مى خداى خوانید فرود ازو کژ است و نیست وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (۳۰) و اللَّه اوست که زبر خلق است و مه از ایشان.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ نمىبینى که مىرود کشتیها در دریا بِنِعْمَتِ اللَّهِ بنعمتهاى خداى لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ آن را تا با شما نماید از نشانهاى خویش إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى پیداست لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۱) هر شکیبایى را سپاس شناس نیکو شکیب سپاس دار.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ و آن گه که بزیر ایشان درآید موج دریا کَالظُّلَلِ هم چون میغ بزرگ گران دَعَوُا اللَّهَ خوانند خداى را مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارنده او را دعا خواندن خویش فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ و آن گه که ایشان را رهاند و با دشت و صحرا آرد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ از ایشان کس کس بود که میانه بود و بچم، نه دلآسا وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا و منکر نیاید نشانهاى ما را إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (۳۲) مگر ازین هر ناراستى کژکارى پلید، آهنگى ناسپاس.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان اتَّقُوا رَبَّکُمْ بپرهیزید از خداوند خویش وَ اخْشَوْا یَوْماً و بترسید از روزى لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ که هیچ سود ندارد و بکار نیاید پدر پسر خویش را وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و نه هیچ فرزند بکار آید پدر خویش را هیچ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که وعده اللَّه راست است فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا هان که زندگانى این جهانى شما را مفریباد وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۳۳) و مفریباد شما را بخداى آن شیطان فریبنده.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ بنزدیک اللَّه است دانش کى رستاخیز وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ و او فرستد باران وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ و او داند که در رحم آبستنان چیست وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً و نداند هیچکس که چه خواهد کرد فردا وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و نداند هیچ کس که بکدام زمین خواهد مرد إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (۳۴) اللَّه دانایى است آگاه.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن روید که اللَّه فرو فرستاد قالُوا ایشان گویند بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا نه که بر پى آن رویم که پدران خویش را بر آن یافتیم أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ (۲۱) باش و اگر دیو ایشان را با عذاب آتش میخواند بران باید رفت.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ هر که روى خویش و سوى خویش و آهنگ خویش با اللَّه سپارد وَ هُوَ مُحْسِنٌ و او نیکوکار بود و بىگمان فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى او دست در زد در استوارتر گوشهاى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (۲۲) و باللّه گردد سرانجام همه کار.
وَ مَنْ کَفَرَ و هر که کافر شود و بسپاس نیندیشد فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ اندوهگن مدار ترا نسپاسى و ناگرویدن او إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ با ماست بازگشت ایشان فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا تا آگاه کنیم ایشان را بپاداش دادن از آنچه میکردند إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۳) که اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا فرا میداریم ایشان را ببرخوردارى این جهانى اندکى ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ (۲۴) پس ایشان را فرا نیاریم ناچاره فرا عذابى بزرگ.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى ایشان را مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ گویند که اللَّه قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو حمد و ستایش بسزا آن خداى را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۵) که بیشتر ایشان ناداناند.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۶) که اللَّه آنست که او بىنیاز است نکو نام ستوده.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اگر چنان بودى که هر چه در زمین درخت است أَقْلامٌ همه قلم بودى وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ و دریا مداد بودى مِنْ بَعْدِهِ پس تهى شدن آن سَبْعَةُ أَبْحُرٍ هفت دریاى دیگر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ بسر نیاید سخنان اللَّه إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۷) که اللَّه توانایى است دانا.
ما خَلْقُکُمْ نیست آفرینش شما وَ لا بَعْثُکُمْ و نه برانگیختن شما إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ مگر چون یک تن إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۲۸) اللَّه شنواست بینا.
أَ لَمْ تَرَ نمىبینى؟ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ که اللَّه درمىآرد شب در روز وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و درمىآرد روز در شب وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و روان کرد و بفرمان خورشید و ماه کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى هر یکى میرود تا آن زمان که نام زد کرده اللَّه است که هر دو تباه و نیست شوند وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۲۹) و نمىدانى که اللَّه داناست بهر چه مىکنید و از آن آگاه.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ آن از بهر آنست تا بدانند که اللَّه هست بسزا وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ و هر چه مى خداى خوانید فرود ازو کژ است و نیست وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (۳۰) و اللَّه اوست که زبر خلق است و مه از ایشان.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ نمىبینى که مىرود کشتیها در دریا بِنِعْمَتِ اللَّهِ بنعمتهاى خداى لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ آن را تا با شما نماید از نشانهاى خویش إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى پیداست لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۱) هر شکیبایى را سپاس شناس نیکو شکیب سپاس دار.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ و آن گه که بزیر ایشان درآید موج دریا کَالظُّلَلِ هم چون میغ بزرگ گران دَعَوُا اللَّهَ خوانند خداى را مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارنده او را دعا خواندن خویش فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ و آن گه که ایشان را رهاند و با دشت و صحرا آرد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ از ایشان کس کس بود که میانه بود و بچم، نه دلآسا وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا و منکر نیاید نشانهاى ما را إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (۳۲) مگر ازین هر ناراستى کژکارى پلید، آهنگى ناسپاس.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان اتَّقُوا رَبَّکُمْ بپرهیزید از خداوند خویش وَ اخْشَوْا یَوْماً و بترسید از روزى لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ که هیچ سود ندارد و بکار نیاید پدر پسر خویش را وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و نه هیچ فرزند بکار آید پدر خویش را هیچ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که وعده اللَّه راست است فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا هان که زندگانى این جهانى شما را مفریباد وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۳۳) و مفریباد شما را بخداى آن شیطان فریبنده.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ بنزدیک اللَّه است دانش کى رستاخیز وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ و او فرستد باران وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ و او داند که در رحم آبستنان چیست وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً و نداند هیچکس که چه خواهد کرد فردا وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و نداند هیچ کس که بکدام زمین خواهد مرد إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (۳۴) اللَّه دانایى است آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى و تقدّس: أَ لَمْ تَرَوْا معناه ا لم تعلموا یا بنى آدم أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ اى مکّنکم من الانتفاع بما فى السماء من الشّمس و القمر و النجوم و ما فى الارض من الجبال و البحار و النبات و الاشجار و الدّواب و الریح و السحاب و غیر ذلک ممّا تنتفعون به فى اوقاتکم و مصالحکم. وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ اى اتمّ و وسع حتى فضل و السابغات فى قصّة داود هى الدّروع الطویلة نِعَمَهُ قرأ نافع و ابو عمرو و حفص بفتح العین على الجمع و قرأ الآخرون منوّنة على الواحد و معناها الجمع ایضا کقوله: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها. ظاهِرَةً وَ باطِنَةً قال عکرمة عن ابن عباس: النعمة الظاهرة الاسلام و القرآن، و الباطنة ما ستر علیک من الذنوب و لم یعجل علیک بالنقمة. و قیل: الظاهرة ما یراها الناس من الجاه و المال و الخدم و الاولاد. و الباطنة الخلق و العلم و القوّة و سائر ما یعلمه العبد من نفسه. و قیل الظاهرة ما یعلمه العبد من نفسه و الباطنة ما یعلمه اللَّه و لا یعلم العبد. و قیل لرسول اللَّه (ص): عرفنا النعم الظاهرة فما الباطنة؟
فقال (ص) «هو ما لو رآک النّاس علیه لمقتوک» و عن جویبر عن الضحاک قال سألت ابن عباس عن قول اللَّه عزّ و جل: وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً فقال سألت رسول اللَّه (ص) قلت یا رسول اللَّه ما هذه النعمة الظاهرة و الباطنة؟ قال: «امّا الظاهرة فالاسلام و ما حسّن من خلقک و ما افضل علیک من الرزق. و امّا الباطنة فما ستر من سوء عملک یا بن عباس». یقول اللَّه عزّ و جلّ «انّى جعلت للمؤمن ثلاثا صلاة المؤمنین علیه بعد انقطاع عمله اکفّر به عنه خطایاه. و جعلت له ثلث ماله لیکفّر به عنه خطایاه و سترت علیه سوء عمله الّذى لو قد ابدیته للناس لنبذه اهله و ما سواهم» و قال الحارث بن اسد المحاسبى: الظاهرة نعیم الدنیا و الباطنة نعیم العقبى.
و قال سهل بن عبد اللَّه: الظاهرة اتّباع الرّسول و الباطنة محبّته. و قیل: الظاهرة قوله وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ و الباطنة قوله: وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ.
و قیل: الظاهرة الشهادة الناطقة و الباطنة السعادة السابقة. و قیل الظاهرة وضع الوزر و رفع الذّکر و الباطنة شرح الصدر. و قیل: الظاهرة قوله وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و الباطنة قوله أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ یعنى و مع هذه النعم الظاهرة و الباطنة منهم من یخاصم فى دین اللَّه و یجادل فى توحید اللَّه و یمیل الى الشرک و هو النضر بن الحارث حین زعم انّ الملائکة بنات اللَّه. و قیل نزلت فى یهودى خاصم النبىّ (ص) فاخذته صاعقة فاهلکته، بِغَیْرِ عِلْمٍ اى جهلا منه لا علم له بما یدّعیه، وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ اى لا برهان له من سنّة سنّها نبىّ او کتاب مبین انزل على نبىّ یعنى انّما یتّبع هواه و وسوسة الشیطان.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ یعنى و متى قال لهم الرّسول و المؤمنون اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ من الکتاب الواضح و النور البیّن اجابوا بان لا نتّبع الّا الذى وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا الماضین رضى منهم بتقلید الاسلاف و اتّباع الرؤساء بغیر حجّة و برهان. و الالف فى أَ وَ لَوْ الالف الاستفهام دخلت على واو العطف على معنى الانکار و التعجّب من التعلّق بشبهة هى فى غایة البعد من مقتضى العقل اى انّ هذا الذى خیّل الیکم من وجوب اتّباع الآباء انّما هو وسوسة الشیطان یدعوکم الى ما یؤدّیکم الى عذاب النار.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ التأویل و من یسلم اخلاصه و قصده و طواعیته الى اللَّه، وَ هُوَ مُحْسِنٌ اى مخلص موقن غیر مرائی و لا منافق، و قیل من یخلص دینه للَّه و یفوّض امره الیه و هو محسن فى عمله، فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى استمسک و امسک و تمسّک بمعنى واحد، اى تعلّق بالعروة الوثقى و هى کلمة التوحید: لا اله الّا اللَّه. و قیل: القرآن و الاسلام قال الزجاج: من اسلم فقد استمسک و اعتصم بقول لا اله الّا اللَّه و هى العروة الوثقى. و وجه کل شىء جهته و نحوه و الوثقى تأنیث الاوثق کالصّغرى تأنیث الاصغر، و الشیء الوثیق ما یأمن صاحبه من السقوط، وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ یعنى مصیر الامور فى اواخرها الى اللَّه و هو المجازى علیه.
وَ مَنْ کَفَرَ و لم یسلم وجهه، فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ فلیس علیک منه تبعة، إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ یوم الحساب، فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا نجازیهم على اعمالهم، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بضمائر القلوب. و قیل علیم بما فى ضمیرک من الحزن على کذبهم.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا انّما وصف التمتّع بالقلّة لانّه فى الدنیا التی لبثهم فیها قلیل کما قال: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ اى زمانه یسیر و ان کان کثیرا و المعنى نمتّعهم بمنافع هذه الدنیا یسیرا من الزمان، ثُمَّ نلجئهم بعد ذلک، إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ شدید دائم.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ اى مع کفرهم مقرّون بانّ خالق السماوات و الارض هو اللَّه. قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ على انقطاع حجّتهم، و قیل: قُلِ الْحَمْدُ لمن خلق هذه الاشیاء لا لمن لا یخلق و هم یخلقون. و قیل: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ على العلم و الهدایة، بَلْ أَکْثَرُهُمْ بل ردّ على قولهم نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا، أَکْثَرُهُمْ اى کلّهم، لا یَعْلَمُونَ ما فى ترک عبادة اللَّه من العقاب و العذاب الالیم. و قیل: هو متّصل بما بعده اى لا یعلمون.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فما منصوبة بیعلمون، ثم ابتدأ فقال: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ الغنى عن ایمانهم و طاعتهم، الحمید المحمود لا ینقطع حمده بکفرهم.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ قال قتادة انّ المشرکین قالوا انّ القرآن و ما یأتى به محمّد یوشک ان ینفد فینقطع فنزلت: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ اى برئت اقلاما سمّى قلما لانّه قط رأسه و الاقلیم القطعة من الارض و تقلیم الاظفار قطعها، وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ قرأ ابو عمرو و یعقوب و البحر بالنصب عطفا على ما، و الباقون بالرفع على الاستیناف، یَمُدُّهُ اى یزیده و ینصب منه، مِنْ بَعْدِهِ من خلفه، سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ معنى الآیة لو برئت اشجار الارض اقلاما و جعل ماء البحر مدادا و زادت فیه سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مثله و کتبت بتلک الاقلام و المداد کلمات اللَّه انکسرت الاقلام و فنى المداد و لم ینفد کلمات اللَّه. و قیل: المراد بکلمات اللَّه علم اللَّه و سمّى کلمات لانّه لا یمکن کتابته الّا اذا کانت کلمات. و قیل معنى الکلمات اسماء ما خلقه و ما یخلقه فى الآخرة لانّها غیر متناهیة. و قیل: ما قضاه اللَّه فى اللوح المحفوظ، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ اى منیع لا یعجزه شىء یریده، حَکِیمٌ لا یلحقه سهو و لا عیب فى جمیع ما یقوله و یفعله و قیل انّ حى بن اخطب قال: یا محمد انّک اوتیت الحکمة وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً تزعم انّا لم نؤت من العلم الّا قلیلا فکیف یجتمع هذان و هما ضدّان فنزلت هذه الآیة اى ما اعطاکم اللَّه من العلم بالاضافة الى ما یعلمه قلیل.
قوله: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ اى قدرة اللَّه على خلق الجمیع و بعثهم لقدرته على خلق نفس واحدة و بعثها لا یلحقه نصب قلوا ام کثروا یقول لها کن فیکون لا حاجة الى آلة و لا الى استعانة، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ لکلام من انکر بالبعث، بَصِیرٌ باحوال الاحیاء و الاموات.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ اى یزید من ساعات اللّیل فى ساعات النهار صیفا و یزید من ساعات النهار فى ساعات اللّیل شتاء، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى الى ان یأتى یوم تکویرها و تسویدها، وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ هذا تهدّد و وعید، اى اذا جاء ذلک الاجل الذى ینقطع فیه جریان الشمس و القمر جازاکم اللَّه على اعمالکم کلّها.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ اى ذلک الذى خلق و صنع بسبب انّه هو اللَّه حقا و لتعلموا انّ اللَّه هو الحقّ یدعوا الى الحق و یأمر بالحق، وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ اى ما تدعون من الاصنام و تسمونهم آلهة هو الباطل، وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ على کلّ شىء، الْکَبِیرُ عن ان یکون له نظیر او شبیه مشتق من الکبریاء.
أَ لَمْ تَرَ اى ا لم تعلم یا محمّد، أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ اى برحمته على خلقه. و قیل انّ ذلک من نعمة اللَّه علیکم، لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ اى من علامات صنعه و عجائب قدرته فى البحر اذا رکبتموها، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ على امر اللَّه، شَکُورٍ لنعمه. و قیل معناه لآیات للمؤمنین فانّ الایمان نصفان نصف صبر و نصف شکر.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ کلّ ما اظلّک من شىء فهو الظلّة و الجمع ظلل شبّه بها الموج فى کثرتها و ارتفاعها و جعل الموج و هو واحد کالظّلل و هى جمع لانّ الموج یأتى منه شىء بعد شىء. یقول تعالى: و اذا علا راکب البحر مَوْجٌ کَالظُّلَلِ.
قال مقاتل اى کالجبال، و قال الکلبى: کالسّحاب، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الدّین هاهنا الدّعاء اى یخلصون له الدعاء و لا یدعون معه احدا سواء و لا یستعتبون بغیره.
و الاخلاص افراد الشیء من الشوائب. فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ قال ابن عباس اى عدل موف بما عاهد اللَّه علیه فى البحر من التوحید له، یعنى ثبت على ایمانه و المراد به عکرمة بن ابى جهل هرب عام الفتح الى البحر فجاءهم ریح عاصف فقال عکرمة: لئن أنجانا اللَّه من هذه لارجعنّ الى محمد و لاضعنّ یدى فى یده، فسکنت الریاح فرجع عکرمة الى مکة فاسلم و حسن اسلامه. و قال مجاهد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ فى القول مضمر للکفر فعاد بعد النجاة الى کفره، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ بدینه، کَفُورٍ لربّه و الختر أسوأ الغدر و افحشه.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ اى لا یغنى عنه شیئا و لا یدفع عنه مضرّة و معنى یجزى یقضى یقال: جزاه دینه اذا قضاه و التّقدیر لا یجزى فیه الّا انّه حذف لانّ الیوم یدلّ علیه، وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ مغن و لا قاض، عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و المعنى لا یحمل شیئا من سیّآته و لا یعطیه شیئا من طاعاته، و خصّ الوالد و الولد بالذکر تنبیها على غیرهما. إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى السّاعة آتیة لا ریب فیها و ما وعد من الثواب و العقاب کائن لا محالة، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا زینتها و غضارتها و آمالها. و قیل لا تشغلنکم الدنیا عن طاعة اللَّه، وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ یعنى الشیطان و الغرّة باللّه حسن الظّن مع سوء العمل. قال سعید بن جبیر: هو ان یعمل المعصیة و یتمنّى المغفرة. و فى الخبر: الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت و العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنى على اللَّه المغفرة.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ هذه الآیة نزلت فى عبد الوارث بن عمرو بن حارثة رجل من اهل البادیة، انى النبى (ص) فسأله عن السّاعة و وقتها، و قال: انّ ارضنا اجدیت فمتى ینزل الغیث و ترکت امرأتى حبلى فما تلد و انّى اعلم ما عملت امس فما اعمل غدا، و قد علمت این ولدت فباىّ ارض اموت، فانزل اللَّه هذه الآیة.
و عن ابن عمر قال: قال رسول اللَّه (ص): «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمهنّ الّا اللَّه، لا یعلم متى تقوم السّاعة الّا اللَّه، و لا یعلم ما تغیض الارحام الّا اللَّه، و لا یعلم ما فى غد الّا اللَّه، و لا تعلم نفس باىّ ارض تموت الّا اللَّه، و لا یعلم متى ینزل الغیث الّا اللَّه».
قوله تعالى و تقدّس: عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم قیام الساعة، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ اى و یعلم متى ینزل الغیث.
سمّى المطر غیثا لانّه غیاث الخلق به رزقهم و علیه بقاؤهم، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ فى حضر او سفر، برّ او بحر. و قیل: بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ من قدم لانّ کلّ قدم یقع على ارض غیر الاولى فى المشى. و قیل معناه باىّ قدم من الشقاوة و السّعادة حکاه النقاش. إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بهذه الاشیاء، خَبِیرٌ بها فمن ادّعى علم شىء من هذه الخمسة فهو کافر باللّه سبحانه و تعالى.
فقال (ص) «هو ما لو رآک النّاس علیه لمقتوک» و عن جویبر عن الضحاک قال سألت ابن عباس عن قول اللَّه عزّ و جل: وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً فقال سألت رسول اللَّه (ص) قلت یا رسول اللَّه ما هذه النعمة الظاهرة و الباطنة؟ قال: «امّا الظاهرة فالاسلام و ما حسّن من خلقک و ما افضل علیک من الرزق. و امّا الباطنة فما ستر من سوء عملک یا بن عباس». یقول اللَّه عزّ و جلّ «انّى جعلت للمؤمن ثلاثا صلاة المؤمنین علیه بعد انقطاع عمله اکفّر به عنه خطایاه. و جعلت له ثلث ماله لیکفّر به عنه خطایاه و سترت علیه سوء عمله الّذى لو قد ابدیته للناس لنبذه اهله و ما سواهم» و قال الحارث بن اسد المحاسبى: الظاهرة نعیم الدنیا و الباطنة نعیم العقبى.
و قال سهل بن عبد اللَّه: الظاهرة اتّباع الرّسول و الباطنة محبّته. و قیل: الظاهرة قوله وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ و الباطنة قوله: وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ.
و قیل: الظاهرة الشهادة الناطقة و الباطنة السعادة السابقة. و قیل الظاهرة وضع الوزر و رفع الذّکر و الباطنة شرح الصدر. و قیل: الظاهرة قوله وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و الباطنة قوله أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ یعنى و مع هذه النعم الظاهرة و الباطنة منهم من یخاصم فى دین اللَّه و یجادل فى توحید اللَّه و یمیل الى الشرک و هو النضر بن الحارث حین زعم انّ الملائکة بنات اللَّه. و قیل نزلت فى یهودى خاصم النبىّ (ص) فاخذته صاعقة فاهلکته، بِغَیْرِ عِلْمٍ اى جهلا منه لا علم له بما یدّعیه، وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ اى لا برهان له من سنّة سنّها نبىّ او کتاب مبین انزل على نبىّ یعنى انّما یتّبع هواه و وسوسة الشیطان.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ یعنى و متى قال لهم الرّسول و المؤمنون اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ من الکتاب الواضح و النور البیّن اجابوا بان لا نتّبع الّا الذى وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا الماضین رضى منهم بتقلید الاسلاف و اتّباع الرؤساء بغیر حجّة و برهان. و الالف فى أَ وَ لَوْ الالف الاستفهام دخلت على واو العطف على معنى الانکار و التعجّب من التعلّق بشبهة هى فى غایة البعد من مقتضى العقل اى انّ هذا الذى خیّل الیکم من وجوب اتّباع الآباء انّما هو وسوسة الشیطان یدعوکم الى ما یؤدّیکم الى عذاب النار.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ التأویل و من یسلم اخلاصه و قصده و طواعیته الى اللَّه، وَ هُوَ مُحْسِنٌ اى مخلص موقن غیر مرائی و لا منافق، و قیل من یخلص دینه للَّه و یفوّض امره الیه و هو محسن فى عمله، فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى استمسک و امسک و تمسّک بمعنى واحد، اى تعلّق بالعروة الوثقى و هى کلمة التوحید: لا اله الّا اللَّه. و قیل: القرآن و الاسلام قال الزجاج: من اسلم فقد استمسک و اعتصم بقول لا اله الّا اللَّه و هى العروة الوثقى. و وجه کل شىء جهته و نحوه و الوثقى تأنیث الاوثق کالصّغرى تأنیث الاصغر، و الشیء الوثیق ما یأمن صاحبه من السقوط، وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ یعنى مصیر الامور فى اواخرها الى اللَّه و هو المجازى علیه.
وَ مَنْ کَفَرَ و لم یسلم وجهه، فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ فلیس علیک منه تبعة، إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ یوم الحساب، فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا نجازیهم على اعمالهم، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بضمائر القلوب. و قیل علیم بما فى ضمیرک من الحزن على کذبهم.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا انّما وصف التمتّع بالقلّة لانّه فى الدنیا التی لبثهم فیها قلیل کما قال: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ اى زمانه یسیر و ان کان کثیرا و المعنى نمتّعهم بمنافع هذه الدنیا یسیرا من الزمان، ثُمَّ نلجئهم بعد ذلک، إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ شدید دائم.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ اى مع کفرهم مقرّون بانّ خالق السماوات و الارض هو اللَّه. قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ على انقطاع حجّتهم، و قیل: قُلِ الْحَمْدُ لمن خلق هذه الاشیاء لا لمن لا یخلق و هم یخلقون. و قیل: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ على العلم و الهدایة، بَلْ أَکْثَرُهُمْ بل ردّ على قولهم نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا، أَکْثَرُهُمْ اى کلّهم، لا یَعْلَمُونَ ما فى ترک عبادة اللَّه من العقاب و العذاب الالیم. و قیل: هو متّصل بما بعده اى لا یعلمون.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فما منصوبة بیعلمون، ثم ابتدأ فقال: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ الغنى عن ایمانهم و طاعتهم، الحمید المحمود لا ینقطع حمده بکفرهم.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ قال قتادة انّ المشرکین قالوا انّ القرآن و ما یأتى به محمّد یوشک ان ینفد فینقطع فنزلت: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ اى برئت اقلاما سمّى قلما لانّه قط رأسه و الاقلیم القطعة من الارض و تقلیم الاظفار قطعها، وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ قرأ ابو عمرو و یعقوب و البحر بالنصب عطفا على ما، و الباقون بالرفع على الاستیناف، یَمُدُّهُ اى یزیده و ینصب منه، مِنْ بَعْدِهِ من خلفه، سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ معنى الآیة لو برئت اشجار الارض اقلاما و جعل ماء البحر مدادا و زادت فیه سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مثله و کتبت بتلک الاقلام و المداد کلمات اللَّه انکسرت الاقلام و فنى المداد و لم ینفد کلمات اللَّه. و قیل: المراد بکلمات اللَّه علم اللَّه و سمّى کلمات لانّه لا یمکن کتابته الّا اذا کانت کلمات. و قیل معنى الکلمات اسماء ما خلقه و ما یخلقه فى الآخرة لانّها غیر متناهیة. و قیل: ما قضاه اللَّه فى اللوح المحفوظ، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ اى منیع لا یعجزه شىء یریده، حَکِیمٌ لا یلحقه سهو و لا عیب فى جمیع ما یقوله و یفعله و قیل انّ حى بن اخطب قال: یا محمد انّک اوتیت الحکمة وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً تزعم انّا لم نؤت من العلم الّا قلیلا فکیف یجتمع هذان و هما ضدّان فنزلت هذه الآیة اى ما اعطاکم اللَّه من العلم بالاضافة الى ما یعلمه قلیل.
قوله: ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ اى قدرة اللَّه على خلق الجمیع و بعثهم لقدرته على خلق نفس واحدة و بعثها لا یلحقه نصب قلوا ام کثروا یقول لها کن فیکون لا حاجة الى آلة و لا الى استعانة، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ لکلام من انکر بالبعث، بَصِیرٌ باحوال الاحیاء و الاموات.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ اى یزید من ساعات اللّیل فى ساعات النهار صیفا و یزید من ساعات النهار فى ساعات اللّیل شتاء، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى الى ان یأتى یوم تکویرها و تسویدها، وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ هذا تهدّد و وعید، اى اذا جاء ذلک الاجل الذى ینقطع فیه جریان الشمس و القمر جازاکم اللَّه على اعمالکم کلّها.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ اى ذلک الذى خلق و صنع بسبب انّه هو اللَّه حقا و لتعلموا انّ اللَّه هو الحقّ یدعوا الى الحق و یأمر بالحق، وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ اى ما تدعون من الاصنام و تسمونهم آلهة هو الباطل، وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ على کلّ شىء، الْکَبِیرُ عن ان یکون له نظیر او شبیه مشتق من الکبریاء.
أَ لَمْ تَرَ اى ا لم تعلم یا محمّد، أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ اى برحمته على خلقه. و قیل انّ ذلک من نعمة اللَّه علیکم، لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ اى من علامات صنعه و عجائب قدرته فى البحر اذا رکبتموها، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ على امر اللَّه، شَکُورٍ لنعمه. و قیل معناه لآیات للمؤمنین فانّ الایمان نصفان نصف صبر و نصف شکر.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ کلّ ما اظلّک من شىء فهو الظلّة و الجمع ظلل شبّه بها الموج فى کثرتها و ارتفاعها و جعل الموج و هو واحد کالظّلل و هى جمع لانّ الموج یأتى منه شىء بعد شىء. یقول تعالى: و اذا علا راکب البحر مَوْجٌ کَالظُّلَلِ.
قال مقاتل اى کالجبال، و قال الکلبى: کالسّحاب، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الدّین هاهنا الدّعاء اى یخلصون له الدعاء و لا یدعون معه احدا سواء و لا یستعتبون بغیره.
و الاخلاص افراد الشیء من الشوائب. فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ قال ابن عباس اى عدل موف بما عاهد اللَّه علیه فى البحر من التوحید له، یعنى ثبت على ایمانه و المراد به عکرمة بن ابى جهل هرب عام الفتح الى البحر فجاءهم ریح عاصف فقال عکرمة: لئن أنجانا اللَّه من هذه لارجعنّ الى محمد و لاضعنّ یدى فى یده، فسکنت الریاح فرجع عکرمة الى مکة فاسلم و حسن اسلامه. و قال مجاهد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ فى القول مضمر للکفر فعاد بعد النجاة الى کفره، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ بدینه، کَفُورٍ لربّه و الختر أسوأ الغدر و افحشه.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ اى لا یغنى عنه شیئا و لا یدفع عنه مضرّة و معنى یجزى یقضى یقال: جزاه دینه اذا قضاه و التّقدیر لا یجزى فیه الّا انّه حذف لانّ الیوم یدلّ علیه، وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ مغن و لا قاض، عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و المعنى لا یحمل شیئا من سیّآته و لا یعطیه شیئا من طاعاته، و خصّ الوالد و الولد بالذکر تنبیها على غیرهما. إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى السّاعة آتیة لا ریب فیها و ما وعد من الثواب و العقاب کائن لا محالة، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا زینتها و غضارتها و آمالها. و قیل لا تشغلنکم الدنیا عن طاعة اللَّه، وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ یعنى الشیطان و الغرّة باللّه حسن الظّن مع سوء العمل. قال سعید بن جبیر: هو ان یعمل المعصیة و یتمنّى المغفرة. و فى الخبر: الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت و العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنى على اللَّه المغفرة.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ هذه الآیة نزلت فى عبد الوارث بن عمرو بن حارثة رجل من اهل البادیة، انى النبى (ص) فسأله عن السّاعة و وقتها، و قال: انّ ارضنا اجدیت فمتى ینزل الغیث و ترکت امرأتى حبلى فما تلد و انّى اعلم ما عملت امس فما اعمل غدا، و قد علمت این ولدت فباىّ ارض اموت، فانزل اللَّه هذه الآیة.
و عن ابن عمر قال: قال رسول اللَّه (ص): «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمهنّ الّا اللَّه، لا یعلم متى تقوم السّاعة الّا اللَّه، و لا یعلم ما تغیض الارحام الّا اللَّه، و لا یعلم ما فى غد الّا اللَّه، و لا تعلم نفس باىّ ارض تموت الّا اللَّه، و لا یعلم متى ینزل الغیث الّا اللَّه».
قوله تعالى و تقدّس: عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم قیام الساعة، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ اى و یعلم متى ینزل الغیث.
سمّى المطر غیثا لانّه غیاث الخلق به رزقهم و علیه بقاؤهم، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ فى حضر او سفر، برّ او بحر. و قیل: بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ من قدم لانّ کلّ قدم یقع على ارض غیر الاولى فى المشى. و قیل معناه باىّ قدم من الشقاوة و السّعادة حکاه النقاش. إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بهذه الاشیاء، خَبِیرٌ بها فمن ادّعى علم شىء من هذه الخمسة فهو کافر باللّه سبحانه و تعالى.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره تنزیل السجده گویند و سورة المضاجع گویند. سى آیت است و سیصد و هشتاد کلمه و هزار و پانصد و هژده حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد در شأن على بن ابى طالب (ع) و در شأن ولید بن عقبة بن ابى معیط، بعضى مفسّران گفتند: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ تا آخر پنج آیت مدنى است و باقى مکّى و درین سوره منسوخ یک آیت است در آخر سوره فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بآیت سیف منسوخ گشت. و در بیان فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کرد از رسول خدا (ص) قال: من قرأ الم تنزیل اعطى من الاجر کانما احیا لیلة القدر و روى جابر انّ رسول اللَّه (ص) کان لا ینام حتى یقرأ الم تنزیل السجدة و تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ و یقول هما تفضلان کلّ سورة فى القرآن سبعین حسنة فمن قرأهما کتبت له سبعون حسنة و محى عنه سبعون سیّئة و رفع له سبعون درجة.
الم تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذه الحروف تنزیل الکتاب، یعنى منزل من ربّ العالمین لا شکّ فیه. قومى گفتند الم سخنى است بنفس خویش مستقل از ما بعد منفصل، مدح است و ثنا از خداوند عزّ و جلّ مر خود را در ابتداء سوره: الف اشارتست به انا و لام اشارتست باللّه و میم اشارتست با علم اى انا اللَّه اعلم. و ابن عباس تفسیر کرده و برین نیفزوده. قومى گفتند الم قسم است از خداوند جلّ جلاله بجمله حروف تهجى و اختصار را این سه حرف گفت و مراد همه حروف است چنانک کودک را گویند الف با تا نوشت و مراد همه حروف است نه این سه حرف تنها. قسم است از خداوند جلّ جلاله، بجواب کافران و ردّ طعن ایشان که گفتند این قرآن فرا نهاده و ساخته محمد است. اللَّه سوگند یاد فرمود بحروف که کلام اوست و نامهاى او که: الذى یتلوا محمد تنزیل الکتاب لا شک فیه عند اهل الاعتبار انّه من ربّ العالمین.
و روا باشد که نفى بمعنى نهى باشد اى لا ترتابوا فیه کقوله: فلا رفث و لا فسوق و قیل معنى لا رَیْبَ فِیهِ اى لا کهانة و لا سحر و لا شعر فیه.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ام ابتداء کلام تجد تکراره فى مواضع من القرآن. و قیل هو متّصل و تقدیره ا یصدّقون انّه تنزیل من ربّ العالمین أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ اى اختلقه محمد من تلقاء نفسه. کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن، ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ اى لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است، سخنى راست درست بآن فرستاد بتو اى محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنى که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد، یعنى بعد رفع عیسى و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسى لزمتهم حجة اللَّه حتى بعث محمد (ص)، نظیره قوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ الى الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ اى اللَّه الذى انزل علیک هذا الکتاب هو الذى خلق السماوات السبع و الارضین السبع، وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ کلّ یوم الف سنة، و قیل: فى ستّة ایّام هى الایّام المعتادة، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یعنى فى الیوم السابع و الاستواء فى اللغة العلوّ و الاستقرار و قد ذکرنا وجوهه فیما سبق، ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ اى لا احد یتولّى تدبیرکم فى الدنیا سواه و لا احد یدفع عذابه عن العصاة فى الآخرة لا قوىّ بقوته و لا شفیع بمسألته، أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ا فلا تتعظون و تعتبرون.
و قیل ا فلا تعرفونه بعقولکم.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ اى یقضى اللَّه ما یرید ان یقضیه فى السماء فینزل الملائکة به الى الارض. و قیل ینزل الوحى مع جبرئیل من السماء الى الارض، ثُمَّ یَعْرُجُ اى یصعد، إِلَیْهِ جبرئیل، فِی یَوْمٍ یعنى فى مسافة یوم، مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ نازلا و صاعدا مما یعد الناس من ایام الدنیا میان آسمان و زمین پانصد سال راهست بسال این جهانى، فریشته چون فرو آید و بر شود در نزول و در صعود هزار ساله راه باز باید برید. معنى آیت آنست که ربّ العزه وحى پاک و فرمان روان از آسمان بزمین میفرستد بزبان جبرئیل و جبرئیل بعد از گزارد وحى و رسانیدن پیغام باز بر آسمان میشود، آن نزول و این صعود و بریدن این مسافت هزار ساله در روزى است از روزهاى این جهانى، اگر یکى از بنى آدم خواهد که این مسافت باز برد بهزار سال باز تواند برید و فریشته بیک روز باز مىبرد و این مقدار از زمین است تا بآسمان. امّا آنچه گفت در سورة المعارج: تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ آن مقدار مسافت است از زمین تا بسدره منتهى که مقام جبرئیل است یعنى که جبرئیل و فریشتگان که مقام معلوم ایشان سدره منتهى است مسافت پنجاه هزار ساله از زمین تا بسدره منتهى بیک روز از روزهاى این جهانى باز مىبرند و برین تأویل إِلَیْهِ بامکان ملک شود یعنى الى المکان الذى امره اللَّه عزّ و جلّ ان یعرج الیه. و قیل فِی یَوْمٍ هو ظرف لقوله یُدَبِّرُ لا لقوله یَعْرُجُ و المعنى یدبّر امر السماء و الارض فى یوم کالف سنة من ایامکم اللَّه کار آسمان و زمین میسازد و حکم میکند در روزى که اندازه آن در شمار هزار سال است، یعنى یقضى امر کلّ شىء الف سنة الى الملائکة ثم کذلک ابدا فسمّى ما یقضى الى الملائکة الف سنة یوما کما شاء. خلاصه این قول آنست که مجاهد گفت: یقضى قضاء الف سنة فینزل به الملک ثم یعرج لالف آخر اذا مضى الالف. و قال بعضهم: الف سنة فى هذه الآیة و خمسون الف سنة فى سورة المعارج کلّها فى القیامة و المراد بالیوم الوقت و اوقات القیامة مختلفة تکون على بعضهم اطول و على بعضهم اقصر. و معنى الآیة یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ مدّة ایّام الدنیا الى ان تقوم السّاعة و یبعث الناس للحساب، ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ اى یرجع الامر و التدبیر الیه بعد فناء الدنیا و انقطاع امر الامراء و حکم الحکّام، فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو یوم القیامة. و امّا قوله خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فانّه اراد على الکافر یجعل اللَّه ذلک الیوم علیه مقدار خمسین الف سنة و على المؤمن کقدر صلاة مکتوبة صلاها فى الدنیا. هکذا ورد به الخبر، و قال ابرهیم التیمى لا یکون على المؤمن الّا کما بین الظهر و العصر. و قال بعضهم لیس لیوم القیامة آخر و فیه اوقات شتّى بعضها الف سنة و بعضها خمسون الف سنة على قدر منازل الناس فى الکفر و الایمان و الصلاح و الفساد ثم لا ینتهى الیوم الى لیل بل یرد النهار الى اهل الجنّة مخلّدا و اللیل الى اهل النار مخلّدا. و قال بعضهم. فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ متصل بقوله ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ اى استوى على العرش فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو الیوم السّابع و دلیل هذا الوجه قوله فى صدر سورة یونس: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ. و سئل عن ابن عباس و سعید بن المسیب عن هذه الآیة و عن قوله: خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فقالا لا ندرى ما هى و نکره ان نقول فى کتاب اللَّه ما لا نعلم.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ اى ذلک الذى صنع ما ذکر من خلق السماوات و الارض، عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الغیب الآخرة، و الشهادة الدنیا. و قیل الغیب ما غاب عن الخلق و الشهادة ما ظهر لکم. و قیل الغیب ما سیوجد و الشهادة الموجود.
و قیل الغیب خفاء الشیء عن الادراک و الشهادة ظهوره للادراک، الْعَزِیزُ على اعدائه، الرَّحِیمُ باولیائه.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ بفتح لام قراءت نافع است و عاصم و حمزه و کسایى و معنى آنست که نیکو آفرید هر چه آفرید، باقى بسکون لام خوانند، یعنى که نیکو کرد آفرینش هر چیز. و قیل معناه علم کلّ شىء قبل خلقه فخلقه بعد علمه به و منه
قول على بن ابى طالب (ع): قیمة کلّ امرئ ما یحسنه اى یعلمه.
و قال مقاتل: علم کیف یخلق کلّ شىء و اللَّه عزّ و جلّ خالق الحسن و القبیح لکن القبیح کان فى علمه ان تکون قبیحا فلمّا کان ینبغى تقبیحه کان الاحسن و الاصوب فى خلقته تقبیحه على ما ینبغى فى علم اللَّه عز و جل فیه لانّ المستحسنات انّما حسنت فى مقابلة المستقبحات، فلمّا احتاج الحسن الى قبیح یقابله لیظهر حسنه کان تقبیحه حسنا، وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ یعنى آدم و هو اوّل حىّ خلق من طین.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ ذریّته، مِنْ سُلالَةٍ اى قطعة، سمیت سلالة لانّها تسل من الانسان مِنْ ماءٍ مَهِینٍ اى ضعیف و هو نطفة الرجل.
ثُمَّ سَوَّاهُ اى سوى خلقه. وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ثم عاد الى ذریته فقال: وَ جَعَلَ لَکُمُ بعد ان کنتم نطفا، السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لتسمعوا و تبصروا و تعقلوا، قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى لا تشکرون ربّ هذه النعم فتوحّدونه.
وَ قالُوا یعنى منکرى البعث، أَ إِذا ضَلَلْنا على الخبر أَ إِنَّا بالاستفهام شامى و ضدّه نافع و الکسائى و یعقوب. الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا و المعنى أَ إِذا ضَلَلْنا اى بلینا و هلکت اجسادنا، فِی الْأَرْضِ و صرنا ترابا و ذهبنا عن اعین الناس کما یضلّ الماء فى اللبن، أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ نحیا کما کنّا قبل موتنا یعنى هذا عجب منکر، فقال تعالى: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ اى بالبعث و النشور جاحدون، و قرئ فى الشواذ: اذا صللنا بالصّاد المهملة معناه انتنّا من قولهم صل اللحم اذا انتن.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ التوفّى استیفاء العدد، یقال مائة وافیة و الف واف. قال اللَّه تعالى: فَوَفَّاهُ حِسابَهُ اى اعطاه جزاؤه وافیا، و منه قوله عز و جلّ عن قول عیسى (ع): فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی یعنى سلّمت الىّ رزقى فى الدنیا وافیا، فقوله یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ اى یتم ارزاقکم بقبض ارواحکم. و قیل معناه: یقبض ارواحکم حتى لا یبقى احدا من العدد الذى کتب علیهم الموت. و روى انّ ملک الموت جعلت له الدنیا مثل راحة الید یأخذ منها صاحبها ما احبّ من غیر مشقّة فهو یقبض انفس الخلق فى مشارق الارض و مغاربها و له اعوان من ملائکة الرّحمة و ملائکة العذاب. و قال ابن عباس: انّ خطوة ملک الموت ما بین المشرق و المغرب. و قال مجاهد: جعلت له الارض مثل طست یتناول منها حیث یشاء. و فى بعض الاخبار انّ ملک الموت على معراج بین السماء و الارض فینزع اعوانه روح الانسان فاذا بلغ ثغرة نحره قبضه ملک الموت.
و عن معاذ بن جبل قال: انّ لملک الموت حربة تبلغ ما بین المشرق و المغرب و هو یتصفّح وجوه الناس، فما من اهل بیت الّا و ملک الموت یتصفّحهم فى کلّ یوم مرّتین، فاذا راى انسانا قد انقضى اجله ضرب رأسه بتلک الحربة. و قال الآن یزار بک عسکر الاموات و قد اضاف اللَّه تعالى توفّى الانفس تارة الى ملک الموت فقال یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ و الى الملائکة مرّة، فقال الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ و الى نفسه جلّ جلاله مرّة فقال: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و معنى الآیات کلّها انّ القادر على الاماتة هو اللَّه وحده لا شریک له و لا معین.
ثمّ جعل قبض الارواح الى ملک الموت عند القضاء الآجال التی اجّلها اللَّه لا یقدر ملک الموت على تقدیم ذلک و لا تأخیره بل یقبض الارواح على ما اطلقه اللَّه علیه من غیر تفریط و لا افراط. ثمّ جعل الملائکة اعوانا لملک الموت ینزعون الارواح من الاجساد و یقبضها ملک الموت و کلّهم متعبّدون بذلک، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ عند البعث للثواب و العقاب.
وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ. لو هاهنا للتعظیم لا للشرط و المعنى و لو ترى یا محمّد هؤلاء الکافرین بالبعث و هم وقوف بین یدى اللَّه یوم القیامة، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ اى مطرقون خاضعون لا یرفعون طرفا من شدة ما هم فیه من الغم و الحزن و الندم و الخزى، رَبَّنا أَبْصَرْنا القول فیه مضمر یعنى یقولون رَبَّنا أَبْصَرْنا ما کنا نکذب به من عقابک، وَ سَمِعْنا منک تصدیق ما کانت رسلک تامرنا به فى الدّنیا، فَارْجِعْنا رجع اذا صرف و رجع اذا انصرف، قال اللَّه تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ اى صرفک اللَّه، فَارْجِعْنا اى فارددنا الى الدّنیا، نَعْمَلْ بطاعتک إِنَّا مُوقِنُونَ الآن.
وَ لَوْ ترى شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ فى الدّنیا هُداها اى رشدها و توفیقها للایمان و ما یهتدون به الى النجاة. و قیل: لارشدنا کل نفس الى طریق الجنّة، وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی اى سبق و عدى و وجب القول منّى، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ اى من کفرة الجن و الانس و ذلک قوله لابلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ. و قیل سبق الحکم منّى بادخال اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار. ثمّ یقال لاهل النّار: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ قال مقاتل اذا دخلوا النار قال لهم الخزنة: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ یعنى فذوقوا العذاب بما ترکتم، لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا فلم تعملوا له. و قیل: ترکتم الایمان به فى الدّنیا، إِنَّا نَسِیناکُمْ ترکناکم فى النّار، و قوله عزّ و جلّ: فَنَسِیَ اى ترک الطاعة، و قوله: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ اى ترکوهم فترکهم و النسى المنسىّ، الشیء الملقى المتروک، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ من الکفر و تکذیب الرسل. و عن کعب الحبر قال: اذا کان یوم القیامة تقوم الملائکة فیشفعون ثم یقوم الانبیاء فیشفعون، ثم یقوم الشهداء فیشفعون ثم یقوم المؤمنون فیشفعون، حتى اذا انصرمت الشفاعة کلها خرجت الرّحمة فتشفع حتى لا یبقى فى النار احد یعبأ اللَّه به شیئا ثم یعظم اهلها ثم یؤمر بالباب فیقبض علیهم فلا یدخل فیها روح و لا یخرج منها غم ابدا.
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها اى وعظوا بها، خَرُّوا سُجَّداً سقطوا على وجوههم ساجدین خوفا من عذاب اللَّه و لقائه. و قیل: إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً اى اذا دعوا الى الصلوات الخمس بالاذان اجابوا، وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى صلّوا بامر ربّهم.
و قیل: سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى قالوا سبحان اللَّه و بحمده.
روى عن ابى هریرة رضى اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم».
وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ اى لا یستنکفون عن اتّباع اوامره بل یتقرّبون الیه بالایمان به و السجود له و قیل فى الآیة تقدیم و تأخیر و المعنى انما یخرّ ساجدا مسبّحا اذا ذکر بآیاتنا من یؤمن بها و لا یستکبر. روى انّ بعض المنافقین کانوا اذا نودوا بالصلاة و خفوا عن اعین المسلمین ترکوها فقال اللَّه تعالى: المؤمن اذا دعى الى الصلاة اتى و رکع و سجد و لم یستکبر.
الم تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذه الحروف تنزیل الکتاب، یعنى منزل من ربّ العالمین لا شکّ فیه. قومى گفتند الم سخنى است بنفس خویش مستقل از ما بعد منفصل، مدح است و ثنا از خداوند عزّ و جلّ مر خود را در ابتداء سوره: الف اشارتست به انا و لام اشارتست باللّه و میم اشارتست با علم اى انا اللَّه اعلم. و ابن عباس تفسیر کرده و برین نیفزوده. قومى گفتند الم قسم است از خداوند جلّ جلاله بجمله حروف تهجى و اختصار را این سه حرف گفت و مراد همه حروف است چنانک کودک را گویند الف با تا نوشت و مراد همه حروف است نه این سه حرف تنها. قسم است از خداوند جلّ جلاله، بجواب کافران و ردّ طعن ایشان که گفتند این قرآن فرا نهاده و ساخته محمد است. اللَّه سوگند یاد فرمود بحروف که کلام اوست و نامهاى او که: الذى یتلوا محمد تنزیل الکتاب لا شک فیه عند اهل الاعتبار انّه من ربّ العالمین.
و روا باشد که نفى بمعنى نهى باشد اى لا ترتابوا فیه کقوله: فلا رفث و لا فسوق و قیل معنى لا رَیْبَ فِیهِ اى لا کهانة و لا سحر و لا شعر فیه.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ام ابتداء کلام تجد تکراره فى مواضع من القرآن. و قیل هو متّصل و تقدیره ا یصدّقون انّه تنزیل من ربّ العالمین أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ اى اختلقه محمد من تلقاء نفسه. کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن، ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ اى لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است، سخنى راست درست بآن فرستاد بتو اى محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنى که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد، یعنى بعد رفع عیسى و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسى لزمتهم حجة اللَّه حتى بعث محمد (ص)، نظیره قوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ الى الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ اى اللَّه الذى انزل علیک هذا الکتاب هو الذى خلق السماوات السبع و الارضین السبع، وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ کلّ یوم الف سنة، و قیل: فى ستّة ایّام هى الایّام المعتادة، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یعنى فى الیوم السابع و الاستواء فى اللغة العلوّ و الاستقرار و قد ذکرنا وجوهه فیما سبق، ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ اى لا احد یتولّى تدبیرکم فى الدنیا سواه و لا احد یدفع عذابه عن العصاة فى الآخرة لا قوىّ بقوته و لا شفیع بمسألته، أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ا فلا تتعظون و تعتبرون.
و قیل ا فلا تعرفونه بعقولکم.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ اى یقضى اللَّه ما یرید ان یقضیه فى السماء فینزل الملائکة به الى الارض. و قیل ینزل الوحى مع جبرئیل من السماء الى الارض، ثُمَّ یَعْرُجُ اى یصعد، إِلَیْهِ جبرئیل، فِی یَوْمٍ یعنى فى مسافة یوم، مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ نازلا و صاعدا مما یعد الناس من ایام الدنیا میان آسمان و زمین پانصد سال راهست بسال این جهانى، فریشته چون فرو آید و بر شود در نزول و در صعود هزار ساله راه باز باید برید. معنى آیت آنست که ربّ العزه وحى پاک و فرمان روان از آسمان بزمین میفرستد بزبان جبرئیل و جبرئیل بعد از گزارد وحى و رسانیدن پیغام باز بر آسمان میشود، آن نزول و این صعود و بریدن این مسافت هزار ساله در روزى است از روزهاى این جهانى، اگر یکى از بنى آدم خواهد که این مسافت باز برد بهزار سال باز تواند برید و فریشته بیک روز باز مىبرد و این مقدار از زمین است تا بآسمان. امّا آنچه گفت در سورة المعارج: تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ آن مقدار مسافت است از زمین تا بسدره منتهى که مقام جبرئیل است یعنى که جبرئیل و فریشتگان که مقام معلوم ایشان سدره منتهى است مسافت پنجاه هزار ساله از زمین تا بسدره منتهى بیک روز از روزهاى این جهانى باز مىبرند و برین تأویل إِلَیْهِ بامکان ملک شود یعنى الى المکان الذى امره اللَّه عزّ و جلّ ان یعرج الیه. و قیل فِی یَوْمٍ هو ظرف لقوله یُدَبِّرُ لا لقوله یَعْرُجُ و المعنى یدبّر امر السماء و الارض فى یوم کالف سنة من ایامکم اللَّه کار آسمان و زمین میسازد و حکم میکند در روزى که اندازه آن در شمار هزار سال است، یعنى یقضى امر کلّ شىء الف سنة الى الملائکة ثم کذلک ابدا فسمّى ما یقضى الى الملائکة الف سنة یوما کما شاء. خلاصه این قول آنست که مجاهد گفت: یقضى قضاء الف سنة فینزل به الملک ثم یعرج لالف آخر اذا مضى الالف. و قال بعضهم: الف سنة فى هذه الآیة و خمسون الف سنة فى سورة المعارج کلّها فى القیامة و المراد بالیوم الوقت و اوقات القیامة مختلفة تکون على بعضهم اطول و على بعضهم اقصر. و معنى الآیة یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ مدّة ایّام الدنیا الى ان تقوم السّاعة و یبعث الناس للحساب، ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ اى یرجع الامر و التدبیر الیه بعد فناء الدنیا و انقطاع امر الامراء و حکم الحکّام، فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو یوم القیامة. و امّا قوله خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فانّه اراد على الکافر یجعل اللَّه ذلک الیوم علیه مقدار خمسین الف سنة و على المؤمن کقدر صلاة مکتوبة صلاها فى الدنیا. هکذا ورد به الخبر، و قال ابرهیم التیمى لا یکون على المؤمن الّا کما بین الظهر و العصر. و قال بعضهم لیس لیوم القیامة آخر و فیه اوقات شتّى بعضها الف سنة و بعضها خمسون الف سنة على قدر منازل الناس فى الکفر و الایمان و الصلاح و الفساد ثم لا ینتهى الیوم الى لیل بل یرد النهار الى اهل الجنّة مخلّدا و اللیل الى اهل النار مخلّدا. و قال بعضهم. فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ متصل بقوله ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ اى استوى على العرش فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو الیوم السّابع و دلیل هذا الوجه قوله فى صدر سورة یونس: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ. و سئل عن ابن عباس و سعید بن المسیب عن هذه الآیة و عن قوله: خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فقالا لا ندرى ما هى و نکره ان نقول فى کتاب اللَّه ما لا نعلم.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ اى ذلک الذى صنع ما ذکر من خلق السماوات و الارض، عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الغیب الآخرة، و الشهادة الدنیا. و قیل الغیب ما غاب عن الخلق و الشهادة ما ظهر لکم. و قیل الغیب ما سیوجد و الشهادة الموجود.
و قیل الغیب خفاء الشیء عن الادراک و الشهادة ظهوره للادراک، الْعَزِیزُ على اعدائه، الرَّحِیمُ باولیائه.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ بفتح لام قراءت نافع است و عاصم و حمزه و کسایى و معنى آنست که نیکو آفرید هر چه آفرید، باقى بسکون لام خوانند، یعنى که نیکو کرد آفرینش هر چیز. و قیل معناه علم کلّ شىء قبل خلقه فخلقه بعد علمه به و منه
قول على بن ابى طالب (ع): قیمة کلّ امرئ ما یحسنه اى یعلمه.
و قال مقاتل: علم کیف یخلق کلّ شىء و اللَّه عزّ و جلّ خالق الحسن و القبیح لکن القبیح کان فى علمه ان تکون قبیحا فلمّا کان ینبغى تقبیحه کان الاحسن و الاصوب فى خلقته تقبیحه على ما ینبغى فى علم اللَّه عز و جل فیه لانّ المستحسنات انّما حسنت فى مقابلة المستقبحات، فلمّا احتاج الحسن الى قبیح یقابله لیظهر حسنه کان تقبیحه حسنا، وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ یعنى آدم و هو اوّل حىّ خلق من طین.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ ذریّته، مِنْ سُلالَةٍ اى قطعة، سمیت سلالة لانّها تسل من الانسان مِنْ ماءٍ مَهِینٍ اى ضعیف و هو نطفة الرجل.
ثُمَّ سَوَّاهُ اى سوى خلقه. وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ثم عاد الى ذریته فقال: وَ جَعَلَ لَکُمُ بعد ان کنتم نطفا، السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لتسمعوا و تبصروا و تعقلوا، قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى لا تشکرون ربّ هذه النعم فتوحّدونه.
وَ قالُوا یعنى منکرى البعث، أَ إِذا ضَلَلْنا على الخبر أَ إِنَّا بالاستفهام شامى و ضدّه نافع و الکسائى و یعقوب. الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا و المعنى أَ إِذا ضَلَلْنا اى بلینا و هلکت اجسادنا، فِی الْأَرْضِ و صرنا ترابا و ذهبنا عن اعین الناس کما یضلّ الماء فى اللبن، أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ نحیا کما کنّا قبل موتنا یعنى هذا عجب منکر، فقال تعالى: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ اى بالبعث و النشور جاحدون، و قرئ فى الشواذ: اذا صللنا بالصّاد المهملة معناه انتنّا من قولهم صل اللحم اذا انتن.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ التوفّى استیفاء العدد، یقال مائة وافیة و الف واف. قال اللَّه تعالى: فَوَفَّاهُ حِسابَهُ اى اعطاه جزاؤه وافیا، و منه قوله عز و جلّ عن قول عیسى (ع): فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی یعنى سلّمت الىّ رزقى فى الدنیا وافیا، فقوله یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ اى یتم ارزاقکم بقبض ارواحکم. و قیل معناه: یقبض ارواحکم حتى لا یبقى احدا من العدد الذى کتب علیهم الموت. و روى انّ ملک الموت جعلت له الدنیا مثل راحة الید یأخذ منها صاحبها ما احبّ من غیر مشقّة فهو یقبض انفس الخلق فى مشارق الارض و مغاربها و له اعوان من ملائکة الرّحمة و ملائکة العذاب. و قال ابن عباس: انّ خطوة ملک الموت ما بین المشرق و المغرب. و قال مجاهد: جعلت له الارض مثل طست یتناول منها حیث یشاء. و فى بعض الاخبار انّ ملک الموت على معراج بین السماء و الارض فینزع اعوانه روح الانسان فاذا بلغ ثغرة نحره قبضه ملک الموت.
و عن معاذ بن جبل قال: انّ لملک الموت حربة تبلغ ما بین المشرق و المغرب و هو یتصفّح وجوه الناس، فما من اهل بیت الّا و ملک الموت یتصفّحهم فى کلّ یوم مرّتین، فاذا راى انسانا قد انقضى اجله ضرب رأسه بتلک الحربة. و قال الآن یزار بک عسکر الاموات و قد اضاف اللَّه تعالى توفّى الانفس تارة الى ملک الموت فقال یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ و الى الملائکة مرّة، فقال الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ و الى نفسه جلّ جلاله مرّة فقال: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و معنى الآیات کلّها انّ القادر على الاماتة هو اللَّه وحده لا شریک له و لا معین.
ثمّ جعل قبض الارواح الى ملک الموت عند القضاء الآجال التی اجّلها اللَّه لا یقدر ملک الموت على تقدیم ذلک و لا تأخیره بل یقبض الارواح على ما اطلقه اللَّه علیه من غیر تفریط و لا افراط. ثمّ جعل الملائکة اعوانا لملک الموت ینزعون الارواح من الاجساد و یقبضها ملک الموت و کلّهم متعبّدون بذلک، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ عند البعث للثواب و العقاب.
وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ. لو هاهنا للتعظیم لا للشرط و المعنى و لو ترى یا محمّد هؤلاء الکافرین بالبعث و هم وقوف بین یدى اللَّه یوم القیامة، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ اى مطرقون خاضعون لا یرفعون طرفا من شدة ما هم فیه من الغم و الحزن و الندم و الخزى، رَبَّنا أَبْصَرْنا القول فیه مضمر یعنى یقولون رَبَّنا أَبْصَرْنا ما کنا نکذب به من عقابک، وَ سَمِعْنا منک تصدیق ما کانت رسلک تامرنا به فى الدّنیا، فَارْجِعْنا رجع اذا صرف و رجع اذا انصرف، قال اللَّه تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ اى صرفک اللَّه، فَارْجِعْنا اى فارددنا الى الدّنیا، نَعْمَلْ بطاعتک إِنَّا مُوقِنُونَ الآن.
وَ لَوْ ترى شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ فى الدّنیا هُداها اى رشدها و توفیقها للایمان و ما یهتدون به الى النجاة. و قیل: لارشدنا کل نفس الى طریق الجنّة، وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی اى سبق و عدى و وجب القول منّى، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ اى من کفرة الجن و الانس و ذلک قوله لابلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ. و قیل سبق الحکم منّى بادخال اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار. ثمّ یقال لاهل النّار: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ قال مقاتل اذا دخلوا النار قال لهم الخزنة: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ یعنى فذوقوا العذاب بما ترکتم، لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا فلم تعملوا له. و قیل: ترکتم الایمان به فى الدّنیا، إِنَّا نَسِیناکُمْ ترکناکم فى النّار، و قوله عزّ و جلّ: فَنَسِیَ اى ترک الطاعة، و قوله: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ اى ترکوهم فترکهم و النسى المنسىّ، الشیء الملقى المتروک، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ من الکفر و تکذیب الرسل. و عن کعب الحبر قال: اذا کان یوم القیامة تقوم الملائکة فیشفعون ثم یقوم الانبیاء فیشفعون، ثم یقوم الشهداء فیشفعون ثم یقوم المؤمنون فیشفعون، حتى اذا انصرمت الشفاعة کلها خرجت الرّحمة فتشفع حتى لا یبقى فى النار احد یعبأ اللَّه به شیئا ثم یعظم اهلها ثم یؤمر بالباب فیقبض علیهم فلا یدخل فیها روح و لا یخرج منها غم ابدا.
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها اى وعظوا بها، خَرُّوا سُجَّداً سقطوا على وجوههم ساجدین خوفا من عذاب اللَّه و لقائه. و قیل: إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً اى اذا دعوا الى الصلوات الخمس بالاذان اجابوا، وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى صلّوا بامر ربّهم.
و قیل: سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى قالوا سبحان اللَّه و بحمده.
روى عن ابى هریرة رضى اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم».
وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ اى لا یستنکفون عن اتّباع اوامره بل یتقرّبون الیه بالایمان به و السجود له و قیل فى الآیة تقدیم و تأخیر و المعنى انما یخرّ ساجدا مسبّحا اذا ذکر بآیاتنا من یؤمن بها و لا یستکبر. روى انّ بعض المنافقین کانوا اذا نودوا بالصلاة و خفوا عن اعین المسلمین ترکوها فقال اللَّه تعالى: المؤمن اذا دعى الى الصلاة اتى و رکع و سجد و لم یستکبر.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى و تقدّس: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ باز مىخیزد پهلوهاى ایشان از خوابگاههاى ایشان، یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خداوند خویش را میخوانند، خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۱۶) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ نداند هیچ کس، ما أُخْفِیَ لَهُمْ که آن چه چیزست که پنهان کردند و پوشیده ایشان را. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ از روشنایى چشم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷) پاداش آنچه میکردند.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً آن کس که گرویده بود، کَمَنْ کانَ فاسِقاً چون آن کس است که از فرمان بردارى بیرون بود؟ لا یَسْتَوُونَ (۱۸) هرگز یکسان نباشند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى ایشانراست بهشتها نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹) آن پاداش ایشان است بآنچه میکردند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا و اما ایشان که بیرون شدند از فرمان، فَمَأْواهُمُ النَّارُ بازگشتنگاه ایشان آتش است، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها هر گه که خواهند از آن بیرون آیند، أُعِیدُوا فِیها ایشان را بآن مىبرند وَ قِیلَ لَهُمْ و ایشان را گویند، ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ چشید عذاب از آتش، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰) که آن را بدروغ مىداشتید و مىگفتید که دروغ است.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى و مىچشانیم ایشان را از عذاب این جهانى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ فرود از عذاب مهین، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۱) تا مگر باز گردند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او؟ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها آن گه پس روى گرداند از آن، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲) ما از ناگرویدگان کینکشانیم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ نگر که در گمان نباشى از دیدار او، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۲۳) و او را نشانى کردیم راه شناختن را از بهر بنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و ازیشان پیشوایان کردیم، یَهْدُونَ بِأَمْرِنا که راه مىنمودند بفرمان ما، لَمَّا صَبَرُوا آن گه که شکیبایى کردند وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (۲۴) و بسخنان ما بىگمانان بودند.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۲۵) در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا مىروند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ باز ننمود با ایشان، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ که چند هلاک کردیم و کشتیم پیش از ایشان، مِنَ الْقُرُونِ از گروه گروه، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ آنک مىروند در نشستنگاههاى ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است، أَ فَلا یَسْمَعُونَ (۲۶) بنمىشنوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند، أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ که ما آب میرانیم، إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ در زمین تهى از نبات، فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً بیرون مىآریم بآن آب کشت را، تَأْکُلُ مِنْهُ تا میخورد از آن، أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ ستوران ایشان و ایشان خویشتن، أَ فَلا یُبْصِرُونَ (۲۷) نمىبینند؟
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ و میگویند کى است این روز داورى، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۸) بازنمائید اگر راست مىگویید.
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ بگو در روز داورى، لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ سود ندارد ناگرویدگان را گرویدن ایشان، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۲۹) و نه بر ایشان مهلت دهند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰) و چشم میدار که ایشان چشم مىدارند.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ نداند هیچ کس، ما أُخْفِیَ لَهُمْ که آن چه چیزست که پنهان کردند و پوشیده ایشان را. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ از روشنایى چشم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷) پاداش آنچه میکردند.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً آن کس که گرویده بود، کَمَنْ کانَ فاسِقاً چون آن کس است که از فرمان بردارى بیرون بود؟ لا یَسْتَوُونَ (۱۸) هرگز یکسان نباشند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى ایشانراست بهشتها نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹) آن پاداش ایشان است بآنچه میکردند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا و اما ایشان که بیرون شدند از فرمان، فَمَأْواهُمُ النَّارُ بازگشتنگاه ایشان آتش است، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها هر گه که خواهند از آن بیرون آیند، أُعِیدُوا فِیها ایشان را بآن مىبرند وَ قِیلَ لَهُمْ و ایشان را گویند، ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ چشید عذاب از آتش، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰) که آن را بدروغ مىداشتید و مىگفتید که دروغ است.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى و مىچشانیم ایشان را از عذاب این جهانى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ فرود از عذاب مهین، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۱) تا مگر باز گردند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او؟ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها آن گه پس روى گرداند از آن، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲) ما از ناگرویدگان کینکشانیم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ نگر که در گمان نباشى از دیدار او، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۲۳) و او را نشانى کردیم راه شناختن را از بهر بنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و ازیشان پیشوایان کردیم، یَهْدُونَ بِأَمْرِنا که راه مىنمودند بفرمان ما، لَمَّا صَبَرُوا آن گه که شکیبایى کردند وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (۲۴) و بسخنان ما بىگمانان بودند.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۲۵) در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا مىروند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ باز ننمود با ایشان، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ که چند هلاک کردیم و کشتیم پیش از ایشان، مِنَ الْقُرُونِ از گروه گروه، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ آنک مىروند در نشستنگاههاى ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است، أَ فَلا یَسْمَعُونَ (۲۶) بنمىشنوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند، أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ که ما آب میرانیم، إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ در زمین تهى از نبات، فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً بیرون مىآریم بآن آب کشت را، تَأْکُلُ مِنْهُ تا میخورد از آن، أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ ستوران ایشان و ایشان خویشتن، أَ فَلا یُبْصِرُونَ (۲۷) نمىبینند؟
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ و میگویند کى است این روز داورى، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۸) بازنمائید اگر راست مىگویید.
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ بگو در روز داورى، لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ سود ندارد ناگرویدگان را گرویدن ایشان، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۲۹) و نه بر ایشان مهلت دهند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰) و چشم میدار که ایشان چشم مىدارند.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ الآیة... ربّ العالمین جلّ جلاله و تقدست أسماؤه و تعالت صفاته اندرین ایت دوستان خود را جلوه میکند و ایشان را بر فریشتگان عرضه میکند، که همه روز آفتاب را مینگرند تا کى فرو شود، و پرده شب فرو گذارند، و جهانیان در خواب غفلت شوند، ایشان بستر نرم و گرم بجاى مانند، و قدم بقدم باز نهند. تا با ما راز گویند. فمن بین صارخ و باک و متأوّه چشمهاشان چون ابر بهاران، دلهاشان چون خورشید تابان، رویهاشان از بىخوابى برنگ زعفران.
اویس قرنى قدّس سرّه چون شب درآمدى گفتى: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعى یا بسجودى شب بآخر اوردى، گفتند اى اویس چون طاقت میدارى شبى بدین درازى بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکى ازل و ابد یک شب بودى، تا ما سجودى بآخر اوردیمى نه سه بار در سجودى سبحان ربّى الاعلى سنّت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.
شبهاى فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر ارش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویى شب را قدم در اتش باشد
اى جوانمرد در میانه شب سحرگاهى باز نشین وضویى برآر، روى فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنى را در حوصله نوش امد زلّهاى از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروى مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را مىبینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟
چه وقت خفتن است اى دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
... یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً خوفا من الفراق و القطیعة، و طمعا فى اللقاء و الوصلة. همه ما را خوانند، همه ما را دانند، گهى از بیم فراق بسوزند، گهى بامید وصال بیفروزند.
پیر طریقت گفت: خواب بر دوستان حرام در دو جهان، در عقبى از شادى وصال، و در دنیا از غم فراق، در بهشت با شادى مشاهدت خواب نه، و در دنیا با غم حجاب خواب نه. به داود (ع) وحى امد که یا داود کذب من ادّعى محبّتى فاذا جنّه اللیل نام عنّى أ لیس کل حبیب یحبّ خلوة حبیبه؟ بىخوابى و بیدارى در شب نشان قرب حق است، و دلیل کمال محبت، زیرا که اوّل درجه در محبت طلب موافقت است. و صفت حقّ جلّ جلاله انست که لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ ادمى را از خواب و مرگ چاره نیست لکن بان مقدار که بتکلّف خواب از خود دفع کند و صفت بیخوابى خود را کسب کند طلب موافقت کرده باشد بقدر امکان و این از وى جهد المقل باشد. و کریمان از عاجزان اندک به بسیار بردارند و تکلّف بحقیقت بینگارند، و مصطفى (ص) چون بمحل قرب رسید صفت نوم از خویشتن اندر محل قرب نفى کرد گفت: تنام عیناى و لا ینام قلبى
چشم که با خلق است مىبخسبد امّا دلم با حق است و نخسبد. و در خبرست که بهشتیان را خواب روا نیست زیرا که در محل قرباند، و در جوار حضرت عزّت. و نیز گفتهاند که خواب استراحت است از تعب و نصب، در بهشت تعب و نصب نیست. قال اللَّه تعالى: لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ. در خبرست که روز رستاخیز چون خلق اوّلین و اخرین جمع شوند در ان انجمن کبرى و عرصه عظمى منادى ندا کند: سیعلم اهل الجمع من اولى بالکرم؟ ارى بدانند اهل جمع امروز که به نیکوکارى و بزرگوارى که سزاوارتر؟ انگه ندا اید که: لیقم الذین کانت تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً شب خیزان باین ندا از خلق جدا شوند، و هم قلیل و اندکى باشند. باز ندا اید که این الذین کانوا لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ فیقومون و هم قلیل. سه دیگر بار ندا اید که این الذین کانوا یحمدون اللَّه فى السراء و الضراء فیقومون و هم قلیل. ثم یحاسب الناس. و قال النبى (ص): «اشراف امّتى حملة القران و اصحاب اللیل»
اى مسکین بوقت سحر غافل مباش که ان ساعت وقت نیاز دوستان بود، ساعت راز مشتاقان بود، هنگام ناز عاشقان بود، بر بساط وَ نَحْنُ أَقْرَبُ در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ سرّا بسر شراب انا جلیس من ذکرنى، بىزحمت اغیار بدوستان خود مىرساند، ان ساعت نسیم سحرى از بطنان عرش مجید مىاید، و بر دل عنایتیان حضرت میگذرد، و برمزى باریک و برازى عجیب میگوید: اى درویش برخیز و تضرّعى بیار و نیاز خود عرضه کن که دست کرم فروگشاده، و ندا در داده از بهر درویشان، که من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم، چه عجب اگر ان ساعت بگوش دل بنده فرو گوید که عبدى لا تخف انّک من الآمنین. داود (ع) از جبرئیل سؤال کرد که در روز و شب کدام ساعت فاضلتر؟
گفت در هفته روز ادینه ان ساعت که خطیب بر منبر شود تا نماز را سلام دهند.
و در شب بوقت سحرگاه ان ساعت که دوستان و مشتاقان در مناجات شوند و سرّا بسر شراب وصل انا جلیس من ذکرنى مىنوشند، و ذرائر اطباق کونین زبانهاى تعطّش از عین شوق گشاده، که: و للارض من کأس الکرام نصیب. اگر سحرگاه نه عزیزترین ساعات بودى کلام مجید در حق ان عزیزان این بشارت کجا فرستادى که: قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا فرزندان یعقوب (ع) پیش پدر شدند گفتند اى پدر ما را از خداوند خویش بخواه بجرمى که کردهایم یعقوب (ع) بوقت سحرگاه قصد بارگاه اعظم کرد و روى بکعبه دعا اورد و بعذر فرزندان مشغول شد. از حضرت جلال ندا رسید که اى یعقوب حرمت این وقت را و شرف این ساعت را از فرزندان تو راضى شدیم. ان خداوند مقنعه را مىاید رابعة العدویه چون نماز خفتن بگزاردى پاس دل داشتى تا وقت صبح صادق با خود میگفتى:
یا نفس قومى فلقد نام الورى
ان تفعلى خیرا فذو العرش یرى
و انت یا عین اهجرى طیب الکرى
عند الصباح یحمد القوم السّرى
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جلیل صفتى است، و عزیز حالى، و بزرگوار کرامتى، که اللَّه میفرماید: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ کس نداند و هیچ وهم و فهم بدریافت ان نرسد که من ساختهام و پرداخته از بهر دوستان خود، اگر ایشان خدمتهاى نهانى فرا پیش داشتند، من نیز خلعتهاى نهانى فرا دست نهادم، اینت روشنایى چشم که ایشان را خواهد بود چون خلعتهاى نهانى بینند و کرامتهاى ربّانى ان عیش روحانى با صد هزار طبل نهانى و ان سور و سرور جاودانى، خورشید شهود از افق عیان برآمده، نسیم صحبت از جانب قربت دمیده، گل کرامت از شاخ وصلت شکفته.
پیر طریقت گفت اى درویش دل ریش، اى سوخته مهر ازل، اى غارتیده عشق دل خوشدار و اندوه مدار، که وقتى خواهد بود که پرده عتاب از روى فضل برخیزد و ابر لطف باران کرم ریزد، و جوى برّ در جوى قرب امیزد، و حد حساب از شأن جود بگریزد، منتظر دست در دامن وعده اویزد، و تأخیر و درنگ از پاى عطف برخیزد، و از افق تجلّى باد شادى وزد و از اکرم الاکرمین ان بینى که ازو سزد، مولى میگوید و رهى مىنیوشد که اى درویش سزاى تو ببرید و سزاى من امد.
و فى الخبر الصحیح عن ابن مسعود انّ النبى (ص) قال: اخر من یدخل الجنّة رجل یمشى مرّة و یکبو مرّة و تسفعه النار مرّة، فاذا جاوزها التفت الیها فقال تبارک الذى نجانى منک لقد اعطانى اللَّه شیئا ما اعطاه احدا من الاوّلین و الآخرین فترفع له شجرة فیقول اى ربّ ادننى من هذه الشجرة فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول اللَّه یا بن ادم لعلّى ان اعطیتکما سألتنى غیرها فیقول لا یا رب و یعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة هى احسن من الاولى فیقول اى رب ادننى من هذه الشجرة لأشرب من مائها و أستظل بظلّها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى ان لا تسألنى غیرها؟ لعلّى ان ادنیتک منها سألتنى غیرها فیعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة عند باب الجنة هى احسن من الاولین، فیقول اى ربّ ادننى من هذه فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى لا تسألنى غیرها؟ قال بلى یا رب هذه لا اسئلک غیرها و ربّه یعذره لانه یرى ما لا صبر له علیه فیدنیه منها فاذا ادناه منها سمع اصوات اهل الجنّة فیقول اى ربّ ادخلینها فیقول یا بن ادم أ یرضیک ان اعطیک الدنیا و مثلها معها؟ قال اى ربّ أ تستهزئ منى و انت ربّ العالمین؟ فضحک ابن مسعود، فقالوا ممّ تضحک؟
قال هکذا ضحک رسول اللَّه (ص) فقالوا ممّ تضحک یا رسول اللَّه؟ قال من ضحک ربّ العالمین حین قال أ تستهزئ منّى انت ربّ العالمین؟ فیقول انّى لا استهزئ منک و لکنّى على ما اشاء قدیر.
و فى روایة اخرى فاذا بلغ العبد باب الجنّة رأى زهرتها و ما فیها من النضرة و السرور فسکت ما شاء اللَّه ان یسکت، فیقول یا ربّ ادخلنى الجنّة، فیقول اللَّه تبارک و تعالى: ویلک یا بن ادم ما اغدرک أ لیس قد اعطیت العهود و المواثیق ان لا تسأل غیر الذى اعطیت؟
فیقول یا رب لا تجعلنى اشقى خلقک، فلا یزال یدعو حتى یضحک اللَّه منه، فاذا ضحک اذن له فى دخول الجنّة، فیقول: تمنّ فیتمنّى حتى اذا انقطع امنیّته. قال اللَّه تعالى: تمنّ کذا و کذا قبل یذکّره ربّه حتّى اذا انتهت به الامانى، قال اللَّه لک ذلک و مثله معه. و فى روایة: قال اللَّه لک ذلک و عشرة امثاله.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ أ فمن کان فى حلة الوصال تجرّ اذیاله کمن هو فى مذلّة الفراق یقاسى و باله؟ أ فمن کان فى روح القربة و نسیم الزلفة کمن هو فى هول العقوبة یعانى مشقة الکلفة؟ أ فمن ایّد بنور البرهان و طلعت علیه شموس العرفان کمن ربط بالخذلان و وسم بالحرمان؟ لا یستویان و لا یلتقیان.
ایّها المنکح الثّریا سهیلا
عمّرک اللَّه کیف یلتقیان
هى شامیّة اذا ما استقلّت
و سهیل اذا استقلّ یمان
اویس قرنى قدّس سرّه چون شب درآمدى گفتى: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعى یا بسجودى شب بآخر اوردى، گفتند اى اویس چون طاقت میدارى شبى بدین درازى بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکى ازل و ابد یک شب بودى، تا ما سجودى بآخر اوردیمى نه سه بار در سجودى سبحان ربّى الاعلى سنّت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.
شبهاى فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر ارش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویى شب را قدم در اتش باشد
اى جوانمرد در میانه شب سحرگاهى باز نشین وضویى برآر، روى فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنى را در حوصله نوش امد زلّهاى از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروى مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را مىبینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟
چه وقت خفتن است اى دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
... یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً خوفا من الفراق و القطیعة، و طمعا فى اللقاء و الوصلة. همه ما را خوانند، همه ما را دانند، گهى از بیم فراق بسوزند، گهى بامید وصال بیفروزند.
پیر طریقت گفت: خواب بر دوستان حرام در دو جهان، در عقبى از شادى وصال، و در دنیا از غم فراق، در بهشت با شادى مشاهدت خواب نه، و در دنیا با غم حجاب خواب نه. به داود (ع) وحى امد که یا داود کذب من ادّعى محبّتى فاذا جنّه اللیل نام عنّى أ لیس کل حبیب یحبّ خلوة حبیبه؟ بىخوابى و بیدارى در شب نشان قرب حق است، و دلیل کمال محبت، زیرا که اوّل درجه در محبت طلب موافقت است. و صفت حقّ جلّ جلاله انست که لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ ادمى را از خواب و مرگ چاره نیست لکن بان مقدار که بتکلّف خواب از خود دفع کند و صفت بیخوابى خود را کسب کند طلب موافقت کرده باشد بقدر امکان و این از وى جهد المقل باشد. و کریمان از عاجزان اندک به بسیار بردارند و تکلّف بحقیقت بینگارند، و مصطفى (ص) چون بمحل قرب رسید صفت نوم از خویشتن اندر محل قرب نفى کرد گفت: تنام عیناى و لا ینام قلبى
چشم که با خلق است مىبخسبد امّا دلم با حق است و نخسبد. و در خبرست که بهشتیان را خواب روا نیست زیرا که در محل قرباند، و در جوار حضرت عزّت. و نیز گفتهاند که خواب استراحت است از تعب و نصب، در بهشت تعب و نصب نیست. قال اللَّه تعالى: لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ. در خبرست که روز رستاخیز چون خلق اوّلین و اخرین جمع شوند در ان انجمن کبرى و عرصه عظمى منادى ندا کند: سیعلم اهل الجمع من اولى بالکرم؟ ارى بدانند اهل جمع امروز که به نیکوکارى و بزرگوارى که سزاوارتر؟ انگه ندا اید که: لیقم الذین کانت تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً شب خیزان باین ندا از خلق جدا شوند، و هم قلیل و اندکى باشند. باز ندا اید که این الذین کانوا لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ فیقومون و هم قلیل. سه دیگر بار ندا اید که این الذین کانوا یحمدون اللَّه فى السراء و الضراء فیقومون و هم قلیل. ثم یحاسب الناس. و قال النبى (ص): «اشراف امّتى حملة القران و اصحاب اللیل»
اى مسکین بوقت سحر غافل مباش که ان ساعت وقت نیاز دوستان بود، ساعت راز مشتاقان بود، هنگام ناز عاشقان بود، بر بساط وَ نَحْنُ أَقْرَبُ در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ سرّا بسر شراب انا جلیس من ذکرنى، بىزحمت اغیار بدوستان خود مىرساند، ان ساعت نسیم سحرى از بطنان عرش مجید مىاید، و بر دل عنایتیان حضرت میگذرد، و برمزى باریک و برازى عجیب میگوید: اى درویش برخیز و تضرّعى بیار و نیاز خود عرضه کن که دست کرم فروگشاده، و ندا در داده از بهر درویشان، که من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم، چه عجب اگر ان ساعت بگوش دل بنده فرو گوید که عبدى لا تخف انّک من الآمنین. داود (ع) از جبرئیل سؤال کرد که در روز و شب کدام ساعت فاضلتر؟
گفت در هفته روز ادینه ان ساعت که خطیب بر منبر شود تا نماز را سلام دهند.
و در شب بوقت سحرگاه ان ساعت که دوستان و مشتاقان در مناجات شوند و سرّا بسر شراب وصل انا جلیس من ذکرنى مىنوشند، و ذرائر اطباق کونین زبانهاى تعطّش از عین شوق گشاده، که: و للارض من کأس الکرام نصیب. اگر سحرگاه نه عزیزترین ساعات بودى کلام مجید در حق ان عزیزان این بشارت کجا فرستادى که: قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا فرزندان یعقوب (ع) پیش پدر شدند گفتند اى پدر ما را از خداوند خویش بخواه بجرمى که کردهایم یعقوب (ع) بوقت سحرگاه قصد بارگاه اعظم کرد و روى بکعبه دعا اورد و بعذر فرزندان مشغول شد. از حضرت جلال ندا رسید که اى یعقوب حرمت این وقت را و شرف این ساعت را از فرزندان تو راضى شدیم. ان خداوند مقنعه را مىاید رابعة العدویه چون نماز خفتن بگزاردى پاس دل داشتى تا وقت صبح صادق با خود میگفتى:
یا نفس قومى فلقد نام الورى
ان تفعلى خیرا فذو العرش یرى
و انت یا عین اهجرى طیب الکرى
عند الصباح یحمد القوم السّرى
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جلیل صفتى است، و عزیز حالى، و بزرگوار کرامتى، که اللَّه میفرماید: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ کس نداند و هیچ وهم و فهم بدریافت ان نرسد که من ساختهام و پرداخته از بهر دوستان خود، اگر ایشان خدمتهاى نهانى فرا پیش داشتند، من نیز خلعتهاى نهانى فرا دست نهادم، اینت روشنایى چشم که ایشان را خواهد بود چون خلعتهاى نهانى بینند و کرامتهاى ربّانى ان عیش روحانى با صد هزار طبل نهانى و ان سور و سرور جاودانى، خورشید شهود از افق عیان برآمده، نسیم صحبت از جانب قربت دمیده، گل کرامت از شاخ وصلت شکفته.
پیر طریقت گفت اى درویش دل ریش، اى سوخته مهر ازل، اى غارتیده عشق دل خوشدار و اندوه مدار، که وقتى خواهد بود که پرده عتاب از روى فضل برخیزد و ابر لطف باران کرم ریزد، و جوى برّ در جوى قرب امیزد، و حد حساب از شأن جود بگریزد، منتظر دست در دامن وعده اویزد، و تأخیر و درنگ از پاى عطف برخیزد، و از افق تجلّى باد شادى وزد و از اکرم الاکرمین ان بینى که ازو سزد، مولى میگوید و رهى مىنیوشد که اى درویش سزاى تو ببرید و سزاى من امد.
و فى الخبر الصحیح عن ابن مسعود انّ النبى (ص) قال: اخر من یدخل الجنّة رجل یمشى مرّة و یکبو مرّة و تسفعه النار مرّة، فاذا جاوزها التفت الیها فقال تبارک الذى نجانى منک لقد اعطانى اللَّه شیئا ما اعطاه احدا من الاوّلین و الآخرین فترفع له شجرة فیقول اى ربّ ادننى من هذه الشجرة فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول اللَّه یا بن ادم لعلّى ان اعطیتکما سألتنى غیرها فیقول لا یا رب و یعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة هى احسن من الاولى فیقول اى رب ادننى من هذه الشجرة لأشرب من مائها و أستظل بظلّها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى ان لا تسألنى غیرها؟ لعلّى ان ادنیتک منها سألتنى غیرها فیعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلّها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة عند باب الجنة هى احسن من الاولین، فیقول اى ربّ ادننى من هذه فلا ستظلّ بظلّها و اشرب من مائها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى لا تسألنى غیرها؟ قال بلى یا رب هذه لا اسئلک غیرها و ربّه یعذره لانه یرى ما لا صبر له علیه فیدنیه منها فاذا ادناه منها سمع اصوات اهل الجنّة فیقول اى ربّ ادخلینها فیقول یا بن ادم أ یرضیک ان اعطیک الدنیا و مثلها معها؟ قال اى ربّ أ تستهزئ منى و انت ربّ العالمین؟ فضحک ابن مسعود، فقالوا ممّ تضحک؟
قال هکذا ضحک رسول اللَّه (ص) فقالوا ممّ تضحک یا رسول اللَّه؟ قال من ضحک ربّ العالمین حین قال أ تستهزئ منّى انت ربّ العالمین؟ فیقول انّى لا استهزئ منک و لکنّى على ما اشاء قدیر.
و فى روایة اخرى فاذا بلغ العبد باب الجنّة رأى زهرتها و ما فیها من النضرة و السرور فسکت ما شاء اللَّه ان یسکت، فیقول یا ربّ ادخلنى الجنّة، فیقول اللَّه تبارک و تعالى: ویلک یا بن ادم ما اغدرک أ لیس قد اعطیت العهود و المواثیق ان لا تسأل غیر الذى اعطیت؟
فیقول یا رب لا تجعلنى اشقى خلقک، فلا یزال یدعو حتى یضحک اللَّه منه، فاذا ضحک اذن له فى دخول الجنّة، فیقول: تمنّ فیتمنّى حتى اذا انقطع امنیّته. قال اللَّه تعالى: تمنّ کذا و کذا قبل یذکّره ربّه حتّى اذا انتهت به الامانى، قال اللَّه لک ذلک و مثله معه. و فى روایة: قال اللَّه لک ذلک و عشرة امثاله.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ أ فمن کان فى حلة الوصال تجرّ اذیاله کمن هو فى مذلّة الفراق یقاسى و باله؟ أ فمن کان فى روح القربة و نسیم الزلفة کمن هو فى هول العقوبة یعانى مشقة الکلفة؟ أ فمن ایّد بنور البرهان و طلعت علیه شموس العرفان کمن ربط بالخذلان و وسم بالحرمان؟ لا یستویان و لا یلتقیان.
ایّها المنکح الثّریا سهیلا
عمّرک اللَّه کیف یلتقیان
هى شامیّة اذا ما استقلّت
و سهیل اذا استقلّ یمان
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سورة سبا مکى است. نزول آن جمله به مکه بوده، مقاتل و کلبى گفتند مگر یک آیت که به مدینه فرو آمد: وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، و جمله سوره هزار و پانصد و دوازده حرف است و هشتصد و هشتاد و سه کلمه و پنجاه و چهار آیت و جمله محکم است مگر یک آیت: قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا این یک آیت منسوخ است بآیت سیف. در فضیلت سوره ابىّ کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة سبا لم یبق نبى و لا رسول الا کان له یوم القیمة رفیقا و مصافحا.
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر للَّه على نعمه السوابغ علینا فهو اهل الحمد و ولىّ الحمد و مستحق الحمد من جمیع خلقه على نعمه التی لا تحصى و مننه التی لا تنسى. معنى آنست که: ستایش نیکو و ثناى بسزا خدایراست و شکر مرورا برین نعمتهاى بیشمار که بر خلق ریخته و نواختهاى تمام که بر ایشان نهاده. و روا باشد که حمد وى مطلق گویى بىصلت فتقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الحمد کلّه للَّه لا لغیره لانه جل جلاله یستحق الحمد على الاطلاق من کل الجهات فى کل الجهات، فجاز قطع صلته بخلاف الحمد لغیره فانّ الحمد لغیر اللَّه لا یکون الا موصولا بشىء حمد علیه کقولک: الحمد لفلان على کذا و کذا. و گفتهاند: حمد چون بر عقب نعمت گویى شکر محض بود، چنان که بر خود نعمتى تازه بینى گویى: الحمد للَّه، این شکر محض گویند، و چون بر عقب مصیبت و محنت گویى حمد بمعنى رضا بود، چنان که سفیان عیینه گفت: الحمد الرضا، قال: لانّ الحمد من العبد عند المحنة الرضا عن اللَّه فیما حکم به. و منه قول العرب: احمدت الرجل؟ اذا رضیت فعله و هدیه و مذهبه. و چون بر عقب بشارت گویى که بسمع تو رسد: الحمد للَّه این ثنا و ذکر محض بود نه شکر. قال ابن الاعرابى: اذا قیل لک: انّ فلانا قد استغنى بعد فقر، فقلت: الحمد للَّه، فهذا ثناء و ذکر اللَّه لیس فیه شىء من الشکر. قال ابو بکر النقاش صاحب شفاء الصدور: الحمد و الشکر منا للَّه عز و جل على مننه کالحیاة و الروح للجسد فاذا خلا لجسد من الروح و الحیاة تعطّل و تلاشى و صار میتة کذلک المنن اذا خلت من الحمد و الشکر صارت حسرة و وبالا لانّ فى اظهار الحمد و الشکر تعظیما لصنع العظیم و فى ترکه تغطیة و ترکا للتعظیم، الا ترى انّ آدم علیه السلام حین خلقه اللَّه عز و جل و اجرى فیه الروح عطس فالهمه اللَّه عز و جل الحمد، فاوّل ما نطق بالحمد فقال له ربه عز و جل رحمک ربک یا آدم فاستوجب الرحمة لما اعظم من صنعه تبارک و تعالى. گفتهاند: بلیغتر کلمتى در تعظیم صنع اللَّه و در قضاء شکر نعمت او جلّ جلاله کلمه حمد است، ازین جهت رب العالمین زینت هر خطبهاى ساخت و ابتداء هر مدحتى و فاتحه هر ثنائى، و در قرآن هر سوره که افتتاح آن بالحمد للَّه است نشان تعظیم شأن آن سوره است و دلیل شرف و فضل وى بر دیگر سورتها. و فى الخبر الصحیح عن النبى (ص) قال: «کلّ کلام لا یبدأ فیه بالحمد للَّه فهو اجذم».
قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ کلهم عبیده و فى ملکته یقضى فیهم بما اراد. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ کما هو له فى الدنیا لانّ النعم فى الدارین کلها منه و قیل: معناه حمد اهل الجنة اذ یقولون: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا کقوله: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى امره الْخَبِیرُ بخلقه. و قیل: هو الحکیم بتخلید قوم فى الجنة و تأبید قوم فى النار یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود از آب روان و قطره باران و مردگان که در خاک دفن کنند و تخم که در زمین افکنند و حشرات و هوام که در زیرزمین پنهان شوند و مسکن سازند. وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و میداند هر چه از زمین بیرون آید، یعنى آب که از چشمه زاید و نبات و درختان که از زمین بر آید و جنبندگان که از سوراخ بیرون آیند و مردگان که روز بعث از زمین حشر کنند.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و میداند آنچه از آسمان فرو آید، برف و باران و رزق بندگان و حکم خداوند جهان و فریشتگان بامر رحمان.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها و میداند آنچه بر شود بر آسمان یعنى فریشتگان که مىبرند صحایف اعمال بندگان و ارواح ایشان بحکم فرمان، و همچنین بر میشود سوى اللَّه ذکر ذاکران و دعاى مؤمنان و تسبیح و تهلیل دوستان، قال اللَّه تعالى: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. و فى الخبر عن «ابى ایوب الانصارى» قال: سمع النبى (ص) رجلا یقول: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه. فقال رسول اللَّه (ص): من صاحب الکلمات؟ فسکت الرجل، فقال: من صاحب الکلمة لم یقل الا صوابا، قال: انا یا رسول اللَّه قلتها ارجو بها الخیر. فقال: و الذى نفسى بیده لقد رأیت ثلاثة عشر ملکا یبتدرونها ایّهم یرفعها الى اللَّه تبارک و تعالى.
و قال (ص): «التسبیح نصف المیزان و الحمد یملأه، و لا اله الا اللَّه لیس له حجاب دون اللَّه حتى تخلص الیه، و روى حتى تفضى الى العرش ما اجنب الکبائر».
و روى انّ رجلا دخل المسجد و رسول اللَّه (ص) فى الصلاة فحین دخل قال: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه، فسمعها رسول اللَّه (ص) فلمّا فرغ من صلاته قال: من قائل ما سمعت؟ فقال الرجل: انا یا رسول اللَّه قال: لقد تلقّى کلامک ثلاثة عشر ملکا فحسدک الشیطان فذهب لیقبض على کلامک فخرجت من خلال اصابعه فجاءت بها الملائکة الى الرب فقالوا: کیف نکتبها؟ فقال الرب: اکتبوها لعبدى کما قالها، فکتبت لک فى رقّ ابیض و ختم علیها و رفعت لک تحت العرش حتى تدفع الیک یوم القیامة.
و عن عبد اللَّه بن ابى نجیح قال: انّ العبد لیتکلّم بالکلمة الطیّبة فما تکون لها ناهیة حتى تقف قدّام الرّب فتقول: السلام علیک یا رب، فیقول الرب تبارک و تعالى: و علیک و على من قالک.
وَ هُوَ الرَّحِیمُ بعباده الْغَفُورُ لجمیع المذنبین من المسلمین.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ منکران بعث دو گروهاند: گروهى گفتند: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ما در گمانیم برستاخیز یعنى یقین نمیدانیم که خواهد بود، و رب العالمین مىگوید: ایمان بنده آن گه درست بود که برستاخیز و آخرت بىگمان باشد و ذلک قوله: وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ، گروه دیگر گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ رستاخیز بما نیاید و نخواهد بود: جاى دیگر فرمود. زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا، رب العالمین بجواب ایشان فرمود: قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ.
قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ بجرّ میم بر وزن فاعل قراءت ابن کثیر و ابو عمرو و عاصم و روح از یعقوب، و وجهش آنست که صفت رب است و در کلام تقدیم و تأخیر است و المعنى قل بلى و ربى عالم الغیب لتأتینّکم گوى اى محمد: آرى بخداوند من آن داناى نهان که ناچاره بشما آید رستاخیز. و اگر عالم الغیب برفع میم خوانى بر قراءت نافع و ابن عامر و رویس از یعقوب سخن مستأنف بود، و المعنى عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرّة، اللَّه داناى نهانست که دور نبود ازو همسنگ ذرّهاى در آسمان و زمین. و بر قراءت حمزه و کسایى علّام الغیب على وزن فعّال و جرّ المیم، امّا علّام فعلى المبالغة و التکثیر و امّا جرّ المیم فعلى ما ذکرنا.
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ تمّ الکلام هاهنا، اینجا سخن تمام شد آن گه گفت: وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ اى من ذلک المثقال.
وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ خردتر از ذرّه چیز نبود و نیست و نباشد و نه مهتر از آن مگر در لوح محفوظ نبشته، آن نامه پیداى درست و انّما کتب جریا على عادة المخاطبین لا مخافة نسیان و لیعلم انه لم یقع خلل و ان اتى علیه الدهر. الذرّة واحد من حشو الجوّ تراه فى الشمس اذا طلعت من الکوة. و الکتاب المبین هو اللوح المحفوظ.
لا یعزب بکسر زا اینجا و در سورة یونس قراءت کسایى است و سمیت العزوبة و العزبة للبعد عن اهل.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا التاویل لتأتینّکم: لیجزى الذین آمنوا بمحمد.
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فیما بینهم و بین ربهم. أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم فى الدنیا.
وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ثواب حسن فى الجنة.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا اى عملوا فى ابطال ادلّتنا و التکذیب بکتابنا.
مُعاجِزِینَ مسابقین، یحسبون انهم یفوتوننا. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: معجّزین اى مثبّطین. باین قراءت معنى آنست که: مردمان فرو میدارند از پذیرفتن سخنان ما.
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ الیم برفع قراءت حفص است و ابن کثیر و یعقوب و هو نعت للعذاب. باقى خفض خوانند بر نعت رجز کلّ شدید من مکروه او مستقذر: و الرجز العذاب فى قوله تعالى: لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ اى العذاب. و یسمّى کید الشیطان رجزا لانّه سبب العذاب، قال تعالى: وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ. و الرجز الاوثان فى قوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ سمّاها رجزا لانّها تؤدّى الى العذاب.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ هذا منسوق على قوله: لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا، التأویل: لتأتینّکم لیجزى الذین آمنوا و لیرى الذین أوتوا العلم یعنى مؤمنى اهل الکتاب مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، و العلم هو التوریة فى قول من قال: الایة مدنیّة. و قال قتاده: هم اصحاب محمد قال و الایة مکّیّة.
الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنى القرآن هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی یعنى القرآن إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ و هو الاسلام.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص) إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم کُلَّ مُمَزَّقٍ اى کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.
أَفْتَرى الف الاستفهام دخلت على الف الوصل، لذلک فتح عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ اى جنون؟
قال اللَّه تعالى: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ یعنى فى الآخرة وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ عن الهدى فى الدنیا.
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؟ فیعلموا انهم حیث کانوا فانّ ارضى و سمائى محیط بهم لا یخرجون من اقطارها و انا القادر علیهم، و انما قال مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لانّک اذا قمت فى الفضاء لم تر بین یدیک و من خلفک الا السماء و الارض إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً قطعا مِنَ السَّماءِ فتهلکهم.
قرأ حمزة و الکسائى: یشأ، یخسف، یسقط بالیاى فیهنّ لذکر اللَّه عز و جل قبله.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ تائب مقبل على ربه راجع الیه بقلبه.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا اى ملکا و نبوّة یا جِبالُ القول هاهنا مضمر، تاویله: و قلنا یا جبال أَوِّبِی مَعَهُ فیه ثلاثة اقوال: احدها: سیرى معه، و کانت الجبال تسیر معه حیث شاء اذا اراد معجزة له، و التّأویب سیر النهار. و القول الثانى: سبّحى معه اذا سبّح، و هو بلسان الحبشة و کان اذا قرأ الزبور صوّتت الجبال و اصغت له الطیر. و القول الثالث: اوّبى، اى نوحى معه و الطیر تساعدک على ذلک.
وَ الطَّیْرَ منصوب على النداء، تأویله: و نادینا الطیر. و یقال: الواو فى وَ الطَّیْرَ بمعنى مع، على تأویل: یا جبال اوّبى مع الطیر معه. و قیل: هو منصوب بالتسخیر، اى و سخرنا له الطیر.
گفتهاند: داود (ع) پیش از آن که در فتنه افتاد هر گه که آواز بتسبیح بگشادى یا زبور خواندى هر کس که آواز وى شنیدى از لذت آن نعمت بىخود گشتى، و از آن سماع و آن وجد بودى که در یک مجلس وى چهارصد جنازه برگرفتندى، پس از آن که در فتنه افتاد با کوه شد و نوحه کرد، ربّ العالمین کوهها را فرمود و مرغان را که: با وى در نهایت مساعدت کنید. وهب بن منبه گفت: این صداى کوه که امروز مردم مىشنوند از آن است و گفتهاند: داود (ع) شبى از شبها با خود گفت: لاعبدنّ اللَّه عبادة لم یعبده احد بمثلها امشب خداى را جل جلاله عبادتى کنم و خدمتى آرم که مثل آن در زمین هیچ کس نکرده و چنان عبادت و خدمت نیاورده. این بگفت و بر کوه شد تا عبادت کند و تسبیح گوید، در میانه شب وحشتى بوى درآمد، اندوهى و تنگى بدل وى پیوست، رب العالمین آن ساعت کوه را فرمود تا انس دل داود را با وى بتسبیح و تهلیل مساعدت کند، چندان آواز تهلیل و نغمات تسبیح از کوه پدید آمد که آواز داود در جنب آن ناچیز گشت، داود آن ساعت با خود میگوید: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات از کجا شنوند و چون شنوند آواز و تسبیح داود در میان این آوازهاى عظیم که از کوه روان گشته و بقدرت اللَّه سنگ بىجان بىزبان فرا سخن آمده! تا درین سخن بود و اندیشه، فریشتهاى آمد از آسمان و بازوى داود بگرفت و او را برد بدریا، فریشته پاى بر دریا زد و دریا از هم شکافته شد تا بزمین رسید که در زیر دریاست، فریشته پاى بر ان زمین زد تا شکافته گشت و بحوت رسید که زیر زمین است، و فریشته پاى بر وى زد تا صخره پیدا گشت که زیر حوت است، فریشته پاى بر ان صخره زد شکافته شد، کرمکى خرد از میان صخره بیرون آمد و کانت تنشز، فقال له الملک: یا داود انّ ربک یسمع نشیز هذه الدودة فى هذا الموضع اى داود خداوند شنو اى دانا از وراء هفت طبقه آسمان نشیز این کرمک که درین موضع است مىشنود، آواز تو در میان آواز سنگ و کوه چون نشنود تا ترا مىباید گفت: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات! قوله: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ یقال: کان الحدید فى یده کالطین المبلول و کالعجین و الشمع و کان یسرد الدروع بیده من غیر نار و لا ضرب بحدید. مفسران گفتند.
داود (ص) چون بر بنى اسرائیل ولایت و ملک یافت عادت وى چنان بود که هر شب متنکّروار بیرون آمدى و هر کس را دیدى گفتى: این والى شما داود چه مردى است و او را چون شناسید؟ در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل مىبینید یا جور انصاف میدهد یا ظلم میکند؟ و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وى ثنا میکردند، تا شبى که رب العالمین ملکى فرستاد بصورت آدمیان در راه وى، داود بر عادت خویش همان سؤال کرد، فریشته جواب داد که: نعم الرجل هو لولا خصلة فیه نیکو مردى است لکن در وى خصلتى است که اگر نبودى آن خصلت او را به بودى، داود گفت: آن چه خصلت است یا عبد اللَّه؟ گفت: انّه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال از بیت المال میخورد و اگر او را کسبى بودى که از ان خوردى او را به بودى، داود از آنجا بازگشت بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زرهگرى در آموخت و آهن بدست وى نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر، و اوّل کسى که زره کرد او بود و کان یبیع کلّ درع باربعة آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدّق منها على الفقراء و المساکین. و قیل: انّه کان یعمل کلّ یوم درعا یبیعها بستّة آلاف درهم فینفق الفین منها على نفسه و عیاله و یتصدّق باربعة آلاف على فقراء بنى اسرائیل.
قال رسول اللَّه (ص): «کان داود لا یاکل الا من عمل یده».
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ السابغات الدروع الواسعة التامة، و السرد صنعة الدروع، و منه قیل لصانعها: السرّاد و الزرّاد، و السرد و المسرودة الدرع. قال ابو ذویب الشاعر:
و علیهما مسرودتان قضاهما
داود او صنع السوابغ تبّع
و اصل السرد متابعة الحلق ثمّ سمرها بالمسمار. و فى الخبر: من کان علیه من رمضان فلیسرده اى یتابع به رمضان. و فى خبر آخر نهى رسول اللَّه (ص) عن سرد الصیام یعنى وصاله باللیل. و قالت عائشة: ما کان رسول اللَّه (ص) یسرد الحدیث سرد کم هذا و لکنه کان یتکلم بکلام یفهمه کل من یسمعه. فسرد کلّ شىء تباعه.
وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ التقدیر: فى سرد الحلقة ان لا یوسع الثّقب للمسمار فیفلق و لا یضیّق فیخرق. وَ اعْمَلُوا صالِحاً یعنى داود و آله. إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر للَّه على نعمه السوابغ علینا فهو اهل الحمد و ولىّ الحمد و مستحق الحمد من جمیع خلقه على نعمه التی لا تحصى و مننه التی لا تنسى. معنى آنست که: ستایش نیکو و ثناى بسزا خدایراست و شکر مرورا برین نعمتهاى بیشمار که بر خلق ریخته و نواختهاى تمام که بر ایشان نهاده. و روا باشد که حمد وى مطلق گویى بىصلت فتقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الحمد کلّه للَّه لا لغیره لانه جل جلاله یستحق الحمد على الاطلاق من کل الجهات فى کل الجهات، فجاز قطع صلته بخلاف الحمد لغیره فانّ الحمد لغیر اللَّه لا یکون الا موصولا بشىء حمد علیه کقولک: الحمد لفلان على کذا و کذا. و گفتهاند: حمد چون بر عقب نعمت گویى شکر محض بود، چنان که بر خود نعمتى تازه بینى گویى: الحمد للَّه، این شکر محض گویند، و چون بر عقب مصیبت و محنت گویى حمد بمعنى رضا بود، چنان که سفیان عیینه گفت: الحمد الرضا، قال: لانّ الحمد من العبد عند المحنة الرضا عن اللَّه فیما حکم به. و منه قول العرب: احمدت الرجل؟ اذا رضیت فعله و هدیه و مذهبه. و چون بر عقب بشارت گویى که بسمع تو رسد: الحمد للَّه این ثنا و ذکر محض بود نه شکر. قال ابن الاعرابى: اذا قیل لک: انّ فلانا قد استغنى بعد فقر، فقلت: الحمد للَّه، فهذا ثناء و ذکر اللَّه لیس فیه شىء من الشکر. قال ابو بکر النقاش صاحب شفاء الصدور: الحمد و الشکر منا للَّه عز و جل على مننه کالحیاة و الروح للجسد فاذا خلا لجسد من الروح و الحیاة تعطّل و تلاشى و صار میتة کذلک المنن اذا خلت من الحمد و الشکر صارت حسرة و وبالا لانّ فى اظهار الحمد و الشکر تعظیما لصنع العظیم و فى ترکه تغطیة و ترکا للتعظیم، الا ترى انّ آدم علیه السلام حین خلقه اللَّه عز و جل و اجرى فیه الروح عطس فالهمه اللَّه عز و جل الحمد، فاوّل ما نطق بالحمد فقال له ربه عز و جل رحمک ربک یا آدم فاستوجب الرحمة لما اعظم من صنعه تبارک و تعالى. گفتهاند: بلیغتر کلمتى در تعظیم صنع اللَّه و در قضاء شکر نعمت او جلّ جلاله کلمه حمد است، ازین جهت رب العالمین زینت هر خطبهاى ساخت و ابتداء هر مدحتى و فاتحه هر ثنائى، و در قرآن هر سوره که افتتاح آن بالحمد للَّه است نشان تعظیم شأن آن سوره است و دلیل شرف و فضل وى بر دیگر سورتها. و فى الخبر الصحیح عن النبى (ص) قال: «کلّ کلام لا یبدأ فیه بالحمد للَّه فهو اجذم».
قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ کلهم عبیده و فى ملکته یقضى فیهم بما اراد. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ کما هو له فى الدنیا لانّ النعم فى الدارین کلها منه و قیل: معناه حمد اهل الجنة اذ یقولون: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا کقوله: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى امره الْخَبِیرُ بخلقه. و قیل: هو الحکیم بتخلید قوم فى الجنة و تأبید قوم فى النار یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود از آب روان و قطره باران و مردگان که در خاک دفن کنند و تخم که در زمین افکنند و حشرات و هوام که در زیرزمین پنهان شوند و مسکن سازند. وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و میداند هر چه از زمین بیرون آید، یعنى آب که از چشمه زاید و نبات و درختان که از زمین بر آید و جنبندگان که از سوراخ بیرون آیند و مردگان که روز بعث از زمین حشر کنند.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و میداند آنچه از آسمان فرو آید، برف و باران و رزق بندگان و حکم خداوند جهان و فریشتگان بامر رحمان.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها و میداند آنچه بر شود بر آسمان یعنى فریشتگان که مىبرند صحایف اعمال بندگان و ارواح ایشان بحکم فرمان، و همچنین بر میشود سوى اللَّه ذکر ذاکران و دعاى مؤمنان و تسبیح و تهلیل دوستان، قال اللَّه تعالى: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. و فى الخبر عن «ابى ایوب الانصارى» قال: سمع النبى (ص) رجلا یقول: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه. فقال رسول اللَّه (ص): من صاحب الکلمات؟ فسکت الرجل، فقال: من صاحب الکلمة لم یقل الا صوابا، قال: انا یا رسول اللَّه قلتها ارجو بها الخیر. فقال: و الذى نفسى بیده لقد رأیت ثلاثة عشر ملکا یبتدرونها ایّهم یرفعها الى اللَّه تبارک و تعالى.
و قال (ص): «التسبیح نصف المیزان و الحمد یملأه، و لا اله الا اللَّه لیس له حجاب دون اللَّه حتى تخلص الیه، و روى حتى تفضى الى العرش ما اجنب الکبائر».
و روى انّ رجلا دخل المسجد و رسول اللَّه (ص) فى الصلاة فحین دخل قال: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه، فسمعها رسول اللَّه (ص) فلمّا فرغ من صلاته قال: من قائل ما سمعت؟ فقال الرجل: انا یا رسول اللَّه قال: لقد تلقّى کلامک ثلاثة عشر ملکا فحسدک الشیطان فذهب لیقبض على کلامک فخرجت من خلال اصابعه فجاءت بها الملائکة الى الرب فقالوا: کیف نکتبها؟ فقال الرب: اکتبوها لعبدى کما قالها، فکتبت لک فى رقّ ابیض و ختم علیها و رفعت لک تحت العرش حتى تدفع الیک یوم القیامة.
و عن عبد اللَّه بن ابى نجیح قال: انّ العبد لیتکلّم بالکلمة الطیّبة فما تکون لها ناهیة حتى تقف قدّام الرّب فتقول: السلام علیک یا رب، فیقول الرب تبارک و تعالى: و علیک و على من قالک.
وَ هُوَ الرَّحِیمُ بعباده الْغَفُورُ لجمیع المذنبین من المسلمین.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ منکران بعث دو گروهاند: گروهى گفتند: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ما در گمانیم برستاخیز یعنى یقین نمیدانیم که خواهد بود، و رب العالمین مىگوید: ایمان بنده آن گه درست بود که برستاخیز و آخرت بىگمان باشد و ذلک قوله: وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ، گروه دیگر گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ رستاخیز بما نیاید و نخواهد بود: جاى دیگر فرمود. زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا، رب العالمین بجواب ایشان فرمود: قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ.
قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ بجرّ میم بر وزن فاعل قراءت ابن کثیر و ابو عمرو و عاصم و روح از یعقوب، و وجهش آنست که صفت رب است و در کلام تقدیم و تأخیر است و المعنى قل بلى و ربى عالم الغیب لتأتینّکم گوى اى محمد: آرى بخداوند من آن داناى نهان که ناچاره بشما آید رستاخیز. و اگر عالم الغیب برفع میم خوانى بر قراءت نافع و ابن عامر و رویس از یعقوب سخن مستأنف بود، و المعنى عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرّة، اللَّه داناى نهانست که دور نبود ازو همسنگ ذرّهاى در آسمان و زمین. و بر قراءت حمزه و کسایى علّام الغیب على وزن فعّال و جرّ المیم، امّا علّام فعلى المبالغة و التکثیر و امّا جرّ المیم فعلى ما ذکرنا.
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ تمّ الکلام هاهنا، اینجا سخن تمام شد آن گه گفت: وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ اى من ذلک المثقال.
وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ خردتر از ذرّه چیز نبود و نیست و نباشد و نه مهتر از آن مگر در لوح محفوظ نبشته، آن نامه پیداى درست و انّما کتب جریا على عادة المخاطبین لا مخافة نسیان و لیعلم انه لم یقع خلل و ان اتى علیه الدهر. الذرّة واحد من حشو الجوّ تراه فى الشمس اذا طلعت من الکوة. و الکتاب المبین هو اللوح المحفوظ.
لا یعزب بکسر زا اینجا و در سورة یونس قراءت کسایى است و سمیت العزوبة و العزبة للبعد عن اهل.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا التاویل لتأتینّکم: لیجزى الذین آمنوا بمحمد.
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فیما بینهم و بین ربهم. أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم فى الدنیا.
وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ثواب حسن فى الجنة.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا اى عملوا فى ابطال ادلّتنا و التکذیب بکتابنا.
مُعاجِزِینَ مسابقین، یحسبون انهم یفوتوننا. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: معجّزین اى مثبّطین. باین قراءت معنى آنست که: مردمان فرو میدارند از پذیرفتن سخنان ما.
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ الیم برفع قراءت حفص است و ابن کثیر و یعقوب و هو نعت للعذاب. باقى خفض خوانند بر نعت رجز کلّ شدید من مکروه او مستقذر: و الرجز العذاب فى قوله تعالى: لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ اى العذاب. و یسمّى کید الشیطان رجزا لانّه سبب العذاب، قال تعالى: وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ. و الرجز الاوثان فى قوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ سمّاها رجزا لانّها تؤدّى الى العذاب.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ هذا منسوق على قوله: لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا، التأویل: لتأتینّکم لیجزى الذین آمنوا و لیرى الذین أوتوا العلم یعنى مؤمنى اهل الکتاب مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، و العلم هو التوریة فى قول من قال: الایة مدنیّة. و قال قتاده: هم اصحاب محمد قال و الایة مکّیّة.
الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنى القرآن هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی یعنى القرآن إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ و هو الاسلام.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص) إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم کُلَّ مُمَزَّقٍ اى کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.
أَفْتَرى الف الاستفهام دخلت على الف الوصل، لذلک فتح عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ اى جنون؟
قال اللَّه تعالى: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ یعنى فى الآخرة وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ عن الهدى فى الدنیا.
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؟ فیعلموا انهم حیث کانوا فانّ ارضى و سمائى محیط بهم لا یخرجون من اقطارها و انا القادر علیهم، و انما قال مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لانّک اذا قمت فى الفضاء لم تر بین یدیک و من خلفک الا السماء و الارض إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً قطعا مِنَ السَّماءِ فتهلکهم.
قرأ حمزة و الکسائى: یشأ، یخسف، یسقط بالیاى فیهنّ لذکر اللَّه عز و جل قبله.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ تائب مقبل على ربه راجع الیه بقلبه.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا اى ملکا و نبوّة یا جِبالُ القول هاهنا مضمر، تاویله: و قلنا یا جبال أَوِّبِی مَعَهُ فیه ثلاثة اقوال: احدها: سیرى معه، و کانت الجبال تسیر معه حیث شاء اذا اراد معجزة له، و التّأویب سیر النهار. و القول الثانى: سبّحى معه اذا سبّح، و هو بلسان الحبشة و کان اذا قرأ الزبور صوّتت الجبال و اصغت له الطیر. و القول الثالث: اوّبى، اى نوحى معه و الطیر تساعدک على ذلک.
وَ الطَّیْرَ منصوب على النداء، تأویله: و نادینا الطیر. و یقال: الواو فى وَ الطَّیْرَ بمعنى مع، على تأویل: یا جبال اوّبى مع الطیر معه. و قیل: هو منصوب بالتسخیر، اى و سخرنا له الطیر.
گفتهاند: داود (ع) پیش از آن که در فتنه افتاد هر گه که آواز بتسبیح بگشادى یا زبور خواندى هر کس که آواز وى شنیدى از لذت آن نعمت بىخود گشتى، و از آن سماع و آن وجد بودى که در یک مجلس وى چهارصد جنازه برگرفتندى، پس از آن که در فتنه افتاد با کوه شد و نوحه کرد، ربّ العالمین کوهها را فرمود و مرغان را که: با وى در نهایت مساعدت کنید. وهب بن منبه گفت: این صداى کوه که امروز مردم مىشنوند از آن است و گفتهاند: داود (ع) شبى از شبها با خود گفت: لاعبدنّ اللَّه عبادة لم یعبده احد بمثلها امشب خداى را جل جلاله عبادتى کنم و خدمتى آرم که مثل آن در زمین هیچ کس نکرده و چنان عبادت و خدمت نیاورده. این بگفت و بر کوه شد تا عبادت کند و تسبیح گوید، در میانه شب وحشتى بوى درآمد، اندوهى و تنگى بدل وى پیوست، رب العالمین آن ساعت کوه را فرمود تا انس دل داود را با وى بتسبیح و تهلیل مساعدت کند، چندان آواز تهلیل و نغمات تسبیح از کوه پدید آمد که آواز داود در جنب آن ناچیز گشت، داود آن ساعت با خود میگوید: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات از کجا شنوند و چون شنوند آواز و تسبیح داود در میان این آوازهاى عظیم که از کوه روان گشته و بقدرت اللَّه سنگ بىجان بىزبان فرا سخن آمده! تا درین سخن بود و اندیشه، فریشتهاى آمد از آسمان و بازوى داود بگرفت و او را برد بدریا، فریشته پاى بر دریا زد و دریا از هم شکافته شد تا بزمین رسید که در زیر دریاست، فریشته پاى بر ان زمین زد تا شکافته گشت و بحوت رسید که زیر زمین است، و فریشته پاى بر وى زد تا صخره پیدا گشت که زیر حوت است، فریشته پاى بر ان صخره زد شکافته شد، کرمکى خرد از میان صخره بیرون آمد و کانت تنشز، فقال له الملک: یا داود انّ ربک یسمع نشیز هذه الدودة فى هذا الموضع اى داود خداوند شنو اى دانا از وراء هفت طبقه آسمان نشیز این کرمک که درین موضع است مىشنود، آواز تو در میان آواز سنگ و کوه چون نشنود تا ترا مىباید گفت: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات! قوله: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ یقال: کان الحدید فى یده کالطین المبلول و کالعجین و الشمع و کان یسرد الدروع بیده من غیر نار و لا ضرب بحدید. مفسران گفتند.
داود (ص) چون بر بنى اسرائیل ولایت و ملک یافت عادت وى چنان بود که هر شب متنکّروار بیرون آمدى و هر کس را دیدى گفتى: این والى شما داود چه مردى است و او را چون شناسید؟ در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل مىبینید یا جور انصاف میدهد یا ظلم میکند؟ و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وى ثنا میکردند، تا شبى که رب العالمین ملکى فرستاد بصورت آدمیان در راه وى، داود بر عادت خویش همان سؤال کرد، فریشته جواب داد که: نعم الرجل هو لولا خصلة فیه نیکو مردى است لکن در وى خصلتى است که اگر نبودى آن خصلت او را به بودى، داود گفت: آن چه خصلت است یا عبد اللَّه؟ گفت: انّه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال از بیت المال میخورد و اگر او را کسبى بودى که از ان خوردى او را به بودى، داود از آنجا بازگشت بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زرهگرى در آموخت و آهن بدست وى نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر، و اوّل کسى که زره کرد او بود و کان یبیع کلّ درع باربعة آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدّق منها على الفقراء و المساکین. و قیل: انّه کان یعمل کلّ یوم درعا یبیعها بستّة آلاف درهم فینفق الفین منها على نفسه و عیاله و یتصدّق باربعة آلاف على فقراء بنى اسرائیل.
قال رسول اللَّه (ص): «کان داود لا یاکل الا من عمل یده».
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ السابغات الدروع الواسعة التامة، و السرد صنعة الدروع، و منه قیل لصانعها: السرّاد و الزرّاد، و السرد و المسرودة الدرع. قال ابو ذویب الشاعر:
و علیهما مسرودتان قضاهما
داود او صنع السوابغ تبّع
و اصل السرد متابعة الحلق ثمّ سمرها بالمسمار. و فى الخبر: من کان علیه من رمضان فلیسرده اى یتابع به رمضان. و فى خبر آخر نهى رسول اللَّه (ص) عن سرد الصیام یعنى وصاله باللیل. و قالت عائشة: ما کان رسول اللَّه (ص) یسرد الحدیث سرد کم هذا و لکنه کان یتکلم بکلام یفهمه کل من یسمعه. فسرد کلّ شىء تباعه.
وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ التقدیر: فى سرد الحلقة ان لا یوسع الثّقب للمسمار فیفلق و لا یضیّق فیخرق. وَ اعْمَلُوا صالِحاً یعنى داود و آله. إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.