عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۰
گوید چونی خوشی و در خنده شود
چون باشد مردهٔ ای که او زنده شود
امروز پراکنده نخواهم گفتن
هرچند که راه او پراکنده شود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۱
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
پس ما می و معشوق به کف میداریم
چون عاقبت کار همین خواهد بود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳۹
هر جا به جهان تخم وفا برکارند
آن تخم ز خرمنگه ما می‌آ رند
هرجا ز طرب ساز نی بردارند
آن شادی ماست آن خود پندارند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴۲
هر دل که بسوی دلربائی نرود
والله که به جز سوی فنائی نرود
ای شاد کبوتری که صید عشق است
چندانکه برانیش بجائی نرود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵۸
همواره خوشی و دلکشی نامیزد
هشدار مکن کژ که قدح میریزد
در عالم باد خاک بر سر کردن
شک نیست که هر لحظه غباری خیزد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۸
دست و دل ما هرچه تهی‌تر خوشتر
و آزادی دل ز هرچه خوشتر خوشتر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از حشمت صد هزار قیصر خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۴
سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر
آغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر
خوش باش که تا چشم زنی خود بکشد
حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۹
من دم نزنم از این جهان دمگیر
من در طربم همه جهان ماتم گیر
بیدق ببری ز ما ولی شه نبری
ما و رخ شه هزار بیدق کم گیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۵
هین وقت صبوحست می ناب بیار
زیرا مرگست زندگانی هشیار
یا ناله این رباب بی‌دل بپذیر
یا پاس دل کباب پر داغ بدار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۸
گر بکشندم نگردم از عشق توباز
زیرا که ز چنگ ما برون شد آواز
گویند مرا سرت ببریم به گاز
پیراهن عمر خود چه کوته چه دراز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۶
از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۴
رو مرکب عشق را قوی ران و مترس
وز مصحف کژ آیت حق خوان و مترس
چون از خود و غیر خود مسلم گشتی
معشوق تو هم توئی یقین دان و مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۹
اندر بر خویشم بفشاری همه خوش
بر راه زنان مرگ گماری همه خوش
چون مرگ دهی از پس آن برگ دهی
از مرگ حیاتها برآری همه خوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱۵
ای سودائی برو پی سودا باش
در صورت شیدای دلت شیدا باش
با سایهٔ خود ز خوی خود در جنگی
خود سایهٔ تست خصم تو، تنها باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۳
بر جان و دل و دیده سواری همه خوش
واندر دل و جان هرچه بکاری همه خوش
خوش چشمی و محبوب عذاری همه خوش
فریاد رس جان‌فکاری همه خوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۹
عشقست زهر چه آن نشاید مانع
گر عشق نبودی، ننمودی صانع
دانی که حروف عشق را معنی چیست
عین عابد و شین شاکر و قافست قانع
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۸
گویند که یار را وفا نیست دروغ
گویند پس از هجر لقا نیست دروغ
گویند شراب جانفزا نیست دروغ
گویند که این به پای ما نیست دروغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۹
از دل سوی دلدار شکافست شکاف
وانکس که نداند این معافست معاف
هر روز در این حلقه مصافست مصاف
می‌پنداری که این گزافست گزاف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۴
مهمان تو نیست دو سه روز و گزاف
خوان تو گرفته است از قاف به قاف
گر فتنه شود کسی معافست معاف
بر شمع کند همیشه پروانه طواف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۲
چون گشت طلسم جسم آدم چالاک
با خاک درآمیخته شد گوهر پاک
آن جسم طلسم را چو بشکست افلاک
پاکی بر پاک رفت و خاکی در خاک