عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۴
بر آسایش، مدار ننهاد کسی
بی رنج، قدم به کار ننهاد کسی
تا چون قلمش در استخوان مغز نکاست
سر بر خط روزگار ننهاد کسی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۵
خرسند بود چند به نام از تو کسی
بخرام، که نگرفته خرام از تو کسی؟
هرچیز که داری تو، ز هم خوب‌ترست
خود گو که طلب کند کدام از تو کسی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۶
نی عزت و اعتبار ماند به کسی
نی خواری و انکسار ماند به کسی
هر چیز که داده‌اند خواهند گرفت
جز عشق که پایدار ماند به کسی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۸
گر از یاری، مدام از خود باشی
ور زان خودی، به نام از خود باشی
یک ذره‌ات از خود نبود، تا به خودی
بیخود چو شوی، تمام از خود باشی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۰
در پرده به هر دل آشنا می‌باشی
از ما پنهان در بر ما می‌باشی
هستی همه جا و نیست جاییت مقام
ای در همه جا بوده، کجا می‌باشی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۴
در ملک وجود، خوار بودن تا کی؟
بیهوده درین دیار بودن تا کی؟
برخیز که تنگ ازین جهان برخیزد
موی لب روزگار بودن تا کی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۵
روزن متعددست و مهتاب یکی
بیداردلان شوند در خواب یکی
فرداست که روح بی‌قراران با هم
گردیده چو قطره‌های سیماب یکی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۶
از مردم حال، اهل حال است یکی
زین قوم، نشان ده کمال است یکی
هرچند که پنجه را بود پنج انگشت
مخصوص اشارت به هلال است یکی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۷
بی‌فیضان را چه باک از بی‌برگی؟
فیّاض شود هلاک از بی‌برگی
درویشان را بس این خسارت کز نخل
سایه نفتد به خاک از بی‌برگی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
گر بتوانی، به نفس خود کن جدلی
سلطانی راست فقر، نعم‌البدلی
زین هستی موهوم خرابی، ور نه
ویرانه نیستی ندارد خللی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۱
از عشق که نیست در جهانش بدلی
صد فرد چو غنچه است در هر بغلی
بگذر ز سر صلاح و تقوی در عشق
این راه به سر نبرد هر کور و شلی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۲
آن کز ازلش آمده فطرت عالی
کی شکوه به گردون برد از بدحالی
بی‌حوصلگان فلک پرستند، آری
محتاج به خم بود سبوی خالی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۳
بی فیض ازل رتبه نگردد عالی
این حال درین محیط باشد حالی
صد خوف و رجاست گوشه‌گیران را هم
کشتی به کنار پر شود یا خالی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۰
خوش در پی عقل و هوش افراختنی
هموراه به فکر خام پرداختنی
از شاخ بریده و گل چیده چو طفل
پیوسته خراب گلستان ساختنی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۱
رمزی‌ست حدیث عشق، دریافتنی
این رشته نیامد ز ازل، تافتنی
ای عقل مکن ستیزه با عشق، که نیست
سرپنجه آفتاب برتافتنی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۱
گاهی نخود سبزی هر دیگ شوی
گه در ته جوی این و آن ریگ شوی
بر معرفتت بگو چه خواهد افزود
گیرم که تو نیز خواجه ... شوی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۲
گر سوخته آتش بی دود شوی
هرچند زیانی، همه سر سود شوی
کنجی بنشین و نیستی جوی و مترس
بود تو کدام است که نابود شوی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۳
تا کی مشغول عالم خاک شوی
وز بود و نبود شاد و غمناک شوی
زین هستی موهوم اگر پاک شوی
از خیل مجردات افلاک شوی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۴
گیرم ز مقربان درگاه شوی
وز معتکفان درگه شاه شوی
تا پرده هستی ندری، ممکن نیست
کز راز درون پرده آگاه شوی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۷
از کس نبود هراس در تنهایی
امن است دلم ز پاس در تنهایی
از خلق کناره‌گیرم اما چه کنم
چون جمع شود حواس در تنهایی