عبارات مورد جستجو در ۲۹۱ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی خداوند شما گفت مرا خوانید و فریاد رسى از من جویید، أَسْتَجِبْ لَکُمْ تا پاسخ کنم شما را، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی ایشان که مى‏گردن کشند از پرستش من، سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ (۶۰) آرى در شوند در دوزخ بیچاره و خوار.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اللَّه اوست که شما را شب آفرید، لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید درو، وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا بینید درو، إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با نیکوکارى است بر مردمان، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۶۱) لکن بیشتر مردمان آزادى نمى‏کنند.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما، خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ آفریدگار هر چیز، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۶۲) شما را از حق‏ چون برمى‏گردانند؟
کَذلِکَ یُؤْفَکُ هم چنان برمى‏گردانیدند، الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۶۳) ایشان که سخنان اللَّه را مى‏منکر شدند و از پذیرفتن آن مى‏بازنشستند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اللَّه اوست که زمین شما را آرامگاه کرد وَ السَّماءَ بِناءً و آسمان کازى برداشته، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ و شما را پیکر نگاشت و نیکو نگاشت، وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و شما را از خوشیها و پاکیها روزى داد، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما که آن کرد، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۶۴) چون پاک و برتر و بزرگوارست اللَّه خداوند جهانیان.
هُوَ الْحَیُّ اوست آن زنده همیشه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که نیست خدایى جز او، فَادْعُوهُ او را خداى خوانید، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارید او را پرستش و کردار، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۶۵) ستایش نیکو بسزا خداوند جهانیان را.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ بگو مرا باز زده‏اند، أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که ایشان را پرستم که شما مى‏خدایان خوانید فرود از اللَّه، لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی آن گه که پیغامها آمد مرا از خداوند من، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۶۶) و فرمودند مرا تا گردن نهم خداوند جهانیان را.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ او آنست که شما را بیافرید از خاکى، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آبى، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از خونى بسته، ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا پس آن گه شما را بیرون مى‏آرد کودک خرد، ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ پس تا آن گه که بروز جوانى خویش رسید، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً و پس تا آن گه که پیران شوید، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ و از شما کس است که بمیرد پیش از آن که پیر گردد، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و نمیرد تا هنگامى که نام زد کرده رسد، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷) و تا مگر که بخرد رسید اگر بکودکى نمیرید.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ او آنست که مرده مى‏زنده کند و مى‏زنده میراند فَإِذا قَضى‏ أَمْراً هر گاه که کارى راند و فرمانى گزارد، فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۶۸) آنست جز آن نیست که گوید آن را که باش تا بود.
أَ لَمْ تَرَ نبینى، ننگرى، إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بایشان که پیکار میکنند در سخنان و نشانهاى اللَّه، أَنَّى یُصْرَفُونَ (۶۹) چون برمیگردانند ایشان را از ان.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ ایشان که دروغ زن میگیرند و نمى‏پذیرید و کافر مى‏شوند باین نامه، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا و بآنچه فرستادگان خویش بآن فرستادیم، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۷۰) آرى بود روزى که آگاه شوند.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ آن گه که غلها که در دستهاى ایشان بود در گردنهاى ایشان افکنند وَ السَّلاسِلُ و ایشان را در زنجیرها کشند، یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ (۷۱) ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ مى‏کشند، ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲) و ایشان را مى‏سوزند و دوزخ بایشان مى‏تاوند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ آن گه گویند ایشان را، أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۷۳) مِنْ دُونِ اللَّهِ کجاست آنچه مى‏انباز آوردید فرود از اللَّه؟ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا گویند آن انبازان کم شدند از ما، بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً نه ما خود از انبازان هیچیز نگفتیم در ان جهان و نخواندیم و نپرستیدیم، کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (۷۴) هم چنان بیراه میکند اللَّه ناگرویدگان را.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ایشان را گویند این پاداش شما را بآنست که شما شاد مى‏زیستید در زمین بباطل و ناراست، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (۷۵) و بآنچه بناز و کشى مى‏خرامیدید در زمین.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ در روید از درهاى دوزخ، خالِدِینَ فِیها جاویدان در ان، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۶) بد جایگاهى گردن گردن‏کشان را.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ شکیبایى کن که وعده دادن اللَّه راست است، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ اگر با تو نمائیم، بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چیزى از آنچه وعده دهیم ایشان را از عذاب، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ یا پیش از ان بمیرانیم ترا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۷۷) با ما خواهند آورد ایشان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ فرستادیم ما رسولان را پیش از تو، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ و ایشان کس است که سخن و قصه او گفتیم با تو در قرآن، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ و از ایشان کس است که قصه او و سخن او نگفتیم با تو، وَ ما کانَ لِرَسُولٍ و نبود هرگز رسولى را، أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ که عذابى آورد، إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بدستورى خداى، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ چون فرمان اللَّه در رسد، قُضِیَ بِالْحَقِّ کار برگزارده آید بداد، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (۷۸) و ناراستان و دروغ زنان زیانکار مانند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ للَّه اوست که بیافرید شما را اشتران، لِتَرْکَبُوا مِنْها تا بران مى‏نشینید، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۹) و از ان میخورید.
وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ و شما را در ان سودمندهاست، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ و تا مى‏رسید وران بدروایست خویش و مراد که در دل دارید، وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۸۰) و بر شتران و بر کشتیها شما را بر مى‏دارند. یُرِیکُمْ آیاتِهِ‏ و بشما مى‏نماید شگفتهاى خویش در کردگارى خویش،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (۸۱) کدام را از نشانهاى اللَّه که نمود و شگفتها که ساخت منکر مى‏باشید ؟
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نه روند در زمین، فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا نگرند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ ازیشان بیشتر بودند و انبوه‏تر، وَ أَشَدَّ قُوَّةً و سخت نیروتر، وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ و با نشانهاتر بودند ازیشان و با بازمانده‏هاتر در زمین، فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲) بکار نیامد ایشان را آنچه مى‏ساختند و گرد میکردند.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ چون بایشان آمد فرستادگان من پیغامهاى روشن، فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ شاد نشستند بآنچه نزدیک ایشان بود، مِنَ الْعِلْمِ از دانش بکارهاى اینجهانى و خوش آمد ایشان، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸۳) تا فرا سر ایشان نشست آنچه مى‏بران خندیدند و افسوس مى‏داشتند.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون زور گرفتن ما دیدند بدر مرگ، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ گفتند بگرویدیم باللّه که یکتاست، وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (۸۴) و از انباز که مى‏گفتیم بیزار گشتیم.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گرویدن ایشان، لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا آن گه که عذاب ما دیدند، سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ نهاد اللَّه اینست که بود همیشه در روزگار گذشته در بندگان او، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (۸۵) و زیان کار و نومید ماندند آنجا ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
حم (۱) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) حم‏
فرو فرستاده‏اى است از ان خداوند فراخ رحمت مهربان.
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ نامه‏ایست پیدا کرده و بازگشاده و روشن و درست آیات و سخنان او، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) ایشان را که بدانند گردانیدند بیشتر ایشان، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۴) تا نمى‏شنوند و نمى‏پذیرند.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ گفتند دلهاى ما در غلافهاست و پوششها، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ از آنچه میخوانى ما را با آن، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و در گوشهاى ما بارى است، وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ و میان ما و میان تو پرده‏اى است، فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (۵) تو همان که میکنى میکن تا ما همان که میکنیم میکنیم.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ بگو نیستم من مگر مردمى همچون شما، یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ بمن پیغام مى‏فرستند که خداى شما خدایى است یکتا فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ بتوحید با او گردید و بران بپائید، وَ اسْتَغْفِرُوهُ و ازو آمرزش جویید، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ اى واى بر ان انبازگویان اللَّه‏
را که زکاة نمى‏دهند، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (۷) و برستاخیز ناگرویدگان‏اند. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸) ایشان را مزدى ناکاست.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بگو کافر مى‏شوید شما و نمى‏گروید، بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ بآنکس که بیافرید زمین را در دو روز، وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً و او را در سخن مى‏انبازان کنید، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (۹) و او خداوند جهانیان است.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها و در زمین کوه‏ها آفرید بر زبر او، وَ بارَکَ فِیها و برکت کرد در زمین، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها و باز انداخت در ان روزیها، فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ در تمامى چهار روز، سَواءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) یکسان میرسد آن روزیها آن را که جوید و خواهد
ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ آن گه پس آهنگ آسمان کرد: وَ هِیَ دُخانٌ و آن نیز دود بود، فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ آسمان را گفت و زمین را: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً با فرمان بردارى آئید و بایستید خوش کامه یا بناکام، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۱۱) هر دو گفتند آمدیم خوش کامگان.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ سپرى کرد آن را هفت آسمان، فِی یَوْمَیْنِ در دو روز، وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها و فرمان داد در آسمانها بهر کار که خواست، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ و بیاراستیم آسمان دنیا را بچراغها، وَ حِفْظاً و نگه داشت کردیم ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲) آن ساخته و باز انداخته آن تواناى داناست.
فَإِنْ أَعْرَضُوا اگر روى برگردانند، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ گوى آگاه کردم و بیم نمودم شما را، صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (۱۳) بانگى سوزان چون صاعقه که بعاد و ثمود رسید.
إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ آن گه که بایشان آمد هود و صالح، مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ پیشتر هود آمد به عاد و پس صالح به ثمود، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ که مپرستید مگر اللَّه، قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا گفتند اگر خداوند ما پیغام خواستى که فرستد، لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فریشتگان را فرو فرستادى، فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۱۴) پس ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ اما عاد گردن کشیدند در زمین، بِغَیْرِ الْحَقِّ به ناحق، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً و گفتند کیست از ما با نیروتر؟ أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ ندانستند که آن خداى که ایشان را آفرید، هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً از ایشان سخت نیروى‏ترست، وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۱۵) و بسخنان ما کافر مى‏شدند و نمى‏گرویدند.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فروگشادیم بر ایشان بادى سرد سخت با بانگ فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ در روزهاى نحس شوم، لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ تا بچشانیم ایشان را عذاب رسوایى، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏ و عذاب آن جهان رسوا کننده‏تر، وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (۱۶) و ایشان را فریاد نرسند و یارى ندهند.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ و اما ثمود ما ایشان را نشان راه دادیم، فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ برگزیدند ایشان نادانى و نادیدن راه بر راست راهى و یافتن راه، فَأَخَذَتْهُمْ فرا گرفت ایشان را، صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بانگ عذاب با خوارى، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۷) بآن کرده که میکردند.
وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا و رهانیدیم ایشان را که بگرویدند، وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۱۸) و مى‏پرهیزیدند.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ آن روز که با هم آرند و بدوزخ رانند دشمنان اللَّه را، فَهُمْ یُوزَعُونَ (۱۹) پیشینان را مى‏نیاوند تا پسینان در رسند.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها تا آن گه که بدوزخ آیند، شَهِدَ عَلَیْهِمْ گواهى دهد بر ایشان، سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ گوشهاى ایشان و چشمهاى ایشان و فرجهاى ایشان، بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۰) بآنچه در دنیا میکردند.
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ اندامان خویش را گویند: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا چرا گواهى دادید بر ما ؟
قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ گویند اللَّه ما را گویا کرد، الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ او که هر چیز را گویا کرد، وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و اوست که اوّل شما را آفرید، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱) و با او آورند شما را.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ و شما نتوانستید که باز پوشیده آئید، أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ تا گواهى ندهد بر شما گوشها و چشمها و اندامان خویش، وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲) و خود چنان مى‏پنداشتید که اللَّه نمى‏داند فراوانى از آنچه میکردید.
ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ و آن ظنّ که بخداوند خود مى‏بردید که کردار ما نمى‏داند، أَرْداکُمْ هلاک از شما برآورد و به نیست بداد شما را، فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (۲۳) تا از زیانکاران گشتید.
فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ اگر شکیبایى کنند جاى ایشان آتش است، وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (۲۴) و اگر خشنودى جویند، از ایشان خشنود نشوند.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ از نشانهاى توانایى اوست شب و روز و آفتاب و ماه، لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ سجود مبرید آفتاب و ماه را، وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ سجود او را برید که آن همه او آفرید، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۳۷) اگر او را خواهید پرستید که او خداى بسزاست.
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اگر گردن کشند از سجود اللَّه را، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ایشان بارى که نزدیک خداوند تواند از فرشتگان، یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ او را مى‏پرستند و مى‏ستایند بشب و روز، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ (۳۸) و هیچ از پرستش و ستایش او سیر نیایند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى توانایى اوست، أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً که تو زمین را بینى فرومرده، فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ چون آب برو فرستادیم، اهْتَزَّتْ نبات را بجنبانید، وَ رَبَتْ و بر دمید و برخنجید، إِنَّ الَّذِی أَحْیاها آن کس که زنده کرد آن را، لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ او زنده کننده مردگان است، إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۳۹) و او بر همه چیز تواناست.
إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا ایشان که کژ مى‏روند در سخنان ما، لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا پوشیده نمانند بر ما، أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ آن کس که فردا آرند و افکنند در آتش به است؟ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ یا آن کس که مى‏آید بى‏بیم روز رستاخیز؟ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ مى‏کنید هر چه خواهید، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۴۰) که او بآنچه کنید بینا و داناست.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ ایشان که کافر شدند بسخن و پیغام که بایشان آمد، وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ (۴۱) و این قرآن نامه‏ایست بشکوه و بى‏همتا و بر دشمنان بزور.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ نیاید بآن هیچ باطل، مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ نه از پیش آن و نه از پس آن، تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (۴۲) فرو فرستاده ایست از داناى سترده.
ما یُقالُ لَکَ نمى‏گویند ترا، إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ مگر همان که فرستادگان را پیش از تو، إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ خداوند تو با آمرزگاریست، وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ (۴۳) و با گرفتاریى سخت.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا و اگر ما این نامه را بزبان عجم فرستادیمى و آن را پارسى کردیمى لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ گفتندى چرا پیدا و گشاده نکردند آن را، ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ گویندى باش نامه‏اى عجمى و رسولى عربى؟ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ گوى این سخن گرویدگان را راه نمونى است و آسانى‏اى، وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ و ایشان که نمى‏گروند بآن در گوشهاى ایشان گرانى است و کرّئى، وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى و آن نامه بر ایشان کورئى، أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (۴۴) ایشان را میخوانند از جاى بس دور.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَاخْتُلِفَ فِیهِ در مخالفت گفتن ایستادند در ان، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ و گرنه سخنى بودى، سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ که پیشى کرد از خداوند تو اجلها و روزیها را، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ برگزاردندى میان ایشان کار و عذاب فرستادندى بایشان، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۴۵) و ایشان از ان درگمانند و پنداره نمایى.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند خویشتن را، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها و هر که بد کند بر خویشتن کند، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (۴۶) و خداوند تو ستمکار نیست رهیکان را.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ بازو گردانند آخر دانستن هنگام رستاخیز، وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها و بیرون نیاید هیچ میوه از غلاف خویش، وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ و بار برنگیرد هیچ ماده، وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و بار ننهد مگر بدانش او، وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که ایشان را خواند و گوید: أَیْنَ شُرَکائِی این انبازان من کجااند، قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ (۴۷) گویند بگفتیم ترا امروز از ما کس بر خویشتن بشرک گواهى دهنده نیست.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ و گم شد ازیشان هر چه مى‏خداى خواندند پیش ازین، وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۴۸) و بدانند بدرست که ایشان را بازگشت و جاى آن نیست.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ سیر نیاید مردم هرگز، مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ از وایستن جهان و خواستن خیر آن، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (۴۹) و اگر بد بدو رسد بد اندیش بود نومید.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا و اگر او را بچشانیم بخشایشى از ما و فراخیى و آسانى‏اى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ پس تنگى و دشوارى که بدو رسید، لَیَقُولَنَّ هذا لِی گوید سزاى من اینست و من این را ارزانى‏ام، وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً و نپندارم که رستاخیز بپاى شدنى است، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی پس اگر مرا با خداوند من برند، إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏ مرا بنزدیک اوست آنچه او نیکوتر، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا بخبر کنیم ناگرویدگان را از آنچه مى‏کردند، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ (۵۰) و بچشانیم ایشان را از عذاب بزرگ.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ و آن گه که نیکویى کنیم با مردم و نعمت گسترانیم برو، أَعْرَضَ روى گرداند از شکر و طاعت، وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ و بیک سو بیرون شود و خویشتن در کشد، وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ و چون بدیى بدو رسد، فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ (۵۱) با بانگ و خواندنیى فراوان بود.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگوى چه بینید، إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ اگر این پیغام که آوردم از نزدیک اللَّه است و شما کافر مى‏شوید بآن مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (۵۲) آن کیست بى‏راه‏تر از ان کس که در ستیزیست از راستى دور.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا مى‏نمائیم ایشان را نشانهاى خویش، فِی الْآفاقِ در هر سویى از جهان، وَ فِی أَنْفُسِهِمْ و در تنهاى ایشان، حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ تا آن گه که پیدا شود ایشان را، أَنَّهُ الْحَقُّ که قرآن و محمد و اسلام راست است، أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ خداوند تو بسنده نیست، أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۵۳) که او بر همه چیز گواه است.
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ بدانید که ایشان در گمانند، مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ از دیدار خداوند خویش و خاستن از گور، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ (۵۴) بدانید که اللَّه بهمه چیز داناست.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ فراخ بخشایش الرَّحِیمِ مهربان‏
حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ، این سوره حم‏
عسق، همچنین.، یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ پیغام میدهد بتو و ایشان که پیش از تو بودند، اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (۳) آن خداى تواناى، آن راست دانش.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴) و اوست آن برتر بزرگوار.
تَکادُ السَّماواتُ کامید و نزدیک بود آسمانها، یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ که از زبر خویش درشکنند، وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و فرشتگان مى‏ستایند خداوند خویش را وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ و آمرزش میخواهند ایشان را که در زمین‏اند، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (۵) آگاه باشید که اللَّه اوست آن آمرزگار بخشاینده.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ، و ایشان که مى‏خدایان گیرند فرود از او، اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ اللَّه کوشنده و نگه‏بان ایشانست بر ایشان، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. (۶) تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگه‏بان نیستى.
کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هم چنان پیغام کردیم بتو، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ تا بیم نمایى مردمان مکه را وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گردان، وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ و آگاه کنى و بیم نمایى از روز فراهم آوردن خلق، لا رَیْبَ فِیهِ، که گمان نیست در آن، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (۷) گروهى در بهشت و گروهى در آتش.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً و اگر اللَّه خواستى، همه خلق را یک گروه آفریدى گردیده وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ لکن مى‏درآرد او را که خواهد در بخشایش خویش، وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۸)
و ستمکاران ناگرویدگان آنند که نیست ایشان را هیچ یارى دهى و نه هیچ فریادرسى.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فرود از او خدایان گرفتند و یاران جستند فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ اللَّه اوست که یاور و فریادرس است، وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ و اوست که زنده کند مردگان را، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. (۹) و اوست بر همه چیز توانا.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ و هر چیزى که در آن مختلف شوید فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ برگزاردن آن و بریدن آن با اللَّه است.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی بگو آن اللَّه است خداوند من، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ و بر او توکل کردم وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. (۱۰) و باو میگردم بدل و بکردار.
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمان و زمین جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً شما را هم از شما جفتان آفرید، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً، و چهارپایان را هم از چهارپایان جفتان آفرید، یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ میآفریند شما را لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ ماننده نیست او را هیچیز وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (۱۱) اوست آن شنوا و بینا.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست کلیدهاى آسمان و زمین، یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ فراخ میگستراند روزى او را که خواهد، وَ یَقْدِرُ و مى‏فروگیرد باندازه، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ. (۱۲) او بهر چیزى داناست.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً آن چیز که وصیت کرد اللَّه بآن نوح را وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ و آنچه پیغام دادیم بتو، وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ و آنچه وصیت کردیم بآن، ابراهیم و موسى و عیسى را أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپاى دارید، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ و مپراکنید جوک جوک در آن، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ گران آمد بر انباز گیران با من، ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ آنچه مى‏بآن خوانى ایشان را، اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اللَّه میگزیند بخود، او را که خواهد وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. (۱۳) و راه مینماید بخود او را که مى‏باو گراید.
وَ ما تَفَرَّقُوا و دو گروه نشدند إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهى و دانش بَغْیاً بَیْنَهُمْ از افزون جویى و بدنیتى میان ایشان، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى و گرنه آید سخنى از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامى نام زد کرده، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ داورى بریدند میان ایشان در وقت، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را مِنْ بَعْدِهِمْ از پس، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ. (۱۴) در گمانى‏اند از این پیغام دل را سوزنده.
فَلِذلِکَ فَادْعُ با آن دین و آن شرع میخوان، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ و بر ایستاده‏دار بان چنانک فرمودند ترا، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر بى‏راستیهاى ایشان مرو، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ و گوى بگرویم بهر نامه‏اى که اللَّه فرستاد، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ و فرمودند مرا تا داد کنم و راست روم میان شما، اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ اللَّه خداوند ماست و خداوند شما، لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ دین و کرد ما ما را، و دین و کرد شما شما را، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ میان ما و میان شما پیگار نیست، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا اللَّه با هم آرد ما را وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (۱۵) و بازگشت با اوست.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ و ایشان که مى‏حجت جویند و آرند در اللَّه مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ پس آنکه پاسخ کردند او را و بگرویدند باو حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ حجت ایشان ایشان ناچیزست و نابرجاى بنزدیک خداوند ایشان، وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ و خشم اللَّه بر ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. (۱۶) و ایشانراست عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ خداى اوست که نامه فرو فرستاد براستى وَ الْمِیزانَ و ترازو وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. (۱۷) دانا کرد ترا و چه دانى که رستاخیز نزدیک است.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها ایشان بآن میشتاوند که نگرویده‏اند بآن، وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها و ایشان که گرویده‏اند ترسانند از آن، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ و میدانند که آن بودنى است، أَلا آگاه بید و بدانید إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ ایشان که در کار رستاخیز در گمان میباشند، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. (۱۸) ایشان در گمراهى‏اند دور.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى‏ عِلْمٍ، برگزیدیم ایشان را بر دانشى بى‏غلط، عَلَى الْعالَمِینَ (۳۲) بر جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ، و دادیم ایشان را از نشانها، ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ (۳۳) چیزهایى که در آن آزمایشى آشکارا بود.
إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ (۳۴) اینان میگویند.
إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى‏، نیست مگر یک مرگ پیشین، وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ (۳۵) و ما برانگیزانیدنى نیستیم.
فَأْتُوا بِآبائِنا، پس پدران ما باز آرید امروز، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۶) اگر مى‏راست گوئید.
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ، ایشان به اند یا قوم تبع؟ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، أَهْلَکْناهُمْ نیست کردیم ایشان را، إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ (۳۷) ایشان قومى بدکاران بودند.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، نیافریدیم آسمان و زمین را، وَ ما بَیْنَهُما و آنچه میان آنست، لاعِبِینَ (۳۸) ببازى‏گرى‏
ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ نیافریدیم آن را مگر بفرمان روان وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۳۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ روزگار بر گزاردن، مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (۴۰) هنگام نامزد کرده ایشانست همگان.
یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً، آن روز که هیچ خویش هیچ خویش را بکار نیاید، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۱) و نه ایشان را فریاد رسند.
إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ، مگر کسى که اللَّه برو ببخشاید، إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۴۲) که اللَّه تواناى است دانا.
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (۴۳) درخت زقوم، طَعامُ الْأَثِیمِ (۴۴) خورش بدکاران است.
کَالْمُهْلِ چون مس گداخته یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (۴۵) میجوشد در شکمها.
کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (۴۶) چون جوشیدن آب جوشان.
خُذُوهُ گیرید او را، فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ (۴۷) کشید او را تا میان دوزخ.
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ آن گه بر سر او ریزید، مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ (۴۸) آب گرم، عذاب کردن را.
ذُقْ چش آتشم، إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (۴۹) تو آن عزیز و کریمى بار خدا و مهتر.
إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (۵۰) آن آتش است که در آن بگمان بودید و پیکار کردید.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ (۵۱) پرهیزکاران در جاى جاویدى‏اند.
جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‏ در بهشت و چشمه‏هاى روان.
یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مى‏پوشند از جامه سندس و استبرق، مُتَقابِلِینَ (۵۳) رویها فا رویها.
کَذلِکَ چنان است، وَ زَوَّجْناهُمْ و ایشان را جفت دادیم، بِحُورٍ عِینٍ (۵۴) کنیزکان سخت پاکیزه سپیدى چشم و سیاهى چشم، فراخ چشمان‏
یَدْعُونَ فِیها، مى‏فراخوانند در آن بهشت، بِکُلِّ فاکِهَةٍ از هر میوه‏اى آمِنِینَ (۵۵) بى‏ترس و بى‏بیم.
لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ مگر نچشند، إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ لکن مگر اول که در دنیا چشیدند، وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۵۶) و بازداشت اللَّه از ایشان عذاب آتش.
فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ، نیکویى از خداوند تو، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۵۷) آنست پیروزى بزرگوار.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ ما آسان کردیم این سخن خویش بر زبان تو، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۸) تا دریابند و یاد دارند و پند پذیرند.
فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (۵۹) چشم میدار تا ایشان چشم میدارند.
رشیدالدین میبدی : ۴۵- سورة الجاثیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲)
فرو فرستادن این نامه از خداى است، آن تواناى دانا.
إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمان و زمین، لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) نشانهاست گرویدگان را.
وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ و در آفرینش شما و در آنچه آفریدگار میپراکند در جهان از جنبنده، آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴) نشانهاست ایشان را که بى‏گمان‏اند.
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، و در آمد شد شب و روز پس یکدیگر، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ، و در آنچه فرو فرستاد اللَّه از آسمان مِنْ رِزْقٍ، از بارانى که روزى خلق بآنست، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگى آن، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و گردانیدن بادها از روى بروى جهان، آیاتٌ نشانهاست، لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) گروهى را که خرد دارند و دریابند.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ، این آیات و سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ که میخوانیم بر تو براستى، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) پس بکدام سخن پس اللَّه و سخنان او بخواهید گروید.
وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) و تباهى هر دروغ زنى را بزه‏کار.
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ میشنود سخنان اللَّه که میخوانند بر او، ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً آن گه مى‏ستیهد بگردنکشى، کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها گویى هرگز آن را نشنید، فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) بشارت ده او را بعذابى درد نماى.
وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و هر گه که و بداند از سخنان ما چیزى اتَّخَذَها هُزُواً آن را بافسوس گیرد، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) ایشانند که ایشانراست عذابى خوار کننده.
مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ از پیش ایشانست دوزخ، وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً و بکار نیاید ایشان را هیچ چیز از آنچه میساختند و میکردند و میزادند، وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ و نه آنچه بخداى میگرفتند فزود از اللَّه، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰) و ایشانراست عذابى بزرگ.
هذا هُدىً اندرین سخن و این نامه و پیغام، آگاه کردنى است و پند دادنى و پیغام رسانیدن و ترسانیدن، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداوند خویش، لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) ایشانراست عذابى دردنماى از عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ اللَّه آن خدایى است که نرم کرد شما را دریا و ساخته، لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ، تا میرود در آن کشتیها، بفرمان او، وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا از فضل او و روزى او بجوئید، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانى داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهاى روشن است ایشان را که در اندیشند.
قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا گوى ایشان را که گرویده‏اند، یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ تا بیامرزند ایشان را که از روزهاى خداى نمیترسند،. لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) تا پاداش دهد اللَّه گروهى را بآنچه میکردند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند، خویشتن را کند، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها، و هر که بد کند بر خود کند، ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵) و آن گه شما را با خداوند شما خواهند برد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ دادیم فرزندان یعقوب را نامه و دانش در دین و پیغمبرى، وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و روزى دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) و افزونى دادیم ایشان را بر همه جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ، دادیم ایشان را نشانهاى روشن درست از کار پیغامبر خویش، فَمَا اخْتَلَفُوا دو گروه نشدند، در کار او، إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، مگر پس آن که بایشان آمد آنچه میدانستند، بَغْیاً بَیْنَهُمْ ببدنیّتى و ستم بر خود، إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، خداوند تو داورى برد روز رستاخیز میان ایشان، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) در آنچه ایشان دو گروه میباشند.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
حم (۱)، این حروف‏
تَنْزِیلُ الْکِتابِ، فروفرستاده نامه است، مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) از اللَّه، آن تواناى بى‏همتاى دانا.
ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما، نیافریدیم آسمانها و زمینها و آنچه میان آن، إِلَّا بِالْحَقِّ مگر براستى و یکتایى، وَ أَجَلٍ مُسَمًّى و هنگامى نامزد کرده، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، و ایشان که کافر شدند، عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳) از آنچه ایشان را بآن مى‏ترسانند و بآن مى‏آگاه کنند روى گردانیده‏اند،.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ، گوى یا محمد چه بینید، به بینید، ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ آنچه میپرستید فزود از اللَّه، أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ با من نمائید که چه آفریدند از زمین و از جهان، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یا ایشان را انبازى هست با اللَّه در آسمان، ائْتُونِی بِکِتابٍ، بیارید نامه‏اى، مِنْ قَبْلِ هذا، که پیش از این قرآن آمد از اللَّه، أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ، یا نشانى آرید دانسته یا شنیده از دانش، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴) اگر مى‏راست گوئید.
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ، و کیست گمراه‏تر از آن کس که بخداى میخواند فرود اللَّه، مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ، چیزى که او را پاسخ نکند تا روز رستاخیز وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (۵) و آن پرستیدگان از آن پرستکاران بى‏آگاهند.
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ، و برستاخیز چون مردمان فراهم آرند، کانُوا لَهُمْ أَعْداءً، آن پرستیدگان ایشان را دشمن باشند، وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (۶) و بپرستش ایشان کافر باشند.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ، و آن گه که بر ایشان خوانند سخنان ما، چنان روشن و نیکو، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا، ناگرویدگان گویند، لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، سخن راست را که بایشان آمد، هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) اینست جادویى آشکار.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ، یا میگویند که محمد این سخن فرا ساخت.
قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ، گوى اگر من فرا نهادم و من فرا ساختم، فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، من با خداى نتاوم بر شما، رهایى مرا از خداى هیچ چاره ندارید، هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ، او داناتر عز جلاله بآنچه شما میروید در آن، کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، او بگواهى بسنده است میان من و میان شما، وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۸) و اوست آن آمرزگار مهربان.
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ، گوى من از پیغامبران نه پیشین‏ام، وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، و ندانم که با من چه خواهند کرد و نه با شما، إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ، پى نمیبرم مگر پیغامى که بمن میرسانند، وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۹)، و نیستم من مگر ترساننده آشکارا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ، گوى و چه بینید، إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ، اگر این سخن و پیغام از نزدیک اللَّه است و شما بآن مى‏کافر شید، وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ و گواهى بداد گواهى از بنى اسرائیل بر آن، فَآمَنَ و ایمان آورد، وَ اسْتَکْبَرْتُمْ و شما از گواهى، گردن کشیدید، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰) اللَّه پیش ببرند کار و راه نماى ستمکاران نیست.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا، ناگرویدگان گفتند گرویدگان را: لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، اگر آن دین راست بودید ایشان بآن بر ما پیشى نیافتید، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ، و چون راه نمى‏یاوند بآن فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ (۱۱) میگویند اینست دروغى کهن.
وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏، و پیش از قرآن نامه موسى إِماماً وَ رَحْمَةً، راهى و پیشوایى بود، وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ، و این قرآن نامه‏ایست، گواه درست دارنده، لِساناً عَرَبِیًّا، زبانى تازى، لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا، تا بیم نماید ستمکاران را، وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ (۱۲)، و بشارتى نیکوکاران را.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا، بپائیدند بر آن، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۳).
بر ایشان بیم نیست و اندوهگن نباشند.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، ایشانند بهشتیان، خالِدِینَ فِیها جاوید در آن، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۴) بپاداش آنچه میکردند.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ، وصیت کردیم مردم را بپدر و مادر، إِحْساناً، بنیکویى با ایشان، حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً، مادر او را بدشوارى و گران بارى برداشت.
وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً، و بدردمندى و دشوارى بنهاد، وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً و برداشتن او در شکم و شیر دادن تا از شیر باز کردن سى ماه، حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ، تا مردآسا گردد و بسختى خوى و اندام و هنرهاى خویش رسد، وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً، و تا بچهل سال رسد، قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی، گفت خداوند من فرا دل من ده و فرازبان من و مرا بر آن دار، أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ، تا آزادى کنم آن نیکویى را که با من کردى و نعمت که بر من نهادى، وَ عَلى‏ والِدَیَّ، و بر دو زاینده من، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ، و تا کردار کنم نیک به پسند تو، وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی و فرزندان و نژاد من نیکان کن، إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ، من بازگشتم با تو وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۱۵) و من از مسلمانانم.
أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ ایشان آنند که فراپذیرند از ایشان أَحْسَنَ ما عَمِلُوا، نیکوتر آنچه میکردند، وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ، و از بدهاى ایشان فرا گذارند، فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ، در بهشت، وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۱۶) وعده‏اى راست آن وعده که ایشان را میدادند.
وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ و آن مرد که پدر و مادر خویش را گفت: أُفٍّ لَکُما اف شما را ستوهى از شما، أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ باش مرا مى وعده دهید که مرا از گور بیرون خواهند آورد، وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی، و جهانیان پیش از من بمردند، یکى باز نیامد، وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ، و پدر و مادر او از خداى فریادرسى میجویند از جفاى او، وَیْلَکَ آمِنْ و میگویند اى ویل بر تو، بپذیر و استوار گیر، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ، که وعده اللَّه راست است، فَیَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۱۷) و میگوید نیست این سخن مگر اوسانه پیشینیان.
أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، ایشان آنند که درست گشت و رایشان سخن اللَّه، فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، در گروهانى که هم این سخن گفتند و گذشتند از پیش ایشان از پریان و آدمیان، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۱۸) که ایشان زیانکارانند.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ، و هر کسى را در فروترى و برترى چند درجه است و چند پایه، مِمَّا عَمِلُوا، از پاداش آنچه میکردند، وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ و اللَّه بایشان خواهد گزارد پاداش کردار ایشان، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۹) و از ایشان چیزى نخواهند کاست.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف‏
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الاحقاف سى و پنج آیت است و ششصد و چهل و چهار کلمت و دو هزار و پانصد و نود و هشت حرف. جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت که در مدینه فرو آمد و خلافست که آن یک آیت کدام است، قومى گفتند: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ. ابن عباس و قتاده گفتند: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و در این سوره دو آیت است منسوخ: یکى وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ این قدر از آیت‏ منسوخ است بفاتحه سورة الفتح. دیگر آیت: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ معنى صبر منسوخ است بآیت سیف. و در فضیلت سورة، ابى بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الاحقاف اعطى من الاجر بعدد کل رمل فى الدنیا عشر حسنات و محى عنه عشر سیئات و رفع له عشر درجات.
حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ مضى تفسیره و انّما کرر تنزیل الکتاب لانه بمنزلة عنوان الکتب ثم ذکر ما انزل فقال: ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ یعنى الا بالتوحید و الوحدانیة من غیر شریک کقوله: ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ و کقوله: أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ، و قیل إِلَّا بِالْحَقِّ اى بالعدل فى الخلق و قیل للحق و لاقامة الحق وَ أَجَلٍ مُسَمًّى اى خلقه مقرونا باجل سمى الى وقت معلوم، قد سماه و ان کان قد طوى علمه عن عباده. و قیل المراد به یوم القیمة و هو الاجل الذى تنتهى الیه السماوات و الارض و هو اشارة الى فنائها و قیل الاجل المسمى، قوله: فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ یعنى خلقها فى ستة ایام، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، بالآخرة، عَمَّا أُنْذِرُوا به فى القرآن من البعث و الحساب و الجزاء، مُعْرِضُونَ لا یتفکرون و قیل اعرضوا بعد ما قامت الحجة علیهم.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ، اى هل خلق واحد منهم شیئا من الارض، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ، فى خلقها و ملکها.
هذا کقوله فى سورة الملائکة: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی... الایة و کقوله: هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ، ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا، اى بکتاب جاءکم من اللَّه قبل القرآن فیه بیان ما تقولون و برهان ما تدّعون یعنى التوریة و الانجیل و الزبور و سائر کتبه التی انزلها قبل القرآن، أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ،. فسروه على ثلاثة اوجه، قال الکلبى معناه او بقیة من علم یؤثر عن الاولین و یسند الیهم جعله من الاثر الذى هو الباقى من الشی‏ء. و قال قتادة، أَوْ أَثارَةٍ، یعنى او خاصّة من علم، جعله من قول القائل استاثرت بهذا الشی‏ء اذا ضننت به و اختصصت به نفسک. الوجه الثالث و هو قول مجاهد و عکرمة و مقاتل: او اثارة یعنى روایة عن الانبیاء تقول اثرت الحدیث عن فلان و انا آثره عنه اى ارویه اثرا و اثارة و منه قیل للخبر اثر و مأثور و منه المأثور من الدعاء. قال ابن عباس: الاثارة علم الخط، سئل رسول اللَّه (ص) عن الخط فقال فعله نبى من الانبیاء فمن وافقه خطه، فذاک یقال معناه ان یهم الرجل بالامر بین ان یفعله او لا یفعله فیخطّ خطوطا من غیر تأمل و لا رویة بل بالعجلة لئلا یلحقها العدد ثم یعد فیقول لخط افعل و لآخر لا افعل الى آخر الخطوط فاذا انتهى الى افعل فعل و اذ انتهى الى لا افعل لم یفعل، و روى عن ابن عباس قال: هذا الخط علم قدیم ترکه الناس وَ مَنْ أَضَلُّ معناه اى هل احد ابین ضلالا، مِمَّنْ یَدْعُوا اى یعبد و قیل یطلب و یسئل، مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ، دعاءه، إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ، اى یسئل شیئا لو دعاه الى یوم القیمة لم یستجب دعائه وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ یعنى الاصنام التی هى جماد لا تسمع و لا تفهم، فاجرى مجرى العقلاء فى الاخبار على زعمهم. و قیل هم الملائکة و الجن و الانس مشتغلون عنهم غیر عالمین بعبادتهم.
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً، هذا کقوله تعالى: یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ هذا کحکایة اللَّه تعالى عنهم: تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ، واضحات الدلایل و هى القرآن، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، یعنى القرآن، هذا سِحْرٌ مُبِینٌ اى لا حقیقة له یوهم اذا قرع السمع انه شى‏ء و لا اصل له و قیل هذا سِحْرٌ مُبِینٌ اى کلام منظوم نظما دقیقا یأخذ القلوب کما یقال هو السحر الحلال. أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ، اختلقه محمد و اضافه الى اللَّه کذبا، قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، هنا تهدید لنفسه (ص) لو فعل، اى لا تقدرون ان تردوا عذابه على افترایى فکیف افترى على اللَّه من اجلکم، هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ، اى اللَّه اعلم بما تقولون فیما بینکم و بما ترموننى به و تخوضون فیه من التکذیب بالقرآن و القول فیه انه سحر، کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، ان القرآن جاء من عنده، و قیل معناه ان افتریته فغایة ذلک ان اخدعکم فتتبعونى و ما انتفاعى باتّباعکم و انتم لا تملکون دفع عذاب اللَّه عنى کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، اى هو شاهدى على صدق ما ادعوکم الیه، اذ هو المرسل الیکم وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ فى تأخیر العذاب عنکم.
قال الزجاج: هذا دعاء لهم الى التّوبة، معناه: انّ اللَّه غفور لمن تاب منکم و اسلم، رحیم به.
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ، البدع ما لا سابق له، و البدع و البدیع واحد مثل نصف و نصیف و جمع البدع ابداع و المعنى لست باول رسول ارسله اللَّه و لا جئتکم بامر بدیع لم یکن لى الى مثله سابق فکیف تنکرون نبوّتى، هذا کقوله: قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ، و فى الخبر الصحیح قال النبى (ص): بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبى، منهم اربعة آلاف من بنى اسرائیل، وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، علماء تفسیر در معنى این آیت مختلف‏اند، ابن عباس و جماعتى گفتند: این در احکام دنیاست نه در احکام آخرت که رسول خدا را معلوم بود که در آخرت، وى در بهشت است و هر کس که در دنیا او را دروغ زن گرفت در دوزخ.
اما در دنیا بوى پوشیده گشت که او را و قوم وى را چه خواهند فرمود و بر سر ایشان چه خواهد رفت از رنج و راحت و نفع و ضر. ابن عباس گفت رسول خدا در مکه بود و در خواب او را نمودند زمینى فراخ، نخلستانى که در آنجا هم درختان بود و هم آب روان و رسول بآن زمین هجرت میکرد، این خواب با یاران بگفت و یاران آن وقت در بلا و شدّت بودند و در اذى و رنج، مشرکان گفتند: یا رسول اللَّه، متى نهاجر الى الارض التی أریت؟، این هجرت ما کى خواهد بود بآن زمین که ترا نمودند در خواب؟. رسول ایشان را جواب نداد تا این آیت فرو آمد، گفت: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، اترک فى مکانى، ام اخرج و ایّاکم الى الارض التی رفعت لى. من ندانم که با من چه خواهند کرد و نه با شما، هم درین مکه ما را بخواهند گذاشت یا بآن زمین که مرا نمودند هجرت خواهند فرمود. و گفته‏اند معنى آنست که: من ندانم که در این دنیا با من چه خواهند کرد و آخر کار من بچه باز آید. بیرون کنند مرا از وطن خویش چنانک با انبیاء پیشین کردند، یا بخواهند کشت مرا چنانک قومى را کشتند از پیغمبران گذشته. و شما که یاران و مؤمنان‏اید، ندانم که با من بیرون خواهند کرد یا بوطن خود بخواهند گذاشت و شما که ناگرویدگان‏اید و تکذیب میکنید، ندانم که شما را خسف و مسخ و غرق و هلاک خواهد بود چنانک پیشینیان را بود. آن گه گفت: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ، من این هیچ ندانم مگر آنچه وحى آید بمن و مرا از آن خبر کنند بوحى، و من بر پى آن وحى میروم. پس ربّ العالمین بوحى پاک او را خبر داد که وى را بر دشمنان نصرت باشد و دین وى بر همه دنیا غلبه دارد. و ذلک فى قوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ و در کار امّت خبر داد که: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.
قومى گفتند: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ یعنى یوم القیمة. و الایة منسوخة، نسختها فاتحة سورة الفتح، قتاده و عکرمه گفتند: آن روز که این آیت فرو آمد کافران شاد شدند، گفتند کار ما و کار محمد هر دو یکسانست و او را بر ما افزونى نیست در دانش عاقبت خویش، و این دلیل است که محمد آنچه میگوید از بر خویش میگوید و از ذات خویش مى‏نهد، که اگر فرستاده اللَّه بودى با وى بگفتید که چه خواهد کرد با وى و عاقبت وى چه خواهد بود، پس ما اتّباع وى چون کنیم که نمیداند که با وى و با اصحاب وى چه خواهند کرد و آن گه حکم این آیت دراز بکشید، ده سال به مکه و شش سال به مدینه و منافقان مدینه همین سخن میگفتند که مشرکان مکه میگفتند، تا سال حدیبیة که رب العالمین ناسخ این آیت فرستاد: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. رسول خدا عظیم شاد شد بنزول این آیت و از شادى، روى مبارک وى میفروخت و میفرمود: و لقد نزلت علىّ الیوم آیات هن احبّ الىّ مما طلعت علیه الشمس.
یاران را گفت خبر دارید که امروز جبرئیل آمد و آیتى چند فرو آورد که نزول آن دوست‏تر دارم از دنیا و هر چه در دنیا است، آن گه بر ایشان خواند، إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ الى قوله: وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً، یاران گفتند یا رسول اللَّه هنیئا لک قد علمنا ما یفعل بک فما ذا یفعل بنا. نوشت باد یا رسول اللَّه این کرامت که اللَّه با تو کرد و معلوم گشت که با تو چه خواهد کرد، گویى با ما چه خواهد کرد که یاران توایم. جبرئیل آمد و آیت آورد: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ الى قوله: وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً منافقان مدینه و مشرکان مکه گفتند معلوم شد که با محمد و پس روان و یاران وى چه خواهد کرد، با ما گویى چه کند، فانزل اللَّه تعالى: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ، الى قوله: وَ ساءَتْ مَصِیراً.
قوله تعالى: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ، هذا کلام محذوف الجواب، تقدیره: ان کان من عند اللَّه و کفرتم به فما عذرکم. و قوله «ان» هاهنا لیس بشکّ کقول شعیب أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ لو هاهنا لیس بشک، هما من صلات الکلام، وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ الشاهد هاهنا و فى خاتمة سورة الرعد عبد اللَّه بن سلام حبر اهل التوریة عَلى‏ مِثْلِهِ اى على ما شهد اللَّه علیه من تصدیق رسوله و تثبیت رسالته فى قوله: کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً. و قیل على مثله، المثل صلة، یعنى علیه اى على انه من عند اللَّه، فَآمَنَ، یعنى فآمن الشاهد، و الفاء هاهنا تفسیر انّ شهادته ایمانه وَ اسْتَکْبَرْتُمْ، عن الایمان به یعنى شهد عبد اللَّه بن سلام على نبوة المصطفى و آمن به و استکبر الیهود فلم یؤمنوا.
روى عن سعد بن ابى وقاص، قال: ما سمعت النبى (ص) یقول لاحد یمشى على الارض انّه من اهل الجنّة الا لعبد اللَّه بن سلام‏
و فیه نزلت هذه الآیة: وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ. و قال بعضهم الشاهد من بنى اسرائیل، هو موسى علیه السلام، اى شهد موسى على القرآن فآمن به بنو اسرائیل و کفرتم یا معشر العرب بمحمد و القرآن، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اللّام هاهنا لام العلّة، یعنى و قال الکافرون لاجل المؤمنین، و المراد بالّذین کفروا الیهود، قالوا لَوْ کانَ، ما اتى به محمد خَیْراً، اى صدقا و حقا، ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، و لکنّا اسرع الى قبوله من الّذین آمنوا لانّا ارباب العلم و الکتاب. و قیل المراد بهم مشرکو العرب و ذلک انّه لمّا اسلمت جهینة و مزینة و اسلم و غفار، قالت بنو عامر و غطفان و اسد و اشجع: لَوْ کانَ ما جاء به محمد خَیْراً، ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، و نحن ارفع منهم حالا و اکثر مالا و هؤلاء رعاء الغنم. قال اللَّه تعالى: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ، اى بالقرآن کما اهتدى به اهل الایمان، فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ، القدیم هاهنا کقولهم: أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ و هذا کقوله تعالى بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.
وَ مِنْ قَبْلِهِ اى و من قبل القرآن، کِتابُ مُوسى‏ یعنى التوریة، إِماماً یقتدى به، وَ رَحْمَةً، لمن آمن به و هما منصوبان على الحال، و قیل فیه اضمار اى جعلناه اماما و رحمة. و فى الکلام محذوف تقدیره: جعلنا کتاب موسى اماما و رحمة و لم یهتدوا به وَ هذا کِتابٌ، اى و هذا القرآن کتاب مُصَدِّقٌ، للکتب التی قبله. و فى مصحف ابن مسعود: «مصدق لما بین یدیه»، لِساناً عَرَبِیًّا، یعنى بلسان عربى، و قیل منصوب على الحال یعنى یصدّق التوریة و الانجیل فى هذه الحال، لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر و یعقوب، لتنذر بالتاء على خطاب النبى (ص) و الباقون بالیاى یعنى لینذر الکتاب، وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ بشرى فى محل الرفع، اى هذا کتاب مصدّق و بشرى للمحسنین.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ مضى تفسیره.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً، قرأ اهل الکوفة احسانا کقوله: و بالوالدین احسانا. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً، اى بالمشقة و الصعوبة، یرید حالة ثقل الحمل فى بطنها لا فى ابتداء الحمل، وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً یرید شدة الطلق. قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو بفتح الکاف، و الباقون بضمها و هما لغتان. و قیل الفتح المصدر و الضم الاسم. و قیل الفتح ما اکرهت علیه و الضم ما کرهته، وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ، اى فطامه و قرأ یعقوب و فصله بغیر الف، ثَلاثُونَ شَهْراً، یرید اقلّ مدة الحمل و هى ستة اشهر و اکثر مدة الرضاع اربعة و عشرون شهرا و لیس هذا حتما واجبا. قال ابن عباس: اذا حملته المرأة تسعة اشهر ارضعته احد و عشرین شهرا، و قیل هذه الایة خاصة لرسول اللَّه (ص) و کان حمله ستة اشهر. و فى الایة دلیل انّ الولد یلحق لستة اشهر، حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ اى نهایة قوته و غایة شبابه و استوائه و هو ما بین ثمانى عشرة سنة الى اربعین سنة فذلک قوله: وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً، این آیت بقول سدّى و ضحّاک در شأن سعد بن ابى وقاص فرود آمد و قصه وى گفته آمد در سورة العنکبوت و بقول ابن عباس و جماعتى مفسران، در شأن بو بکر صدیق فرود آمد و پدر وى ابو قحافة و اسمه عثمان بن عامر بن عمرو، و مادر وى ام الخیر بنت صخر بن عمرو.
على بن ابى طالب (ع) گفت از مهاجران هیچ کس با پدر و مادر در اسلام مجتمع نشد مگر بو بکر صدّیق. و رب العزّة او را وصیت کرد بنیکویى کردن با ایشان اندرین آیت. و فى الخبر، رضاء الرب فى رضاء الوالدین و سخط اللَّه فى سخطهما.
و گفته‏اند بو بکر هشده ساله بود که بصحبت رسول افتاد، روایت کنند از وى گفت: من بتجارت شام میرفتم و رسول خدا در آن کاروان بود و زیر درخت سدرة فرو آمد، برابر صومعه بحیراء راهب. بو بکر گفت من بدر صومعه بحیراء شدم تا از کار دین چیزى پرسم از وى، بحیراء گفت آن کیست که زیر آن درخت سدره فرو آمد؟ گفتم محمد بن عبد اللَّه (ص). بحیراء گفت و اللَّه که او نیست مگر پیغامبر خداى، که من در کتاب خوانده‏ام که بعد از عیسى بن مریم (ع) هیچ کس در سایه این درخت فرو نیامد مگر پیغامبرى که نام وى محمد است. بو بکر را تصدیق و یقین آن روز در دل افتاد و بعد از این در جاهلیت و در اسلام از رسول خدا مفارقت نکرد، و قیل لابى بو بکر أخبرنا عن نفسک هل رأیت شیئا قط قبل الاسلام من دلائل نبوّة محمد (ص)، فقال ابو بکر نعم و هل بقى احد من قریش او غیر قریش لم یجعل اللَّه علیه بمحمد فى نبوته حجة، و فى غیرها، و لکن اللَّه هدى به من شاء واصل به من شاء، بینا انا قاعد فى فى‏ء شجرة فى الجاهلیة اذ تدلّى علىّ غصن من اغصانها حتى صار على رأسى فجعلت انظر الیه و اقول ما هذا، فسمعت صوتا من الشجرة: هذا النّبی یخرج فى وقت کذا و یوم کذا فکن انت من اسعد الناس به، فقلت بیّنه ما اسم هذا النبى‏
قال محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب الهاشمى قال ابو بکر فقلت صاحبى و الیفى و حبیبى، فتعاهدت الشجرة متى تبشرنى بخروج النبى (ص)، فلما اتاه الوحى سمعت صوتا من الشجرة: جدّ و شمّر یا ابن ابى قحافة فقد جاء الوحى و ربّ موسى لا یسبقک الى الاسلام احد قال فلما اصبحت، عدوت الى النبى (ص) فلما رآنى قال یا با بکر انى ادعوک الى اللَّه و الى رسوله، قلت اشهد انک رسول اللَّه بعثک بالحق سراجا منیرا، فآمنت به و صدّقته‏
قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی این دعاء ابو بکر است آن گه که عمر وى بچهل سال رسید، چنان که گفت وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً و ایمان آورد و مصطفى را تصدیق کرد، گفت: رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ خداوند من، فرا دل و زبان من ده شکر این نعمت اسلام که مرا دادى و این کرامت که با من کردى و این نواخت که بر من نهادى وَ عَلى‏ والِدَیَّ، و بر پدر و مادر من که ایشان را باسلام و ایمان راه نمود و هدایت دادى، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ، ابن عباس گفت عمل صالح که بو بکر، بدعاء از اللَّه خواست و اللَّه اجابت کرد و از وى بپسندید، آن بود که هفت کس از مسلمانان که بدست کافران در عذاب گرفتار بودند، بو بکر ایشان را باز خرید و از عذاب برهانید و ایشان را آزاد کرد. از ایشان دو مرد بودند یکى بلال بن رباح و دیگر عامر بن فهیرة. بلال غلامى بود در بنى جمح مولّد، ایشان او را عذاب میکردند در بطحاء مکه، امیة بن خلف دست و پاى وى ببست و در آفتاب حجاز او را بیفکند و سنگى عظیم بسینه وى فرو گذاشت، گفت اگر از دین محمد باز گردى و الا همچنین ترا فرو گذارم تا هلاک شوى و بلال در آن حال میگفت احد، احد. بو بکر صدّیق آنجا بگذشت و او را چنان دید، فرا امیّة گفت: الا تتّقى اللَّه فى هذا المسکین، حتى متى. تا کى این مسکین را در عذاب گرفتار دارى از اللَّه خود نمیترسى؟ امیّة گفت تو او را باز رهان. بو بکر گفت چنین کنم. مرا غلامى سیاه است بر دین تو از وى قویتر و در کار شما مردانه‏تر، این را بمن ده تا تا من او را بتو دهم هم چنان کردند و بلال از عذاب بازرست و بو بکر او را آزاد کرد، مصطفى (ص) فرمود: یرحم اللَّه ابا بکر، زوّجنى ابنته و حملنى الى دار الهجرة و اعتق بلالا من ماله، و عامر بن فهیرة از قبیله ازد بود مولّد ایشان، بو بکر او را بخرید و آزاد کرد و آن وقت که مصطفى (ص) و بو بکر در غار ثور بودند وى گوسفندان چرا داشت، هر شب گوسپندان بدر غار بردید و ایشان را شیر دادید و در هجرت با ایشان بمدینه رفت و عاقبت در بئر معونه شهید گشت. و از زنان‏ مؤمنات پنج کس در عذاب کافران بودند، بو بکر ایشان را بخرید و آزاد کرد.
یکى زبیره. دیگر ام عیسى. سوم نهدیه با دختر وى. پنجم کنیزکى مسلمان در بنى عدى بن کعب. قوله: وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی، این هم دعاء بو بکر است که کار فرزندان خود را از اللَّه اسلام خواست، و رب العزه دعاء وى اجابت کرد و همه را اسلام کرامت کرد و این کرامت از صحابه هیچ کس را نبود مگر بو بکر را.
قال موسى بن عقبة: لم یدرک اربعة النبى (ص) هم و ابناؤهم الّا هؤلاء: ابو قحافة و ابو بکر و ابنه عبد الرحمن و ابو عتیق بن عبد الرحمن بن ابى بکر، إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا، یعنى اعمالهم الصالحة التی عملوها فى الدنیا و کلّها حسن، فالاحسن بمعنى الحسن فنثیبهم علیها، وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ، فلا نعاقبهم و قرأ حمزة و الکسائى و حفص نتقبّل و نتجاوز بالنون و احسن بالنصب، و الباقون بالیاء و ضمها و احسن بالرفع فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ، اى مع اصحاب الجنة وَعْدَ الصِّدْقِ نصب على المصدر، تأویله نعدهم وعد الصدق الذى کانوا یوعدون فى قوله: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ و قیل وعد اللَّه على برّ الوالدین قبول الطاعة بقوله: أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فقبول الطاعة و غفران الزلة مشروط ببرّ الوالدین.
قوله: وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ، یعنى و اذکر الّذى قال لوالدیه اذا دعواه الى الایمان باللّه و الاقرار بالبعث، أُفٍّ لَکُما، هى کلمة تبرم یقصد بها اظهار السخط، أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ، من قبرى حیّا، وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی، یعنى و قد تفانت الامم فلم یرجع احد منهم الى الدنیا و لا خرج من قبره، وَ هُما یعنى الأبوین، یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ، علیه و یسألانه ان یوفّقه للایمان و یقولان له: وَیْلَکَ آمِنْ، باللّه و البعث، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ، بالبعث و ثواب المؤمن و عقاب الکافر، حَقٌّ و صدق‏ فَیَقُولُ لهما، ما هذا، الذى تدعوننى الیه، إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ.
ابن عباس گفت و سدّى و مجاهد، که: این آیت در شأن عبد الرحمن بن ابى بکر فرو آمد پیش از اسلام وى، پدر و مادر، او را بر اسلام میخواندند و وى از اسلام سر مى‏باز زد و میگفت عبد اللَّه بن جدعان و عامر بن کعب و مشایخ قریش را زنده گردانید و از خاک برآرید زنده، تا از ایشان پرسم درستى اینکه شما مى‏گویید و پدر و مادر وى در اللَّه مى‏زارند و اسلام وى از اللَّه بدعا میخواهند و او را تهدید میکنند که: وَیْلَکَ آمِنْ تا ربّ العزة دعاء ایشان در وى مستجاب کرد و او را ایمان و اسلام کرامت کرد، اما عایشه و جماعتى مفسران، این قول را منکرند و میگویند.
نزول این آیت در حقّ کافرست که بر پدر و مادر خود عاقّ بود، و دلیل بر این قول آنست که بر عقب گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، اى وجب لهم العذاب فِی أُمَمٍ، اى مع امم، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ خسروا انفسهم.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، قال ابن عباس: یرید من سبق الى الاسلام فهو افضل ممّن تخلّف عنه و لو بساعة، و قیل معناه: و لکلّ واحد من الفریقین المؤمنین و الکافرین درجات اى منازل و مراتب عند اللَّه یوم القیمة باعمالهم فیجازیهم علیها.
قال ابن زید فى هذه الایة درج اهل النار تذهب سفالا و درج اهل الجنة تذهب علویا، وَ لِیُوَفِّیَهُمْ، قرأ ابن کثیر و اهل البصرة و عاصم: بالیاء و قرأ الباقون بالنون و المعنى لیوفیهم جزاء أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کننده‏اى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشته‏اى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارى‏اند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوه‏ها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح‏
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشه‏اى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گمان‏اند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مى‏ربایند آن دو سخن رباى و مى‏فراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ، آورد مستى مرگ کار راست و داد پاک، ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) این آن کار و روز است که همه عمر از آن دور باز میشدى.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، و دردمند در صور، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (۲۰) آنست آن روز وعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ و آمد هر تنى فردا مَعَها سائِقٌ، با او راننده، وَ شَهِیدٌ (۲۱) و گواهى بر.
لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا، در بى‏آگاهى و ناساخته بودى ازین کار و ازین روز، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ، باز بردیم و برکشیدیم از تو پرده گمان تو، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (۲۲)، چشم تو امروز تیزبین است.
وَ قالَ قَرِینُهُ، فریشته او گوید دبیر و گواه او، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ (۲۳) این آن است که بنزدیک من ساخته و کوشیده و نوشته بود.
أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، که در افکنید در دوزخ، کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (۲۴) هر ناگرویده گردنکشى شوخ.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، باز دارنده از گرویدن بخداى، مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (۲۵) اندازه در گذارنده بایمان.
الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ او که با اللَّه خدایى دیگر مى‏بجوید و میپرستد، فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ (۲۶) در افکنید او را در عذاب سخت.
قالَ قَرِینُهُ، دیو او گوید، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ خداوند ما من او را بر نافرمانى و گزافکارى نداشتم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۲۷) لکن او خود در بى‏راهى بود از راه راست دور.
قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، گوید نزدیک من جنگ مکنید و خصومت مگیرید، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (۲۸) و پیش از این سخن خویش بشما رسانیده بودم بوعید.
ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، جز نگردانند سخن من، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (۲۹) و من ستمکار نیستم رهیگان خویش را.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ، آن روز که دوزخ را گوئیم، هَلِ امْتَلَأْتِ، پر شدى؟ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (۳۰) و دوزخ گوید انیز دارى؟
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ، و نزدیک آرند بهشت پرهیزکاران را، غَیْرَ بَعِیدٍ (۳۱) نه دور.
هذا ما تُوعَدُونَ، این آنست که شما را وعده میدادند، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (۳۲) هر باز گردیده‏اى را با خداى نگه دارنده.
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، او که میترسد از رحمن نادیده او را، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (۳۳) و آید و دلى آرد گراینده با او.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، در روید در آن سراى بدرود و آزادى، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴) آن روز روز جاوید است کان را شب ناید.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، ایشان را در آن هر چه ایشان خواهند، وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (۳۵) و نزدیک ما نیز از خواسته و نابیوسیده.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ، و چند نیست کردیم پیش از ایشان، مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً، ازینان بزورتر بودند و برکونیده تر، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، دور شدند و فراوان رفتند در زمین، هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۶) تا هیچ از مرگ رستند؟
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏، درین سخن پند است، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، آن کس را که او را دلى زنده است، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ، و یا گوش فرا دارد، وَ هُوَ شَهِیدٌ (۳۷) و او دریافت را حاضر است بر جاى.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، بیافریدیم هفت آسمان و هفت زمین وَ ما بَیْنَهُما، و هر چه در میان آنست، فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، در شش روز، وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (۳۸) و ماندگى بما نرسید.
فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، شکیبایى کن بر آنچه میگویند، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ نماز کن بحمد خداوند خویش، قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹) پیش از برآمد آفتاب و پیش از فروشد آفتاب.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، و از شب او را نماز کن، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (۴۰) و پس نماز شب بر وقت دمیدن.
وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (۴۱) گوش بر روزى دار که آواز دهنده آواز دهد از جایى سخت نزدیک.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ، آن روز که بانگ شنوند بکار پیش شدنى و فرمان روان، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲) آنست روز بیرون آمد از گورها.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ، مائیم که مرده زنده کنیم و زنده میرانیم، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ (۴۳) و بازگشت با ماست.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ، آن روز که پاره‏پاره باز شکافد زمین از ایشان، سِراعاً، زودازود، ذلِکَ حَشْرٌ، آن فراهم آوردى است و انگیختنى، عَلَیْنا یَسِیرٌ (۴۴) بر ما آسان.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، ما داناتریم از تو بآنچه ایشان میگویند، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، و تو بر ایشان نه پادشاهى و نه کامران، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (۴۵) پند ده بقرآن او را که ترسد از تهدید و وعید من.
رشیدالدین میبدی : ۵۱- سورة الذاریات‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ، و از هر چیز بیافریدیم جفتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۴۹) تا مگر دریابید و پند بپذیرید.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ، گریزید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) من شما را آگاه کننده ترساننده‏ام آشکارا.
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، و با خداى، خداى دیگر انباز مکنید، إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۱) که من شما را آگاه کننده‏اى‏ام ترساننده آشکارا.
کَذلِکَ، هم چنان، ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ، نیامد بایشان که پیش از ایشان بودند هیچ فرستاده‏اى، إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۵۲) مگر که گفتند جادوست و دیوانه.
أَ تَواصَوْا بِهِ وصیت و اندرز کردند، بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۵۳)، ایشان قومى‏اند از طاعت سرکش.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ، روى گردان، از ایشان فرا گذار، فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (۵۴) بر تو جاى ملامت و نکوهیدن نیست.
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (۵۵) و پند ده در یاد که پند و یاد کرد سود دارد گرویدگان را.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ، نیافریدیم پرى و آدمى را، إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶) مگر مرا پرستید و مرا خوانید.
ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ، نمى‏خواهم از ایشان که مرا روزى دهند، وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (۵۷) و نمى‏خواهم که مرا چیزى خورانند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ اللَّه اوست که روزى ده است و روزى رسان، ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (۵۸) با نیروى پاک صفت.
فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً، ایشانراست که ستم کردند بهره‏اى از عذاب، مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ، همچون بهره پیشینیان که چون ایشان بودند، فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (۵۹) ایدون باد که نشتاوانند مرا.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هلاک و نفرین و تباهى ایشان را که کافر شدند، مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۶۰) از آن روز که ایشان را مى‏وعده دهند و مى تهدید کنند.
رشیدالدین میبدی : ۵۲- سورة الطور
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ الطُّورِ (۱) بآن کوه که اللَّه در آن با موسى سخن گفت.
وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ (۲) و بنامه نوشته.
فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (۳) در ورقى گشاده.
وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (۴) و بآن خانه با فراوانى آمدندگان بآن و گروندگان گرد آن.
وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (۵) و باین کاز برداشته آسمان افراشته.
إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ (۷) که عذاب خداوند تو بودنى است.
وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (۶) و بآن دریا از آب پر کرده.
ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (۸) آن را باز دارنده نیست.
یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (۹) آن روز که در هم شورد و درهم گردد آسمان درهم گشتنى.
وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً (۱۰) و فرا رفتن آید کوه‏ها در هوا رفتنى.
فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (۱۱) ویل آن روز دروغ زن گیران را.
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (۱۲) ایشان که در دروغ و نابکارى و باطل مى‏بازى کنند.
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (۱۳) آن روز که ایشان را و مى‏رانند راندنى بآتش دوزخ.
هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (۱۴) این آن آتش است که شما مى‏آن را دروغ خواندید.
أَ فَسِحْرٌ هذا جادوى است این و دروغى أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (۱۵) یا شما نمى‏بینید.
اصْلَوْها مى‏رسید بآن آتش و مى‏سوزید فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا شکیبایى کنید یا نکنید سَواءٌ عَلَیْکُمْ یکسانست بر شما إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۶) شما را پاداش بآن خواهند داد که میکردید.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (۱۷) پرهیزگاران در بهشتهااند با ناز وزید.
فاکِهِینَ شادان و نازان، نیک روزان و میوه‏خواران.
بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ بآنچه اللَّه داد ایشان را. وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۱۸) و بازداشت از ایشان عذاب آتش.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا: مى‏خورید و مى‏آشامید.
هَنِیئاً گوارنده و نوش، بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹) بآنچه میکردید.
مُتَّکِئِینَ تکیه زدگان و باز خفتگان، عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ بر تختها بر کنار.
وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (۲۰) و با ایشان جفت کنیم سیاه چشمان فراخ چشمان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویدگان بودند، و اتبعناهم ذریاتهم ما پس ایشان فرا داشتیم و در ایشان رسانیدیم فرزندان ایشان بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ بآنچه گرویده بودند فرزندان ایشان را در پدران رسانیدیم هر چند که در صلاح و عبادت چون پدران نبود، وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ و از کردار بهینان چیزى نکاستیم. کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ (۲۱) هر مردى بآنچه خود کرد گروگانست.
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ و ایشان را فراهم پیوستیم میوه‏ها، وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۲) و هر گوشتى که ایشان را آرزو بود.
یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً مى‏روانند از یکدیگر در آن سراى پیرایهاى لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (۲۳) و دشنام و دروغ زن گرفتن یکدیگر نه.
وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ و میگردد بر سر ایشان غِلْمانٌ لَهُمْ غلامان ایشان، کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (۲۴) گویى که ایشان مرواریدند از گرد و آلایش کوشیده.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ روى فرا یک دیگر گردانند یَتَساءَلُونَ (۲۵) یک دیگر را از گذشته‏ها مى‏پرسند.
قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ (۲۶) گویند ما هر چند که در میان کسان خویش و جهانیان خویش بودیم پیش باز ترسنده بودیم.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا سپاس نهاد اللَّه بر ما وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷) و بازداشت از ما عذاب آتش.
إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ ما پیشین باز میخواندیم او را إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (۲۸) که او آن نوازنده مهربانست.
فَذَکِّرْ یاد کن و پند ده فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (۲۹) که تو بآن نیکویى که خداوند تو با تو کرد نه اختر گویى و نه دیوانه.
أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ مى‏گویند شعر گوى است نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (۳۰) چشم بروز او نهاده‏ایم و در افتاد جهان.
قُلْ تَرَبَّصُوا گوى چشم بر هم نهید بروز من فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (۳۱) که من چشم بر هم نهادم بروز شما.
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا خردهاى ایشان ایشان را باین سخن میفرماید، أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۳۲) بلکه ایشان قومى‏اند ناپاک شوخ از اندازه بیرون.
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ میگویند او فرا نهاد این سخن و او فرا ساخت این قرآن بَلْ لا یُؤْمِنُونَ نه ساخت که ایشان بنمى‏گروند.
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ (۳۴) گوى تا سخنى آرند همچون این سخن اگر مى‏راست گویند.
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ آفریده گشتند بى‏هیچ آفریدگار أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (۳۵) یا خود را خود آوردند.
أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ یا آسمان و زمین ایشان آفریدند بَلْ لا یُوقِنُونَ (۳۶) بلکه ایشان بى‏گمان نمى‏باشند.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ یا نزدیک ایشانست خزانه‏هاى خداوند تو أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ (۳۷) یا ایشان پادشاهان اندو کامکاران بر کام خویش.
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ یا ایشان را نردوانیست که بآسمان نیوشند بر آن.
فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۳۸) گوى تا نیوشنده ایشان بآسمان حجتى دارد آشکارا.
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ (۳۹) یا او را دختران و شما را پسران.
أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً یا از ایشان مزدى میخواهى فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (۴۰) که ایشان از تاوان مزد گران‏بارند.
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ یا نزدیک ایشانست دانش آن چیز که از خلق نهانست، فَهُمْ یَکْتُبُونَ تا ایشان بگویند و از آن خبر دهند.
أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً یا دستانى میسازند و ساز بدنهانى.
فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (۴۲) ایشان که ناگرویدگان‏اند زیر ساز اللّه‏اند و درمانده ساز نهانى او.
أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یا ایشان را خدائیست جز از اللَّه، سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۳) پاکى خداى را از آن انبازان که ایشان میگویند.
وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً و اگر پاره‏اى بینند که از آسمان فرو افتد، یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ (۴۴) گویند این میغى است توى بر توى افکنده.
فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا گذار ایشان را تا پیش آید ایشان را و بینند، یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (۴۵) آن روز که در آن روز بر روى بر عذاب افتند.
یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ آن روز که سود ندارد ایشان را کَیْدُهُمْ شَیْئاً دستانها که ایدر مى‏سازند هیچ، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۶) و ایشان را یار نرسند و یارى ندهند.
وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً و این ستمکاران بر خویشتن را عذابى است دُونَ ذلِکَ پیش از عذاب دوزخ، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۷) لکن بیشتر ایشان نمى‏دانند.
وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ، شکیبایى کن حکم خداوند خویشتن را و چشم دار کار برگزاردن او را، فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا، که تو بر دیدار دو چشم مایى، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ. و خداوند خویش را بستاى بپاکى، حِینَ تَقُومُ (۴۸)، آن گه که از خواب برخیزى.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ و بشب نماز کن او را و به بى‏عیبى یاد کن، وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (۴۹) و پس روى به ناپیدایى نهادن ستارگان.
رشیدالدین میبدی : ۵۳- سورة النجم‏
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ (۱) بپاره‏اى از قرآن هر گه که فرود آید از آسمان.
ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏ (۲) گم راه نگشت این مرد شما و راه کژ نرفت.
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ (۳) و هیچ سخن نگوید بوایست تن خویش.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏ (۴) نیست آن مگر پیغامى که میدهند.
ذُو مِرَّةٍ آن محکم نیروى فَاسْتَوى‏ (۶).
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏ (۵) در آموخت در وى آن سخت نیروها.
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏ (۷) بآن سوى برترین.
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (۸) آن گه پس نزدیک شد و فرود آمد.
فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ تا باندازه دو کمان گشت در نزدیکى، أَوْ أَدْنى‏ (۹) یا نزدیک‏تر.
فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ (۱۰)
آگاهى او کند برهى خویش آنچه او کند.
ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ (۱۱) دروغ ندید دل آنچه دید.
أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما یَرى‏ (۱۲) مى پیکار کنید با او بر آنچه او دید مى‏نااستوار گیرید او را وران.
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ (۱۳) و دید او را باز بارى دیگر.
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ (۱۴) بنزدیک درخت سدره آنجا که دانش خلق تا آنجا بیش نرسد، چون آنجا رسد برنگذرد.
عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏ (۱۵) بنزدیک آن درخت است بهشت که ماوى دوستانست و جانها شهیدان.
إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ آن گه که وران درخت مى‏پیچد. ما یَغْشى‏ (۱۶) آنچه مى‏پیچد.
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏ (۱۷) چشم کژ نشد و از راست دیدن در نگذشت.
لَقَدْ رَأى‏ و حقا که دید، مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ (۱۸) از شگفتها و نشانها بزرگ.
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى (۱۹) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏ (۲۰) چه بینید این بتان شما که مى‏پرستید:
لات و عزى‏ و مناة.
أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏ (۲۱) باش شما را پسر و او را دختر.
تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏ (۲۲). اکنون پس بخششى است سخت کژ و ستمکارانه.
إِنْ هِیَ، نیست این بتان که مى‏پرستید، إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ، مگر نامهاى که شما کردید و پدران شما. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فرو نفرستاد اللَّه بر آن هیچ عذرى و حجتى.
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ نه مى‏روند مگر به پى پنداشت، وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ‏ و آنچه تن آدمى فراواید وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ (۲۳) و آمد بایشان از خداوند ایشان، کار راست و پیغام درست و مزد استوار.
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى (۲۴) باش هر چه مردم آرزوى کنند او را آن سزد یا رسد.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏ (۲۵) اللَّه راست آن گیتى و این گیتى.
وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ و چند فرشته که در آسمانست: لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً هیچ سود ندارد و بکار نیاید شفاعت ایشان و بخواستن ایشان، إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ مگر پس آن که دستورى دهد، لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏ (۲۶) که خواهد و که پسندد.
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ایشان که برستاخیز مى‏نگروند لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏ (۲۷) فرشتگان را مى‏زنان نام کنند وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ و ایشان را بآن هیچ دانش نیست، إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ نمى‏روند مگر بر پى پنداشت، وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (۲۸) و پنداشت بجاى سخن راست و کار راست هیچ بکار نیاید
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا روى گردان و فرا گذار از آن کس که برگشت از پذیرفتن سخن ما و از یاد ما وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا (۲۹) و نخواست مگر همین جهان نزدیک خست.
ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ تا این رسید دانش ایشان و بس، إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ خداوند تو میداند و او داناتر بهر که گم گشت از راه خداى، وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏ (۲۰) و او داناتر داناست که بر راه راست رفت.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و اللَّه راست هر چه در آسمانها و زمینها چیز است، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا تا پاداش دهد ایشان را که بد کردند، بِما عَمِلُوا بآنچه کردند. وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (۳۱) و پاداش دهد ایشان را که نیکویى کردند بپاداش نیکو.
الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ ایشان که باز مى‏پرهیزند از بزرگیها بزه و زشتیها. إِلَّا اللَّمَمَ مگر آهنگ و پیرامن گشت. إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ خداوند تو فراخ آمرزش است. هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ او داناتر داناى است بشما و بود، إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ آن گه که مى‏آفرید شما را در زمین، وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ و آن گه که شما پوشیده بودید و نازاد، فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ در شکمهاى مادران خویش، فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ خویشتن بى‏گناه مدانید و مخوانید، هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏ (۳۲) اللَّه داناتر دانایست باو که مى‏پرهیزد از ناپسند.
أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى (۳۳) دیدى آن مرد که برگشت.
وَ أَعْطى‏ قَلِیلًا و اندک بخشید، وَ أَکْدى‏ (۳۴) و آن گه باز ایستاد.
أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ بنزدیک او است آگاهى از غیب، فَهُوَ یَرى‏ (۳۵) و مى‏داند او.
أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ یا او را آگاه نکردند، بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏ (۳۶) که چیست در صحیفهاى موسى.
وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى (۳۷) و در صحیفهاى ابراهیم آن ابراهیم که سپرى کرد و بگزارد آنچه فرمودند و باز ایستاد و باز آمد آن را که پذیرفت.
أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ (۳۸) نکشد هیچ بارکش بار کسى دیگر.
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ (۳۹) و نیست مردم را از پاداش مگر پاداش آنچه خود کرد.
وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ (۴۰) و کردار او آرى باز نمایند او را.
ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏ (۴۱) آن گه پاداش دهند او را بان سپرى‏تر پاداش.
وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏ (۴۲) و بازگشت هر کس با اوست و بازگشت‏ هر کار با حکم اوست و بازگشت هر چیز با علم اوست و بازگشت هر بودنى با خواست و مراد او است.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏ (۴۳) اوست که بخندانید و بگریانید.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (۴۴) و اوست که میراند و زنده گرداند.
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ (۴۵) و اوست که بیافرید هر دو جفت: نر جفت ماده و ماده جفت نر.
مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏ (۴۶) از نطفه آن گه که آن را باز اندازند چهل روز آب و چهل روز خون و چهل روز گوشت.
وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏ (۴۷)، و بر اللَّه است آفرینش پسین‏
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏ (۴۸) و اوست که بى‏نیاز کرد و مال داد.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏ (۴۹) و اوست خداوند شعر و آفریدگار او.
وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏ (۵۰) و اوست که تباه کرد و هلاک عاد پیشین را.
وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏ (۵۱) و ثمود را هیچ بازمانده نگذاشت.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ و قوم نوح را هم هلاک کرد پیش از عاد و ثمود.
إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏ (۵۲) کایشان ستمکارتر بودند و نافرمان‏تر.
وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏ (۵۳) و آن نگونسارانرا در آن زمین نگونسار در شیب او کند.
فَغَشَّاها ما غَشَّى (۵۴) و فراسر ایشان نشاند آنچ نشاند.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏ (۵۵) بکدام از نعمتها خداوند خویش مى‏نگروى یا در گمان مى‏باشى.
هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏ (۵۶) این محمد آگاه کننده‏ایست از آگاه کنندگان پیشینیان.
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (۵۷) نزدیک آمد رستاخیز.
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ (۵۸) آن روز که پدید آید، نیست آن را باز برنده‏اى جز از اللَّه، نیست هنگام آن را پیدا کننده‏اى جز از اللَّه.
أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ (۵۹) ازین سخن شگفت مى‏دارید و انکار همى کنید.
وَ تَضْحَکُونَ، و مى‏خندید وَ لا تَبْکُونَ (۶۰) نگریید.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (۶۱) و شما مى‏بازى و افسوس کنید باین سخن.
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (۶۲) سجود اللَّه را کنید و او را پرستید.
رشیدالدین میبدی : ۵۵- سورة الرحمن‏
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الرحمن هزار و ششصد و سى و شش حرف است و سیصد و پنجاه و یک‏ کلمت و هفتاد و هشت آیت. جمله بمکه فرود آمد و آن را مکى شمرند مگر یک آیت: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
این یک آیت بقول ابن عباس و قتاده مدنى است و باقى سورة مکى.
مقاتل گفت سورة همه در مدینه فرود آمد و قول اول درست‏تر است و اللَّه اعلم.
و در این سورة هیچ ناسخ و منسوخ نیست و در خبر است که این سورة عروس قران است. و ذلک ما
روى على بن الحسین (ع) عن ابیه، عن على (ع) قال سمعت النبى (ص) یقول: لکل شى‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن.
و عن ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الرحمن رحم اللَّه ضعفه و ادّى شکر ما انعم اللَّه علیه.
و گفته‏اند اول چیزى از قرآن که در مکه بر قریش آشکارا خواندند بعضى آیات از اول این سورة بود. روایت کردند از عبد اللَّه بن مسعود گفتا صحابه رسول مجتمع شدند گفتند قریش تا این غایت از قرآن هیچ نشنیدند در میان ما کیست که ایشان را قرآن شنواند آشکارا.
عبد اللَّه مسعود گفت آن کس من باشم که قرآن آشکارا بر ایشان خواند اگر چه از آن رنج و گزند آید. پس بیامد و در انجمن قریش بیستاد و ابتداء سورة الرحمن در گرفت و لختى از آن آیات برخواند. قریش چون آن بشنیدند از سر غیظ و عداوت او را زخمها کردند و رنجانیدند.
پس چون بعضى خوانده بود او را فرا گذاشتند و بنزدیک اصحاب بازگشت فقالوا : هذا الذى خشینا علیک یا ابن مسعود.
اما سبب نزول این سورة آن بود که قریش نام رحمن کم شنیده بودند، چون آیت فرو آمد که: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ چون ایشان را گویند که رحمن را سجود برید، ایشان گویند وَ مَا الرَّحْمنُ این رحمن کیست و چیست.
رب العالمین بجواب ایشان فرمود: الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ اى الرحمن الذى کفر به اهل مکه هو الذى، عَلَّمَ الْقُرْآنَ.
الرَّحْمنُ اسم من اسماء اللَّه لا یقال لغیره و لا یستطیع الناس ان ینتحلوه و معناه مبالغة الوصف بالرحمة، و هو الذى وسع کل شى‏ء رحمة هؤلاء و هؤلاء و فى بعض الدعاء، رحمن الدنیا و رحیم الآخرة لانه عمّ الرزق فى الدنیا و خصّ المؤمنین بالعفو فى الآخرة.
عَلَّمَ الْقُرْآنَ هذا رد على من قال: انما یعلمه بشر و ان هذا الا اختلاق.اى الرحمن علّم محمدا القرآن لیعلّمه امته و قیل معنى عَلَّمَ الْقُرْآنَ اى مکّنهم من تعلّمه بان انزله عربیا و یسّره لان یحفظ و یذکر. و التعلیم تبیین ما یصیر المرء به عالما و الاعلام ایجاد ما به یصیر عالما.
خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ، قال ابن عباس و قتادة معناه خلق آدم (ع) و علّمه اسماء کل شى‏ء و علّمه اللغات، کلها کان آدم (ع) یتکلم بسبع مائة الف لغة افضلها العربیة. و قیل الانسان اسم الجنس و اراد به جمیع الناس.
عَلَّمَهُ الْبَیانَ، یعنى النطق و الکتابة و الخط بالعلم و الفهم و الا فهام حتى عرف ما یقول و ما یقال له.
و قیل علّم کل قوم لسانهم الذى یتکلمون به. هذا قول ابى العالیة و ابن زید و الحسن.
و قال ابن کیسان خَلَقَ الْإِنْسانَ یعنى محمدا (ص)، عَلَّمَهُ الْبَیانَ یعنى النطق و الکتابة، یعنى القرآن فیه بیان ما کان و ما یکون لانه کان ینبئ عن الاولین و الآخرین و عن یوم الدین.
الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ الحسبان قد یکون مصدرا مثل الغفران و الکفران و الرجحان و النقصان، تقول حسب یحسب حسابا و حسبانا، و قد یکون جمع الحساب کشهاب و شهبان و المعنى الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یجریان بحساب و منازل فالشمس تقطع بروج السماء فى ثلاثمائة و خمسة و ستین یوما، و القمر یقطعها فى ثمانیة و عشرین یوما و قیل ذاب کل واحد منهما بحساب فالشمس سعتها ستة آلاف و اربعمائة فرسخ فى مثلها و سعة القمر الف فرسخ فى الف فرسخ و اللَّه اعلم.
و قیل لها اجل و حساب کآجال الناس فاذا جاء اجلهما هلکا.
و قیل لمدة نهایتهما اجل مضروب و حساب معدود لا یزید و لا ینقص.
و قیل یعرف من جریهما حساب عدد الشهور و الاعوام کقوله: لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ.
و قیل مکتوب فى وجه الشمس: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه خلق اللَّه الشمس بقدرته و اجراها بامره. و فى بطنها مکتوب: لا اله الا اللَّه رضاه کلام و غضبه کلام و رحمته کلام. و فى وجه القمر مکتوب: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه خلق اللَّه القمر و خلق الظلمات و النور و فى بطنه مکتوب: لا اله الّا اللَّه خلق الخیر و الشر بقدرته یبتلى بهما من یشاء من خلقه فطوبى لمن اجرى اللَّه الشر على یدیه.
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ النَّجْمُ هاهنا کلّ نبات لا ساق له وَ الشَّجَرُ ماله ساق یبقى فى الشتاء و بیان سجود النجم و الشجر فى قوله عز و جل: یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ.
و قال مجاهد النجم هو الکوکب و سجوده طلوعه و قد اثبت اللَّه عز و جل الصلاة و السجود و التسبیح للجماد فى القرآن فى مواضع و حققها بقوله: وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ کما اثبت الکلام للسماء و الارض قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ و اثبت الکلام لجهنم انها تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ و الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ و اثبت الغیظ للنار و الارادة للجدار و اثبت الکلام و الشهادة لاعضاء الانسان یوم القیامة هذا و ما فى معناه ممّا لم ینکره من المسلمین احد الا المعتزلة الذین لیسوا هم بالمسلمین عند المسلمین.
وَ السَّماءَ رَفَعَها اى رفعت من السفل الى العلو، اذ هى دخان فاربه‏ موج الماء الذى کان فى الارض، وَ وَضَعَ الْمِیزانَ یرید المیزان المعهود له لسان و عمود و کفّتان اى الهم الناس کیفیت اتخاذ المیزان لیتوصّل به الى الانصاف و الانتصاف.
قال مجاهد المیزان هاهنا العدل، یقال وَضَعَ الْمِیزانَ اى قام بالعدل و دعا الیه، منه قوله: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ و قیل المیزان القرآن، فیه بیان کلّ شى‏ء یحتاج الیه.
«أَلَّا تَطْغَوْا» التأویل: لان لا تطغوا اى لان لا تجاوزوا الحد و الانصاف فیما لکم و علیکم. و قیل ان للتفسیر و لا للنهى اى لا تطغوا فى المیزان.
وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ اى اقیموا لسان المیزان، بِالْقِسْطِ، اى بالعدل.
قال ابن عیینة: الاقامة بالید و القسط بالقلب، وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ اى لا تدخلوا النقص فیه و لا تطغوا فى الکیل و الوزن، یقال اخسرت المیزان و خسرته اى نقصته و قیل المیزان میزان القیامة اى لا تخسروا میزان اعمالکم. و قیل المیزان العقل فلا تخسروه بان یکون معطلا غیر متّبع و اعید ذکر المیزان مصرحا غیر مضمر لیکون النهى قائما بنفسه غیر محتاج الى الاول. و قیل لانها نزلت متفرقة فى اوقات مختلفة فتقتضى الاظهار.
و قال قتادة فى هذه الایة اعدل یا ابن آدم کما تحبّ ان یعدل علیک و اوف کما تحبّ ان یوفى لک فان العدل صلاح الناس.
وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ اى بسطها على وجه الماء للخلق لیکون قرارهم علیها. «و الانام» الجن و الانس. و قیل الانام کل ذى روح من الخلق.
فِیها فاکِهَةٌ، نکّر لکثرتها و عمومها، یعنى فیها انواع الفواکه. قال ابن کیسان فیها ما یتفکّهون به من النعم التی لا تحصى و کل النعمة یتفکّه بها،.. وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ اى ذات الاوعیة التی تکون فیه الثمر لان ثمر النخل تکون فى غلاف ما لم ینشقّ، واحدها کمّ و کل ما ستر شیئا فهو کمّ و کمّة و منه کم القمیص و کانت لرسول اللَّه (ص) کمة بیضاء یعنى القلنسوة.
وَ الْحَبُّ، اى حب البرّ و الشعیر و غیرهما من الحبوب التی خلقه اللَّه سبحانه فى الدنیا قوتا للانام، ذُو الْعَصْفِ العصف و العصیفة و رق الزرع. یقال یبدو اول ورقا ثم یکون سوقا ثم یحدث اللَّه فیه اکماما ثم یحدث فى الاکمام الحب.
و قیل العصف التبن. سمّى بذلک لان الریاح تعصفه بشدة هبوبها، اى تطیره و منه الریح العاصف و الریحان هو الرزق.
قال ابن عباس کل ریحان فى القرآن فهو رزق، تقول العرب خرجنا نطلب ریحان اللَّه اى رزقه. قال الحسن و ابن زید هو ریحانکم الذى یشمّ و قیل الریحان لباب القمح و قراءة العامة: وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ کلّها مرفوعات بالرد على الفاکهة. و قرأ ابن عامر وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ بنصب الباء و النون و ذا بالالف على معنى خلق الانسان و خلق هذه الاشیاء.
و قرأ حمزة و الکسائى: وَ الرَّیْحانُ بالجرّ عطفا على العصف تقدیره: و الحب ذو علف الانعام و طعام الانام.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ لما ذکر سبحانه ما مضى ذکره من فنون نعمه، قال فباىّ نعمة من هذه النعم تجحدان ایها الثقلان.
و الحکمة فى تکریر هذه الایة ما ذکره القتیبى ان اللَّه تعالى عدّد فى هذه السورة نعماءه و ذکّر خلقه آلائه، ثم اتبع ذکر کل کلمة وصفها و نعمة ذکرها بهذه الآیة و جعلها فاصلة بین کل نعمتین لینبّههم على النعم و یقررهم بها، کقولک لرجل احسنت الیه و تابعت علیه بالایادى و هو فى کل ذلک ینکرک و یکفرک الم تک فقیرا فاغنیتک، أ فتنکر هذا. الم تک عریانا فکسوتک، أ فتنکر هذا. ام لم تک خاملا فعزّزتک، أ فتنکر هذا. و مثل هذا التکرار سائغ فى کلام العرب، حسن فى هذا الموضع.
و قال الحسین بن الفضل التکرار لطرد الغفلة و تأکید الحجة.
روى جابر بن عبد اللَّه قال قرأ رسول اللَّه (ص) سورة الرحمن فى صلاة الفجر فلمّا انصرف قال للجن کانوا احسن ردّا منکم، ما قرأت فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ الا قالوا و لا بشى‏ء من نعمک ربنا نکذّب.
و اعلم ان فى بعض هذه السورة ذکر الشدائد و العذاب و النار. و النعمة فیها من وجهین.
احدهما: فى صرفها من المؤمنین الى الکفار و تلک نعمة عظیمة تقتضى شکرا عظیما.
و الثانى: ان فى التخویف منها و التنبیه علیها نعمة عظیمة، لان اجتهاد الانسان رهبة ممّا یؤلمه اکثر من اجتهاده رغبة فیما ینعمه، و کرّر هذه الایة فى السورة احدى و ثلثین مرّة، ثمانیة منها ذکرها عقیب آیات فیها تعداد عجایب خلق اللَّه عز و جل و بدائع صنعه و مبدء الخلق و معادهم، ثم سبعة منها عقیب آیات فیها ذکر النار و شدائدها على عدد ابواب جهنم، و بعد هذه السبعة ثمانیة فى وصف الجنان و اهلها على عدد ابواب الجنة، و ثمانیة اخرى بعدها للجنتین اللتین دونهما، فمن اعتقد الثمانیة الاولى و عمل بموجبها استحق کلتى الثمانیتین من اللَّه و وقاه السبعة السابقة و اللَّه اعلم.
خَلَقَ الْإِنْسانَ یعنى آدم، مِنْ صَلْصالٍ للصلصال معنیان: احدهما هو الطین الیابس الذى اذا وطى‏ء صلصل و صح‏ عن رسول اللَّه (ص) انه قال اذا تکلّم اللَّه بالوحى سمع اهل السماوات لصوته صلصلة کصلصلة الجرس على الصفوان.
و الثانى الطین المنتن و هو الحمأ المسنون. یقال صل اللحم اذا انتن فاذقد جمعهما القرآن فهو الطین الیابس المنتن و اللَّه عز و جل خلق آدم من تراب صبّ علیه ماء فصار طینا ثم ترکه حتى انتن و لزب ثم سلّه فصار سلالة ثم ترکه حتى یبس فصار کالفخّار و الفخّار هو الطین المطبوخ بالنار و یکون له صوت ثم صبّ علیه ماء قیل ماء الاحزان، فلا ترى ابن آدم الا یکابد حزنا.
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ المارج اللهب المختلط بسواد النار من قولهم مرج امر القوم اذا اختلط و قوله: فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ اى مختلط و قیل المارج هى التی برأس الذبالة من خضرة النار و حمرتها المختلطین بالدخان خلق اللَّه عز و جل‏ الجن منها و الملائکة من نورها و الشیاطین من دخانها. و الجانّ ابو الجن کما انّ الانسان ابو الانس و ابلیس ابو الشیاطین. و قیل خلق ابلیس من النار التی تکون منها الصواعق و قیل من نار الجحیم.
رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ احد المشرقین: هو الذى تطلع منه الشمس فى اطول یوم من السنة. و الثانى: الذى تطلع منه فى اقصر یوم و بینهما و ثمانون مشرقا و کذلک الکلام فى المغربین.
و قیل احد المشرقین للشمس و الثانى للقمر. و کذلک المغربان.
و اما قول عبد اللَّه بن عمر: ما بین المشرق و المغرب قبلة. یعنى لاهل المشرق و هو ان تجعل مغرب الصیف على یمنیک و مشرق الشتاء على یسارک فتکون مستقبل القبلة.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ یعنى فباىّ آلاء ربکما التی انعم علیکما من اتیانه بالصیف اثر الشتاء و بالشتاء اثر الصیف و من تصریفه الا زمان من حال الى حال و من حرّ الى برد، تکذّبان فتزعمان ان ربهما غیر اللَّه.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ، اى ارسل، من مرجت الدابة اذا ارسلتها للرعى. و قیل مرج اى خلط، من قوله: «مر مریج» اى مختلط و البحران فى بحر واحد و هو ماء عذب بجنب ماء ملح فى بحر واحد، و قیل هما بحر فارس و الروم، یَلْتَقِیانِ فى معظم البحر.
بَیْنَهُما بَرْزَخٌ، البرزخ الحائل بین الشیئین و منه سمّى القبر برزخا لانه بین الدنیا و الآخرة و قیل الوسوسة برزخ الایمان لانها طائفة بین الشک و الیقین، لا یَبْغِیانِ اى لا یختلطان و لا یتغیّران و قیل لا یَبْغِیانِ على الناس فیغرقاهم.
و عن ابن عباس قال بحر فى السماء و بحر فى الارض یلتقیان کل سنة مرّة و منه المطر، بینهما حاجز یمنع بحر السماء من النزول و بحر الارض من الصعود.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ فتزعمان انّهما لیست من عند اللَّه.
یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ قرأ اهل المدینة و البصرة: یخرج بضم الیاء و فتح الراء و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضم الراء، و اللؤلؤ اسم لکبار الدر، وَ الْمَرْجانُ صغار اللؤلؤ. و قیل المرجان هو البسّد و هو خزر حمر، یقال یلقیه الجن فى البحر.
قال ابن عباس یخرج منهما یعنى من ماء بحر السماء و بحر الارض لان ماء السماء اذا وقع فى صدف البحر انعقد اللؤلؤ فکان خارجا منها. و قیل یخرج من الاجاج و العذب جمیعا. و ذهب اکثرهم الى انهما یخرجان من المالح و لا یخرجان من العذب و لکن لما ذکرهما جمیعا اضاف الإخراج الیهما کما قال تعالى: وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً و انما هو فى السماء الدنیا لکن لما ذکر سبع سماوات و ذکر القمر بعدها اضافه الى ماجرا ذکره قبله.
و قال اهل الاشارة و حکى عن سفیان الثورى فى قول اللَّه عز و جل: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ، قال فاطمة و على (ع) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ محمد (ص). یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الحسن و الحسین (ع). و قیل هما بحر العقل و الهوى بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لطف اللَّه سبحانه یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ اى التوفیق و العصمة. و قیل بحرى الحجة و الشبهة، بینهما برزخ النظر و الاستدلال یخرج منهما الحق و الصواب.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ ا بالعذب ام بالملح.
وَ لَهُ الْجَوارِ هذه اللام لها معنیان، احدهما انها لام الملک. و الثانى انها لام الاستحسان و التعجب کقولهم: للَّه انت، للَّه درّک و الجوارى جمع الجاریة و هى السفینة هاهنا، اقام الصفة مقام الموصوف، الْمُنْشَآتُ قرأ حمزة و ابو بکر المنشآت بکسر الشین، اى المبتدئات و الآخذات فى السیر، فیکون الفعل لهن و قرأ الآخرون بفتح الشین اى المصنوعات و المتخذات اللاتى انشئن و خلقن و المعنى له السفن تجرى، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ فى البرّ. و الاعلام الجبال الطوال، واحدها علم، شبّه السفن فى البحر بالجبال فى البرّ.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ أ البحر تکذّبان ام بالسفن.
کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ اى کل من على وجه الارض یموت.
وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ، تأویله: و یبقى ربک بوجهه، و العرب تضع الصفات موضع الذوات‏
کقول رسول اللَّه (ص): ید اللَّه على الجماعة، و قول اللَّه عز و جل: بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ و قول العرب: انشدک بوجه اللَّه یعنى باللّه. و عین اللَّه علیک. و قال الشاعر:
جزى اللَّه خیرا من امیر و بارکت
ید اللَّه فى ذاک الادیم الممزّق‏
قال ابن عباس لمّا نزلت هذه الآیة، قالت الملائکة هلک اهل الارض.
فانزل اللَّه عز و جل: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، فایقنت الملائکة بالهلاک و وجه النعمة فى فناء الخلق التسویة بینهم فى حکم الفناء من غیر تخصیص بعضهم بالبقاء دون بعض.
و یحتمل ان یکون وجه النعمة فیه ما یبتنى علیه من الاعادة لیصل المؤمنون الى ما وعدوا به من النعیم الدائم السرمد.
ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ جلال اللَّه سبحانه عظمته و استحقاقه لاوصاف الکمال.
و قیل الجلال التنزیه، من قولهم: هو اجلّ من هذا. و معنى الاکرام الاعظام بالاحسان و قیل مکرم انبیائه و اولیائه بلطفه مع جلاله و عظمته.
روى ان رسول اللَّه (ص) مر برجل یصلّى و یقول یا ذا الجلال و الاکرام. فقال رسول اللَّه (ص) قد استجیب لک.
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص) الظّوا «۱» بیا ذا الجلال و الاکرام و عن سعید المقبرى قال الحّ رجل فقعد ینادى یا ذا الجلال و الاکرام، فنودى ان قد سمعت فما حاجتک.
یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ من ملک و انس و جن لا یستغنى عنه اهل السماء و الارض طرفة عین. قال ابن عباس اهل السماوات یسئلونه المغفرة و القوة، و اهل الارض یسئلونه الرزق و المغفرة، و قیل یسئلون الرزق و المغفرة للمؤمنین، کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ اى کل وقت له امر و هو اجراء المقادیر الى مواقیتها من احیاء و اماتة و اغناء و افقار و تحریک و تسکین و غیر ذلک.
روى عن ابى الدرداء عن رسول اللَّه (ص): انه قال یغنى فقیرا و یفقر غنیا و یذلّ عزیزا و یعزّ ذلیلا.
و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال المیزان بید اللَّه یرفع اقواما و یضع آخرین.
و عن ابن عباس ان مما خلق اللَّه عز و جل لوحا من درّة بیضاء دفّتاه یاقوتة حمراء قلمه نور و کتابه نور، ینظر فیه کل یوم ثلاثمائة و ستین نظرة، یخلق و یرزق و یحیى و یمیت و یعزّ و یذلّ و یفعل ما یشاء. فذلک قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ.
و قیل شأنه انه یخرج کل یوم و لیلة عسکرا من اصلاب الآباء الى ارحام الامّهات و عسکرا من الارحام الى الدنیا و عسکرا من الدنیا الى القبور. ثم یرتحلون جمیعا الى اللَّه عز و جل.
و قیل کلّ یوم هو فى شأن یبدیه لا فى شأن یبتدئه.
قال سفیان بن عیینة الدهر کله عند اللَّه یومان، مدة الدنیا یوم فالشأن فیه الامر و النهى و الاحیاء و الاماتة و الاعطاء و المنع و تدبیر العالم.
و الآخر یوم القیامة فى الآخرة فالشأن فیه الجزاء و الحساب و الثواب و العقاب.
قال مقاتل نزلت فى الیهود حین قالوا ان اللَّه لا یقضى یوم السبت شیئا.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بسئوال اهل السماء ام بسئوال اهل الارض.
سَنَفْرُغُ لَکُمْ قرء حمزة و الکسائى: سیفرغ بالیاء لقوله: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ وَ لَهُ الْجَوارِ.
فاتبع الخبر الخبر. و قرأ الآخرون بالنون، و لیس المراد منه الفراغ عن شغل لانه سبحانه لیس له شغل یکون له فراغ و لا یشغله شأن و لکنه تهدید و وعید من اللَّه للخلق بالمحاسبة، کما تقول لمن تهدّده سافرغ لک، و ما به شغل.و قیل معناه سنقصدکم و نأخذ فى امرکم بعد ترک و امهال و ننجز لکم ما وعدناکم و نوصل کلّا الى ما وعدناه.
و فى الخبر قددنا من اللَّه فراغ لخلقه.
و الثَّقَلانِ الانس و الجن اثقل بهما الارض احیاء و امواتا. قال اللَّه تعالى: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها.
و قال بعض اهل المعانى کل شى‏ء له قدر و وزن ینافس فهو ثقل، قال النبى (ص) انّى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى.
فجعلهما ثقلین اعظاما لقدرهما، فکذلک سمّى الثقلان لعقلهم و رزانتهم و قدرهم. و قیل لانهما مثقلان بالذنوب، و قیل مثقلان بالتکلیف.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بقصدنا الى انجاز ما وعدناکم او بایصال الوعید الیکم.
یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ اختلفوا فى معنى هذه الآیة. قال بعضهم خاطبهم به فى الدنیا فیقول إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا، اى تجوزوا و تخرجوا، مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، من جوانبها و اطرافها، فَانْفُذُوا، معناه ان استطعتم ان تهربوا من الموت و الخروج من اقطار السماوات و الارض فاهربوا و اخرجوا منها. یعنى حیث ما کنتم ادرککم الموت کقوله: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ، لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ یعنى حیث خرجتم الیه فثمّ سلطانى. فلا تخرجون من سلطانى.
و قال الزجاج حیث ما کنتم شاهدتم حجة اللَّه و سلطانه یدل على انه واحد. و قال بعضهم یخاطبهم به فى القیمة و القول هاهنا مضمر اى یقال لهم یوم القیامة: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فتعجزوا ربکم حتى لا یقدر علیکم. فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ.
اى حیث ما توجّهتم کنتم فى ملکى و سلطانى و لا یمکنکم الهرب من الجزاء.
و قیل لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ یعنى الا بشهادة ان لا اله الا اللَّه و ارضاء الخصوم و بعفو من اللَّه عز و جل. و قیل لا تنفذون الا بعد معاینة سلطان اللَّه فى محاسبته خلقه و مجازاته. قال ابن عباس ان اللَّه تعالى یأمر ملائکته یوم القیامة فتحفّ باقطار السماوات و الارض فلا یستطیع انس و لا جان ان یخرج من اقطارها.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بملکه فى السماء ام بملکه فى الارض.
یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ، قرأ ابن کثیر شواط بکسر الشین و الآخرون بضمها و هما لغتان و هو اللهب المتاجج الذى لا دخان فیه. و النحاس الدخان لا لهب معه و قیل النحاس الصفر المذاب یصبّ على رؤوسهم. قرأ ابن کثیر و ابو عمر وَ نُحاسٌ بکسر السین عطفا على النار و قرأ الباقون برفعها عطفا على الشواظ و قیل النحاس المهل و هو دردى الزیت، فَلا تَنْتَصِرانِ اى لا تقدران على الامتناع مما یعمل بکما و لا یکون لکما ناصر من اللَّه.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بارسال الشواظ او النحاس وجه النعمة فى هذا دلالته ایانا على ما ینجینا من ذلک.
فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ، اى انفرجت فتصیر ابوابا لنزول الملائکة کقوله: وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا.
و قیل تصدّعت السماء و انفک بعضها من بعض لقیام الساعة، فَکانَتْ وَرْدَةً یعنى کلون الورد المشموم و قال ابن عباس یصیر کلون الفرس الورد و هو الأبیض الذى یضرب الى الحمرة و الصفرة، اى تتلوّن السماء یومئذ من الخوف کلون الفرس الوردة یکون فى الربیع اصفر و فى اول الشتاء احمر فاذا اشتد الشتاء کان اغبر فشبّه السماء فى تلوّنها عند انشقاقها بهذا الفرس فى تلوّنه، کَالدِّهانِ جمع دهن شبّه تلوّن السماء بتلون الورد من الخیل و شبّه الوردة فى اختلاف الوانها بالدهن یعنى دهن الزیت فانه یتلوّن الوانا بین صفرة و خضرة و حمرة. هذا قول الضحاک و مجاهد و قتادة و الربیع. و قال ابن جریح یصیر السماء کالدهن الذائب و ذلک حین یصیبها حرّ جهنم.
و قال الکلبى کَالدِّهانِ، اى کالادیم الاحمر و جمعه ادهنة.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بانشقاق السماء ام بتلوّنها و وجه النعمة فیه، التخویف و الزجر بما اخبرنا من ذلک.
فَیَوْمَئِذٍ یعنى فیوم تنشقّ السماء. لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ و قال فى سورة اخرى فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ و لا تناقض لان التقدیر لا یسئل سؤال استعلام و استفهام لانهم یعرفون بسیماهم، لکن یسئلون سؤال توبیخ و تقریع، لا یسئلون هل عملتم کذا و کذا لان اللَّه تعالى علمها منهم و کتبت الملائکة علیهم، و لکن یسئلون لم عملتم کذا و کذا.
و قال ابو العالیة لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ غیره من انس و لا جان. اى لا یؤخذ احد بذنب غیره. و قیل ان یوم القیمة یوم مقداره خمسون الف سنة و له اوقات فوقت یسئلون و وقت لا یسئلون و وقت ینطقون و یختصمون و وقت یصمتون.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بسئوال الانس ام بسؤال الجن و وجه النعمة فیه ما ذکرنا من التخویف.
یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ، بزرقة العیون و سواد الوجوه و المجرم هاهنا الکافر و اما المؤمن فاغر محجل. قال اللَّه تعالى یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ، فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ.
قیل یجمع بین نواصیهم و اقدامهم فیسحبون الى النار. و قیل تأخذهم الملائکة مرّة بنواصیهم فیجرّونهم على وجوههم فى النار و تارة یأخذون باقدامهم فیقذفونهم فى النار ثم یقال لهم: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ اى کان یکذّب بها المشرکون.
یَطُوفُونَ بَیْنَها اى بین جهنم، وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ اى ماء حار قد انتهى حرّه یقال انى یانى فهو آن اذا انتهى من النّضج. یطاف بهم بین الجحیم و الحمیم و انهم یستغیثون فى النار من شدة حرّها و یسئلون قطرة من الماء فیذهب بهم الى حمیم آن فیغمسون فى ذلک الوادى فتنخلع اوصالهم هذا کقوله: إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ.
فکلّ ما ذکر اللَّه تعالى من قوله: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ مواعظ و زواجر و تخویف و کل ذلک نعمة من اللَّه تعالى لانها تزجر المعاصى و لذلک ختم کل آیة بقوله: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ.
رشیدالدین میبدی : ۵۶- سورة الواقعه‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ (۵۸) چه بینید این آب زه که مى او کنید؟.
أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (۵۹)؟ شما آن فرزند میآفرینید یا ما آفریدگار آنیم.
نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ، ما اجلهاى شما باز انداختیم، مرگ بر شما تقدیر کردیم، وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۶۰) عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ و ما نتوان نیستیم که امثال شما بر شما بدل آریم، وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ (۶۱)
و شما را باز در صورتى دیگر آفرینیم، از هر صورت که خواهیم و شما ندانید.
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏، و خود دانسته‏اید آفرینش اول، فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ (۶۲) چرا آفرینش نخست در یاد نیارید؟
أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (۶۳) چه بینید این کشت که مى‏ورزید؟.
أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ، شما آن را میرویانید، أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (۶۴) یا رویاننده آن منم.
لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً، اگر خواهیم آن بر را کاه کنیم، فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (۶۵) تا شما در نفریغ خوردن آیید.
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (۶۶) آن رنج که در زمین بردیم بر ما تاوان آمد.
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (۶۷) بلکه ما را بى‏روزى گذاشتند.
أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ (۶۸) چه بینید این آب که مى‏آشامید.
أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ، شما آن را مى‏فرو آرید از میغ، أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (۶۹) یا ما فرو بارندگان آنیم؟.
لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً، اگر ما خواهیم آن باران را تلخ کنیم یا شور، فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ (۷۰) چرا از من آزادى نکنید؟
أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ (۷۱) چه بینید این آتش که میاوروزید.
أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها، شما میرویانید و مى‏فرا برآرید درخت آتش أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (۷۲) یا ما آفریدگار آنیم.
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً، ما این آتش را یادگار کردیم.
وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ (۷۳) و بکار دروایست دشتیان را.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۷۴) یاد کن بپاکى آن خداوند بزرگوار خویش را.
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (۷۵)، سوگند میخورم بافتادنگهها قرآن.
وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (۷۶) و این سوگندیست کاشک شما دانید که بزرگوار است.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (۷۷) این قرآنیست نیکو آزاده آسان.
فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ (۷۸) در نامه پوشیده نوشته و یاد داشته و شنیده.
لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (۷۹) نه پاسد آن را مگر پاک کردگان و پاکیزگان.
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۸۰) فرو فرستاده است از خداوند جهانیان.
أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (۸۱) باین سخن مى‏دروغ‏زن گیرید.
وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (۸۲) و روزى خویش آن میکنید که روزى ده را مى‏دروغ‏زن گیرید؟
فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (۸۳) چرا آن گه که جان بگلو رسد.
وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ (۸۴) و آن گه شما مینگرید.
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ، و ما نزدیک‏تریم باو از شما، وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ (۸۵) لکن شما نمى‏دانید و نمى‏بینید.
فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ (۸۶) تَرْجِعُونَها چرا اگر شما نه انگیختنى‏اید و پاداش دادنى آن جان را از گلو با پس نیارید، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۸۷) اگر راست میگویید.
فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۸۸) اما آن کس که از نزدیک کردگانست.
فَرَوْحٌ، او را آسایشى است و آسانى و زندگانى، وَ رَیْحانٌ، و روزیى و تن آسائى و بویى خوش، وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ (۸۹) و بهشت بازید و ناز و شادى.
وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (۹۰) و اما ایشان که از خداوندان راست دست‏اند.
فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (۹۱) تو رستى از اندوه خداوندان راست دست.
وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ (۹۲) و اما آن کس که از دروغ زن گیران است و گمراهان.
فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ (۹۳) فرو آمدن وى بر شرابى است از آب جوشیده.
وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ (۹۴) و رسانیدن او بآن.
إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ (۹۵) این سخن راست بى‏گمان است و گفتار درست.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۹۶).
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
سَبَّحَ لِلَّهِ بپاکى و بى‏عیبى بستود و نام برد خداى را، ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هر چه در آسمانهاست و در زمینهاست، وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱) و اوست آن توانا، دانا.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست پادشاهى آسمانها و زمینها، یُحْیِی وَ یُمِیتُ زنده میکند و مى‏میراند وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲) و اوست بر همه چیز توانا.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ اوست آن پیشین و پسین، وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ و آشکارا و نهان، وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۳) و او بهمه چیز داناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ اوست که بیافرید هفت آسمان و هفت زمین در شش روز، ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ پس مستوى شد بر عرش، یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین شود، وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و هر چه بیرون آید از آن، وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و هر چه فرود آید از آسمان، وَ ما یَعْرُجُ فِیها و هر چه بر شود بر آسمان، وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ و او با شماست هر جا که باشید، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۴) و اللَّه بکرد شما بیناست.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست پادشاهى آسمانها و زمینها، وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۵) و با اللَّه گردد همه کار.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ مى‏درآرد شب در روز، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و مى‏درآرد روز در شب، وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۶) و او داناست بهر چه در دلهاست.
آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ بگروید با اللَّه و فرستاده او، وَ أَنْفِقُوا و نفقه کنید و صدقه دهید، مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ازین مرده بازمانده که از پیشینیان باز گرفته بشما دادند و شما را در آن دراز دست کردند، فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ ایشان که بگرویدند از شما بخدا و رسول، وَ أَنْفِقُوا و زکاة و صدقه دادند از مال خویش، لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) ایشانراست مزدى بزرگ.
وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و چیست شما را که بنگروید بخداى، وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ و رسول میخواند شما را، لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ تا بگروید بخداوند خویش، وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ و پیمان از شما بستده آمده است، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) اگر گرویدگانید.
هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ اوست که فرو مى‏فرستد بر بنده خویش، آیاتٍ بَیِّناتٍ سخنانى پیدا روشن درست، لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ تا بیرون آرد شما را از تاریکها بروشنایى، وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ و اللَّه بشما مهربان است سخت بخشاینده.
وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و چیست شما را و چه رسید که نفقه نمى‏کنید در سبیل خدا، وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و اللَّه راست میراث آسمانها و زمینها، لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ یکسان نیست از شما، مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ آن کس که نفقه کرد و مال داد در سبیل خداى پیش از گشادن و جنگ کرد با ایشان، أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً ایشان مهترانند در درجه، مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ازیشان که از پس نفقه کردند و جنگ، وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ و همه را بهشت وعده داد، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۰) و اللَّه بدانچه شما مى‏کنید داناست و آگاه.
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً آن کیست که وام دهد باللّه عز و جل، قَرْضاً حَسَناً وامى نیکو، فَیُضاعِفَهُ لَهُ تا آن وام او را اندتویى کند و اند باره، وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (۱۱) و او راست مزدى نیکو.
یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ در آن روز که گرویدگان را بینى یَسْعى‏ نُورُهُمْ روشنایى ایشان، بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ در پیش ایشان و دست راست ایشان، بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ بشارت شما امروز بهشتهایى است، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ در زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و شما جاوید در آن، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۲) آنست آن رستگى و پیروزى بزرگوار.
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ آن روز که دورویان گویند مردان و زنان، لِلَّذِینَ آمَنُوا مؤمنین و گرویدگان را، انْظُرُونا درنگ کنید ما را، نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ تا از روشنایى شما خویشتن را روشنایى فروزیم، قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ ایشان را گویند بازگردید و با دنیا روید، فَالْتَمِسُوا نُوراً و نور جویید از آنجا که مؤمنان آورند، فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ میان آن دو قوم دیوارى زنند بارویى لَهُ بابٌ بر آن باروى درى بود باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ اندرون آن باروى بهشت، وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (۱۳) و بیرون آن باروى دوزخ.
یُنادُونَهُمْ منافقان مؤمنانرا آواز دهند از پیش خویش و خوانند و گویند: أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ نه ما با شما بودیم قالُوا بَلى‏ پاسخ کنند مؤمنان و گویند آرى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ لکن‏ شما دلها خویش تباه کردید و تنها خویشتن، وَ تَرَبَّصْتُمْ و توبه در درنگ نهادید و چشم بر بد افتاد رسول من نهادید و مؤمنان، وَ ارْتَبْتُمْ و در گمان افتادید وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ و دروغهاء شما که در آن بودید شما را فرهیفته کرد، حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ تا آن گاه که کار خداى و فرمان او در رسید، وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۱۴) و فرهیفته کرد شما را بخداى آن دیو فرهیونده.
فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ امروز آن روز است که نه از شما باز خرید پذیرند و نه باز فروشند، وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا و نه ازیشان که کافر شدند، مَأْواکُمُ النَّارُ جایگاه و بنگاه شما آتش است، هِیَ مَوْلاکُمْ آن بشما نزدیکتر و شما را حق‏تر وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۵) و بد جایگاه و شدن گاه که آن است.
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که سزاوار است. در ذات بى‏نظیر و در صفات بى‏یار است. در کامرانى با اختیار و در کارسازى بى‏اختیار است.
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
آرنده ظلمات و برآورنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرارست.
آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بى‏مقدار است
با بوى سر زلف تو عنبر خوارست‏
از جان و تن و دیده و دل بیزارست‏
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آفریدگار جهان و جهانیان، پروردگار انس و جان، خالق زمین و زمان، مبدع مکین و مکان خبر میدهد که هر چه در آسمان و زمین است باد و آتش و خاک و آب و کوه و دریا، آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جمله جانوران و بى‏جان، همه آنند که ما را بپاکى میستایند و به بزرگوارى نام میبرند و بیکتایى گواهى میدهند.
تسبیحى و توحیدى که دل آدمى در آن میشورد و عقل آن را رد میکند اما دین اسلام آن را مى‏پذیرد و خالق خلق بدرستى آن گواهى میدهد.
هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد، آن را نادریافته، بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدّیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جاى یابد.
زینهار اى جوانمرد، نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهى و آنچه شنوى و عقل تو درمى‏نیابد تهمت جز بر عقل خود ننهى. راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار، خار از پاى برون کردن است.
مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است. بخار، خار از پاى برون نکند، داند که درد افزودن است.
نیکو گفت آن جوانمردى که گفت:
جز بدست دل محمد نیست
راه توحید را بعقل مجوى
دیده روح را بخار مخار
بخداى ار کسى تواند بود
بى‏خداى از خداى برخوردار
سایق و قاید صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
حل و عقد خزینه اسرار
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست، جل جلاله.
داشت آن بعون او، نافذ در آن مشیّت او، روان بر آن حکم او.
خلق همه عاجزاند قادر و قدیر او، ضعیف‏اند قاهر و قوىّ او. همه جاهل‏اند عالم و علیم او.
مصنوعات و مقدورات از قدرت او نشانست کائنات و حادثات از حکمت او بیانست، موجودات و معلومات بر وجود او برهانست. نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست قدیر و قدیم، علیم و حکیم خداى همگانست.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، اوست اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچ دانست، ظاهر بآنچ ساخت باطن از وهمها پنهان.
اولست پیش از همه آفریده بود و ابتداء. نه آخرست، پس از همه باشد انتها نه. ظاهر است بر هر کس و هر چیز، غالب و مانع نه. باطن است، همه پوشیده‏ها داند و حجاب نه.
اول است بازلیت. آخرست بابدیت. ظاهر باحدیت باطن بصمدیت.
اول بعطا، آخر بجزا، ظاهر بثنا، باطن بوفا.
اول بهیبت، آخر برحمت، ظاهر بحجت، باطن بنعمت.
اول بهدایت، آخر بکفایت، ظاهر بولایت، باطن برعایت.
اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت.
از روى اشارت میگوید اى فرزند آدم خلق عالم در حق تو چهار گروه‏اند: گروهى در ابتدا حال و اول زندگانى ترا بکار آیند ایشان پدرانند.
گروهى در آخر عمر و ضعف پیرى ترا بکار آیند ایشان فرزندان‏اند.
سوم گروه دوستان و برادران و جمله مسلمانان که در ظاهر با تو باشند و شفقت نمایند.
چهارم گروه عیال و زنان‏اند که در باطن و اندرون تو باشند و ترا بکار آیند.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهاى تو من راست کنم.
اول منم که دلهاى عاشقان بمواثیق ازل محکم ببستم.
ظاهرم که ظواهر را با خود در قید شریعت آوردم.
آخر منم که جانهاى صادقان بمواعید خود صید کردم.
باطنم که سرایر بحکم خود در مهد عهد حقیقت نهادم.
چون مرد سفر در اولیت کند آخریت تاختن مى‏آرد و چون سفر در صفت ظاهریت کند باطنیت سرمایه او بتاراج برمیدهد.
بیچاره آدمى، میان دو صفت مدهوش گشته، میان دو نام بیهوش شده.
حضرتش عز و جلال و بى‏نیازى فرش او
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان‏
منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان‏
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راست‏کار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
در آیت دیگر فضل و کرم بیفزود گفت: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ.
بندگان من، رهیگان من، هر جا که باشید من بعنایت و رحمت و عنایت با شماام.
هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام.
هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام.
هر جا که سوخته‏ایست، اندوه زده‏اى من شادى جان اوام.
هر جا که زارنده‏ایست از خجلى، سرگذارنده‏اى از بى‏کسى من برهان اوام.
من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیم‏ام: وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او.
بکمال فضل و کرم، بنده در کتم عدم و او وى را برگزیده بر کل عالم.
از رحمت اوست که بنده را توفیق دهد تا از خفا یا شرک و دقائق ریا تحرّز کند.
گفت من رءوف و رحیم‏ام، تا عاصیان نومید نگردند و اومید بفضل و کرم وى قوى دارند.
یحیى معاذ گفت تلطّفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطّفت لاعدائک ما جحدوک.
عبهر لطف و ریحان فضل در روضه دل دوستان برویانیدى تا بلطف و فضل تو بسرّ معارف و اداء وظائف رسیدند اگر با اعدا دین همین فضل و کرم بودى، دار السلام جاى ایشان بودى.
و لکن قومى بفلک رسیده و قومى بمغاک، فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک.
قومى را از این تاج کرامت بر فرق نهاده که یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ.
قومى را از این داغ حرمان بر نهاده که: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ.
سحره فرعون در عین کفر بودند لکن چون باد دولت از مهبّ لطف و کرامت بوزید، نه سحر گذاشت نه ساحرى نه کفر نه کافرى.
شیخ ابو سعید بو الخیر گفت هر که بار از بوستان عنایت برگیرد بمیدان ولایت فرو نهد.
هر کرا چاشت آشنایى دادند، اومید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، و اللَّه الموفّق.
رشیدالدین میبدی : ۶۴- سورة التغابن- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بپاکى مى‏ستاید اللَّه را هر چه در آسمانها و زمینها چیز است. «لَهُ الْمُلْکُ» پادشاهى او راست وَ لَهُ الْحَمْدُ و ستایش نیکو او راست. وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ او آنست که بیافرید شما را «فَمِنْکُمْ کافِرٌ» هست از شما که ناگرویده‏اى است. «وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» و هست از شما که گرویده‏اى است. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲) و اللَّه بآنچه میکنید دانا و بیناست.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ بیافرید آسمانها و زمینها را بفرمان روان «وَ صَوَّرَکُمْ» و بنگاشت شما را «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» و نگاشت شما را تمام کرد وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) و آخر بازگشت با اوست.
یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند هر چه در آسمانها و زمینهاست.
وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ و میداند هر چه نهان میدارید و آشکارا میکنید.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۴). و اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ نیامد بشما خبر آن ناگرویدگان که پیش ازین بودند. فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ بچشیدند گرانبارى کار خویش. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۵) و ایشان راست عذابى دردنماى.
ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ آن ایشان را بآن پیش آمد که‏ فرستادگان ما مى‏آمد بایشان بپیغامهاى روشن. «فَقالُوا» گفتند: أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا باش مردمان ما را مى‏راه نمایند. «فَکَفَرُوا» کافر شدند. «وَ تَوَلَّوْا» و از پیغام پذیرفتن برگشتند. وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ و اللَّه با بى نیازى خویش ماند از ایشان وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۶) و اللَّه بى نیازست با ستایش تمام.
زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ناگرویدگان گفتند که: ایشان را از گور بنینگیزند. قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ بگو آرى بخداى من براستى که شما را برانگیزند. ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ و پس براستى شما را آگاه کنند ناچار بپاداش آنچه میکردید. وَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۷) و آن بر خداى آسانست.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ بگرویدند باللّه و فرستاده او وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا و باین روشنایى که فرستادیم. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۸) و اللَّه بکردار شما داناست و از آن آگاه.
یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ آن روز که شما را فراهم آرد. لِیَوْمِ الْجَمْعِ آن روز فراهم آوردن. ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ آن روز بر یکدیگر آوردن است. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه. وَ یَعْمَلْ صالِحاً و کردار نیک کند. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ بسترد و ناپیدا کند اللَّه ازو بدى‏هاى او. وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و درآرد او را در بهشتهایى که میرود در زیر درختان آن جویهاى روان.
خالِدِینَ فِیها أَبَداً ایشان در آن جاویدان. ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که کافر شدند و بدروغ داشتند سخنان و پیغام ما. أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان دوزخیان‏اند. خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۰) و بد جایگاه که آنست.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ نرسد هیچ رسیدنى بکس. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بخواست خداى. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ و هر که بگرود باللّه یَهْدِ قَلْبَهُ اللَّه راه نماید دل او را. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۱۱) و اللَّه بهمه چیز داناست.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ و فرمان برید خداى را وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و فرمان برید فرستاده او را. فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ و اگر برگردید. فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۲) پس برسول ما پیغام رسانیدن آشکار است.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه اوست که نیست جز او خداى وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳) و بر اللَّه توکّل دارند و پشتى مؤمنان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ از زنان شما و فرزندان شما کس است که دشمن شماست. فَاحْذَرُوهُمْ بر حذر مى‏باشید ازیشان. وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا و اگر در گذارید و فرا گذارید وَ تَغْفِرُوا و بیامرزید فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴) اللَّه آمرزگار و مهربان است.
انما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ مالهاى شما و فرزندان شما فتنه دلند و شور و زیان آن. اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۵) و اللَّه اوست که بنزدیک اوست مزد بزرگوار.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید چندان که توانید.
وَ اسْمَعُوا و فرمان پذیرید. وَ أَطِیعُوا و فرمان برید وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ و چیزى از مال این جهان نفقه کنید. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ و هر که دست در مال مردمان گزاردن ازو بازداشتند. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۶) ایشانند که روز به آمدگان‏اند.
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اگر وام نهید نزدیک اللَّه وامى نیکو یُضاعِفْهُ لَکُمْ آن شما را توى بر توى کند. وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (۱۷) و اللَّه اندک پذیرنده و فراگذارنده است.
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا. الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۸) آن تواناى دانا، تاونده داننده.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«تَبارَکَ» بزرگست و بزرگوار و با برکت خداوند در کردگارى و کارسازى الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ او که بدست اوست پادشاهى.
وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ او که بیافرید مرگى و زندگانى.
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (۲) و اوست که تواند و تاود امّا مى‏پوشد و میآمرزد.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً او که بیافرید هفت آسمان طبق طبق زبر یکدیگر ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ نبینى در آفرینش رحمن چیزى فروشده تا چیزى درمى‏باید فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خویش و نگرستن خویش بآن باز گردان. هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ (۳) تا خود هیچ شکافى بینى در آسمان یا گشادى؟.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ باز چشم خویش و نگریستن خویش باز آر دیگر باره. یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ با پس آید با تو چشم از نگریستن و عیب جستن «خاسِئاً» کم آمده و با پس مانده وَ هُوَ حَسِیرٌ (۴) و او مانده و باز ایستاده.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ بیاراستیم آسمان پیشین بچراغها وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ آن را چنان کردیم تا بآن شیاطین رانند از در آسمان وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (۵) و ساختیم ایشان را عذاب آتش.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و ایشان راست که بنگرویدند بخداوند خویش عذاب دوزخ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۶) و بد جایگاه که دوزخ است.
إِذا أُلْقُوا فِیها چون ایشان را درافکنند در آتش سَمِعُوا لَها شَهِیقاً آتش را آوازى شنوند زشت صعب وَ هِیَ تَفُورُ (۷) و آن میجوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ خواهد که پاره پاره گردد از خشم. کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ هر گه که گروهى را در آن افکنند سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ. أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (۸) نیامد بشما هیچ آگاه کننده؟ و ترساننده‏
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ گویند: آرى آمد بما آگاه کننده‏اى. فَکَذَّبْنا دروغ زن گرفتیم او را وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و گفتیم اللَّه هیچ چیز فرو نفرستاد إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (۹) نیستید شما مگر در گمراهى بزرگ.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ و گویند: اگر ما مى‏شنیدیم چنانک زیرکان شنوند. أَوْ نَعْقِلُ یا ما در مى‏یافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۰) ما در دوزخیان نمى‏بودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ بگناه خویش اقرار کنند. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۱) دورى باد دوزخیان را.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ ایشان که مى‏ترسند از خداوند خویش نادیده لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۲) ایشان را آمرزش است و مزد بزرگوار.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ نهان دارید سخن خویش یا آشکارا ببانگ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۳) که خداى داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ نداند او که دل آفرید که در دل چیست یا رهى آفرید که حال او چیست؟ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (۱۴) و اوست باریک دان دوربین‏ آگاه و دانا.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهاى آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزى او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوى او.
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ ایمن مى‏باشید ازو که در آسمان أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ که در زمین فرو برد شما را فَإِذا هِیَ تَمُورُ (۱۶) آن گه زمین شما را گرداند.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ یا ایمن باشید ازو که در آسمان أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً که فرو گشاید بر شما سنگباران فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (۱۷) آرى بدانید که چون بود آنچه میترسانیدم از آن.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۱۸) چون بود و چون دیدى نشان ناخشنودى من.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ نمى‏بینند و نمى‏نگرند مرغ زبر ایشان صافَّاتٍ پروا کرده و گسترانیده وَ یَقْبِضْنَ و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ (۱۹) که او بهمه چیز بیناست و دانا.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یا آن کیست که شما را سپاهست یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ که شما را یارى دهد اگر اللَّه یارى ندهد إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ (۲۰) نیستند ناگرویدگان مگر در فریب.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یا آن کیست که شما را روزى دهد إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر اللَّه روزى خود باز گیرد بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱) نیست جز آنکه‏ مى‏ستیهند در شوخى و در رمیدن.
أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ او که نگونسار میرود بر روى خویش «اهدى» راه راست‏تر است و راستر و تر أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا یا او که رود راست و بچم عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۲) بر راه راست.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ پیغامبر من گوى او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوش آفرید و شنوایى و چشم و بینایى و دل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۲۳) چون اندک بآزادى و سپاسدارى مى‏باشید.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ بگو او آنست که بیافرید شما را در زمین وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴) و شما را پیش او خواهند برد.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵) و میگویند کى این هنگام رستاخیز که اگر راست مى‏گویید؟
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ بگو دانش آنچه مى‏پرسید نزدیک خدایست.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۶) و من درین میان آگاه کننده‏اى آشکاراام.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً چون آن را بینند از نزدیک سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بد اندوه و بیم پیدا شود در رویهاى ناگرویدگان «و قیل» و گویند ایشان را. هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (۲۷) این آن روز است و آن کار که آن را در آن گیتى از ما مى‏باز خواستید و مى‏جستید.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ اگر اللَّه مرا بمیراند و هر که با من أَوْ رَحِمَنا یا ببخشاید بر ما فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ‏ ؟ آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نماى؟
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا و پشت باو باز کردیم فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۹) آرى آگاه شوید که آن کیست که در گمراهى آشکار است.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید. إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اگر این آب شما هنگامى در زمین فرو شود فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (۳۰) آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روى زمین روان و پیدا.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الثانیة
این سورة الملک هزار و سیصد حرف است، سیصد و سى کلمه، سى آیت، و جمله به مکه فرود آمد، باجماع مفسّران در مکّیات شمرند. و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست.
روى ابو هریرة انّ النّبی (ص) قال: «انّ سورة من کتاب اللَّه ما هى الّا ثلاثون آیة شفعت لرجل فاخرجته یوم القیامة من النّار و ادخلته الجنّة و هی سورة تبارک».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «وددت ان تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فی قلب کلّ مؤمن».
و روى عن ابن عباس: انّ رجلا من اصحاب النّبی (ص) ذهب یضرب خباء له على قبر و هو لا یحسب انّه قبر، فسمع انسانا یقرأ تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فاتى النّبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه انّى ضربت خباء لى على قبر و انا لا اعلم انّه قبر، فاذا انسان یقرأ سورة الملک. فقال رسول اللَّه (ص): «هى المانعة، هى المخبیة تنجیه من عذاب القبر».
فی خبر آخر: «هى الواقیة من عذاب القبر».
و روى: من قرأها فی لیلة فقد اکثر و اطیب.
قوله: «تَبارَکَ» معناه: تعالى و تعظم و تمجد. و قیل: تفاعل من البرکة.
و قیل: معناه انّه الثّابت الدّائم الّذى لم یزل و لا یزال. و قیل: تعالى من جمیع البرکات منه الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ یؤتیه من یشاء و ینزعه ممّن یشاء. و قیل: یرید به النبوّة یعزّ بها من اتّبع النّبی و یذلّ بها من خالفه. وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من الانعام و الانتقام «قَدِیرٌ».
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ قال ابن عباس: یرید الموت فی الدّنیا و الحیاة فی الآخرة. قال قتادة: اذلّ اللَّه ابن آدم بالموت و جعل الدّنیا دار حیاة و دار فناء، و جعل الآخرة دار جزاء و بقاء و انّما قدم الموت لانّه الى القهر اقرب.
و قیل: قدّمه لانّه اقدم، لانّ الاشیاء فی الابتداء کانت فی حکم الموات کالنطفة و التّراب و نحوهما ثمّ اعترضت علیها الحیاة. و قال ابن عباس: خلق الموت على صورة کبش املح لا یمرّ بشی‏ء و لا یجد ریحه شی‏ء و لا یطأ على شی‏ء الّا و مات و خلق الحیاة على صورة فرس انثى و هی الّتى کان جبرئیل و الانبیاء یرکبونها «تمرّ بشی‏ء و لا یجد ریحها شی‏ء الّا حیى و هی الّتى اخذ السّامرى قبضة من اثرها فالقى على العجل فحیی.
قوله «لِیَبْلُوَکُمْ» یعنى: لیختبرکم فیها بین الحیاة الى الموت. أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا اى اسرع فی طاعة اللَّه و اورع عن محارم اللَّه و قیل: لیبلوکم ایّکم احسن اخذا من حیاته لموته و احسن اهبة فی دنیاه لآخرته.
قال النّبی (ص) لعبد اللَّه بن عمر «خذ من صحتک لسقمک، و من شبابک لهرمک، و من فراغک لشغلک، و من حیاتک لمماتک، فانّک لا تدرى ما اسمک غدا.
و سئل النّبی (ص) اىّ المؤمنین اکیس؟ قال: «اکثرهم للموت ذکرا و احسنهم له استعدادا
و قیل: یختبرهم اعلاما للملائکة حالهم لیظهر لهم شکرانهم و کفرانهم کیف یکونان عند المحنة فی الصّبر و عند النعمة فی الشّکر وَ هُوَ الْعَزِیزُ المنتقم من اعدائه «الْغَفُورُ» لاولیائه.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً بعضها فوق بعض بین کلّ سماء مسیرة خمس مائة عام و غلظ کلّ سماء خمس مائة عام. و قوله: «طِباقاً» جمع طبق، کجبل و جبال و قیل: جمع طبقة، کرحبة و رحاب. و قیل: «طِباقاً» مصدر من طابق تقول: طابق بین ثوبیه اذا لبس احدهما فوق الآخر. و هو نصب على المصدر. و قیل: صفة، و قیل: نصب لانّه مفعول ثان ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ قرا حمزة و الکسائى من تفوّت بتشدید الواو بلا الف و هما لغتان کالتّحمّل و التّحامل، و التّظهر و التظاهر، و التّفاوت و التفوّت، بعد ما بین الشّیئین فی الصّحة و فی معناه قولان: احدهما «ما تَرى‏» یا ابن آدم. فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ یعنى السّماء مِنْ تَفاوُتٍ اى خلل و اضطراب و تفرّق بل هى مستقیمة مستویة لا یفوت بعضها بعضا لقلّة استوائها. و القول الثّانی انّه عامّ فی جمیع خلق الرّحمن اى لم یفته شی‏ء اراده و لم یخرج شی‏ء عن موجب الحکمة. و قیل: «الخلق» فی الآیة مصدر و المعنى یخلق کلّ شی‏ء صغیرا و کبیرا بامر واحد لا تفاوت فی ذلک و هو قوله: «کن» و قیل: الرّؤیة فی الآیة بمعنى العلم لبعد السّماء عن الادراک بحاسّة البصر قوله: فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ اى شقوق و صدوع.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ اى اعد النّظر ثانیا کَرَّتَیْنِ اى مرّتین یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ اى یرجع الیک البصر ایّها المخاطب خاسِئاً اى خاشعا صاغرا ذلیلا کذلّة من طلب شیئا فاخطاه وَ هُوَ حَسِیرٌ اى معى کلیل لم یدرک ما طلب اى اعیا من قبل ان یرى فی السّماء خللا. روى عن کعب قال السّماء الدّنیا موج مکفوف و الثّانیة مرمرة بیضاء و الثّالثة حدید، و الرّابعة صفراء و قال نحاس: و الخامسة فضّة، و السّادسة ذهب، و السّابعة یاقوتة حمراء و بین السّابعة الى الحجب بحار من نور.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب، و هى کبار النّجوم سمّیت مصابیح لاضاءتها. و المصباح، السّراج لاضاءته. وَ جَعَلْناها اى بعضها.
رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ اى رمیا لهم اذا استمعوا الى السماء. قال قتاده خلق اللَّه النّجوم لثلاثة اشیاء زینة للسّماء و رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ و لیهتدى بها فی ظلمات البرّ و البحر فمن اوّلها على غیر ذلک فقد قال رایه و اخطا حظّه. قال الضّحاک: الکواکب الّتى ترى لا یرجم بها و الّتى ترجم بها الشّیاطین لا تریها النّاس و قال ابو على الکواکب انفسها لا ترجم لانّ الکواکب ثوابتة لا تزول عن السماء و لا تفقد انّما ینفصل عنها شهاب یحرق. وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ اى هیّأنا لهم فی الآخرة. عَذابَ السَّعِیرِ و هى النّار الموقدة المشعلة، و یقال: سعرت النّار فتسعّرت اذا قویتها و قیل السّعیر بیت للشّیاطین فی جهنّم هو اسمه.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اى و اعتدنا للّذین کفروا بربّهم. عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ.
إِذا أُلْقُوا فِیها اى القى الکفّار فی النّار سَمِعُوا لَها شَهِیقاً و هو صوت فظیع منکر کشهیق الحمار و هو اوّل صوته و قد یسمع للنّار صوت منکر اذا اشتدّ لهبها کانّها تطلب الوقود. وَ هِیَ تَفُورُ اى ترتفع بالغلیان لشدّه توقّدها اى تغلى بهم کغلى المرجل.
تَکادُ تَمَیَّزُ اى تنقطع ینفصل بعضها من بعض من شدّة غیظها على الکفّار کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها و هم الملائکة الموکّلون بها، أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ الم یأتکم رسول من قبل اللَّه فی الدّنیا یندرکم.
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا
روى ابو هریرة عن النّبی (ص): انّه قال: انا «النّذیر و الموت المغیر و السّاعة الموعد».
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ اى من نبوّة و کتاب و حکم فیقول الخزنة لهم. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ اى ما انتم الیوم الّا فی ضلال کبیر، کنتم علیه فی الدّنیا و یجوز ان یکون هذا من کلام القوم، اى و قلنا للرّسل: ما أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ و بعد من الصّواب.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اى قالوا و هم فی النّار، لو کنّا نسمع سمع من یعى و یتفکّر أَوْ نَعْقِلُ عقل من یمیّز و ینظر، و قیل: لو کنّا نسمع الهدى فی الدّنیا او نعقل معانى کلام اللَّه و ما کان یدعونا الیه الرّسل ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ اى فی جملة اهل النّار.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ اقرّوا بکفرهم. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ اى بعدا لهم. قرأ ابو جعفر و الکسائى «فَسُحْقاً» بضمّ الحاء و الباقون بسکونها و هما لغتان، مثل الرّعب و الرّعب و السّحت و السّحت. سحقا نصب على المصدر اى اسحقهم اللَّه سحقا، اى باعدهم من رحمته مباعدة و قیل: السّحق واد فی جهنّم.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ اى یخافونه و لم یروه و قیل: یخافون اللَّه و یترکون معصیته حیث لا یراهم احد من النّاس لانّ ذلک اذلّ على الاخلاص و ابعد من النّفاق. و قیل: یخشون ربّهم قبل المصیر الیه. لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ ثواب جزیل لطاعاتهم.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ اى. أخفوا کلامکم او اعلنوه فهما سواء عند اللَّه إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ قال ابن عباس نزلت فی المشرکین کانوا ینالون من رسول اللَّه (ص) فیخبره جبرئیل بما قالوا و نالوا منه فقال بعضهم لبعض.
اسرّوا قولکم کى لا یسمع اله محمد فقال تعالى: قل لهم: أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ فانّ اللَّه لا یخفى علیه خافیة. و هذا امر تهدید کما قال: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ».
ثمّ قال: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ اى الا یعلم السّرّ من خلق السّرّ. الا یعلم ما فی الصّدور، من خلق الصّدور؟ الا یعلم من خلق الاشیاء ما فی صدور عباده؟ ففى هذه الوجوه من فی موضع الرّفع و هو اسم للخالق و یجوز ان یکون من اسما للمخلوق و یکون فی موضع النّصب و المعنى الا یعلم اللَّه من خلقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ العالم بدقائق الاشیاء و بواطنها و یجوز ان یکون العلم من صفة المخلوق، و المعنى: الا یعلم هذا الکافرین من الّذى خلقه، الا یعلم اللَّه الّذى هو خالقه. وَ هُوَ اللَّطِیفُ الّذى الطف لهم فی تدبیره و احسن الیهم فی انعامه. «الْخَبِیرُ» بهم و باعمالهم.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا لیّنة سهلة یسهل لکم السّلوک فیها.
و قیل: لیّنها بالجبال حتّى تستقرّ و لا تزول باهلها، و قیل: جعلها ذلولا، اى سهلا سعیکم علیها بحیث لا یمتنع المشى فیها بالحزونة. فَامْشُوا فِی مَناکِبِها اى فی جوانبها. و قیل: فی فجاجها و اطرافها و قیل: فی جبالها. قال الزّجاج: و هذا اشبه لانّ معناه سهل لکم السّبیل فی جبالها فهو ابلغ فی الذلل هذا امر اباحه، ذکره على سبیل الامتنان بتسهیله علیهم. وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ اى ممّا هیّاه لقوتکم و غذائکم ما اذن لکم فی تناوله و احلّه لکم دون ما نهاکم عنه و حرّمه علیکم.
وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ اى البعث من قبورکم ثمّ خوّف الکفّار. فقال: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ قال ابن عباس اى عذاب من السّماء ان عصیتموه أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ یعنى: ان یغور بکم فی الارض فَإِذا هِیَ اى الارض.
«تمور» اى تتحرّک و تدور. و ذلک انّ اللَّه یحرّک الارض عند الخسف بهم حتّى یلقیهم الى اسفل و الارض تعلو علیهم و تمور فوقهم، تقول: مار یمور اذا جاء و ذهب.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً اى ریحا ذات حجارة. و قیل الحاصب: مطر فیه حصباء کما فعل باصحاب لوط و قیل: سحاب فیه حجارة، و الحاصب و الحصباء واحد. «فَسَتَعْلَمُونَ» فى الآخرة و عند الموت «کَیْفَ نَذِیرِ» ى، اى أ نداری اذا عاینتم العذاب. و قیل: فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ ى اى رسولى. قال ابن عباس: ستعلمون انّ محمدا کان لکم نذیرا.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى: کفّار الامم الماضیه. فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ ى، اى انکارى. اذا اهلکتهم اثبت بعض القرّاء الیاء فی هذا الحروف و اخواتها على الاصل و حذفها بعضهم على الخطّ.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ یصففن اجنحتهنّ اذا طرن فی الهواء، اى یبسطن کالحداء و النّسر. «وَ یَقْبِضْنَ» یعنى اجنحتهنّ یضربن بها جنوبهنّ کالحمام.
و قیل: یصففن احیانا و یقبضن احیانا. و قیل فی الهواء طیور لا یقعن بالارض ابدا طعامها النّمل و البعوض اذا طرن فی الهواء بضن على اذنابهنّ و اجنحتهنّ. حکاه ابن هیصم «ما یُمْسِکُهُنَّ» فی الجوّ «إِلَّا الرَّحْمنُ» بقدرته انّه جلّ جلاله عمّت رحمته الخلیقة کلّها إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ عالم بمصلحة کلّ شی‏ء. بیّن لهم فی هذه الآیة ما یدلّهم على توحیده من تسخیر الطّیر فی جو السّماء.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ اعوان لکم یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ و یدفعون عنکم عذاب اللَّه فامنتم عذابه بسببه، و قیل: معناه هل شی‏ء من اصنامکم یدفع عنکم عذاب اللَّه. إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ اى ما الکافرون الا مغترّون بغرور الشّیطان غیر متمسّکین بحجّة و برهان.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یطعمکم و یسقیکم و یعطیکم منافع الدّنیا.
إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ یعنى: ان امسک اللَّه المطر او مسک جمیع اسباب الرّزق، و قیل معناه: من الّذى یوسّع علیکم نعمکم ان ضیّق علیکم فیعاقبکم بالجدب و القحط «بَلْ لَجُّوا» اى تمادّوا. «فِی عُتُوٍّ» اى استکبار عن الحقّ و عن الدّاعى الیه «وَ نُفُورٍ» عن قبول الحقّ فیفرّون منه ثمّ ضرب مثلا فقال: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ معناه: أ فمن یمشى مطرقا لا یلتفت الى الطّریق و اختلافها ارشد ام الّذى یرفع رأسه ینظر الى الجادة و هذا مثل ضربه اللَّه للکافر و المؤمن، فالکافر یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ راکبا رأسه فی الضّلالة و الجهالة اعمى العین و القلب لا یبصر یمینا و شمالا.
قال قتادة اکبّ على المعاصى فی الدّنیا فحشره اللَّه على وجهه یوم القیامة و ذلک قوله تعالى وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ و المؤمن یمشى سویّا معتدلا یبصر الطّریق و هو عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دین قیّم و هو الاسلام، قیل: نزلت فی عمّار بن یاسر و ابى جهل و قوله: مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ فعل غریب لانّ اکثر اللّغة فی التّعدّی و اللّزوم ان یکون افعلته نفعل و هذا على ضدّه یقال: کببت فلانا على وجهه فاکبّ.
قال اللَّه تعالى: فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و قال النّبی (ص): «و هل یکبّ النّاس على مناخرهم فی النّار الّا حصاید السنتهم»
و نظیره فی الکلام قولهم قشعت الرّیح السّحاب فاقشع.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ اى خلقکم. ابتداء وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ خصّ هذه الثّلاثة بالذّکر لانّ العلوم و المعارف بها تحصل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى تشکرون شکرا قلیلا و ما زیادة، و قیل: اقلّکم الّذى یشکر للَّه سبحانه.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ خلقکم فیها صغارا. وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ اى الى اللَّه تجمعون و تساقون یوم البعث فیجزیکم باعمالکم بیّن لهم الآیات الّتى تدلّهم علیه و توصلهم الى معرفته.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ اى ما وعد و امن الخسف و الحاصب و قیل: البعث و النّشور. إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی هذا الوعد.
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ علم القیامة و علم نزول العذاب عند اللَّه، لم یطلع علیه بشر. وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ، اى رسول مخوّف ابین لکم وحى اللَّه الىّ و لا اعلم وقت الحشر.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً اى عاینوا عذاب اللَّه قریبا کقوله: وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ. و الزّلفة: القربة و کذلک الزّلفى. سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا اى ساء اصحاب الوجوه ما عاینوا من العذاب فذکر الوجوه و اراد اصحابها یقال: سؤته فسى‏ء اى حزنته فحزن، کما تقول: سررته فسرّ، و قیل: معناه اسودّت و علتها الکابة و القترة و المعنى: قبحت وجوههم بالسّواد و هذا فی القیامة، و قیل: کان یوم بدن نظیره قوله: تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وجوه علیها غبرة ترهقها قترة. «و قیل» اى قال الخزنة لهم: «هذا» العذاب الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ اى هذا الّذى کنتم من اجله تدّعون الأباطیل و تقولون: «لا بعث و لا نشر» و قرأ یعقوب: «تدعون» بالتّخفیف، و المعنى: هذا الّذى کنتم به تستعجلون و تدعون اللَّه بقولکم: اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارة من السّماء، و قیل: تدّعون تفتعلون من الدّعاء، یقال: دعا و ادّعا بمعنى واحد، و قیل: معنى الآیة: فلمّا راوا الوعد بالحشر و النّشر و سوء العذاب حقّا.
و راوا النّبی (ص) شافعا لامّته مخلصا لهم من التّبعات على ما ذکره اللَّه و وعد به سیئت وجوههم.
قوله: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ اى قل یا محمد لمشرکى مکة الّذین یتمنّون هلاکک أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ من المؤمنین «أَوْ رَحِمَنا» فابقینا و اخّر آجالنا «فَمَنْ یُجِیرُ» کم مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ من یمنعکم من بأسه و اىّ نفع لکم فی هلاکنا، و هذا جواب لقولهم نتربّص به ریب المنون و ان امر محمد لا یتمّ و لا یبقى، و قیل: معناه لا تتمنّوا موتى فانّه لا ینفعکم و تمنّوا ما یجیرکم من عذاب اللَّه فانّ ذلک انفع لکم، و قیل: معناه نحن مع ایماننا خائفون ان یهلکنا بذنوبنا لانّ حکمه نافذ فینا فمن یمنعکم من عذابه و انتم کافرون.
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ الذی نعبده آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فوّضنا الیه امورنا فَسَتَعْلَمُونَ غدا مَنْ هُوَ الیوم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ حین لا ینفعکم العلم شیئا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اى غائرا ذاهبا فی الارض لا تناله الا یدى و الدّلاء. قال: الکلبى و مقاتل یعنى. ماء زمزم. فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ ظاهر جار تراه العین و تناله الدّلاء ذکرهم عظیم نعمته علیهم باظهار المیاه لهم على وجه الارض و انّه لو جعلها غائرة لم یمکنهم التّوصّل الیها و لکان فیه هلاکهم و اللَّه اعلم.