عبارات مورد جستجو در ۴۵۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» بدیشان پاسخ ده بهر چه آن نیکوتر، «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (۹۶) ما دانائیم بآنچه ایشان گویند.
«وَ قُلْ رَبِّ» و بگوى خداوند من، «أَعُوذُ بِکَ» فریاد خواهم بتو.
«مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (۹۷) از بد در انداختن دیوان.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» (۹۸) و فریاد خواهم بتو خداوند من که هیچ با من باشند.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تا آن گه که مرگ بیکى آید از ایشان، «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» (۹۹) گوید خداوند من مرا باز گذارید.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» تا مگر که من کردار نیک کنم، «فِیما تَرَکْتُ» از آن کردارهاى نیک که نکرده‏ام و بگذاشته‏ام، «کَلَّا» بودن این را روى نیست، «إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» براستى که آن سخنى است که او میخواهد گفت.
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» و پیش ایشان با گور است و درنک در آن، «إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (۱۰۰) تا آن روز که ایشان را بر انگیزانند.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» آن گه که در صور دمند، «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» میان خلق آن روز هیچ نژاد نه «وَ لا یَتَساءَلُونَ» (۱۰۱) و نه یکدیگر را پرسند هیچ.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» هر کرا گران آید ترازوى وى «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۱۰۲) ایشان آنند که جاوید پیروز آمدگانند.
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» و هر کرا سبک آید ترازوى او «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» ایشان آنند که از خویشتن درماندند، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (۱۰۳) در دوزخند جاویدان.
«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» و افروزد آتش رویهاى ایشان را، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» (۱۰۴) و ایشان در آن تباه رویانند.
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ» ایشان را گویند نه سخنان و پیغامهاى من بر شما میخواندند؟ «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» (۱۰۵) و شما آن را بدروغ مى‏داشتید.
«قالُوا رَبَّنا» گویند خداوند ما، «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» زور کرد بر ما بیش شد بدبخت بودن ما، «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» (۱۰۶) و قومى بودیم گمراهان‏ «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» خداوند ما بیرون آر ما را از ایدر «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (۱۰۷) اگر باز گردیم ستمکار مائیم، «قالَ اخْسَؤُا فِیها» گوید دور شوید و خاموش درین سراى، «وَ لا تُکَلِّمُونِ» (۱۰۸) هیچ سخن مگویید با من.
«إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی» که گروهى بودند از رهیگان من»، «یَقُولُونَ رَبَّنا» میگفتند خداوند ما، «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» بگرویدیم بیامرز ما را و ببخشاى ما را، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۰۹) که تو بهتر بخشایندگانى.
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» پس شما ایشان را افسوس گرفتید، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تا فراموش کردند بر شما یاد من، «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» (۱۱۰) و شما ازیشان مى‏خندیدید «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» امروز من ایشان را پاداش دادم بپاداش آنکه صبر مى‏کردند، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» (۱۱۱) ایشان امروز رستگارانند.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» گوید ایشان را این بودن شما در دنیا خود چند بود؟ «عَدَدَ سِنِینَ» (۱۱۲) بر شمار سالها؟
«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» گویند روزى یا بعض روزى، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» (۱۱۳) از فریشتگان پرس که شمار گیران تواند.
«قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» گوید آنچه بودید جز اندکى نبودید، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۱۱۴) چون نیک بودى شما را اگر شمار دانستید.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» مى‏پنداشتید که ما شما را ببازیگرى آفریدیم، «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (۱۱۵) مى‏پنداشتید که شما با ما نخواهید آمد.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» چون برترست اللَّه آن خداى که پادشاه است براستى و سزا، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» نیست خدایى جز زو، «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (۱۱۶) خداوند عرش کریم بزرگوار نیکو.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و هر که خداى دیگر خواند با اللَّه، «لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» که در آن او را نه عذرست و نه حجت، «فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» شمار او بنزدیک خداوند او، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»(۱۱۷) که ناگرویدگان هرگز نیک نیابند. «وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ» و بگوى خداوند من بیامرز، «وَ ارْحَمْ» و ببخشاى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۱۸) و تو بهتر بخشایندگانى.
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» اى ادفع بالخصلة الّتى هى احسن الخصال و هى الحلم و الصفح و الاغضاء عن جهلهم، و الصّبر على اذاهم، و قوله: «السَّیِّئَةَ» یعنى اذا هم ایّاک و تکذیبهم لک. نزول این آیت پیش از آن بود که فرمان آمد بقتال، رب العزّه مصطفى را بعفو و صفح فرمود گفت آن سخن بدو کرد بد ایشان را بحلم و صفح خویش دفع و بر اذى و تکذیب ایشان صبر کن، «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا»، و بر وىّ نیکو ازیشان فرا بر، پس این آیت منسوخ شد بآیت قتال. و گفته‏اند معنى آنست که عظهم برفق و لین و لا تعظهم بشدّة و عنف. اى محمد ایشان را که دعوت کنى و پند دهى برفق و لطف و آسانى دعوت کن و پند ده نه بسختى و درشتى چنان که جایى دیگر گفت: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ» الآیة. و موسى کلیم را در دعوت فرعون همین فرمود: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً»، و قیل الّتى هى احسن، لا اله الّا اللَّه، و السیئة، الشرک. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» اى یقولون من الشرک، فنجزیهم ما یستحقون.
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ» اى استجیر بک و امتنع بعزّتک، «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» قال ابن عباس: اى من نزعاتهم، و نزع الشیطان وسوسته. حتى یشغل عن امر اللَّه عز و جل. و قال مجاهد: همزات الشیاطین نفخهم و نفثهم، و اصل الهمز شدّة الدفع، یعنى دفعهم بالاغواء الى المعاصى. همزات الشیاطین آنست که بدها و معصیتها در پیش بنده افکنند و او را با معاصى دهند و بآن مشغول دارند تا از کار خدا و طاعت دارى وى باز ماند، و قال الحسن: معناه اعوذ بک من الجنون.
روى عن رجل من اهل بیت رسول اللَّه (ص) قال: قام رسول اللَّه الى صلاة اللّیل فهلّل ثلاثا فکبّر ثلاثا و قال اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم من همزه و نفثه و نفخه، قال: فسألته من الغد عن همزه، فقال: هو الموتة، قلت ما الموتة؟ قال الموتة اخذ الشیطان للانسان یشیر به الى ان یفعل فعلا یحدث عنده الجنون، و سألته عن نفثه، فقال: انه الشعر، و عن نفخه، فقال انّه الکبر.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» فى شی‏ء من امورى و انّما ذکر الحضور لانّ الشیطان اذا حضر ابن آدم یوسوسه و یجلب الیه شرّا فى دینه و دنیاه.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» اى وقت الموت و انقضاء اجله. این آیت متصلست بآیت پیش، و التقدیر: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ، و قیل بل قلوبهم فى غمرة من هذا حتى اذا جاء احدهم الموت، و قیل التأویل لا نریک ما نعدهم بل نمهلهم حتى اذا جاء احدهم الموت. کقوله عز و جل: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»، معنى آنست که یا محمّد ما تواناییم که با تو نمائیم که بایشان چه خواهد بود از عذاب لکن مى‏ننمائیم و حرمت ترا فرا مى‏گذاریم تا آن روز که مرگى آید بایشان. «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» اى اذا عاین احدهم الآخرة قبل ان یذوق الموت ادرکته النّدامة على التقصیر، و قال تحسرا على ما فاته، ربّ ارددنى الى الدّنیا. معنى آنست که چون یکى از ایشان مخائل مرگ بر وى پیدا شود و آخرت او را عیان گردد، پشیمانى بوى اندر آید و بر گذشته تحسر خورد و گوید.
خداوند من مرا با دنیا فرست تا کار نیک کنم. «ارْجِعُونِ» بلفظ جمع گفت بر عادت عرب که با یکى خطاب جمع کنند بر وجه تعظیم، چنان که ربّ العزه گفت: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و نظیر این در قرآن فراوانست و روا باشد که «ارْجِعُونِ» خطاب با فریشتگان بود که قبض روح وى مى‏کنند، یعنى که اوّل خداى را خواند و بوى استعانت کند و گوید: «رَبِّ» اى خداوند من، آن گه خطاب با فریشتگان گرداند گوید: «ارجعون الى الدنیا».
روى اذا عاین المؤمن الملائکة قالوا له نرجعک الى الدّنیا؟ فیقول الى دار الهموم و الأحزان لا بل قدما الى اللَّه، و اما الکافر فیقول رَبِّ ارْجِعُونِ.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى اقول لا اله الا اللَّه و اعمل بطاعة اللَّه، «فِیما تَرَکْتُ» من طاعة اللَّه حین کنت فى الدّنیا، «کَلَّا» کلمة ردع و زجر اى لا یرجع الیها و لا یکون ذلک، «إِنَّها» یعنى سؤاله الرجعة، «کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» و لا ینالها، و قیل «إِنَّها کَلِمَةٌ» یعنى قوله: «لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى هو شی‏ء لا حقیقة له لو ردّ، کقوله: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ». «وَ مِنْ وَرائِهِمْ» یعنى امامهم، «بَرْزَخٌ» البرزخ، الحاجز ما بین الدنیا و الآخرة، و هو المکث فى القبر، و البرزخ فى سورة الفرقان هو ما یحجز بین العذاب و الملح فى البحر، سمّاه فى موضع آخر حاجزا فى قوله: «وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً»، و فى الخبر. «انّ الوسوسة برازخ الایمان».
اى هو عارض بین الکفر و الایمان، و قیل «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» اى و من بعد موتهم حاجز بینهم و بین الرجوع الى الدّنیا الى یوم البعث.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» اختلفوا فى هذه النفخة، فقال ابن عباس: هى النفخة الاولى، نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ، و قال ابن مسعود: هى النفخة الثانیة، قال یؤخذ بید العبد او الامة یوم القیامة فینصب على رؤس الاوّلین و الآخرین ثم ینادى مناد هذا فلان بن فلان فمن کان له قبله حق فلیأت الى حقه فیفرح المرء ان یکون له الحقّ على والده او ولده او زوجته او اخیه فیأخذه منه، ثمّ قرأ ابن مسعود «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ». گفته‏اند اینجا اضمارست یعنى لا انساب بینهم تنفع. میان ایشان هیچ نسب نماند که بکار آید ایشان را و سود دارد، و بر وفق این معنى روایت کردند از حسن قال: اما و اللَّه انّ انسابهم لقائمة بینهم، بدلیل قوله: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» و لکن لا ینتفعون بها و لا یتعاطفون، و هو المقصود بالنسب فاذا ذهب ذلک صار کان الانساب قد ذهبت، و کذلک معنى‏ قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «کل سبب و نسب ینقطع الّا سببى و نسبى»
اى لا ینفع یوم القیمة سبب و لا نسب الا سببه و نسبه و هو الایمان و القرآن. و قیل یوم القیامة یوم طویل مختلف الاحایین لا یتساءلون فى حین الفزع و یتساءلون فى حین الامن، و معنى یومئذ اى فى ذلک الوقت. قال الزّجاج: انّ یوم القیامة مقداره خمسون الف سنة، و فیه ازمنة و احوال، و انّما قیل یومئذ کما تقول نحن الیوم نفعل کذا و کذا، لیس ترید به یومک، انّما ترید نحن فى هذا الزّمان فیوم یقع للقطعة من الزمان، معنى آیت آنست که روز رستاخیز چون در صور دمند بوقت هیبت و سیاست و هنگام فزع، میان خلق هیچ نسب نماند که ایشان را بکار آید و هیچ با یکدیگر تفاخر در نسب نکنند چنان که در دنیا مى‏کردند و هیچ از احوال یکدیگر نپرسند چنان که در دنیا مى‏پرسیدند، هر کس بخود درمانده و بخود مشغول گشته.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» فى الکلام اختصار، یعنى موازین عمله الصالح، و انّما خرج الموازین جمعا لانّ من ارید به الجماعة و لهذا قال تعالى: «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» من العمل الصّالح، «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ».
غبنوا انفسهم باهلاکهم ایّاها، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» دائمون باقون لا یموتون «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» تلفح و تنفح فى معنى واحد الّا انّ اللفح اعظم تأثیرا، و المعنى یأخذ لهب النّار وجوههم بشدة، و قیل تأکل وجوههم النّار، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» اى عابسون کقوله: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» اى عابسة، قال الزّجاج الکالح الّذى قد تشمرت شفته عن اسنانه فبرزت، و سئل ابن مسعود عن معنى الآیة او ما رأیت الرأس المشوى کیف تقلص شفتاه و خرج انیابه‏ روى ابو سعید الخدرى عن النبىّ (ص) فى قوله: «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» قال: «تشویه النّار فتقلص شفته العلیا حتى تبلغ وسط رأسه و تسترخى شفته السفلى حتى تبلغ سرته»
و فى روایة اخرى قال (ص): «تلفحهم النّار لفحة فتسیل لحومهم على اعقابهم».
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی» القول فیه مضمر اى یقال لهم الم تکن آیاتى، یعنى القرآن، «تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ»، و قیل الم تکن رسلى یقرءون علیکم کتبى، و یسمعکم آیاتى الّتى فیها و عدى و وعیدى. «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» اى بما اخبرتکم فیها، «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا». اى سبقت علینا، «شِقْوَتُنا» و فى الحدیث، «ان رحمتى غلبت غضبى»
اى سبقت غضبى، قرأ حمزة و الکسائى، شقاوتنا بالالف و فتح الشین، و قرأ الآخرون شقوتنا بکسر الشین من غیر الف، و هما لغتان، یقال شقى یشقى شقاوة على فعالة کالسعادة، و شقوة على فعلة کالرّدة و الفتنة. یقال الشقاوة المضرّة اللاحقة فى العاقبة، و السعادة المنفعة اللاحقة فى العاقبة. «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» عن الحقّ فى الدّنیا لاجل ما کتب علینا من الشقاء، اقرّوا على انفسهم بالضّلال.
«رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» اى من النّار بفضلک، «فَإِنْ عُدْنا» الى شرکنا و الى ما تکره، «فَإِنَّا ظالِمُونَ».
«قالَ اخْسَؤُا» اى ابعدوا، «فیها» کما یقال للکلب اذا طرد اخسأ، و قیل معناه انطردوا فیها انطراد الکلاب، و ابعدوا فیها بعد الکلاب «وَ لا تُکَلِّمُونِ» فى رفع العذاب فانّى لا ارفعه عنکم و لا اخرجکم منها، فعند ذلک ایس الکفّار من الفرج.
مفسّران گفتند آخرتر سخنى که دوزخیان گویند اینست که: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» و پس از هزار سال ایشان را جواب دهند که: «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» پس از آن هیچ سخن نگویند که کسى فهم کند مگر شهیق و زفیر بانگى همى کنند چون بانگ خر، و عن ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «یلقى على اهل النّار الجوع فیعدل ما هم فیه من العذاب فیستغیثون بالطعام فیؤتون بطعام ذا غصّة فیذکرون انّهم کانوا یستغیثون فى الدّنیا بالشراب فیؤتون بالحمیم فى کلالیب من نار فاذا ادنیت من وجوههم قشرت وجوههم فاذا دخلت بطونهم قطعت ما فى بطونهم فیستغیثون عند ذلک، فیقال لهم او لم تک تأتیکم رسلکم بالبیّنات؟ فیقولون بلى، فیقال لهم فادعوا و ما دعاء الکافرین الّا فى ضلال، فیقولون ادعوا لنا مالکا فیقولون یا مالک لیقض علینا ربّک، قال انکم ماکثون، فیقولون: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ. قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» «إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی»، هذا تعلیل لاستحقاق العذاب یعنى طائفة من عبادى هذه صفتهم یرید به الانبیاء و المرسلین، قال الربیع: هم اصحاب الصّفة، و قیل هم اصحاب رسول اللَّه (ص)، «یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ».
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا». قرأ اهل المدینة و حمزة و الکسائى سخریا بضم السّین هاهنا و فى سورة ص. و قرأ الباقون بکسرهما و اتفقوا على الضمّ فى سورة الزخرف، قال الخلیل هما لغتان کقولهم بحر لجى و لجى، و کوکب درى و درى و قال الکسائى و الفراء: الکسر بمعنى الاستهزاء بالقول و الضمّ بمعنى التسخیر و الاستبعاد بالفعل و اتفقوا فى سورة الزخرف على الضمّ لانّه بمعنى التسخیر، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تأویله انساکم شؤم اذا کم ایّاهم ذکرى، یعنى کانوا سبب النسیان و کنتم منهم تضحکون کقوله: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ». مقاتل گفت: این در شأن کفار قریش فرو آمد که بفقراء صحابه بر مى‏گذشتند بلال و عمار و خباب و صهیب و غیر ایشان و بایشان استهزاء مى‏کردند و ناسزا مى‏گفتند ربّ العزه گفت: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» اى جازیتهم الیوم بما یستحقون من الثواب لصبرهم على اذا کم و قیامهم على طاعتى، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ». قرأ حمزة و الکسائى انّهم بکسر الالف على الاستیناف، و قرأ الآخرون بفتحها فتکون فى موضع المفعول الثانى، و المفعول الاوّل هم من جزیتهم لانّ جزى یتعدى الى مفعولین، و التقدیر جزیتهم الیوم بصبرهم الفوز بالجنّة کقوله: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» و یجوز ان یکون على اضمار اللّام و التقدیر، جزیتهم لانّهم هم الفائزون.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ» قرأ، حمزة و الکسائى، قل کم لبثتم على الامر، و کذلک قل ان لبثتم و المعنى، قولوا ایّها الکافرون، فاخرج الکلام مخرج الواحد، و المراد منه الجماعة اذ کان معناه مفهوما، و یجوز ان یکون المعنى یا من یسأل عن بعثهم قل لهم کم لبثتم، و هو على خطاب من یأمره اللَّه تعالى بسؤالهم و قرأ ابن کثیر قل کم لبثتم بغیر الالف على الامر، قال: ان لبثتم بالالف على الخبر لانّه جواب، و قرأ الباقون، قال کم لبثتم، قال ان لبثتم على الخبر فى الحرفین و الوجه انّه على الاخبار عن السائل فى الکلامین کلیهما، اى قال اللَّه عزّ و جل للکفار یوم البعث: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» اى فى الدّنیا و فى القبور، «عَدَدَ سِنِینَ، قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» نسوا مدّة لبثهم فى الدّنیا لعظم ما هم بصدره من العذاب، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اى الملائکة الّذین یحفظون اعمال بنى آدم و یحصونها علیهم. این خطاب با منکران بعث فردا که رب العزّة جلّ جلاله ایشان را بر انگیزاند و قیامت را معاینه ببینند ایشان را سؤال توبیخ کنند بآنچه دنیاء اندک فانى بر آخرت باقى اختیار کردند گوید: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ»؟ قومى جواب دهند که: «لَبِثْنا یَوْماً» قومى، دیگر جواب دهند که: «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ»، قومى دیگر گویند: «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اللَّه، تعالى گوید: «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» اى ما لبثتم فى الدنیا الا قلیلا، سمّاه قلیلا لانّ الواحد و ان طال مکثه فى الدّنیا فانّه یکون قلیلا فى جنب ما یلبث فى الآخرة، لانّ لبثه فى الدّنیا و فى القبر متناه، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» قصر اعمارکم فى الدّنیا و طول مکثکم فى العذاب لما اشتغلتم بالکفر و المعاصى.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» اى لعبا و باطلا لا لحکمة من ثواب المطیع و عقاب العاصى، و هو مصدر فى موضع الحال اى عابثین، و قیل نصب مفعول له اى للعبث، و المعنى، أ فحسبتم انما خلقناکم للعبث تلعبون و تأکلون و تشربون‏
و تفعلون ما تریدون ثم لا تموتون للحساب و الجزاء، بیّن اللَّه تعالى انّه لو خلقهم لهذه الاشیاء لکان ذلک عبثا.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» من ان یخلق الخلق للعبث و الباطل. نظیره قوله تعالى: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» لم یخلقهم للعبث، و انّما خلقهم للعبادة و اقامة او امر اللَّه عزّ و جل، یقول اللَّه تعالى: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». و سئل بعض العلماء لم خلق اللَّه الخلق؟ فقال: لیعبدوه فانّه یحبّ عبادة العابدین و یثیبهم على قدر افضاله لا على قدر افعالهم، و ان کان غنیا عن عبادة خلقه و لیظهر احسانه لانّه محسن فاوجدهم لیحسن الیهم و یتفضّل علیهم فعامل بعضا بالعدل و بعضا بالفضل و خلق المؤمنین خاصة للرحمة، قال اللَّه تعالى: «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»، و قال تعالى: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» و لذلک خلقهم، و قال امیر المؤمنین على (ع) فى خطبته: أ فحسبتم انّ الموت لا یعمکم و القبر لا یضمکم و القیامة لا تجمعکم و الربّ لا یقضى بینکم‏، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»، و عن عبد اللَّه بن مسعود انه مرّ بمصاب مبتلى فقرأ فى اذنه «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» حتى ختم السورة فبوأ فقال له رسول اللَّه (ص) ما ذا قرأت فى اذنه؟ فاخبره، فقال: و الّذى نفسى بیده و لو انّ رجلا موقنا قرأها على جبل لزال.
و عن الاوزاعى قال: بلغنى انّ فى السماء الدّنیا ملکا ینادى کلّ یوم: الا لیت الخلق لم یخلقوا و یا لیتهم اذ خلقوا عرفوا ما خلقوا له و جلسوا فذکروا ما عملوا. ثم نزه اللَّه نفسه عمّا وصفه به المشرکون من اتخاذ الاولاد فقال جلّ ذکره: «فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» الّذى لا یزول ملکه و لا یفنى سلطانه الحقّ بنعوت جلاله متوحد، فى عز آزاله و علوّ اوصافه متفرد، فذاته حق و و صفاته حقّ و قوله صدق، و لا یتوجه لمخلوق علیه حق، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» یعنى السریر الحسن المرتفع، قیل کرمه عظمته و جلالته و ارتفاعه و امتناعه من ان یملکه غیره، و قیل کرمه رفع اللَّه ایّاه على اعناق الملائکة و کواهلهم و حفوف الملائکة به، و الکریم فى لغة الرعب الحسن السهل المنال.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» لا حجّة و لا بیّنة له لانّه لا حجّة فى دعوى الشرک، «فَإِنَّما حِسابُهُ» اى جزاؤه عند ربّه یجازیه بعمله کما قال: «إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» اى جزاهم، و قال فى الشعراء: «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّی» اى ما جزاؤهم الّا على ربّى. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» لا سعد الجاحدون المکذّبون. قال الحسین بن الفضل: اثبت اللَّه الفلاح فى اول سورة للمؤمنین فقال تعالى. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و نفاه فى آخرها عن الکافرین. فقال: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» و «قل» یا محمد، «رَبِّ اغْفِرْ» اى ذنوبى، «وَ ارْحَمْ» اى تضرّعى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» لا یرحم احد رحمتک، قیل، اذا رحم عبدا لم یوبخه على ذنبه، و هذا الدّعاء معطوف على ما علّمه من الدعاء قبله فى قوله: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ».
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۴ - النوبة الثالثة
قوله: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» خداوند کریم کردگار نامدار حکیم جل جلاله و تقدست اسماؤه درین آیت مصطفى را مى‏فرماید بمکارم اخلاق و محاسن عادات، روى تازه و سخنى چرب و دلى نرم و خلقى خوش بدکاران را عفو کردن، و عیب معیوبان پوشیدن، و بجاى بدى نیکى کردن. بزبان طریقت احسن درین موضع آنست که دلى فتوى دهد باملاء حق، و سیئة آنست که نفس فرماید بهواى خود، گفتند اى سید فرموده نفس را بنموده حق دفع کن «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» سید صلوات اللَّه علیه پیوسته گفتى: «ربنا لا تکلنا الى انفسنا طرفة عین و لا اقل من ذلک»، بار خدایا این پرده نفس ما از پیش دل ما بردار تا این مرغ دل یک ره ازین قفص نفس خلاص یابد. و بر هواء رضاء مولى پرواز کند، بار خدایا این بار نفس بار خودى است بار خودى از ما فرو نه تا از خود برهیم و با تو پردازیم. اى جوانمرد نگر تا نگویى که نفس مبارک او صلوات اللَّه علیه همچون نفس دیگران بوده که اگر یک ذرّه از تابش نفس او بر جان و دل صدیقان عالم تافتى همه در عالم قدس و ریاض انس روان گشتندى و بمقعد صدق فرو آمدندى با این همه مى‏گوید: خداوند این حجاب راه حقیقت ماست از راه ما بردار، فرمان آمد که اى محمد ناخواسته خود در کنار تو نهادیم: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ»، اى محمد آن بار تویى از تو فرو نهادیم، ارادت ما کار تو ساخت، عنایت ما چراغ تو بیفروخت، تو نه بخود آمدى و نه براى خود آمدى، نه بخود آمدى که ترا آوردیم «أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ». نه براى خود آمدى که رحمت جهانیان را آمدى. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ».
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ»
قال النبى (ص): «من استعاذ باللّه فقد اتکأ على متکإ «عظیم».
و قال (ص): «اغلقوا ابواب المعاصى بالاستعاذة و افتحوا ابواب الطاعات بالتسمیة».
مفهوم خبر آنست که بنده معصیت که میکند بتهییج شیطان میکند و یارى دادن وى، چون کلمه استعاذت بگوید شیطان از وى رمیده گردد و در معاصى بر وى بسته شود، و بنده طاعت که مى‏آرد بتوفیق و معونت اللَّه تعالى مى‏آرد چون نام اللَّه گوید مدد عنایت در پیوندد و در طاعت بر وى گشاده گردد، پس مى‏دان که اعوذ باللّه گفتن سبب رستگارى بنده است از آتش سوزان، و بسم اللَّه گفتن سبب رسیدن وى ببهشت جاویدان.
روزى آن مطرود درگاه، ابلیس مهجور بر مصطفى آشکارا گشت، رسول گفت یا ابلیس کم اعداؤک من امتى؟
از امت من چند کس دشمن تواند؟ گفت یا رسول اللَّه پانزده کس: امام عادل، توانگر متواضع، بازرگان راستگوى، عالم خاشع، مؤمن ناصح، تائب که بر توبه بایستد، مؤمن که رحیم دل بود، پارسا که از حرام بپرهیزد، بنده‏اى که پیوسته بر طهارت بود، مالدارى که زکاة از مال بیرون کند و بدهد، جوانمردى که دست سخاوت گشاده دارد، درویش نوازى که پیوسته صدقه دهد، متعبّدى که قرآن داند و خواند، متهجدى که همه شب نماز کند و خدا را یاد کند. گفت یا ابلیس کم احبّاؤک من امّتى؟
از امّت من چند کس دوست تواند گفت ده کس، یا رسول اللَّه اول سلطان جائر دوم بازرگان خائن، سوم توانگر متکبر، چهارم خمر خوار، پنجم زناکار، ششم ربا خوار، هفتم مرد قتّال، هشتم هر که مال یتیم خورد و باک ندارد نهم او که دارد مال و زکاة بندهد، دهم آنکه امل دراز دارد و هیچ از مرگ یاد نکند.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» مرگ دواست مرگ کرامت و مرگ اهانت، مرگ کرامت مؤمنانراست و مرگ اهانت کافران را، مؤمنانرا بدر مرگ گوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً». کافران را گویند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ». مؤمنانرا فریشته رحمت آید با صد هزار روح و راحت و بشرى و کرامت که: «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»، کافران را فریشته عذاب آید با سیاط سیاست و عمود آتش «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ»، اگر کسى گوید مؤمن با آن همه کرامت و رفعت و اظهار منزلت بدر مرگ از چه کراهیت دارد مرگ را؟ جواب آنست که کراهیت وى نه از مرک است که از فوت لذت خدمت حقّ است، و بر مؤمنان هیچ کرامت و نعمت چون خدمت و ذکر حق نیست، پیغامبرى از پیغامبران خداى تعالى بوقت مرک مى‏گریست، وحى آمد بوى که از مرگ مى‏نالى و مرک مى‏نخواهى.؟ گفت‏ لا یا ربّ، و لکن غیرة على من یذکرک بعدى و لست اقدر على ذلک.
و گفته‏اند نفس مؤمن را روزگارى با روح مخالطت افتاده و بوى استیناس گرفته بوقت مرگ آن کراهیت نفس را بود بر فراق روح، نه روح را بود بر فراق نفس، ازین لطیف‏تر گفته‏اند نفس که مى‏نالد نه از مرگ مى‏نالد بلکه وى را بر روح غیرت مى‏آید که نقدى بسر مشرب وصل میشود، شب فراقش بآخر رسیده و صبح وصال دمیده، و سوز عشق را مرهم دیده، و نفس را وقتى با خاک مى‏دهند که: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ».
قوله: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»، ابو بکر واسطى این آیت بر خواند و گفت: اظهر الالوان و خلق الخلق لیظهر وجوده فلو لم یخلق لما عرف انّه موجود و لیظهر کمال علمه و قدرته بظهور افعاله المتقنة المحکمة و لیظهر آیات الولایة على الاولیاء و آیات الشقاوة على الاشقیاء. گفت خداوند ذو الجلال قادر بر کمال بجلال و عزت خویش و کمال قدرت خویش کاینات و محدثات در وجود آورد تا هستى وى بدانند و خداوندى وى بشناسند، و از صنع وى بکمال علم و قدرت وى دلیل گیرند، و چنان که علم وى بایشان رفته نشان دوستى بر دوستان پیدا کرده و رقم دشمنى بر دشمنان کشیده ایشان را از کتم عدم در وجود آورد بر وفق علم خویش که وى در ازل دانست که خلق را آفریند خواست که خلق وى با وفق علم وى برابر آید. داود پیغامبر در مناجات خویش گفت: الهى جلال لم یزل منعوت بنعت کمال‏ موصوف بصفت استغناء از همه مستغنى و بنعت خود باقى، نه ترا بکس حاجت و نه ترا از کسى یارى و معونت، این خلق چرا آفریدى؟ و در وجود ایشان حکمت چیست؟ جواب آمد که یا داود «کنت کنزا مخفیّا فاجبت ان اعرف».
گنجى بودم نهان، کس مرا ندانسته و نشناخته خواستم که مرا بدانند و دوست داشتم که مرا بشناسند احببت ان اعرف اشارتست که بناء معرفت بر محبت است هر جا که محبتست معرفتست، و هر جا که محبت نیست معرفت نیست، بزرگان دین و طریقت گفته‏اند: لا یعرفه الّا من تعرّف الیه و لا یوحّده الا من توحّد له، و لا یصفه الا من تجلى لسرّه. نشناسد او را مگر کسى که حق جل جلاله خود را باو یکتا نماید، و او را صفت نکند مگر آن کس که حق جلّ جلاله خود را بر سرّ او پیدا کند، عبارت ترجمان سرّ است. و سرّ نظاره حق، نخست ببینند آن گه زبان از آنچه سرّ دید عبارت کند زبان نشان اهل معاملتست اما اهل حقیقت را عبارت و اشارت نیست، ایشان چنین گفته‏اند که: من عرفه لم یصفه و من وصفه لم یعرفه، هر کرا تجلّى سرّ در حقّ حقیقت حاصلست سرّ او در عین مشاهدت و جان او در بحر معاینت غرقست چون دوست حاضر بودنشان دادن از دوست ترک حرمت بود.
پیر طریقت گفت: هر کرا مشاهدت باطن درست گشت نخواهد که زبان از آن عبارت کند. یا ظاهر وى از آن با خبر شود، شبلى گفت: آن شب که حسین منصور را کشته بودند همه شب با حق مناجات داشتم تا سحرگاه، پس سر بر سجده نهادم گفتم خداوندا بنده‏اى بود از آن تو مؤمن و موحّد و معتقد در عداد اولیاء این چه بلا بود که بوى فرو آوردى و از کجا مستوجب این فتنه گشت؟ گفتا بخواب اندر شدم چنان نمودند مرا که نداء عزت بسمع من رسیدى که: هذا عبد من عبادنا اطّلعناه على سرّ من اسرارنا فافشاه فانزلنا به ما ترى. آن تره فروش است که او را بر بقله خود ندا کردن مسلم است اما جوهرى را بر جوهر شب افروزند کردن محال است.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
تَبارَکَ با برکت است الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ آن که فرو فرستاد این نامه جدا کننده عَلى‏ عَبْدِهِ بر بنده خویش، لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً (۱) تا جهانیان را آگاه کننده‏اى بود بیم نماى.
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آن خداوندى که او راست پادشاهى آسمان و زمین، وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً و هیچ فرزندى نگرفت، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ و او را هرگز در پادشاهى انباز نبود، وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ و بیافرید هر چیز را، فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (۲) آن را اندازه‏اى نهاد و هنگام.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً و خدایان گرفتند فرود ازو، لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ خدایانى که هیچ چیز نیافرینند و ایشان خود آفریده‏اند، وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً و بدست ایشان نیست گزندى و نه سودى، وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً و بدست ایشان نیست مرگى و زندگانى وَ لا نُشُوراً (۳) و نه باز انگیختن پس از مرگى.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ این نیست مگر دروغى که او نهاده وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ و یارى داده او را بر ان گروهى دیگران، فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (۴) ناگفتنى و دروغ است که آوردند.
وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ و گفتند این افسانهاى پیشینیان است، اکْتَتَبَها که نوشتن آن خواست، فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا (۵)» تا آن را بر وى خوانند بامداد و شبانگاه.
قُلْ أَنْزَلَهُ گوى فرو فرستاد این نامه را، الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آن کس که نهان داند در آسمانها و زمینها، إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۶) و اوست که همیشه آمرزگار بود و بخشاینده.
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ و گفتند چیست این فرستاده را، یَأْکُلُ الطَّعامَ که خورش میخورد، وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ و در بازارها مى‏رود، لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ چرا فریشته با او فرستاده نیست، فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (۷) تا با وى هم آگاه کننده بود و ترساننده.
أَوْ یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ، یا گنجى باو افکندندى، أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها یا او را رزى بودى که از آن مى‏خوردید، وَ قالَ الظَّالِمُونَ و گفتند آن ستمکاران: إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً (۸) پى نمى‏برید بمردى جادویى کرده با وى.
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ این شگفت نگر که چون ترا مثلها زدند، فَضَلُّوا که درماندند. فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (۹) و راه نیافتند.
تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ با برکت آن خداى که اگر خواهد، جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ ترا به دهد و کند جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ بهشتهایى که میرود زیر آن جویها وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (۱۰) و ترا کوشکها کند.
بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ که ایشان خبر رستخیز مى‏دروغ شمرند، وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (۱۱) و ساختیم ما آن کس را که دروغ شمرد خبر رستخیز آتشى سوزان.
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ که آن گه که ایشان را بیند از جایى دور، سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (۱۲) آواز آن شنوند و بانگ و زفیر.
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً و چون ایشان را در دوزخ افکنند در آن جایگاه تنک، مُقَرَّنِینَ گردن بسته، دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (۱۳)» بر خویشتن از آن جاى بزارند.
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً امروز بر خویشتن هلاک نه یک بار خوانید، وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (۱۴) که هلاک فراوان خوانید.
قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ پیغامبر من گوى آن به، أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ یا آن بهشت جاویدى، الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ آن که وعده دادند پرهیزگاران را؟.
کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً (۱۵) این ایشان را پاداش است و جایگاه.
لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ، ایشانراست در آن هر چه میخواهند جاویدان، کانَ عَلى‏ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا (۱۶) این وعده‏ایست از اللَّه درخواستنى است و بازخواستنى.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ روز رستخیز بینگیزیم ایشان را و آنچه مى‏پرستند فرود از اللَّه از مردمان و فریشتگان، فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ گوید آن شما بودید که بى راه کردید بندگان من؟ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (۱۷) یا ایشان خود از راه بیفتادند؟ قالُوا سُبْحانَکَ گویند پاکى و بى‏عیبى ترا ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ سزا نبود ما را که ما را بخدایى گرفتند فرود از تو وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ لکن برخوردار کردى ایشان را و پدران ایشان را، حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ تا یاد فراموش کردند، وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (۱۸) و قومى بودند نیست شده.
فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ پس دروغ زن کردند شما را در آنچه شما مى‏گفتید، فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً نتوانند که از خویشتن باز گردانند.
وَ لا نَصْراً و نتوانند که یکدیگر را به کار آیند وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ و هر که کافر شود از شما، نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً (۱۹) بچشانیم او را عذابى بزرگ.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ، و نه فرستادیم پیش از تو فرستادگان إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ مگر ایشان خورش میخوردند، وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ و در بازارها مى‏رفتند، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و شما را یکدیگر را فتنه و آزمایش کردیم، أَ تَصْبِرُونَ شکیبا باشید! وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً. (۲۰) و خداوند تو بینا بود.
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمى‏ترسیدند و آن را نمى‏بیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَرى‏ رَبَّنا یا ما خداى خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگ‏منشى آوردند و گردن‏کشى، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخى بزرگ.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ آن روز که فریشتگان را بینند، لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ هیچ بشارت نیست آن روز کافران را، وَ یَقُولُونَ و میگویند فریشتگان ایشان را: حِجْراً مَحْجُوراً. (۲۲) بهشت بر شما بسته‏اى است از شما باز داشته.
وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و بسر کردار ایشان آئیم از هر گونه که کردند، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳) و آن را گردى کنیم پراکنده.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ بهشتیان آن روز، خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا با به آرامگاهى‏اند وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا. (۲۴) و با نیکوتر فروآمدن گاهى.
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ و آن روز که بازشکافد آسمان از ابر وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا. (۲۵) و فرو فرستند فریشتگان فرو فرستادنى.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ پادشاهى براستى آن روز رحمن راست، وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً (۲۶) و آن روزى است بر کافران دشخوار.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ و آن روز کافر دو دست خود مى‏خاید، یَقُولُ یا لَیْتَنِی میگوید اى کاشک، اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (۲۷) با رسول راهى برگرفتمى.
یا وَیْلَتى‏ نفرینا بر من، لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا (۲۸) کاشک من بهمان کس بدوست نگرفتیمى.
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ که مرا از توحید بازگردانید و بگمراهى برد، بَعْدَ إِذْ جاءَنِی پس آنکه آمده بود بمن، وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا (۲۹) و دیو مردم را خوارکننده.
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ رسول گفت: خداوند من! إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (۳۰) این قوم من این قرآن را فرو گذاشتند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ هم چنان هر پیغامبرى را دشمنى کردیم از بدان، وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً. (۳۱) و بسنده است خداوند تو براه‏نمایى و کارسازى و بیارى.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً چرا قرآن نه بیکبار فروفرستادندید؟ کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ آن را پراکنده فرستادیم تا دل ترا بآن نیرو میدهیم. وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا (۳۲) و آن را گشاده بتو رسانیدیم و بر تو خواندیم.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ هیچ مثلى نیارند بتو إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ مگر جواب آریم از آن ترا براستى، وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (۳۳) و جواب آریم نیکو تفسیر ترا
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ ایشان که مى‏روانند و با هم مى‏آرند روز رستخیز روان بر رویها بدوزخ، أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا (۳۴) ایشان به بتر جایگاهى‏اند و گم‏راه‏تر راهى.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ و دادیم موسى را نامه، وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (۲۵) و هارون با او او را دستور کردیم و کارساز و یار.
فَقُلْنَا اذْهَبا گفتیم که هر دو روید! إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بایشان که دروغ شمردند سخنان ما، فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) به نیست بدادیم ایشان را به نیست دادنى.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و قوم نوح را آن گه که رسولان را دروغ‏زن گرفتند بآب بکشتیم ایشان را، وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و ایشان مردمان را نشانى تا عبرت گیرند، وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (۳۷) و نیز آن ستمکاران را عذابى ساختیم دردنماى.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ و عاد و ثمود را و اصحاب رس را هم عبرت کردیم مردمان را، وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (۳۸) و گمراهان فراوان میان
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ و همه را مثلها زدیم و بداستانها، وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً (۳۹) و همه را تباه کردیم و فرو بردیم فرو بردنى.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ و برگذشتند بر آن شهر، الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ که بر آن باران بد باریدند، أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها نمى‏دیدند آن را ؟
بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰) بلکه نمى‏ترسند از برانگیخت.
وَ إِذا رَأَوْکَ و آن گه که ترا بینند إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً ترا جز بافسوس نمى‏گیرند، أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا؟ (۴۱) اینست آن کسى که اللَّه به پیغامبرى فرستاد؟
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا نه کامستید مگر که ما را بى‏راه کردید و دور او کندید ما را از خدایان ما، لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها اگر نه آن بودى که ما شکیبایى کردیم بر آن، وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ آرى آگاه شوند و بدانند آن گه که عذاب بینند، مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا. (۴۲) آن کیست بى‏راه‏تر.
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟ دیدى آن مرد که خویشتن را بخدایى گرفت؟ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا؟ (۴۳) تو بر سر او کوشنده نگاه دارى؟ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ؟ یا مى‏پندارى که بیشتر ایشان بشنوند؟ أَوْ یَعْقِلُونَ یا حق دریابند؟ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ نیستند ایشان مگر چون ستوران،، بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (۴۴) بلکه ایشان و بى‏سامان‏تر.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ یا محمد إِلَّا إِنَّهُمْ یعنى الا هم یأکلون الطعام و انّ هاهنا زیادة وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ اى لطلب المعاش.
ابن عباس گفت: مشرکان قریش رسول خدا را تعییر کردند و گفتند: «ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ»، این آیت بجواب ایشان آمد یعنى : ما انا الّا رسول و ما کنت بدعا من الرسل و هم کانوا بشرا یأکلون الطعام و یمشون فى الأسواق. اى کل من خلا من الرسل کان بهذه الصّفة. معنى آنست که یا محمد ایشان ترا عیب میکنند بآن که خورش خورى و ببازارها روى بطلب معاش خویش، و باین سبب بتو ایمان مى‏نیارند، و ایشان نیک میدانند که پیغامبران گذشته همه برین صفت بودند، در نبوّت ایشان اقرار میدهند و هیچکس این صفات منافى نبوّت و رسالت نشمرد و نه عذرى بترک ایمان آوردن بایشان، نیست این سخن ایشان جز مکابره محض و عناد ظاهر، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و الفتنة البلیّة، اى ابتلى الشریف بالوضیع، یعنى اذا رأى الشّریف الوضیع قد اسلم قبله انف ان یسلم.
مقاتل گفت در شأن بو جهل فرو آمد. و العاص بن وایل و النضر بن الحارث و الولید بن عتبة، که درویشان صحابه را دیدند چون: بو ذر و ابن مسعود و عمار و بلال و صهیب و عامر بن فهیره و مهجع و غیر ایشان که در اسلام آمدند، ایشان از اسلام ننگ داشتند، حمیّت و انفه جاهلیّت ایشان را بر آن داشت که گفتند: ما مسلمان شویم! تا پس چون این گدایان و درویشان باشیم؟ که همه زیردستان و چاکران مااند؟ پس ربّ العزّه خطاب کرد با مؤمنان که: أَ تَصْبِرُونَ استفهام است بمعنى امر یعنى اصبروا على هذه الحالة من الفقر و الشدة و الاذى. و قیل معناه ا تصبرون على هذا فتکون لکم الجنة. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً بمن صبر و بمن جزع. و قیل و جعلنا بعضکم لبعض فتنة، هو ان جعل الانبیاء فقراء و صبّ علیهم البلاء و اعداءهم ینظرون الیهم من رأس السرف و التّرف و النّعماء. و قیل کان الفقیر یقول لم لم اجعل بمنزلة الغنى؟ و یقول ذو البلاء نحو الاعمى و الزّمن لم لم اجعل بمنزلة المعافى و قیل جعلنا بعضکم لبعض فتنة، اى امتحانا و ابتلاء للفقراء و الفقراء ابتلاء للاغنیاء، أَ تَصْبِرُونَ ایّها الفقراء فلا تجعلون الفقر سببا لمعصیتنا. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً یعنى کان علیما بالاغنیاء و الفقراء فاغنى من اوجب الحکمة اغناءه و افقر من اوجب الحکمة افقاره.
روى انس بن مالک عن النبی (ص) عن جبرئیل عن ربّه جل جلاله قال: انّ من عبادى المؤمنین من لا یصلح ایمانه الّا الغنى و لو افقرته لافسده ذلک و انّ من المؤمنین من لا یصلح ایمانه الّا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک و انّ من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الصحة و لو اسقمته لافسده ذلک: و انّ من عبادى من لا یصلح ایمانه الا السّقم و لو اصححته لافسده ذلک، انى ادبّر عبادى بعلمى بقلوبهم انّى بهم علیم خبیر.»
و روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا نظر احدکم الى من فضّل علیه فى المال و الجسم فلینظر الى من دونه فى المال و الجسم».
قوله: وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا، اى لا یخافون البعث. رجا، اینجا بمعنى خوف است، لغة اهل تهامه چنان که جاى دیگر گفت: ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، اى لا تخافون اللَّه عظمة. لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ فتخبرنا انّ محمدا صادق أَوْ نَرى‏ رَبَّنا فیخبرنا بذلک. هذا کقوله: أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا. لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا اى تعظّموا فى انفسهم بهذه المقاله. وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً اى افرطوا فى الفساد و العتو اشدّ الکفر و افحش الظّلم. قال مقاتل: عتوّا، اى غلوّا فى القول، حیث ارادوا لانفسهم الرسل من الملائکة رؤیة الرّبّ عزّ و جلّ.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ، اى اذکر یوم یرون الملائکة و هو یوم الموت و قیل یوم البعث. این جواب ایشان است که دیدار فریشته خواستند، یعنى که ایشان فریشته روز مرگ بینند یا روز قیامت، با نداى لا بُشْرى‏ و عذاب سخت. لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ یعنى للکافرین. آن روز فریشتگان مومنان را بشارت دهند به بهشت و کافران را بشارت ندهند و ایشان را گویند: حِجْراً مَحْجُوراً. فیه قولان: احدهما انّ الملائکة یَقُولُونَ للکفّار حِجْراً مَحْجُوراً اى الجنّة حرام محرّم علیکم.
فریشتگان گویند فراکافران که بهشت بر شما حرام است، بسته از شما بازداشته قول دیگر آنست که این سخن کافران گویند فرا فریشتگان و از ایشان باین سخن زینهار خواهند، گویند: حِجْراً مَحْجُوراً، ما از شما زینهار میخواهیم کوشیده. و این بر عادت عرب است که چون از کسى ترسند گویند: حِجْراً مَحْجُوراً. اى عوذا معاذا. یعنى یستعیذون منه. قال الشاعر.
حتّى دعونا بارحام لنا سلفت
و قال قائلهم انّى لحاجور.
الحاجور المنعة و الامان یقال: احتجر فلان اذا امتنع و منه سمّیت الحجرة.
وَ قَدِمْنا، یعنى قصدنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ ممّا کانوا یقصدون به التّقرّب الى اللَّه تعالى و یعتقدونه طاعة فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً باطلا، لا ثواب له، لانّهم عملوه للشیطان. و الهباء دقاق التّراب ، و المنثور المتفرّق.
قال على بن ابى طالب (ع): «الهباء، ما تراه وسط شعاع الکوّة کالغبار فلا یمسّ بالایدى و لا یرى فى الظّل.
و قال مقاتل هو ما یسطح من حوافر الدّواب عند المسیر. و یقال هبا التراب یهبوا و هیبته اهبا.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا. این جواب کفره قریش است که گفتند: «أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا»، المستقرّ المصدر و المکان ایضا، و المقیل القیلولة و مکان القیلولة ایضا، و المقیل المنزل ایضا. تقول العرب: قلنا بمکان کذا اى نزّلنا. و المعنى انّ اهل الجنّة لا یمرّ بهم یوم القیمة الّا قدر النّهار من اوّله الى وقت القائله حتّى یسکنوا مساکنهم فى الجنّة. قال ابن مسعود لا ینتصف النّهار یوم القیمة حتّى یقیل اهل الجنّة فى الجنّة و اهل النّار فى النّار. قال الازهریّ القیلولة و المقیل الاستراحة نصف النّهار، و ان لم یکن مع ذلک نوم، لانّ اللَّه تعالى قال: وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا، و الجنّة لا نوم فیها. و یروى انّ یوم القیمة یقصر على المؤمنین حتّى یکون کما بین العصر الى غروب الشّمس.
و عن انس عن النّبیّ (ص) قال: «یخرج اللَّه رجلا من اهل النّار و رجلا من اهل الجنّة، فیقول للرّجل من الجنّة کیف وجدت مقیلک؟ فیقول یا رب خیر مقیل و خیر مصیر صار الیه العباد! فیقول اللَّه ارجع إلى منزلک فانّ لک عندى الزّیادة من الکرامة.
و یسأل اللَّه الّذى اخرج من النّار فیقول کیف وجدت مقیلک؟ فیقول یا ربّ شرّ مقیل و شرّ مصیر صار الیه العباد! ثمّ یصیح هنالک یا ربّ لا ترجعنى الیها! فیقول له ربّه ما تجعل لى ان انا اخرجتک منها؟ قال یقول له اعطیک ما سألتنى، قال یقول له فانّى اسألک ملأ الارض ذهبا، فیقول له یا ربّ، نعم ان قدرت علیها. قال یقول له کذبت و عزّتى و عظمتى لقد سألتک ما هو اهون من هذا فلم تعطنى. سألتک ان تدعونى فاستجیب لک، و تسألنى فاعطیک، و تستغفرنى فاغفر لک، فلم تفعل، ارجع الى مقیلک فانّ لک عندى الزّیادة من الهوان».
و قال بعض المفسّرین: «خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا» معناه خیر من مستقرّهم و مقیلهم فى الدّنیا. و قیل خیر من مستقرّ الکفّار و منازلهم فى الدّنیا. و قیل خیر مستقرّا و احسن مقیلا ممّن فى مستقرّه و مقیله خیر.
قوله... وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ، اى عن الغمام. و الباء و عن یتعاقبان کما یقال رمیت عن القوس و بالقوس. قرأ اهل الکوفة و ابو عمرو تشقق بتخفیف الشّین هاهنا و فى سورة ق، و الأصل تتشقّق فحذفت التّاء الثّانیة. و قرأ الآخرون بتشدید الشّین فى السّورتین ادغموا هذه التّاء اعنى التّاء الثّانیة فى الشّین و الصّیغتان کلتاهما للخفّة، و الحذف اخف من الادغام، فلهذا کان الحذف فى مثل هذه الکلمة اکثر من الادغام.
«بالغمام» و هو غمام ابیض یأتى اللَّه عزّ و جلّ فى ظلل منه.
قال ابن عباس: مع الکرّوبیّین لهم قرون لها کعوب ککعوب القنا، ما بین اخمص احدهم و کعبه مسیرة خمس مائة عام. قال ابن عمر: یهبط اللَّه سبحانه حین یهبط و بینه و بین خلقه سبعون الف حجاب منها النّور و الظّلمة و الماء، فیصوّت اللَّه فى تلک الظّلمة صوتا قد خلع له القلوب. وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا قرأ ابن کثیر وحده و ننزل بنونین و تخفیف الزّاى و رفع اللّام و نصب الملائکة، و الوجه انّه مضارع انزلنا، و الملائکة مفعول. و المعنى ننزل نحن الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا. و التّنزیل مصدر نزّل بالتّشدید و لیس بمصدر انزل بالالف، و لکن لمّا کان نزّل و انزل بمعنى واحد وضع مصدر احدهما موضع مصدر الآخر. و قرأ الآخرون نزّل الملائکة بنون واحد و تشدید الزّاى و فتح اللّام و رفع الملائکة. و الوجه ان نزّل فعل ماض مبنىّ للمفعول مسند الى الملائکة و «تنزیلا» ینتصب به انتصاب المصادر، و فى المصحف یکتب بنون واحد و المعنى اذا انشقّت السّماء نزل منها الملائکة اکثر من الجنّ و الانس، و هو یوم التّلاق یلتقى اهل السّماء و اهل الارض و هو قوله تعالى: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا. قال ابن عباس: تنشقّ السماء و الدّنیا فینزل اهلها و هم اکثر ممّن فى الارض من الجنّ و الانس ثمّ تنشقّ السّماء الثّانیة فینزل اهلها و هم اکثر ممّن فى السّماء الدّنیا و من الجنّ و الانس، ثمّ کذلک، حتّى تنشقّ السّماء السّابعة و اهل کلّ سماء یزیدون على اهل السّماء الّتى قبلها. ثمّ ینزل الکرّوبیّون ثمّ حملة العرش و فى الحدیث طول ذکرناه فى سورة البقرة.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ الایة... اى الملک الّذى هو الملک حقّا ملک اللَّه جلّ و عزّ فى یوم القیمة کما قال تعالى: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لانّ الملک الزّائل کانّه لیس بملک. و قال ابن عباس: یرید أنّ یوم القیمة لا ملک یقضى غیره. وَ کانَ یَوْماً اى کان ذلک الیوم یوما، عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً. شدیدا کقوله: فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ. فهذا الخطاب یدلّ على انّه لا یکون على المؤمنین عسیرا. و فى هذا الحدیث. انّه یهوّن یوم القیمة على المؤمنین حتّى یکون اخفّ علیه من صلاة مکتوبة صلّاها فى الدّنیا.
قوله: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ هذا کقوله: عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ. این ظالم عقبة بن ابىّ معیط القرشى است مجالست رسول خدا و سماع کلام او دوست داشتى و با وى بسیار نشستى و رسول خدا (ص) اسلام وى امید میداشت.
این عقبه از سفرى بیامده بود و دعوتى ساخته، اشراف قوم خویش را و رسول خدا را نیز در آن دعوت حاضر کرد. چون طعام بنهادند رسول خدا طعام نخورد و گفت: «انا لا آکل من طعام المشرکین الّا ان تشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه». گفت من طعام مشرکان نخورم مگر که ایمان آرى و کلمه شهادت بگویى. عقبه کلمه شهادت بگفت و رسول طعام وى بخورد. امیّة بن خلف دوست عقبه بود، خبر بوى رسید که عقبه مسلمان شد، برخاست و پیش عقبه گفت: «صبوت» صابى شدى! و از دین خویشتن برگشتى! این چه بود که تو کردى؟ عقبه گفت: بس کارى نیفتاده است مردى بر طعام من نشست و نمى‏خورد کلمه‏اى بگفتم نه از دل و اعتقاد تا طعام بخورد، اکنون من هم بر آن دینم که بودم. امیه گفت: آن گه از تو راضى شوم که خیو بر روى محمد افکنى و او را دروغ‏زن دارى. عقبه رفت و همان کرد که امیه فرمود.
صعب آمد و دشوار آن حال بر رسول خدا، تا جبرئیل آمد و در شأن ایشان این آیات فرو آورد. قال الضحاک: لمّا بزق عقبة فى النّبیّ (ص) عاد بزاقه فى وجهه و انشعب شعبتین فاحرق خدّیه و کان اثر ذلک فیه حتّى الموت. روز بدر عقبه با جمع کافران بود او را بگرفتند و پیش رسول خدا آوردند. رسول على (ع) را فرمود تا او را هلاک کند. چون عقبه میدانست که کشتنى است گفت: منّ للصّبیة یا محمد!
قال: انت و الصّبیة الى النّار!.
«یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ»، قال عطاء: یأکل یدیه حتّى یبلغ مرفقیه ثمّ تنبتان، ثمّ یأکل هکذا کلما نبتت یداه أکلها تحسّرا على ما فعل، و یقول: «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ» فى الدّنیا «مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا»، لیتنى اتّبعت محمدا و اتّخذت معه سبیلا الى الهدى. قرأ ابو عمرو یا لیتنى اتّخذت بفتح الیاء و الآخرون باسکانها.
«یا وَیْلَتى‏!» یا حسرتى یا اسفى، لیتنى «لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا»، الفلان هاهنا امیة ابن خلف الجمحى اخو ابىّ بن خلف علیهما لعنة اللَّه.
«لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» اى عن الایمان و القرآن «بَعْدَ إِذْ جاءَنِی» یعنى: الذّکر مع الرّسول «وَ کانَ الشَّیْطانُ» و هو متمرّد عات من الانس و الجنّ و کلّ من صدّ عن سبیل اللَّه فهو شیطان «لِلْإِنْسانِ خَذُولًا»، اى تارکا یترکه و یتبرّأ منه عند نزول البلاء و العذاب. و حکم هذه الآیات عامّ فى کلّ متحابّین اجتمعا على معصیة اللَّه. و منه‏ قول النّبیّ (ص): «مثل جلیس الصّالح و السّوء کحامل المسک و نافخ الکیر فحامل المسک امّا ان یحذیک و امّا ان تبتاع منه و امّا ان تجد منه ریحا طیبة و نافخ الکیر امّا ان یحرق ثیابک و امّا ان تجد ریحا خبیثة».
و عن ابى سعید قال: قال النّبیّ (ص) «لا تصاحب الّا مومنا و لا یأکل طعامک الّا تقىّ».
و عن ابى هریرة: قال: قال النّبیّ (ص). «المرء على دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل».
و فى بعض التّفاسیر: انّ عقبة لمّا بزق فى وجه النّبیّ (ص) قال النّبیّ: «لئن وجدتّک خارجا من جبال مکة لاضربنّ عنقک، صبرا».
فقال عقبة و اللَّه لا اخرج من جبال مکة ابدا. فما کان یبرح و اذا خرج اصحابه أبى ان یخرج خوفا من رسول اللَّه (ص). فقالوا لک جمل احمر یطیر بک ان کانت هزیمة فخرج معهم فلمّا هزم المشرکون زلّ به جملة فى اخدود من الارض فاخذه رسول اللَّه (ص) اسیرا فقتله.
«وَ قالَ الرَّسُولُ» الآیة... یعنى و یقول الرّسول فى ذلک الیوم: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» اى متروکا، فاعرضوا عنه و هجروه و لم یؤمنوا به و لم یعملوا بما فیه. و ان شئت جعلته من الهجر اى هجروا فى القرآن فقالوا هو کذب و سحر و اساطیر و مفترى.
روى انّ النّبیّ (ص) قال: «من تعلّم القرآن و علّق مصحفه لم یتعاهده و لم ینظر فیه جاء یوم القیمة متعلّقا به یقول یا ربّ عبدک هذا اتّخذنى مهجورا اقض بینى و بینه».
و قیل قال الرّسول یعنى فى الدّنیا شکى قومه الى اللَّه فقال: یا ربّ انّ قومى اتّخذوا هذا القرآن مهجورا فعزاه اللَّه فقال: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا اى کما جعلنا لک اعداء من مشرکى قومک کذلک جعلنا «لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ». اى المشرکین. قال مقاتل یقول لا یکبرنّ علیک فانّ الانبیاء قبلک قد لقیت هذا من قومهم، فاصبر لامرى کما صبروا فانّى ناصرک و هادیک، وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً یکفیک معرّة من یعادیک و یهدیک الى الرّشاد و ینصرک على اعدائک نصرا عزیزا. «هادِیاً وَ نَصِیراً» نصب على الحال و قیل على التّمییز. و الایة، نزلت فى ابى جهل، و قیل فى بنى امیة و بنى المغیرة و هم اعدى قریش لرسول اللَّه (ص).
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا و هم کفّار قریش و قیل هم الیهود قالوا: لَوْ لا نُزِّلَ هلّا نزّل «عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً» دفعة واحدة کالتوریة على موسى و الانجیل على عیسى و الزبور على داود فقال تعالى: کَذلِکَ اى کذلک فعلت لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ اى انزلناه مفرّقا لنقوّى به قلبک اى نشجّع به قلبک فى اذى قومک بما نقصّ علیک من تحمّل الانبیاء و هم یکتبون و یقرءون. و انزل القرآن على محمد و هو نبىّ امىّ لا یکتب و لا یقرأ. و قیل فرّق لانّ فى القرآن ناسخاو منسوخا، و ذلک لا یجتمعان لانّ احدهما یوجب العمل بشى‏ء و الآخر یوجب ترک العمل به، و لانّ فى القرآن اجوبة للسّائلین و الجواب لا یتقدّم السّؤال. قال بعض المفسّرین کذلک متّصل بما قبله من قول المشرکین و هو الوقف على تقدیر جملة واحدة. کذلک اى کسایر کتب اللَّه ثمّ تبتدى «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ»، اى انزلناه متفرّقا به فؤادک وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا. قال ابن عباس بیّنّاه بیانا بعضه فى اثر بعض. و التّرتیل التّبیین فى ترسّل و تثبّت، و قیل رتّلناه ترتیلا، جعلنا بین انزاله فرجا شیئا بعد شی‏ء زمانا لیس بالکثیر، من قولهم، ثغر رتل، اذا کان بینها فرجة و رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا على هذا القول معناه لا تعجل فى قراءته بل تثبّت فیها.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ... حسن گفت این آیت متّصل است بآیت پیش، تقدیره: رتّلناه ترتیلا لکیلا یأتوک بمثل اى شبهة فى ابطال امرک. «الّا» اجبنا عنک و «جِئْناکَ بِالْحَقِّ» الّذى یدحض شبهة اهل الجهل و یبطل کلام اهل الزّیغ «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» من مثلهم. میگوید قرآن که بترتیل و ترسیل فرو فرستادیم بمدّت بیست سال پراکنده نه بیک دفعه، آن را بود تا ایشان هیچ شبهت در ابطال کار تو و جستن عیب تو نیارند، که نه ما آن را جوابى آریم براستى و بسزا جوابى که خصم را فروشکند و شبهت وى تباه کند و باطل وى پیدا کند. «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» یعنى ممّا یلتمسه و یبغیه الخصم، فاختصر لدلالة الکلام علیه. جوابى نیکو تفسیرتر از آن که تو خود درخواهى، یا خصم مى‏درخواهد. و اگر ما قرآن بیک دفعه فرو فرستادیمى این معنى حاصل نیامدى. و شبهت ایشان آن بود که گفتند: لو کان القرآن حقّا لانزل علیه جملة واحدة کما انزلت التوریة على موسى جملة واحدة. فبیّن اللَّه تعالى انّ ذلک لیس بشبهة و لکن لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا. وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ، هذا کقوله: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ، و ضرب الامثال هو طلب الاشباه لقصد نقض الشّى‏ء. و سمّى اللَّه تعالى ما یوردون من الشّبه مثلا و سمّى ما یدفع به الشّبهة حقّا، و التّفسیر هو تبیین التّأویل، و الفسر فى اللّغة الکشف، معنى تفسیر از طریق لغت ایضاح است و تبیین، یقال فسّرت الحدیث اى اوضحته و بیّنته. و اشتقاق آن از تفسره است، و هى نظر الطّبیب فی البول لاستخراج الدّاء و العلّة، فکذلک المفسّر ینظر فى الایة لاستخراج الحکم و المعانى و این قول ضعیف است از بهر آنکه تفسره لفظى رومى است و تفسیر لفظى عربى است، و لفظ عربى از لفظ رومى مشتقّ نباشد. و قول درست آنست که تفسیر در اصل تفسیر بوده و فا بر سین مقدّم کردند، چنان که در لغت گویند جذب جبذ، عمیق معیق، صاعقة صاقعه و آنچه بدین ماند.
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ یحتمل ان یکون معناه یسحبون على وجوههم کقوله: یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ، و یحتمل ان یکون معناه یمشون على وجوههم کما
روى فى الحدیث عن رسول اللَّه (ص): انّ النّاس یحشرون یوم القیمة ثلاثة اثلاث: رکبانا، و مشاة و على وجوههم.
قال انس: قیل یا رسول اللَّه! کیف یحشرون على وجوههم؟ قال: الذى امشاهم على ارجلهم قادر على ان یمشیهم على وجوههم. اولئک شرّ مکانا، اى کلّ مکان شرّ فمکان اولئک شرّ منه و لیس معناه انّ مکانهم شرّ من مکان اهل الجنّة، لانّ مکان اهل الجنّة خیر کلّه.
و قیل شرّ مکانا، اى من المؤمنین فى الدّنیا. قال الزّجاج «الّذین» رفع بالابتداء و «اولئک» رفع لانّه ابتداء ثان، «و شرّ» خبر «اولئک»، و «اولئک» مع «شر» خبر «الّذین»، و «المکان» و «السّبیل» منصوبان على التّمییز، و هذا جواب عن قولهم: «أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا».
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً. اى معینا ظهیرا. الوزیر فى اللّغة الّذى یرجع الیه و یتحصّن برأیه، و الوزر ما یلتجأ الیه و یعتصم به، و منه قوله: کَلَّا لا وَزَرَ اى لا ملجأ یوم القیمة و لا منجى الّا من رحم اللَّه.
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا، یعنى القبط فَدَمَّرْناهُمْ هاهنا اضمار اى فکذّبوهما فدمّرناهم «تَدْمِیراً» اهلکناهم اشدّ الهلاک، و الدّمار استیصال بالهلاک و الدّمور الدّخول بالمکروه.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ... یعنى القبط، «فدمّرناهم» هاهنا اضمار اى فکذّبوهما فدمّرناهم «تدمیرا» اهلکناهم اشدّ الهلاک، و الدّمار استیصال بالهلاک و الدّمور الدّخول بالمکروه.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ»... یعنى کذّبوا نوحا، و انّما ذکر بلفظ الجمع لانّ من کذّب نبیّا واحدا فقد کذّب جمیع الرّسل. و یحتمل انّهم کذّبوا نوحا و من قبله من الرّسل، و قیل الرّسل نوح و الملائکة الّذین کانوا یأتونه بالوحى. و قیل اخبرهم نوح بمجى‏ء الرّسل و انکروا بعث الرّسل اصلا. «اغرقناهم» اى اهلکناهم بالماء وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و عبرة یتعظّون بها وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ فى الآخرة عَذاباً أَلِیماً. سوى ما حلّ بهم من عاجل العذاب.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ و اهلکنا عادا و ثمود یعنى هود و قوم صالح وَ أَصْحابَ الرَّسِّ. اختلفوا فیهم: قال وهب بن منبه: کانوا اهل بئر قعودا علیها و اصحاب مواش، یعبدون الاصنام، فوجّه اللَّه الیهم شعیبا یدعوهم الى الاسلام. فتمادوا فى طغیانهم و فى اذى شعیب (ع)، فبیناهم حول البئر فى منازلهم انهارت البئر، فخسف بهم و بدیارهم و رباعهم، فهلکوا جمیعا. و الرّس البئر، و کلّ رکیّة لم تطو بالحجارة و الآجر فهو رس. و قیل هم اصحاب الاخدود. و الرس هو الاخدود الّذى حفره. و قال کعب و مقاتل و السدىّ: الرّس البئر بانطاکیة، قتلوا فیها حبیبا النجار و هم الّذین ذکرهم اللَّه فى سورة یس. و قیل هم بقیّة ثمود قوم صالح و هم اصحاب البئر الّذین ذکرهم اللَّه تعالى فى قوله: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ». و قیل الرس قریة بالیمامة یقال لها فلج. و کانوا قوما اصحاب آبار قتلوا نبیّا أتاهم. و قیل کانوا قوما بین المدینة و وادى القرى رسّوا نبیّهم فى بئر اى رسّوه فیها. و الرّس مصدر فنسبوا الى فعلهم بنبیّهم و نبیّهم هو حنظلة بن صفوان، یقال: وجد حنظلة فى بئر بعد دهر طویل یده على شجّته فرفعت یده فسالت دما فترکت یده فعادت على الشجة. و قیل اصحاب الرّسّ قوم نساؤهم ساحقات. ذکر انّ الدلهاث ابنة ابلیس اتتهنّ فشبّهت الى النّساء ذلک و علّمتهنّ، فسلّط اللَّه علیهم صاعقة من اوّل اللّیل و خسفا فى آخره و صیحة مع الشّمس فلم یبق منهم احد. و فى الخبر: «انّ من اشراط السّاعة ان یستکفى الرّجال بالرّجال و النّساء بالنّساء، و ذلک السّحق».
و قال سعید بن جبیر: کان بارضهم جبل عظیم یقال له دمخ و کان علیه من الطّیر ما شاء اللَّه، ثمّ ظهرت طیر کأعظم ما یکون من الطّیر و فیها من کلّ لون و سمّوها عنقاء لطول عنقها و کانت تنقضّ على الطّیر تأکلها، فجاعت یوما فاعوزته الطّیر فانقضّت على صبىّ فذهبت به، فسمّیت عنقاء مغرب لانّها اغربت بما اخذته فطارت به فشکوا الى نبیّهم، فقال: اللّهمّ خذها و اقطع نسلها! فاصابتها صاعقة فاحرقتها و لم یر لها اثر، فضربتها العرب مثلا فى اشعارهم. ثمّ انّهم قتلوا نبیّهم، فاهلکهم اللَّه. و قیل هم قوم کذّبوا نبیّا اتاهم، فحبسوه فى بئر ضیّقة القعر، و وضعوا على رأس البئر صخرة عظیمة لا یقدر على حملها الّا جماعة من النّاس و قد کان آمن به من بین الجمیع عبد اسود، و کان العبد یأتى الجبل فیحتطب على ظهره و یبیع الحزمة و یشترى بثمنها طعاما ثمّ یأتى البئر فیلقى الیه الطّعام من خروق الصّخرة فکان على ذلک سنین. ثمّ انّ اللَّه تعالى اهلک القوم و ارسل ملکا فرفع الحجر و اخرج النّبیّ من البئر. و قیل بل الاسود عالج الصّخرة فقوّاه اللَّه برفعها فرفعها و القى حبلا الیه و استخرجه من البئر، فاوحى اللَّه الى ذلک النّبیّ انّه یکون رفیقه فى الجنّة. و روى عن النّبی (ص) انّه قال: «انّ اوّل النّاس دخولا الجنّة لعبد اسود»، یرید هذا العبد.
علىّ بن الحسین بن علىّ، زین العابدین (ع) روایت کند از پدر خویش الحسین بن علىّ (ع) گفتا: «مردى آمد از بنى تمیم پیش امیر المؤمنین على (ع) و گفت: یا امیر المؤمنین، خبر ده ما را از اصحاب رسّ در کدام عصر بودند و چه قوم بودند؟
دیار و مسکن ایشان کجا بود؟ پادشاه ایشان که بود؟ ربّ العزّه پیغامبر بایشان فرستاد یا نفرستاد؟ و ایشان را بچه هلاک کرد؟ ما در قرآن ذکر ایشان میخوانیم که: وَ أَصْحابَ الرَّسِّ نه قصّه ایشان بیان کرده نه احوال ایشان گفته. امیر المؤمنین (ع) گفت: یا اخا تمیم، سؤالى کردى که پیش از تو هیچکس از من این سؤال نکرده و بعد از من قصّه ایشان از هیچکس نشنوى: ایشان قومى بودند در عصر بنى اسرائیل پیش از سلیمان بن داود درخت صنوبر مى‏پرستیدند، آن درخت که یافث بن نوح کشته بود بر شفیر چشمه‏اى معروف. و بیرون از آن چشمه نهرى بود روان، و ایشان را دوازده باره شهر بود بر شطّ آن نهر، و نام آن نهر رسّ بود در بلاد مشرق. و در آن روزگار هیچ نهر عظیم‏تر و بزرگ‏تر از آن نهر نبود و نه هیچ شهر آبادان‏تر از آن شهرهاى ایشان. و مهینه آن شهرها مدینه‏اى بود نام آن اسفندآباد و پادشاه ایشان از نژاد نمرود بن کنعان بود، و در آن مدینه مسکن داشت، و آن درخت صنوبر در آن مدینه بود، و ایشان تخم آن درخت بردند بآن دوازده باره شهر تا در هر شهرى درختى صنوبر برآمد و ببالید، و اهل آن شهر آن را معبود خود ساختند و آن چشمه که در زیر صنوبر اصل بود. هیچکس را دستورى نبود که از آن آب خوردى یا برگرفتى، که مى‏گفتند: هى حیاة آلهتنا فلا ینبغى لاحد ان ینقص من حیاتها. پس مردمان و چهارپایان آب که میخوردند از آن نهر رس مى‏خوردند و رسم و آئین ایشان بود در هر ماهى اهل هر شهرى گرد آن درخت صنوبر خویش برآمدن، و آن را بزیور و جامه‏هاى الوان بیاراستن، و قربانها کردن، و آتشى عظیم افروختن، و آن قربانى بر آن آتش نهادن، تا دخان و قتار آن بالا گرفتى چندان که در آن تاریکى دود دیده‏هاى ایشان از آسمان محجوب بگشتید. ایشان آن ساعت بسجود درافتادندید، و تضرّع و زارى فرا درخت کردندید تا از میان آن درخت شیطان آواز دادى که: انّى قد رضیت عنکم فطیبوا نفسا و قرّوا عینا. ایشان چون آواز شیطان بگوش ایشان رسیدى سر برداشتندى شادان و نازان، و یک شبانروز بطرب و نشاط و خمر خوردن بسر آوردندید، یعنى که معبود ما از ما راضى است. برین صفت روزگار دراز بسر آوردند، تا کفر و شرک ایشان بغایت رسید و تمرّد و طغیان ایشان بالا گرفت.
ربّ العالمین با ایشان پیغامبرى فرستاد از بنى اسرائیل از نژاد یهود ابن یعقوب، روزگار دراز ایشان را دعوت کرد و توحید بر ایشان عرضه کرد و از عذاب اللَّه بیم داد، ایشان هیچ بنگرویدند و در شرک و کفر بیفزودند، تا پیغامبر در اللَّه زارید و بر ایشان دعاء بد کرد، گفت: یا ربّ انّ عبادک أبوا الّا تکذیبى و الکفر بک، یعبدون شجرة لا تضرّ و لا تنفع، فأرهم قدرتک و سلطانک.
چون پیغامبر این دعا کرد، درختهاى ایشان همه خشک گشت. ایشان گفتند این همه از شومى این مرد است که دعوى پیغامبرى میکند و عیب خدایان ما مى‏جوید او را بگرفتند و در چاهى عظیم کردند. آورده‏اند در قصّه که انبوب‏ها بساختند فراخ و آن را بقعر آب فرو بردند، و آب از آن انبوب‏ها برمیکشیدند تا بخشک رسید آن گه از آنجا در چاهى دور فرو بردند و او را در آن چاه کردند و سنگى عظیم بر سر آن چاه استوار نهادند، انبوب‏ها از قعر آب برداشتند گفتند اکنون دانیم خدایان ما از ما خشنود شوند که عیب‏جوى ایشان را هلاک کردیم. پیغامبر در آن وحشت چاه به اللَّه نالید گفت: «سیّدى و مولاى، قد ترى ضیق مکانى و شدّة کربى، فارحم ضعف رکنى و قلّة حیلتى و عجّل قبض روحى و لا تؤخّر اجابة دعوتى حتّى مات. فقال اللَّه تعالى لجبرئیل: «انّ عبادى هؤلاء غرّهم حلمى و امنوا مکرى و عبدوا غیرى و قتلوا رسولى فانا المنتقم ممّن عصانى و لم یخش عقابى و انّى حلفت لاجعلنّهم عبرة و نکالا للعالمین».
پس ربّ العالمین باد عاصف گرم بایشان فرو گشاد تا همه بیکدیگر شدند و فراهم پیوستند. آن گه زمین در زیر ایشان همچون سنگ کبریت گشت، و از بالا ابرى سیاه بر آمد و آتش فرو بارید و ایشان چنان که ارزیر در آتش فرو گدازد، فرو گداختند نعوذ باللّه من غضبه و درک نقمته.
و قوله تعالى: وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً. هذا کقوله: لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ و لذلک قالوا «کذب النسابون». و القرن اربعون سنة، و یقال مائة و عشرون سنة فیکمل القرن الاوّل من هذه الامّة عند هلاک یزید بن معویة و المعنى و اهلکنا امما بین هذه الامم کثیرا لا یعلمها الّا اللَّه، ارسل الیهم الرّسل فکذّبوهم فاهلکوا.
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ، کلّا منصوب بفعل مضمر، یعنى و انذرنا کلّا. و قیل الهاء ضمیر النّبیّ (ص) اى و کلّا ضربنا امثالا للنّبى لینذر بهم قومه. و قیل معناه: و کلّا قد احذر اللَّه تعالى الیهم و وعظهم بقصص من کان قبلهم لینزجروا و یتّعظوا، فلمّا لم ینفعهم ذلک و لجّوا فى الاصرار انتقم منهم بان تبرهم تتبیرا. فذلک قوله: وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً. و التّتبیر التّکسیر و التّقطیع و لهذا قیل لمکسّر الزّجاج التّبر و کذلک تبر الذّهب.
وَ لَقَدْ أَتَوْا یعنى مشرکى مکة عَلَى الْقَرْیَةِ و هى قریّات قوم لوط، و کانت خمس قرى، و اهلک اللَّه اربعا منها و نجت واحدة. و هى صغیر کان اهلها لا یعملون العمل الخبیث، الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ یعنى رمیهم بالسّجیل. و قیل امطرت کبریتا و نارا. و مطر السّوء البلاء. و مطر یستعمل فى الخیر و امطر فى الشّرّ. و قیل هما لغتان. أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها اذا مرّوا بها فى اسفارهم فیعتبروا و یتذکّروا لانّ مدائن قوم لوط على طریقهم عند ممرّهم الى الشام، هذا کقوله وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ. بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً اى حملهم على الکفر و المعاصى، انکارهم البعث و النّشور، یعنى انّهم لم یتّعظوا و لم ینزجروا لانّهم لا یخافون عذاب الآخرة و لا یرجون ثوابها.
قوله: وَ إِذا رَأَوْکَ یعنى و اذا ابصروک یا محمد إِنْ یَتَّخِذُونَکَ اى ما یتّخذونک، إِلَّا هُزُواً اى هزأة، و هو الّذى یهزؤ منه کالسّخرة لما یسخر منه، و الضّحکة لما یضحک منه أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا، این آیات در شأن بو جهل فرو آمد که رسول را و یاران را دید و گفت بر طریق استهزاء از روى انکار و استحقار: أ هذا الّذى یزعم انّه بعثه اللَّه الینا رسولا.
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا اى قد قارب ان یصدّنا عن عبادة آلهتنا لو لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها، یعنى لو لم نصبر علیها لصرفنا عنها بسحره و طلاوة کلامه. فاجابهم اللَّه و قال: وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ فى القیمة حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ اى عند رؤیة العذاب مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا، من اخطاء طریقا. و وصف السّبیل بالضّلال مجازا و المراد سالکوها.
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ، قومى بودند از عرب که سنگ مى‏پرستیدند، هر گه که ایشان را سنگى نیکو بچشم آمدى و دل ایشان آن خواستى آن را سجود بردندید و آنچه داشتندى بیفکندندید. حارث بن قیس ازیشان بود، کاروانى میرفت و آن سنگ که داشتند از شتر بیفتاد، آواز در قافله افتاد که: سنگ معبود از شتر بیفتاد. توقّف کنید، تا بجوییم، ساعتى جستند و نیافتند. گوینده‏اى از ایشان آواز داد که: وجدت حجرا احسن منه فسیروا. یکى سنگ از آن بهتر یافتم کاروان برانید و رفتن را باشید. و میگویند در روم قومى هستند که هر چه ایشان را نیکو بچشم آید آن را سجود برند. این آیت در شأن ایشان فرو آمد که بر پى دل خواست و هواء خویش رفتند، هر چه دل ایشان خواست آن را معبود ساختند. و لهذا قال الحسن فى تفسیر الایه: لا یهوى شیئا الا اتبعه. أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا اى حفیظا تمنعه من ذلک و تردّه الى الایمان. و قیل کفیلا یهدیه مع اتّباعه هواه. و لیس هذا نهیا عن دعائه ایّاهم بل اعلام بانّه قد قضى ما علیه من الانذار و الاعذار. و قال بعض المفسّرین: هذه منسوخة بآیة السیف.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ؟ سماع تفهّم، أَوْ یَعْقِلُونَ؟ بقلوبهم ما تقول لهم و انّما قال أَکْثَرَهُمْ لانّ فیهم من آمن. إِنْ هُمْ یعنى ما هم إِلَّا کَالْأَنْعامِ فى جهل الآیات و ترک الانتفاع بما یسمعونه بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا. لانّ البهائم ان لم تعتقد صحّة التّوحید لم تعتقد بطلانه و هم یعتقدون بطلانه و لانّ البهائم تسجد و تسبّح و هم یجحدون و یشرکون، و لانّ البهائم تهتدى لمراعیها و تنقاد لاربابها و هم لا یهتدون لمنافعهم و لا یطیعون ربّهم، و لانّ البهائم لا تخاطب و هم یخاطبون و لا یعذرون و نظیر الایة قوله: فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً الآیه، پاکست و بزرگوار و با برکت خداوندى که آسمان بر بالاى سر ما بقدرت معلّق بداشت و مرانرا به بروج و ستارگان بپاداشت و بنگاشت. سمکى که در جرمش فطور نه و در دورش فتور نه و در گردش قصور نه، سمکى عظیم بآن کثیفى بداشته بر هواى باین لطیفى، سمکى محروس، سقفى محفوظ در قبّه قدرت محبوس، یقول تعالى: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً سمکى نهاده طبق بر طبق، آفریده و ساخته خداوند حق، برده از همه مقدّران مهندسان سبق، یقول تعالى: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً آفریده بر این سقف شمسى و قمرى، بهر منزل ایشان را گذرى، در هر خانه ایشان را اثرى، بهر روزن ایشان را نظرى، بر میان قمر از سیاهى شررى، نیست او را از آن سیاهى ضررى، راست بخالى ماند بر روى نیکو پسرى، و ازو بگوى: یا قمر من دوّرک و من نوّرک؟ و صوّرک و على البروج کوّرک؟ اى ماه ترا که ماه کرد و این رنگ که داد و این خط که کشید؟ طرازت که بست؟ زلفت که گشاد؟ شب چارده نور که تمام کرد؟ باوّل که فزود؟ بآخر که کاست؟ این صنع که نمود و این قدرت که خواست؟ اى شمس در ذات بعیدى در نور قریبى، چون سر برآرى عالم را چراغى، چون گرم گردى داغى، چون راست گردى میزانى، نه افزایى نه در نقصانى، چون فرو شوى مبشّر روزه دارانى، کرامت سلیمانى معجزه سیّد پیغامبرانى. اى زحل گران رو در فلک هفتمى هر روز نیم دقیقه روى، برجى بسى ماه گذارى، فلک بسى سال برى، وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ.
اى جوانمرد! نظاره کن اندر آن قبّه‏اى که بالاى وى بروشنایى اجرام آبگینه‏ها روشن کنند. روا ندارد عقل که از آن یکى بى‏صانعى اندر محل خویش آرام گیرد.
پس این مواکب کواکب و این اختران ثواقب اندر مراتب فلک کى روا بود بى‏صنع قادرى و بى‏جبر قاهرى؟
تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً. گفته‏اند مراد از این آسمان، آسمان قرآن است که جمله اهل ایمان در ظل بیان وى‏اند و اندر حمایت دولت وى. روزگار دین میگذرانند، هر سورتى چون برجى هر آیتى چون درجى، هر کلمه‏اى چون دقیقه‏اى، هر حرفى بر مثال ثوانى اندر آسمان مثانى، آنجا در عالم صور سبع مبانى است و اینجا در عالم سور سبع مثانى. چنان که در شب هر که چشم بر ستاره دارد راه زمین وى گم نشود، هر که اندر شب فتنه از بیم شک و شبهت چشم دل بر ستاره آیت قرآن دارد، راه دینش گم نشود. آن آسمان صورت بچشم سر همین بین تا راه قدم بر خاک گم نشود و این آسمان سورت بچشم سرّ همى بین تا راه همم بحضرت پاک گم نشود.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آن خداوندست که فلک آفرید و مدت دور وى دو قسم گردانید: یک قسم از آن شب دیجور نهاد که اندر آن وقت، روى زمین بسان قیر شود، و قسم دیگر روز با نور نهاد که روى زمین بسان کافور شود، و هواى عالم مانند شعله‏هاى نور شود. آن شب تاریک را بماه منوّر کرد، و این روز روشن را بچراغ خورشید مطهّر و معطر کرد. شب تاریک مثال روزگار محنت است و این روز روشن نشان عهد دولت است. از روى اشارت میگوید: «اى کسانى که اندر روشنایى روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکى شب محنت بر اثر است، و اى کسانى که اندر تاریکى شب محنت بى‏آرام بوده‏اید نومید مباشید که روشنایى روز دولت بر اثر است.
و گفته‏اند که تاریکى شب نشان روز حشر و نشر است که احوال و اهوال آن روز عالم قیامت سیاه کرده. شرق و غرب دود دوزخ گرفته. رخسار ستارگان ماننده رویهاى مؤمنان در آن ظلمت قیامت مى‏تابد، مجره اندر هوا بر مثال نهر کوثر روان و شتابان. پس ظلمت شب نشان قیامت دان و ستارگان نشان رخسار مؤمنان و مجره نشان نهر کوثر و جمال ماه نشان رخسار محمد رسول اللَّه، چنان که در شب تاریک چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد. خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال آن مهتر عالم (ص) پیدا گردد اهل ایمان را سعادت و امان پدید آید.
قوله تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً،
روى ابو برزة الاسلمى قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قوما من امتى ما خلقوا بعد و سیکونون فیما بعد الیوم، احبّهم و یحبّوننى یتناصحون و یتباذلون و یمشون بنور اللَّه فى الناس رویدا فى خفیّة و تقیّة، یسلمون من الناس و یسلم الناس منهم بصبرهم و حلمهم، قلوبهم بذکر اللَّه تطمئنّ و مساجدهم بصلاتهم یعمرون، یرحمون صغیرهم و یجلّون کبیرهم و یتواسون بینهم یعود غنیّهم على فقیرهم و قویّهم على ضعیفهم، یعودون مرضاهم و یتّبعون جنائزهم»، فقال رجل من القوم فى ذلک یرفقون برفیقهم. فالتفت الیه رسول اللَّه (ص) فقال: «کلّا انه لا رفیق لهم، هم خدّام انفسهم، هم اکرم على اللَّه من ان یوسّع علیهم لهوان الدنیا عند ربهم، ثم تلى رسول اللَّه (ص): وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً.
پارسى خبر آنست که مصطفى علیه السّلام گفت: قومى را دیدم از امت خویش، یعنى در مکاشفات و منازلات خویش یا در خواب، قومى که اشخاص و اشباح ایشان هنوز در بند خلقت نیامده بود، پرگار قدرت در دائره وجود ایشان هنوز بنگردیده، امروز وقت ظهور ایشان نیست تا روزگارى دیگر و زمانى دیگر که ارادت در رسد و مقادیر در مواقیت پیوندد، قومى که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند یود احدهم لو رآنى باهله و ماله، جوانمردانى‏اند که پیوسته یکدیگر را نیکى خواهند و آنچه دارند اگر مال بود و اگر جاه از یکدیگر دریغ ندارند و حق و حظّ خود بگذارند و حقوق برادران فرا پیش دارند، راهبرانند بحق که بنور اللَّه میروند، بچراغ هدى و شمع ایمان و نور یقین راه دین را گذاره میکنند، نرم نرم و آسان بى‏آزار میان خلق میروند، دلهاشان بذکر اللَّه آرام گرفته مسجدهاشان بنماز و عبادت آبادان داشته با پیران بحرمت و اجلال زیند، با کودکان برحمت و رأفت با همگان بمواسات و مراعات، توانگرشان ننگ ندارد بعیادت درویش شود، ضعیفان را بازجویند و بیماران را واپرسند و بتشییع جنازه‏ها بیرون شوند. مردى گفت: یا رسول اللَّه ایشان که برین صفت و سیرت باشند مگر که بر بردگان و درم خریدگان خویش رفق کنند و آزرم دارند. رسول خدا گفت: کلّا نه چنانست که تو گفتى، که ایشان خود بردگان و درم خریدگان ندارند، و جز خویشتن کس را بر خدمت خویش ندارند، و نه‏پسندند، ایشان بر خداى عز و جل گرامى‏تر از آنند که ایشان را فرا دنیاى دنى خسیس دهد. آن گه رسول (ص) این آیت برخواند: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً، خواص بندگان و رهیگان رحمان ایشان‏اند که خار اختیار در مجارى اقدار از قدم‏گاه خویش برکندند و سر نفس نصیب طلب بصمصام تواضع بیفکندند. لا جرم بمقام عبودیّت رسیدند. بندگان او بحقیقت ایشانند که پیوسته در گزارد فرمانند. از نصیب پاک و از اختیار دور و از خواست خود بیزار. در این عالم صد هزار عبد الرحمن و عبد الرزاق و عبد الوهاب بینى که یکى عبد اللَّه را نبینى، بلى بنام بینى بمعنى کم بینى، بندگى ایشان بنصیب آمیخته و بحظ خود آلوده، او که حق را جل جلاله بنصیب طلبد یا پرستد بنده نصیب است نه بنده او.
پیر بو على سیاه قدس اللَّه روحه گفت: اگر ترا گویند بهشت خواهى یا دو رکعت نماز، تو بهشت اختیار مکن نماز اختیار کن زیرا که بهشت نصیب تو است و نماز خدمت او.
موسى عمران (ع) که مکلّم حق بود و مکرّم حضرت عزت بود چون بنزدیک خضر آمد دو بار بر وى اعتراض کرد: یکى از بهر آن غلام کشتن، دیگر از بهر آن کشتى شکستن. چون نصیب در میان نبود خضر صبر همى کرد باز چون موسى بنصیب بجنبید و گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»، اکنون که بنصیب خود بازدید آمدى ما را با تو روى صحبت نیست، زیرا که در صحبت مزد شرط نیست.
پیر طریقت گفت: خداوند صحبت نه مزدور است. و مزدور بحقیقت مغرور است. تا مرد مزدور است از صحبت دور است، و تا مدعى است ممکورست، و تا امر را معظم است و نهى را محترم غرقه نورست. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمن بحقیقت ایشانند که بر ظاهر ایشان بند فرمانست در باطن ایشان نثار لطف رحمن است. بند فرمان بر ظاهر نشان خائفان است و نثار لطف رحمن در باطن نشان مقرّبان است.
آورده‏اند که عیسى (ع) بسه کس برگذشت ایشان را دید ضعیف و نحیف گشته: ذبولى و نحولى بر ایشان ظاهر شده، ایشان را پرسید که سبب این نحول و نحافت شما چیست؟ گفتند: الخوف من النار. روح اللَّه گفت: حق على اللَّه ان یؤمن الخائف.
چون ازیشان درگذشت سه کس دیگر را دید ازیشان نحیف‏تر و ضعیف‏تر رویهایشان چون آیینه‏ها از نور. گفت: چه چیز شما را باین حال آورد و چنین ضعیف کرد؟
گفتند: حبّ اللَّه عز و جل. روح اللَّه گفت: انتم المقربون، حال شما دیگرست و عشق شما دیگر، شما مقربان و دوستانید، گزیدگان و نزدیکانید. در اخبار وارد است که: «یا داود ذکرى للذاکرین و جنتى للمطیعین و زیارتى للشاکرین و انا خاصة للمحبین». در پرده دوستى کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستى تاوان بود، چنانستى که اللَّه گفتى ما ایشان را چون در وجود آوردیم و دانستیم که از ایشان عثرات و زلات بود نخست بساط محبت بگسترانیدیم و این نداء کرامت دادیم که: «یحبهم و یحبونه» تا آنچه ایشان کنند بحکم محبت ازیشان مرفوع و مدفوع بود. آن روز که جمال صفوت آدم (ع) از عالم غیب سر برآورد قدّى الفى، شکلى راست، نهادى مستقیم، ظاهر و باطن بهم پیوسته، اواصر عناصر او را بید قدرت بهم دربسته، دیده‏هاى فریشتگان از ظاهر جرم جسم وى اندر نگذشت و ندانستند که اندر قعر بحر سینه وى چه صدف است و در آن صدف چه درّ است. بحکم اختصار نظر در ظاهر وى کردند، گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، تا نداء غیب درآمد که شما ظاهر و صورت بینید و ما نهایت کار دانیم، شما را نظر بر ظاهر معصیت است و حکم ما بر موجب باطن معرفت است، اگر ظاهر این خلیفه بزلتى گردى پذیرد یا فرزندان وى در دام کام گامى نهند، باطن آراسته ایشان و زبان پیراسته ایشان بحکم اعتذار و استغفار عذر آن جرم بخواهد و ما بشفاعت دلى مخلص بایمان، و زبانى مخلص بذکر رحمن، آن ظاهر ایشان از آن زلت فرو شوییم.
و اذا الحبیب اتى بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع‏
و قال بعضهم فى صفة عباد الرحمن: العبادة حلیتهم و الفقر کرامتهم و طاعة اللَّه حلاوتهم و حبّ اللَّه لذتهم و الى اللَّه حاجتهم و التقوى زادهم و الهدى مرکبهم و القرآن حدیثهم و الذکر زینتهم و القناعة مالهم و العبادة کسبهم و الشیطان عدوّهم و الحق حارسهم و النهار عبرتهم و اللیل فکرتهم و الحیاة مرحلتهم و الموت منزلتهم و القبر حصنهم و الفردوس مسکنم و النظر الى رب العالمین منیتهم، هو خواص عباده الذین قال اللَّه تعالى: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً. قوله: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعطى الکثیر من عطائه و یعده قلیلا و یقبل الیسیر من طاعة العبد فیعدّه کثیرا عظیما یعطیهم فى الجنة القصور و ما فیها من الحور، ثمّ یقول: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا و یقبل الیسیر من العبد فقال: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ. وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً. و در آثار منقول است که مؤمنان چون حق را جل جلاله بینند ابتدا حق بر ایشان سلام کند، دو دوست بعد از فرقت دراز چون بر هم رسند ابتدا آن یکى سلام کند که شوقش زیادت بود و الحق جل جلاله یقول: الا طال شوق الأبرار الى لقایى و انا الى لقائهم لاشدّ شوقا.
الالف لا یصبر عن الفه
اکثر من طریفة العین
و قد صبرنا عنکم مدّة
ما هکذا فعل محبّین‏
رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۹۲) این نامه فرو فرستاده خداوند جهانیانست.
نَزَلَ بِهِ فرود آورد آن را الرُّوحُ الْأَمِینُ (۱۹۳) آن روح استوار.
عَلى‏ قَلْبِکَ بر دل تو لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۱۹۴) آن را تا تو از آگاه کنندگان باشى و از ترسانندگان.
بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (۱۹۵) بزبان تازى پیدا.
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (۱۹۶) و این در کتابهاى پیشینیان است.
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً این نشان روشن نبود أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۹۷) که دانایان بنى اسرائیل مى‏شناسند.
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (۱۹۸) و اگر ما این بر کسى فرستادیمى نه تازى زبان، فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ و آن کس آن را بر قریش خواندى، ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۹۹) بنگرویدندى بآن، کَذلِکَ سَلَکْناهُ چنان نهادیم و کردیم این‏ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (۲۰۰) در دلهاى کافران.
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ بنپذیرند و بنگروند بآن. حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۲۰۱) تا آن گه که بینند عذاب دردنماى.
فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۲۰۲) که بایشان آید ناگاه و ایشان نادان و ناآگاه.
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (۲۰۳) و گویند ما را هیچ درنگ دهند؟
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۲۰۴) بعذاب ما مى‏شتابند؟
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (۲۰۵) چه بینى اگر ما ایشان را برخوردار کنیم سالها.
ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (۲۰۶) پس بایشان آید آنچه ایشان را وعده مى‏دهند.
ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ چه بکار آید ایشان را و چه سود دارد ایشان را؟ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (۲۰۷) آن برخوردارى که مى‏دادند ایشان را.
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ و هلاک نکردیم ما هیچ شهر را إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ (۲۰۸) مگر آن را آگاه کنندگان و بیم نمایان بود.
ذِکْرى‏ بیاد کردن و در یاد دادن وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ (۲۰۹) و ما هرگز ستمکار نبودیم‏
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ (۲۱۰) و هرگز دیوان این فرو نیاوردند.
وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ و خود نسزد ایشان را وَ ما یَسْتَطِیعُونَ (۲۱۱) و خود نتوانند.
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲) که ایشان را از نیوشیدن و سخن شنیدن دور کرده‏اند.
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ با اللَّه خدایى دیگر مخوان فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ (۲۱۳) که از عذاب کردگان باشى.
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (۲۱۴) و بیم نماى و آگاه کن خاندان نزدیک‏تران خویش را.
وَ اخْفِضْ جَناحَکَ و پر خویش فرو دار لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۱۵) ایشان را که بر پى تو روند از مؤمنان.
فَإِنْ عَصَوْکَ اگر سرکشند از تو فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۱۶) گوى مى‏بیزارم از آن که شما میکنید.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۲۱۷) و پشت باز کن و کار خود بسپار و پشتى دار بآن تواناى مهربان.
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‏
(۲۱۸) او که مى‏بیند ترا که بر نماز خیزى.
وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (۲۱۹) و مى‏بیند گشتن ترا در رکوع و سجود.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۲۲۰) که اللَّه شنواست دانا.
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ (۲۲۱) شما را خبر کنم که دیوان بوحى خویش بر که فرود آیند؟
تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۲۲۲) فرود آیند بر هر کژ سخنى دروغ‏زنى بزهمندى.
یُلْقُونَ السَّمْعَ که گوش فرا دارند وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (۲۲۳) و بیشتر ایشان دروغ‏زنانند.
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (۲۲۴) و شاعران آنانند که در پى ایشانست بى‏راهان و.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (۲۲۵) نمى‏بینى که ایشان در هر رود کده‏اى و هامونى بگم‏راهى میروند.
وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (۲۲۶) و آنچه نکنند میگویند: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مگر ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً و بر خداوند خویش ستایش فراوان کردند، وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا و بزیان کین کشیدند پس آنکه بر ایشان ستم کردند، وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا و آرى بدانند ایشان که ستمها کردند أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (۲۲۷) که با کدام گشتگان گردند.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایى را یا آنچه شما مى‏انباز ان خوانید با او؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مى‏گویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومى‏اند که او را بدروغ مى‏عدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوه‏ها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگه‏داشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مى‏نشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مى‏آفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مى‏روزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنى‏ایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانه‏هاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستان‏گرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مى‏شتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نه‏اند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتى‏دار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ: اى قل یا ایها الرسول الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر و الثناء کلّه للَّه، لانّه هو الذى یستحقّه على الحقیقة على آلائه و نعمائه. و قیل قل یا محمد الحمد للَّه على هلاک کفّار الامم الخالیة. و قیل قل الحمد للَّه الذى علّمک هذا الامر الذى ذکر، وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و هم الانبیاء علیهم السلام، دلیله قوله: وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ و قیل هم اصحاب محمد (ص) اصطفاهم اللَّه لنبیّه، و قیل هم امة محمد (ص)، و هى امّة الاتّباع الّذین اصطفاهم اللَّه لمعرفته و طاعته و هى الفرقة النّاجیة من الثلاث و السّبعین، قال اللَّه تعالى: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. ثمّ قال الزاما للحجة: آللَّهُ خَیْرٌ اى قل یا محمد لکفّار قومک الزاما للحجة علیهم: آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ، اى عبادة اللَّه خیر ام عبادتکم الاصنام. رسول خدا هر گه که این آیت خواندى گفتى:بل اللَّه خیر و ابقى و اجل و اکرم، قرائت اهل بصره و عاصم یشرکون بیاء است و باقى قرّاء بتاء مخاطبه خوانند، و استفهام بر طریق انکار و توبیخ است. فان قیل لفظ «الخیر» یستعمل فى شیئین فیهما خیر و لاحدهما مزیّة و لا خیر فى الاصنام اصلا قلنا مطلق لفظ «الخیر» لا یقتضى هذا، و الدلیل علیه قوله: أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا و لم یقتض ذلک ان یکون لاهل النّار مقیل حسن و لکنّ المراد به زیادة التشدید. و قیل انّما ذکر ذلک لاعتقاد الجهلة و الکفّار، انّ فى الاصنام خیرا فکان ذلک على زعمهم.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشی‏ء بالشى‏ء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شى‏ء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مى‏آمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمى‏دانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الثالثة
قوله: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بدان که مقامات راه دین بر دو قسم است: قسمى از آن مقدمات گویند که آن در نفس خویش مقصود نیست، چون توبه و صبر و خوف و زهد و فقر و محاسبه، این همه وسائلند بکارى دیگر که وراء آنست و قسم دیگر مقاصد و نهایات گویند که در نفس خویش مقصودند چون محبّت و شوق و رضا و توحید و توکّل این همه بنفس خویش مقصودند نه براى آن مى‏باید تا وسیلت کارى دیگر باشد. و حمد خداوند جل جلاله و شکر و ثناء وى ازین قسم است که بنفس خویش مقصودند. و هر آنچه بنفس خویش مقصود بود در قیامت و در بهشت بماند و هرگز منقطع نگردد. و حمد ازین بابست که ربّ العزة در صفت بهشتیان میگوید: وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ و کشر و آفرین قرین ذکر خویش کرده در قران مجید که میگوید جلّ جلاله: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ و فردا در آن عرصه عظمى و انجمن کبرى که ایوان کبریا برکشند و بساط عظمت بگسترانند منادى ندا کند که: لیقم الحمّادون. هیچکس برنخیزد آن ساعت مگر کسى که پیوسته در همه احوال و اوقات حمد و ثناء اللَّه گفته و سپاس دارى وى کرده و حق نعمت وى بشکر گزارده و بنده در مقام شکر و حمد آن گه درست آید که در وى سه چیز موجود بود: یکى علم، دیگر حال، سوم عمل. اوّل علم است و از علم حال زاید و از حال عمل خیزد. علم شناخت نعمت است از خداوند جلّ جلاله. و حال شادى دلست بآن نعمت، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا، و عمل بکار داشتن نعمت است در آنچه مراد خداوند است و رضاء وى در آنست. و الیه الاشارة بقوله: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً.
قوله: وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏، یک قول آنست که این عباد صحابه رسولند (ص)، مهتران حضرت رسالت و اختران آسمان ملّت. و آراستگان بصفت صفوت، مثل ایشان اندر ان حضرت رسالت مثل اختران آسمانست با خورشید رخشان، چنان که ستارگان مدد نور از خورشید ستانند و فر سعادت از وى گیرند همچنین آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم در آسمان دولت دین بر مثال خورشید بود آن عزیزان صحابه مانند اختران حضرت رسالت بایشان آراسته و رأفت و رحمت نبوّتست ایشان را بتهذیب و تأدیب پیراسته و زبان نبوت باین معنى اشارت کرده که: اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم.
آن مهتر عالم در صدر نشسته و یاران بر مراتب احوال خویش حاضر شده: یکى وزیر، یکى مشیر، یکى صاحب تدبیر، یکى ظهیر، یکى اصل صدق، یکى مایه عدل، یکى قرین حیا، یکى کان سخا، یکى سالار صدّیقان، یکى امیر عادلان، یکى مهتر منفقان، یکى شاه جوانمردان، یکى چون شنوایى، یکى چون بینایى، یکى چون بویایى، یکى چون گویایى، چنان که جمال غالب بشر باین چهار صفت است. کمال حالت ایمان باین چهار صفت است: صدق و عدل و حیا و سخا و این صفت جوانمردان است که ربّ العالمین گفت: وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و یقال اصطفاهم فى آزاله ثم هداهم فى آباده. گزیدگان بندگان ایشانند که در ازل اصطفائیّت یافتند و در ابد بهدایت رسیدند از آن راه بردند که شان راه نمودند، از آن راست رفتند که شان برگزیدند، از آن طاعت آوردند که شان بپسندیدند. ایشان را از حق جلّ جلاله سه سلامست: روز میثاق سلام بجان شنیدند: وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏، امروز بر لسان سفیر بواسطه نبوت شنیدند: وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ، فردا که روز بازار بود و هنگام بار بى‏سفیر و بى واسطه بشنوند که: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ الآیة، از روى فهم بر لسان معرفت روندگان را در این آیات اشاراتست: گفتند زمین و تربت اشارتست بنفس آدمى که وى را از آن آفریدند، و آسمان برفعت اشارتست بعقل شریف رفیع که از آن رفیع‏تر و شریفتر هیچ خصلت نیست و آب که سبب حیاة است و بوى نشو حیوانات و نباتست مثل علم مکتسب است چنان که آب زندگى هر چیز و هر کس را مدد میدهد علم زندگى دل را مدد میدهد و حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ اشارتست باعمال پسندیده و طاعات آراسته چنان که بواسطه آب باغ و بوستان و انواع درختان و ثمرات الوان از آب روان آراسته شود و زینت و بهجت از آن گیرد همچنین اعمال و طاعات بندگان بمقتضى علم و وساطت‏ عقل حاصل مى‏آید تا آراسته دین میشود و بسعادت ابد مى‏رسد.
لطیفه دیگر شنو ازین عجب‏تر: زمین که بار خلق میکشد مثلى است بارگیر حضرت دین را. مصطفى (ص) گفت: اجعلوا الدنیا مطیة تبلغکم الى الآخرة، و اجعلوا الآخرة دار مقرکم و محط رحالکم، و آسمان اشارت به بهشت است. و از طریق مجاورت عبارت از آن است که مصطفى (ص) گفته: انّ الجنّة فى السّماء.
و آب اشارتست بوحى و علم که بواسطه نبوّت به بندگان میرسد. یدلّ علیه ما، قیل فى قوله تعالى: وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ انّه عنى بالماء القرآن بدلالة انّه علّقه بالسّماع و لیس الماء ممّا یسمع و کذلک قوله: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها، عنى بالماء القرآن، کذلک روى عن ابن عباس.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً نفوس العابدین قرار طاعتهم، و قلوب العارفین قرار معرفتهم، و ارواح الواجدین قرار محبّتهم، و اسرار الموحّدین قرار مشاهدتهم، و فى اسرارهم انهار الوصلة و عیون القربة، بها یسکّن ظمأ اشتیاقهم، و هیجان احتراقهم.
وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ من الإبدال و الاولیاء و الاوتاد، بهم یدیم امساک الارض و ببرکاتهم یدفع البلاء، عن الخلق، و یقال الرواسى هم الّذین یهدون المسترشدین الى ربّ العالمین.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً آن کیست که زمین اسلام در زیر قدم توحید موحدان آورد؟ وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً آن کیست که چشمه‏هاى حکمت در دل عارفان پدید آورد؟ وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ آن کیست که حصارهاى معرفت در سرّ دوستان بنا او کند؟
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً آن کیست که میان دریاى خوف و رجا سحاب استقامت اقامت کرد؟ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ هیچ خدایى دانید بجز من که این کرد؟، هیچ معبود شناسید بجز من که این ساخت؟ و قیل وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً، یعنى بین القلب و النفس لئلّا یغلب احدهما صاحبه، در نهاد آدمى هم کعبه دل است هم مصطبه نفس، دو جوهر متضادند در خلقت بهم پیوسته، و در طریقت از هم گسسته، هر دو در هم گشاده، و میان هر یکى از قدرت حاجزى نهاده. هر گه که آن نفس امّاره در سرا پرده دل شبیخون برد آن دل محنت زده بتظلّم بدرگاه عزّت مى‏شود و از جنّات قدم خلعت نظر بدو مى‏آید. اینست سرّ آن خبر که: ان للَّه تعالى فى کل یوم و لیلة ثلاثمائة و ستین نظرة فى قلوب العباد.
نظیر این آیت در سورة الفرقان است: وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ، بر لسان اهل معرفت این دو دریا صفت دل مؤمن است و آن دو آب صفت آنچه دروست، از دو معنى متضاد: خوف و رجا، شک و یقین، ضلالت و هدایت، حرص و قناعت، و غفلت و یقظت. ربّ العزة میان هر دو ضد حاجزى و مانعى پیدا کرده: میان خوف و رجا از حسن الظن حاجزى است تا تلخى ترس خوشى امید تباه نکند. میان شک و یقین از معرفت حاجزى است تا ملوحت شک عذوبت یقین تباه نکند. میان ضلالت و هدایت از عصمت حاجزى است تا مرارت ضلالت حلاوت هدایت تباه نکند. میان حرص و قناعت از تقوى حاجزى است تا کدورت حرص صفاوت قناعت تباه نکند. میان غفلت و یقظت از مطالعت نظر حاجزى است تا ظلمت غفلت نور یقظت تباه نکند. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بجز اللَّه خدایى دیگر دانید که چنین صنع سازد و این قدرت دارد؟
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ گفته‏اند: مضطرّ آن کودک است که در شکم مادر بیمار است و مادر از بیمارى وى بى‏خبر. آن کودک در آن ظلمت رحم از آن بیمارى بنالد و جز از اللَّه هیچ کس حال وى نداند. ربّ العزة آن نالیدن و زاریدن وى بنیوشد و برأفت و رحمت خود در دل مادر افکند تا آن طعام که شفاء کودک در آن بود بآرزوى بخواهد و بخورد. کودک از آن بیمارى شفا یابد.
و قیل انّ داود الیمانى دخل على مریض من اصحابه فقال له المریض: یا شیخ ادع اللَّه لى. فقال الشیخ للمریض: ادع لنفسک فانک المضطرّ. و قد قال اللَّه عزّ و جلّ: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ دست گیر درماندگان است و فریاد رس نومیدان و زاد مضطرّان و یادگار بیدلان، پاسخ کند گوشهاى بندگان را بجزا، و امیدهاى عاجزان بوفا، و دعاهاى ضعیفان بعطا. در ازل همه احسان او، در حال همه انعام او، و در ابد بر همه افضال او.
خبر درست است که فردا چون مؤمنان در بهشت آرام گیرند بعضى زوایاى بهشت خالى ماند تا ربّ العزة خلقى نو آفریند و آن منازل و درجات که از بهشتیان زیادت آید بایشان دهد چگویى از کرم وى سزد که خلقى نو آفریده عبادت ناکرده و رنج نابرده بناز و نعیم بهشت رساند و این بندگان دیرینه رنجها کشیده و در دین اسلام عمر بسر آورده و غمها خورده و دل در فضل و کرم او بسته، چه گویى ایشان را از فضل خود محروم کند؟ یا از درگاه خویش براند؟ حقّا که نکند، و فضل و رحمت خود ازیشان دریغ ندارد.
یحیى معاذ عجب سخنى گفته در مناجات خویش، گفت: الهى مرا اعتماد بر گناه است نه بر طاعت، زیرا که در طاعت اخلاص مى‏باید و آن مرا نیست و در معصیت فضل مى‏باید و آن ترا هست.
بو بکر واسطى گفت: الهى کمال پاکى و عین قدس قدم بود که این فرزند آدم در چون تو پادشاهى عاصى شدند و الّا در هشتده هزار عالم کدام نقطه حدوث را یاراى آن بودى که بخلاف فرمان یک نفس برکشیدى اگر نه از بهر کمال فردانیّت و ذات جلال بى‏نقصان تو بودى چرا بایستى که مقرّبان حضرت و مرسلان بارگاه عزت نیز در خجالت زلّات صغایر آیند این بآنست تا عالمیان بدانند که بکمال صفات جز ربوبیت او منعوت نیست و بپاکى و بى‏عیبى جز جلال بر کمال او موصوف نیست.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ تو نتوانى که کران را شنوانى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و کران آواز خواندن نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۸۰) آن گه که پشت برگردانند و برگردند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ و تو آن نیستى که با راه آرى نابینایانرا از گمراهى ایشان إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى مگر آن کس که بگرود بسخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱) و ایشانند که مسلمانانند.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ و چون گفت خداى و سخن او واجب گشته بریشان افتد، أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ بیرون آریم ایشان را جنبنده‏اى از زمین تُکَلِّمُهُمْ فرا روى مردم میگوید أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (۸۲) که مردمان بآیات و سخنان ما و بوعد و وعید ما بنمى‏گروند و بى‏گمان نمى‏باشند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ و آن روز که فراهم آریم مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً از هر امّتى جوکى مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا ازیشان که بدروغ میداشتند سخنان ما فَهُمْ یُوزَعُونَ (۸۳) ایشان را فراهم میرانند و مى‏باز دارند.
حَتَّى إِذا جاؤُ تا آن گه که آیند قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی گوید سخنان من دروغ شمردید؟ وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً و آن را در نیافتید أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۴) تا آن خود چه بود که مى‏کردید.
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ ایشان را بیفتاد آن گفت که وعید گفته بود ایشان را و واجب گشته رسیدن عذاب بر ایشان بِما ظَلَمُوا بآن ستم که کردند فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (۸۵) ایشان خاموش مانند هیچ سخن نگویند.
أَ لَمْ یَرَوْا نمى‏بینند أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ که ما شب تاریک کردیم تا آرام گیرند در آن وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن کردیم تا مى‏بینند در آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانى سخت پیداست لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۸۶) گروهى را که بگروند.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ آن روز که در دمند در صور فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ بترسد اهل آسمان و زمین إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر آنکه خدا خواهد وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ (۸۷) و همه آمدنیند باو ناچار و ناکام.
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً و کوه‏ها بینى پندارى که بر جاى است وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ و آن میرود چنان که ابر رود صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ این صنع خداى است آن که هر چه کرد محکم کرد و استوار إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (۸۸) او آگاه است و دانا بهر چه میکنید.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ هر که نیکى آرد فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها او راست به از آن وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (۸۹) ایشان از بیم آن روز رستگارانند و بى‏بیم.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و هر که بدى آرد فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ نگون اندازند رویهاى ایشان در آتش هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۰) و ایشان را گویند شما را پاداش خواهند داد مگر آنچه میکردید.
إِنَّما أُمِرْتُ مرا فرمودند أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ که خداى این شهر را پرستم الَّذِی حَرَّمَها آن خداى که این را آزرم بزرگ نهاد وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ و همه چیز او راست وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۹۱) و مرا فرمودند تا از گردن نهادگان باشم.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ و قرآن خوانم فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که با راه آید خویشتن را با راه آید وَ مَنْ ضَلَّ و هر که بگمراهى رود فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۹۲) گوى من از آگاه کنندگانم.
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى حمد و ثناء نیکو اللَّه را سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ که بشما مى‏نماید نشانهاى خویش فَتَعْرِفُونَها تا بشناسید آن را وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۳) و خداوند تو ناآگاه نیست از آنچه میکنید.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ، این آیت در شأن کفار قریش فروآمد، قومى مخصوص که علم اللَّه در حق ایشان سابق شده که هرگز ایمان نیارند و در کفر میرند. ربّ العالمین مصطفى را خبر داد که ایشان سخن تو نپذیرند و پند تو ایشان را سود ندارد که ما بر دلهاى ایشان مهر نهاده‏ایم تا ایمان در آن نشود و کفر از آن بیرون نیاید. همانست که جاى دیگر گفت: وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و ایشان را مردگان نام کرد، که ایشان را نه در آنچه مى‏شنوند نفعیست و نه بآن عمل میکنند، راست چون مردگانند که حس و عقل ندارند. میگوید یا محمد چنان که نتوانى تو که مردگان را شنوا کنى تا سخن بشنوند ایشان را هم نتوانى که شنوا کنى تا حق بشنوند. ابن کثیر وَ لا تُسْمِعُ بتاء مفتوحه خواند الصُّمَّ مرفوع میگوید کران آواز خواننده نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ خاصّه آن گه که پشت برگردانند بر خواننده و میروند، نه بگوش شنوند و نه برمز و اشارت بدانند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدى العمى عن ضلالتهم، و المعنى هم کالعمى و ما فى وسعک ادخال الهدى فى قلب من عمى عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، اى ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فى آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانى که گمراهان را با راه آرى و نتوانى که کران را بشنوانى مگر کسى طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسى تواند بود که عنایت ازلى درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وى ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.
روى انّ النبى (ص) قام على منبره فقبض کفّه الیمنى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل الجنة باسمائهم و انسابهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه»، ثمّ قبض کفه الیسرى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل النار باسمائهم و اسماء آبائهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه فلیعملنّ اهل السعادة بعمل اهل الشقاء حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم یستنقذهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة، و لیعملن اهل الشقاء بعمل اهل السعادة حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم لیخرجنّهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة. السّعید من سعد بقضاء اللَّه و الشقى من شقى بقضاء اللَّه و الاعمال بالخواتیم».
و قال (ص): «انّ العبد لیعمل عمل اهل النار و انّه من اهل الجنّة و یعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار و انّما الاعمال بالخواتیم».
و قالت عائشة دعى رسول اللَّه (ص) الى جنازة صبىّ من الانصار فقلت طوبى لهذا عصفور من عصافیر الجنّة لم یعمل سوا قال او غیر ذلک یا عائشة، انّ اللَّه خلق الجنّة و خلق النّار فخلق لهذه اهلا و لهذه اهلا خلقهم لها و هم فى اصلاب آبائهم.
بر وفق این اخبار آورده‏اند که رسول خدا حکایت کرد که در بنى اسرائیل زاهدى بود دویست سال عبادت کرده و در آرزوى آن بود که وقتى ابلیس را به‏بیند تا با وى گوید الحمد للَّه که درین دویست سال ترا بر من راه نبود و نتوانستى مرا از راه حق بگردانیدن آخر روزى ابلیس از محراب خویشتن را باو نمود، او را بشناخت، گفت: اکنون بچه آمدى یا ابلیس؟ گفت دویست سالست تا میکوشم که ترا از راه ببرم و بکام و مراد خویش درآرم و از دستم برنخاست و مراد من برنیامد، و اکنون تو درخواستى تا مرا بینى دیدار من ترا بچه کار آید؟ که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است. این سخن بگفت و ناپدید گشت زاهد در وساوس افتاد گفت از عمر من دویست سال مانده و من خویشتن را چنین در زندان کرده‏ام؟ از لذّات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم برین صفت دشخوار بوده تدبیر من آنست که صد سال در دنیا خوش زندگانى کنم لذّات و شهوات آن بکار دارم آن گه توبت کنم و صد سال دیگر بعبادت بسر آرم که اللَّه تعالى غفور و رحیم است. آن روز از صومعه بیرون آمد سوى خرابات شد و بشراب و لذّات باطل مشغول گشت و بصحبت مؤمنات تن در داد، چون شب درآمد عمرش بآخر رسیده بود ملک الموت درآمد و بر سر آن فسق و فجور جان وى برداشت. آن طاعات و عبادات دویست ساله بباد بر داد حکم ازلى درو رسیده و شقاوت دامن او گرفته. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ هذا القول هو حکم العذاب و وقوع السخط و انقطاع المهلة، کقوله: وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا، و ذلک حین لا یقبل اللَّه سبحانه من کافر ایمانه و لم یبق الّا من یموت کافرا فى علم اللَّه سبحانه و هذا عند اقتراب الساعة و منقطع الامال و هو خروج الدّابة، فاذا خرجت الحفظة و رفعت الاقلام و شهدت الاجساد على الاعمال و تبیّن الشقى من السعید و تشاهدت الالسن بالکفر و الایمان صراحا. قال ابو سعید الخدرىّ: اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر وجب الغضب وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ.
خلافست میان علماء تفسیر که شکل دابة چون است و از کجا بیرون آید.
حذیفه گفت از رسول خدا شنیدم که گفت طولها ستون ذراعا لا یدرکها طالب و لا یفوتها هارب، تسم المؤمن بین عینیه، و یکتب بین عینیه مؤمن، و تسم الکافر بین عینیه و یکتب بین عینیه کافر، و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. و قال ابن عباس لها زغب و ریش و اربع قوائم. و قال ابن الزبیر رأسها رأس ثور و عینها عین خنزیر و اذنها اذن فیل و قرنها قرن ایّل و عنقها عنق نعامة و صدرها صدر اسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب کبش و قوائمها قوائم بعیر بین کل مفصلین اثنا عشر ذراعا، تخرج و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. فتنکت فى مسجد المؤمن بعصا موسى نکتة بیضا، فیبیض وجهه، و تنکت فى وجه الکافر بخاتم سلیمان نکتة سوداء فیسودّ وجهه، و ذلک قوله تعالى: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و هذا حین یغلق باب التوبة لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل. و قال وهب وجهها وجه رجل و سایر خلقها خلق الطیر، و قیل هى على صورة فرس.
امّا بیرون آمدن دابة الارض بدانکه علامتى است از علامتهاى مهین قیامت و خاست رستخیز. و از رسول خدا (ص) پرسیدند که از کجا بیرون آید گفت‏ من اعظم المساجد حرمة على اللَّه‏ یعنى المسجد الحرام. قال و عیسى یطوف بالبیت و معه المسلمون این خبر دلیل است که نخست عیسى بیرون آید انگه دابة الارض. ابن عباس گفت وادییست در زمین تهامة از آنجا بیرون آید. عبد اللَّه بن عمر و در زمین طایف بود، آنجا پاى بر زمین زد گفت ازینجا بیرون آید. و گفته‏اند از اجیاد مکة بیرون آید. ابن مسعود گفت از میان صفا و مروه. و قال ابن عمر تخرج الدابّة من صدع فى الصفا کجرى الفرس ثلاثة ایّام و ما خرج ثلثها. این خبر موافق آمد با قول حسن بصرى که گفت موسى (ع) از حق درخواست تا دابة الارض بوى نماید. گفتا سه روز و سه شب بیرون مى‏آمد از زمین و بآسمان برمى‏شد. موسى چون آن منظر عظیم قطیع دید طاقت نداشت، گفت: ربّ ردّها فردّها، خداوندا بجاى خود باز بر او را و بجاى خود باز شد. مقاتل گفت: لا یخرج منها غیر رأسها فیبلغ رأسها السحاب. و قول درست آنست که او را سه خرجه است یعنى که سه بار بیرون آید: اوّل از زمین یمن برآید چنان که اهل بادیه از وى خبر دارند و ذکر وى بایشان رسد امّا بمکه و دیگر شهرها نرسد، و در آن خرجه اوّل صفت عظمت و طول و عرض وى در چشمها نیاید و پیدا نگردد پس ناپدید شود روزگارى دراز چندان که اللَّه خواهد، پس دوم بار از زمین تهامه برآید و خبر وى به مکه رسد و بدیگر شهرها، باز پنهان شود روزگارى، آن گه سوم بار از میان مکه برآید. و گفته‏اند که میان رکن اسود و باب بنى مخزوم بیرون آید بر ان صفت و آن عظمت که گفتیم و بر روى زمین همى‏رود و هر کجا نفس وى رسد همه نبات و درختان خشک میشود تا در زمین هیچ نبات و درخت سبز نماند مگر درخت سپند که آن خشک نشود از بهر آن که برگه هفتاد پیغامبر با وى است و عصاى موسى و خاتم سلیمان با وى بود، هر مسلمانى را که بیند سر عصا بر پیشانى او نهد یک نقطه نور پدید آید، آن گه سر تا پاى وى همه نور شود و چون کافرى بیند انگشترى سلیمان بر پیشانى او نهد، یک نقطه ظلمت بر پیشانى وى پدید آید. آن گه سر تا پاى وى همه ظلمت و تاریکى گردد. و چون این دابه بیرون آید مسلمانان همه قصد مسجد کنند که وى البته تعرض مسجد نکند و با مردم بزبان ایشان سخن گوید بآن لغت که دریابند: با عربى بزبان عرب و با عجمى بزبان عجم، اینست که ربّ العالمین گفت: تُکَلِّمُهُمْ. سدّى گفت: تُکَلِّمُهُمْ ببطلان الادیان سوى دین الاسلام و گفته‏اند سخن گفتن وى آنست که کافر و مسلمان از هم جدا کند، روى فرا قومى کند گوید: ایّها الکفّار مصیرکم الى النار و روى فرا قومى دیگر کند، گوید: ایّها المؤمنون مصیرکم الى الجنة. و قیل تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ فرا روى مردم میگوید، که این مردمان یعنى اهل مکه به بیرون آمدن من گرویده نبودند و ذلک لانّ خروجها من آیات اللَّه قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس تُکَلِّمُهُمْ او تُکَلِّمُهُمْ؟ فقال کلّ ذلک یفعل تکلم المؤمن و تکلم الکافر اى تسمهم انّ الناس بفتح الف قرائت کوفى و یعقوب است یعنى تکلّمهم بانّ الناس و بکسر الف قرائت باقى، و تقدیره تُکَلِّمُهُمْ فتقول أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، اى من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یحبس اوّلهم على آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الى النار و من فى قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، اى الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فى الجمع على وجه الاذلال.
حَتَّى إِذا جاؤُ یعنى اذا حضروا المحشر. قال اللَّه تعالى لهم: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها علما. فى هذا تقدیم و تأخیر: یعنى لم تحیطوا بآیاتى علما فکذّبتم بها. کقوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ‏ قوله: أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هذا توهین لقولهم و فعلهم، یقال ذلک علىّ ابلغ اذ کان. و قیل هذا توبیخ و تبکیت اى ما ذا کنتم تعملون حین لم تبحثوا عنها و لم تتفکّروا فیها. وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى وجب علیهم الوعید، و حلّ بهم العذاب و السخط من اللَّه یوم یحشرون بما ظلموا بسبب کفرهم و تکذیبهم بآیات اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ بحجج یدفعون بها عن انفسهم و قیل فهم لا ینطقون بعذر و لا شفاعة، کما قال: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ. و قیل وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى لزمتهم حجة اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ فلم یجدوا جوابا. و قیل لا یَنْطِقُونَ لانّ افواههم مختومة. و قیل وقوع القول علیهم وقوع السّخط، و حکم العذاب علیهم فى الدنیا و ذلک ما روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اکثروا زیارة هذا البیت من قبل ان یرفع و ینسى الناس مکانه و اکثروا تلاوة القرآن من قبل ان یرفع قالوا یا با عبد الرحمن هذه المصاحف ترفع فکیف بما فى صدور الرجال قال یصبحون فیقولون قد کنّا نتکلّم بکلام. و نقول قولا فیرجعون الى شعر الجاهلیة و احادیث الجاهلیة، و ذلک حین یقع القول علیهم.
ثم ذکر الدلیل على قدرته و الاهیّته سبحانه فقال: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ من حرکات النصب فیستریح بذلک ابدانهم عدّة للغدو النهار مبصرا لینتشروا فیه فى الارض و یتوصّلوا بذلک الى قضاء حوائجهم و طلب معاشهم. قوله: وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى ذا ابصار، کقوله: عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى ذات رضى. و قیل مبصرا اى یبصر فیه کما یقال: لیل نائم اى ینام فیه. إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما بیّناه من الآیات فى اللیل و النّهار لدلالات صادقة تورث الایمان باللّه و توجب الاعتراف بتوحیده على کل عاقل متدیّن وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، اى اذکر یوم ینفخ اسرافیل فى الصّور و هو شبه قرن. قال مجاهد: الصّور کهیئة البوق، و قیل هو جمع صورة کصوفة و صوف یعنى تنفخ الارواح فى الاجساد و الاوّل اصوب و هو المعتقد، و الدلیل علیه‏ قول النبى (ص): کیف انعم و صاحب القرن قد التقمه و حتى جبهته ینظر متى یومر فینفخ.
ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص)، گفت: ربّ العالمین آسمانها و زمین بیافرید آن گه بعد از آفرینش آسمان و زمین صور بیافرید و به اسرافیل داد اسرافیل صور در دهن گرفته و چشم فرا عرش داشته منتظر آن تا کى فرمایند او را که در دم. بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن صور چیست گفت مانند سروى عظیم‏
و الّذى بعثنى بالحق انّ عظم دارة فیه کعرض السّماء و الارض فینفخ فیه ثلاث نفخات: الاولى نفخة الفزع، و الثانیة نفخة الصعق، و الثالثة نفخة القیام لربّ العالمین.
یقال بین کلّ نفختین اربعون یوما من ایام الدّنیا و قیل اربعون سنة فاذا تمّت الاربعون نفخ نفخة الصعق و هو الموت و در خبر است که بو هریره گفت: یا رسول اللَّه فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ این استثنا مر که راست؟
گفت: اولئک الشهداء و هم أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وقاهم اللَّه فزع ذلک الیوم و آمنهم و هو عذاب یبعثه اللَّه على شرار خلقه و هو الّذى یقول اللَّه عزّ و جل: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ الى قوله: وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.
و قیل فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنى اهل الجنّة من الحور و الغلمان و الخدم بعد از نفخه فزع چهل سال گذشته فرمان آید، اسرافیل که انفخ نفخة الصعق فیصعق من فى السماوات و من فى الارض الّا من شاء اللَّه. و در خبر بو هریره است.‏
فاذا اجتمعوا جاء ملک الموت الى الجبار فیقول قد مات اهل السماء و الارض الّا من شئت فیقول اللَّه سبحانه و هو اعلم من بقى؟ فیقول اى ربّ بقیت انت الحى الذى لا تموت و بقیت حملة العرش و بقى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و بقیت انا. فیقول جلّ و عزّ فیموت جبرئیل و میکائیل فینطق اللَّه العرش فیقول اى ربّ یموت جبرئیل و میکائیل، فیقول: اسکت انّى کتبت الموت على کل من تحت عرشى، فیموتان. ثمّ یأتى ملک الموت الى الجبار فیقول اى ربّ قد مات جبرئیل و مکائیل فیقول و هو اعلم : فمن بقى؟ فیقول: بقیت انت الحى الذى لا تموت، و بقیت حملة عرشک و بقیت فیقول لیمت حملة عرشى فیموتون فیامر اللَّه العرش فیقبض الصور من اسرافیل ثمّ یقول لیمت اسرافیل فیموت ثمّ یأتى ملک الموت، فیقول یا ربّ قد مات حملة عرشک فیقول و هو اعلم فمن بقیها فیقول بقیت انت الحىّ الذى لا تموت، و بقیت انا. فیقول انت خلق من خلقى خلقتک لما رأیت.، فمت، فیموت، فاذا لم یبق احد الّا اللَّه الواحد الاحد الصمد الذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و کان آخرا کما کان اولا طوى السماوات کطىّ السّجل للکتاب ثمّ قال انا الجبّار لمن الملک الیوم؟ فلا یجیبه احد ثم یقول تبارک و تعالى جلّ ثناؤه و تقدّست اسماؤه: للَّه الواحد القهار یوم تبدّل الارض غیر الارض و السماوات فیبسطها بسطا ثم یمدّها مدّ الادیم العکاظى لا ترى فیها عوجا و لا امتا ثم یزجر اللَّه الخلق زجرة واحدة فاذا هم فى هذه الارض المبدّلة فى مثل ما کانوا فیها من الاوّل: من کان فى بطنها کان فى بطنها، و من کان على ظهرها کان على ظهرها. ثم ینزل اللَّه عزّ و جلّ علیهم ما من تحت العرش کمنى الرجال ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ السحاب ان یمطر اربعین یوما حتى یکون فوقهم اثنا عشر ذراعا و یامر اللَّه سبحانه الاجساد ان تنبت کنبات الطراثیث او کنبات البقل حتى اذا تکاملت اجسادهم کما کانت، قال اللَّه تعالى لیحیى حملة العرش فیحیون ثم یقول اللَّه عزّ و جلّ لیحیى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فیحیون اللَّه اسرافیل فیاخذ الصّور فیضعه على فیه ثم یدعوا اللَّه الارواح فیعطى بها تتوهج ارواح المؤمنون نورا و الأخرى ظلمة فیقبضها جمیعا ثم یلقیها فى الصور ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ اسرافیل ان ینفخ نفخة للبعث فتخرج الارواح کانّها النحل قد ملأت ما بین السماء و الارض فیقول اللَّه عزّ و جلّ لیرجعن کل روح الى جسده، فتدخل الارواح الخیاشیم ثم تمشى فى الاجساد او کما یمشى السّمّ فى اللّدیغ.
ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الى ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.
قوله: وَ کُلٌّ أَتَوْهُ قرأ حمزة و حفص أَتَوْهُ مقصورا على الفعل، بمعنى جاءوه عطفا على قوله: فَفَزِعَ و اتوه، و قرأ الباقون: آتَوْهُ بالمدّ و ضمّ التاء على مثال فاعلوه کقوله: وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً اى یأتون اللَّه سبحانه داخرین صاغرین.
و ترى الجبال یا محمد تحسبها جامدة قائمة واقفة مستقرة مکانها، وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ حتى تقع على الارض فتستوى بها.
صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ، اى صنع اللَّه ذلک صنعه فهو نصب على المصدر. و قیل معناه هذا من صنع اللَّه الذى خلق الاشیاء على وجه الاتقان و الاحکام انّه خبیر بما یفعلون عالم بافعال عباده قادر على مجازاتهم علیها بما یستحقون قرأ مکى و بصرى و حماد: بما یفعلون بالیاء لقوله آتوه انّما هو خیر عنهم.
قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى من جاء بالتوحید یوم القیامة و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى ثواب اجود منها. ان قیل فاذا کانت الحسنة: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و هى التوحید فما معنى: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و هل شى‏ء خیر من لا اله الّا اللَّه فالجواب عنه من وجهین: احدهما انّه على التقدیم و التأخیر، و المعنى فله منها و من اجلها خیر، و الجواب الثانى انّ قوله: خَیْرٌ مِنْها یعنى به الثواب لانّ الطاعة فعل العبد و الثواب فعل اللَّه و فعل اللَّه اشرف من فعل العبد و خیر منه، و قیل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى با الاخلاص فى التوحید فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى خیر له منها الجنة.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ یعنى بالشرک فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و فى ذلک ما روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): یجی‏ء الاخلاص و الشرک یوم القیامة فیجثوان بین یدى الرب تبارک و تعالى فیقول الرب للاخلاص انطلق انت و اهلک الى الجنة و یقول للشرک انطلق انت و اهلک الى النار ثم تلا هذه الایة من جاء بالحسنة فله خیر منها الى قوله فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.
وعن ابى عبد اللَّه الجدلىّ قال: دخلت على على بن ابى طالب (ع) فقال: «یا ابا عبد اللَّه أ لا أنبّئک بالحسنة التی من جاء بها ادخله اللَّه الجنّة و السیّئة التی من جاء بها کبّه اللَّه فى النّار و لم یقبل معها عملا؟ قلت بلى. قال: الحسنة حبّنا و السّیّئة بغضنا».
و قیل: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى رضوان اللَّه کقوله تعالى: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ، و قیل فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى الاضعاف، و هذا تأویل حسن لانّ للاضعاف خصائص منها ان العبد یسأل عن عمله و لا یسأل عن الاضعاف و منها انّ للشیطان سبیلا الى عمله و لیس له سبیل الى الاضعاف و لانّه لا مطمع للخصوم فى الاضعاف و لانّ دار الحسن فى الدنیا و دار الاضعاف الجنّة و لانّ الحسنة على استحقاق العبد و التضعیف کما یلیق بکرم الرّب.
قوله: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ بالتنوین، یَوْمَئِذٍ بفتح المیم قراءة اهل الکوفة و قرأ سائر القرّاء مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ بالاضافه و هذا اعمّ لانّه آمن من جمیع الفزع.
قال ابن عباس: اذا اطبقت النار على اهلها فزعوا فزعة لم یفزعوا مثلها و هو فزع الاکبر و اهل الجنّة آمنون من ذلک. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ، یعنى من جاء یوم القیامة مشرکا باللّه فان اللَّه سبحانه یأمر خزنة جهنم ان یطرحوه على وجهه فى النار و یقال لهم هل تجزون الّا ما کنتم تعملون یقال کببته على وجهه فأکبّ، نظیره: قشعت الرّیح السحاب فاقشع، و هذا من الفعل الغریب بعکس سایر الافعال، و منه‏
قول النبى (ص): و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم، و مثله: قلعته فاقلع.
إِنَّما أُمِرْتُ، یعنى قل للعرب یا محمد انّما امرنى اللَّه ان اعبد ربّ هذه البلدة یعنى مکة التی تفتخر بها العرب و یسمون بسببها سکان حرم اللَّه الَّذِی حَرَّمَها اى جعلها حرما آمنا یأمن فیها السباع و الوحوش فلا یعدو الکلب فیها على الغزال و لا ینفر منها الغزال و یکف الناس عن اهلها و عن من لاذ بها. و قیل حَرَّمَها اى عظّم حرمتها من ان یسفک بها دم او یظلم بها احد او یصطاد صیدها او یختلى خلاها فاعبدوه انتم ففیه عزّکم و شرفکم، و قیل حَرَّمَها على الجبابرة حتى لا یتملّکها جبّار و یدّعیها لنفسه. وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ اى و لربّ هذه البلدة کلّ شى‏ء مع هذه البلدة فانّه مالک الدنیا و الآخرة و ربّ العالمین کلّهم و انّما خصّ هذه البلدة باضافتها الیه تشریفا لها کما قال: ناقَةُ اللَّهِ و بیت اللَّه و رجب شهر اللَّه. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ اى و امرنى ربّى بان اکون مسلما على دین ابراهیم منقادا لامره مستسلما له متوکّلا علیه.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ یعنى و امرنى ربّى ان اقرأ علیکم القرآن و اعرفکم حلاله و حرامه و ما لکم و علیکم فیه. فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ، اى من سلک طریق الرشاد و آمن بالقرآن فلنفسه عمل لانّه لا ینال نعیم الآخرة و لا یأمن العذاب فى الدارین من ترک قصد السبیل بتکذیبه ایّاى و کفره بالقرآن فانّما انا منذر انذر سخط اللَّه و عذابه و نقمته. و هذا کان قبل فرض القتال ثم نسخه الامر بالقتال و قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ یعنى قل یا محمد للقائلین لک من مشرکى قومک متى هذا الوعد الحمد للَّه «على توفیقه ایّانا للحق الّذى انتم عنه عمون سَیُرِیکُمْ ربکم آیات عذابه و سخطه فتعرفون بها حقیقة نصحى لکم و صدق ما دعوتکم الیه و قیل سیریکم اشراط الساعة فتعرفون بها حقیقتها بوقوعها و قیامها و قیل سیریکم آیاته الدّالة على ربوبیّته و وحدانیّته فَتَعْرِفُونَها فى انفسکم و فى الافاق کقوله سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ قوله: و ما...
تعملون وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بالتاء مدنى و شامى و حفص و یعقوب و الوجه انّه على اضمار القول و التقدیر قل لهم و ما ربک بغافل عما تعملون امر علیه السلم بمخاطبة الکفّار بذلک على سبیل التهدید و قرا الباقون یعملون بالیاى و الوجه انه على وعید المشرکین اى و ما ربّک بغافل عمّا یعمله الکفار و عما یستوجبونه علیها من العقاب و لکنّه جعل لهم اجلاهم بالغوه فاذا جاء ذلک الاجل لا یستأخرون عنه ساعة و لا یستقدمون و هذه تسلیة للنّبی (ص) فیقول لا یحزنک تکذیبهم ایّاک فانّى من وراء اهلاکهم فاهلکهم اللَّه بدر و ضربت الملائکة وجوههم و ادبارهم و عجلهم اللَّه الى النّار.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ زندگانى بحقیقت سه چیز است و هر دل که از آن سه چیز خالى بود مردار است و در شمار موتى است: زندگانى بیم با علم، و زندگانى امید با علم، سوم زندگانى دوستى با علم. زندگانى بیم دامن مرد پاک دارد و چشم وى بیدار و راه وى راست، زندگانى امید مرکب مرد تیز دارد و زاد تمام و راه نزدیک، زندگانى دوستى قدر مرد بزرگ دارد و سرّ وى آزاد و دل شاد. بیم بى‏علم بیم خارجیان است، امید بى‏علم امید مرجیانست. دوستى بى‏علم دوستى اباحتیان است هر کرا این سه خصلت با علم درهم پیوست بزندگى پاک رسید و از مردگى باز رست.
ربّ العالمین میگوید: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً زنده‏شان دارم بزندگانى پاک از خود بیزار و از همه عالم آزاد.
بیزار شو از هر چه بکون اندر
تا باشى یار غار آن دلبر
این جوانمردان آنند که چون عیان بار داد ایشان ساخته بودند. چون حجاب برخاست از همه خلق پرداخته بودند. دامن حقایق از دست علایق با خود گرفته بودند
اتانى هواها قبل ان اعرف الهوى
فصادف قلبى خالیا فتمکنّا
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ آن روز که آن دابه از زمین برآید دوست از دشمن پیدا شود و آشنا و بیگانه از هم جدا شود یکى را قهر جلال ازلى فرو گیرد و داغ نومیدى بر پیشانى وى نهند. آنت فضیحت و رسوایى و مصیبت جدایى که درخت نومیدى ببرآید و اشخاص بیزارى بدرآید از هدم عدل گرد نبایست برآید. از سر نومیدى و درد واماندگى گوید:
من پندارم که هستم اندر کارى
اى بر سر پنداشت چو من بسیارى‏
یکى را لطف جمال الهى در رسد بعنایت ازلى و فضل ربّانى نقطه نور بر پیشانى او پدید آید سر تا پاى وى همه نور گردد. آن دل پاک وى را مرکب صفا گردانند، لگام تقوى بر سر وى کنند که: التّقى ملجم، از عمل صالح زینى برنهند رکاب وفا در آویزند تنگ مجاهدت بر کشند او را بسلطان شریعت سپارند و از خزانه رسالت خلعتى او را پوشانند که: وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ، پس عمامه از استغناء ازل بر فرق همت او نهند، نعلین صبر در پایش کنند طیلسان محبّت بر دوش افکنند، صفات او را به پیرایه علم بیارایند و در شاه راه شرع روان کنند و هر چه اقبال و افضال بود بحکم استقبال پیش وى فرستند که: من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا الحدیث.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة، فردا که صبح قیامت بدمد و سرا پرده عزّت به صحراء قدرت بزنند و بساط عظمت بگسترانند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند و ترازوى عدل بیاویزند و از فزع آن روز صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت بزانو درآیند و زبان تذلّل بگشایند که لا عِلْمَ لَنا، سه فزع بود آن روز اوّل فزع از نفخه اسرافیلى که میگوید: فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، دیگر فزع از زلزله ساعت که میگوید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ، سدیگر فزع اکبر که میگوید: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، از فزع آن روز زبانهاى فصیح گنگ گردد و عذرها باطل و ان نداء سیاست در آن عرصه کبرى دهند که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ بسى پرده‏ها دریده گردد بسى نسبها بریده شود بسى سپیدرویان سیه‏روى شوند بسى کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند بسى خلقان پاره که دولتخانه بهشت را آئین بندند از سیاست آن روز آدم پیش آید گوید: بار خدایا آدم را برهان و با فرزندان تو دانى که چکنى نوح نوحه میکند که بار خدایا فزع قیامت صعب است هیچ روى آن دارد که بر ضعیفى ما رحمت کنى؟ ابراهیم خلیل، موسى کلیم، عیسى روح الامین همه بخود درمانده و زبان عجز و بیچارگى بگشاده که: بار خدایا بر ما رحمت کن که ما را طاقت سیاست این فزع نیست. همى در آن میانه سالار و سید قیامت مایه فطرت و نقطه دولت مصطفاى عربى هاشمى (ص) گوید بار خدایا مشتى ضعیفان و گنه‏کارانند امّت من، بریشان رحمت کن و با محمد هر چه خواهى میکن. از جناب جبروت و درگاه عزت ذو الجلال خطاب آید که یا محمد هر آن کس که بخدایى ما و رسالت تو اقرار داد حرمت شفاعت ترا بر فتراک دولت تو بستیم. یا سیّد با تو و با امّت تو بکرم خود کار مى‏کنم نه بکردار ایشان. هر که بوحدانیّت ما و نبوّت تو اقرار داد و باخلاص و صدق کلمت شهادت گفته او را از فزع اکبر ایمن کردیم و گناهان وى بمغفرت خود بپوشیدیم و بفضل خود او را طوبى و زلفى و حسنى دادیم اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ قوله: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الایة، خنک آن بندگانى که دین حنیفى ایشان را در پذیرفت و در طاعت و عبادت دست در متابعت محمد مرسل زدند و حق را گردن نهادند بر مقتضى این فرمان که: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ایشانند که مقبول درگاه بى‏نیازى شدند و علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه‏هاى ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و حائطى از عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیدند تا صولت غوغاى لشگر عاصیان بساحات ایشان راه نیافت و سطوات احداث پیرامن دلهاى ایشان نگشت و لواء عزّ ایشان تا ابد در عین ظهور مى‏کشند، که: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ، آرى از آن راه بردند کشان راه نمودند، و این شمع عنایت و رعایت در راه ایشان برافروختند که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها و این راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش، پس روش، پس کشش. نمایش اینست که: سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها، روش آنست که گفت: وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً، لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، کشش آنست که گفت: دَنا فَتَدَلَّى نمایش در حق خلیل گفت: نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روش از موسى باز گفت: إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ. کشش در حق مصطفاى عربى (ص) گفت: أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ. اى مسکین تو راه گم کرده در خود بمانده راه براه نمى‏برى عمرها در خود برفتى هنوز جایى نرسیدى. روش تو چنانست که آن پیر عزیز گفت:
برنا بودم که گفت خوش باد شبت
در عشق شدم پیر و شبم روز نشد
اى جوانمرد از خود قدمى بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و هام راهت پدید آید.
نشنیده آن کلمه پیر طریقت که گفت: اى رفته از خود نانرسیده بدوست دل تنگ مدار که در هر نفسى همراه تو او است عزیز اوست که بداغ اوست. بر، راه اوست که با چراغ اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
رشیدالدین میبدی : ۲۸- سورة القصص- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ و تو نبودى بطور سوى فرو شدن آفتاب إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ که ما فرمان خویش بموسى میگزاردیم، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (۴۴) تو نبودى از حاضران،وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً لکن ما بر آن بودیم که گروهانى آفرینیم فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ دراز شد بر ایشان زندگانیها، وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ و نبودى در میان مدین بنشست تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان خواندى تو سخنان ما وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (۴۵) لکن ما فرستادیم.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ و تو نبودى بان یک سوى طور إِذْ نادَیْنا آن گه که آواز دادیم ما وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لکن از رحمت خداوند تو بود لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنى و بترسانى گروهى را ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ که بایشان پیش از تو هیچ آگاه کننده‏اى نیامد لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۴۶) تا مگر پند پذیرند.
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ و گرنه آن بودى که اگر به ایشان رسیدى عذابى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه پیش خویش فرستاده بودند از کرد بد فَیَقُولُوا رَبَّنا گفتندى خداوند ما لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا چرا نفرستادى بما فرستاده‏اى فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ تا ما بر پى پیغامهاى تو رفتیمى، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) و از گرویدگان بودیمى
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد فرستاده راست‏گوى با پیغام راست از نزدیک ما قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ گفتند چرا نامه‏اى نه چنان دادند که موسى را دادند أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ آن قوم که موسى تورات بیک بار بایشان آورد کافر شدند بآن؟ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا گفتند دو جادوى‏اند هم‏پشت شده وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (۴۸) گفتند ما هم بتورات موسى کافریم هم بقرآن محمد (ص) قُلْ گوى فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ شما نامه‏اى بیارید از نزدیک اللَّه هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما راست‏تر و راه‏نماینده‏تر از قرآن و تورات أَتَّبِعْهُ تا من بر پى آن ایستم إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۹) اگر مى‏راست گوئید.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ اگر ترا جوابى ندهند و نامه‏اى نیارند فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ بدانکه ایشان بر پى خوش‏آمد خویش مى‏روند و فراز آمده خویش وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ و آن کیست گم‏راه‏تر از آن کس که مى پى برد ببایسته خویش بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ بى‏نشانى و بى‏راه نمونى و پیغامى از خداى إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵۰) اللَّه راه نماینده قوم ستمکاران نیست.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ سخن در سخن پیوستیم ایشان را لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۱) تا مگر عبرت گیرند و پند پذیرند.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم پیش از قرآن هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (۵۲) ایشان باین قرآن میگروند.
وَ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آن گه که بر ایشان خوانند قرآن قالُوا آمَنَّا بِهِ گویند ما بگرویدیم باین إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا این راست است از خداوند ما إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (۵۳) که ما پیش از قرآن مسلمانان بودیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ ایشان را مزد دهند فردا دوباره بِما صَبَرُوا بآن شکیبایى که کردند وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ و سفه سفیهان ببردبارى از خود باز مى‏برند مى‏باز دهند وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۵۴) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ و چون سخن نابکار و ناپسندیده شنوند از آن روى گردانند و ناشنیده انگارند وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ و گویند کرد ما ما را و کرد شما شما را نه شما بکرد ما گرفتارید نه ما بکرد شما سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ (۵۵) بیزارى از شما نه نادانان را جویاییم نه پاسخ ایشان را.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ تو راه ننمایى آن کس را که دوست دارى وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لکن اللَّه راه مى‏نماید آن را که میخواهد وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۵۶) و او راست‏تر دانایى است بایشان که راست راهان‏اند و راه راست را که شایند.
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ و گفتند اگر ما برین راه نمونى تو پى بریم و در دین تو آئیم با تو نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا ما را ازین زمین بربایند أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ نه ایشان را جاى ساختیم حَرَماً آمِناً حرمى با آزرم و بى‏بیم یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ با آن میکشند برها و میوه‏هاى هر چیز رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا روزى از نزدیک ما وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۵۷) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ و بس که هلاک کردیم و تباه و نیست از مردمان شهر بَطِرَتْ مَعِیشَتَها که ایشان را بطر گرفت در زندگانى خویش فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ آنک نشست گاههاى ایشان لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا نه نشستند در آن پس ایشان مگر اندکى وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ (۵۸) از ایشان باز ماند جهان و میراث بما شد.
وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ خداوند تو هلاک‏کننده مردمان شهرها نیست حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا تا آن گه که بفرستد در ما در شهرها پیغامبرى یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان میخواند سخنان ما وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ و ما هلاک‏کننده مردمان شهرها نیستیم إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (۵۹) مگر که اهل آن ستمکاران باشند.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ و هر چه شما را دادند از چیز فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها آن چیزیست برسیدنى در زندگانى این جهان و آرایش در این جهان وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ و آنچه نزدیک خدایست بهترست و پاینده‏تر أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۰) سخن در نمى‏یابید؟
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً کسى که او را ما وعده نیکو دادیم فَهُوَ لاقِیهِ و روزى آن وعده را خواهد دید کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا او چنان کس است که وى را چیزى گذرنده و ناپاینده دادیم ازین جهان؟ ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (۶۱) پس آن گه روز رستاخیز او از حاضرکردگان است در آتش.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۶۲) و گوید این انبازان من که بدروغ میگفتید کجااند؟
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ ایشان گویند که وعید اللَّه بر ایشان واجب شد رَبَّنا خداوند ما هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا این آن مردمان‏اند که ما ایشان را بى‏راه کردیم أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا ایشان را بآن بى‏راه کردیم که خود بى‏راه بودیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ از پرستگارى ایشان به بیزارى مى با تو کردیم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (۶۳) ایشان ما را هرگز نپرستیدند.
وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ و ایشان را گویند این انباز گرفتگان خویش خوانید فَدَعَوْهُمْ خوانند ایشان را فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ و پاسخ نکنند ایشان را وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (۶۴) و چون عذاب بینند دوست داشتندى که راه یافتگان بودندى.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ و آن روز که اللَّه خواند ایشان را فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (۶۵) و گوید پاسخ چه کردید فرستادگان مرا.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ پوشیده ماند و فراموش بر ایشان خبرهاى آن روز فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (۶۶) و یکدیگر را نپرسند.
فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ امّا آن کس که به اقرار با پذیرفتگارى آمد و بگروید وَ عَمِلَ صالِحاً و کردار نیک کرد فَعَسى‏ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (۶۷) واجب است و لا بدّ که از نیک آمدگان بود او.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ و خداوند تو مى‏آفریند آنچه خواهد وَ یَخْتارُ و مى‏گزیند ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ایشان را گزین نیست سُبْحانَ اللَّهِ پاکى اللَّه را وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۸) و چون برتر است از آن انبازى که با او میجویند.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند آنچه دلهاى ایشان پوشیده میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۶۹) و آنچه آشکارا میکنند.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و او خداوند است نیست خدایى جز زو هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ او راست سزاوارى و هو نامى بخدایى درین جهان و در آن جهان‏ وَ لَهُ الْحُکْمُ و او راست کار برگزاردن و نهاد نهادن و کار راندن وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۷۰) و همه را مى با او خواهند برد.
قُلْ گوى أَ رَأَیْتُمْ چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً اگر اللَّه شب تاریک بر شما پاینده کند همیشه إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست آن خداى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ که در روشنایى روز آرد بشما أَ فَلا تَسْمَعُونَ (۷۱) بنه مى‏شنوید؟
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اگر اللَّه روز بر شما پاینده کند همیشه إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ کیست خدایى جذز اللَّه یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ که شب تاریک آرد بشما تَسْکُنُونَ فِیهِ تا درو آرام گیرند أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۷۲) بنه مى‏بینند.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ از مهربانى اوست که شما را شب تاریک آفرید و روز روشن لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید در شب وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا روزى و فضل او جویید بروز وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۳) تا مگر برین دو نعمت شکر کنید.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ و آن روز که خواند ایشان را و گوید أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۷۴) کجاست این انبازان من که بدروغ میگفتید.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً و از هر امّتى گواهى بیرون آورده‏ایم فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ و گوئیم بیارید برهان و حجّت خویش، بیارید حجّت که دارید این انبازان را فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ بدانند که حقّ خدایى خدایراست تنها یگانه وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۷۵) و گم گردد از ایشان آنچه بدروغ مى انبازان خوانند.
رشیدالدین میبدی : ۲۸- سورة القصص- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ یعنى بجانب الوادى الغربى، و کان مقام موسى بالطور، اذ اللَّه عزّ و جلّ یکلّمه بجانب الغربى حیث تغرب الشّمس و القمر و النّجوم، موسى (ع) در وادى مقدس بر کوه بود که اللَّه تعالى با وى سخن گفت بجانب غرب ایستاده یعنى که آن کوه از آن وادى بجانب مغرب بود. آنجا که فروشدن آفتاب و ماه و ستارگان بود و آن کوه را غربى الجبل میگفتند. و روا باشد که غربى صفت وادى باشد یعنى که آن وادى سوى مغرب بود. إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى کلّمنا موسى و فرغنا الیه ممّا اردنا تعریفه و ایصاه: مقاتل گفت: إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى اذ عهدنا الى موسى الرّسالة لیلة الجمعة الى فرعون و قومه. باین قول جانب غربى قدم‏گاه موسى است لیلة النّار، آن شب که آتش دید و رسالت و نبوّت یافت. و قیل: إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ یعنى قضینا هلاک فرعون فى الماء، باین قول جانب غربى دریا است یعنى ما کنت بجانب الغربىّ من البحر. و گفته‏اند قضا اینجا بمعنى وصایت است چنان که در سوره بنى اسرائیل گفت: وَ قَضى‏ رَبُّکَ اى وصىّ ربک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ اى من الحاضرین، فى ذلک المکان و من الشّاهدین لتلک الحالة، فاخبرناک به لیکون ذلک معجزة لک.
وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً اى بعد موسى فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ و فترت النّبوة و کاد یلحق تلک الاخبار وهن و لحق کثیرا منها التّحریف، و تمام الکلام مضمر، تقدیره: فارسلناک مجدّدا لتلک الاخبار و ممیّزا للحقّ ممّا اختلف فیه رحمة منّا لقومک.
و قیل معناه وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ فى ذلک الزّمان و کان بینک و بین موسى قرون تطاولت اعمارهم و انت تخبر الآن عن تلک الاحوال اخبار مشاهدة و عیان بایحائنا الیک معجزة لک. و قیل ما کنت هناک یا محمد حین ناظرنا موسى فى امرک و کلّمناه فى معناک حتّى قال اجعلنى من امّته لثنائنا علیک.... وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ اى مقیما فیهم تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ارسلناک فى آخر الزّمان الى الخلق اجمعین. یا محمد تو در اهل مدین مقیم نبودى تا آیات ما بر ایشان خواندى لیکن ترا بآخر الزّمان بخلق فرستادیم تا عالمیان همه امّت تو باشند. قال مقاتل معناه لم تشهد اهل مدین فتقرأه على اهل مکه امرهم وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ اى ارسلناک الى اهل مکه لتخبرهم بأمر مدین فیکون ذلک معجزة لک. یا محمد تو اهل مدین را برأى العین ندیدى تا قصّه ایشان از عیان خبر دهى اهل مکه را، لکن ترا برسالت باهل مکه فرستادیم تا از وحى ما قصّه ایشان گویى و ترا آن معجزه باشد.
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ اى بناحیة من الجبل الّذى کَلَّمَ اللَّهُ علیه مُوسى‏ تَکْلِیماً. إِذْ نادَیْنا موسى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ و قیل اذ نادینا موسى ثانیا حین اختار قومه سبعین رجلا لمیقاتنا. و قیل اذ نادینا موسى بقولنا رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ الى قوله: الْمُفْلِحُونَ. و قیل اذ نادیناه یعنى امّة احمد و ذلک حین سأله موسى ان یسمعه اصواتهم اشتاق موسى الیهم و ودّ ان یقف على کثرتهم فاجابوه عزّ و جلّ ملبّین. قال وهب قال موسى یا ربّ ارنى محمدا قال انّک لن تصل الى ذلک و ان شئت نادیت امّته فاسمعک اصواتهم. قال بلى یا ربّ. فقال اللَّه تعالى: یا امة احمد قد اجبتکم من قبل ان تدعونى و اعطیتکم قبل ان تسألونى. و روى عن النّبی (ص) فى قول اللَّه عزّ و جل: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا قال کتب اللَّه عزّ و جل کتابا قبل ان یخلق الخلق بالفى عام فى ورقة آس. ثمّ وضعها على العرش ثمّ نادى یا امّة محمد انّ رحمتى سبقت غضبى اعطیتکم قبل ان تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى من لقینى منکم یشهد ان لا اله الّا اللَّه و ان محمدا عبدى و رسولى ادخلته الجنّة وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى لکن ارسالنا ایّاک فى هذه الامّة کان رحمة من ربّک لتنذر قوما لم یأتهم رسول من قبلک لکى یتذکّروا فیهتدوا بهذا القران الى طریق رشدهم وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ این کنایت از کفره قریش است و مصیبت آنجا عذاب و نقمت است و جواب این سخن محذوف است چنان که در نوبت اوّل گفتیم معناه وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لارسلنا علیهم العذاب قبل ان تأتیهم. و قیل معناه لو لا انّه اذا اصابتهم مصیبة فى الآخرة فیقولون ربّنا هلّا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ما ارسلناک الیهم رسولا و لکنّا بعثناک الیهم مبالغة فى الزام الحجّة و قطع المعذرة لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بعد الرّسل.
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا حق اینجا قرآن است چنان که در سورة الزخرف گفت: حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ و در سوره ق گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و در سورة الانعام گفت: فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ اى بالقران لما جاءهم، و قیل الحقّ هاهنا محمد من عندنا اى بامرنا و وحینا. قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ چون شبهتى نمى‏دیدند در قرآن همین توانستند گفت که هلّا انزل علیه القرآن جملة کما انزلت التوراة على موسى جملة. و قیل لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ اى هلا انزل علیه الآیات الظاهرة کالید و العصا مثل ما اعطى موسى چرا آیات و معجزات ظاهر بمحمد ندادند چنان که موسى را عصا و ید بیضا دادند. این مقالت یهود است و روا باشد که مقالت قریش بود بتعلیم یهود رب العالمین گفت بجواب ایشان: قل یا محمد لقریش أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا یعنى الیهود الّذین علّموکم هذه الحجّة بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا یعنى موسى و هارون بر قرائت اهل کوفه قالوا سحران تظاهرا ارادوا التوراة و القرآن. و قیل سحر ان تظاهرا یعنى العصا و الید البیضاء.
قوم موسى گفتند یا موسى که دو جادویى است یکى جادویى تورات و دیگر جادویى قرآن با یکدیگر راست شده و بقولى عصا و ید بیضا دو جادوى‏اند بهم راست شده. کلبى گفت: مشرکان قریش جماعتى را فرستادند بمدینه و از علماء یهود خبر و نعت مصطفى (ص) پرسیدند. ایشان نعت و صفت وى چنان که در تورات بود گفتند و بیان کردند. جماعت با مکه آمدند و آنچه از علماء یهود شنیده بودند با قریش گفتند. قریش جواب دادند که محمد و موسى ساحران تظاهرا، اى تعاونا محمد و موسى دو جادواند هام پشت شده‏اند سحران تظاهرا قرآن و تورات دو جادویى است با یکدیگر راست شده. وَ قالُوا یعنى کفّار قریش إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ اى بکل الانبیاء و بکتبهم کافرون.
قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ اى قل یا محمد لهؤلاء الکفّار، الّذین یقولون هذا القول فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ من التوراة و القرآن لطریق الحق إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى زعمکم انّ هذین الکتابین سحران.
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ و لا یستجیبون هذا کقوله: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا و العرب تضع هذا الکلام موضع الایاس اذ لیس فى هذا الکلام سبیل الى انّهم یستطیعون ان یستجیبوا بحال فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ اى بغیر حجة و بیّنة و برهان إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ در قرآن بسیار بیاید مثل این که: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ و همه مفسرانست آنجا که گفت: فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ. اللَّه راه ننماید کسى را که هم اللَّه او را بى‏راه کند. و قیل معناه انّ اللَّه لا یهدى الّذین سبقت لهم من اللَّه الشّقوة فى علمه السّابق.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ. قیل القول هاهنا هو القرآن، و المعنى انزلناه شیئا شیئا لیکونوا اوعى له، کقوله: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ الایه و قیل القول تکرار الوعظ و متابعة الاحتجاج اى تابعنا لهم المواعظ و الزّواجر و بیّنا لهم ما اهلکنا من القرون قرنا بعد قرن، فاخبرنا هم انّا اهلکنا قوم نوح بکذا و قوم هود بکذا و قوم صالح بکذا لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ فیخافوا ان ینزل بهم ما نزل بمن قبلهم. و قیل وصّلنا لهم الحجنة بالحجّة و البشرى بالنّذارة و التّرغیب بالتّرهیب لکى یتفکّروها و یعتبروا.
و قیل وَصَّلْنا لَهُمُ خبر الدّنیا بخبر الآخرة حتّى کأنهم عاینوا الآخرة فى الدّنیا، وصّلنا مبالغة الوصل، و حقیقة الوصل رفع الحائل بین الشیئین.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ هذه الآیات الاربع عوارض فى قصّة قریش الى قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثمّ یرجع الکلام الیه الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه من مسلمة اهل الکتاب. و قیل هم اهل الانجیل قدموا على رسول اللَّه (ص) ثلاثة و ثلاثون من الحبشة و سبعة من الشام. مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل القرآن لتقدّم ذکره. و قیل من قبل محمد هُمْ بِهِ اى بمحمد و القرآن یؤمنون یصدّقون.
وَ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اى نشهد انّه الحق الذى اخبرنا به ربّنا فى کتبه. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل مجى‏ء محمد و نزول القرآن مُسْلِمِینَ داخلین فى دین الاسلام.
قومى اهل کتاب بودند که در دین اسلام آمدند و بو جهل ایشان را سرزنش کرد و ایشان بجواب بو جهل گفتند این قرآن حقّ است و راست از خداوند ما، و ما پیش از قرآن خود مسلمان بودیم که موسى را تصدیق کردیم و تورات بپذیرفتیم و صفت و نعت محمد که در تورات خوانده بودیم براست داشتیم و بوى ایمان آوردیم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ یعنى هؤلاء القوم هم الّذین یؤتیهم اللَّه ثوابهم فى الآخرة مرّتین: مرّة بایمانهم بالکتاب الّذى انزل قبل محمد (ص)، و مرّة بالایمان بمحمد و القرآن و هذا فى حدیث صحیح رواه ابو موسى عن رسول اللَّه ثلاثة یؤتون اجرهم مرّتین: رجل کانت له جاریة فعلّمها فاحسن تعلیمها و ادبها فاحسن تأدیبها ثمّ تزوّجها فله اجره مرتین و عبد ادّى حق اللَّه و حق موالیه، و رجل آمن بالکتاب الاوّل ثمّ آمن بالقرآن فله اجره مرتین‏ بِما صَبَرُوا یعنى صبروا على تسفّه الیهود علیهم حین اسلموا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اى یدفعون ما یلحقهم من الاذیة بالحلم و الاحتمال و عن انس قال قال النبى (ص) ثلاث من لم یکن فیه فلا یعتدّ بعمله: حلم یردّ به جهل جاهل و ورع یحجزه عن معاصى اللَّه و حسن خلق یعیش به فى النّاس.
قوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اى یتصدّقون على الفقراء وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ هذا اللغو قول الیهود لعبد اللَّه بن سلام حین اسلم هو شرّنا و ابن شرّنا بعد ما کانوا یقولون هو خیرنا و ابن خیرنا. لغو اینجا باطل است و سخن بیهوده چنان که در سورة المؤمنون گفت: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ اى عن الباطل معرضون و در حم السجده گفت حکایة عن قول الکفّار لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ اى تکلّموا فیه بالباطل و الاشعار. و در قرآن لغو است بمعنى سوگند بدروغ که سوگند خواره پندارد که در آن راست‏گوى است و او را در آن کفّارت و اثم نه. و ذلک قوله: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ و آنجا که در صفت اهل بهشت گفت: یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها، لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً یعنى لا یسمعون فى الجنّة لغوا اى الحلف عند شرب الخمر کفعل اهل الدّنیا اذا شربوا الخمر. وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ هذا کما قال لرسوله: فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ هذا السّلام ها هنا لیس بتحیّة انّما هو براءة و مفارقة کقوله عزّ و جلّ: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً و کقوله: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ، این سلام انبازى باز کردن است نه ورود دادن. ازینجا است که دبیر سخن تمام کند بنویسد: و السلام. قیل معناه بیننا و بینکم المتارکة و قوله لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ یعنى لا نبتغى جواب الجاهلین و جهلهم.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ اى انّک لا تقدر على هدایة من تحبّ هدایته لکنّ اللَّه یقدر على هدایة مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ اى بمن قضى له ان یهتدى.
اجمع المفسرون على انّها نزلت فى ابى طالب و فى الصحیحین انّ سبب نزول الایة انّ ابا طالب لما حضرته الوفاة جاءه رسول اللَّه (ص) فوجد عنده ابا جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة، فقال رسول اللَّه یا عمّ قل لا الا اله الّا اللَّه کلمة احاجّ لک بها عند اللَّه. قال ابو جهل و عبد اللَّه بن ابى امیة: ا ترغب عن ملّة بن عبد المطّلب؟ فلم یزل رسول اللَّه یعرضها و یعاودانه بتلک المقالة حتّى قال ابو طالب آخر ما کلّمهم به انا على ملّة عبد المطّلب و ابى ان یقول لا اله الّا اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص): لاستغفر لک ما لم انه عنک فانزل اللَّه ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ الآیة و انزل فى ابى طالب انّک لا تهدى من احببت و روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) لعمّه قل لا اله الّا اللَّه اشهد لک بها یوم القیامة قال: لو لا ان تعیّرنى نساء قریش یقلن حمله على ذلک الجزع لاقررت بها عینک. فانزل اللَّه: انّک لا تهدى من احببت» یعنى ابا طالب وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ یعنى العباس.
و روى انّ ابا طالب قال لقریش صدّقوا ابن اخى و آمنوا به ترشدوا و تفلحوا فقال له النّبی (ص) تامرهم بالنّصیحة لانفسهم و تترکها لنفسک؟ و هذا لقوله: و هم ینهون عنه و یناون عنه یعنى ابا طالب ینهى النّاس عن اذاه و یتباعد عنه. فقال ابو طالب للنبى فما ترید؟ فقال: ارید ان تشهد شهادة الحقّ اشفع لک عند اللَّه فقال: انّى لاعلم انّک صادق و لکنى اموت على ملّة اشیاخى و عبد المطلب و هاشم و عبد مناف و قصى.
و عن الزهرىّ عن محمد بن جبیر عن ابیه قال لم یسمع احد الوحى یلقى على رسول اللَّه الّا ابو بکر الصدیق فانّه اتى النبىّ فوجده یوحى الیه، فسمع: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ الهدى هاهنا هو التّوحید کقوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ یعنى بالتوحید. و قیل هو القرآن کقوله فى النجم: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ اى القرآن و کقوله فى بنى اسرائیل: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ یعنى القرآن فیه بیان کلّ شى‏ء إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا. وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ نزلت فى الحارث بن عثمان بن نوفل بن عبد مناف. این حارث پیش مصطفى آمد و گفت ما میدانیم که تو پیغامبر راست گویى و آنچه مى‏گویى و آورده راست است و درست و اگر ما اتّباع تو کنیم و بر پى قرآن و توحید رویم چنان که تو رفتى عرب ما را ازین زمین مکّه بربایند بقهر و قتل و غارت که انگه ما مخالف ایشان باشیم در دین و با ما محابا نکنند و بر جاى بنگذارند، ربّ العالمین آن حجّت ایشان بر ایشان شکست و بجواب ایشان گفت: أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً نه ما ایشان را جایى ساختیم و ممکن کردیم در حرمى با آزرم بى بیم که امن آن حرم در همه طباع سرشته مرغ با مردم آشنا و از ایشان ایمن و آهو از سک ایمن و هر ترسنده که در حرم شد ایمن گشت عرب چون این میدانند از کجا روا دارند قتل و قتال و غارت در حرم. و آن خداوند که شما را در حال کفر و شرک ایمن نشاند درین بقعت در حال ایمان و توحید اولى‏تر که ایمن نشاند و دشمن از شما بازدارد. انگه صفت حرم کرد و کثرت نعمت در وى: یُجْبى‏ إِلَیْهِ قرأ نافع و یعقوب تحیى الیه بالتّاء لاجل الثمرات، اى تجلب الیه من الاماکن ثمرات الارضین رزقا من لدنّا لا ترى شرقى الفواکه و غربیّها مجتمعة الّا بمکه لدعاء ابراهیم (ع) حیث قال: و ارزقهم من الثمرات و لکن اکثرهم لا یعلمون لا یتدبّرون انّ الّذى فعل ذلک بهم و هم کافرون قادر على ان یفعل بهم و هم مؤمنون و قیل انّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ انّ ذلک من انعام اللَّه علیهم فهم یاکلون رزقه و یعبدون غیره.
ثمّ خوّفهم فقال: وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ یعنى من اهل قریة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها یعنى بطر اهلها فى معیشتهم فحذف فى فانتصب على نزع الخافض. و قیل هو نصب على التّمیز و البطر و الاشر و احد و هو سوء احتمال النعمة و مقابلتها بضدّ ما یجب مقابلتها به. فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ خراب ترونها فى مجیئکم و ذهابکم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ اى من بعد هلاک اهلها إِلَّا قَلِیلًا لم تخرب و قیل الّا قلیلا منها سکنت و قیل سکنها الهام و البوم، و قیل لم یسکنها الّا المسافرون ینزلونها ساعة ثم یرتحلون وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ لم یبق لها مالک الّا اللَّه و هذا وعید للمخاطبین.
وَ ما کانَ رَبُّکَ یا محمد مُهْلِکَ الْقُرى‏ اى البلدان الّتى حوالى مکة فى عصرک و زمانک حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها یعنى مکة و هى ام القرى لانّ الارض دحیت من تحتها یبعث الرّسول ابلائا للعذر و الزاما للحجّة: یرید به محمدا (ص) یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیات اللَّه و یبیّن لهم دعوته وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ اى و ما عذّب اللَّه اهل بلدة من البلاد الّا و هم به کافرون، و لتوحیده جاحدون و لحجته معاندون و الظالمون هم الذین ظلموا انفسهم بالکفر و الشّرک و قیل هم الذین یظلم بعضهم بعضا.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا زائلة مضمحلة، سمّاها متاعا لانّها تفنى و لا تبقى کمتاع البیت. و ما عند اللَّه من الثواب افضل و ادوم. أَ فَلا تَعْقِلُونَ ا فلا تفهمون فتمیّزوا بین المضمحلّ الذاهب و بین الباقى الدائم. و قرأ ابو عمرو: ا فلا یعقلون بالیاء، و وجهه ظاهر.
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً یعنى علیا و حمزة و الوعد الحسن الجنة و نعیمها فهو لاقیه اى: مدرکه و مصیبه لا محاله اذ لا خلف لوعدنا کمن متّعناه متاع الحیاة الدنیا الّذى هو مشوب بالتنغیص و التکدیر زائل عن قریب و هو ابو جهل. و قیل فى النبىّ (ص) و ابى جهل، و قیل نزلت فى عمار و الولید بن المغیرة، ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ فى النّار نظیره: وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ یروى فى الحدیث مطیّة الکذب زعموا و هو قوله عزّ و جلّ بزعمهم اى بکذبهم و العامل فى یَوْمَ یُنادِیهِمْ.
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، اى اذا احشروا و احضروا للعقاب یقال لهم: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و سؤالهم عن ذلک ضرب من ضروب العذاب لانّه لا جواب لهم الّا ما فیه فضیحتهم و اعترافهم بجهل انفسهم. قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ و هم کفرة الجنّ و الشیاطین الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کلمة العذاب الدّاخلین تحت قوله تعالى لا بلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ، ربّنا هؤلاء کفار بنى آدم الّذین اضللناهم باستدعائنا ایّاهم الى الکفر بوسوستنا لهم و تزییننا لهم بالقول و الشبّه أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا اى اضللناهم عن الطّریق فضلّوا باتّباعهم ایّانا مقلّدین بغیر حجّة کما ضللنا نحن باتّباعنا اسلافنا مقلّدین بغیر حجّة تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ منهم ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ یطیعونى بامرنا و اکراه من جهتنا بل کانوا یتّبعون اهواءهم و قیل ما کانوا ایّانا یعبدون بسلطان و حجة من قوله تعالى. وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی و قیل الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ هم الدّعاة الى الشّرک و یکون الشّرکاء غیرهم فیقولون خوفا على انفسهم و اشفاقا من ان یزاد فى عذابهم بسبب اغوائهم ایّاهم ربّنا انّما اغویناهم لانّا امرنا هم بعبادتنا.
حاصل معنى آنست که فردا چون ربّ العزة گوید با مشرکان بر سبیل تقریع و توبیخ: أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ فى الدّنیا انّهم شرکائى فى الالهیة و کنتم تعبدونها و تدعون انّها تنفعکم فاینهم؟ کجااند آنان که شما دعوى کردید که انبازان من‏اند و شما را از ایشان نفع است؟ چون این خطاب با عابدان رود معبودان باطل که شیاطین‏اند گویند، که خداوند اما وسوسه و شبهتى در دل ایشان افکندیم و بسبب آن که خود بى‏راه و کافر بودیم و کفر و شرک بر ایشان آراستیم بى حجّتى و برهانى ایشان به هواى نفس خویش بر پى ما برفتند و گمراهى گزیدند بتقلید بى‏حجّت. نه ما ایشان را بعبادت خود فرمودیم و نه باکراه بر آن داشتیم.
بیزاریم ما از پرستش ایشان و از آن که ما را به هواى نفس خود پرستیدند نه بأمر ما.
باین معنى «ما» مصدرى است نه ماء نفى. یعنى تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ مما کانوا ایانا یعبدون فحذف من، و اگر ماء نفى گوئیم تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ وقف تمام است، آن گه گوى ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ بسلطان منّا و بامرنا لکنّا دعوناهم فاستجابوا لنا.
قول دیگر آنست که الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ داعیان ضلالت‏اند نه معبودان، چون این خطاب آید که: أَیْنَ شُرَکائِیَ ایشان از بیم آن که در عذاب بیفزایند بسبب اغواء ایشان گویند: ربّنا انّما اغویناهم لا انّا امرناهم بعبادتنا.
آن گه کفّار بنى آدم را گویند: ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ خوانید این انباز گرفتگان خویش را. اضاف الیهم لادّعائهم انّها شرکاء اللَّه. اى ادعوهم لیخلصوکم. خوانید ایشان را تا شما را فریاد رسند و از عذاب برهانند، فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ. همانست که جایى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً و قال فى موضع آخر: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ... الآیة. وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ اینجا مضمریست: یعنى رَأَوُا الْعَذابَ فودّوا لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ.
و قیل معناه لو انّهم مهتدون فى الدّنیا ما رأوا العذاب فى الآخرة.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ اى اذکر یوم ینادى اللَّه الکفّار نداء تقریع و توبیخ، فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ الّذین ارسلتهم الیکم حین دعوکم الى توحیدى و عبادتى.
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ اى خفیت علیهم الاخبار و التبست علیهم الحجج فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ لا یسأل بعضهم بعضا عن العذر و الحجّة رجاء ان یکون عنده عذرا و حجّة لانّ اللَّه ادحض حجّتهم. و قیل لا یسأل بعضهم بعضا ان یحمل عنه شیئا من ذنوبه.
و قیل لا یتساءلون بالانساب و القرابات لشغل کلّ واحد منهم بنفسه.
فَأَمَّا مَنْ تابَ اى شهد و اقرّ و آمن، اى قبل و صدّق و عمل صالحا، یعنى عمل الدین کلّه، فَعَسى‏ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ، عسى من اللَّه واجب، و انّما قال فَعَسى‏ یعنى ان دام على التّوبة و العمل الصّالح.
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ اى له الامر و المشیّة فیخلق ما یشاء و یحکم ما یرید.
این آیت را دو تأویل گفته‏اند: یکى آنست که وَ یَخْتارُ وقف کنى یعنى یخلق ما یشاء و یختار مما یخلق ما یشاء، خداوند تو مى‏آفریند آنچه خواهد، و از آنچه آفریند آنچه خواهد گزیند. آن گه گفت: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ما نفى است.
یعنى که ایشان را گزین نیست که چیزى گزینند یا چیزى پسندند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ. و انشدوا فى معناه:
العبد ذو ضجر و الرّبّ ذو قدر
و الدّهر ذو دول و الرزق مقسوم‏
و الخیر اجمع فیما اختار خالقنا
و فى اختیار سواه اللّؤم و الشوم‏
وجه دیگر ما بمعنى الّذى است و لهم الخیرة وقف است اى یخلق ما یشاء و یختار الّذى کان لهم فیه الخیرة. یعنى یختار ما هو الاصلح لهم. این آیت جواب قول ولید مغیره است که گفت: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، یعنى نفسه و ابا مسعود الثقفى. چرا نه قرآن که مى‏فرستادند و نبوّت که مى‏دادند بیکى ازین دو مرد دادندى که عظیم دو شهراند. ربّ العالمین گفت: یا محمد خداوند تو است که اختیار کند و او را رسد که گزیند نبوّت را آن کس که خواهد نه ایشان را. همانست که گفت: اللَّه اعلم حیث یجعل رسالاته اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ و گفته‏اند جواب اشراف قریش است که میگفتند:انّما یصحب محمدا الفقراء و اراذل النّاس و لو لا ذلک لآمنّا. قومى درویشان و گدایان و ناکسان مردم بصحبت محمد افتاده‏اند و اگر نه ایشان بودندى ما ایمان آوردیمى.
ربّ العالمین گفت: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ لصحبة رسوله و نصرة دینه من یشاء و هم الصّحابه رضوان اللَّه علیهم اجمعین. و فى ذلک ما روى عن جابر بن عبد اللَّه عن النبىّ (ص) قال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ اختار اصحابى على جمع العالمین سوى النبیّین و المرسلین و اختار لى من اصحابى اربعة: ابا بکر و عمر و عثمان و علیا رضى اللَّه عنهم.
فجعلهم خیر اصحابى و فى کلّ اصحابى خیر و اختار امّتى على سائر الامم، و اختار لى من امّتى اربعة قرون بعد اصحابى: القرن الاوّل و الثانى و الثالث تترى و الرّابع فردا.»
و عن عمرو بن دینار عن وهب عن اخیه فى قوله: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ قال اختار من الغنم الضّان و من الطّیر الحمام.
الخیرة اسم بمعنى المختار، تقول محمد خیرة اللَّه من خلقه و هو فى الاصل مصدر کالطّیرة. و الخیرة المصدر من اختار کالرّیبة من ارتاب. سُبْحانَ اللَّهِ تنزیها له عن ان یکون لاحد علیه اختیار، وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ اى تعظّم عن ان یکون له شریک. و قیل معنى الایة یختار للشفاعة من یشاء فیأذن له فیها ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ فیختاروا الاصنام لتکون لهم شفعاء.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ یقال اکننت الشّى‏ء اذا اخفیته فى نفسک، فاذا صنته قلت کننته. و المعنى و ربّک یعلم ما تضمر صدورهم و یستتر وَ ما یُعْلِنُونَ اى یبدون بالسنتهم و جوارحهم. بیّن اللَّه تعالى انّ اختیاره من یختار منهم للایمان على علم منه بسرائر امورهم و بوادیها و انّه تعالى یختار للخیر اهله فیوفقهم و یولّى الشّرّ اهله و یخلّیهم و ایّاه.
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى و ربّک هو الاله على التحقیق الّذى یستحقّ الالهیّة لیس فى السماوات و الارض اله غیره، هو المحمود على الحقیقة فى الدّنیا و الآخرة: لانّه هو المنعم فیهما فله الحمد فیهما. و قیل لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ یحمده الانبیاء و المرسلون، و المؤمنون فى الدّنیا و الآخرة وَ لَهُ الْحُکْمُ النّافذ فى الدّنیا و الآخرة لا معقّب لحکمه و له الخلق و الامر، لا یسئل عما یفعل و مصیر الخلق کلّهم فى عواقب امورهم الى حکمه فى الآخرة. و قیل حکمه فى الدّنیا انّه لا یجوز لاحد ان یتجاوز حدّا من حدوده و حکمه فى الآخرة انّ احدا لا یملک فیها حکما.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یا معشر الکفّار إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً ابدا دائما إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیره یقدر على کشف اللّیل عنکم و اتیانکم بضیاء اى نهار مضی‏ء یتصرفون فیه فى معاشکم و تصلون الى منافعکم و کسبکم. أَ فَلا تَسْمَعُونَ هذه الحجّة. فتدبّروا بموجبها اذ کانت بمنزلة النّاطقة.
و قیل أَ فَلا تَسْمَعُونَ اى أ فلا تقبلون، کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه حمد من حمده.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ هذا النَّهارَ المضی‏ء بضیائه سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ هل تعلمون فى السّماوات و الارض احدا غیر اللَّه یقدر على ایراد لیل مظلم علیکم لکى تسکنوا فیه عن حرکاتکم و تریحوا فیه انفسکم عمّا نالها من النّصب و التّعب أَ فَلا تُبْصِرُونَ اللّیل و النّهار و ما فیهما من اسباب البقاء و المعاش. و قیل أَ فَلا تُبْصِرُونَ اختلاف اللّیل و النّهار فتعلموا بذلک انّ العبادة لا تصلح الّا لمن انعم علیکم بذلک دون غیره.
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تقدیره جعل لکم اللّیل لتسکنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ لکى تشکروا اللَّه على نعمه.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ کرّر النّداء أَیْنَ شُرَکائِیَ‏ لانّ النّداء الاوّل التّقریر بالاقرار على النّفس بالغى الّذى کانوا علیه و دعوا الیه و الثّانی التّعجیز عن اقامة البرهان لما طولبوا به بحضرة الاشهاد مع انّه تقریع بالاشراک بعد تقریع.
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً یعنى اخرجنا و احضرنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ یعنى رسولهم الّذى ارسل الیهم. نظیره: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً، یشهد علیها بما اجابت به فیما دعیت الیه من التّوحید و انّه قد بلغهم رسالة ربّه. و قیل یشهد علیهم بجمیع اعمالهم. و قال بعضهم عنى بالشّهید العدول من کلّ امّة و ذلک انّه سبحانه لم یخلّ عصرا من الاعصار عن عدول یرجع الیهم فى امر الدین و یکونون حجة اللَّه على النّاس یدعونهم الى الدین فیشهدون على النّاس یوم القیامة بما عملوا من العصیان. و قد روى عن النّبی (ص) انّه قال: ان اللَّه نظر الى اهل الارض عربهم و عجمهم برهم و فاجرهم، فمقتهم جمیعا غیر طایفة من اهل الکتاب: ثم اختلفوا فى کیفیّة الشّهادة فقال بعضهم یشهدون على اهل عصرهم و زمانهم کما قال اللَّه تعالى مخبرا عن عیسى (ع): وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ. و قیل یشهدون علیهم و على من بعدهم، کما جاء فى الحدیث: ان اعمال الامة تعرض على النبى (ص) لیلة الاثنین و الخمیس.
فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ اى قلنا للمشهود علیهم هاتُوا بُرْهانَکُمْ و حجّتکم على صحّة ما کنتم تدینون به لیکون لکم تخلص عمّا شهدوا علیکم، فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ یعنى فبهتوا و تحیّروا و علموا یقینا انّ الحجّة البالغة للَّه علیهم و انّه لا حجّة لاحد منهم على اللَّه. و قیل فعلموا انّ الحقّ ما اتاه الرّسل به وَ ضَلَّ عَنْهُمْ اى ذهب عنهم ما کانُوا یرجونه من معبودیهم ذهابا لا یظهر له اثر.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۱ - النوبة الثانیة
جمهور مفسران بر آنند که این سوره جمله مکّى است و از على (ع) روایت کرده‏اند که میان مکّه و مدینه فرو آمد، و گفته‏اند همه مکّى است مگر دو آیت: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ و قوله: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ. یحیى بن سلام گفت همه مکّى است مگر ده آیت از اوّل سوره. و درین سوره دو آیت منسوخ است: یکى وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ این در شأن اهل کتاب فرو آمد پس منسوخ گشت باین آیت که در سورة التوبة است: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الى قوله وَ هُمْ صاغِرُونَ و آیت دیگر: وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ، تا اینجا محکم است، و منسوخ این قدر است که: وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ بآیت سیف منسوخ گشت. امّا عدد آیات و کلمات و حروف این سوره گفته‏اند هفتاد و نه آیت است و هزار و نهصد و هشتاد و یک کلمه، و چهار هزار و صد و نود و پنج حرف و در فضیلت سوره ابىّ کعب گوید: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة العنکبوت کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل المؤمنین و المنافقین.
الم سبق الکلام فیه و وقوع الاستفهام بعده یدلّ على استقلالها و انقطاعها عمّا بعدها فى هذه السورة و غیرها من السور.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا هذا الکلام فى صورة الاستفهام لکنّه تقریع و توبیخ، و الناس هاهنا اصحاب رسول اللَّه الذین جزعوا من اذى المشرکین، و المعنى احسبوا و ظنّوا ان یهملوا و یقتصر منهم على ان یقولوا آمنّا، اى صدّقنا بما اخبرتنا و لا یمتحنون بما یظهر حقیقة ایمانهم من انواع الاختبار و الابتلاء، لا یصابون بشدائد الدنیا و اذى المشرکین، و انّما فتنوا لیظهر المخلص من المنافق و الصادق من الکاذب.
و قیل معناه اظن المؤمنون ان یهملوا فلا یؤمروا و لا ینهوا و لا یختبروا بشدائد الشرائع کالصّلاة و الصوم و الحج و الجهاد. و قیل لا یُفْتَنُونَ اى لا یعاملون معاملة المختبر و ذلک انّ اللَّه تعالى انّما یجازى عباده على ما یظهر منهم لا على ما یعلم منهم، فانّهم انّما یستحقون الجزاء على کسبهم و علم اللَّه لیس من کسبهم. و فائدة اخبار اللَّه تعالى بهذا ان یوطّن المکلف نفسه على ذلک المحن، فاذا نزل به الامر کان ذلک ایسر علیه.
در سبب نزول این هر دو آیت خلافست میان علماء تفسیر: شعبى گفت: قومى بودند در مکه بظاهر اقرار دادند باسلام و هجرت نکردند بمدینه تا اصحاب رسول با ایشان نوشتند که اقرار مجرد با سلام شما را بکار نیاید، و نپذیرند تا آن گه که هجرت کنید و برسول خدا پیوندید. ایشان برخاستند و قصد مدینه کردند. مشرکان مکه بر پى ایشان رفتند تا بر هم رسیدند و جنگ کردند. قومى از ایشان کشته شدند و قومى برستند. این دو آیت در شأن ایشان فرو آمد، و آن آیت که در سورة النحل است: ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ‏. مقاتل گفت در شأن مهجع بن عبد اللَّه فرو آمد، مولى عمر خطاب اوّل قتیلى از مسلمانان روز بدر او بود، رماه عامر بن الحضرمى بسهم فقتله. رسول خدا گفت آن روز: «سید الشهداء مهجع و هو اوّل من یدعى الى باب الجنّة من هذه الامة»
مادر و پدر و عیال وى زارى کردند چون خبر بایشان رسید ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را خبر کرد که: ناچار بمؤمنان رسد در دنیا بلا و مشقّت در ذات اللَّه جلّ جلاله و در کار دین. مجاهد گفت در شأن عمّار یاسر فرو آمد که مشرکان او را تعذیب میکردند و میرنجانیدند. پس ربّ العالمین تعزیت و تسلیت ایشان را آیت فرستاد: وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ باز نمود و بیان کرد که امتحان ایشان نه چیزى بدیع است، که خود با ایشان میرود، بلکه پیشینیان را همین بود از انبیا و مؤمنان، فمنهم من نشر بالمنشار و منهم من قتل. و ابتلى بنو اسرائیل بفرعون فکان یسومهم سوء العذاب. فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا فى ایمانهم وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ و اللَّه تعالى عالم بهم قبل الاختبار. مقاتل گفت: علم اینجا بمعنى رؤیت است و نظیر این در قرآن فراوانست و قال بعضهم معناه لیجازیّن الصادقین على صدقهم و الکاذبین على کذبهم و قیل لیمیّز اللَّه الصادقین من الکاذبین کقوله: لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. و قیل نزلت الآیة فى جماعة من المؤمنین و عدوا ان یجاهدوا مع النبى (ص)، فمنهم من انجز وعده و منهم من اخلف.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ یعنى الشرک أَنْ یَسْبِقُونا یعنى یعجزونا و یفوتونا فلا نقدر على الانتقام منهم ساءَ ما یَحْکُمُونَ بئس ما حکموا حین ظنوا ذلک، و موضع ما نصب، اى ساء حکما حکمهم کما تقول نعم رجلا زید.
و یجوز ان یکون رفعا على معنى ساء الحکم حکمهم.
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ یعنى من کان یرجو اللَّه فى یوم لقائه و یطمع فى ثوابه فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ الذى اجّله لبعث خلقه للجزاء من الثواب و العقاب لَآتٍ قریبا. و قیل معنى یَرْجُوا یخاف، اى من کان یخاف الموت و المصیر الى اللَّه و الى موضع المحاسبة و المجازاة فلیتقدم فى اصلاح اعماله بالتوبة، فان اجل اللَّه و هو اجل الموت الذى کتبه على جمیع عباده سیأتیه. و تلخیص الکلام انّ من یخشى اللَّه او یأمله فلیستعد له و لیعمل لذلک الیوم کما قال تعالى: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً. وَ هُوَ السَّمِیعُ لقول من قال آمنت الْعَلِیمُ بصدقه فیه و کذبه. و اکثر ما ترى فى القرآن من ذکر لقاء اللَّه و کذلک فى الحدیث، یراد به الساعة کقوله (ص): لقاؤک حق‏
و کقوله: لقى اللَّه و ما علیه خطیئة، و کقوله: ما منکم من احد الا و هو یلقى اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان هذا و امثاله.
وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ اى من جاهد نفسه بالصبر على طاعة اللَّه و جاهد الکفّار بالسیف و جاهد الشیطان بدفع وساوسه فانّما یجاهد لنفسه، له ثوابه و منفعته. إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ لم یأمرهم بالطاعة لحاجة منه الیها، ثم بیّن انّ النفع فیها یرجع الى المطیع.
فقال تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، یعنى من آمن باللّه و رسله و اطاع اللَّه فیما امره به فان اللَّه مع غناه عنه و عن اعماله یکافیه على اعماله بتکفیر السیّئات. و التکفیر اذهاب السیئة و ابطالها بالحسنة ثم یتفضّل علیه بالثواب فذلک قوله: وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ، یعنى باحسن اعمالهم و هو طاعة اللَّه و اداء الفرائض. و قیل معناه: و لنعطینّهم اکثر ما عملوا و احسن، اى بالواحد عشر او بالواحد سبعین، کما قال تعالى: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها و انّما قال أَحْسَنَ لانّ المباحات من الحسنات و لا یثاب علیها.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً اى برّا بهما و عطفا علیهما، و المعنى اوصیناه فیما انزلناه من الکتب على رسلنا ان یفعل بوالدیه ما یحسن. و قیل وصینا الزمنا و نصب حُسْناً على المصدر، تقدیره بان یحسن حسنا.
وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اى ما لیس لک به حجّة، لانّ الحجة طریق العلم، فَلا تُطِعْهُما. و جاء فى الحدیث: لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق.
ثم اوعد بالمصیر الیه فقال: إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اخبرکم بصالح اعمالکم و سیئها فاجازیکم علیها. این آیت در شأن سعد بن ابى وقّاص فرو آمد و مادر وى: حمنة بنت ابى سفیان بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف، چون سعد مسلمان شد مادر وى سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد و از آفتاب با سایه نشود تا انگه که سعد از دین محمد باز گردد. پس سه روز بآفتاب نشست و طعام و شراب نخورد تا سعد گفت: یا امّاه اگر ترا هفتاد جانست، یکان یکان بینم که بیرون همى‏آید از گرسنگى و تشنگى، من از دین محمد بازنگردم. سعد این قصه با رسول خدا بگفت. جبرئیل آمد و این آیت آورد. رسول خدا گفت اللَّه تعالى چنین میفرماید که نفع دنیا از ایشان بازمگیرید امّا بشرک ایشان را فرمان مبرید.
اینست که ربّ العالمین گفت: فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ، معنى آنست که در شرک مادر و پدر را فرمان مبرید که شما را با ایشان بنخواهند گذاشت، شما را باز من باید گشت.
عن بهز بن حکیم عن ابیه عن جده، قال قلت: یا رسول اللَّه من ابرّ؟ قال: امّک قلت: ثم من؟ قال: ثم امّک. قلت: ثم من؟ قال: ثم امک. قلت: ثم من؟ قال: ثم اباک ثم الاقرب فالاقرب.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة تحت اقدام الامّهات».
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ اى فى زمرتهم و جملتهم، و قیل فى مدخل الصالحین، و هو الجنّة. و گفته‏اند فِی اینجا بمعنى مع است و صالحین انبیاءاند. و قد مدح اللَّه عزّ و جلّ طائفة من الرسل فى القرآن بالصلاح، و هو من غایة ما یمدح به العباد. و نظیر الآیة قوله: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ الآیة.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ اى اذا اصیب بمکروه فى سبب اظهار دین اللَّه جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعذاب اللَّه، اى ترک الایمان خوفا من عذاب الناس کما ینبغى ان یترک الکفر خوفا من عذاب اللَّه، فعدل عذاب الدنیا، الذى هو ساعة، بعذاب اللَّه الذى هو باق و لا ینقطع. قال الزجاج: جزع من عذاب الناس و لم یصبر علیه فاطاع الناس کما یطیع اللَّه من یخاف عذابه. معنى آنست که از مردمان قومى‏اند که بزبان میگویند: آمَنَّا بِاللَّهِ، اظهار ایمان بزبان مى‏کنند امّا ایمان در دل ایشان راسخ نگشته و ثابت نشده و ایشان منافقان‏اند که از عذاب مردم چنان ترسند که از عذاب اللَّه باید ترسید. چون بلائى و رنجى از مردم بایشان رسد بسبب اظهار ایمان، ایشان از ایمان باز پس آیند و با کفر شوند و ندانند که عذاب اللَّه نه چون عذاب مردمان است: عذاب مردمان یک ساعت بود و آخر بسر آید و عذاب اللَّه جاوید بود که بسر نیاید. و انگه این منافقان چون وا مؤمنان رسند و مؤمنان را فتحى و دولتى و غنیمتى بود گویند: إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ على عدوکم و کنّا مسلمین و انّما اکرهنا على ما قلنا فاعطونا نصیبا من الغنیمة. گویند نصیب غنیمت بما دهید که ما هم چون شما گرویدگانیم و اگر بخلاف ایمان چیزى گفته‏ایم باکراه گفته‏ایم. ربّ العالمین ایشان را دروغ‏زن کرد، گفت: أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ من الایمان و النفاق.
وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا صدقوا فثبتوا على الاسلام عند البلاء، و لیعلمنّ المنافقین بترک الاسلام عند البلاء و قال ابن عباس نزلت فى المؤمنین الذى اخرجهم المشرکون معهم الى بدر فارتدوا و هم الذین نزلت فیهم: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ و قیل نزلت فى عیاش بن ابى ربیعة المخزومى حین اسلم فخاف على نفسه و خرج فردّه اخواه لامّه ابو جهل و الحارث ابنا هشام و لم یزالا یعذّبانه حتى رجع الى الکفر فلمّا نزل قوله: جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ هاجر مع رهط کانوا یعذّبون فاسلم و حسن اسلامه و هم الذین کان رسول اللَّه (ص) یدعو لهم اذا قنت و یقول: «الهم نجّ المستضعفین بمکة» فانجاهم اللَّه. و قال بعض العلماء نسخت هذه الایة قوله عزّ و جلّ: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ الایة.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا من قریش لِلَّذِینَ آمَنُوا منهم اتَّبِعُوا سَبِیلَنا اى کونوا على مثل ما نحن علیه من التکذیب بالبعث بعد الممات و جحود الثواب و العقاب على الاعمال فانکم ان اتبعتم سبیلنا فى ذلک فبعثتم و جوزیتم على الاعمال نتحمّل آثام خَطایاکُمْ عنکم حینئذ قوله: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ لفظه امر و معناه جزاء، و المعنى ان اتبعتم سبیلنا حملنا خطایاکم. و قیل هو جزم بالامر کانّهم امروا انفسهم بذلک فاکذبهم اللَّه عزّ و جلّ، فقال و ما هم بحاملین من خطایاهم مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فیما قالوا من حمل خطایاهم.
گفته‏اند این سخن ابو سفیان گفت و امیة بن خلف با عمر بن الخطاب گفتند او را که اگر در دین ابا و اجداد خود بودن و بر آن پائیدن تبعه‏اى خواهد بود ما آن تبعه از تو بر خود گیریم تا تو از ان برى شوى. ربّ العالمین ایشان را بر ان سخن دروغ زن کرد، گفت: ایشان دروغ میگویند و از گناهان و تبعات هیچکس هیچ چیز بر ندارند.
آن گه گفت: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ یعنى لیحملنّ اثقال انفسهم و اثقال من اضلّوهم و لا ینقصون من اثقال المحمولین عنهم شیئا و ذلک انهم یعاقبون على کفرهم و یزادون عذابا لدعاء غیرهم الى الکفر لانّ الدعاء الى الکفر کفر، لانّ احدا لا یعذّب لذنب غیره. فتأویل الآیتین: انّ الکافر لا یحمل اثقال المرید حملا یخفّف ظهورهم منها و یبرّئ رقابهم و لکن یحمل الکافر مثل اثقال من اضلّه و لا ینقص من اثقاله و هو قوله عزّ و جلّ: لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کاملة یوم القیمة و من اوزار الذین یضلّونهم بغیر علم. و روى الحسن البصرى مرسلا عن رسول اللَّه (ص) قال: ایّما داع دعا الى هدى فاتبع علیه و عمل به فله اجور الذین اتبعوه و لا ینقص ذلک من اجورهم شیئا و ایّما داع دعا الى ضلالة فاتبع علیها و عمل بها فعلیه مثل اوزار الذین اتبعوه لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا ثم قرأ الحسن: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ. و قال (ص): «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها لا ینقص ذلک من اجورهم، و من سنّ سنّة سیّئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها لا ینقص ذلک من اوزارهم شیئا».
وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ من دعائهم الى الکفر اى یسألون سؤال توبیخ و تقریع لم فعلوه و باىّ حجة ارتکبوه، کما قال تعالى وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً از ابن عباس روایت کرده‏اند که نوح (ع) چون نبوّت و بعثت بوى پیوست چهل ساله بود و هزار سال کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود و بعد از طوفان شصت سال بزیست تا از نژاد وى مردم بسیار شدند جمله عمر وى هزار سال و پنجاه سال بود. و یروى عن ابن عباس ایضا موقوفا و مرفوعا انّ نوحا ارسل الى قومه و هو ابن ماتین و خمسین سنة و عاش بعد الطوفان مائتین و خمسین سنة.
باین قول عمر وى هزار و چهارصد و پنجاه سال بود و بقول عکرمه هزار و هفتصد سال عمر وى بود، و این آیت تحقیق آنست که ربّ العزّة گفت و لقد فتنا الذین من قبلهم یعنى و لقد بعثنا نوحا من قبل بعثتنا ایاک، فأقام فى قومه هذه المدة المدیدة یدعوهم الى دین اللَّه. فلم یقبل منه ذلک الّا القلیل الذین ذکرهم اللَّه فى قوله: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ. فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ الطوفان کل شرّ عام یطیف بالناس من مطر دائم او موت جارف او طاعون او جدرى او حصبة او مجاعة، و هو فى هذه الایة الغرق، و قیل سماه طوفانا لانّ الماء فى ذلک الیوم طاف فى جمیع الارض.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ من الغرق وَ جَعَلْناها یعنى السفینة آیَةً لِلْعالَمِینَ‏ سفینة نوح کانت اوّل سفینة فى الدنیا فابقیت السفن آیة و عبرة للخلق و علامة من سفینة نوح. و هو قوله عز و جلّ: وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً و قیل معناه جعلنا نجاة من فى السفینة من الغرق دلالة یستدل بها على صدق نوح و قیل جعلنا العقوبة آیة اى عظة للعالمین یعظون بها.
وَ إِبْراهِیمَ یعنى و اذکر ابراهیم إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ، اعْبُدُوا اللَّهَ وحده، وحدّوه و لا تعبدوا غیره وَ اتَّقُوهُ اى اتقوا عذابه فى مخالفة امرى ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اى ما امرتکم به خیر لکم إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الخیر و الشر.
إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً إِنَّما فى قوله: إِنَّما کافة، و لیست بمعنى الذى، و الوثن ما کان من الحجارة و ما لا صورة له، و الصنم ما کان له صورة وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً الافک اسوء الکذب، و الخلق یکون باللسان من قول الکذب او الصنعة بالید. یقال خلق و اختلق اى افترى. خلق هم بر دروغ زبان افتد هم بر فعل دست. وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً هر دو معنى احتمال کند: بر دروغ زبان معنى انست که شما بر اللَّه دروغ مى‏گویید که مى‏گویید اوثان شرکاء خدااند، و بر معنى فعل دست قول مجاهد است که: تصنعون اصناما بایدیکم فتسمّونها آلهة و ذلک افک.
و برین قول معنى آنست که إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً و انتم تصنعونها و تنحتونها. خبر میدهد ربّ العزة از ابراهیم خلیل که قوم خود را گفت شما فرود از اللَّه بتانى را مى‏پرستید که خود ساخته‏اید و تراشیده‏اید همان است که جایى دیگر گفت: أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ.
ثم قال: إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً اى لا یقدرون على ان یرزقوکم. یقال ملکت الشی‏ء اذا قدرت علیه. و منه قول موسى: لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی اى لا اقدر الّا على نفسى و اخى و منه قول بنى اسرائیل: ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا، اى بقدرتنا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ اى سلوا اللَّه حوائجکم وَ اعْبُدُوهُ وحدوه وَ اشْکُرُوا لَهُ على ما انعم علیکم و هو المستحق للشکر و اعلموا انکم الیه و الى حکمه صائرون فى عواقب امورکم.
وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ هذا تسلیة للرسول (ص) و دعاء له الى الصبر و زجر لمخالفیه فیما فعلوه من التکذیب و الجحود. فقال، وَ إِنْ تُکَذِّبُوا یا معشر المشرکین رسولنا محمدا فیما دعاکم الیه فقد کذبت جماعات من قبلکم رسلها فیما دعتهم الیه من الحق فسبیلکم فى استحقاق العذاب سبیلهم. وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ، اى ان ترکهم ایمانهم لیس بنقص لک و لا ذنب لانّه لیس علیک الا تبلیغ ما اوحى الیک بلاغا مفهوما بیّنا. ثم ان لم یؤمنوا فانّ غائلة کفرهم عائدة الیهم، لا الیک. و الْبَلاغُ الْمُبِینُ الذى یبیّن لمن سمعه ما یراد به.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ تو پیش از این هیچ نامه‏اى نخواندى وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ و بدست خویش هرگز ننوشتى إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (۴۸) اگر چنان بودى که تو نویسنده بودى آن گه در گمان افتادندى کژراهان و کژروان.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بى‏گمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش داده‏اند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکان‏اند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیان‏کاران‏اند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مى‏شتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کرده‏اید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مى‏شتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ‏ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفه‏هاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مى‏کنند، وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مى‏سپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مى‏برگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مى‏گستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمى‏یابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمى‏بینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بى‏بیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مى‏گروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مى‏شوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغ‏زن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الروم مکّى است سه هزار و پانصد و سى و چهار حرف. و هشتصد و نوزده کلمت، و شصت آیت. جمله بمکه فرو آمده، مگر یک آیت: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ الى آخر الآیة. و درین سورت منسوخ نیست مگر یک آیت در آخر سورت: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ نسختها آیة السّیف. و گفته‏اند: فَاصْبِرْ این کلمه منسوخ است، و إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ محکم است، باقى آیت: وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ منسوخ است. و در فضیلت سورت ابىّ کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الروم کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل ملک سبّح للَّه بین السماء و الارض و ادرک ما ضیّع فى یومه و لیلته.
الم قسم و قد ذکرنا فیما سبق شرحه، و جواب القسم لقد مضمر فیه، تقدیره: لقد غلبت الروم و قد مما یضمر کما قال او جاءوکم حصرت صدورهم، و الغلبة الاستعلاء على القرن بما یبطل مقاومته فى الحرب، و الغلب مصدر تقول: غلبت غلبا، و طلبت طلبا. و الغلب و الغلبة واحد، کقولک: جلبا و جلبة و قیل هو الغلبة فحذفت التّاء منه کما حذفت من قوله: وَ أَقامَ الصَّلاةَ و انما هو اقامة و الروم جمع رومى کفارسى و فرس. فِی أَدْنَى الْأَرْضِ یعنى فى اقرب ارض الحجاز منهم و هى اذرعات و بصرى فهى ادنى الشام الى ارض العرب. و البضع اسم للثلاث و الخمس و السّبع و التسع. و معنى الایة غلبت فارس الروم فى اقرب ارض من ارض الشام الى ارض العرب. و قیل الى ارض فارس و هى ارض الجزیرة و قیل هى ارض الاردن و فلسطین، وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ اى الرّوم من بعد غلبة فارس ایّاهم، سَیَغْلِبُونَ فارس فیما دون عشر سنین.
سبب نزول این آیت بر قول جمهور مفسران آنست که میان اهل فارس و اهل روم قتالى رفت و مشرکان مکه میل داشتند بعجم که اهل پارس بودند و میخواستند همیشه که ایشان را بر روم غلبه باشد و نصرت، از بهر آن که ایشان را کتاب نبود و اوثان‏پرست بودند، هم چون ایشان اصنام‏پرست، و مسلمانان غلبه و نصرت روم میخواستند بر پارس، از بهر آن که اهل روم اهل کتاب بودند.
و قصه آن قتال که میان روم و پارس رفت آن بود که کسراى پارس لشکرى انبوه فرستاد بروم و مردى را بر ایشان سالار و مهتر کرد نام وى شهربراز، و قیل شیر براز، و قیصر روم لشکرى نام زد کرد بقتال ایشان و مردى را بر ایشان امیر کرد، نام وى بخنّس، هر دو لشکر به اذرعات بهم رسیدند یا بزمین جزیره یا بطرف شام، بر اختلاف اقوال علما و پارسیان بر رومیان در آن قتال غلبه کردند. آن خبر بمکه رسید مسلمانان را ناخوش آمد و دل تنگ گشتند و کافران شاد شدند و شماتت کردند و با مسلمانان گفتند به شماتت که اهل کتاب شمااید و ایمن نشستگان در خانمان ماایم، بنگرید که برادران ما از عجم با رومیان چه کردند؟ اگر شما با ما قتال کنید ما همان کنیم و بر شما غلبه کنیم، رب العالمین این آیت فرستاد: غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ میگوید: پارسیان بر رومیان غلبه کردند و تا نه پس روزگار رومیان بر پارسیان غلبه کنند. ابو بکر صدیق برخاست و در انجمن کفار گفت: شادى چه کنید و شماتت چه نمائید عن قریب بینید که رومیان بر پارسیان غلبه کنند و بر ایشان نصرت یابند پیغامبر ما چنین گفت از وحى پاک و پیام راست. ابىّ بن خلف الجمحى گفت: کذبت دروغ مى‏گویى، و این نتواند بود. بو بکر گفت: انت اکذب یا عدوّ اللَّه، اى دشمن خداى دروغ تو گویى و از هر کس دروغ‏زن‏تر تویى. آن گه گفتند تا گروبندیم بده شتر، عقد مراهنت ببستند تا مدت سه سال. و در آن وقت عقد مراهنت بستن و قمار باختن حلال بود، و آیت تحریم قمار از آسمان نیامده بود، پس ابو بکر صدیق آن قصه با رسول خدا بگفت. رسول (ص) گفت مرا چنین گفتند که تا بضع سنین و بضع از سه باشد تا بنه رو در مدت بیفزاى و در مال بیفزاى. بو بکر رفت و شتران بصد کرد تا بنه سال، و این عقد ببستند و هر یکى را کفیلى فرا داشتند و در ضمان یکدیگر شدند. پس غزاء احد پیش آمد و ابى خلف بدست رسول خدا کشته شد و بعد از آن روز حدیبیه سال هفتم، از وقت مراهنت خبر رسید بمکه که اهل روم غلبه کردند بر اهل پارس و دیار و اوطان ایشان بدست فرو گرفتند، و شهرستان رومیه آن گه بنا کردند و بو بکر صدیق آن صد شتر از ورثه ابىّ بستد و پیش مصطفى آورد رسول خدا گفت تصدّق به. ابو بکر آن همه بصدقه داد بفرمان رسول صلوات اللَّه علیه بو سعید خدرى گفت: روز بدر بود که روم بر پارس ظفر یافتند و ما که مسلمان بودیم بر مشرکان ظفر یافتیم. رب العزّة آن روز اهل کتاب را بر مجوس نصرت داد و اهل اسلام را بر مشرکان نصرت داد و بو بکر صدیق در آن یک روز هم مال غنیمت برداشت از مشرکان و هم مال مراهنت از ورثه ابىّ خلف.
اما سبب غلبه رومیان بر پارسیان بر قول عکرمه و جماعتى مفسّران آن بود که: شهربراز بعد از آن که بر روم غلبه کرد پیوسته در دیار و بلاد روم خرابى میکرد و ایشان را مقهور میداشت. فرّخان برادر شهربراز روزى نشسته بود در مجلس شراب و با حریفان خویش گفت: لقد رأیت کانّى جالس على سریر کسرى من بخواب چنان دیدم که بر سریر کسرى نشسته بودم این سخن به کسرى رسید، در خشم شد و نامه نبشت به شهربراز که: چون نامه من بتو رسد فرّخان را سیاست کن و سر وى بمن فرست. شهربراز جواب کسرى نبشت که فرّخان مردى است مبارز، لشکر شکن و ترا هر وقت بکار آید، خاصّه در جنگ دشمن، اگر دل با وى خوش کنى و قتل وى نپسندى مگر صواب باشد. کسرى جواب وى نبشت که در لشکر من امثال وى بسیار است تو فرمان بردار باش و بتعجیل سر وى بمن فرست. شهربراز بعبارتى دیگر همان جواب نبشت و فرمان وى بقتل فرخان بکار نداشت. کسرى را خشم بر خشم زیادت شد و بریدى فرستاد بر اهل پارس که شهربراز را معزول کردم و فرّخان را بجاى وى نشاندم، او را والى خود دانید و طاعت دار باشید. و ملطفه‏اى داد به آن برید و گفته بود که چون فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان بر تخت ملک نشیند و برادر او را منقاد شود، این ملطفه بدوده. فرّخان ملطفه برخواند، نبشته بود که: شهربراز را وقتى هلاک کن که ملطفه بر خوانى. فرّخان، شهربراز را حاضر کرد تا او را سیاست کند بفرمان کسرى شهربراز گفت یک ساعت مرا زمان ده تا وصیت نامه‏اى بنویسم. سفط بخواست و سه صحیفه بیرون آورد، در معنى مراجعت وى با کسرى بسبب قتل فرّخان، گفت: سه نوبت بقتل فرّخان مرا فرمان آمد و هر بار مراجعت وى میکردم و تو بیک ملطفه مرا هلاک خواهى کرد؟ فرخان آن ساعت از تخت ملک برخاست و ملک با شهربراز تسلیم کرد، و آن حال و قصه بپوشیدند.
و شهربراز نامه نبشت بقیصر روم که مرا بتو حاجتى است که به پیغام و نامه راست نمیآید و میخواهم که بنفس خود ترا بینم، فلان روز فلان جایگاه حاضر شو، تو با پنجاه مرد رومى و من با پنجاه مرد پارسى هم چنان کردند، و بر هم رسیدند و دو ترجمان در میان داشتند که سخن ایشان بر یکدیگر بیان میکردند. شهربراز گفت: هر چه از ما بشما رسید از غلبه و نصرت و تخریب دیار و بلاد همه سبب من بودم و برادرم فرخان و آن همه از کید و حیلت ما و از شجاعت و قوّت ما بشما رفت و کسرى بما حسد برد و خواست که ما را بدست یکدیگر هلاک کند. اکنون ما از وى برگشتیم و او را خلع کردیم. و با تو دست یکى خواهیم داشت تا بجنگ او رویم و او را مقهور و مخذول کنیم. قیصر آن حال به پسندید، و با وى عهد بست آن گه با یکدیگر گفتند که رازى که میان دو تن رود تا آن گه سرّ باشد که از دو شخص در نگذرد، چون از دو شخص درگذشت ناچاره آشکارا شود، یعنى که این دو ترجمان را هلاک باید کرد، و ایشان را هلاک کردند. و از آنجا بازگشتند و بقتال اهل پارس شدند. و رب العالمین ایشان را بر پارس نصرت داد و بر ایشان غلبه کردند. اینست که رب العزّة گفت: وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ.
و فى هذه الآیة دلالة على صحة نبوّة النبى (ص) و انّ القرآن من عند اللَّه عز و جل لانّه اخبر عمّا سیکون، ثم وجد المخبر على ما اخبر به. لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ هما مرفوعان على الغایة، و المعنى من قبل دولة الروم على فارس و من بعدها فاىّ الفریقین کان لهم الغلبة فهو بامر اللَّه و قضائه و قدره. و قیل للَّه المشیّة التّامة و الارادة النافذة من قبل هذه الوقائع و من بعدها، فیرزق الظفر من شاء و یجعل الدّبرة على من شاء. و قیل للَّه الامر من قبل کل شى‏ء و من بعد کل شى‏ء وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ یعنى یوم یغلب الروم فارس یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ لانّ ذلک وقع یوم بدر و کان المؤمنون فى الغنیمة و الظفر بالاعداء و الاسر و الفداء. یعنى آن روز که روم بر پارس غلبه کردند روز بدر بود که مؤمنان و مسلمانان بنصرت اللَّه شاد بودند که هم غنیمت بود و هم ظفر بر دشمن، و هم فداء اسیران و قیل فرح المؤمنون انّما کان بتحقیق اللَّه ما وعدهم و تصدیق رسوله (ص) لانّه اخبرهم بما سیکون فکان کما اخبر و کان ذلک معجزة للنبى (ص). و قیل. یفرح المؤمنون بنصر اللَّه تعالى النّبی بقتل الکفار و بعضهم بعضا فیکون فرحهم واقعا بهلاک بعض الکفار لا بظهور الکفار کما یفرح بقتل الظالمین بعضهم بعضا. و قیل یفرح المؤمنون بغلبة اهل الکتاب المشرکین و خروجهم من بیت المقدس و کان احدى آیات نبوّته. و قیل تمّ الکلام على قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ثم استأنف فقال: بنصر اللَّه ینصر من یشاء یعنى اولیاؤه، فیکون الباء متصلا بینصر، وَ هُوَ الْعَزِیزُ فى الانتقام من الکفّار الرّحیم فى التمکین و النصر للمؤمنین.
قال رسول اللَّه (ص): «فارس نطحة او نطحتان ثم لا فارس بعدها ابدا و الروم ذات قرون کلّما ذهب قرن خلف قرن هیهات الى آخر الابد».
وَعْدَ اللَّهِ نصب على المصدر اى وعد وعده، فلا یخلفه، و هو راجع الى قوله: سَیَغْلِبُونَ، یعنى هذا الذى اخبرتک به ایها النبىّ من نصرة الروم على اهل فارس، هو وعد وعد اللَّه ذلک حقا، و هو ینجزه لهم. و یجوز ان یکون راجعا الى قوله یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ لانّه وعد المؤمنین النصر على الکافرین وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ صحة وعده و هم الکفار الذین لا یصدّقون بانّ هذا الخبر من عند اللَّه.
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا اى یعلمون ما یشاهدونه فعل الحیوانات، وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ، لا یستدلون بما یشاهدونه على ما غاب عنهم فعل العاقل الممیّز، و قیل یَعْلَمُونَ امر معاشهم و زراعاتهم و تجاراتهم و وجوه اکتسابهم وَ هُمْ عَنِ امر آخرتهم و ما لهم فیها من النّجاة من عقاب اللَّه غافِلُونَ لا یتفکرون فیها. فغفلة المؤمنین بترک الاستعداد لها و غفلة الکافرین بالجحود بها. قال الحسن: بلغ و اللَّه من علم احدهم انه ینقر الدرهم بیده فیخبرک بوزنه و لا یحسن یصلّى.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ هذا من بسط القرآن فانّ التفکر لا یکون الّا فى النفس. و قیل معناه أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی خلق أَنْفُسِهِمْ لیخرجوا عن الغفلة.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا لیعلموا انّهم یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.
و قیل أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ فیعرفوا بدایع صنع اللَّه فیها فیعلموا من ذلک انّ اللَّه عزّ و جل لم یخلق السماوات و الارض و ما فیهما من العجائب عبثا، و انّما خلقها بقوله الحق و لاقامة الحق یعنى لاقامة الثواب و العقاب على العمل. و قیل بالحق یعنى بالحکمة لیعتبر بها عباده و یستدلوا على وحدانیّته و قدرته وَ أَجَلٍ مُسَمًّى یعنى الى اجل مسمى اذا بلغ ذلک الاجل افناهما للجزاء فاعلم اللَّه تعالى انّ الذى خلقهم و لم یکونوا شیئا ثم صرفهم احوالا و ثارات حتى صاروا رجالا، قادر ان یعیدهم بعد فنائهم خلقا جدیدا، ثم یجازى المحسن منهم باحسانه و المسى‏ء باساءته، لانّه العدل لا حیف فى حکمه و لا جور، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ یعنى الکفار، بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ، اى بالبعث بعد الموت لجاحدون.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ او لم یسافروا هؤلاء الکفار فى ارض اللَّه فَیَنْظُرُوا الى آثار من قبلهم من الامم، فیعتبروا. و قیل معنى ینظروا یتعرفوا، کقوله: فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى‏ طَعاماً. و قیل معناه فیعلموا کقوله:وْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ‏ و انّما امرهم بالمسیر فى الارض لمشاهدة آثار المهلکین قبلهم لمّا عصوا لیزول عنهم الشکّ، عن صدق ما یخبر عنهم، و الکلام عند قوله مِنْ قَبْلِهِمْ تامّ ثم استأنف الخبر عن صفاتهم فقال: کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً اى الامم الماضیة کانوا اشدّ قوة من قریش وَ أَثارُوا الْأَرْضَ، اى قلبوا وجه الارض لاستنباط المیاه و استخراج المعادن و القاء البذور فیها للزّراعة، و الاثارة تحریک الشی‏ء حتى یرتفع ترا به وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها فیه ثلاثة اوجه: احدها من العمر، اى یقواهم فیها اکثر من بقاء هؤلاء، و التقدیر: عمروا فیها و الثانى من العمرى، اى سکنوا فیها، کقوله: وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها، اى استسکنکم و الثالث من العمارة، اى عمروا الارضین بالغراس و الزّراعة. و انّما قال ذلک لانّه لم یکن لاهل مکة حرث و زرع. وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فلم یؤمنوا فاهلکهم اللَّه، فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ، للظلم ثلاثة اوجه: وضع الشّى‏ء فى غیر موضعه، و اخذ الشی‏ء قبل وقته، و النقصان. و قوله: فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ اجتمع فیه المعانى الثلاثة، اى لم یأخذهم قبل وقت اخذهم و لا ینقص عنهم شیئا ممّا قدّر من ارزاقهم و لا وضع العذاب فى غیر موضعه، وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بایرادها موارد الهلاک. ثم کان معطوف على خبر متروک، اى جاءتهم رسلهم فکذّبوهم و امهلوا.
ثُمَّ کانَ عاقبتهم الهلاک. و السُّواى‏. مصدر، کالرجعى و البشرى. و هى تأنیث الاسواء کالاکبر و الکبرى. و هى الخلّة التی تسوء صاحبها عند ادراکه ایّاها و هى النّار. و قیل السّوأى اسم لجهنّم، کما انّ الحسنى اسم للجنّة. قرأ اهل الحجاز و البصرة» عاقبة» بالرفع، اى ثم کان آخر امر هم السوأى، و قرأ الآخرون بالنصب، على خبر کان و تقدیره: ثم کان السوأى عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا. و معنى اساؤا اى اشرکوا، و معنى ان کذّبوا، لان کذّبوا او بان کذّبوا بآیات اللَّه. و قیل تفسیر السّوأى بعده، و هو قوله، أَنْ کَذَّبُوا یعنى ثم کان عاقبة المسیئین. التکذیب حملهم تلک السیّئات على أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ.
اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فى الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ فى الآخرة. تقول بدأ یبدأ بدأ و ابتداء یبتدى ابتدا و الابتداء نقیض الانتهاء و البدؤ نقیض العود ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ لفصل القضاء بینهم لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى قرأ ابو بکر و ابو عمرو یرجعون بالیاء و آخرون بالتّاء.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ییأس المشرکون، من جمیع الخیرات و من شفاعة الشافعین: و قیل ینقطع کلامهم و حجتهم و یفتضحون.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ اضاف الشّرکاء الیهم على معنى انّهم کانوا یجعلون لها قسطا من اموالهم، و یرون بذلک لها حقا فیما یملکون، فنسبها الى انّهم شرکاؤهم فى اموالهم و المعنى لم یکن لهم من اصنامهم التی عبدوها لیشفعوا شفعاء، وَ کانُوا یعنى یکونون. و جاء بلفظ الماضى کاکثر الفاظ القیامة، بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ اى جاحدین متبرین یتبرّءون منها متبرّا منهم کقوله: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ، هذا التفرّق مفسّر فى قوله، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ و هو تفسیر قوله: یَصَّدَّعُونَ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً وَ امْتازُوا الْیَوْمَ. قال مقاتل: یتفرّقون بعد الحساب الى الجنّة و النار، فلا یجتمعون ابدا، ثم بیّن على اىّ وجه یتفرقون.
فقال تعالى: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ و هى البستان الذى فى غایة النضارة، و الخضرة. یُحْبَرُونَ یسرّون، و الحبرة السرور و قال ابن عباس: یکرمون، تقول حبره اى اکرمه. و قیل ینعمون. و الحبرة فى اللغة کل نعمة حسنة و التحبیر التحسین الذى یسّر به، و منه قیل للمداد حبر لانّه یحسن به الاوراق، و للعالم حبر لانّه یتخلّق بالاخلاق الحسنة. و قیل هو السماع فى الجنّة یعنى یتنعّمون و یتلذّذون بسماع الغناء. قال الاوزاعىّ: اذا اخذ فى السّماع لم تبق فى الجنّة شجرة الّا وردت. و قال لیس احد من خلق اللَّه احسن صوتا من اسرافیل فاذا اخذ فى السّماع قطع على اهل سبع سماوات صلوتهم و تسبیحهم. و انّما قال فِی رَوْضَةٍ بالتنکیر لانّ المراد کل واحد منهم بمنزلة رجل فى روضة مونقة لطیب ما فیه، و حسنه و خصّ الرّوضة بالذکر لانّه لیس عند العرب شى‏ء احسن منظرا و لا اطیب نشرا من الرّیاض.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «الجنّة مائة درجة، ما بین کلّ درجتین منها کما بین السّماء و الارض، و الفردوس اعلاها سمّوا، و اوسطها محلا و منها یتفجّر انهار الجنّة، و علیها یوضع العرش یوم القیامة، فقام الیه رجل فقال یا رسول اللَّه انّى رجل حبّب الىّ الصوت فهل فى الجنّة صوت حسن؟ قال: «اى و الذى نفسى بیده انّ اللَّه سبحانه لیوحى الى شجرة فى الجنّة ان اسمعى عبادى الذین اشتغلوا بعبادتى و ذکرى عن عزف البرابط و المزامیر، فترفع صوتا لم تسمع الخلائق مثله قط من تسبیح الرّب و تقدیسه».
و روى انّ اعرابیّا قال یا رسول اللَّه هل فى الجنّة من سماع؟ قال: نعم یا اعرابى انّ فى الجنّة لنهرا حافتاه الأبکار من کلّ بیضاء خوصانیّة یتغنین باصوات لم تسمع الخلائق بمثلها قط، فذلک افضل نعیم اهل الجنّة.
و سئل ابو هریرة هل لاهل الجنّة من سماع؟ قال نعم شجرة اصلها من ذهب و اغصانها فضّة و ثمرتها اللؤلؤ و الزبرجد و الیاقوت، یبعث اللَّه سبحانه و تعالى ریحا فتحکّ بعضها بعضا فما سمع احد شیئا احسن منه.
قوله تعالى: وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ یعنى بآیات القرآن و البعث بعد الموت، فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ الاحضار انما یکون على اکراه فیجابه على کرهه. اى یحضرون العذاب فى الوقت الذى یحبر فیه المؤمنون فى الرّوضات من الجنان.
فَسُبْحانَ اللَّهِ اى سبّحوا اللَّه، و معناه صلّو اللَّه فهو مصدر موضوع موضع الامر کقوله: فَضَرْبَ الرِّقابِ و السبحة الصلاة و منه سبحة الضحى، فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ، اى صلّو اللَّه حین تدخلون فى المساء، و هو صلاة المغرب و العشاء وَ حِینَ تُصْبِحُونَ اى حین تدخلون فى الصباح و هو صلاة الصبح.
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قال ابن عباس: یحمده اهل السماوات و الارض و یصلّون، وَ عَشِیًّا اى صلّوا اللَّه عشیّا، یعنى صلاة العصر وَ حِینَ تُظْهِرُونَ تدخلون فى الظهیرة، و هو صلاة الظهر. قال نافع بن الازرق لابن عباس: هل تجد الصلوات الخمس فى القرآن قال نعم، و قرأ هاتین الآیتین و قال جمعت الایة الصلوات الخمس و مواقیتها، و حمل بعض المفسرین على التسبیح القولى، فقالوا تفسیر الایة: قولوا سبحان اللَّه فى صلواتکم المفروضة فى هذه الاوقات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال حین یصبح و حین یمسى: سبحان اللَّه و بحمده مائة مرّة، لم یأت احد یوم القیمة با فضل ممّا جاء به الّا احد قال او زاد علیه‏
و قال (ص): من قال سبحان اللَّه و بحمده فى یوم مائة مرّة حطّت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و قال (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم‏ و عن ابن عباس عن النبىّ (ص) قال: من قال حین یصبح: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ الى قوله وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ ادرک ما فاته فى یومه و من قالها حین یمسى ادراک ما فاته فى لیلته.
و عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه: «من سرّه ان یکال له بالقفیز الاوفى فلیقل: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ‏ الى قوله: وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): من قال: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ هذه الآیات الثلاث من سورة الروم و آخر سورة الصافات دبر کل صلاة یصلّیها کتب له من الحسنات عدد نجوم السّماء و قطر المطر و عدد و رق الشجر و عدد تراب الارض، فاذا مات اجرى له بکل حسنة عشر حسنات فى قبره و کان ابرهیم خلیل اللَّه یقولها فى کل یوم و لیلة ست مرّات.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى یخرج البشر الحىّ من النطفة المیتة و یخرج النطفة المیتة من البشر الحىّ. و قیل یخرج الکافر من المؤمن و المؤمن من الکافر.
و فى بعض الاخبار یخرج النخلة من النّواة و النّواة من النخلة و الحبّة من السنبلة و السنبلة من الحبّة، وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فیخرج نباتها و زروعها و ثمارها و اشجارها بعد خرابها و جدوبها کذلک یحییکم بعد مماتکم فیخرجکم احیاء من قبورکم الى موقف الحساب، وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ قرأ حمزة و الکسائى تُخْرَجُونَ بفتح التّاء و ضم الرّاء و قرأ الباقون بضمّ التّاء و فتح الرّاء.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که جان را جان است و دل را عیان است، بنام او که یاد او زینت زبانهاست و مهر او راحت روانست، بنام او که وصال او بدو عالم ارزانست، و هر چه نه اوست همه عین تاوانست، و هر چه نه یاد او تخم غمانست بنام او که وجود او را علّت نه، صنع او را حیلت نه، اوّلیت او را بدایت نه، آخریت او را نهایت نه. در حکم او ریبت نه در امر او شبهت نه. در قدر او ذلّت نه در وجود او قلّت نه. هر چه کند کس را برو حجّت نه، و او را بهیچ چیز و هیچ کس حاجت نه.
بنام او که هر چه خواهد تواند و هر چه تواند داند. یکى را بخواند یکى را براند، بهیچ حکم درنماند. نه کس باو ماند. نه او بکس ماند، این معنى یقین داند او که: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ برخواند.
پیر طریقت گفت: الهى تو آنى که از احاطت اوهام بیرونى، و از ادراک عقول مصونى. نه محاط ظنونى نه مدرک عیونى. کارساز هر مفتون و فرح‏رسان هر محزونى. در حکم بى‏چرا و در ذات بى‏چند و در صفات بى‏چونى.
جمالک جلّ عن درک العیون
و قدرک فات تصویر الظنون‏
و خامرنى لخمر هواک سکر
فلا اصحو الى یوم المنون‏
تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونى
من مجنونم تو لیلى مجنونى‏
تو مشتریان با بضاعت دارى
با مشتریان بى‏بضاعت چونى‏
الم الف بلاءنا من عرف کبریائنا و لزم بابنا، من شهد جمالنا و مکن من قربتنا، من اقام على خدمتنا، هر که جلال و عظمت ما و کبریاء عزت ما بشناخت او از بلاء ما روى نگرداند، هر که جمال و لطف ما بر نقطه دل او تجلّى کرد از درگاه ما روى نتابد و یک لحظه از صحبت ما نشکیبد. هر که امروز در خدمت ما خو کرد فردا او را از قربت و وصلت خود بى‏بهره نگردانیم. اى جوانمرد دل با توحید او سپار و جان با عشق و محبت او پرداز و بغیر او التفات مکن، که هر که بغیر او باز نگرد تیغ غیرت دمار از جان او برآرد، و هر که از بلاء او بنالد در دعوى دوستى درست نیاید.
مردى بود در عهد پیشین مهترى از سلاطین دین. او را عامر بن عبد القیس میگفتند چنین میآید که در نماز نافله پایهاى او خون سیاه بگرفت، گفتند پایها ببر تا این فساد زیادت نشود. گفت پسر عبد القیس که باشد که او را با اختیار حق اختیارى بود. پس چون در فرائض و نوافل وى خلل آمد روى سوى آسمان کرد، گفت: پادشاها گرچه طاقت بلا دارم طاقت بازماندن از خدمت نمیدارم. پاى مى‏ببرم تا از خدمت باز نمانم. آن گه گفت کسى را بخوانید تا آیتى از قرآن بخواند، چون بینید که در وجد و سماع حال بر ما بگردد شما بکار خود مشغول باشید، پایها از وى جدا کردند و داغ نهادند و آن مهتر در وجد و سماع قرآن چنان برفته بود که از آن الم خبر نداشت، پس چون مقرى خاموش شد و شیخ بحال خود باز آمد گفت: این پاى بریده بگلاب بشوئید و بمشک و کافور معطّر کنید که بر درگاه خدمت هرگز بر بیوفایى گامى ننهاده است.
لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ قبل اینجا ازلست و بعد ابد است، و معنى آنست که الامر الازلىّ للَّه و الامر الأبدىّ للَّه لانّ الربّ الازلىّ و السیّد الأبدى اللَّه. در ازل و ابد خدا است که یگانه و یکتا است. در امر بى‏نهایت و در علم بى‏غایت و در حکم بى‏چراست، از کى پیش و پیش از جا بجاست. پیش از ما در ازل ما را بود و بى ما در ابد بهره ماست. این آن رمز است که شب معراج با مهتر عالم (ص) گفت: «یا محمد کن لى کما لم تکن فاکون لک کما لم ازل.
پیر طریقت گفت: بقرب مى‏نگر تا انس زاید. بعظمت مى‏نگر تا حرمت فزاید، میان این و آن منتظر مى‏باش تا سبق عنایت خود چه نماید، لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ جاى دیگر گفت: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ عالم خلق را نهایت پیداست و عالم امر را نهایت نیست. عالم خلق جائز الزوال آمد و عالم امر واجب الدوام است و تا مرد از عالم خلق درنگذرد روا نبود که بعالم امر رسد از نهاد خود متعرّى باید شد و نسبت خلقیت از فطرت معرفت باز باید برید. اگر میخواهى که ترا بعالم امر گذرى بود و از نهاد کنودى برخاستن و از نسبت ظلومى و جهولى باز بریدن نتوان الّا بدرنگى و روزگارى، هم چنان که بوقت درآمدن درنگى بکار باید بیرون شدن هم بدرنگ باشد. چنان که نطفه مدتى باز دارند تا علقه گردد. و آن گه آن علقه روزگارى موقوف گردانند تا مضغه شود، همچنین از مضغه تا بعظام و از عظام تا به لحم، آن گه مدتى دیگرش بدارند تا در روش آید. هم چنین مرد بدان قدر که از دست خود برمیخیزد بامر حق آشنا میشود چون از صفات خود بتمامى درگذشت شایسته امر شد و بحد بلوغ رجولیّت رسید. آن گه این رقم بر وى زنند که: من المؤمنین رجال، وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ، بِنَصْرِ اللَّهِ الیوم ترح و غدا فرح، الیوم عبرة و غدا حیرة، الیوم اسف و غدا لطف، الیوم بکاء و غدا لقاء. هر چند که دوستان را امروز درین سراى بلا و عناهمه درد است و اندوه، همه حسرت و سوز، اما آن اندوه و سوز را بجان و دل خریدارند و هر چه معلوم ایشانست فداء آن درد میکنند چنان که آن جوانمرد گفته:
اکنون بارى بنقد در دى دارم
کان درد بصد هزار درمان ندهم‏
داود پیغامبر چون آن زلّت صغیره از وى برفت و از حق بدو عتاب آمد تا زنده بود سر بر آسمان نداشت و یک ساعت از تضرع نیاسود، با این همه خوش میگفت الهى خوش معجونى که اینست و خوش دردى که اینست. الهى تخمى از این گریه و اندوه در سینه من بنه تا هرگز ازین درد خالى نباشم.
اى مسکین تو همیشه بى‏درد بوده‏اى، از سوز دردزدگان خبر ندارى، از آن گریه بر شادى و از آن خنده بر اندوه نشان ندیده‏اى:
من گریه بخنده در همى‏پیوندم
پنهان گریم بآشکارا خندم‏
اى دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه‏اى که چون نیازومندم‏
پیر طریقت گفت: الهى نصیب این بیچاره از این کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد سخت در خورد است، بیچاره آن کس که ازین درد فرد است، حقا که هر که بدین درد ننازد ناجوانمرد است.
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ، در خبر است که فردا در انجمن رستاخیز و عرصه عظمى دنیا را بیارند بصورت پیر زنى آراسته گوید: بار خدایا امروز مرا جزاى کمتر بنده‏اى کن از بندگان خود. از درگاه عزّت و جناب جبروت فرمان آید که اى ناچیز خسیس من راضى نباشم که کمترین بنده خود را چون تویى جزاء وى دهم. آن گه گوید: کونى ترابا خاک گرد و نیست شو.
چنان نیست شود که هیچ جاى پدید نیاید.
و گفته‏اند طالبان دنیا سه گروه‏اند: گروهى دنیا از وجه حرام جمع کنند هر چون که دست رسد بغصب و قهر بخود میکشند و از سرانجام و عاقبت آن نیندیشند ایشان اهل عقاب‏اند و سزاى عذاب. مصطفى (ص) گفت: کسى که دنیاى حلال جمع کند از بهر تفاخر و تکاثر تا گردن کشد و بر مردم تطاول جوید ربّ العزه از وى اعراض کند و در قیامت با وى بخشم بود او که دنیاى حلال طلب کرد، بر نیّت تفاخر، حالش اینست پس او که حرام طلب کند و حرام گیرد و خورد حالش خود چون بود؟
گروه دوم دنیا بدست آرند از وجه مباح چون کسب و تجارات و وجوه معاملات ایشان اهل حساب‏اند در مشیّت حق، و در خبر است که: من نوقش فى الحساب عذب.
گروه سوم از دنیا بسدّ جوعت و ستر عورت قناعت کنند مصطفى (ص) گفت: «لیس لابن آدم حق فیما سوى هذه الخصال بیت یسکنه و ثوب یوارى عورته و جرف الخبز و الماء» یعنى کسر الخبز ایشان را نه حساب است و نه عتاب، اگر عورت نپوشند و طعام نخورند از خدمت حق باز مانند پس نه بر نصیب خود میکوشند و نه بر مراد خود میروند که از بهر حق میکوشند و بر مراد حق میروند. مصطفى (ص) گفت: ایشانند که چون سر از خاک برکنند رویهاى ایشان چون ماه شب چهارده بود روز رستاخیز که خلق دو گروه شوند ایشان در گروه اهل وصلت باشند، و ذلک فى قوله تعالى وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ، فریق منهم اهل الوصلة و فریق منهم اهل الفرقة، فریق للجنّة و المنّة و فریق للعذاب و المحنة، فریق للفراق و فریق للتلاق.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ، میگوید دوستان خدا فردا در روضات بهشت در حظیره قدس میان ریاحین و یاسمین بشادى و طرب سماع کنند مزامیر انس فى مقاصیر قدس بالحان تحمید فى ریاض تحمید فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. فرمان آید بداود پیغامبر که: یا داود بآن نغمت داودى و صوت شورانگیز و آواز دل‏رباى که ترا داده‏ام زبور برخوان، یا اسرافیل تو قرآن برخوان یا موسى تو تورات برخوان یا عیسى تو انجیل برخوان، اى درخت طوبى بتسبیح و تقدیس ما آواز خود بگشاى، اى ماهرویان فردوس چه نشینید خیزید و دوستان را استقبال کنید. اى تلهاى مشک اذفر و کافور معنبر بر سر مشتاقان ما نثار شوید، اى درویشان که در دنیا غم خوردید و اندوه کشیدید، اندوه بسر آمد و درخت شادى ببر آمد، خیزید و طرب کنید در حظیره قدس و خلوتگاه انس بنازید و سر ببالین انس باز نهید، اى مستان مجلس مشاهدت، اى مخموران خمر عشق، اى عاشقان سوخته سحرگاهان در رکوع و سجود جوى خون از دیده‏ها روان کرده، و دلها بامید وصال ما تسکین داده، گاه آمد که در مشاهده ما بیاسائید، بار غم از خود فرو نهید و بشادى دم زنید، اى طالبان بنازید که نقد نزدیک است. اى شب روان آرام گیرید که صبح نزدیک است. اى تشنگان صبر کنید که چشمه نزدیک است. اى غریبان شاد زیید که میزبان نزدیک است. اى دوست‏جویان خوش باشید که اجابت نزدیک است. اى مشتاقان طرب کنید که دیدار نزدیک است. فیکشف الحجاب و یتجلّى لهم تبارک و تعالى فى روضة من ریاض الجنّة، و یقول: انا الذى صدقتکم و عدى و اتممت علیکم نعمتى، فهذا محل کرامتى فسلونى.
پیر طریقت در مناجات گفت اى خداوندى که در دل دوستانت نور عنایت پیداست، جانها در آرزوى وصالت حیران و شیداست، چون تو مولى کر است؟ چون تو دوست کجاست؟ هر چه دادى نشانست و آئین فرداست. آنچه یافتیم پیغامست و خلعت برجاست. الهى نشانت بیقرارى دل و غارت جانست، خلعت وصال در مشاهده جلال چگویم که چونست:
روزى که سر از پرده برون خواهى کرد
دانم که زمانه را زبون خواهى کرد
گر زیب و جمال ازین فزون خواهى کرد
یا رب چه جگرهاست که خون خواهى کرد