عبارات مورد جستجو در ۱۴۳ گوهر پیدا شد:
صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۸۴
بی روی تو صبوری، جانا نمی توان کرد
بسیار سعی کردیم اما نمی توان کرد
در جواب او
بی روی نان صبوری، حقا نمی توان کرد
«بسیار سعی کردیم اما نمی توان کرد»
پیری کلیچه پز کرد بر منبری نصیحت
کز آب غوره یاران حلوا نمی توان کرد
گفتم به جان خریدم نان تو، نانبا گفت
با ما بدین بضاعت سودا نمی توان کرد
در دیگ کله می خواند دوشینه این غزل را
گیپا چو نیم پخت است سر وا نمی توان کرد
با زلبیا برابر ای گل کجا شوی تو
خود را به رنگ و بوئی زیبا نمی توان کرد
از سفره محقر عیب است زله بستن
در پیش لوت خواران اینها نمی توان کرد
بر چهره مزعفر هستند عاشقان لیک
کس را مثال صوفی شیدا نمی توان کرد
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
ببین که عشق تو افروخت آتش اندر آب
مراست کشتی تن غرق اشک همچو حباب
هوای کوی تو از سر نمیرود ما را
هزار، بار شویم آب اگر، به شکل حباب
زبی حسابی ابنای روزگار افسوس
که سد باب حسابست رأیشان به حساب
خران و گاو کجا آیت کلیم کجا
فغان که آب ندانند تشنگان ز سراب
به بانگ چنگ بدل شد غریو جنگ چو داد
صلای صلح به عالم شه رفیع جناب
کشید خیمه انسان بر آسمان تقدیر
که هست صلح و عدالت ورا عمود، و طناب
ز جام ساقی باقی بنوش می «حاجب »
از آنکه شاهد واحد ز رخ کشید نقاب
امیر پازواری : پنج‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۱۱
بِفای خجیروُنْ نَمونسّه یٰاروُن!
یا اونهْ که خوبونْ همه بی‌بفا بُون
جمشید تخت و حاتم‌صفتْ، مالِ قارون،
کاوُسْ‌مَنشْ، رستم‌کنش، چون فریدون
دولتْ چه غلُومِ حلقه بگوشه تهْ خون
حاتم‌صفتْ مشهورِ ایرون وُ تورون
اُونطورْ که تنه دولتْ بئیته سامون،
دشمن زَرْدُ و زارْ مجهْ وُ بوئه حَیْرُون
تنه کارِسازْ بُوئه خدایِ بی‌چون!
ته پشت وُ پناه بَوُوئه شاهِ مَردُون!