عبارات مورد جستجو در ۴۴۱۰ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ مىبینیم گشتن روى تو در آسمان فَلَنُوَلِّیَنَّکَ ما ترا گردانیم قِبْلَةً تَرْضاها بآن قبله که مىخواهى و مىپسندى، فَوَلِّ وَجْهَکَ روى گردان شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ بسوى مسجد حرام وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ و شما که امت ویید هر جا که باشید فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ رویهاى خویش سوى آن مىگردانید، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و اینان که ایشان را نامه دادند لَیَعْلَمُونَ نیک میدانند أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
که این قبله گردانیدن حق است و راست از خداوند ایشان وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ و اللَّه ناآگاه نیست از آنچه ایشان میکنند.
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و اگر آرى باینان که ایشان را کتاب دادند بِکُلِّ آیَةٍ هر معجزه و هر نشانى که ایشان خواهند ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ ایشان پى نخواهند برد بقبله تو، وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ و نه تو بقبله ایشان پى خواهى برد، وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ و نه جهود بقبله ترسا و نه ترسا بقبله جهود وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ و اگر تو پى برى ببایست و پسند ایشان مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ از پس آنچه بتو آمد از دانش و نامه و پیغام إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ تو آن گه از ستمکاران باشى بر خویشتن.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را نامه دادیم یَعْرِفُونَهُ مىشناسند محمد را (به پیغامبرى) کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ چنانک پسران خویش را مىشناسند وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ و گروهى از دانشمندان ایشان لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ گواهى راست پنهان میدارند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و ایشان میدانند.
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ این روى بکعبه کردن راست است و درست از خداوند تو فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ نگر تا در گمان افتیدگان نباشید.
که این قبله گردانیدن حق است و راست از خداوند ایشان وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ و اللَّه ناآگاه نیست از آنچه ایشان میکنند.
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و اگر آرى باینان که ایشان را کتاب دادند بِکُلِّ آیَةٍ هر معجزه و هر نشانى که ایشان خواهند ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ ایشان پى نخواهند برد بقبله تو، وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ و نه تو بقبله ایشان پى خواهى برد، وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ و نه جهود بقبله ترسا و نه ترسا بقبله جهود وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ و اگر تو پى برى ببایست و پسند ایشان مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ از پس آنچه بتو آمد از دانش و نامه و پیغام إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ تو آن گه از ستمکاران باشى بر خویشتن.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را نامه دادیم یَعْرِفُونَهُ مىشناسند محمد را (به پیغامبرى) کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ چنانک پسران خویش را مىشناسند وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ و گروهى از دانشمندان ایشان لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ گواهى راست پنهان میدارند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و ایشان میدانند.
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ این روى بکعبه کردن راست است و درست از خداوند تو فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ نگر تا در گمان افتیدگان نباشید.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: لِکُلٍّ وِجْهَةٌ و هر گروهى را سوئیست و قبلهاىوَ مُوَلِّیها که وى روى فرا آن میدهد،اسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ
در نیکى کردن کوشید و بر یکدیگر شتابید،یْنَ ما تَکُونُوا هر جا که باشید و بر هر قبله که باشیدأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً اللَّه بعلم و آگاهى بشما میرسد و فردا شما را از از آنجاى آرد همگاننَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ که اللَّه بر همه چیز تواناست.
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ و بهر جا که شوى و بهر سوى که بیرون شوى فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روى خود فرا سوى مسجد حرام ده وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ و آن راست است و درست قبله پسندیده و فرموده از خداوند، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و اللَّه تا آگاه نیست از آنچه شما میکنید.
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ و بهر جاى که شوى و بهر سوى که بیرون شوى فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روى خود فرا سوى مسجد حرام ده وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ و شما که امّت وئید هر جا که باشید رویهاى خویش فرا سوى آن دهید لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ تا هیچکس را بر شما حجتى نبود از مردمان، إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ مگر کسى که خود بستمکارى حجت جوید از جمله ایشان، فَلا تَخْشَوْهُمْ مترسید ازیشان وَ اخْشَوْنِی و از من ترسید، وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ و تا تمام کنم بر شما نعمت خویش وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ و مگر تا شما بر راه راست بمانید.
کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ همچنانک فرستادیم در میان شما که عرباید رَسُولًا مِنْکُمْ فرستاده هم از شما از نژاد شما یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا میخواند بر شما آیات و سخنان ما وَ یُزَکِّیکُمْ و شما را هنرى و پاک میکند، وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ و در شما مى آموزد کتاب من و حکمت خویش وَ یُعَلِّمُکُمُ و در شما مىآموزد ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آن چیز که هرگز ندانستید.
در نیکى کردن کوشید و بر یکدیگر شتابید،یْنَ ما تَکُونُوا هر جا که باشید و بر هر قبله که باشیدأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً اللَّه بعلم و آگاهى بشما میرسد و فردا شما را از از آنجاى آرد همگاننَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ که اللَّه بر همه چیز تواناست.
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ و بهر جا که شوى و بهر سوى که بیرون شوى فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روى خود فرا سوى مسجد حرام ده وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ و آن راست است و درست قبله پسندیده و فرموده از خداوند، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و اللَّه تا آگاه نیست از آنچه شما میکنید.
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ و بهر جاى که شوى و بهر سوى که بیرون شوى فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روى خود فرا سوى مسجد حرام ده وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ و شما که امّت وئید هر جا که باشید رویهاى خویش فرا سوى آن دهید لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ تا هیچکس را بر شما حجتى نبود از مردمان، إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ مگر کسى که خود بستمکارى حجت جوید از جمله ایشان، فَلا تَخْشَوْهُمْ مترسید ازیشان وَ اخْشَوْنِی و از من ترسید، وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ و تا تمام کنم بر شما نعمت خویش وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ و مگر تا شما بر راه راست بمانید.
کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ همچنانک فرستادیم در میان شما که عرباید رَسُولًا مِنْکُمْ فرستاده هم از شما از نژاد شما یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا میخواند بر شما آیات و سخنان ما وَ یُزَکِّیکُمْ و شما را هنرى و پاک میکند، وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ و در شما مى آموزد کتاب من و حکمت خویش وَ یُعَلِّمُکُمُ و در شما مىآموزد ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آن چیز که هرگز ندانستید.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَاذْکُرُونِی مرا یاد کنید أَذْکُرْکُمْ تا من شما را یاد کنم وَ اشْکُرُوا لِی و سپاس دارید مرا و آزادى کنید وَ لا تَکْفُرُونِ و در من ناسپاس مبید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید اسْتَعِینُوا یارى جویید بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ بشکیبایى و نماز إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ که اللَّه با شکیبایان است.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مگویید آن کس را که کشته شود در راه خداى عز و جل أَمْواتٌ که ایشان مردگانند بَلْ أَحْیاءٌ مردگان نهاند که ایشان زندگانند وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ و لکن شما نمیدانید
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ و ناچار شما را بیازمائیم بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ بچیزى از بیم و گرسنگى وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ و به کاستن ازین مالها وَ الْأَنْفُسِ و تنها وَ الثَّمَراتِ و میوهها وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ و شاد کن شکیبایان را بر فرمان بردارى من.
الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ آن صابران که چون بایشان رسد رسیدنى که ایشان را دشوار آید، قالُوا گویند إِنَّا لِلَّهِ ما آن خداوند خویشیم وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ و ما با او شدنىایم و با وى گشتنى.
أُولئِکَ ایشان آنند عَلَیْهِمْ که بریشانست صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ درودها از خداوند ایشان وَ رَحْمَةٌ و بخشایش او بریشان وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و ایشانند که راست راهانند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید اسْتَعِینُوا یارى جویید بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ بشکیبایى و نماز إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ که اللَّه با شکیبایان است.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مگویید آن کس را که کشته شود در راه خداى عز و جل أَمْواتٌ که ایشان مردگانند بَلْ أَحْیاءٌ مردگان نهاند که ایشان زندگانند وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ و لکن شما نمیدانید
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ و ناچار شما را بیازمائیم بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ بچیزى از بیم و گرسنگى وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ و به کاستن ازین مالها وَ الْأَنْفُسِ و تنها وَ الثَّمَراتِ و میوهها وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ و شاد کن شکیبایان را بر فرمان بردارى من.
الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ آن صابران که چون بایشان رسد رسیدنى که ایشان را دشوار آید، قالُوا گویند إِنَّا لِلَّهِ ما آن خداوند خویشیم وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ و ما با او شدنىایم و با وى گشتنى.
أُولئِکَ ایشان آنند عَلَیْهِمْ که بریشانست صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ درودها از خداوند ایشان وَ رَحْمَةٌ و بخشایش او بریشان وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و ایشانند که راست راهانند.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ... مصطفى گفت در تفسیر این آیت یقول اللَّه عز و جل اذکرونى یا معشر العباد بطاعتى اذکرکم بمغفرتى اللَّه میگوید عزّ جلاله رهیکان من: مرا طاعت دار باشید و بندگى کنید تا شما را بیامرزم. از اینجا گفت مصطفى ص هر که خداى را عز و جل طاعت دارد و بندگى کند، و فرمانهاى وى را پیش شود، از جمله ذاکرانست، اگر چه نماز نوافل و روزه تطوع و تلاوت قرآن کمتر کند. و هر که نافرمان شود و طاعت ندارد از جمله فراموش کارانست، اگر چه نماز بسیار کند و روزه دارد و قرآن خواند، پس حقیقت ذکر طاعت داریست و حسن کردار، نه آراستن سخن و مجرد گفتار. مفسران در تفسیر این آیت همین معنى گفتهاند در لفظهاى مختلف، باتفاق معانى فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ مرا یاد دارید و یاد کنید بآزادى کردن نیکو و پرستش پاک، تا یاد کنم شما را بپاداش نیکو، و افزونى نعمت. مرا یاد کنید در سراى محنت بزبان فاقت، از سر ذلّت، بصدق و ارادت، بر بساط مجاهدت، تا من شما را یاد کنم در سراى قربت، بزبان عنایت از سر رعایت، بصدق هدایت، بر بساط مکاشفت، مرا یاد کنید بر بساط خدمت، در ایام غربت، در مشاهده منت، بر ترک عادت، میان شرم و حرمت، تا من شما را یاد کنم بر بساط زلفت، در ایام مشاهدت، میان انبساط و رؤیت، فاذکرونى بالطاعات اذکرکم بالمعافات، فاذکرونى بالموافقات اذکرکم بالکرامات، فاذکرونى بالدعاء اذکرکم بالعطاء، فاذکرونى فى النعمة و الرخاء اذکرکم فى الشدة و البلاء، فاذکرونى بقطع العلائق اذکرکم بنعت الحقائق، فاذکرونى من حیث انتم، اذکرکم من حیث انا، و لذکر اللَّه اکبر. قال الاصمعى رأیت اعرابیا بالموقف یقول الهى! عجت الیک الاصوات بضروب اللغات، یسئلونک الحاجات، و حاجتى الیک ان تذکرنى عند البلاء اذا نسینى اهل الدنیا. و قال سفیان بن عیینه بلغنا ان اللَّه سبحانه قال اعطیت عبادى مالوا عطیت جبرئیل و میکائیل کنت قد اجزلت لهما، قلت اذکرونى اذکرکم، و قلت لموسى قل للظلمة لا تذکرونى، فانى اذکر من ذکرنى، و ان ذکرى ایاهم ان العنهم بموسى وحى آمد که اى موسى ظالمان را گوى تا مرا یاد نکنند که اگر ایشان مرا یاد کنند من ایشان را بطرد و لعنت یاد کنم، چنان که چون مؤمنان مرا یاد کنند من ایشان را برحمت و مغفرت یاد کنم. سدى ازینجا گفت در تفسیر آیت لیس من عبدى ذکر اللَّه الّا ذکره لا یذکره مؤمن الّا ذکره بالرحمة و لا یذکره کافر الا ذکره بعذاب. و رسول خداى را پرسیدند که از کارها چه فاضلتر و از کردارها چه نیکوتر؟ گفت آنک بمیرى و زبانت تر باشد بذکر خداى عز و جل، آن گه گفت خبر کنم شما را که بهترین اعمال شما و پذیرفته و پسندیده ترین آن بنزدیک خداوند شما، و آنچه بهتر است از زر و سیم بصدقه دادن، و از جهاد کردن با دشمنان دین چیست؟ گفتند آن چیست یا رسول اللَّه؟ گفت ذکر خداى عزّ و جل و از ذکرها هیچ چیز نیست فاضلتر از قرآن خواندن، خاصه در نماز چنانک مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «قراءة القرآن فى الصّلاة افضل من القراءة بغیر الصلاة و قراءة القرآن بغیر الصّلاة افضل من الذکر و الذکر افضل من الصدقة و الصدقة افضل من الصیام و الصیام جنّة من النّار، و لا قول الا بعمل، و لا قول و لا عمل الا بنیّة، و لا قول و لا عمل و لا نیة، الّا باصابة السّنّة.
ثم قال تعالى: وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ بشکر نعمت فرمود و از کفران نهى کرد، و هر چند که از روى ظاهر هر دو یکسانست امّا از روى معنى در جمع میان این دو کلمه فایدنى نیکوست، و آن آنست که تا کسى را و هم نیفتد که شکر نعمت بمقتضى امر مطلق یک بار بیش نیست، بل که هر ساعتى و هر لحظتى شکر منعم واجب است، که اگر شکر نکنى کفران باشد و این منهى است که میگوید وَ لا تَکْفُرُونِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا.... الآیة... میگوید اى گرویدگان: اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ یارى جویید بر رستن از آتش، و رسیدن به پیروزى بدو چیز بشکیبایى و بنماز که در نماز شفا است و در شکیبایى فرج، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: الصّبر مفتاح الفرج، و فى الصّلاة شفاء»
و گفتهاند در معنى آیت (استعینوا بالصبر على الصلوات) یارى جویید بر تمحیص گناهان خویش، و کفارت آن بصبر کردن در اداء فرائض و خاصه در نماز، که آن بارى گران است و کارى عظیم، چنانک رب العزة گفت وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ مصطفى ع معاذ جبل را گفت آن گه که از وى سؤال کرد حدّثنى بعمل یدخلنى الجنة و لا اسألک عن شیء غیره
فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بخ بخ! لقد سألت عن عظیم و انه لیسیر على من اراد اللَّه بالخیر، ثم قال «تؤمن باللَّه و الیوم الآخر و تقیم الصلاة و تعبد اللَّه وحده لا تشرک به شیئا
پس بیان کرد که صابران را چه ثواب است ایشان که بار احکام شرع کشند، و فرائض حق گزارند، فقال.
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ گفت من که خداوندم با ایشانم بحفظ و رعایت و عنایت، اصحبهم و احفظهم و أتولّاهم و امتعهم.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر چهارده مرد مسلمان کشته شدند، شش از مهاجران بودند و هشت از انصار، مردمان میگفتند ایشان را که فلان مرد، و فلان مرد، نعیم دنیا از وى بگشت، رب العالمین گفت مگویید چنین! که ایشان مردگان نهاند بلکه زندگانند بنزدیک خداوند ایشان، شادان و نازان، طعام و شراب بهشت بى حساب بایشان میرسد و لکن شما نمیدانید. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت «انّ ارواح الشهداء فى اجواف طیر خضر تسرح فى ثمار الجنة و تشرب من انهارها، و تأوى باللیل الى قنادیل من نور معلّقة بالعرش»
مرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یوم احد على مصعب بن عمیر و هو مقتول، فوقف علیه و دعا له، ثم قرأ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ. ثم
قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «انّ رسول اللَّه یشهد انّ هؤلاء شهداء عند اللَّه یوم القیمة فاتوهم و زروهم و سلّموا علیهم، فو الّذى نفسى بیده لا یسلّم علیهم احد الى یوم القیمة الا ردّوا علیه یرزقون من ثمار الجنة و تحفها.»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یعطى الشهید ست خصال عند اوّل قطرة من دمه، یکفّر عنه کل خطیئة، و یرى مقعده من الجنة، و یزوّج من الحور العین، و یؤمن من الفزع الاکبر و من عذاب القبر، و یحلّى حلیة الایمان. و عن انس قال بعث النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سرّیة فقتلوا و انّ جبرئیل أتى النبى فاخبره انهم قد لقوا ربهم عز و جل فرضى عنهم و ارضاهم. قال انس کنّا نقرأ آیا بلّغوا قومنا انا قد لقینا ربنا فرضى عنّا و ارضانا
اگر کسى گوید که این شهیدان اگر زندگانند و مرتزقان پس چونست که در جثت ایشان تصرف نیست، و زندگان را تصرف جثت باشد لا محاله؟ جواب آنست که نه هر که در جثت وى تصرف نیست مرده بود، نه بینى که مردم در خواب شود و در جثت وى تصرف نماند و وى مرده نیست؟ و کس باشد که در خواب چیزى بیند که از آن اندوهگین شود، و باشد که از خواب درآید و هنوز آن بقیت اندوه با وى بود، تا بدانى که در آن حال زنده است اگر چه متصرف نیست، همچنین ارواح شهدا جائز است که از اجسام ایشان مفارقت گیرد، و آن گه بنزدیک خداوند باشد نه مرده، پس ایشان را از این جهت مرده نباید گفت بلکه شهید باید گفت، از آنک وى بنزدیک خداى زنده است و روزى میخورد چنانک گفت بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ و بجاى خویش شرح آن بتمامى گفته شود ان شاء اللَّه.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ الآیة... النون فیه للتأکید، و اللام جواب قسم محذوف على تقدیر و اللَّه لنبلونّکم اى لنعاملنّکم معاملة المختبر، گفت با شما آن معاملت کنیم که کسى که آزمایش کند بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ على تقدیر، شافعى گفت این خوف بیم دشمن است در غزا، و این گرسنگى روزه ماه رمضان است و این کاست از مال زکاة صامت، و این کاست از تن آزاد کردن بردگان، و این کاست از میوه صدقه خرما و انگور و گفتهاند که جوع آن قحط است که اهل مکه را هفت سال رسیده بود. وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ آن بود که مال و نعمت از دست ایشان بشد. وَ الْأَنْفُسِ بیمارى و پیرى و مرگ است. وَ الثَّمَراتِ مرگ فرزندان که فرزند را ثمره دل خوانند ذلک
فى قوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «اذا مات ولد العبد قال اللَّه لملائکته أ قبضتم ولد عبدى؟
فیقولون نعم. فیقول أ قبضتم ثمرة فؤاده؟ فیقولون نعم فیقول ما ذا قال عبدى؟ فیقولون حمدک و استرجع فیقول ابنوا لعبدى بیتا فى الجنة و سمّوه بیت الحمد.
و ابتلاء ایشان باین چند چیز از بهر آن بود که تا چون پسینیان شنوند زودتر به پذیرفتن دین و اتباع صحابه درآیند، که گویند اگر نه این دین حق بودى و حجت آن روشن ایشان برین بلاها و مصیبتها با این دین صبر نکردندى، پس آن ایشان را چون برهانى باشد، بدین حق در آیند و اتباع صحابه کنند. آن گه مصطفى را گفت وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا... اى مهتر! این شکیبایان را بر آن مصیبتها و محنتها بشارت ده، آنان که چون مصیبتى بایشان رسد گویند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ انّا للَّه اى نحن و اموالنا للَّه عبیدا و ملکا، یفعل فیها ما یشاء وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اى مقرون بالبعث بعد الموت فاللّه تعالى قادر علیه. انّا للَّه اقرار است ببعث و نشور و ثواب و عقاب، که اللَّه بآن قادر است و آن را توانا و بآن دانا.
قال النبى «من استرجع عند المصیبة جبّر اللَّه مصیبته و احسن عقباه و جعل له خلفا صالحا یرضاه»
و قال ما من مسلم و لا مسلمة یصاب بمصیبة فذکر مصیبة و ان قدم عهدها فیحدث لها استرجاعا، الّا احدث اللَّه له و اعطاه مثل ثوابها یوم اصیب بها.
و قال عکرمة طفئ سراج النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فقال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فقیل یا رسول اللَّه أ مصیبة هى؟ قال نعم! کل شیء یؤذى المؤمن فهو له مصیبة.
و قال اربع من کنّ فیه بنى له بیت فى الجنة: المعتصم بلا اله الا اللَّه لا یشک فیها، و من اذا عمل حسنة سرّته و حمد اللَّه علیها، و اذا عمل سیئة ساءته و استغفر اللَّه منها، و اذا اصابته مصیبة قال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
پس ایشان را وعده داد که اگر در مصیبتها صبر کنند و جزع نکنند و استرجاع گویند، بر ایشانست از خداوند ایشان نه یک رحمت بلکه رحمتها، پس یکدیگر، ازین جهت صلوات بجمع گفت.
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و صلاة رحمت است و ثناء نیکو، و رحمت خداوند بر بندگان فراوانست و وجوه آن بسیار دعاء ایشان اجابت میکند، و بر طاعت اندک سپاس دارى میکند، و روزى فراخ بایشان مىرساند، و برکت در معاش و در زندگانى میکند، و در حال درماندگى و بیچارگى و بیمارى و درویشى فریاد میرسد، و بر دشمنان نصرت میدهد، و توفیق طاعت و روشنایى معرفت و هدایت میدهد. اینست که رب العزة گفت وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قیل هم المهتدون الیوم الى الحق و الصواب، و غدا الى الجنة و الثواب عمر خطاب چون این آیت بر خواندى گفتى نعم العدلان و نعمت العلاوة، عنى بالعدلین اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة، و بالعلاوة قوله وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
ثم قال تعالى: وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ بشکر نعمت فرمود و از کفران نهى کرد، و هر چند که از روى ظاهر هر دو یکسانست امّا از روى معنى در جمع میان این دو کلمه فایدنى نیکوست، و آن آنست که تا کسى را و هم نیفتد که شکر نعمت بمقتضى امر مطلق یک بار بیش نیست، بل که هر ساعتى و هر لحظتى شکر منعم واجب است، که اگر شکر نکنى کفران باشد و این منهى است که میگوید وَ لا تَکْفُرُونِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا.... الآیة... میگوید اى گرویدگان: اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ یارى جویید بر رستن از آتش، و رسیدن به پیروزى بدو چیز بشکیبایى و بنماز که در نماز شفا است و در شکیبایى فرج، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: الصّبر مفتاح الفرج، و فى الصّلاة شفاء»
و گفتهاند در معنى آیت (استعینوا بالصبر على الصلوات) یارى جویید بر تمحیص گناهان خویش، و کفارت آن بصبر کردن در اداء فرائض و خاصه در نماز، که آن بارى گران است و کارى عظیم، چنانک رب العزة گفت وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ مصطفى ع معاذ جبل را گفت آن گه که از وى سؤال کرد حدّثنى بعمل یدخلنى الجنة و لا اسألک عن شیء غیره
فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بخ بخ! لقد سألت عن عظیم و انه لیسیر على من اراد اللَّه بالخیر، ثم قال «تؤمن باللَّه و الیوم الآخر و تقیم الصلاة و تعبد اللَّه وحده لا تشرک به شیئا
پس بیان کرد که صابران را چه ثواب است ایشان که بار احکام شرع کشند، و فرائض حق گزارند، فقال.
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ گفت من که خداوندم با ایشانم بحفظ و رعایت و عنایت، اصحبهم و احفظهم و أتولّاهم و امتعهم.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر چهارده مرد مسلمان کشته شدند، شش از مهاجران بودند و هشت از انصار، مردمان میگفتند ایشان را که فلان مرد، و فلان مرد، نعیم دنیا از وى بگشت، رب العالمین گفت مگویید چنین! که ایشان مردگان نهاند بلکه زندگانند بنزدیک خداوند ایشان، شادان و نازان، طعام و شراب بهشت بى حساب بایشان میرسد و لکن شما نمیدانید. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت «انّ ارواح الشهداء فى اجواف طیر خضر تسرح فى ثمار الجنة و تشرب من انهارها، و تأوى باللیل الى قنادیل من نور معلّقة بالعرش»
مرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یوم احد على مصعب بن عمیر و هو مقتول، فوقف علیه و دعا له، ثم قرأ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ. ثم
قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «انّ رسول اللَّه یشهد انّ هؤلاء شهداء عند اللَّه یوم القیمة فاتوهم و زروهم و سلّموا علیهم، فو الّذى نفسى بیده لا یسلّم علیهم احد الى یوم القیمة الا ردّوا علیه یرزقون من ثمار الجنة و تحفها.»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یعطى الشهید ست خصال عند اوّل قطرة من دمه، یکفّر عنه کل خطیئة، و یرى مقعده من الجنة، و یزوّج من الحور العین، و یؤمن من الفزع الاکبر و من عذاب القبر، و یحلّى حلیة الایمان. و عن انس قال بعث النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سرّیة فقتلوا و انّ جبرئیل أتى النبى فاخبره انهم قد لقوا ربهم عز و جل فرضى عنهم و ارضاهم. قال انس کنّا نقرأ آیا بلّغوا قومنا انا قد لقینا ربنا فرضى عنّا و ارضانا
اگر کسى گوید که این شهیدان اگر زندگانند و مرتزقان پس چونست که در جثت ایشان تصرف نیست، و زندگان را تصرف جثت باشد لا محاله؟ جواب آنست که نه هر که در جثت وى تصرف نیست مرده بود، نه بینى که مردم در خواب شود و در جثت وى تصرف نماند و وى مرده نیست؟ و کس باشد که در خواب چیزى بیند که از آن اندوهگین شود، و باشد که از خواب درآید و هنوز آن بقیت اندوه با وى بود، تا بدانى که در آن حال زنده است اگر چه متصرف نیست، همچنین ارواح شهدا جائز است که از اجسام ایشان مفارقت گیرد، و آن گه بنزدیک خداوند باشد نه مرده، پس ایشان را از این جهت مرده نباید گفت بلکه شهید باید گفت، از آنک وى بنزدیک خداى زنده است و روزى میخورد چنانک گفت بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ و بجاى خویش شرح آن بتمامى گفته شود ان شاء اللَّه.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ الآیة... النون فیه للتأکید، و اللام جواب قسم محذوف على تقدیر و اللَّه لنبلونّکم اى لنعاملنّکم معاملة المختبر، گفت با شما آن معاملت کنیم که کسى که آزمایش کند بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ على تقدیر، شافعى گفت این خوف بیم دشمن است در غزا، و این گرسنگى روزه ماه رمضان است و این کاست از مال زکاة صامت، و این کاست از تن آزاد کردن بردگان، و این کاست از میوه صدقه خرما و انگور و گفتهاند که جوع آن قحط است که اهل مکه را هفت سال رسیده بود. وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ آن بود که مال و نعمت از دست ایشان بشد. وَ الْأَنْفُسِ بیمارى و پیرى و مرگ است. وَ الثَّمَراتِ مرگ فرزندان که فرزند را ثمره دل خوانند ذلک
فى قوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «اذا مات ولد العبد قال اللَّه لملائکته أ قبضتم ولد عبدى؟
فیقولون نعم. فیقول أ قبضتم ثمرة فؤاده؟ فیقولون نعم فیقول ما ذا قال عبدى؟ فیقولون حمدک و استرجع فیقول ابنوا لعبدى بیتا فى الجنة و سمّوه بیت الحمد.
و ابتلاء ایشان باین چند چیز از بهر آن بود که تا چون پسینیان شنوند زودتر به پذیرفتن دین و اتباع صحابه درآیند، که گویند اگر نه این دین حق بودى و حجت آن روشن ایشان برین بلاها و مصیبتها با این دین صبر نکردندى، پس آن ایشان را چون برهانى باشد، بدین حق در آیند و اتباع صحابه کنند. آن گه مصطفى را گفت وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا... اى مهتر! این شکیبایان را بر آن مصیبتها و محنتها بشارت ده، آنان که چون مصیبتى بایشان رسد گویند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ انّا للَّه اى نحن و اموالنا للَّه عبیدا و ملکا، یفعل فیها ما یشاء وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اى مقرون بالبعث بعد الموت فاللّه تعالى قادر علیه. انّا للَّه اقرار است ببعث و نشور و ثواب و عقاب، که اللَّه بآن قادر است و آن را توانا و بآن دانا.
قال النبى «من استرجع عند المصیبة جبّر اللَّه مصیبته و احسن عقباه و جعل له خلفا صالحا یرضاه»
و قال ما من مسلم و لا مسلمة یصاب بمصیبة فذکر مصیبة و ان قدم عهدها فیحدث لها استرجاعا، الّا احدث اللَّه له و اعطاه مثل ثوابها یوم اصیب بها.
و قال عکرمة طفئ سراج النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فقال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فقیل یا رسول اللَّه أ مصیبة هى؟ قال نعم! کل شیء یؤذى المؤمن فهو له مصیبة.
و قال اربع من کنّ فیه بنى له بیت فى الجنة: المعتصم بلا اله الا اللَّه لا یشک فیها، و من اذا عمل حسنة سرّته و حمد اللَّه علیها، و اذا عمل سیئة ساءته و استغفر اللَّه منها، و اذا اصابته مصیبة قال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
پس ایشان را وعده داد که اگر در مصیبتها صبر کنند و جزع نکنند و استرجاع گویند، بر ایشانست از خداوند ایشان نه یک رحمت بلکه رحمتها، پس یکدیگر، ازین جهت صلوات بجمع گفت.
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و صلاة رحمت است و ثناء نیکو، و رحمت خداوند بر بندگان فراوانست و وجوه آن بسیار دعاء ایشان اجابت میکند، و بر طاعت اندک سپاس دارى میکند، و روزى فراخ بایشان مىرساند، و برکت در معاش و در زندگانى میکند، و در حال درماندگى و بیچارگى و بیمارى و درویشى فریاد میرسد، و بر دشمنان نصرت میدهد، و توفیق طاعت و روشنایى معرفت و هدایت میدهد. اینست که رب العزة گفت وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قیل هم المهتدون الیوم الى الحق و الصواب، و غدا الى الجنة و الثواب عمر خطاب چون این آیت بر خواندى گفتى نعم العدلان و نعمت العلاوة، عنى بالعدلین اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة، و بالعلاوة قوله وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ صفا و مروه از نشانهاى ملت اللَّه است، فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ هر که قصد و آهنگ خانه کند أَوِ اعْتَمَرَ یا بزیارت خانه شود، فَلا جُناحَ عَلَیْهِ برو تنگى نیست، أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما که طواف کند میان آن هر دو، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً و هر که از طوع و خواست دل خویش کارى کند فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ اللَّه سپاس دارست و پاداش ده بکردار خلق، دانا
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ایشان که پنهان میدارند ما أَنْزَلْنا آنچه ما فرو فرستادیم مِنَ الْبَیِّناتِ از پیغامهاى روشن و نشانهاى پیدا وَ الْهُدى و راه نمونى، مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ پس آنک ما آن را پیدا کردیم مردمان را، فِی الْکِتابِ در نامه خویش أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ایشان آنند که اللَّه لعنت میکند بریشان وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ و بایشان میرسد لعنت لعنت گران.
إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مگر اینان که توبت کردند، وَ أَصْلَحُوا و تباه کرده راست کردند، وَ بَیَّنُوا و پنهان کرده پیدا کردند، فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ایشان آنند که ازیشان توبه پذیرم، وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ و منم خداوند توبه پذیر بخشاینده مهربان.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند بخداى خویش وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ و بمردند و ایشان بر کفر خویش بودند، أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ایشانند که بریشانست لعنت خدا وَ الْمَلائِکَةِ و لعنت فریشتگان وى وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و لعنت راه راستان مردمان همه، خالِدِینَ فِیها جاویدان در آتش ایشانند لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ سبک نکنند ازیشان عذاب هرگز وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ و نه در ایشان نگرند.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ایشان که پنهان میدارند ما أَنْزَلْنا آنچه ما فرو فرستادیم مِنَ الْبَیِّناتِ از پیغامهاى روشن و نشانهاى پیدا وَ الْهُدى و راه نمونى، مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ پس آنک ما آن را پیدا کردیم مردمان را، فِی الْکِتابِ در نامه خویش أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ایشان آنند که اللَّه لعنت میکند بریشان وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ و بایشان میرسد لعنت لعنت گران.
إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مگر اینان که توبت کردند، وَ أَصْلَحُوا و تباه کرده راست کردند، وَ بَیَّنُوا و پنهان کرده پیدا کردند، فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ایشان آنند که ازیشان توبه پذیرم، وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ و منم خداوند توبه پذیر بخشاینده مهربان.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند بخداى خویش وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ و بمردند و ایشان بر کفر خویش بودند، أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ایشانند که بریشانست لعنت خدا وَ الْمَلائِکَةِ و لعنت فریشتگان وى وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و لعنت راه راستان مردمان همه، خالِدِینَ فِیها جاویدان در آتش ایشانند لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ سبک نکنند ازیشان عذاب هرگز وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ و نه در ایشان نگرند.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ خداى شما خدائیست یکتا یگانه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدا جز او الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ فراخ بخشایش مهربان، إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و در شد آمد شب و روز، وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ و کشتى که میرود در دریا بِما یَنْفَعُ النَّاسَ بآنچه مردمان را بکار آید و ایشان را در جهان ایشان سود دارد وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ و در آنچه اللَّه مىفرو فرستد از آسمان از آب، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میگرداند بآن آب زمین را پس از مردگى آن، وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ و در آنچه بپراکند در زمین از هر جنبنده که هست، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و در گردانیدن بادها از هر سوى، وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و در میغ بداشته و روانیده میان آسمان و زمین، لَآیاتٍ نشانهاست روشن پیدا، در آنچه گفتیم لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ آن گروهى را که خرد دارند در یابند.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ از مردمان کس است که مىگیرد مِنْ دُونِ اللَّهِ فرود از خداى أَنْداداً وى را هامتایان، یُحِبُّونَهُمْ مىدوست دارند ایشان را. کَحُبِّ اللَّهِ چنانک اللَّه را مىدوست باید داشت. وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که ایمان آوردند أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ دوستر مىدارند اللَّه را ازیشان بتان را، وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا وانگه که مىبینند ایشان که بر خویشتن ستم کردند إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ آن گه که عذاب دوزخ بینند، أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً که قوت و توان اللَّه راست بهمگى، وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ و اللَّه سخت عذاب است و سخت گیر.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا آن گه که بیزار شوند ایشان که پیشوایان و پیش روان بودند مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا ازیشان که پس روان و پى بران بودند وَ رَأَوُا الْعَذابَ و هر دو گروه عذاب بینند وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ و گسسته گردد میان ایشان همه پیوندها که بود.
وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا و ایشان گویند که پى بران و پس روان بودند لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً کاشک ما را باز گشتى بودى با جهان پیشین فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ تا ما ازیشان بیزارى کردیمى کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا چنانک ایشان از ما بیزارى کردند امروز، کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ چنانهن باز نماید اللَّه و ازیشان أَعْمالَهُمْ آنچه میکردند درین جهان حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ که همه حسرت گشت ور ایشان، وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ و ایشان از آتش جاوید بیرون آمدنى نهاند.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا آن گه که بیزار شوند ایشان که پیشوایان و پیش روان بودند مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا ازیشان که پس روان و پى بران بودند وَ رَأَوُا الْعَذابَ و هر دو گروه عذاب بینند وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ و گسسته گردد میان ایشان همه پیوندها که بود.
وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا و ایشان گویند که پى بران و پس روان بودند لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً کاشک ما را باز گشتى بودى با جهان پیشین فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ تا ما ازیشان بیزارى کردیمى کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا چنانک ایشان از ما بیزارى کردند امروز، کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ چنانهن باز نماید اللَّه و ازیشان أَعْمالَهُمْ آنچه میکردند درین جهان حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ که همه حسرت گشت ور ایشان، وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ و ایشان از آتش جاوید بیرون آمدنى نهاند.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً سدى گفت باین هامتایان سران و پیش روان ایشان خواهد که ایشان را در معصیت خالق طاعت میداشتند، آن گه ایشان را چنان دوست میداشتند که مؤمنان اللَّه را دوست تر دارند، و هم مؤمنان خداى را دوستتر دارند که ایشان پیشوایان خود را، ابن کیسان و زجاج گفتند انداد بتاناند، و معنى آنست که یسوون بین الاصنام و بین اللَّه فى المحبة.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ اى اثبت و ادوم حُبًّا لِلَّهِ گفت ایشان بتان را و خداى را عز و جل در دوستى یکسان دارند، چنانک امروز بتى آرایند و پرستند و فردا دیگر بتى، که در دوستى شان ثبات و دوام نیست، خداى را هم چنان دوست دارند رب العزة گفت وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ و مؤمنان مرا به از آن دوست دارند، که از ما هرگز برنگردند و بدیگرى نگرایند. سعید جبیر ازینجا گفت انّ اللَّه تعالى یأمر یوم القیمة من احرق نفسه فى الدنیا على رؤیة الاصنام ان یدخلوا جهنّم مع اصنامهم فیأبون، لعلمهم انّ عذاب جهنم على الدوام، و یقول للمؤمنین بین ایدى الکافرین ان کنتم احبّائى فادخلوا جهنّم فیقتحم المؤمنون النار و ینادى مناد من تحت العرش وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.
وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ... قراءة بیشترین قرّاء چنین است بفتح الف و درین قراءة لو در جاى اذا است بر موضع هنگام نه در معنى شرط. میگوید وانگه که بینند که ایشان بر خود ستم کردند درین جهان به پرستش بتان آن گه که عذاب دوزخ بینند که قوت و توانایى همه خدایراست. و قرئ «و لو ترى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة للَّه جمیعا و ان اللَّه شدید العذاب» درین قراءة معنى آنست که تو بینى ظالمان را آن گه که عذاب بینند و این بر سبیل تعظیم و ترقیق و تعجیب گفت، و سخن تمام شد، پس ابتدا کرد و گفت أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً. و قرئ و لو ترى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة میگوید اگر تو بینید هم بر سبیل تعجیب و ترقیق اگر تو بینید ظالمان را آن گه که و ایشان نمایند در آن عذاب، و بآن عذاب که قوت خدایراست بهمگى، و خداى آنست که سخت عذابست. بیان معنى آیت را قراءة قراء درهم بستم. اما بتفصیل آنست که و لو ترى الذین ظلموا بتاء مخاطبه، مدنى و شامى و یعقوب خوانند باقى قراء بیا خوانند. إِذْ یَرَوْنَ بضم یا شامى خواند باقى بفتح یا خوانند، أَنَّ الْقُوَّةَ و انّ اللَّه بکسر الف قراءة یعقوب است باقى بفتح الف خوانند.
عطا گفت تفسیر آیت آنست که اگر این ظالمان بینند روز قیامت آن گه که دوزخ از پانصد ساله راه روى بایشان آرد و چنانک مرغ دانه چیند ایشان را بر چیند، آن گه بدانند که قوّت و قدرت خداوندى و بزرگوارى و پادشاهى همه اللَّه راست، و سخت عذاب و سخت گیر است.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الآیة... آن گه که پیشوایان بیزارى کنند و برگردند از پس روان ایشان، یعنى روز قیامت آن گه که عذاب خداوند بینند، پیشوایان سران و مهتران مشرکاناند و پس روان ضعفا و سفله ایشان، که امروز بر پى آنان میروند، و بگفت و فعل و اشارت ایشان از راه مىافتند، فردا در قیامت آن مهتران ایشان را گویند لم ندعکم الى الضلالة ما شما را بر بیراهى نخواندیم و نه فرمودیم، و شیاطین همچنین از آدمیان بیزارى گیرند و مهتر شیاطین گوید «ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» قوله. وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ الباء هاهنا بمعنى عن کقوله تعالى فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً. اى عنه، اى و تقطّعت عنهم الوصلات الّتى کانت بینهم فى الدنیا من العهود و المواثیق و الارحام و المودّات و الانساب و الاسباب. هر پیوندى که میان ایشان بود در دنیا از عهد و پیمان و دوستى و خویشى و نسب و سبب همه بریده گردد.
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کل سبب و نسب منقطع یوم القیمة إلّا سببى و نسبى.
سدى گفت این اسباب که بریده میگردد اعمال کافرانست، که فرو گذارند و ایشان را در آن ثواب ندهند. همانست که جاى دیگر گفت الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ و قال تعالى وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ الآیة.
وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً لو اینجا بمعنى لیت است پس روان گویند اى کاشک ما را باز گشتى بودى با جهان پیشین، تا چنانک ایشان امروز از ما برگشتند و بیزارى کردند ما نیز ازیشان برگشتیم و بیزارى کردیم. و کافران آن گه که اعمال خود را ضایع بینند همین گویند یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً، رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ رب العزة ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن گردانید گفت وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ و این آن گه گویند که بهشت بایشان نمایند و گویند ایشان را که اگر شما مؤمنان بودید این بهشت شما را مسکن و منزل بودى! پس بمیراث بمؤمنان دهند! و ایشان دریغ و تحسر میخورند.
اینست که رب العالمین گفت: کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ و گفتهاند این اعمال که در آن حسرت و پشیمانى خورند. شرک ایشانست و پرستش بتان بر امید آنک تقریب است بخداى عز و جل، و ذلک فى قوله ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى. پس چون نومیدى و عذاب بینند ایشان را حسرت باشد. و حقیقت حسرت در لغت عرب بریدن است مردى که در راه منقطع شود او را منحسر گویند یعنى رفتن برو بریده گشت و بازمانده وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ و ایشان هرگز از آتش بیرون نیایند که نه در شمار مسلماناناند، نه آن تابع و نه آن متبوع
قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم یرسل على اهل النار البکاء فیبکون حتى تنقطع الدموع ثم یبکون الدم حتّى یرى فى وجوههم کهیئة الا خدود لو ارسلت فیه السفن لجرت، و انّ الحمیم لیصبّ على رؤسهم فینفذ الجمجمة حتّى یخلص الى جوفه فیسیل ما فى جوفه، حتّى یمرق من قدمیه و هو الصهر ثم یعاد کما کان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ اى اثبت و ادوم حُبًّا لِلَّهِ گفت ایشان بتان را و خداى را عز و جل در دوستى یکسان دارند، چنانک امروز بتى آرایند و پرستند و فردا دیگر بتى، که در دوستى شان ثبات و دوام نیست، خداى را هم چنان دوست دارند رب العزة گفت وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ و مؤمنان مرا به از آن دوست دارند، که از ما هرگز برنگردند و بدیگرى نگرایند. سعید جبیر ازینجا گفت انّ اللَّه تعالى یأمر یوم القیمة من احرق نفسه فى الدنیا على رؤیة الاصنام ان یدخلوا جهنّم مع اصنامهم فیأبون، لعلمهم انّ عذاب جهنم على الدوام، و یقول للمؤمنین بین ایدى الکافرین ان کنتم احبّائى فادخلوا جهنّم فیقتحم المؤمنون النار و ینادى مناد من تحت العرش وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.
وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ... قراءة بیشترین قرّاء چنین است بفتح الف و درین قراءة لو در جاى اذا است بر موضع هنگام نه در معنى شرط. میگوید وانگه که بینند که ایشان بر خود ستم کردند درین جهان به پرستش بتان آن گه که عذاب دوزخ بینند که قوت و توانایى همه خدایراست. و قرئ «و لو ترى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة للَّه جمیعا و ان اللَّه شدید العذاب» درین قراءة معنى آنست که تو بینى ظالمان را آن گه که عذاب بینند و این بر سبیل تعظیم و ترقیق و تعجیب گفت، و سخن تمام شد، پس ابتدا کرد و گفت أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً. و قرئ و لو ترى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة میگوید اگر تو بینید هم بر سبیل تعجیب و ترقیق اگر تو بینید ظالمان را آن گه که و ایشان نمایند در آن عذاب، و بآن عذاب که قوت خدایراست بهمگى، و خداى آنست که سخت عذابست. بیان معنى آیت را قراءة قراء درهم بستم. اما بتفصیل آنست که و لو ترى الذین ظلموا بتاء مخاطبه، مدنى و شامى و یعقوب خوانند باقى قراء بیا خوانند. إِذْ یَرَوْنَ بضم یا شامى خواند باقى بفتح یا خوانند، أَنَّ الْقُوَّةَ و انّ اللَّه بکسر الف قراءة یعقوب است باقى بفتح الف خوانند.
عطا گفت تفسیر آیت آنست که اگر این ظالمان بینند روز قیامت آن گه که دوزخ از پانصد ساله راه روى بایشان آرد و چنانک مرغ دانه چیند ایشان را بر چیند، آن گه بدانند که قوّت و قدرت خداوندى و بزرگوارى و پادشاهى همه اللَّه راست، و سخت عذاب و سخت گیر است.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الآیة... آن گه که پیشوایان بیزارى کنند و برگردند از پس روان ایشان، یعنى روز قیامت آن گه که عذاب خداوند بینند، پیشوایان سران و مهتران مشرکاناند و پس روان ضعفا و سفله ایشان، که امروز بر پى آنان میروند، و بگفت و فعل و اشارت ایشان از راه مىافتند، فردا در قیامت آن مهتران ایشان را گویند لم ندعکم الى الضلالة ما شما را بر بیراهى نخواندیم و نه فرمودیم، و شیاطین همچنین از آدمیان بیزارى گیرند و مهتر شیاطین گوید «ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» قوله. وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ الباء هاهنا بمعنى عن کقوله تعالى فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً. اى عنه، اى و تقطّعت عنهم الوصلات الّتى کانت بینهم فى الدنیا من العهود و المواثیق و الارحام و المودّات و الانساب و الاسباب. هر پیوندى که میان ایشان بود در دنیا از عهد و پیمان و دوستى و خویشى و نسب و سبب همه بریده گردد.
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کل سبب و نسب منقطع یوم القیمة إلّا سببى و نسبى.
سدى گفت این اسباب که بریده میگردد اعمال کافرانست، که فرو گذارند و ایشان را در آن ثواب ندهند. همانست که جاى دیگر گفت الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ و قال تعالى وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ الآیة.
وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً لو اینجا بمعنى لیت است پس روان گویند اى کاشک ما را باز گشتى بودى با جهان پیشین، تا چنانک ایشان امروز از ما برگشتند و بیزارى کردند ما نیز ازیشان برگشتیم و بیزارى کردیم. و کافران آن گه که اعمال خود را ضایع بینند همین گویند یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً، رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ رب العزة ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن گردانید گفت وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ و این آن گه گویند که بهشت بایشان نمایند و گویند ایشان را که اگر شما مؤمنان بودید این بهشت شما را مسکن و منزل بودى! پس بمیراث بمؤمنان دهند! و ایشان دریغ و تحسر میخورند.
اینست که رب العالمین گفت: کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ و گفتهاند این اعمال که در آن حسرت و پشیمانى خورند. شرک ایشانست و پرستش بتان بر امید آنک تقریب است بخداى عز و جل، و ذلک فى قوله ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى. پس چون نومیدى و عذاب بینند ایشان را حسرت باشد. و حقیقت حسرت در لغت عرب بریدن است مردى که در راه منقطع شود او را منحسر گویند یعنى رفتن برو بریده گشت و بازمانده وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ و ایشان هرگز از آتش بیرون نیایند که نه در شمار مسلماناناند، نه آن تابع و نه آن متبوع
قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم یرسل على اهل النار البکاء فیبکون حتى تنقطع الدموع ثم یبکون الدم حتّى یرى فى وجوههم کهیئة الا خدود لو ارسلت فیه السفن لجرت، و انّ الحمیم لیصبّ على رؤسهم فینفذ الجمجمة حتّى یخلص الى جوفه فیسیل ما فى جوفه، حتّى یمرق من قدمیه و هو الصهر ثم یعاد کما کان.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۹ - النوبة الاولی
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ میخورید از هر چه در زمین حَلالًا طَیِّباً آنچه حلال پاک است و خورنده را گشاده، وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ و بر پى گامهاى دیو مایستید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ که دیو شما را دشمنى است آشکارا.
إِنَّما یَأْمُرُکُمْ شما را مىفرماید بِالسُّوءِ ببدى وَ الْفَحْشاءِ و گزاف کارى وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ و آنچه ور اللَّه آن گوئید که مىندانید.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن ایستید که اللَّه فرو فرستاد، قالُوا گویند بَلْ نَتَّبِعُ نه که بر پى آن ایستیم ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا که پدران خود را ور آن یافتیم، أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ باش، و اگر پدران ایشان لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً نه چیزى در مىیافتند وَ لا یَهْتَدُونَ و نه راست مىشناختند.
وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا و سان ایشان که کافر شدند کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ راست چون سان آن کس است که مىپشاید ِما لا یَسْمَعُ بجانورى که نمىشنود إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً مگر آوازى و بانگى صُمٌّ از شنیدن حق کراناند، بُکْمٌ از پاسخ کردن حق گنگاناند، عُمْیٌ از دیدن حق نابینایان اند، فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ هیچ نشان براستى در نمىیاوند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ میخورید از پاکها که شما را روزى دادیم وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ و آزادى از خذاى کنید و روزى دهنده وى را دانید إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ اگر وى را میپرستید
إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ وى ببست و حرام کرد بر شما الْمَیْتَةَ مردار وَ الدَّمَ و خون وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ و گوشت خوک، وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ و آنچه بر کشتن آن معبودى جز از خداى نام بردند فَمَنِ اضْطُرَّ هر که در نایافت بیچاره ماند غَیْرَ باغٍ نه ستمکار وَ لا عادٍ و نه افزونى جوى فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بروى بزه نیست از آن خوردن، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ که خذاى آمرزگارست و بخشاینده.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ایشان که پنهان میدارند ما أَنْزَلَ اللَّهُ آنچه خداى فرو فرستاده مِنَ الْکِتابِ از نامه و پیغام وَ یَشْتَرُونَ بِهِ و بآن پنهان کردن میخرند ثَمَناً قَلِیلًا بهایى اندک، أُولئِکَ ایشانند ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ که نمىخورند در شکمهاى خویش إِلَّا النَّارَ جز از آتش، وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ و سخن نگوید خذاى با ایشان یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز وَ لا یُزَکِّیهِمْ و ایشان را نستاید وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ و ایشانراست عذابى دردنماى درد افزاى.
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى ایشان آنند که راست راهى فروختند و گم راهى خریدند، وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ و عذاب خریدند و سزاوارى آمرزش فروختند، فَما أَصْبَرَهُمْ چه چیز ایشان را شکیبا کرد عَلَى النَّارِ بر کارى که پاداش آن کار آتش است
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ آن پاداش بآنست که خداى نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ نامه که فرو فرستاد بداد فرستاد و راستى، وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ و ایشان که مختلف گشتند در آن کتاب لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ در ستیزىاند و در خلافى از حق دور.
إِنَّما یَأْمُرُکُمْ شما را مىفرماید بِالسُّوءِ ببدى وَ الْفَحْشاءِ و گزاف کارى وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ و آنچه ور اللَّه آن گوئید که مىندانید.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن ایستید که اللَّه فرو فرستاد، قالُوا گویند بَلْ نَتَّبِعُ نه که بر پى آن ایستیم ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا که پدران خود را ور آن یافتیم، أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ باش، و اگر پدران ایشان لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً نه چیزى در مىیافتند وَ لا یَهْتَدُونَ و نه راست مىشناختند.
وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا و سان ایشان که کافر شدند کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ راست چون سان آن کس است که مىپشاید ِما لا یَسْمَعُ بجانورى که نمىشنود إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً مگر آوازى و بانگى صُمٌّ از شنیدن حق کراناند، بُکْمٌ از پاسخ کردن حق گنگاناند، عُمْیٌ از دیدن حق نابینایان اند، فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ هیچ نشان براستى در نمىیاوند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ میخورید از پاکها که شما را روزى دادیم وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ و آزادى از خذاى کنید و روزى دهنده وى را دانید إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ اگر وى را میپرستید
إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ وى ببست و حرام کرد بر شما الْمَیْتَةَ مردار وَ الدَّمَ و خون وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ و گوشت خوک، وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ و آنچه بر کشتن آن معبودى جز از خداى نام بردند فَمَنِ اضْطُرَّ هر که در نایافت بیچاره ماند غَیْرَ باغٍ نه ستمکار وَ لا عادٍ و نه افزونى جوى فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بروى بزه نیست از آن خوردن، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ که خذاى آمرزگارست و بخشاینده.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ایشان که پنهان میدارند ما أَنْزَلَ اللَّهُ آنچه خداى فرو فرستاده مِنَ الْکِتابِ از نامه و پیغام وَ یَشْتَرُونَ بِهِ و بآن پنهان کردن میخرند ثَمَناً قَلِیلًا بهایى اندک، أُولئِکَ ایشانند ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ که نمىخورند در شکمهاى خویش إِلَّا النَّارَ جز از آتش، وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ و سخن نگوید خذاى با ایشان یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز وَ لا یُزَکِّیهِمْ و ایشان را نستاید وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ و ایشانراست عذابى دردنماى درد افزاى.
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى ایشان آنند که راست راهى فروختند و گم راهى خریدند، وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ و عذاب خریدند و سزاوارى آمرزش فروختند، فَما أَصْبَرَهُمْ چه چیز ایشان را شکیبا کرد عَلَى النَّارِ بر کارى که پاداش آن کار آتش است
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ آن پاداش بآنست که خداى نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ نامه که فرو فرستاد بداد فرستاد و راستى، وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ و ایشان که مختلف گشتند در آن کتاب لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ در ستیزىاند و در خلافى از حق دور.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۰ - النوبة الاولى
قوله تعالى: لَیْسَ الْبِرَّ نیکى و پارسایى نه همه آنست أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ که رویهاى خویش فرا دارید در نماز، قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ سوى مشرق که بر آمدن گاه آفتابست و مغرب که فرو شدن گاه است، وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و لکن نیک مردى آن کس است که بگرود بخداى وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و روز رستاخیز وَ الْمَلائِکَةِ و فریشتگان وَ الْکِتابِ و کتاب خداى وَ النَّبِیِّینَ و پیغامبران وَ آتَى الْمالَ و مال دهد عَلى حُبِّهِ بر دوستى او ذَوِی الْقُرْبى درویشان خویشاوندان را وَ الْیَتامى و نارسیدگان پدر مردگان را وَ الْمَساکِینَ و درویشان تنگ دستان را، وَ ابْنَ السَّبِیلِ و راه گذریان را وَ السَّائِلِینَ و خواهندگان را وَ فِی الرِّقابِ و در آزادى بردگان را، وَ أَقامَ الصَّلاةَ و نماز بپاى دارد بهنگام وَ آتَى الزَّکاةَ و از مال خود زکاة دهد، وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ و باز آمدگان به پیمان خویش با خداى و با خلق إِذا عاهَدُوا هر گه که پیمان بندند، وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ و شکیبایان در بیمناکیها و در تنگیها، وَ حِینَ الْبَأْسِ و در وقت جنگ، أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ایشانند که چون گفتند که نیکانیم راست گفتند، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۱۷۷) و باز پرهیزندگان از خشم و عذاب خداى تعالى ایشانند.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بزبان اشارت و بیان حکمت میگوید اى شما که مؤمنانید! روزه که بر شما نبشته شد از آن نبشته شد که همه مهمان حق خواهید بود، فردا در بهشت خواهد تا مهمانان گرسنه بمهمانى برد که کریمان چون کسى را بمهمانى برند دوست دارند که مهمان گرسنه باشد تا ضیافت بدل مهمانان شیرینتر بود. رب العالمین بهشت و هر چه در آنست مؤمنانرا آفرید که هیچیز از آن وى را بکار نیست و بآن محتاج نیست.
پیر صوفیان دعوتى ساخت پس هیچکس نرفت، آن پیر دست برداشت گفت بار خدایا اگر بندگان خود را فردا بآتش فرستى آن بهشت و آن نعیم بر کمال چون سفره من باشد! نواى سفره در آنست که خورنده بر سر آنست. آرى! هر چه خزائن نعمت است رب العالمین همه براى مؤمنان و خورندگان آفرید که خود نخورد، ازینجا گفت عز جلاله «الصوم لى». قال بعضهم یعنى الصمدیة لى لا آکل و لا اشرب صمدیت مراست که نه خورم و نه آشامم، و أنا اجزى به روزه داران را خود پاداش دهم بى حساب، که ایشان موافقت ما طلب کردهاند از روى ناخوردن، و دوستى ما خواستهاند، که اول مقامى در دوستى موافقت است، اکنون میدان که چون موافقت تو مر فریشتگان را بآمین گفتن در آخر سورة الحمد حاصل شود، گناه گذشته و آینده تو بیامرزند چنانک در خبر است پس موافقت تو اللَّه را بناخوردن، هر چند که ناخوردن تو تکلّفى است و وقتى، ناخوردن اللَّه صفتى است و ازلى، میدان که از آن چه شرف و کرامت بتو باز گردد در دل و دین.
و گفتهاند «الصّوم لى» اضافت روزه با خود کرد تا دست خصمان از آن کوتاه کند، فردا در قیامت چون خصمان گرد تو بر آیند، و عبادتهاى تو بآن مظالم که در گردن دارى بردارند، رب العالمین آن روزه تو در خزینه فضل خود میدارد، و خصمان ترا مىگوید این آن منست، شما را ور آن دستى نه پس بعاقبت بتو باز دهد، گوید این اضافت از بهر آن با خود کردم تا از بهر تو نگه دارم.
حکمتى دیگر گفتهاند روزهدار را، یعنى تا خداوندان نعمت حال درویشان و گرسنگى ایشان بدانند و با ایشان مواسات کنند، از اینجا بود که مصطفى را از اول یتیم کرد تا یتیمان را نیکو دارد، پس غریب کرد تا غریبى خود یاد آورد، و بر غریبان رحمت کند، و بى مال کرد وى را تا درویشان را فراموش نکند.
با تو در فقر و یتیمى ما چه کردیم از کرم
تو همان کن اى کریم از خلق خود با خلق ما
مادرى کن مر یتیمان را بپرورشان بلطف
خواجگى کن سائلان را طمعشان گردان وفا
روزه عامّه مؤمنان بزبان شریعت شنیدى، اکنون روزه جوانمردان طریقت بزبان اهل حقیقت بشنو، و ثمره و سرانجام آن بدان: چنانک تو تن را بروزه دارى و از طعام و شراب بازدارى، ایشان دل را بروزه درآرند، و از جمله مخلوقات بازدارند. تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا آخر عمر روزه دارند، میدان روزه تو یک روز است، میدان روزه ایشان یک عمر. یکى پیش شبلى در آمد شبلى او را گفت تحسن ان تصوم الابد؟ تو توانى که روزه ابد دارى؟ گفت این چون باشد؟ شبلى گفت همه عمر خویش یک روز سازى و بروزه باشى و پس بدیدار خداى بگشایى.
خداوندان یافت و جوانمردان طریقت گفتهاند که صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته اینها از روى اشارت کنایت از حق است جل جلاله، بسا فرقا که میان روزه داران بود، فردا آن کس که بنفس روزه داشت شراب سلسبیل و زنجبیل بیند از دست فریشتگان و ولدان، چنانک گفت وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا. و آن کس که بدل روزه داشت شراب طهور گیرد، در کأس محبت بر بساط قربت از ید صفت، چنانک گفت وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً. شراب و اىّ شراب. شرابى که هر که از آن جرعه چشید جانش در هواى فرد انیّت بپرید، شرابى که از آن بوى وصل جانان آید، گرد و صد جان در سر آن کنى شاید، شرابى که مهر جانان بر آن مهر نهاده، همه مهرها در آن یک مهر بداده، همه آرزوها در آن آرزو بینداخته، دو جهان و نیز دل و جان بامید آن باخته، پیر طریقت گفت: الهى! ما را برین درگاه همه نیاز روزى بود که قطره از آن شراب بر دل ما ریزى؟ تا کى ما را بر آب و آتش بر هم آمیزى؟ اى بخت ما! از دوست رستخیزى! شَهْرُ رَمَضانَ... الآیة أى أتاکم شهر رمضان میگوید اینک ماه رمضان اقبال کرد بر دوستان، ماهى که هم بشوید هم بسوزد: بشوید بآب توبه دلهاى مجرمان، بسوزد بآتش گرسنگى تنهاى بندگان. اشتقاق رمضان از رمضان است یا از رمض اگر از رمضا است آن سنگ گرم باشد که هر چه بر آن نهند بسوزد، و اگر از رمض است باران باشد که بهر چه رسد آن را بشوید. مصطفى را پرسیدند که رمضان چه باشد؟ گفت ارمض اللَّه فیه ذنوب المؤمنین و غفرها لهم انس مالک گفت از رسول خدا شنیدم که گفت: «هذا رمضان قد جاء، تفتح فیه ابواب الجنة و تغلق فیه ابواب النار، و تغل فیه الشیاطین، من ادرک رمضان فلم یغفر له فمتى؟»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «لو اذن اللَّه للسماوات و الارض ان تتکلّما لبشّرتا صوّام رمضان بالجنة».
اى مسکین که قدر این نعمت نمىدانى، هر کجا در عالم نواختى است و شرفى در کنار تو نهادند، و تو از آن بىخبر، اسلام که از همه ملتها برتر است و بهتر دین تو آمد، قرآن که از همه کتابها عزیزتر است کتاب تو. مصطفى که سید ولد آدم است و چشم و چراغ مملکت، و پیشرو جهانیان در قیامت رسول تو، کعبه که شریفترین بقعهاست قبله تو، ماه رمضان که از همه ماهها فاضلتر است و شریفتر ماه تو و موسم معاملت تو، ماهى که در آن ماه معاصى مغفور و شیاطین مقهور بهشت درو آراسته، و درها گشاده و درهاى دوزخ درو بسته، و بازار مفسدان درو شکسته، و اعمال مطیعان باخلاص پیوسته، و گناهان گذشته و آلودگى نبشته در آن سوخته.
امیر المؤمنین على علیه السّلام گفت اگر اللَّه خواستى که امت احمد را عذاب کند ماه رمضان بایشان ندادى، و نه سورة قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. خداوندان معرفت را اینجا رمزى دیگر است: گفتند رمضان از آن گفتند که رب العزة در این ماه دلهاى عارفان از غیر خود بشوید، پس بمهر خود بسوزد، گه در آتش دارد گه در آب، گه تشنه و گه غرقاب، نه غرقه سیراب و نه تشنه را خواب، و زبان حال ایشان میگوید:
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بى خود شود معشوقش اندر بر بود
اینست که پیر طریقت گفت: حین سئل عن الجمعیة فقال ان یقع فى قبضة الحق، و من وقع فى قبضة الحق، احترق فیه و الحق خلفه.
در عشق تو بى سریم سرگشته شده
وز دست امید ما سر رشته شده
مانند یکى شمع بهنگام صبوح
بگداخته و سوخته و کشته شده
پیر صوفیان دعوتى ساخت پس هیچکس نرفت، آن پیر دست برداشت گفت بار خدایا اگر بندگان خود را فردا بآتش فرستى آن بهشت و آن نعیم بر کمال چون سفره من باشد! نواى سفره در آنست که خورنده بر سر آنست. آرى! هر چه خزائن نعمت است رب العالمین همه براى مؤمنان و خورندگان آفرید که خود نخورد، ازینجا گفت عز جلاله «الصوم لى». قال بعضهم یعنى الصمدیة لى لا آکل و لا اشرب صمدیت مراست که نه خورم و نه آشامم، و أنا اجزى به روزه داران را خود پاداش دهم بى حساب، که ایشان موافقت ما طلب کردهاند از روى ناخوردن، و دوستى ما خواستهاند، که اول مقامى در دوستى موافقت است، اکنون میدان که چون موافقت تو مر فریشتگان را بآمین گفتن در آخر سورة الحمد حاصل شود، گناه گذشته و آینده تو بیامرزند چنانک در خبر است پس موافقت تو اللَّه را بناخوردن، هر چند که ناخوردن تو تکلّفى است و وقتى، ناخوردن اللَّه صفتى است و ازلى، میدان که از آن چه شرف و کرامت بتو باز گردد در دل و دین.
و گفتهاند «الصّوم لى» اضافت روزه با خود کرد تا دست خصمان از آن کوتاه کند، فردا در قیامت چون خصمان گرد تو بر آیند، و عبادتهاى تو بآن مظالم که در گردن دارى بردارند، رب العالمین آن روزه تو در خزینه فضل خود میدارد، و خصمان ترا مىگوید این آن منست، شما را ور آن دستى نه پس بعاقبت بتو باز دهد، گوید این اضافت از بهر آن با خود کردم تا از بهر تو نگه دارم.
حکمتى دیگر گفتهاند روزهدار را، یعنى تا خداوندان نعمت حال درویشان و گرسنگى ایشان بدانند و با ایشان مواسات کنند، از اینجا بود که مصطفى را از اول یتیم کرد تا یتیمان را نیکو دارد، پس غریب کرد تا غریبى خود یاد آورد، و بر غریبان رحمت کند، و بى مال کرد وى را تا درویشان را فراموش نکند.
با تو در فقر و یتیمى ما چه کردیم از کرم
تو همان کن اى کریم از خلق خود با خلق ما
مادرى کن مر یتیمان را بپرورشان بلطف
خواجگى کن سائلان را طمعشان گردان وفا
روزه عامّه مؤمنان بزبان شریعت شنیدى، اکنون روزه جوانمردان طریقت بزبان اهل حقیقت بشنو، و ثمره و سرانجام آن بدان: چنانک تو تن را بروزه دارى و از طعام و شراب بازدارى، ایشان دل را بروزه درآرند، و از جمله مخلوقات بازدارند. تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا آخر عمر روزه دارند، میدان روزه تو یک روز است، میدان روزه ایشان یک عمر. یکى پیش شبلى در آمد شبلى او را گفت تحسن ان تصوم الابد؟ تو توانى که روزه ابد دارى؟ گفت این چون باشد؟ شبلى گفت همه عمر خویش یک روز سازى و بروزه باشى و پس بدیدار خداى بگشایى.
خداوندان یافت و جوانمردان طریقت گفتهاند که صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته اینها از روى اشارت کنایت از حق است جل جلاله، بسا فرقا که میان روزه داران بود، فردا آن کس که بنفس روزه داشت شراب سلسبیل و زنجبیل بیند از دست فریشتگان و ولدان، چنانک گفت وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا. و آن کس که بدل روزه داشت شراب طهور گیرد، در کأس محبت بر بساط قربت از ید صفت، چنانک گفت وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً. شراب و اىّ شراب. شرابى که هر که از آن جرعه چشید جانش در هواى فرد انیّت بپرید، شرابى که از آن بوى وصل جانان آید، گرد و صد جان در سر آن کنى شاید، شرابى که مهر جانان بر آن مهر نهاده، همه مهرها در آن یک مهر بداده، همه آرزوها در آن آرزو بینداخته، دو جهان و نیز دل و جان بامید آن باخته، پیر طریقت گفت: الهى! ما را برین درگاه همه نیاز روزى بود که قطره از آن شراب بر دل ما ریزى؟ تا کى ما را بر آب و آتش بر هم آمیزى؟ اى بخت ما! از دوست رستخیزى! شَهْرُ رَمَضانَ... الآیة أى أتاکم شهر رمضان میگوید اینک ماه رمضان اقبال کرد بر دوستان، ماهى که هم بشوید هم بسوزد: بشوید بآب توبه دلهاى مجرمان، بسوزد بآتش گرسنگى تنهاى بندگان. اشتقاق رمضان از رمضان است یا از رمض اگر از رمضا است آن سنگ گرم باشد که هر چه بر آن نهند بسوزد، و اگر از رمض است باران باشد که بهر چه رسد آن را بشوید. مصطفى را پرسیدند که رمضان چه باشد؟ گفت ارمض اللَّه فیه ذنوب المؤمنین و غفرها لهم انس مالک گفت از رسول خدا شنیدم که گفت: «هذا رمضان قد جاء، تفتح فیه ابواب الجنة و تغلق فیه ابواب النار، و تغل فیه الشیاطین، من ادرک رمضان فلم یغفر له فمتى؟»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «لو اذن اللَّه للسماوات و الارض ان تتکلّما لبشّرتا صوّام رمضان بالجنة».
اى مسکین که قدر این نعمت نمىدانى، هر کجا در عالم نواختى است و شرفى در کنار تو نهادند، و تو از آن بىخبر، اسلام که از همه ملتها برتر است و بهتر دین تو آمد، قرآن که از همه کتابها عزیزتر است کتاب تو. مصطفى که سید ولد آدم است و چشم و چراغ مملکت، و پیشرو جهانیان در قیامت رسول تو، کعبه که شریفترین بقعهاست قبله تو، ماه رمضان که از همه ماهها فاضلتر است و شریفتر ماه تو و موسم معاملت تو، ماهى که در آن ماه معاصى مغفور و شیاطین مقهور بهشت درو آراسته، و درها گشاده و درهاى دوزخ درو بسته، و بازار مفسدان درو شکسته، و اعمال مطیعان باخلاص پیوسته، و گناهان گذشته و آلودگى نبشته در آن سوخته.
امیر المؤمنین على علیه السّلام گفت اگر اللَّه خواستى که امت احمد را عذاب کند ماه رمضان بایشان ندادى، و نه سورة قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. خداوندان معرفت را اینجا رمزى دیگر است: گفتند رمضان از آن گفتند که رب العزة در این ماه دلهاى عارفان از غیر خود بشوید، پس بمهر خود بسوزد، گه در آتش دارد گه در آب، گه تشنه و گه غرقاب، نه غرقه سیراب و نه تشنه را خواب، و زبان حال ایشان میگوید:
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بى خود شود معشوقش اندر بر بود
اینست که پیر طریقت گفت: حین سئل عن الجمعیة فقال ان یقع فى قبضة الحق، و من وقع فى قبضة الحق، احترق فیه و الحق خلفه.
در عشق تو بى سریم سرگشته شده
وز دست امید ما سر رشته شده
مانند یکى شمع بهنگام صبوح
بگداخته و سوخته و کشته شده
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ چون فارغ شوید از مناسک حج خویش فَاذْکُرُوا اللَّهَ یاد کنید و بستائید خداى را کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ چنانک پدران خود را مىستائید و یاد میکنید، أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً و در افزونى و نیکویى ذکر سخت تر از آن، فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ از مردمان کس است که میگوید رَبَّنا خداوند ما آتِنا فِی الدُّنْیا ما را از دنیا چیزى بخش در دنیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ... و او را در خیر آن جهان هیچ نصیب نه.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ و ازیشان کس است که میگوید رَبَّنا خداوند ما آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ما را درین جهان نیکویى ده، وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً و در آن جهان هم نیکویى ده، وَ قِنا عَذابَ النَّارِ و از ما باز دار عذاب آتش
أُولئِکَ ایشانند لَهُمْ نَصِیبٌ که ایشانراست بهره مِمَّا کَسَبُوا از هر چه خواستند هم این جهانى و هم آن جهانى وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ و خداى زود شمارست و آسان توان.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ یاد کنید خداى را به بزرگوارى و پاکى و برترى فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ در روزهاى شمرده، فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ هر که بشتابد ببازگشت با خانه خود در نفر اول فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ برو بزه نیست. وَ مَنْ تَأَخَّرَ و هر که تمام کند مقام خود آن سه شب بمنا فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بر وى از گناهان گذشته وى هیچ باقى نیست، لِمَنِ اتَّقى آن کس را که در باقى عمر خود از خشم خداى به پرهیزد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و از خشم و عذاب خداى به پرهیزید وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۰۳) و بدانید که شما را بر خواهند انگیخت و بهم خواهند کرد و پیش وى خواهند برد.
وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ که ترا مى خوش آید سخن او فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ یُشْهِدُ اللَّهَ و خداى را گواه میدارد عَلى ما فِی قَلْبِهِ بر آن بد که در دل دارد وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (۲۰۴) و او پیچانتن است جنگ جوى ستیزهکش.
وَ إِذا تَوَلَّى و چون از پیش تو برگردد سَعى فِی الْأَرْضِ در زمین بنهیب بد برود لِیُفْسِدَ فِیها تا تباهى کند در آن، وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و تباه کند کشته و جانور وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (۲۰۵) خداى تباهى دوست ندارد.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ چون وى را گویند اتَّقِ اللَّهَ از خداى به ترس و از خشم وى به پرهیز أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ زور کافرى وى را بگیرد فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ بسنده است وى را دوزخ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (۲۰۶) و بد آرام گاه که آنست.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ و ازیشان کس است که میگوید رَبَّنا خداوند ما آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ما را درین جهان نیکویى ده، وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً و در آن جهان هم نیکویى ده، وَ قِنا عَذابَ النَّارِ و از ما باز دار عذاب آتش
أُولئِکَ ایشانند لَهُمْ نَصِیبٌ که ایشانراست بهره مِمَّا کَسَبُوا از هر چه خواستند هم این جهانى و هم آن جهانى وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ و خداى زود شمارست و آسان توان.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ یاد کنید خداى را به بزرگوارى و پاکى و برترى فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ در روزهاى شمرده، فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ هر که بشتابد ببازگشت با خانه خود در نفر اول فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ برو بزه نیست. وَ مَنْ تَأَخَّرَ و هر که تمام کند مقام خود آن سه شب بمنا فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بر وى از گناهان گذشته وى هیچ باقى نیست، لِمَنِ اتَّقى آن کس را که در باقى عمر خود از خشم خداى به پرهیزد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و از خشم و عذاب خداى به پرهیزید وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۰۳) و بدانید که شما را بر خواهند انگیخت و بهم خواهند کرد و پیش وى خواهند برد.
وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ که ترا مى خوش آید سخن او فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ یُشْهِدُ اللَّهَ و خداى را گواه میدارد عَلى ما فِی قَلْبِهِ بر آن بد که در دل دارد وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (۲۰۴) و او پیچانتن است جنگ جوى ستیزهکش.
وَ إِذا تَوَلَّى و چون از پیش تو برگردد سَعى فِی الْأَرْضِ در زمین بنهیب بد برود لِیُفْسِدَ فِیها تا تباهى کند در آن، وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و تباه کند کشته و جانور وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (۲۰۵) خداى تباهى دوست ندارد.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ چون وى را گویند اتَّقِ اللَّهَ از خداى به ترس و از خشم وى به پرهیز أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ زور کافرى وى را بگیرد فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ بسنده است وى را دوزخ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (۲۰۶) و بد آرام گاه که آنست.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیة... ابتداء مناسک حج و عمره نیّت است، و اول رکنى از ارکان آن احرام است، و احرام از جامه بیرون آمدن است، از روى اشارت میگوید هر که بتن زیارت خانه ما کند از جامه بیرون آید، پس هر که بدل قصد حضرت ما کند اولى تر که از مرادات بشرى بیرون آید «المکاتب عبد ما بقى علیه درهم» ربّ العالمین رعایت دل درویش را فرمود که چون بدرگاه من آئید! بصفت درویشان و عاجزان آئید! سر و پاى برهنه، و از اسباب راحت و لذت بازمانده، نه جامه نیکو، نه بوى خوش، نه صحبت هم جفت، تا درویشان چون پادشاهان و جهانداران بصفت درویشى همچون خودشان بینند، بر درگاه عزت دل ایشان بنماند، و قدر درویشى بدانند، و خطر آن بشناسند. آرى، هر که گوهر درویشى شناسد، آسان آسان از دست بندهد، سیرت درویشان در روش راه دین چنان باید که سیرت حاجیان در اعمال حج، که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد، و ذلک فى قوله فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ الآیة... روش دین داران هم برین سان نهادند، چشم خویش از ملاحظت اغیار فرو گیرند، و دل خویش همچون کاروان سراى گدایان منزل گاه هر بیهده نگردانند، و گر حاسدان و جاهلان جمله متفق شوند، و دل و دیده ایشان نشانه طعن خویش سازند، ایشان آزاد وار بر گذرند، و مکافات نکنند، هم روى با خود کنند و بر نفس خود با خصم خود برخیزند یقول اللَّه تعالى وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.
با خود ز پى تو جنگها دارم من
صد گونه ز عشق رنگها دارم من
در عشق تو از ملامت بى خبران
بر جان و جگر خدنگها دارم من
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً الآیة... گفتهاند که حسنه این جهانى که مؤمنان میخواهند علم و عبادت است، و حسنه آن جهانى بهشت و رؤیت. این جهانى شهود اسرار است و آن جهانى رؤیت ابصار، این جهانى توفیق خدمت و آن جهانى تحقیق وصلت، این جهانى اخلاص در طاعت و آن جهانى خلاص از حرقت و فرقت، این جهانى سنت و جماعت آن جهانى لقا و رؤیت، این جهانى ثبات الایمان آن جهانى روح و ریحان، این جهانى حلاوت طاعت آن جهانى لذت مشاهدت، این جهانى را عمل باید در طاعت آن جهانى را درد باید اندر معرفت، و از عمل تا درد راه دورست او که بدین بصر ندارد و معذورست، حاصل آن عمل حور و قصور است، و صاحب این درد در بحر عیان غرقه نورست.
اى راه ترا دلیل دردى
فردى تو و آشنات فردى
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا الآیة... درین آیت لطیفه است آن کس که دنیا خواست از ثواب عقبى لا محاله درماند، که اللَّه گفت وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احب آخرته اضر بدنیاه، فآثروا ما یبقى على ما یفنى»
و آن کس که هم دنیا و هم عقبى خواست رب العزة از وى دریغ نداشت، و او را داد آنچه خواست، ففى الخبر «ان اللَّه لیستحیى من العبد ان یرفع الیه یدیه فیردّهما خائبتین»
و روى «ان اللَّه لیستحیى من ذى الشیبة اذا کان مسددا لزوما للسنة ان یسأله فلا یعطیه»
بماند اینجا قومى دیگر که حقیقت رضا بشناختند، و بحکم خداى تن در دادند، و تقدیر وى پسندیدند، و از ثناء اللَّه باز سؤال از وى نپرداختند، نه تعرض دنیا کردند و نه عقبى خواستند، رب العالمین در حق ایشان میگوید «من شغله ذکرى عن مسئلتى اعطیته افضل ما اعطى السائلین» وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة... ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت. ذکر عادت بى قیمت است، از بهر آنک از سر غفلت است، ذکر حسبت بى زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنک زبان ذاکر در میان عاریت است. ذکر، خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجى بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است. خائف بگوش ترس نداء و عید شنید در دعا آویخت، راجى بگوش رجا نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب بگوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ الایة...
این صفت او را آخر نسک است، و عاقبت اعمال حج، وقت است اکنون که سخنى جامع برود مشتمل بر جمله مشاعر و مناسک، مقرون باشارات و لطائف.
بدان که حرم دواند: حرم ظاهر و حرم باطن، گرد بر گرد بکه حرم ظاهرست و گرد دل مؤمنان حرم باطن. در میان حرم ظاهر کعبه است قبله مؤمنان، و در میان حرم باطن کعبه ایست نشانه نظر رحمن، آن مقصد زوار و این محلّ انوار «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، آن آزادست از دست اشرار و کفار، و این آزادست از چشم و اندیشه اغیار، در حرم ظاهر اگر لقطه یابند هم بر جاى بگذارند تا خداوندش پدید آید، و بسر آن رسد، و درین حرم باطن اگر لقطه بود هم گرد آن گشتن روى نیست، و آن جز سرّ اللَّه نیست. خداى را عز و جل در هر دلى سرى است، و کس را بآن سرّ راه نیست، میگوید جل جلاله: استودعته قلب من احببت من عبادى سرّ ما مجوى! که هر که سرّ ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند، بنده را با سرّ ربوبیت چه کار! و لم یکن ثم کان بلم یزل و لا یزال چه راه؟
پیر طریقت گفت: این علم سر حق است، و این مردمان صاحب اسرار، پاسبان را بار از ملوک چه کار؟ در پیش آن کعبه ظاهر بادیه مردم خوار، و در پیش این کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار!
عالمى در بادیه عشق تو سر گردان شدند
تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار
آن کعبه قبله معاملت است، و این کعبه قبله مشاهدات، آن موجب مکاشف، و این مقتضى معاینت، آن درگاه عزت و عظمت، و این پیشگاه لطف و مباسطت!
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من کوى معشوقست و بس
در زیارت آن کعبه ازار وردا معلومست، در زیارت این کعبه ازار تفرید و رداء تجرید است، احرام آن لبیک زبان است، و احرام این بیزارى از هر دو جهانست!
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کینست سوى کعبه و آن است سوى دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوى دلبر و قبله است روى دوست
جزاء آن حجّ حور و قصور است و نعیم و راحت بهشت، جزاء این حجّ آنست که در قبه غیرت بنشاند بر بساط عز، بر تخت قرب، و تکیه گاه انس، فیکاشفه بصفاته و یشاهده بذاته، گه در جلال مکاشفت و گه در لطف مشاهدت، فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
با خود ز پى تو جنگها دارم من
صد گونه ز عشق رنگها دارم من
در عشق تو از ملامت بى خبران
بر جان و جگر خدنگها دارم من
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً الآیة... گفتهاند که حسنه این جهانى که مؤمنان میخواهند علم و عبادت است، و حسنه آن جهانى بهشت و رؤیت. این جهانى شهود اسرار است و آن جهانى رؤیت ابصار، این جهانى توفیق خدمت و آن جهانى تحقیق وصلت، این جهانى اخلاص در طاعت و آن جهانى خلاص از حرقت و فرقت، این جهانى سنت و جماعت آن جهانى لقا و رؤیت، این جهانى ثبات الایمان آن جهانى روح و ریحان، این جهانى حلاوت طاعت آن جهانى لذت مشاهدت، این جهانى را عمل باید در طاعت آن جهانى را درد باید اندر معرفت، و از عمل تا درد راه دورست او که بدین بصر ندارد و معذورست، حاصل آن عمل حور و قصور است، و صاحب این درد در بحر عیان غرقه نورست.
اى راه ترا دلیل دردى
فردى تو و آشنات فردى
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا الآیة... درین آیت لطیفه است آن کس که دنیا خواست از ثواب عقبى لا محاله درماند، که اللَّه گفت وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احب آخرته اضر بدنیاه، فآثروا ما یبقى على ما یفنى»
و آن کس که هم دنیا و هم عقبى خواست رب العزة از وى دریغ نداشت، و او را داد آنچه خواست، ففى الخبر «ان اللَّه لیستحیى من العبد ان یرفع الیه یدیه فیردّهما خائبتین»
و روى «ان اللَّه لیستحیى من ذى الشیبة اذا کان مسددا لزوما للسنة ان یسأله فلا یعطیه»
بماند اینجا قومى دیگر که حقیقت رضا بشناختند، و بحکم خداى تن در دادند، و تقدیر وى پسندیدند، و از ثناء اللَّه باز سؤال از وى نپرداختند، نه تعرض دنیا کردند و نه عقبى خواستند، رب العالمین در حق ایشان میگوید «من شغله ذکرى عن مسئلتى اعطیته افضل ما اعطى السائلین» وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة... ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت. ذکر عادت بى قیمت است، از بهر آنک از سر غفلت است، ذکر حسبت بى زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنک زبان ذاکر در میان عاریت است. ذکر، خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجى بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است. خائف بگوش ترس نداء و عید شنید در دعا آویخت، راجى بگوش رجا نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب بگوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ الایة...
این صفت او را آخر نسک است، و عاقبت اعمال حج، وقت است اکنون که سخنى جامع برود مشتمل بر جمله مشاعر و مناسک، مقرون باشارات و لطائف.
بدان که حرم دواند: حرم ظاهر و حرم باطن، گرد بر گرد بکه حرم ظاهرست و گرد دل مؤمنان حرم باطن. در میان حرم ظاهر کعبه است قبله مؤمنان، و در میان حرم باطن کعبه ایست نشانه نظر رحمن، آن مقصد زوار و این محلّ انوار «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، آن آزادست از دست اشرار و کفار، و این آزادست از چشم و اندیشه اغیار، در حرم ظاهر اگر لقطه یابند هم بر جاى بگذارند تا خداوندش پدید آید، و بسر آن رسد، و درین حرم باطن اگر لقطه بود هم گرد آن گشتن روى نیست، و آن جز سرّ اللَّه نیست. خداى را عز و جل در هر دلى سرى است، و کس را بآن سرّ راه نیست، میگوید جل جلاله: استودعته قلب من احببت من عبادى سرّ ما مجوى! که هر که سرّ ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند، بنده را با سرّ ربوبیت چه کار! و لم یکن ثم کان بلم یزل و لا یزال چه راه؟
پیر طریقت گفت: این علم سر حق است، و این مردمان صاحب اسرار، پاسبان را بار از ملوک چه کار؟ در پیش آن کعبه ظاهر بادیه مردم خوار، و در پیش این کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار!
عالمى در بادیه عشق تو سر گردان شدند
تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار
آن کعبه قبله معاملت است، و این کعبه قبله مشاهدات، آن موجب مکاشف، و این مقتضى معاینت، آن درگاه عزت و عظمت، و این پیشگاه لطف و مباسطت!
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من کوى معشوقست و بس
در زیارت آن کعبه ازار وردا معلومست، در زیارت این کعبه ازار تفرید و رداء تجرید است، احرام آن لبیک زبان است، و احرام این بیزارى از هر دو جهانست!
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کینست سوى کعبه و آن است سوى دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوى دلبر و قبله است روى دوست
جزاء آن حجّ حور و قصور است و نعیم و راحت بهشت، جزاء این حجّ آنست که در قبه غیرت بنشاند بر بساط عز، بر تخت قرب، و تکیه گاه انس، فیکاشفه بصفاته و یشاهده بذاته، گه در جلال مکاشفت و گه در لطف مشاهدت، فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کسست مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ که خویشتن را مى خرد و دنیا مىفروشد ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ اسلام را و جستن خشنودى خداى را وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و اللَّه سخت مهربان بخشاینده است بر رهیکان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند و پیغامرسان را استوار گرفتند ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ در صلح شید کَافَّةً همگان بیکبار وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ و بر پى گامهاى دیو مروید و خلاف مجوئید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ که شیطان شما را دشمنى است آشکارا.
فَإِنْ زَلَلْتُمْ و اگر شما را بر جاى زلت افتد که پاى از جاى بشود مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ پس پیغامهاى روشن که بشما رسید فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ بدانید که خداى با هر کس تا و دو هر چیز داند.
هَلْ یَنْظُرُونَ چشم نمیدارند این مشرکان که از تصدیق مىباز ایستند إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ مگر خداى آید بایشان روز رستخیز فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ در ظلّها از میغ، وَ الْمَلائِکَةُ و فریشتگان آیند وَ قُضِیَ الْأَمْرُ و کار برگزارند وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و همه کارها باز گردد با خواست خداى.
سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ پرس از پسران اسرائیل کَمْ آتَیْناهُمْ چند دادیم ایشان را مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ از نشانهاى روشن وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ و هر که نعمة خداى بدل کند و بگرداند مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ پس آنک بوى آید فَإِنَّ اللَّهَ پس خداى شَدِیدُ الْعِقابِ سخت عقوبت است سخت گیر
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بر آراستند بر ناگرویدگان الْحَیاةُ الدُّنْیا زندگانى این جهان وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا و افسوس میآید ایشان را و خنده از گرویدگان وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا و گرویدگان که باز پرهیزند از شرک فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ زبر ایشانند و برتر ازیشانند فردا برستخیز، وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ و اللَّه روزى میدهد او را که خواهد بى شمار.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند و پیغامرسان را استوار گرفتند ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ در صلح شید کَافَّةً همگان بیکبار وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ و بر پى گامهاى دیو مروید و خلاف مجوئید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ که شیطان شما را دشمنى است آشکارا.
فَإِنْ زَلَلْتُمْ و اگر شما را بر جاى زلت افتد که پاى از جاى بشود مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ پس پیغامهاى روشن که بشما رسید فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ بدانید که خداى با هر کس تا و دو هر چیز داند.
هَلْ یَنْظُرُونَ چشم نمیدارند این مشرکان که از تصدیق مىباز ایستند إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ مگر خداى آید بایشان روز رستخیز فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ در ظلّها از میغ، وَ الْمَلائِکَةُ و فریشتگان آیند وَ قُضِیَ الْأَمْرُ و کار برگزارند وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و همه کارها باز گردد با خواست خداى.
سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ پرس از پسران اسرائیل کَمْ آتَیْناهُمْ چند دادیم ایشان را مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ از نشانهاى روشن وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ و هر که نعمة خداى بدل کند و بگرداند مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ پس آنک بوى آید فَإِنَّ اللَّهَ پس خداى شَدِیدُ الْعِقابِ سخت عقوبت است سخت گیر
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بر آراستند بر ناگرویدگان الْحَیاةُ الدُّنْیا زندگانى این جهان وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا و افسوس میآید ایشان را و خنده از گرویدگان وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا و گرویدگان که باز پرهیزند از شرک فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ زبر ایشانند و برتر ازیشانند فردا برستخیز، وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ و اللَّه روزى میدهد او را که خواهد بى شمار.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ الآیة... آنجا که عنایت است پیروزى را چه نهایت است، فضل خدا نهانى نیست، و بر فعل وى چون و چرایى نیست و معرفت وى جز عطائى نیست، بو جهل قرشى و بو طالب هاشمى در آتش قطعیت سوختند، و ذره معرفت ازیشان دریغ داشتند، و طلیعت آن دولت باستقبال صهیب و بلال به روم و حبشه فرستادند، و قرآن مجید جلوهگاه ایشان کردند که وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ. دو قوم را دو آیت بهم یاد کردند، یکى را سوخته آتش قطعیت کرد، یکى را افروخته شمع محبت: آن یکى را گفت: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ این یکى را گفت وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ، سرانجام یکى را گفت وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ بد جایگاهى که جایگاه ایشانست، عذاب آتش و فرقت جاودان! و نواخت این یکى را گفت وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ مهربانست بر بندگان، خداى جهان و جهانیان. آرى با دولت بازى نیست! و نواخت الهى مجازى نیست! و از رأفت و رحمت احدیت بر ایشان آنست که غیرت عزت ایشان را متوارى دارد، در حفظ خویش بداشت و بنعت محبت در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ به پرورد، و قدر شریعت مصطفى ایشان دانستند، و حق سنت ایشان گزاردند، و نسبت آدم در عالم حقائق بایشان زنده شد،و منهج صدق به ثبات قدم ایشان معمور گشت، دلها بذکر سیر ایشان شاد و خرم، و روى زمین بچراغ علم ایشان روشن: «اصحابى کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم».
روزى مصطفى از حجره مبارک خویش بیرون آمد، بر جماعتى ازیشان گذر کرد، جوان مردانى را دید همه صدف اسرار ربوبیّت، همه مقبول شواهد الهیت، همه انصار نبوت و رسالت. هر یکى را سوزى و نیازى! هر یکى را دردى و گدازى! هر یکى کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل باز گرفته، و با درویشى و بینوایى در ساخته، بظاهر شوریده و بباطن آسوده! قلاده معیشت و نعمت از هم بگسسته! و راز ولى نعمت بدل ایشان پیوسته!
ازین مشتى ریاست جوى رعنا هیچ نگشاید
مسلمانى ز سلمان جوى و درد دین ز بو دردا
مصطفى چون حال ایشان چنان دید، و آن نیاز و گداز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: ابشروا یا اصحاب الصّفة! فمن بقى منکم على النعت الذى انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فان من رفقایى یوم القیمة»
قوله تعالى: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ این آیت جاى ناز عارفانست، و چراغ دل موحدانست و روشنایى چشم سنیّان است، و خس در دیده مبتدعانست. سنّیى را که راه مىجوید راه است، وى را مىراند، بزمام حق، در راه صدق، در سنن صواب، بر چراغ هدى، و بدرقه مصطفى، روى بنجات نهاده، وادى بوادى منزل بمنزل، تا فرود آرد او را در مقعد صدق عند ملیک مقتدر. و مبتدع که راه تسلیم گم کرد، و در وهده تأویل افتاد، وى را با این آیت آشنایى نه، که در دل وى از سنّت هیچ روشنایى نه! وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً. خبر ندارد آن مسکین که تأویل مىنهد و از تسلیم مىگریزد، که درک تسلیم را ضامن خدا است، و درک تأویل را ضامن رأى هر چه از تأویل آید بر ماست، هر چه از تسلیم آید بر خداست، تسلیم راهیست آسان، به بهشت نزدیک، منازل آن آبادان، تأویل راهیست دشوار، بضلالت نزدیک، منازل آن ویران، تأویل بر پى رائى رفتن است: و بر پى راى رفتن شومتر از آنک بر پى شک رفتن، تسلیم از پى رسول رفتن است و سنت او را نگاه داشتن، و او را در آن استوار گرفتن، ظاهر آن پذیرفتن، و باطل بحق سپردن!
سنت ز هواى بدعت آراى توبه!
لفظ نبوى ز لفظ بد راى توبه!
من از سخن رسول گویم تو ز رأى، آخر سخن رسول از راى توبه! برو! در پى تسلیم باش که سلامت در تسلیم است، و راه تسلیم بى هراس و بیم است، فرّ اهل سنت دانى هر روز چرا بیش است؟ که چراغ تسلیم ایشان را در پیش است.
هر که راه تسلیم گرفت از خود برست و بمولى پیوست. آن دین که جبرئیل بآن آمد و مصطفى با آن خواند، و قرآن بآن آمد، و بهشت بآن یافتند، و ناجیان بآن رستند، تسلیمست! آن کار که اللَّه بدان راضى، و بنده بآن پیروز، و گیتى بدان روشن، تسلیم است! راه تسلیم! راه تسلیم! زینهار تا بمانى بر دین قدیم! چون اللَّه خود را فعل ذات گفت نزول و اتیان بعرصات روز حشر، اظهار هیبت و عزت را و نزول بآسمان دنیا، هر شب اظهار لطف و کرم را بجان و دل قبول کن، ظاهر آن پذیرفته و شناخته، شناختنى تصدیقى، و تسلیمى گردن نهاده، و گوش فرا داشته، و تهمت بر خرد خود نهاده، و زبان و دل از معنى آن خاموش داشته، و از دریافت چگونگى آن نومید شده، که خرد را فرا دریافت آن به تکلف راه نیست، و پیچیدن را روى نیست: مصطفى از جبرئیل نام و نشان شنید، و سخن شنید، برو نه پیچید که حقیقت و غایت و کیف در عقل وى نگنجید آنچه چهل سال در تیه بنى اسرائیل آمد از یک پیچ آمد آنچه بر اصحاب سبت بارید از یک حیلت بارید، آنچه ابلیس دید از یک لجاج دید، آنچه بلعم آزمود از یک قصد آزمود، تقصیر را روى هست و پیچیدن را روى نیست، تقصیر از بیچارگیست و پیچیدن از شوخى! بیچارگى صفت آدمیست و شوخى نشان بیگانگى!
دع الخبط فالدین دین العجوز
علیک بذلک و دین الغلام
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «من احب سنّتى فقد احبّنى، و من احبّنى فهو معى فى الجنة، من تمسک بسنتى عند فساد امتى فله اجر مائة شهید، من تمسک بسنتى عند اختلاف امتى کالقابض على الجمر، من رغب عن سنتى صرفت الملائکة وجهه عن حوضى، من رغب عن سنتى فلیس منى، من خالف سنتى فقد کفر»
و قال ع «یجیء قوم یمیتون السنة و یدغلون فى الدین فعلى اولئک لعنة اللَّه و لعنة اللاعنین من الملائکة و الناس اجمعین
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: ستة لعنتهم و لعنهم اللَّه و کلّ نبىّ مجاب: الزاید فى کتاب اللَّه، و المکذب بقدر اللَّه، و المتسلط بالجبروت، یذل بذلک من اعز اللَّه، و یعزّ به من اذل اللَّه، و المستحلّ لحرم اللَّه و المستحل من عترتى ما حرّم اللَّه و التارک لسنتى.
قوله: سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ الآیة... چندان که دادیم و نمودیم ایشان را ازین نشانهاى روشن! لختى آثار رحمت، لختى آیات و روایات قدرت، لختى بدایع و عجائب و حکمت، لختى دلائل و امارات نبوت، لکن چه سود که دیده ادراک ایشان در حجاب است! و سلطان بصائر در بند! «و ما تغنى الآیات و النذر عن قوم لا یؤمنون»
و ما انتفاع اخى الدنیا بمقلته
اذا استوت عنده الانوار و الظلم
اگر خواستى آن بند مذلت ازیشان برداشتى، تا در عالم حقائق روان شدندید لکن لم یرد اللَّه ان یطهّر قلوبهم». آن سر اشقیا را گفتند: چه خواستى که فرمان نه بردى؟ و سجود نه کردى؟ گفت: فرمان دیگرست و نهاد دیگر، فرمان بر من بود و نهاد در من، و من تغییر نهاد را درمانى ندانم.
دانى که سر کوى تو بد معدن من
دانى که بنا کام بد این رفتن من
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا الآیة... مشتى بیگانگان ناخواستگان بى علت که دنیا بر ایشان آراستند، و شیطان بر ایشان گماشتند، تا بهر ناسزاى پیوستند وز راه وفا بر گشتند، زبان طعن بر مؤمنان دراز کردند، هر ساعت تیز سخریت در دل و دیده ایشان زدند، و ایشان خود در شهود جلال و کشف جمال حق چنان مستغرق بودند که پرواى زخم و طعن ایشان نداشتند، و با جواب ایشان نه پرداختند. لا جرم ربوبیت ایشان را نیابت داشت و جواب داد که: وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ الآیة... این آنست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «من کان للَّه کان اللَّه له»
آن گه خبر داد که استقاء منهل ایشان از کدام مشرب است؟ فقال تعالى: وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ...
یکى از بزرگان طریقت گفت: این رزق بى حساب نه رزق اشباح است، و حظوظ نفس، که هر چند بسیار بود آخر سر بغایتى باز نهد، و حصر پذیرد، بل که آن رزق ارواح است، و غذاء اسرار، که مؤمنانرا بر دوام است، و با درار ایشان را روانست، و آن دو چیز است: استغراق دل از ذکر حق، و امتلاء سرّ از نظر حق و ذلک فى حقّهم دائم غیر منقطع و منه قول بعضهم: لو حجبت عنه ساعة لمت
روزى مصطفى از حجره مبارک خویش بیرون آمد، بر جماعتى ازیشان گذر کرد، جوان مردانى را دید همه صدف اسرار ربوبیّت، همه مقبول شواهد الهیت، همه انصار نبوت و رسالت. هر یکى را سوزى و نیازى! هر یکى را دردى و گدازى! هر یکى کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل باز گرفته، و با درویشى و بینوایى در ساخته، بظاهر شوریده و بباطن آسوده! قلاده معیشت و نعمت از هم بگسسته! و راز ولى نعمت بدل ایشان پیوسته!
ازین مشتى ریاست جوى رعنا هیچ نگشاید
مسلمانى ز سلمان جوى و درد دین ز بو دردا
مصطفى چون حال ایشان چنان دید، و آن نیاز و گداز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: ابشروا یا اصحاب الصّفة! فمن بقى منکم على النعت الذى انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فان من رفقایى یوم القیمة»
قوله تعالى: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ این آیت جاى ناز عارفانست، و چراغ دل موحدانست و روشنایى چشم سنیّان است، و خس در دیده مبتدعانست. سنّیى را که راه مىجوید راه است، وى را مىراند، بزمام حق، در راه صدق، در سنن صواب، بر چراغ هدى، و بدرقه مصطفى، روى بنجات نهاده، وادى بوادى منزل بمنزل، تا فرود آرد او را در مقعد صدق عند ملیک مقتدر. و مبتدع که راه تسلیم گم کرد، و در وهده تأویل افتاد، وى را با این آیت آشنایى نه، که در دل وى از سنّت هیچ روشنایى نه! وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً. خبر ندارد آن مسکین که تأویل مىنهد و از تسلیم مىگریزد، که درک تسلیم را ضامن خدا است، و درک تأویل را ضامن رأى هر چه از تأویل آید بر ماست، هر چه از تسلیم آید بر خداست، تسلیم راهیست آسان، به بهشت نزدیک، منازل آن آبادان، تأویل راهیست دشوار، بضلالت نزدیک، منازل آن ویران، تأویل بر پى رائى رفتن است: و بر پى راى رفتن شومتر از آنک بر پى شک رفتن، تسلیم از پى رسول رفتن است و سنت او را نگاه داشتن، و او را در آن استوار گرفتن، ظاهر آن پذیرفتن، و باطل بحق سپردن!
سنت ز هواى بدعت آراى توبه!
لفظ نبوى ز لفظ بد راى توبه!
من از سخن رسول گویم تو ز رأى، آخر سخن رسول از راى توبه! برو! در پى تسلیم باش که سلامت در تسلیم است، و راه تسلیم بى هراس و بیم است، فرّ اهل سنت دانى هر روز چرا بیش است؟ که چراغ تسلیم ایشان را در پیش است.
هر که راه تسلیم گرفت از خود برست و بمولى پیوست. آن دین که جبرئیل بآن آمد و مصطفى با آن خواند، و قرآن بآن آمد، و بهشت بآن یافتند، و ناجیان بآن رستند، تسلیمست! آن کار که اللَّه بدان راضى، و بنده بآن پیروز، و گیتى بدان روشن، تسلیم است! راه تسلیم! راه تسلیم! زینهار تا بمانى بر دین قدیم! چون اللَّه خود را فعل ذات گفت نزول و اتیان بعرصات روز حشر، اظهار هیبت و عزت را و نزول بآسمان دنیا، هر شب اظهار لطف و کرم را بجان و دل قبول کن، ظاهر آن پذیرفته و شناخته، شناختنى تصدیقى، و تسلیمى گردن نهاده، و گوش فرا داشته، و تهمت بر خرد خود نهاده، و زبان و دل از معنى آن خاموش داشته، و از دریافت چگونگى آن نومید شده، که خرد را فرا دریافت آن به تکلف راه نیست، و پیچیدن را روى نیست: مصطفى از جبرئیل نام و نشان شنید، و سخن شنید، برو نه پیچید که حقیقت و غایت و کیف در عقل وى نگنجید آنچه چهل سال در تیه بنى اسرائیل آمد از یک پیچ آمد آنچه بر اصحاب سبت بارید از یک حیلت بارید، آنچه ابلیس دید از یک لجاج دید، آنچه بلعم آزمود از یک قصد آزمود، تقصیر را روى هست و پیچیدن را روى نیست، تقصیر از بیچارگیست و پیچیدن از شوخى! بیچارگى صفت آدمیست و شوخى نشان بیگانگى!
دع الخبط فالدین دین العجوز
علیک بذلک و دین الغلام
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «من احب سنّتى فقد احبّنى، و من احبّنى فهو معى فى الجنة، من تمسک بسنتى عند فساد امتى فله اجر مائة شهید، من تمسک بسنتى عند اختلاف امتى کالقابض على الجمر، من رغب عن سنتى صرفت الملائکة وجهه عن حوضى، من رغب عن سنتى فلیس منى، من خالف سنتى فقد کفر»
و قال ع «یجیء قوم یمیتون السنة و یدغلون فى الدین فعلى اولئک لعنة اللَّه و لعنة اللاعنین من الملائکة و الناس اجمعین
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: ستة لعنتهم و لعنهم اللَّه و کلّ نبىّ مجاب: الزاید فى کتاب اللَّه، و المکذب بقدر اللَّه، و المتسلط بالجبروت، یذل بذلک من اعز اللَّه، و یعزّ به من اذل اللَّه، و المستحلّ لحرم اللَّه و المستحل من عترتى ما حرّم اللَّه و التارک لسنتى.
قوله: سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ الآیة... چندان که دادیم و نمودیم ایشان را ازین نشانهاى روشن! لختى آثار رحمت، لختى آیات و روایات قدرت، لختى بدایع و عجائب و حکمت، لختى دلائل و امارات نبوت، لکن چه سود که دیده ادراک ایشان در حجاب است! و سلطان بصائر در بند! «و ما تغنى الآیات و النذر عن قوم لا یؤمنون»
و ما انتفاع اخى الدنیا بمقلته
اذا استوت عنده الانوار و الظلم
اگر خواستى آن بند مذلت ازیشان برداشتى، تا در عالم حقائق روان شدندید لکن لم یرد اللَّه ان یطهّر قلوبهم». آن سر اشقیا را گفتند: چه خواستى که فرمان نه بردى؟ و سجود نه کردى؟ گفت: فرمان دیگرست و نهاد دیگر، فرمان بر من بود و نهاد در من، و من تغییر نهاد را درمانى ندانم.
دانى که سر کوى تو بد معدن من
دانى که بنا کام بد این رفتن من
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا الآیة... مشتى بیگانگان ناخواستگان بى علت که دنیا بر ایشان آراستند، و شیطان بر ایشان گماشتند، تا بهر ناسزاى پیوستند وز راه وفا بر گشتند، زبان طعن بر مؤمنان دراز کردند، هر ساعت تیز سخریت در دل و دیده ایشان زدند، و ایشان خود در شهود جلال و کشف جمال حق چنان مستغرق بودند که پرواى زخم و طعن ایشان نداشتند، و با جواب ایشان نه پرداختند. لا جرم ربوبیت ایشان را نیابت داشت و جواب داد که: وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ الآیة... این آنست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «من کان للَّه کان اللَّه له»
آن گه خبر داد که استقاء منهل ایشان از کدام مشرب است؟ فقال تعالى: وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ...
یکى از بزرگان طریقت گفت: این رزق بى حساب نه رزق اشباح است، و حظوظ نفس، که هر چند بسیار بود آخر سر بغایتى باز نهد، و حصر پذیرد، بل که آن رزق ارواح است، و غذاء اسرار، که مؤمنانرا بر دوام است، و با درار ایشان را روانست، و آن دو چیز است: استغراق دل از ذکر حق، و امتلاء سرّ از نظر حق و ذلک فى حقّهم دائم غیر منقطع و منه قول بعضهم: لو حجبت عنه ساعة لمت
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً مردمان همه یک گروه بودند بر یک ملت فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ فرستاد خداى پیغامبران را مُبَشِّرِینَ مؤمنانرا بشارت دهندگان وَ مُنْذِرِینَ و کافران را بیم کنندگان، وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ و با ایشان نامه فرستاد بِالْحَقِّ براستى و درستى و پاکى لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ تا حکم کند خداى بکتاب و رسول میان خلق فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ در آنچه ایشان بخلاف افتادند در آن وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ و در خلاف نیفتادند و دو گروه نگشتند در آن کتاب إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مگر هم ایشان که کتاب دادند ایشان را مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ پس از آنک پیغامهاى درست نیکوى پاک بایشان آمد بَغْیاً بَیْنَهُمْ بحسد که در میان ایشان پدید آمد فَهَدَى اللَّهُ تا خداى راه نمود الَّذِینَ آمَنُوا ایشان را که در علم وى اهل ایمان بودند لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ تا بگرویدند بآنچ دیگران مختلف و دو گروه بودند در آن مِنَ الْحَقِّ از پیغام راست و دین پاک بِإِذْنِهِ بتوفیق و خواست وى وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و خداى راه نماید آن را که خواهد إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ براه راست درست.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ مىپندارید که در بهشت روید وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ و آن نیز نیامد و نرسید بشما مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ صفت آنچه گذشتند پیش از شما مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ بایشان رسید بیمناکیها و زورها وَ الضَّرَّاءُ و تنگیها و نیازها وَ زُلْزِلُوا و ایشان را از جاى بجنبانیدند ببلاها حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ تا آن گه که رسول ایشان گفت وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ و ایشان که گرویدگان بودند با وى مَتى نَصْرُ اللَّهِ این یارى که از اللَّه وعده است هنگام آن کى؟ أَلا آگاه بید إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ که هنگام یارى دادن خداى نزدیک است.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ مىپندارید که در بهشت روید وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ و آن نیز نیامد و نرسید بشما مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ صفت آنچه گذشتند پیش از شما مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ بایشان رسید بیمناکیها و زورها وَ الضَّرَّاءُ و تنگیها و نیازها وَ زُلْزِلُوا و ایشان را از جاى بجنبانیدند ببلاها حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ تا آن گه که رسول ایشان گفت وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ و ایشان که گرویدگان بودند با وى مَتى نَصْرُ اللَّهِ این یارى که از اللَّه وعده است هنگام آن کى؟ أَلا آگاه بید إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ که هنگام یارى دادن خداى نزدیک است.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ ترا مىپرسند ما ذا یُنْفِقُونَ که چه هزینه کنند قُلْ بگوى ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ هر چه نفقه کنید از مال فَلِلْوالِدَیْنِ بر پدر و مادر کنید وَ الْأَقْرَبِینَ و بر خویشاوندان وَ الْیَتامى و نارسیدان پدر مردگان وَ الْمَساکِینِ و درویشان وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان و مهمانان، وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه نفقه کنید از مال فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ خداى بآن دانا است.
کُتِبَ عَلَیْکُمُ واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ کشتن کردن با دشمنان دین وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و مگر که دشوار آید شما را چیزى و آن بهتر بود شما را وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ، و مگر دوست دارید چیزى و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و خداى داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهى در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما ندانید
یَسْئَلُونَکَ مىپرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ از ماه حرام و کشتن کردن در آن قُلْ بگوى قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کارى بزرگ است وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و باز داشتن است راه گذرى را از راه بردن و حاج را از حج کردن وَ کُفْرٌ بِهِ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و کافر شدنست بحق مسجد حرام وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ آن مه است نزد خداى از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَةُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب مىکردند که از مسلمانى باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ آن مه بود از کشتن که شما مشرکى کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ و هر که بر گردد از شما از دین خویش فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهاى ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه وى جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ایشان بخشایش اللَّه مىپیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خداى آمرزگارست مهربان
کُتِبَ عَلَیْکُمُ واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ کشتن کردن با دشمنان دین وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و مگر که دشوار آید شما را چیزى و آن بهتر بود شما را وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ، و مگر دوست دارید چیزى و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و خداى داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهى در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما ندانید
یَسْئَلُونَکَ مىپرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ از ماه حرام و کشتن کردن در آن قُلْ بگوى قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کارى بزرگ است وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و باز داشتن است راه گذرى را از راه بردن و حاج را از حج کردن وَ کُفْرٌ بِهِ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و کافر شدنست بحق مسجد حرام وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ آن مه است نزد خداى از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَةُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب مىکردند که از مسلمانى باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ آن مه بود از کشتن که شما مشرکى کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ و هر که بر گردد از شما از دین خویش فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهاى ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه وى جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ایشان بخشایش اللَّه مىپیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خداى آمرزگارست مهربان
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... مال باختن در راه شریعت نیکوست، لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت، بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن، و بشرط وفا بودن نیکوست، لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن.
از غیر جدا شدن سر میدانست
کار آن دارد که در خم چوگانست
یکى میپرسد که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگرى مىپرسد و حقیقت او را جواب میدهد که با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آرى حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن
مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید جان باید باخت
آن دولتیان صحابه نه بآن مىپرسیدند از کیفیت انفاق که راه بدرویشى نمى بردند، لکن بامید آنک تا از حضرت عزت این نواخت بایشان رسد که: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ هر چه شما دادید و میدهید من که خداوندم میدانم، و بدان آگاهم. این چنانست که موسى را آن شب دیجور در بیابان طور بر خواندند که یا مُوسى! موسى از لذت این خطاب سوخته این ندا شد، از سر سوز و اشتیاق گفت من الذى یکلمنى؟ کیست این که با من سخن میگوید؟ میدانست، لکن موسى در بحر اشتیاق دیدار حق غرق شده بود، دستگیرى طلب میکرد گفت: درین یک ندا بسوختم باشد که یک بار دیگرم بر خواند مگر بر افروزم، فرمان آمد که یا موسى! نمیدانى که ترا که میخواند؟ گفت «دانم! لکن منتظر آنم که خواننده گوید انّى انا اللَّه رب العالمین.
لبیّک عبدى و انت فى کنفى
فکلّما قلت قد علمناه!
سلنى بلا حشمة و لا رهب
و لا تخف، اننى أنا اللَّه!
دو آیت است: یکى در اول و رد اشارتست بانفاق عابدان از مال خویش تا بمعرفت رسند. دیگر آیت بآخر ورد اشارتست. بانفاق عارفان از جان خویش بحکم جهاد تا بمعروف رسند. و ذلک قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بعد از ایمان حدیث هجرت کرد، و هجرت بر دو قسم است یکى ظاهر، و دیگر باطن. اما هجرت ظاهر دو طرف دارد: یکى آنک از دیار و اوطان و اسباب خویش هجرت کند، و بطلب علم شود، و طرف دیگر آنست که بطلب معلوم شود، و هر آن روش که ازین دو طرف بیرونست آن را خطرى و وزنى نیست.
و الیه الاشارة
بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «الناس عالم او متعلم و سائر الناس همج»
و تا نگویى که طالب علم و طالب معلوم هر دو بر یک رتبهاند، که طالب علم در روش خود است، و طالب معلوم در کشش حق. و آن کس که در روش خود بود در رنج و ماندگى و گرسنگى بماند. چنانک موسى در آن سفر که طالب علم بود گفت آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً باز وقتى دیگر که بطلب معلوم مىشد، چنان مؤید بود بتأیید عصمت و کشش حق، که سى روز در انتظار سماع کلام حق بماند، که نه از ماندگى خبر داشت نه از گرسنگى استاد بو على دقاق گفت برحمة اللَّه: نواخت طلبه علم بجایى رسید که فردا چون از خاک برآیند، مرکب ایشان پرهاى فریشتگان بود، لقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا بما یصنع»
گفتا: چون مرکب طلبه علم پر فریشتگان بود مرکب طلبه معلوم خود در وهم چه آید که چون بود؟
لو علمنا ان الزیارة حق
لفرشنا الخدود ارضا لترضى
رفتار بتان خوب بر خاک حرام
من دیده زمین کنم تو بر دیده خرام
این خود بیان هجرت ظاهرست. و هجرت باطن آنست که از نفس بدل رود و از دل بسر رود، و از سر بجان رود، و از جان بحق رود. نفس منزل اسلام است، و دل منزل ایمان، و سر منزل معرفت، و جان منزل توحید. در روش سالکان از اسلام بایمان هجرت باید، و از ایمان بمعرفت، و از معرفت بتوحید، نه آن توحید عام میگویم که بشواهد درست گردد، و بناء اسلام و ایمان بر آنست، بل که این توحید از آب و خاک پاکست، و از آدم و حوا صافست، علایق از آن منقطع، و اسباب مضمحل، و رسوم باطل، و حدود متلاشى، و اشارات متناهى، و عبارات منتفى، و تاریخ مستحیل! استاد امام بو على قدس اللَّه روحه روزى غریق دریاى محبت شده بود و در توحید سخن میگفت که: اگر از جواهر حرمت یکى را بینى که قدم در کوى دعوى نهد و حدیث توحید کند، نگر تا فریفته نشوى، و از آب و خاک آن معنى پاک دانى، که آن جمال احدیت بود که در میدان ازل بنظاره جلال صمدیت شد، و با خود بنعت تعزز رازى گفت آن راز را توحید نام نهادند، که روستم را هم رخش روستم کشد! شیخ الاسلام انصارى قدس اللَّه روحه باین توحید اشارت کرده و گفته:
ما وحد الواحد من واحد
اذ کلّ من وحّده جاحد
توحید من ینطق عن نعته
عاریة أبطلها الواحد
توحیده ایاه توحیده
و نعت من ینعته لاحد!
از غیر جدا شدن سر میدانست
کار آن دارد که در خم چوگانست
یکى میپرسد که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگرى مىپرسد و حقیقت او را جواب میدهد که با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آرى حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن
مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید جان باید باخت
آن دولتیان صحابه نه بآن مىپرسیدند از کیفیت انفاق که راه بدرویشى نمى بردند، لکن بامید آنک تا از حضرت عزت این نواخت بایشان رسد که: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ هر چه شما دادید و میدهید من که خداوندم میدانم، و بدان آگاهم. این چنانست که موسى را آن شب دیجور در بیابان طور بر خواندند که یا مُوسى! موسى از لذت این خطاب سوخته این ندا شد، از سر سوز و اشتیاق گفت من الذى یکلمنى؟ کیست این که با من سخن میگوید؟ میدانست، لکن موسى در بحر اشتیاق دیدار حق غرق شده بود، دستگیرى طلب میکرد گفت: درین یک ندا بسوختم باشد که یک بار دیگرم بر خواند مگر بر افروزم، فرمان آمد که یا موسى! نمیدانى که ترا که میخواند؟ گفت «دانم! لکن منتظر آنم که خواننده گوید انّى انا اللَّه رب العالمین.
لبیّک عبدى و انت فى کنفى
فکلّما قلت قد علمناه!
سلنى بلا حشمة و لا رهب
و لا تخف، اننى أنا اللَّه!
دو آیت است: یکى در اول و رد اشارتست بانفاق عابدان از مال خویش تا بمعرفت رسند. دیگر آیت بآخر ورد اشارتست. بانفاق عارفان از جان خویش بحکم جهاد تا بمعروف رسند. و ذلک قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بعد از ایمان حدیث هجرت کرد، و هجرت بر دو قسم است یکى ظاهر، و دیگر باطن. اما هجرت ظاهر دو طرف دارد: یکى آنک از دیار و اوطان و اسباب خویش هجرت کند، و بطلب علم شود، و طرف دیگر آنست که بطلب معلوم شود، و هر آن روش که ازین دو طرف بیرونست آن را خطرى و وزنى نیست.
و الیه الاشارة
بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «الناس عالم او متعلم و سائر الناس همج»
و تا نگویى که طالب علم و طالب معلوم هر دو بر یک رتبهاند، که طالب علم در روش خود است، و طالب معلوم در کشش حق. و آن کس که در روش خود بود در رنج و ماندگى و گرسنگى بماند. چنانک موسى در آن سفر که طالب علم بود گفت آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً باز وقتى دیگر که بطلب معلوم مىشد، چنان مؤید بود بتأیید عصمت و کشش حق، که سى روز در انتظار سماع کلام حق بماند، که نه از ماندگى خبر داشت نه از گرسنگى استاد بو على دقاق گفت برحمة اللَّه: نواخت طلبه علم بجایى رسید که فردا چون از خاک برآیند، مرکب ایشان پرهاى فریشتگان بود، لقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا بما یصنع»
گفتا: چون مرکب طلبه علم پر فریشتگان بود مرکب طلبه معلوم خود در وهم چه آید که چون بود؟
لو علمنا ان الزیارة حق
لفرشنا الخدود ارضا لترضى
رفتار بتان خوب بر خاک حرام
من دیده زمین کنم تو بر دیده خرام
این خود بیان هجرت ظاهرست. و هجرت باطن آنست که از نفس بدل رود و از دل بسر رود، و از سر بجان رود، و از جان بحق رود. نفس منزل اسلام است، و دل منزل ایمان، و سر منزل معرفت، و جان منزل توحید. در روش سالکان از اسلام بایمان هجرت باید، و از ایمان بمعرفت، و از معرفت بتوحید، نه آن توحید عام میگویم که بشواهد درست گردد، و بناء اسلام و ایمان بر آنست، بل که این توحید از آب و خاک پاکست، و از آدم و حوا صافست، علایق از آن منقطع، و اسباب مضمحل، و رسوم باطل، و حدود متلاشى، و اشارات متناهى، و عبارات منتفى، و تاریخ مستحیل! استاد امام بو على قدس اللَّه روحه روزى غریق دریاى محبت شده بود و در توحید سخن میگفت که: اگر از جواهر حرمت یکى را بینى که قدم در کوى دعوى نهد و حدیث توحید کند، نگر تا فریفته نشوى، و از آب و خاک آن معنى پاک دانى، که آن جمال احدیت بود که در میدان ازل بنظاره جلال صمدیت شد، و با خود بنعت تعزز رازى گفت آن راز را توحید نام نهادند، که روستم را هم رخش روستم کشد! شیخ الاسلام انصارى قدس اللَّه روحه باین توحید اشارت کرده و گفته:
ما وحد الواحد من واحد
اذ کلّ من وحّده جاحد
توحید من ینطق عن نعته
عاریة أبطلها الواحد
توحیده ایاه توحیده
و نعت من ینعته لاحد!
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ الآیة... شراب اهل غفلت را و سر انجام و صفت اینست که گفتیم، بار خداى را عز و جل بر روى زمین بندگانىاند که آشامنده شراب معرفتاند، و مست از جام محبت. هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بویى نه، و از حقیقت آن مستى جز نمایشى نه، زانک دنیا زندان است، زندان چند بر تابد؟ امروز چندانست، باش تا فردا که مجمع روح و ریحان بود، و معرکه وصال جانان، و رهى در حق نگران.
امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزست چو امید چنین است
شوریده بکلبه خمار شد، در مى داشت بوى داد. گفت: باین یک درم مرا شراب ده! خمار گفت: مرا شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردى شوریدهام، طاقت حقیقت شراب ندارم! قطره بنماى تا از آن بویى بمن رسد، بینى که از آن چند مستى کنم! و چه شور انگیزم! سبحان اللَّه! این چه برقیست که از ازل تابید، دو گیتى بسوخت. و هیچ نپائید؟ یکى را شراب حیرت از کاس هیبت داد، مست حیرت شد گفت.
قد تحیرت فیک خذ بیدى
یا دلیلا لمن تحیّر فیکا
کار دشخوارست آسان چون کنم؟
درد بى داروست درمان چون کنم؟
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
یکى را شراب معرفت از خمخانه رجا داد بر سر کوى شوق بر امید وصل همى گوید:
بخت از درخان ما درآید روزى،
خورشید نشاط ما برآید روزى،
و ز تو بسوى ما نظر آید روزى،
وین انده ما هم بسر آید روزى!
یکى را شراب وصلت از جام محبت داد بر بساط انبساطش راه داد، بر تکیهگاه انسش جاى داد، از سر ناز و دلال گفت:
بر شاخ طرب هزار دستان توایم،
دل بسته بدان نغمه و دستان توایم!
از دست مده که زیر دستان توایم،
بگذار گناه ما که مستان توایم!
یکى را خود از دیدار ساقى چندان شغل افتاد، که با شراب نپرداخت!
سقیتنى کأسا فاسکرتنى
فمنک سکرى لا من الکاس
آنان زنان مصر که راعیل را ملامت میکردند در عشق یوسف، چون بمشاهده یوسف رسیدند چنان بیخود شدند که دست ببریدند و جامه دریدند، و آن مستى مشاهده یوسف بر ایشان چندان غلبه داشت که نه از دست بریدن خبر داشتند نه از جامه دریدن. همین بود حال یعقوب غلبات شوق دیدار یوسف وى را بر آن داشت که بهر چه نگرست یوسف دید، و هر چه گفت از یوسف گفت.
با هر که سخن گویم اگر خواهم و گرنه
ز اوّل سخن نام توام در دهن آید
تا روزى که جبرئیل آمد و گفت: نیز نام یوسف بر زبان مران، که فرمان چنین است! پس یعقوب بهر که رسیدى گفتى نام تو چیست؟ بودى که در میانه یوسف نامى برآمدى، و وى را بدان تسلى بودى!
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس،
جان زان که نزد بى غم عشق تو نفس،
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس،
چشم از پى آنک خود ترا بیند و بس
وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... ارباب معانى گفتند سؤال بر سه ضرب است: یکى سؤال تقریر و تعریف، چنانک، رب العزة گفت: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و هو المشار الیه
بقول النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم لا یزول قدما عبد یوم القیمة حتى یسئل عن اربع: عن شبابه فیما ابلاه، و عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه، و فیما ذا انفقه، و ما ذا عمل بما علم.»
دیگر سؤال تعنّت است، چنان که بیگانگان از مصطفى پرسیدند که قیامت کى خواهد بود؟ و بقیامت خود ایمان نداشتند، و به تعنت مىپرسیدند، و ذلک قوله: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، و کذلک قوله: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ الآیة. سدیگر سؤال استفهام است و طلب ارشاد، چنانک درین آیات گفت! یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ، وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ این همه سؤال استر شاداند و مردم درین سؤال مختلفاند. یکى از احوال مىپرسید، بزبان واسطه جواب مىشنید و او که از محول احوال میپرسید بى واسطه از حضرت عزت بنعت کرم جواب مىشنود که «انى قریب»! پیر طریقت گفت: خواهندگان ازو بر در او بسیاراند، و خواهندگان او کم! گویندگان از درد بى درد او بسیارند، و صاحب درد کم. و در تفسیر آوردهاند که رب العالمین گفت: منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة، فأین من یریدنى؟
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى الآیة... چندان که توانى یتیمان را بنواز و و در مراعات و مواساة ایشان بکوش، که ایشان درماندگان و اندوهگنان خلقند، نواختگان و نزدیکان حقند. ان اللَّه یحب کل قلب حزین، فرمان در آمد که اى مهتر عالمیان! و چراغ جهانیان! یتیمان را واپناه خود گیر، که سراپرده حسرت جز بفناء دل ایشان نزدند، و حسرتیان را بنزدیک ما مقدار است. اى مهتر! ترا که یتیم کردیم از آن کردیم تا درد دل ایشان بدانى، ایشان را نیکودارى.
با تو در فقر و یتیمى ما چه کردیم از کرم
تو همان کن اى کریم از خلق خود بر خلق ما
اى یتیمى دیده اکنون با یتیمان لطف کن
اى غریبى کرده اکنون با غریبان کن سخا
انس مالک گفت: روزى مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت، یتیمى را دید که کودکان بر وى جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده، و هر یکى بروى تطاولى جسته، آن یکى میگفت پدر من به از پدر تو. دیگرى میگفت: مادر من به از مادر تو، سدیگرى میگفت: کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو، و آن یتیم مىگریست، و در خاک مىغلتید. رسول خدا چون آن کودک را چنان دید، بر وى ببخشود، و بر وى بیستاد، گفت: اى غلام کیستى تو؟ و چه رسید ترا که چنین درمانده؟ گفت: من پسر رفاعه انصارىام، پدرم روز احد کشته شد، و خواهرى داشتم فرمان یافت، و مادرم شوهر باز کرد، و مرا براند، اکنون منم درمانده، بى کس! و بىنوا! و ازین صعبتر مرا سرزنش این کودکان است! مصطفى از آن سخن وى در گرفت، و آن درد در دل وى بدو کار کرد، و بگریست! پس گفت اى غلام اندوه مدار، و ساکن باش، که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام، و فاطمه خواهر تو، و عایشه مادر تو. کودک شاد شد و برخاست، و آواز برآورد که اى کودکان، اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید «ان ابى خیر من آبائکم! و امّى خیر من امهاتکم! و اختى خیر من اخواتکم؟» آن گه مصطفى دست وى گرفت، و بخانه فاطمه برد، گفت یا فاطمه! این فرزند ما است و برادر تو، فاطمه برخاست، و او را بنواخت و خرما پیش وى بنهاد، و روغن در سر وى مالید، و جامه در وى پوشید، و همچنین وى را بحجرههاى مادران مؤمنان بگردانید. فکان یعیش بین ازواجه حتى قبض النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، فوضع التراب على رأسه، و نادى «وا ابتاه! الیوم بقیت یتیما» فابکى عیون المهاجرین و الانصار، فاخذه ابو بکر. و هو یقول یا بنىّ مصیبة دخلت على المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم، انا ابوک یا بنى! فکان مع ابى بکر حتى قبضه اللَّه عز و جل
امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزست چو امید چنین است
شوریده بکلبه خمار شد، در مى داشت بوى داد. گفت: باین یک درم مرا شراب ده! خمار گفت: مرا شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردى شوریدهام، طاقت حقیقت شراب ندارم! قطره بنماى تا از آن بویى بمن رسد، بینى که از آن چند مستى کنم! و چه شور انگیزم! سبحان اللَّه! این چه برقیست که از ازل تابید، دو گیتى بسوخت. و هیچ نپائید؟ یکى را شراب حیرت از کاس هیبت داد، مست حیرت شد گفت.
قد تحیرت فیک خذ بیدى
یا دلیلا لمن تحیّر فیکا
کار دشخوارست آسان چون کنم؟
درد بى داروست درمان چون کنم؟
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
یکى را شراب معرفت از خمخانه رجا داد بر سر کوى شوق بر امید وصل همى گوید:
بخت از درخان ما درآید روزى،
خورشید نشاط ما برآید روزى،
و ز تو بسوى ما نظر آید روزى،
وین انده ما هم بسر آید روزى!
یکى را شراب وصلت از جام محبت داد بر بساط انبساطش راه داد، بر تکیهگاه انسش جاى داد، از سر ناز و دلال گفت:
بر شاخ طرب هزار دستان توایم،
دل بسته بدان نغمه و دستان توایم!
از دست مده که زیر دستان توایم،
بگذار گناه ما که مستان توایم!
یکى را خود از دیدار ساقى چندان شغل افتاد، که با شراب نپرداخت!
سقیتنى کأسا فاسکرتنى
فمنک سکرى لا من الکاس
آنان زنان مصر که راعیل را ملامت میکردند در عشق یوسف، چون بمشاهده یوسف رسیدند چنان بیخود شدند که دست ببریدند و جامه دریدند، و آن مستى مشاهده یوسف بر ایشان چندان غلبه داشت که نه از دست بریدن خبر داشتند نه از جامه دریدن. همین بود حال یعقوب غلبات شوق دیدار یوسف وى را بر آن داشت که بهر چه نگرست یوسف دید، و هر چه گفت از یوسف گفت.
با هر که سخن گویم اگر خواهم و گرنه
ز اوّل سخن نام توام در دهن آید
تا روزى که جبرئیل آمد و گفت: نیز نام یوسف بر زبان مران، که فرمان چنین است! پس یعقوب بهر که رسیدى گفتى نام تو چیست؟ بودى که در میانه یوسف نامى برآمدى، و وى را بدان تسلى بودى!
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس،
جان زان که نزد بى غم عشق تو نفس،
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس،
چشم از پى آنک خود ترا بیند و بس
وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... ارباب معانى گفتند سؤال بر سه ضرب است: یکى سؤال تقریر و تعریف، چنانک، رب العزة گفت: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و هو المشار الیه
بقول النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم لا یزول قدما عبد یوم القیمة حتى یسئل عن اربع: عن شبابه فیما ابلاه، و عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه، و فیما ذا انفقه، و ما ذا عمل بما علم.»
دیگر سؤال تعنّت است، چنان که بیگانگان از مصطفى پرسیدند که قیامت کى خواهد بود؟ و بقیامت خود ایمان نداشتند، و به تعنت مىپرسیدند، و ذلک قوله: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، و کذلک قوله: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ الآیة. سدیگر سؤال استفهام است و طلب ارشاد، چنانک درین آیات گفت! یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ، وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ این همه سؤال استر شاداند و مردم درین سؤال مختلفاند. یکى از احوال مىپرسید، بزبان واسطه جواب مىشنید و او که از محول احوال میپرسید بى واسطه از حضرت عزت بنعت کرم جواب مىشنود که «انى قریب»! پیر طریقت گفت: خواهندگان ازو بر در او بسیاراند، و خواهندگان او کم! گویندگان از درد بى درد او بسیارند، و صاحب درد کم. و در تفسیر آوردهاند که رب العالمین گفت: منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة، فأین من یریدنى؟
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى الآیة... چندان که توانى یتیمان را بنواز و و در مراعات و مواساة ایشان بکوش، که ایشان درماندگان و اندوهگنان خلقند، نواختگان و نزدیکان حقند. ان اللَّه یحب کل قلب حزین، فرمان در آمد که اى مهتر عالمیان! و چراغ جهانیان! یتیمان را واپناه خود گیر، که سراپرده حسرت جز بفناء دل ایشان نزدند، و حسرتیان را بنزدیک ما مقدار است. اى مهتر! ترا که یتیم کردیم از آن کردیم تا درد دل ایشان بدانى، ایشان را نیکودارى.
با تو در فقر و یتیمى ما چه کردیم از کرم
تو همان کن اى کریم از خلق خود بر خلق ما
اى یتیمى دیده اکنون با یتیمان لطف کن
اى غریبى کرده اکنون با غریبان کن سخا
انس مالک گفت: روزى مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت، یتیمى را دید که کودکان بر وى جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده، و هر یکى بروى تطاولى جسته، آن یکى میگفت پدر من به از پدر تو. دیگرى میگفت: مادر من به از مادر تو، سدیگرى میگفت: کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو، و آن یتیم مىگریست، و در خاک مىغلتید. رسول خدا چون آن کودک را چنان دید، بر وى ببخشود، و بر وى بیستاد، گفت: اى غلام کیستى تو؟ و چه رسید ترا که چنین درمانده؟ گفت: من پسر رفاعه انصارىام، پدرم روز احد کشته شد، و خواهرى داشتم فرمان یافت، و مادرم شوهر باز کرد، و مرا براند، اکنون منم درمانده، بى کس! و بىنوا! و ازین صعبتر مرا سرزنش این کودکان است! مصطفى از آن سخن وى در گرفت، و آن درد در دل وى بدو کار کرد، و بگریست! پس گفت اى غلام اندوه مدار، و ساکن باش، که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام، و فاطمه خواهر تو، و عایشه مادر تو. کودک شاد شد و برخاست، و آواز برآورد که اى کودکان، اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید «ان ابى خیر من آبائکم! و امّى خیر من امهاتکم! و اختى خیر من اخواتکم؟» آن گه مصطفى دست وى گرفت، و بخانه فاطمه برد، گفت یا فاطمه! این فرزند ما است و برادر تو، فاطمه برخاست، و او را بنواخت و خرما پیش وى بنهاد، و روغن در سر وى مالید، و جامه در وى پوشید، و همچنین وى را بحجرههاى مادران مؤمنان بگردانید. فکان یعیش بین ازواجه حتى قبض النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، فوضع التراب على رأسه، و نادى «وا ابتاه! الیوم بقیت یتیما» فابکى عیون المهاجرین و الانصار، فاخذه ابو بکر. و هو یقول یا بنىّ مصیبة دخلت على المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم، انا ابوک یا بنى! فکان مع ابى بکر حتى قبضه اللَّه عز و جل
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۴۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ الآیة... از روى اشارت درین آیات موعظتى بلیغ است و نصیحتى تمام مراعات حقوق حق را جل جلاله، که چون حق خلق را چندین وزن و خطر نهاد که آن را فرمان جزم فرستاد، و از بگذاشت آن بیم داد، پس حق اللَّه سزاوارتر که نگه دارند، و از بگذاشت آن به بیم باشند. در بعضى اخبار بیاید که فردا در قیامت جوانى را بیارند که حقوق اللَّه ضایع کرده باشد در دنیا، رب العزة بنعت هیبت و عزت با وى خطاب کند که شرم نداشتى و از خشم و سیاست من نه ترسیدى؟ که حق من ضایع کردى؟ و آن را تعظیم و شکوه ننهادى؟ ندانستى که من ترا در آن تهاون و تغافل مىدیدم؟ و کرد تو بر تو مىشمردم؟ خذوه الى الهاویة ببرید او را بدوزخ، که وى سزاى آتش است و آتش سزاى وى.
و عن ابن عباس رض عن النبى قال قال اللَّه عز و جل «انى لست بناظر فى حق عبدى حتّى ینظر عبدى فى حقى»
و در صحف است که اللَّه گفت: «انا اکرم من اکرمنى و اهین من هان علیه امرى»
من او را گرامى دارم که او مرا گرامى دارد، و او را خوار کنم که او فرمان من خوار دارد. بنگر این انتقام که از بنده مىکشد بحق خود، بآنک حق وى را بنا بر مسامحت است، و بیشتر آن باشد که در گذارد. اما حقوق مخلوق که در آن هیچ مسامحت نرود انتقام اللَّه لا جرم در آن بیشتر بود، تا بدان حد که گفتهاند اگر کسى را ثواب هفتاد پیغامبر بود، و یک خصم دارد به نیم دانگ که بر وى حیف کرده بود، تا آن خصم از وى راضى نشود در بهشت نرود.
پس حقوق خلق نگاه باید داشت، و در مراعات آن بجدّ باید کوشید، خاصه حقوق زنان و هم جفتان که رب العالمین درین آیت نیابت ایشان مىدارد، و از شوهران در خواست مراعات ایشان میکند. و مصطفى ع فرمود: «خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلى»
و قال «استوصوا بالنساء خیرا فانهنّ عوان عندکم لا تملکن لانفسهن شیئا، و انما اخذتموهن بامانة اللَّه و استحللتم فروجهن بکلمة»
گفت این زنان زیر دستان شمااند و امانت خدااند بنزدیک شما، با ایشان نیکویى کنید و ایشان را خیر خواهید، خاصه که پارسا باشند و شایسته که زن پارساى شایسته سبب آسایش مرد باشد، و یار وى در دین.
روزى عمر خطاب گفت یا رسول اللَّه از دنیا چه گیرم و چه برگزینم؟ رسول جواب داد: «لیتخذ احدکم لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجة مؤمنة»
گفت زبانى ذاکر و دلى شاکر و زنى شایسته پارسا. بنگر تا زن شایسته را چه منزلت نهاد که قرین ذکر و شکر کرد! و معلوم است که ذکر زبان و شکر دل نه از دنیاست بلکه حقیقت دین است، زن پارسا که قرین آن کرد همچنانست. ابو سلیمان دارایى ازینجا گفت: جفت شایسته از دنیا نیست که از آخرت است، یعنى که ترا فارغ دارد تا بکار آخرت پردازى، و اگر ترا ملالتى در مواظبت عبادت پدید آید که دل در آن کوفته شود وز عبادت بازمانى، دیدار و مشاهده وى انسى و آسایشى در دل آرد، که آن قوت باز آید، و رغبت طاعت بر تو تازه گردد امیر المؤمنین على علیه السّلام ازینجا گفت: راحت و آسایش یکبارگى از دل باز مگیرید که دل از آن نابینا شود. رسول خدا ع گاه بودى که در مکاشفات کارى عظیم بر وى درآمدى، که قالب وى طاقت آن نداشتنى بعائشه گفتى: «کلّمینى یا عائشة»
باین سخن خواستى که خود را قوتى دهد تا طاقت کشیدن بار وحى دارد، پس چون وى را فازین عالم دادندى، و آن قوت تمام شدى تشنگى آن کار بر وى غالب شدى، گفتى
«ارحنا یا بلال!».
اندرین عالم غریبى زان همى گردى ملول
تا ارحنا یا بلالت گفت باید بر ملا
پس روى بنماز آوردى، و قرة العین خود در نماز باز یافتى، چنانک در خبرست: «جعلت قرّة عینى فى الصّلاة»
عائشة گفت: از آن پس که روى بنماز آوردى گویى هرگز ما را نشناخت، و ما او را نشناختیم، و بودى که در تجلى جلال چنان مستغرق شدى که گفتى
«لى مع اللَّه وقت لا یسعنى غیر ربّى».
در عالم تحقیق این گردش را ستر و تجلى خوانند، اگر نه ستر حق بودى در معارضه جلال تجلى بنده در آن بسوختى، و با سطوات سلطان حقایق پاى نداشتى. و الیه الاشارة بقوله: «لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شیء ادرکه بصره»
آن مهتر عالم و آن سید مملکت بنى آدم، که گاه گاه استغفار کردى آن طلب ستر بود، که میکرد فان الغفر هو الستر و الاستغفار طلب الغفر. آن گه ستر وى این بود که ساعتى با عایشه پرداختى و با وى عیش کردى. از اینجا گفتهاند در وصف اولیاء: که اذا تجلّى لهم طاشوا و اذ استر علیهم ردّوا الى الحظّ فعاشوا ابو عبد اللَّه حفیف را گفتند که عبد الرحیم اصطخرى چرا با سگ بانان بدشت مىشود و قبا مىبندد؟ گفت «یتخفف من ثقل ما علیه». میخواهد که از بار وجود سبکتر گردد، و دمى برزند، و یقرب منه قول القائل:
ارید لانسى ذکرها فانّما
تمثّل لى لیلى بکل مکان
میگوید بهانه جویم که ترا فراموش کنم تو در یاد آیى بهانه بگریزد و من خیره فرو مانم.
پیر طریقت گفت: الهى چون از یافت تو سخن گویند از علم خود بگریزم، بر زهره خود بترسم، در غفلت آویزم، همواره از سلطان عیان در پرده غیب مىآویزم، ته کامم بى لکن خویشتن را در غلطى افکنم تا دمى بر زنم.
و عن ابن عباس رض عن النبى قال قال اللَّه عز و جل «انى لست بناظر فى حق عبدى حتّى ینظر عبدى فى حقى»
و در صحف است که اللَّه گفت: «انا اکرم من اکرمنى و اهین من هان علیه امرى»
من او را گرامى دارم که او مرا گرامى دارد، و او را خوار کنم که او فرمان من خوار دارد. بنگر این انتقام که از بنده مىکشد بحق خود، بآنک حق وى را بنا بر مسامحت است، و بیشتر آن باشد که در گذارد. اما حقوق مخلوق که در آن هیچ مسامحت نرود انتقام اللَّه لا جرم در آن بیشتر بود، تا بدان حد که گفتهاند اگر کسى را ثواب هفتاد پیغامبر بود، و یک خصم دارد به نیم دانگ که بر وى حیف کرده بود، تا آن خصم از وى راضى نشود در بهشت نرود.
پس حقوق خلق نگاه باید داشت، و در مراعات آن بجدّ باید کوشید، خاصه حقوق زنان و هم جفتان که رب العالمین درین آیت نیابت ایشان مىدارد، و از شوهران در خواست مراعات ایشان میکند. و مصطفى ع فرمود: «خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلى»
و قال «استوصوا بالنساء خیرا فانهنّ عوان عندکم لا تملکن لانفسهن شیئا، و انما اخذتموهن بامانة اللَّه و استحللتم فروجهن بکلمة»
گفت این زنان زیر دستان شمااند و امانت خدااند بنزدیک شما، با ایشان نیکویى کنید و ایشان را خیر خواهید، خاصه که پارسا باشند و شایسته که زن پارساى شایسته سبب آسایش مرد باشد، و یار وى در دین.
روزى عمر خطاب گفت یا رسول اللَّه از دنیا چه گیرم و چه برگزینم؟ رسول جواب داد: «لیتخذ احدکم لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجة مؤمنة»
گفت زبانى ذاکر و دلى شاکر و زنى شایسته پارسا. بنگر تا زن شایسته را چه منزلت نهاد که قرین ذکر و شکر کرد! و معلوم است که ذکر زبان و شکر دل نه از دنیاست بلکه حقیقت دین است، زن پارسا که قرین آن کرد همچنانست. ابو سلیمان دارایى ازینجا گفت: جفت شایسته از دنیا نیست که از آخرت است، یعنى که ترا فارغ دارد تا بکار آخرت پردازى، و اگر ترا ملالتى در مواظبت عبادت پدید آید که دل در آن کوفته شود وز عبادت بازمانى، دیدار و مشاهده وى انسى و آسایشى در دل آرد، که آن قوت باز آید، و رغبت طاعت بر تو تازه گردد امیر المؤمنین على علیه السّلام ازینجا گفت: راحت و آسایش یکبارگى از دل باز مگیرید که دل از آن نابینا شود. رسول خدا ع گاه بودى که در مکاشفات کارى عظیم بر وى درآمدى، که قالب وى طاقت آن نداشتنى بعائشه گفتى: «کلّمینى یا عائشة»
باین سخن خواستى که خود را قوتى دهد تا طاقت کشیدن بار وحى دارد، پس چون وى را فازین عالم دادندى، و آن قوت تمام شدى تشنگى آن کار بر وى غالب شدى، گفتى
«ارحنا یا بلال!».
اندرین عالم غریبى زان همى گردى ملول
تا ارحنا یا بلالت گفت باید بر ملا
پس روى بنماز آوردى، و قرة العین خود در نماز باز یافتى، چنانک در خبرست: «جعلت قرّة عینى فى الصّلاة»
عائشة گفت: از آن پس که روى بنماز آوردى گویى هرگز ما را نشناخت، و ما او را نشناختیم، و بودى که در تجلى جلال چنان مستغرق شدى که گفتى
«لى مع اللَّه وقت لا یسعنى غیر ربّى».
در عالم تحقیق این گردش را ستر و تجلى خوانند، اگر نه ستر حق بودى در معارضه جلال تجلى بنده در آن بسوختى، و با سطوات سلطان حقایق پاى نداشتى. و الیه الاشارة بقوله: «لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شیء ادرکه بصره»
آن مهتر عالم و آن سید مملکت بنى آدم، که گاه گاه استغفار کردى آن طلب ستر بود، که میکرد فان الغفر هو الستر و الاستغفار طلب الغفر. آن گه ستر وى این بود که ساعتى با عایشه پرداختى و با وى عیش کردى. از اینجا گفتهاند در وصف اولیاء: که اذا تجلّى لهم طاشوا و اذ استر علیهم ردّوا الى الحظّ فعاشوا ابو عبد اللَّه حفیف را گفتند که عبد الرحیم اصطخرى چرا با سگ بانان بدشت مىشود و قبا مىبندد؟ گفت «یتخفف من ثقل ما علیه». میخواهد که از بار وجود سبکتر گردد، و دمى برزند، و یقرب منه قول القائل:
ارید لانسى ذکرها فانّما
تمثّل لى لیلى بکل مکان
میگوید بهانه جویم که ترا فراموش کنم تو در یاد آیى بهانه بگریزد و من خیره فرو مانم.
پیر طریقت گفت: الهى چون از یافت تو سخن گویند از علم خود بگریزم، بر زهره خود بترسم، در غفلت آویزم، همواره از سلطان عیان در پرده غیب مىآویزم، ته کامم بى لکن خویشتن را در غلطى افکنم تا دمى بر زنم.