عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس
بر باد مده جان گرامی به فسوس
با آنکه خصومت نتوان کرد بساز
دستی که به دندان نتوان برد ببوس
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷
سودی نکند فراخنای بر و دوش
گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
گاو از من و تو فراختر دارد چشم
پیل از من و تو بزرگتر دارد گوش
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
ای صاحب مال، فضل کن بر درویش
گر فضل خدای می‌شناسی بر خویش
نیکویی کن که مردم نیک‌اندیش
از دولت بختش همه نیک آید پیش
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱
چون ما و شما مقارب یکدگریم
به زان نبود که پردهٔ هم ندریم
ای خواجه تو عیب من مگو تا من نیز
عیب تو نگویم که یک از یک بتریم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
بشنو به ارادت سخن پیر کهن
تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن
تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
با زنده‌دلان نشین و صادق نفسان
حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان
خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری
آزار به اندرون موری مرسان
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
گر کان فضائلی وگر دریایی
بی‌راحت خلق باد می‌پیمایی
ور با همه عیبها کریم آسایی
عیبت هنرست و زشتیت زیبایی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت سنگ و لعل یکسان بودی
گر در همه چاهی آب حیوان بودی
دریافتنش بر همه آسان بودی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
فردا که به نامهٔ سیه درنگری
بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری
یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند به صد حیله‌گری
امروز به آویختنش می‌بردند
می‌گفت رها کن که گریبان ندری
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲
آیین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری
آنست که گر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
تا کی به جمال و مال دنیا نازی
آمد گه آنکه راه عقبی سازی
ای دیر نشسته وقت آنست که جای
یک چند به نوخاستگان پردازی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
در مرد چو بد نگه کنی زن بینی
حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
نقش خود تست هر چه در من بینی
با شمع درآ که خانه روشن بینی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
تا دل به غرور نفس شیطان ندهی
کز شاخ بدی کس نخورد بار بهی
الا که ذخیرهٔ قیامت بنهی
ور نه نشود اسه پر از دیگ تهی
سعدی : قصاید و قطعات عربی
یمدح نورالدین بن صیاد
مادام ینسرح الغزلان فی الوادی
احذر یفوتک صید یا بن صیاد
و اعلم بان امام المرء بادیة
وقاطع البر محتاج الی الزاد
یا من تملک مألوف الذین غدوا
هل یطمن صحیح العقل بالغادی؟
و انما مثل الدنیا و زینتها
ریح تمر بکام و اطواد
اذ لامحالة ثوب العمر منتزع
لافرق بین سقلاط و لباد
مالا بن آدم عندالله منزلة
الا و منزله رحب لقصاد
طوبی لمن جمع الدنیا و فرقها
فی مصرف الخیر لا باغ ولا عاد
کما تیقن ان الوقت منصرف
ایقن بانک محشور لمیعاد
و ربما بلغت نفس بجودتها
ما لا یبلغها تهلیل عباد
رکب الحجاز تجوب البر فی طمع
والبر احسن طاعات و اوراد
جد، وابتسم، و تواضع، و اعف عن زلل
و انفع خلیلک، و انقطع غلة الصادی
ولا تضرک عیون منک طامحة
ان الثعالب ترجوا فضل آساد
و هل تکاد تدی حق نعمته؟
والشکر یقصر عن انعامه البادی
ان کنت یا ولدی بالحق منتفعا
هذی طریقة سادات و أمجاد
قرعت بابک و الاقبال یهتف بی
شرعت فی منهل عذب لوراد
لاتعتبن علی مافیه من عظة
ان النصیحة مألوفی و معتادی
قرعت بابک و الاقبال یهتف بی
شرعت فی منهل عذب لوراد
غنیت باسمک والجدران من طرب
تکاد ترقص کالبعران للحادی
یا دولة جمعت شملی بریته
بلغتنی املا رغما لحسادی
یا اسعدالناس جدا ما سعی قدمی
الیک، الا ارادالله اسعادی
انی اصطفیتک دون الناس قاطبة
اذ لایشبه اعیان بحاد
دم یا سحاب لجوالفرس منبسطا
و امطر نداک علی الحضار والبادی
خیر ارید بشیراز حللت به
یا نعمة الله دومی فیه و ازدادی
لازلت فی سعة الدنیا و نعمتها
ما اهتز روض و غنی طیره الشادی
تم القصیدة ابقی الله شانکم
بقاء سمسمة فی کیر حداد
سعدی : قصاید و قطعات عربی
وله ایضا
انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام
اجلب الراحة والراح لقلب المستهام
اکتفی رشف الثنایا بعد اهلاک الضرام
هکذا یا طالب الوصل احتمل ضیق الغرام
سعدی : قصاید و قطعات عربی
فی مدح صاحب دیوان
ما هذه الدنیا بدار مخلد
طوبی المدخر النعیم الی غد
کالصاحب الصدر الکبیر العالم ال
... متعفف البر الاجل الامجد
میزان عدل لایجور ولا یحی ...
ف و ما اعتدی الا علی من یعتدی
بشر الینا بالرجاء بمنه
و تقایض الدنیا بدولة سرمد
مهمارجوت رجوت خیرالمرتجی
و اذا قصدت قصدت خیرالمقصد
مدت حیوة الناس تحت ظلاله
لا زال فی اهنی الحیوة و ارغد
هذی خلال الزاکیات وصفته
لمحمد بن محمدبن محمد
او یحسب الانسان ماسلک اهتدی
لا، من هداه الله فهو المهتدی
سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۵
خوب را گو پلاس در بر کن
که همان لعبت نگارینست
زشت را گو هزار حله بپوش
که همان مرده‌شوی پارینست
سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۷ - سعدی از معشوق به ممدوح نمی‌پردازد
سخن عشق حرام است بر آن بیهوده گوی
که چو ده بیت غزل گفت مدیح آغازد
حبذا همت سعدی و سخن گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمی‌پردازد
سعدی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۷ - کاه و کهربا
چند گویی که مهر ازو بردار
خویشتن را به صبر ده تسکین
کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاه پاره‌ای مسکین؟