عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴
ای دل تو به نور حق مجازی نرسی
تا مرکب جهد وجد نتازی نرسی
ور مرد رهی چو طالبان ره او
سربازی [کن] و گر نبازی نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶
خود بین هرگز به هیچ حاصل نرسد
تا جان ندهد به عالم دل نرسد
بی بدرقهٔ صدق و رفیق اخلاص
در راه طلب کسی به منزل نرسد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷
بیگانه صفت دلا هوایی می زن
گه گه لافی زآشنایی می زن
زآن پیش که دست اجلت گیرد باز
در راه خلاص دست و پایی می زن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸
هرگه که مقدم به مقالات شوی
پیش صنم صفات خود لات شوی
جز جمع مباش تا مگر ذات شوی
هرگه که پراکنده شوی مات شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰
ای تن همه وصل کار سازی است مخسب
وز یار همه بنده نوازی است مخسب
هان تا تو به جهد دیده برهم نزنی
جان یافته ای چه جای بازی است مخسب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸
زنهار پی طبع هوس پَیمایت
تاریک مکن روان روشن رایت
تو از سر صدق یک نفس با او باش
تا هر که جز اوست سر نهد در پایت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۹
ای دل تو چنان بزی که هشیار شوی
تا بوک دمی به اهل دل یار شوی
سرمایهٔ تو دمی است، آن دم را باش
کان دم زتو رفت نقش دیوار شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۱
تا در پی آن فزون و این کم باشی
سودت همه آن بود که با غم باشی
بیهوده چه در غصّهٔ عالم باشی
می کوش که تا چگونه خرّم باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۲
چون بی خبران مگرد هر دم به دری
پادار و زسر مرو به هر درد سری
تلخی و خوشی جمله عالم خوابی است
بیدار شوی از تو نماند اثری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۴
عیشی که مهیّاست رها نتوان کرد
سر در سر یار بی وفا نتوان کرد
عمری که تو راهست غنیمت می دان
کان را چو نمازها قضا نتوان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۵
خواهی که تو را مراد حاصل گردد
مگذار که دل زکار غافل گردد
غالب چو تن است و دل همی گردد تن
دل غالب ساز تا تنت دل گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۶
از شمع وصال کمترک یابی نور
ما کنت مقیداً بتیه و غرُور
دریاب فتوح وز رعونت شو دور
احضر نفساً و کل کاین مقدور
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۷
ای دوست تو در جوال افسانه مباش
پا بستهٔ دامهای بی دانه مباش
مقصود ازین حدیث پیوند دل است
چون دل به دل آشناست بیگانه مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۹
در راه طلب صادق و ذاکر می باش
هر جا که روی صافی و صابر می باش
از بهر فتوری که درین ره یابی
غایب تو مشو ولیک حاضر می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۷
آنها که زاصل عقل سرگردانند
بر آتش خشم آب حلم افشانند
در جُستن نقطهٔ وفا چون پرگار
پابرجایند اگر چه سرگردانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۷
ای دوست بیا و غم بی حاصل بین
تشویش دل و خرابی منزل بین
در منزل سالوس و محال و هوس است
از بهر خدا بیا و حال دل بین
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۵
گر طالب قرب حق شدی موسی وار
دست از رمهٔ تعلّق نفس بدار
نعلین هوا زپای خود بیرون کن
تا بر سر طور سرّ حق یابی بار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۸
از دفتر عشق حرف می خوان و مگو
مرکب زپی قافله می ران و مگو
خواهی که دل و دین به سلامت ماند
می بین و مکن ظاهر و می دان و مگو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۹
ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سرّ الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۱
جان از قبل زبان به بیم خطر است
کم گفتن مرد هم به جای سپر است
دانا که سخن نگوید آن از هنر است
گر گوید بد و گر نگوید گهر است