عبارات مورد جستجو در ۴۴۱۰ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ... کردگار قدیم، جبّار نام‏دار، عظیم، خداوند دانا، کریم عزّ جلاله و عظم شأنه درین آیت فضیلت کعبه و شرف او نشر کرد، و بزرگوارى آن فرا جهانیان نمود، گفت جلّ جلاله: نخستین خانه‏اى که نهاده شد مردمان را آنست که به مکه. خانه‏اى که مردمان همه زحام در آن آرند، و جهانیان روى بدان نهند و مؤمنان گرد آن گردند، مجاورت را، و نماز را و دعا را، و صلوات و زیارت را. خانه‏اى با خیر و با برکت، با شکوه و با کرامت. کس در آن نشد مگر با نثار رحمت، و کس بازنگشت مگر با تحفه مغفرت.
قال النّبی (ص): «من حجّ حجّة الاسلام یرجع مغفورا له».
خانه‏اى که نماز بدان تمام، و حج بدان تمام، و قصد بدان نجاة، و دعا آنجا مستجاب، و زندگانى آنجا قربت، و مرگ آنجا شهادت.
قال علیه الصّلاة و السّلام «من مات بمکّة فکأنّما مات فى السّماء الدّنیا، و من مات فى حجّ او عمرة لم یحاسب. و قیل ادخل الجنّة».
خانه‏اى که هر که در آن رفت بایمان و حسبت و تعظیم و طلب قربت و تصدیق وعد و مراعات حرمت، ایمن است از آتش عقوبت.
قال اللَّه عزّ و جلّ فى بعض ما انزله من الکتب: «انّى انا اللَّه لا اله الّا انا وحدى، الکعبة لى، و البیت بیتى، و الحرم حرمى، من دخل بیتى امن عذابى».
خانه‏اى که هرگز هیچ جبار مخلوق را چشم در آن نیاید، مگر که باز شکوهد و رعب زند و فروشکند، و هیچ پرنده‏اى زیر او نتواند که گذرد، و وحش کوه بآن رسد أمن شناسد، آرام گیرد. و اگر همه خلق جهان در آن خانه روند، جاى یابند.
فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ در آن خانه نشانهاى روشن است که آن حقّ است و حقیقت، یکى از آن نشانها مقام ابراهیم است، از روى ظاهر اثر قدم ابراهیم (ع) است بر سنگ خاره که روزى بوفاء مخلوقى، آن قدم برداشت، لا جرم ربّ العالمین اثر آن قدم قبله جهانیان ساخت. اشارتى عظیمست کسى را که یک قدم بوفاء حق از بهر حق بردارد و چه عجب اگر باطن وى قبله نظر حق شود! امّا از روى باطن، گفته‏اند: مقام ابراهیم ایستادن‏گاه اوست در خلّت، و آنکه قدم وى در راه خلّت چنان درست آمد که هر چه داشت همه درباخت، هم کلّ و هم جزء و هم غیر. کلّ نفس اوست، جزء فرزند او، غیر مال او، نفس بغیر آن داد، و فرزند بقربان داد، و مال بمهمان داد.
امروز که ماه من مرا مهمان است
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست‏
دل را خطرى نیست، سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست
گفتند: یا ابراهیم! دل از همه برگرفتى، چیست این که همه درباختى؟ گفت: آرى! سلطان خلّت سلطانى قاهر است، جاى خالى خواهد با کس بنسازد. إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها.
زحمت غوغا بشهر نیز نبینى
چون علم پادشا بشهر درآید
چون از نهاد و غیر خویش پاک بیرون شد، بر منشور خلت وى این توقیع زدند که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. با این همه منقبت و مرتبت نفیر میکرد و میگفت: وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ! عزّت قرآن در نواختنش بیفزود که وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. و او مى‏گفت: وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ.
اعتقادش در حق خویش بقهر بود. با خود جنگى برآورده بود که هیچ صلح نمیکرد!
با خود ز پى تو جنگها دارم من
صد گونه ز عشق رنگها دارم من‏
مقام ابراهیم وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً شرف آن مقام نه آن سنگ راست که اثر قدم ابراهیم (ع) راست. و لآثار الخلیل عند الجلیل اثر و خطر عظیم.
انّ الدّیار و ان عفّت، فانّ لها
عهدا باحبابنا اذ عندها نزلوا
آن کوه طور که قرآن مجید جلوه‏گاه آنست، و محل سوگند خداى جهانست، نه از خود یافت آن رتبت که از مجاورت قدم موسى (ع) یافت، که با حق راز گفت، و درد دل خویش آنجا باز گفت: و للأرض من کأس الکرام نصیب همین است حدیث غار تعزّز و تقدّس. و شکوه آن بر دلها و بر دیدها نه از آنست که غارست، که در جهان غار فراوان است امّا نه چنان غار که نزول گاه سیّد انبیاء است، و مأواى مهتر اولیاء است، یقول اللَّه تبارک و تعالى و تقدّس: «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ».
کار صدق و معنى بو بکر دارد در جهان
و رنه در هر خانه بو بکریست، در هر کوه غار.
قوله: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند. و هر چه در سفر آخرت پیش آید از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز نمودگار آن درین سفر پدید کردند، تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند بهر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آن راه آخرت یاد کنند، و عبرت گیرند، و زاد و ساز آن بدست آرند، که صعب‏تر است و عظیم‏تر. اوّل آنست که چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگست، آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وى درآیند، و او را وداع کنند.
سار الفؤاد مع الاحباب اذ ساروا
یوم الوداع فدمع العین مدرار
و آن گه زاد سفر از همه نوعها ساختن گیرد، و احتیاط در آن بجاى آرد، تا هر چه بزودى تباه شود برنگیرد، داند که آن با وى بنماند، و زاد بادیه نشاید. دریابد و بجاى آرد که طاعت با ریا و با تقصیر زاد آخرت را نشاید. و به‏
قال النّبی: «لا یقبل اللَّه تعالى عملا فیه مقدار ذرّة من الرّیا».
و آن گه که بر راحله نشیند مرکب خویش در سفر آخرت که آن را نعش گویند یاد آرد.
و بعد رکوبه الافراس تیها
یهادى بین اعناق الرّجال‏
و چون عقبه‏ها و خطرهاى بادیه ببیند از منکر و نکیر و حیّات و عقارب در گور که شرع از آن نشان داده یاد کند، و بحقیقت داند که از لحد تا حشر بادیه‏اى عظیم در پیش است که بى‏بدرقه طاعت بریدن آن دشخوار است. اگر درین بادیه بدین آسانى بدرقه‏اى بکارست، پس در بادیه قیامت، بى‏بدرقه طاعت چون رستگارست؟!
راستکارى پیشه‏کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
و آن گه که لبّیک گوید بجواب نداء حق تا از نداء قیامت براندیشد که فردا بگوش وى خواهد رسید و نداند که آن نداء سعادت خواهد بود یا نداء شقاوت.
على بن حسین علیهما السلام در وقت احرام او را دیدند، زرد روى و مضطرب! و هیچ سخن نمى‏گفت. گفتند: چه رسید مهتر دین را که بوقت احرام لبّیک نمى‏گوید؟
گفت: ترسم که اگر گویم لبیک جواب دهند: «لا لبّیک و لا سعدیک» و آن گه گفت: شنیده‏ام که هر که حج از مال شبهت کند، او را گویند: «لا لبّیک، و لا سعدیک، حتّى تردّ ما فى یدیک».
و چون طواف و سعى کند قصه وى بقومى بیچارگان ماند که بدرگاه ملوک شوند نیازى را و حاجتى را که دارند، و گرد سراى ملک مى‏گردند، و اندر میدان در سراى تردد مى‏کنند، و کسى را مى‏جویند که از بهر ایشان شفاعت کند، و امید میدارند که مگر ناگاه خود چشم ملک بر ایشان افتد و ببخشاید، و کار ایشان سره شود.
اما وقوف عرفه و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراء عرفات، و آن خروش و تضرّع و آن زارى و گریه ایشان، و آن دعا و ذکر ایشان بزبانهاى مختلف، بعرصات قیامت ماند که خلائق همه جمع شوند، و هر کس بخود مشغول، در انتظار ردّ و قبول. و در جمله این مقامات که برشمردیم، هیچ مقام نیست امیدوارتر و رحمت خدا بآن نزدیکتر از آن ساعت که حجّاج بعرفات بایستند. در آثار بیارند که: درهاى هفت طارم پیروزه برگشایند آن ساعت، و ایوان فرادیس اعلى را درها باز نهند، و جانهاى پیغامبران و شهیدان اندر علیین در طرب آرند. عزیزست آن ساعت! بزرگوارست آن وقت! که از شعاع انفاس حجّاج و عمّار روز مدد میخواهد، و از دوست خطاب مى‏آید که: «هل من داع؟ هل من سائل؟»
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «امّا عشیّة عرفة، فانّ اللَّه یهبط الى السّماء الدّنیا ثم یباهى بهم الملائکة، فیقول انظروا الى عبادى شعثا غبرا جاءونی من کلّ فجّ عمیق یرجون رحمتى و مغفرتى، فلو کانت کعدد الرّمل او کزبد البحر لغفرتها لکم، افیضوا عبادى مغفورا لکم و لمن شفعتم فیه.»
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از خشم و عذاب خداى، حَقَّ تُقاتِهِ بسزا پرهیزیدن از وى، وَ لا تَمُوتُنَّ و نمیرید شما، إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲) مگر شما گردن نهادگان و مسلمانان.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً دست در زنید در حبل خداى همگان، وَ لا تَفَرَّقُوا و بمپراکنید، وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و یاد کنید و یاد دارید نعمت خداى بر خود، إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً آن وقت که یکدیگر را دشمنان بودید، فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ میان دلهاى شما الفت نهاد و فراهم آورد، فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً تا بکرد نیک وى یکدگر را برادران گشتید، وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ و شما بر تیغ کناره آتش بودید، فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها شما را از آتش باز رهانید. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ چنین که هست شما را پیدا میکند خداى، سخنان خویش و نشانهاى نیک خدایى خویش، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳) تا مگر راه بیابید فرا شناخت منت وى و پیروزى خود.
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ و از شما گروهى بادا، یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ که مى‏خوانند با نیکى، وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ و میفرمایند به نیکوکارى، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و باز میزنند از ناپسند، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۰۴) و ایشانند که بر پیروزى پایندگانند و نیک آمده جاودانند.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا و چون ایشان مبید که بپراکندند، وَ اخْتَلَفُوا و دو گروه شدند در کار محمد (ص)، مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ از پس آنکه تورات آمده بود بایشان بآگاه کردن، وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۵) و ایشان را عذابى بزرگ است.
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ در آن روز که سپید گردد رویهایى، وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ و سیاه گردد رویهایى، فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ اما ایشان که سیاه گشت روهاى ایشان، أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ ایشان را گویند که: کافر گشتید پس آنکه گرویده بودید؟ فَذُوقُوا الْعَذابَ پس بچشید عذاب، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۱۰۶) بآنچه کافر شدید.
وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ امّا ایشان که رویهاى ایشان سپید بود، فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ ایشانند که در بخشایش خداى‏اند (و در بهشت وى)، هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۰۷) ایشان در آن جاویدان.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ این سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ میخوانیم بر شما براستى و درستى، وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ (۱۰۸) و اللَّه آن کس نیست که خواهد که بیداد کند بر جهانیان.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و خدایراست هر چه در آسمان و هر چه‏ در زمین است، وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۱۰۹) و با وى گردد کارها همه.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۰ - النوبة الاولى
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ بهتر گروهى شمائید، أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ که بیرون آوردند مردمان را، تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ بنیکویى مى‏فرمائید، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند مى‏باز زنید، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و بخداى میگروید.
وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ اگر خوانندگان کتاب پیشین ایمان آوردندى (و چنان کردندى)، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ ایشان را به بودى، مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ از ایشان هست که گروندگان‏اند وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (۱۱۰) و بیشتر ایشان آنند که از طاعت بیرون شدگان‏اند.
لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذىً نگزایند شما را مگر بسخنى ناخوش، وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ اگر با شما جنگ کنند، یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ پشتها بر شما گردانند، ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (۱۱۱) وانگه از من خود یارى نیابند، نه از جهانیان از هیچ کس.
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ بر ایشان خوارى و فرومایگى زده آمد، أَیْنَ ما ثُقِفُوا هر جا که یابند ایشان را، إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ مگر بآن زینهار که خداى نهاد، و ذمّت که ساخت، وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ و بآن زینهار که سلطان مسلمانان ایشان را دهد (که گزیت بستاند از ایشان) وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ، و بآنکه خداى بر ایشان خشم گرفت. وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ و بر ایشان زدند چون مهر درویشى و فروماندگى و بیچارگى، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ آن بآنست که ایشان مى‏کافر شدند بسخنان خداى، وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ و پیغامبران را کشتند بناحق، ذلِکَ بِما عَصَوْا آن بآن بود که از حق سرکشیدند، وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۱۱۲) و پاى از اندازه در گذاشتند.
لَیْسُوا سَواءً چون هم و یکسان نه‏اند. مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ از خوانندگان تورات أُمَّةٌ قائِمَةٌ گروهى است (بحق گفتن) بپاى ایستاده، یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ میخوانند سخنان خداى، آناءَ اللَّیْلِ پاس پاس از شب، وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳) و نماز میکنند.
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ استوار میگیرند خداى را در سخنان وى، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و روز رستاخیز، وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ و به نیکویى میفرمایند، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و از ناپسند مى‏باززنند، وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ و در نیکیها میشتابند. وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴) و ایشانند که از نیکان و شایستگان‏اند.
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه کنند از نیکى، فَلَنْ یُکْفَرُوهُ در پاداش آن ایشان را ناسپاس نیابند. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵) و اللَّه دانا است به پرهیزگاران.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اینان که کافر شدند، لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ ایشان را سود ندارد فردا مالهاى ایشان، وَ لا أَوْلادُهُمْ و نه فرزندان ایشان (که بآن مینازند)، مِنَ اللَّهِ شَیْئاً بنزدیک خدا هیچیز، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ و ایشانند که دوزخیان‏اند، هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶) و اندر آتش جاویدان‏اند.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ بدرستى که خداى شما را نصرت کرد در غزو بدر، وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ و شما در چشم دشمن سست و خوار بودید از ناساختگى. فَاتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از بد اندیشى در خداى و گله کردن از وى، لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲۳) تا از سپاسداران بید.
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ یاد دارى که میگفتى مؤمنان را: أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ شما را پسنده نبود أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ که مدد دهد شما را خداوند شما، بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ بسه هزار از فریشتگان، مُنْزَلِینَ (۱۲۴) فرو فرستاده از آسمان.
بَلى‏ آرى چنین کنم، إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا اگر شکیبایى کنید و از بد دلى و گریختن از پیش دشمن بپرهیزید، وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا و دشمن بشما آیند ازین آهنگ و خشم که دارند این هن، یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ مدد دهد شما را خداوند شما بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ بپنج هزار از فریشتگان، مُسَوِّمِینَ (۱۲۵) خویشتن را نشان جنگ بر کرده.
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ و نکرد خداى آن را به ارسال، إِلَّا بُشْرى‏ لَکُمْ مگر شادى شما را، وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ و تا آرام گیرد بآن دلهاى شما، وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و نبود آن نصرت مگر از نزدیک خداى، الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶) آن تواناى دانا.
لِیَقْطَعَ طَرَفاً تا گوشه‏اى ببرد و جوقى کم کند، مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا از ایشان که کافر شدند، أَوْ یَکْبِتَهُمْ یا ایشان را بهزیمت نمودن و کم آوردن‏ بر روى افکند، فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷) تا برگردند از آنچه پیوسیدند نومید.
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ ترا از کار چیزى نیست، أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ یا توبه دهد ایشان را، أَوْ یُعَذِّبَهُمْ یا عذاب کند ایشان را، فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸) اگر عذاب کند ایشان را ستمکارى آن دارند.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و خداى راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است، یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ مى‏آمرزد او را که خواهد، و عذاب میکند او را که خواهد. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹) و خداى آمرزگارست و مهربان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا مخورید ربا، أَضْعافاً مُضاعَفَةً افزوده توى بر توى، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و بپرهیزید از خشم و عذاب خداى، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰) تا جاوید بیرون آیید.
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (۱۳۱) و بپرهیزید از آتشى که ساخته‏اند ناگرویدگان را.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ و فرمان برید خداى را و فرستاده وى را لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲) تا مگر بر شما ببخشایند.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ سارِعُوا بر یکدیگر بشتابید، إِلى‏ مَغْفِرَةٍ بآمرزشى، مِنْ رَبِّکُمْ از خداوند شما، وَ جَنَّةٍ و بهشتى، عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ که فراخى آن چند هفت آسمان و (هفت) زمین است. أُعِدَّتْ ساخته گشت، لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳) مر پرهیزگاران را.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ ایشان که نفقه میکنند، فِی السَّرَّاءِ در شادیها و نوایها، وَ الضَّرَّاءِ در گزندها و ناکامیها، وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ و فروبرندگان خشم (و بازگیرندگان کین)، وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ و در گذرندگان از مردمان، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴) و خداى دوست دارد نیکوکاران را.
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً و ایشان که چون زشتى کنند، أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، یا بر خویشتن ستم کنند، ذَکَرُوا اللَّهَ یاد کنند خداى را (و یاد آید ایشان را که خدا بر ایشان مطّلع بود)، فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ آمرزش خواهند گناهان خویش را، وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ و آن خود کیست که گناهان آمرزد مگر خداى؟ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا و بر گناه بنستیهند، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵) و میدانند (که خداى میداند).
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ ایشانند که پاداش ایشان، مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ آمرزش است از خداوند ایشان، وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و بهشتهایى که میرود زیر درختان آن جویها، خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۱۳۶) و نیکا مزد کارگران که آنست.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ سارِعُوا معطوف است بر وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا. و در مصاحف شامیان و او نیست و قراءت ایشانست سارِعُوا و معنى مسارعت مبادرت است و بکارى شتافتن از بیم فوت، و سرعة و عجله هر دو متقارب‏اند، و فرق آنست که سرعت بکار شتافتن است بوقت خویش و شرط خویش، چنان که تأخیر آن از آن وقت تقصیر گویند ناپسندیده. و عجله سبک در کار جستن است نه بوقت خویش و شرط خویش و تأخیر درین یکى پسندیده است که أناة باشد و سکونت و در کارها سکونت نیکوست.
وَ سارِعُوا میگوید: بشتابید بمغفرت خداوند، یعنى بآن کار که مغفرت واجب کند و سبب مغفرت بود. و مفسّران را اختلاف اقوال است که این سبب چیست؟
قومى گفتند: اسلام و سنّت است. قومى گفتند: جمع و جماعتست. قومى گفتند: جهاد و هجرتست. قومى گفتند: اخلاص در طاعت و صدق در معاملت است. قومى گفتند: تکبیر اوّل وصف اوّل در نماز بجماعت است.
قال النّبیّ (ص): من صلّى للَّه اربعین یوما فى جماعة یدرک التّکبیرة الأولى کتب له براءتان: براءة من النّار و براءة من النّفاق.
و قال علیه السّلام: انّ اللَّه و ملائکته یصلّون على الصّف الأوّل، و ما من خطوة احبّ الى اللَّه من خطوة یمشیها یصل بها صفّا.
و قال جابر بن سمرة: خرج علینا رسول اللَّه (ص) فرآنا حلقا، فقال: مالى اراکم غرین؟ ثمّ خرج علینا فقال: الا تصفّون کما تصفّ الملائکة عند ربّها؟ فقلنا: یا رسول اللَّه و کیف تصفّ الملائکة عند ربّها؟
قال: یتمّون الصّفوف الأولى، و یتراصّون فى الصّف.
قوله وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ اى کعرض السّماوات و الأرض، کقوله فى سورة الحدید: وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، «عرض» اینجا دو وجه دارد: یکى آنکه ضد طول است، و مبالغت را ذکر عرض کرد، از بهر آنکه در عرف و عادت طول هر چیز مه از عرض بود، یعنى که: چون عرض آن چندین است، طول آن خود چند بود؟ زهرى گفت: انّما وصف عرضها، فأمّا طولها فلا یعلمه الّا اللَّه عزّ و جلّ. این هم چنان است که لباس بهشتیان را ذکر بطانت کرد بنیکوتر صفتى و تمامتر زینتى، و در غالب عادات ظهارة نیکوتر و نفیس‏تر از بطانت بود، یعنى که چون بطانت چنین است ظهارة خود چونست؟! وجه دیگر آنست که: معنى عرض فراخى است نه ضدّ طول، چنان که گویند: هذه دار عریضة، اى واسعة. میگوید: بشتابید.. ببهشتى که فراخى آن چندانست که فراخى هفت آسمان و هفت زمین. مردى گفت: یا رسول اللَّه اگر بهشت چندین است بدین فراخى پس دوزخ کجاست؟! مصطفى (ص) گفت: سبحان اللَّه، اذا جاء النّهار فأین اللّیل؟.
انس بن مالک را پرسیدند که: بهشت کجاست در زمین یا در آسمان؟ جواب داد که: کدام آسمانست و کدام زمین که بهشت در آن گنجد؟ گفتند: پس کجاست؟ گفت: بالاء آسمان هفتم زیر عرش عظیم. قتاده گفت: بما چنان رسید که بهشت بالاء هفت آسمانست و دوزخ زیر هفتم طبقه زمین.
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ همانست که جاى دیگر گفت: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا، و قال تعالى: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ. آن گه صفت متّقیان در گرفت، و ابتداء بسخا کرد که بهینه اخلاق مؤمنان است، و زینت دین و کمال ایمانست.
قال النّبیّ (ص) حکایة عن اللَّه عزّ و جلّ: هذا دین ارتضیته لنفسى و لن یصلحه الّا السّخاء و حسن الخلق، فأکرموا بهما ما صحبتموه.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ میگوید: متّقیان ایشانند که نفقه کنند و صدقه دهند در هر حال که باشند از سرّا و ضرّا و شدّت و رخا و عسر و یسر.
وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ و ایشان که خشم فرو برند و انتقام نکنند چون توانند، بلکه در آن خشم فرو بردن صبر کنند، و رضاء خدا در آن بجویند.
قال النّبی (ص): ما تجرّع عبد جرعة افضل اجرا من جرعة غیظ کظمها ابتغاء وجه اللَّه عزّ و جلّ، و من کظم غیظا و هو یقدر على انفاذه ملأه اللَّه امنا و ایمانا.
و قال یحیى بن زکریا لعیسى بن مریم (ع): یا روح اللَّه اخبرنى بأشد شى‏ء فى الدّارین جمیعا. قال: غضب اللَّه. قال یا روح اللَّه و ما ینجینى من غضب اللَّه؟ قال: ترک الغضب.
روایت کنند که: ابو بکر صدیق روزى با مصطفى (ص) نشسته بود، مردى بیامد و زبان در ابو بکر کشید و ناسزا گفت. ابو بکر از وى اعراض کرد و از وى در میگذاشت. پس آن مرد در طعن بیفزود. ابو بکر خشم گرفت، در جواب دادن ایستاد. مصطفى (ص) برخاست، ابو بکر از پى مصطفى (ص) رفت، گفت: یا رسول اللَّه تا آن مرد در ما طعن همى‏کرد نشسته بودى؟ چون من جواب دادم برخاستى، این چه بود؟ مصطفى (ص) گفت: یا أبا بکر تا تو نمیگفتى فریشته‏اى آمده بود و از بهر تو میگفت و جواب میداد، چون تو خشم گرفتى و در انتقام ایستادى فریشته برفت و شیطان در آمد، چون شیطان در آمد من برخاستم.
وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ جاى دیگر بعفو فرمود و گفت: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا، و جاى دیگر عفو و تقوى درهم بست و از بنده بپسندید و گفت: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏.
و قال النّبیّ (ص): ینادى مناد یوم القیامة: ألا من کان له على اللَّه اجر فلیقم، فیقوم العافون عن الناس، ثمّ تلا: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ.
کلبى گفت: اینجا عفو بردگان و درم خریدگانست. زید بن اسلم گفت: عفو آن کس است که بر تو ظلم کند یا ترا بد گوید، بر وفق آن خبر که مصطفى (ص) گفت: أ لا ادلّکم على خیر اخلاق اهل الدّنیا و الآخرة؟ من وصل من قطعه و عفا عمّن ظلمه، و أعطى من حرمه.
ابراهیم تیمى گفت که: بخواب نمودند مرا که بر کنار جویى داشتند مرا، و گفتند: یا ابراهیم خود بیاشام، و هر کرا خواهى آب ده، که تو خشم فرو بردى، و بر آن صبر کردى، و مردمان را بگناه عفو کردى، و از ایشان در گذاشتى.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یعنى آنچه درین آیت گفت از مکارم اخلاق، صفت محسنان است، و اللَّه تعالى محسنان را دوست میدارد.
روى ثابت البنانى عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قصورا مشرفة على الجنّة، قلت یا جبرئیل لمن هذه؟ قال ل الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً این و الذین معطوف است بر الَّذِینَ یُنْفِقُونَ و سبب نزول این آیت آنست که مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه بنى اسرائیل بر خداى گرامى‏تر از ما بودند، چون گناهى ازیشان در وجود آمدى بامداد کفّارت آن گناه بر عتبه ایشان نبشته بودى که: «اجدع انفک، اجدع اذنک، افعل کذا»، یعنى: کفّارت ایشان آن بودى که بینى ببر، گوش ببر و امثال آن تا از آن گناه پاک شدندى.
مصطفى (ص) چون این سخن ازیشان شنید، ساعتى خاموش گشت منتظر وحى تا چه آید ربّ العالمین این آیت فرستاد. آن گه مصطفى (ص) گفت: بیائید تا شما را خبر کنم به به از آن که بنى اسرائیل را دادند، یعنى که: ایشان را گوش و بینى بریدن فرمودند، و شما را ذکر و استغفار و ترک اصرار فرمودند. بسا فرقا که میان دو قوم است! یکى را توبه گوش و بینى بریدن است، و یکى را توبه پشیمانى در دل، و عذر بر زبان.
و پشیمانى آنست که مصطفى (ص) گفت: الندم توبة
و عذر زبان آنست که فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ مقاتل گفت: مصطفى (ص) برادرى افکند میان دو مرد یکى انصارى و دیگر ثقفى. ثقفى بغزایى بیرون شد. انصارى را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد. انصارى از بهر ایشان روزى گوشت خرید، چون بآن زن داد، از پى وى در خانه رفت، و دست وى گرفت و دهن بر دست وى نهاد، آن گه پشیمان شد و بازگشت. زن گفت: و اللَّه که غیبت برادر خویش نگه نداشتى و بمقصود خود نیز نرسیدى. انصارى روى بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد. و استغفار میکرد آن مرد ثقفى در رسید از سفر، و انصارى را طلب کرد و ندید، اهل وى قصه انصارى با وى بگفت. ثقفى گفت: «لا اکثر اللَّه فى الاخوان مثله». آن گه روزى بطلب وى شد در بیابان و صحرا، وى را دید که زارى و تضرّع میکرد، و از خداى عزّ و جلّ آمرزش و عفو میخواست. او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجى و راحتى بیند. بو بکر گفت: ویحک! ندانستى که اللَّه را غیرت بود، غازى را نه چنان غیرت که مقیم را بود. از آنجا پیش عمر شدند، همین گفت، پیش مصطفى (ص) شدند، همین فرمود. آن مرد درمانده و دلتنگ شد. ربّ العالمین در شأن وى این آیت فرستاد: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ابن عباس گفت: فاحشة اینجا زنا است. و ظلم نفس هر چه دون از آنست، چون نظر و قبلة، و لمس. و گفته‏اند: فاحشة گناهى است که آن را تبعه بود، از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق. و گفته‏اند که: فاحشة کبائر است، و ظلم نفس صغائر فاحشة کردار ناپسندیده است، و ظلم نفس گفتار ناپسندیده.
اهل معانى گفتند: ظلم نفس را سه روى است: یکى آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند، چنان که از وى درنگذرد. دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس وى‏اند و برین وجه اگر بر مسلمانى جنایت کند همین باشد، که مؤمنان همه چون یک تن راست‏اند. المؤمنون کلهم کنفس واحدة. وجه سوم آنست که ظلم بر دیگرى کند و وبال آن ظلم بوى بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است.
قوله: ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ گفته‏اند که: ذکر اینجا نماز است بحکم آن خبر که على (ع) روایت کند: کنت رجلا اذا سمعت من رسول اللَّه (ص) شیئا نفعنى اللَّه بما شاء أن ینفعنى فاذا حدّثنى احد من اصحابه استحلفته، فاذا حلف لى صدّقته.
و حدّثنى ابو بکر أنّه قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: ما من عبد یذنب ذنبا فیحسن الطّهور، ثمّ یقوم فیصلى رکعتین، ثمّ یستغفر اللَّه الّا غفر اللَّه له، ثم قرأ هذه الآیة: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الآیة.
و گفته‏اند: ذَکَرُوا اللَّهَ ذکر زبان است، آن ساعت که در معصیت افتد توبه کند، و عذرى باز خواهد، و از خدا آمرزش خواهد.
این است که گفت: فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ این من در موضع ما نفى نهاده است، یعنى: و ما یغفر الذنوب الا اللَّه. میگوید: نیامرزد گناهان مگر اللَّه. این سخن عارض است در میان آیت، معنى آنست که: فاستغفروا لذنوبهم و لم یصروا. بآمرزش باز گردند و بر گناه نستیهند. سدى گفت: اصرار سکوت است و ترک استغفار.
قال النّبیّ (ص) «ما اصرّ من استغفر، و ان عاد فى الیوم سبعین مرّة».
و روى أنّ رجلا أتى النّبیّ فقال: «أحدنا یذنب ذنبا. قال: یکتب علیه، قال: ثمّ یستغفر منه و یتوب. قال: یغفر له و یتاب علیه. قال: فیعود و یذنب، قال: یکتب علیه، قال ثمّ یستغفر منه و یتوب قال: یغفر له و یتاب علیه، و لا یملّ اللَّه حتّى تملّوا».
و روى أنّ ابلیس قال: «یا ربّ! و عزّتک و کبریائک و جلالک لا ازال اغوى بنى آدم ما دامت ارواحهم فى اجسادهم. فقال الرّبّ تبارک و تعالى: و عزتى و جلالى و ارتفاع مکانى لا ازال اغفر لهم ما استغفرونى.
و هم یعلمون، یعنى: یعلمون أنّ الّذى اتوه حرام او معصیة. وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏
در موضع حال است، اى لم یکن منهم اصرار مع العلم. میگوید: چون بدانستند که حرام است یا معصیت، بر آن اصرار نکنند، یعنى اگر ندانند معذور باشند. هذا کالرّجل یتزوّج بأخته من الرّضاع او من النّسب، و لا سبیل له الى معرفة ذلک و لم ینبّه علیه، و کالرّجل یجتهد فیخطئ، و کالمستفتى یفتیه المفتى بالخطاء. معنى دیگر گفته‏اند: و هم یعلمون أن لهم ربا یغفر الذنوب. این از آن خبر برگرفتند که مصطفى (ص) گفت: من اذنب ذنبا، و علم أن له ربا یغفر الذنوب غفر له و ان لم یستغفر.
و قال (ص): ما انعم اللَّه على عبد من نعمة فعلم أنّها من اللَّه الّا کتب اللَّه له شکرها قبل أن یحمده علیها، و ما من عبد أصاب ذنبا فعلم اللَّه من قلبه النّدامة الّا غفر له قبل أن یستغفر.
قوله: أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ الى قوله: وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ اى ثواب المطیعین.
روى أنّ اللَّه تعالى «أوحى الى موسى (ع): یا موسى! ما اقلّ حیاة من یطمع فى جنّتى بغیر عمل! یا موسى کیف اجود برحمتى على من یبخل بطاعتى»؟
و عن ثور بن یزید قال: قرأت فى التّوراة: أنّ الزّناة و السّرّاق اذا سمعوا بثواب اللَّه عزّ و جلّ للأبرار طمعوا أن یکونوا معهم بلا نصب و لا تعب و لا مشقّة على ابدانهم و لا مخالفة لاهوائهم، و هذا ممّا لا یکون.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قَدْ خَلَتْ گذشت و بود، مِنْ قَبْلِکُمْ پیش از شما، سُنَنٌ نهادهاى روزگار، فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ بروید در زمین و بر رسید، فَانْظُروا بنگرید و برسید، کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷) چون بود سرانجام ایشان که پیغامهاى من دروغ شمردند، و رسانندگان مرا استوار نگرفتند.
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ این بیان کردن و پیدا آوردنى است مردمان را، وَ هُدىً و راه نمونى، وَ مَوْعِظَةٌ و پندى، لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸) پرهیزگاران را.
وَ لا تَهِنُوا و سست مگردید، وَ لا تَحْزَنُوا و اندوهگین مبید، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و شما آخر برترید و غالب آیید، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) (چنین کنید و چنین دانید) اگر گرویدگانید.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ اگر بشما رسید امروز خستگى، فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ رسید بآن قوم، قَرْحٌ مِثْلُهُ خستگى هم چنان که بشما رسید، وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ و این روزگار آنست، نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ که میگردانیم آن را میان مردمان بر دول.
وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا و تا خداى بیند که مؤمنان براستى و درستى که‏اند، وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ و تا از شما گروهى شهیدان کند، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۱۴۰) و خداى دوست ندارد کافران و ستمکاران را.
وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا و تا پاک کند و بشوید مؤمنان را بآنچه بایشان رسید، وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (۱۴۱) و ناچیز و تباه کند کافران را.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ پنداشتید که در بهشت شوید، وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ و نیز بندید اللَّه، الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ ایشان را که باز کوشند بتن و مال با دشمنان وى از شما که‏اند؟ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (۱۴۲) و بندید که شکیبایان از شما که‏اند؟
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ و شما بآرزو میخواستید مرگ بر شهادت، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ پیش از آنچه دیدید در احد، فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ آن گه آنچه میخواستید دیدید، وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۱۴۳). و بچشم خود فرا آرزوى خود مینگرید.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا اى اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والى، و کیف انتقمنا ممّن عادى. میگوید درنگرید بندگان من! عبرت گیرید رهیگان من! پند پذیرید دوستان من! دیده بصائر برگمارید، نظر عبرت و فکرت بکار دارید، تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من. آن لطف اثر فضل ماست، و این قهر نشان عدل ماست، ار فضل کنیم سزاست، ور عدل کنیم رواست که خداوندى و پادشاهى بحقیقت ما راست. اثر فضل ما بود که آدم صفى را بر کشیدیم و بنواختیم، و بى سابقه طاعت با وى کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم، و بجوار خود بحظیره قدس رسانیدیم آن گه آن زلّت که از وى برفت ازو درگذاشتیم، و عذر بنهادیم، و رقم اصطفائیّت و اجتبائیّت کشیدیم، که «ثمّ اجتباه ربّه، فتاب علیه و هدى». نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم، و مهجور مملکت کردیم، و بآن سر فرازى که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم، و این رقم کفر بر وى کشیدیم که: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ. اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم، و از بهر وى کشتى ساختیم، تا از عذاب طوفان ایمن کردیم.
نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگى بآب بکشتیم، و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم. اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشواى ملت خود کردیم، و آتش بر وى بوستان چون گلستان کردیم.
و نشان عدل ما بود که نمرود طاغى را از درگاه خود براندیم، و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست ردّ بسینه وى باز نهادیم و نپذیرفتیم، و بآن سرکشى و جبّارى که بود بدست پشه‏اى هلاک کردیم. اثر فضل ما بود که موسى کلیم را با پشمینه‏اى و عصائى بخود نزدیک کردیم، بکوه طور برآوردیم و همراز خود کردیم. نشان عدل ما بود که فرعون بى‏عون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم، و خانها و زیورهاى ایشان رایگان به بنى اسرائیل سپردیم. اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم، و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وى کردیم، و لقاء و رضاء خود و شفاعت امّت تحفه وى ساختیم. نشان عدل ما بود که عقبة و عتبة و امیة و شیبة و ولید مغیرة و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السّافلین فرو بردیم، و ظلمت کفر ایشان با طىّ ادبار خود بردیم، و نقاب تعزّز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم، و بسیط زمین بجمال شرع نبوى و رسالت. محمد (ص) عربى بیاراستیم و بپرداختیم، و این ندا در عالم دردادیم: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ.
سائق و قائد صراط الدّین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
جز بدست و دل محمد (ص) نیست
حلّ و عقد خزینه اسرار
در طریق رسول دست آویز
بر بساط خداى پاى افشار
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ میگوید: آنچه کردیم از کرامت و اهانت، و آنچه نمودیم از نواخت و سیاست، بآن کردیم تا بدان مردمان عبرت گیرند، و دانایان پند پذیرند، و زیرکان دریابند، و هوشیاران در هوشیارى بیفزایند، غافلان از غفلت‏باز گردند، گهى در قهر و عدل اللَّه نگرند، از هلاک متمرّدان و خسران اهل طغیان براندیشند، و از بیم چون نمک در آب بگدازند. گه در فضل و لطف اللَّه نگرند، نواخت پیغامبران و کرامت دوستان یاد کنند، چون گل بر بار بشکفند. خدا را گه چنان پرستند و گه چنین. ربّ العالمین از مؤمنان این تردّد و اختلاف حال در پرستگارى و طاعت دارى بپسندید و ایشان را در آن بستود، گفت: یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً جاى دیگر گفت: یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ میگوید، هیچ اندوه مدارید، و هیچ غم مخورید، و خود را خوار و حقیر مشمرید که برترى و مهترى خود شما را سزد، که عهد من دارید، و بیاد من نازید، و بضمان من تکیه دارید، و برحمت من آسایش. و زبان حال بنده از سر ناز و دلال این ترنّم میکند:
جز خداوند مفرماى که خوانند مرا
سزد این نام کسى را که غلام تو بود
پیر طریقت در مناجات گفت: الهى چه غم دارد او که ترا دارد؟ کرا شاید او که ترا نشاید؟ آزاد آن نفس که بیاد تو یازان، و آباد آن دل که بمهر تو نازان، و شاد آن کس که با تو در پیمان.
از غیر جدا شدن سر میدانست
کار آن دارد که با تو در پیمانست‏
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ الآیة... و نیست محمد (ص) مگر فرستاده‏اى از مردمان، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ پیش ازو فرستادگان فراوان گذشتند، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ اگر او بمرد یا بکشتند، انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ شما باز میگردید به پس باز، وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ و هر که باز گردد بر دو عقب خویش، فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً نگزاید خداى را هیچ چیز، وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴) و آرى پاداش دهد خداى سپاسداران را.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ و نبود و نیست هیچ تن را و هیچ کس را، أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که بمیرد مگر بخواست خدا و دانش او، کِتاباً مُؤَجَّلًا نبشته‏ایست و انداخته‏اى نامزد کرده که کى، وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا و هر که ثواب این جهانى خواهد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن، وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ و هر که ثواب آن جهانى خواهد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن. وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (۱۴۵) و آرى ثواب دهیم سپاسداران را.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ اى بسا پیغامبرا، قاتَلَ مَعَهُ که با وى جنگ کردند، رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ سپاههاى فراوان، فَما وَهَنُوا سست نگشتند و تن بندادند، لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ آن را که بایشان رسید در راه خدا، وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا سست و بد دل نشدند و از دست فرو نیفتادند، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (۱۴۶) و اللَّه دوست دارد شکیبایان را.
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا و نبود سخن ایشان مگر آنکه گفتند: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا خداوند ما! بیامرز ما را گناهان ما، وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا و گزاف‏کارى ما در کار ما، وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا و بر جاى دار و محکم بر ایستادن‏گاه ما در سبیل خویش، وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۱۴۷) و یارى ده ما را بر گروه ناگرویدگان.
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا بداد خداى ایشان را ثواب این جهانى، وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ و نیکویى ثواب آن جهانى. وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۴۸) و اللَّه دوست دارد نیکوکاران را.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا اگر فرمان برید ایشان را که بمن کافر شدند، یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ برگردانند شما را بپس باز، فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (۱۴۹) تا برگردید و زیانکار باشید.
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ بلکه اللَّه خداى شما و یار شما، وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (۱۵۰) و او بهتر یارى دهندگان است.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ... محمد (ص) هر چند ستوده و گزیده از میان همه مردمان است، و نواخته خداى جهانیانست، قطب جهان و چراغ زمین و آسمان است. صدر و بدر عالم، مقتداى خلق، مهتر کائنات، و خاتم پیغامبرانست، با این همه بشر است، مرگ بر وى روا، و فنا در وى روان، چندى که بودند در جهان، ازین پیغامبران همه رفتند. نه حق ناپیدا شد نه اللَّه را زیان.
حق از همه باز مانده و اللَّه بکمال عزّ خویش نگه دارنده.
از روى اشارت خطاب با اهل تحقیق میرود که کمال عزّت ما مستغنى است از لم یکن ثم کان. خداوندى ما را از نبود بسى بود پیوندى در نیاید. وحدانیت ما را موجدى در مى‏نباید. هستى ما را مقوّى درنباید. کبریاء ما را عزّت ما شناسد، عزّت ما را احدیّت ما داند.
و لوجهها من وجهها قمر
و لعینها من عینها کحل‏
و صحّ‏ فى الخبر أنّه عزّ جلاله یقول: «یا عبادى لو أن اولکم و آخرکم و انسکم و جنکم کانوا على اتقى قلب رجل منکم لم یزد ذلک فى ملکى شیئا! یا عبادى لو أن اولکم و آخرکم و انسکم و جنکم کانوا على افجر قلب رجل منکم لم ینقص ذلک من ملکى شیئا».
قوله: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ الآیة. این آیت دلالت کند بر شرف صدیق اکبر که چون مصطفى (ص) را ازین سراى حکم بیرون بردند، و طلعت نبوت او را مرکب مرگ فرستادند. و حضرت الهیّت بنعت عزّت آن طلعت را از مرکب مرگ در ربود، و در کنف احدیّت گرفت، اهل تفرقت در اضطراب افتادند، و دیدهاشان در حجاب شد. مگر بصیرت صدیق اکبر که مصطفى (ص) نقطه جمع را در صدق وى مسجّل کرده بود، باین خبر که «خلقت و أخى ابو بکر من طینة واحدة فسبقته بالنبوّة فلم یضرّه، و لو سبقنى بها ما کان یضرّنى».
لا جرم چون عمر تیغ بر کشید و گفت: هر که گوید که: مصطفى (ص) بمرد سرش برگیرم، ابو بکر که قدم صدق او در دائره جمع مستحکم بود، بمنبر بر آمد و بانگ بر عمر زد و بر دیگران، که: «من کان یعبد محمدا فانّ محمدا قد مات، و من کان یعبد اله محمد فانّه حىّ لا یموت». عظیما! خدایا! جبارا! کردگارا، که همه اوست! بود خلقان بداشت او! نابود ایشان بحکم او! بقاء عالمیان بارادت او! فناء آدمیان بمشیّت او! باقى همیشه و زنده پاینده او! کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ».
قولهُ: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ الآیة. نفسها آنست که اللَّه شمرد، زندگیها آنست که وى ساخت. اجلها آنست که وى نهاد. روزیها آنست که وى داد. نه افزود و نه کاست! این است سخن راست! یکى را با دنیا داد، یکى با عقبى یکى با مولى. و هر یک را مراد خود بداد. دنیادار را گفت: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها. عقبى جوى را گفت: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها، باز مولى جویان را از هر دو جدا کرد. و ایشان را شاکران خواند و گفت: وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ جزاء ایشان در ارادت ایشان نیست که ایشان را خود ارادت نیست. ارادت ایشان فداء ارادت حق بود.
به موسى (ع) وحى فرستاد که: یا موسى! خواهى که بجایى رسى، مراد خود فداء مراد ازلى ما کن، و ارادت خود در باقى کن. پیر طریقت جنید وقتى در اثناء مناجات از حق درخواستى کرد، بسرّش ندا آمد که: «یا جنید خلّ بینى و بینک» میان من و تو مى‏درآیى؟ من خود دانم که ترا چه سازد. و چه بکار آید؟
آنچه فرستم بپذیر، و آنچه فرمایم بکن. پس چون بنده را خواستى نبود، ربّ العالمین وى را به از آن دهد که بنده خواهد، چنان که در خبر است: «من شغله ذکرى عن مسألتى اعطیته افضل ما اعطى السّائلین».
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ در ثواب آخرت «حسن» گفت: یعنى نیکو است آن ثواب، و در ثواب دنیا آن نگفت. از بهر آنکه ثواب آخرت پاینده است و ثواب دنیا گذرنده، آن بودنى است بر دوام بى‏آفت، و بى‏فتنت. و این بریدنى است عن قریب، هم با آفت و هم با محنت.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ این محسنان آن شاکرانند که درین آیت گفت.
و جزا که آنجا اشارت کرد محبت است که این جا بیان کرد. و احسان آنست که مصطفى (ص) گفت بجواب جبرئیل: «ان تعبد اللَّه کأنّک تراه».
احسان صفت‏مراقبانست، و حال واجدانست، و مقام راضیان است، و نشان دوستان است. محبّت خداى ایشان را شعار، و یاد اللَّه ایشان را دثار، و مهر اللَّه ایشان را نثار، نثارى که بر روى جان گویى نگار است، و درخت شادى از وى ببارست، و جان را خوش بهار است!
الا اى خوش نسیم نو بهارى
تو بوى زلف آن بت روى دارى
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: سَنُلْقِی آرى مى‏درافکنیم، فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا در دلهاى ناگرویدگان، الرُّعْبَ بیم و ترس، بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ بآنچه انباز گرفتند با خداى، ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً چیزى که اللَّه آن را از آسمان حجّتى نفرستاد، وَ مَأْواهُمُ النَّارُ و بازگشتگاه ایشان فردا آتش است، وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ (۱۵۱) و آن بد بودن گاهى است کافران را.
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ راست گفت خداى با شما، و راست کرد وعده خویش که داده بود، إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ آن گه که شما ایشان را میکشتید بخواست وى، حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ تا آن گه که بد دل شدید، وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ و با یکدیگر مخالف شدید و بر آویختید، وَ عَصَیْتُمْ و در رسول من نافرمان شدید و سرکشیدید، مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ پس آنکه با شما نمود اللَّه آنچه دوست میداشتید، مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا کس هست از شما که این جهان مى‏خواهد، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ. و کس هست از شما که آن جهان مى‏خواهد، ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ پس شما را از کافران برگردانید، لِیَبْتَلِیَکُمْ تا شما را بیازماید (بآن محنت که افتاد)، وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ و درگذاشت از شما آنچه کردید. وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (۱۵۲) و اللَّه با فضل است بر مؤمنان.
إِذْ تُصْعِدُونَ که بالا میگرفتید، وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ و باز ننگرستید با کس، وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ و پیغامبر شما را میخواند، فِی أُخْراکُمْ از پس شما، فَأَثابَکُمْ شما را اللَّه پاداش داد (بآن نافرمانى که کرده بودید و دنیا که جسته بودید) غَمًّا بِغَمٍّ غمى در غمى پیوسته، لِکَیْلا تَحْزَنُوا تا مگر باز اندوهگن نبید، عَلى‏ ما فاتَکُمْ بر آنچه از شما درگذرد از دنیا، وَ لا ما أَصابَکُمْ و نه بر آنچه بشما رسد از رنج، وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۵۳) و اللَّه آگاه است بآنچه میکنید.
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ پس فرو فرستاد بشما، مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ از پس آن غم، أَمَنَةً ایمنیى از دشمن، نُعاساً خوابى و آرامى، یَغْشى‏ طائِفَةً مِنْکُمْ که در گروهى از شما مى‏پیچید آن خواب، وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ و گروهى بتیمار آورد ایشان را خستگیها در تنهاى ایشان، یَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظنها میبردند بخداى، غَیْرَ الْحَقِّ ظنهاى ناسزا، ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ظنهاى کافروار یَقُولُونَ (در خویشتن مى‏اندیشیدند) و با خود میگفتند: «هل لنا من الامر من شى‏ء» از کار بما هیچ چیز هست؟ قُلْ جواب ده رسول من: إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ کار همى خداى راست، یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ در دلهاى خویش چیزى نهان مى‏دارند، ما لا یُبْدُونَ لَکَ چیزى که آن پیدا نمى‏کنند ترا بزبان، یَقُولُونَ میگویند: لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ اگر ما را از کار چیزى بودى، ما قُتِلْنا هاهُنا ما را ایدر بنکشتندى، قُلْ پیغامبر من بگوى، لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ اگر شما در خانهاى خویش بودید، لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ بیرون آمدندى آنان که بر ایشان مرگ نبشته‏اند، و هنگام آمده إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ بر افتادن گاههاى ایشان، وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ و تا بیازماید و بر رسد اللَّه، ما فِی صُدُورِکُمْ بآنچه در دلهاى شماست، وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ و تا پاک‏کند و شبهت ببرد از آنچه در دلهاى شما است، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۵۴) و اللَّه دانا است بآنچه در دلهاى شما است.
إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ ایشان که برگشتند (بهزیمت) از میان شما، یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ آن روز احد که هر دو گروه همدیدار گشتند. إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ شیطان ایشان را از جاى ببرد، بِبَعْضِ ما کَسَبُوا بلختى از آنچه کرده بودند از پیش، وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ و بدرستى که خداى عفو کرد آن گریختن ایشان ازیشان. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (۱۵۵) که خداى آمرزگارست و بردبار.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۲۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ اگر یارى دهد اللَّه شما را، فَلا غالِبَ لَکُمْ باز شکننده‏اى نیست شما را، وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ و اگر خوار کند شما را و فرو گذارد، فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ کیست آنکه یارى دهد شما را؟ مِنْ بَعْدِهِ از پس فرو گذاشتن او، وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۶۰) و ایدون باد که بخداى سپارند گرویدگان کار خویش را.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ و نبود هرگز بسزا پیغامبرى را که خیانت کند در غنیمت بخشیدن میان غازیان، وَ مَنْ یَغْلُلْ و هر که خیانت کند بچیزى، یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ آن چیز آرد فردا برستاخیز، ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ پس آن گه بهر تنى گزارند پاداش آنچه کرد، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۱) و هیچ کس را ازیشان از پاداش نیکى چیزى بنکاهند.
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ باش کسى که بر پى رضوان خدا رود و جستن خوشنودى وى، کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ هم چون کسى بود که باز آید و باز گردد بخشم از خداى، وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ و بازگشتن گاه او دوزخ، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶۲) و بد شدن گاهى که آنست.
هُمْ دَرَجاتٌ میان این دو گروه برتریها و فروتریها است، عِنْدَ اللَّهِ نزدیک خداى، وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۱۶۳) و اللَّه بینا و دانا است بآنچه میکنند.
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بدرستى که خداى سپاس نهاد، عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بر گرویدگان إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ که فرستاد در میان ایشان بایشان، رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ فرستاده‏اى هم از ایشان، یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ تا میخواند بر ایشان سخنان وى، وَ یُزَکِّیهِمْ و ایشان را پاک (و هنر افزاى) میکند، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ و در ایشان مى‏آموزد نامه وى، وَ الْحِکْمَةَ و دانش راست خود، وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ و نبودند از پیش فا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۱۶۴) مگر در گمراهى آشکارا.
أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ باش هر گه که بشما رسد چیزى که رسد، قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها از نابایسته‏اى که شما از دشمن بدو چندان رسیده‏اید از پیش فا، و بهره یافته‏اید از ایشان، قُلْتُمْ أَنَّى هذا گفتید که این چونست؟ قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ بگوى آن از نزدیک شما است (و شومى کرد شما)، إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵) خداى بر همه چیز توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ و آنچه بشما رسید، یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ آن روز که هام دیدار شد هر دو گروه به احد، فَبِإِذْنِ اللَّهِ آن بخواست خداى بود، وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶) و آن را تا ببیند که گرویدگان براستى و درستى که‏اند؟
وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا و تا ببینند ایشان که منافق شده‏اند، وَ قِیلَ لَهُمْ‏ و منافقان را گفتند: تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بیائید کشتن کنید از بهر خداى، أَوِ ادْفَعُوا یا از مؤمنان دفع کنید بر جاى، قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا ایشان گفتند: اگر ما دانیم که جنگ خواهد بود لَاتَّبَعْناکُمْ ما با شما بیائیم. هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ ایشان آن روز که آن سخن گفتند بکفر نزدیکتر بودند که بایمان، یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ میگویند بزبانهاى خود ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ چیزى که در دلهاشان نیست، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (۱۶۷) و خداى داناتر (همه دانایان) است بآنچه نهان میدارند (در دلها از اندیشها و نیّتها).
الَّذِینَ قالُوا ایشان که گفتند، لِإِخْوانِهِمْ برادران خود را که شهید شدند، وَ قَعَدُوا و خود بنشستند در خانها، لَوْ أَطاعُونا اگر فرمان ما ببردندى و بنشدندى، ما قُتِلُوا ایشان را نکشتندى، قُلْ پیغامبر من گوى، فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ باز دارید از خویشتن خویش مرگى را، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۶۸) اگر مى‏راست گوئید.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۰ - النوبة الاولى
قوله تعالى: ما کانَ اللَّهُ خداى بران نیست، لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ که فرو گذارد گرویدگان را، عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بر آنچه شما بر آنید، حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ تا جدا کند ناپاک از پاک، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ و نیست خداى بر آن که شما را مطلع گرداند بر غیب، وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی لکن خداى میگزیند، مِنْ رُسُلِهِ از فرستادگان خود، مَنْ یَشاءُ آن را که خواهد، فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ پس بگروید بخداى و فرستادگان وى، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا و اگر بگروید، وَ تَتَّقُوا و بپرهیزید، فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۹) شما راست مزد بزرگوار.
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ مپندار ایشان را که دست مى‏فشارند ببخل، بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ بآنچه خداى ایشان را داد از فضل خویش، هُوَ خَیْراً لَهُمْ که آن به است ایشان را، بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ نیست که بهتر است ایشان را، سَیُطَوَّقُونَ آرى طوق کنند در گردنهاى ایشان، ما بَخِلُوا بِهِ آنچه دست فرو فشردند بآن، یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز، وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و خدا راست هفت آسمان و هفت زمین بازماندنى از خلق، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۸۰) و اللَّه بآنچه میکنید آگاه است.
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ بدرستى که خداى بشنود، قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا سخن ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ که خداى درویش است و ما بى‏نیازان، سَنَکْتُبُ ما قالُوا آرى بنویسیم بر ایشان آنچه گفتند، وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ و کشتن ایشان پیغامبران را، بِغَیْرِ حَقٍّ بناسزا و بى حق، وَ نَقُولُ و گوئیم ایشان را فردا، ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (۱۸۱) میچشید عذاب آتش.
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ و این عذاب بآنست که دست شما پیش فرا فرستاد از کرد، وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (۱۸۲) و بآنست که خداى بندگان را ستمکار نیست.
الَّذِینَ قالُوا ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا که خداى پیمان گرفت بر ما، أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ که نگرویم هرگز بفرستاده‏اى، حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تا آن گه که آن فرستاده قربانى آرد بما، تَأْکُلُهُ النَّارُ که آتش بپذیرفتارى آن را بخورد، قُلْ گوى، قَدْ جاءَکُمْ آمدند بشما، رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی فرستادگان از پیش من، بِالْبَیِّناتِ به پیغامها و نشانهاى درست، وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ و آنچه شما گفتید، فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ چرا کشتید ایشان را؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۸۳) اگر مى‏راست گوئید.
فَإِنْ کَذَّبُوکَ پس اگر جهودان ترا دروغ‏زن گیرند، فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ دروغ‏زن گرفتند پیش از تو پیغامبران را، جاؤُ بِالْبَیِّناتِ که‏ پیغامهاى روشن آوردند، وَ الزُّبُرِ و نامها، وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ (۱۸۴) و نامه روشن پیدا.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۰ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ... الآیة سبب نزول این آیت بر قول سدى آنست که: رسول خدا (ص) گفته بود: «عرضت علىّ امّتى فى صورها فى الطّین کما عرضت على آدم (ع)، و اعلمت من یؤمن بى و من یکفر الحدیث بطوله...
گفت: امّت مرا بر من عرض دادند در صورتهاى خویش، اندر میان گل، هم چنان که بر آدم (ع) عرضه کردند. و مرا خبر دادند ازیشان که ایمان آرند و بمن بگروند، و ایشان که ایمان نیارند و کافر شوند. این خبر بمنافقان رسید ایشان باستهزا گفتند: محمد (ص) میگوید که: من میدانم که مؤمن که خواهد بود و کافر که خواهد بود، تا بقیامت، چونست که از عدم خبر میدهد؟ و ازیشان که هنوز در آفرینش نیامدند، و خود را نمى‏شناسند که با وى میرویم و مى‏نشینیم؟ برسول خدا رسید که منافقان چنین گفتند، برخاست و به منبر برآمد و خداى را عزّ و جلّ ستایش و ثنا کرد، آن گه گفت: «ما بال اقوام جهّلونى و طعنوا فى علمى، لا تسألونى عن شى‏ء فیما بینکم و بین السّاعة الّا انبأتکم به. فقام عبد اللَّه بن حذافة السهمى، فقال: یا رسول اللَّه! من ابى! قال: حذافة. فقام عمر بن الخطاب و قال: یا رسول اللَّه! رضینا باللَّه ربّا، و بالاسلام دینا، و بک نبیّا، و بالقرآن اماما، فاعف، عفا اللَّه عنک. فقال النبى: فهل أنتم منتهون؟ فهل انتم منتهون؟ ثمّ نزل عن المنبر، فأنزل اللَّه: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ.. الآیة.
اهل معانى گفتند: این خطاب با مؤمنانست، یعنى: ما کان اللَّه لیذرکم‏ یا معشر المؤمنین، على ما أنتم علیه من التباس المنافق بالمؤمن، و المؤمن بالمنافق، حتّى یمیز المنافق من المؤمن. میگوید: خدا بر آن نیست که شما که مؤمنان‏اید آمیخته با منافقان بهم فرو گذارد، تمییز ناکرده یعنى بران است که تمییز کند، و منافق از مؤمن جدا کند، و این تمییز آنست که تکلیف جهاد کند، و بنصرت و تقویت دین اسلام فرماید، تا هر چه منافق بود فاپس نشنید از رسول خدا (ص)، و جهاد نکند.
و هر چه مؤمن بود با رسول خدا (ص) برخیزد و با اعداء دین بکوشد. رب العالمین این بگفت و بجاى آورد روز احد، که منافقان نفاق خویش اظهار کردند آن روز، و از جهاد تخلف نمودند. ابن کیسان گفت: معنى آیت آنست که خدا بر آن نیست که شما را باقرار مجرد فروگذارد، و فرائض و واجبات دین بر شما ننهاده، و بجهاد و قتال نفرموده یعنى جهاد فرماید و فرائض طاعات بر شما نهد تا پیدا گردد که پاینده بر ایمان و برقرار کیست؟ و باز پس نشنیده از ایمان کیست؟ ضحاک گفت: این خطاب با منافقان و مشرکانست، میگوید: خدا بر آن نیست که مؤمنان فرزندان شما در اصلاب مردان و ارحام زنان شما آمیخته فروگذارد، بلکه جدایى افکند میان شما و میان مؤمنان که در اصلاب و ارحام زنان شمااند.
حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ قراءت حمزه، و على، و یعقوب بتشدید است و بضم یا، و باقى بتخفیف و نصب یا خوانند، و معنى هر دو لغت یکسان است. یقال مزت الشّى‏ء امیزه میزا، و میّزته تمییزا. گفته‏اند که: «خبیث» اینجا گناه است و «طیّب» مؤمن، یعنى که ربّ العالمین از مؤمن گناه فرو نهد، بمحنتها و مصیبتها و بلیّتها که در دنیا بوى رساند. ازینجا مصطفى (ص) گفت: «ما یصیب المؤمن و صب، و لا نصب، و لا سقم، و لا اذى، و لا حزن، حتّى الهمّ یهمّه، الّا کفّر اللَّه به خطایاه».
اما وجوه «طیّب» در قرآن چهار است: یکى بمعنى مؤمن، چنان که درین آیت و در سورة الانفال:لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. دیگر بمعنى «حلال» چنان که در سورة النّساء گفت: وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ یعنى الحرام بالحلال. و در سورة المائدة گفت: لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ. جاى دیگر گفت: فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ یعنى ما حلّ لکم من النّساء. سدیگر وجه بمعنى «حسن» است، چنان که در سورة الملائکة گفت: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ اى الکلام الحسن، و هى شهادة ان لا اله الّا اللَّه.
وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ یعنى و به یقبل العمل الصّالح. همانست که در سورة ابراهیم گفت: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً... اى کلمة حسنة، و هى شهادة أن لا اله الّا اللَّه. وجه چهارم بمعنى «طاهر» است چنان که گفت عزّ و علا: فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً اى طاهرا.
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ این ردّ است بر امامیان که امام را دعوى علم غیب میکنند. ربّ العالمین نفى کرد علم غیب از خلق خویش على العموم، بى استثناء، مگر پیغامبرى را که بوحى پاک وى را علم غیب دهد. پس هر که نه پیغامبر و صاحب وحى بود وى را علم غیب نبود، و اگر چه امام بود. همانست که رب العالمین گفت: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ و وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ میگوید: خدا بر آن نیست که شما را دیدار دهد تا فرا علم و حکم پوشیده وى ببینید، یعنى که شما مؤمن و منافق از هم باز نشناسید پیش از آنکه ما تمییز کنیم، و پوشیده بیرون آریم.
و لکن اللَّه یجتبى من رسوله من یشاء اى و لکنّ اللَّه یختار لمعرفة ذلک من یشاء من الرّسل. و کان محمد (ص) ممّن اصطفاه اللَّه لهذا العلم.
فآمنوا باللَّه و رسوله و ان تؤمنوا و تتقوا فلکم اجر عظیم تا اینجا همه در غزاء احد است. پس ازین، چهار آیت عارض است در شان جهودان و پس از آن‏ چهار آیت، دو آیت دیگر: کُلُّ نَفْسٍ... و لَتُبْلَوُنَّ... هم در غزاء احد است و تمامى آن قصّه، چنان که شرح آن کرده آید ان شاء اللَّه.
قوله: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ... ابن عباس گفت: این آیت در شأن احبار جهودان آمد، که صفت و نعت نبوت مصطفى (ص) را بپوشیدند. و معنى «بخل» اینجا کتمان علم است که اللَّه ایشان را داده بود و ایشان بپوشیدند و بگردانیدند.
و نظیر این آنست که در سورة النّساء گفت: الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. و برین قول معنى «سیطوّقون» آنست که: یحملون ائمه و وزره، کقوله یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ.
و بیشترین مفسران گویند که: این آیت در شأن ایشان آمد که زکاة از مال بیرون نکنند. و فضل اینجا نصاب زکاة است از ضروب اموال. و بخل باز گرفتن زکاة.
«و لا تحسبن» بتا قراءت حمزه است، یعنى: و لا تحسبنّ یا محمد! بخل الّذین یبخلون هو خیر لهم. و باقى بیا خوانند، یعنى: و لا یحسبنّ الباخلون بما آتاهم اللَّه، البخل خیر لهم، بل هو شرّ لهم، لأنّهم یستحقّون بذلک العذاب.
سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فرداى قیامت ربّ العالمین آن مال که از آن زکاة بیرون نکنند مارى گرداند در گردن صاحب مال آویخته، و از فرق سر او تا بقدم مى‏گزاید، و مى‏رنجاند، و با وى میگوید: من آن مال توام، من آن کنز توام باین صفت وى را مى‏برند تا بدوزخ.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): ما من رجل یکون له مال، فیمنعه من حقّه، و یضعه فى غیر حقه، الّا مثل یوم القیامة شجاعا اقرع منتن الرّیح، لا یمرّ بأحد الّا استعاذ منه. فیجى‏ء حتّى یدنو من صاحبه فاذا رآه استعاذ منه. فیقول: ما تستعیذ منّى! و أنا مالک الّذى کنت تدّخرنى فى الدّنیا. فیطوّقه فى عنقه، فلا یزال فى عنقه حتّى یدخل معه جهنّم. قال: و تصدیق ذلک فى کتاب اللَّه عزّ و جلّ: سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
ابراهیم نخعى گفت: «سیطوّقون» معنى آنست که: روز قیامت طوق آتشین در گردن آن کس کنند که زکاة ندهد، تا هم چنان که طوق از گردن خالى نبود آتش از وى خالى نبود. مصطفى (ص) گفت: «مانع الزّکاة فى النّار»و قال: «لا تخالط الصدقة مالا الّا اهلکته»،و قال: «ما حبس قوم الزّکاة الّا حبس عنهم القطر»، وقال «لا یقبل اللَّه الایمان و لا الصّلاة الّا بالزّکاة».
وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ همانست که جاى دیگر گفت: إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها یعنى یفنى اهلها، و تبقى الأموال و الأملاک، و لا مالک الّا اللَّه عزّ و جلّ.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ مکى و بصرى بیا خوانند. خطاب با ایشان که سَیُطَوَّقُونَ صفت ایشانست. و باقى بتا مخاطبه خوانند، حملا على قوله وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا....
قوله تعالى: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ...
این جهودان‏اند که چون اللَّه تعالى سخن از قرض گفت در قرآن، و ذلک فى قوله: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً ایشان گفتند: پس درویش است و ما بى‏نیازانیم! ربّ العالمین بر سبیل تهدّد بگفت: سَنَکْتُبُ ما قالُوا آرى بر ایشان نویسیم آنچه گفتند. یعنى حفظه را فرمائیم تا بنویسند، آن گه ایشان را بآن عقوبت کنیم.
وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ اینجا مضمر است که: و علم و رأى قتل الأنبیاء بغیر حق. یعنى: قول ایشان را شنید و کشتن انبیاء را بدید و بدانست.
وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ یعنى خزنة جهنم فردا با ایشان گویند: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ این کلمه با کسى گویند که وى را از عفو نومید کنند، گویند: ذق ما أنت فیه اى لست بمتخلص عنه.
قراءت حمزه «سیکتب» بیاء مضمومه است، «و قتلهم» بضم لام. و «یقول ذوقوا» بیا.
ذلِکَ اى ذلک العذاب بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ من الکفر و التکذیب فى دار الدّنیا. وَ أَنَّ اللَّهَ اى: و بانّ اللَّه لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فیعاقبهم من غیر جرم.
آن گه حال ایشان را شرح افزود، گفت: الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا یعنى: و سمع اللَّه قول الّذین قالوا، و هم الیهود: کعب بن اشرف، مالک بن الضیف و اصحابهما.
گفتند: اى محمد! تو مى‏گویى که پیغامبرم، و اللَّه ما را فرموده در کتاب خویش تورات که: هیچ پیغامبر را تصدیق نکنیم بآنچه گوید، تا نخست قربانى بیارد که آتش آن را بخورد.
اگر بیارى قربانى که آتش آن را بخورد، ناچار ترا تصدیق کنیم. مفسران گفتند که: این عهد با بنى اسرائیل در تورات رفت. اما جهودان تمام بنگفتند. و تمامى آنست که: حتى یأتیکم المسیح و محمد. فاذا اتیاکم فآمنوا بهما فانهما یأتیان بغیر قربان.
و شرح این آنست که: بنى اسرائیل را قربان و مال غنیمت حلال نبودى قربان و مال غنیمت بنهادندى، و نشان قبولش آن بودى که آتشى سپید بى‏دود از آسمان بیامدى. آن را برخوانى و آوازى سخت بودى، در آن افتادى تا بسوختى. و اگر آن قربانى مقبول نبودى، آتش نیامدى و آن بر حال خویش بماندى. و گفته‏اند که: علامت نبوت و بعثت پیغامبران در آن زمان آن بود که پیغامبر گوشت قربانى بر دست نهادى، آتش از آسمان بیامدى و آن گوشت را بر دست وى بسوختى و دستش نسوختى. و این آتش آمدن و قربان خوردن تا بروزگار عیسى (ع) بود. رب العالمین بنى اسرائیل را فرمود که: عیسى (ع) و محمد (ص) را که فرستیم، بى‏قربان فرستیم، بایشان ایمان آرید و بگروید. پس جهودان دروغ زن گشتند بآنچه گفتند: إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ. آن گه اقامت حجت را بر ایشان گفت: قُلْ یا محمد قد جاءکم رسل من قبلى بالبیّنات و بالّذى قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین؟ پیش از من رسولان بشما آمدند با حجتها و معجزتهاى روشن، و باین قربان که شما گفتید، پس چرا کشتید ایشان را اگر راست گوئید؟ و مراد باین خطاب، اسلاف ایشان‏اند، که ایشان بودند که پیغامبران را کشتند، چون زکریا (ع) و یحیى (ع) و غیرهما. اما جهودان که بظاهر این خطاب با ایشان است، بفعل اسلاف خویش مى‏رضا دادند، و آن قتل کردن ایشان مى‏پسندیدند. و آن کس که ببدى رضا داد، همچون آن کس است که بدى کرد. ازین جهت اضافت قتل با ایشان کرد.
آن گه تسلیت مصطفى (ص) را و آرام دل وى را گفت: فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ. یا محمد! اگر ترا دروغ زن گرفتند. دل تنگ مکن! که پیش تو بسا پیغامبران را دروغ‏زن گرفتند. جاى دیگر گفت: وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا. یعنى: چنان که ایشان صبر کردند، تو نیز صبر کن، تا نصرت ما در رسد.
جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ اى: الکتب المزبورة، و هى المکتوبة، یقال زبور و زبر کرسول و رسل، بقراءت شامى. و در مصاحف شامیان «با» در افزودند. وَ بِالزُّبُرِ معنى همانست، اما تأکید در سخن افزود.
وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ اى الهادى الى الحق.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ این کار چنین مبهم فرو نگذارند! و این قصه سربسته روزى برگشایند! و این دامن فراهم کرده آخر بیفشانند! و این سر و پاى درهم کردگان صافیان و جافیان آخر بینى که از هم باز کنند! فَرِیقاً هَدى‏ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ و هر کس را بمأوى و منزل خویش فرود آرند، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ یکى در حزب شیطان، کشته حرمان، و اندوه جاودان أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ. یکى نواخته رحمن، در زمره دوستان، بمهر ازل شادان، برو داغ وَ عِبادُ الرَّحْمنِ. امروز تو چند بینى و چه دریابى که درهاى اسرار فرو بسته، و مسمار غیب بر در خانه توحید و شرک زده، و کلید آن بخود سپرده که: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ همین است که گفت عزّ و علا: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ، و تا نپندارى که آنچه دیده تو بآن نرسد دیده انبیاء نیز نرسد! نمى‏خوانى که: وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ. میفرماید که: ایمان بیارید، و استوار گیرید اللَّه را، که غیب‏دان است و نهان بین، و فرو فرستادگان پیغامبران را که بوحى پاک ایشان را بر غیب همى دارد، و پوشیده مینماید، و چون نماید چندان نماید که خود خواهد، نه چندان که بنده خواهد، کما قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ. خداى داند که بنده چه برتابد، و وى را چه شاید، و دانستن چیست که وى را بکار آید! مدبّر کار بندگان اوست! کارساز و کارران و نگهبان اوست! صحّ الخبر انّه عزّ و جلّ یقول: ادبر عبادى بعلمى، انى بعبادى خبیر بصیر.
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ... الآیة «بخل» بر زبان علم و مقتضى شریعت منع واجب است و واجب از مال اندکى است از فراوان، درویش را اندک دهد، و خود را فراوان بگذارد. باز بزبان طریقت و اهل اشارت بخل آنست که: خود را اندکى بگذارد، ذرّه‏اى از مال، یا نفسى از حال، و المکاتب عبد ما بقى علیه درهم.
مال و حال در راه این جوانمردان صورت سگ دارد، و عشق در عالم خویش صورت فریشته، و شرع مصطفى (ص) خبر میدهد که فریشته با سگ بد سازد، در هیچ منزل با وى فرو نیاید.
لا یدخل الملائکة بیتا فیه کلب او تصاویر.
پرده بردار تا فرود آرند
کى در آید فرشته تا نکنى
سگ ز در دور و صورت از دیوار
کى در احمد رسد و در صدیق
عنکبوتى تننده بر در غار
هودج کبریا بصفّه بار
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا کریما! خدایا! که شنواست، و در شنوایى بى‏همتا، شنونده آوازها، و رسنده بشنوایى خود برازها، و پاسخ کننده نیازها. با موسى و هارون (ع) گفت: لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏، میگوید: بر فرعون شوید و از وى مترسید، که من بیارى و نگهداشت با شماام، مى‏شنوم و مى‏بینم! و عایشه صدّیقه در قصه مجادلة گفت: الحمد للَّه الّذى وسع سمعه الاصوات.
لقد جاءت المجادلة الى رسول اللَّه (ص). تکلّمه فى جانب البیت ما اسمع ما تقول، فأنزل اللَّه عزّ و جلّ: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها الآیة. و عن ابى موسى انّ النّبیّ (ص) لمّا دنا من المدینة کبّر اصحابه، فقال: یا ایها الناس انکم لا تدعون اصم و لا غائبا، ان الذى تدعونه بینکم و هو بین اعناق رکابکم، و فى روایة اربعوا على انفسکم فانکم لا تدعون اصم و لا غائبا و انما تدعون سمیعا قریبا.
قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ این سخن شبه شکوى دارد، با دوست مى‏راند که دشمن چه میگوید تا دوست بنازد، و باشد که دشمن از آن باز گردد.
و عجب آنست که نعمت هم چنان به ادرار بدشمن مى‏رساند، و بآن ناسزا که مى‏شنود نعمت وانستاند، سبحانه ما ارأفه بخلقه! و در بعضى اخبار است: ما احد اصبر على اذى یسمعه من اللَّه، یدعون له ولدا و هو یرزقهم و یعافیهم. از روى اشارت میگوید: شما که بندگان و رهیگان‏اید، از خصمان خویش در گذارید، و تا توانید عفو کنید، و نعمت و رفق خویش از دوست و دشمن باز مگیرید، و خلق نیکو با دوست و دشمن، آشنا و بیگانه کار فرمائید و به‏ قال النّبیّ (ص): انّ اللَّه عزّ و جلّ اوحى الى ابراهیم (ع): انّک خلیلى حسّن خلقک و لو مع الکفّار، تدخل مداخل الأبرار، فانّ کلمتى سبقت لمن حسّن خلقه، ان اظلّه تحت عرشى، و اسکنه حظیرة قدسى، و ادنیه من جوارى.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آفرینش آسمانها و زمین، وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و آمد و شد شب و روز، لَآیاتٍ نشانهایى است، لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰) خردمندان و زیرکان را.
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ. ایشان که یاد میکنند خداى را، قِیاماً ایستادگان، وَ قُعُوداً نشستگان، وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ و بر پهلوهاى خویش خفتگان، وَ یَتَفَکَّرُونَ و مى‏اندیشند، فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آفرینش آسمان و زمین که مینگرند در آن، رَبَّنا خداوند ما، ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا این بگزاف و باطل نیافریدى، سُبْحانَکَ پاکى و بى‏عیبى ترا، فَقِنا پس بازدار از ما، عَذابَ النَّارِ (۱۹۱) عذاب آتش.
رَبَّنا خداوند ما، إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ تو هر که را در آتش کردى، فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وى را رسوا کردى، وَ ما لِلظَّالِمِینَ و نیست ستمکاران را، مِنْ أَنْصارٍ (۱۹۲) از یارانى هیچ کس.
رَبَّنا خداوند ما، إِنَّنا سَمِعْنا ما شنیدیم، مُنادِیاً آواز دهنده‏اى یُنادِی لِلْإِیمانِ که آواز میداد استوار گرفتن و گرویدن را، أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ‏
که استوار گیرید و بگروید، فَآمَنَّا استوار گرفتیم و بگرویدیم، رَبَّنا خداوند ما، فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا پس بیامرز ما را گناهان ما، وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا و ناپیدا کن از ما بدیهاى ما، وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (۱۹۳) و بمیران ما را با نیکان، رَبَّنا خداوند ما، وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا ما را ده آنچه ما را وعده داده‏اى، عَلى‏ رُسُلِکَ بر زبانهاى فرستادگان خویش، وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ و ما را رسوا مکن روز رستاخیز، إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (۱۹۴) بدرستى که تو وعده خویش بنگردانى، و خلاف نکنى.
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ پاسخ نیکو کرد خداى ایشان را، أَنِّی لا أُضِیعُ که من ضایع نگذارم، عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ کردار هیچ کارگرى از شما، مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏، از مردى یا از زنى، بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ همه از یکدیگراید، فَالَّذِینَ هاجَرُوا ایشان که هجرت کردند از خان و مان خود ببریدند، وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ و بیرون کردند ایشان را از سرایهاى ایشان، وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی و رنجانیدند ایشان را در راه دین من، وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا و جنگ کردند تا ایشان را بکشتند، لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ تا پیدا کنم ازیشان بدیهاى ایشان، وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و در آرم ایشان را در بهشتهایى که میرود زیر درختان آن جویها، ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بپاداشى از نزدیک خداى، وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (۱۹۵) و خداى آنست که بنزدیک اوست نیکویى ثواب.
لا یَغُرَّنَّکَ ترا مفرهیباد، تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا گشتن و گردیدن ایشان که کافر شدند، فِی الْبِلادِ (۱۹۶) در شهرها، مَتاعٌ قَلِیلٌ آن برخوردارى اندکست، ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ پس بازگشتنگاه ایشان دوزخ است، وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۹۷) و بد آرامگاهها که آنست.
لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لکن ایشان که بپرهیزیدند از شرک آوردن با خداى خویش، لَهُمْ جَنَّاتٌ ایشان راست بهشتهایى، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ میرود زیر درختان آن جویها، خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ نزلى از نزدیک خداى، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ و آنچه نزدیک خداى است، خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (۱۹۸) به است نیکان را.
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ و از اهل تورات، لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ کس است که استوار میگیرد و میگرود بخداى، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ و آنچه فرو فرستاده آمد بشما از قرآن، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ و آنچه فرو فرستاده آمد بایشان از تورات خاشِعِینَ لِلَّهِ فرو داشتان‏اند خداى را، لا یَشْتَرُونَ نمى‏خرند، بِآیاتِ اللَّهِ بسخنان خداى، ثَمَناً قَلِیلًا بهاى اندک، أُولئِکَ ایشانند، لَهُمْ أَجْرُهُمْ که ایشان راست مزد ایشان، عِنْدَ رَبِّهِمْ بنزدیک خداوند ایشان، إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۱۹۹) خداى سبک شمار است زود توان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، اصْبِرُوا شکیبایى کنید، وَ صابِرُوا و با کاوید (۱) وَ رابِطُوا و بحرب و حجت دین بپاى دارید، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و بپرهیزید از خداى، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۲۰۰) تا جاوید پیروز آئید.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۳۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابن عمر در پیش عایشه صدّیقه شد گفت: یا عایشه! از آن کارها و سرگذشتهاى رسول (ص) که مردم را شگفت آید و خیره سر کند یکى با من بگوى. عایشه گفت: یا ابن عمر! کارهاى رسول (ص) همه آنست که مردم را شگفت آید، و از آن درماند چون بشنود. در حجره و نوبت من بود، شبى در جامه خواب خفته بمن گفت: یا عایشه! اوفتد که مرا دستورى دهى امشب تا خداى را عبادت کنم و با ذکر وى پردازم. گفتم: یا رسول اللَّه هر چند قرب تو و هواى تو دوست دارم، اما ترا بآنچه مى‏گویى دستورى دادم. پس برخاست و وضوى برآورد و در نماز شد، آن گه قرآن خواندن گرفت، و گریستن بر وى افتاد، چندان بگریست که خاک زمین از اشک وى تر شد، تا بوقت صبح برین صفت بود. پس بلال آمد تا او را از نماز بامداد آگاهى دهد، وى را دید که نهمار میگریست. گفت: یا رسول اللَّه این همه گریستن چراست؟ نه گناهانت گذشته و آینده آمرزیده‏اند؟
گفت: یا بلال! أ فلا اکون عبدا شکورا؟ پس بنده سپاس‏دار نیم؟ یا بلال! چرا نگریم؟ و امشب این آیت بمن فرو فرستادند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ... الى آخر الآیات یا بلال ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها! على بن ابى طالب (ع) گفت: رسول خدا (ص) چون نماز شب را برخاستى در آسمان نگرستى این آیت بر خواندى: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تا آنجا که گفت: فَقِنا عَذابَ النَّارِ. و بخبرى دیگر مى‏آید که: اشدّ آیة فى القرآن على الجنّ هذه الآیة إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. میگوید: در آفرینش آسمان و زمین، و شد آمد شب و روز از پس یکدیگر، این بجاى آن و آن بجاى این، نشانهایى است و عبرتهایى خداوندان خرد را، همانست که جاى دیگر گفت: یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ، گفته‏اند که: شب فرا پیش روز داشتن در ذکر از بهر آنست که شب اصل است، و روز از آن بیرون آورده، و فرا پى آن داشته، بحکم آن آیت که گفت عزّ جلاله: وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ اى ننزع و نخرج منه‏ النّهار. ابن عباس گفت: قریش پیش جهودان شدند، گفتند: موسى (ع) بشما چه نشان آورد بر دلالت وحدانیت اللَّه و نبوت خویش؟ گفتند: عصا و ید بیضا. بپیش ترسایان شدند گفتند: با عیسى (ع) چه بود از دلائل نبوت؟ ایشان جواب دادند که: کان یبرئ الأکمه و الأبرص و یحیى الموتى. پس بر مصطفى (ص) آمدند. گفتند: یا محمد! ما را نیز نشانى باید، و نشان آن خواهیم که رب العالمین این کوه صفا بازر کند! اللَّه بجواب ایشان این آیت فرستاد: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الآیة.
روایت کرده‏اند از ابن عباس در آفرینش آسمان و زمین، که ربّ العزّة جلّ جلاله اول نورى بیافرید پس ظلمتى، و آن گه از آن نور جوهرى سبز بیافرید چندان که هفت آسمان و هفت زمین، آن گه آن جوهر را بر خود خواند، جوهر از هیبت و سیاست نداء حق بر خود بگداخت، آبى گشت مضطرب و لرزنده، و تا بقیامت هم چنان مضطرب خواهد بود. این آب که تو مى‏بینى که در روش خود مى‏لرزد و مى‏جنبد از هیبت و سیاست آن نداء حق است. پس رب العالمین باد را بیافرید و آب بر پشت باد بقدرت بداشت، پس عرش عظیم بیافرید و بر آب نهاد، فذلک قوله عزّ و جلّ: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ. پس از آب آتش پدید آورد، تا آب بر جوشید و از آن دخانى بر آمد و کفى بر سر آورد. ربّ العزّة از آن دخان آسمان بیافرید و از آن کف زمین بیافرید. اختلاف است میان علما که اول کدام آفرید؟ و درست‏تر آنست که اول جوهر زمین آفرید، پس قصد آسمان کرد، و آسمانها را بیافرید. چنان که گفت عزّ و علا: ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ. پس از آن زمین را دحى کرد، چنان که در قرآن است: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها. و در خبر ابن عباس است: ثمّ نزل ببطن وجٍّ فدحیها، اى بسطها، و تمامى این خبر در سورة البقرة بیاورده‏ایم. و آسمانها که آفرید هفت آفرید، و زمین هفت، چنان که آنجا گفت: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏
همه زبر یکدیگر آفرید، بر هیأت صنوبر، هر چه بالاتر فراختر، و هر چه زیرتر تنگتر، آسمان هفتم فراختر است که برتر از همه آسمانهاست، و زمین هفتم تنگتر است که زیر همه زمینهاست. و گفته‏اند: آسمان هفتم بر رنگ زمرّد است سبز، نام آن عالیه، و تسبیح سکّان آن: سبحان ربى الأعلى. و آسمان ششم بر رنگ یاقوت سرخ، نام آن عرش، و تسبیح سکّان آن: سبحان الذى لا یبقى الا وجهه. آسمان پنجم برنگ زر و نام آن حیقوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ربنا العظیم». آسمان چهارم برنگ سیم سپید، نام آن ازیلون و تسبیح اهل آن: «سبّوح قدّوس ربّنا الرّحمن لا اله الّا هو». آسمان سیوم برنگ شبه، نام آن ماعون، و تسبیح اهل آن: «سبحان الحىّ الّذى لا یموت». آسمان دوم برنگ مس نام آن قدوم و بروایتى قیدوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ذى الملک و الملکوت». بعضى علما گفته‏اند: زیر آسمان دنیا هفت فلک است، فلک اول قمر راست، قمر از آنجا تابد، برجى بدو روز و سیک روزى گذارد. فلک دوم زهره راست برجى به هفده روز گذارد. فلک سیوم عطارد راست برجى به بیست و شش روز گذارد. فلک چهارم آفتاب راست برجى بسى روز گذارد. فلک پنجم مریخ راست برجى بچهل و پنج روز گذارد. فلک ششم مشترى راست برجى بسالى گذارد. فلک هفتم فراخ ترین افلاک است و زیر آسمان دنیاست، زحل از آنجا تابد، و زحل گران رواست، هر روز دو دقیقه رود، برجى بدو سال و نیم گذارد، فلک بسى سال برد (؟). و این خلاف قول منجمان است که میگویند: هفت آسمان‏اند، گویند وراء این هفت فلک، فلک هشتم است که آن را فلک الافلاک گویند، و این نزدیک اهل حق عرش عظیم است، و بالاء این یکى دیگر میگویند و آن را فلک الاثیر میخوانند، و میگویند محرّک افلاک است، و بنزدیک اهل حق آنکه ایشان فلک الاثیر میخوانند خداست جلّ جلاله، و عزّ کبریاؤه، و عظم شأنه.
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً روایت کنند از على بن ابى طالب و از ابن عباس که: ذکر اینجا نماز است، و معنى آنست که ایشان که نماز کنند بپاى ایستاده، پس اگر نتوانند عذرى را، نماز کنند نشسته، پس اگر نتوانند بپهلو خفته، اینست که ربّ العالمین گفت: قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ، و بر وفق این تفسیر مصطفى (ص) گفت عمران حصین را: «صلّ قائما و ان لم تستطع فقاعدا، فان لم تستطع فعلى جنب».
دیگر مفسران بر آنند که: این ذکر زبان است و صفت ایشان است که پیوسته بر مداومت خداى را یاد کنند، که آدمى ازین سه حال خالى نیست، یا بر پاى است یا نشسته یا خفته، یعنى بهمه حال و همه وقت ذاکر است، و ذکر فراوان کلید سعادت بندگان است، و سبب پیروزى جاودان، کما قال اللَّه عزّ و جلّ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
و عن معاذ بن جبل قال قال رسول اللَّه (ص): اکثروا من ذکر اللَّه على کلّ حال فانّه لیس من عمل احبّ الى اللَّه و لا أنجى للعبد من کلّ سیّئة فى الدّنیا و الآخرة من ذکر اللَّه. قالوا: و لا القتال فى سبیل اللَّه؟ فقال: لولا ذکر اللَّه لم یؤمر بالقتال فى سبیل اللَّه، و لو اجتمع النّاس على ما امروا من ذکر اللَّه ما کتب اللَّه القتال على النّاس، و ذکر اللَّه لا یمنعکم من القتال، بل هو عون لکم على ذلک، فقولوا: لا اله الّا اللَّه، فقولوا: اللَّه اکبر، و قولوا: سبحان اللَّه، و قولوا: الحمد للَّه، و قولوا: تبارک اللَّه، و انّهنّ خمس لا یعدلهنّ شى‏ء، و قال: طوبى لاقوام یحسبهم النّاس مجانین لکثرة ذکر اللَّه، و قال: من عجز منکم عن اللّیل ان یکابده، و بخل بالمال أن ینفقه، و جبن عن العدوّ أن یجاهده، فلیکثر ذکر اللَّه، و قال: الغفلة فى ثلاث: الغفلة عن ذکر اللَّه، و الغفلة فیما بین طلوع الفجر الى طلوع الشّمس، و الغفلة عن أن یغفل الرّجل حتّى یرکبه الدّین، و قال: من صلّى الغداة ثم قعد یذکر اللَّه حتّى تطلع الشّمس جعل اللَّه بینه و بین النّار سترا. و قال: یقول اللَّه عزّ و جلّ: یا ابن آدم! اذکرنى بعد صلاة الفجر ساعة، و بعد صلاة العصر ساعة، اکفک ما بین ذلک.
وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مقداد اسود گفت: در پیش بو هریره شدم، شنیدم از وى که رسول خدا (ص) گفت: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة».
گفتا: و در پیش ابن عباس شدم شنیدم از وى که گفت: رسول خدا (ص) گفت: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبع سنین».
گفتا: پس در پیش ابو بکر صدیق شدم، شنیدم از وى که میگفت: سمعت رسول اللَّه یقول: تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة.
مقداد گفت: این بر من مشکل شد. پیش مصطفى (ص) شدم، و قصه با وى گفتم. مصطفى (ص) گفت: صدقوا فیما قالوا، آن گه خواست که تحقیق آن با من نماید، ابو هریره را بخواند، گفت: یا باهریرة فیما ذا تتفکّر؟ فقال: فى خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار. فقال رسول اللَّه: تفکّرک خیر من عبادة سنة.
آن گه ابن عباس را بخواند، گفت: یا ابن عباس فیما ذا تتفکّر؟ قال: فى الموت و هول المطّلع. قال: تفکّرک خیر من عبادة سبع سنین.
آن گه بو بکر را بخواند، گفت: یا ابا بکر تو تفکّر بچه کنى؟
گفت: یا رسول اللَّه چون از احوال و اهوال قیامت بر اندیشم، و آن سیاست و انواع عقوبت که اللَّه تعالى عاصیان و مجرمان را ساخته است با خود اندیشه کنم، که چه بودى اگر اللَّه تعالى مرا شخصى عظیم دادى در قیامت، چنان که دوزخ را بمن پر کردى، تا وعده وى راست شدى! و این بیچارگان بدبختان را از آتش و عقوبت برهانیدى! رسول خدا گفت: یا ابا بکر تفکّرک خیر من عبادة سبعین سنة.
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا اینجا مضمرى است، یعنى: و یقولون ربّنا ما خلقت هذا باطلا، اى خلقا باطلا، یعنى خلقته دلیلا على حکمتک و کمال قدرتک.
سُبْحانَکَ اى تنزیها لک من أن تکون خلقتهما بالباطل.
فَقِنا اى اصرف عنّا عذاب النّار. جایى دیگر گفت: رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ. این دعاهایى است که ربّ العزّة مؤمنانرا مى‏درآموزد، و میگوید: مرا چنین خوانید، و بمن تقرب چنین کنید. رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ از «خزى» است و خزى رسوایى است و خوارى، و گفته‏اند از «خزایت» است، و خزایت شرمسارى است، یعنى که مؤمن عاصى را شرمسار کند و کافر را رسوا و خوار کند. سعید مسیب گفت: این خصوصا کافرانراست که هرگز از دوزخ بیرون نیایند، معناه انّک من تخلد النّار فقد اخزیته اى اهلکته، وَ ما لِلظَّالِمِینَ یعنى الکفّار «مِنْ أَنْصارٍ یمنعونهم من عذاب اللَّه.
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً.. یعنى محمدا (ص)، و قیل هو القرآن یدعو الى الایمان، و ذلک شهادة أن لا اله الّا اللَّه، و أنّ محمدا عبده و رسوله. قتاده گفت که: اللَّه تعالى خبر داد از مؤمنان انس و مؤمنان جنّ که چه گفتند؟ مؤمنان جنّ را گفت: فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ. انس را گفت: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا اى: و استر عنّا ذنوبنا بقبول الطّاعات حتّى تکون کفّارة لها.
وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ و هم الأنبیاء و الأولیاء، یعنى: توفّنا فى جملتهم حتّى تحشرنا معهم و فى زمرتهم.
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ اى على السنتهم من النّصر لنا، و الخذلان بعدوّنا. میگوید: بار خدایا آنچه ما را وعده دادى بر زبان پیغامبران که مؤمنانرا نصرت دهم، و کافران را مقهور و مخذول کنم، و قرآن بدان ناطق که إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. جایى دیگر گفت: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏
، خداوندا! این وعده نصرت که ما را دادى منجز کن، و اعلاء کلمه حق را اعداء دین مقهور و مخذول کن.
آن گه گفت: إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ خداوندا! دانم که تو وعده خلاف نکنى، لکن ما را صبر نیست، هر چه کنى زود کن. پس ربّ العالمین این بى‏صبرى مؤمنانرا عذر بنهاد، گفت: آدمى را شتابنده آفریدم، از آنست که مى‏صبر نکند، کما قال عزّ و جلّ: وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا، خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ.
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «من وعده اللَّه عزّ و جلّ على عمل ثوابا فهو منجزه له، و من وعده على عمل عقابا فهو بالخیار».
یکى از ابو عمرو علا پرسید که: اللَّه تعالى وعده خلاف کند؟ جواب داد که نکند خلاف وعده، پرسید که: وعید خلاف کند؟ جواب داد که: کند. گفت: چه معنى را چنین است؟ گفت: خلاف وعده نشان عیب است، و اللَّه از عیب پاکست و منزّه، و خلاف وعید اظهار کرم است، و اللَّه تعالى از همه کریمان کریم‏تر، و از همه بخشایندگان بخشاینده‏تر، و فى معناه انشد:
و انّى و ان اوعدته او وعدته
لمخلف ایعادى و منجر موعدى‏
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ قال الحسن (ع): ما زالوا یقولون ربّنا! ربّنا! حتّى استجاب لهم ربّهم.
و روى عن جعفر الصادق (ع) قال: من حزنه امر فقال خمس مرّات ربّنا، نجاه اللَّه ممّا یخاف و أعطاه ما اراد. قیل له: و کیف؟ فقرأ: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً الى قوله، إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ.
قال عثمان بن عفان: من قرأ فى لیلة: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الى آخرها، کتبت له بمنزلة قیام لیلة.
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ این «فا» فاء جوابست، و این استجابت جواب آن قول مضمر است که: یقولون ربّنا... أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ این نصب همزه از بهر آنست که تفسیر اجابت است. میگوید: پاسخ کرد ایشان را خداوند ایشان، که من ضایع نکنم کردار هیچ کارگر را، یعنى چون کردار نیکو بود بصفت شایستگى.
چنان که جاى دیگر گفت: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا. ضیاع و ضلال در لغت یکى است. مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ سبب نزول این آیت آن بود که ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه چونست که اللَّه تعالى همه ذکر مردان میکند در هجرت، و ذکر زنان نمى‏کند؟ ربّ العالمین این آیت بجواب وى فرستاد که: مزد هیچ کارگر ضایع نکنم از مردان و از زنان شما که مؤمنان‏اید، و معنى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ آنست که: شما همه از یکدیگراید، یکدیگر را برادران و خواهران، و یکدیگر را همدینان، و یکدیگر را خویشان. یعنى خویشى در دین، و در نصرت، و در موالات، چنان که جایى دیگر گفت: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ. و گفته‏اند: معنى آنست که: حکم همگان در ثواب یکسان است.
فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ این مصطفى (ص) است و مهاجرة الأولى آنان که مشرکان ایشان را از مکه بیرون کردند.
وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی یعنى فى طاعتى و دینى، این سابقان مسلمانان‏اند.
وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا این عامّه مهاجران‏اند. قراءة حمزة و الکسائى «و قتلوا و قاتلوا» یعنى قتل بعضهم و قاتل من بقى منهم. و قیل: فیه اضمار «قد»، اى: و قتلوا و قد قاتلوا. مکى و شامى وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا مشدّد خوانند، یعنى: انّهم قطعوا فى المعرکة. باقى وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا بتخفیف خوانند، اى: قاتلوا حتى قتلوا.
لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ الآیة، روى عبد اللَّه بن عمیر، قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: انّ اللَّه عزّ و جلّ یدعو یوم القیامة بالجنّة، فتأتى بزخرفها و زینتها، فیقول الرّبّ: این عبادى الّذین قاتلوا فى سبیل اللَّه، و اوذوا فى سبیلى، و جاهدوا فى سبیلى؟
ادخلوا الجنّة بغیر حساب و لا عذاب. فتأتى الملائکة فیسجدون و یقولون: نحن نسبّح اللّیل و النّهار، و نقدّس لک، من هؤلاء الّذین آثرتهم علینا؟ فیقول الرّبّ: هؤلاء عبادى الّذین اوذوا فى سبیلى. فتدخل علیهم الملائکة و تقول: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.
لا یَغُرَّنَّکَ مخفف. قراءت رویس است از یعقوب، لا یَغُرَّنَّکَ قراءت عامّه قرّاء است، و هر چند که خطاب با پیغامبر است امّا مراد باین امت است، اى: «لا یغرنکم ایها المؤمنون»، مؤمنان امّت را میگوید: نگر تا شما فریفته نشوید بآنکه کافران در شهرها میگردند بایمنى و برخوردارى! این بآن گفت که بعضى مؤمنان مشرکان عرب را دیدند با تنعّم و تفرج که در شهرها میگشتند و بازرگانى میکردند، و خوش مى‏زیستند بآسانى و فراخى و راحت، گفتند: چونست که دشمنان خدا و رسول (ص) چنین‏اند؟ و ما که مؤمنانیم به بى‏کامى و بى‏مرادى روزگار بسر میبریم؟
رب العالمین آرام دل ایشان را این آیت فرو فرستاد، و همانست که جاى دیگر گفت: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ.
آن گه گفت: مَتاعٌ قَلِیلٌ اینجا ضمیرى است، اى ما یتقلّبون فیه متاع قلیل و مثله قوله عزّ و جلّ: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ، و قال النّبی (ص): ما الدّنیا فى الآخرة الّا مثل ما یجعل احدکم اصبعه فى الیمّ فلینظر بم یرجع؟!
و قال (ص): ما الدّنیا فى ما مضى منها الّا کمثل ثوب شقّ باثنین، و بقى خیطه، الا فکان ذلک الخیط قد انقطع.
ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ. اى بئس المستقرّ الّذى یمهدون الیه.
لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ الآیة «لکن» کلمتى است در موضع استثناء، در آن موضع است که پارسى گوید بارى.
لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ نزل نامى است پیشین چیزى که در منزل نازل را حاضر کنند.
ثم قال: وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ یعنى: خیر لهم من متاع الکفّار، همانست که آنجا گفت: وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً، ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ‏، وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ، وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏، وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ.
قال عمر دخلت على رسول اللَّه (ص) فاذا هو مضطجع على رمال حصیر لیس بینه و بینه فراش قد اثر الرّمال بجنبه، متّکئا على وسادة من ادم، حشوها لیف. قلت: یا رسول اللَّه ادع اللَّه فلیوسّع على امّتک، فانّ فارس و الروم قد وسّع علیهم و هم لا یعبدون و اللَّه، فقال: أوفى هذا انت یا ابن الخطاب؟! اولئک قوم عجّلت لهم طیّباتهم فى الحیاة الدّنیا. و فى روایة أخرى. «أما ترضى أن تکون لهم الدنیا و لنا الآخرة».
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة ابن عباس و جابر و انس و قتاده گفتند: این آیت در شأن نجاشى فرود آمد ملک حبشه. جبرئیل آمد مصطفى (ص) را از مرگ وى خبر کرد، رسول (ص) بگورستان بقیع بیرون شد، با یاران وى، رب العالمین حجاب از پیش دیده مصطفى (ص) برداشت، تا از مدینه بزمین حبشه نگرست، و آن سریر که هیکل نجاشى بر آن بود بدید، بر وى نماز کرد بچهار تکبیر، آن گه از بهر وى آمرزش خواست، و یاران را گفت که از بهر وى آمرزش خواهید. منافقان گفتند این چیست که بر علجى حبشى نصرانى که نه بر دین ویست نماز میکند؟ پس رب العالمین این آیت فرستاد در شأن وى، و گواهى داد بایمان وى. عطا گفت: چهل مرد از اهل نجران از بنى الحرث بن کعب و سى و دو مرد از زمین حبشه و هشت مرد از روم بر دین عیسى (ع) بودند. پس به مصطفى (ص) ایمان آوردند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد. ابن جریح و ابن زید گفتند: در شأن عبد اللَّه خزرجى آمد ابو یوسف امام بنى اسرائیل و گواه اللَّه که رب العالمین در حق وى گفت: قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، و کم کسى را در قرآن چندان آیتهاى مدیح است مکشوف و مبیّن، که ویراست.
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ یعنى القرآن وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ یعنى التوریة و الانجیل، «خاشعین» اى متواضعین للَّه عزّ و جلّ، لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا اى عرضا یسیرا من الدّنیا، کفعل الیهود ممّا اصابوا من سفلتهم، من المآکل، من الطّعام و الثّمار عند الحصاد.
أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ فیه ثلاثة اقوال: احدها اذا حاسب حاسب حسابا یسیرا، و الثّانی سریع الخبر یجازى بحساب العمل، و الثّالث حافظ اعمال العباد، لا یدخل علیه فى ذلک ما یدخل على المحاسب من التّذکیر و الغلط، جلّ اللَّه عن ذلک.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا... این صبر است بر گزاردن احکام شرع، و فرمانهاى حق، و بر مقاسات انواع بلا که باراده و تقدیر حق ببنده رسد، و حقیقت آن ترک شکوى است، و صدق رضا، و قبول قضا بجان و دل، و منه‏
قوله (ص) حکایة عن اللَّه عزّ و جلّ: «من لم یصبر على بلائى، و لم یشکر نعمایى، و لم یرض بقضایى، فلیطلب ربا سواى».
وَ صابِرُوا این صبر است در قتال مشرکان، و کوشیدن در دین حق، و نصرت مسلمانان. وَ رابِطُوا معنى «مرابطه» آنست که لشکر مسلمانان در ثغرهاى کفّار اسپان ساخته دارند، بر آخرها بسته، تا اذاى کفار از مسلمانان باز دارند و نصرت دین اسلام را بکوشند. از ربط گرفته‏اند و معنى «ربط» بستن است و استوار کردن، وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ ازین است. پس هر کسى که در ثغر نشیند و دین اسلام بپاى دارد، باقامت حرب یا باظهار حجّت، او را «مرابط» گویند اگر چه مرکب و خیل ندارد.
قال رسول اللَّه (ص): «من رابط یوما فى سبیل اللَّه جعل اللَّه بینه و بین النّار سبع خنادق، کلّ خندق منها سبع سماوات و سبع ارضین.
و قال (ص): رباط یوم و لیلة خیر من صیام شهر و قیامه، و ان مات جرى علیه عمله الّذى کان یعمله، و اجرى علیه رزقه.
و گفته‏اند: معنى «مرابطه» مراقبة است و انتظار، یعنى انتظار الصّلاة بعد الصّلاة. و دلیل برین قول خبر مصطفى (ص) است.
قال (ص): أ لا اخبرکم بما یمحو اللَّه به الخطایا، و یرفع به الدّرجات؟ قالوا بلى یا رسول اللَّه! قال: اسباغ الوضوء على المکاره، و کثرة الخطأ الى المساجد، و انتظار الصّلاة بعد الصّلاة، فذلکم الرّباط.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ اى: فى کلّ ما امرکم به، و نهاکم عنه، فمن فعل فقد أفلح، فذلک قوله لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
روى ابو هریرة عنه: انّ رسول اللَّه (ص) کان یقرأ عشر آیات من آخر آل عمران کلّ لیلة.
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان، یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان اتَّقُوا رَبَّکُمُ بپرهیزید از خداوند خویش، الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ آن خداوند که شما را بیافرید از یک تن، وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها و بیافرید از آن یک تن، جفت وى وَ بَثَّ مِنْهُما و از ایشان هر دو پراکند در جهان، رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً مردان و زنان فراوان، وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ و بپرهیزید از خشم آن خداى که داد و زینهار از یکدیگر بوى میخواهید، وَ الْأَرْحامَ و بپرهیزید از خویشاوندان ببریدن، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (۱) که خداى بر شما دیده بان است و گوشوان.
وَ آتُوا الْیَتامى‏ أَمْوالَهُمْ مالهاى یتیمان فرا ایشان دهید، وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ و مال یتیم که شما را خبیث است بدل مگیرید از مال خویش که شما را پاکست، وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِکُمْ و مال ایشان با مال خویش مخورید، إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً (۲) که خوردن مال یتیم بزه بزرگست.
وَ إِنْ خِفْتُمْ و اگر بترسید، أَلَّا تُقْسِطُوا که داد نکنید، فِی الْیَتامى‏ در کار یتیمان، فَانْکِحُوا بزنى کنید، «ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ آنچه شما را حلال و پاکست از زنان، مَثْنى‏ دوگانه، وَ ثُلاثَ و سه گانه، وَ رُباعَ و چهارگانه، فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا پس اگر ترسید که داد نکنید میان ایشان، فَواحِدَةً پس یک زن بزنى کنید، أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ یا سریت همى‏دارید بملکیت، ذلِکَ أَدْنى‏ أَلَّا تَعُولُوا (۳) آن نزدیک‏تر بود بآنکه گران مؤنت نبید.
وَ آتُوا النِّساءَ و بزنان دهید، صَدُقاتِهِنَّ کاوینهاى ایشان نِحْلَةً فریضه نامزد کرده و خدا بایشان بخشیده، فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ اگر این زنان خوش منش باشند شما را، عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً بآنکه چیزى از کاوین بشما دهند بخوش دلى، فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً (۴) میخورید آن را نوش و گوارنده.
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ مالهاى خویش فرا بیخردان مدهید، الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً آن مال که خداى آن شما را قیام شما کرد، وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها یتیمان را و معتوهان را روزى میدهید در آن، وَ اکْسُوهُمْ و بپوشید ایشان را بجامه، وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً (۵) و ایشان را سخن خوش گوئید سخن نیک پسندیده.
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ تاهت القلوب بسماع بسم اللَّه، طابت القلوب بشهود بسم اللَّه، غابت القلوب بظهور بسم اللَّه، طوبى لمن حدیثه فى اللَّه، و جلیسه هو اللَّه.
و لا جلست الى قوم احدّثهم
الّا و أنت حدیثى بین جلّاسى‏
نزهة اسرار الموحدین فى الاناخة بعفوة بسم اللَّه. رتع فى حدائق القدس من استروح الى نسیم بسم اللَّه.
نام خداوند کریم مهربان، بزرگ بخشایش بر جهانیان، برحمت فراخ، روزى دهنده آفریدگان، و دارنده همگان، دشمنان و دوستان بلطف درواخ، نوازنده آشنایان و سازنده کار ایشان در دو جهان.
اللَّه اشارتست بکمال قدرت، رحمن اشارتست بعموم رحمت، رحیم اشارتست بخصوص مغفرت. اللَّه است که بیافرید بقدرت فراخ بى‏حیلت، رحمن است که روزى داد از خزینه فراخ بى‏مئونت، رحیم است که عیبها فرا پوشید بکرم فراخ بى‏شفاعت.
اللَّه است که بیافرید بنده را، و حق شناس ندید، و از وى ببرید. رحمن است که نعمت گسترانید، و از بنده شکر نشنید، و نعمت باز نگرفت. رحیم است که عیبها دید و فرا پوشید، عذر نشنید، و پرده ندرید. اللَّه داغ کردنست، رحمن مرهم نهادنست، رحیم در کرم بیفزودنست.
خداوندان معرفت و جوانمردان طریقت گفتند: معنى باء بسم اللَّه آنست که: «بى فافرحوا و بى فتروّحوا». رهیگان من! بندگان من! بمن شاد باشید، و از غیر من آزاد باشید. بنام من آرام گیرید. بر ضمان من تکیه کنید. بیاد من آرامش‏کنید. حق من در دل گیرید. عهد من در جان گیرید. بنده من! هر جا که راستى است آن راستى بنام ماست. هر جا که شادى است آن شادى بصحبت ما. هر جا که عیشى است آن عیش بیاد ما. هر جا که سوزى است آن سوز بذکر ما. هر کس را شادیى، و شادى دوستان بمهر ما، ملک امروز یاد و شناخت ما، ملک فردا دیدار و یافت ما.
زهى سعادت! زهى جلالت! که بنده را پیش آمد بى‏بهانه و علت!
سراى پرده حیرت کشید لشکر دل
جلالتى نه تکلف، سعادتى نه گزاف،
حقیقتى نه مجاز، و مقالتى نه محال!
در سراى طرب چون بکوفت دست غمان
ز چرخ و هم فرو شد ستارگان خیال
زمان محو بپوشید خلعتى ز یقین
عیان وصل کشیده برو طراز جمال
ز راه عشق درآمد طلایه اقبال
ز ابر هجر بتابید آفتاب وصال‏
بطبل دهشت برزد سپاه عشق دوال
‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الآیة اى نقطه انسانیت، اى صفات بشریت، تقوى پناه خویش‏گیر، آن را ملازم باش، که حیات بندگان باوست، و رستگارى رهیگان دروست و تقوى آنست که بنده فرمان شرع را سپر خویش سازد، تأثیر نهى بدو نرسد، و آن بر سه رتبت است: اول بپناه کلمه توحید شود، و از هر چه شرک است بپرهیزد. پس بپناه طاعت شود، و از راه معصیت بر خیزد. پس بپناه احتیاط شود و از شبهت بگریزد. هر که این منازل تقوى بصدق باز برد لا محاله بمقصد رستگارى رسد، که قرآن مجید چنین خبر مى‏دهد:وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، جاى دیگر میگوید: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.
هر که او دست در تقوى زند راه رستگارى او، از هر چه رنج است برو آسان کنیم، و از آنجا که نبیوسد روزى فرستیم.
آورده‏اند که خواهر بشر حافى بر احمد حنبل شد، گفت: اى امام مسلمانان، بر بام خانه دوک ریسم، مشعله طاهریان بگذرد، باشد که تایى بشعاع آن مشعله در پیوندم روا باشد یا نه؟ احمد گفت: اول بگو که تو کیستى تا خود در آن قدمگاه هستى که این تقوى احتمال کند؟ گفت: من خواهر بشر حافى‏ام، احمد بگریست گفت: این چنین تقوى جز خاندان بشر حافى را روا نبود. ترا نشاید، زینهار تا نکنى، که آن گه بشر حافى از تو بطیره شود. اقتدا ببرادر کن، تا مگر چنان شوى، که اگر خواهى که در پرتو مشعله طاهریان دوک ریسى، دست ترا طاعت ندارد، که برادرت باین درجت بود که هر وقت که دست بطعامى بردى که در آن شبهت بودى آن دست او را طاعت‏دار نبودى.
اذا اراد العبد أن یسهو عنّى حلت بینه و بین السّهو عنّى. این در آن خبر بیاید که مصطفى (ص) گفت حکایة از کردگار قدیم جلّ جلاله: اذا علمت أنّ الغالب على قلب عبدى الاشتغال بى، جعلت شهوة عبدى فى مسألتى و مناجاتى، فاذا کان عبدى کذلک عشقنى عبدى، و عشقته، فاذا کان عبدى کذلک فاراد أن یسهو عنّى حلت بینه و بین السّهو عنّى، اولئک اولیائى حقّا، اولئک الأبطال، اولئک الّذین اذا ارادت اهل الارض بعقوبة زویتها عنهم لأجلهم.
میگوید: چون بنده من همه مرا خواند، همه مرا داند، همه مرا بود، من نیز روى دل خود با وى گردانم، در همه ارادتها و شهوتها و بایستها برو در بندم، و اغیار را بتمامى از آن دل بیرون کنم. عشق و اما گفتن و ازما شنیدن، بر جان و دلش مسلط کنم، بر بساط عشقش آرام دهم، صمصام غیرت ازل بر سرش بدارم، تا اگر خواهد که با غیرى نگرد، یا بکسى طمع کند، یا بدیگرى بازارى سازد، فرا نگذارم!
شب روز کنم، روز شب اندر کارت
با خلق جهان تبه کنم بازارت‏
آرى، ما چون او را خواهیم، دانیم که بغارت چون باید برد، امروز او را بشحنه تقوى سپاریم تا او را در حمایت شرع خویش جاى دهد، و حرکات و سکنات او بشرط ادب در آرد، و فردا او را در مقعد صدق بحضرت عندیّت فرود آریم.
نشنیده‏اى که فردا برستاخیز تقوى را گویند: بیا که امروز روز بازار تست، هر که را از تو نصیبى بود، در آن سراى بقدر نصیب وى او را بمنزلى فرود آر، آشنایان خویش را در حضرت عندیّت فرود آر، که ما در ازل حکم چنین کردیم: فى جنّات و نهر، فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها خداوندى که هر چه آفرید جفت آفرید هر کس را هام سرى پدید کرد، و مثلى درو پیوست، و شکلى درو بست، که وحدانیت و فردانیّت صفت خاص اوست! و حق و سزاى او! روى فى بعض الکتب: زوّجت الأشیاء لیستدلّ بها على وحدانیّتى.
وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً کمال قدرت و جلال ربوبیّت خود فرا خلق نمود، که از نسل شخصى راست چندین هزار خلق بیرون آوردم، با طبعها و رنگهاى مختلف، با صورتها و سیرتهاى متفاوت، هر یکى برنگى دیگر، و طبعى دیگر، و صورتى دیگر، و خلقى دیگر، و حالى دیگر، و همّتى دیگر. دو کس را نه بینى هرگز که بیکدیگر مانند بطبع، و رُوا یا بصورت و آسا! فسبحان من لا نهایة لمقدوراته، و لا غایة لمعلوماته.
ثمّ قال فى آخر الآیة: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً رقیب گوشوان است بر دلها بى بر رسیدن، آگاه از کردها بى‏پرسیدن، بى‏نیاز در کوشیدن از آسودن.
این تنبیهى است مر بنده را، و پندى بلیغ رونده را، یعنى که چون میدانى که من گوشوانم بر دلها، و دیده‏بان بر کردها و گفتها، مراقبت بکاردار، و حق ما بجاى آر و مراقبت آنست که بنده بدل پیوسته با حق مینگرد، و نظر حق پیش چشم خویش میدارد، و چون داند که از و غافل نیند، پیوسته بر حذر مى‏باشد. مصطفى (ص) از اینجا گفت: ما کرهت أن یراه النّاس منک فلا تفعله اذا خلوت‏
و انشد فى معناه:
یک دم زدن از حال تو غافل نیم اى دوست
اذا ما خلوت الدّهر یوما فلا تقل
خلوت و لکن قل علىّ رقیب‏
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستى‏
ابن عمر بغلامى شبان بگذشت که گوسفندان بچرا داشت، گفت: اى غلام ازین گوسفندان یکى بمن فروش. غلام گفت: این نه آن منست. ابن عمر گفت: اگر جویند گو که گرگ بخورد. غلام گفت: فأین اللَّه؟ یعنى پس خدا کو؟ ابن عمر را این سخن از وى خوش آمد، رفت، و آن غلام را و آن گوسفندان را همه بخرید، و غلام را آزاد کرد، و گوسفندان را بنام وى باز کرد. روزگارى باز میگفت ابن عمر که قال ذلک العبد: فأین اللَّه؟.
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً الآیة... این آیت در شأن قیّمان مستحلّ فرو آمد، ایشان که مال یتیمان خورند بناحق و این آنست که قیّم بیش از آن مزد که وى را بود بمعروف. از مال یتیم بر گیرد. مقاتل حیان گفت: مردى بود از قبیله غطفان، او را مرثد بن زید میگفتند، پسر برادر وى یتیم بود، و مال آن یتیم در تحت ولایت و تصرّف وى بود. دست در نهاد و از آن مال یتیم آنچه خواست برگرفت و خورد و داشت. رب العالمین در شأن وى این آیت فرستاد.
إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً یعنى عاقبت و سرانجام خورنده مال یتیم آتش است. این همچنانست که مصطفى (ص) گفت کسى را که از پیرایه زرین یا سیمین آب خورد: انّما یجرجر فى بطنه نار جهنّم، یعنى عاقبت وى آنست که بآتش رسد. و قال (ص): البحر نار فى نار، اى عاقبته کذلک.
و ذکر بطون در آیت بسط سخن راست، و تعجیل وعید را، چنان که گویند: فلان چیز طوق کردند در گردن وى، و طوق خود در گردن بود و چشم وى از چشم خانه برکشند، و چشم خود درچشم خانه بود، و این از مبسوطهاى قرآن است، چنان که قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ و یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ و لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ.
وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً بضم یا قراءت شامى و ابو بکر است. میگوید: ایشان را درآرند بآتش، نظیره قوله: سَأُصْلِیهِ سَقَرَ، سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً. باقى قرّاء بفتح یاء خوانند، یعنى درشوند ایشان بآتش، نظیره قوله: إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ، جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها، لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى. یقال صلیت النّار اى دخلتها، و اصلیته النّار، اى القیته فیها. سدى گفت: روز قیامت هر قومى را نشانى است که خلق ایشان را بآن نشان بشناسند و خورندگان مال یتیم را بناحق، نشان آنست که آتش از دهن ایشان و گوش و بینى و دو چشم ایشان مى‏تابد. هر کس که در ایشان نگرد، داند که ایشان مال یتیم بظلم خورده‏اند.
وقال النّبیّ (ص): «رایت لیلة اسرى بى قوما لهم مشافر کمشافر الإبل، قد وکّل بهم من یأخذ بمشافرهم، ثمّ یجعل فى افواههم صخرا من نار یخرج من اسافلهم. قلت یا جبرئیل: من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً.
سَعِیراً نامى است آتش را که برافروخته باشند و گرم کرده، گویند: درکه ششم است از درکات دوزخ، یقال استعرت النّار تستعر، و سعرتها فهى مسعورة، و ناقة مسعورة، بها سعر اى جنون، و فلان مسعر حرب اذا کان یشعلها.
قوله تعالى: یُوصِیکُمُ اللَّهُ الآیة در صدر اسلام حکم میراث چنان بود که باسلام میراث مى‏بردند، هر که در دین اسلام آمدى از مسلمانان میراث بردى، اگر قرابت بودى و گرنه، پس این حکم بعقد سوگند برادرى با یکدیگر گفتن منسوخ گشت و این آیت فرو آمد: وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ.
مصطفى (ص) میان مهاجر و انصار برادرى داد، و یکدیگر را میگفتند: دمى دمک و مالى مالک، و ذمّتی، ذمّتک، تنصرنى و انصرک، ترثنى و ارثک. این عقد میان ایشان برفتى، و از یکدیگر باین عقد میراث بردندى. پس این حکم منسوخ گشت بهجرت، و ناسخ این بود: ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا. پس هر که مهاجر بودى میراث بردى، و اگر چه خویشاوند نبودى، و هر که مهاجر نبود او را میراث نبود اگر چه خویشاوند نزدیک بود. پس این حکم نیز منسوخ گشت باین آیت که: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ. پس بیان و شرح این آیت را رب العالمین یُوصِیکُمُ اللَّهُ فرو فرستاد.
بعضى مفسران گفتند: این آیت على الخصوص در شأن سعد بن الربیع فرو آمد که روز احد کشته شد. زن وى آمد بر مصطفى (ص)، و گفت: یا رسول اللَّه من زن سعد بن الربیع ام، که روز احد در معرکه با تو بود و شهید گشت و اینک دو دختر بمن بگذاشت. اگر ایشان را مال نباشد کس ایشان را بزنى نخواهد، و من درمانم، و آن مال پدر ایشان چندان که بود برادر وى که عمّ این دختر کان است بر گرفت.
رسول خدا گفت آن زن را: که انتظار کن و گوش دار که اللَّه تعالى در کار شما آیت فرستد و حکم کند. آن زن رفت و دیگر بار باز آمد و میگریست. تا درین بودند.
جبرئیل آمد و آیت آورد: یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ... رسول خدا آن عمّ ایشان را بر خواند و گفت: از آن مال که بر گرفتى دو سیک دختران سعد راست، و هشت یک زن وى را، و باقى که بماند ترا و اول میراث که در اسلام قسمت کردند این بود.
آن گه رسول خدا (ص) گفت: انّ اللَّه تعالى لم یرض بملک مقرّب و لا نبىّ مرسل حتّى تؤتى قسمة التّرکات، و اعطى کلّ ذى حقّ حقّه، الا لا وصیّة لوارث.
یُوصِیکُمُ اللَّهُ وصیت که از جهت اللَّه آید فرض محکم بود. میگوید: یفرض اللَّه علیکم فى اولادکم بعد موتکم. میفرماید اللَّه تعالى، و بر شما مى فرض کند در کار فرزندان شما پس مرگ شما. لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ درین آیت بیان میراث پسران و دختران است، و میراث پدر و مادر. اما پسران که میراث برند بطریق تعصیب برند و معنى تعصیب آنست که چون وارث خودى باشد تنها، مال همه وى را بود، اگر صاحب فرض با وى بود هر چه از سهام ذوى الفرض بسر آید وى را باشد، و پسر را هرگز از میراث محروم و محجوب نکنند، الّا اگر مانعى از موانع میراث چون کفر و رق و قتل در وى موجود بود و تا پسر در جاى بود فرزند پسر را در میراث نصیب نیست، و چون پسر نماند فرزندان وى بجاى او باشند در میراث. امّا دختران صاحب فرض باشند و معنى فرضیّت آنست که ایشان را از میراث بهره معین نامزد بود. اگر دو دختر بودند یا بیشتر، فرض ایشان دو سیک است، چنان که اللَّه گفت: فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ، و اگر یکى باشد دختر، فرض وى نیمه مالست، چنان که گفت: وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ.
نافع «واحدة» برفع خوانده و باین قراءت کان معنى حدوث و وقوع دارد که آن را خبر نگویند و دختران را این فرض که گفتیم نامزد است مگر در آن حال که با ایشان پسران باشند، که پس بسبب پسران «عصبه» شوند، و بطریق تعصیب گیرند چنان که گفت ربّ العالمین: لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ و چنان که پسران نیوفتند دختران هم نیوفتند، الّا بمانع کفر و رقّ و قتل. اما فرزندان دختران ذو و الارحام، به مذهب شافعى و مالک و داود ذو و الارحام وارثان نباشند و بمذهب احمد و ابو حنیفه، اگر از وارثان عصبه و صاحب فرض هیچ کس نباشد ایشان را در میراث نصیب بود. امّا پدر گاه عصبه باشد و گاه صاحب فرض، و گاه هم عصبه و هم صاحب فرض: اگر با وى پسر میّت بود یا پسر پسر میت، آن گه صاحب فرض بود، فرض وى سدس بود. چنان که ربّ العالمین گفت: وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ و اگر با وى دختر بود یا دختر پسر، او هم سدس است بفرضیت و هم باقى بتعصیب و اگر با وى هیچ فرزند نبود پس عصبه باشد، و بطریق تعصیب میراث برد و چنان که فرزندان را حجب و حرمان نیست الّا بمانع رقّ و کفر و قتل، پدر و مادر هم چنان است. امّا مادر صاحب فرض است، و فرض وى گاه سدس است و گاه ثلث: اگر با وى فرزند میّت بود یا فرزند پسر میّت، فرض وى سدس بود، چنان که اللَّه گفت: وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ، و اگر با وى فرزند میت و فرزند پسر میت نباشد پس فرض وى ثلث باشد، چنان که اللَّه گفت: فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ مگر در دو مسأله و هما زوج و ابوان، و زوجة و ابوان، که درین دو مسأله، اول نصیب صاحب فرض که با وى است بیرون کنند، پس ثلث آنچه بماند بمادر دهند، نه ثلث همه مال و اگر با مادر دو برادر یا دو خواهر میّت بود از هر جهت که باشد فرض وى سدس باشد چنان که اللَّه گفت: فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ این اخوة اینجا هم اخوان است و هم اخوة، که عرب دو چیز جمع شمارند، چنان که گفت: قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ، و نگفت طائعین، فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما، و نگفت «قلباکما و المعنى فیه: انّ الجمع انّما سمّى لأنّه یجمع بعضه الى بعض، فاذا جمع انسان الى انسان فهو جمع یدلّ علیه الخبر، و هو قوله (ص): اثنان فما فوقها جماعة.
حمزه و کسایى فلامّه بکسر الف خوانند، از بهر آنکه ضمه میان دو کسره ثقیل دارند. باقى بضم الف خوانند، رجوعا فیها الى الأصل. مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها قراءت مکى و شامى و ابو بکر بهر دو جایگه بفتح صاد است بر فعل مجهول، باقى بکسر صاد خوانند، و اختیار بو عبیده و بو حاتم کسر است، از آنکه ذکر میّت از پیش رفت، و اسناد فعل با وى است. و مؤیّد این قراءت آن دو حرف دیگر است: یوصین و توصون، و معنى آیت آنست که این میراث پس از آن قسمت کنند که وصیّتى که میّت کرده باشد بجاى آورده باشند، و اوامى که بر وى بود گزارده باشند.
و ترتیب این احکام چنانست که: چون کسى را فرمان حق در رسد، از اصل مال وى ابتدا بتجهیز و تکفین وى کنند بمعروف، چنان که اسراف نکنند، و بر وارثان اجحافى و ضررى نیارند، پس اگر دینى باشد بر وى، بگذارند، و ذمّت وى از آن برى کنند و اگر دین و ترکه هر دو برابر آیند پس نه تنفیذ وصیت بود آنجا، و نه قسمت مواریث که قضاء دیون و حقوق مردم بر هر دو مقدم است و همچنین حقوق خداى عزّ و جلّ چون زکاة و کفّارت و نذر و حجّ بمذهب شافعى بر وصیت و میراث مقدّم است. امّا بمذهب مالک و ابو حنیفه این حقوق خداى عزّ و جلّ اگر در آن وصیّت کند از ثلث مال بیرون کنند، و اگر وصیت نکند خود اصلا بیوفتد، و دلیل شافعى (رض) خبر خثعمیه است، قالت: یا رسول اللَّه! انّ ابى شیخ کبیر لا یستمسک على الرّاحلة، ا فأحجّ عنه؟ قال: أ رأیت لو کان على ابیک دین أ کنت تقضینه؟
قالت: نعم. قال: دین اللَّه احقّ، قالها ثلاثا.
آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً این ترجیح پدران و مادران است بر دیگر وارثان. میگوید: شما ندانید که از ایشان کیست شما را بهتر و بکار آمده‏تر، یعنى که ایشان شما را در جدا و منفعت متکافى‏اند، هر دو بکار آمده و نزدیک منفعت. معنى دیگر گفته‏اند که: شما ندانید که از ایشان کدام یکى در دنیا شما را بکار آمده‏تر است تا میراث بوى دهید، و استحقاق در وى شناسید، و لکن اللَّه خود این فرائض بنهاد، و این قسمتها یاد کرد، و باز برید بحکمت و دانش خویش، و اگر بشما باز گذاشتى شما ندانستید که از ایشان که سودمندتر است شما را؟ و کار بر شما تباه گشتى، و مال ضایع و گفته‏اند معنى آنست که: شما ندانید که فردادر قیامت از ایشان کدام یکى شما را با نفع‏تر باشد، و بکار آمده‏تر. ابن عباس گفت: اطوعکم للَّه عزّ و جلّ من الآباء و الانبیاء ارفعکم درجة یوم القیامة، هر که امروز در دنیا خداى را فرمان بردارتر، فردا در قیامت درجه وى برتر، و منزلت وى نزدیک حق بزرگوارتر. اگر پدر را درجه برتر از درجه فرزند بود، ربّ العالمین وى را شفیع فرزند کند، تا بشفاعت پدر درجه فرزند بدرجه پدر رسد، و اگر فرزند را درجه برتر بود، از بهر پدر شفاعت کند، تا او را بدرجه فرزند رساند. یعنى که شما امروز ندانید که فردا درجه کدام یکى برتر بود، و نفع از کدام یکى طلب باید کرد.
فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً علیما بالاشیاء قبل خلقها، حکیما فیما دبّر من الفرض. فریضة نصب على الحال المؤکّدة من قوله: و لأبویه، اى و لأبویه و لهؤلاء الورثة ما ذکرنا مفروضا، ففریضة مؤکّدة لقوله تعالى: یُوصِیکُمُ اللَّهُ...
وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ درین آیت بیان میراث شوهران است و جفتان ایشان، و میراث اولاد امّ. امّا شوهر صاحب فرض است، و فرض وى گاه نیمه باشد و گاه چهار یک: اگر با وى فرزند زن نبود و نه فرزند پسرش، فرض وى نیمه باشد، چنان که اللَّه گفت: وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ و اگر با وى فرزند بود از وى یا از شوهرى دیگر، یا با وى فرزند پسر زن بود، فرض وى چهار یک باشد، چنان که گفت: فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ.
اما زنان منکوحه اگر یکى باشد تا چهار، فرض ایشان ربع است یا ثمن میان ایشان بسویّت: اگر با ایشان فرزند شوهر نبود و نه فرزند پسرش، فرض ایشان ربع است یعنى چهار یک. چنان که اللَّه گفت: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ و اگر با زن فرزند شوهر باشد، از وى، یا از زنى دیگر، یا فرزند پسرش، فرض وى ثمن باشد یعنى هشت یک، چنان که گفت: فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ.
وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ الآیة تقدیر آیت آنست که: و ان کان رجل او امرأة یورث. کلالة. هر وارث که نه پدر باشد و نه فرزند او را کلاله گویند، و هر مورث که از وى نه پدر ماند و نه فرزند او را کلاله گویند. پس کلاله نامى است هم وارث و هم مورث را. اگر گوئیم که مورث است اشتقاق آن از کلّ نسبه است، و هو اذا لم یبق من قطب نسبه احد. و اگر گوئیم که وارث است اشتقاق آن از اکلیل است، و هو الّذى یتکلّل بالرّأس، اى یحیط به، فکأنّ الکلالة تکلّلوا بالمیّت من جوانبه و حوالیه، و الولد خارج من ذلک و کذلک الوالد. و درین آیت کلاله میّت است مورث، و منصوبست بر حال.
معنى آنست که: اگر مردى یا زنى بمیرد که از وى میراث برند در حال کلاله، که ازو نه پدر ماند و نه فرزند وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ و او را برادرى بود یا خواهرى، یعنى از مادر.
اجماع امّت آنست که این برادر و خواهر هر دو از جهت مادراند، و دلیل برین قراءت سعد بن ابى وقاص است: و له اخ او أخت من امّ، فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ هر یکى ازین برادر و خواهر هم مادر شش یک مال است. فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ اگر دو باشند این اولاد امّ، یا بیشتر از دو، چندان که باشند نصیب ایشان سه یک باشد، قسمت کنند میان ایشان این سه یک، بسویّت، نرینه و مادینه یکسان و اگر با اولاد امّ پدر میّت باشد یا پدر پدر، یا فرزند میت، یا فرزند پسرش، پس ایشان را میراث نبود و بیوفتند.
مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصى‏ بِها أَوْ دَیْنٍ
قال على بن ابى طالب (ع): «انّکم تقرّون الوصیّة قبل الدّین و بدأ رسول اللَّه بالدّین قبل الوصیّة»، هر چند که اللَّه تعالى ابتدا بوصیت کرد آن گه دین گفت، امّا رسول خدا که مبیّن احکام شریعت بود، و امین درگاه عزّت ابتدا بدین کرد در مال میّت، آن گه بوصیت. یعنى که آیت اقتضاء جمع میکند نه اقتضاء ترتیب. و اجماع علما و فقها آنست که در ترکت نخست قضاء دین است، پس تنفیذ وصیّت، پس تقویم سهام و قسمت مواریث.
غَیْرَ مُضَارٍّ یعنى من غیر ادخال الضّرر على الورثه بالوصیّة. میگوید آن وصیّت که موصى کنى نباید که گزند افکند بر ورثه، یا زیانى آرد که میراث در ایشان لاغر و تنگ کندو مفسّران گفتند: این ضرر آنست که وصیت کند بدینى که برو نیست، یا اقرار دهد از بهر کسى که هیچ چیز از وى برو نباشد، و مقصود وى در آن اقرار وصیّت، اضرار ورثه بود. مصطفى (ص) گفت: «لا ضرر و لا اضرار فى الاسلام».
من قطع میراثا فرضه اللَّه قطع اللَّه میراثه من الجنّة.
وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ این استقصا است و تشدید عظیم، و از اللَّه تأکید بر مسلمانان میان دو وصیّت، باوّل گفت: یُوصِیکُمُ اللَّهُ، و بآخر گفت: وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ فیما دبّر من هذه الفرائض. حَلِیمٌ عمّن عصاه بتأخیر عقوبته.
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ الآیة... این تعیین سهام و قطع انصبا و اندازها است از خداى عزّ و جلّ. آن گه وعده‏دار ایشان را که فرمان خدا و رسول بجاى آرند، و از اندازهاى وى درنگذرند، ببهشت باقى و ناز نعیم جاودانى.
گفت: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ یدخله بیا، و ندخله بنون هر دو خوانده‏اند. بنون در هر دو آیت قراءت مدنى و شامى است على خطاب الملوک، و این اخبار بنون، مع تقدّم ذکر اللَّه همچنانست که جاى دیگر گفت: بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ سَنُلْقِی. باقى قرّا در هر دو آیت بیا خوانند بلفظ غیبت، زیرا که ذکر اللَّه متقدّم است و المعنى: یدخله اللَّه. میگوید: در آریم ایشان را در آن بهشتها، با ناز و نعیم، و فوز عظیم، که هر بهشتى را در ده انگشت انگشترى بود. نقش نگین آن انگشتریها یکى آنست که: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ. دوم ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ. سیوم أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. چهارم رفعت عنکم الهموم و الأحزان. پنجم البسناکم الحلل و الحلّى. ششم زوّجناکم الحور العین. هفتم لکم فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ. هشتم رافقتم النبیّین و الصّدّیقین. نهم صرتم شبّانا لا تهرمون. دهم سکنتم فى جوارى لا یوذى الجیران. این سرانجام ایشانست که خدا و رسول را طاعت دارند، و اندازهاى شرع بجاى آرند.
و سرانجام ایشان که نافرمان آیند، و از اندازها گذارند، آنست که بسخط و نقمت حق رسند، چنان که گفت: جلّ جلاله: وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ، عذاب مهین عذاب خوار کننده است، و آن خوارى نومیدى است. در میان سلاسل و انکال و زقّوم و غسلین چنان بمانند که یکبارگى نومید شوند، نعوذ باللَّه من سوء القضاء و درک الشّقاء.