عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ای همنفسان شده است وصلم سپری
وقت است که آغاز کنم نوحه گری
در پرده شب دمی نوا یافته بود
کارم ز لبت کرد سحر پرده دری
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
معشوق ز ذوق باده گلناری
در ساخته بود دوش با بیداری
ز اشکم بر او شیشه حدیثی می راند
می داد دران حدیث شمعش یاری
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
هر گه که گذر کنم بر آب صافی
وز شوق نظر کنم در آب صافی
چندان گریم که آب صافی گردد
از خون دو چشم من شراب صافی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
ای عاشق رخسار تو چون ما خیلی
خود نیست به عاشقان دلت را میلی
کس نیست ز عاشقان به زندان لبت
گرزان که لبت چنین کند واویلی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
جان منی ای نگار و سلطان منی
سلطان منی ولی به فرمان منی
هم سرو و روان هم مه تابان منی
کوتاه کنم حدیث جانان منی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
ای باد اگرش خوش دل و تنها بینی
و او را هوس این دل شیدا بینی
گویش تو بدان نشان که دی می گفتی
کاحوال تو چون است بیا تا بینی
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۶
مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است
که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۱
هرگه که دلم ز ره بیفتد
نور رخ تو دلیل گردد
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۴
بفرست نسیمی که سلام تو رساند
وز دست فراقم به سلامت برهاند
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۲۷
ملول شد دل ما در شب دراز فراق
مگر طلوع کند آفتاب روز وصال
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۲۸
ای سواد نامه ات نور سواد دیده ام
تازه جانی یافتم تا نامه ات را دیده ام
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۲
هست امیدم که خاک پای تو گردم
بار خدایا بدین امید رسانم
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۳
نه ان پیوند دارم با تو جانم
که آید وصف آن اندر بیانم
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۶
فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت
فتنه نگر که می کند فتنه فتنه بین من
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۷
ناز ز حد ببرده ای بت نازنین من
راه جفا گزیده ای ای زجهان گزین من
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۸
ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین
عمر شد و نمی رود نقش تو از نگین من
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۴۱
زوصف اشتیاق او شدی الکن بیان من
به جای هر سر مویی مرا گر صد زبانستی
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۴۳
از دیده گرچه دوری از دور در حضوری
در جسم دل چو جانی در چشم چو نوری
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۴۴
می نویسم پیش جانان نامه یی
کاشکی من نامه خود بودمی
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۴۵
چون جان و دلم ز خدمتت نیست جدا
اندر نظرت چه قدر دارد بدنی