عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۶۱
هر قطره به کُنْهِ دُرِّ دریا نرسد
هر ذرّه به آفتاب والا نرسد
در راه تو جملهٔ قدمها برسید
تا هیچکسی در تو رسید یا نرسد
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۱۱
نه در بتری نه در بهی میمیرم
نه مبتدی ونه منتهی میمیرم
در من نگر،‌ای هر دو جهان خاکِ درت
کز هر دوجهان، دست تهی میمیرم
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۴
تا نفس پرستی تو را غم بیش است
ور دل داری ملک تو هر دم بیش است
چه جای دو عالم است کانجا که دل است
هر ذرّه ز صد هزار عالم بیش است
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۹
کس نیست که دریا همه او را افتاد
یا جنگ و مدارا همه او را افتاد
با این همه هر ذرّه همی پندارد
کاین کار به تنها همه او را افتاد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۰
در بند گرهگشای میباید بود
گم ره شده رهنمای میباید بود
یک لحظه هزار سال میباید زیست
یک لحظه هزار جای میباید بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۵
گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود
غم کش که ز غم مرد به فرهنگ شود
میرنج درین حبس بلا از صد رنگ
تا آنگاهت که جمله یک رنگ شود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۵
ور راه ز پس قطع کنی پایانت
آن ذرّه بر آفتاب بگزینی تو
تا خود به کدام ره درافتد جانت
پس ظاهر اوست هر چه میبینی تو
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۸
عمری به امید در طلب بنشستیم
در فکرت کار روز و شب بنشستیم
صد بحر چو نوشیده شد از غیرت خلق
لب بستردیم و خشک لب بنشستیم
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۳۰
ما جوهر پاک خویش بشناختهایم
پیش از اجل این خانه بپرداختهایم
از پوست برون رفتن و مرگ آزادیم
کاین پوست به زندگانی انداختهایم
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۳۷
هر روز ز چرخ بیش میخواهم گشت
گاه از پس و گه ز پیش میخواهم گشت
با عالم و خلق عالمم کاری نیست
گرد سر و پای خویش میخواهم گشت
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۷۱
ای بس که چه دشوار و چه آسان مُردیم
پیدا زادیم لیک پنهان مُردیم
جانی که بدو خلق جهان زنده شدند
دیریست که تا ما زچنان جان مُردیم
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۳
در سایهٔ فقر صد جهان، وانهمه هیچ
امّید کمال و بیمِ نقصان همه هیچ
بر برف توان بُرد پی یک یک چیز
اما چو بتافت آفتاب آن همه هیچ
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۶
درویشی چیست مست و مفلس بودن
بیخود خود را ز خویش مونس بودن
انگشت به لب باز نهادن جاوید
همچون ناخن زنده و بیحس بودن
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۰
چندین امل تو ای دل غافل چیست
چون رفتنییی درین سرا منزل چیست
چون عاقبت کار همه گم شدن است
آخر ز پدید آمدنت حاصل چیست
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۱
تا کی گردی ای دل غمناک به خون
از هستی خویش پاک شو پاک کنون
سی سال ز خویش خاک میکردی باز
دردا که نکردهای سر از خاک برون
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۴
عاشق شدن مرد زبون آمدنست
سر باختن است و سرنگون آمدنست
بر خویش برون آمدنت چیزی نیست
تدبیر تو از خویش برون آمدنست
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۳۰
گر فقر شود ای که چه خوش خواهد بود
در دام مرو که کیسه کش خواهد بود
تا بودن ما عظیم ناخوش چیزی است
نابودنِ ما عظیم خوش خواهد بود
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۳۱
راهی که درو پای ز سر باید کرد
ره توشه درو خون جگر باید کرد
خواهی که ازین راه خبردار شوی
خود را ز دو کون بیخبر باید کرد
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۳۷
گر بودِ خود از عشق نبودی بینی
از آتش او هنوز دردی بینی
ور عمر زیان کنی ز سرمایهٔ عشق
بینی که ازین زیان چه سودی بینی
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۴۰
ای مانده به جان این جهانی زنده
تا کی باشی به زندگانی زنده
چون زیستن تو مرگ تو خواهد بود
نامرده بمیر تا بمانی زنده