عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
افسوس که عمر من ز هفتاد گذشت
بگذشت چنانکه بگذرد باد به دشت
چون آخر کارها فنا خواهد بود
پس مدت عمر ما چه هشتاد و چه هشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
ایدل اگر اعتقاد تو هست درست
می دان که ترا روزی تو خواهد جست
خوشباش که دیگری نتاند خوردن
رزقی که بنام تست مجرا ز نخست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
ایدل غم این عالم فانی هیچست
وین یکدوسه روزه زندگانی هیچست
بگذار جهانرا و مپندار کسیست
کاحوال وی ار نیک بدانی هیچست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
ای دل چو نعیم این جهانی شدنی است
وین مملکت حیات فانی شدنی است
غمگین مشو ار هست و گر نیست از انک
بر وفق قضای آسمانی شدنی است
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
از حکم ازل بهیچ رو مهرب نیست
در عالم جان تفاوت مذهب نیست
سر جمله یکی بود گراز حق نگری
چون مورد جمله غیر یک مشرب نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
ایدل بدو نیک اینجهانی هیچست
وینعالم بی ثبات فانی هیچست
سر تا سر نقشها خیالیست بخواب
از خواب در آی تا بدانی هیچست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
از راحت روزگار جز نامی نیست
بی رنج دلی یافتن کامی نیست
صبحی ننماید از افق روشنیی
کاندر پی آن تیرگی شامی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
این برشده دولاب که گردد پیوست
گاهیش بلند بینی و گاهی پست
هرچیز که هست نیست هرگز نشود
و آن نیز که نیست هم نخواهد شد هست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
انسان نه بدینصورت و شکل انسانست
کین شکل ز آمیزش جسم و جانست
آنی تو که جسم وجان من میگویند
و آنچیز که هر چه هست آنست آنست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
آنکس که جهان زوست جهان خود همه اوست
جانانش همیخوانم و جان خود همه اوست
خیزد شرر از آتش و چون در نگری
روشن شودت ازین که آن خود همه اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ایدل طلب کار جهان چیزی نیست
خوشباش که بسیار جهان چیزی نیست
هر سود و زیان کز اوست شادی و غمت
در رسته بازار جهان چیزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آنم که فلک بنده مطواع منست
دیو از حشم و پری ز اتباع منست
من فخر بدینعالم خاکی نکنم
چون عالم قدس جمله اقطاع منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
ایخواجه اگر سپهر دون برکشدت
چندان بود آنکه خوش خوش اندر کشدت
زآن پس بتن ار چو کوه خارا باشی
ماننده کوه تیغ بر سر کشدت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ایدوست سر و پای فلک پیدا نیست
نیکی و بدیش هیچ پا بر جا نیست
گر با تو کند دشمنی ایدوست مرنج
کین با همه هست با تو این تنها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
بگذشت حیات آنکه دلشاد بزیست
و آن نیز بخاک رفت کز باد بزیست
چون میگذرد عمر بشادی و بغم
من بنده آنک از غم آزاد بزیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
بر چشم و دلم زغم نمی نیست که نیست
بر جان ز حوادث المی نیست که نیست
خوش باش و مده فرصت شادی از دست
کز دور فلک هیچ غمی نیست که نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
چون آکهیی نبینم از توحیدت
سودی نکند بکثرت و تفریدت
هر چیز که آن بنزد ما ایمانست
کفرست بنزدیک تو از تقلیدت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
چون تعبیه جهانیان بسیارست
احوال کسی شناختن دشوارست
جامست که اندرون صافی دارد
و آن نیز چو نیک بنگری خونخوارست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
گر دور فلک تابع فرمان تو نیست
جز صبر درینواقعه درمان تو نیست
گر ملک جهان از تو ستاند دشمن
غمگین مشو ایدوست که آن آن تو نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
گفتم نخورم باده که کاری نه نکوست
تا باز رهم ز طعنه دشمن و دوست
بشنید خرد گفت که هی چون نخوری
طاعت بود آن گنه که فرموده اوست