عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت
وز چرخ کسالت افکند در رکت
چرخ از حرکت این برکت یافته است
از ما حرکت باید و از حق برکت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
آنرا که شرف ز صحبت همنفسی است
گر سرکشد از خدمت او هیچکسی است
در پهلوی گل گیا عزیزست چو گل
از صحبت گل چو دور شد خار و خسی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
ایزد که برحمت نظری سوی تو داشت
بر خاتم تو قباله ملک نگاشت
غافل نشوی که ملک محبوب تو است
محبوب بدست دگران کس نگذاشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۵
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت
تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت
هر کس که جفا کرد جفا دید جزا
باعدل خدا ظلم کس از پیش نرفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
کج دست که در مال کسانش نظر است
دستش ببرند اگر چه با صد هنرست
دستی که شد از کجی در این باغ دراز
چون شاخ رزش برند اگر شاخ ز دست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۷
فرزند که بی حیا و شرم و ادب است
زان است که بی نسبتیی در نسب است
عقدی که بنسبت نبود نیست مباح
استر که حرامزاده شد زان سبب است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
برخیز که بخت در سبب ساختن است
ضایع منشین گر همه سر باختن است
از دست منه عنان فرصت که حیات
رخشیست که همچو برق در تاختن است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
عیش و طرب جهان فانی همه هیچ
وین گفت و شنید و نکته دانی همه هیچ
گیرم که هزار سال مانی به مراد
یک روز که نامراد مانی همه هیچ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
منعم همه مال و کسب زر میداند
زاهد همه اوراد سحر میداند
عارف هنر و معرفت آموخته است
خوش وقت کسی که این هنر میداند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گر یار نه آنچنان نماید که بود
کس را گله از یار نباید که بود
گر میکشدت مگو ندارم گنهی
گر دل خود بگرد شاید که بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
برخیز که وصل ساقی از کف برود
وین دولت اتفاقی از کف برود
هوش و دل رفته کی بدست آید باز
هشدار که نقد باقی از کف برود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
گر پیش تو سر ز کشتن افتد به سجود
رنجیده مشو ز دامن خون آلود
هر کس که بخون در افکند بیگنهی
بر دامن او ترشحی خواهد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۵
هر کس که به دقن بدندان نگزید
از باغ حیات میوه عمر نچید
آنان که به دقن فروشند به سیم
زین به که فروشند چه خواهند خرید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
گر حسن چون حسن شیرین ننمود
در گنج کسی چو گنج پرویز نبود
در زور کسی بکوهکن هم نفزود
حسن و زر و زور را وفا نیست چه سود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۶
طالب که دلش در پی مطلوب بود
او را قدم و کرم ز محبوب بود
گر دوست کرم کند قدم شاید زد
آری قدم و کرم بهم خوب بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
آنرا که مراد از در امید دهند
آب خضر از چشمه خورشید دهند
هر کس که قدم بصدق زد در ره دوست
اول قدمش حیات جاوید دهند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۲
اهلی که ره علم و هنر میسپرد
خواهد که ز عرش نام او برگذرد
خوش آنکه چو من شود سگ کوی حبیب
تا نام کسش میان مردم نبرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
بر چرخ نه هر ستاره یی زهره بود
در شهر نه هر کس بوفا شهره بود
بس آدمیی که گوهرش پندارند
چون نیک نگه کنند خر مهره بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
یارب دل کس جز از تو خرم نشود
بی لطف تو کار خلق عالم نشود
گر نقد مراد هر دو عالم بخشی
هیچت ز خزانه کرم کم نشود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۰
با آنکه زبان کلید هر کار بود
گوش از خمشی رسته ز آزار بود
باغیست تن و گوش گل بی خارست
کم گو که زبان گل پر از خار بود