عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۴
پیوسته زبون روزگار آمدهام
سرگشتهٔ چرخ بیقرار آمدهام
چون نامدهام به هیچ کاری هرگز
سبحان اللّه! پس به چه کار آمدهام
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۱۴
درعالم مرگ زندگانی دور است
در رنج جهان گنج معانی دور است
خوش باش که دور مرگ نزدیک رسید
ناکامی کش که کامرانی دور است
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۱۷
هر پرده که بند پرده در خواهد خاست
این پرده مثال آن دگر خواهد خاست
در پیش تو صد هزار پردهست نهان
مشتاب که پرده پرده در خواهد خاست
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۱۸
گر دریائی ز شور بنشانندت
ور تیز تکی چو مور بنشانندت
بنشین که ز خاستن نخیزد چیزی
ور ننشینی به زور بنشانندت
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۱۱
گر بحرنهای، ز جوش بنشین آخر
بی مشغله و خروش بنشین آخر
گر نام و نشان خویش گویی برگو
ور وقت آمد خوشی بنشین آخر
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۱۴
در فقر، سیاه پوشیم اولیتر
صافی دل و دُرد نوشیم اولیتر
چون صبح دمی اگر برآرم از جان
رسواگردم خموشیم اولیتر
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۲۴
گر خواهی تو که وقت خود داری گوش
دم در کشی و به خویش بازآری هوش
گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش
تو یافه مگو ز دور بنشین و خموش!
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲
هر چند که در ره دراز استادی
غبن است که از سر مجاز استادی
چون روح ترا نهایتی نیست پدید
آخر تو به یک پرده چه باز استادی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۱۷
جانی دگرست و جانفزایی دگرست
شهری دگرست و پادشایی دگرست
ما بستهٔ دام هر گدایی نشویم
ما را نظر دوست به جایی دگرست
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۳
در عشق تو هردلی که مردانه بود
در سوختن خویش چو پروانه بود
تا کی ز بهانه همچو پروانه بسوز
در عشق بهانه جستن افسانه بود
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۶
هر لحظه ز چرخ بیش میباید رفت
گاه از بس و گه زپیش میباید رفت
در گردِ جهان دویدنت فایده نیست
گردِ سر و پای خویش میباید رفت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۶
اوّل قدمت دولت انبوه مجوی
کاهیت نخست بس بود کوه مجوی
گر یک سرِ ناخنت پدید آمد کار
در کار شو و به ناخن اندوه مجوی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۱
گر هست درین راه سر بهبودت
بر باید خاست از سر هستی زودت
در عشق بمیر از آنکه سرمایهٔ عمر،
تا تو نکنی زیان، ندارد سودت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۳
بی ره رفتن، رموز میاندیشی
برفیست که در تموز میاندیشی
مردان جهان هزار عالم رفتند
تو بر دو قدم، هنوز میاندیشی
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۵
پیوستن تو به یک به یک بسیاریست
بگسل که قبول خلق مشکل کاریست
میدان به یقین که در میان جانت
هرجا که خوش آمدی بود زناریست
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۲۱
گر میخواهی که وقت خودداری گوش
رنجی که به تو رسد مرنج و مخروش
گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش
جمعیت خود به هر دو عالم مفروش
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۲۴
عمری که نه در حضور جان خواهد بود
گر سود کنی بسی زیان خواهد بود
یک لحظه حضور اگر از اینجا بُردی
جاوید همه عمرِ تو آن خواهد بود
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱
جان سوخته سرفکنده میباید بود
چون شمع، به سوز، زنده میبایدبود
کارت به مراد این خدائی باشد
ناکامی کش که بنده میباید بود
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۸
دل عزت خویش جمله از خواری یافت
زور و زر خود ز ناله و زاری یافت
هرگز نکشد ز سرنگونساری سر
کاین سروری او زسرنگونساری یافت
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۹
بهتر ز گشادگی گرفتاری من
برتر ز هزار عزت این خواری من
گر دیدهوری ببین که بُردست سبق
از قدر همه جهان نگونساری من