عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۱
از پند رفیق مهربان عار مکن
بشنو سخن و تندی بسیار مکن
گر سود تو گفت کار میکن سخنش
ور سود ندارت بر آن کار مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
از بهر سری ذلیل نتوان بودن
در خانه شب رحیل نتوان بودن
جان مال تو شد چرا فدابت نکنم
از مال کسان بخیل نتوان بودن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
دل را بغم زمانه آلوده مکن
جان را هدف خیال بیهوده مکن
می خور که جهان هیچ بود آخر کار
خود را ز برای هیچ فرسوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۸
برخیز و مکن تکیه به عمر گذران
می خور که وفا نیست در اطوار جهان
در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار
صبح است گل آفتاب و زردست خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۰
عیسی دم ماست بخش شیرین نفسان
زحمت مده ایقریب چون خرمگسان
زنهار منه به خاکپایش دیده
آن نور دو چشم ماست چشمش مرسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۲
اهلی بگسل ز صحبت هیچ‌کسان
با اهل دلان نشین، نه با بوالهوسان
منت مکش از خضر به یک جرعه آب
جهدی کن و خویش را به سر چشمه رسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۳
اهلی که بود خاک ره درد کشان
کوته نظرش نه قدر دانست نه شان
ظاهر نشود ذره وش از پستی بخت
جز در نظر بلند خورشید و شان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۹
باد است سخن ز مدح پر باد مشو
وز گفتن زشت هم بفریاد مشو
دشنام و دعا و مدح و ذم باد هواست
از باد هوا ملول و دلشاد مشو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۰
بسرشت بچل صباح ایزد گل تو
کز صبر خمیر مایه گیرد دل تو
جایی که بدین صبر تو حاصل شده یی
بی صبر مراد کی شود حاصل تو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۱
گر سفله غنی شود چه جود آید ازو
او جمله زیان است چه سود آید ازو
گویی ز وجود آن خسیس این غرضست
کافعال خسیسه در وجود آید ازو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۲
هرکس که هوای نفس شد پیشه او
صد خار بلا روید از اندیشه او
مگذار که این خار بلا پهن شود
برکن ز زمین دل رگ و ریشه او
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۳
زن دوست نداری که بود دشمن تو
واتش فکند همیشه در خرمن تو
چون خون ترا نریزد آخر زن تو
کاول فکند دو شاخه درگردن تو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۴
چون سبزه نخست بود همسایه سرو
وز همت او بلند شد پایه سرو
امروز ز روی راستی بی روشیست
گر بر سر او نمی فتد سایه سرو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۹
اهلی چو سگ تو شد مشو غافل ازو
هر چند که گردی بودت در دل ازو
تو گلبن خوبیی و او خار رهت
چون دست بدامن تو زد بگسل ازو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۲
دشمن چو توانا شود و خونخواره
با او نبود غیر مدارا چاره
هر چند که او کشد فروهل تو بلطف
تا رشته عافیت نگردد چاره
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۳
درمعرکه بگریز ز پیکان همه
و اندیشه مکن ز تیر باران همه
گر مرگ کمان کشد ببندیش که هست
در قبضه قدرت خدا جان همه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۴
آدم که خداش سرفرازی داده
و اندر همه کار چاره سازی داده
شیطان فریب نفس در هر نفسی
چون طفل رهش هزار بازی داده
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۳
ای آب بقا اگر ز گل پاک شوی
آیینه لعبتان افلاک شوی
آلودگی تن از صفا دورت کرد
مگذار که در همین صفت خاک شوی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۴
اهلی ز جهان چو قسمت خویش خوری
گر کوشی وگرنه کی کم و بیش خوری
بگریز ز خلق زانکه زنبور و شند
گر نوش طلب کنی همه نیش خوری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
گر از همه کس بلطف و احسان گذری
آسوده کی از حسود نادان گذری
چون خار رهت گیرد و چون سگ بگزد
هر چند ازو کشیده دامان گذری