عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۸ - القضا و القدر
بنیاد وجود سخت سست افتاده است
وین قابض روح نیک چست افتاده است
با کیست خصومت که حوادث را نیز
بستست که از روز نخست افتاده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۹ - القضا و القدر
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره دین
چرخ از تو هزار بار سرگشته تر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۰ - القضا و القدر
نقاش ازل چو نقشها می پرداخت
کس نقش سعادت از شقاوت نشناخت
امروز هر آنک از پی مقصودی تاخت
آن یافت که دی قدر برای او ساخت
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۱ - القضا و القدر
سرّ قدر از جهانیان پنهان است
آن سر به طریق عقل نتوان دانست
در جستن آن نقطه که مقصود آن است
چون دایره هرک هست سرگردان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۳ - القضا و القدر
خوش باش که در ازل بپرداخته اند
نرد من و تو بی من و تو ساخته اند
بر نطع قضا به کعبتین تقدیر
نرد من و تو بی من و تو باخته اند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۵ - القضا و القدر
از قرب بعید شوق باید بودن
پیوسته ملازم تو شاید بودن
لکن به خلاف آنچ رفته است قلم
از دست من و تو برنیاید بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۶ - القضا و القدر
هر چند که عقل داری و دیده و هوش
ایمن مشو و به دیگران پرده بپوش
کانجا که قضا بر تو کمین بگشاید
نه دیده به کار آیدت آنجا و نه گوش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۸ - القضا و القدر
بر هرچ نهم دل که چنان خواهد بود
ایّامش از آن حال بگرداند زود
چون کار ز اختیار من بیرون شد
تدبیر من و عهد تو کی دارد سود
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۹ - القضا و القدر
بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی که بگیرمت اگر گام نهی
یک ذرّه جهان زحکم تو خالی نیست
حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۰ - القضا و القدر
من خواهم راز آشکارا نکنم
والبته هر آنچ هست پیدا نکنم
آن تو همان است که گویی که مکن
چون مقدور است چون کنم تا نکنم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۱ - القضا و القدر
شمشیر فلک پاره کند جوشنها
پیکان قضا تیره کند روشنها
زنهار به مرگ دیگران شاد مشو
دودی است برآید زهمه روزنها
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۲ - القضا و القدر
چون دایرهٔ وجود من بنهادند
در مشورتم پیام بفرستادند
چون کار مرا قرار بی من دادند
دانم که مراد من درو بنهادند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۳ - التّقدیر
از دیده دل من ارچه پرنورتر است
با دیده دل از آفت خود دورتر است
رنج از دل و دیده نیست از تقدیر است
دل معذور است و دیده معذورتر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۴ - التّقدیر
آنها که زاسرار سخن می گویند
و از علم ابد نو و کهن می گویند
بس بی خبرند جمله تقدیر خداست
در هر زه سُخن از سر و بُن می گویند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۵ - التّقدیر
یک تن بنمای در جهان از زن و مرد
کاو از ستم زمانه خونابه نخورد
نیک و بد ما جمله به تقدیر خداست
با کار خدا هیچ نمی شاید کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۶ - التّقدیر
حکمی که ازو چاره نباشد پرهیز
فرموده و امر کرده از وی بگریز
وانگه به میان امر و نهیش عاجز
درمانده جهانیان که کژدار و مریز
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۴ - الخوف
تا ظن نبری کز آن جهان می ترسم
وز مردن وز کندن جان می ترسم
چون مرگ حقیقت است چرا ترسم ازو
من نیک نزیستم از آن می ترسم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۸ - الخوف
رخسار به خون دیده باید شستن
کانجا گل بی خار نخواهد رستن
با نیک و بد زمانه می باید ساخت
تا خود به چه زاید این شب آبستن
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۵۳ - الرجاء
بی ذل کسی به پادشایی نرسد
هرگز به دُرست مومیایی نرسد
گر رهرو را به فعل خود وادارند
پس کَس به مقام پیشوایی نرسد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱ - الشریعة
اصل همه اوست و هر چه جز او فرع است
هر کس که جز این داند او را صرع است
در تارکیت شمع و چراغی باید
جسمت شمع است و آن چراغت شرع است