عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۷
در عشق نوا جزو زند آنگه کل
در باغ نخست غوره است آنگه مل
اینست دلا قاعده در فصل بهار
در بانگ شود گربه و آنگه بلبل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۱
آن خوش سخنان که ما بگفتیم به هم
در دل دارد نهفته این چرخ به خم
یکروز چو باران کند او غمازی
بر روید سر ماز صحن عالم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۹
از باد همه پیام او میشنوم
وز بلبل مست نام او میشنوم
این نقش عجب که دیده‌ام بر در دل
آوازهٔ آن ز بام او میشنوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۱
از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
در آب همه خیال یاری بینم
وز گل همه بوی آشنائی شنوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۶
از جوی خوشاب دوست آبی خوردم
خوش کردم و خوش خوردم و خوش آوردم
خود را بر جوش آسیابی کردم
تا آب حیات میرود میگردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱۴
خیزید که تا بر شب مهتاب زنیم
بر باغ گل و نرگس بیخواب زنیم
کشتی دو سه ماه بر سر یخ راندیم
وقت است برادران که بر آب زنیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۷
ماهی فارغ ز چارده می‌بینم
بی‌چشم بسوی ماه ره می‌بینم
گفتی که از او همه جهان آب شده است
آوخ که در این آب چه مه می‌بینیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۵
ای مفخر و سلطان همه دلداران
جالینوسی برای این بیماران
روز باران بگلشنت جمع شویم
شیرین باشند روز باران یاران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵
باغست و بهار و سر و عالی ای جان
ما می نرویم از این حوالی ای جان
بگشای نقاب و در فروبند کنون
مائیم و توئی و خانه خالی ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۹
دل باغ نهانست و درختان پنهان
صد سان بنماید او و خود او یکسان
بحریست محیط بیحد و بی‌پایان
صد موج زند موج درون هرجان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۵
شاخ گل تر بر سر عنبر میزن
وز تیغ مسلمان سر کافر میزن
چون نای توان بگوش من درمیدم
چون دف توام بروی من بر میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۴
گلباغ نهانست و درختان پنهان
صد سال نماید او و او خود یکسان
بحریست محیط و بی‌حد و بی‌پایان
صد موج ز موج او درون صد جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۲
ای عارف گوینده نوائی برگو
یا قول درست یا خطائی برگو
درهای گلستان و چمن را بگشای
چون بلبل مست ز آشنائی برگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۱
هرچند که قد بی‌بدل دارد سرو
پیش قد یارم چه محل دارد سرو
گه گه گوید که قد من چون قد اوست
یارب چه دماغ پرخلل دارد سرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۲
ای بر نمک تو خلق نانی بزده
بر مرکب تو داغ نشانی بزده
حیفست که سوی کان رود آن بر سیم
پنهان چون جان و بر جهانی بزده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۵
ای با تو جهان ظریف و شادی باره
تو جامه شادیی و مالی پاره
تنها خورشید آن دهد عالم را
کان را ندهد مه و هزار استاره
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۴
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
از مردن تن چراغ دل زنده شده
از خندهٔ برق ابر در گریه شده
وز گریهٔ ابر باغ در خنده شده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۱
ما مردانیم شسته بر تنگ دره
مائیم که شیر و گرگ بر ما گذره
با فقر و صفا به هم درآمیخته‌ایم
چون درگه ارتضاع آن میش و بره
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۴
من میگویم که گشت بیگاه ایماه
میگوید ماه ناگهانی بیگاه
ماهی که ز خورشید اگر برگردد
در حال شود همچو شب تیره سیاه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۳
ای شاخ گلی که از صبا می‌رنجی
ور زانکه گلی تو پس چرا می‌رنجی
آخر نه صبا مشاطهٔ گل باشد
این طرفه که از لطف خدا می‌رنجی