عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲ - الشریعة
هر چند که عقل رهبر آگاه است
اندر ره شرع پای او کوتاه است
در بارگهی که شرع شاهنشاه است
رهبر که نه پیروی کند گمراه است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴ - الشریعة
عقل آن باشد که شرع را برتابد
بی رهبر شرع عقل گمره یابد
عقل است چو خانه شرع چون روزن او
روزن باید که روشنی در تابد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵ - الشریعة
هر چند به عقل راه می شاید دید
بی رهبر شرع کس به جایی نرسید
سرگردان بود عقل بی رهبر شرع
سردار وجود شد چو در شرع رسید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶ - الشریعة
عقل از ره جان به نور شرع آگه شد
در شرع آویخت و رهشناس آنگه شد
گر عقل به هر واقعه رهبر بودی
پس کافر عاقل چه سبب گمره شد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰ - الشریعة
هر کاو ز حقیقت وجود آگاه است
با او سخن دراز بس کوتاه است
در عالم امر شرع شاهنشاه است
وین جمله برون ز پردهٔ این راه است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱ - الشریعة
چون دیدهٔ عقل راهرو بگشاید
در ظلمت شب همی چراغش باید
چشم ارچه که روشن است از نور بصر
جز شرع ره راست بد و ننماید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۳ - الشریعة
چون ما به هوای طبع و عادت گرویم
بی شرع ز عقل این سخن کی شنویم
چون عقل درین واقعه سرگردان است
آن اولی تر که از پی شرع رویم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۶ - الطّاعة
در کار آویز و گفت و گو را بگذار
کز گفت نشد هیچ کسی برخوردار
از گفت چه سود، کار می باید کرد
باری بکنی به که بگویی صد بار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۹ - العبودیة
زآن جان و جهان تا هوس[ی] در سر ماست
این عقل عقیله از کجا درخور ماست
مادام که خاک در او افسر ماست
سلطان همه جهان گدای در ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۷ - العبودیة
می دان که اگر او دمی آن تو شود
کار دل تو به کام جان تو شود
خود را باشی تو را به خود باز هلد
او را شو تا او همه آن تو شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۰ - العبودیة
او را به کف آور کم اینها همه گیر
کز جمله گزیر است وزو نیست گزیر
خود رابی او امیر عالم شده گیر
هم او گوید تو را که ای میر بمیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۸ - العبودیة
آن کس که به بندگی قرارش باشد
با چون و چرای او چه کارش باشد
گر بنده ای اختیار در باقی کن
آن خواجه بود که اختیارش باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۰ - الطریقة
آن کس که درون سینه را دل پنداشت
دانست که هرچ هست حاصل پنداشت
علم و عمل و زهد و تمنّا و هوس
این جمله ره است و خواجه منزل پنداشت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۱ - الطریقة
درمان غمت امید بی درمانی است
راه طلبت بی سر و بی سامانی است
سرمایهٔ جمله پای داران ارزد
آن سر که در او مایهٔ سرگردانی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۵ - الطریقة
آن را که زخود نماند با خود اثری است
از خود زخودی و بیخودی بی خبری است
بر حلقهٔ خاص در شو ایرا که دری است
از حلقهٔ خود چه حلقه بیرون دری است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۶ - الطریقة
هر مرد که او پای درین راه افشرد
در شیشهٔ جام او چه صافی و چه دُرد
تا سر ننهی پای درین راه مِنه
کاین راه به بی سری به سر شاید برد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۷ - الطریقة
قومی هستند کز کله موزه کنند
قومی همه عمر در سر روزه کنند
قومی دگرند ازین همه نادرتر
هر شب به فلک روند و دریوزه کنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۹ - الطریقة
مستان رهش تمام هشیار آیند
از غایت بی سری کله دار آیند
پادار به رنج اگر چه سرگردانی
سرگشته تر از من و تو بسیار آیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۱ - الطریقة
هر مرغ دلی که پر بدو باز کند
در اوج هوای عشق پرواز کند
یک دم تو بدوز دیدهٔ خود از خود
تا نور جلال دیده ات باز کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۴ - الطریقة
در عشق هزار جان و دل بس نکند
جان خود چه بود حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی وا پس نکند