عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۷ - الطریقة
اسرار طریقت نشود حل به سؤال
نه نیز به در باختن حشمت و مال
تا خون نکنی دو دیده در پنجه سال
هرگز ندهند راهت از قال به حال
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۸ - الطریقة
در راه طلب دلیل باید نه دلال
در عالم عشق میل باید نه ملال
سر در سر یار کن [همی] در همه حال
صل من تهوی و لا تبال العذّال
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۱ - الحقیقة
در راه خرد امین و طرار یکی است
واندر پس پرده سرّ و اسرار یکی است
سلطان و گدا و بت پرست و کافر
آنجا که حقیقت است هِرچار یکی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۳ - الحقیقة
هر دل که ورا زعلم حق نیرو نیست
او لایق این طریق تو بر تو نیست
در عالم اسباب عجایب حالی است
کس با او نیست و هیچ کس بی او نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۴ - الحقیقة
ای دوست میان من و تو گرنه دُوی است
پس این که گهی نالد و گه نازد کیست
ما را همه عمر در طلب باید بود
گر من توم و تو من، طلب کاری چیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۰ - الحقیقة
این کار تو را کارگزار دگر است
نیک و بد تو به اختیار دگر است
علم و عمل و ریاضت و جهد و ثبات
راه طلب است و یافت کار دگر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۱ - الحقیقة
کار ارچه به من نیست ولی بی من نیست
فاعل جان است و فعل جان بی تن نیست
در ظلمت تن چراغ باید جان را
عقل ارچه چراغ است و به خود روشن نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۶ - الحقیقة
تا می نخوری به سرِّ مستی نرسی
تا نیست نگردی تو به هستی نرسی
در اصل خود ارچه در خودت باید زیست
مادام که از خود بنرستی نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۱ - الحقیقة
آن کس که چو حق حقیقت حق نشناخت
از بی روزی به گفت و گویی پرداخت
از بی خبری بود نشان دادن ازو
گنگ است و کر و کور هر آن کس بشناخت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۳ - الحقیقة
در باغ طلب اگر نباتی یابی
هر لحظه ازو تازه نباتی یابی
خواهی که تو بی نفاذ ذاتی یابی
بی مرگ بمیر تا حیاتی یابی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۶ - الحقیقة
ماییم که بس بوالعجب اندر قدمیم
سرمایهٔ شادی شده از کان غمیم
پستیم و بلندیم و تمامیم و کمیم
کس واقف از آن نیست که ما در چه دمیم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۷ - الحقیقة
گر حکمت محض خواهی و علم اصول
از لوح دلت بشوی این نقش فضول
گر بی تکرار علم حاصل نشود
پس عَلمنی چراست در شأن رسول
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۱ - الحقیقة
خوابی که ندیده ای تو تعبیر مکن
حرفی که نخوانده ای تو تفسیر مکن
پیران حقیقت از تو معنی طلبند
از دیده بگو، روایت از پیر مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۳ - الحقیقة
تا ظن نبری که هست این رشته دو تو
یکتاست خود اصل و فرع بنگر نیکو
این اوست که پیداست به من لیکن او
شک نیست که این جمله منم نیک بدو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۶ - الیقین
هر چیز که او گفت چنان است همه
آن است همه دگر گمان است همه
این قدر یقین بدان که هر سود که هست
گر نیست سزای او زیان است همه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۲۳ - طلب الآخرة
زان پیش که گویند که جا واپرداز
جا واپرداز و توشهٔ راه بساز
چون می دانی که خانه پرداختنی است
چندین غم خانه چیست با خود پرداز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۰ - الصفا
تا تعبیهٔ عشق مصفّا نشود
فکر تو به از لؤلؤ لالا نشود
تا پردهٔ اسرار به هم برندری
ادراک تو بر عالم اعلا نشود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۳ - الصّبر
بر مردم اهل گر بد و نیک آید
گه بسته شود کار و گهی بگشاید
غم در دل تو حامله ورجای گرفت
دلتنگ مشو بوک به شادی زاید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۴ - الصّبر
کاری که فروبندد و رخ ننماید
دلتنگ مشو که عاقبت بگشاید
یاقوت همی قیمت از آن افزاید
کز سنگ به روزگار بیرون آید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴
در هستی اگر به عمر نوحی برسی
در هر نفسی زو به فتوحی برسی
عمری باید که شب به روز آری تو
باشد که به صبحی به صبوحی برسی