عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵
اصحاب طلب چون به صفایی برسند
خواهند کز آنجا به رضایی برسند
دست از سر پای وامگیرند از جهد
یا سر بنهند یا به جایی برسند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶
در کار آویز و گفت و گو را بگذار
کز گفت نشد هیچ کسی برخوردار
از گفت چه سود، کار می باید کرد
باری بکنی به که بگویی صد بار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲
از پستی اگر طالب بالا گردی
شک نیست که همچو عقل والا گردی
تو از سر ابر در بُن دریا اُفت
چون قطره مگر لؤلؤ لالا گردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳
این راه به شش پنج نشاید رفتن
با راحت و بی رنج نشاید رفتن
صورت در باز تا به معنی برسی
آسان به سر گنج نشاید رفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸
هرگه که مقدم به مقالات شوی
پیش صنم صفات خود لات شوی
جز جمع مباش تا مگر ذات شوی
هرگه که پراکنده شوی مات شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹
لاشک و لا خفاء من عاش یَموت
من قُمِّطَ فی المهد حواء التّابوت
اُعطیت من الکمال فوق المنعوت
لا تغفل عن وقتک فالوقت یفوت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۰
گر قسم تو شادی است غمت نفزاید
ور زانک غم است او چه شادی زاید
این لحظه که هست شادمانی حاصل
خوش باش ازین پس آنچ آید آید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۲
چون بی خبران مگرد هر دم به دری
پادار و زسر مرو به هر درد سری
تلخی و خوشی جمله عالم خوابی است
بیدار شوی از تو نماند اثری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۴
عیشی که مهیّاست رها نتوان کرد
سر در سر یار بی وفا نتوان کرد
عمری که تو راهست غنیمت می دان
کان را چو نمازها قضا نتوان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۷
آنها که زاصل عقل سرگردانند
بر آتش خشم آب حلم افشانند
در جُستن نقطهٔ وفا چون پرگار
پابرجایند اگر چه سرگردانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۸
آنها که سرانند به سرگردانند
با سر زسری خویش سرگردانند
سررشتهٔ مقصود به دست کس نیست
در پای مراد جمله سرگردانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۲
خواهی که برم سرّ تو مکنون باشد
واین واقعه از حدّ من افزون باشد
در دریایی فکندیم بی پایان
وآنگه گویی غرقه مشو، چون باشد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۳
در هیچ سری مایهٔ اسراری نه
کس را خبر از اندک و بسیاری نه
هر طایفه ای گرفته کاری بر دست
و آنگاه به دست هیچ کس کاری نه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۵
از کتم عدم چون که برون افتادم
در چاه وجود سرنگون افتادم
هر دم به وجود خویش با خود گویم
من کیستم؟ این چه جاست؟ چون افتادم؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۶
در من نگرم زپای تا سر هیچم
چون ذرّه بر مهر منوّر هیچم
نه عقل نه دل نه صبر نه حال نه مال
حاصل همه این است که من بر هیچم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۰
آنها که محققان این درگاهند
اهل دل خاص خاص شاهنشاهند
باقی همه هرچ هست خرج راهند
نزد دل اهل دل چو برگ کاهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۲
این ره به قدم چون بر وی برخیزد
بند منی از راهِ توی برخیزد
یکبار مرا ز زحمت من برهان
تا من تو شوم تو من دوی برخیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۰
تا چند چو بلبلان برآری آواز
چون باز خموش باش و با معنی ساز
بلبل نکند یکی و صد می گوید
صد می کند و یکی نمی گوید باز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۲
این گفتن بسیار تو هست از پندار
بگذر ز وجود تا شوی برخوردار
با پارسی و رباعی آنجا نرسی
تو کار بکن کار، رها کن گفتار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۶
دم درکش و در خویش سیاحی می کن
در عالم ذات خود ملاحی می کن
چون خود به خودیّ خویش حاصل کردی
با خود بنشین و پادشاهی می کن