عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۸
عالم همه سر به سر گدایان دارند
محنت همه خویشتن نمایان دارند
اندر عالم به دست کس چیزی نیست
ور هست همین برهنه پایان دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۹
دانی چه بود جان و جهانِ درویش
دانی چه بود امن و امانِ درویش
آن ملک که بی امان و بی خصم بود
دانی که کدام باشد آنِ درویش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۰
دستِ دل ما هر چه تهی تر خوش تر
و آزادی دل زهرچه خوش تر خوش تر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از مملکت هزار قیصر خوش تر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۱
شاهان همه دولت از فقیران طلبند
صحبت همه از نشست پیران طلبند
تو بر سر و پا برهنگی شان منگر
گنج از همه خانه های ویران طلبند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۲
آزادی مرد هر چه خواهی ارزد
و این حال زماه تا به ماهی ارزد
افسوس که از دست بدادی به هوس
آن درویشی که پادشاهی ارزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۳
هرگه که تو آوری بیانی از فقر
در حال تو را دهند جانی از فقر
تا ترک وجود هر دو عالم نکنی
معلوم نگرددت نشانی از فقر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۶
در درویشی کار به صدق است و یقین
در درویشی کار نه کفر است و نه دین
درویش کسی بود که بیزار بود
از کفر و زاسلام و زدنیا و زدین
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۸
تا ظن نبری که غمخوری درویشی است
یا بی کسی و مختصری درویشی است
تو پنداری که مفلسان درویشند
سرمایهٔ هر توانگری درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۹
در عالم فقر ار سر هر پر هوسی
سرمست همی دوند هر نیک و خسی
در فهم فرو شدند از وهم بسی
وز وهم نیامده است در فهم کسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۰
خود دمدمه ای است آدمی از دم او
عالم همه سایه است از عالم او
تاج سر کیقباد و جمشید ارزد
خاک قدم سوختگانِ غم او
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۰
هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است
بیهوده همه عمر ندیم ندم است
جز خاطر فارغ که نشاطی دارد
دیگر همه هرچ هست اسباب غم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۱
از خود به درآیی نفسی تجرید است
فارغ شوی از هر هوسی تجرید است
خودبینی و بی سیم و زری مشغولی است
اکرام همه خلق جهان تجرید است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۸
مستی زمی عشق و نه مستی زمی است
وآن کس که زمی مست بود مست کی است
دیوانه بهار دید گفتا که دَی است
جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۲
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
نه پختهٔ پخته ایم و نه خامی خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۸
هرگه که ببینی دو سه سرگردان را
عیب ره مردان نتوان کرد آن را
تقلیدِ دو سه مقلّد بی معنی
بدنام کند راه جوامردان را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۱
اسباب وجود دم به دم تشویش است
تا با تو توی است بر ارم تشویش است
فارغ شدن و تکیه بر اسباب فراغ
زآنجا که فراغت است هم تشویش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۶
از عمر نصیب جاودانی برگیر
سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر
می دان که حیات همچو گنجی است روان
از گنج هر آنچ می توانی برگیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۷
آن را که طریق نیکبختی باید
گوش و دل و دیده هر سه را بگشاید
بردارد آنچ حال او را شاید
بگذارد آن را که به کارش ناید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۰
ای دل چه کری کند مشوش بودن
وز بهر دو روزه عمر سرکش بودن
بنیاد سرای عمر بر هیچ افتاد
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۷
بر خود چو نئی به بی تباهی منکر
بر ما چه شوی به بی گناهی منکر
انکار و ارادتت مرا یکسان است
خواهی تو مرید باش و خواهی منکر