عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۵
علم علما زشرع و سنّت باشد
حکم حکما بیان و حجّت باشد
لیکن سخنان اولیای ملکوت
از کشف و عیان و نور حضرت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۷
علمی که ازو گره گشاید بطلب
زان پیش که جان و تن برآید بطلب
این نیست که هست می نماید بگذار
وان هست که نیست می نماید بطلب
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۸
درویشان را کم آمدن افزونی است
با ناموزون بساختن موزونی است
دریا صفت آی تا مکدّر نشوی
دون القلتینی همه جای دونی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۹
کوچک بودن بزرگ را کوچک نیست
آن کوچکی از کمال باشد شک نیست
گر زانک پدر زبان کودک گوید
عاقل داند که آن پدر کودک نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۰
صاحب نظران آینهٔ یکدیگرند
در منزل خود چو آینه بی خبرند
گر روشنیی می طلبی آینه وار
در خود منگر تا همه در تو نگرند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۶
از علم اگر دل تو را هست چراغ
هان تا ننهند علم تو را بر دل داغ
چون علم آمد دماغ لایق نبود
از خود تو خود انصاف بده علم و دماغ
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۵۰
اجداد من از صدور ایران بودند
تقدیر که هر یکی سلیمان بودند
باید که به نفس خود کسی باشم من
ما را چه از آن فخر که ایشان بودند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۴
این جلوه گری به خلق راهی دگر است
بنمودن خویش پایگاهی دگر است
مقصود تو از گوشه کلاهی دگر است
از ره دوری که راه راهی دگر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶
مردم همه از زرق و فسون محرومند
وز جان و دل بوقلمون محرومند
اندیشهٔ تو جان و جهانی ارزد
سبحان الله که خلق چون محرومند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۱۰
یاران زمانه پیچ پیچند همه
سودازدگان بی علاجند همه
بر هیچ مرید بد به هیچی منگر
قصّه چه کنم دراز، هیچند همه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۱۳
مادام که بار عقل هستی باقی است
از ظلمت جهل وانرستی باقی است
اندر نظر روح تو تا ما و من است
در نفس تو شرک و بت پرستی باقی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۱۹
در حق من ار یکی وگر صد گوید
بدگوی همیشه صفت خود گوید
چون نیکی خویشتن به من می بخشد
نیکش بادا هر که مرا بد گوید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۳۴
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
بهتر که طفیل نان ناکس بودن
با قرص جوین خویشتن بهتر از آن
کآلودهٔ پالودهٔ هر خس بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۳۶
از عقل و هنر هر آنک بی مایَه بود
از مرتبه بر بلندتر پایهَ بود
وآن کس که چو آفتاب باشد زهنر
پیوسته پس اوفتاده چون سایه بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۳۹
تا هستی خود را نکنی دامن چاک
ثابت نشود تو را قدم بر افلاک
تا چند منی و من، زخود شرمت باد
تو خود چه کسی، که ای، چه ای، مشتی خاک
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۴۴
دردا که تو از غرور وز بی خبری
بس بی خبری از آنچ بس بی خبری
گر می خواهی که بازیابی خود را
در خود منگر چنانک در خود نگری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶۲
زین سان که تُوی دیده به خاک آکنده
دشوار توان کرد تو را بیننده
بیدار شود خفته به یک بانگ ولیک
مرده نشود به هیچ بانگی زنده
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶۴
صد زخم چشید نفس و افگار نشد
صد تجربه کرد عقل و بر کار نشد
از گردش چرخ صد هزاران عبرت
این دیده بدید و هیچ بیدار نشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶۵
در هیچ سری مایهٔ اسراری نه
کس را خبر از اندک و بسیاری نه
هر طایفه ای گرفته کاری بر دست
وآنگاه به دست هیچ کس کاری نه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۶۹
با دل گفتم درآی از خواب تمام
زان پیش که روزگار برگیرد گام
دل گفت که از من مطلب بیداری
آخر نشنیده ای که النّاس ینام