عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
جویای تبریزی : قطعات
شمارهٔ ۱
گفت امام عرش مسند قاسم خلد و جحیم
آنکه بر فرقش برازنده است تاج انما
کادمی در خواب باشد تا به قید زندگی است
می شود بیدار چون زین قید سازندش رها
اهل تغییر از هر آن چیزی که می بینی به خواب
می نخواهند ای برادر غیر عکس مدعا
پس چو مکروهی ببینی در جهان اصلا مرنج
عکس آنرا منتظر می باش از فضل خدا
جویای تبریزی : قطعات
شمارهٔ ۵ - در ترجمهٔ کلام امام علی (ع)‏
اینچنین فرمود در تعریف خاموشی به خلق
آنکه بر اهل جهان بعد از رسول الله مه است
خامشی به از سخن گفتن بود لیکن سخن
گر بود در وصف خاموشی ز خاموشی به است
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
گر عاقل و دیوانه و گر زاهد و مست
باید همه را رخت ز دنیا بر بست
بر دهر مبند دل که مانند حباب
آماده نیستی است هر هست که هست
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
انسان که ز جسم طوطیی در قفس است
در آمدن و رفتش الله بس است
از موج نفس شیشه زهم می پاشد
با آنکه بنای صنعتش بر نفس است
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
هر کس به تکلفات دل باخته است
خود را به عجب بلای انداخته است
بی ساخته از ساختگی بیزارم
بی ساختگی به طبع من ساخته است
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
در هند که دیده را غبارش مددی است
هر قبضهٔ خاک خلد را دست ردیی است
هر سو طاووس مست بر نخل بلند
همچون سبد گل بسر سرو قدی است
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
شب عینک چشم عارف آگاهست
شب خضر ره تیره دل گمراهست
بی ظلمت شب روشنی از مه مطلب
تاریکی شب سرمهٔ چشم ماهست
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
اسرار حقیقت همگی سر مگوست
با شخص مثال خون بود در رگ و پوست
یعنی نجس است چون تراوید از تو
تا در تو نهانست حیاتت با اوست
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
با عمر دو روز اینهمه رعنایی چیست
مغروری و مستی و تن آسایی چیست
چون صورت دیوار لباسی همه تن
ای خانه خراب این خودآرایی چیست
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
در زیر فلک جای دل آسایی نیست
هر جا که روی به غیر غوغایی نیست
از طعن خلائق ار مفر می جویی
عزلتکدهٔ سکوت بدجایی نیست
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دل غیر تأنی به صفایی نرسد
از بیتابی به مدعایی نرسد
شبنم که رسد به مهر از نرم روی است
از گرم روی شرر به جایی نرسد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
دل چند به فکر باغ و مسکن باشد
آخر چو مآل کار مردن باشد
چون هست فنا لازمهٔ هستی تو
این آمدنت دلیل رفتن باشد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
هر کس قدر شکستگی را داند
دانسته به دل نهال غم بنشاند
غم بار دل خاک نشینان نشود
کی سایهٔ کوه سبزه را رنجاند
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
آن ذات که ممکنات ازو یافت وجود
بودست مدام و هست و هم خواهد بود
از بس یکتاست عکس ذاتش جز یک
در آینهٔ دل شکسته ننمود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
صاحب صورت تا بری از معنی بود
چشم حقیقت سبک و رسوا بود
اهل معنی شکوه دیگر دارند
گر آینه می داشت تهی دریا بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
آن دل که ز جام عشق مسرور بود
در سینه اگر بماند مجبور بود
تا کی در قید جسم خاکی باشد
آخر تا چند زنده در گور بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
جویا هر کس که محرم راز بود
با خامشی و سکوت دمساز بود
پر حرف زدن علامت بی خردی است
آری ظرف تهی پر آواز بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
از خلق چه اندیشه به ارباب هنر
وز خصمی این طایفه شانرا چه ضرر
هر چند که آستین بر آن افشانند
خاموش نمی شود چراغ گوهر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
بدگوهری ار به نیکیت بسته کمر
بیگانه از آن نکوئیش دان گوهر
از دیدهٔ عینک مطلب بینایی
هر چند کند تقویت نور نظر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
آید بوی یدالله از خاک بشر
هر چند بود زجهل حالش ابتر
با آنکه برون آمده است از دریا
بیرون نتواند آمد از آب گهر