عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
باغی که در آن آب و هوا روشن نیست
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راست گوی و یکرو نبود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست
کس نیست که بر خطایشان طائن نیست
روزی به وثوق شاد و گاهی به قوام
القصه که این طایفه بی خائن نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
چون نامه ما برای کلاشی نیست
چون خامه ما مرتشی از راشی نیست
پس پیشه ما هرزه درآئی نبود
پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت
در دست برای سود سرمایه نداشت
از دایره کم نه ای بیک نقطه بگرد
پیراهن دوستی که پیرایه نداشت
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت
همسایه به ما حکمروا بود گذشت
زین خانه خدا بترس ای خانه خراب
کان دوره که خانه بی خدا بود گذشت
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
یک مرتبه هم عمل نشان باید داد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
گر مشکل فقر و ثروت آسان گردد
آسوده ز غم توده انسان گردد
گر کیست که گشته حارس میش ز جور
مالک چو نماینده دهقان گردد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد
در باغ هزار تهنیت گو دارد
روزی به چمن اگر در آیم چو هزار
من بو نکنم گلی که صد رو دارد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
چشم تو خدنگ سینه دوزی دارد
خشم تو پلنگ کینه توزی دارد
هر چند بود دل تو چون آهن سخت
پرهیز از آن ناله که سوزی دارد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
گر درد عموم را دوا باید کرد
با کوشش مستشار ما باید کرد
اما ز ره پند نصیحت گاهی
او را به وظیفه آشنا باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
یا سد ره فقر و غنا باید کرد
یا چاره درد فقرا باید کرد
صد کار برای خاطر خود کردیم
یک کار هم از بهر خدا باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
در گاه عمل شتاب می باید کرد
جان باخته فتح باب می باید کرد
ای کاش که توده بعد ازین می دانست
کز جنس خود انتخاب می باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
با عزم متین شتاب می باید کرد
همراهی شیخ و شاب می باید کرد
با دقت هر چه بیشتر در این بار
مرد عمل انتخاب می باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
در کعبه برهمنی نمی باید کرد
بی زور تهمتنی نمی باید کرد
تا کار بدوستی میسر گردد
اقدام به دشمنی نمی باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
آن میر که جا در اطلس وقاقم کرد
در جامعه خوش نامی خود را گم کرد
دانی که بود به چشم مردم محبوب
هر کس که نگاهداری از مردم کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
آن خودسر مرتجع که دلها خون کرد
پامال هوای نفس خود قانون کرد!
دیدی که چسان دست طبیعت او را
از دایره با مشت و لگد بیرون کرد؟
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
گر سائس ملک با کیاست باشد
دارای درایت و فراست باشد
مابین دو همسایه بباید ناچار
مایل بتوازن سیاست باشد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
با خلق خدا شریک غم باید شد
سربار بدوش دوست کم باید شد
خواهی ببری گوی معارف خواهی
درگاه عمل پیشقدم باید شد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
در مسلک مالک ملکی سالک شد
از عشق به ملک آن ملک هالک شد
آورد فشار چون به مستأجر خویش
نامش بزبان دوزخی مالک شد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
هر سر که بپای خم می سوده نشد
از دست غم زمانه آسوده نشد
هر دامن پاکی که به می شد رنگین
با آن همه آلودگی آلوده نشد