عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
ملک دو جهان را به طلبکار دهند
وین سود و زیان را به خریدار دهند
بویی که صبا ز کوی جانان آورد
وقت سحر آن را به من زار دهند
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
دل جز به دو زلف مشکبارش ندهند
جان جز به دو لعل آبدارش ندهند
در بارگه وصل، جلالش می‌گفت:
این سر که نه عاشق است بارش ندهند
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲
ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟
در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟
جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است
اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
حاشا! که دل از خاک درت دور شود
یا جان ز سر کوی تو مهجور شود
این دیدهٔ تاریک من آخر روزی
از خاک قدم‌های تو پر نور شود
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
افتاد مرا با سر زلفین تو کار
دیوانه شدم، به حال خویشم بگذار
دل در سر زلفین تو گم کردستم
جویای دل خودم، مرا با تو چه کار؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
اندیشهٔ عشقت دم سرد آرد بار
تخم هجرت ز میوه درد آرد بار
از اشک، رخم ز خاک نمناک‌تر است
هر خار، که روید گل زرد آرد بار
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴
دل ز آرزوی تو بی‌قرار است هنوز
جان در طلبت بر سر کار است هنوز
دیده به جمالت ارچه روشن شد، لیک
هم بر سر آن گریهٔ زار است هنوز
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
بیزار شد از من شکسته همه کس
من مانده‌ام اکنون و همان لطف تو بس
فریاد رسی ندارم، ای جان و جهان
در جمله جهان به جز تو، فریادم رس
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
امشب چو جمال داده‌ای خب می‌باش
مه طلعت و گل رخ و شکرلب می‌باش
ای شب، چو من از تو روز خود یافته‌ام
تا صبح قیامت بدمد شب می‌باش
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
آمد به سر کوی تو مسکین درویش
با چشم پرآب و با دل پارهٔ ریش
بگذار که در پای تو اندازد سر
کو بی‌رخ خوب تو ندارد سر خویش
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
خاک سر کوی آن بت مشکین خال
می‌بوسیدم شبی به امید وصال
پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت:
می‌خور غم ما و خاک بر لب میمال
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
ای یار رخ تو کرده هر دم شادم
یک دم رخ تو نمی‌رود از یادم
با یاد تو، ای دوست، همی بودم خوش
زاندم که ز نزدیک تو دور افتادم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
آن وصل تو باز، آرزو می‌کندم
گفتن به تو راز، آرزو می‌کندم
خفتن ببرت به ناز تا روز سپید
شب‌های دراز، آرزو می‌کندم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم
در من نظری کن، که ز هر بد بترم
جانا، تو بیک بارگی از من بمبر
کز لطف تو من امید هرگز نبرم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم
جویای توام، اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در کوزه تو را بینم اگر آب خورم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
دل پیشکش نرگس مستت آرم
جان تحفهٔ آن زلف چو شستت آرم
سرگردانم ز هجر، معلومم نیست
در پای که افتم که به دستت آرم؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
امشب نظری بروی ساقی دارم
وز نوش لبش حیات باقی دارم
جانا، سخن وداع در باقی کن
کین باقی عمر با تو باقی دارم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم
وز خون جگر شراب خواهی، دارم
با آنکه ندارم از جهان بر جگر آب
چندان که ز دیده آب خواهی دارم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
اندر غم تو نگار، همچون نارم
می‌سوزم و می‌سازم و دم برنارم
تا دست به گردن تو اندر نارم
آکنده به غم چو دانه اندر نارم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
چون قصهٔ هجران و فراق آغازم
از آتش دل چو شمع خوش بگدازم
هر شام که بگذشت مرا غمگین دید
می‌سوزم و در فراقشان می‌سازم