عبارات مورد جستجو در ۵ گوهر پیدا شد:
هجویری : باب مراتبهم فی السّماع
فصل
گروهی از مشایخ خواندن قرآن به الحان و شنیدن قصاید و اشعار را؛ چنانکه حروف از حد آن تجاوز کرده است کراهیت داشتهاند و خود پرهیز کرده و اندر آن غُلُو نموده و ایشان چند گروهاند و هر یکی را اندر آن علتی دیگر است.
گروهی از آن آناناند که اندر تحریم آن روایات یافتهاند و اندر آن مُتابع سَلَفِ صالح شده و بدیشان تقلید کرده؛ چنانکه زجر کردن پیغمبر علیه السّلام مر شیرین را، کنیزک حسان بن ثابت، از غنا کردن و دِرّه زدن عمر رضی اللّه عنه مر آن صحابی را که می غنا کرد و انکار کردن علی بر معاویه که کنیزکان مغنیه داشت و منع کردن وی مر حسن را رضی اللّه عنه از نظارهٔ آن زن حبشه که می غنا کرد و گفتی که او قرین شیطان است؛ و مانند این.
و نیز گویند که دلیل بزرگترین ما بر کراهیت داشت غنا اجماع امت است اندر زمانهٔ ما و پیش از ما بر آن که آن کراهیت است تا آن که گروهی حرام مطلق دارند.
و اندر این معنی از ابوالحارث روایت کنند که گفت: من اندر سماع کردن بجد بودم. شبی یکی به صومعهٔ من آمد و گفت: «جمعی از طالبان درگاه خداوند تعالی مجتمعاند و حضور شما را منتظر، اگر فضل کنید و رنجه شوید.» گفت: بیرون آمدم و بر اثر وی میرفتم بسی برنیامد که به گروهی رسیدم که حلقه زده بودند و پیری میان ایشان نشسته. مرا کرامتی کردند فوق الغایه، و آن پیر گفت: «اگر فرمایی تا بیتی برخوانند؟» من اجابت کردم. دو کس به الحان خوش ابیات خواندن گرفتند ابیاتی که شعرا در فراق گفته بودند و ایشان جمله برخاستند به تواجد و زعقههای خوش میزدند و اشارتهای لطیف میکردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم و خوشی وقتشان تا صبح نزدیک آمد. آنگاه آن پیر مرا گفت: «ایها الشیخ، هیچ نپرسی مرا که تو کیستی و این قوم کیاناند؟» گفتم: «حشمت تو مرا می از سؤال بازدارد.» وی گفت لعنة اللّه ابلیس است و آن جمله فرزندان وی و اندر این نشستن و غنا کردن مرا دو فایده باشد: یکی آن که مصیبت فراق و ایام دولت خود دارم ودیگر آن که پارسا مردان را از راه ببرم و اندر غلط افکنم.
ابوالحارث گوید: از آنگاه ارادت سماع از دلم نفی شد و من از آن غبن عظیم تشویر زده گشتم.
و من که علی بن عثمان الجلابیام از شیخ ابوالعباس شقانی رحمه اللّه شنیدم که گفت: روزی در مجمعی بودم که گروهی سماع میکردند دیوان دیدم برهنه اندر میان ایشان پای بازی میکردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم که در میدمیدند و ایشان بدان گرمتر میشدند.
و گروهی دیگرند که از خوف و خطر مریدان که تا اندر بلا و بطالت نیفتند و بدیشان تقلید نکنند و از سر توبه با سرِ معصیت باز نیایند و هوی اندر ایشان قوّت نگیرد وهوس مر عزیمت صلاح ایشان را فسخ نکند که معرض بلا و مایهٔ فتنه است، سماع نکردند و اندر میان ایشان ننشستند.
و از جنید رضی اللّه عنه میآید که: جُریری را گفت، اندر حال ابتدای توبهٔ وی که: «اگر سلامت دین خواهی و رعایت توبه کنی، اندر سماع صوفیان که کنند منگر و مشو و خود را اهل آن مدان تا جوانی و چون پیر شدی مردمان را بزهکار مکن.»
گروهی دیگر گفتند که: اهل سماع بر دو فرقتاند: یکی لاهی و دیگر الهی. لاهی در عین فتنه باشد و از آن نترسد و الهی به ریاضات و مجاهدات و به انقطاع دل از مخلوقات و اعراض سر از مکونات فتنه از خود دور کرده باشد و از آن ایمن شده چون ما نه از این گروه باشیم نه از آن، ترک آن ما را بهتر و مشغول شدن به چیزی که موافق وقت ماست اولیتر.
و گروهی دیگر گفتند: چون عوام را اندر سماع فتنه است و از شنیدن ما اعتقاد مردمان می مشوش شود واز درجت ما اندر محجوباند و به ما می بزهکار شوند، پس بر عامه می شفقت کنیم و مر خاص را نصیحت کنیم و بر وقت غیرت، دست از آن بداریم و این طریقی پسندیده است.
و گروهی گفتند که: پیغمبر علیه السّلام گفت: «مِنْ حُسْنِ إسْلامِ الْمَرْءِ ترکهُ مالایَعْنیه.» دست از چیزی بداریم که از آن گزیرد. آنچه به ما لایعنی مشغول شوند تضییع وقت باشد ووقت دوستان با دوستان عزیز باشد، ضایع نباید کرد.
و گروهی دیگر گفتند از خواص که: سماع خبر است و لذت آن یافت مراد و این کار کودکان باشد؛ که اندر عیان خبر را چه مقدار باشد؟ پس کار، مشاهدت دارد.
این است احکام سماع که یاد کردم بر وجه اختصار. کنون اندر وجد و وجود و تواجد بابی بیارم و مرتب گردانم، ان شاء اللّه العزیز وحده.
گروهی از آن آناناند که اندر تحریم آن روایات یافتهاند و اندر آن مُتابع سَلَفِ صالح شده و بدیشان تقلید کرده؛ چنانکه زجر کردن پیغمبر علیه السّلام مر شیرین را، کنیزک حسان بن ثابت، از غنا کردن و دِرّه زدن عمر رضی اللّه عنه مر آن صحابی را که می غنا کرد و انکار کردن علی بر معاویه که کنیزکان مغنیه داشت و منع کردن وی مر حسن را رضی اللّه عنه از نظارهٔ آن زن حبشه که می غنا کرد و گفتی که او قرین شیطان است؛ و مانند این.
و نیز گویند که دلیل بزرگترین ما بر کراهیت داشت غنا اجماع امت است اندر زمانهٔ ما و پیش از ما بر آن که آن کراهیت است تا آن که گروهی حرام مطلق دارند.
و اندر این معنی از ابوالحارث روایت کنند که گفت: من اندر سماع کردن بجد بودم. شبی یکی به صومعهٔ من آمد و گفت: «جمعی از طالبان درگاه خداوند تعالی مجتمعاند و حضور شما را منتظر، اگر فضل کنید و رنجه شوید.» گفت: بیرون آمدم و بر اثر وی میرفتم بسی برنیامد که به گروهی رسیدم که حلقه زده بودند و پیری میان ایشان نشسته. مرا کرامتی کردند فوق الغایه، و آن پیر گفت: «اگر فرمایی تا بیتی برخوانند؟» من اجابت کردم. دو کس به الحان خوش ابیات خواندن گرفتند ابیاتی که شعرا در فراق گفته بودند و ایشان جمله برخاستند به تواجد و زعقههای خوش میزدند و اشارتهای لطیف میکردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم و خوشی وقتشان تا صبح نزدیک آمد. آنگاه آن پیر مرا گفت: «ایها الشیخ، هیچ نپرسی مرا که تو کیستی و این قوم کیاناند؟» گفتم: «حشمت تو مرا می از سؤال بازدارد.» وی گفت لعنة اللّه ابلیس است و آن جمله فرزندان وی و اندر این نشستن و غنا کردن مرا دو فایده باشد: یکی آن که مصیبت فراق و ایام دولت خود دارم ودیگر آن که پارسا مردان را از راه ببرم و اندر غلط افکنم.
ابوالحارث گوید: از آنگاه ارادت سماع از دلم نفی شد و من از آن غبن عظیم تشویر زده گشتم.
و من که علی بن عثمان الجلابیام از شیخ ابوالعباس شقانی رحمه اللّه شنیدم که گفت: روزی در مجمعی بودم که گروهی سماع میکردند دیوان دیدم برهنه اندر میان ایشان پای بازی میکردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم که در میدمیدند و ایشان بدان گرمتر میشدند.
و گروهی دیگرند که از خوف و خطر مریدان که تا اندر بلا و بطالت نیفتند و بدیشان تقلید نکنند و از سر توبه با سرِ معصیت باز نیایند و هوی اندر ایشان قوّت نگیرد وهوس مر عزیمت صلاح ایشان را فسخ نکند که معرض بلا و مایهٔ فتنه است، سماع نکردند و اندر میان ایشان ننشستند.
و از جنید رضی اللّه عنه میآید که: جُریری را گفت، اندر حال ابتدای توبهٔ وی که: «اگر سلامت دین خواهی و رعایت توبه کنی، اندر سماع صوفیان که کنند منگر و مشو و خود را اهل آن مدان تا جوانی و چون پیر شدی مردمان را بزهکار مکن.»
گروهی دیگر گفتند که: اهل سماع بر دو فرقتاند: یکی لاهی و دیگر الهی. لاهی در عین فتنه باشد و از آن نترسد و الهی به ریاضات و مجاهدات و به انقطاع دل از مخلوقات و اعراض سر از مکونات فتنه از خود دور کرده باشد و از آن ایمن شده چون ما نه از این گروه باشیم نه از آن، ترک آن ما را بهتر و مشغول شدن به چیزی که موافق وقت ماست اولیتر.
و گروهی دیگر گفتند: چون عوام را اندر سماع فتنه است و از شنیدن ما اعتقاد مردمان می مشوش شود واز درجت ما اندر محجوباند و به ما می بزهکار شوند، پس بر عامه می شفقت کنیم و مر خاص را نصیحت کنیم و بر وقت غیرت، دست از آن بداریم و این طریقی پسندیده است.
و گروهی گفتند که: پیغمبر علیه السّلام گفت: «مِنْ حُسْنِ إسْلامِ الْمَرْءِ ترکهُ مالایَعْنیه.» دست از چیزی بداریم که از آن گزیرد. آنچه به ما لایعنی مشغول شوند تضییع وقت باشد ووقت دوستان با دوستان عزیز باشد، ضایع نباید کرد.
و گروهی دیگر گفتند از خواص که: سماع خبر است و لذت آن یافت مراد و این کار کودکان باشد؛ که اندر عیان خبر را چه مقدار باشد؟ پس کار، مشاهدت دارد.
این است احکام سماع که یاد کردم بر وجه اختصار. کنون اندر وجد و وجود و تواجد بابی بیارم و مرتب گردانم، ان شاء اللّه العزیز وحده.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» هؤلاء التّسع هى: «ان لا تشرکوا بى شیئا، و لا تسرفوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرمت الا بالحق، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببرىء الى السلطان، و لا تعدوا فى السبت، و لا تأکلوا الربوا» صفوان بن غسّان المرادى گفت: جهودى از رسول خداى تعالى پرسید که این نه آیت کداماند؟ و رسول خدا (ص) همچنین جواب داد که گفتیم.
ابن عباس و مجاهد و ضحّاک و جماعتى مفسران مىگویند این نه آیت همانند که در آن آیت دیگر گفت: «فِی تِسْعِ آیاتٍ» و هى: العصا، و الید البیضاء، و الطوفان، و الجراد، و القمل، و الضّفادع، و الدّم، و السّنون لاهل البوادى. قال الحسن السّنون و نقص الثّمرات واحدة، و التّاسعة تلقف العصا ما یأفکون. و قال ابن عباس التّاسعة ازالة العقدة التی کانت بلسانه، و قیل التاسعة الطّمس و هو قوله: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ»، «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ» اى فسئل یا محمّد المؤمنین من قریظة و النّضیر، «إِذْ جاءَهُمْ» یعنى جاء آباءهم بپرس اى محمد از مؤمنان قریظه و نضیر ایشان که کتاب خواندهاند که میان موسى و فرعون و قوم وى چه رفت آن گه که موسى بایشان آمد؟ یعنى که تا جهودان صدق قول رسول بدانند از گفتار علماء خویش، قومى گفتند: «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ»، این خطاب با موسى است و معنى آنست که: سل فرعون اطلاق بنى اسرائیل، موسى را نه آیت دادیم و او را گفتیم بنى اسرائیل را از فرعون بخواه، اینجا سخن تمام شد. آن گه بر استیناف گفت: «إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى مَسْحُوراً» اى سحرت فأزیل عقلک، و قیل خدعت و حملت على ما تقول، و قیل مسحور بمعنى ساحر کمیمون بمعنى یا من و مأتىّ بمعنى آت «قالَ» موسى «لَقَدْ عَلِمْتَ» یا فرعون بقلبک، «ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ» الآیات التسع. «إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ» لک، هذا کقوله: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا». و قرأ الکسائى: «لقد علمت» بالضم على انّ موسى اخبر عن نفسه. و روى انّ علیّا (ع) قال و اللَّه ما علم عدوّ اللَّه و انّما علم موسى و الاوّل اظهر لانّ علم موسى (ع) لا یکون حجّة على فرعون، و قوله: «بَصائِرَ» اى عبرا و دلائل و نصبها على الحال. و قیل نصبها على المفعول له اى لتبصّر بها، «وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ» اى لاعلمک «یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً» ممنوعا من الخیر، و قیل مهلکا. و قیل هالکا. قال ابن عباس: المثبور الذى لا عقل له فى دینه و معاشه.
«فَأَرادَ» یعنى فرعون، «أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ» یخرجهم و یقلعهم من ارض مصر، یعنى موسى و بنى اسرائیل، «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً».
«وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد هلاک فرعون و قومه: «لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ» اى مصر و الشّام، هذا کقوله: «وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ»، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» اى القیامة و الوعد الموعود، «جِئْنا بِکُمْ» من قبورکم الى الموقف، «لَفِیفاً» مجتمعین مختلطین قد التفّ بعضکم ببعض لا تتعارفون و لا ینحاز احد منکم الى قبیلته و حیّه، و هو من قول العرب: لفّت الجیوش اذا اختلطوا و وحّد اللّفیف و هو خبر عن الجمع لانه بمعنى المصدر. و قیل: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» اى نزول عیسى (ع)، «جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً» اى جماعات من قبائل شتّى.
سیاق این آیت تسکین و تسلیت مصطفى (ص) است و قوّت دادن دل وى، میگوید چنان که قرآن بتو فرستادیم و مشرکان قریش ترا دروغ زن گرفتند همچنین موسى را کتاب دادیم و فرعون او را دروغ زن گرفت، و چنان که کفره قریش خواستند که ترا از مکّه بیرون کنند همچنین فرعون خواست که موسى و بنى اسرائیل را از زمین مصر بیرون کند، پس من که خداوندم موسى را و بنى اسرائیل را نصرت دادم و فرعون و قوم وى را هلاک کردم، اى محمّد همچنین بعاقبت ترا نصرت دهم و بر دشمنان ظفر دهم و نعمت خود بر تو و بر مؤمنان که پس رو تواند تمام کنم، ربّ العالمین رسول خویش را این وعده نصرت داد آن گه بعاقبت وعده وفا کرد و کار نصرت بر وى تمام کرد: فانجز وعده و نصر عبده و قهر الاحزاب وحده و له الحمد و المنّة.
«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ» اى انزلنا القرآن بالحقّ غیر الباطل. و قیل ما یتضمّنه حقّ اى صدق و عدل یعنى انزلناه بالدّین القائم و الامر الثّابت، «وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» یعنى و بمحمّد نزل القرآن اى علیه نزل، کما تقول نزلت بزید یعنى على زید.
و قیل: الحقّ الاوّل الحقیقة و الثّانی المستحقّ اى اتاکم بما تستحقّونه، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً» للمؤمنین، «وَ نَذِیراً» للکافرین.
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ» منصوب بفعل مضمر، یعنى و آتیناک قرآنا، «فَرَقْناهُ» اى احکمناه، کقوله: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» اى یحکم و یبرم، و قیل فرقناه فیه الحقّ من الباطل، و قیل هو بمعنى المشدّد. و قرأ ابن عباس: «فَرَقْناهُ» بالتّشدید، اى قطّعناه آیة آیة و سورة سورة فى عشرین سنة، «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ» اى على ترسل و تؤدة لیفهموه و لیقفوا على مودعه فیعملوا به.
و فى الحدیث انّ النّبی (ص) کان یقرأ القرآن قراءة لیّنة یتلبّث فیها.
و قال ابن عباس لان اقرأ البقرة و ارتّلها و اتدبّر معانیها احبّ الىّ من ان اقرأ جمیع القرآن هذا، «وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» شیئا بعد شىء على حسب الحاجة الیه.
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» هذا وعید من غنىّ، کقوله: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» استهزءوا، انتظروا، و ارتقبوا، فتربّصوا، کلّ هذا وعید لیس فیه من الاذن شىء «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، «مِنْ قَبْلِهِ» اى من قبل نزول القرآن، «إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ» القرآن، «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ» اى على الاذقان، «سُجَّداً» یعنى اذا سمعوا القرآن عرفوا انّه کلام اللَّه و قبلوه و سجدوا تعظیما للَّه.
«وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا» یعنى ما کان وعد ربّنا الّا مفعولا و ان و اللام دخلتا للتّأکید، اى انجزنا ما وعدناه فى التّوراة من ارسال محمّد (ص) و انزال القرآن علیه.
«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» کرّر القول لتکرّر الفعل منهم، «وَ یَزِیدُهُمْ» تلاوة القرآن و بکاؤهم، «خُشُوعاً» خضوعا و تواضعا لربّهم.
روى عن النّبی (ص) قال: من قرأ القرآن فى اقلّ من ثلث لم یفقهه اتلوه و ابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» قراءة عاصم و حمزة: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ» بکسر اللّام «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» بکسر الواو، و سبب نزول این آیت بقول ابن عباس آنست که رسول خدا (ص) در مکّه قیام شب مىکرد، اندر سجود میگفت: یا رحمن یا رحیم، مشرکان گفتند محمد تا امروز یک خداى مىخواند اکنون دو خداى میخواند! بو جهل گفت ما را مىگوید: «لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» دو خداى را مگیرید و مخوانید، و اکنون خود میخواند خدایى دیگر با اللَّه، گاه گوید یا اللَّه و گاه گوید یا رحمن، این رحمن ما ندانیم و نشناسیم مگر رحمن یمامه یعنى مسیلمه کذّاب، فانزل اللَّه هذه الآیة.
میمون ابن مهران گفت رسول خداى (ص) در بدو اسلام و ابتداء وحى بجاى آیت تسمیت: «باسمک اللهم» نوشتى تا آن روز که این آیت فرو آمد که: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» پس این آیت تسمیت بنوشت، مشرکان گفتند: هذا الرّحیم نعرفه فما الرّحمن؟ فانزل اللَّه هذه الآیة.
ضحّاک گفت: اهل تورات آمدند و گفتند اى محمد ما در تورات نام رحمن فراوان مىبینیم و تو کمتر مىگویى و در آن کتاب که تو آوردهاى کم آمده این نام، ربّ العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: «قُلِ» یا محمد، «ادْعُوا اللَّهَ» یا معاشر المؤمنین، «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ان شئتم، یعنى قولوا یا اللَّه و ان شئتم قولوا یا رحمن، «أَیًّا ما تَدْعُوا» یعنى اى اسماء اللَّه تدعوا، «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» اى محمد مؤمنانرا گوى خواهید مرا بنام اللَّه خوانید، خواهید بنام رحمن، اللَّه را نود و نه نامست نامهاى نیکوى پاک بسزا، بهر چه خوانید ازین نامها او را بخوانید. «أَیًّا ما تَدْعُوا» ما صلتست ایّا راو تدعوا صلت این سخن، اینست کقوله: «عما قلیل جند ما هنا لک»، «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» ابن عباس گفت این آیت بمکّه فرود آمد در ابتداء اسلام که رسول خدا (ص) در مکّه مختفى مىبود و گاهى که قرآن خواندى در نماز بآواز بلند خواندى و کافران را دشخوار و صعب مىآمد شنیدن قرآن از وى، تا قرآن را و فرستنده آن را و خواننده آن را ناسزا مىگفتند و طعن مىکردند و برابر مصطفى دست مىزدند و صفیر مىکردند تا قراءت بر وى شوریده گردانند، ربّ العالمین آیت فرستاد: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» اى بقرائتک فى الصّلاة فیسمع المشرکون فیوذوک، «وَ لا تُخافِتْ بِها» مخافتة لا یسمعها من یصلّى خلفک من اصحابک اى محمد چون در نماز قرآن خوانى بآواز بلند مخوان چنانک کافران بشنوند و سبّ کنند و به نهان نیز مخوان چنان که صحابه و مؤمنان که با تو نماز میکنند نشنوند، میان جهر و مخافتة راهى طلب کن میانه.
و در خبرست که قراءت ابو بکر در نماز مخافتة بود و گفتى: اناجى ربّى و قد علم حاجتى، و قراءت عمر جهر بود بآواز بلند خواندى و گفتى: ازجر الشّیطان و اوقظ الوسنان. پس چون این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) ابو بکر را فرمود تا از آنچ مىخواند بلندتر خواند و عمر از آنچ مىخواند وا کم کند.
روى عن على (ع) قال: کان ابو بکر یخافت اذا قرأ و کان عمر یجهر بقراءته و کان عمّار یأخذ من هذه السّورة و من هذه فذکر ذلک للنّبى (ص) فقال لابى بکر لم تخافت قال انّى اسمع من اناجى، و قال لعمر لم تجهر قال افزع الشّیطان و اوقظ الوسنان، و قال لعمّار لم تأخذ من هذه و هذه قال تسمعنى اخلط به ما لیس منه، قال لا، قال فکلّه طیّب.
حسن گفت این در عین نماز است نه در قراءت، مىگوید: لا تراء بصلوتک فى العلانیة و لا تسئها فى السرّ.
عائشه گفت این در تشهّد فرو آمد: «فانّ الاعرابىّ کان یجهر فیقول التّحیّات للَّه یرفع بها صوته فنزلت الآیة. و روایت کردهاند از مصطفى (ص) که گفت صلاة اینجا بمعنى دعاست، مىگوید: لا ترفع صوتک بالدّعاء عند استغفارک و ذکر ذنوبک فیسمع منک فتغیّر بها، «وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ» الجهر و المخافتة، «سَبِیلًا».
و صحّ عن ابى موسى الاشعرى انّه قال صعدنا مع رسول اللَّه (ص) ثنیّة فرفعنا اصواتنا بالتّکبیر، فقال انّکم لا تدعون اصمّ و لا غائبا انّما تدعون سمیعا قریبا.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ» قال الحسین بن الفضل معناه: الحمد للَّه الذى عرّفنى انّه لم یتّخذ ولدا، کما قال بعض الیهود فى عزیر و النصارى فى عیسى علیهما السّلام و المشرکون فى الملائکة، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» اى فى الالهیّة کما زعم عابدوا الصّنم. و قیل: «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ» فى خلق السّماوات و الارض، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» اى لم یتّخذ ولیّا فیتعزّز به سبحانه و اللَّه ولىّ المؤمنین. قال مجاهد: لم یذل فیحتاج الى ولىّ یتعزّز به، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» اى صفه بالعظمة و الکبریاء و انّه اکبر من کلّ شىء و المعنى احمدوا من هذه صفته.
و روى عن النّبی (ص) انّه قال خیر الاقوال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.
و عن ابن عباس قال: کان الغلام من بنى هاشم اذا افصح لقن هذه الآیة.
و عن عبد الحمید بن واصل قال من قرأ آخر بنى اسرائیل کتب اللَّه عزّ و جل له من الاجر ملأ السّماوات و الارض و الجبال و ذلک بانّ اللَّه عزّ و جل یقول: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا، أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» قال فیکتب له من الاجر على قدر ذلک.
ابن عباس و مجاهد و ضحّاک و جماعتى مفسران مىگویند این نه آیت همانند که در آن آیت دیگر گفت: «فِی تِسْعِ آیاتٍ» و هى: العصا، و الید البیضاء، و الطوفان، و الجراد، و القمل، و الضّفادع، و الدّم، و السّنون لاهل البوادى. قال الحسن السّنون و نقص الثّمرات واحدة، و التّاسعة تلقف العصا ما یأفکون. و قال ابن عباس التّاسعة ازالة العقدة التی کانت بلسانه، و قیل التاسعة الطّمس و هو قوله: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ»، «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ» اى فسئل یا محمّد المؤمنین من قریظة و النّضیر، «إِذْ جاءَهُمْ» یعنى جاء آباءهم بپرس اى محمد از مؤمنان قریظه و نضیر ایشان که کتاب خواندهاند که میان موسى و فرعون و قوم وى چه رفت آن گه که موسى بایشان آمد؟ یعنى که تا جهودان صدق قول رسول بدانند از گفتار علماء خویش، قومى گفتند: «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ»، این خطاب با موسى است و معنى آنست که: سل فرعون اطلاق بنى اسرائیل، موسى را نه آیت دادیم و او را گفتیم بنى اسرائیل را از فرعون بخواه، اینجا سخن تمام شد. آن گه بر استیناف گفت: «إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى مَسْحُوراً» اى سحرت فأزیل عقلک، و قیل خدعت و حملت على ما تقول، و قیل مسحور بمعنى ساحر کمیمون بمعنى یا من و مأتىّ بمعنى آت «قالَ» موسى «لَقَدْ عَلِمْتَ» یا فرعون بقلبک، «ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ» الآیات التسع. «إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ» لک، هذا کقوله: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا». و قرأ الکسائى: «لقد علمت» بالضم على انّ موسى اخبر عن نفسه. و روى انّ علیّا (ع) قال و اللَّه ما علم عدوّ اللَّه و انّما علم موسى و الاوّل اظهر لانّ علم موسى (ع) لا یکون حجّة على فرعون، و قوله: «بَصائِرَ» اى عبرا و دلائل و نصبها على الحال. و قیل نصبها على المفعول له اى لتبصّر بها، «وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ» اى لاعلمک «یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً» ممنوعا من الخیر، و قیل مهلکا. و قیل هالکا. قال ابن عباس: المثبور الذى لا عقل له فى دینه و معاشه.
«فَأَرادَ» یعنى فرعون، «أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ» یخرجهم و یقلعهم من ارض مصر، یعنى موسى و بنى اسرائیل، «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً».
«وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد هلاک فرعون و قومه: «لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ» اى مصر و الشّام، هذا کقوله: «وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ»، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» اى القیامة و الوعد الموعود، «جِئْنا بِکُمْ» من قبورکم الى الموقف، «لَفِیفاً» مجتمعین مختلطین قد التفّ بعضکم ببعض لا تتعارفون و لا ینحاز احد منکم الى قبیلته و حیّه، و هو من قول العرب: لفّت الجیوش اذا اختلطوا و وحّد اللّفیف و هو خبر عن الجمع لانه بمعنى المصدر. و قیل: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» اى نزول عیسى (ع)، «جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً» اى جماعات من قبائل شتّى.
سیاق این آیت تسکین و تسلیت مصطفى (ص) است و قوّت دادن دل وى، میگوید چنان که قرآن بتو فرستادیم و مشرکان قریش ترا دروغ زن گرفتند همچنین موسى را کتاب دادیم و فرعون او را دروغ زن گرفت، و چنان که کفره قریش خواستند که ترا از مکّه بیرون کنند همچنین فرعون خواست که موسى و بنى اسرائیل را از زمین مصر بیرون کند، پس من که خداوندم موسى را و بنى اسرائیل را نصرت دادم و فرعون و قوم وى را هلاک کردم، اى محمّد همچنین بعاقبت ترا نصرت دهم و بر دشمنان ظفر دهم و نعمت خود بر تو و بر مؤمنان که پس رو تواند تمام کنم، ربّ العالمین رسول خویش را این وعده نصرت داد آن گه بعاقبت وعده وفا کرد و کار نصرت بر وى تمام کرد: فانجز وعده و نصر عبده و قهر الاحزاب وحده و له الحمد و المنّة.
«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ» اى انزلنا القرآن بالحقّ غیر الباطل. و قیل ما یتضمّنه حقّ اى صدق و عدل یعنى انزلناه بالدّین القائم و الامر الثّابت، «وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» یعنى و بمحمّد نزل القرآن اى علیه نزل، کما تقول نزلت بزید یعنى على زید.
و قیل: الحقّ الاوّل الحقیقة و الثّانی المستحقّ اى اتاکم بما تستحقّونه، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً» للمؤمنین، «وَ نَذِیراً» للکافرین.
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ» منصوب بفعل مضمر، یعنى و آتیناک قرآنا، «فَرَقْناهُ» اى احکمناه، کقوله: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» اى یحکم و یبرم، و قیل فرقناه فیه الحقّ من الباطل، و قیل هو بمعنى المشدّد. و قرأ ابن عباس: «فَرَقْناهُ» بالتّشدید، اى قطّعناه آیة آیة و سورة سورة فى عشرین سنة، «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ» اى على ترسل و تؤدة لیفهموه و لیقفوا على مودعه فیعملوا به.
و فى الحدیث انّ النّبی (ص) کان یقرأ القرآن قراءة لیّنة یتلبّث فیها.
و قال ابن عباس لان اقرأ البقرة و ارتّلها و اتدبّر معانیها احبّ الىّ من ان اقرأ جمیع القرآن هذا، «وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» شیئا بعد شىء على حسب الحاجة الیه.
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» هذا وعید من غنىّ، کقوله: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» استهزءوا، انتظروا، و ارتقبوا، فتربّصوا، کلّ هذا وعید لیس فیه من الاذن شىء «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، «مِنْ قَبْلِهِ» اى من قبل نزول القرآن، «إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ» القرآن، «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ» اى على الاذقان، «سُجَّداً» یعنى اذا سمعوا القرآن عرفوا انّه کلام اللَّه و قبلوه و سجدوا تعظیما للَّه.
«وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا» یعنى ما کان وعد ربّنا الّا مفعولا و ان و اللام دخلتا للتّأکید، اى انجزنا ما وعدناه فى التّوراة من ارسال محمّد (ص) و انزال القرآن علیه.
«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» کرّر القول لتکرّر الفعل منهم، «وَ یَزِیدُهُمْ» تلاوة القرآن و بکاؤهم، «خُشُوعاً» خضوعا و تواضعا لربّهم.
روى عن النّبی (ص) قال: من قرأ القرآن فى اقلّ من ثلث لم یفقهه اتلوه و ابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» قراءة عاصم و حمزة: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ» بکسر اللّام «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» بکسر الواو، و سبب نزول این آیت بقول ابن عباس آنست که رسول خدا (ص) در مکّه قیام شب مىکرد، اندر سجود میگفت: یا رحمن یا رحیم، مشرکان گفتند محمد تا امروز یک خداى مىخواند اکنون دو خداى میخواند! بو جهل گفت ما را مىگوید: «لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» دو خداى را مگیرید و مخوانید، و اکنون خود میخواند خدایى دیگر با اللَّه، گاه گوید یا اللَّه و گاه گوید یا رحمن، این رحمن ما ندانیم و نشناسیم مگر رحمن یمامه یعنى مسیلمه کذّاب، فانزل اللَّه هذه الآیة.
میمون ابن مهران گفت رسول خداى (ص) در بدو اسلام و ابتداء وحى بجاى آیت تسمیت: «باسمک اللهم» نوشتى تا آن روز که این آیت فرو آمد که: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» پس این آیت تسمیت بنوشت، مشرکان گفتند: هذا الرّحیم نعرفه فما الرّحمن؟ فانزل اللَّه هذه الآیة.
ضحّاک گفت: اهل تورات آمدند و گفتند اى محمد ما در تورات نام رحمن فراوان مىبینیم و تو کمتر مىگویى و در آن کتاب که تو آوردهاى کم آمده این نام، ربّ العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: «قُلِ» یا محمد، «ادْعُوا اللَّهَ» یا معاشر المؤمنین، «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ان شئتم، یعنى قولوا یا اللَّه و ان شئتم قولوا یا رحمن، «أَیًّا ما تَدْعُوا» یعنى اى اسماء اللَّه تدعوا، «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» اى محمد مؤمنانرا گوى خواهید مرا بنام اللَّه خوانید، خواهید بنام رحمن، اللَّه را نود و نه نامست نامهاى نیکوى پاک بسزا، بهر چه خوانید ازین نامها او را بخوانید. «أَیًّا ما تَدْعُوا» ما صلتست ایّا راو تدعوا صلت این سخن، اینست کقوله: «عما قلیل جند ما هنا لک»، «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» ابن عباس گفت این آیت بمکّه فرود آمد در ابتداء اسلام که رسول خدا (ص) در مکّه مختفى مىبود و گاهى که قرآن خواندى در نماز بآواز بلند خواندى و کافران را دشخوار و صعب مىآمد شنیدن قرآن از وى، تا قرآن را و فرستنده آن را و خواننده آن را ناسزا مىگفتند و طعن مىکردند و برابر مصطفى دست مىزدند و صفیر مىکردند تا قراءت بر وى شوریده گردانند، ربّ العالمین آیت فرستاد: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» اى بقرائتک فى الصّلاة فیسمع المشرکون فیوذوک، «وَ لا تُخافِتْ بِها» مخافتة لا یسمعها من یصلّى خلفک من اصحابک اى محمد چون در نماز قرآن خوانى بآواز بلند مخوان چنانک کافران بشنوند و سبّ کنند و به نهان نیز مخوان چنان که صحابه و مؤمنان که با تو نماز میکنند نشنوند، میان جهر و مخافتة راهى طلب کن میانه.
و در خبرست که قراءت ابو بکر در نماز مخافتة بود و گفتى: اناجى ربّى و قد علم حاجتى، و قراءت عمر جهر بود بآواز بلند خواندى و گفتى: ازجر الشّیطان و اوقظ الوسنان. پس چون این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) ابو بکر را فرمود تا از آنچ مىخواند بلندتر خواند و عمر از آنچ مىخواند وا کم کند.
روى عن على (ع) قال: کان ابو بکر یخافت اذا قرأ و کان عمر یجهر بقراءته و کان عمّار یأخذ من هذه السّورة و من هذه فذکر ذلک للنّبى (ص) فقال لابى بکر لم تخافت قال انّى اسمع من اناجى، و قال لعمر لم تجهر قال افزع الشّیطان و اوقظ الوسنان، و قال لعمّار لم تأخذ من هذه و هذه قال تسمعنى اخلط به ما لیس منه، قال لا، قال فکلّه طیّب.
حسن گفت این در عین نماز است نه در قراءت، مىگوید: لا تراء بصلوتک فى العلانیة و لا تسئها فى السرّ.
عائشه گفت این در تشهّد فرو آمد: «فانّ الاعرابىّ کان یجهر فیقول التّحیّات للَّه یرفع بها صوته فنزلت الآیة. و روایت کردهاند از مصطفى (ص) که گفت صلاة اینجا بمعنى دعاست، مىگوید: لا ترفع صوتک بالدّعاء عند استغفارک و ذکر ذنوبک فیسمع منک فتغیّر بها، «وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ» الجهر و المخافتة، «سَبِیلًا».
و صحّ عن ابى موسى الاشعرى انّه قال صعدنا مع رسول اللَّه (ص) ثنیّة فرفعنا اصواتنا بالتّکبیر، فقال انّکم لا تدعون اصمّ و لا غائبا انّما تدعون سمیعا قریبا.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ» قال الحسین بن الفضل معناه: الحمد للَّه الذى عرّفنى انّه لم یتّخذ ولدا، کما قال بعض الیهود فى عزیر و النصارى فى عیسى علیهما السّلام و المشرکون فى الملائکة، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» اى فى الالهیّة کما زعم عابدوا الصّنم. و قیل: «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ» فى خلق السّماوات و الارض، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» اى لم یتّخذ ولیّا فیتعزّز به سبحانه و اللَّه ولىّ المؤمنین. قال مجاهد: لم یذل فیحتاج الى ولىّ یتعزّز به، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» اى صفه بالعظمة و الکبریاء و انّه اکبر من کلّ شىء و المعنى احمدوا من هذه صفته.
و روى عن النّبی (ص) انّه قال خیر الاقوال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.
و عن ابن عباس قال: کان الغلام من بنى هاشم اذا افصح لقن هذه الآیة.
و عن عبد الحمید بن واصل قال من قرأ آخر بنى اسرائیل کتب اللَّه عزّ و جل له من الاجر ملأ السّماوات و الارض و الجبال و ذلک بانّ اللَّه عزّ و جل یقول: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا، أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» قال فیکتب له من الاجر على قدر ذلک.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۳ - نوع دوم
هرکه را هشتصد من گندم بود یا جو یا مویز، یا خرما یا چیزی که قوت قومی باشد که بدان کفایت توانند کرد چون ملک و برنج و نخود و باقلی و غیر آن، عشر بر وی واجب آید و هرچه قوت نبود چون پنبه و جوز و کتان و میوه های دیگر، در وی عشر نبود و اگر چهارصد من گندم و چهارصد من جو بود، لازم نیاید که نصاب از یک جنس باید که بود و اگر آب جوی و کاریز نباشد، بلکه آب بدبو دهد، نیم ده یک بیش واجب نیاید و نشاید که انگور و رطب دهد، بلکه مویز و خرما دهد مگر چنان بود که از او مویز نیاید، آنگاه روا بود و باید که چون انگور رنگ گرفت و دانه گندم و جو سخت شد، در آن هیچ تصرف نکند تا نخست حزر کند و بداند که نصیب درویشان چند است، آنگاه چون آن مقدار درپذیرفت و بدانست، اگر تصرف کند در جمله روا باشد.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب
اعمال روز آخر ماه رجب
مفاتیح الجنان : اعمال ماه صفر
اعمال روز سوم ماه صفر
سید ابن طاووس از کتاب های اصحاب ما امامیه نقل کرده است: که در این روز خواندن دو رکعت نماز مستحب است که در رکعت اول سوره های «حَمد» و «اِنّا فَتَحنا» و در رکعت دوم سوره های «حَمد» و «توحید» خوانده و پس از سلام «صد مرتبه» صلوات و «صد مرتبه» «اللّهُمَّ الْعَنْ آلَ أَبِی سُفْیانَ» و «صد مرتبه» استغفار بگوید، آنگاه حاجت خود را بخواهد.