عبارات مورد جستجو در ۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۸۶۵
ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۱۷ - آمدن بسوامتر زاهد برای طلب رام پیش راجه جسرت و بردن رام را
درآمد ناگه ا ز در حاجبِ بار
که بسوامتر زاهد آمد از غار
به استقبال جسرت رفت چون باد
برهنه پا دوان در پایش افتاد
جلای دیده داد از خاک راهش
به طاعت شد بدل یک یک گناهش
زبان بگشاد کای پیر برهمن
نوازش کرد اقبال تو برمن
ز تشریف تو بر خود چون ننازم
که تا روز قیامت سرفرازم
زمین بر آسمان نازد ز پایت
به چشم ماه و خور برجاست جایت
به صد عزت درون شهرش آورد
به مسند بر نشاند و وعده اش کرد
که هر خدمت که فرمایی کنم آن
به خوشنودی فدا سازم دل و جان
جوابش داد که ای فرمانده بخت
به کامت باد دائم افسر و تخت
ندارم هیچ حاجت کز تو خواهم
که در ملک قناعت پادشاهم
مرا عزلت همین فرموده و بس
که غیر از حق نخواهم حاجت از کس
ولی این حاجت از تو بایدم خواست
که از دیوان، خلل در طاعت ماست
دو دیوند آن ز لنکا فتنه انگیز
سیه رأی و تبه کردار و خونریز
دعای ما بس است از بهر آنها
ولیکن بر نیارم از زبانها
کسی کش نام یزدان ورد جانست
دعای بد زبانش را زیانست
تو چون فرماندهی فریاد ما رس
که این باراست بر فرمانده و بس
رعایا گوسفندان، شه شبان است
ز گرگ فتنه شان را پاسبان است
به من همراه کن رام قوی دل
که با دیوان شود آنجا مقابل
به تیغ و تیر خونها برفشاند
جهان را از بد دیوان رهاند
ز نام رام، جسرت گشت بی هوش
درین اندیشه دیری ماند خاموش
جوابش داد کای پیر نکو نام
مرا پیرانه سر، فرزند شد رام
چه داند او طریق رزمسازی
که طفل است و نداند غیر بازی
خصوصاً جنگ با دیوان سرکش
که از جادو ببارند آب و آتش
مرا تا چند گویی رام بسپار
مرا در کار او معذور می دار
که از جان عزیزش دوست دارم
به جنگ دشمنانش چون گذارم
اگر فرمان دهی با لشکر خویش
بیایم دفع دیوان را کنم بیش
ز حرف رای بسوامتر آشفت
به ابرو چین فکند و از غضب گفت
خلاف وعده کردی آه صد آه
تو باش ایمن که من رفتم ازین راه
درین اثنا وزیر از جای برخاست
سخن را از دعای دولت آراست
که شاها هر چه زاهد گوید آن کن
اگر نیک است ور بد آنچنان کن
که حاشا گر بجنباند زبان را
زن د برهم زمین و آسمان را
کنون باید رضای او نگهداشت
جهان را از دعای او نگهداشت
به بد عهدی مشو در خلق بدنام
توکل کن بده همراه او رام
ترا چون نیت خیر است در پیش
شود خیر آخر کارت میندیش
دگر هرگه چنین کس در میانست
ز دیوان رام در امن و امان است
به جسرت کرد معقول این سخن را
که تا بسپرد رام و لچمن را
که بسوامتر زاهد آمد از غار
به استقبال جسرت رفت چون باد
برهنه پا دوان در پایش افتاد
جلای دیده داد از خاک راهش
به طاعت شد بدل یک یک گناهش
زبان بگشاد کای پیر برهمن
نوازش کرد اقبال تو برمن
ز تشریف تو بر خود چون ننازم
که تا روز قیامت سرفرازم
زمین بر آسمان نازد ز پایت
به چشم ماه و خور برجاست جایت
به صد عزت درون شهرش آورد
به مسند بر نشاند و وعده اش کرد
که هر خدمت که فرمایی کنم آن
به خوشنودی فدا سازم دل و جان
جوابش داد که ای فرمانده بخت
به کامت باد دائم افسر و تخت
ندارم هیچ حاجت کز تو خواهم
که در ملک قناعت پادشاهم
مرا عزلت همین فرموده و بس
که غیر از حق نخواهم حاجت از کس
ولی این حاجت از تو بایدم خواست
که از دیوان، خلل در طاعت ماست
دو دیوند آن ز لنکا فتنه انگیز
سیه رأی و تبه کردار و خونریز
دعای ما بس است از بهر آنها
ولیکن بر نیارم از زبانها
کسی کش نام یزدان ورد جانست
دعای بد زبانش را زیانست
تو چون فرماندهی فریاد ما رس
که این باراست بر فرمانده و بس
رعایا گوسفندان، شه شبان است
ز گرگ فتنه شان را پاسبان است
به من همراه کن رام قوی دل
که با دیوان شود آنجا مقابل
به تیغ و تیر خونها برفشاند
جهان را از بد دیوان رهاند
ز نام رام، جسرت گشت بی هوش
درین اندیشه دیری ماند خاموش
جوابش داد کای پیر نکو نام
مرا پیرانه سر، فرزند شد رام
چه داند او طریق رزمسازی
که طفل است و نداند غیر بازی
خصوصاً جنگ با دیوان سرکش
که از جادو ببارند آب و آتش
مرا تا چند گویی رام بسپار
مرا در کار او معذور می دار
که از جان عزیزش دوست دارم
به جنگ دشمنانش چون گذارم
اگر فرمان دهی با لشکر خویش
بیایم دفع دیوان را کنم بیش
ز حرف رای بسوامتر آشفت
به ابرو چین فکند و از غضب گفت
خلاف وعده کردی آه صد آه
تو باش ایمن که من رفتم ازین راه
درین اثنا وزیر از جای برخاست
سخن را از دعای دولت آراست
که شاها هر چه زاهد گوید آن کن
اگر نیک است ور بد آنچنان کن
که حاشا گر بجنباند زبان را
زن د برهم زمین و آسمان را
کنون باید رضای او نگهداشت
جهان را از دعای او نگهداشت
به بد عهدی مشو در خلق بدنام
توکل کن بده همراه او رام
ترا چون نیت خیر است در پیش
شود خیر آخر کارت میندیش
دگر هرگه چنین کس در میانست
ز دیوان رام در امن و امان است
به جسرت کرد معقول این سخن را
که تا بسپرد رام و لچمن را
قطران تبریزی : قصاید
شمارهٔ ۸۴ - در مدح میر ابومنصور
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
همی رسد ز هوا بر زمین نثار درر
همی شود ز زمین بر هوا بخار بخور
اگرچه هست زمین جای دیو و معدن دد
اگرچه هست هوا جای حور و معدن نور
ز ابر گشت هوا جای دیو و معدن دد
ز لاله گشت زمین جای نور معدن حور
گسسته ابر بهاری طویله لؤلؤ
شکسته باد شمالی شمامه کافور
یکی ز خاک نماینده دیبئه منقوش
یکی ز تاک فشاننده لؤلؤ منثور
بسوی صحرا تازد همی ز کوه غزال
بدانکه کوه بماند همی به پشت سمور
چو تکیه گاه سلیمان شده است باغ و در او
ز بیر کرده چو داودیان شکوفه زبور
جهان مرجان خطی نوشت بر مینا
قلمش ابرو مدادش مطر دبیر دبور
زمین چو خزه ملون بگونه گونه نبات
هوا چو شعر مطرز ز گونه گونه طیور
ز لاله کوه چو از نقش ما نوی دیبا
ز گل درخت چو از نور ایزدی که طور
شکفته لاله چو رخسار دلبر می خوار
دمیده نرکس چون چشم لعبت مخمور
به رای و معنی و تدبیر در بلندی مهر
چو بخت صاحب پیروز میر ابومنصور
ز نام او نشود فال نیکبختی فرد
ز رای او نشود پای نیکنامی دور
بکار جود رغیت و بشغل حرب حریص
میان مجلس ساکن میان صف صبور
بلند ملک ز تیغ وی و معادی پست
خراب گنج ز دست وی و جهان معمور
نه هیچ غیبی با رای او بود مدغم
نه هیچ گنجی با جود او بود مستور
تن مخالف او باد جفت بند و گزند
دل موافق او بادجفت سور و سرور
بروز رزم کند شادی معادی غم
بروز بزم کند ماتم موالی سور
چو روز گردد با یادمهر او شب داج
چو خار باشد با یاد کین او گل حور
ز عدل او همه آفاق با نشاط عدیل
ز جود او همه گیتی ز فقر و بخل نفور
بدان خوشی که بسائل سپارد او دینار
کسی درم نسپارد بمشرف و گنجور
برون ز خدمت او فخر هرچه خوانی عار
برون ز مدحت او هرچه راست گوئی زور
بزور پیل و دل شیر اگرش وصف کنم
در این نباشد بهتان در آن نباشد زور
سؤال سائل باشد بگوش او چونانک
بگوش عاشق سرمست ناله طنبور
نه آن عجب که ز دزد ایمنند با عدلش
از این عجب که روند ایمن از اسود و نسور
رها نیابند از تیر او بداندیشان
اگر ز تیر بخواهند واژگونه ز مور کذا
کند همیشه سفر تیر او میان عیون
کند همیشه گذر خشت او میان صدور
ایا ز تو مدد دوستان همیشه پدید
ایا ز تو نفر دشمنان همیشه نفور
مخالفان ز خلاف تو زیر بند رقاب
موافقان ز رضایت بری ز رنج و ثبور
ز خون حلق معادی معصفری گردد
اگر بپرد در حربگاه تو عصفور
اگر سنان تو بیند بخواب در قیصر
وگر حسام تو بیند بخواب در فغفور
یکی بنالد بر روم زار و مردم روم
یکی بنالد بر خلق تور و تربت تور
ولی همیشه بلند از تو و مخالف پست
درم ز تو بشکایت مدام و خلق شکور
جهان بدنش مأمور بود مأمون را
گرت بدیدی مأمون ترا شدی مأمور
کسی که مهر تو جست از خدای عرش بیافت
در این سرای مراد و در آن سرای قصور
بداد و بخشش داد جهان همه بدهی
نیوفتاد کسی جز تو بر جهان غرور
هرآنکه سطری مدح تو خواند از بر لوح
کنند نامش با نام انبیا مسطور
گهر ز کف تو رنجور و زائران نازان
سنان ز دست تو نازان و دشمنان رنجور
میانه هست میان تو و میان مهان
چنانکه باشد مابین قاهر و مقهور
بعمر باقی کرده فلک ترا توقیع
بملک باقی داده جهان ترا منشور
هر آنچه خواهی داده است چرخت از پی آنک
بوند زی همه کس حاجبان تو معذور
همیشه تا بوزد باد در سرای زمین
همیشه تا که بزنبور زهر شد مستور
سرای جان تو آباد چون ز باد زمین
کشفته خانه خصمت چو خانه زنبور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
همی رسد ز هوا بر زمین نثار درر
همی شود ز زمین بر هوا بخار بخور
اگرچه هست زمین جای دیو و معدن دد
اگرچه هست هوا جای حور و معدن نور
ز ابر گشت هوا جای دیو و معدن دد
ز لاله گشت زمین جای نور معدن حور
گسسته ابر بهاری طویله لؤلؤ
شکسته باد شمالی شمامه کافور
یکی ز خاک نماینده دیبئه منقوش
یکی ز تاک فشاننده لؤلؤ منثور
بسوی صحرا تازد همی ز کوه غزال
بدانکه کوه بماند همی به پشت سمور
چو تکیه گاه سلیمان شده است باغ و در او
ز بیر کرده چو داودیان شکوفه زبور
جهان مرجان خطی نوشت بر مینا
قلمش ابرو مدادش مطر دبیر دبور
زمین چو خزه ملون بگونه گونه نبات
هوا چو شعر مطرز ز گونه گونه طیور
ز لاله کوه چو از نقش ما نوی دیبا
ز گل درخت چو از نور ایزدی که طور
شکفته لاله چو رخسار دلبر می خوار
دمیده نرکس چون چشم لعبت مخمور
به رای و معنی و تدبیر در بلندی مهر
چو بخت صاحب پیروز میر ابومنصور
ز نام او نشود فال نیکبختی فرد
ز رای او نشود پای نیکنامی دور
بکار جود رغیت و بشغل حرب حریص
میان مجلس ساکن میان صف صبور
بلند ملک ز تیغ وی و معادی پست
خراب گنج ز دست وی و جهان معمور
نه هیچ غیبی با رای او بود مدغم
نه هیچ گنجی با جود او بود مستور
تن مخالف او باد جفت بند و گزند
دل موافق او بادجفت سور و سرور
بروز رزم کند شادی معادی غم
بروز بزم کند ماتم موالی سور
چو روز گردد با یادمهر او شب داج
چو خار باشد با یاد کین او گل حور
ز عدل او همه آفاق با نشاط عدیل
ز جود او همه گیتی ز فقر و بخل نفور
بدان خوشی که بسائل سپارد او دینار
کسی درم نسپارد بمشرف و گنجور
برون ز خدمت او فخر هرچه خوانی عار
برون ز مدحت او هرچه راست گوئی زور
بزور پیل و دل شیر اگرش وصف کنم
در این نباشد بهتان در آن نباشد زور
سؤال سائل باشد بگوش او چونانک
بگوش عاشق سرمست ناله طنبور
نه آن عجب که ز دزد ایمنند با عدلش
از این عجب که روند ایمن از اسود و نسور
رها نیابند از تیر او بداندیشان
اگر ز تیر بخواهند واژگونه ز مور کذا
کند همیشه سفر تیر او میان عیون
کند همیشه گذر خشت او میان صدور
ایا ز تو مدد دوستان همیشه پدید
ایا ز تو نفر دشمنان همیشه نفور
مخالفان ز خلاف تو زیر بند رقاب
موافقان ز رضایت بری ز رنج و ثبور
ز خون حلق معادی معصفری گردد
اگر بپرد در حربگاه تو عصفور
اگر سنان تو بیند بخواب در قیصر
وگر حسام تو بیند بخواب در فغفور
یکی بنالد بر روم زار و مردم روم
یکی بنالد بر خلق تور و تربت تور
ولی همیشه بلند از تو و مخالف پست
درم ز تو بشکایت مدام و خلق شکور
جهان بدنش مأمور بود مأمون را
گرت بدیدی مأمون ترا شدی مأمور
کسی که مهر تو جست از خدای عرش بیافت
در این سرای مراد و در آن سرای قصور
بداد و بخشش داد جهان همه بدهی
نیوفتاد کسی جز تو بر جهان غرور
هرآنکه سطری مدح تو خواند از بر لوح
کنند نامش با نام انبیا مسطور
گهر ز کف تو رنجور و زائران نازان
سنان ز دست تو نازان و دشمنان رنجور
میانه هست میان تو و میان مهان
چنانکه باشد مابین قاهر و مقهور
بعمر باقی کرده فلک ترا توقیع
بملک باقی داده جهان ترا منشور
هر آنچه خواهی داده است چرخت از پی آنک
بوند زی همه کس حاجبان تو معذور
همیشه تا بوزد باد در سرای زمین
همیشه تا که بزنبور زهر شد مستور
سرای جان تو آباد چون ز باد زمین
کشفته خانه خصمت چو خانه زنبور
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال مسجد کوفه
عمل ستون سوم مسجد کوفه (مقام امام زین العابدین (ع))
آنگاه به جانب «دکه زین العابدین»(علیه السلام) حرکت کن و آن در کنار «ستون سوم» است، از سوی متصّل به باب کنده.
نویسنده گوید: این مقام از طرف قبله برابر با دکه باب امیرمؤمنان و از طرف غرب مقابل با باب کنده بوده که مسدود شده است و گفته شده که شایسته است نماز به اندازه پنج زراع دورتر از ستون خوانده شود، زیرا دکه در آن محل بوده است.
به هر حال در آنجا دو رکعت نماز به «حمد» و هر سوره ای که خواهی بخوان و پس از سلام و «تسبیح حضرت زهرا» بگو:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اللّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِی قَدْ کثُرَتْ وَلَمْ یبْقَ لَها إِلّا رَجاءُ عَفْوِک، وَقَدْ قَدَّمْتُ آلَةَ الْحِرْمانِ إِلَیک، فَأَنَا أَسْأَلُک اللّهُمَّ مَا لَاأَسْتَوْجِبُهُ، وَأَطْلُبُ مِنْک مَا لَاأَسْتَحِقُّهُ. اللّهُمَّ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی وَلَمْ تَظْلِمْنِی شَیئاً، وَ إِنْ تَغْفِرْ لِی فَخَیرُ راحِمٍ أَنْتَ یا سَیدِی. اللّهُمَّ أَنْتَ أَنْتَ وَأَنَا أَنَا، أَنْتَ الْعَوَّادُ بِالْمَغْفِرَةِ، وَأَنَا الْعَوَّادُ بِالذُّنُوبِ، وَأَنْتَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْحِلْمِ، وَأَنَا الْعَوَّادُ بِالْجَهْلِ. اللّهُمَّ فَإِنِّی أَسْأَلُک یا کنْزَ الضُّعَفَاءِ، یا عَظِیمَ الرَّجَاءِ، یا مُنْقِذَ الْغَرْقَی، یا مُنْجِی الْهَلْکی، یا مُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یا مُحْیی الْمَوْتی، أَنْتَ اللّهُ الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَک شُعاعُ الشَّمْسِ، وَنُورُ الْقَمَرِ، وَظُلْمَةُ اللَّیلِ، وَضَوْءُ النَّهارِ، وَخَفَقانُ الطَّیرِ؛
فَأَسْأَلُک اللّهُمَّ یا عَظِیمُ بِحَقِّک یا کرِیمُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الصَّادِقِینَ، وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الصَّادِقِینَ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی عَلِی، وَبِحَقِّ عَلِی عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی فاطِمَةَ، وَبِحَقِّ فاطِمَةَ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی الْحَسَنِ، وَبِحَقِّ الْحَسَنِ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی الْحُسَینِ، وَبِحَقِّ الْحُسَینِ عَلَیک، فَإِنَّ حُقُوقَهُمْ مِنْ أَفْضَلِ إِنْعامِک عَلَیهِمْ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَک عِنْدَهُمْ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَهُمْ عِنْدَک، صَلِّ یا رَبِّ عَلَیهِمْ صَلاةً دائِمَةً مُنْتَهی رِضاک، وَاغْفِرْ لِی بِهِمُ الذُّنُوبَ الَّتِی بَینِی وَبَینَک، وَأَتْمِمْ نِعْمَتَک عَلَی کما أَتْمَمْتَها عَلی آبائِی مِنْ قَبْلُ یا کهیعص. اللّهُمَّ کما صَلَّیتَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فَاسْتَجِبْ لِی دُعَائِی فِیمَا سَأَلْتُک.
پس به سجده برو و طرف راست صورت را بر زمین بگذار و بگو:
یا سَیدِی یا سَیدِی یا سَیدِی، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْ لِی وَاغْفِرْ لِی.
و این کلمات را با فروتنی و گریه بسیار بگو، آنگاه طرف چپ صورت را بر زمین بگذار و باز این کلمات را بگو، پس دعا کن به آنچه که خواهی.
نویسنده گوید: بر پایه بعضی مجموعه های غیر معتبر، مشهوری بین مردم آن است که در این مقام بجا می آورند عملی را که امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود آموخت، ولی این عمل مقید به این مقام نیست؛ و کیفیت آن این است که از آن حضرت نقل شده که به بعضی از اصحاب خود فرمودند: آیا بامداد دنبال حاجتی نمی روی که به مسجد بزرگ کوفه گذر کنی؟ عرض کرد چرا؛ فرمود: در آن مسجد چهار رکعت نماز بخوان و بگو:
إِلهِی إِنْ کنْتُ قَدْ عَصَیتُک فَإِنِّی قَدْ أَطَعْتُک فِی أَحَبِّ الْأَشْیاءِ إِلَیک لَمْ أَتَّخِذْ لَک وَلَداً وَلَمْ أَدْعُ لَک شَرِیکاً، وَقَدْ عَصَیتُک فِی أَشْیاءَ کثِیرَةٍ عَلَی غَیرِ وَجْهِ الْمُکابَرَةِ لَک، وَلَا الاسْتِکبارِ عَنْ عِبادَتِک، وَلَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِیتِک، وَلَا الْخُرُوجِ عَنِ الْعُبُودِیةِ لَک، وَلَکنِ اتَّبَعْتُ هَوای وَأَزَلَّنِی الشَّیطانُ بَعْدَ الْحُجَّةِ وَالْبَیانِ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی غَیرَ ظالِمٍ أَنْتَ لِی، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی وَتَرْحَمْنِی فَبِجُودِک وَکرَمِک یا کرِیمُ.
و همچنین می گویی:
غَدَوْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ، غَدَوْتُ بِغَیرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ، وَلَکنْ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ، یا رَبِّ أَسْأَلُک بَرَکةَ هذَا الْبَیتِ وَبَرَکةَ أَهْلِهِ، وَأَسْأَلُک أَنْ تَرْزُقَنِی رِزْقاً حَلالاً طَیباً تَسُوقُهُ إِلَی بِحَوْ لِک وَقُوَّتِک وَأَنَا خائِضٌ فِی عَافِیتِک.
شیخ شهید و محمّد بن مشهدی این عمل را برای صحن مسجد پس از عمل ستون چهارم ذکر کرده اند: در دو رکعت اول «حمد» و «توحید» و در دو رکعت دیگر «حمد» و «اِنّا اَنزَلناهُ» و پس از سلام، «تسبیح حضرت زهرا» را بگو.
در حدیث معتبر از ابوحمزه ثمالی روایت شده: که روزی در مسجد کوفه نشسته بودم، ناگاه دیدم شخصی از درِ کِنده وارد شد، از همه کس خوش روتر و خوشبوتر و پاکیزه جامه تر عمامه به سر بسته و پیراهن و بالاپوش گشاد آستین پوشیده و یک جفت کفش عربی در پای مبارکش بود؛ کفش را از پا درآورد و نزد ستون هفتم ایستاد و دست ها را تا برابر گوش بالا برد و تکبیری گفت که تمام موهای من از حیرت و شگفتی آن راست ایستاد؛
پس چهار رکعت نماز خواند و رکوع و سجودش را نیکو انجام داد، سپس این دعا را خواند: «إِلهِی إِنْ کُنْتُ قَدْ عَصَیْتُکَ» دعا را ادامه داد تا رسید به «یا کَرِیمُ»؛ در اینجا به سجده رفت و مکرّر «یا کَرِیمُ» گفت به اندازه ای که یک نفس را پر کند.
آنگاه در سجده اش گفت: «یا مَنْ یَقْدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلِینَ» و دعا را ادامه داد تا «هفتاد مرتبه» «یا سَیِّدِی» که در «اعمال ستون هفتم» ذکر شد، چون سر از سجده برداشت و من به دقّت نگاه کردم، دیدم حضرت زین العابدین(علیه السلام) است؛ دست های مبارکش را بوسیدم و پرسیدم برای چه اینجا آمدید؟ فرمود: برای آنچه دیدی یعنی نماز در مسجد کوفه.
در روایتی که در «پانوشت زیارت هفتم» نقل کردم این مطلب هم بود که ابوحمزه را با خود به زیارت امیرمؤمنان برد.
نویسنده گوید: این مقام از طرف قبله برابر با دکه باب امیرمؤمنان و از طرف غرب مقابل با باب کنده بوده که مسدود شده است و گفته شده که شایسته است نماز به اندازه پنج زراع دورتر از ستون خوانده شود، زیرا دکه در آن محل بوده است.
به هر حال در آنجا دو رکعت نماز به «حمد» و هر سوره ای که خواهی بخوان و پس از سلام و «تسبیح حضرت زهرا» بگو:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اللّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِی قَدْ کثُرَتْ وَلَمْ یبْقَ لَها إِلّا رَجاءُ عَفْوِک، وَقَدْ قَدَّمْتُ آلَةَ الْحِرْمانِ إِلَیک، فَأَنَا أَسْأَلُک اللّهُمَّ مَا لَاأَسْتَوْجِبُهُ، وَأَطْلُبُ مِنْک مَا لَاأَسْتَحِقُّهُ. اللّهُمَّ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی وَلَمْ تَظْلِمْنِی شَیئاً، وَ إِنْ تَغْفِرْ لِی فَخَیرُ راحِمٍ أَنْتَ یا سَیدِی. اللّهُمَّ أَنْتَ أَنْتَ وَأَنَا أَنَا، أَنْتَ الْعَوَّادُ بِالْمَغْفِرَةِ، وَأَنَا الْعَوَّادُ بِالذُّنُوبِ، وَأَنْتَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْحِلْمِ، وَأَنَا الْعَوَّادُ بِالْجَهْلِ. اللّهُمَّ فَإِنِّی أَسْأَلُک یا کنْزَ الضُّعَفَاءِ، یا عَظِیمَ الرَّجَاءِ، یا مُنْقِذَ الْغَرْقَی، یا مُنْجِی الْهَلْکی، یا مُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یا مُحْیی الْمَوْتی، أَنْتَ اللّهُ الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَک شُعاعُ الشَّمْسِ، وَنُورُ الْقَمَرِ، وَظُلْمَةُ اللَّیلِ، وَضَوْءُ النَّهارِ، وَخَفَقانُ الطَّیرِ؛
فَأَسْأَلُک اللّهُمَّ یا عَظِیمُ بِحَقِّک یا کرِیمُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الصَّادِقِینَ، وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الصَّادِقِینَ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی عَلِی، وَبِحَقِّ عَلِی عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی فاطِمَةَ، وَبِحَقِّ فاطِمَةَ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی الْحَسَنِ، وَبِحَقِّ الْحَسَنِ عَلَیک، وَبِحَقِّک عَلَی الْحُسَینِ، وَبِحَقِّ الْحُسَینِ عَلَیک، فَإِنَّ حُقُوقَهُمْ مِنْ أَفْضَلِ إِنْعامِک عَلَیهِمْ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَک عِنْدَهُمْ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَهُمْ عِنْدَک، صَلِّ یا رَبِّ عَلَیهِمْ صَلاةً دائِمَةً مُنْتَهی رِضاک، وَاغْفِرْ لِی بِهِمُ الذُّنُوبَ الَّتِی بَینِی وَبَینَک، وَأَتْمِمْ نِعْمَتَک عَلَی کما أَتْمَمْتَها عَلی آبائِی مِنْ قَبْلُ یا کهیعص. اللّهُمَّ کما صَلَّیتَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فَاسْتَجِبْ لِی دُعَائِی فِیمَا سَأَلْتُک.
پس به سجده برو و طرف راست صورت را بر زمین بگذار و بگو:
یا سَیدِی یا سَیدِی یا سَیدِی، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْ لِی وَاغْفِرْ لِی.
و این کلمات را با فروتنی و گریه بسیار بگو، آنگاه طرف چپ صورت را بر زمین بگذار و باز این کلمات را بگو، پس دعا کن به آنچه که خواهی.
نویسنده گوید: بر پایه بعضی مجموعه های غیر معتبر، مشهوری بین مردم آن است که در این مقام بجا می آورند عملی را که امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود آموخت، ولی این عمل مقید به این مقام نیست؛ و کیفیت آن این است که از آن حضرت نقل شده که به بعضی از اصحاب خود فرمودند: آیا بامداد دنبال حاجتی نمی روی که به مسجد بزرگ کوفه گذر کنی؟ عرض کرد چرا؛ فرمود: در آن مسجد چهار رکعت نماز بخوان و بگو:
إِلهِی إِنْ کنْتُ قَدْ عَصَیتُک فَإِنِّی قَدْ أَطَعْتُک فِی أَحَبِّ الْأَشْیاءِ إِلَیک لَمْ أَتَّخِذْ لَک وَلَداً وَلَمْ أَدْعُ لَک شَرِیکاً، وَقَدْ عَصَیتُک فِی أَشْیاءَ کثِیرَةٍ عَلَی غَیرِ وَجْهِ الْمُکابَرَةِ لَک، وَلَا الاسْتِکبارِ عَنْ عِبادَتِک، وَلَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِیتِک، وَلَا الْخُرُوجِ عَنِ الْعُبُودِیةِ لَک، وَلَکنِ اتَّبَعْتُ هَوای وَأَزَلَّنِی الشَّیطانُ بَعْدَ الْحُجَّةِ وَالْبَیانِ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی غَیرَ ظالِمٍ أَنْتَ لِی، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی وَتَرْحَمْنِی فَبِجُودِک وَکرَمِک یا کرِیمُ.
و همچنین می گویی:
غَدَوْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ، غَدَوْتُ بِغَیرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ، وَلَکنْ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ، یا رَبِّ أَسْأَلُک بَرَکةَ هذَا الْبَیتِ وَبَرَکةَ أَهْلِهِ، وَأَسْأَلُک أَنْ تَرْزُقَنِی رِزْقاً حَلالاً طَیباً تَسُوقُهُ إِلَی بِحَوْ لِک وَقُوَّتِک وَأَنَا خائِضٌ فِی عَافِیتِک.
شیخ شهید و محمّد بن مشهدی این عمل را برای صحن مسجد پس از عمل ستون چهارم ذکر کرده اند: در دو رکعت اول «حمد» و «توحید» و در دو رکعت دیگر «حمد» و «اِنّا اَنزَلناهُ» و پس از سلام، «تسبیح حضرت زهرا» را بگو.
در حدیث معتبر از ابوحمزه ثمالی روایت شده: که روزی در مسجد کوفه نشسته بودم، ناگاه دیدم شخصی از درِ کِنده وارد شد، از همه کس خوش روتر و خوشبوتر و پاکیزه جامه تر عمامه به سر بسته و پیراهن و بالاپوش گشاد آستین پوشیده و یک جفت کفش عربی در پای مبارکش بود؛ کفش را از پا درآورد و نزد ستون هفتم ایستاد و دست ها را تا برابر گوش بالا برد و تکبیری گفت که تمام موهای من از حیرت و شگفتی آن راست ایستاد؛
پس چهار رکعت نماز خواند و رکوع و سجودش را نیکو انجام داد، سپس این دعا را خواند: «إِلهِی إِنْ کُنْتُ قَدْ عَصَیْتُکَ» دعا را ادامه داد تا رسید به «یا کَرِیمُ»؛ در اینجا به سجده رفت و مکرّر «یا کَرِیمُ» گفت به اندازه ای که یک نفس را پر کند.
آنگاه در سجده اش گفت: «یا مَنْ یَقْدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلِینَ» و دعا را ادامه داد تا «هفتاد مرتبه» «یا سَیِّدِی» که در «اعمال ستون هفتم» ذکر شد، چون سر از سجده برداشت و من به دقّت نگاه کردم، دیدم حضرت زین العابدین(علیه السلام) است؛ دست های مبارکش را بوسیدم و پرسیدم برای چه اینجا آمدید؟ فرمود: برای آنچه دیدی یعنی نماز در مسجد کوفه.
در روایتی که در «پانوشت زیارت هفتم» نقل کردم این مطلب هم بود که ابوحمزه را با خود به زیارت امیرمؤمنان برد.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال مسجد کوفه
نماز حاجت در مقام نوح (ع) در مسجد کوفه
و آن چنان است که چهار رکعت نماز می خوانی، پس از سلام و «تسبیح حضرت زهرا» بگو:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک یا مَنْ لا تَرَاهُ الْعُیونُ، وَ لا تُحِیطُ بِهِ الظُّنُونُ، وَ لا یصِفُهُ الْوَاصِفُونَ، وَ لا تُغَیرُهُ الْحَوَادِثُ، وَ لا تُفْنِیهِ الدُّهُورُ، تَعْلَمُ مَثَاقِیلَ الْجِبَالِ، وَ مَکاییلَ الْبِحَارِ وَ وَرَقَ الْأَشْجَارِ، وَ رَمْلَ الْقِفَارِ، وَ مَا أَضَاءَتْ بِهِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ، وَ أَظْلَمَ عَلَیهِ اللَّیلُ، وَ وَضَحَ عَلَیهِ النَّهَارُ، وَ لا تُوَارِی مِنْک سَمَاءٌ سَمَاءً، وَ لا أَرْضٌ أَرْضاً، وَ لا جَبَلٌ مَا فِی أَصْلِهِ، وَ لا بَحْرٌ مَا فِی قَعْرِهِ، أَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ خَیرَ أَمْرِی آخِرَهُ، وَ خَیرَ أَعْمَالِی خَوَاتِیمَهَا، وَ خَیرَ أَیامِی یوْمَ أَلْقَاک، إِنَّک عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ؛
اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنِی فَکدْهُ، وَ مَنْ بَغَانِی بِهَلَکةٍ فَأَهْلِکهُ، وَ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّنْ دَخَلَ هَمُّهُ عَلَی؛ اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی دِرْعِک الْحَصِینَةِ، وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِک الْوَاقِی؛ یا مَنْ یکفِی مِنْ کلِّ شَی ءٍ وَ لا یکفِی مِنْهُ شَیءٌ، اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، وَ صَدِّقْ قَوْلِی وَ فِعْلِی؛ یا شَفِیقُ یا رَفِیقُ، فَرِّجْ عَنِّی الْمَضِیقَ، وَ لا تُحَمِّلْنِی مَا لا أُطِیقُ؛ اللَّهُمَّ احْرُسْنِی بِعَینِک الَّتِی لا تَنَامُ، وَ ارْحَمْنِی بِقُدْرَتِک عَلَی؛ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، یا عَلِی یا عَظِیمُ، أَنْتَ عَالِمٌ بِحَاجَتِی وَ عَلَی قَضَائِهَا قَدِیرٌ، وَ هِی لَدَیک یسِیرٌ، وَ أَنَا إِلَیک فَقِیرٌ، فَمُنَّ بِهَا عَلَی یا کرِیمُ؛ إِنَّک عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ.
سپس به سجده می روی و می گویی:
إِلَهِی قَدْ عَلِمْتَ حَوَائِجِی، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْضِهَا، وَ قَدْ أَحْصَیتَ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا، یا کرِیمُ.
سپس طرف راست صورت خود را بر زمین بگذار و بگو:
إِنْ کنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ، فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُّ، افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ لا تَفْعَلْ بِی مَا أَنَا أَهْلُهُ؛ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس طرف چپ صورت خود را بر زمین بگذار و بگو:
اللَّهُمَّ إِنْ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِک فَلْیحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک؛ یا کرِیمُ.
پس پیشانی را بر زمین بگذار و بگو:
ارْحَمْ مَنْ أَسَاءَ وَ اقْتَرَفَ، وَ اسْتَکانَ وَ اعْتَرَفَ.
این دعاها تا «وَ اغْفِرْهَا یَا کَرِیمُ» همان دعایی است که در کتاب «مزار قدیم» در اعمال صحن مسجد سَهْله در مقام امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک یا مَنْ لا تَرَاهُ الْعُیونُ، وَ لا تُحِیطُ بِهِ الظُّنُونُ، وَ لا یصِفُهُ الْوَاصِفُونَ، وَ لا تُغَیرُهُ الْحَوَادِثُ، وَ لا تُفْنِیهِ الدُّهُورُ، تَعْلَمُ مَثَاقِیلَ الْجِبَالِ، وَ مَکاییلَ الْبِحَارِ وَ وَرَقَ الْأَشْجَارِ، وَ رَمْلَ الْقِفَارِ، وَ مَا أَضَاءَتْ بِهِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ، وَ أَظْلَمَ عَلَیهِ اللَّیلُ، وَ وَضَحَ عَلَیهِ النَّهَارُ، وَ لا تُوَارِی مِنْک سَمَاءٌ سَمَاءً، وَ لا أَرْضٌ أَرْضاً، وَ لا جَبَلٌ مَا فِی أَصْلِهِ، وَ لا بَحْرٌ مَا فِی قَعْرِهِ، أَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ خَیرَ أَمْرِی آخِرَهُ، وَ خَیرَ أَعْمَالِی خَوَاتِیمَهَا، وَ خَیرَ أَیامِی یوْمَ أَلْقَاک، إِنَّک عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ؛
اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنِی فَکدْهُ، وَ مَنْ بَغَانِی بِهَلَکةٍ فَأَهْلِکهُ، وَ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّنْ دَخَلَ هَمُّهُ عَلَی؛ اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی دِرْعِک الْحَصِینَةِ، وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِک الْوَاقِی؛ یا مَنْ یکفِی مِنْ کلِّ شَی ءٍ وَ لا یکفِی مِنْهُ شَیءٌ، اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، وَ صَدِّقْ قَوْلِی وَ فِعْلِی؛ یا شَفِیقُ یا رَفِیقُ، فَرِّجْ عَنِّی الْمَضِیقَ، وَ لا تُحَمِّلْنِی مَا لا أُطِیقُ؛ اللَّهُمَّ احْرُسْنِی بِعَینِک الَّتِی لا تَنَامُ، وَ ارْحَمْنِی بِقُدْرَتِک عَلَی؛ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، یا عَلِی یا عَظِیمُ، أَنْتَ عَالِمٌ بِحَاجَتِی وَ عَلَی قَضَائِهَا قَدِیرٌ، وَ هِی لَدَیک یسِیرٌ، وَ أَنَا إِلَیک فَقِیرٌ، فَمُنَّ بِهَا عَلَی یا کرِیمُ؛ إِنَّک عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ.
سپس به سجده می روی و می گویی:
إِلَهِی قَدْ عَلِمْتَ حَوَائِجِی، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْضِهَا، وَ قَدْ أَحْصَیتَ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا، یا کرِیمُ.
سپس طرف راست صورت خود را بر زمین بگذار و بگو:
إِنْ کنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ، فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُّ، افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ لا تَفْعَلْ بِی مَا أَنَا أَهْلُهُ؛ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس طرف چپ صورت خود را بر زمین بگذار و بگو:
اللَّهُمَّ إِنْ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِک فَلْیحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک؛ یا کرِیمُ.
پس پیشانی را بر زمین بگذار و بگو:
ارْحَمْ مَنْ أَسَاءَ وَ اقْتَرَفَ، وَ اسْتَکانَ وَ اعْتَرَفَ.
این دعاها تا «وَ اغْفِرْهَا یَا کَرِیمُ» همان دعایی است که در کتاب «مزار قدیم» در اعمال صحن مسجد سَهْله در مقام امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده.
آرایه های ادبی : آرایه های معنوی
ایهام
ایهام در لغت به معنای در شک و گمان افکندن است اما در اصطلاح علم بدیع، آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی مناسب کلام که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معنی دور آن است و گاهی نیز هر دو معنی مورد نظر می باشد.
نکته 1: ایهام نوعی بازی با ذهن است به گونه ای که ذهن را بر سر دوراهی قرار می دهد.
نکته 2: انتخاب یکی از دو معنی ایهام در یک لحظه بر ذهن دشوار است و این امر باعث لذت بیشتر خواننده می شود.
نکته 3: شرط شناخت ایهام در آن است که خواننده معانی مختلف یک واژه را بداند.
مثال:
حکایت لـب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است
توضیح: واژه «شیرین» دو معنی دارد: 1- خوشمزه و گوارا؛ 2- نام معشوقه فرهاد
نکته 1: ایهام نوعی بازی با ذهن است به گونه ای که ذهن را بر سر دوراهی قرار می دهد.
نکته 2: انتخاب یکی از دو معنی ایهام در یک لحظه بر ذهن دشوار است و این امر باعث لذت بیشتر خواننده می شود.
نکته 3: شرط شناخت ایهام در آن است که خواننده معانی مختلف یک واژه را بداند.
مثال:
حکایت لـب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است
توضیح: واژه «شیرین» دو معنی دارد: 1- خوشمزه و گوارا؛ 2- نام معشوقه فرهاد