عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ نمىبینند که چند تباه کردیم پیش ازیشان گروه گروه، أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (۳۱) که کسى ازیشان باز نمىآید؟
وَ إِنْ کُلٌّ و نیستند ایشان همه، لَمَّا جَمِیعٌ مگر همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۳۳) نزدیک ما حاضر کردگان.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و یک نشان الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها زمین مرده است که بباران زنده گردانیم، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و بیرون آریم ازین زمین دانه درودنى، فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) تا از ان میخورند.
وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ و در ان زمین بوستانها کردیم و آفریدیم، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ ازین خرمابنان ورزان، وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (۳۴) و برگشادیم در ان زمین چشمههاى روان.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا میخورند از میوههاى آن، وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ و از آنچه ایشان کشتند و نشاندند، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۳۵) بآزادى نباشند و کردگار را نپرستند؟
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها پاکى و بىعیبى آن خداى را که بیافرید همه گونها را از آفریدگان جفت جفت، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ از آنچه زمین میرویاند، وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و از تنهاى مردمان و دیگر همه جانوران وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (۳۶) و از آنچه آفریدگان ندانند.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و نشانى است ایشان را، اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ این شب که مىدرکشیم ازو روز، فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) تا ایشان در تاریکى میشوند.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و خورشید میرود آرامگاه خود را، ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۳۸) آن راست داشته و باز انداخته خداى تواناى داناست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ و ماه اندازه کردیم آن را در رفتن منزلها در شبانروز، حَتَّى عادَ تا آن گه که باز گردد، کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (۳۹) چون شاخ خرما بن یک ساله خشک.
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها نه آفتاب را سزد، أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ که ماه را دریابد، وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ و نه شب روز را کم آرد و عاجز، وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰) و هر دو در فلک فراخ میروند.
وَ آیَةٌ لَهُمْ و نشانى است ایشان را، أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ که ما برداشتیم پدران ایشان را که فرزندان را زادند، فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۴۱) در آن کشتى گران بار پر کرده.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ و بیافریدیم ایشان را، مِنْ مِثْلِهِ از هم مانند کشتى نوح، ما یَرْکَبُونَ (۴۲) آنچه مىبرنشینند بران.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ و اگر خواهیم ایشان را در آب کنیم، فَلا صَرِیخَ لَهُمْ فریادرس نبود ایشان را، وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) و ایشان را نرهانند.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا مگر بخشایشى از ما، وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ (۴۴) و برخوردارییى تا فراسرانجام.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ چون ایشان را گویند: اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ بپرهیزید از پاداش گناهان که کردید از پیش، وَ ما خَلْفَکُمْ و گناهان که خواهید کرد ازین پس لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) مگر ببخشایند بر شما.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ نیاید بایشان هیچ نشانى از نشانهاى خداوند ایشان، إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۴۶) مگر از ان روى گردانیده میباشند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا و چون ایشان را گویند نفقه کنید بر درویشان، مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از آنچه اللَّه شما را روزى داد، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا ناگرویدگان ایشان گویند گرویدگان را: أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ ما طعام دهیم کسى را که اگر اللَّه خواهد او را خود طعام دهد؟ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۷) نیستید شما مگر در گمراهیى آشکارا.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ و میگویند این هنگام رستاخیز کى خواهد بود؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) اگر راست مىگویید.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً چشم نمیدارند مگر یک بانک، تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) که فرا گیرد ایشان را و ایشان با هم بر آویخته.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً نه اندرزى توانند که کنند، وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) و نه توانند که با خاندان خویش آیند.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ و دردمند در صور، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) ایشان از گورها بسوى خداوند خویش مىپویند شتابان.
قالُوا یا وَیْلَنا گویند اى ویل و نفریغ و هلاک بر ما، مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا که بیدار کرد و بینگیخت ما را از این خوابگاه ما؟! هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ این آنست که رحمن وعده داده بود ما را، وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲) و فرستادگان او راست گفتند.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک، فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ که ایشان را همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳) نزدیک ما حاضر کردگان باشند.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً امروز بیداد نکنند بر هیچکس، وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) و پاداش ندهند شما را مگر آنچه میکردید.
وَ إِنْ کُلٌّ و نیستند ایشان همه، لَمَّا جَمِیعٌ مگر همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۳۳) نزدیک ما حاضر کردگان.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و یک نشان الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها زمین مرده است که بباران زنده گردانیم، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و بیرون آریم ازین زمین دانه درودنى، فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) تا از ان میخورند.
وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ و در ان زمین بوستانها کردیم و آفریدیم، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ ازین خرمابنان ورزان، وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (۳۴) و برگشادیم در ان زمین چشمههاى روان.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا میخورند از میوههاى آن، وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ و از آنچه ایشان کشتند و نشاندند، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۳۵) بآزادى نباشند و کردگار را نپرستند؟
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها پاکى و بىعیبى آن خداى را که بیافرید همه گونها را از آفریدگان جفت جفت، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ از آنچه زمین میرویاند، وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و از تنهاى مردمان و دیگر همه جانوران وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (۳۶) و از آنچه آفریدگان ندانند.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و نشانى است ایشان را، اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ این شب که مىدرکشیم ازو روز، فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) تا ایشان در تاریکى میشوند.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و خورشید میرود آرامگاه خود را، ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۳۸) آن راست داشته و باز انداخته خداى تواناى داناست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ و ماه اندازه کردیم آن را در رفتن منزلها در شبانروز، حَتَّى عادَ تا آن گه که باز گردد، کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (۳۹) چون شاخ خرما بن یک ساله خشک.
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها نه آفتاب را سزد، أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ که ماه را دریابد، وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ و نه شب روز را کم آرد و عاجز، وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰) و هر دو در فلک فراخ میروند.
وَ آیَةٌ لَهُمْ و نشانى است ایشان را، أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ که ما برداشتیم پدران ایشان را که فرزندان را زادند، فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۴۱) در آن کشتى گران بار پر کرده.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ و بیافریدیم ایشان را، مِنْ مِثْلِهِ از هم مانند کشتى نوح، ما یَرْکَبُونَ (۴۲) آنچه مىبرنشینند بران.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ و اگر خواهیم ایشان را در آب کنیم، فَلا صَرِیخَ لَهُمْ فریادرس نبود ایشان را، وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) و ایشان را نرهانند.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا مگر بخشایشى از ما، وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ (۴۴) و برخوردارییى تا فراسرانجام.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ چون ایشان را گویند: اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ بپرهیزید از پاداش گناهان که کردید از پیش، وَ ما خَلْفَکُمْ و گناهان که خواهید کرد ازین پس لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) مگر ببخشایند بر شما.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ نیاید بایشان هیچ نشانى از نشانهاى خداوند ایشان، إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۴۶) مگر از ان روى گردانیده میباشند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا و چون ایشان را گویند نفقه کنید بر درویشان، مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از آنچه اللَّه شما را روزى داد، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا ناگرویدگان ایشان گویند گرویدگان را: أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ ما طعام دهیم کسى را که اگر اللَّه خواهد او را خود طعام دهد؟ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۷) نیستید شما مگر در گمراهیى آشکارا.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ و میگویند این هنگام رستاخیز کى خواهد بود؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) اگر راست مىگویید.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً چشم نمیدارند مگر یک بانک، تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) که فرا گیرد ایشان را و ایشان با هم بر آویخته.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً نه اندرزى توانند که کنند، وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) و نه توانند که با خاندان خویش آیند.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ و دردمند در صور، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) ایشان از گورها بسوى خداوند خویش مىپویند شتابان.
قالُوا یا وَیْلَنا گویند اى ویل و نفریغ و هلاک بر ما، مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا که بیدار کرد و بینگیخت ما را از این خوابگاه ما؟! هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ این آنست که رحمن وعده داده بود ما را، وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲) و فرستادگان او راست گفتند.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک، فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ که ایشان را همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳) نزدیک ما حاضر کردگان باشند.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً امروز بیداد نکنند بر هیچکس، وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) و پاداش ندهند شما را مگر آنچه میکردید.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان
۲ - النوبة الثالثة
قوله: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ اخترناهم على علم بمحبّة قلوبهم لنا مع کثرة ذنوبهم فینا، و اخترناهم على علم مما نودع عندهم من اسرارنا و نکاشفهم به من حقائق حقنا. هر چند که نزول این آیة على الخصوص، مؤمنان بنى اسرائیل راست، اما از روى فهم، بر طریق اشارت، تشریف فرزند آدم است على العموم، و تفضیل ایشان بر همه آفریدگان، چنان که جاى دیگر فرمود: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، میگوید ایشان را که برگزیدیم نه بغلط گزیدیم، که بعلم پاک گزیدیم و بدانش تمام دانستیم که از همه آفریدگان سزاء گزیدن ایشانند از آن گزیدیم. اختیار ما بعلم و ارادت ماست بىعلت، نواخت ما بفضل و کرم ماست بىسبب، آن را که خواهیم، گزینیم و نوازیم و کس را بر فعل ما چون و چرانه، و آن را که خواهیم، رانیم و سوزیم و بر حکم ما اعتراض نه.
آن روز که دائره تکوین برین شخص کاین کشید، خطاب کرد که شخصى میآفرینم که هرگز چنین نیافریدهام، نه آنکه در قدرتم مستحیل است، لکن غیرت، عنان قدرت فرو گرفت، عبارت این آمد که: و الزمهم کلمة التقوى و کانوا احق بها و اهلها. اى جوانمرد در قدرت چون ما را صد هزار آفریدن بلحظتى روا است، اما از روى محبت و غیرت نه رواست، زیرا که سرّ محبت بىکیفیت، على الخصوص ماراست، یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا کدام خلعت ما را نداد کدام تشریف که ما را ارزانى نداشت، کدام لطف که در جریده کرم بنام ما ثبت نکرد.
مقرّبان درگاه عزت و ساکنان حضرت جبروت، انگشت تحیر در دهان تعجب گرفته، که شگرف کارى و عجب حالى که خاکیان را برآمد. نواختگان لطف اواند، برکشیدگان عطف اواند، عارفان بتعریف اواند، مشرّفان بتشریف اواند، و اصلان بایصال اواند، نازان بوصال اواند. نرگس روضه جود ایشانند، سرو باغ وجود ایشانند، حقه درّ حکمت ایشانند، نور حدقه عالم قدرت ایشانند، خالق بىنظیر یکى است و مخلوق بىنظیر ایشانند، احسن الخالقین یکى است، احسن المخلوقین ایشانند. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ عالم و آدم نبود، عرش و لوح و قلم نبود، بهشت و دوزخ نبود، که ایشان را بىایشان حدیث محبت بود که یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.
سقیا بمعهدک الذى لو لم یکن
ما کان قلبى للصبابة معهدا
اى جوانمرد توسل بندگان بدو، هم باحسان قدیم اوست.حسن بن سهل وزیر مامون بوده است، روزى یکى بر وى درآمد، حسن وى را نمىشناخت، گفت: تو کیستى؟ آن مرد گفت: انا الذى احسنت الىّ عام کذا، من آنم که تو با من در فلان سال احسان کردى. حسن گفت: مرحبا بمن توسّل إلینا بنا، مرحبا بکسى که باحسان ما بما وسیلت جست، پس آن گه بفرمود، تا او را صله دادند و بنواختند. همین است حال درویشان و مؤمنان که بحق جل جلاله وسیلت میجویند، هم باحسان قدیم وى میجویند.
انّ ابتداء العرف مجد باسق
و المجد کل المجد فى استتمامه
هذا الهلال یروق ابصار الورى
حسنا و لیس کحسنه لتمامه
الهى بعنایت ازلى تخم هدى کشتى، برسالت انبیا آب دادى، بمعونت و توفیق رویانیدى، بنظر و احسان خود ببر آوردى، از لطف تو درمىخواهم که سموم قهر از آن باز دارى و باد عدل بر وى نجهانى، کشته عنایت ازلى را برعایت ابدى مدد کنى.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ ابتلا هم بالرخاء و البلاء، فطالبهم بالشکر عند الرخاء و الصبر عند البلاء. آدمى گهى خسته تیر بلاست، گهى غرقه لطف و عطا. حق جل جلاله از وى تقاضاى شکر میکند بوقت راحت و نعمت، و تقاضاى صبر میکند در حال بلا و شدت. مصطفى (ص) قومى را دید از انصار، گفت: شما مؤمنانید، گفتند آرى مؤمنانیم، گفت نشان ایمان شما چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در غضب صبر کنیم و بقضاء اللَّه راضى شویم. گفت مؤمنون و رب الکعبة.
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ، إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ، اى صنادید قریش واى رؤساء کفر که پیغامبر ما را دروغ زن میگیرید و بعداوت وى برخاستهاید و دین اسلام بازى میشمرید و از بطش و قهر ما ایمن نشستهاید، خبر ندارید که ما با کفار پیشین و اعداء دین که سروران کفر و ضلالت بودند و پیشروان شرک و غوایت بودند چه کردیم؟! و بسطوت و نقمت خویش چون دمار از ایشان برآوردیم، آنک آن نمرود لعین، آن مردود شقى، که عالم از کفر و استکبار خود پر کرد پشه ضعیف را فرستادیم تا سزاء وى در کنار او نهاد و آن دیگر، فرعون طاغى یاغى که دعوى خدایى کرد و نعره أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى زد، پارهاى چوب از حضرت خود فرستادیم تا قدر وى بوى نمود و دریا را فرمان دادیم تا او را در چنگ قهر خود گرفت. و آن دیگر اصحاب فیل که قصد خانه ما کردند و بر ساز و عدّت و آلت خود اعتماد ساختند، مرغکى چند ضعیف فرستادیم، تا دمار از ایشان برآورد.
و على هذا قوم تبّع و قوم نوح و قوم لوط و عاد و ثمود و امثال ایشان که از شما قویتر بودند و از شما باسازتر و جهاندارتر بودند، چون بر ما عصیان و کفران آوردند و تحیر و تمرد نمودند، نگر که ایشان را ببطش خویش چون کم آوردیم و از جهان برانداختیم و نام و نشان ایشان محو کردیم، شما نیز اگر همان کنید که ایشان کردند، همان بینید که ایشان دیدند. امروز عذاب و هلاک و استیصال، و فردا حمیم و زقّوم، فذلک قوله تعالى: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ، کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ.
آن روز که دائره تکوین برین شخص کاین کشید، خطاب کرد که شخصى میآفرینم که هرگز چنین نیافریدهام، نه آنکه در قدرتم مستحیل است، لکن غیرت، عنان قدرت فرو گرفت، عبارت این آمد که: و الزمهم کلمة التقوى و کانوا احق بها و اهلها. اى جوانمرد در قدرت چون ما را صد هزار آفریدن بلحظتى روا است، اما از روى محبت و غیرت نه رواست، زیرا که سرّ محبت بىکیفیت، على الخصوص ماراست، یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا کدام خلعت ما را نداد کدام تشریف که ما را ارزانى نداشت، کدام لطف که در جریده کرم بنام ما ثبت نکرد.
مقرّبان درگاه عزت و ساکنان حضرت جبروت، انگشت تحیر در دهان تعجب گرفته، که شگرف کارى و عجب حالى که خاکیان را برآمد. نواختگان لطف اواند، برکشیدگان عطف اواند، عارفان بتعریف اواند، مشرّفان بتشریف اواند، و اصلان بایصال اواند، نازان بوصال اواند. نرگس روضه جود ایشانند، سرو باغ وجود ایشانند، حقه درّ حکمت ایشانند، نور حدقه عالم قدرت ایشانند، خالق بىنظیر یکى است و مخلوق بىنظیر ایشانند، احسن الخالقین یکى است، احسن المخلوقین ایشانند. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ عالم و آدم نبود، عرش و لوح و قلم نبود، بهشت و دوزخ نبود، که ایشان را بىایشان حدیث محبت بود که یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.
سقیا بمعهدک الذى لو لم یکن
ما کان قلبى للصبابة معهدا
اى جوانمرد توسل بندگان بدو، هم باحسان قدیم اوست.حسن بن سهل وزیر مامون بوده است، روزى یکى بر وى درآمد، حسن وى را نمىشناخت، گفت: تو کیستى؟ آن مرد گفت: انا الذى احسنت الىّ عام کذا، من آنم که تو با من در فلان سال احسان کردى. حسن گفت: مرحبا بمن توسّل إلینا بنا، مرحبا بکسى که باحسان ما بما وسیلت جست، پس آن گه بفرمود، تا او را صله دادند و بنواختند. همین است حال درویشان و مؤمنان که بحق جل جلاله وسیلت میجویند، هم باحسان قدیم وى میجویند.
انّ ابتداء العرف مجد باسق
و المجد کل المجد فى استتمامه
هذا الهلال یروق ابصار الورى
حسنا و لیس کحسنه لتمامه
الهى بعنایت ازلى تخم هدى کشتى، برسالت انبیا آب دادى، بمعونت و توفیق رویانیدى، بنظر و احسان خود ببر آوردى، از لطف تو درمىخواهم که سموم قهر از آن باز دارى و باد عدل بر وى نجهانى، کشته عنایت ازلى را برعایت ابدى مدد کنى.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ ابتلا هم بالرخاء و البلاء، فطالبهم بالشکر عند الرخاء و الصبر عند البلاء. آدمى گهى خسته تیر بلاست، گهى غرقه لطف و عطا. حق جل جلاله از وى تقاضاى شکر میکند بوقت راحت و نعمت، و تقاضاى صبر میکند در حال بلا و شدت. مصطفى (ص) قومى را دید از انصار، گفت: شما مؤمنانید، گفتند آرى مؤمنانیم، گفت نشان ایمان شما چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در غضب صبر کنیم و بقضاء اللَّه راضى شویم. گفت مؤمنون و رب الکعبة.
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ، إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ، اى صنادید قریش واى رؤساء کفر که پیغامبر ما را دروغ زن میگیرید و بعداوت وى برخاستهاید و دین اسلام بازى میشمرید و از بطش و قهر ما ایمن نشستهاید، خبر ندارید که ما با کفار پیشین و اعداء دین که سروران کفر و ضلالت بودند و پیشروان شرک و غوایت بودند چه کردیم؟! و بسطوت و نقمت خویش چون دمار از ایشان برآوردیم، آنک آن نمرود لعین، آن مردود شقى، که عالم از کفر و استکبار خود پر کرد پشه ضعیف را فرستادیم تا سزاء وى در کنار او نهاد و آن دیگر، فرعون طاغى یاغى که دعوى خدایى کرد و نعره أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى زد، پارهاى چوب از حضرت خود فرستادیم تا قدر وى بوى نمود و دریا را فرمان دادیم تا او را در چنگ قهر خود گرفت. و آن دیگر اصحاب فیل که قصد خانه ما کردند و بر ساز و عدّت و آلت خود اعتماد ساختند، مرغکى چند ضعیف فرستادیم، تا دمار از ایشان برآورد.
و على هذا قوم تبّع و قوم نوح و قوم لوط و عاد و ثمود و امثال ایشان که از شما قویتر بودند و از شما باسازتر و جهاندارتر بودند، چون بر ما عصیان و کفران آوردند و تحیر و تمرد نمودند، نگر که ایشان را ببطش خویش چون کم آوردیم و از جهان برانداختیم و نام و نشان ایشان محو کردیم، شما نیز اگر همان کنید که ایشان کردند، همان بینید که ایشان دیدند. امروز عذاب و هلاک و استیصال، و فردا حمیم و زقّوم، فذلک قوله تعالى: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ، کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ.
رشیدالدین میبدی : ۸۹- سورة الفجر- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
وَ الْفَجْرِ ببامداد روز.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ نبینى و ندانى که چون کرد خداوند تو بِعادٍ (۵)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (۶) به عاد ارم با آن بالایهاى بزرگ.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (۷) که هرگز چون ایشان نیافریدند در جهان.
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (۸) و ثمود که سنگ مىبریدند در وادى خویش.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (۹) و فرعون آن کشنده بمیخ بند.
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (۱۰) ایشان که از حدّ بیرون شدند در جهان.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (۱۱) و فراوان کردند در آن گزاف و تباهکارى.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (۱۲) تا فرو هشت اللَّه بر ایشان تازیانه عذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (۱۳) خداوند تو بر گذرگاه است.
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ امّا مردم آن گه که اللَّه او را بیازماید.
فَأَکْرَمَهُ و او را به بىنیازى گرامى کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بىبیمى و تندرستى نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ و امّا چون اللَّه او را بیازماید فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ (۱۶) و روزى او بر او تنگ کند فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (۱۷) مىگوید: خداوند من مرا خوار کرد.
«کَلَّا» نه چنانست که او میگوید، نه آن از نازست و نه این از خوارى! بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (۱۸) بلکه پدر مردگان را بناز نمىنوازند.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۱۹) و بر طعام دادن درویشان یکدیگر را نمىانگیزانند.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ و مرده باز مانده میخورند أَکْلًا لَمًّا (۲۰) خوردنى بنهیب.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ و دوست میدارند مال را حُبًّا جَمًّا (۲۱) دوستى سخت فراوان.
«کَلَّا» آرى چنین است إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (۲۲) چون این زمین پاره پاره بشکنند و بکوبند کوفتنى سخت.
وَ جاءَ رَبُّکَ و آید خداى تو وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (۲۳) و فرشتگان قطار قطار.
وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و آورند آن روز دوزخ را یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ آن روز پند پذیرد مردم وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى (۲۳) و کجا جاى پند پذیرفتن است او را.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی مىگوید کاشک من کردار نیکو پیش فرا فرستادید این روز زنده گشتن خود را.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵) آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند.
وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و چون بند او کس را نبندند.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) اى تن آرمیده، اى کس آرمیده،.
ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ بازگرد با خداوند خویش راضِیَةً مَرْضِیَّةً (۲۸) پاداش و کردار خود پسندیده و خداوند تو از تو از کردار پسندیده.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی (۲۹) درآى در میان رهیگان من
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) در آى در بهشت من.
وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
وَ الْفَجْرِ ببامداد روز.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ نبینى و ندانى که چون کرد خداوند تو بِعادٍ (۵)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (۶) به عاد ارم با آن بالایهاى بزرگ.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (۷) که هرگز چون ایشان نیافریدند در جهان.
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (۸) و ثمود که سنگ مىبریدند در وادى خویش.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (۹) و فرعون آن کشنده بمیخ بند.
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (۱۰) ایشان که از حدّ بیرون شدند در جهان.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (۱۱) و فراوان کردند در آن گزاف و تباهکارى.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (۱۲) تا فرو هشت اللَّه بر ایشان تازیانه عذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (۱۳) خداوند تو بر گذرگاه است.
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ امّا مردم آن گه که اللَّه او را بیازماید.
فَأَکْرَمَهُ و او را به بىنیازى گرامى کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بىبیمى و تندرستى نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ و امّا چون اللَّه او را بیازماید فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ (۱۶) و روزى او بر او تنگ کند فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (۱۷) مىگوید: خداوند من مرا خوار کرد.
«کَلَّا» نه چنانست که او میگوید، نه آن از نازست و نه این از خوارى! بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (۱۸) بلکه پدر مردگان را بناز نمىنوازند.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۱۹) و بر طعام دادن درویشان یکدیگر را نمىانگیزانند.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ و مرده باز مانده میخورند أَکْلًا لَمًّا (۲۰) خوردنى بنهیب.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ و دوست میدارند مال را حُبًّا جَمًّا (۲۱) دوستى سخت فراوان.
«کَلَّا» آرى چنین است إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (۲۲) چون این زمین پاره پاره بشکنند و بکوبند کوفتنى سخت.
وَ جاءَ رَبُّکَ و آید خداى تو وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (۲۳) و فرشتگان قطار قطار.
وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و آورند آن روز دوزخ را یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ آن روز پند پذیرد مردم وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى (۲۳) و کجا جاى پند پذیرفتن است او را.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی مىگوید کاشک من کردار نیکو پیش فرا فرستادید این روز زنده گشتن خود را.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵) آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند.
وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و چون بند او کس را نبندند.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) اى تن آرمیده، اى کس آرمیده،.
ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ بازگرد با خداوند خویش راضِیَةً مَرْضِیَّةً (۲۸) پاداش و کردار خود پسندیده و خداوند تو از تو از کردار پسندیده.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی (۲۹) درآى در میان رهیگان من
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) در آى در بهشت من.