عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۳۲
سرکار خواجه باشی را بنده ام و به یکتائی پرستنده. دو نامی نامه و چند لوله تریاک و یکی شب کلاه بر دست دو تاتار اندر سرین چشم سپار افتاد، و روان ستایشگزار آمد: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار» . آنچه هنگام بدرود خواستم و دیگر چیزها نیز که به نامه و پیام افزوده شد، و از این پس نیز هوس خواهم پخت، بی دریغانه فراهم، و تهی از آنکه سرکار دوست شرم فرو گذاشت کشد، و خاکسار رنج آزمای، چشمداشت گردد؛ روانه فرمای.
نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.
راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.
نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.
راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.
جیحون یزدی : مسمطات
شمارهٔ ۱۷ - وله
دختری مشغله سوز و پسری شعبده ساز
دیرگاهی است که درکاخ منند از سرناز
دختر از دوده لیلی پسر از خیل ایاز
من چو مجنون و چو محمود از ایشان بگداز
گهم این یک بنشیب و گهم آن یک بفراز
گشته زین هردو مرا آخر عمر اول غم
دخترک گاه زدر دست برنجن خواهد
گوش از آویزه یاقوت مزین خواهد
اطلس املس و دیبای ملون خواهد
برخلافش پسرک مغفر و جوشن خواهد
تیغ هندی گهر و مرکب توسن خواهد
بل کند خواهش خود بیش کز او ناید کم
دخترک از گهر اسباب تجمل طلبد
طوق و خلخال و زر و سیم و تمول طلبد
زین بتر مسلک تولید و تناسل طلبد
پسرک ساقی و صهبا و تنقل طلبد
جان فزا طوطی و دل باخته بلبل طلبد
گاه از مهر بوجد است و گه از قهر دژم
دوش در مجلس مستی ره افسانه زدند
هر یک از فخر بهم طعن جداگانه زدند
بر سر یکدگر آخر بط و پیمانه زدند
دف بچنگ آخته برخویش و به بیگانه زدند
شمع گشتند و شرر بر دل پروانه زدند
فتنه خاست که ننشست بصد پند و قسم
دخترک گفت پسر را که برو لاف مزن
که تو در نزد خردمند نه مردی و نه زن
یکدو روزی که نرسته است خطت گرد ذقن
بدهی کام دل از رخت نو و راح کهن
چون خطت رست چمی با عسس اندر برزن
گاه از زیرکشی نعره و گاهی از بم
پسرک گفت بدختر که عبث یاوه مگو
کز ازل آب من و تو نرود در یک جو
تو بباطن همه دردی و بظاهر دارو
ذره نامده پشت تو مطابق بارو
خود بتلی زگل آراسته مانی نیکو
کش بزیر است چهی ژرف پر ازخار ستم
دخترک گفت پسر را که ناز زچیست
آنچه اندر قصب تست مگر با من نیست
مرا ترا کس ندهد ره چو رسد سال به بیست
خود مرا عاشق در بیست فزونتر ز دویست
بنگر آن مرد که از زن نه پدید آمده کیست
باشد ار ماه عرب یا که بود شاه عجم
پسرک داد بدختر ز سرکینه جواب
کی دو صد یوسف ازکید به زندان عذاب
گرچه هر چیزکه در من بتو هست از همه باب
لیک شد خانه ات از شومی همسایه خراب
مرمرا هست یکی تافته گوی از سیماب
که بچوگان یلان آورد از سختی خم
باری افتاد در ایشان چو بدین سختی جنگ
زلف یکدیگر بگرفته وکندند بچنگ
بسکه بگسیخت خم طره از آن دو بت شنگ
کاخ من تبت و تاتار شد از بوی و برنگ
عاقبت جستم و بگرفتمشان در برتنگ
گفتم از مهر ببوسید مه عارض هم
ورنه شد صبح پدیدار و عجب نیست بسی
که سراجالملک این قصه نیوشد ز کسی
وانگه او را چو به جز نظم نباشد هوسی
بندتان بنهد (و) نبود بشا دادرسی
آن سراجی که بود شمس از او مقتبسی
نازد از پرتو او روح نیاکان بارم
جلوه اختر از انوار سراج الملک است
گرمی شمس ز بازار سراج الملک است
آسمان نقطه پرگار سراج الملک است
ارض پر زینت از آثار سراج الملک است
مست فخر از دل هشیار سراج الملک است
طبع او بحر نوال و دل اوکان کرم
در غنا شهره بود خصلت درویشی او
زیستن با فقرا مرهم دل ریشی او
دیرها جمله حرم شد ز نکو کیشی او
پس فتد چرخ چورانی سخن از پیشی او
ظل شه را ظفر از مصلحت اندیشی او
نبود امروز بدانائی او در عالم
کیست آن غمزه کز همت وی نی خرسند
چیست آن عقده که نی حل ورا نیرومند
نزد محکم دل او باج فرستد الوند
عرش با فرش رهش خورد نیارد سوگند
نیست در خلق کس ازخلق زمینش مانند
تا بخلق فلک الله تعالی اعلم
ای ملک مرتبت انسان و جم آئین آصف
کز نگینت بود انگشتری جم بأسف
آنقدر از همه سو روی نهندت بکنف
که ترا رنجه ز بار ضعفا گشته کتف
بس عجب نیست اگر از شرف چونتو خلف
در جنان منت حوا کشد از جان آدم
گرچه صد چون منت از خیل ساکین بدرند
ولی از جود تو لعل افسر و زرین کمرند
سیم کم ده بهل آن چیز که دادی بجوزند
یا بکنجی برسانند چو گنجی ببرند
درم و در برت از خاک بسی پست ترند
چه خطا رفته زدریا چه گنه کرده درم
کوچکانرا زبزرگی بسراغ همه ای
وزسبک عزم گران ساز ایاغ همه ای
از رخ فرخت آراسته باغ همه ای
وز کف کافیت اسباب فراغ همه ای
در صف خیل ملک چشم ] و [ چراغ همه ای
زآن سبب شه بتو در این لقب آمد ملهم
راز دانان عرفائی که بکیهان علمند
در حضور تو ندانسته صمد از صنمند
بخردان پیش تو چون پیش سمینی ورمند
نی نی ارباب خرد نزد وجودت عدمند
بازوی رستم و دست تو بگوهر چوهمند
لیکن آن جانب شمشیر شد این سوی قلم
تا دمد مهر خجل از رخ نواب تو باد
تا چمد مه بزمین بوسی بواب تو باد
تا بود چرخ بساط افکن حجاب تو باد
تا درخشد سحر افسرده زاتراب تو باد
حور و غلمان خدم حجره احباب تو باد
نیکخواهت به نعم غلتد و خصمت به نقم
دیرگاهی است که درکاخ منند از سرناز
دختر از دوده لیلی پسر از خیل ایاز
من چو مجنون و چو محمود از ایشان بگداز
گهم این یک بنشیب و گهم آن یک بفراز
گشته زین هردو مرا آخر عمر اول غم
دخترک گاه زدر دست برنجن خواهد
گوش از آویزه یاقوت مزین خواهد
اطلس املس و دیبای ملون خواهد
برخلافش پسرک مغفر و جوشن خواهد
تیغ هندی گهر و مرکب توسن خواهد
بل کند خواهش خود بیش کز او ناید کم
دخترک از گهر اسباب تجمل طلبد
طوق و خلخال و زر و سیم و تمول طلبد
زین بتر مسلک تولید و تناسل طلبد
پسرک ساقی و صهبا و تنقل طلبد
جان فزا طوطی و دل باخته بلبل طلبد
گاه از مهر بوجد است و گه از قهر دژم
دوش در مجلس مستی ره افسانه زدند
هر یک از فخر بهم طعن جداگانه زدند
بر سر یکدگر آخر بط و پیمانه زدند
دف بچنگ آخته برخویش و به بیگانه زدند
شمع گشتند و شرر بر دل پروانه زدند
فتنه خاست که ننشست بصد پند و قسم
دخترک گفت پسر را که برو لاف مزن
که تو در نزد خردمند نه مردی و نه زن
یکدو روزی که نرسته است خطت گرد ذقن
بدهی کام دل از رخت نو و راح کهن
چون خطت رست چمی با عسس اندر برزن
گاه از زیرکشی نعره و گاهی از بم
پسرک گفت بدختر که عبث یاوه مگو
کز ازل آب من و تو نرود در یک جو
تو بباطن همه دردی و بظاهر دارو
ذره نامده پشت تو مطابق بارو
خود بتلی زگل آراسته مانی نیکو
کش بزیر است چهی ژرف پر ازخار ستم
دخترک گفت پسر را که ناز زچیست
آنچه اندر قصب تست مگر با من نیست
مرا ترا کس ندهد ره چو رسد سال به بیست
خود مرا عاشق در بیست فزونتر ز دویست
بنگر آن مرد که از زن نه پدید آمده کیست
باشد ار ماه عرب یا که بود شاه عجم
پسرک داد بدختر ز سرکینه جواب
کی دو صد یوسف ازکید به زندان عذاب
گرچه هر چیزکه در من بتو هست از همه باب
لیک شد خانه ات از شومی همسایه خراب
مرمرا هست یکی تافته گوی از سیماب
که بچوگان یلان آورد از سختی خم
باری افتاد در ایشان چو بدین سختی جنگ
زلف یکدیگر بگرفته وکندند بچنگ
بسکه بگسیخت خم طره از آن دو بت شنگ
کاخ من تبت و تاتار شد از بوی و برنگ
عاقبت جستم و بگرفتمشان در برتنگ
گفتم از مهر ببوسید مه عارض هم
ورنه شد صبح پدیدار و عجب نیست بسی
که سراجالملک این قصه نیوشد ز کسی
وانگه او را چو به جز نظم نباشد هوسی
بندتان بنهد (و) نبود بشا دادرسی
آن سراجی که بود شمس از او مقتبسی
نازد از پرتو او روح نیاکان بارم
جلوه اختر از انوار سراج الملک است
گرمی شمس ز بازار سراج الملک است
آسمان نقطه پرگار سراج الملک است
ارض پر زینت از آثار سراج الملک است
مست فخر از دل هشیار سراج الملک است
طبع او بحر نوال و دل اوکان کرم
در غنا شهره بود خصلت درویشی او
زیستن با فقرا مرهم دل ریشی او
دیرها جمله حرم شد ز نکو کیشی او
پس فتد چرخ چورانی سخن از پیشی او
ظل شه را ظفر از مصلحت اندیشی او
نبود امروز بدانائی او در عالم
کیست آن غمزه کز همت وی نی خرسند
چیست آن عقده که نی حل ورا نیرومند
نزد محکم دل او باج فرستد الوند
عرش با فرش رهش خورد نیارد سوگند
نیست در خلق کس ازخلق زمینش مانند
تا بخلق فلک الله تعالی اعلم
ای ملک مرتبت انسان و جم آئین آصف
کز نگینت بود انگشتری جم بأسف
آنقدر از همه سو روی نهندت بکنف
که ترا رنجه ز بار ضعفا گشته کتف
بس عجب نیست اگر از شرف چونتو خلف
در جنان منت حوا کشد از جان آدم
گرچه صد چون منت از خیل ساکین بدرند
ولی از جود تو لعل افسر و زرین کمرند
سیم کم ده بهل آن چیز که دادی بجوزند
یا بکنجی برسانند چو گنجی ببرند
درم و در برت از خاک بسی پست ترند
چه خطا رفته زدریا چه گنه کرده درم
کوچکانرا زبزرگی بسراغ همه ای
وزسبک عزم گران ساز ایاغ همه ای
از رخ فرخت آراسته باغ همه ای
وز کف کافیت اسباب فراغ همه ای
در صف خیل ملک چشم ] و [ چراغ همه ای
زآن سبب شه بتو در این لقب آمد ملهم
راز دانان عرفائی که بکیهان علمند
در حضور تو ندانسته صمد از صنمند
بخردان پیش تو چون پیش سمینی ورمند
نی نی ارباب خرد نزد وجودت عدمند
بازوی رستم و دست تو بگوهر چوهمند
لیکن آن جانب شمشیر شد این سوی قلم
تا دمد مهر خجل از رخ نواب تو باد
تا چمد مه بزمین بوسی بواب تو باد
تا بود چرخ بساط افکن حجاب تو باد
تا درخشد سحر افسرده زاتراب تو باد
حور و غلمان خدم حجره احباب تو باد
نیکخواهت به نعم غلتد و خصمت به نقم
مفاتیح الجنان : دعا بعد از زیارت هر یک از ائمه (ع)
دعایى با مضامین عالی بعد از زیارت هر یک از ائمه (ع)
دعایی است با مضامین بسیار بلند که پس از زیارت هر یک از امامان(علیهم السلام) خوانده می شود و این دعا را سید ابن طاووس، در کتاب «مصباح الزائر»، بعد از این «زیارت جامعه» نقل فرموده است و آن دعای شریف این است:
اللّهُمَّ إِنِّی زُرْتُ هذَا الْإِمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ، مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ، فقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبِی وَعُیوبِی وَمُوبِقاتِ آثامِی وَکثْرَةِ سَیئاتِی وَخَطایای وَمَا تَعْرِفُهُ مِنِّی، مُسْتَجِیراً بِعَفْوِک، مُسْتَعِیذاً بِحِلْمِک، راجِیاً رَحْمَتَک، لاجِئاً إِلَی رُکنِک، عائِذاً بِرَأْفَتِک، مُسْتَشْفِعاً بِوَلِیک وَابْنِ أَوْلِیائِک، وَصَفِیک وَابْنِ أَصْفِیائِک، وَأَمِینِک وَابْنِ أُمَنائِک، وَخَلِیفَتِک وَابْنِ خُلَفائِک، الَّذِینَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَةَ إِلی رَحْمَتِک وَرِضْوانِک وَالذَّرِیعَةَ إِلی رَأْفَتِک وَغُفْرانِک.
اللّهُمَّ وَأَوَّلُ حاجَتِی إِلَیک أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی عَلَی کثْرَتِها، وَأَنْ تَعْصِمَنِی فِیما بَقِی مِنْ عُمْرِی، وَتُطَهِّرَ دِینِی مِمَّا یدَنِّسُهُ وَیشِینُهُ وَیزْرِی بِهِ وَتَحْمِیهُ مِنَ الرَّیبِ وَالشَّک وَالْفَسادِ وَالشِّرْک؛ وَتُثَبِّتَنِی عَلَی طاعَتِک وَطاعَةِ رَسُولِک وَذُرِّیتِهِ النُّجَباءِ السُّعَداءِ صَلَواتُک عَلَیهِمْ وَرَحْمَتُک وَسَلامُک وَبَرَکاتُک، وَتُحْیینِی مَا أَحْییتَنِی عَلَی طاعَتِهِمْ، وَتُمِیتَنِی إِذا أَمَتَّنِی عَلَی طاعَتِهِمْ، وَأَنْ لَا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبِی مَوَدَّتَهُمْ وَمَحَبَّتَهُمْ وَبُغْضَ أَعْدائِهِمْ وَمُرافَقَةَ أَوْلِیائِهِمْ وَبِرَّهُمْ،
وَأَسْأَلُک یا رَبِّ أَنْ تَقْبَلَ ذلِک مِنِّی وَتُحَبِّبَ إِلَی عِبادَتَک وَالْمُواظَبَةَ عَلَیها وَتُنَشِّطَنِی لَها، وَتُبَغِّضَ إِلَی مَعاصِیک وَمَحارِمَک وَتَدْفَعَنِی عَنْها، وَتُجَنِّبَنِی التَّقْصِیرَ فِی صَلَواتِی وَالاسْتِهانَةَ بِها وَالتَّرَاخِی عَنْها، وَتُوَفِّقَنِی لِتَأْدِیتِها کما فَرَضْتَ وَأَمَرْتَ بِهِ عَلَی سُنَّةِ رَسُولِک صَلَواتُک عَلَیهِ وَآلِهِ وَرَحْمَتُک وَبَرَکاتُک خُضُوعاً وَخُشُوعاً، وَتَشْرَحَ صَدْرِی لِإِیتاءِ الزَّکاةِ، وَ إِعْطاءِ الصَّدَقاتِ وَبَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَالْإِحْسانِ إِلی شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَمُواساتِهِمْ؛ وَلَا تَتَوَفَّانِی إِلّا بَعْدَ أَنْ تَرْزُقَنِی حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ وَزِیارَةَ قَبْرِ نَبِیک وَقُبُورِ الْأَئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلامُ،
وَأَسْأَلُک یا رَبِّ تَوْبَةً نَصُوحاً تَرْضاها، وَنِیةً تَحْمَدُها، وَعَمَلاً صالِحاً تَقْبَلُهُ، وَأَنْ تَغْفِرَ لِی وَتَرْحَمَنِی إِذا تَوَفَّیتَنِی وَتُهَوِّنَ عَلَی سَکراتِ الْمَوْتِ، وَتَحْشُرَنِی فِی زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ، وَتُدْخِلَنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِک، وَتَجْعَلَ دَمْعِی غَزِیراً فِی طاعَتِک، وَعَبْرَتِی جارِیةً فِیمَا یقَرِّبُنِی مِنْک، وَقَلْبِی عَطُوفاً عَلَی أَوْلِیائِک، وَتَصُونَنِی فِی هذِهِ الدُّنْیا مِنَ الْعَاهاتِ وَالْآفاتِ وَالْأَمْراضِ الشَّدِیدَةِ وَالْأَسْقامِ الْمُزْمِنَةِ وَجَمِیعِ أَنْواعِ الْبَلاءِ وَالْحَوادِثِ؛
وَتَصْرِفَ قَلْبِی عَنِ الْحَرامِ، وَتُبَغِّضَ إِلَی مَعاصِیک، وَتُحَبِّبَ إِلَی الْحَلالَ، وَتَفْتَحَ لِی أَبْوابَهُ وَتُثَبِّتَ نِیتِی وَفِعْلِی عَلَیهِ وَتَمُدَّ فِی عُمْرِی، وَتُغْلِقَ أَبْوابَ الْمِحَنِ عَنِّی، وَلَا تَسْلُبَنِی مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَی وَلَا تَسْتَرِدَّ شَیئاً مِمَّا أَحْسَنْتَ بِهِ إِلَی، وَلَا تَنْزِعْ مِنِّی النِّعَمَ الَّتِی أَنْعَمْتَ بِها عَلَی، وَتَزِیدَ فِیما خَوَّلْتَنِی وَتُضاعِفَهُ أَضْعافاً مُضاعَفَةً، وَتَرْزُقَنِی مالاً کثِیراً واسِعاً سائِغاً هَنِیئاً نامِیاً وافِیاً وَعِزَّاً باقِیاً کافِیاً، وَجاهاً عَرِیضاً مَنِیعاً، وَ نِعْمَةً سابِغَةً عامَّةً، وَتُغْنِینِی بِذلِک عَنِ الْمَطالِبِ الْمُنَکدَةِ وَالْمَوارِدِ الصَّعْبَةِ، وَتُخَلِّصَنِی مِنْها مُعافی فِی دِینِی وَنَفْسِی وَوَلَدِی وَمَا أَعْطَیتَنِی وَمَنَحْتَنِی؛
وَتَحْفَظَ عَلَی مالِی وَجَمِیعَ ما خَوَّلْتَنِی، وَتَقْبِضَ عَنِّی أَیدِی الْجَبابِرَةِ، وَتَرُدَّنِی إِلی وَطَنِی، وَتُبَلِّغَنِی نِهایةَ أَمَلِی فِی دُنْیای وَآخِرَتِی، وَتَجْعَلَ عاقِبَةَ أَمْرِی مَحْمُودَةً حَسَنَةً سَلِیمَةً، وَتَجْعَلَنِی رَحِیبَ الصَّدْرِ، واسِعَ الْحالِ، حَسَنَ الْخُلْقِ، بَعِیداً مِنَ الْبُخْلِ وَالْمَنْعِ وَالنِّفاقِ وَالْکذْبِ وَالْبَهْتِ وَقَوْلِ الزُّورِ، وَتُرْسِخَ فِی قَلْبِی مَحَبَّةَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَشِیعَتِهِمْ، وَتَحْرُسَنِی یا رَبِّ فِی نَفْسِی وَأَهْلِی وَمالِی وَوَلَدِی وَأَهْلِ حُزانَتِی وَ إِخْوانِی وَأَهْلِ مَوَدَّتِی وَذُرِّیتِی بِرَحْمَتِک وَجُودِک.
اللّهُمَّ هذِهِ حاجاتِی عِنْدَک وَقَدِ اسْتَکثَرتُها لِلُؤْمِی وَشُحِّی وَهِی عِنْدَک صَغِیرَةٌ حَقِیرَةٌ وَعَلَیک سَهْلَةٌ یسِیرَةٌ، فَأَسْأَلُک بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَعَلَیهِمُ السَّلامُ عِنْدَک، وَبِحَقِّهِمْ عَلَیک، وَبِمَا أَوْجَبْتَ لَهُمْ وَبِسائِرِ أَنْبِیائِک وَرُسُلِک وَأَصْفِیائِک وَأَوْلِیائِک الْمُخْلَصِینَ مِنْ عِبادِک، وَبِاسْمِک الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ لَمَّا قَضَیتَها کلَّها وَأَسْعَفْتَنِی بِها وَلَمْ تُخَیبْ أَمَلِی وَرَجائِی؛
اللّهُمَّ وَشَفِّعْ صاحِبَ هذَا الْقَبْرِ فِی، یا سَیدِی، یا وَلِی اللّهِ، یا أَمِینَ اللّهِ، أَسْأَلُک أَنْ تَشْفَعَ لِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی هذِهِ الْحاجاتِ کلِّها بِحَقِّ آبائِک الطَّاهِرِینَ وَبِحَقِّ أَوْلادِک الْمُنْتَجَبِینَ، فَإِنَّ لَک عِنْدَ اللّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ الْمَنْزِلَةَ الشَّرِیفَةَ، وَالْمَرْتَبَةَ الْجَلِیلَةَ، وَالْجاهَ الْعَرِیضَ.
اللّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ أَوْجَهُ عِنْدَک مِنْ هذَا الْإِمامِ وَمِنْ آبائِهِ وَأَبْنائِهِ الطَّاهِرِینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَالصَّلاةُ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعائِی وَقَدَّمْتُهُمْ أَمامَ حاجَتِی وَطَلِباتِی هذِهِ، فَاسْمَعْ مِنِّی، وَاسْتَجِبْ لِی، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
اللّهُمَّ وَمَا قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْأَلَتِی، وَعَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَلَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتِی مِنْ صالِحِ دِینِی وَدُنْیای وَآخِرَتِی فَامْنُنْ بِهِ عَلَی وَاحْفَظْنِی وَاحْرُسْنِی وَهَبْ لِی وَاغْفِرْلِی، وَمَنْ أَرادَنِی بِسُوءٍ أَوْ مَکرُوهٍ، مِنْ شَیطانٍ مَرِیدٍ، أَوْ سُلْطانٍ عَنِیدٍ، أَوْ مُخالِفٍ فِی دِینٍ، أَوْ مُنازِعٍ فِی دُنْیا، أَوْ حاسِدٍ عَلَی نِعْمَةً، أَوْ ظالِمٍ أَوْ باغٍ، فَاقْبِضْ عَنِّی یدَهُ، وَاصْرِفْ عَنِّی کیدَهُ، وَاشْغَلْهُ عَنِّی بِنَفْسِهِ، وَاکفِنِی شَرَّهُ وَشَرَّ أَتْباعِهِ وَشَیاطِینِهِ، وَأَجِرْنِی مِنْ کلِّ مَا یضُرُّنِی وَیجْحِفُ بِی، وَأَعْطِنِی جَمِیعَ الْخَیرِ کلَِّهُ مِمَّا أَعْلَمُ وَمِمَّا لَاأَعْلَمُ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْلِی وَ لِوالِدَی، وَلِإِخْوانِی وَأَخَواتِی، وَأَعْمامِی وَعَمَّاتِی، وَأَخْوالِی وَخالاتِی، وَأَجْدادِی وَجَدَّاتِی، وَأَوْلادِهِمْ وَذَرارِیهِمْ وَأَزْواجِی وَذُرِّیاتِی، وَأَقْرِبائِی وَأَصْدِقائِی وَجِیرانِی وَ إِخْوانِی فِیک مِنْ أَهْلِ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَ لِجَمِیعِ أَهْلِ مَوَدَّتِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالْأَمْواتِ، وَ لِجَمِیعِ مَنْ عَلَّمَنِی خَیراً، أَوْ تَعَلَّمَ مِنِّی عِلْماً.
اللّهُمَّ أَشْرِکهُمْ فِی صالِحِ دُعائِی وَزِیارَتِی لِمَشْهَدِ حُجَّتِک وَوَلِیک، وَأَشْرِکنِی فِی صالِحِ أَدْعِیتِهِمْ بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَبَلِّغْ وَلِیک مِنْهُمُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَیک وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ، یا سَیدِی یا مَوْلای یا فلان بن فلان؛ (به جای این کلمه، نام امامی را که زیارت می کند و نام پدر آن بزرگوار را بگوید)
صَلَّی اللّهُ عَلَیک وَعَلَی رُوحِک وَبَدَنِک، أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللّهِ وَذَرِیعَتِی إِلَیهِ وَلِی حَقُّ مُوالاتِی وَتَأْمِیلِی فَکنْ شَفِیعِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْوُقُوفِ عَلَی قِصَّتِی هذِهِ، وَصَرْفِی عَنْ مَوْقِفِی هذَا بِالنُّجْحِ بِمَا سَأَلْتُهُ کلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ. اللّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَعِزّاً باقِیاً، وَقَلْباً زَکیاً، وَعَمَلاً کثِیراً، وَأَدَباً بارِعاً، وَاجْعَلْ ذلِک کلَّهُ لِی وَلَا تَجْعَلْهُ عَلَی، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
اللّهُمَّ إِنِّی زُرْتُ هذَا الْإِمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ، مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ، فقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبِی وَعُیوبِی وَمُوبِقاتِ آثامِی وَکثْرَةِ سَیئاتِی وَخَطایای وَمَا تَعْرِفُهُ مِنِّی، مُسْتَجِیراً بِعَفْوِک، مُسْتَعِیذاً بِحِلْمِک، راجِیاً رَحْمَتَک، لاجِئاً إِلَی رُکنِک، عائِذاً بِرَأْفَتِک، مُسْتَشْفِعاً بِوَلِیک وَابْنِ أَوْلِیائِک، وَصَفِیک وَابْنِ أَصْفِیائِک، وَأَمِینِک وَابْنِ أُمَنائِک، وَخَلِیفَتِک وَابْنِ خُلَفائِک، الَّذِینَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَةَ إِلی رَحْمَتِک وَرِضْوانِک وَالذَّرِیعَةَ إِلی رَأْفَتِک وَغُفْرانِک.
اللّهُمَّ وَأَوَّلُ حاجَتِی إِلَیک أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی عَلَی کثْرَتِها، وَأَنْ تَعْصِمَنِی فِیما بَقِی مِنْ عُمْرِی، وَتُطَهِّرَ دِینِی مِمَّا یدَنِّسُهُ وَیشِینُهُ وَیزْرِی بِهِ وَتَحْمِیهُ مِنَ الرَّیبِ وَالشَّک وَالْفَسادِ وَالشِّرْک؛ وَتُثَبِّتَنِی عَلَی طاعَتِک وَطاعَةِ رَسُولِک وَذُرِّیتِهِ النُّجَباءِ السُّعَداءِ صَلَواتُک عَلَیهِمْ وَرَحْمَتُک وَسَلامُک وَبَرَکاتُک، وَتُحْیینِی مَا أَحْییتَنِی عَلَی طاعَتِهِمْ، وَتُمِیتَنِی إِذا أَمَتَّنِی عَلَی طاعَتِهِمْ، وَأَنْ لَا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبِی مَوَدَّتَهُمْ وَمَحَبَّتَهُمْ وَبُغْضَ أَعْدائِهِمْ وَمُرافَقَةَ أَوْلِیائِهِمْ وَبِرَّهُمْ،
وَأَسْأَلُک یا رَبِّ أَنْ تَقْبَلَ ذلِک مِنِّی وَتُحَبِّبَ إِلَی عِبادَتَک وَالْمُواظَبَةَ عَلَیها وَتُنَشِّطَنِی لَها، وَتُبَغِّضَ إِلَی مَعاصِیک وَمَحارِمَک وَتَدْفَعَنِی عَنْها، وَتُجَنِّبَنِی التَّقْصِیرَ فِی صَلَواتِی وَالاسْتِهانَةَ بِها وَالتَّرَاخِی عَنْها، وَتُوَفِّقَنِی لِتَأْدِیتِها کما فَرَضْتَ وَأَمَرْتَ بِهِ عَلَی سُنَّةِ رَسُولِک صَلَواتُک عَلَیهِ وَآلِهِ وَرَحْمَتُک وَبَرَکاتُک خُضُوعاً وَخُشُوعاً، وَتَشْرَحَ صَدْرِی لِإِیتاءِ الزَّکاةِ، وَ إِعْطاءِ الصَّدَقاتِ وَبَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَالْإِحْسانِ إِلی شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَمُواساتِهِمْ؛ وَلَا تَتَوَفَّانِی إِلّا بَعْدَ أَنْ تَرْزُقَنِی حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ وَزِیارَةَ قَبْرِ نَبِیک وَقُبُورِ الْأَئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلامُ،
وَأَسْأَلُک یا رَبِّ تَوْبَةً نَصُوحاً تَرْضاها، وَنِیةً تَحْمَدُها، وَعَمَلاً صالِحاً تَقْبَلُهُ، وَأَنْ تَغْفِرَ لِی وَتَرْحَمَنِی إِذا تَوَفَّیتَنِی وَتُهَوِّنَ عَلَی سَکراتِ الْمَوْتِ، وَتَحْشُرَنِی فِی زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ، وَتُدْخِلَنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِک، وَتَجْعَلَ دَمْعِی غَزِیراً فِی طاعَتِک، وَعَبْرَتِی جارِیةً فِیمَا یقَرِّبُنِی مِنْک، وَقَلْبِی عَطُوفاً عَلَی أَوْلِیائِک، وَتَصُونَنِی فِی هذِهِ الدُّنْیا مِنَ الْعَاهاتِ وَالْآفاتِ وَالْأَمْراضِ الشَّدِیدَةِ وَالْأَسْقامِ الْمُزْمِنَةِ وَجَمِیعِ أَنْواعِ الْبَلاءِ وَالْحَوادِثِ؛
وَتَصْرِفَ قَلْبِی عَنِ الْحَرامِ، وَتُبَغِّضَ إِلَی مَعاصِیک، وَتُحَبِّبَ إِلَی الْحَلالَ، وَتَفْتَحَ لِی أَبْوابَهُ وَتُثَبِّتَ نِیتِی وَفِعْلِی عَلَیهِ وَتَمُدَّ فِی عُمْرِی، وَتُغْلِقَ أَبْوابَ الْمِحَنِ عَنِّی، وَلَا تَسْلُبَنِی مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَی وَلَا تَسْتَرِدَّ شَیئاً مِمَّا أَحْسَنْتَ بِهِ إِلَی، وَلَا تَنْزِعْ مِنِّی النِّعَمَ الَّتِی أَنْعَمْتَ بِها عَلَی، وَتَزِیدَ فِیما خَوَّلْتَنِی وَتُضاعِفَهُ أَضْعافاً مُضاعَفَةً، وَتَرْزُقَنِی مالاً کثِیراً واسِعاً سائِغاً هَنِیئاً نامِیاً وافِیاً وَعِزَّاً باقِیاً کافِیاً، وَجاهاً عَرِیضاً مَنِیعاً، وَ نِعْمَةً سابِغَةً عامَّةً، وَتُغْنِینِی بِذلِک عَنِ الْمَطالِبِ الْمُنَکدَةِ وَالْمَوارِدِ الصَّعْبَةِ، وَتُخَلِّصَنِی مِنْها مُعافی فِی دِینِی وَنَفْسِی وَوَلَدِی وَمَا أَعْطَیتَنِی وَمَنَحْتَنِی؛
وَتَحْفَظَ عَلَی مالِی وَجَمِیعَ ما خَوَّلْتَنِی، وَتَقْبِضَ عَنِّی أَیدِی الْجَبابِرَةِ، وَتَرُدَّنِی إِلی وَطَنِی، وَتُبَلِّغَنِی نِهایةَ أَمَلِی فِی دُنْیای وَآخِرَتِی، وَتَجْعَلَ عاقِبَةَ أَمْرِی مَحْمُودَةً حَسَنَةً سَلِیمَةً، وَتَجْعَلَنِی رَحِیبَ الصَّدْرِ، واسِعَ الْحالِ، حَسَنَ الْخُلْقِ، بَعِیداً مِنَ الْبُخْلِ وَالْمَنْعِ وَالنِّفاقِ وَالْکذْبِ وَالْبَهْتِ وَقَوْلِ الزُّورِ، وَتُرْسِخَ فِی قَلْبِی مَحَبَّةَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَشِیعَتِهِمْ، وَتَحْرُسَنِی یا رَبِّ فِی نَفْسِی وَأَهْلِی وَمالِی وَوَلَدِی وَأَهْلِ حُزانَتِی وَ إِخْوانِی وَأَهْلِ مَوَدَّتِی وَذُرِّیتِی بِرَحْمَتِک وَجُودِک.
اللّهُمَّ هذِهِ حاجاتِی عِنْدَک وَقَدِ اسْتَکثَرتُها لِلُؤْمِی وَشُحِّی وَهِی عِنْدَک صَغِیرَةٌ حَقِیرَةٌ وَعَلَیک سَهْلَةٌ یسِیرَةٌ، فَأَسْأَلُک بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَعَلَیهِمُ السَّلامُ عِنْدَک، وَبِحَقِّهِمْ عَلَیک، وَبِمَا أَوْجَبْتَ لَهُمْ وَبِسائِرِ أَنْبِیائِک وَرُسُلِک وَأَصْفِیائِک وَأَوْلِیائِک الْمُخْلَصِینَ مِنْ عِبادِک، وَبِاسْمِک الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ لَمَّا قَضَیتَها کلَّها وَأَسْعَفْتَنِی بِها وَلَمْ تُخَیبْ أَمَلِی وَرَجائِی؛
اللّهُمَّ وَشَفِّعْ صاحِبَ هذَا الْقَبْرِ فِی، یا سَیدِی، یا وَلِی اللّهِ، یا أَمِینَ اللّهِ، أَسْأَلُک أَنْ تَشْفَعَ لِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی هذِهِ الْحاجاتِ کلِّها بِحَقِّ آبائِک الطَّاهِرِینَ وَبِحَقِّ أَوْلادِک الْمُنْتَجَبِینَ، فَإِنَّ لَک عِنْدَ اللّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ الْمَنْزِلَةَ الشَّرِیفَةَ، وَالْمَرْتَبَةَ الْجَلِیلَةَ، وَالْجاهَ الْعَرِیضَ.
اللّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ أَوْجَهُ عِنْدَک مِنْ هذَا الْإِمامِ وَمِنْ آبائِهِ وَأَبْنائِهِ الطَّاهِرِینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَالصَّلاةُ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعائِی وَقَدَّمْتُهُمْ أَمامَ حاجَتِی وَطَلِباتِی هذِهِ، فَاسْمَعْ مِنِّی، وَاسْتَجِبْ لِی، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
اللّهُمَّ وَمَا قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْأَلَتِی، وَعَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَلَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتِی مِنْ صالِحِ دِینِی وَدُنْیای وَآخِرَتِی فَامْنُنْ بِهِ عَلَی وَاحْفَظْنِی وَاحْرُسْنِی وَهَبْ لِی وَاغْفِرْلِی، وَمَنْ أَرادَنِی بِسُوءٍ أَوْ مَکرُوهٍ، مِنْ شَیطانٍ مَرِیدٍ، أَوْ سُلْطانٍ عَنِیدٍ، أَوْ مُخالِفٍ فِی دِینٍ، أَوْ مُنازِعٍ فِی دُنْیا، أَوْ حاسِدٍ عَلَی نِعْمَةً، أَوْ ظالِمٍ أَوْ باغٍ، فَاقْبِضْ عَنِّی یدَهُ، وَاصْرِفْ عَنِّی کیدَهُ، وَاشْغَلْهُ عَنِّی بِنَفْسِهِ، وَاکفِنِی شَرَّهُ وَشَرَّ أَتْباعِهِ وَشَیاطِینِهِ، وَأَجِرْنِی مِنْ کلِّ مَا یضُرُّنِی وَیجْحِفُ بِی، وَأَعْطِنِی جَمِیعَ الْخَیرِ کلَِّهُ مِمَّا أَعْلَمُ وَمِمَّا لَاأَعْلَمُ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْلِی وَ لِوالِدَی، وَلِإِخْوانِی وَأَخَواتِی، وَأَعْمامِی وَعَمَّاتِی، وَأَخْوالِی وَخالاتِی، وَأَجْدادِی وَجَدَّاتِی، وَأَوْلادِهِمْ وَذَرارِیهِمْ وَأَزْواجِی وَذُرِّیاتِی، وَأَقْرِبائِی وَأَصْدِقائِی وَجِیرانِی وَ إِخْوانِی فِیک مِنْ أَهْلِ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَ لِجَمِیعِ أَهْلِ مَوَدَّتِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالْأَمْواتِ، وَ لِجَمِیعِ مَنْ عَلَّمَنِی خَیراً، أَوْ تَعَلَّمَ مِنِّی عِلْماً.
اللّهُمَّ أَشْرِکهُمْ فِی صالِحِ دُعائِی وَزِیارَتِی لِمَشْهَدِ حُجَّتِک وَوَلِیک، وَأَشْرِکنِی فِی صالِحِ أَدْعِیتِهِمْ بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَبَلِّغْ وَلِیک مِنْهُمُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَیک وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ، یا سَیدِی یا مَوْلای یا فلان بن فلان؛ (به جای این کلمه، نام امامی را که زیارت می کند و نام پدر آن بزرگوار را بگوید)
صَلَّی اللّهُ عَلَیک وَعَلَی رُوحِک وَبَدَنِک، أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللّهِ وَذَرِیعَتِی إِلَیهِ وَلِی حَقُّ مُوالاتِی وَتَأْمِیلِی فَکنْ شَفِیعِی إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْوُقُوفِ عَلَی قِصَّتِی هذِهِ، وَصَرْفِی عَنْ مَوْقِفِی هذَا بِالنُّجْحِ بِمَا سَأَلْتُهُ کلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ. اللّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَعِزّاً باقِیاً، وَقَلْباً زَکیاً، وَعَمَلاً کثِیراً، وَأَدَباً بارِعاً، وَاجْعَلْ ذلِک کلَّهُ لِی وَلَا تَجْعَلْهُ عَلَی، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.