عبارات مورد جستجو در ۱ گوهر پیدا شد:
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۹۲
در آن وقت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز به نشابور بود، به حمام شد، درویشی او را خدمت میکرد و دست بر بازوی شیخ مینهاد و شوخ از پشت شیخ بر بازو جمع میکرد، چنانکه رسم ایشانست، تا آنکس ببیند. در میان این خدمت از شیخ سؤال کرد کی ای شیخ جوانمردی چیست؟ شیخ گفت آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری. حاضران انصاف بدارند کی کسی درین معنی بهتر ازین سخنی نگفته است.