عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
به خود چند ای دل بی‌طاقت از افسانه‌ها پیچی
چو موی دیده آتش هر زمان بر شانه‌ها پیچی
گریبان لباس کعبه دل می‌توان گشتن
چرا بر دست و پا چون دامن دیوانه‌ها پیچی
برآید تا ز دستت مجلسی روشن کن از عارض
چو دود شمع تا کی بر پر پروانه‌ها پیچی
چو تار عنکبوت آخر در این ماتم‌سرا تا کی
ز غفلت بر در و دیوار این ویرانه‌ها پیچی
بجو راهی که تا از خویشتن بیرون نهی پا را
به خود چون دود تا کی در درون خانه‌ها پیچی
چو خم در گوشه‌گیری باش و ناپیدا بمان تا کی
ز بی‌مغزی چو بوی باده در میخانه‌ها پیچی
در این باغ جهان قصاب بیرون کن سر از جایی
چو کرم تار تا کی خویش را در لانه‌ها پیچی
میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۶
برخیز که گرد دل درویش برآئیم
در چاره اندوه و غم خویش برآئیم
اندیشه و تشویش ز جا برده دل ما
یکباره ز اندیشه و تشویش بر آئیم
باشیم گرفتار کم و بیش جهان چند
برخیز که از فکر کم و بیش برآئیم