عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اقوال مفسّران مختلف است در سبب نزول این آیت، بعضى گفتند چون رب العالمین منافقان را مثل زد که مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً و گفت أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ منافقان گفتند این نه سخن خداست که اللَّه تعالى از آن بزرگوارتر است که چنین مثل زند فانزل اللَّه هذه الآیة. و گفتهاند سبب نزول آنست که جهودان در قرآن ذکر عنکبوت و مگس شنیدند و ذلک فى قوله تعالى مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ...
الآیة و قال تعالى إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً... جهودان چون ذکر مگس و تننده درین هر دو آیت شنیدند بطریق استهزاء گفتند این چه سخن است! و چه مثل! و خداى را عزّ و جلّ چه حاجت بذکر مگس و عنکبوت؟ پس ایشان را این جواب آمد که: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما اللَّه شرم نکند اگر مثل به پشّه زند یا کم از پشّه. اینست که گفت بَعُوضَةً فَما فَوْقَها اى فما فوقها فى الصّغر کما تقول فلان صغیر فتقول و فوق ذلک اى هو اصغر مما ترى. گفتهاند که ربّ العالمین این مثل به پشه از بهر آن زد که از عجائب و لطائف در پشه بدان کوچکى وضعیتى بیش از آنست که در پیل بدان بزرگى و عظیمى. و تفاوت در جسم و اعضاء پشه بیش از آنست که در جسم و اعضاء پیل، و پیل را چندان رنگ نیست که پشّه را که بر همه رنگهاى دنیا بسته است، و و از آنکه عمرش اندک است دنیا همیشه از و پر است، و هر چه پیل را هست از قوایم و خرطوم و دیگر اعضاء همه پشه را هست و زیادت، که پشه بینى که دو دنب دارد و دو پر و باشد که چهار دارد و دست و پاى بسیار، و پیل و شیر و نهنگ و مار و کژدم ازو گریزان و بر حذر. و او را متورّع آوردهاند که در نجاست نیفتد چنانک مگس افتد، و غذاء وى در پوست آدمى نهادهاند خرطومى دارد سر آن تیز بپوست آدمى فرو برد و خون بر کشد و تا گرسنه است زندگى مىیابد چون سیر شود در حال بمیرد. یقال «اذا جاعت البعوضة قویت فطارت و اذا شبعت تشققت و تلفت کذلک الانسان لیطغى ان رآه استغنى».
شعبى را پرسیدند که هیچ چیز از حکمت خالى نیست در آفرینش آن، در این پیشه و عنکبوت آفریدن چه حکمت است؟ جواب داد که حکمت اندر آفرینش آن اگر خود آن بودى که نمرود طاغى بپشه هلاک کرد و مصطفى را بخانه عنکبوت که بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودى حکمت اندر آفرینش آن کفایت بودى. شافعى پیش هارون الرشید نشسته بود مگسى بر روى هارون نشست هارون براند دیگر باره باز آمد، هارون گفت «یا ابن ادریس لم خلق اللَّه الذّباب؟» اللَّه مگس را از بهر چه آفرید؟ شافعى گفت: «مذلة للملوک» خوارى و بیچارگى ملوک زمین را قال «فاستحسنه و وصله». اینجا لطیفه نیکو گفتهاند اللَّه تعالى مگس را ضعیف آفرید و با ضعف وى وقاحت آفرید و شیر را قوى آفرید و با قوت وى نفرت آفرید اگر آن وقاحت که در مگس است در شیر بودى در زمین کس از زخم وى نرستى، لیکن بکمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزاى خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قوت شیر نفرت سزا بود، همه چیز بجاى خویش آفرید و بسزاى خویش بداشت. یقول تعالى ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر. جهودان مىپنداشتند که هر چه بزرگتر باشد و عظیمتر قدر آن بنزدیک اللَّه بیشتر و آفرینش آن عظیمتر، و هر که کهتر و حقیرتر آفرینش آن سهلتر و قدر آن کمتر. و نیز مىپنداشتند که ربّ العالمین از ذکر چیزهاى حقیر شرم دارد چنانک ایشان از آن شرم میداشتند. اللَّه تعالى ایشان را جواب داد که من شرم نکنم و مثل زنم به پشه یا کم از پشّه، چون دانم که مؤمنان را در آن پندست و زیادت بصیرت و بر معاندان دین حجت و دلالت.
بعضى مفسران در تأویل آیت گفتهاند إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اى لا یخشى گفتند استحیا بمعنى خشیت آید چنانک خشیت بمعنى استحیا. و ذلک فى قوله تعالى وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و اشتقاق حیا از حیاة است، و حیا اول منزل عقل است نه بینى که کودک را اول که امارت عقل وى پدید آید حیا بود، پس اول منزل عقل حیاست و آخر منزل عقل ایمان و مصطفى ع گفت: «لا ایمان لمن لا حیاء له»
یعنى که چون باول منزل نرسد آخر منزل در حق وى محال بود.
و معنى ضرب اینجا وصف است أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا یعنى ان یصف شبها شبّهه به کما قال ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ اى وصف لکم. هر جا که ضرب مثلست در قرآن و در لغت عرب آن ضرب بمعنى وصف و بیان است و در قرآن ضرب است بمعنى الزام چنانک گفت ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و ضرب است بمعنى سیر چنانک گفت وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ و الضرب بالعصا معروف است چنانک گفت اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ.
مَثَلًا ما بَعُوضَةً این ما نکرت گویند بمعنى شىء است تقدیره. مثلا شیئا بعوضة کقوله تعالى هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ اى هذا شیء لدىّ عتید و بَعُوضَةً را نصب است بر بدل یعنى بدل ما و البعوض صغار البقّ واحدة منها بعوضة.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ نظیر این در سورة المدثر وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...
الآیة میگوید مؤمنان و گرویدگان راست مىشنوند و بسزا مىبینند، و بیمار دلان عیب مىجویند و نادریافتنى مىپرسند، مؤمنان میدانند که این مثلها دلها را چون آئینه است رویها را چنانک در آئینه نگرند هر چه در وى است بینند، دلهاى ایشان درین مثلها نگرد هر چه غیب است و بودنى بچشم دل به بینند، یقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاید. پس ربّ العالمین خبر داد این دریافت جز دانایان و زیرکان را نیست وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.
و مثل زدن پدید کردن مانند است، و اللَّه را رسد که مثل زند بندگان را و بندگان را نیست که مثل زنند اللَّه را. چنانک گفت: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ اى الاشباه خداى را عزّ و جلّ هامتا مسازید و انباز مگویید، و جز آنک اللَّه خویشتن را گفت صفت مکنید، که بآن شناخت که وى خود را شناسد شما وى را نشناسید.
یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً این جواب ایشانست که گفتند اللَّه چه خواست باین مثل که زد؟ ربّ العالمین گفت این مثل بدان زد تا گروهى را از رسیدن بعین حکمت آن بیراه کند، و گروهى را راه نماید بدانستن و رسیدن بعین حکمت آن.
وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فاسقان ایشانند که از فرمانبردارى بیروناند، فسوق خروج است از طاعت یقال فسقت الرطبه اذا خرجت عن الکوى، و سمیت الفارة فویسقة لخروجها عن جحرها. و قال تعالى فى صفة ابلیس ففسق عن امر ربه اى خرج عن طاعته. آن گه ایشان را صفت کرد به نعتهاى مذموم و گفت: الَّذِینَ یَنْقُضُونَ ایشان که پیمان اللَّه را مىشکنند و عهدى که اللَّه وریشان گرفت در توریت و در زبور بر زبان موسى و داود بوفاء آن باز نیامدند. و عهد آن بود که «ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا و ان یؤمنوا بمحمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و یخبروا بنعته و صفته و یؤمنوا بجمیع الانبیاء علیهم السلم» پیمان ستدند ازیشان بتوحید اللَّه و بتصدیق مصطفى ع و قبول بلاغ او ازو، و اللَّه بریشان در آن عهد و پیمان گواه.
«مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» العهد، و قیل من بعد میثاق اللَّه. و المیثاق مفعال من الوثوق و اصله موثاق فانقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها کمیزان و میقات. نظیر این در سورة الاعراف أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ و گفتهاند.
الَّذِینَ یَنْقُضُونَ... اخبار است از جمله کافران و منافقان على العموم و عهد که بریشان گرفته بودند آنست که روز میثاق رب العزة ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلى و در قرآن جایها فرمود است که بعهد وفا کنید و به پیمانها باز آئید قال اللَّه تعالى وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا
میگوید اگر عهدى کنید یا عقدى بندید با خالق یا با مخلوق بوفاء آن باز آئید. و عهد با خالق نذر باشد و توبه و سوگندان و با مخلوق شرطها و عقدها که در معاملات میان ایشان رود و وعدهها که یکدیگر را دهند.
وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و مىبرند آنچه اللَّه فرمود که آن را به پیوندند از تصدیق انبیاء که فراهم پیوندند، و تصدیق محمد فرا تصدیق موسى پیوندند و تعظیم آدینه امروز فرا تعظیم شنبه بروزگار پیوندند، و روى دادن بکعبه امروز فرا روى دادن به بیت المقدس بروزگار پیوندند، و گردن نهادن قرآن را فرا گردن نهادن تورة و انجیل و زبور پیوندند. قتاده گفت «امروا بالقول و العمل فقالوا فلم یعملوا فلم یصلوا القول بالعمل» ایشان را فرمودند که عمل را فرا قول پیوندند که ایمان قول و عمل است، و نه پیوستند. و قیل یرید بذلک قطع الرّحم فانّ قریشا قطعوا رحم النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بالمعاداة معه. و گفتهاند که ایشان را فرمودند که پیغامبران را همه براست دارید فآمنوا بالبعض و کفروا بالبعض، و المؤمنون و صلوا، فقالوا لا نفرّق بین احد من رسله.
وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ تباهکارى ایشان آن بود که عامّه خویش را از اسلام باز میداشتند، و ضعیفان مسلمانان را در شک مىافکندند و دلها را مىشورانیدند و راهها به بیم میکردند و راه میزدند و سخن چینى میکردند و ببد گویى مردم را در هم مىافکندند.
أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ زیان کاران ایشانند که نقص و خسران در حظّ خویش آوردند، که ایشان را هر یکى در بهشت مسکنى بود چنانک در خبر است، و فردا ازیشان فاستانند و بمؤمنان دهند.
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ کیف استفهام عن حال الشّىء، و لم استفهام عن علة الشیء و ما عن جنس الشیء کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ این خطاب با جهودان و مشرکان عرب است هر چند که آن مشرکان بوجود صانع و آفریدگار معترف بودند چنانک اللَّه گفت وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و مصطفى ع پدر عمران حصین را پرسید آن گه که هنوز مشرک بود
«کم تعبد الیوم الها قال سبعة واحدا فى السّماء و ستة فى الارض قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فایهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک؟ قال الّذى فى السماء.»
این خبر دلیل است که ایشان بوجود صانع ایمان داشتند اما نبوت مصطفى را صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم منکر بودند و بوى کافر، و هر که بفرستاده کافر بود بفرستنده کافر باشد ازین جهت گفت: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و این سخن را دو مخرج است: یکى تعجب و التعجب هو الاخبار عن عظیم فعلهم. یقول ایها المؤمنون تعجبوا من هؤلاء کیف یکفرون اللَّه و قد ثبتت حجة اللَّه علیهم میگوید شگفت مانید و تعجب کنید ازین کافران که حجت توحید و ریشان ثابت است و روشن، و نمى گروند، و مخرج دیگر توبیخ است و ملامت، میگوید اى پیغامبر من واى مؤمنان این کافران را ملامت کنید و گوئید چون است که باللّه نمیگروید و نشانهاى هستى و یکتایى و دانایى و توانایى وى شما را پیداست آن گه نشانهاى روشن بر شمرد و گفت وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ قومى گفتند این و او حال است و قد در آن مضمر یعنى کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و قد کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ. قومى گفتند نه واو حال است که واو ابتدا است و برین قول تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وقف کنى جائز است، آن گه ابتدا کنى وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً و الاموات جمع الموت. و الموت یکون اسما و مصدرا کالصّوم و العدل و الفطر. وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً اى لم تکونوا شیئا حتى خلقکم. عرب موت بجاى خمول الذکر نهند، و حیاة بجاى شهرگى یقال للشّىء الدارس و للامر خامل الذکر هذا شیء میّت و امر میّت. و للذکر و الامر المتعالم فى النّاس هذا امر حى. میگوید شما چیزى یاد کرده و یاد کردنى نبودید نام و نشان و رسم و طلل شما نبود تا بیافرید شما را و مردمان زنده گردانید که شما را مىشناسند و ذکر میکنند. این موت اول است و احیاء اول. پس گفت ثُمَّ یُمِیتُکُمْ یعنى یقبض ارواحکم عند انقضاء آجالکم پس چون روزگار عمر شما برسد مىمیراند شما را تا چنان گرداند که در اول که نبودید ثُمَّ یُحْیِیکُمْ یعنى للبعث و القیمة پس آن گه شما را زنده گرداند بعث و نشورا. اینست دو مرگ و دو حیاة که آنجا گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ. این قول ابن عباس است و مجاهد. و قال قتاده کُنْتُمْ أَمْواتاً اى نطفا فى الارحام لانها تکون میّتة بعد مفارقتها الرّجل
لقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «ما ابین من حىّ فهو میّت »
میگوید شما نطفههاى مرده بودید در رحم مادران اول نطفه پس علقه، پس مضغه پس استخوان و گوشت، پس شما را زنده گردانید بنفخ ارواح. و به
قال النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یدخل الملک على النطفة بعد ما تستقرّ فى الرّحم باربعین او بخمس و اربعین، فیقول اى رب اشقى ام سعید؟ اذکر ام انثى؟ فیقول اللَّه تعالى و یکتبان ثم یکتب عمله و رزقه و اجله و اثره و مصیبته ثم تطوى الصحیفة فلا یزداد فیها و لا ینقص منها».
ثُمَّ یُمِیتُکُمْ آن گه شما را مىمیراند بخواب، و زنده میگرداند به بیدارى وانگه شما را آخر بمیراند و فردا شما را زنده گرداند. و قیل وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً یعنى بعد اخذ المیثاق ردّهم الى ظهره فاماتهم فاحیاکم بان اخرجکم من بطون امّهاتکم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ میگوید آن گه شما را با او خواهند گردانید و سوى او خواهند برد. این همچنانست که گفت ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و اگر تُرْجَعُونَ خوانى بفتح تا بر قراءت یعقوب، معنى آنست که آن گه وازوشید «۱» و کردار شما را پاداش دهند و این کلمه دلیل است که اللَّه تعالى بر جهتى است از جهتهاى عالم و آن جهت بالاست بدلیل ده آیت از قرآن یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ و هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ ءامنتم من فى السماء ام امنتم فى السماء إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى و خبر درست است که مصطفى ع گفت: «ارحموا من فى الارض یر حکم من فى السّماء
اما معتزلى که عذاب گور را منکر است دست درین آیة میزند و میگوید دو زندگى گفت: یکى در دنیا و یکى در قیامت و زندگى در گور و عذاب نگفت. جواب وى آنست که زندگى قوم موسى پس از صاعقه که رسید ایشان را نگفت درین آیة و دلالت نکرد که نیست و ذلک فى قوله تعالى ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ و همچنین امّت حزقیل که از بنى اسرائیل بمردند به طاعون و رب العالمین ایشان را زنده کرد، آن زندگى ایشان پس از مردن هم نگفت درین آیة و دلیل نبود و ذلک قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیة زندگى در گور و عذاب قبر اگر درین آیت منصوص نیست نفى آن در آیت هم نیست. آن گه در اخبار درست بروایت ثقات و بزرگان صحابه چون عمر خطاب و على بن ابى طالب و عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن عمر و جریر بن عبد اللَّه و جابر و ابو هریره و ابو سعید خدرى و ابو ایوب انصارى و انس بن مالک و براء بن عازب بروایت ایشان درست شده است از مصطفى ع حیاة و عذاب قبر، و هر که آن را منکر است ضالّست و مبتدع.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مشرکان عرب چون حدیث مرده زنده گردانیدن و بعث و نشور شنیدند منکر شدند گفتند من یعیدنا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما؟ کیست که ما را برانگیزاند و زنده گرداند پس از آنکه خاک شدیم؟
اللَّه گفت بجواب ایشان هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً آن کس که هر چه در زمین چیز است از آدمى و غیر آدمى همه بیافرید، قادر است که شما را پس آنکه خاک شدید باز آفریند. هُوَ الَّذِی در قرآن بیست جایست و وَ هُوَ الَّذِی با واو نوزده جایست هو اشارة فرا موجود است اگر موجود نبودى هو معنى نداشتى و هُوَ بآن گفت تا شنونده گوش باز دارد و جوینده بآن راه یابد و نگرنده فرا آن بیند.
پس اینکلمه نه نام نه صفت اشارتست فرا هست. «الّذى» کنایتست از هست تا شنونده آشنا گردد و جوینده بینا و خواهنده دانا، و گفتهاند هُوَ اشارتست به ذات، الَّذِی اشارت به صفت، خَلَقَ اشارت به فعل. خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً میگوید بیافرید هر چه در زمینست از کوه و دریا و هر چه در آنست از جواهر و معادن و چشمها و جویها و نبات و حیوان صامت و ناطق و پرنده و زنده و چرنده و گرما و سرما و نور و ظلمت و سکون و حرکت. این همه نعمت براى شما آفریدم و شما خود شمردن آن طاقت ندارید چنانک فرمود وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و این جمله نعمت و شما را از بهر دو چیز آفریدم یکى آنکه تا به نعمت من دنیا بسر میبرید و روزگار میرانید و منفعت میگیرید. دیگر آنکه منعم را بآن میشناسید و از مصنوعات به وحدانیت صانع دلیل میگیرید.
و گفتهاند این آیت ردّ است بر قدریان که على الاطلاق بى تقیید گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و کفر و فساد و معاصى در تحت آن شود لا محالة، و نه چنانست که قدرى گفت آن در اجسام مخصوص است و افعال و اعراض از آن بیرونست که در آیت تغییر و تخصیص نیست، و مقتضى لفظ اطلاق جز عموم و استغراق نیست بعضى متکلمان گفتند خَلَقَ لَکُمْ دلیلست که حظر نیست و هر چه در دنیاست هر کسرا مباح است! جواب آنست که این لام نه لام تملیک است و نه اضافت تخصیص بکله اضافت بیان و تعریفست، فکانّه یعرفنا انه خلقها لاجل منافعنا و موقع حاجاتنا، بعضها لانتفاع و بعضها لاعتبار. فکیف که حظر و منع درین آیت نیست در نصوص اخبار و سنن هست، که بعد ازین آیة نصوص اخبار و آثار بیان کرد و تفصیل داد بعضى حرام کرد و بعضى حلال و گشاده. و سنت را رسد که بر کتاب حکم کند کقوله تعالى وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ و لیس هذا موضع شرحه. قومى گفتند این خطاب با مؤمنانست و بحکم این آیت هر چه کافرانند در زمین و مال ایشان فى مسلمانانست.
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ استوى در قرآن نه جایست دو از آن به الى پیوسته یکى اینست و یکى در حم السجده. و آن هفت دیگر به على پیوسته یکى در سورة الاعراف، دوم در یونس، سوم در رعد، چهارم در طه، پنجم در فرقان، ششم در الم تنزیل، هفتم در سورة الحدید.
و استوى در لغت سه معنى دارد. و از آن سه معروفتر و مشهورتر استقرار است چنان که جاى دیگر گفت وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ اى: (استقرّت). و سوار را که بر پشت ستور آرام گیرد میگویند «لتستوا على ظهوره» دیگر معنى استوا راست شدنست از کژى و راست ایستادن. سه دیگر معنى علوّ است چنان که گویند استوى رسول اللَّه على المنبر ثم استوى الى السّماء که در قرآن است هر دو جایگه بمعنى علو است میگوید بر شد و آهنگ بالا کرد.
فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ و هر هفت آسمان راست کرد. خلیل با یارى از آن خود نزد ابو ربیعه کلابى شدند که از فصحاء عرب بود از و پرسید که: «استوى الى» معنى چیست؟ او را بر بامى یافتند ایشان را دید که روى بوى داشتند گفت (استویا الى) یعنى ارتفعا الىّ ایشان باز گشتند گفتند لهذا جئنا؟ فاخذ الخلیل هذه الکلمة فوضعها فى تفسیر القرآن.
اگر کسى گوید ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ در هر دو آیة پس از آفرینش زمین گفت و این دلیل است که پیشتر زمین آفرید آن گه آسمان پس آنچه گفت وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها چه معنى دارد؟ جواب وى آنست که: ابن عباس گفت آن گه که از وى همین مسئله پرسیدند و این خبر در صحیح است گفت اول زمین را بدو روز بیافرید یعنى یکشنبه و دوشنبه، چنانک گفت قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ پس قصد بالا کرد و آسمانها را راست کرد به دو روز یعنى سه شنبه و چهار شنبه، چنانک گفت فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ پس بزمین نزول کرد و دحى زمین کرد، و دحى آن بود که گیاهزار و مرغزار و کوه و دشت و راهها پیدا کرد و جویها براند پس زمین و هر چه در آنست به چهار روز آفریده باشد اینست که میگوید فى اربعة ایام سواء للسّائلین پس آسمانها و زمینها بشش روز آفرید است چنانک گفت فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثم قال فى آخر الآیة وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ خود را در قرآن از علم چهار نام گفت: عالم و علیم و علّام و اعلم علیم از عالم مه است و علّام از هر دو مه معنى آنست که من خداوندم که هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین بیافریدم و هر چه در آنست از حرکات و سکنات جانوران تا آن مورچه که در زیر هفتم طبقه زمین است و در خود بجنبد همه میدانم، پس بدانید که اعمال و ضمائر شما نیز میدانم، بطاعت مشغول شوید تا از عقوبت من برهید.
الآیة و قال تعالى إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً... جهودان چون ذکر مگس و تننده درین هر دو آیت شنیدند بطریق استهزاء گفتند این چه سخن است! و چه مثل! و خداى را عزّ و جلّ چه حاجت بذکر مگس و عنکبوت؟ پس ایشان را این جواب آمد که: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما اللَّه شرم نکند اگر مثل به پشّه زند یا کم از پشّه. اینست که گفت بَعُوضَةً فَما فَوْقَها اى فما فوقها فى الصّغر کما تقول فلان صغیر فتقول و فوق ذلک اى هو اصغر مما ترى. گفتهاند که ربّ العالمین این مثل به پشه از بهر آن زد که از عجائب و لطائف در پشه بدان کوچکى وضعیتى بیش از آنست که در پیل بدان بزرگى و عظیمى. و تفاوت در جسم و اعضاء پشه بیش از آنست که در جسم و اعضاء پیل، و پیل را چندان رنگ نیست که پشّه را که بر همه رنگهاى دنیا بسته است، و و از آنکه عمرش اندک است دنیا همیشه از و پر است، و هر چه پیل را هست از قوایم و خرطوم و دیگر اعضاء همه پشه را هست و زیادت، که پشه بینى که دو دنب دارد و دو پر و باشد که چهار دارد و دست و پاى بسیار، و پیل و شیر و نهنگ و مار و کژدم ازو گریزان و بر حذر. و او را متورّع آوردهاند که در نجاست نیفتد چنانک مگس افتد، و غذاء وى در پوست آدمى نهادهاند خرطومى دارد سر آن تیز بپوست آدمى فرو برد و خون بر کشد و تا گرسنه است زندگى مىیابد چون سیر شود در حال بمیرد. یقال «اذا جاعت البعوضة قویت فطارت و اذا شبعت تشققت و تلفت کذلک الانسان لیطغى ان رآه استغنى».
شعبى را پرسیدند که هیچ چیز از حکمت خالى نیست در آفرینش آن، در این پیشه و عنکبوت آفریدن چه حکمت است؟ جواب داد که حکمت اندر آفرینش آن اگر خود آن بودى که نمرود طاغى بپشه هلاک کرد و مصطفى را بخانه عنکبوت که بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودى حکمت اندر آفرینش آن کفایت بودى. شافعى پیش هارون الرشید نشسته بود مگسى بر روى هارون نشست هارون براند دیگر باره باز آمد، هارون گفت «یا ابن ادریس لم خلق اللَّه الذّباب؟» اللَّه مگس را از بهر چه آفرید؟ شافعى گفت: «مذلة للملوک» خوارى و بیچارگى ملوک زمین را قال «فاستحسنه و وصله». اینجا لطیفه نیکو گفتهاند اللَّه تعالى مگس را ضعیف آفرید و با ضعف وى وقاحت آفرید و شیر را قوى آفرید و با قوت وى نفرت آفرید اگر آن وقاحت که در مگس است در شیر بودى در زمین کس از زخم وى نرستى، لیکن بکمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزاى خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قوت شیر نفرت سزا بود، همه چیز بجاى خویش آفرید و بسزاى خویش بداشت. یقول تعالى ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر. جهودان مىپنداشتند که هر چه بزرگتر باشد و عظیمتر قدر آن بنزدیک اللَّه بیشتر و آفرینش آن عظیمتر، و هر که کهتر و حقیرتر آفرینش آن سهلتر و قدر آن کمتر. و نیز مىپنداشتند که ربّ العالمین از ذکر چیزهاى حقیر شرم دارد چنانک ایشان از آن شرم میداشتند. اللَّه تعالى ایشان را جواب داد که من شرم نکنم و مثل زنم به پشه یا کم از پشّه، چون دانم که مؤمنان را در آن پندست و زیادت بصیرت و بر معاندان دین حجت و دلالت.
بعضى مفسران در تأویل آیت گفتهاند إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اى لا یخشى گفتند استحیا بمعنى خشیت آید چنانک خشیت بمعنى استحیا. و ذلک فى قوله تعالى وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و اشتقاق حیا از حیاة است، و حیا اول منزل عقل است نه بینى که کودک را اول که امارت عقل وى پدید آید حیا بود، پس اول منزل عقل حیاست و آخر منزل عقل ایمان و مصطفى ع گفت: «لا ایمان لمن لا حیاء له»
یعنى که چون باول منزل نرسد آخر منزل در حق وى محال بود.
و معنى ضرب اینجا وصف است أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا یعنى ان یصف شبها شبّهه به کما قال ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ اى وصف لکم. هر جا که ضرب مثلست در قرآن و در لغت عرب آن ضرب بمعنى وصف و بیان است و در قرآن ضرب است بمعنى الزام چنانک گفت ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و ضرب است بمعنى سیر چنانک گفت وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ و الضرب بالعصا معروف است چنانک گفت اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ.
مَثَلًا ما بَعُوضَةً این ما نکرت گویند بمعنى شىء است تقدیره. مثلا شیئا بعوضة کقوله تعالى هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ اى هذا شیء لدىّ عتید و بَعُوضَةً را نصب است بر بدل یعنى بدل ما و البعوض صغار البقّ واحدة منها بعوضة.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ نظیر این در سورة المدثر وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...
الآیة میگوید مؤمنان و گرویدگان راست مىشنوند و بسزا مىبینند، و بیمار دلان عیب مىجویند و نادریافتنى مىپرسند، مؤمنان میدانند که این مثلها دلها را چون آئینه است رویها را چنانک در آئینه نگرند هر چه در وى است بینند، دلهاى ایشان درین مثلها نگرد هر چه غیب است و بودنى بچشم دل به بینند، یقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاید. پس ربّ العالمین خبر داد این دریافت جز دانایان و زیرکان را نیست وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.
و مثل زدن پدید کردن مانند است، و اللَّه را رسد که مثل زند بندگان را و بندگان را نیست که مثل زنند اللَّه را. چنانک گفت: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ اى الاشباه خداى را عزّ و جلّ هامتا مسازید و انباز مگویید، و جز آنک اللَّه خویشتن را گفت صفت مکنید، که بآن شناخت که وى خود را شناسد شما وى را نشناسید.
یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً این جواب ایشانست که گفتند اللَّه چه خواست باین مثل که زد؟ ربّ العالمین گفت این مثل بدان زد تا گروهى را از رسیدن بعین حکمت آن بیراه کند، و گروهى را راه نماید بدانستن و رسیدن بعین حکمت آن.
وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فاسقان ایشانند که از فرمانبردارى بیروناند، فسوق خروج است از طاعت یقال فسقت الرطبه اذا خرجت عن الکوى، و سمیت الفارة فویسقة لخروجها عن جحرها. و قال تعالى فى صفة ابلیس ففسق عن امر ربه اى خرج عن طاعته. آن گه ایشان را صفت کرد به نعتهاى مذموم و گفت: الَّذِینَ یَنْقُضُونَ ایشان که پیمان اللَّه را مىشکنند و عهدى که اللَّه وریشان گرفت در توریت و در زبور بر زبان موسى و داود بوفاء آن باز نیامدند. و عهد آن بود که «ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا و ان یؤمنوا بمحمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و یخبروا بنعته و صفته و یؤمنوا بجمیع الانبیاء علیهم السلم» پیمان ستدند ازیشان بتوحید اللَّه و بتصدیق مصطفى ع و قبول بلاغ او ازو، و اللَّه بریشان در آن عهد و پیمان گواه.
«مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» العهد، و قیل من بعد میثاق اللَّه. و المیثاق مفعال من الوثوق و اصله موثاق فانقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها کمیزان و میقات. نظیر این در سورة الاعراف أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ و گفتهاند.
الَّذِینَ یَنْقُضُونَ... اخبار است از جمله کافران و منافقان على العموم و عهد که بریشان گرفته بودند آنست که روز میثاق رب العزة ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلى و در قرآن جایها فرمود است که بعهد وفا کنید و به پیمانها باز آئید قال اللَّه تعالى وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا
میگوید اگر عهدى کنید یا عقدى بندید با خالق یا با مخلوق بوفاء آن باز آئید. و عهد با خالق نذر باشد و توبه و سوگندان و با مخلوق شرطها و عقدها که در معاملات میان ایشان رود و وعدهها که یکدیگر را دهند.
وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و مىبرند آنچه اللَّه فرمود که آن را به پیوندند از تصدیق انبیاء که فراهم پیوندند، و تصدیق محمد فرا تصدیق موسى پیوندند و تعظیم آدینه امروز فرا تعظیم شنبه بروزگار پیوندند، و روى دادن بکعبه امروز فرا روى دادن به بیت المقدس بروزگار پیوندند، و گردن نهادن قرآن را فرا گردن نهادن تورة و انجیل و زبور پیوندند. قتاده گفت «امروا بالقول و العمل فقالوا فلم یعملوا فلم یصلوا القول بالعمل» ایشان را فرمودند که عمل را فرا قول پیوندند که ایمان قول و عمل است، و نه پیوستند. و قیل یرید بذلک قطع الرّحم فانّ قریشا قطعوا رحم النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بالمعاداة معه. و گفتهاند که ایشان را فرمودند که پیغامبران را همه براست دارید فآمنوا بالبعض و کفروا بالبعض، و المؤمنون و صلوا، فقالوا لا نفرّق بین احد من رسله.
وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ تباهکارى ایشان آن بود که عامّه خویش را از اسلام باز میداشتند، و ضعیفان مسلمانان را در شک مىافکندند و دلها را مىشورانیدند و راهها به بیم میکردند و راه میزدند و سخن چینى میکردند و ببد گویى مردم را در هم مىافکندند.
أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ زیان کاران ایشانند که نقص و خسران در حظّ خویش آوردند، که ایشان را هر یکى در بهشت مسکنى بود چنانک در خبر است، و فردا ازیشان فاستانند و بمؤمنان دهند.
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ کیف استفهام عن حال الشّىء، و لم استفهام عن علة الشیء و ما عن جنس الشیء کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ این خطاب با جهودان و مشرکان عرب است هر چند که آن مشرکان بوجود صانع و آفریدگار معترف بودند چنانک اللَّه گفت وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و مصطفى ع پدر عمران حصین را پرسید آن گه که هنوز مشرک بود
«کم تعبد الیوم الها قال سبعة واحدا فى السّماء و ستة فى الارض قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فایهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک؟ قال الّذى فى السماء.»
این خبر دلیل است که ایشان بوجود صانع ایمان داشتند اما نبوت مصطفى را صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم منکر بودند و بوى کافر، و هر که بفرستاده کافر بود بفرستنده کافر باشد ازین جهت گفت: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و این سخن را دو مخرج است: یکى تعجب و التعجب هو الاخبار عن عظیم فعلهم. یقول ایها المؤمنون تعجبوا من هؤلاء کیف یکفرون اللَّه و قد ثبتت حجة اللَّه علیهم میگوید شگفت مانید و تعجب کنید ازین کافران که حجت توحید و ریشان ثابت است و روشن، و نمى گروند، و مخرج دیگر توبیخ است و ملامت، میگوید اى پیغامبر من واى مؤمنان این کافران را ملامت کنید و گوئید چون است که باللّه نمیگروید و نشانهاى هستى و یکتایى و دانایى و توانایى وى شما را پیداست آن گه نشانهاى روشن بر شمرد و گفت وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ قومى گفتند این و او حال است و قد در آن مضمر یعنى کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و قد کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ. قومى گفتند نه واو حال است که واو ابتدا است و برین قول تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وقف کنى جائز است، آن گه ابتدا کنى وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً و الاموات جمع الموت. و الموت یکون اسما و مصدرا کالصّوم و العدل و الفطر. وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً اى لم تکونوا شیئا حتى خلقکم. عرب موت بجاى خمول الذکر نهند، و حیاة بجاى شهرگى یقال للشّىء الدارس و للامر خامل الذکر هذا شیء میّت و امر میّت. و للذکر و الامر المتعالم فى النّاس هذا امر حى. میگوید شما چیزى یاد کرده و یاد کردنى نبودید نام و نشان و رسم و طلل شما نبود تا بیافرید شما را و مردمان زنده گردانید که شما را مىشناسند و ذکر میکنند. این موت اول است و احیاء اول. پس گفت ثُمَّ یُمِیتُکُمْ یعنى یقبض ارواحکم عند انقضاء آجالکم پس چون روزگار عمر شما برسد مىمیراند شما را تا چنان گرداند که در اول که نبودید ثُمَّ یُحْیِیکُمْ یعنى للبعث و القیمة پس آن گه شما را زنده گرداند بعث و نشورا. اینست دو مرگ و دو حیاة که آنجا گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ. این قول ابن عباس است و مجاهد. و قال قتاده کُنْتُمْ أَمْواتاً اى نطفا فى الارحام لانها تکون میّتة بعد مفارقتها الرّجل
لقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «ما ابین من حىّ فهو میّت »
میگوید شما نطفههاى مرده بودید در رحم مادران اول نطفه پس علقه، پس مضغه پس استخوان و گوشت، پس شما را زنده گردانید بنفخ ارواح. و به
قال النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یدخل الملک على النطفة بعد ما تستقرّ فى الرّحم باربعین او بخمس و اربعین، فیقول اى رب اشقى ام سعید؟ اذکر ام انثى؟ فیقول اللَّه تعالى و یکتبان ثم یکتب عمله و رزقه و اجله و اثره و مصیبته ثم تطوى الصحیفة فلا یزداد فیها و لا ینقص منها».
ثُمَّ یُمِیتُکُمْ آن گه شما را مىمیراند بخواب، و زنده میگرداند به بیدارى وانگه شما را آخر بمیراند و فردا شما را زنده گرداند. و قیل وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً یعنى بعد اخذ المیثاق ردّهم الى ظهره فاماتهم فاحیاکم بان اخرجکم من بطون امّهاتکم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ میگوید آن گه شما را با او خواهند گردانید و سوى او خواهند برد. این همچنانست که گفت ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و اگر تُرْجَعُونَ خوانى بفتح تا بر قراءت یعقوب، معنى آنست که آن گه وازوشید «۱» و کردار شما را پاداش دهند و این کلمه دلیل است که اللَّه تعالى بر جهتى است از جهتهاى عالم و آن جهت بالاست بدلیل ده آیت از قرآن یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ و هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ ءامنتم من فى السماء ام امنتم فى السماء إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى و خبر درست است که مصطفى ع گفت: «ارحموا من فى الارض یر حکم من فى السّماء
اما معتزلى که عذاب گور را منکر است دست درین آیة میزند و میگوید دو زندگى گفت: یکى در دنیا و یکى در قیامت و زندگى در گور و عذاب نگفت. جواب وى آنست که زندگى قوم موسى پس از صاعقه که رسید ایشان را نگفت درین آیة و دلالت نکرد که نیست و ذلک فى قوله تعالى ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ و همچنین امّت حزقیل که از بنى اسرائیل بمردند به طاعون و رب العالمین ایشان را زنده کرد، آن زندگى ایشان پس از مردن هم نگفت درین آیة و دلیل نبود و ذلک قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیة زندگى در گور و عذاب قبر اگر درین آیت منصوص نیست نفى آن در آیت هم نیست. آن گه در اخبار درست بروایت ثقات و بزرگان صحابه چون عمر خطاب و على بن ابى طالب و عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن عمر و جریر بن عبد اللَّه و جابر و ابو هریره و ابو سعید خدرى و ابو ایوب انصارى و انس بن مالک و براء بن عازب بروایت ایشان درست شده است از مصطفى ع حیاة و عذاب قبر، و هر که آن را منکر است ضالّست و مبتدع.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مشرکان عرب چون حدیث مرده زنده گردانیدن و بعث و نشور شنیدند منکر شدند گفتند من یعیدنا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما؟ کیست که ما را برانگیزاند و زنده گرداند پس از آنکه خاک شدیم؟
اللَّه گفت بجواب ایشان هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً آن کس که هر چه در زمین چیز است از آدمى و غیر آدمى همه بیافرید، قادر است که شما را پس آنکه خاک شدید باز آفریند. هُوَ الَّذِی در قرآن بیست جایست و وَ هُوَ الَّذِی با واو نوزده جایست هو اشارة فرا موجود است اگر موجود نبودى هو معنى نداشتى و هُوَ بآن گفت تا شنونده گوش باز دارد و جوینده بآن راه یابد و نگرنده فرا آن بیند.
پس اینکلمه نه نام نه صفت اشارتست فرا هست. «الّذى» کنایتست از هست تا شنونده آشنا گردد و جوینده بینا و خواهنده دانا، و گفتهاند هُوَ اشارتست به ذات، الَّذِی اشارت به صفت، خَلَقَ اشارت به فعل. خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً میگوید بیافرید هر چه در زمینست از کوه و دریا و هر چه در آنست از جواهر و معادن و چشمها و جویها و نبات و حیوان صامت و ناطق و پرنده و زنده و چرنده و گرما و سرما و نور و ظلمت و سکون و حرکت. این همه نعمت براى شما آفریدم و شما خود شمردن آن طاقت ندارید چنانک فرمود وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و این جمله نعمت و شما را از بهر دو چیز آفریدم یکى آنکه تا به نعمت من دنیا بسر میبرید و روزگار میرانید و منفعت میگیرید. دیگر آنکه منعم را بآن میشناسید و از مصنوعات به وحدانیت صانع دلیل میگیرید.
و گفتهاند این آیت ردّ است بر قدریان که على الاطلاق بى تقیید گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و کفر و فساد و معاصى در تحت آن شود لا محالة، و نه چنانست که قدرى گفت آن در اجسام مخصوص است و افعال و اعراض از آن بیرونست که در آیت تغییر و تخصیص نیست، و مقتضى لفظ اطلاق جز عموم و استغراق نیست بعضى متکلمان گفتند خَلَقَ لَکُمْ دلیلست که حظر نیست و هر چه در دنیاست هر کسرا مباح است! جواب آنست که این لام نه لام تملیک است و نه اضافت تخصیص بکله اضافت بیان و تعریفست، فکانّه یعرفنا انه خلقها لاجل منافعنا و موقع حاجاتنا، بعضها لانتفاع و بعضها لاعتبار. فکیف که حظر و منع درین آیت نیست در نصوص اخبار و سنن هست، که بعد ازین آیة نصوص اخبار و آثار بیان کرد و تفصیل داد بعضى حرام کرد و بعضى حلال و گشاده. و سنت را رسد که بر کتاب حکم کند کقوله تعالى وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ و لیس هذا موضع شرحه. قومى گفتند این خطاب با مؤمنانست و بحکم این آیت هر چه کافرانند در زمین و مال ایشان فى مسلمانانست.
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ استوى در قرآن نه جایست دو از آن به الى پیوسته یکى اینست و یکى در حم السجده. و آن هفت دیگر به على پیوسته یکى در سورة الاعراف، دوم در یونس، سوم در رعد، چهارم در طه، پنجم در فرقان، ششم در الم تنزیل، هفتم در سورة الحدید.
و استوى در لغت سه معنى دارد. و از آن سه معروفتر و مشهورتر استقرار است چنان که جاى دیگر گفت وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ اى: (استقرّت). و سوار را که بر پشت ستور آرام گیرد میگویند «لتستوا على ظهوره» دیگر معنى استوا راست شدنست از کژى و راست ایستادن. سه دیگر معنى علوّ است چنان که گویند استوى رسول اللَّه على المنبر ثم استوى الى السّماء که در قرآن است هر دو جایگه بمعنى علو است میگوید بر شد و آهنگ بالا کرد.
فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ و هر هفت آسمان راست کرد. خلیل با یارى از آن خود نزد ابو ربیعه کلابى شدند که از فصحاء عرب بود از و پرسید که: «استوى الى» معنى چیست؟ او را بر بامى یافتند ایشان را دید که روى بوى داشتند گفت (استویا الى) یعنى ارتفعا الىّ ایشان باز گشتند گفتند لهذا جئنا؟ فاخذ الخلیل هذه الکلمة فوضعها فى تفسیر القرآن.
اگر کسى گوید ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ در هر دو آیة پس از آفرینش زمین گفت و این دلیل است که پیشتر زمین آفرید آن گه آسمان پس آنچه گفت وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها چه معنى دارد؟ جواب وى آنست که: ابن عباس گفت آن گه که از وى همین مسئله پرسیدند و این خبر در صحیح است گفت اول زمین را بدو روز بیافرید یعنى یکشنبه و دوشنبه، چنانک گفت قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ پس قصد بالا کرد و آسمانها را راست کرد به دو روز یعنى سه شنبه و چهار شنبه، چنانک گفت فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ پس بزمین نزول کرد و دحى زمین کرد، و دحى آن بود که گیاهزار و مرغزار و کوه و دشت و راهها پیدا کرد و جویها براند پس زمین و هر چه در آنست به چهار روز آفریده باشد اینست که میگوید فى اربعة ایام سواء للسّائلین پس آسمانها و زمینها بشش روز آفرید است چنانک گفت فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثم قال فى آخر الآیة وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ خود را در قرآن از علم چهار نام گفت: عالم و علیم و علّام و اعلم علیم از عالم مه است و علّام از هر دو مه معنى آنست که من خداوندم که هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین بیافریدم و هر چه در آنست از حرکات و سکنات جانوران تا آن مورچه که در زیر هفتم طبقه زمین است و در خود بجنبد همه میدانم، پس بدانید که اعمال و ضمائر شما نیز میدانم، بطاعت مشغول شوید تا از عقوبت من برهید.
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» خواهى این آیت تفسیر آیت پیشین نه و آیت دوم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» سخن مستأنف بود، و اگر خواهى سخن بر «اناب» منقطع کن، آن گه از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ» سخن پیوسته گیر تا به «حُسْنُ مَآبٍ». «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» اینجا دو قول گفتهاند: یکى آنست که ذکر بمعنى وعد است، مصدر اضافت بفاعل کرده یعنى تصدّق قلوبهم مواعید اللَّه عزّ و جلّ و تسکن الیها و تأنس بها میگوید وعدههایى که اللَّه تعالى داد مؤمنانرا در غیب از نعیم بهشت و دیدار و رضاء باقى، دلهاى ایشان بى گمان مىپذیرد و استوار مىدارد و مىآرامد و بآن شاد مىشود.
قول دیگر آنست که باین ذکر زبان خواهد، مصدر اضافت بمفعول کرده یعنى تطمئن قلوبهم بذکرهم اللَّه بالسنتهم او بالسنة غیرهم دلهاى ایشان آرام گیرد و بنازد چون ذکر و ثناء خداى تعالى بر زبان رانند یا از دیگرى شنوند. قال الزّجاج: اذا ذکر اللَّه بوحدانیّته آمنوا غیر شاکین. روى عن ابن عباس قال: هذا فى الحلف اذا حلف الرّجل المسلم باللّه على شىء سکن قلوب المؤمنین الیه. و قال مقاتل: تستأنس قلوبهم بالقرآن الا بذکر اللَّه اى بسبب ذکره تطمئنّ قلوب المؤمنین.
قال مجاهد هم اصحاب رسول اللَّه (ص).
روى موسى بن اسماعیل بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام عن آبائه عنعنة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزلت هذه الآیة: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قال: «ذاک من احب اللَّه و رسوله و احب اهل بیتى صادقا غیر کاذب و احب المؤمنین شاهدا و غایبا الا بذکر اللَّه تحابوا».
... «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ» اى فرج لهم و غبطة و قرّة عین و هو فعلى من طیب العیش، اى العیش الطیّب لهم الجامع للنّعیم، گفتهاند که طوبى نام بهشتست بلغت حبشه. ابن عباس گفت طوبى درختى است در بهشت اصل آن در سراى على بن ابى طالب (ع) و در هر خانهاى و غرفهاى از غرفهاى مؤمنان از آن شاخى.
و در خبرست از مصطفى (ص) پرسیدند که یا رسول اللَّه ما طوبى؟ طوبى چیست؟ گفت: «شجرة اصلها فى دارى و فرعها على اهل الجنّة»
درختى که اصل آن در سراى من و شاخههاى آن در سراى مؤمنان، وقتى دیگر از وى پرسیدند جواب داد: «شجرة اصلها فى دار على و فرعها على اهل الجنّة»
، گفتند یا رسول اللَّه یک بار چنان جواب دادى و یک بار چنین، گفت: «دارى و دار علىّ غدا واحدة فى مکان واحد».
و عن ابن عمر قال ذکر عند النبى (ص) طوبى، فقال النبى یا با بکر هل بلغک ما طوبى؟
قال: اللَّه و رسوله اعلم، قال «طوبى شجرة فى الجنّة لا یعلم طولها الا اللَّه فیسیر الرّاکب تحت غصن من اغصانها سبعین خریفا ورقها الحلل یقع علیها الطّیر کامثال البخت».
قال ابو بکر انّ هنالک لطیرا ناعما، فقال انعم منه من یأکله و انت منهم یا با بکر.
و عن ابى سعید الخدرى انّ رجلا قال یا رسول اللَّه ما طوبى؟ قال شجرة فى الجنّة مسیرة مائة سنة ثیاب اهل الجنّة تخرج من اکمامها.
و عن معویة بن قرّة عن ابیه قال قال رسول اللَّه (ص): طوبى شجرة غرسها اللَّه بیده تنبت الحلى و الحلل و انّ اغصانها ترى من وراء سور الجنّة.
و قال ابو هریره: طوبى شجرة فى الجنّة یقول اللَّه لها تفتّقى لعبدى عمّا شاء فتفتّق له عن الخیل بسروجها و لجمها و عن الإبل بازمتها و عمّا شاء من الکسوة، قال و ما فى الجنّة اهل منزل الّا و غصن من اغصان تلک الشجرة متدلّ علیهم فاذا ارادوا ان یأکلوا من الثمرة تدلّى فأکلوا منها ما شاءوا علیها طیرا مثال البخت فتجیء الطیر فیأکلون منها قدیرا و شواء ثمّ تطیر. و عن عبید بن عمیر قال هى شجرة فى جنّة عدن اصلها فى دار النبى (ص) و فى کل دار و غرفة منها غصن لم یخلق اللَّه لونا و لا زهرة الّا و فیها منها، تنبع من اصلها عینان الکافور و السّلسبیل.
قال وهب بن منبه و تخرج من اصلها انهار الخمر و اللّبن و العسل و هى مجلس لاهل الجنّة، فذلک قوله: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».
«کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ» اى کما ارسلنا قبلک رسلا ارسلناک الى امّتک، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» اى لست بدعا من الرّسل و لیست امّتک اوّل امّة ارسل الیها رسول امّت در این آیت امّت دعوتاند، جهانداران که در جهانند مؤمن و کافر، مخلص و منافق، صدیق و زندیق همه در تحت آن شود، همانست که مصطفى (ص) گفت: «انا حظکم من الانبیاء و انتم حظى من الامم»، «لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» یعنى القرآن، «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» این آیت روز حدیبیه فرو آمد که کافران از رسول (ص) صلح نامه خواستند، رسول خدا (ص) على (ع) را گفت: اکتب بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم.
سهیل بن عمرو گفت و مشرکان: ما نعرف الرّحمن الّا صاحب الیمامة رحمن چه باشد؟ ما رحمن ندانیم مگر صاحب یمامه را یعنى مسیلمه کذاب، آن گه سهیل گفت باسمک اللّهم نویس چنانک عادت ماست و در جاهلیّت چنین مىنوشتند، ربّ العالمین آیت فرستاد که: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» بنام رحمن و یاد کرد او کافر میشوند.
روى جویبر عن الضحاک عن ابن عباس قال: نزلت فى کفار قریش حین قال لهم النبى (ص): «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» کافران گفتند رحمن چیست و کیست؟
رب العالمین بجواب ایشان گفت: «قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» جاى دیگر گفت: «قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا». «قُلْ هُوَ رَبِّی» اى الرّحمن ربّى و خالقى و رازقى و مدبّرى، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» وثقت به و فوضت امرى الیه و استعنت به فى توفیقى لمصلحة دنیاى و آخرتى، «وَ إِلَیْهِ مَتابِ» اى و الیه اتوب من خطایاى، و الاصل متابى فحذفت الیاء لانّ الکسرة تدل علیها.
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» سبب نزول این آیت آن بود که قریش بهم آمدند، گفتند یا محمد: ان سرّک ان نتبعک فسیر لنا جبال مکة بالقرآن، اگر میخواهى که ترا پس رو باشیم و بتو ایمان آریم این کوههاى مکه باین قرآن روان گردان، از جاى خویش ببر تا زمین مکه بر ما فراخ شود و چشمههاى آب روان پدید آر تا کشت زار کنیم و درخت نشانیم که تو بر خداى خویش نه کم از داود پیغامبرى که اللَّه تعالى کوهها مسخر او کرد تا با وى تسبیح مىکرد، و همچنین باد ما را مسخر کن تا مرکب ما شود ازینجا تا بشام از بهر تجارت و قضاء حاجت که نه تو بر خداوند خویش کم از سلیمان پیغامبرى که باد وى را مسخر بود، و نیز جدّ خویش را قصى از بهر ما زنده گردان یا آن کس که میخواهیم ازین مردگان تا از وى پرسیم که آنچ تو آوردى حق است یا باطل چون ایشان بر مصطفى (ص) اقتراح این آیات کردند، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً» اى و لو انّ کتابا، «سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» جواب لو محذوف است یعنى لکان هذا القرآن، اى لو سیرت جبال لقراءة کتاب لکان هذا القرآن اذ لیس فى کتب اللَّه ما یجمع من الحکم و الدّلایل و الشواهد و البیّنات ما یجمعه القرآن معنى آنست که اگر هرگز کوهى روان کردندى بقراءت کتابى یا بوى مرده زنده گردانیدندى این قرآن بودى، «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هذا و امثاله یفعله اللَّه القادر الّذى له کلّ الامر و لیس لاحد ان یقترح علیه آیة. و قیل تقدیر الآیة «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» لما آمنوا هذا کقوله «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ» الآیة... ثمّ قال: «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هو المالک لجمیع الامور یفعل ما یشاء، «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» قال ابن عباس أ فلم یعلم الّذین آمنوا، و الیأس بمعنى العلم لغة نخع و قیل لغة هوازن، و انشد:
الم ییأس الاقوام انى انا ابنه
و ان کنت عن ارض العشیرة نائیا
یرید الم یعلم، و قال الکسائى هو من الیأس الّذى هو ضدّ الطمع و المعنى انّ الکفار لمّا سألوا تسییر الجبال بالقرآن و تقطیع الارض و تکلیم الموتى اشرأب لذلک المؤمنون و طمعوا فى ان یعطى الکفار ذلک فیؤمنوا: فقال اللَّه عزّ و جلّ: «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» من ایمان هؤلاء لعلمهم انّ اللَّه عزّ و جل لو اراد ان یهدیهم لهدیهم، کما تقول: قد یئست من فلان ان یفلح مىگوید نومید نشوند گرویدگان یکبارگى که کافران بىخواست اللَّه تعالى بنخواهند گروید. قرأ البزّى عن ابن کثیر: «ا فلم یایس» و هما لغتان یئس ییأس و ایس یایس، و قوله «یَشاءُ اللَّهُ» على لفظ المستقبل، «لَهَدَى» على لفظ الماضى لان ما یشاء الآن فهو الّذى شاء قبل و لفظ الماضى و المستقبل سواء، «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا» عامّ. و قیل طایفة منهم، «تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا» من کفرهم و اعمالهم الخبیثة، «قارِعَةٌ» داهیة تقلقهم و نازلة تهلکهم من القرع و هو الضرب بالمقرعة اى لا یأمنون المسلمین بعد الیوم، «أَوْ تَحُلُّ» القارعة، «قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» هى سرایا المسلمین. و قیل هى انواع البلاء من القحط و الجلاء و الاسر و الجزیة و غیرها.
قال ابن عباس او تحلّ انت یا محمد قریبا من دارهم و هذا وعد بفتح مکة، «حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» الصبر ها هنا مضمر، یعنى فاصبر حتى یأتى وعد اللَّه یعنى یأتى وقت فتح مکّة الّذى وعد اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» فى قوله «لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ». و قیل وعد اللَّه یوم القیامة، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» لا خلف فى موعوده، «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعزّى نبیّه (ص) على ما ناله من استهزاء قومه یقول: و لقد استهزئ المشرکون قبل کفّار مکّة بانبیائهم قبلک. یا محمد، «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» اى اطلت لهم المدّة بتأخیر العقوبة لیتمادوا فى المعصیة، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» عاقبتهم باشدّ العقاب، «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» اى عقابى ایّاهم، اى فکذلک اصنع بمن استهزاء بک کالولید بن المغیرة و العاص بن وائل و غیرهم.
«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ» هذا من محذوف الجواب ایضا و المعنى أ فمن هو قائم بحفظ ارزاق خلقه، عالم بما یکسبونه من الاعمال و یجازى علیها کمن لا یقدر على شىء من ذلک من الاصنام التی لا تضرّ و لا تنفع و حذف ذلک لدلالة قوله: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ» علیه، «قُلْ» یا محمد للمشرکین، «سَمُّوهُمْ» باضافة افعالهم الیهم ان کانوا شرکاء للَّه کما یضاف الى اللَّه افعاله باسمائه الحسنى نحو الخالق و الرّزاق مىگوید یا محمد مشرکان را بگوى اگر این اصنام خداى را انبازاناند ایشان را آن نام بر نهید و بآن نام خوانید که دلالت کند بر استحقاق الهیّت و صحت شرکت، چون نام خالق اگر مىآفرینند و رازق اگر روزى مىدهند و محیى و ممیت اگر احیاء و اماتت مىکنند و گر نه بمجرّد آنک ایشان را خدایان خوانید حجّت درست نیاید و بر استحقاق الهیت دلالت نکند، پس گفت: «أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» یعنى فان سموهم قل أ تنبّئونه، «بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ» اى أ تخبرون اللَّه بشریک له فى الارض و هو لا یعلمه، نفى العلم لانتفاء المعلوم اى لا شریک له فى السّماوات و الارض فلا یعلمه.
و قال الحسن معناه اذا ادعیتم فعل الاصنام فقد اخبرتم اللَّه بما لا یعلم یعنى بما لیس فى الارض لانّ لا بمعنى لیس و العلم زیادة، «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» یعنى ام تقولون مجازا من القول و باطلا لا حقیقة له. و قیل «سَمُّوهُمْ» اى وصفوهم انّه لا یجوز ان تکون آلهة. و قیل هذا تهدید کما تقول لمن تهدّده على شرب الخمر: سمّ الخمر بعد هذا. و قیل معنى الآیة قل لهم أ تنبّئون اللَّه بباطن لا یعلمه ام بظاهر یعلمه فان قالوا بباطن لا یعلمه احالوا و ان قالوا بظاهر یعلمه قل لهم سمّوهم و بینوا امرهم فانّ اللَّه لا یعلم لنفسه شریکا، «بَلْ زُیِّنَ» اى دع ذکر ما کنّا فیه، «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ» اى زیّن الشیطان لهم کفرهم و تمویههم و قولهم انّ الاصنام شرکاء للَّه، «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» اى صدّوا الناس عن رسول اللَّه و صدّوا المسلمین عن سبیل اللَّه.
قرأ الکوفى و یعقوب «و صدوا» بضمّ الصّاد یعنى صدّهم اللَّه سبحانه عن سبیل الهدى.
و قیل منعهم عن طریق الحقّ غواتهم و مردتهم بالاغواء و الشیاطین بتزیین الباطل لهم، «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» بخذلانه ایّاه، «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» موفق.
«لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» بالقتل و الاسر و الجلاء، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» لدوامه و استمراره، الشقّ و المشقّة: الشدّة، «وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ» دافع یدفع عنهم عذاب اللَّه.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ» اى صفة الجنّة، کقوله: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» اى الصّفة العلیا، یقول صفة الجنّة «الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» انّ الانهار تجرى من تحتها کذا و کذا. و قال الزجاج: انّ اللَّه عزّ و جلّ عرّفنا امور الجنّة التی لم نرها و لم نشاهد ها بما شاهدناه من امور الدّنیا و عایناه، فالمعنى «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» جنّة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ» لا ینقطع و لا یفنى، کقوله: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»، «وَ ظِلُّها» ظلیل. کقوله: «وَ لا تَضْحى لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً» قال مالک بن انس لیس فى الدّنیا شىء یشبه ثمر الجنّة الّا الموز فانّه یوجد صیفا و شتاء. و قیل اکلها دائم لا ینقطع بالموت و البلى و ظلها دائم لا تنسخه الشمس و انّما یستضیء اهل الجنّة بنور لا حرّ معه و لا برد و هذه الآیة ردّ على الجهمیّة حیث قالوا انّ نعیم الجنّة یفنى، «تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا» اى الجنّة الموصوفة عقبى تقواهم، اى منتهى امرهم و مآله، «وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ» اى منتهى دارهم و اعمالهم.
«وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ» مؤمنان اهل کتاباند، عبد اللَّه سلام و اصحاب وى و نجاشى و اصحاب وى که در تورات و انجیل نام رحمن بسیار دیده بودند و خوانده و در قرآن بابتداء اسلام کم مىدیدند و از آن اندوهگن مىبودند، تا این آیت آمد: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ایشان شاد شدند و فرح نمودند چون نام رحمن شنیدند و مشرکان کافر گشتند و در کفر بیفزودند، ربّ العزّه مشرکان را گفت: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» و مؤمنان اهل کتاب را گفت: «یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»
و همان مشرکان را گفت: «وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ» یعنى ینکر ذکر الرّحمن. و قیل من الاحزاب هم الّذین تحزّبوا على رسول اللَّه اى اجتمعوا على عداوته و هم المشرکون من ینکر بعضه یعنى یقرّون باللَّه و ینکرون نبوّة محمد (ص). گفتهاند این بعض از آن بعضها است که بمعنى کلّ است در قرآن، لانّ کلّ من کفر ببعض الکتاب فقد کفر بکلّه، «قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ» آمنتم او کفرتم، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» اى الى اللَّه ادعوکم، «وَ إِلَیْهِ مَآبِ» و الیه مرجعى و مرجعکم.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» اى کما انزلنا الکتاب على الانبیاء بلسانهم، انزلنا القرآن علیک، «حُکْماً عَرَبِیًّا» حکم اینجا کتاب است و دین مىگوید ترا کتاب عربى دادم دین عربى و حکم عربى. و الحکم العربى هو القرآن و القبلة و العید و المیقات و المشاعر و الخطب و الاذان و القیامة و تلحق بها الشّهادة و لفظة عقد النکاح «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علم درین آیت و در نظایر این قرآنست، و المعنى و لئن اتّبعت أهواءهم فى دعائهم ایّاک الى ملّة آبائهم بعد ما جاءک من القرآن، «ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ» ینصرک، «وَ لا واقٍ» یقیک و هذا و عید حسم به طمعهم. و قیل المراد بهذا الخطاب اصحاب محمّد (ص).
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» هذا جواب قریش حین عابوا رسوله بانّ له ازواجا و ذریة یعیبونه بانّه بشر و لیس بملک و قال الکلبى عیرت الیهود رسول اللَّه (ص) و قالت ما نرى لهذا الرّجل همّة الا النساء و النکاح و لو کان نبیّا کما زعم لشغله امر النبوة عن النساء فانزل اللَّه هذه الآیة، و المعنى کانوا بشرا یأکلون و یباشرون النساء و یلدون الاولاد، «وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اى بعلمه و امره، این جواب بو جهل است و عبد اللَّه بن ابى امیّه و مشرکان قریش که بر رسول خداى اقتراح آیات مىکردند من تسییر الجبال و غیره مىگویند هرگز هیچ پیغامبر نیامد تا نفرستادند و هیچ پیغامبر خود نبود و نتواند که آید مگر بدستورى اللَّه تعالى و بعلم او و فرمان او و هیچ پیغامبر را قدرت آن ندادند که از بر خویش و از نزدیک خویش آیتى آرد بقوم خویش چنانک ایشان خواهند مگر که اللَّه تعالى فرستد که قادر بر انزال آیات جز اللَّه تعالى نیست و اللَّه تعالى آن گه فرستد که خود خواهد و خود داند که هر وقتى را حکمى بود، «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» اى لکلّ ما اقترحوا اجل یقع فیه مىگوید هر هنگامى را که اللَّه تعالى تقدیر کرده و هر کارى را که رانده کتابى است که در آن اثبات کرده و نوشته، پس هیچ آیت نیاید مگر بآن هنگام که حکم کرده در آن کتاب و روا باشد که «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اینجا سخن قطع کنى، آن گه «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» جواب مؤمنانست و رسول خدا که بتعجیل نصرت میخواستند و استفتاح دشمن، ربّ العزّه گفت هر هنگامى را نوشته ایست و هر کارى را حکمى که آن کى خواهد بود، اى لکلّ امر قضاء اللَّه کتاب کتبه فهو عنده. و قیل هذا من المقلوب اى لکل کتاب ینزل من السماء اجل و وقت معلوم ینزل فیه.
قول دیگر آنست که باین ذکر زبان خواهد، مصدر اضافت بمفعول کرده یعنى تطمئن قلوبهم بذکرهم اللَّه بالسنتهم او بالسنة غیرهم دلهاى ایشان آرام گیرد و بنازد چون ذکر و ثناء خداى تعالى بر زبان رانند یا از دیگرى شنوند. قال الزّجاج: اذا ذکر اللَّه بوحدانیّته آمنوا غیر شاکین. روى عن ابن عباس قال: هذا فى الحلف اذا حلف الرّجل المسلم باللّه على شىء سکن قلوب المؤمنین الیه. و قال مقاتل: تستأنس قلوبهم بالقرآن الا بذکر اللَّه اى بسبب ذکره تطمئنّ قلوب المؤمنین.
قال مجاهد هم اصحاب رسول اللَّه (ص).
روى موسى بن اسماعیل بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام عن آبائه عنعنة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزلت هذه الآیة: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قال: «ذاک من احب اللَّه و رسوله و احب اهل بیتى صادقا غیر کاذب و احب المؤمنین شاهدا و غایبا الا بذکر اللَّه تحابوا».
... «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ» اى فرج لهم و غبطة و قرّة عین و هو فعلى من طیب العیش، اى العیش الطیّب لهم الجامع للنّعیم، گفتهاند که طوبى نام بهشتست بلغت حبشه. ابن عباس گفت طوبى درختى است در بهشت اصل آن در سراى على بن ابى طالب (ع) و در هر خانهاى و غرفهاى از غرفهاى مؤمنان از آن شاخى.
و در خبرست از مصطفى (ص) پرسیدند که یا رسول اللَّه ما طوبى؟ طوبى چیست؟ گفت: «شجرة اصلها فى دارى و فرعها على اهل الجنّة»
درختى که اصل آن در سراى من و شاخههاى آن در سراى مؤمنان، وقتى دیگر از وى پرسیدند جواب داد: «شجرة اصلها فى دار على و فرعها على اهل الجنّة»
، گفتند یا رسول اللَّه یک بار چنان جواب دادى و یک بار چنین، گفت: «دارى و دار علىّ غدا واحدة فى مکان واحد».
و عن ابن عمر قال ذکر عند النبى (ص) طوبى، فقال النبى یا با بکر هل بلغک ما طوبى؟
قال: اللَّه و رسوله اعلم، قال «طوبى شجرة فى الجنّة لا یعلم طولها الا اللَّه فیسیر الرّاکب تحت غصن من اغصانها سبعین خریفا ورقها الحلل یقع علیها الطّیر کامثال البخت».
قال ابو بکر انّ هنالک لطیرا ناعما، فقال انعم منه من یأکله و انت منهم یا با بکر.
و عن ابى سعید الخدرى انّ رجلا قال یا رسول اللَّه ما طوبى؟ قال شجرة فى الجنّة مسیرة مائة سنة ثیاب اهل الجنّة تخرج من اکمامها.
و عن معویة بن قرّة عن ابیه قال قال رسول اللَّه (ص): طوبى شجرة غرسها اللَّه بیده تنبت الحلى و الحلل و انّ اغصانها ترى من وراء سور الجنّة.
و قال ابو هریره: طوبى شجرة فى الجنّة یقول اللَّه لها تفتّقى لعبدى عمّا شاء فتفتّق له عن الخیل بسروجها و لجمها و عن الإبل بازمتها و عمّا شاء من الکسوة، قال و ما فى الجنّة اهل منزل الّا و غصن من اغصان تلک الشجرة متدلّ علیهم فاذا ارادوا ان یأکلوا من الثمرة تدلّى فأکلوا منها ما شاءوا علیها طیرا مثال البخت فتجیء الطیر فیأکلون منها قدیرا و شواء ثمّ تطیر. و عن عبید بن عمیر قال هى شجرة فى جنّة عدن اصلها فى دار النبى (ص) و فى کل دار و غرفة منها غصن لم یخلق اللَّه لونا و لا زهرة الّا و فیها منها، تنبع من اصلها عینان الکافور و السّلسبیل.
قال وهب بن منبه و تخرج من اصلها انهار الخمر و اللّبن و العسل و هى مجلس لاهل الجنّة، فذلک قوله: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».
«کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ» اى کما ارسلنا قبلک رسلا ارسلناک الى امّتک، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» اى لست بدعا من الرّسل و لیست امّتک اوّل امّة ارسل الیها رسول امّت در این آیت امّت دعوتاند، جهانداران که در جهانند مؤمن و کافر، مخلص و منافق، صدیق و زندیق همه در تحت آن شود، همانست که مصطفى (ص) گفت: «انا حظکم من الانبیاء و انتم حظى من الامم»، «لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» یعنى القرآن، «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» این آیت روز حدیبیه فرو آمد که کافران از رسول (ص) صلح نامه خواستند، رسول خدا (ص) على (ع) را گفت: اکتب بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم.
سهیل بن عمرو گفت و مشرکان: ما نعرف الرّحمن الّا صاحب الیمامة رحمن چه باشد؟ ما رحمن ندانیم مگر صاحب یمامه را یعنى مسیلمه کذاب، آن گه سهیل گفت باسمک اللّهم نویس چنانک عادت ماست و در جاهلیّت چنین مىنوشتند، ربّ العالمین آیت فرستاد که: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» بنام رحمن و یاد کرد او کافر میشوند.
روى جویبر عن الضحاک عن ابن عباس قال: نزلت فى کفار قریش حین قال لهم النبى (ص): «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» کافران گفتند رحمن چیست و کیست؟
رب العالمین بجواب ایشان گفت: «قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» جاى دیگر گفت: «قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا». «قُلْ هُوَ رَبِّی» اى الرّحمن ربّى و خالقى و رازقى و مدبّرى، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» وثقت به و فوضت امرى الیه و استعنت به فى توفیقى لمصلحة دنیاى و آخرتى، «وَ إِلَیْهِ مَتابِ» اى و الیه اتوب من خطایاى، و الاصل متابى فحذفت الیاء لانّ الکسرة تدل علیها.
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» سبب نزول این آیت آن بود که قریش بهم آمدند، گفتند یا محمد: ان سرّک ان نتبعک فسیر لنا جبال مکة بالقرآن، اگر میخواهى که ترا پس رو باشیم و بتو ایمان آریم این کوههاى مکه باین قرآن روان گردان، از جاى خویش ببر تا زمین مکه بر ما فراخ شود و چشمههاى آب روان پدید آر تا کشت زار کنیم و درخت نشانیم که تو بر خداى خویش نه کم از داود پیغامبرى که اللَّه تعالى کوهها مسخر او کرد تا با وى تسبیح مىکرد، و همچنین باد ما را مسخر کن تا مرکب ما شود ازینجا تا بشام از بهر تجارت و قضاء حاجت که نه تو بر خداوند خویش کم از سلیمان پیغامبرى که باد وى را مسخر بود، و نیز جدّ خویش را قصى از بهر ما زنده گردان یا آن کس که میخواهیم ازین مردگان تا از وى پرسیم که آنچ تو آوردى حق است یا باطل چون ایشان بر مصطفى (ص) اقتراح این آیات کردند، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً» اى و لو انّ کتابا، «سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» جواب لو محذوف است یعنى لکان هذا القرآن، اى لو سیرت جبال لقراءة کتاب لکان هذا القرآن اذ لیس فى کتب اللَّه ما یجمع من الحکم و الدّلایل و الشواهد و البیّنات ما یجمعه القرآن معنى آنست که اگر هرگز کوهى روان کردندى بقراءت کتابى یا بوى مرده زنده گردانیدندى این قرآن بودى، «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هذا و امثاله یفعله اللَّه القادر الّذى له کلّ الامر و لیس لاحد ان یقترح علیه آیة. و قیل تقدیر الآیة «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» لما آمنوا هذا کقوله «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ» الآیة... ثمّ قال: «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هو المالک لجمیع الامور یفعل ما یشاء، «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» قال ابن عباس أ فلم یعلم الّذین آمنوا، و الیأس بمعنى العلم لغة نخع و قیل لغة هوازن، و انشد:
الم ییأس الاقوام انى انا ابنه
و ان کنت عن ارض العشیرة نائیا
یرید الم یعلم، و قال الکسائى هو من الیأس الّذى هو ضدّ الطمع و المعنى انّ الکفار لمّا سألوا تسییر الجبال بالقرآن و تقطیع الارض و تکلیم الموتى اشرأب لذلک المؤمنون و طمعوا فى ان یعطى الکفار ذلک فیؤمنوا: فقال اللَّه عزّ و جلّ: «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» من ایمان هؤلاء لعلمهم انّ اللَّه عزّ و جل لو اراد ان یهدیهم لهدیهم، کما تقول: قد یئست من فلان ان یفلح مىگوید نومید نشوند گرویدگان یکبارگى که کافران بىخواست اللَّه تعالى بنخواهند گروید. قرأ البزّى عن ابن کثیر: «ا فلم یایس» و هما لغتان یئس ییأس و ایس یایس، و قوله «یَشاءُ اللَّهُ» على لفظ المستقبل، «لَهَدَى» على لفظ الماضى لان ما یشاء الآن فهو الّذى شاء قبل و لفظ الماضى و المستقبل سواء، «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا» عامّ. و قیل طایفة منهم، «تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا» من کفرهم و اعمالهم الخبیثة، «قارِعَةٌ» داهیة تقلقهم و نازلة تهلکهم من القرع و هو الضرب بالمقرعة اى لا یأمنون المسلمین بعد الیوم، «أَوْ تَحُلُّ» القارعة، «قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» هى سرایا المسلمین. و قیل هى انواع البلاء من القحط و الجلاء و الاسر و الجزیة و غیرها.
قال ابن عباس او تحلّ انت یا محمد قریبا من دارهم و هذا وعد بفتح مکة، «حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» الصبر ها هنا مضمر، یعنى فاصبر حتى یأتى وعد اللَّه یعنى یأتى وقت فتح مکّة الّذى وعد اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» فى قوله «لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ». و قیل وعد اللَّه یوم القیامة، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» لا خلف فى موعوده، «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعزّى نبیّه (ص) على ما ناله من استهزاء قومه یقول: و لقد استهزئ المشرکون قبل کفّار مکّة بانبیائهم قبلک. یا محمد، «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» اى اطلت لهم المدّة بتأخیر العقوبة لیتمادوا فى المعصیة، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» عاقبتهم باشدّ العقاب، «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» اى عقابى ایّاهم، اى فکذلک اصنع بمن استهزاء بک کالولید بن المغیرة و العاص بن وائل و غیرهم.
«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ» هذا من محذوف الجواب ایضا و المعنى أ فمن هو قائم بحفظ ارزاق خلقه، عالم بما یکسبونه من الاعمال و یجازى علیها کمن لا یقدر على شىء من ذلک من الاصنام التی لا تضرّ و لا تنفع و حذف ذلک لدلالة قوله: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ» علیه، «قُلْ» یا محمد للمشرکین، «سَمُّوهُمْ» باضافة افعالهم الیهم ان کانوا شرکاء للَّه کما یضاف الى اللَّه افعاله باسمائه الحسنى نحو الخالق و الرّزاق مىگوید یا محمد مشرکان را بگوى اگر این اصنام خداى را انبازاناند ایشان را آن نام بر نهید و بآن نام خوانید که دلالت کند بر استحقاق الهیّت و صحت شرکت، چون نام خالق اگر مىآفرینند و رازق اگر روزى مىدهند و محیى و ممیت اگر احیاء و اماتت مىکنند و گر نه بمجرّد آنک ایشان را خدایان خوانید حجّت درست نیاید و بر استحقاق الهیت دلالت نکند، پس گفت: «أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» یعنى فان سموهم قل أ تنبّئونه، «بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ» اى أ تخبرون اللَّه بشریک له فى الارض و هو لا یعلمه، نفى العلم لانتفاء المعلوم اى لا شریک له فى السّماوات و الارض فلا یعلمه.
و قال الحسن معناه اذا ادعیتم فعل الاصنام فقد اخبرتم اللَّه بما لا یعلم یعنى بما لیس فى الارض لانّ لا بمعنى لیس و العلم زیادة، «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» یعنى ام تقولون مجازا من القول و باطلا لا حقیقة له. و قیل «سَمُّوهُمْ» اى وصفوهم انّه لا یجوز ان تکون آلهة. و قیل هذا تهدید کما تقول لمن تهدّده على شرب الخمر: سمّ الخمر بعد هذا. و قیل معنى الآیة قل لهم أ تنبّئون اللَّه بباطن لا یعلمه ام بظاهر یعلمه فان قالوا بباطن لا یعلمه احالوا و ان قالوا بظاهر یعلمه قل لهم سمّوهم و بینوا امرهم فانّ اللَّه لا یعلم لنفسه شریکا، «بَلْ زُیِّنَ» اى دع ذکر ما کنّا فیه، «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ» اى زیّن الشیطان لهم کفرهم و تمویههم و قولهم انّ الاصنام شرکاء للَّه، «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» اى صدّوا الناس عن رسول اللَّه و صدّوا المسلمین عن سبیل اللَّه.
قرأ الکوفى و یعقوب «و صدوا» بضمّ الصّاد یعنى صدّهم اللَّه سبحانه عن سبیل الهدى.
و قیل منعهم عن طریق الحقّ غواتهم و مردتهم بالاغواء و الشیاطین بتزیین الباطل لهم، «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» بخذلانه ایّاه، «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» موفق.
«لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» بالقتل و الاسر و الجلاء، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» لدوامه و استمراره، الشقّ و المشقّة: الشدّة، «وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ» دافع یدفع عنهم عذاب اللَّه.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ» اى صفة الجنّة، کقوله: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» اى الصّفة العلیا، یقول صفة الجنّة «الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» انّ الانهار تجرى من تحتها کذا و کذا. و قال الزجاج: انّ اللَّه عزّ و جلّ عرّفنا امور الجنّة التی لم نرها و لم نشاهد ها بما شاهدناه من امور الدّنیا و عایناه، فالمعنى «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» جنّة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ» لا ینقطع و لا یفنى، کقوله: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»، «وَ ظِلُّها» ظلیل. کقوله: «وَ لا تَضْحى لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً» قال مالک بن انس لیس فى الدّنیا شىء یشبه ثمر الجنّة الّا الموز فانّه یوجد صیفا و شتاء. و قیل اکلها دائم لا ینقطع بالموت و البلى و ظلها دائم لا تنسخه الشمس و انّما یستضیء اهل الجنّة بنور لا حرّ معه و لا برد و هذه الآیة ردّ على الجهمیّة حیث قالوا انّ نعیم الجنّة یفنى، «تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا» اى الجنّة الموصوفة عقبى تقواهم، اى منتهى امرهم و مآله، «وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ» اى منتهى دارهم و اعمالهم.
«وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ» مؤمنان اهل کتاباند، عبد اللَّه سلام و اصحاب وى و نجاشى و اصحاب وى که در تورات و انجیل نام رحمن بسیار دیده بودند و خوانده و در قرآن بابتداء اسلام کم مىدیدند و از آن اندوهگن مىبودند، تا این آیت آمد: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ایشان شاد شدند و فرح نمودند چون نام رحمن شنیدند و مشرکان کافر گشتند و در کفر بیفزودند، ربّ العزّه مشرکان را گفت: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» و مؤمنان اهل کتاب را گفت: «یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»
و همان مشرکان را گفت: «وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ» یعنى ینکر ذکر الرّحمن. و قیل من الاحزاب هم الّذین تحزّبوا على رسول اللَّه اى اجتمعوا على عداوته و هم المشرکون من ینکر بعضه یعنى یقرّون باللَّه و ینکرون نبوّة محمد (ص). گفتهاند این بعض از آن بعضها است که بمعنى کلّ است در قرآن، لانّ کلّ من کفر ببعض الکتاب فقد کفر بکلّه، «قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ» آمنتم او کفرتم، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» اى الى اللَّه ادعوکم، «وَ إِلَیْهِ مَآبِ» و الیه مرجعى و مرجعکم.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» اى کما انزلنا الکتاب على الانبیاء بلسانهم، انزلنا القرآن علیک، «حُکْماً عَرَبِیًّا» حکم اینجا کتاب است و دین مىگوید ترا کتاب عربى دادم دین عربى و حکم عربى. و الحکم العربى هو القرآن و القبلة و العید و المیقات و المشاعر و الخطب و الاذان و القیامة و تلحق بها الشّهادة و لفظة عقد النکاح «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علم درین آیت و در نظایر این قرآنست، و المعنى و لئن اتّبعت أهواءهم فى دعائهم ایّاک الى ملّة آبائهم بعد ما جاءک من القرآن، «ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ» ینصرک، «وَ لا واقٍ» یقیک و هذا و عید حسم به طمعهم. و قیل المراد بهذا الخطاب اصحاب محمّد (ص).
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» هذا جواب قریش حین عابوا رسوله بانّ له ازواجا و ذریة یعیبونه بانّه بشر و لیس بملک و قال الکلبى عیرت الیهود رسول اللَّه (ص) و قالت ما نرى لهذا الرّجل همّة الا النساء و النکاح و لو کان نبیّا کما زعم لشغله امر النبوة عن النساء فانزل اللَّه هذه الآیة، و المعنى کانوا بشرا یأکلون و یباشرون النساء و یلدون الاولاد، «وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اى بعلمه و امره، این جواب بو جهل است و عبد اللَّه بن ابى امیّه و مشرکان قریش که بر رسول خداى اقتراح آیات مىکردند من تسییر الجبال و غیره مىگویند هرگز هیچ پیغامبر نیامد تا نفرستادند و هیچ پیغامبر خود نبود و نتواند که آید مگر بدستورى اللَّه تعالى و بعلم او و فرمان او و هیچ پیغامبر را قدرت آن ندادند که از بر خویش و از نزدیک خویش آیتى آرد بقوم خویش چنانک ایشان خواهند مگر که اللَّه تعالى فرستد که قادر بر انزال آیات جز اللَّه تعالى نیست و اللَّه تعالى آن گه فرستد که خود خواهد و خود داند که هر وقتى را حکمى بود، «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» اى لکلّ ما اقترحوا اجل یقع فیه مىگوید هر هنگامى را که اللَّه تعالى تقدیر کرده و هر کارى را که رانده کتابى است که در آن اثبات کرده و نوشته، پس هیچ آیت نیاید مگر بآن هنگام که حکم کرده در آن کتاب و روا باشد که «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اینجا سخن قطع کنى، آن گه «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» جواب مؤمنانست و رسول خدا که بتعجیل نصرت میخواستند و استفتاح دشمن، ربّ العزّه گفت هر هنگامى را نوشته ایست و هر کارى را حکمى که آن کى خواهد بود، اى لکلّ امر قضاء اللَّه کتاب کتبه فهو عنده. و قیل هذا من المقلوب اى لکل کتاب ینزل من السماء اجل و وقت معلوم ینزل فیه.