عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۳۳
برخاست دلم، چوباده در خم بنشست
وز طلعت گل هزاردستان شد مست
دستی بزنیم با تو امروز به نقد
زان پیش که از کار فرو ماند دست
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۱
صنمی ماه رو هوس دارم
دو بدو روبرو هوس دارم
جای دل تا بیابم از زلفش
جستن موبمو هوس دارم
اینچنین صحبتی هوس دارم
می و جام و سبو هوس دارم
هر دو سر مست چون شد از باده
نعرهٔ های و هو هوس دارم
همه شب مست تا سحر گشتن
در بدر کو بکو هوس دارم
می کشیدن بنغمهٔ دف و نی
بر سر چار سو هوس دارم
فیض چیزی دگر اگر خواهد
من همین آرزو هوس دارم
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۴
وقت آن آمد که خرگه با گل سوری زنی
لعبت چینی گزینی جام فغفوری زنی
چهره از لعلی قبایان بدخشانی کنی
باده با فیروزه خطان نشابوری زنی
دست ها در گردن چون رطل مینایی کنی
بوسه ها بر ساعدچون شمع کافوری زنی
ساز و برگ بوس و آغوش و کنارت داده اند
بیش ازین چون نی نمی باید دم از دوری زنی
عمر شیرین موج بر آبست شاید چون حباب
قرعه بر نام شراب تلخ انگوری زنی
بلبل و گل پرده از ساز و نوا برداشتند
زشت باشد گر تو خواهی لاف مستوری زنی
بی کلاه و کفش می رقصند مستان در چمن
تو نمی خواهی که گل بر سر ز مغروری زنی
بلبلا! نرگس دو بینی می کند وقت است وقت
بر سر کرسی برآیی بانگ منصوری زنی
سبزه و گل بر سر کوچند شاید گر تو نیز
با حریفان خیمه ای بیرون ز معموری زنی
باده آخر شد صبوحی را «نظیری » ساز ده
ورنه فردا حرف نتوانی ز مخموری زنی