عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الایة این علمها از آن است که اللَّه بآن متفرّد است، که این چیزهایى است نابودنى، و اللَّه میداند که اگر آن بودى چون بودى. و درین آیت جواب قومى است که از وى چیزهایى از معجزات درخواستند.
قومى گفتند: «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ»؟! قومى گفتند: «ائْتُوا بِآبائِنا». جواب داد ایشان را که: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ فرأوهم عیانا وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ فشهدوا لک بالصّدق و النبوّة. همانست که در سورة الرعد گفت: وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏، و این آن بود که کافران مکّه از مصطفى (ص) درخواستند که اگر پیغامبرى کوه صفا از جاى خویش روان گردان، تا زمین مکّه بر ما فراخ گردد، و زمین را بریده گردان تا چشمها بیرون دهد، و ما کشت زار کنیم، و پدران ما زنده گردان تا بر صدق تو گواهى دهند. رب العالمین گفت: اگر من حکم کنم که قرآن بر کوه خوانند و روان گردد، یا بر زمین خوانند و چشمها پدید آید، یا بر مردگان خوانند تا زنده شوند، و سخن گویند، بهیچ حال ایشان ایمان نخواهند آورد، که ایشان در علم من همیشه کافران بودند، و در ازل حکم شقاوت بر ایشان رفته. این همچنانست که نوح را گفت: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ.
وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ اى: جمعنا علیهم کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلًا یکسر قاف بر قراءت مدنى و شامى یعنى معاینة و مواجهة، برابر، رویاروى، و منه‏ حین سأله ابو ذر أ کان آدم نبیا؟ فقال: «نعم کان نبیا کلّمه اللَّه عز و جل».
«قبلا» اى عیانا و مواجهة. باقى بضمّتین خوانند. «قبلا» یعنى قبیل قبیل جوک جوک. قبل جمع قبیل است، و قبائل جمع قبیله. عرب ایشان را که از یک نژاد باشند قبیله گویند.
ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنى: الا ان یهدیهم اللَّه، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ این جهل قدر است. ایشان نمیدانند که هدى و ضلالت بمن است.
هم چنان که آنجا گفت: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ» اى: من الجاهلین بالقدر.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا اى اعداء، و هم فراعنة الانبیاء. هر پیغامبرى را فرعونى بود بروزگار وى، چون نمرود بروزگار ابراهیم، ولید مصعب بروزگار موسى، دیگرى بروزگار عیسى، بو جهل و امثال وى بروزگار محمد (ص).
رب العزّة ایشان را بر سر پیغامبران مسلط کرده، تا ثواب و درجات پیغامبران بیفزاید بآن رنجها که میکشیدند، و بلاها که ازیشان مى‏دیدند. و هیچ کس را آن رنج نبود که رسول عربى را بود صلى اللَّه علیه و سلم، میگوید: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت قطّ»، و دشمنان وى از آن شیاطین الانس ولید مغیره بود و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث و الحارث بن قیس بن عدى و العاص بن وائل و ابو جهل بن هشام و العاص بن عمرو بن هشام و زمعة بن الاسود و النضر بن الحارث و الاسود بن عبد الاسود و عتبه و شیبه ابنا ربیعه و عقبة بن ابى معیط و الولید بن عتبه و ابىّ و امیّه ابنا خلف و نبیّه و منبّه ابنا الحجاج و عتبة بن عبد العزى و معتب بن عبد العزى. میگوید: یا محمّد! کما ابتلیناک بهؤلاء القوم، کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا. همانست که در فرقان گفت: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ. آن گه بیان کرد که اعدا که‏اند: «شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» شیاطین منصوب است بر بدل، و روا باشد که مفعول ثانى بود، اى: جعلنا شیاطین الانس و الجن اعداء للانبیاء.
و در معنى این آیت علماء تفسیر مختلف‏اند. عکرمه و ضحاک و سدى و کلبى گفتند: شیاطین در جن‏اند نه در انس، و شیاطین الانس یعنى التی مع الانس، و شیاطین الجنّ اى التی مع الجن، و این آنست که ابلیس لشکر خویش که فرزندان وى‏اند دو گروه کرد: گروهى به انس فرستاد و گروهى بجن، و هر دو گروه دشمنان رسول خدا (ص) و دشمنان دوستان اوأند، و آن گه هر زمان بر یکدیگر رسند، شیطان که بر انس مسلط کرده با آن شیطان گوید که بر جنّ مسلّط کرده که: من صاحب خود را بیراه کردم بفلان کار و فلان معصیت که بر وى آراستم، تو نیز همچنین کن، و شیطان الجن با شیطان الانس همین سخن گوید بابتدا چون بر وى رسد. اینست که اللَّه گفت: یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً. قومى دیگر گفتند که: در انس شیاطین‏اند چنان که در جن، و معنى شیطان متمرد است ازین شوخ ناپاک، بر معصیت دلیر، و بر خدا عاصى. چون شیطان الجن از اغواء مؤمن درماند، و عاجز گردد، دست در شیطان الانس زند، و فرا سر مؤمن کند، تا او را در فتنه افکند، چنان که رسول خدا (ص) گفت فرا بو ذر که «یا با ذر! هل تعوذ باللّه من شر شیاطین الجن و الانس»؟ قال: قلت یا رسول اللَّه! و هل للانس من شیاطین؟ قال: «نعم، هم شرّ من شیاطین الجن»، و قال مالک بن دینار: ان شیطان الانس اشدّ علىّ من شیطان الجن، و ذلک انى اذا تعوذت باللّه ذهب عنّى شیطان الجن، و شیطان الانس یجی‏ء فیجرّنى الى المعاصى عیانا.
یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً زخرف القول باطله الذى زیّن و وشى بالکذب، و المعنى انهم یزیّنون لهم الاعمال القبیحة، فیغرّونهم غرورا.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ اى یمنع الشیطان عن الوسوسة للجن و الانس، و اللَّه یمتحن عباده بما یعلم انه الأبلغ فى الحکمة، و الاجزل فى الثواب، و الاصلح للعباد. «فَذَرْهُمْ» یعنى خلّ عنهم، «وَ ما یَفْتَرُونَ» من التکذیب. قیل: نسختها آیة السیف.
وَ لِتَصْغى‏ إِلَیْهِ اى: اراد اللَّه لتصغى الى التکذیب و الافتراء، «أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» اللَّه خواست که دلهاى ناگرویدگان بآن تکذیب و افترا گراید، «وَ لِیَرْضَوْهُ» و تا آن افترا از خویشتن بپسندند، «وَ لِیَقْتَرِفُوا،» اى لیکتسبوا ما هم مکتسبون. و گفته‏اند: «وَ لِتَصْغى‏» معطوف است بر آیت پیش، تقدیره: یوحى بعضهم الى بعض لیغرّوهم و لتصغى الیه، و برین معنى لام ناصبه است نه لام امر بر معنى تهدید چنان که قومى گفتند. یقال: صغوت الیه صغوا و صغوّا، و صغیت أصغى بالیاء ایضا، و أصغى یصغى اصغاء. و أصله المیل الى الشی‏ء لغرض من الاغراض. و معنى الاقتراف الاکتساب، یقال: خرج یقترف اهله، اى: یکتسب، و قارف فلان هذا الامر، اذا وقعه و عمله، و قرفتنى بما ادّعیت علىّ، اى: رمیتنى بالریبة، و قرف القرحة، اذا قشر منها، و اقترف کذبا، اى اختلقه.
قوله: أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً اینجا قول مضمر است، یعنى: قل لأهل مکّة: أ فغیر اللَّه ابتغى حکما قاضیا بینى و بینکم؟ معنى آنست که: اهل مکّه را گوى: هیچ کس را روا باشد که از حکم اللَّه برگردد، و آن را نپسندد، و بدان رضا ندهد؟ یا هیچ کس دانید که حکم وى برابر حکم اللَّه آید، تا با حکم وى گردیم در آنچه میان من و شما است؟ کلبى گفت: یعنى اطلب ربا اعبد، چنان که جاى دیگر گفت: أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا؟! جاى دیگر گفت: «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ»؟! مقاتل گفت: ا فغیر اللَّه ابتغى حکما فى نزول العذاب؟! وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ اى القرآن مفصّلا مبیّنا فیه امره و نهیه.
وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ و ایشان که تورات و انجیل دادیم ایشان را «یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ»
شامى و حفص منزّل بتشدید خوانند، من التنزیل. باقى بتخفیف خوانند، من الانزال، و هر دو یکسانند. یقال: نزّلته و انزلته. میگوید: اهل کتاب از جهودان و ترسایان میدانند که: این قرآن منزل است از نزدیک خداوند تو. آن گه گفت: فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ «امتراء» تردّد است در رأى و در سخن، یعنى: لا تکونن من الشّاکّین انهم یعلمون ذلک. عطا گفت: «وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ» سران و مهتران اصحاب رسول خدااند: ابو بکر و عمر و عثمان و على و ابو عبیده و سعید بن زید و عبیدة بن الحارث و طفیل بن الحارث و مسطح بن اثاثه و وهب الغامدى و ابو سلمة بن عبد الاسد و الارقم بن ابى الارقم و عمار بن یاسر و سعد بن ابى وقاص و طلحه و الزبیر و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذیفه و ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه و ابن مظعون و معمر بن الحارث الجمحى و حبش بن حذافه و اخوه و بلال و صهیب بن سنان رضى اللَّه عنهم.
وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ این قراءت کوفى و یعقوب است. باقى «کلمات ربک» خوانند بجمع، و معنى هر دو یکسانست. میگوید: تمام شد و راست آمد قول خداوند تو که: پیغامبران را و مؤمنان را بر عموم نصرت دهم، چنان که گفت: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا، و محمّد را على الخصوص نصرت دهم روز بدر، و دشمنان وى را هلاک کنم. این وعده که داده بود راست کرد، و آنچه گفته بود تمام شد و بسر برد، و آن وعید که دشمن را داده بود، و حکم تعذیب که برایشان کرد عدل بود، اینست که گفت: «صِدْقاً وَ عَدْلًا» یعنى: صدقا فیما وعد، و عدلا فیما اوعد و حکم، لا تبدیل لقوله فى نصر محمّد لأن قوله حق. و قیل: «لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ» اى لا مغیّر لحکمه، و لا خلف لموعده. «وَ هُوَ السَّمِیعُ» لتضرع اولیائه، و لقول اعدائه، «الْعَلِیمُ» بما قلوب الفریقین.
روى عن النبى (ص) انه قال: «سبق القضاء و جفّ القلم بالسعادة لمن آمن و اتقى، و الشقاوة لمن کفر و عصى. و کان قتادة یقول: هو کتاب اللَّه لا یزید فیه المقرون و لا ینقصون.
وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ گفته‏اند که: این در شأن دانشمندان جهودان است، و بیشتر ساکنان آن زمین در آن وقت ایشان بودند، و ایشان دو قوم بودند. بیشتر ایشان بودند که بر پى هواء خود بر پنداشتى میرفتند، و ظنى مى‏بردند، و دروغها برمى‏ساختند، و قومى در کار رسول خدا یقین بودند، و صدق وى میشناختند، اما بمعاندى برخاسته بودند. اینست که اللَّه گفت: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ. اگر کسى گوید ایشان که بر ظن بودند، و یقین نمى‏دانستند، تعذیب ایشان بر ظن روا باشد یا نه؟ جواب آنست که: رب العزة بر ظن تعذیب میکند، که میگوید جل جلاله: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ. وجه حجّت آنست که: ایشان را بر ظنّ تعذیب از آن کرد که در طلب بصیرت از موضع خویش تقصیر کردند، و بر پى هواء خود رفتند، و التماس بصیرت و طلب حقیقت و یقین بگذاشتند، و بر ظنّ و جهل اقتصار کردند، لا جرم مستوجب عذاب گشتند.
ابن عباس گفت: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» در شأن مشرکان عرب آمد که با رسول خدا و مؤمنان جدال درگرفتند در خوردن مردار، و گفتند: تأکلون ما قتلتم و لا تأکلون ما قتل ربکم! اللَّه گفت: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ یعنى فى تحلیل المیتة، وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ یکذبون فى تحلیل ما حرم اللَّه. میگوید: ایشان بر پى ظن میروند در تحلیل مردار، که مى‏پندارند که این مردار حلال است، و نه چنانست که ایشان میگویند، که ایشان دروغ میگویند، و حرام کرده خدا هرگز حلال نبود.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ زجاج گفت: موضع «من» رفع است بابتداء، و لفظ آن لفظ استفهام است، یعنى: هو أعلم اىّ النّاس یضل عن سبیله، کقوله: لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى‏ لِما لَبِثُوا، و بقول بصریان موضع «من» نصب است بر نزع خافض، تا اوّل و آخر مقابل یکدیگر بود، یعنى: هو أعلم بالضال عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین. قراءت نصیر از کسایى «یضلّ» بضم یاء است، اى: هو أعلم بالمضل عن سبیله.
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ این در جواب قومى است از عرب که چیزهایى از جانوران مى‏حرام کردند خوردن آن از بحیره و سائبه و وصیله و حامى.
رب العالمین میگوید: بخورید اگر مؤمنان‏اید، آنچه اللَّه حلال کرده است، و در کشتن آن نام خدا یاد کردند. آن گه تاکید را گفت: وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ چه عذر آرید که نخورید آنچه اللَّه حلال کرد و بر کشتن آن اللَّه یاد کردند؟ و اللَّه خود تفصیل محرمات داد، و آن مفصل در سورة البقرة گفت، و در صدر سورة مائدة، و ذلک فى قوله: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ الایة. آن گه گفت: إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ اى: من اکل المیتة عند المخمصة و المجاعة من غیر بغى و لا عدوان او تجانف لاثم، و قد مضى شرحه فى المائدة. نافع و حفص از عاصم «فصّل» بفتح فا و «حرّم» بفتح حا خوانند. ابن کثیر و ابو عمرو و ابن عامر بضمّ فا و ضمّ حا خوانند. ابو بکر از عاصم و حمزه و کسایى فصّل بفتح فا خوانند و حرّم بضمّ حا. «إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ» یعنى دعتکم الضرورة الى اکله مما لا یحلّ عند الاختیار.
وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ عاصم و حمزه و کسایى بضم «یا» خوانند، و معنى آنست که: فراوانى از مردمان یعنى کفار مکّه بیراه میکنند بهواها و بایستهاى خویش. باقى «لیضلّون» بفتح «یا» خوانند یعنى بى‏راه میشوند بهواها و بایستهاى خویش، نه بر بصیرتى و بر علمى که ایشان را در آن است. إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ این اعتدا ایدر آنست که آنجا گفت: فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ. میگوید: خداوند تو است که دانا است باندازه درگذارندگان.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ یعنى: ثم نقول یا معشر الجن.
آن روز که جن و انس را همه برانگیزانیم، و در موقف قیامت بداریم، گوئیم: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ. وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یعنى کفار الانس و الشیاطین. آن روز که کفار مردم و اولاد شیاطین همه بهم آریم، فنقول: یا معشر الشیاطین! گوئیم: اى گروه شیاطین! اى اولاد ابلیس! قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بالاغواء و الاضلال. بس فراوان مردم را از راه ببردید، و عمل بد بر ایشان آراستید. وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ یعنى اولیاء الجن من کفّار الانس، آن کفّار مردم که اولیاء شیاطین‏اند و موافق ایشان و بفرمان ایشان‏اند: رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ استمتاع ایشان بیکدیگر آن بود که موافق یکدیگر بودند، و طاعت یکدیگر داشتند، کفّار مردم طاعت شیاطین داشتند، و تعزیر و اضلال ایشان پذیرفتند، و شیاطین بر کفّار انس آنچه هواها و مراد نفس ایشان بود بر ایشان آراستند، تا فعل آن بر ایشان آسان بود.
کلبى گفت: استمتاع انس بجن آن بود که مردم سفر میکردند در بیابان موحش، بشب فرو مى‏آمدند، و از طوارق مى‏ترسیدند، میگفتند: اعوذ بسید اهل هذا الوادى من شرّ سفهائه. فریاد میخوانم بسید قوم این وادى از شر بدان ایشان. باین گفت خود را در جوار و پناه ایشان مى‏داشتند، و ایمن میخفتند، و استمتاع جن بانس آن بود که میگفتند: لقد سوّدتنان الانس حین فزعوا الینا و عاذوا بنا. چون انس بایشان تعوذ میکردند، ایشان آن بر قوم خود شرف میشناختند، و سرفرازى میکردند، و در خود بغلط و فرهیب (۱) مى‏افتادند. اینست که رب العالمین گفت: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً.
۱ ج: فریفت.
وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا یعنى قالت الانس: و بلغنا الموت الذى اجلت لنا، و الظاهر انه البعث و الحشر. پس رب العالمین ایشان را جواب دهد، و گوید: النَّارُ مَثْواکُمْ اى مقامکم. خالِدِینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ من المقام فى الدّنیا و المکث فى القبر و الوقوف فى المحشر. قال عطاء: «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» یعنى الا من شاء اللَّه، و هم من سبق فى علم اللَّه انهم یسلمون و یؤمنون، فمنهم من آمن قبل الفتح مثل عمیر بن وهب و خالد بن الولید و عمرو بن العاص و جبیر بن مطعم و جماعة، و منهم من آمن بعد الفتح: عکرمة بن عمرو و الحارث بن هشام و حکیم بن حزام و سهیل بن عمرو و ضرار بن الخطاب و صفوان بن امیه و عبد الرحمن بن ابى بن خلف و ابو سفیان بن حرب و ابو قحافه و غیرهم. و قیل: «إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» من اخراج اهل التوحید من النار. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ» حکم النار لمن عصاه، «عَلِیمٌ» لمن لا یعصیه، و قیل: «حکیم» حکم للذین استثنى بالتوبة و التصدیق، «علیم» علم ما فى قلوبهم من البرّ.
وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً اى کما خذلنا عصاة الجن و الانس، نکل بعض الظالمین الى بعض حتى یضلّ بعضهم بعضا. و قیل: ننتقم من الظالم، و قیل نسلط الظالم على الظالم، یدل علیه‏
قوله (ص): «من اعان ظالما سلطه اللَّه علیه»، و قال ابن عباس: اذا رضى اللَّه عن قوم ولىّ امرهم خیارهم، و اذا سخط على قوم ولّى امرهم شرارهم. و قال مالک بن دینار: قرأت فى کتب اللَّه المنزلة: ان اللَّه جل جلاله قال افنى اعدائى بأعدائى، ثم أفنیهم بأولیائى. و عن ابى الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص): یقول اللَّه عز و جل: انا اللَّه لا اله الا انا مالک الملوک، و ملک الملوک، قلوب الملوک بیدى، الحدیث الى آخره، ذکرته فى آل عمران.
مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ یعنى یا جماعات الجن و الانس! یقال: جاء القوم معشر معشر و عشار عشار، اى: عشرة عشرة. یعنى یقال لهم یوم القیامة فى وقت حضورهم: ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏، لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ‏
خلاف است میان علماء تفسیر و ائمه دین که جن را رسول فرستادند چنان که انس را یا نه؟ مقاتل گفت: بعث اللَّه رسلا من الجن الى الجن، و بعث رسلا من الانس الى الانس، فذلک قوله «لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ»
اى من انفسکم، الجن الى الجن، و الانس الى الانس. کلبى گفت: کانت الرسل قبل أن یبعث محمد (ص) یبعثون الى الجن و الانس جمیعا. ابن عباس گفت: کانت الرسل قبل ان یبعث محمد تبعث من الانس، و أن محمدا بعث الى الانس و الجن جمیعا، فذلک قوله «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً». مجاهد گفت: الرسل من الانس، و النذر من الجن، ثم قرأ «وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ».
بیشترین علماء بر آنند که ابن عباس گفت و مجاهد. یعنى که رسولان همه از انس بودند، و بجن و انس فرستادند، که مصطفى (ص) را بجن و انس فرستادند، پس باین معنى «لَمْ یَأْتِکُمْ»
این کاف و میم در «یأتکم» خطاب با جن و انس است، و کاف و میم در «منکم» خطاب با انس است خاصة، و روا باشد که رسول جن رسول رسول انس باشد، چنان که آنجا گفت: «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ» الایة. و سمى اللَّه عز و جل رسل عیسى رسله، فقال تعالى: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما. ابن عباس گفت: رسل الجن هم الذین استمعوا القرآن، و ابلغوه قومهم، یعنى الذین «فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»، فهم بمعنى الرسل.
یقصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی‏ یعنى یقرءون علیکم آیات القرآن، «یُنْذِرُونَکُمْ» اى یخوّفونکم «اءَ یَوْمِکُمْ هذا»، و هو یوم القیامة، «لُوا» یعنى الفریقین من الجن و الانس «ِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» اى اقررنا بالکفر، «غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»
این سخن رب العزة مى‏گوید با مصطفى (ص) که: اى محمد! زندگانى دنیا و دوستى دنیا ایشان را فرهیفته کرد، و از دین اسلام برگردانید، تا از سر فرهیب بآخرت آمدند، و بر خویشتن گواهى دادند که: در دنیا کافر بودند. و این آن گه باشد که جوارح ایشان بسخن آید، و بشرک ایشان گواهى دهد.
ذلِکَ اى ذلک قصصنا علیک من امر الرسل و أمر عذاب من کذب بها من الامم، لانه لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ این را دو معنى گفته‏اند: یکى آنست که: بظلم منه على غفلة من غیر تنبیه و تذکیر، یعنى: لم یکن لیهلکهم دون التنبیه و التذکیر بالرسل و الآیات، فیکون قد ظلمهم. هذا کقوله: وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ. معنى دیگر آنست که: بظلم منهم حتى یبعث الیهم رسلا، یعنى: لم یکن لیهلکهم بذنوبهم و ظلمهم من قبل أن یأتیهم رسول، فینهاهم، فان رجعوا و الا اتاهم العذاب، کما قال تعالى: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.
و قال على بن ابى طالب یوم خیبر: أقاتلهم حتى یکونوا مثلنا. فقال: على رسلک حتى تنزل بساحتهم، ثم ادعهم الى الاسلام، و اخبرهم بما یجب علیهم من حق اللَّه فیه، فو اللَّه لان یهدى اللَّه بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ اى: و لکل امة من المؤمنین و الکافرین منازل و درجات ممّا عملوا فى الثواب و العقاب على قدر اعمالهم فى الدنیا. میگوید: هر کس را درجتى است و منزلتى فردا در ثواب و عقاب، هم نیکان را و هم بدان را. نیکان را درجات است که در نیکى متفاوت‏اند، و ثواب ایشان متفاوت، و بدان را درجات است که در بدى متفاوت‏اند، و عقوبت ایشان متفاوت.
وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ یعنى عن عبادة خلقه. ذُو الرَّحْمَةِ بخلقه فلا یعجل علیهم بالعقوبة إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ یعنى اهل مکة وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ یعنى خلقا آخر کَما أَنْشَأَکُمْ اى خلقکم ابتداء مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ یعنى آباءهم الماضین، و قیل: اهل سفینة نوح. قال عطاء «وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ» یرید به الصحابة و التابعین.
إِنَّ ما تُوعَدُونَ من العذاب و القیامة لَآتٍ لکائن، وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ یعنى سابقین اللَّه بأعمالکم الخبیثة حتى یجزیکم بها، و یقال: «بمعجزین» اى بفائتین، بقول لما فاتک: قد اعجزنى، و کذلک الممتنع علیک، تقول: قد أعجزنى، فیحتمل و ما انتم بممتنعین من عذابنا اذا حل بکم.
قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ قراءت عاصم روایت ابو بکر بجمع است: «مکانتکم». باقى «مکانتکم» خوانند على التوحید، یعنى: سیروا سیرکم، و الزموا عادتکم. تهدید است نه دستورى، چنان که جاى دیگر گفت اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ، لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ، لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ. یقول: اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ على مکانتى. میگوید: شما همان که میکنید میکنید، و چنان که هستید مى‏باشید، که من اینکه میکنم میخواهم کرد، و چنان که هستم خواهد بود.
و قیل هى منسوخة، نسختها آیة السیف. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ حمزه و کسایى «یکون» بیا خوانند. باقى بتاء معجمه از فوق. مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ یعنى الجنة، انحن ام انتم؟ اینجا سخن تمام شد. پس گفت: یا محمد! إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ لا یسعد من کفر باللّه. و قیل: لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ اى: لا یبلغ امانیه.
یقال لکل من نال امنیته: افلح اذا اصاب ما اراد.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ از ایدر حکایت است از نهادهایى که اهل جاهلیت نهاده بودند میان خویش و میان اللَّه و میان بتان، از نهادهاى بد و بنیادهاى‏ کژ، و این آن بود که کفار عرب عادت داشتند که چون تقربى کردندى یا نذرى یا صدقه‏اى دادندى بچیزى از مال خویش، دو تیر زدندى، یک تیر را گفتندى که این آن خداى آسمانست، و آن بدرویشان و مهمانان دادندى، و خود از آن بخوردندى و یک تیر را گفتندى که: این بتان را است، و بخرج بتان و سدنه ایشان کردندى اگر باد یا ستور چیزى از بهره خدا یا بهره بت او کندى گفتندى: باک نیست که خداى آسمان بى‏نیاز است، و اگر چیزى از بهره بت با بهره اللَّه افتادى آن را مى‏باز جاى کردند و مى‏باز ستدند، که بت را حاجت و نیاز است.
سدى گفت: کشته زارى که ایشان را بود، بدو قسم مى‏نهادند: یک قسم اللَّه را، و یک قسم بت را. اگر قسم بت را آفت رسیدى، و بر نیاوردى، از قسم اللَّه برگرفتندى، و بخرج بتان و سدنه کردندى، و اگر قسم اللَّه آفت رسیدى، چنان بگذاشتندى و گفتندى: اگر خداى آسمان خواستى قسم خود ببر آوردى و ثمره دادى، و در انعام همین قسمت نهاده بودند، پس آنچه نصیب اللَّه بود، اگر بچه مرده زادى بخوردندى، و آنچه نصیب بت بود بچه مرده که زادى بنخوردندى، و آن را بزرگ داشتندى. پس اللَّه ایشان را ذم کرد باین قسمت که کردند، گفت: ساءَ ما یَحْکُمُونَ اذ یجعلون الدنیة فى القسم للَّه، و قیل: ساءَ ما یَحْکُمُونَ حیث صرفوا ما جعلوه للَّه على جهة التبرّر الى الاوثان، و قیل معناه: لو کان معى شریک کما یقولون ما عدلوا فى القسمة ان یأخذوا منى‏ و لا یعطونى. کسایى خواند: «بزعمهم» بضم «زا» و باقى قراء بفتح «زا» خوانند، و درین کلمت سه لغت است: الزعم و الزعم و الزعم، کالفتک و الفتک و الفتک، و الودّ و الودّ و الودّ، شریح قاضى گفت: ان لکل شی‏ء کنیة، و کنیة الکذب زعم.
وَ کَذلِکَ اى: و مثل ذلک الفعل القبیح «زین» بضم «زا» «قتل» برفع، اولادهم بنصب شرکائهم بخفض، این قراءت ابن عامر است، و معناه زیّن لهم قتل شرکائهم اولادهم، و قراءت عامه زین بفتح «زا» است، قتل بنصب أولادهم بخفض، شرکاؤهم برفع، یعنى: زیّن لهم شرکاؤهم قتل اولادهم. و شرکاء درین موضع شیاطین‏اند که مزیّنان‏اند فواحش را بر آدمیان، چنان که آنجا گفت حکایت از ابلیس: «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ». و کل ما اطعته فى معصیة اللَّه، فقد اشرکته مع اللَّه. و قیل: شرکاؤهم سادتهم و کبراؤهم الذین یطیعون فى معصیة اللَّه. از آن است که گویند فردا: رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا، و گویند: فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ؟ و قومى گویند: «بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ»، و قومى گویند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ»، در تخاصم در موقف و در دوزخ «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ». و در قراءت ابن عامر شرکاء قرناء بود یاران همدینان و بنزدیک بیشتر اهل عربیت این قراءت ابن عامر نامرضى است که این تقدیم و تأخیر بعید جز شاعران در ضرورت شعر استعمال نکرده‏اند.
وَ کَذلِکَ زَیَّنَ این عطف است بر آن فعل بد که از ایشان حکایت کرده، میگوید: چنان که بر آراست بر ایشان شیاطین آن فعلهاى بد و نهادهاى کژ، هم چنان بر آراست بر ایشان قتل فرزندان از بیم درویشى و عار، آن گه گفت: «لِیُرْدُوهُمْ» اى: لیهلکوهم فى النار، وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ لیخلطوا و یدخلوا علیهم الشک فى دینهم، و کانوا على دین اسماعیل، فرجعوا عنه. پس خبر داد که هر چه ایشان کنند، همه بمشیت اللَّه کنند، گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ اى لو شاء ان لن یفعلوه ما فعلوه، اگر خدا خواستى که ایشان آن نکنند نکردندى فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ من التکذیب لقولهم فى الاعراف: و اللَّه امرنا بها، و قیل: فذرهم و ما یفترون من أن للَّه شریکا.
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ یعنى البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامى، وَ حَرْثٌ یعنى الزرع الذى جعلوه لاوثانهم، حِجْرٌ یعنى حرام حرموها، و جعلوها لاصنامهم، و منه قوله: «حِجْراً مَحْجُوراً» اى حراما محرما، و اصله المنع، یقال: حجر و حجر و حجر بمعنى المنع بالتحریم، روایت خفاف است از بو عمرو حجر بضم حا. لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ و کان مشیتهم انهم جعلوا اللحوم و الالبان للرجال دون النساء. بِزَعْمِهِمْ اختلاف قراءت در آن همان است که در آیت پیش. معنى آنست که اللَّه مى‏گوید: این تحریم انعام و حرث دروغى است از جهة ایشان، و نهادى که از بر خود نهاده‏اند. وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها کالسائبة و البحیرة و الحامى، وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا ما یذبحونها للاصنام خنقا او وقذا. قال مجاهد: کانت لهم من انعامهم طائفة لا یذکرون اسم اللَّه علیها، و لا فى شی‏ء من شأنها لو رکبوها او ولّدوها او ذبحوها لم یذکروا اسم اللَّه علیها، ثم قال: «افْتِراءً عَلَیْهِ» این همه را میگوید که درین سه آیت برفت. میگوید: این همه میکردند بدروغ ساختن بر خداى. و این افترا بخدا آنست که جاى دیگر گفت: «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها».
وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ میگفتند: آنچه در شکمهاى آن جانوران است، یعنى آنچه از بحیره و سائبه زاید خالِصَةٌ لِذُکُورِنا یعنى خاصة لذکورنا.
میگوید: على الخصوص مردان ما را حلال است، و زنان را نیست، یعنى که مردان در کار اصنام و اوثان قیام میکنند، و باین معنى شرف دارند بر زنان، وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا اى نسائنا. هذا ان خرجت الا جنّة حیّة، و ان کانت میتة اشترک فیه الرجال و النساء.
زجاج گفت: «محرم» با لفظ «ما» شود نه با معنى، از بهر آنکه «محرمة» نگفت، و «خالصة» با معنى ما شود نه با لفظ، و «ما» بمعنى جماعت است، یعنى: جماعة ما فى بطون هذه الانعام.
وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً قراءت بو بکر از عاصم «تکن» بتاء است، «میتة» بنصب، یعنى و ان تکن النسمة میتة. قراءت بو عمرو و نافع و حمزه و کسایى یکن بیاء است، «میتة» بنصب، یعنى: و ان یکن ما فى بطون هذه الانعام میتة.
ابن کثیر «یکن» بیاء خواند، «میتة» برفع، و ابن عامر «تکن» بتاء خواند «میتة» برفع، و باین هر دو قراءت رفع «میتة» بآن است که «کان» بمعنى وقع است باحدث، یعنى: و ان تقع میتة. تانیث با لفظ شود و تذکیر با معنى. سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ اى بوصفهم الکذب، لقوله «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و الوصف و الصفة واحد، کالوزن و الزنة. إِنَّهُ حَکِیمٌ فیما حرم و أحل، عَلِیمٌ بما حرموه على انفسهم مما لم یأمرهم به.
رب العزة جل جلاله درین آیت خبر داد که ایشان هم در حکم خطا کردند که نه از حق جل جلاله پذیرفتند و نه بفرمان وى حلال حرام کردند، و هم در تمثیل و قیاس تناقض نمودند، در آن باطل که خود نهادند، که میان زنان و مردان در خوردن آن فرق کردند.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ این در شأن قومى عرب فرو آمده از ربیعه و مضر و غیر ایشان، که دختران را زنده در گور میکردند، و آن شیطان بر ایشان آراسته بود از بیم درویشى و عار و انفة جاهلیت که در سر ایشان بود، چنان که آنجا گفت: زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ. قیس بن عاصم المنقرى سید اهل وبر آمد بر رسول خدا و مسلمان شد، آن گه در میان سخن میگفت: انى و أدت تسع بنات لى، فقال له رسول اللَّه (ص): «اذبح عن کل واحدة منهن شاة». فقال ان لى ابلا. قال: «فانحر عن کل واحدة جزورا».
و روى فى بعض الاخبار ان دحیة الکلبى کان کافرا من ملوک العرب، فلمّا اراد أن یسلم، اوحى اللَّه تعالى الى النّبی (ص) بعد ما کان صلّى الفجر: یا محمد! ان اللَّه یقرئک السلام، و یقول: ان دحیة الکلبى یدخل علیک الان و یسلم. قال: فلمّا دخل المسجد، رفع رسول اللَّه (ص) رداءه عن ظهره، و بسطه على الارض بین یدیه، قال: یا دحیة! هاهنا، و أشار الى ردائه، فبکى دحیة من کرم رسول اللَّه (ص)، و رفع رداءه و قبّله و وضعه على رأسه و عینیه، فقال: بأبى من له هذا الرداء، ثم قال: یا محمد! ما شرائط الاسلام اعرضها علىّ. فقال: «ان تقول لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه». فقال: یا رسول اللَّه! انى ارتکبت الخطیئة و فاحشة کبیرة، فما ذا کفارته؟ ان امرتنى ان أقتل نفسى قتلتها، و ان امرتنى ان أخرج من جمیع مالى خرجت. فقال رسول اللَّه (ص): «و ما ذاک یا دحیة!» قال: کنت رجلا من ملوک العرب و استنکف ان یکون لبناتى ازواج، فقتلت سبعین من بناتى کلهن بیدى. فتحیّر رسول اللَّه (ص) من ذلک حتى نزل جبرئیل، فقال: «یا محمد! ان اللَّه یقرئک السلام، و یقول: قل لدحیة: و عزتى و جلالى انک لمّا قلت: لا اله الا اللَّه غفرت لک کفر ستین سنة، فکیف لا اغفر لک قتلک بناتک»! قال: فبکى رسول اللَّه (ص)، و قال: «الهى! غفرت لدحیة قتل بناته بشهادة واحدة، فکیف لا تغفر للمؤمنین صغائرهم بشهادات کثیرة»؟!
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ اى بغیر حجة، کقوله: «هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ»؟ اى: من حجة. وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ من الحرث و الانعام افْتِراءً عَلَى اللَّهِ الکذب حین زعموا ان اللَّه امرهم بالتحریم قَدْ ضَلُّوا عن الهدى، وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ.
رشیدالدین میبدی : ۳۷- سورة الصافات - مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره و الصافات صد و هشتاد و دو آیت است و هشتصد کلمه و سه هزار و هشتصد و بیست و شش حرف جمله به مکه فرو آمد باتفاق مفسّران آن را مکّى شمرند و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر چهار آیت، از ان چهار هر دو آیت متلاصق یکدیگر، یکى: «وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» دیگر: «وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» این چهار آیت بآیت سیف منسوخ‏اند. و در بیان فضیلت این سوره ابىّ کعب روایت کند از مصطفى علیه الصّلاة و السّلام‏
قال: «من قرأ و الصاّفات اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد کلّ جنّى و شیطان و تباعدت منه مردة الشّیاطین و برى‏ء من الشّرک و شهد له حافظاه یوم القیمة انّه کان مؤمنا بالمرسلین».
قوله: وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ابن عباس گفت: فرشتگان‏اند که در آسمان خداى را مى‏پرستند صفها برکشیده هم چنان که در دنیا نمازگران صفها برکشند.
همانست که در آخر سوره فرمود: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ، جایى دیگر فرمود: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا روى جابر بن سمرة قال قال رسول اللَّه (ص): «الا تصفّون الملائکة عند ربّهم»؟ قلنا و کیف تصفّ الملائکة عند ربّهم؟ قال: «یتمّون الصّفوف المقدّمه و یتراصون فى الصّف»
و کان عمر بن الخطاب اذا اراد ان یفتتح بالنّاس الصّلاة قال: استووا تقدّم یا فلان تاخر یا فلان انّ اللَّه عزّ و جلّ یرى لکم بالملئکة اسوة یقول: «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا». و قیل: هم الملائکة تصفّ اجنحتها فى الهواء واقفة حتّى یأمرها للَّه بما یرید. و قیل: هى الطّیر دلیله قوله تعالى: وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ، و الصّف ترتیب الجمع على خطّ کالصّف فى الصّلاة.
قوله: فَالزَّاجِراتِ زَجْراً» یعنى الملائکة تزجر السّحاب و تسوقه الى حیث امر اللَّه.
بفرشتگان که میغ مى‏رانند و باران را فراهم مى‏آرند تا آنجا که فرمان اللَّه بود. و قیل: هى زواجر القرآن یعنى آیات النّواهى تنهى عن المحظورات و تزجر عن القبیح.
«فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً» هم الملائکة یتلون کتاب اللَّه على الانبیاء. و قیل: هم جماعة قرّاء القرآن. و قیل: المراد بالثلثة الغزاة کقوله: وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً و هم الصّافّات فى الحرب الزاجرات للکفّار التّالیات لذکر اللَّه بالتّسبیح و التّکبیر و التّهلیل. الصّافّ واحد، و الصافات جمع و الصافات جمع الصّافة و الزجر الصّرف عن الشی‏ء بخوف و تخویف. و التّلاوة القراءة و التلو الاتباع. و قیل: فیه اضمار، یعنى و ربّ الصّافّات و الزّاجرات و التّالیات. قرأ ابو عمرو و حمزة کلّهن بالادغام، و قرأ الباقون بالاظهار.
جواب مشرکان قریش است که گفتند: «اجعل الآلهة الها واحدا» این مرد خدایان را همه با یکى آورد، ربّ العالمین قسم یاد کرد باین سه چیز تعظیم و تشریف آن سه چیز که خداوند شما یکى است إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ. آن گه فرمود: رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ یعنى مشارق الشمس و مغاربها فى الصیف و الشتاء، مائة و ثمانون مشرقا و مائة و ثمانون مغربا فنزلت الشمس منها کلّ منزل فى السنّة مرّتین مرّة فى الصّیف صاعدة و مرّة فى الشّتاء منحدرة، کلّ یوم لها مشرق و مغرب لا تنزلهما فى السّنة الا مرّتین و امّا قوله: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ فالمشرقان مشرق الشمس اطول یوم من السّنة و مشرقها اقصر یوم منها و المغربان مغرب الشّمس اطول یوم من السّنة و مغربها اقصر یوم منها. و امّا قوله: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» فهو افق شروق الشّمس و افق غروبها.
«إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا» تأنیث الادنى و هى التی تدنوا من الارض، «بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ» قرأ عاصم بروایة ابى بکر: «بزینة» منوّنة «الکواکب» نصبا، اى بتزییننا الکواکب.
و قرأ حمزة و حفص «بزینة» منوّنة «الکواکب» خفضا على البدل، اى بزینة بالکواکب، یعنى زیّناها بالکواکب. و قرأ الآخرون: «بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ» بلا تنوین على الاضافة. قال ابن عباس: معناه بضوء الکواکب.
«و حفظا» اى و حفظناها حفظا. و قیل: جعلنا الکواکب حفظا، «مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ» اى متمرّد خال عنّ الخیر خبیث.
«لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏» اى الى کلام الملأ الاعلى و هم الملائکة، و تقدیره: ان لا یسمعوا اى لئلّا یسمعوا، فلما حذف ان رفع الفعل و عدّاه بالى لانّه فى معنى الاصغاء.
و قیل: سمعت الیه بمعنى صرفت الى جهته سمعى. قرأ حمزة و الکسائى و حفص: «یسّمّعون» بتشدید السّین و المیم، اى یتس‏مّعون فادغمت التاء فى السّین. و قرأ الآخرون: «یسمعون» باسکان السین و تخفیف المیم من سمع یسمع و المعنى لا یستطیعون الاستماع الى الملأ الاعلى.
وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ دُحُوراً این سخن را دو وجه است یکى آنست که مى‏اندازند ایشان را از هر سوى. دیگر وجه: آتش بایشان مى‏اندازند از هر سوى، تقول: قذفت الشی‏ء اى طرحته، و قذفته بحجر رمیت الیه حجرا و منه قذفه بالفجور.
«دحورا» مصدر من غیر لفظ الفعل الاوّل اى یقذفون قذفا. و قیل: فعله مضمر تقدیره: و یدحرون دحورا، اى یبعدون عن مجالس الملائکة. و قیل «دحورا» جمع دحر و هو ما یرمى به فیکون تقدیره بدحور فخذف لجارّ و نصب. و قرأ بعضهم: «یقذفون» بفتح الیاء و کسر الذّال یعنى الملائکة یقذفون الشیاطین بالشهب فیکون تفسیرا «للزاجرات زجرا».
«وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ» اى الشیاطین عذاب دائم و المواصبة و المواظبة سواء و تاویله: ان کلّ شیطان ادرکه الشّهب لم تفارقه ناره ابدا. و قیل: «عَذابٌ واصِبٌ» اى موجع من الوصب.
«إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ» اى الا مسترق یختطف کلمة من لسان ملک مسارقة فیزید فیها اکاذیب «فَأَتْبَعَهُ» اى لحقه «شِهابٌ ثاقِبٌ» کوکب مضی‏ء قوىّ لا یخطئه فاذا قذفوا احترقوا. و قیل: تصیبهم آفة فلا یعودون. و قیل: لا یقتلون بالشّهب بل یحسّ بذلک فلا یرجع و لهذا لا یمتنع غیره عن ذلک. و قیل: تصیبهم مرّة و یسلسون مرّة فصاروا فى ذلک کراکب السفینة فى البحر للتّجارة قال عطاء: سمى النجم الّذى یرمى به الشیاطین ثاقبا لانه یثقبهم.
«فاستفتهم یعنى قریشا «أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً» استفهام بمعنى التّقریر اى اهم اشدّ على الخالق فى الاعادة ام آدم فى الانشاء و الابتداء «إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ» یعنى خلقناهم من آدم و خلقنا آدم من طین. و قیل: «أَمْ مَنْ خَلَقْنا» یعنى امم الخالیة و التّقدیر: ام خلقنا قبلهم و سواهم، اى هؤلاء لیسوا باحکم خلقا من عیرهم من الامم و قد اهلکناهم بذنوبهم فما الذى یؤمن هؤلاء من العذاب. قال الحسن فى جماعة «أَمْ مَنْ خَلَقْنا» یرید السماوات و الارض و الجبال کقوله: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» فیکون «من» حینئذ لازدواج الکلام.
ثمّ ذکر خلق الانسان فقال: «إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ» اى جید حرّ لاصق یعلق بالید لا رمل فیه و اللازب اللازم و الباء بدل من المیم مثل بکّة و مکّة و قال الشاعر:
فما و رق الدّنیا بباق لاهلها
و لا شدّة البلوى بضربة لازب‏
و قال مجاهد و الضحاک: «مِنْ طِینٍ لازِبٍ» اى منتن.
بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ اى عجبت من تکذیبهم و هم یسخرون من تعجّبک و قیل: عجبت من انکارهم شأنک مع معاینتهم انشقاق القمر و آیات النبّوة و اعجاز القرآن و هو قوله عزّ و جلّ: وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ. قرأ حمزة و الکسائى: «بل عجبت» بضمّ التّاء و هى قراءة ابن عباس و ابن مسعود: قال الحسین بن الفضل: العجب من اللَّه ارکان الشی‏ء و تعظیمه و قیل: العجب من اللَّه استعظامه ادّعاهم علیه الشرکاء فقد یکون بمعنى الانکار و الذم و قد یکون بمعنى الاستحسان و الرّضا کما جاء فى الحدیث: «عجب ربکم من شاب لیست له صبوة» و جاء فى الحدیث: «عجب ربّکم من الّکم و قنوطکم و سرعة اجابته ایّاکم».
و قال (ص): «عجب ربّنا من اقوام یقادون الى الجنّة بالسلاسل».
و سئل جنید عن هذه الآیة فقال: انّ اللَّه تعالى لا یعجب من شى‏ء و لکن اللَّه وافق رسوله لما عجب رسوله.
فقال «وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ» اى هو کما یقوله، و الجملة انّ العجب صفة من صفات اللَّه عزّ و جلّ جاءت فى الکتاب و السنة، قال اللَّه عزّ و جلّ فى مواضع فى القرآن: کَیْفَ و هو تعجّب کقوله: إِنِّی و هو تعجّب کقوله: فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ، أَنَّى یُصْرَفُونَ و سبیله سبیل سائر الصّفات الّتى وردت فى الکتاب و السنة لا تزال عن وجهها و اسمها و لا تضرب لها الامثال و لا یقال فیها بالتّوهم و الرّأى و لا تحمل على المعانى الوحشیة الشاذة و المستحسن من العقول و لا یقال فیها لم و لا کیف، معانیها اسماءها و تفسیرها ظواهرها و لیس علینا فى ذلک الا الاقرار و التّسلیم و الاذعان و التّصدیق و اللَّه اعلم.
قوله: وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ اى اذا وعظوا بالقرآن لا یتّعظون.
وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ اى یسخرون و هذه السین زائدة دخلت للمبالغة کما دخلت فى الاستضحاک. و قیل: یستدعى بعضهم بعضا الى ان یسخروا. الآیة، هاهنا انشقاق القمر.
وَ قالُوا إِنْ هذا اى ما هذا الّذى نراه إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ اى ظاهر.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ. أَ وَ آباؤُنَا قراءة نافع و ابن عامر او آباؤنا بسکون و اوست اینجا و در سورة الواقعه، و در کلام تقدیم و تأخیر است یعنى: ائنا او آباؤنا الأولون لمبعوثون باش آن گه که ما خاک و استخوان گردیم ما یا پدران پیشینان ما برانگیختنى‏ایم؟ باقى بفتح واو خوانند و معنى آنست که: باش و پدران و پیشینان ما برانگیختنى‏اند؟قُلْ نَعَمْ تبعثون و آباؤکم وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ صاغرون أذلاء على زغم منکم.
فَإِنَّما هِیَ اى القیامة او نفخة القیامة زَجْرَةٌ واحِدَةٌ صیحة واحدة فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ اى احیاء ینظرون: و قیل: ینتظرون امر اللَّه فیهم الزّجر السوق على الغضب.
و یروى ان اغضب ما یکون اللَّه عزّ و جلّ حین ینفخ فى نفخة البعث.
وَ قالُوا یا وَیْلَنا معناه وجب لنا الویل و الحزن، و قیل: حلّ بنا اشدّ شى‏ء نکرهه، هذا یَوْمُ الدِّینِ. قیل: هو من تمام کلامهم، اى هذا یوم الجزاء الّذى کنّا ننکره. و قیل: تمّ الکلام على قوله: یا وَیْلَنا ثمّ قال اللَّه: هذا یَوْمُ الدِّینِ.
هذا یَوْمُ الْفَصْلِ بین المحسن و المسى‏ء الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ.
احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا اى کفروا وَ أَزْواجَهُمْ اى نساءهم اللّاتى على دینهم و قیل. اتباعهم. و قال ابن عباس: امثالهم و اضرابهم و نظراءهم الزّانى مع الزّانى و صاحب الخمر مع صاحب الخمر. و قال مقاتل: قرناؤهم من الشیاطین کل کافر مع شیطانه فى سلسلة. وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فى الدنیا یعنى الاصنام لیعذّب بها الکفّار، فَاهْدُوهُمْ اى ادعوهم و قیل دلّوهم. و قیل: قدّموهم، و السابق یسمّى الهادى و منه هادیة الشاة لرقبتها. إِلى‏ صِراطِ الْجَحِیمِ اى وسطها. و قیل: طریقها.