عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً الآیة این حکایت از مشرکان مکه است، دعا بمعنى عبادتست. میگوید: ما یعبدون من دونه الّا اناثا، لات و عزى و منات همه اناثاند و اوثان، همه مؤنّث. اوثان بتان بىصورتاند، و اصنام بتان با صورت. گفتهاند که: این لات و عزى و منات بتان بودند از سنگ تراشیده، و در درون کعبه نهاده، ربّ العزّة جلّ جلاله در درون هر یکى شیطان گماشته تا با کهنه و سدنه خویش سخن میگفتند، و ایشان از راه میافتادند.
قول حسن و قتاده و بو عبیده آنست که اناث بمعنى موات است، یعنى مردگاناند که در ایشان روح نیست، و نفع و ضرّ نیست، از سنگ و چوب و کلوخ و مانند آن. و این موات همه مؤنّث باشند، و صفت آن بتأنیث کنند. عبد الرحمن زید گفت: إِلَّا إِناثاً یعنى: بزعمهم، بگفت ایشان اناثاند که ایشان بتان را بنات اللَّه خواندند. وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً شیطان اینجا ابلیس است، و مرید صفت وى، و هو الشّدید العالى الخارج من الطّاعة. یقال مرد الرّجل یمرد مردودا او مرادة، اذا عتا، و خرج من الطّاعة. و أصله من قول العرب: حائط ممرّد اى مملّس لا خشونة فیه، و شجرة مرداء اذا تناثر ورقها و بهذا سمّى من لم تنبت لحیته، امرد، اى املس موضع اللّحیة، المرید، الخارج من الطّاعة المتلمس منها. میگوید: ایشان نمیخوانند و نمیپرستند الّا ابلیس متمرّد عاصى بر خداى عزّ و جلّ، و اللَّه بآن تمرّد و معصیت او را برانده، و بر وى لعنت کرده.
وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً اى: مقطوعا معدودا. این حکایت از قول ابلیس است، و بهره بریده که نصیب وى است از هزار، نهصد و نود و نهاند، چنان که در خبر است
بروایت ابو سعید خدرى: قال قال النّبیّ (ص): «یقول اللَّه تعالى و تقدّس یوم القیامة یا آدم! فیقول: لبّیک، و سعدیک، و الخیر فى یدیک، فیقول: اخرى بعث النّار. فیقول: و ما بعث النّار؟ فیقول اللَّه تعالى: «من کل الف، تسعمائة و تسعة و تسعون.
فعنده یشیب الصغیر، و یضع کل ذات حمل حملها، و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب اللَّه شدید». قالوا: یا رسول اللَّه! و ایّنا ذلک الواحد؟ قال: «ابشروا فانّ منکم رجلا، و من یاجوج و ماجوج الفا». ثمّ قال: «و الّذین نفسى بیده ارجو أن تکونوا ربع اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: ارجو ان تکونوا ثلث اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: «ارجو ان تکونوا نصف اهل الجنة»، فکبّرنا. فقال: «ما انتم فى النّاس الّا کشعرة سوداء فى جلد ثور ابیض، او کشعرة بیضاء فى جلد ثور اسود».
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ این هم از گفت ابلیس است. میگوید: بر گردانم ایشان را از طریق هدى، و گم کنم از راه راستى و دین حق. وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ و ایشان را فرا وایستن بد کنم، تا پیوسته بر آن باشند که بد میکنند، و خبر دهم ایشان را که بهشت نیست، و دوزخ نیست، و بعث نیست. چون این اعتقاد، آرند در بدى بیشتر کوشند. و یقال: لَأُمَنِّیَنَّهُمْ اى: اجمع لهم مع الاضلال، اوهمهم انّهم ینالون من الآخرة حظّا. میگوید: ایشان را بیراه کنم، آن گه با بیراهى در دل ایشان افکنم که ایشان را از آخرت نصیب خواهد بود. این همچنانست که جاى دیگر گفت: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ.
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ این بحیرة است که در سورة المائده گفت، و این آنست که عرب گوش بعضى شتران میشکافتند، و اکنون هر که گوش جانور بشکافد یا ببرد، ملحق است بآن در کراهیت و معصیت.
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ بعضى مفسّران گفتند: این تغییر خلق خدا خصىّ کردن آدمیست، و آن فرموده شیطان است، بحکم این آیت.
و در خصىّ کردن دیگر جانوران میان علما خلاف است، و هر که دندان گشاید، یا پوست روى تراشد، یا در موى موى پیوندد، یا پوست آزیند، همه ملحق است بتغییر خلق، و خضاب موى سیاه مردان را هم نزدیکست باین. و گفتهاند: تغییر خلق آنست که اللَّه تعالى چهار پایان را بیافرید از بهر آدمیان، تا مرکب خویش سازند، و طعمه خویش، و ایشان بر خود حرام کردند، و آفتاب و ماه و سنگها بیافرید، و مردم را نرم و روان کرد، تا بدان منفعت گیرند، و ایشان آن را معبود خود ساختند، و عبادت آن کردند، چون از آن نهاد که اللَّه فرمود بگردانیدند، و آن معنى که اللَّه براى آن آفرید بمعنى دیگر بدل کردند، تغییر خلق خدا کردند لا محاله.
و گفتهاند: خلق اینجا بمعنى دین است، که جاى دیگر گفت: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ اى لدین اللَّه، و تغییر دین آنست که حلال حرام میکردند، و حرام حلال.
ثمّ قال: وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً زیانکار کسى است که فرمان شیطان برد، نه فرمان اللَّه. یَعِدُهُمْ ایشان را وعده عمر دراز میدهد در دنیا، وَ یُمَنِّیهِمْ و یافت مرادها در دل ایشان مىافکند، و گفتهاند: در دل ایشان فقر مىافکند، تا از بیم فقر هزینه در کار خیر نکنند، و رحم نپیوندند. ربّ العالمین گفت: وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً و شیطان وعده که دهد جز بفرهیب ندهد، سود نماید و زیان پیش نهد. أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ یعنى مصیرهم، وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً اى مفرّا.
اگر کسى گوید که: ابلیس از کجا دانسته بود که قومى از فرزندان آدم نصیب وى خواهند بود تا ایشان را گمراه کند باین سخن که گفت: لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؟ جواب آنست که ربّ العزّة با وى این خطاب کرد: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، و ابلیس در آنجا دریافته بود که از فرزندان آدم گروهى نصیب وى خواهند بود. دیگر جواب آنست که ابلیس بهشت و دوزخ معاینه دیده بود، و دانست که هر یکى را قومى ساکنان خواهند بود. و نیز گفتهاند که ابلیس، آدم را وسوسه داد تا بعضى مراد خویش از وى بیافت، امّا همه مراد خویش از وى نیافت، بفرزندان آدم همین طمع کرد، از اضلال همگان نومید است، امّا ببعضى طمع دارد. این سخن از آنجا گفته است.
اگر کسى گوید: چه حکمت است که ابلیس را آفرید، و آن گه او را بر خلق مسلّط کرد، تا ایشان را وسوسه میکند؟ جواب آنست که تصدیق قول خویش را جلّ جلاله که گفته است: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، فسلطه على العصاة لیملأ جهنم من متبعیه، فقال لهم: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، و قال لمتّبعى محمد (ص): وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. دیگر جواب آنست که على (ع) گفت، قال: «اراد اللَّه ان یظهر کرامته على المؤمنین، فلو لم یکن ابلیس و وسوسته لما هاج من القلب ریح المودّة، و لما اضاء نور المعرفة»، و اگر نه ابلیس بودى بوى مودّت و محبّت از دل بنده مؤمن کى دمیدى؟ و نور معرفت کى تافتى؟
ابلیس را بدان آفرید که تا وى فعل خود ننماید، رحمت و مغفرت حق ظاهر نگردد.
هر چه وى خراب کند رحمت وى در آید، و آبادان گرداند. هر چه وى بغارت برد، تیغ غفران از وى واستاند، و مزیدى بر سر نهد.
مردى پیش مصطفى (ص) آمد، و از وسوسه شیطان بنالید و شکایت کرد.
مصطفى (ص) گفت: «انّ السّارق لا یدخل بیتا لیس فیه شىء، ذاک محض الایمان».
خانهاى که از کالا خالى بود دزد در آنجا نرود، دلى که از معرفت و ایمان خالى بود، شیطان آنجا چه کار دارد؟ وسوسه شیطان دلیل است بر وجود ایمان. نخعى گفته است از اینجا: کلّ صلاة لا وسوسة فیها فانّها لا تقبل، لأنّ الیهود و النصارى لا وسوسة لهم.
و قال على بن ابى طالب (ع): «الفرق بین صلوتنا و صلاة اهل الکتاب الوسوسة، لأنّ الشّیطان فرغ منهم و من عملهم».
ابو بکر وراق گفت: لیس للشّیطان مع الکفّار عمل، لأنّهم وافقوه، و المؤمن یخالفه، و المحاربة تکون مع المخالف.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الآیة مضى تفسیره.
قوله: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ الأمانىّ، الأکاذیب. معناه: لیس بأکاذیبکم و لا أکاذیب اهل الکتاب، و این آن بود که میان جهودان و میان قومى از عرب در سخن مباهات رفت. جهودان گفتند: ما بهیم از شما، کتابنا قیل کتابکم، و نبیّنا قبل نبیّکم. این جواب ایشان را آمد. و یقال: هى من تمنّیت اى اشتهیت. معنى آنست که نه بآرزوهاى شما است، و نه بآرزوهاى اهل کتاب.
مجاهد گفت که قریش گفتند: لا نبعث و لا نحاسب، و قالوا: لا جنّة و لا نار، و جهودان گفتند: لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً، و قالوا نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ.
ربّ العالمین بجواب هر دو قوم این آیت فرستاد.
و اسم لیس مضمر است، المعنى: لیس ثواب اللَّه بأمانیّکم و لا امانىّ اهل الکتاب.
میگوید: ثواب و نواخت خداى و دخول بهشت نه بآرزوى شما است، و نه بآرزوى اهل کتاب، لکن بایمانست و عمل صالح، چنان که در آیت پیش گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، باز نمود که کار دین را بنا به آرزو نیست. مصطفى (ص) گفت: «لیس الدّین بالتّمنّى و لا بالتّحلّى».
و قال (ص): «العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنّى على اللَّه».
مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ گفتهاند: این جزا درین جهان است، یعنى آن رنجها که بگناهکار رسد در دنیا. و درین معنى خبرها است از مصطفى (ص): قال ابو بکر الصدیق: یا رسول اللَّه کیف الصّلاح بعد هذه الآیة؟ فقال النّبیّ (ص): «أیّة آیة»؟ فقال: یقول اللَّه عزّ و جلّ: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، ما عملنا جزینا به. فقال له النّبیّ (ص): «غفر اللَّه لک یا أبا بکر! أ لست تمرض؟
الست تنصب؟ أ لیس یصیبک الّلأواء» قال: بلى. قال: «فهو ما یجزون به».
و بروایتى دیگر ابو بکر صدیق گفت: و ایّنا لم یعمل سوء، و انّا لمجزیّون بکلّ سوء عملنا. فقال النبى (ص): «امّا انت یا أبا بکر و اصحابک المؤمنون فتجزون بذلک فى الدّنیا، حتّى تلقوا اللَّه، و لیست لکم ذنوب، و امّا الآخرون فتجمع ذنوبهم حتّى یجزوا بها یوم القیامة».
عطا گفت: آن روز که این آیت فرو آمد ابو بکر گفت: هذه قاصمة الظّهر یا رسول اللَّه. فقال النّبیّ (ص): «انّما هى المصیبات تکون فى الدّنیا».
ابو هریرة گفت: آن روز که این آیت فرو آمد جماعتى یاران نشسته بودیم، چون بشنیدیم همه بگریستیم، و اندوهگن شدیم، گفتیم: یا رسول اللَّه! باقى نگذاشت این آیت، یعنى از وعید. رسول خدا گفت: «اما و الّذى نفسى بیده انّها لکما انزلت، و لکن ابشروا و قاربوا و سدّدوا، انّه لا یصیب احدا منکم مصیبة فى الدّنیا الّا کفّر اللَّه بها خطیئته حتّى الشّوکة شاکت احدکم فى قدمه».
حسن گفت: این آیت در شأن کفّار آمد که ربّ العالمین مؤمن را به بدکردارى جزا نکند، بلکه وى را بکردار نیکو جزا دهد، و سیّئات وى در گذارد، چنان که گفت: لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ. جایى دیگر گفت: وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ. و دلیل برین قول آنست که در آخر آیت گفت: وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اگر کسى را نه در قیامت یار باشد و نه دوست، جز کافر نبود، که ربّ العزّة مؤمنانرا گفته که ولىّ ایشانم: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و ضمان نصرت کرده در هر دو سراى، و گفته: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ الآیة گفتهاند که چون آیت آمد که مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، اهل کتاب با مؤمنان گفتند که: ما با شما یکسانیم بحکم این آیت، و شما را بر ما فضل نیست. ربّ العالمین مؤمنانرا بر ایشان فضل نهاد و گرامى کرد باین آیت دیگر: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ
مکى و بصرى و ابو بکر یَدْخُلُونَ بضمّ یا و فتح خا خوانند، على اسناد الفعل الى المفعول به، و هو من الادخال، لا من الدّخول، لأنّهم لا یدخلونها حتّى یدخلوها، فلفظ الادخال اولى، و معنى آنست که در آرند ایشان را در بهشت. باقى بفتح یا و ضمّ خا خوانند، على اسناد الفعل الى الدّاخلین، لأنّهم اذا دخلوها دخلوها، یعنى در شوند ایشان در بهشت.
وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً و هى النّقرة الّتى تکون فى ظهر النّواة.
قول حسن و قتاده و بو عبیده آنست که اناث بمعنى موات است، یعنى مردگاناند که در ایشان روح نیست، و نفع و ضرّ نیست، از سنگ و چوب و کلوخ و مانند آن. و این موات همه مؤنّث باشند، و صفت آن بتأنیث کنند. عبد الرحمن زید گفت: إِلَّا إِناثاً یعنى: بزعمهم، بگفت ایشان اناثاند که ایشان بتان را بنات اللَّه خواندند. وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً شیطان اینجا ابلیس است، و مرید صفت وى، و هو الشّدید العالى الخارج من الطّاعة. یقال مرد الرّجل یمرد مردودا او مرادة، اذا عتا، و خرج من الطّاعة. و أصله من قول العرب: حائط ممرّد اى مملّس لا خشونة فیه، و شجرة مرداء اذا تناثر ورقها و بهذا سمّى من لم تنبت لحیته، امرد، اى املس موضع اللّحیة، المرید، الخارج من الطّاعة المتلمس منها. میگوید: ایشان نمیخوانند و نمیپرستند الّا ابلیس متمرّد عاصى بر خداى عزّ و جلّ، و اللَّه بآن تمرّد و معصیت او را برانده، و بر وى لعنت کرده.
وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً اى: مقطوعا معدودا. این حکایت از قول ابلیس است، و بهره بریده که نصیب وى است از هزار، نهصد و نود و نهاند، چنان که در خبر است
بروایت ابو سعید خدرى: قال قال النّبیّ (ص): «یقول اللَّه تعالى و تقدّس یوم القیامة یا آدم! فیقول: لبّیک، و سعدیک، و الخیر فى یدیک، فیقول: اخرى بعث النّار. فیقول: و ما بعث النّار؟ فیقول اللَّه تعالى: «من کل الف، تسعمائة و تسعة و تسعون.
فعنده یشیب الصغیر، و یضع کل ذات حمل حملها، و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب اللَّه شدید». قالوا: یا رسول اللَّه! و ایّنا ذلک الواحد؟ قال: «ابشروا فانّ منکم رجلا، و من یاجوج و ماجوج الفا». ثمّ قال: «و الّذین نفسى بیده ارجو أن تکونوا ربع اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: ارجو ان تکونوا ثلث اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: «ارجو ان تکونوا نصف اهل الجنة»، فکبّرنا. فقال: «ما انتم فى النّاس الّا کشعرة سوداء فى جلد ثور ابیض، او کشعرة بیضاء فى جلد ثور اسود».
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ این هم از گفت ابلیس است. میگوید: بر گردانم ایشان را از طریق هدى، و گم کنم از راه راستى و دین حق. وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ و ایشان را فرا وایستن بد کنم، تا پیوسته بر آن باشند که بد میکنند، و خبر دهم ایشان را که بهشت نیست، و دوزخ نیست، و بعث نیست. چون این اعتقاد، آرند در بدى بیشتر کوشند. و یقال: لَأُمَنِّیَنَّهُمْ اى: اجمع لهم مع الاضلال، اوهمهم انّهم ینالون من الآخرة حظّا. میگوید: ایشان را بیراه کنم، آن گه با بیراهى در دل ایشان افکنم که ایشان را از آخرت نصیب خواهد بود. این همچنانست که جاى دیگر گفت: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ.
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ این بحیرة است که در سورة المائده گفت، و این آنست که عرب گوش بعضى شتران میشکافتند، و اکنون هر که گوش جانور بشکافد یا ببرد، ملحق است بآن در کراهیت و معصیت.
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ بعضى مفسّران گفتند: این تغییر خلق خدا خصىّ کردن آدمیست، و آن فرموده شیطان است، بحکم این آیت.
و در خصىّ کردن دیگر جانوران میان علما خلاف است، و هر که دندان گشاید، یا پوست روى تراشد، یا در موى موى پیوندد، یا پوست آزیند، همه ملحق است بتغییر خلق، و خضاب موى سیاه مردان را هم نزدیکست باین. و گفتهاند: تغییر خلق آنست که اللَّه تعالى چهار پایان را بیافرید از بهر آدمیان، تا مرکب خویش سازند، و طعمه خویش، و ایشان بر خود حرام کردند، و آفتاب و ماه و سنگها بیافرید، و مردم را نرم و روان کرد، تا بدان منفعت گیرند، و ایشان آن را معبود خود ساختند، و عبادت آن کردند، چون از آن نهاد که اللَّه فرمود بگردانیدند، و آن معنى که اللَّه براى آن آفرید بمعنى دیگر بدل کردند، تغییر خلق خدا کردند لا محاله.
و گفتهاند: خلق اینجا بمعنى دین است، که جاى دیگر گفت: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ اى لدین اللَّه، و تغییر دین آنست که حلال حرام میکردند، و حرام حلال.
ثمّ قال: وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً زیانکار کسى است که فرمان شیطان برد، نه فرمان اللَّه. یَعِدُهُمْ ایشان را وعده عمر دراز میدهد در دنیا، وَ یُمَنِّیهِمْ و یافت مرادها در دل ایشان مىافکند، و گفتهاند: در دل ایشان فقر مىافکند، تا از بیم فقر هزینه در کار خیر نکنند، و رحم نپیوندند. ربّ العالمین گفت: وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً و شیطان وعده که دهد جز بفرهیب ندهد، سود نماید و زیان پیش نهد. أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ یعنى مصیرهم، وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً اى مفرّا.
اگر کسى گوید که: ابلیس از کجا دانسته بود که قومى از فرزندان آدم نصیب وى خواهند بود تا ایشان را گمراه کند باین سخن که گفت: لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؟ جواب آنست که ربّ العزّة با وى این خطاب کرد: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، و ابلیس در آنجا دریافته بود که از فرزندان آدم گروهى نصیب وى خواهند بود. دیگر جواب آنست که ابلیس بهشت و دوزخ معاینه دیده بود، و دانست که هر یکى را قومى ساکنان خواهند بود. و نیز گفتهاند که ابلیس، آدم را وسوسه داد تا بعضى مراد خویش از وى بیافت، امّا همه مراد خویش از وى نیافت، بفرزندان آدم همین طمع کرد، از اضلال همگان نومید است، امّا ببعضى طمع دارد. این سخن از آنجا گفته است.
اگر کسى گوید: چه حکمت است که ابلیس را آفرید، و آن گه او را بر خلق مسلّط کرد، تا ایشان را وسوسه میکند؟ جواب آنست که تصدیق قول خویش را جلّ جلاله که گفته است: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، فسلطه على العصاة لیملأ جهنم من متبعیه، فقال لهم: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، و قال لمتّبعى محمد (ص): وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. دیگر جواب آنست که على (ع) گفت، قال: «اراد اللَّه ان یظهر کرامته على المؤمنین، فلو لم یکن ابلیس و وسوسته لما هاج من القلب ریح المودّة، و لما اضاء نور المعرفة»، و اگر نه ابلیس بودى بوى مودّت و محبّت از دل بنده مؤمن کى دمیدى؟ و نور معرفت کى تافتى؟
ابلیس را بدان آفرید که تا وى فعل خود ننماید، رحمت و مغفرت حق ظاهر نگردد.
هر چه وى خراب کند رحمت وى در آید، و آبادان گرداند. هر چه وى بغارت برد، تیغ غفران از وى واستاند، و مزیدى بر سر نهد.
مردى پیش مصطفى (ص) آمد، و از وسوسه شیطان بنالید و شکایت کرد.
مصطفى (ص) گفت: «انّ السّارق لا یدخل بیتا لیس فیه شىء، ذاک محض الایمان».
خانهاى که از کالا خالى بود دزد در آنجا نرود، دلى که از معرفت و ایمان خالى بود، شیطان آنجا چه کار دارد؟ وسوسه شیطان دلیل است بر وجود ایمان. نخعى گفته است از اینجا: کلّ صلاة لا وسوسة فیها فانّها لا تقبل، لأنّ الیهود و النصارى لا وسوسة لهم.
و قال على بن ابى طالب (ع): «الفرق بین صلوتنا و صلاة اهل الکتاب الوسوسة، لأنّ الشّیطان فرغ منهم و من عملهم».
ابو بکر وراق گفت: لیس للشّیطان مع الکفّار عمل، لأنّهم وافقوه، و المؤمن یخالفه، و المحاربة تکون مع المخالف.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الآیة مضى تفسیره.
قوله: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ الأمانىّ، الأکاذیب. معناه: لیس بأکاذیبکم و لا أکاذیب اهل الکتاب، و این آن بود که میان جهودان و میان قومى از عرب در سخن مباهات رفت. جهودان گفتند: ما بهیم از شما، کتابنا قیل کتابکم، و نبیّنا قبل نبیّکم. این جواب ایشان را آمد. و یقال: هى من تمنّیت اى اشتهیت. معنى آنست که نه بآرزوهاى شما است، و نه بآرزوهاى اهل کتاب.
مجاهد گفت که قریش گفتند: لا نبعث و لا نحاسب، و قالوا: لا جنّة و لا نار، و جهودان گفتند: لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً، و قالوا نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ.
ربّ العالمین بجواب هر دو قوم این آیت فرستاد.
و اسم لیس مضمر است، المعنى: لیس ثواب اللَّه بأمانیّکم و لا امانىّ اهل الکتاب.
میگوید: ثواب و نواخت خداى و دخول بهشت نه بآرزوى شما است، و نه بآرزوى اهل کتاب، لکن بایمانست و عمل صالح، چنان که در آیت پیش گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، باز نمود که کار دین را بنا به آرزو نیست. مصطفى (ص) گفت: «لیس الدّین بالتّمنّى و لا بالتّحلّى».
و قال (ص): «العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنّى على اللَّه».
مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ گفتهاند: این جزا درین جهان است، یعنى آن رنجها که بگناهکار رسد در دنیا. و درین معنى خبرها است از مصطفى (ص): قال ابو بکر الصدیق: یا رسول اللَّه کیف الصّلاح بعد هذه الآیة؟ فقال النّبیّ (ص): «أیّة آیة»؟ فقال: یقول اللَّه عزّ و جلّ: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، ما عملنا جزینا به. فقال له النّبیّ (ص): «غفر اللَّه لک یا أبا بکر! أ لست تمرض؟
الست تنصب؟ أ لیس یصیبک الّلأواء» قال: بلى. قال: «فهو ما یجزون به».
و بروایتى دیگر ابو بکر صدیق گفت: و ایّنا لم یعمل سوء، و انّا لمجزیّون بکلّ سوء عملنا. فقال النبى (ص): «امّا انت یا أبا بکر و اصحابک المؤمنون فتجزون بذلک فى الدّنیا، حتّى تلقوا اللَّه، و لیست لکم ذنوب، و امّا الآخرون فتجمع ذنوبهم حتّى یجزوا بها یوم القیامة».
عطا گفت: آن روز که این آیت فرو آمد ابو بکر گفت: هذه قاصمة الظّهر یا رسول اللَّه. فقال النّبیّ (ص): «انّما هى المصیبات تکون فى الدّنیا».
ابو هریرة گفت: آن روز که این آیت فرو آمد جماعتى یاران نشسته بودیم، چون بشنیدیم همه بگریستیم، و اندوهگن شدیم، گفتیم: یا رسول اللَّه! باقى نگذاشت این آیت، یعنى از وعید. رسول خدا گفت: «اما و الّذى نفسى بیده انّها لکما انزلت، و لکن ابشروا و قاربوا و سدّدوا، انّه لا یصیب احدا منکم مصیبة فى الدّنیا الّا کفّر اللَّه بها خطیئته حتّى الشّوکة شاکت احدکم فى قدمه».
حسن گفت: این آیت در شأن کفّار آمد که ربّ العالمین مؤمن را به بدکردارى جزا نکند، بلکه وى را بکردار نیکو جزا دهد، و سیّئات وى در گذارد، چنان که گفت: لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ. جایى دیگر گفت: وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ. و دلیل برین قول آنست که در آخر آیت گفت: وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اگر کسى را نه در قیامت یار باشد و نه دوست، جز کافر نبود، که ربّ العزّة مؤمنانرا گفته که ولىّ ایشانم: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و ضمان نصرت کرده در هر دو سراى، و گفته: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ الآیة گفتهاند که چون آیت آمد که مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، اهل کتاب با مؤمنان گفتند که: ما با شما یکسانیم بحکم این آیت، و شما را بر ما فضل نیست. ربّ العالمین مؤمنانرا بر ایشان فضل نهاد و گرامى کرد باین آیت دیگر: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ
مکى و بصرى و ابو بکر یَدْخُلُونَ بضمّ یا و فتح خا خوانند، على اسناد الفعل الى المفعول به، و هو من الادخال، لا من الدّخول، لأنّهم لا یدخلونها حتّى یدخلوها، فلفظ الادخال اولى، و معنى آنست که در آرند ایشان را در بهشت. باقى بفتح یا و ضمّ خا خوانند، على اسناد الفعل الى الدّاخلین، لأنّهم اذا دخلوها دخلوها، یعنى در شوند ایشان در بهشت.
وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً و هى النّقرة الّتى تکون فى ظهر النّواة.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
عجله و شتابزدگی و مذمت آن
صفت هفتم عجله و شتابکاری است، که آدمی به مجرد اینکه امری به خاطر او خطور کند اقدام بر آن نماید بدون آنکه اطراف آن را ملاحظه نماید، و در عاقبت آن تأمل کند و این از کم دلی و ضعف نفس است و از راههای بزرگ شیطان است و آن لعین، بسیاری از فرزندان آدم را با این صفت به هلاکت رسانیده.
و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «شتابکاری از جانب شیطان است، و تأنی در کارها از جانب خداوند منان» و در روایات وارد است که «چون عیسی بن مریم علیه السلام متولد شد همه شیاطین به پیش ابلیس که رئیس ایشان است رفتند و گفتند امروز همه بتها سرنگون شده ابلیس گفت: البته حادثه ای واقع شده است بایستید تا تفحص کنیم پس به پرواز آمد و مشرق و مغرب را طوف کرد و چیزی نیافت، تا رسید به موضعی که عیسی متولد شده بود دید ملائکه دور او را گرفته اند، پس برگشت به نزد لشکر خود و گفت: امشب پیغمبری به دنیا آمده است، و هیچ زنی آبستن نشده و وضع حمل او نگردید مگر اینکه من در نزد او حاضر بودم بجز این شخص، و امید برگیرید از اینکه بعد از این دیگر کسی بت پرستی کند، و لیکن راه فرزندان آدم را به شتابکاری و سبکی و بی وقعی بزنید» و اخبار در مذمت این صفت از حد متجاوز است و سر در شدت مذمت آن، آن است که عمل هر کس باید به بصیرت و بینائی باشد، و عاقبت آن را ملاحظه کند، و این موقوف است بر تأمل و تأنی و این صفت مانع تأمل است.
و مکرر به تجربه رسیده است که هر امری که بی تأمل از آدمی سرزد باعث خسران و زیان، و فاعل آن نادم و پشیمان می شود و هر کاری که به تثبت و تأنی کرده می شود هیچ پشیمانی در آن نیست و همین در مذمت این صفت بس است که هر عجول سبکی در نظرها خوار و در دلها بی وقع و بی اعتبار است و کسی که اندک تأمل نماید می فهمد که باعث کلی، در فروختن دین به دنیا، و معاوضه کردن نعیم آخرت و پادشاهی ابد به مزخرفات این عاریت سرا، شتابکاری و عجله است، زیرا که چون نفس انسانی از «عالم امر برخاسته و در سلسله ایجاد، اقرب مخلوقات است به موجد کل، پس بالاترین لذات از برای او لذت غلبه و برتری و استیلا و سروری است، که از صفات کمالیه حضرت آفریدگار است و هر کسی پیوسته طالب استعلا و بزرگی است و چنین نیست که این طلب از او ناپسندیده و مذموم باشد، بلکه هر بنده باید در تحصیل پادشاهی باشد که زوال از برای آن نیست و سعادتی را طلبد که آخری نداشته باشد و بقائی جوید که فنائی به آن راه نیابد و عزتی خواهد که در عقبش ذلت نباشد و غنائی کسب کند که به فقر نینجامد و کمالی جوید ک از نقص عاری باشد..
و همه اینها از صفات خدائی، و طالب آن طالب علو و کمال است و چگونه چنین طلبی ناپسندیده می باشد؟ پس مذمتی که در طلب ریاست و استیلاء رسیده است به واسطه اشتباهی است که کرده و غلطی که از او واقع شده در فهمیدن ریاست به فریب شیطان لعین، زیرا که چون به واسطه سجده نکردن بر آدم، آن لعین مطرود درگاه، و از عالم امر رانده شد حسد او را بر این داشت که در صدد اغوای فرزندان او برآید، و ایشان را نیز همچون خودش از عالم امر، و بارگاه قرب، دور افکند
پس ایشان را به شتابکاری فریب داده، و در نظر ایشان ریاست عاجله فانی، و سروری و بزرگی چند روزه را که به انواع آلام مشوب است جلوه داد و ایشان را از سلطنت ابد و پادشاهی مخلد که از همه کدورات مصفا، و از زوال و فنا مبراست محروم ساخت و مسکین و مخذول فرزند آدم، چون عجول و شتابکار خلق شده بود شیطان لعین از این راه برآمد و به عجله که مقتضای طبع انسان بود، متوسل شده و متاع حاضر را در نظر او زینت داده و در باب آخرت به امیدواری از خدا او را مغرور کرد و آن بینوای بیچاره نیز فریب او را خورده به طلب دنیا و مزخرفات آن مشغول گردید و سلطنت و پادشاهی بی زوال را از دست داد و مسکین بخت برگشته فکر نکرد که ریاست دنیا و پادشاهی آن، سروری و کمال نیست، بلکه عین نقص و وبال است و فریب دشمن مطرود دیرینه خود را خورد، سبحان الله تعالی.
لعاب عنکبوتان مگس گیر
همائی را نگر چون گرد نخجیر
پس هر که به حقیقت امر، جاهل، و از خدعه آن مردود، غافل است به وساوس او فریفته می گردد و سروری و پادشاهی موبد را به متاع خسیس چند روزه دنیا می فروشد، و چه ارزان می فروشد آری:
زیانکاران که جنس جان فروشند
چنین جنسی عجب ارزان فروشند
و اما کسی که از باطن کار آگاه، و توفیق ربانی او را همراه است، با ریسمان آن ملعون به چاه نمی رود و پیروی آن را نمی کند و چون آن ملعون از افراد انسان به یک و دو اکتفا نکرد و دام مکر و حیله را در راه همه کس گسترد، به این جهت خداوند عالم پیغمبران و رسولان فرستاد تا ایشان را از خدعه آن مکار خبردار سازند و دل ایشان را از این خانه مجازی بپردازند و «صلای دعوت پروردگار را در دهند و بندگان را به جانب مملکت حقیقی و وطن اصلی بخوانند.
پس پیغمبران آمدند و دامن همت بر میان زدند و یک تنه به دعوت خلق برخاستند و به آواز بلند که اقطار عالم را فراگرفت ندا کردند: «یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الآخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الآخره الا قلیل» خلاصه معنی آنکه «ای طایفه ای که به خدا و پیغمبر او گرویده اید چه شده است شما را که چون به شما امر می شود که کوچ کنید در راه خدا، سنگین می شوید و خود را به زمین می چسبانید؟ آیا دل خوش کرده اید به زندگانی دنیا، و از آخرت گذشته اید؟ پس بدانید که متاع چند روزه دنیا در پیش آخرت نیست مگر چیز کم و بی قدری» و زبان به مذمت دنیا و اهل آن گشودند و مردم را وعده و وعید کردند و به زبان حال با هر یک از فرزندان آدم گفتند:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
پس غرض کلی از بعثت انبیا خواندن خلق است به مملکت بی پایان، تا در آنجا بر تخت پادشاهی نشینند و تاج سروری بر سر نهند و به زندگی ای فایز گردند که مرگ ندارد و به عزتی رسند که ذلت در قفایش نیست و شیطان ایشان را به شتاب می اندازند و ایشان را به سروری دنیا می خواند و چون می داند که این را بقائی نیست و این چند روزی هم که هست از هم و غم و نزاع و کدورت خالی نیست تا به این سبب از یاد آخرت غافل شوند، و از فکر تحصیل ملک باقی بیرون روند بلکه از زهد و سبکباری در دنیا که پادشاهی نقد است باز مانند و بنده غضب و شهوت خود گردند و به پرستش شکم و فرج خود مشغول شوند پس چون چارپایی شود که افسار او در دست شکم و فرجش باشد و او را به هر طویله و آخوری که خواهند بندند.
پس چه مغرور و بی عقل فرزند آدم که مملوک شهوت خود می شود و چنان پندارد که پادشاه است و بنده خواهش نفس می گردد و چنان گمان می کند که خداوند است معاذ الله و از آنچه مذکور شد معلوم شد که منشأ خسران در دنیا و آخرت عجله و شتابکاری است.
و چون بدی این صفت را دانستی پس بدان که طریق علاج آن، آن است که یاد فساد و سوء عاقبت آن کنی و متذکر آن شوی که باعث سبکی و خفت و بی قدری و ذلت در نظر مردمان است و موجب ندامت و پشیمانی است پس متذکر شرافت ضد آن، که وقار و طمأنینه است گردی و بدانی که این صفت انبیاء و اولیاء است پس با خود قرار دهی که دیگر هیچ فعلی را بی تأمل نکنی و طمأنینه و سکون را در باطن و ظاهر، در جمیع احوال، افعال و حرکات و سکنات، شعار خود سازی و خواهی نخواهی خود را چندی بر این بداری تا عادت تو شود و صفت خبیثه عجله از تو دفع شود و وقار و طمأنینه از برای تو حاصل گردد.
و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «شتابکاری از جانب شیطان است، و تأنی در کارها از جانب خداوند منان» و در روایات وارد است که «چون عیسی بن مریم علیه السلام متولد شد همه شیاطین به پیش ابلیس که رئیس ایشان است رفتند و گفتند امروز همه بتها سرنگون شده ابلیس گفت: البته حادثه ای واقع شده است بایستید تا تفحص کنیم پس به پرواز آمد و مشرق و مغرب را طوف کرد و چیزی نیافت، تا رسید به موضعی که عیسی متولد شده بود دید ملائکه دور او را گرفته اند، پس برگشت به نزد لشکر خود و گفت: امشب پیغمبری به دنیا آمده است، و هیچ زنی آبستن نشده و وضع حمل او نگردید مگر اینکه من در نزد او حاضر بودم بجز این شخص، و امید برگیرید از اینکه بعد از این دیگر کسی بت پرستی کند، و لیکن راه فرزندان آدم را به شتابکاری و سبکی و بی وقعی بزنید» و اخبار در مذمت این صفت از حد متجاوز است و سر در شدت مذمت آن، آن است که عمل هر کس باید به بصیرت و بینائی باشد، و عاقبت آن را ملاحظه کند، و این موقوف است بر تأمل و تأنی و این صفت مانع تأمل است.
و مکرر به تجربه رسیده است که هر امری که بی تأمل از آدمی سرزد باعث خسران و زیان، و فاعل آن نادم و پشیمان می شود و هر کاری که به تثبت و تأنی کرده می شود هیچ پشیمانی در آن نیست و همین در مذمت این صفت بس است که هر عجول سبکی در نظرها خوار و در دلها بی وقع و بی اعتبار است و کسی که اندک تأمل نماید می فهمد که باعث کلی، در فروختن دین به دنیا، و معاوضه کردن نعیم آخرت و پادشاهی ابد به مزخرفات این عاریت سرا، شتابکاری و عجله است، زیرا که چون نفس انسانی از «عالم امر برخاسته و در سلسله ایجاد، اقرب مخلوقات است به موجد کل، پس بالاترین لذات از برای او لذت غلبه و برتری و استیلا و سروری است، که از صفات کمالیه حضرت آفریدگار است و هر کسی پیوسته طالب استعلا و بزرگی است و چنین نیست که این طلب از او ناپسندیده و مذموم باشد، بلکه هر بنده باید در تحصیل پادشاهی باشد که زوال از برای آن نیست و سعادتی را طلبد که آخری نداشته باشد و بقائی جوید که فنائی به آن راه نیابد و عزتی خواهد که در عقبش ذلت نباشد و غنائی کسب کند که به فقر نینجامد و کمالی جوید ک از نقص عاری باشد..
و همه اینها از صفات خدائی، و طالب آن طالب علو و کمال است و چگونه چنین طلبی ناپسندیده می باشد؟ پس مذمتی که در طلب ریاست و استیلاء رسیده است به واسطه اشتباهی است که کرده و غلطی که از او واقع شده در فهمیدن ریاست به فریب شیطان لعین، زیرا که چون به واسطه سجده نکردن بر آدم، آن لعین مطرود درگاه، و از عالم امر رانده شد حسد او را بر این داشت که در صدد اغوای فرزندان او برآید، و ایشان را نیز همچون خودش از عالم امر، و بارگاه قرب، دور افکند
پس ایشان را به شتابکاری فریب داده، و در نظر ایشان ریاست عاجله فانی، و سروری و بزرگی چند روزه را که به انواع آلام مشوب است جلوه داد و ایشان را از سلطنت ابد و پادشاهی مخلد که از همه کدورات مصفا، و از زوال و فنا مبراست محروم ساخت و مسکین و مخذول فرزند آدم، چون عجول و شتابکار خلق شده بود شیطان لعین از این راه برآمد و به عجله که مقتضای طبع انسان بود، متوسل شده و متاع حاضر را در نظر او زینت داده و در باب آخرت به امیدواری از خدا او را مغرور کرد و آن بینوای بیچاره نیز فریب او را خورده به طلب دنیا و مزخرفات آن مشغول گردید و سلطنت و پادشاهی بی زوال را از دست داد و مسکین بخت برگشته فکر نکرد که ریاست دنیا و پادشاهی آن، سروری و کمال نیست، بلکه عین نقص و وبال است و فریب دشمن مطرود دیرینه خود را خورد، سبحان الله تعالی.
لعاب عنکبوتان مگس گیر
همائی را نگر چون گرد نخجیر
پس هر که به حقیقت امر، جاهل، و از خدعه آن مردود، غافل است به وساوس او فریفته می گردد و سروری و پادشاهی موبد را به متاع خسیس چند روزه دنیا می فروشد، و چه ارزان می فروشد آری:
زیانکاران که جنس جان فروشند
چنین جنسی عجب ارزان فروشند
و اما کسی که از باطن کار آگاه، و توفیق ربانی او را همراه است، با ریسمان آن ملعون به چاه نمی رود و پیروی آن را نمی کند و چون آن ملعون از افراد انسان به یک و دو اکتفا نکرد و دام مکر و حیله را در راه همه کس گسترد، به این جهت خداوند عالم پیغمبران و رسولان فرستاد تا ایشان را از خدعه آن مکار خبردار سازند و دل ایشان را از این خانه مجازی بپردازند و «صلای دعوت پروردگار را در دهند و بندگان را به جانب مملکت حقیقی و وطن اصلی بخوانند.
پس پیغمبران آمدند و دامن همت بر میان زدند و یک تنه به دعوت خلق برخاستند و به آواز بلند که اقطار عالم را فراگرفت ندا کردند: «یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الآخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الآخره الا قلیل» خلاصه معنی آنکه «ای طایفه ای که به خدا و پیغمبر او گرویده اید چه شده است شما را که چون به شما امر می شود که کوچ کنید در راه خدا، سنگین می شوید و خود را به زمین می چسبانید؟ آیا دل خوش کرده اید به زندگانی دنیا، و از آخرت گذشته اید؟ پس بدانید که متاع چند روزه دنیا در پیش آخرت نیست مگر چیز کم و بی قدری» و زبان به مذمت دنیا و اهل آن گشودند و مردم را وعده و وعید کردند و به زبان حال با هر یک از فرزندان آدم گفتند:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
پس غرض کلی از بعثت انبیا خواندن خلق است به مملکت بی پایان، تا در آنجا بر تخت پادشاهی نشینند و تاج سروری بر سر نهند و به زندگی ای فایز گردند که مرگ ندارد و به عزتی رسند که ذلت در قفایش نیست و شیطان ایشان را به شتاب می اندازند و ایشان را به سروری دنیا می خواند و چون می داند که این را بقائی نیست و این چند روزی هم که هست از هم و غم و نزاع و کدورت خالی نیست تا به این سبب از یاد آخرت غافل شوند، و از فکر تحصیل ملک باقی بیرون روند بلکه از زهد و سبکباری در دنیا که پادشاهی نقد است باز مانند و بنده غضب و شهوت خود گردند و به پرستش شکم و فرج خود مشغول شوند پس چون چارپایی شود که افسار او در دست شکم و فرجش باشد و او را به هر طویله و آخوری که خواهند بندند.
پس چه مغرور و بی عقل فرزند آدم که مملوک شهوت خود می شود و چنان پندارد که پادشاه است و بنده خواهش نفس می گردد و چنان گمان می کند که خداوند است معاذ الله و از آنچه مذکور شد معلوم شد که منشأ خسران در دنیا و آخرت عجله و شتابکاری است.
و چون بدی این صفت را دانستی پس بدان که طریق علاج آن، آن است که یاد فساد و سوء عاقبت آن کنی و متذکر آن شوی که باعث سبکی و خفت و بی قدری و ذلت در نظر مردمان است و موجب ندامت و پشیمانی است پس متذکر شرافت ضد آن، که وقار و طمأنینه است گردی و بدانی که این صفت انبیاء و اولیاء است پس با خود قرار دهی که دیگر هیچ فعلی را بی تأمل نکنی و طمأنینه و سکون را در باطن و ظاهر، در جمیع احوال، افعال و حرکات و سکنات، شعار خود سازی و خواهی نخواهی خود را چندی بر این بداری تا عادت تو شود و صفت خبیثه عجله از تو دفع شود و وقار و طمأنینه از برای تو حاصل گردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - اخلاص از مقامات مقربین است
بدان که اخلاص، مقامی است رفیع از مقامات مقربین، و منزلی است منیع از منازل راه دین بلکه کبریت احمر و اکسیر اعظم است هر که توفیق وصول به آن را یافت به مرتبه عظمی فایز گردید و هر که موید بر تحصیل آن گردید، به موهبت کبری رسید چگونه چنین نباشد، و حال آنکه آن، سبب تکلیف بنی نوع انسان است چنانکه حق سبحانه می فرماید «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین» یعنی «بندگان، مأمور به اوامر إلهیه نگردیدند، مگر به آن جهت که عبادت کنند خدای را در حالتی که خالص کننده باشند، از برای او دین را» و لقای پروردگار، که غایت مقصود و منتهای مطلوب است، به آن بسته است همچنان که می فرماید: «فمن کان یرجو لقاء ربه فیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا» یعنی «هر که آرزوی ملاقات پروردگار خود داشته باشد پس باید عمل صالح به جا آورد و در عبادت پروردگار خود، احدی را شریک نسازد» و در بعضی از اخبار قدسیه وارد شده است که «اخلاص، سری است از اسرار من، به ودیعت می گذارم آن را در دل هر یک از بندگان خود، که آن را دوست داشته باشم» و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هیچ بنده ای نیست که چهل روز عملی را به اخلاص از برای خدا به جا آورد، مگر اینکه چشمه های حکمت از دل او بر زبانش جاری می گردد» و فرمود که «عمل را از برای خدا خالص کن، تا اندک آن، ترا کفایت کند» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «چندان در قید بسیاری عمل مباشید و در قید آن باشید که به درجه قبول برسد». آری:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
و فرمود «خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند به واسطه آنچه گوشهای او می شنود و دل او محزون نگردد به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «هیچ بنده ای خالص نگردانید ایمان خود را از برای خدا چهل روز، مگر اینکه خدا زهد در دنیا را به او کرامت فرمود و او را بینا گردانید به درهای دنیا و دوای آنها و حکمت آن را در دل او ثابت گردانید و زبان او را به آن گویا ساخت» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «اخلاص، جمع می سازد همه اعمال فاضله را و آن معنی است که کلید آن قبول، و سجل آن، رضاست پس هر که خدا عمل او را قبول می کند خدا از او راضی است، و او از جمله مخلصان است اگر چه عمل او اندک باشد و کسی که خدا قبول نمی کند عمل او را، مخلص نیست، اگر چه عمل او بسیار باشد بعد از آن، می فرماید: و ادنی مرتبه اخلاص، آن است که بنده آنچه قدر طاقت اوست به جا آورد و در نزد خدا قدری و مرتبه ای از برای عمل خود قرار ندهد، که به واسطه آن مکافات و مزدی از خدا طلبد، زیرا او می داند که اگر خدا حق بندگی را از او مطالبه نماید، از أدای آن عاجز است و پست ترین مقام بنده مخلص در دنیا آن است که از جمیع گناهان سالم بماند و در آخرت، آن است که از آتش خلاص شود و به بهشت فایز گردد» و بالجمله، صفت اخلاص، سر همه اخلاق فاضله، و بالاترین جمیع ملکات حسنه است قبول عمل به آن منوط، و صحت عبادت به آن موقوف است و عملی که از اخلاص خالی باشد، در نزد پروردگار اعتبار ندارد و در نزد مستوفیان روز جزا به چیزی برندارند.
قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
بلکه مادامی که مرتبه اخلاص، کسی را نباشد، خلاص از شر شیطان نشود چون آن لعین، قسم به عزت رب العالمین یاد کرده که همه بندگان را گمراه سازد مگر اهل اخلاص را چنانچه حکایت از زبان آن پلید در قرآن مجید شده که «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» و شاهد بر این، حکایتی است که از اسرائیلیات وارد شده که درختی بود که جمعی آن را می پرستیدند و عابدی در بنی اسرائیل بر آن مطلع شده، غیرت ایمان، او را بر این داشت که تیشه برداشته روانه شد، که آن شجره را قطع نماید در راه، شیطان به صورت مردی به او دچار شده، گفت: به کجا می روی؟ گفت: درختی است که جمعی از کفاره به جای پروردگار، او را می پرستند، می روم تا آن را قطع کنم گفت: ترا به این چکار و گفتگو میان ایشان به طول انجامید، تا امر آن منجر شد که دست در گریبان شدند و عابد، شیطان را بر زمین افکند چون شیطان خود را عاجز دید، گفت: معلوم است که تو این عمل را به جهت ثواب می کنی و من از برای تو عملی قرار می دهم که ثواب آن بیشتر باشد، هر روز فلان مبلغ به زیر سجاده تو می گذارم، آن را بردار و به فقرا عطا کن عابد فریب شیطان را خورده، از عزم قطع درخت درگذشت و به خانه برگشت و هر روز سجاده خود را برمی چید، همان مبلغ در آنجا بود برمی داشت و تصدق می کرد و چون، چند روز بر این گذشت، شیطان قطع وظیفه را نمود و عابد در زیر سجاده خود زر نیافت تیشه برداشته رو به قطع درخت نهاد، شیطان سرراه بر او گرفته، باز بر سر مجادله آمدند و در این مرتبه، شیطان بر عابد غالب شده، او را بر زمین افکند عابد حیران ماند از شیطان پرسید که چگونه این دفعه بر من غالب آمدی؟ گفت به واسطه اینکه در ابتدا نیت تو خالص بود و به جهت خدا قصد قطع درخت کرده بودی و این دفعه به جهت آلودگی طمع، به قطع آن می روی، و نیت تو خالص نیست، به این جهت من بر تو غالب گشتم.
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
و فرمود «خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند به واسطه آنچه گوشهای او می شنود و دل او محزون نگردد به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «هیچ بنده ای خالص نگردانید ایمان خود را از برای خدا چهل روز، مگر اینکه خدا زهد در دنیا را به او کرامت فرمود و او را بینا گردانید به درهای دنیا و دوای آنها و حکمت آن را در دل او ثابت گردانید و زبان او را به آن گویا ساخت» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «اخلاص، جمع می سازد همه اعمال فاضله را و آن معنی است که کلید آن قبول، و سجل آن، رضاست پس هر که خدا عمل او را قبول می کند خدا از او راضی است، و او از جمله مخلصان است اگر چه عمل او اندک باشد و کسی که خدا قبول نمی کند عمل او را، مخلص نیست، اگر چه عمل او بسیار باشد بعد از آن، می فرماید: و ادنی مرتبه اخلاص، آن است که بنده آنچه قدر طاقت اوست به جا آورد و در نزد خدا قدری و مرتبه ای از برای عمل خود قرار ندهد، که به واسطه آن مکافات و مزدی از خدا طلبد، زیرا او می داند که اگر خدا حق بندگی را از او مطالبه نماید، از أدای آن عاجز است و پست ترین مقام بنده مخلص در دنیا آن است که از جمیع گناهان سالم بماند و در آخرت، آن است که از آتش خلاص شود و به بهشت فایز گردد» و بالجمله، صفت اخلاص، سر همه اخلاق فاضله، و بالاترین جمیع ملکات حسنه است قبول عمل به آن منوط، و صحت عبادت به آن موقوف است و عملی که از اخلاص خالی باشد، در نزد پروردگار اعتبار ندارد و در نزد مستوفیان روز جزا به چیزی برندارند.
قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
بلکه مادامی که مرتبه اخلاص، کسی را نباشد، خلاص از شر شیطان نشود چون آن لعین، قسم به عزت رب العالمین یاد کرده که همه بندگان را گمراه سازد مگر اهل اخلاص را چنانچه حکایت از زبان آن پلید در قرآن مجید شده که «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» و شاهد بر این، حکایتی است که از اسرائیلیات وارد شده که درختی بود که جمعی آن را می پرستیدند و عابدی در بنی اسرائیل بر آن مطلع شده، غیرت ایمان، او را بر این داشت که تیشه برداشته روانه شد، که آن شجره را قطع نماید در راه، شیطان به صورت مردی به او دچار شده، گفت: به کجا می روی؟ گفت: درختی است که جمعی از کفاره به جای پروردگار، او را می پرستند، می روم تا آن را قطع کنم گفت: ترا به این چکار و گفتگو میان ایشان به طول انجامید، تا امر آن منجر شد که دست در گریبان شدند و عابد، شیطان را بر زمین افکند چون شیطان خود را عاجز دید، گفت: معلوم است که تو این عمل را به جهت ثواب می کنی و من از برای تو عملی قرار می دهم که ثواب آن بیشتر باشد، هر روز فلان مبلغ به زیر سجاده تو می گذارم، آن را بردار و به فقرا عطا کن عابد فریب شیطان را خورده، از عزم قطع درخت درگذشت و به خانه برگشت و هر روز سجاده خود را برمی چید، همان مبلغ در آنجا بود برمی داشت و تصدق می کرد و چون، چند روز بر این گذشت، شیطان قطع وظیفه را نمود و عابد در زیر سجاده خود زر نیافت تیشه برداشته رو به قطع درخت نهاد، شیطان سرراه بر او گرفته، باز بر سر مجادله آمدند و در این مرتبه، شیطان بر عابد غالب شده، او را بر زمین افکند عابد حیران ماند از شیطان پرسید که چگونه این دفعه بر من غالب آمدی؟ گفت به واسطه اینکه در ابتدا نیت تو خالص بود و به جهت خدا قصد قطع درخت کرده بودی و این دفعه به جهت آلودگی طمع، به قطع آن می روی، و نیت تو خالص نیست، به این جهت من بر تو غالب گشتم.