عبارات مورد جستجو در ۱۷ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ و روى انّ النبى قال تابعوا بین الحج و العمرة، فانهما ینفیان الفقر و الذنوب، کما ینفى الکیر خبث الحدید و الذهب و الفضة، و لیس للحج المبرور ثواب دون الجنة
گفت: حج و عمره هر دو بر پى یکدیگر دارید و شرط آن بتمامى بجاى آرید، که هم چنان که آتش زر و سیم و آهن باخلاص برد، و فضلها که بکار نیاید بسوزاند، حج و عمره فقر ناپسندیده و گناهان نکوهیده را از بنده هم چنان فرو ریزاند، و صفاء دل و طهارت نفس در بنده پدید کند. و در بعضى اخبار بیاید: که بسیارى گناه است بنده را که کفارت آن نیست مگر ایستادن بعرفات، و هیچ وقت نیست که شیطان را بینند درمانده‏تر و زرد روتر از آن وقت که حاجیان در عرفات بیستند، از بس که بیند رحمت و فضل خداى بر سر ایشان باران و ریزان! و از گناه کبایر یکى آنست که بنده در آن روز بخداوند عز و جل بد گمان بود، وز رحمت وى نومید، و عن جابر رض قال قال رسول اللَّه «اذا کان یوم عرفة ینزل اللَّه تعالى الى سماء الدنیا فیباهى بهم الملائکة، فیقول انظروا الى عبادى اتونى شعثا غبرا من کل فج عمیق، اشهدکم انى قد غفرت لهم، فتقول الملائکة یا رب! فلان مرهق فیقول قد غفرت لهم، فما من یوم اکثر عتیقا من النار من یوم عرفه»
و روى العباس بن مرداس: ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم دعا عشیة عرفة لامّته بالمغفرة و الرحمة، و اکثر الدعاء فاجابه انى قد فعلت الّا ظلم بعضهم بعضا، فاما ذنوبهم فیما بینى و بینهم فقد غفرتها، فقال اى ربّ! انک قادر ان تثیب هذا المظلوم خیرا من مظلمته و تغفر لهذا الظالم، فلم یجیبه تلک العشیة، فلما کان غداة المزدلفة اعاد الدعاء، فاجابه اللَّه انى قد غفرت لهم، فتبسم رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فقال له بعض اصحابه یا رسول اللَّه تبسمت فى ساعة ما کنت تبسّم فیها؟ قال تبسّمت من عدوّ اللَّه ابلیس انّه لما علم انّ اللَّه عز و جل قد استجاب لى فى امتى، اهوى یدعو بالویل و الثبور، و یحثو التراب على رأسه. و عن ابن عمر قال لا یبقى یوم عرفة احد فى قلبه مثقال ذرة من الایمان الّا غفر له، فقال له رجل لاهل عرفات خاصة ام للناس عامة؟
فقال ابن عمر: کنت عند النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فسمعته یقول ذلک، فساله سائل للناس عامة او لاهل عرفات فقال بل للناس عامة.
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... خلافست میان علماء دین که عمره واجب است یا سنت، و قول جدید شافعى آنست، و بیشتر علما بر آنند که واجب است همچون حج، از بهر آن که لفظ امر بر هر دو مطلق است و مقتضى امر وجوب است، یدلّ علیه ما روى زید بن ثابت مرفوعا ان الحج و العمرة فریضتان لا یضرک بایهما بدأت. و فى الکتاب الذى کتبه النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم لعمرو بن حزم انّ العمرة هى الحج الاصغر و قال ابن عباس: و اللَّه ان العمرة لقرینة الحج فى کتاب اللَّه.
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... میگوید تمام کنید حج و عمره را یعنى مناسک و حدود و شرائط و فرائض و سنن آن بتمامى بجاى آرید، و اگر تمامتر خواهید، از خانه خویش چون بیرون آئید احرام گرفته بیرون آئید، و بمال حلال بى شبهت حج کنید، که چون مال حرام بود بیم آن باشد که حج نامقبول بود. و در حج بجز حج و زیارت کارى و مقصودى دیگر در پیش مگیرید، و حج خود بمیالائید
قال رسول اللَّه: یأتى على الناس زمان یحج اغنیاء الناس للنزهة و اوساطهم للتجارة و قرّاؤهم للریاء و السمعة و فقراؤهم للمسألة».
و در لغت عرب عمره زیارت است و حج آهنگ اگر کسى پرسید چرا حج و عمره را گفت اللَّه و نماز و زکاة را نگفت: و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة للَّه؟ جواب آنست که حج و عمره در جاهلیت کارى معروف و مشهور بود، و مشرکان حج و طواف که میکردند و تلبیه که میگفتند بتان را در آن مى‏گرفتند و میگفتند: اینان انبازان خداى‏اند، تعالى اللَّه عن ذلک. پس رب العالمین مسلمانان را فرمود که شما خالصا اللَّه حج کنید، و کس را با من در آن انباز مگیرید، تا مشرکان را تنبیهى باشد، و براه توحید راه نمونى کنید، نظیر این آنست که گفت وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً، جهودان و ترسایان کلیسیاها و کنیسها میساختند، و میگفتند این خدایراست، آن گه خداى را عز و جل به یگانگى و بى همتایى در آن نمى‏پرستیدند، و بدان اقرار نمى‏دادند. رب العالمین مسلمانان را گفت شما مرا در آن باخلاص پرستید، و دیگرى را با من در آن مخوانید، تا ایشان بدانند که در گمراهى‏اند و براه باز آیند.
فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ احصار منع است و حصر حبس، جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً اى محبسا و هدى و هدّى هر دو یکى است، چون میت و میّت، و لین و لیّن، و آن را هدى نام کردند از بهر آن که آن را به منا برند و آنجا بکشند، و بدرویشان دهند، و بخداى عز و جل بدان تقرب کنند، همچنانک کسى هدیه برد بدوستى و در آن بوى تقرب کند. و خلافست میان علما در معنى احصار که آن سبب تحلّل است. قومى گفتند هر مانعى که پدید آید و او را از اعمال حج باز دارد، چون بیمارى و ماندگى و ترس و بیم دشمن، و نرسیدن نفقه، و گم شدن شتر و مانند این، هر چه ازین عذرها بود چون پدید آید بر جاى بیستد محرم، و گوسپندى بمنا فرستد تا بکشد، آن گه از احرام بیرون آید و حلال شود. و جماعتى از محققان گفتند که آن احصار که مبیح تحلّل است منع است از جهت دشمن، یا از جهت سلطان قاهر. چنانک مصطفى را بیفتاد در حدیبیه، و دیگر عذرها چون بیمارى و جز آن سبب تحلّل نیست. پس چون باز داشته شد از جهت دشمن یا سلطان قاهر، گوسپندى بکشد همانجاى که محصر شود، اگر در حل باشد یا در حرم، آن گه از احرام بیرون آید، و بر وى قضا نه. الا اگر نسک واجب باشد.
اینست که رب العالمین گفت: فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ الایه اى فواجب علیکم ما تیسّر من الهدى و ادناه شاة و اعلاه بدنة، و اوسطه بقرة، و الاحسن هو الشاة لانه اقرب الى الیسر. و اللَّه تعالى سمّى الشاة هدیا، فى قوله هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ.
وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ میگوید موى سرباز مکنید تا آن گه که گوسپند بکشند، و بمحل انتفاع رسد. و تناول، اگر در حلّ باشد یا در حرم، این بر قول ایشانست که احصار احصار دشمن نهند و محل محل انتفاع و اکل و تناول نهند، و مثال این آنست که مصطفى گفت: در آن گوشت که بریره را دادند بصدقه، قال «قرّبوه فقد بلغ محله» اى بلغ محل طیبه و حلاله بالهدیة الینا بعد أن کانت صدقة على بریرة.
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ الآیة این در شأن کعب بن عجرة الانصارى فرو آمد. دیگ مى‏پخت و مصطفى ع بروى بگذشت وى را دید! جمنده از سروى مى فرو ریخت گفت اى کعب جمنده سرت را مى‏رنجاند؟ گفت آرى گفت گوسپندى بکش و درویشان را بخوران، یا سه روز روزه‏دار، یا فرقى طعام بشش درویش ده، و موسى بستر، این فرق به نزدیک اهل حجاز سه صاع باشد هر درویشى را دو مدّ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ الآیة بدانک گزاردن حج و عمره را سه وجه است: یکى افراد و دیگر قران و سدیگر تمتع. بمذهب شافعى افراد فاضل‏تر، و بمذهب بو حنیفه قران فاضلتر، و بمذهب مالک تمتع فاضل‏تر، و این خلاف از آن افتاد که در حجة الوداع که رسول خدا بآخر عمره کرد، نیز مختلف شدند. مالک گفت تمتع بود، بو حنیفه گفت قران بود، شافعى گفت افراد بود. و حجت شافعى درین آنست که جابر بن زید گفت: سمعت رسول اللَّه فى حجة الوداع یقول: لبیّک بحجة مفردة.»
و بروایتى دیگر گفت: «افردوا بالحج فانه اتمّ لحجّتکم و عمرتکم».
افراد آنست که حج و عمره از یکدیگر باز برد، اول حج کند بوقت خویش و شرائط آن بتمامى بجاى آرد، پس چون تمام شود و از احرام بیرون آید، به جعرانه شود، یا به تنعیم یا بحدیبیه، و عمره را احرام گیرد و باعمال آن مشغول شود. و قران آنست که هر دو درهم پیوندد و در احرام گوید لبیک بحجة و عمرة معا» پس بر اعمال حج اقتصار کند، که عمره خود در وى مندرج شود، چنانک وضو در غسل. و تمتع آنست که چون بمیقات رسد بوقت حج، اوّل احرام بعمره گیرد، پس چون در مکه شود و از اعمال عمره فارغ گردد، و از احرام بیرون آید، و متحلّل شود، و بمحظورات متمتع، آن گه از جوف مکه احرام گیرد بحج، و بدان مشغول شود این کس را متمتع گویند و بر وى گوسپندى واجب شود، آن گه که از عمره فارغ شده باشد، و باعمال حج شروع کرده، پس اگر روز نحر ذبح کند و بدرویشان دهد شاید.
اینست که رب العالمین گفت: فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ پس اگر گوسپند نیابد فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ سه روز روزه دارد پیش از روز نحر، و اگر پیوسته دارد یا گسسته هر دو شاید. اما در روز نحر البته روا نیست که متمتع روزه دارد، و در ایام التشریق رخصت هست. قالت عایشه: رخص رسول اللَّه للمتمتع اذا لم یجد الهدى، و لم یصم الثلاثة فى العشران یصوم ایام التشریق وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ پس چون از حج بوطن خویش باز شود هفت روز دیگر روزه دارد تا تمامى ده روز باشد. اینست که گفت تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ این عشرة کامله بسطى است، در سخن مانند تأکید هر چند که از آن بى نیازیست، چنانک جاى دیگر گفت «وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ» و نبشتن خود بدست راست بود، و کذلک قوله ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ و سخن خود بدهن بود، و قال تعالى یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً و خوردن در شکم بود. آن گه بیان کرد که این حکم نه هر کسى راست، که قومى را مخصوص است: یعنى ایشان که نه مکیان باشند، و نه ایشان که از مکه فرود از مسافت قطع نشینند، بلکه غریبانراست از اهل آفاق که آنجا فرود آیند.
ثمّ حذرهم شدة عذابه لو ضیّعوا ما امرهم و ترکوا ما فرض علیهم فقال سبحانه: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ الآیة... اى وقت الحج اشهر معروفات، میگوید وقت حج ماههایى است معروف، و آن شوال است و ذو القعده و نه روز از ذى الحجه و شب نحر تا بوقت بام، این مذهب شافعى است، و بمذهب بو حنیفه ده روز است از ذو الحجة که روز نحر در شمار آرد، و بمذهب مالک ماه ذى الحجة تا بآخر از اشهر الحج است، و هر که بیرون ازین روزگار احرام گیرد آن احرام عمره را باشد نه حج را بمذهب شافعى و احمد و اسحاق و اوزاعى، و بمذهب مالک و بو حنیفه بحج منعقد شود، اما مکروه دارند.
فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فرض در قرآن بر چهار وجه است: بمعنى بیان چنانک اللَّه گفت: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ یعنى قد بین لکم کفارة ایمانکم، جاى دیگر گفت سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها یعنى و بینّاها. وجه دوم فرض بمعنى احلّ و ذلک فى قوله: ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ اى احلّ اللَّه له. وجه سیم فرض بمعنى انزل و ذلک فى قوله: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ اى انزله. وجه چهارم فرض بمعنى اوجب و ذلک فى قوله: فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ اى اوجبتم على انفسکم، جاى دیگر گفت: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْناعَلَیْهِمْ‏
اى اوجبنا علیهم و کذلک قوله تعالى فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ اى اوجب فیهن الحج فاحرم به. میگوید: هر که درین ماهها حج بر خود فریضه گرداند، یعنى باحرام و تلبیه، و احرام آن باشد که چون بمیقات رسد غسل کند، آن گه از ارى سپید در بندد، و ردائى سپید بر افکند، و نعلین در پوشد، و بوى خوش بکار دارد، و دو رکعت نماز کند. آن گه در دل نیت حج کند، و حقیقت احرام این نیّت است، پس اگر راکب باشد بر نشیند، و چون اشتر برخیزد و رفتن را راست بیستد، تلبیه کند و گوید لبّیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمة لک، و الملک، لا شریک لک » و ازین جمله خود احرام فریضه است آن دیگر همه سنن و هیأت است.
و على الجملة، فرائض و ارکان حج پنج چیز است: احرام، و طواف، و سعى بعد از طواف، و وقوف بعرفات، و موى سر ستردن بیک قول، اگر یکى ازین ارکان بگذارد حج درست نیاید و ارکان عمره همین است الا وقوف بعرفات که آن در عمره نیست. و واجبات حج شش چیز است: احرام گرفتن در میقات، و بعرفات بیستادن تا فرو شدن آفتاب، و بشب مقام کردن در مزدلفه، و همچنین در منا مقام کردن بشب و طواف وداع، و سنگ انداختن. اگر یکى ازین شش بگذارد حج باطل نشود اما گوسپندى لازم آید که بقربان کند. و محظورات حج که محرم را از آن پرهیز باید کرد هم شش چیز است: جامه پوشیدن چون پیراهن و ازار پاى و موزه و دستار، دوم بوى خوش بکار داشتن، سیم موى سر و ناخن باز کردن، چهارم با اهل خویش مباشرت کردن، پنجم مقدمات مباشرت چون لمس و تقبیل و مانند آن، و همچنین نکاح نشاید نه خود را و نه دیگرى را، اگر کند درست نباشد، ششم صید برّ نشاید محرم را، اگر کند جزا لازم آید، ماننده آن صید که کشته بود از شتر و گاو و گوسپند.
فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ هر که درین ماههاى حج احرام گرفت و حج بر خود فریضه کرد.
فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ علما را اختلاف است در معنى این هر سه کلمت: قومى گفتند رفث عین جماع است، قومى گفتند حدیث جماع است بتعریض نزدیک زنان، قومى گفتند سخن نافرزام است و کلمات نکوهیده و فسوق انواع معاصیست بجملگى، قومى گفتند لقب دادن است، که رب العزه جاى دیگر گفت: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ، قومى گفتند: فسوق همانست که در سورة الانعام گفت وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ، و هو الذبح للاصنام.
روى ابو هریرة عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قال «من حجّ هذا البیت فلم یرفث و لم یفسق، خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه» و عن وهیب بن الورد قال «کنت اطوف أنا و سفیان الثورى لیلا، فانقلب سفیان و بقیت فى الطواف، قد خلت الحجر فصلیت تحت المیزاب، فبینما انا ساجد اذ سمعت کلاما بین استار البیت و الحجارة» و هو یقول یا جبرئیل اشکو الى اللَّه ثم الیک ما یفعل هؤلاء الطائفون حولى من تفکّههم فى الحدیث و لغطهم و سومهم. قال وهیب فاوّلت انّ البیت یشکو الى جبرئیل.»
ابن عمر گفت: فسوق درین آیت به کار داشتن محظورات حج است در حال احرام، چون قتل صید، و موى سر و ناخن گرفتن، و مانند آن. و جدال آنست که قریش با یکدیگر در منا خصومت مى‏گرفتند، و خود را بر یکدیگر به مى‏آوردند این میگفت حج من بهتر و نیکوتر، و آن میگفت حج من تمامتر و بکار آمده تر، و نیز در مواقف مختلف شدند، هر قومى را موقفى بود، و میگفتند که این موقف ابراهیم است، پس رب العالمین ایشان را ازین مجادلت باز زد، و پیغامبر خود را خبر کرد از موقف ابراهیم، و مشاعر، و مناسک حج، و پیغامبر ایشان را بیان کرد و باز نمود، و گفت «خذوا عنّى مناسککم و لا تجادلوا».
و آن کس که فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ بر قراءة مکى و بصرى خواند جِدالَ از نظم اول آیت جدا کند، و معنى آنست که لا شکّ فى الحج انه فى ذى الحجة شک نیست در حج که آن در ذى الحجة است، و موقف عرفات، و نسى‏ء باطل، و به قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فى حجة الوداع: «ان الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق اللَّه السماوات و الارض، السنة اثنى عشر شهرا: منها اربعة حرم ثلاثة متوالیات ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم و رجب شهر مضر الذى بین جمادى و شعبان.»
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ این لفظیست از الفاظ وعده، چنانک گویند گوید اگر مرا ایدون کنى بدانم آن از تو، یعنى پاداش کنم وَ تَزَوَّدُوا و قومى از عرب یمن بحج مى‏آمدند بى زاد و تکیه ایشان بر صدقات حاج بود، رب العالمین ایشان را گفت وَ تَزَوَّدُوا زاد بر گیرید، تا بر دل مردمان گران نباشید، و وبال ایشان نگردید، آن گه سفر آخرت با یاد ایشان داد، و زاد آن سفر بر زاد این سفر دنیا افزونى نهاد، و شرف داد و گفت: فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ بهتر زادى زاد سفر آخرت است یعنى تقوى قال سهل بن عبد اللَّه لا معین الا اللَّه، و لا دلیل الّا رسول اللَّه، و لا زاد الّا التقوى.» بو مطیع بلخى حاتم اصم را گفت که بما چنان رسید که تو بى زاد بادیه باز مى‏برى؟ جواب داد: که من در بادیه بى زاد نباشم، اما زاد من چهار چیز است: اول آنست که همه دنیا ملک و ملک اللَّه دانم، دیگر همه خلق را بندگان و رهیکان اللَّه دانم، سدیگر هر چه مخلوقات و محدثات است همه در ید اللَّه دانم، چهارم قضاء اللَّه در همه زمین روان دانم. بو مطیع گفت نیکو زادى که زادتست! بادیه قیامت باین زاد توان بریدن.
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ قومى از اعراب بحج مى‏آمدند و براه در تجارت روا نمى‏داشتند، گفتند حج خویش بمنفعت دنیوى نیامیزیم، در دهه ذى الحجة دست از بیع و شرى باز گرفتند، و در بازار و معاملت بخود در بستند، رب العالمین آن بر ایشان فراخ کرد، و رخصت تجارت بداد، و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم ایشان را بمغفرت امید داد، و خبر کرد فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «اذا کان یوم عرفة غفر اللَّه للحاج الخلّص و اذا کان لیلة عرفه غفر اللَّه للتجّار، و اذا کان یوم منا غفر اللَّه للجمالین، و اذا کان عند جمرة العقبة غفر اللَّه للسّؤال، و لا یشهد ذلک الموقف خلق ممن قال «لا اله الا اللَّه» الّا غفر له» فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ خلافست میان علما که موقف چه معنى را عرفات گویند؟ و آن روز چرا عرفه گویند؟ قومى گفتند از بهر آنک ترویه ابراهیم را نمودند در خواب که فرزند را قربان کن، پس همه روز در ترویه و تفکر بود، تا این خواب از حق است یا از شیطان... ازین جهت است که آن روز را ترویه گویند، و ترویه تفکر باشد. پس شب عرفه دیگر باره او را نمودند.، و روز عرفه بشناخت که آن خواب نموده حق است نه نموده شیطان. ازین جهت آن روز را عرفه نام نهادند و آن بقعه را عرفات. و گفته‏اند که ترویه از آب دادن است، یعنى که رب العزة روز ترویة چشمه زمزم پدید کرد، و اسماعیل از آن سیراب شد، فسمّى الترویة لذلک و عرفات از آنست که جبرئیل فرو آمد و ابراهیم را مناسک و مشاعر مى‏نمود، و ابراهیم پذیرفت. و میگفت «قد عرفت قد عرفت» پس بدین معنى عرفات خواندند. ضحاک گفت آدم که بزمین آمد بهندوستان فرو آمد و حوا بجده، و هر دو یکدیگر را مى‏جستند تا بعرفات بر یکدیگر رسیدند، و یکدیگر را وا شناختند، ازین جهت او را عرفات گویند. و گفته‏اند که اعتراف آدم بگناه خویش درین روز بود اندر آن بقعه، و از خداوند عز و جل مغفرت خواست بآن که گفت رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و مردم نیز که بآن موقف رسند اتباع سنت آدم را همه بگناه خویش معترف شوند، و مى تضرع و زارى کنند، پس عرفه و عرفات از اعتراف گرفته‏اند یعنى که گناهکاران در آن موقف ایستاده بگناه خویش معترف شوند. و گفته‏اند که عرفات از آنست که دوستان خداى آن روز در آن موسم بر یکدیگر رسند و یکدیگر را بشناسند. پیر بزرگ بو على سیاه قدس اللَّه روحه گفت: در موسم ایستاده بودم و مردمان را دیدم که اندر عرفات کارى از پیش نمى‏بردند، برگشتم و روى بکوه نهادم، چندان بر شدم که گفتم مگر اینجا هرگز کس نرسیدست، گفتا چون بر سر ان کوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم، چنانک صحرا سر کوه بود، همه جوانان دیدم موسى سرشان تا سفتشان فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندى آگاهیشان نبودى، و آفتاب صورت را هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان. کسى سؤال کرد از پیر بزرگ که اى شیخ هر که بر آن کوه شود ایشان را بیند؟ گفت اگر بدیدندیشان فرود آرندیشان، نه هر چشمى ایشان را بیند، و نه هر کسى بایشان رسد. گفت چون آفتاب فرو شد مؤذن بانگ نماز گفت، و امام در پیش شد، و من با ایشان بیستادم در نماز، گفت اندر میانه نماز بر باطن من بگذشت که اهل عرفات خود از کدام سو شدند، آن یک اندیشه مخالف بریشان فرو نشد. چون سلام باز دادند، امام از آنجا که بود بمن باز نگرست، و اشارت کرد که بازگرد. با خود گفتم که این آن جماعت نیستند.
که پشت بریشان شاید کرد، هم چنان روى سوى ایشان باز پس آمدم، از کرامت ایشان همان ساعت چون باز نگرستم بزمین عرفات رسیده بودم، و کرامتى دیگر دیدم، آن گه بر من پوشیده بود که قوم بکدام سو شده‏اند، همى از گزاف سر در نهادم، و زود بقوم در افتادم، و نخست قطارى که دیدم شتران رهیان خود دیدم، و از ایشان هیچکس نگفت که بو على تو کجا بودى؟ بدانستم که رب العزه مرا از چشم و دیدار ایشان غایب نگردانیده بود.
روایت کنند از ابو ذر غفارى رض که گفت: ترویه از آب دادنست، و عرفه نام زمین سیم گفتا نام زمین اول دمکا است، و دوم خلده، سیم عرفه، چهارم جردا، پنجم ملثا، ششم سجین، هفتم عجیبا. و هم بو ذر گوید که فضل روز عرفه از مصطفى پرسیدم فقال «صیامه کفارة سنتین و من ادخل فیه سرورا على اهله ادخل الجنة، و من صلّى فى یوم العرفة اربع رکعات قبل العصر بفاتحة الکتاب، و خمس مرات قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ شارک فى ثواب من وقف بعرفات، و من طلب علما یوم عرفة خاض فى رحمة اللَّه و أدخل الجنة بغیر حساب، و استغفر له الکرسى و الشمس و القمر و الکواکب الدرّى، و من اضاف مؤمنا عشیّة عرفة کتب اللَّه له اجر سبعین شهیدا، و للَّه عز و جل فى یوم عرفة ثلاثمائة و ستون نظرة الى خلقه.» و کان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم یقرأ کل صبیحة عرفة ثلاث آیات من سورة الانعام: اولها و خمسین مرة قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیة الکرسى و یس، فالاعمال صاعدة فیها. على بن ابى طالب ع روایت کرد از مصطفى که گفت «روز عرفه اندر عرفات جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و خضر حاضر آیند. جبرئیل گوید ما شاء اللَّه لا قوة الا باللّه» میکائیل گوید «ما شاء اللَّه کل نعمة من اللَّه» اسرافیل گوید «ما شاء اللَّه الخیر کلّه بید اللَّه» خضر گوید «ما شاء اللَّه لا یدفع السوء الا اللَّه» رسول خدا گفت هر آن کس که روز عرفه بعد از نماز دیگر این چهار کلمه صد بار بگوید، بهر رحمتى و برّى و کرامتى که رب العزة باهل منا و عرفات فرو فرستد و بجمله بندگان که در شرق و غرب‏اند، وى با ایشان در آن انبازست، گفتا و چون مردم از عرفات سوى منا روند رب العزة به جبرئیل فرماید تا ندا کند که «الا انّ المغفرة لکل واقف بعرفات، و الرحمة لکل مذنب تائب.»
گفتا: و در وقت افاضت اللَّه گوید اشهدکم ملائکتى قد غفرت لهم التبعات و اعوّض اهلها، افیضوا على برکة اللَّه.
فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ میگوید چون از عرفات بر گردید بعد از فرو شدن آفتاب، روز عرفه و رو بمنا نهاده خداى را یاد کنید بنزدیک مشعر الحرام، آنجا که قرح گویند، یعنى که بعد از صبح که نماز گزارده باشید، و از مبیت بمزدلفه فارغ شده و سنگها بر گرفته وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ و یاد کنید خداى را چنانک شما را راه نمود بحج راست، و شریعت پاک و ملت ابراهیم.
وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ اى و ما کنتم من قبله الّا من الضّالّین.
این ها خواه با هدى بر و خواه با رسول، فیکون کنایة عن غیر مذکور ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ الآیة... قریش را میگوید که ایشان در افاضت از عرفات راهى دیگر مى‏گزیدند، که ما خاصه اهل شهریم و سکّان حرم، و بر زنان خانه، تا نه باد دیگران هام راه باشیم. و از مشعر حرام از راه مى‏بگشتند، ایشان را از آن باز زد، آن گه ایشان را فرمود که با این مخالفت که کردید در افاضت از خداى آمرزش خواهید، که وى آمرزگارست و بخشاینده، قال رسول اللَّه «الحجاج و العمّار وفد اللَّه عز و جل، ان دعوه اجابهم و ان استغفروه غفر لهم» و قال «اللّهم اغفر الحاج و لمن استغفر له الحاج.»
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که عرب چون از حج و مناسک فارغ مى‏شدند، هر کسى بر در کعبه بیستادى و مناقب و مآثر پدر خویش در گرفتى، این یکى گفتى پدرم مهمان دار بود و درویش نواز، و آن یکى گفتى پدرم مبارز بود و جنگها مردانه بکردمى، و گفتى چون خاندان ما بجوانمردى و نیکوکارى و سرافرازى هیچ خاندانى نیست، هر کسى بنوعى تفاخر میکرد، و مناقب اسلاف خود مى‏خواند، رب العالمین ایشان را از آن برگردانید و بذکر خود فرمود گفت: چنانک پدران خود را یاد مى‏کنید مرا یاد کنید و مرا ستائید، که آن همه نیکویى بپدران شما من کردم، و من خواستم، و من بر آن داشتم، پس شکر همه مراست، و منت مرا! «أنا و الملأ فى بناء عظیم اخلق فیعبد غیرى و انعم فیشکر غیرى» ابن عباس گفت معنى آیت آنست: که چون پدر ترا بدى میگویند و در حق وى ناسزا شنوى خشم گیرى و از آن فراهم آیى، چون که از مبتدعان و بى دینان در حق ما ناسزاها مى‏شنوى و گزافها مى‏بینى بدان خشم نگیرى، و چشم از آن برهم نهى، چنین مکن! فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً یاد کرد اللَّه بخشم گرفتن در ناسزا که بحق وى میشنوى بیشتر کن از یاد کرد پدران بخشم گرفتن در بدایشان شنیدن. و هم ازین باب آنست آنچه رب العالمین گفت «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» و به‏
قال النبى: «اوثق عرى الایمان الحبّ فى اللَّه و البغض فى اللَّه.»
قومى گفتند «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ» خطیب را میگوید بمنا در ایام منا، که مرا ستائید و مرا یاد کنید چنانک بروزگار گذشته پدران خود را مى‏ستودید، و مى‏یاد کردید، بل که بیشتر. و اگر ایشان را حق تربیت است ما را حق کردگارى و روزى گمارى است. اینجا نکته است بآنچه حق پدر گفت نه حق مادر، یعنى که پدر را بحرمة و هیبت یاد کنید، و مادر را بشفقت و رحمت و اللَّه تعالى هو الذى یرحم و لا یرحم.
فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا الآیة... این قومى راست که همّت ایشان دنیا بود، مال و زر و سیم و غلام و کنیزک وضعیت و ماشیه، اللَّه میگوید وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ کسى که از ما همه این خواهد وى را از خیر آن جهانى هیچ نصیب نه. همانست که گفت: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ‏
فى بعض الاخبار من بدأ بنصیبه من الدنیا فانه نصیبه من الآخرة و لا یدرک منهما ما یرید، و من بدأ بنصیبه من الآخرة وصل الیه نصیبه من الدنیا و ادرک من الآخرة ما یریده.
آن گه صفت پیغامبران و مؤمنان در گرفت، و باز نمود که ایشان چه خواهند و مقصود ایشان چه بود، گفت وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ مفسران را قولهاست در حسنه این جهانى و حسنه آن جهانى. على بن ابى طالب (ع) گفت: حسنه این جهانى هم جفت شایسته است، و آن جهانى حوراء بهشتى، و عذاب آتش که از آن مى‏پرهیز خواهند هم جفت بد است در دنیا یدلّ علیه ما
روى ابو الدرداء انّ رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم قال «من اوتى فى الدنیا قلبا شاکرا و لسانا ذاکرا و زوجة مؤمنة تعینه على امر دنیاه و آخرته، فقد اوتى فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة»
قتاده گفت حسنة دو جهانى عافیت است: و دلیل برین تأویل آنست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بعبادت بیمارى شد، و آن بیمار را چون بچه مرغ بى بال دید، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم «هل کنت تدعوا اللَّه بشی‏ء او تسأله شیئا ایّاه؟ قال کنت أقول اللهم ما کنت معاقبى به فى الآخرة فعجّله لى فى الدنیا، فقال سبحان اللَّه اذا لا تستطیعه او لا تطیقه، هل لا قلت «اللهم ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار فدعا اللَّه بها فشفاه.
و قیل من اتاه اللَّه الاسلام و القرآن و اهلا و مالا و ولدا فقد اوتى فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة. وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ابن عباس قال: «عند رکن الیمانى ملک قائم منذ خلق اللَّه السماوات و الارض یقول آمین، فقولوا رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ.
رب العالمین گفت ایشان که این دعا کنند و خیر دنیا و آخرت از من خواهند ایشانراست هر چه از من خواهند، فذلک قوله أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا اى سألوا ابن عباس گفت مردى آمد پیش رسول خدا و گفت: «مات ابى و لم یحجّ أ فأحجّ عنه؟ فقال النبى «لو کان على ابیک دین فقضیته اما کان ذلک یجزى؟ قال بلى قال فدین اللَّه احق ان یقضى. قال فهل لى من اجر؟ فانزل اللَّه هذه الآیة یعنى من حج عن میت کان الاجر بینه و بین المیّت.
و عن انس، قال رسول اللَّه: فى رجل اوصى بحجّة کعب له اربع حجات: حجة للذى کتبها، و حجة للذى نفذها، و حجة للذى اخذها، و حجّة للذى امر بها.
وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ الآیة...
قال النبى ان اللَّه تعالى یحاسب الخلق فى قدر حلب شاة
میگوید اللَّه زود شمارست که چون یکى را شمار کرد همه خلق را شمار کرد، چندان که کسى یک چشم زخم بیرون نکرد وى شمار همه خلقان همه بکند، که نه حاجت بشمار کردن دارد، نه در آن تأمل و تفکر کردن، از دور آدم تا منتهى عالم لا بل که از ابتداء آفرینش تا آخر که قیامت پدید آید، اعمال بندگان و حرکت آفریدگان و دم زدن ایشان همه داند و شمردن آن تواند، و خرد و بزرگ آن بیند، و بنده را از آن خبر دهد، و جزا کند، اینست که گفت عز و علا: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة... ایام معدودات ایام تشریق است، و آن یازدهم ذى الحجة است و دوازدهم و سیزدهم. یازدهم را یوم القر گویند، لان الناس یقرون فیه بمنا، و یفرغون من معظم النسک. و دوازدهم یوم النفر الاول گویند، و سیزدهم یوم النفر الثانى گویند، در خبرست که انّها ایام اکل و شرب و ذکر اللَّه عز و جل و شب چهاردهم لیلة الحصبا گویند، لان الناس ینزلون فیها بالمحصب و دهم ذى الحجة روز نحر است و نهم روز عرفة و هشتم روز ترویه و جمله دهه ذى الحجة ایام معلومات گویند، بمذهب شافعى. و شرف این روزها را مصطفى گفت: «ما من ایام افضل عند اللَّه، و لا العمل فیهن احبّ الى اللَّه، من هذه الایام العشر.
فاکثروا فیهن من التهلیل و التکبیر، فانها ایام تهلیل و تکبیر و ذکر اللَّه عز و جل، و انّ صیام یوم منها یعدل بصیام سنة، و قیام کل لیلة منها کقیام لیلة القدر، و العمل فیهن یضاعف بتسع مائة ضعف.
و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلّم: «سیّد الشهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجة»
و از فضل و شرف ایام معلومات آنست که ابراهیم خلیل را در آن خواب نمودند بذبح فرزند، و آن قصه برفت، و تشریف بیافت. و موسى کلیم در آن وعده مناجات یافت، گویند که آن سى روز که وى را وعده دادند ماه ذى القعده بود و ده روز که بر افزودند از اول ماه ذى الحجة بود. فذلک قوله تعالى وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ و مصطفى را درین ده روز بشارت دادند باتمام نعمت، و اکمال دین و شریعت، و بر دشمن ظفر، و نصرت و خشنودى خداوند عز و جل، و ذلک فى قوله تعالى الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الآیة...
و فى ذلک ما روى عن ابن عباس قال: کل بیعة الرضوان فى عشر ذى الحجة، و بناء الکعبة فى عشر ذى الحجة، و کمال الدین کان فیه، و فیه وقعت التوبة لادم، و فیه وقع النداء و الاجابة بالحج. قال تعالى وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ، و فیه وقع التقرب و التکلیم لموسى بن عمران، و فیه وقع الفداء بالذبح لاسماعیل، و قال «و ابتنى على بفاطمة علیهما السلام فى ذى الحجة من اثنین و عشرین من الشهر.»
و فى روایة اخرى عن میمون بن مهران عن عبد اللَّه بن عباس قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم: «ان اول یوم من ایام العشر هو الیوم الذى تاب اللَّه على آدم و غفر له، فمن صام ذلک الیوم غفر اللَّه له ذنوبه و تاب علیه. و الیوم الثانى نجى اللَّه فیه یونس من بطن الحوت، فمن صام ذلک الیوم کان کمن عبد اللَّه الف سنة لم یعصه فیه و نجاه من کل غمّ و کرب و الیوم الثالث، استجاب اللَّه فیه لزکریا، فمن صام ذلک الیوم استجاب اللَّه له کل دعوة دعا بها لدنیاه و آخرته. و الیوم الرابع ولد فیه عیسى بن مریم، فمن صام ذلک الیوم نفى اللَّه البؤس و الفقر من بین عینیّه و یکون یوم القیمة مع السفرة الکرام البررة، و الیوم الخامس، ولد فیه موسى بن عمران فمن صام ذلک الیوم برى من النفاق، و الیوم السادس فتح اللَّه خیبر على النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، فمن صام ذلک الیوم نظر اللَّه الیه، و من نظر الیه لم یعذّبه ابدا، و الیوم السابع تغلق فیه ابواب جهنم السبعة، و الیوم الثامن و هو یوم الترویه یفتح اللَّه فیه ابواب الجنان الثمانیة، و الیوم التاسع و هو الیوم المشهود و هو یوم عرفة و هو یوم الحج الاکبر، فمن صام ذلک الیوم کتب له صیام سنتین، سنة قبلها و سنة بعدها یباهى اللَّه به ملائکته، و غفر له ذنوبه کلها، و الیوم العاشر و هو یوم النحر فمن اهرق فیه دما غفر اللَّه له باول قطرة تقطر من دم اضحیته، و غفر له ذنوبه، و ذنوب عیاله کلهم، و من اطعم من نسکه و تصدّق به بعث یوم القیمة آمنا و تکون تلک الاضحیة فى میزانه اثقل من جبل احد، و تطفئ عنه اضحیته حر جهنم.
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة.... ذکر اینجا تکبیر است، و علما را اختلاف است در وقت آن و قدر آن، و اجمع اقاویل آنست که روز عرفه نماز بامداد در گیرد تا آخر ایام تشریق نماز دیگر کرده از پس نمازها، و در مجمعها میگوید «اللَّه اکبر اللَّه اکبر اللَّه اکبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، و للَّه الحمد على ما هدانا.» و اصل این تکبیر از عهد ابراهیم خلیل است اندر آن حال که خواست فرزند را قربان کند، چون صدق عهد از وى ظاهر گشت، و فرمانبردارى را میان ببست اللَّه تعالى ندا داد جبرئیل اندر هوا ندا کرد، و گوسفند فدا را همى آورد و همى گفت «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر و للَّه الحمد» ابراهیم بر نگرست بدید آواز برداشت و گفت که «لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر» اسماعیل آگاه گشت و آواز برداشت گفت.
«اللَّه اکبر و للَّه الحمد» اللَّه تعالى این ذکر اندرین امّت مشروع کرد، تا اندرین ایام همى گویند و از آن حال یاد همى آرند. و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «زیّنوا اعیادکم بالتکبیر»
و یروى «زینوا العیدین بالتهلیل و التقدیس و التحمید و التکبیر»
و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روز عید چون بیرون شدى این دعا گفتى: «اللهم بحق السائلین الیک، و بحق مخرجى هذا، لم اخرج اشرا، و لا بطرا، و لا ریاء و لا سمعة. خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک، فعافنى اللهم بعافیتک من النار.»
فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ الآیة... هر که تعجیل نماید و از منا برود در نفر اول، و سه شب از ایام تشریق بمنا بنپاید، او را رخصت هست و بر وى هیچ بزه نیست، پس اگر شب سیم آفتاب فرو شده نرفته باشد پس روا نیست که تعجیل کند تا روز سیم که سنگ افکند، آن گه با مردم برود. و قیل فى معناه فمن تعجل فى یومین فهو مغفور له لا اثم علیه، و لا ذنب و من تأخر فکذلک. قال سعید بن المسیب «توفى رجل بمنا فى آخر فى ایام التشریق، فقیل لعمر أ فلا تشهد دفنه؟ قال عمر و ما یمنعنى ان ادفن رجلا لم یذنب منذ غفر له.»
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ الآیة... این در شأن مردى آمد از قریش، ازین منافقى، نیکو سخنى، بد فعلى، که منظرى شیرین داشت و سخنى نرم و زبانى خوش اما کافر دل بود، و سوگند خوار و سخت خصومت و بد سیرت. آمد بر مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم و سوگند یاد کرد که من ترا دوست دارم و بر دین توام. و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم او را بدین بنواخت و نزدیک خود کرد، و سخنش خوش آمد. گویند که اخنس بن شریق بود و گویند که ثعلبه بود.
وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِی قَلْبِهِ و آن گه خداى را مر گواه گرفتى که آنچه میگویم راست است و دروغ بود و یُشْهِدُ اللَّهَ خوانده‏اند بفتح یا و رفع هاء اللَّه و معنى آنست که خداى گواه است پنهان بد او در دل او.
وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ قال شدید القسوة فى معصیة اللَّه، جدل بالباطل، عالم اللسان، جاهل للعلم، یتکلم بالحکمة و یعمل بالخطیئة.
قال النبى: «انّ ابغض الرجال الى اللَّه الالدّ الخصم».
وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ الآیة... دو معنى گفته‏اند این را، یکى آنست که چون بر گردد از تو این منافق در زمین تباه کارى کند، که جایى بگذشت و کشت زارى را دید، و آتش در آن زد، و چهار پاى را بکشت. معنى دیگر آنست که این منافق چون والى شود و او را ولایتى و عملى بود بیداد کند و فساد جوید تا اللَّه تعالى بشومى وى باران باز گیرد، تا چهار پایان نیست شوند و کشت زار خشک گردد و تباه شود.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ... این عزت حمیّت است و این اثم کفر، یعنى چون او را گویند که از خدا بترس، حمیت جاهلیت و قوت کفر او را بر آن دارد که فساد و معصیت کند. قال عبد اللَّه بن مسعود انّ من اکبر الذنب عند اللَّه عز و جل ان یقال للعبد اتق اللَّه، فیقول علیک بنفسک.» ضحاک گفت کافران قریش مکر ساختند و کسى را به مدینه فرستادند، که ما مسلمان شدیم، و جماعتى را از یاران درخواستند تا ازیشان دین حق بیاموزند. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قومى را بفرستاد، نام ایشان خبیب بن عدى الانصارى و مرثد بن ابى مرثد الغنوى، و عبد اللَّه بن طارق، و خالد بن بکیر، و زید بن الدثنه، و عاصم بن ثابت امیر ایشان بود، بیامدند از مدینه و هفتاد مرد از کافران براه ایشان آمدند، و مرثد و خالد و عبد اللَّه کشته شدند، و عاصم هفت تا تیر داشت، بهر تایى مردى را از عظماء مشرکان بکشت، آن گه گفت «اللهم انى حمیت دینک صدر النهار فاحم لى آخر النهار» پس کافران گرد وى درآمدند و او را بکشتند، خواستند تا سر او از تن جدا کنند و به مکه برند، رب العالمین لشکر زنبور بفرستاد تا کافران را از وى باز داشتند، که عاصم را با خداى عهدى بود که هیچ کافر را هرگز بر وى غلبه نباشد، و دست هیچ کافر بود نرسد، و او را نپاسد پس گفتند بگذارید تا زنبوران از وى باز گردند آن گه سرش از تن جدا کنیم، پس بارانى عظیم ببارید و سیلى در آمد، و عاصم را برگرفت. چنین آورده‏اند که عاصم را برگرفت و به بهشت برد، و کافران را برگرفت و بدوزخ برد. پس خیب بن عدى را با سیرى بردند، و بنو الحارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف او را بخریدند تا به پدر خویش باز کشند، که پدر ایشان حارث روز احد بدست خبیب کشته شد دختران حارث گفتند هرگز هیچ اسیر چون خبیب ندیدیم، که در مکه هیچ میوه نبود، و هر وقت بدست وى خوشه انگور میدیدیم، پس او را از حرم بیرون بردند تا بردار کنند و در آن حال این شعر بگفت:
فلست ابالى حین اقتل مسلما
على اى شق کان فى اللَّه مصرعى‏
و ذلک فى ذات الاله و ان یشأ
یبارک فى اوصال شلو ممزّع‏
آن گه گفت «اللهم انک تعلم انه لیس احد حولى یبلّغ رسولک سلامى، فابلغه سلامى» پس مردى از مشرکان نیزه بر سینه وى نهاد، خبیب گفت «اتّق اللَّه» آن کافر خشم گرفت و در طعنه بیفزود و گذاره کرد، رب العالمین این آیت در شأن وى فرستاد وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۴۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قرض نامى است هر کارى را که بنده کند که آن را جزا بود، از اینجاست که امیة بن ابى الصلت گفت.
لا تخلطن خبیثات بطیبة
و اخلع ثیابک منها و انج عریانا
کل امرئ سوف یجزى قرضه حسنا
او سیئا و مدینا مثل ما دانا
نیکى و بدى هر دو را قرض خوانند، از بهر آنک هر دو را پاداش است، و آنچه در آیت گفت: قَرْضاً حَسَناً دلیل است که قرضى بود نیک و قرضى بود بد.
روى عن سفیان قال لما نزل قوله تعالى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «یا رب زد امتى» فنزل قوله مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً
گفت اول از آسمان این آیت فرو آمد، که مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها هر نیکى که بنده کند ده چندان پاداش وى دهیم رسول خدا گفت یا رب بیفزاى امت مرا پس این آیت فرو آمد مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً هر نیکى که بنده کند آن را اضعاف مضاعف گردانیم، و او را بآن ثواب فراوان دهیم. سدى گفت جایى که اللَّه کثیر گوید و تضعیف کند، اندازه آن جز اللَّه نداند از عظیمى و فراوانى که بود. همانست که گفت وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً جاى دیگر گفت إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
اهل معانى گفته‏اند درین آیت اختصار است و اضمار، یعنى من ذا الذى یقرض عباد اللَّه فاضافه سبحانه الى نفسه تفضیلا و استعطافا کما روى ان اللَّه تعالى یقول لعبده استطعمتک فلم تطعمنى، و استسقیتک فلم تسقنى، و استکسیتک فلم تکسنى، فیقول العبد و کیف ذاک یا سیدى؟ فیقول مر بک فلان الجائع و فلان العارى، فلم تعط علیه من فضلک، فلا منعتک الیوم من فضلى، کما منعته باین قول معنى آیت آنست که کیست آنک بندگان خداى را وام دهد؟ چون خواهند و حاجت دارند؟ و معلوم میشود از راه سنت که وام دادن مه از صدقه است، که صدقه بمحتاج و غیر محتاج رسد، و وام جز محتاج از سر ضرورت نخواهد. ابو امامه روایت کرد از
مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال: «رأیت على باب الجنة مکتوبا القرض بثمانیة عشر، و الصدقة بعشر امثالها، فقلت یا جبرئیل ما بال القرض اعظم اجرا؟ قال لان صاحب القرض لا یأتیک الّا محتاجا، و ربّما وقعت الصدقة فى غیر اهلها» و عن ابى هریره و ابن عباس قالا قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «من اقرض اخاه المسلم فله بکل درهم وزن احد و بثیر و طور سیناء حسنات»
و عن ابى الدرداء قال «لان اقرض دینارین ثم یرد ان. ثم اقرضهما احب الى من اتصدق بهما» و بحکم شرع قرض دیگرست و دین دیگر، قرض نامؤجل است و دین مؤجل، و شرط قرض آنست که هیچ منفعت بهیچ وجه فرا سر آن ننشیند، مثلا اگر زر قراضه بقرض دهد، بشرط آنک درست باز دهد، باطل بود. پس اگر بطوع خود درست باز دهد رواست، که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «خیرکم احسنکم قضاء».
فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً ابن عامر و یعقوب «فیضعفه» خواند به تشدید و نصب فا، ابن کثیر بتشدید خواند و رفع فا، دیگران بالف خوانند و تخفیف و رفع فا، مگر عاصم که او بنصب فا خواند، و تشدید در کثرت مه است و تمامتر، که تضعیف از باب تکثیر است.
وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ الایة.... همانست که جاى دیگر گفت: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ یکى را فراخ روزى کند یکى را تنگ روزى، همه بعلم و حکمت اوست، همه بتقدیر و قسمت اوست، هر کس را چنانک صلاح ویست دهد، و چنانک سزاى ویست رساند، ابو ذر روایت کند از رسول خدا از جلیل و جبار، گفت عز جلاله‏
«ان من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لا فسده ذلک، و انّ من عبادى من لا یصلح ایمانه الّا الغنى، و لو افقرته لافسده ذلک، ادبّر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر.»
معنى دیگر گفته‏اند. وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ اللَّه صدقه مى‏فراستاند از بخشنده وانگه میرساند بستاننده، همانست که جاى دیگر گفت وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ و درست است خبر از مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم که گفت «ما تصدق امرؤ مسلم بصدقة تمرة او لقمة الا قبضها اللَّه بیمینه فیربّیها فى کفه کما یربى احدکم فلوّه او فصیله حتى تصیر مثل احد.»
مفسران گفتند آن روز که این آیت فرو آمد، ابو الدحداح گفت یا رسول اللَّه ان اللَّه یستقرضنا و هو غنى عن القرض قال «نعم، یرید ان یدخلکم به الجنة»
گفت یا رسول اللَّه خداوند عز و جل از ما قرض میخواهد و او بى نیاز از قرض رسول گفت آرى، بآن میخواهد تا شما را در بهشت آرد. ابو الدحداح گفت من خداى را قرض میدهم تو بایندانى بهشت میکنى؟ گفت میکنم بایندانى بهشت هر کس را که صدقه دهد، ابو الدحداح گفت و هم جفت من ام الدحداح با من در بهشت بود؟ گفت آرى، گفت و دخترکانم همچنین؟ گفت آرى، پس دست رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گرفت گفت دو باغ دارم و بجز آن دو باغ چیزى دیگر ندارم، و هر دو بخداى میدهم، رسول گفت نه یکى خداى را و یکى معیشت تو و عیال ترا، گفت یا رسول اللَّه ترا بر گواه میگیرم که آن یکى که نیکوترست از ملک خویش بیرون کردم و بخداى دادم، رسول گفت لا جرم اللَّه تعالى بهشت ترا پاداش دهد، ابو الدحداح رفت و با هم جفت خویش ام الدحداح این قصه بگفت، ام الدحداح گفت ربحت بیعک، بارک اللَّه لک فیما اشتریت. و ام الدحداح آن ساعة با دخترکان خویش در آن بستان بودند که تسلیم کرده بودند، دست در آستین آن کودکان و دهن ایشان میکرد و خرما بیرون میکرد و میگفت این نه آن شماست که این آن خداست. گویند در آن بستان ششصد بن خرما بود بار آور، نیکو، همه بآسانى و دل خوشى و خشنودى خداى را عز و جل در کار درویشان کرد، تا در حق وى گفتند کم من عذق رداح، و واد فیاح فى الجنة لابى الدحداح.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ کانه قال الم ینته علمک الى خبر هؤلاء؟ و الملأ هم الاشراف و الرؤساء، کانهم الذین یملئون العین رواء قصّة آیت آنست که بعد از موسى بروزگار، کفار بنى اسرائیل بر مؤمنان ایشان مستولى شدند و قهرها راندند برایشان، بعضى را بکشتند و بعضى را به بردگى بردند و قومى را از دیار و اوطان خویش بیفکندند، روزگارى درین بلاء عظیم بودند و ایشان را پادشاهى نه، که با دشمن جنگ کردى، و مقام دشمن میان مصر و فلسطین بود در ساحل بحر روم، و قوم جالوت بودند از بقایاء عاد، جبابره روزگار خویش، با بالاهاى عظیم و قوتهاى سخت، و در میان بنى اسرائیل نه پیغامبرى بود و نه پادشاهى که آن دشمنان را ازیشان بازداشتى، دعا کردند تا اللَّه تعالى بایشان اشمویل پیغامبر فرستاد، در عربیت نام وى اسماعیل بود. و نام مادر وى حنه، از نژاد هارون بن عمران، بود، برادر موسى علیه السّلام، بنى اسرائیل آمدند و اشمویل را گفتند «ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» بر انگیز ما را پادشاهى تا با وى جنگ کنیم با این قوم جالوت که بر ما مستولى شده‏اند و تباه کارى میکنند، اشمویل گفت «هل عسیتم» بکسر سین قراءت نافع است و لغت قومى از عرب، دیگران بفتح سین خوانند هَلْ عَسَیْتُمْ خوانند، و هى اللّغة الفصحى، اشمویل گفتا هیچ بر آن اید که اگر اینچ مى‏خواهید، بر شما نویسند و فرض کنند، شما بجاى نیارید و از آن باز نشینید؟ ایشان گفتند و چرا باز نشینیم و جنگ نکنیم با دشمن که ما را از سرایهاى خویش بیرون کردند و از خان و مان و پسران جدا کردند؟
رب العالمین گفت: فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ چون بر ایشان نوشتند قتال که خود مى‏خواستند، بجاى نیاوردند و بر گشتند مگر اندکى، و آن اندک آنست که گفت فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ. مقاتل گفت کتب در قرآن بر چهار وجه است: یکى بمعنى فرض چنانک اینجا گفت: فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اى فرض، و هم درین سورة گفت کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ اى فرض. وجه دوم بمعنى قضیت است چنانک در سورة آل عمران گفت لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اى قضى علیهم، و در سورة التوبة گفت، لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا اى ما قضى اللَّه لنا. و در سورة الحج گفت کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ اى قضى علیه. و در سورة المجادلة گفت کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ اى قضى اللَّه. وجه سوم بمعنى امر است، چنانک ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ اى اللَّه امرکم. وجه چهارم بمعنى جعل است، کقوله کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ، اى جعل، و کقوله فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ اى فسأجعلها. پس اشمویل پیغامبر ایشان را گفت اللَّه شما را طالوت بن قیس بپادشاهى برانگیخت.
و ذلک قوله: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً طالوت مردى بود از فرزندان یعقوب از سبط ابن یامین خروانى کردى و آب فروشى، چنین آورده‏اند که کان ایّابا و ایّاب آب فروش بود، و در سبط ابن یامین نه نبوت بود و نه ملک، که در فرزندان یعقوب نبوت در سبط لاوى بود و لاوى جدّ موسى بود، و ملک در سبط یهودا بود، و داود از سبط وى بود، و طالوت نه ازین بود نه از آن قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا ایشان گفتند، طالوت را بر ما پادشاهى چون بود؟ که او مردى درویش است، مال ندارد و نیز نه از سبط نبوت است، نه از سبط ملک اشمویل گفت شما چه پندارید؟ که آنچه اللَّه داند شما ندانید، خداى وى را بر شما برگزید و وى را فزونى داد در علم و هم در جسم، عالم وقت خویش بود و در بنى اسرائیل کس از و عالمتر نبود، و نیز با جمال بود و با قد و بالا: قیل سمّى طالوت لطوله، رب العالمین باز نمود که مرد تمام بالا دشمن را در هیبت افکند و باز شکند، و باز نمود که ملک نه بوراثت است و نه بمال، بل که عطاء ربانى است و فضل الهى، آن را دهد که خود خواهد وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ اللَّه دارنده است و داننده، همه را روزى میدهد از خزینه فراخ بى مؤنت، چنانک همه را بیافرید بقدرت فراخ بى حیلت، بیامرزد فردا بکرم فراخ بى وسیلت، واسع اوست که برسد بهر چیز بعلم و بهر کار بحکم و بهر بهره بقسم، علیم اوست که ناآموخته داناست و بدانش بى هماناست و در آموزنده هر داناست.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ... کردگار قدیم، جبّار نام‏دار، عظیم، خداوند دانا، کریم عزّ جلاله و عظم شأنه درین آیت فضیلت کعبه و شرف او نشر کرد، و بزرگوارى آن فرا جهانیان نمود، گفت جلّ جلاله: نخستین خانه‏اى که نهاده شد مردمان را آنست که به مکه. خانه‏اى که مردمان همه زحام در آن آرند، و جهانیان روى بدان نهند و مؤمنان گرد آن گردند، مجاورت را، و نماز را و دعا را، و صلوات و زیارت را. خانه‏اى با خیر و با برکت، با شکوه و با کرامت. کس در آن نشد مگر با نثار رحمت، و کس بازنگشت مگر با تحفه مغفرت.
قال النّبی (ص): «من حجّ حجّة الاسلام یرجع مغفورا له».
خانه‏اى که نماز بدان تمام، و حج بدان تمام، و قصد بدان نجاة، و دعا آنجا مستجاب، و زندگانى آنجا قربت، و مرگ آنجا شهادت.
قال علیه الصّلاة و السّلام «من مات بمکّة فکأنّما مات فى السّماء الدّنیا، و من مات فى حجّ او عمرة لم یحاسب. و قیل ادخل الجنّة».
خانه‏اى که هر که در آن رفت بایمان و حسبت و تعظیم و طلب قربت و تصدیق وعد و مراعات حرمت، ایمن است از آتش عقوبت.
قال اللَّه عزّ و جلّ فى بعض ما انزله من الکتب: «انّى انا اللَّه لا اله الّا انا وحدى، الکعبة لى، و البیت بیتى، و الحرم حرمى، من دخل بیتى امن عذابى».
خانه‏اى که هرگز هیچ جبار مخلوق را چشم در آن نیاید، مگر که باز شکوهد و رعب زند و فروشکند، و هیچ پرنده‏اى زیر او نتواند که گذرد، و وحش کوه بآن رسد أمن شناسد، آرام گیرد. و اگر همه خلق جهان در آن خانه روند، جاى یابند.
فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ در آن خانه نشانهاى روشن است که آن حقّ است و حقیقت، یکى از آن نشانها مقام ابراهیم است، از روى ظاهر اثر قدم ابراهیم (ع) است بر سنگ خاره که روزى بوفاء مخلوقى، آن قدم برداشت، لا جرم ربّ العالمین اثر آن قدم قبله جهانیان ساخت. اشارتى عظیمست کسى را که یک قدم بوفاء حق از بهر حق بردارد و چه عجب اگر باطن وى قبله نظر حق شود! امّا از روى باطن، گفته‏اند: مقام ابراهیم ایستادن‏گاه اوست در خلّت، و آنکه قدم وى در راه خلّت چنان درست آمد که هر چه داشت همه درباخت، هم کلّ و هم جزء و هم غیر. کلّ نفس اوست، جزء فرزند او، غیر مال او، نفس بغیر آن داد، و فرزند بقربان داد، و مال بمهمان داد.
امروز که ماه من مرا مهمان است
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست‏
دل را خطرى نیست، سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست
گفتند: یا ابراهیم! دل از همه برگرفتى، چیست این که همه درباختى؟ گفت: آرى! سلطان خلّت سلطانى قاهر است، جاى خالى خواهد با کس بنسازد. إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها.
زحمت غوغا بشهر نیز نبینى
چون علم پادشا بشهر درآید
چون از نهاد و غیر خویش پاک بیرون شد، بر منشور خلت وى این توقیع زدند که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. با این همه منقبت و مرتبت نفیر میکرد و میگفت: وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ! عزّت قرآن در نواختنش بیفزود که وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. و او مى‏گفت: وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ.
اعتقادش در حق خویش بقهر بود. با خود جنگى برآورده بود که هیچ صلح نمیکرد!
با خود ز پى تو جنگها دارم من
صد گونه ز عشق رنگها دارم من‏
مقام ابراهیم وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً شرف آن مقام نه آن سنگ راست که اثر قدم ابراهیم (ع) راست. و لآثار الخلیل عند الجلیل اثر و خطر عظیم.
انّ الدّیار و ان عفّت، فانّ لها
عهدا باحبابنا اذ عندها نزلوا
آن کوه طور که قرآن مجید جلوه‏گاه آنست، و محل سوگند خداى جهانست، نه از خود یافت آن رتبت که از مجاورت قدم موسى (ع) یافت، که با حق راز گفت، و درد دل خویش آنجا باز گفت: و للأرض من کأس الکرام نصیب همین است حدیث غار تعزّز و تقدّس. و شکوه آن بر دلها و بر دیدها نه از آنست که غارست، که در جهان غار فراوان است امّا نه چنان غار که نزول گاه سیّد انبیاء است، و مأواى مهتر اولیاء است، یقول اللَّه تبارک و تعالى و تقدّس: «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ».
کار صدق و معنى بو بکر دارد در جهان
و رنه در هر خانه بو بکریست، در هر کوه غار.
قوله: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند. و هر چه در سفر آخرت پیش آید از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز نمودگار آن درین سفر پدید کردند، تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند بهر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آن راه آخرت یاد کنند، و عبرت گیرند، و زاد و ساز آن بدست آرند، که صعب‏تر است و عظیم‏تر. اوّل آنست که چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگست، آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وى درآیند، و او را وداع کنند.
سار الفؤاد مع الاحباب اذ ساروا
یوم الوداع فدمع العین مدرار
و آن گه زاد سفر از همه نوعها ساختن گیرد، و احتیاط در آن بجاى آرد، تا هر چه بزودى تباه شود برنگیرد، داند که آن با وى بنماند، و زاد بادیه نشاید. دریابد و بجاى آرد که طاعت با ریا و با تقصیر زاد آخرت را نشاید. و به‏
قال النّبی: «لا یقبل اللَّه تعالى عملا فیه مقدار ذرّة من الرّیا».
و آن گه که بر راحله نشیند مرکب خویش در سفر آخرت که آن را نعش گویند یاد آرد.
و بعد رکوبه الافراس تیها
یهادى بین اعناق الرّجال‏
و چون عقبه‏ها و خطرهاى بادیه ببیند از منکر و نکیر و حیّات و عقارب در گور که شرع از آن نشان داده یاد کند، و بحقیقت داند که از لحد تا حشر بادیه‏اى عظیم در پیش است که بى‏بدرقه طاعت بریدن آن دشخوار است. اگر درین بادیه بدین آسانى بدرقه‏اى بکارست، پس در بادیه قیامت، بى‏بدرقه طاعت چون رستگارست؟!
راستکارى پیشه‏کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
و آن گه که لبّیک گوید بجواب نداء حق تا از نداء قیامت براندیشد که فردا بگوش وى خواهد رسید و نداند که آن نداء سعادت خواهد بود یا نداء شقاوت.
على بن حسین علیهما السلام در وقت احرام او را دیدند، زرد روى و مضطرب! و هیچ سخن نمى‏گفت. گفتند: چه رسید مهتر دین را که بوقت احرام لبّیک نمى‏گوید؟
گفت: ترسم که اگر گویم لبیک جواب دهند: «لا لبّیک و لا سعدیک» و آن گه گفت: شنیده‏ام که هر که حج از مال شبهت کند، او را گویند: «لا لبّیک، و لا سعدیک، حتّى تردّ ما فى یدیک».
و چون طواف و سعى کند قصه وى بقومى بیچارگان ماند که بدرگاه ملوک شوند نیازى را و حاجتى را که دارند، و گرد سراى ملک مى‏گردند، و اندر میدان در سراى تردد مى‏کنند، و کسى را مى‏جویند که از بهر ایشان شفاعت کند، و امید میدارند که مگر ناگاه خود چشم ملک بر ایشان افتد و ببخشاید، و کار ایشان سره شود.
اما وقوف عرفه و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراء عرفات، و آن خروش و تضرّع و آن زارى و گریه ایشان، و آن دعا و ذکر ایشان بزبانهاى مختلف، بعرصات قیامت ماند که خلائق همه جمع شوند، و هر کس بخود مشغول، در انتظار ردّ و قبول. و در جمله این مقامات که برشمردیم، هیچ مقام نیست امیدوارتر و رحمت خدا بآن نزدیکتر از آن ساعت که حجّاج بعرفات بایستند. در آثار بیارند که: درهاى هفت طارم پیروزه برگشایند آن ساعت، و ایوان فرادیس اعلى را درها باز نهند، و جانهاى پیغامبران و شهیدان اندر علیین در طرب آرند. عزیزست آن ساعت! بزرگوارست آن وقت! که از شعاع انفاس حجّاج و عمّار روز مدد میخواهد، و از دوست خطاب مى‏آید که: «هل من داع؟ هل من سائل؟»
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «امّا عشیّة عرفة، فانّ اللَّه یهبط الى السّماء الدّنیا ثم یباهى بهم الملائکة، فیقول انظروا الى عبادى شعثا غبرا جاءونی من کلّ فجّ عمیق یرجون رحمتى و مغفرتى، فلو کانت کعدد الرّمل او کزبد البحر لغفرتها لکم، افیضوا عبادى مغفورا لکم و لمن شفعتم فیه.»
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً الآیة ربّ العالمین، خداوند جهانیان، و دارنده همگان، بخشاینده مهربان، درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند، و در عفو امید میدهد، و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد، هم بیگانه را از بیگانگى مى‏باز خواند، هم عاصى را از معصیت، و همه را بکرم خود امید میدهد: بیگانه را میگوید: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ اگر از کفر باز آیند، و اسلام بجان و دل درپذیرند، در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم، فانّ الاسلام یهدم ما قبله، و عاصى را میگوید: ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً
چندان دارد که عذرى بر زبان آرد، و پشیمانى در دل آرد، پس بجاى هر بدى نیکى بنویسم: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ. کریم است آن خداوندى که پیوسته بندگان را با خود میخواند، و خود را بر ایشان عرضه میکند، و لطف مینماید، و عیب میپوشد،و عطا میباراند، و از بار میکاهد، و در برّ میفزاید. اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند، و اجابت کنند، و بهره‏ور شوند، و نیک خدایى وى دریابند، و از نیک خدایى وى آنست که بنده را توفیق دهد، تا دریابد، و بنماید تا ببیند، و بر خواند تا بیاید.
چنان که با سعد معاذ کرد: چون خداى تعالى خواست که وى را بعزّ اسلام بیاراید، و بخلعت توحید بزرگ گرداند، مصطفى (ص) را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت، و مصعب بسراى اسعد بن زرارة فرو آمد، و آن گه در سرایهاى انصاریان و گوشها میگشت، و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد، و قرآن بر ایشان میخواند، بدین اسلام در میآورد. آخر روزى خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است، و بتقویت و پشتى دادن اسعد زرارة، چنین کارى از پیش میبرد، و مردمان را از دین خویش برمیگرداند. سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار، و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودى که از خویشان ما است، اگر چون تو هزار بودى، همه را از روى زمین برگرفتمى، و باک نداشتمى، و بدست من آسان بودى. اسید آمد، و ایشان را در باغى یافت از باغهاى بنى النجار، و جماعتى مسلمانان گرد آمده. اسید سخن درشت درگرفت، و مصعب خاموش نشست، آن گه گفت: یا اسید این چه درشتى است؟
یک لحظه بنشین، تا با تو دو سخن بگویم، اگر پذیرفتنى است بپذیر، و اگر نه بمراد خود میرو. اسید حربه داشت بزمین فرو زد، و آنجا بنشست، و مصعب سخن در گرفت، و اسلام بر وى عرضه میکرد، و قرآن بر وى میخواند، اسید چون آن کلام شنید، جمال آن سخن در دل وى اثر نمود، و دل او را زیر و زبر کرد، و گفت: نیکو سخنى که اینست! و خوش کلامى که اینست! کلامى که آشنایى را سبب است.
و روشنایى را مدد است، کلامى که از قطیعت امانست، و بى‏قرار را درمانست. چه باید کرد ما را اى مصعب تا از اهل این سخن شویم؟ و محرم این سخن گردیم؟
مصعب گفت: راه آنست که غسلى بر آرى، و جامه نمازى در پوشى، و کلمه شهادت بگویى، و دو رکعت نماز بکنى. اسید هم چنان کرد، و بازگشت. چون با سعد معاذ رسید، سعد در روى وى نگرست، بدانست که وى را کارى افتادست، وز آن حال بگشته. گفت: چه دارى؟ و چه کردى یا اسید؟ گفت: ایها سعد! مرا روى سخن نبود، و جاى جنگ نبود، و وجه خلاف نبود، اگر میپذیرى و اگر نه، خود یکى بر آزماى تا چه بینى و چه آرى؟ سعد هم چنان خشمگین رفت، تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند. اسعد بن زراره با مصعب میگوید: مى‏بینى این مرد را که آمد، سیّد قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست، اگر وى مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند. مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود، و سعد هزار بار از اسید عاشق‏تر و واله‏تر شد، هم بر جاى بماند که: یا مصعب بیفزاى این سخن را که دل را آرام است، و جان را پیغام! بیفزاى این سخن که تن را زندگى است، و روح را پیوستگى! سعد را درخت امید ببر آمد، و اشخاص فضل بدر آمد، آفتاب معرفت بر آمد، و ماهروى دولت درآمد.
وصل آمد و از بیم جدایى رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‏
سعد غسلى برآورد، و جامه نمازى کرد، و کلمه شهادت بگفت، و دو رکعت نماز کرد، و از آنجا بیرون آمد بعزّ اسلام افروخته، و بحلیت ایمان آراسته. بقوم خود بازگشت، و هم بنو عبد الاشهل ایشان همه گرد وى بر آمدند تا چه فرماید، گفت: یا قوم! کیف تعلمون رأیى فیکم؟ قالوا: انت خیرنا رأیا، قال: فانّ کلام رجالکم نسائکم علىّ حرام حتّى تؤمنوا باللَّه وحده و تشهدوا انّ محمدا رسول اللَّه و تدخلوا فى دینه، فما امسى ذلک الیوم فى دور بنى عبد الاشهل رجل و لا امرأة الّا اسلم.
وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ‏
الآیة اشارت است که حق جلّ جلاله بى‏نیاز است از طاعت مطیعان، و پاک است از معصیت عاصیان، و نه خداوندى وى را پیوندى مى‏درباید از طاعت مطیعان، و نه ملک وى را گزندى رسد از معصیت عاصیان. بنده اگر نیکى کند، و طاعت آرد، تاج کرامتست که بر فرق روزگار خویش مینهد، و اگر معصیت آرد، قید مذلّتیست که بر پاى خویش مینهد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها.
وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً
الآیة هر که عیب و عار خود بر دیگرى بندد، ربّ العزّة او را على رؤس الأشهاد فضیحت گرداند، و در درجه این کس بیفزاید.
و این عیب و هنر نه در توان و فعل آدمى است، که آن از درگاه قدم رود، کسى که بنظافت ایمان و طاعت پاک گشت، از آنست کش در ازل پاک کردند: «انما یطهرکم تطهیرا»، و او که بنجاست شرک و معصیت آلوده گشت، هم در ازل آلوده گشت، و این حکم بر وى راندند که: أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ.
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‏
منّت است که ربّ العزّة بر مصطفى (ص) مینهد، و فضل خود بر وى اظهار میکند، و او را در پرده عصمت میدارد، و دست دشمن از وى کوتاه میکند، و بخصائص و فضائل ازلى او را میآراید، و بعلم خصوصیّت میستاید که: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‏، قال بعضهم: هو العلم باللَّه و بجلاله، و العلم بعبودیّة نفسه و مقدار حاله فى استحقاق عزّه و کماله، و یقال: علّمتک من مکنون اسرارى ما لم تکن تعلم الّا بى لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ الآیة بهینه اعمال بندگان این سه چیز است که درین آیت قرین یکدیگر است: صدقه، و معروف، و اصلاح بین النّاس. و خیریّت درین آیت آنست که بیک شخص تنها مخصوص نیست، بلکه نفع آن بدیگرى میرسد، و عجب نه آنست که خود را درى بر گشایى، عجب آنست و جوانمردى چنانست که دیگرى را درى بر خود گشایى.
پیر بو على سیاه قدّس اللَّه روحه گفت: چه آید از آنکه تو خود خوش شوى؟
کار آن دارد که کسى بتو خوش شود، و مصطفى (ص) باین اشارت کرده که: «شرّ النّاس من اکل وحده».
امّا صدقه بر سه قسم است: یکى بمال، و یکى بتن، و یکى بدل. صدقه بمال مواسات درویشان است بانفاق نعمت. صدقه بتن قیام کردنست از بهر ایشان بحقّ خدمت. صدقه بدل وفادارى است بحسن نیّت و توکید همّت. اینست صدقه کردن بر درویشان. و صدقه دیگر است بر توانگران، و آن آنست که بر ایشان جود نمایى و نیاز خود بر ایشان عرضه نکنى، و امید از مبرّت ایشان باز گیرى، و طمع در ایشان نبندى. چون این صدقه، و آن معروف، و آن اصلاح در یکى مجتمع شود، سر تا پاى وى عین حرمت گردد، صدف اسرار ربوبیّت، و مقبول شواهد الهیّت شود. نامش بصدّیقى بیرون دهند، و فردا با صدّیقانش حشر کنند. اینست مزد بزرگوار که ربّ العزّة وعده داد: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یعنى یجافون جنوبهم عن مضاجعهم للتهجّد و التجافى التجنّب عن الشی‏ء اخذ من الجفاء من لم یوافقک فقد جافاک. قال عبد اللَّه بن رواحه:
و فینا رسول اللَّه یتلوا کتابه
اذا انشق معروف من الصبح ساطع‏
اتى بالهدى بعد العمى فقلوبنا
به موقنات انّ ما قال واقع‏
یبیت یجافى جنبه عن فراشه
اذا استقلّت بالمشرکین مضاجع‏
در سبب نزول این آیت سه قول گفته‏اند: قول حسن و مجاهد آنست که در شأن متهجّدان فرو آمد، ایشان که در میانه شب از خوابگاه برخیزند و نماز شب کنند، و دلیل برین قول خبر مصطفى است (ص) روى معاذ بن جبل قال: کنت مع رسول اللَّه (ص) فى سفر فاصبحت یوما قریبا منه و هو یسیر، فقلت یا رسول اللَّه اخبرنى بعمل یدخلنى الجنّة و یباعدنى من النّار قال: قد سألت عن عظیم و انّه لیسیر على من یسّره اللَّه علیه، تعبد اللَّه و لا تشرک به شیئا و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم رمضان و تحجّ البیت، ثمّ قال الا ادلّک على ابواب الخیر: الصوم جنّة و الصدقة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النّار، و صلاة الرجل فى جوف اللیل. ثمّ قرأ تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ حتى بلغ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، ثمّ قال: الا اخبرک برأس الامر و عموده و ذروة سنامه، قلت بلى یا رسول اللَّه قال: رأس الامر الاسلام و عموده الصلاة و ذروة سنامه الجهاد، ثمّ قال: الا اخبرک بملاک ذلک کلّه، قلت بلى یا نبىّ اللَّه قال فاخذ بلسانه و قال: اکفف علیک هذا. فقلت یا رسول اللَّه و انا لمؤاخذون بما نتکلّم به؟ فقال: ثکلتک امّک یا معاذ و هل یکبّ الناس فى النار على وجوههم او قال على مناخرهم الّا حصائد السنتهم؟
و عن ابى امامة الباهلى عن رسول اللَّه (ص) قال: علیکم بقیام اللیل فانّه دأب الصالحین قبلکم و قربة لکم الى ربّکم و مکفّرة للسّیئات و منهاة عن الاثم.
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «عجب ربّنا من رجلین: رجل ثار عن وطائه و لحافه من بین حبّه و اهله الى صلاته فیقول اللَّه تعالى لملائکته انظروا الى عبدى ثار عن فراشه و وطائه من بین حبّه و اهله الى صلاته رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى، و رجل غزا فى سبیل اللَّه فانهزم مع اصحابه فعلم ما علیه من الانهزام و ما له فى الرجوع فرجع حتى هریق دمه فیقول اللَّه لملائکته انظروا الى عبدى رجع رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى حتى هریق دمه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «افضل الصیام بعد شهر رمضان، المحرم و افضل الصلاة بعد الفریضة صلاة اللیل».
و عن ابى مالک الاشعرى قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ فى الجنّة غرفا یرى ظاهرها من باطنها و باطنها من ظاهرها اعدّها اللَّه لمن الین الکلام و اطعم الطعام و تابع الصیام و صلّى باللیل و الناس نیام».
و عن اسماء بنت یزید قالت سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: اذا جمع اللَّه الاوّلین و الآخرین یوم القیامة جاء مناد ینادى بصوت یسمع الخلائق کلّهم سیعلم اهل الجمع الیوم من اولى بالکرم: ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانت.
تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ‏ فیقومون و هم قلیل ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانوا یحمدون اللَّه فى البأساء و الضرّاء فیقومون و هم قلیل فیسرحون جمیعا الى الجنّة ثم یحاسب سائر الناس.
قول دیگر آنست که آیت در شأن جماعتى از انصار آمد که میان شام و خفتن بنماز پیوسته داشتند و آن صلاة الاوّابین گویند. مالک دینار گفت: از انس مالک پرسیدم که این آیت در شأن که فرو آمد؟ گفت در شأن ما فرو آمد معاشر الانصار که بعد از نماز شام بخانه‏ها باز نرفتیم و هم چنان نماز میکردیم تا بوقت خفتیدن که نماز خفتیدن با رسول خدا بگزاردیم. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «من عقب ما بین المغرب و العشاء بنى له فى الجنّة قصران من مسیرة عام و هى صلاة الاوّابین و انّ من الدعاء المستجاب الذى لا یرد الدعاء ما بین المغرب و العشاء».
و عن عائشة عن النبى (ص): «من صلّى بعد المغرب عشرین رکعة بنى اللَّه بیتا فى الجنّة»
و قال (ص): من صلّى بعد المغرب ستّ رکعات لم یتکلّم فیما بینهنّ بسوء عدلن له بعبادة اثنتی عشرة سنة.
و قال ابن عباس: انّ الملائکة لتحف بالذین یصلّون بین المغرب و العشاء.
قول سوم آنست که این آیت در مدح ایشان آمد که نماز خفتن و نماز بامداد بجماعت بگزارند. و فى الخبر انّ النبى (ص) قال: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیلة و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة.
و عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه (ص): «قال لو یعلم الناس ما فى النّداء و الصف الاوّل ثم لم یجدوا الّا ان یستهموا علیه لاستهموا علیه و لو یعلمون ما فى التهجیر لاستبقوا الیه و لو یعلمون ما فى العتمة و الصبح لا توهما و لو حبوا.
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً قال ابن عباس خوفا من النار و طمعا فى الجنّة، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ قیل اراد به الزکاة المفروضة، و قیل عام من الواجب و التطوّع و ذلک على ثلاثة اضرب: زکاة من نصاب و مواساة من فضل و ایثار من قوت، قوله: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مذهب اهل سنّت و جماعت آن است که روزى‏داشت است از خداوند جلّ جلاله خواهد بغذا دارد و خواهد بلطف خود سیر دارد. و مذهب معتزله آنست که روزى ملک است لا غیر و گویند که خداوند تعالى بندگان را روزى حرام ندهد. و بدان که حقیقت حرامى بر فعل بنده افتد نه بر آن عین و آن عین را که حرام گویند بر سبیل مجاز گویند، بغصب ملک غاصب نگشت لکن چون خورد غذا و قوت در آن حرامى بوى رساند روزى وى گردد، و بمذهب ایشان حرام و شبهت ملک حلال نگردد، لا جرم بنزد ایشان روزى نبرد، و چون خداوند تعالى رازق وى نگردد، حرام را رازقى دیگر لازم آید و این کفر بود ازیشان، و حجّت ما بر ایشان آن است که حق جلّ جلاله رازق همه خلایق است و بسیار خلق است که روزى میخورند و ایشان را ملک نیست و از اهل ملک نه‏اند و هم الدّواب و الطیور و العبید و نحوها. اگر سؤال کنند که ربّ العزّة فرمود: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اگر رزق غذا و داشت است از غذا و داشت نفقه کردن چون صورت بندد؟ جواب آنست که اسم رزق در قرآن بر وجوه است: یجی‏ء بمعنى الاعطاء کقوله: وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ اى اعطوهم. و یجی‏ء بمعنى المأکول و الغذاء کقوله: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً، و قال تعالى: کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً. و یجی‏ء بمعنى المطر کقوله: وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ اى ماء، فقوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. و یجی‏ء بمعنى معناه و ممّا اعطیناهم یتصدّقون.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ درین کلمه سه قراءت است: ما أُخْفِیَ لَهُمْ بفتح یا قراءت عامّه قرّاء است مگر حمزه و یعقوب بر فعل ماضى مجهول و معنى آنست که هیچ کس نداند که آن چه چیز است که پنهان کردند ایشان را از ثواب. ما أُخْفِیَ‏ بسکون یا بر فعل مستقبل قراءت حمزه و یعقوب است و معنى آنست که نداند هیچ کس که چه چیز پنهان دارم ایشان را از پاداش. ما أُخْفِیَ لَهُمْ بر فعل ماضى معروف قراءت شاذ است یعنى هیچ کس نداند که اللَّه ایشان را چه چیز پنهان کرد، مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ اى مما تقرّ به اعینهم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال الحسن نزلت فى قوم أخفوا للّه اعمالا فاخفى لهم ثوابا.
عن ابى هریرة عن النبى (ص) یقول اللَّه تبارک و تعالى اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر ذخرا بله ما اطلعتم علیه ثمّ قرأ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، قال ابن عباس: هذا ما لا تفسیر له لانّ اللَّه تعالى یقول: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ قوله: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و عقبة بن ابى معیط، و قیل الولید بن عقبة بن ابى معیط فقال الولید لعلىّ اسکت یا صبىّ فو اللّه لانا احد منک سنانا و ابسط منک لسانا و اشجع منک جنانا و أملأ منک حشوا فى الکتیبة، فقال له علىّ اسکت فانّک فاسق‏ فانزل اللَّه تعالى: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً یعنى علیا کَمَنْ کانَ فاسِقاً یعنى الولید بن عقبة لا یَسْتَوُونَ و لم یقل لا یستویان لانّه لم یرد قوما واحدا و فاسقا واحدا بل المراد جمیع المؤمنین و جمیع الفاسقین، و الفاسق ها هنا الکافر لانّ اللَّه سبحانه و تعالى اخبر انّه یخلّده فى النار و لا یستحق التخلید فى النار الّا الکافر و لانّه قابل به المؤمن و دخل کانَ فى اللفظ لانّه نفى استواهما فى الآخرة فکانّه قال: أ یستوى حال من کان مؤمنا فى الدّنیا و حال من کان کافرا فیها؟ و هذا الاستفهام بمعنى التقریر اى لیس هذا کذاک فى الجزاء و المحل ثم ذکر مآل الفریقین فقال: أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ یأوون الیها فى الآخرة و لا ینتقلون عنها. فهى موضع سکون و قرار کقوله: جنّات عدن نُزُلًا اى منزلا، و قیل: هو ما یعد للنازل، و قیل هو اسم لاوّل ما ینزل علیه النازل، و قیل: نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اى عطاء لهم على اعمالهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا اى کفروا، فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها المراد بهذا الکلام انّهم لا یخرجون منها کقوله: کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً نار جهنّم لا تخبو یعنى کلّما قال قائلهم قد خبت زید فیها، و قیل: انّ الخزنة تطمعهم فى الخروج منها فاذا هموا بذلک ردّهم الخزنة الى قعرها و یکون ذلک نوعا ممّا یعذّبون به فیها، وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ و تقولون لا جنّة و لا نار.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ یعنى مصائب الدّنیا و استقامها و بلاءها ممّا یبتلى اللَّه به العباد حتى یتوبوا. و قال مقاتل: العذاب الادنى هو الجوع سبع سنین ب: مکة حتى اکلوا الجیف و العظام و الکلاب. و قال ابن مسعود: هو القتل بالسیف یوم بدر دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ یعنى عذاب الآخرة، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ الى الایمان یعنى من بقى منهم بعد بدر و بعد القحط، و قیل: العذاب الادنى عذاب القبر و هو افسد الاقاویل، لقوله یَرْجِعُونَ و الرجوع بعد الموت الى الایمان غیر مقبول.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها فلم یقبلها و لم یتدبّرها و لم یعمل بموجبها. و قیل: ذکر ابتداء خلقه الى انتهائه و تقلّب الاحوال به من جهة ربّه فلم یحمله ذلک على الایمان به، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ اى من الذین اجترحوا السیّئات و هم الکفّار، کقوله:انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا. و قال زید بن رفیع: عنى بالمجرمین هاهنا اصحاب القدر، ثم قرأ انّ المجرمین فى ضلال و سعر الى قوله: إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ و قال النبى (ص): «ثلاث من فعلهن فقد اجرم: من اعتقد لواء فى غیر حق، او عقّ والدیه، او مشى مع ظالم لینصره.
یقول اللَّه عز و جل: إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ یعنى التوریة، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى لا تکن فى شک انّه هو موسى الذى رأیته فى السماء اللیلة التی اسرى بک، عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): رأیت لیلة اسرى بى موسى رجلا آدم طوالا جعدا کانّه من رجال شنوءة و رأیت عیسى رجلا مربوع الخلق الى الحمرة و البیاض سبط الرأس.
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اسرى بى الى السّماء رأیت موسى یصلّى فى قبره».
و روى فى المعراج انّه رآه فى السماء السّادسه و راجعه فى امر الصلوات.
و قال السدى فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى من تلقى موسى کتاب اللَّه بالرضاء و القبول اى لا شک فى انّه اعطى الکتاب کما اعطیته و قیل فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ موسى ربّه فى الآخرة بعد ما قیل له لَنْ تَرانِی فى الدنیا، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ یعنى الکتاب و هو التوریة و قیل جعلنا موسى هدى لبنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اى من بنى اسرائیل أَئِمَّةً قادة فى الخیر یقتدى بهم یعنى الانبیاء الذین کانوا فیهم، و قیل هم العلماء و اتباع الانبیاء یَهْدُونَ اى یدعون، بِأَمْرِنا و یدلّونهم على الطریق المستقیم. و قیل یدعون بامرنا ایّاهم بذلک لَمَّا صَبَرُوا قرأ حمزة و الکسائى لما بکسر اللام و تخفیف المیم و قرأ الباقون لما بفتح اللام و تشدید المیم اى حین صبروا على دینهم و على البلاء من عدوّهم ب: مصر، وَ کانُوا بِآیاتِنا التی اتیناها موسى، یُوقِنُونَ لا یشکّون انّها من عندنا.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اى یحکم بین الانبیاء و اممهم فیما اختلفوا. و قیل: یقضى بین المؤمنین و المشرکین فیظهر المحق من المبطل، و قیل یَفْصِلُ اى یفرق بین المؤمنین و الکافرین بالمنازل فالمؤمنون فى الجنّة و الکافرین فى النّار.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ یعنى او لم یتبیّن لهم، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ القرن اسم لسکّان الارض عصرا و القرون سکّانها على الاعاصیر، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ فى اسفارهم فلا یخفى علیهم ما حلّ بهم، أَ فَلا یَسْمَعُونَ ما یوعظون به یعنى قریشا.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً یعنى او لم ینظروا الى سوقنا السحاب ذات المطر الى الارض الملساء التی لا نبات فیها، و فى بعض التفاسیر انّها ارض بالیمن بعینها لانقطاع الامطار عنها و هى فى اللغة الارض التی لا تنبت شیئا و کان اصلها انّها تأکل نباتها، یقال: امرأة جروز اذا کانت اکولا، تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ یعنى فیأکلون من حبوبها و یعلفون انعامهم من اوراقها و تبنها، أَ فَلا یُبْصِرُونَ ذلک باعینهم فیعلموا انّ من قدر على هذا لا یتعذّر علیه احیاء الموتى.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ ایتوا به، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قیل: الفتح القضاء و المراد بیوم الفتح یوم القیامة الذى فیه الحکم بین العباد، قال قتادة: قال اصحاب النبىّ (ص) انّ لنا یوما ننعم فیه و نستریح و یحکم بیننا و بینکم فقالوا استهزاء متى هذا الفتح اى متى هذا القضاء و الحکم، و قال الکلبى یعنى فتح مکة و قال السدى یوم بدر لانّ اصحاب النبى (ص) کانوا یقولون لهم انّ اللَّه ناصرنا و مظهرنا علیکم فیقولون متى هذا الفتح؟
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ هذا غایة الوعید لا یأتى فى القران الّا للکافر لانّ الکافر هو الذى لا ینظر اللَّه الیه و معنى لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یرحمون و لا یبرّ بهم. و من حمل الفتح على فتح مکة و القتل یوم بدر قال معناه لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ اذا جاء هم العذاب و قتلوا، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یمهلون لیتوبوا او یعتذروا.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ قال ابن عباس: نسختها ایة السیف وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ قیل: انتظر موعدى لک بالنصر، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بک حوادث الزمان. و قیل انتظر اذن اللَّه لک فى قتالهم، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ما یظنّونه من بطلان امرک وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ.
عن ابى هریرة قال: کان النبى (ص) یقرأ فى الفجر یوم الجمعة الم تنزیل و هل اتى على الانسان.
و عن جابر قال کان النبى (ص) لا ینام حتى یقرأ تبارک و الم تنزیل.
رشیدالدین میبدی : ۵۵- سورة الرحمن‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ آیات مواعظ و زواجر و ذکر عذاب و عقوبت کافران در پیش داشت تا مؤمنان بدان عبرت گیرند و پند پذیرند و در خوف و خشیت بیفزایند و در طاعت و عبادت کوشش نمایند و فرا اسباب نجات خود بینند و این عظیم‏تر نعمتى است از حق جل جلاله بر بندگان و لهذا ذکر عقیب کلّ آیة: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ پس مآل و مرجع مؤمنان و بیان ثواب طاعات ایشان درگرفت فرمود: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ.
مقام هم مصدر است و هم مکان، اگر مصدر نهى، معنى آنست که آن کس که در دنیا بوقت معصیت ترسد از ایستادن وى روز قیامت بحضرى عزت در مقام حساب، و از آن ترس معصیت و شهوت بگدازد، فردا او را دو بهشت است، یکى ثواب خوف را و دیگر ترک معصیت را.
و اگر مقام بر موضع و مکان نهى پس اینجا مضمرى محذوف است یعنى خاف مقام حساب ربه، آن کس که از مقام حساب حق بترسد داند که او را در آن مقام بدارند و از وى سؤال کنند کقوله تعالى: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ. او را دو بهشت است یکى جنة عدن و دیگر جنة النعیم. یکى نشستگاه خویش و دیگر نشستگاه جفتان و خادمان وى.
مفسران گفتند این آیت در شأن بو بکر صدیق فرو آمد، شرب لبنا فقیل له انه من غیر حل فاستقاء. و قال قتاده ان المؤمنین خافوا ذلک المقام فعملوا اللَّه و قاموا باللیل و النهار.
و فى الخبر الصحیح عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) من خاف ادلج و من ادلج بلغ المنزل الا ان سلعة اللَّه غالیة الا ان سلعة اللَّه الجنة.
و عن عطاء بن یسار عن ابى الدرداء: انه سمع رسول اللَّه (ص) یقصّ على المنبر و هو یقول: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ. قلت و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه فقال رسول اللَّه (ص) الثانیة: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ. فقلت الثانیة: و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص) الثالثة: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ فقلت الثالثة: و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه. فقال: و ان رغم انف ابى الدرداء.
قال بعض المفسرین فى قوله: جنتان اى جنة للانس و جنة للجن. معنى آنست که هر که از مقام حساب پیش حق تعالى ترسد از آدمى و پرى، هر یکى را بهشتى است.
پرهیزکاران مردمان را بهشتى و پرهیزکاران پریان را بهشتى.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ باىّ نعمة من نعمه فى الجنتین، ثم وصف الجنتین، فقال ذَواتا أَفْنانٍ اى اغصان واحدها فنن و هو الغصن المستقیم طولا و قیل ذَواتا أَفْنانٍ اى الوان و انواع من الاشجار و الثمار واحدها فن یقال: هو الجنة کله افنان الاشجار متکاوسة غیر انها لا ترد شیئا. و قیل جنتان من الیاقوت الاحمر و الزبرجد الا خضر، ترابها الکافور و العنبر و حمأتها المسک الاذفر، کل بستان مسیرة مائة سنة فى وسط کل بستان دار من نور.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بالاغصان ام بالالوان.
فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ بالماء الزلال احدیها التسنیم و الأخرى السلسبیل.
و قیل احدیهما من ماء غیر آسن و الأخرى من خمر لذّة للشاربین، تجریان من جبل من مسک.
قال ابو بکر محمد بن عمر الورّاق فیهما عینان تجریان لمن کانت له فى الدنیا عینان تجریان بالبکاء.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ باىّ العینین تجحدان.
فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ اى فیهما من کل ما یتفکه به صنفان رطب و یابس کالرطب و التمر و العنب و الزبیب.
قال ابن عباس ما فى الدنیا ثمرة حلو و لا مرّ الا و هى فى الجنة حتى الحنظل الا انه حلو.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ. باىّ الصنفین تجحدان.
مُتَّکِئِینَ اى جالسین جلسة الملوک جلوس راحة و دعة عَلى‏ فُرُشٍ جمع فراش و هو ما استمهد للجلوس و النوم.
بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ جمع بطانة و الاستبرق الدیباج الثخین الغلیظ.
قیل لسعید بن جبیر البطائن من استبرق فما الظواهر.
قال هذا مما قال اللَّه تعالى فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ.
و قیل بطائنها من استبرق و ظواهرها من نور جامد.
و قال ابن عباس وصف البطائن و ترک الظواهر لانه لیس فى الارض احد یعرف ما الظواهر وَ جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ اى ما یجتنى من ثمر الجنتین قریب یناله القائم و القاعد و النائم.
و قیل اذا ارادوه دنا من افواههم، فیتناولون من غیر تعب.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بالظهارة ام بالبطانة.
فِیهِنَّ اى فى الجنان و قیل فى الفرش قاصِراتُ الطَّرْفِ یعنى الحوارى قصرن اعینهن على ازواجهن فلا یطمحن الى غیرهم و تقول لزوجها و عزة ربى ما ارى فى الجنة شیئا احسن منک، فالحمد للَّه الذى جعلک زوجى و جعلنى زوجک.
و قصر الطرف ایضا من الحیاء و الغنج. قصر الطرف چون بر معنى حیا و غنج بود معنى قاصرات الطرف آنست که: کنیزکان بهشتى نازنینان‏اند، از ناز فرو شکسته چشمان‏اند.
لَمْ یَطْمِثْهُنَّ. الطمث المجامعة بالتدمیة اى ما ادماهن بالجماع احد.
قال مجاهد اذا جامع الرجل فلم یسمّ اللَّه انطوى الجانّ على احلیله فجامع معه فذلک قوله: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ.
گفته‏اند که إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ دلیل آنست که مسلمان جن در بهشت باشند و از ایشان جماع بود با جنس خویش نه با جنس انس و معنى الایة: حور الانس لم یطمثهن انس و حور الجن لم یطمثهن جن.
مقاتل گفت: مراد باین حور بهشتى‏اند که ایشان را در بهشت آفریدند و هرگز هیچ کس بایشان نارسیده و نه دست بایشان برده.
حسن گفت زنان دنیوى‏اند که بعد از آنکه ایشان را در آن جهان باز نو آفریدند در بهشت هیچ کس بایشان نرسید پیش از شویان خویش.
در این سورة دو جاى فرمود لَمْ یَطْمِثْهُنَّ. کسایى یکى از آن بضم میم خواند و آن دیگر بکسر میم. اگر اول بضم خواند آخر بکسر خواند و اگر اول بکسر خواند آخر بضم خواند و السبب فى ذلک ما روى ابو اسحاق السبیعى قال کنت اصلّى خلف اصحاب على (ع) فاسمعهم یقرءون: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ، بضم المیم و کنت اصلّى خلف اصحاب عبد اللَّه بن مسعود فاسمعهم یقرءون بکسر المیم فکان الکسائى یضم احدیهما و یکسر الأخرى لئلّا یخرج عن هذین الاثرین.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بقصر اطرافهن، ام بانهن لم یطمثن، کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ اى کانهن الیاقوت حمرة و صفاء، و المرجان بیاضا و ضیاء.
روى عن ابى سعید فى صفة اهل الجنة عن رسول اللَّه (ص) لکل رجل منهم زوجان على کل زوجة سبعون حلّة یرى مخ سوقهن دون لحمهما و دمائهما و حللهما.
و روى عن ابى هریرة ان رسول اللَّه (ص) قال اول زمرة تدخل الجنة على صورة القمر لیلة البدر و الذین على اثرهم کاشدّ کوکب اضاءة. قلوبهم على قلب رجل واحد لا اختلاف بینهم و لا تباغض، لکل امرئ منهم زوجتان کل واحدة منهما یرى مخ ساقها من وراء لحمها من الحسن.
«یسبحون اللَّه بکرة و عشیا لا یسقمون و لا یمتخطون و لا یبصقون، آنیتهم الذهب و الفضة و امشاطهم الذهب و وقود مجامرهم الالوة و ریحهم المسک.
و عن عبد اللَّه بن مسعود عن النبى (ص) ان المرأة من اهل الجنة لیرى بیاض ساقها من وراء سبعین حلة من حریر و مخّها.
ان اللَّه عز و جل یقول کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ فاما الیاقوت فانه حجر لو ادخلت فیه سلکا ثم استصفیته لرأیته من ورائه.
و قال عمرو بن میمون ان المرأة من الحور العین لتلبس سبعین حلة فیرى مخّ ساقها من ورائها کما یرى الشراب الاحمر فى الزجاجة البیضاء.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بمشابهته الیاقوت ام بمشابهته المرجان.
هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ هل هاهنا بمعنى ما کقوله: فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ. یعنى ما جزاء من احسن فى الدنیا الا ان یحسن الیه فى الآخرة.
و قال ابن عباس هل جزاء من قال: لا اله الا اللَّه و عمل بما جاء به محمد (ص) الا الجنة.
عن انس بن مالک قال قرأ رسول اللَّه (ص) هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ.
ثم قال هل تدرون ما قال ربکم قالوا اللَّه و رسوله اعلم، قال یقول هل جزاء من انعمت علیه بالتوحید الا الجنة.
و فى روایة ابن عباس و ابن عمر قالا قال رسول اللَّه (ص) یقول اللَّه تعالى ما جزاء من انعمت علیه بمعرفتى و توحیدى الا ان امکّنه جنتى و حظیرة قدسى برحمتى.
و قال محمد ابن الحنفیّة هى مسجّلة للبرّ و الفاجر اى سواء فى هذا ابرار الخلق و فجّارهم، انه من احسن احسن الیه، للفاجر فى دنیاه و للبر فى اخراه.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ باحسان التوفیق فى الدنیا ام باحسان الثواب فى الآخرة.
وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ. اى من دون الجنتین الاولیین جنّتان اخریان: جنتان من فضة آنیتهما و ما فیهما و جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما و لکل رجل و امرأة من اهل الجنّة جنتان، احدیهما جزاء اعماله و الأخرى ورثوها عن الکفار و هو قوله عز و جل: أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الآیة و قوله: نُورِثُ مِنْ عِبادِنا.
و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) جنتان من فضة آنیتهما و ما فیهما و جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما و ما بین القوم و بین ان ینظروا الى ربهم الّا رداء الکبریاء على وجهه فى جنة عدن. و قیل لکل واحد منهم اربع جنان فى الجهات الاربع: بین یدیه و من خلفه و یمینه و شماله.
و قیل اربع جنان على التوالى لیتضاعف له السرور بالتنقل من جنة الى جنة و یکون امتع لانه ابعد من الملک فیما طبع علیه البشر.
و قیل الجنتان الاولیان افضل منهما.
و الآخریان ادون منهما فالاولیان: جنات عدن و جنة الفردوس و الآخریان: جنة النعیم و جنة المأوى.
و قیل الاولیان للمقربین السابقین، فیهما من کل فاکهة زوجان و الآخریان لاصحاب الیمین و التابعین فیهما فاکهة و نخل و رمان.
و قیل الاولیان جنتان فى القصر و الآخریان خارج القصر.
و قیل الاولیان للرجال و الولدان و الآخریان للنساء و الحور العین.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ باىّ الجنتین تجحدان.
مُدْهامَّتانِ، اى، ناعمتان سوداوان من ریّهما و شدة خضرتهما لان الخضرة اذا اشتدت ضربت الى السواد و الفعل منه ادهامّ یدهامّ فهو مدهامّ و هما مدهامتان اى الغالب على هاتین الجنتین النبات و الریاحین المنبسطة على وجه الارض و فى الاولیین الاشجار و الفواکه.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، منهما.
هِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ‏
، تفوران بالماء لا تنقطعان. و النضخ ان تفور العین بالماء و هو اکثر من النضج و انما وصفها بالنضخ لان الماء الذى یفور و یجرى امتع من الماء الراکد.
قال ابن مسعود تنضخان على اولیاء اللَّه بالمسک و الکافور. و قال ابن عباس تنضخان بالخیر و البرکة على اهل الجنة. و قال سعید بن جبیر: بالماء و الوان الفاکهة. و قال انس بن مالک تنضخان بالمسک و العنبر فى دور اهل الجنة کطش المطر.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، من العینین.
فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ، انما اعاد ذکر النخل و الرمان و هما من جملة الفواکه للتفضیل و عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال نخل الجنة جذوعها زمرد اخضر و ورقها ذهب احمر و سعفها کسوة لاهل الجنة، منها مقطعاتهم و حللهم و ثمرها امثال القلال او الدلاء اشد بیاضا من اللبن و احلى من العسل، و الین من الزبد لیس له عجم کلما نزعت ثمرة عادت مکانها اخرى و انهارها تجرى فى غیر اخدود.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، بالفاکهة ام بالنخل ام بالرمان.
فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ، فِیهِنَّ، اى: فى الجنان الاربع جوار خَیْراتٌ حِسانٌ، واحدة الخیرات خیرة، و اصلها خیّرات، واحدها خیّرة و الرجل خیّر فخفف کهین و لین.
روى عن ام سلمة قالت قلت لرسول اللَّه (ص) اخبرنى عن قوله: خَیْراتٌ حِسانٌ، قال خیرات الاخلاق حسان الوجوه.
و قیل فى تفسیر الخیرات، اى لسن بدفرات و لا بخرات و لا متطلعات و لا متشوفات و لا ذربات و لا سلیطات و لا طماحات و لا طوافات فى الطرق.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، بالخیرات ام بالحسان.
حُورٌ مَقْصُوراتٌ، لاهل اللغه فى الحور قولان: قال قوم الحور البیاض و الحوارى سمّى لبیاضه، و الحواریون کانوا قصارین، یبیضون الثیاب. و خبز محوّر و الحواریات نساء القرى لبیاض لونهن.
و قال قوم الحور السواد.
مَقْصُوراتٌ، اى محبوسات عن اعین ازواج غیرهن.
و جمع المفسرون بینهما فقالوا حوراى شدیدات سواد العین، شدیدات بیاضها.
و قیل مَقْصُوراتٌ اى مخدّرات مستورات فى الحجال.
و قیل معناه شدیدات سواد العین شدیدات بیاض الوجه.
یقال امراة مقصورة، اذا کانت مخدرة مستورة لا تخرج.
روى عن النبى (ص)، قال لو ان امرأة من نساء اهل الجنة اطلعت الى الارض لاضاءت ما بینهما و لملأت ما بینهما ریحا. و لنصیفها على راسها خیر من الدنیا و ما فیها فِی الْخِیامِ قیل فى التفسیر خیمة من درة مجوفة طولها فى السماء ستون میلا و قیل الخیمة لؤلؤة اربعة فراسخ فى اربعة فراسخ لها الف من باب ذهب.
و روى لو ان حوراء بزقت فى بحر، لعذب ذلک البحر من عذوبة ریقها
و روى انهن یقلن نحن الناعمات فلا نبأس. الراضیات فلا نسخط نحن الخالدات فلا نبید. طوبى لمن کنا له و کان لنا.
و فى الاثر اذا قلن هذه المقالة اجابتهن المؤمنات من نساء الدنیا نحن المصلّیات و ما صلیتن، نحن الصائمات و ما صمتن، نحن المتصدقات و ما تصدقتن، فغلبنهن.
و قال ابن مسعود لکل زوجة خیمة طولها ستون میلا.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، بالحور ام بالخیام.
لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ اى لم یمسهن آدمى قبلهم و لا جان، کرّر ذلک زیادة فى التشویق تاکیدا للرغبة فیها.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ، مما ذکرنا. قال محمد بن کعب ان المؤمن یزوّج الف ثیب و الف بکر و الف حوراء.
مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ قال سعید بن جبیر و ابن عباس الرفرف ریاض الجنة، خضر مخصبة. واحدتها رفرفة، و الرفارف جمع الجمع مشتق من رف النبت یرف اذا صار غضّا نضرا.
و قیل هى الوسائد و النمارق و البسط اى کما اتکأوا فى الاولیین على فرش بطائنها من استبرق، اتکأوا فى هاتین الجنتین على رفرف خضر و عبقرىّ حسان.
العبقرىّ الزرابى الطنافس الثخان و قیل هى الدیباج واحدتها عبقریة کما یقال: تمرة و تمر و لوزة و لوز و العبقرى عند العرب کل ثوب موشى منسوب الى عبقر و هى بلدة یعمل فیها الوشى.
و قیل عبقر اسم ارض یسکنها الجن، ینسب الیها خیار کل شى‏ء و قیل عبقر اسم رجل کان بمکة یتخذ الزرابى و یجیدها فینسب الیه کل شى‏ء جیّد حسن.
و العبقرىّ ایضا عند العرب: القوىّ الشدید القوة، الحاذق فى الصنعة.
قال رسول اللَّه (ص): رأیت عمر بن الخطاب فى المنام یستقى من بئر فلم ار عبقریا یفرى فریه. اى یعمل عمله.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بالرفرف ام بالعبقرى.
تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ اى تبارک ربک و الاسم صلة کقوله: تَبارَکَ الَّذِی و قال لبید: الى الحول ثم اسم السلام علیکما.
اى ثم السلام علیکما. و الاسم صلة و الاسم هو المسمى و من قال بغیر هذا قال بخلق اسماء اللَّه تَبارَکَ اى تقدس و تعظّم و تمجّد و تعالى و دام الذى لم یزل و لا یزال، ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ قرأ اهل الشام: ذو الجلال بالواو و کذلک فى مصاحفهم اجراء على الاسم و الجلال لا یستعمل الا للَّه سبحانه و تعالى. وَ الْإِکْرامِ هو ان یکرم اولیائه بالانعام علیهم و الاحسان الیهم.
ختم اللَّه سبحانه هذه السورة بذکر تمجیده و تحمیده کما عدّد فنون نعمه و صنوف مبرته و روى عن عائشة قالت کان رسول اللَّه (ص) اذا سلم من الصلاة لا یقعد الا مقدار ما یقول اللهم انت السلام و منک السلام تبارکت ذا الجلال و الاکرام.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مهلت دادن به قرض دار یا حلال کردن او
ششم: مهلت دادن قرض داری است که نداشته باشد، یا حلال کردن او و این عمل نیز فضیلت بسیار دارد بلکه از جمله واجبات است.
حضرت صادق علیه السلام می فرماید که «هر که خواهد خدا سایه خود را بر سر او بیندازد در روزی که هیچ سایه ای به غیر از سایه او نباشد، مهلت دهد ناداری را، یا از حق خود بگذرد» و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم در روزی فرمود که «کیست که می خواهد که خدای او را از شعله جهنم در سایه خود بدارد؟ تا سه مرتبه در هر مرتبه مردم عرض کردند که یا رسول الله کیست؟ فرمود: آن کسی است که قرض دار خود را مهلت دهد، یا از حق خود بگذرد» و فرمود که «روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر آمد و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و درود بر پیغمبر او فرستاد پس فرمود: ایهاالناس: حاضران شما به غایبان برسانند که هر که مهلت دهد قرض دار خود را که نداشته باشد، از برای او در نزد خدا هر روز، ثواب صدقه مثل مال اوست، تا طلب خود را بگیرد» و در این خصوص اخبار بسیار است پس بر اهل ایمان لازم است که چناچه طلبی از کسی داشته باشند و او بر ادای آن قادر نباشد او را مهلت دهند و بر او تنگ گیری ننمایند نه چون اغنیای تنگ چشم این زمان، که اگر دیناری از فقیری خواهند دنیا را بر او تنگ می کنند و شب و روز آن بیچاره را یکسان می نمایند و راه آمد و شد را بر او می بندند و در محافل و مجامع، زبان به غیبت او می گشایند و ایذا و اذیت می رسانند و گاه باشد او را مضروب و مجروح می کنند و ذمه خود را چندین مقابل طلب خود به واسطه دیه جراحت، مشغول می کنند و به جهت گرفتن قلیلی از مال خسیس دنیا، حرام بسیار را مرتکب می شوند.
هفتم: اعانت مسلمین نمودن در غیر آنچه مذکور شد، مثل: پوشانیدن ایشان، یا سکنی دادن و سوار کردن و عاریه دادن و امثال اینها و همه اینها را ثواب بی نهایت و فضیلت بی غایت است.
هشتم: آنچه را که آدمی به جهت حفظ آبرو و مراعات حرمت خود، و دفع شر اشرار، و منع ظلم ظالمین از خود می دهد، و این نیز از ثمره سخاوت است و بسا بخیلان که به واسطه بخل، به انواع مذلت و خواری رسیده و آبروی خود را بر باد داده اند.
و در بعضی اخبار وارد شده است که «بذل مال به جهت حفظ آبروی خود، حکم صدقه دارد».
نهم: ساختن مسجد و مدرسه و پل و رباط، و اجرای قنوات و نشاندن درختان و امثال اینهاست از چیزهائی که اثر آن در روزگار باقی می ماند تا قیامت و نفع آن روز به روز عاید صاحب آن می گردد از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که مسجدی بنا کند خدای تعالی برای او خانه ای در بهشت بنا کند» و نیز از آن حضرت مروی است که «شش چیز است که فیض و ثواب آن بعد از وفات به مومن می رسد: یکی: فرزندی که از برای او طلب آمرزش نماید دوم: مصحفی که بعد از خود بگذارد سوم: درختی که بنشاند چهارم: چاه آبی که حفر کند پنجم:صدقه جاری، که مستمر سازد و خود بعد از آن منتفع شود مثل ساختن پل و مدرسه و رباط، و وقف کردن مزارع و قرای و امثال آنها ششم: طریقه ای نیکو که بعد از او به آن عمل نمایند».
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۹ - آداب روز آدینه
در جمله باید که در جمله این روز هفت فضیلت طلب کند:
اول آن که بامداد به مجلس علم حاضر شود و از قصه گویان و حلقه آن دور باشد و به مجلس کسی حاضر شود که سخن و سیرت وی رغبت دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند و هر سخنی که نه چنین بود آن نه مجلس علم بود و چون چنین بود در خبر است که به یک مجلس چنین حاضر آمدن فاضلتر از هزار رکعت نماز کردن.
دوم آن که در این روز ساعتی است عزیز و شریف که در خبر است که هرکه در این ساعت حاجتی خواهد روا شود و خلاف است که این ساعت کدام است، وقت برآمدن آفتاب است یا وقت زوال یا وقت غروب یا وقت بانگ نماز یا وقت برمنبر شدن خطیب یا وقت در نماز ایستادن یا وقت نماز دیگر و درست آن است که این وقت معلوم نیست و مبهم است، همچون شب قدر، پس باید که همه روز مراقب این باشد و در هیچ وقت از ذکر و عبادت خالی نباشد.
سوم آن که در این روز صلوات بسیار دهد بر مصطفی (ص) که رسول گفت، «هرکه در این روز بر من هشتاد بار صلوات دهد، گناه هشتاد ساله وی بیامرزند پرسیدند که یا رسول الله بر تو صلوات چگونه دهیم؟ گفت، «بگویید اللهم صل علی محمد و ال محمد صلوه تکون لک رضاء و لحقه اداء وعطه الوسیله و المقام المحمود الذی وعدته اجزه عنا ما هو اهله و اجزه افضل ما جازیت نبیا عن امته و صل علی جمیع اخوانه مم النبیین و الصالحین یا ارحم الراحمین» چنین گویند که هرکه در هفت آدینه، این هفت بار بگوید، شفاعت رسول (ص) بیابد لامحاله و اگر «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» بیش نگوید کفایت بود.
چهارم آن که در این روز قرآن بیشتر خواند و سوره الکهف برخواند که در فضل آن اخبار بسیار آمده است و عبادان سلف عادت داشته اند هزار بار قل هو الله احمد خواندن و هزار بار صلوات دادن و هزار بار «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر» گفتن.
پنجم آن که نماز بیشتر کند در این روز و در خبر است که هرکه در جامع شود و در وقت چهار رکعت نماز کند و در هر رکعتی فاتحه یک بار و پنجاه بار قل هوالله احد برخواند، از این جهان بیرون نشود تا جایگاه وی از بهشت به وی نمایند یا به دیگری که وی را خبر دهد و مستحب است در این روز چهار رکعت نماز به چهار سوره الانعام و الکهف و طه و یس، اگر نتواند، یس و سوره سجده و سوره لقمن و سوره الدخان و سوره الملک و ابن عباس نماز تسبیح به جای نماندی هرگز روز آدینه و این نماز معروف و اولیتر آن است که تا وقت زوال نماز می کند و پس از نماز تا نماز دیگر به مجلس علم شود، پس از آن تا شبانگاه به تسبیح و استغفار مشغول شود.
ششم آن که این روز از صدقه خالی نگذارد، اگر هم پاره نان باشد که فضل صدقه در این روز زیادت باشد، و هر سایلی که به وقت خطبه چیزی خواهد، وی را زجر کنند و کراهت باشد وی را چیزی دادن.
هفتم آن که در جمله این یک روز از هفته، آخرت را مسلم دارد، و همه روز به خیر مشغول شود و کار دنیایی در باقی کند و آن که حق تعالی می گوید، «فاذا قضیت الصلوه فانتشرو فی الارض و ابتغوا من فضل الله»، انس می گوید که معنی این، خرید و فروخت و کسب دنیا نیست، لیکن طلب علم است و زیارت برادران و عیادت بیمار و تشییع جنازه و مثل این کارها.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۷۳ - فضیلت تهلیل و تسبیح و تحمید و صلوات و استغفار
رسول (ص) می گوید، «هر نیکویی که بنده کند در ترازو نهند روز قیامت مگر کلمه لااله الالله، اگر ورا در ترازو نهند برابر هفت آسمان و هفت زمین و آنچه در وی است زیادت آید و گفت«گوینده لا اله الا الله اگر صادق بود در آن و بسیاری خاک زمین گناه دارد، از وی درگذارند»، و گفت، «هرکه لااله الالله به اخلاص گفت، در بهشت شود»و گفت، «هرکه بگوید لااله الالله وحده لا شریک له: له الملک و له الحمد و هو علی کل شی قدیر هر روز صد بار برابر ده بنده باشد که آزاد کرده بود، صد نیکی در دیوان وی بنویسند و صد بدی پاک کنند. حرزی بود این کلمه وی را از شیطان تا شبانگاه».
و در صحیح است که هرکه این کلمه بگوید، چنان بود که چهار بنده از فرزندان اسمعیل آزاد کرده بود از بندگی و رسول می گوید (ص) که هرکه در روزی صد بار بگوید سبحان الله و بحمده، همه گناهان وی عفو کنند، اگرچه بسیاری کف دریا بود و گفت، «هرکه پس هر نمازی سی و سه بار بگوید که سبحان الله و سی و سه بار الحمدلله و سی و سه بار الله اکبر، و ختم کند صد بار تمام بدین کلمه، «لااله الاالله وحده لا شریک له: له الملک و له الحمد و هو علی کل شی قدیر» همه گناهان وی بیامرزند و اگر به بسیاری کف دریا بود.»
روایت کنند که مردی به نزدیک رسول (ص) آمد و گفت، «دنیا مرا فرو گذاشت، تنگدست و درویش شدم و درماندم، تدبیر من چیست؟» گفت، «کجایی تو از صلوات ملایکه و تسبیح خلق که روزی بدان یابند؟» گفت، «آن چیست یا رسول الله؟» گفت، «سبحان الله العظیم، سبحان الله و بحمده استغفرالله، هر روزی صد بار بگوی پیش از نماز بامداد و پس از صبح تا دنیا روی به تو نهد اگر خواهی و اگر نه، حق تعالی از هر کلمه ای فرشته آفریند که تسبیح می کنند تا قیامت و ثواب آن تو را باشد.» و رسول گفت (ص)، «من این کلمات بگویم دوست تر دارم از هرچه در زیر گردش آفتاب است»، و گفت، «دوست ترین کلمات نزدیک خدای تعالی این چهار کلمه است» و گفت، «دو کلمه است که آن سبک است بر زبان و گران است در میزان، و محبوب است نزد رحمان: «سبحان و بحمده سبحان الله العظیم و بحمده.»
و فقرا رسول (ص) را گفتند، «توانگران ثواب آخرت همه بردند، هر عبادتی که ما می کنیم ایشان نیز می کنند و ایشان صدقه می دهند و ما نمی توانیم.» گفت، «شما را به سبب درویشی، هر تسبیحی و تهلیلی و تکبیری صدقه است و هر امر به معروفی و نهی از منکری صدقه است و اگر یکی از شما لقمه ای در دهان اهل خویش نهد صدقه است.» و بدان که فضیلت تسبیح و تحمید در حق درویشان، زیادت بدان است که دل درویش به ظلمت دنیا تاریک نباشد و صافی تر بود. یک کلمه که وی بگوید همچون تخمی باشد که در زمین پاک افکنند، اثر بسیار کند و ثمره بسیار دهد و ذکر در دلی که به شهوت دنیا آگنده بود، همچون تخمی باشد که در شورستان اثر کمتر کند.
مفاتیح الجنان : تعقیبات مختصه
تعقیب نماز عصر
أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، ذُو الْجَلالِ وَالْإِکرامِ، وَ أَسْألُهُ أَنْ یتُوبَ عَلَی تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خاضِعٍ فَقِیرٍ، بَائِسٍ مِسْکینٍ مُسْتَکینٍ مُسْتَجِیرٍ، لَایمْلِک لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَلَا ضَرَّاً وَلَا مَوْتاً وَلَا حَیاةً وَلَا نُشُوراً.
سپس بگو:
اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَفْسٍ لَاتَشْبَعُ، وَمِنْ قَلْبٍ لَایخْشَعُ، وَمِنْ عِلْمٍ لَاینْفَعُ، وَمِنْ صَلاةٍ لَاتُرْفَعُ، وَمِنْ دُعاءٍ لَایسْمَعُ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک الْیسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ، وَالْفَرَجَ بَعْدَ الْکرْبِ، وَالرَّخاءَ بَعْدَ الشِّدَةِ، اللّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْک، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُک وَأَتُوبُ إِلَیک.
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: هرکه پس از نماز عصر «هفتاد مرتبه» استغفار کند، حق تعالی هفتصد گناه او را بیامرزد؛
و از امام محمدتقی روایت شده: کسی که پس از نماز عصر «ده مرتبه» سوره «قدر» را بخواند، در آن روز، همانند اعمال آفریده ها بر او مقرر گردد؛
و خواندن «دعای عشرات» در هر صبح و شام مستحب است و بهترین زمان برای خواندن آن پس از نماز عصر روز جمعه است. این دعا بعداً ذکر خواهد شد.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال شب و روز جمعه
فضیلت و اعمال شب و روز جمعه
 آگاه باش که شب و روز جمعه از دیگر شب ها و روزها به وصفت بلندی مقام و شرافت و نام آوری کاملاً متمایز است.
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده: که شب و روز جمعه بیست وچهار ساعت است و حق تعالی در هر ساعت آن ششصد هزار تن را از دوزخ آزاد می کند؛
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: که هرکه مابین ظهر روز پنجشنبه تا ظهر روز جمعه از دنیا برود، خداوند او را از فشار قبر پناه می دهد؛
و نیز از آن حضرت روایت شده که برای جمعه حق و حرمتی بسیار است، مبادا حرمت آن را تباه گردانی و در انجام عبادات حق تعالی و تقرب جستن به سوی خداوند با انجام کارهای شایسته و ترک همه محرّمات الهی در آن روز کوتاهی نمایی؛ زیرا خدا ثواب طاعات را در این روز دوچندان می سازد و گناهان را پاک می کند و درجات اهل ایمان را در دو جهان بلند می گرداند.
شب جمعه در فضیلت مانند روز است، پس اگر می توانی شب جمعه را تا صبح به نماز و دعا زنده بدار، به راستی که خداوند در شب جمعه برای زیاد کردن کرامت اهل ایمان، فرشتگان را به آسمان اوّل می فرستد تا بر حسنات ایشان بیفزایند و گناهانشان را پاک کنند و حق تعالی عطایش گسترده و بسیار بزرگ منش و مهمان نواز است؛
و نیز در حدیث معتبر از آن حضرت روایت شده: گاهی از اوقات شخص مؤمن برای حاجتی دعا می کند و حق تعالی برآوردن حاجتش را به وقت دیگر می اندازد تا در روز جمعه حاجتش را برآورده سازد و به خاطر فضیلت جمعه درخواستش دوچندان برآورده شود.
و فرمود: آنگاه که برادران یوسف از حضرت یعقوب درخواست کردند تا برای آمرزش گناهانشان از خداوند درخواست بخشش کند، گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی؛ از پروردگارم برای شما درخواست آمرزش خواهم کرد» و این به وقت دیگر انداختن به آن سبب بود که این درخواست در سحر شب جمعه انجام گیرد تا دعایش مستجاب شود؛
و نیز از آن حضرت روایت شده: چون شب جمعه فرا رسد، ماهیان دریا سر از آب بیرون کنند و درندگان صحرا سر برآورند و حق تعالی را ندا کنند که پروردگارا! ما را به سبب گناه آدمیان عذاب مکن!
و از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده: حضرت حق سبحانه و تعالی فرشته ای را در هر شب جمعه فرمان می دهد که از اول شب تا آخر شب از جانب پروردگار جهانیان از بالای عرش ندا کند:
آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح برای هر دو جهانش مرا بخواند تا من درخواستش را اجابت کنم؟
آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح از گناهش توبه کند تا توبه اش را بپذیرم؟
آیا بنده مؤمنی هست که در روزی او تنگ گرفته باشم و پیش از طلوع صبح از من بخواهد که روزی اش را فزونی بخشم تا به او گشایش در روزی دهم؟
آیا بنده مؤمن بیماری هست که پیش از برآمدن صبح از من بخواهد شفایش دهم تا به او تندرستی ارزانی دارم؟
آیا بنده مؤمن غمگینِ در بندی هست که پیش از طلوع صبح از من بخواهد او را از بند آزاد کنم و اندوهش را برطرف سازم تا دعایش را مستجاب کنم؟
آیا بنده مؤمن ستمدیده ای هست که پیش از طلوع صبح دورشدن ستم ستمکار را از من بخواهد تا انتقام او را از ستمکار بگیرم و حقّش را به وی بازگردانم؟فرشته حق این ندا را پیوسته تا طلوع صبح ادامه می دهد!
از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده: که حق تعالی جمعه را از میان همه روزها انتخاب کرده و روزش را عید قرار داده و شب آن را در فضیلت همچون روزش گردانیده است و از جمله فضیلت های روز جمعه آن است که در آن روز هر حاجتی که از خدا درخواست شود برآورده می گردد!
و چنانچه جماعتی در اثر نافرمانی مستحق عذاب حق شوند چون شب و روز جمعه را دریابند و دعا کنند، خداوند عذاب را از ایشان برمی گرداند و نیز امور آینده را خداوند در شب جمعه استوار و نهایی می کند. پس شب جمعه بهترین شب ها و روز آن بهترین روزهاست.
و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: در شب جمعه از گناه دوری کنید که کیفر گناهان در آن شب دوچندان است؛ همان گونه که پاداش کارهای نیک در آن شب دو برابر است؛ و هرکه در شب جمعه نافرمانی خدا را ترک کند خداوند گناهان گذشته او را بیامرزد و هرکه در شب جمعه گناهی را آشکار انجام دهد، خداوند او را به خاطر گناهان همه عمرش عذاب کند و کیفر گناه انجام گرفته در شب جمعه را بر او دوچندان گرداند؛
و به سند معتبر از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است: حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) فرمودند: روز جمعه رئیس و بزرگ روزهاست، خدا پاداش نیکی ها را در آن روز دو برابر عطا می کند و گناهان را محو کرده و درجات اهل ایمان را بالا می برد و دعاها را به اجابت می رساند و سختی ها را آسان و اندوه و دلتنگی را از دل ها می زداید و حاجت های بزرگ را روا می کند؛
و روز جمعه روزافزونی است چراکه خداوند لطف و مهر خویش را بر بندگان فزونی می بخشد و گروه های بسیاری را از آتش دوزخ نجات می دهد؛ پس هرکه خدا را در آن روز بخواند و حق و حرمت آن روز را آن چنان که شایسته است رعایت کند، به یقین خداوند او را از آتش دوزخ رهایی دهد.
پس چنانچه در روز جمعه یا شب آن از دنیا برود، پاداش شهیدان را دارد و در قیامت ایمن از عذاب الهی برانگیخته می شود؛ و هرکه حرمت جمعه را آن چنان که باید نگاه ندارد و حقش را تباه کند، یا این که نماز جمعه به جا نیاورد، یا در آن مرتکب محرمات الهی شود، به یقین خداوند او را در آتش دوزخ بسوزاند، مگر آنکه توبه کند؛
و به سندهای معتبر از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده: آفتاب در روزی بهتر از جمعه طلوع نکرده و هنگامی که پرندگان در روز جمعه به یکدیگر می رسند به هم سلام می کنند و می گویند: امروز روز باارزشی است؛
و به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هرکه روز جمعه را دریابد، باید به کاری جز عبادت نپردازد، چه در این روز خداوند گناه بندگان را می آمرزد و رحمت خویش را بر آنان نازل می کند.
البته فضایل شب و روز جمعه بیشتر از آن است که در این سطور کوتاه بگنجد.
مفاتیح الجنان : نماز هر یک از حجج طاهره و نماز جعفر طیار
نماز حضرت امیرالمؤمنین (ع)
 از جملۀآن نمازها [نمازهای روز جمعه] نماز امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ شیخ و سید از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند: هرکه از شما نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بخواند، از گناهان پاک شود مانند روزی که از مادر زاده شده و حاجاتش در پیشگاه حق برآورده شود.
این نماز چهار رکعت است: در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و پنجاه بار «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» خوانده شود و چون از نماز فارغ شود این دعا را بخواند که تسبیح آن حضرت است:
سُبْحَانَ مَنْ لَاتَبِیدُ مَعالِمُهُ، سُبْحانَ مَنْ لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، سُبْحَانَ مَنْ لَا اضْمِحْلالَ لِفَخْرِهِ، سُبْحانَ مَنْ لَاینْفَدُ مَا عِنْدَهُ، سُبْحَانَ مَنْ لَاانْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ، سُبْحَانَ مَنْ لَایشَارِک أَحَداً فِی أَمْرِهِ، سُبْحانَ مَنْ لَا إِلهَ غَیرُهُ.
پس ازاین تسبیح، دعا کند و بگوید:
یا مَنْ عَفَا عَنِ السَّیئاتِ وَلَمْ یجازِ بِهَا ارْحَمْ عَبْدَک یا اللّهُ، نَفْسِی نَفْسِی أَنَا عَبْدُک یا سَیدَاهُ، أَنَا عَبْدُک بَینَ یدَیک أَیا رَبَّاهُ، إِلهِی بِکینُونَتِک یا أَمَلَاهُ، یا رَحْمَانَاهُ یا غِیاثَاهُ، عَبْدُک عَبْدُک لَاحِیلَةَ لَهُ یا مُنْتَهی رَغْبَتَاهُ، یا مُجْرِی الدَّمِ فِی عُرُوقِی، یا سَیدَاهُ یا مَالِکاهُ، أَیا هُوَ أَیا هُوَ، یا رَبَّاهُ، عَبْدُک عَبْدُک لَا حِیلَةَ لِی وَلَا غِنی بِی عَنْ نَفْسِی، وَلَا أَسْتَطِیعُ لَهَا ضَرّاً وَلَا نَفْعاً، وَلَا أَجِدُ مَنْ أُصَانِعُهُ، تَقَطَّعَتْ أَسْبَابُ الْخَدَائِعِ عَنِّی، وَ اضْمَحَلَّ کلُّ مَظْنُونٍ عَنِّی، أَفْرَدَنِی الدَّهْرُ إِلَیک فَقُمْتُ بَینَ یدَیک هذَا الْمَقامَ، یا إِلهِی بِعِلْمِک کانَ هذَا کلُّهُ فَکیفَ أَنْتَ صَانِعٌ بِی؟ وَلَیتَ شِعْرِی کیفَ تَقُولُ لِدُعَائِی؟ أَتَقُولُ نَعَمْ أَمْ تَقُولُ لَا؟
فَإنْ قُلْتَ: لَا، فَیا وَیلِی یا وَیلِی یا وَیلِی، یا عَوْلِی یا عَوْلِی یا عَوْلِی، یا شِقْوَتِی یا شِقْوَتِی یا شِقْوَتِی، یا ذُلِّی یا ذُلِّی یا ذُلِّی، إِلَی مَنْ؟ وَمِمَّنْ؟ أَوْ عِنْدَ مَنْ؟ أَوْ کیفَ؟ أَوْ مَاذَا؟ أَوْ إِلی أَی شَیءٍ أَلْجَأُ؟ وَمَنْ أَرْجُو؟ وَمَنْ یجُودُ عَلَی بِفَضْلِهِ حِینَ تَرْفُضُنِی یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ؟ وَ إِنْ قُلْتَ نَعَمْ، کمَا هُوَ الظَّنُّ بِک، وَالرَّجَاءُ لَک، فَطُوبَی لِی أَنَا السَّعِیدُ وَ أَنَا الْمَسْعُودُ، فَطُوبَی لِی وَأَنَا الْمَرْحُومُ؛
یا مُتَرَحِّمُ یا مُتَرَئِّفُ یا مُتَعَطِّفُ یا مُتَجَبِّرُ یا مُتَمَلِّک یا مُقْسِطُ، لَا عَمَلَ لِی أَبْلُغُ بِهِ نَجَاحَ حَاجَتِی، أَسْأَلُک بِاسْمِک الَّذِی جَعَلْتَهُ فِی مَکنُونِ غَیبِک وَاسْتَقَرَّ عِنْدَک فَلَا یخْرُجُ مِنْک إِلَی شَیءٍ سِوَاک، أَسْأَلُک بِهِ وَبِک وَبِهِ فَإنَّهُ أَجَلُّ وَأَشْرَفُ أَسْمائِک، لَاشَیءَ لِی غَیرُ هذَا وَلَا أَحَدَ أَعْوَدُ عَلَی مِنْک، یا کینُونُ یا مُکوِّنُ، یا مَنْ عَرَّفَنِی نَفْسَهُ، یا مَنْ أَمَرَنِی بِطَاعَتِهِ، یا مَنْ نَهَانِی عَنْ مَعْصِیتِهِ، وَ یا مَدْعُوُّ یا مَسْؤُولُ، یا مَطْلُوباً إِلَیهِ رَفَضْتُ وَصِیتَک الَّتِی أَوْصَیتَنِی وَلَمْ أُطِعْک، وَلَوْ أَطَعْتُک فِیما أَمَرْتَنِی لَکفَیتَنِی مَا قُمْتُ إِلَیک فِیهِ، وَأَنَا مَعَ مَعْصِیتِی لَک راجٍ فَلَا تَحُلْ بَینِی وَبَینَ مَا رَجَوْتُ؛
یا مُتَرَحِّماً لِی أَعِذْنِی مِنْ بَینِ یدَی وَمِنْ خَلْفِی وَمِنْ فَوْقِی وَمِنْ تَحْتِی، وَمِنْ کلِّ جِهَاتِ الْإِحَاطَةِ بِی. اللّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ سَیدِی، وَبِعَلِی وَ لِیی، وَبِالْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ اجْعَلْ عَلَینا صَلَواتِک وَرَأْفَتَک وَرَحْمَتَک، وَأَوْسِعْ عَلَینَا مِنْ رِزْقِک، وَاقْضِ عَنَّا الدَّینَ وَجَمِیعَ حَوَائِجِنا یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
پس ازآن، حضرت فرمود: هرکه این نماز را بجا آورد و این دعا را بخواند، چون از آن فارغ شود، بین او و خداوند گناهی نماند جز آنکه آمرزیده شود.
نویسنده گوید: احادیث بسیاری در فضیلت خواندن این چهار رکعت نماز، در شب و روز جمعه وارد شده است و اگر پس از نماز بگوید:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی النَّبِی الْعَرَبِی وَآلِهِ.
در حدیث آمده است: که گناهان گذشته و آینده او آمرزیده شود و مانند کسی شود که «دوازده مرتبه» قرآن را ختم کرده باشد و حق تعالی گرسنگی و تشنگی قیامت را از او بردارد.
مفاتیح الجنان : بعضی از دعاهای مشهور
دعاى مجیر
این دعا در بین دعاها از جایگاه بلندی برخوردار است که از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده و دعایی است که جبرئیل برای آن حضرت هنگامی که در مقام ابراهیم مشغول نماز بود آورد و کفعمی در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره دارد، از جمله اینکه:
هر که این دعا را در «ایام البیض» [روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد؛ و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازی و توانگری و برطرف شدن غم و اندوه سودمند است؛ و دعا این است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُبْحانَک یا اللّهُ، تَعالَیتَ یا رَحْمنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا رَحِیمُ، تَعالَیتَ یا کرِیمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیر. سُبْحانَک یا مَلِک، تَعالَیتَ یامالِک، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا قُدُّوسُ، تَعالَیتَ یا سَلامُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُؤْمِنُ، تَعالَیتَ یا مُهَیمِنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاعَزِیزُ، تَعالَیتَ یاجَبَّارُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُتَکبِّرُ، تَعالَیتَ یا مُتَجَبِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا خالِقُ، تَعالَیتَ یا بارِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحانَک یامُصَوِّرُ، تَعالَیتَ یا مُقَدِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاهادِی، تَعالَیتَ یا باقِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحانَک یا وَهَّابُ، تَعالَیتَ یا تَوَّابُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحانَک ی افَتَّاحُ، تَعالَیتَ یا مُرْتاحُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحانَک یاسَیدِی، تَعالَیتَ یامَوْلای، أَجِرْنا مِنَ النَّارِیامُجِیرُ. سُبْحانَک یا قَرِیبُ، تَعالَیتَ یا رَقِیبُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُبْدِئُ، تَعالَیتَ یا مُعِیدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا حَمِیدُ، تَعالَیتَ یا مَجِیدُ، أَجِرْنا مِنَ النّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا قَدِیمُ، تَعالَیتَ یا عَظِیمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا غَفُورُ، تَعالَیتَ یا شَکورُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا شَاهِدُ، تَعالَیتَ یا شَهِیدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاحَنَّانُ، تَعالَیتَ یا مَنَّانُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا بَاعِثُ، تَعالَیتَ یا وَارِثُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُحْیی، تَعالَیتَ یا مُمِیتُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا شَفِیقُ، تَعالَیتَ یا رَفِیقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا أَنِیسُ، تَعالَیتَ یا مُؤْنِسُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا جَلِیلُ، تَعالَیتَ یا جَمِیلُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا خَبِیرُ، تَعالَیتَ یا بَصِیرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا حَفِی، تَعالَیتَ یا مَلِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مَعْبُودُ، تَعالَیتَ یا مَوْجُودُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا غَفَّارُ، تَعَالَیتَ یا قَهَّارُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا مَذْکورُ، تَعالَیتَ یا مَشْکورُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاجَوادُ، تَعالَیتَ یا مَعاذُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاجَمالُ، تَعالَیتَ یاجَلالُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا سَابِقُ، تَعالَیتَ یا رَازِقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا صَادِقُ، تَعالَیتَ یا فَالِقُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا سَمِیعُ، تَعالَیتَ یا سَرِیعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا رَفِیعُ، تَعالَیتَ یا بَدِیعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا فَعَّالُ، تَعالَیتَ یا مُتَعالٍ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا قَاضِی، تَعالَیتَ یا رَاضِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا قَاهِرُ، تَعالَیتَ یا طَاهِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا عَالِمُ، تَعالَیتَ یا حَاکمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا دائِمُ، تَعالَیتَ یا قائِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا عَاصِمُ، تَعالَیتَ یا قاسِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یاغَنِی، تَعالَیتَ یا مُغْنِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا وَفِی، تَعالَیتَ یا قَوِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاکافِی، تَعالَیتَ یا شَافِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُقَدِّمُ، تَعالَیتَ یا مُؤَخِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا أَوَّلُ، تَعالَیتَ یا آخِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا ظَاهِرُ، تَعالَیتَ یا بَاطِنُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا رَجَاءُ، تَعالَیتَ یا مُرْتَجی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاذَا الْمَنِّ، تَعالَیتَ یا ذَا الطَّوْلِ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یاحَی، تَعالَیتَ یا قَیومُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا واحِدُ، تَعالَیتَ یا أَحَدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا سَیدُ، تَعالَیتَ یا صَمَدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا قَدِیرُ، تَعالَیتَ یا کبِیرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا وَالِی، تَعالَیتَ یا مُتَعَالِی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا عَلِی، تَعالَیتَ یا أَعْلی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا وَلِی، تَعالَیتَ یا مَوْلی، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا ذارِئُ، تَعالَیتَ یا بَارِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا خَافِضُ، تَعالَیتَ یا رَافِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُقْسِطُ، تَعالَیتَ یا جَامِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا مُعِزُّ، تَعالَیتَ یا مُذِلُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا حَافِظُ، تَعالَیتَ یا حَفِیظُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا قادِرُ، تَعالَیتَ یا مُقْتَدِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا عَلِیمُ، تَعالَیتَ یا حَلِیمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا حَکمُ، تَعالَیتَ یا حَکیمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُعْطِی، تَعالَیتَ یا مانِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا ضَارُّ، تَعالَیتَ یا نَافِعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُجِیبُ، تَعالَیتَ یا حَسِیبُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا عادِلُ، تَعالَیتَ یا فاصِلُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا لَطِیفُ، تَعالَیتَ یا شَرِیفُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا رَبُّ، تَعالَیتَ یا حَقُّ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا مَاجِدُ، تَعالَیتَ یا وَاحِدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا عَفُوُّ، تَعالَیتَ یا مُنْتَقِمُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا واسِعُ، تَعالَیتَ یا مُوَسِّعُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا رَؤُوفُ، تَعالَیتَ یا عَطُوفُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا فَرْدُ، تَعالَیتَ یا وِتْرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُقِیتُ، تَعالَیتَ یا مُحِیطُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا وَکیلُ، تَعالَیتَ یاعَدْلُ، أَجِرْنا مِنَ النّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُبِینُ، تَعالَیتَ یا مَتِینُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا بَرُّ، تَعالَیتَ یا وَدُودُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا رَشِیدُ، تَعالَیتَ یا مُرْشِدُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ، سُبْحانَک یا نُورُ، تَعالَیتَ یا مُنَوِّرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ؛
سُبْحانَک یا نَصِیرُ، تَعالَیتَ یا نَاصِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا صَبُورُ، تَعالَیتَ یا صَابِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا مُحْصِی، تَعالَیتَ یا مُنْشِئُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجِیرُ. سُبْحَانَک یا سُبْحَانُ، تَعالَیتَ یا دَیانُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ سُبْحانَک یا مُغِیثُ، تَعالَیتَ یا غِیاثُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا فَاطِرُ، تَعالَیتَ یا حَاضِرُ، أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ. سُبْحانَک یا ذَا الْعِزِّ وَالْجَمَالِ، تَبارَکتَ یا ذَا الْجَبَرُوتِ وَالْجَلَالِ، سُبْحانَک لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ، سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ، وَصَلَّی اللّهُ عَلی سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ حَسْبُنا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ، وَ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ.
مفاتیح الجنان : اعمال مخصوصه شب و روز ماه رمضان
اعمال شب پانزدهم ماه رمضان
[شب پانزدهم] از شب های پربرکت است و در آن چند عمل مستحب است:
اوّل:
غسل کردن.
دوّم:
زیارت امام حسین(علیه السلام).
سوم:
خواندن شش رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره های «یس» و «تَبارَک المُلک» و «توحید».
چهارم:
خواندن «صد رکعت» نماز، در هر رکعت پس از سوره «حمد» «ده مرتبه» سوره «توحید» خوانده شود.
شیخ مفید در کتاب «مقنعه» از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت کرده: که هرکه این عمل را انجام دهد، حق تعالی ده فرشته به سوی او می فرستد تا دشمنانش را از پری و آدمی از او دور کنند و هنگام مرگ او سی فرشته می فرستد که او را از عذاب دوزخ مژده ایمنی دهند.
پنجم:
روایت شده: که از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند: چه می فرمایی در حق کسی که در شب نیمه ماه رمضان کنار قبر امام حسین(علیه السلام) حاضر شود؟
حضرت فرمود: خوشا به حال کسی که در شب نیمه ماه رمضان پس از نماز عشا «ده رکعت» نماز کنار قبر آن حضرت بخواند، البته این نماز غیر از نافله شب است و بخواند در هر رکعت پس از سوره «حمد» «ده مرتبه» «توحید» و به خدای تعالی از آتش دوزخ پناهنده شود، خدا او را نجات یافتگان از آتش ثبت می کند و از دنیا نرود تا فرشتگانی را در خواب ببیند که او را به بهشت بشارت می دهند و نیز فرشتگانی که او را از آتش ایمنی می دهند.
مفاتیح الجنان : اعمال ماه محرم
اعمال شب دهم، شب عاشورا
شب عاشوراست؛ سید در کتاب «اقبال» برای این شب دعاها و نمازهای بسیار با فضیلت های فراوان روایت کرده، از جمله «صد رکعت» نماز که در هر رکعت پس از سوره «حَمد» «سه مرتبه» سوره «توحید» خوانده و بعد از پایان صد رکعت «هفتاد مرتبه» بگوید:
سُبْحانَ اللّهِ، وَالحَمْدُ للّهِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَاللّهُ أَکبَرُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا باللّهِ العَلِی العَظِیمِ.
و در روایت دیگر پس از «العَلِیِّ العَظِیمِ» استغفار هم ذکر شده؛
و نیز چهار رکعت نماز در آخر شب که در هر رکعت پس از سوره «حَمد»، هرکدام از «آیت الکرسی» و سوره های «توحید» و «فلق» و «ناس» را «ده مرتبه» بخواند و پس از سلام «صد مرتبه» سوره «توحید» را قرائت کند؛
و دیگر چهار رکعت نماز، در هر رکعت سوره «حَمد» و «پنجاه مرتبه» سوره «توحید» و این نماز برابر است با «نماز امیرالمؤمنین»(علیه السلام) که مزیت و برتری بسیار دارد و فرموده: پس از نماز، بسیار ذکر خدا کن و صلوات بسیار بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرست و هرچه می توانی بر دشمنان ایشان لعن کن؛
و در فضیلت اِحیای این شب روایت کرده: مانند آن است که عبادت کرده باشد به عبادت جمیع فرشتگان و عبادت در آن، برابر هفتاد سال عبادت است و اگر کسی را توفیق دست دهد، در چنین شبی در کربلا باشد و امام حسین(علیه السلام) را زیارت کند و نزد آن حضرت تا صبح بیتوته کند، خدا او را آغشته به خون امام حسین(علیه السلام) در زمره شهدا با آن حضرت محشور فرماید.
مفاتیح الجنان : زیارات مخصوصه امام حسین (ع)
اوقات شریفه زیارت امام حسین (ع)
نویسنده گوید: زیارت امام حسین(علیه السلام) در [همه] اوقات شریفه و شب ها و روزهای متبرکه، به غیر «این اوقات که ذکر شد» نیز افضل است، به ویژه اوقاتی که به آن حضرت نسبتی داشته باشد، مانند «روز مباهله» و «روز نزول هَل اتی» و «روز ولادت آن حضرت» و نیز «شب های جمعه».
از روایتی استفاده می شود که حق تعالی در هر شب جمعه نظر لطفی بر آن حضرت می کند و همه پیامبران و اوصیای ایشان را به زیارت حضرتش می فرستد.
ابن قولَوَیه از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: هرکه قبر امام حسین(علیه السلام) را در هر جمعه زیارت کند، البته آمرزیده می شود و از دنیا با حالت حسرت بیرون نرود و خانه اش در بهشت با امام حسین(علیه السلام) باشد.
در خبر اَعمَش آمده: همسایه او برایش گفت: در خواب دیدم رقعه هایی از آسمان فرو می ریزد که در آن ها برای هرکه امام حسین(علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند امان نوشته اند و بعد از این در اعمال کاظمَین در طی «حکایت حاج علی بغدادی» به این مطلب اشاره خواهد شد. در غیر این اوقات از اوقات شریفه دیگر نیز خوب است آن حضرت زیارت شود.
روایت شده از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند: آیا برای زیارت امام حسین(علیه السلام) زمان خاصی است که بهتر از زمان های دیگر باشد؟ فرمود: آن حضرت را در هروقت و هر زمان زیارت کنید که در زیارت آن حضرت خیر مقرّر است، هرکه آن را بیشتر به عمل آورد، خیر بیشتری خواهد یافت و هرکه کمتر انجام دهد، خیر کمتری به دست می آورد و در زیارت کردن آن حضرت در اوقات شریفه بکوشید که اعمال صالحه در آن اوقات ثوابش دو چندان است و در آن اوقات شریفه فرشتگان الهی برای زیارت آن حضرت از آسمان نازل می شوند تا پایان روایت؛
و برای خصوص این اوقاتِ یاد شده زیارت منقولی یافت نشده، تنها برای «روز سوم شعبان» که روز ولادت حضرت امام حسین(علیه السلام) است، دعایی از ناحیه مبارکه بیرون آمده که باید آن را خواند و ما آن را در طی اعمال ماه شعبان بیان کردیم.
بدان که زیارت آن حضرت در غیر کربلا، از شهرهای دور مزیّت زیادی دارد و ما در اینجا به ذکر دو روایت که در کتاب های «کافی»، «تهذیب» و «من لا یحضرها الفقیه» است قناعت می کنیم.
«روایت اوّل»: ابن ابی عُمَیر از هشام روایت کرده امام صادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه راه یکی از شما دور و از خانه اش تا قبور ما مسافت زیادی باشد، به پشت بام بلندتر خانۀ خود بالا رود و دو رکعت نماز بخواند و به سلام کردن به سوی قبرهای ما اشاره کند، به درستی که آن نماز و سلام به ما می رسد.
«روایت دوم»: از حنّان بن سدیر از پدرش نقل شده امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای سدیر آیا هر روز قبر حسین(علیه السلام) را زیارت می کنی؟ عرض کردم: فدایت شوم نه؛ فرمود: شما جفا کارید، آیا در هر جمعه او را زیارت می کنید؟ گفتم: نه؛ فرمود: آیا در هر ماهی زیارت می کنید؟ گفتم: نه؛ فرمود: آیا در هر سالی زیارت می کنید؟ گفتم: گاهی از سال ها شده که زیارت کرده ام، فرمود: ای سدیر شما به امام حسین(علیه السلام) چه جفاکارید!
آیا نمی دانید که حق تعالی دو هزارهزار فرشته [در کتاب «تهذیب» و «فقیه» هزارهزار فرشته آمده است] ژولیده موی و غبارآلود گمارده تا بر آن حضرت گریه کنند و زیارت نمایند که هرگز سست نمی شوند و برای تو ای سدیر چه می شود که زیارت کنی قبر امام حسین(علیه السلام) را در هر جمعه «پنج مرتبه» و در هر روزی «یک مرتبه»؟
گفتم: فدایت شوم بین ما و او فاصله بسیاری است، فرمود: به بام خانه ات بالا رو و سپس به راست و چپ نظر کن، آنگاه سر خود را به سوی آسمان بردار، سپس قصد کن جهت قبر آن حضرت را و بگو: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» به خاطر این عمل زیارتی برای تو نوشته می شود، و آن زیارت حجّ و عمره است. سدیر گفت: بسا شد که این را در ماه بیش از بیست مرتبه بجا آوردم. و در آغاز «زیارت اوّل» از زیارت مطلقه مطلبی که مناسب این مقام بود گذشت، مراجعه کنید.