عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : عذر آوردن مرغان
راه‌بینی که از دست کسی شربت نمی‌خورد
راه بینی بود بس عالی نفس
هرگز او شربت نخورد از دست کس
سایلی گفت ای به حضرت نسبتت
چون به شربت نیست هرگز رغبتت
گفت مردی بینم استاده زبر
تا که شربت باز گیرد زودتر
با چنین مردی موکل بر سرم
زهر من باشد اگر شربت خورم
با موکل شربتم چون خوش بود
این نه جلابی بود کاتش بود
هرچ آنرا پای داری یک دمست
نیم جو ارزد اگر صد عالمست
ازپی یک ساعته وصلی که نیست
چون نهم بنیاد بر اصلی که نیست
گر تو هستی از مرادی سرفراز
از مراد یک نفس چندین مناز
ور شدت از نامرادی تیره حال
نامرادی چون دمی باشد منال
گر ترا رنجی رسد گر زاریی
آن ز عز تست نه از خواریی
آنچ آن بر انبیا رفت از بلا
هیچ کس ندهد نشان از کربلا
آنچ در صورت ترا رنجی نمود
در صفت بیننده را گنجی نمود
صد عنایت می‌رسد در هر دمیت
هست از احسان و برش عالمیت
می‌نیارد یاد از احسان او
برنداری اندکی رنج آن او
این کجا باشد نشان دوستی
تیره مغزا،پای تا سر پوستی
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۸۳
مدت غذای مستمره مطبخ صاحب اختیار طولی دارد، در خانه ما هم ما حضری از الوان نعمت جز خون دل و لخت جگر نیست، ولی الحمدلله در دولت منزل سرکار خربزه و ماست که همان مصلحت شما و ماست هست مرا مرخص کن بیایم و لقمه ای دو خورده شکر نعمت کرده به جهنم واصل شوم، یعنی، فرد:
زخانه توکشم رخت سوی خانه خویش
نهم رخی به رخ دلبر یگانه خویش
صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴۴
یک کاسه هریسه پر ز روغن به صباح
یک تکه، گرسنه را به از صد تفاح
عیبی نکنی به گفتن اطعمه ام
کین گفت شنود من مزاحی است مباح