عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
جامی : دفتر اول
بخش ۶ - در نعت سیدالمرسلین و خاتم النبیین علیه من الصلوات الفضلها و من التحیات اکلمها
جامی از گفتگو ببند زبان
هیچ سودی ندیده چند زیان
پای کش در گلیم گوشه خویش
دست بگشا به کسب توشه خویش
شیوه گوشه گیری از سر گیر
گوشه دامن پیمبر گیر
روی دل در بقای سرمد باش
نقد جان زیر پای احمد باش
قایدالخلق بالهدی والعون
شاه لولاک ما خلقت الکون
نقد یثرب سلاله بطحا
امی لوح خوان ما اوحی
فیض ام الکتاب پروردش
لقب امی خدای ازان کردش
لوح تعلیم ناگرفته به بر
همه ز اسرار لوح داده خبر
قلم و لوح بودش اندر مشت
زان نفرسودش از قلم انگشت
آنکه شوق قمر کند چو قلم
به قلم گر نبرد دست چه غم
از گنه شست دفتر همه پاک
ورقی گر سیه نکرد چه باک
بر خط اوست انس و جان را سر
گر نخواند خطی ازان چه خطر
داشت از در دهانش درجی پر
واندر آن درج درج سی و دو در
بود عقد صحیح لیک در آن
کسری افکند سنگ بدگهران
بود نعلش سهیل رخشنده
سنگ را رنگ لعل بخشنده
چون سهیلش رفیق سنگ آمد
سنگ در دم عقیق رنگ آمد
سنگکی کم ز مهره تسبیح
در کفش سبحه خوان به لفظ فصیح
وان فصیحان دل سیه چون سنگ
در خموشی ز نعت او یکرنگ
معده سنگین نخواست چون ز طعام
بر شکم سنگ بسته داشت مدام
نه که او بود کان نقد وجود
کان بی سنگ چون تواند بود
شرح خلقش که خلق از آن عاجز
کی کما ینبغی توان هرگز
محمدت چون بلانهایه ز حق
یافت شد نام او ازان مشتق
می نماید به چشم عقل سلیم
حرف هایش عیان میان دو میم
چون رخ حور کز کناره آن
گشته پیدا دو گوشواره آن
یا دو حلقه ز عنبرین مویش
آشکار از دو جانب رویش
دال آن کز همه فرود نشست
دل بنازش گرفته بر سر دست
آمد «الحمد» اول قرآن
پس «الف لام میم » از پی آن
یعنی الحمد را بخوان اول
ساز الف لام از و به میم بدل
تا که حاصل شود بدین تبدیل
نام او در بدایت تنزیل
چون شد این نام آن خجسته اثر
می دهد ذلک الکتاب خبر
که مسمای اوست فی الواقع
مظهر کل و نسخه جامع
ثبت در وی به لون بی لونی
کلمات الهی و کونی
جان او موج خیز علم و یقین
سر لاریب فیه اینست این
بود هم بحر مکرمت هم کان
گوهرش کان خلقه القرآن
قم فانذر حدیث قامت او
قاستقم شرح استقامت او
صبح رویش ز والضحی اوضح
منشرح صدرش از الم نشرح
کحل ما زاغ سرمه بصرش
ما طغی وصف پاکی نظرش
پایه ارتقاش ثم دنا
ذروه اعتلاش او ادنی
جعبه تیر ما رمیت کفش
چشم تنگ سیه دلان هدفش
رانده بالا ز همت والا
رخش اسری بعبده لیلا
وصف خلق کسی که قرآن است
خلق را نعت او چه امکان است
لاجرم معترف به عجز و قصور
می فرستم تحیتی از دور
لست اهدی سوی الصلاة الیه
یا مفیض الوجود صل علیه
و علی اله و اصحابه
وارثی علمه و آدابه
جامی : دفتر اول
بخش ۸۵ - در ترغیب بر تلاوت قرآن و وصف مصحف که محل کتاب اوست
چون ز نفس و حدیثش آیی تنگ
به کلام قدیم کن آهنگ
مصحفی جو چو شاهد مهوش
بوسه زن در کنار خویشش کش
شاهد گلعذار و مشکین خط
چهره آراسته به عجم و نقط
بلکه باغ بهشت و روضه حور
سبزه اش مشک و تربتش کافور
جدولش چون چهار جوی بهشت
فیض بخش از چهار سوی بهشت
گرد جدول نقوش اعشارش
رسته گلهاست گرد انهارش
سوره هایش همه قصار و طوال
قصرها زان بهشت فرخ فال
کرده همواره زان قصور شگرف
جلوه حوران قاصرات الطرف
سر هر سوره بر مثال دری
که ازان در توان بر آن گذری
رسد از هر دری گه و بیگه
طالبان را صلا که بسم الله
عشر او کرده نشر بر و نوال
خمس او گشته شمس اوج کمال
آیتش غایت امانی کون
وقف بر وی همه معانی عون
کلماتش مفرق ظلمات
حرفها ظرفهای فیض حیات
چون بروج نجوم سیاره
متجزی شده به سی پاره
جزو جزوش حقایق اسرار
هر یکی را دقایق بسیار
به کنار این نگار فرخ فر
چون در آری به غیر او منگر
صرف او کن حواس جسمانی
وقف او کن قوای روحانی
دل به معنی زبان به لفظ سپار
چشم بر خط و نقط و عجم گذار
گوش ازو معدن جواهر کن
هوش ازو مخزن سرائر کن
در ادایش مکن زبان کج مج
حرفهایش ادا کن از مخرج
دور باش از تهتک و تعجیل
کام گیر از تأمل و ترتیل
رغم طبع جهول و نفس عجول
جهد در عرض کن نه اندر طول
رخت خویش از میانه بیرون بر
پی به وحدتسرای بیچون بر
خویش را چون درخت موسی دان
کامد از وی کلام حق به میان
سمع خود را به حکم شرع و قیاس
عین سمع خدای پاک شناس
گر کند جست و جوی حجت کس
حصر و هوالسمیع حجت بس
هست رشحی دگر ازین منبع
کنت سمعا له فبی یسمع
بار خود دور کن که جز باری
در میان نیست سامع و قاری
به زبان درخت و سمع کلیم
می کند عرض خود کلام قدیم
زین شهود آنچه سازدت مهجور
دیو رهزن بود مشو مغرور
به خدا بر ز شر دیو پناه
که خداگفت فاستعذ بالله