عبارات مورد جستجو در ۱۰ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۵
احرام درش گیرد لافرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که ترا کعبه کند استقبال
مائی و منی را به منی قربان کن
ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۵۸ - صفت شهر مکه شرفها الله تعالی
صفت شهر مکه شرفها الله تعالی : شهر مکه اندر میان کوه‌ها نهاده است بلند و هر جانب که به شهر روند تا به مکه برسند نتوان دید و بلندترین کوهی که به مکه نزدیک است کوه ابوقیس است و آن چون گنبدی گرد است چنان که اگر از پای آن تیری بیاندازند بر سر رسد و در مشرقی شهر افتاده است چنان که چون در مسجد حرام باشند به دی ماه آفتاب از سر آن بر آید و بر سر آن میلی است از سنگ برآورده گویند ابراهیم علیه السلام برآورده است. وا ین عرصه که در میان کوه است شهر است دو تیر پرتاب در دو بیش نیست، و مسجد حرام به میانه این فراخنای اندر است و گرد بر گرد مسجد حرام شهر است و کوچه‌ها و بازارها، و هرکجا رخنه ای به میان کوه در است دیوار باره ساخته‌اند و دروازه برنهاده، و اندر شهر هیچ درخت نیست مگر بر در مسجد حرام که سوی مغرب است که آن راباب ابراهیم خوانند. بر سر جاهی درختی چند بلند است وبزرگ شده، و از مسجد حرام بر جانب مشرق بازاری بزرگ کشیده است از جنوبسوی شمال و برسر بازار جنوب کوه ابوقبیس است و دامن کوه ابوقبیس صفاست و آن چنان است که دامن را همچون درجات بزرگ کرده‌اند و سنگ‌ها به ترتیب رانده کهبر آن آستان‌ها روند خلق و دعا کونند و آنچه می‌گویند صفا و مروه کنند آن است. و به آخر بازار از جانب شمال کوه مروه است و ان اندک بالای است و بر او خانه ای بسیار ساخته‌اند و د رمیآن شهخر است. و در این بازار بدوند از این سر تابدانسزر، و چون کسی عمره خواهد کرد از جای دور آید به نیم فرسنگی مکه هر جا میل‌ها کرده‌اند و مسجد‌ها ساخته‌اند که عمره خواهد کرد از جای دور آید به نیم فرسنگی مکه هر جا مطل‌ها کرده‌اند و مسجدها ساخته که عمره را از آن جا احرام گیرند، و احرام گرفتن آن باشد که جامه دوخته از تن بیرون کنند و ازاری بر میان بندند و ازاری دیگر یا جادری برخویشتن در پیچند و به آوازی بلند می‌گویند که لبی: اللهم لبیک و سوی مکه می‌آیند. و اگر کسی به مکه باشد و خواهد کهعمره کند تابدان میل بوردن و از آن جا اغحرام گیرد و لبیک می‌زند و همکه درآید به نیت عمره و چونبه شهر آید به مسجد حرام درآید و نزدیک خانه بود و بر دست راست بگردد چنان که خانه بر دست چپ او باشد و بدان رکن شود که حجرالاسود در اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همان ولا بگردد و باز به حجر رسد و بوسه دهد یک طوف باشد و براین ولا هفت طوف کند سه بار به تعجیل بدوود و چهار بار آهسته برود و چون طواف تمام شد به مقام ابراهیم علیه السلام رود که برابر خانه است و از پس مقام بایستد چنان که مقام مابین او و خانه باشد و آن جا دو رکعت نماز بکند آن را نماز طواف گویند. پس از آن در خانه زمزم شود و از آب بخورد یا به روی بمالد و از مسجد حرام به باب الصفا بیرون شود و آن دری است از درهای مسجد که چون از آن جا بیرون شوند کوه صفاست، بر آن آستانه های کوه صفا شود، و روی به خانه کند و دعا کند و دعا که معلوم است، چون خوانده باشد فرود آید و د رایمن بازار سوی مروه برود و آن چنان باشد که از جنوب سوی شمال رود. و در این بازا رکه می‌رود بر درهای مسجد حرام می‌گردد، و اندر این بازار آن جا که رسول علیه الصلوة و السلام سعی کرده است و شتافته و دیگران را شتاب فرموده گامی پنجاه باشد، بر دو طرف این موضع چهار مناره است از دو جانب که مردم مکه از کوه صفا به میان آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگر که از آن طرف بازار باشد و بعد از آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگ رکه از آن طرف بازار باشد و بعد از آن آهسته روند تا به کوه مروه و چون به آستانه‌ها رسند بران جا روند و آن دعا که معلوم است بخوانند و بازگردند ود یگربار در همین روز درآیند چنان که چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا چنان که هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از کوه مروه فرود آیند همان جا بازاری است بیست دکان روبروی باشند همه حجام نشسته موی سر تراشند، چون عمره تمام شد و از حرم بیرون آیند. در این بازار بزرگ که سوی مشرق است و آن را سوق العطارین گویند بناهای نیکوست و همه داروفروشان باشند، و در مکه دو گرمابه است فرش آن سنگ سبز که فسان می‌سازند، و چنان تقدیر کردم که در مکه دو هزار مرد شهری بیش نباشد باقی قریب پانصد مرد غربا و مجاوران باشنئد. در آن وقت خود قحط بود و شانزده من گندم به یک دینار مغربی بود، و مبلغی از آن جا رفته بودند.
و اندر شهر مکه اهل هر شهری را زا بلاد خراسان و ماوراءالنهر و عراق و غیره سراها بوده اما اکثر آن خراب بود و ویران، و خلفای بغداد عمارت های بسیار وبناهای نیکو کرده‌اند آن جا و در آن وقت که ما رسیدیم بعضی از آن خراب شده بود و بعضی ملک ساخته بودند. آب چاه های مکه همه شور و تلخ باشد چنان که نتوان خورد اما حوض‌ها و مصانع بزرگ بسیار کرده‌اند که هر یک از آن به مقدار ده هزار دینار برآمده باشد و آن وقت به آب باران که از دره‌ها فرو می‌آید پر می‌کرده‌اند و در آن تاریخ که ما آن جا بودیم تهی بودند، و یکی که امیر عدن بود و او را پسر شاد دل می‌گفتند آبی در زیر زمین به مکه آورده بود و اموال بسیار بر آن صرف کرده و در عرفات بر آن کشت وزرع کرده بودند و آن آب را بر آن جا بسته بودند و پالیزها ساخته و الا اندکی به مکه می‌آمد و به شهر نمی رسید و حوضی ساخته‌اند که آن آب در آن جا جمع می‌شود و سقایان آن را برگیرند و به شهر آورند و فروشند، و به راه رفته به نیم فرسنگی چاهی است که آن را بیرالزاهد گویند و آن جا مسجدی نیکوست آب آن چاه خوش است و سقایان از آن جا نیز بیاورند و به شهر بفروشند.
هوای مکه عظیم گرم باشد و آخر بهمن ماه قدیم خیار و بادرنگ و بادنجان تازه دیدم آن جا، و این نوبت چهارم که به مکه رسیدم غره رجب سنه اثنی و اربعین و اربعمایه تا بیستم ذی الحجه به مکه مجاور بودم. پانزدهم فروردین قدیم انگور رسیده بود و از رستا به شهر آورده بودند و در بازار می‌فروختند و اول اردیبهشت خربزه فراوان رسیده بود و خود همه میوه‌ها به زمستان آن جا یافت شود و هرگز خالی نباشد.
ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۶۵ - پس از حج چهارم
نهم ذی الحجة سنه اثنی و اربعمایه حج چهارم به یاری خدای سبحانه و تعالی بگذاردم، و چون آفتاب غروب کرد حاج و خطیب از عرفات بازگشتند و یک فرسنگ بیامدند تا به مشعرالحرام و آن جا را مزدلفه گویند بنایی ساخته‌اند خوب همچون مقصوره که مردم آن جا نماز کنند و سنگ رجم را که به منی اندازند از آن جا برگیرند، و رسم چنان است که آن شب یعنی شب عید آن جا باشند و بامداد نماز کنند و چون آفتاب طلوع کند به منی روند و حاج آن جا قربان کنند. و مسجدی بزرگ است آن جا که آن مسجد را خیف گویند. و آن روز خطبه و نماز عید کردن به منی رسم نیست و مصطفی صلی الله علیه و سلم نفرموده است. روز دهم به منی باشند و سنگ بیندازند و شرح آن در مناسک حج گفته اند. دوازدهم ماه هرکس که عزم بازگشتن داشته باشد هم از آن جا بازگردد و هر که به مکه خواهد بود به مکه رود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۴ - ارکان حج
بدان که ارکان حج که بی آن درست نیاید پنج است: احرام و طواف پس از وی سعی و ایستادن به عرفات و موی ستردن، بر یک قول.
و واجبات حج که اگر از آن دست بدارد حج باطل نگردد، ولیکن گوسفندی کشتن لازم آید، شش است: احرام آوردن در میقات: اگر از آنجا درگذرد بی احرام، گوسفندی واجب آید و سنگ انداختن و صبر کردن به عرفات تا آفتاب فرو شدن و مقام کردن شب به مزدلفه و همچنین به منا و طواف وداع اندر این چهار بازپسین یک قول دیگر است که گوسفند لازم نیاید چون دست بدارد، لیکن سنت بود.
و اما وجوه گزاردن حج سه است: افراد و قران و تمتع و افرد فاضل تر چنان که حج او لا تنها بگذارد، چون تمام شود از حرم بیرون آید، احرام عمره آرد آنگه عمره بکند و احرام عمره از جعرانه فاضل تر از آن که از تنعیم و از تنعیم فاضلتر از آن که از حدیبیه و از این هر سه جای سنت است.
اما قران آن بود که گوید، «لبیک بحجه و عمره» تا به یک بار به هردو محرم شود و اعمال حج به جای آورد و بس و عمره در وی مدرج شود، چنان که وضو در غسل و هرکه چنین کند بر وی گوسفندی واجب آید، مگر آن که مکی بود که بر وی واجب نیاید که میقات وی خود مکه است و هرکه قران کند، اگر پیش از وقوف عرفه طواف و سعی کند، سعی محسوب بود از حج و عمره، اما طواف پس از وقوف به عرفه اعادت باید کرد که شرط طواف رکن آن است که پس از وقوف بود.
و اما تمتع آن بود که چون به میقات رسد به عمره احرام آورد و به مکه تحلل کند، تا در بند احرام نباشد، آنگاه به وقت حج هم به مکه احرام حج بیاورد و بر وی گوسفندی واجب آید، اگر نتواند سه روز روزه دارد پیش از عیداضحی پیوسته یا پراکنده، و هفت روز دیگر چون به وطن رسد و در قران نیز چون گوسفند ندارد همچنین ده روز روزه دارد و تمتع بر کسی واجب شود که احرام عمره در شوال یا در ذوالقعده یا عشر ذوالحجه آرد تا زحمت کمتر بود حج را و احرام حج از میقات خویش بیفکنده بود، پس اگر مکی بود یا غریب بود و به وقت حج به میقات آید یا با مثل مسافت وی، گوسفندی بر وی واجب نیاید.
اما محظورات حج شش است:
یکی جامه پوشیدن که این احرام است پیراهن و موزه و شلوار و دستار نشاید، بلکه ازار و ردا و نعلین باید اگر نعلین نیابد کفش روا بود و اگر ازار نباشد شلوار روا بود و هفت اندام به ازار بپوشد روا بود، مگر سر و زن را روا بود جامه داشتن بر عادت، مگر روی، باید که نپوشد و اگر در محمل و مظله باشد روا بود.
دوم آن که بوی خوش به کار ندارد اگر به کار دارد یا جامه درپوشد، گوسفندی واجب آید.
سیم موی نسترد و ناخن بازنکند که اگر بکند گوسفندی واجب آید و گرمابه و فصد و حجامت و موی فروگشادن، چنان که کنده نیاید، روا بود.
چهارم جماع نکند، اگر بکن شتری یا گاوی یا هفت گوسفند واجب آید، حج تباه نشود.
پنجم مقدمات مباشرت چون پرماسیدن زن و بوسه دادن نشاید و هرچه طهارت بشکند از ملامست، در وی گوسفندی واجب آید و در استمناء همچنین و عقد و نکاح نشاید محرم را و اگر بکند درست نبود، ولیکن چیزی لازم نیاید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۸ - آداب طواف
بدان که طواف همچون نماز است در وی طهارت تن و جامه و ستر عورت شرط است ولیکن سخن در وی مباح است و اول باید که سنت اضطباع به جای آرد و اضطباع آن بود که میان ازار در زیر دست راست کند و هردو کرانه وی بر کتف چپ افکند، پس خانه را بر جانب چپ کند و از ابتدای حجرالاسود طواف ابتدا کند چنان که میان خانه و میان وی سه گام باشد تا پای بر شادروان ننهد که آن حد خانه است و چون طواف ابتدا کند بگوید، «اللهم ایمانا بکو تصدیقا بکتابک و وفاء بعهدک و اتباعا لسنه نبیک محمد صلی الله علیه و سلم» و چون به در خانه رسد بگوید، «اللهم هذاالبیت بیتک و هذاالحرم حرمک، و هذاالامن امنک و هذا مقام خلیک العایذبک من النار» و چون به رکن عراقی رسد گوید، «اللهم انی اعوذ بک من الشرک و الشک و الکفر والنفاق و الشقاق و سوء الاخلاق و سوء المنظر فی الاهل و المال و الوالد» و چون به زیر ناودان رسد گوید، «اللهم اظلنی تحت ظل عرشک یوم الاظل عرشک اللهم اسقنی بکاس محمد صلی الله علیه و اله و سلم شربه لا اظما بعدها ابدا» و چون به رکن شامی رسد گوید، «اللهم اجعله حجا مبرورا وسعیا مشکورا و ذنبا مغفورا و تجاره لن تبور، یا عزیز یا غفور، رب اففروارحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز الاکررم» و چون به رکن یمانی رسد گوید، «اللهم انی اعوذبک من الکفر و اغوذبک من الفقر و من عذاب القبر و من فتنه المحیا و الممات و اعوذ بک من الخزی فی الدنیا و الاخره اللهم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا برحمتک عذاب القبر و عذاب النار» هفت بار همچنین بگردد و هر باری این دعاها می گوید و هر باری را شوطی گویند، در سه شوط به شتاب می رود جلدوار و به نشاط، و اگر به نزدیک خانه زحمت بود دورتر شود تا به شتاب تواند رفت و در چهار شوط بازپسین آهسته رود و هرباری حجر را بوسه دهد و دست به رکن یمانی فراز آورد و اگر نتواند از زحمت به دست اشارت کند، چون هفت شوط تمام شود میان خانه و سنگ بایستد و شکم و سینه جانب راست از روی بر دیوار خانه نهد و دو دست زیر سر خویش به دیوار باز نهاده یا در استار کعبه زند و این جای را ملتزم گویند و دعا اینجا مستجاب بود بگوید، «اللهم یارب البیت العتیق اعتق رقبتی من النار و اعذنی من کل سوء وقنعنی بما رزقنی و بارک لی فیما اتیتنی» و آنگاه صلوات دهد و استغفار کند و حاجتی که در دل دارد بخواهد آنگاه در پس مقام بایستد و دو رکعت نماز کند که آن را رکعتی الطواف گویند و تمامی طواف بدان بود، در رکعت اول الحمد و قل یا ایها الکافرون و در دوم الحمد و قل هو الله احد و پس از تماز دعا کند و تا هفت شوط بنگردد یک طواف تمام نشود و هر هفت باری این دو رکعت نماز کند، آنگاه تا به نزدیک حجر شود و بوسه دهد و ختم کند بدین و به سعی مشغول شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۰ - آداب وقوف به عرفه
بدان که اگر قافله روز عرفه رسد به عرفات، به طواف قدوم نپردازند و اگر پیش رسد، طواف قدوم به جای آرند و روز ترویه از مکه بیرون آیند و آن شب در منا باشند و دیگر روز به عرفات روند و وقت وقوف پس از زوال درآید روز عرفه تا آنگاه که صبح روز عید برآید، اگر پس از صبح رسد حج فوت شود و روز عرفه غسل کند و نماز دیگر با نماز پیشین به هم گذارد و باز به دعا مشغول شود و این روز روزه ندارد تا قوت یابد که در دعا مبالغت کند که سر حج اجتماع دلها و همتهای عزیزان است در این وقت شریف و فاضلترین ذکرها کلمه لا اله الا الله است و در جمله باید که از وقت زوال تا شبانگاه در تضرع و زاری بود و استغفار کند و عذرهای گذشت بخواهد و توجه نصوح کند و دعوت اندر این وقت بسیار است و نقل آن دراز شود و در کتاب احیا آورده ایم، از آنجا یاد گیرد یا هر دعایی که یاد دارد در این وقت می گویند که همه دعوات ماثوره در این وقت نیکوست و اگر نتواند یاد گرفت، باید که از نوشته می خواند یا کسی می خواند و وی آمین می کند و پیش از آن که آفتاب فرو شود، از حدود عرفات بیرون نشود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۱ - بقیه اعمال حج
پس از عرفات به مزدلفه شود و غسل کند که مزدلفه از حرم است و نماز شام تاخیر کند و با نماز خفتن به جمع بکند به یک بانگ نماز و دو قامت و اگر تواند، این شب به مزدلفه احیا کند که شریف و عزیز است و ایستادن به شب اینجا از جمله عبادات است و هر که مقام نکند گوسفندی بباید کشت و از اینجا هفتاد سنگ برگیرد تا به منا بیندازد که اینجا چنان سنگ بیشتر باید و در دیگر نیم شب قصد منا کند و نماز بامداد پگاه کند و چون به آخر مزدلفه رسد، آن را مشعرالحرام گویند، تا به وقت اسفار بایستد و دعا می گوید پس از آنجا جایی رسد که آن را وادی محسر گویند، شتر به شتاب تر براند و اگر پیاده باشد بشتاب تر رود، چندانکه پهنای آن وادی ببرد که سنت چنین است پس بامداد عید، گاه تکبیر می کند و گاه تلبیه تا آنگاه که بدان سربالا رسد که آن را جمرات گویند، از آن درگذرد تا به بالایی رسد که از جانب راست راه است چون رو به قبله آرد که آن را جمره العقبه گویند تا آفتاب نیزه بالایی برآید، آنگاه هفت سنگ در این جمره اندازد و روی به قبله اولیتر، و اینجا تلبیه به تکبیر بدل کند و هر سنگی که بیاندازد بگوید، «اللهم تصدیقا بکتابک و اتباعا لسنه نبیک» چون فارغ شود تلبیه و تکبیر بماند، مگر از پس فرایض نماز که تکبیر می کند، تا صبح برآید بازپسین روز ایام التشریق و آن چهارم روز عید باشد، پس به منزلگاه شود و به دعا مشغول شود پس قربان کند، اگر خواهد کرد، و شرایط قربان نگاه دارد، آنگاه موی بسترد و چون رمی و حلق در این روز کرد، یک تحلل حاصل آمد و همه محظورات احرام حلال شد، مگر مباشرت و صید پس به مکه شود و طواف رکن به جای آرد و چون یک نیمه از شب عید بگذرد وقت این طواف درآید، لیکن اولیتر آن بود که روز عید کند و آخر وقت مقدر نیست بلکه چندانکه تاخیر کند فوت نشود.
لیکن دیگر تحلل حاصل نیاید و مباشرت حرام بماند، چون این طواف هم بدان صفت که طواف قدوم گفتیم بکند، حج تمام شود و مباشرت و صید حلال شود و اگر از نخست سعی کرده باشد سعی نکند و اگر نه، سعی رکن پس از این طواف بکند و چون رمی و حلق و طواف کرد حج تمام شد و از احرام بیرون آمد.
و اما رمی ایام تشریق و مبیت به منا پس از زوال احرام افتد و چون از طواف و سعی فارغ شد روز عید به منا آید و آن شب مقام کند که این مقام واجب است و دیگر روز غسل کند پس از زوال برای رمی را و هفت سنگ در جمره پیشین اندازد که از جانب عرفات است و آنگاه روی به قبله بایستد و دعا می کند به قدر سوره البقره، آنگاه هفت سنگ در جمره میانگین اندازد و دعا کند، آنگاه هفت دیگر در جمره العقبه اندازد و آن شب مقام کند به منا، پس سوم روز عید هم بر این ترتیب بیست و یک سنگ بدین سه جمره اندازد و اگر خواهد بر این اقتصار کند و به مکه شود و اگر مقام کند تا آفتاب فرو شود، مبیت آن شب نیز واجب شود و دیگر روز هم انداختن بیست و یک سنگ واجب شود تمامی حج این است که گفته آمد والسلام.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۲ - کیفیت عمره
چون خواهد که عمره آرد غسل کند و جامه احرام درپوشد چنان که حج را و بیرون شود از مکه تا به میقات عمره و آن جعرانه است و تنعیم و حدیبیه و نیت عمره کند و بگوید، «لبیک بعمره» و به مسجد عایشه، رضی الله عنها و عن ابیها، شود و دو رکعت نماز کند و باز به مکه آید و در راه لبیک می گوید و چون به در مسجد رود از تلبیه بماند و طواف کند و سعی کند، چنان که در حج گفتیم، پس موی بسترد و عمره بدین تمام شود و این در همه سال می توان کرد که کسی که آنجا باشد چندانکه می تواند عمره می کند و اگر نتواند طواف می کند و اگر نتواند در خانه می نگرد و چون در خانه شود میان آن دو عمود نماز می کند و پای برهنه درشود و با توفیر و حرمت و چندانکه می تواند آب زمزم می خورد، چندانکه معده پر شود که به هر نیت که خورد شفا یابد، و بگوید، «اللهم اجعله شفاء من کل سقم و ارزقنا الاخلاص و الیقین و المعافاه فی الدنیا و الاخره».
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۳ - طواف وداع
چون عزم بازگشتن کند، پیشین رحل دربندد و به آخر همه کارها خانه را طواف کند و طواف وداع هفت بار بود و دو رکعت نماز کند پس از آن، چنان که در صفت طواف گفته شد و در این طواف اضطباع و رفتن به شتاب نباشد و آنگاه به ملتزم شود و دعا کند و بازگردد، چنان که در خانه همی نگرد و می شود تا از مسجد بیرون شود.
مفاتیح الجنان : اعمال ماه ذی الحجه
دعای امام حسین (ع) در روز عرفه
و از جمله دعاهای مشهور این روز دعای حضرت سید الشهداء علیه السلام است بشر و بشیر پسران غالب اسدی روایت کرده اند که پسین روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم پس از خیمه خود بیرون آمدند با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان با نهایت تذلل و خشوع پس در جانب چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دستها را برابر رو برداشتند؛ مانند مسکینی که طعام طلبد و این دعا را خواندند:
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَیسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلَا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلَا کصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدائِعِ، وَأَتْقَنَ بِحِکمَتِهِ الصَّنائِعَ، لَا تَخْفی عَلَیهِ الطَّلائِعُ، وَلَا تَضِیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِی کلِّ صانِعٍ، وَرایشُ کلِّ قانِعٍ، وَراحِمُ کلِّ ضارِعٍ، وَ مُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ، وَهُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَ لِلْکرُباتِ دافِعٌ، وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَ لِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ؛ فَلا إِلهَ غَیرُهُ، وَلَا شَیءَ یعْدِلُهُ، وَلَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ، وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیک وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیةِ لَک مُقِرّاً بِأَنَّک رَبِّی، وَأَنَّ إِلَیک مَرَدِّی، ابْتَدَأْتَنِی بِنِعْمَتِک قَبْلَ أَنْ أَکونَ شَیئاً مَذْکوراً، وَخَلَقْتَنِی مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ أَسْکنْتَنِی الْأَصْلابَ آمِناً لِرَیبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِینَ؛
فَلَمْ أَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلی رَحِمٍ فِی تَقادُمٍ مِنَ الْأَیامِ الْماضِیةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیةِ لَمْ تُخْرِجْنِی لِرَأْفَتِک بِی وَلُطْفِک لِی وَ إِحْسانِک إِلَی فِی دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْکفْرِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَک وَکذَّبُوا رُسُلَک، لَکنَّک أَخْرَجْتَنِی رَأْفَةً مِنْک وَتَحَنُّناً عَلَی لِلَّذِی سَبَقَ لِی مِنَ الْهُدَی الَّذِی لَهُ یسَّرْتَنِی وَفِیهِ أَنْشَأْتَنِی، وَمِنْ قَبْلِ ذلِک رَؤُفْتَ بِی بِجَمِیلِ صُنْعِک وَسَوابِغِ نِعَمِک فَابْتَدَعْتَ خَلْقِی مِنْ مَنِی یمْنی، وَأَسْکنْتَنِی فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَینَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ؛
لَمْ تُشْهِدْنِی خَلْقِی، وَلَمْ تَجْعَلْ إِلَی شَیئاً مِنْ أَمْرِی، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِی لِلَّذِی سَبَقَ لِی مِنَ الْهُدی إِلَی الدُّنْیا تامّاً سَوِیاً، وَحَفِظْتَنِی فِی الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِیاً، وَرَزَقْتَنِی مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِیاً، وَعَطَفْتَ عَلَی قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَکفَّلْتَنِی الْأُمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَکلَأْتَنِی مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِی مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَیتَ یا رَحِیمُ یا رَحْمنُ، حَتَّی إِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکلامِ؛
أَتْمَمْتَ عَلَی سَوابِغَ الْإِنْعامِ، وَرَبَّیتَنِی زائِداً فِی کلِّ عامٍ، حَتَّی إِذَا اکتَمَلَتْ فِطْرَتِی وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِی أَوْجَبْتَ عَلَی حُجَّتَک بِأَنْ أَلْهَمْتَنِی مَعْرِفَتَک، وَرَوَّعْتَنِی بِعَجائِبِ حِکمَتِک، وَأَیقَظْتَنِی لِما ذَرَأْتَ فِی سَمائِک وَأَرْضِک مِنْ بَدائِعِ خَلْقِک، وَنَبَّهْتَنِی لِشُکرِک وَذِکرِک، وَأَوْجَبْتَ عَلَی طاعَتَک وَعِبادَتَک، وَفَهَّمْتَنِی مَا جاءَتْ بِهِ رُسُلُک، وَیسَّرْتَ لِی تَقَبُّلَ مَرْضاتِک، وَمَنَنْتَ عَلَی فِی جَمِیعِ ذلِک بِعَوْنِک وَلُطْفِک؛
ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِی مِنْ خَیرِ الثَّری، لَمْ تَرْضَ لِی یا إِلهِی نِعْمَةً دُونَ أُخْری، وَرَزَقْتَنِی مِنْ أَنْواعِ الْمَعاشِ وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّک الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ عَلَی، وَ إِحْسانِک الْقَدِیمِ إِلَی، حَتَّی إِذا أَتْمَمْتَ عَلَی جَمِیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنِّی کلَّ النِّقَمِ لَمْ یمْنَعْک جَهْلِی وَجُرْأَتِی عَلَیک أَنْ دَلَلْتَنِی إِلَی مَا یقَرِّبُنِی إِلَیک، وَوَفَّقْتَنِی لِما یزْ لِفُنِی لَدَیک، فَإِنْ دَعَوْتُک أَجَبْتَنِی، وَ إِنْ سَأَلْتُک أَعْطَیتَنِی، وَ إِنْ أَطَعْتُک شَکرْتَنِی، وَ إِنْ شَکرْتُک زِدْتَنِی؛
کلُّ ذلِک إِکمالٌ لِأَنْعُمِک عَلَی وَ إِحْسانِک إِلَی، فَسُبْحانَک سُبْحانَک مِنْ مُبْدِی مُعِیدٍ حَمِیدٍ مَجِیدٍ! وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُک، وَعَظُمَتْ آلاؤُک، فَأَی نِعَمِک یا إِلهِی أُحْصِی عَدَداً وَذِکراً؟ أَمْ أَی عَطایاک أَقُومُ بِها شُکراً وَهِی یا رَبِّ أَکثَ‍رُ مِنْ أَنْ یحْصِیهَا الْعادُّونَ، أَوْ یبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ؟ ثُمَّ مَا صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّی اللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرَّاءِ أَکثَرُ مِمَّا ظَهَرَ لِی مِنَ الْعافِیةِ وَالسَّرَّاءِ، وَأَنَا أَشْهَدُ یا إِلهِی بِحَقِیقَةِ إِیمانِی؛
وَعَقْدِ عَزَماتِ یقِینِی، وَخالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِی، وَباطِنِ مَکنُونِ ضَمِیرِی، وَعَلائِقِ مَجارِی نُورِ بَصَرِی، وَأَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِی، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِی، وَخَذارِیفِ مارِنِ عِرْنِینِی، وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعِی، وَمَا ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَیهِ شَفَتای، وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانِی، وَمَغْرَزِ حَنَک فَمِی وَفَکی وَمَنابِتِ أَضْراسِی؛
وَمَساغِ مَطْعَمِی وَمَشْرَبِی، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِی، وَبُلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِی، وَمَا اشْتَمَلَ عَلَیهِ تامُورُ صَدْرِی، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِینِی، وَ نِیاطِ حِجابِ قَلْبِی، وَأَفْلاذِ حَواشِی کبِدِی، وَمَا حَوَتْهُ شَراسِیفُ أَضْلاعِی، وَحِقاقُ مَفاصِلِی، وَقَبْضُ عَوامِلِی، وَأَطْرافُ أَنامِلِی، وَلَحْمِی وَدَمِی وَشَعْرِی وَبَشَرِی وَعَصَبِی وَقَصَبِی وَعِظامِی وَمُخِّی وَعُرُوقِی وَجَمِیعُ جَوارِحِی وَمَا انْتَسَجَ عَلَی ذلِک أَیامَ رِضاعِی، وَمَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّی وَنَوْمِی وَیقْظَتِی وَسُکونِی، وَحَرَکاتِ رُکوعِی وَسُجُودِی؛
أَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَی الْأَعْصارِ وَالْأَحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها أَنْ أُؤَدِّی شُکرَ واحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِک مَا اسْتَطَعْتُ ذلِک إِلّا بِمَنِّک الْمُوجَبِ عَلَی بِهِ شُکرُک أَبَداً جَدِیداً، وَثَناءً طارِفاً عَتِیداً، أَجَلْ وَلَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعادُّونَ مِنْ أَنامِک أَنْ نُحْصِی مَدی إِنْعامِک سالِفِهِ وَآنِفِهِ مَا حَصَرْناهُ عَدَداً، وَلَا أَحْصَیناهُ أَمَداً، هَیهاتَ أَنَّی ذلِک وَأَنْتَ الْمُخْبِرُ فِی کتابِک النَّاطِقِ وَالنَّبَاَ الصَّادِقِ «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها»؛
صَدَقَ کتابُک اللّهُمَّ وَ إِنْباؤُک، وَبَلَّغَتْ أَنْبِیاؤُک وَرُسُلُک مَا أَنْزَلْتَ عَلَیهِمْ مِنْ وَحْیک، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِینِک، غَیرَ أَنِّی یا إِلهِی أَشْهَدُ بِجَُهْدِی وَجِدِّی وَمَبْلَغِ طاعَتِی وَوُسْعِی، وَأَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً فَیکونُ مَوْرُوثاً، وَلَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی مُلْکهِ فَیضادَّهُ فِیما ابْتَدَعَ؛
وَلَا وَلِی مِنَ الذُّلِّ فَیرْفِدَهُ فِیما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلّا اللّهُ لَفَسَدَتا» وَتَفَطَّرَتا! سُبْحانَ اللّهِ الْواحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ! الْحَمْدُلِلّهِ حَمْداً یعادِلُ حَمْدَ مَلائِکتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَأَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلِینَ، وَصَلَّی اللّهُ عَلَی خِیرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَِمِ النَّبِیینَ وَآلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمُخْلَصِینَ وَسَلَّمَ.
آنگاه آن حضرت، شروع به درخواست از خدا کرد و در دعا کوشش و تلاش نشان داد و درحالی که اشک از دیده های مبارکش جاری بود، دعا را به این صورت ادامه داد:
اللّهُمَّ اجْعَلْنِی أَخْشاک کأَنِّی أَراک، وَأَسْعِدْنِی بِتَقْواک، وَلَا تُشْقِنِی بِمَعْصِیتِک، وَخِرْ لِی فِی قَضائِک، وَبارِک لِی فِی قَدَرِک، حَتَّی لَاأُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَلَا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ.
اللّهُمَّ اجْعَلْ غِنای فِی نَفْسِی، وَالْیقِینَ فِی قَلْبِی، وَالْإِخْلاصَ فِی عَمَلِی، وَالنُّوْرَ فِی بَصَرِی، وَالْبَصِیرَةَ فِی دِینِی، وَمَتِّعْنِی بِجَوارِحِی، وَاجْعَلْ سَمْعِی وَبَصَرِی الْوارِثَینِ مِنِّی، وَانْصُرْنِی عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی، وَأَرِنِی فِیهِ ثارِی وَمَآرِبِی، وَأَقِرَّ بِذلِک عَینِی.
اللّهُمَّ اکشِفْ کرْبَتِی، وَاسْتُرْ عَوْرَتِی، وَاغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی، وَاخْسَأْ شَیطانِی، وَفُک رِهانِی، وَاجْعَلْ لِی یا إِلهِی الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِی الْآخِرَةِ وَالْأُولی؛
اللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ کما خَلَقْتَنِی فَجَعَلْتَنِی سَمِیعاً بَصِیراً، وَلَک الْحَمْدُ کما خَلَقْتَنِی فَجَعَلْتَنِی خَلْقاً سَوِیاً رَحْمَةً بِی وَقَدْ کنْتَ عَنْ خَلْقِی غَنِیاً، رَبِّ بِما بَرَأْتَنِی فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِی، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِی فَأَحْسَنْتَ صُورَتِی، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَی وَفِی نَفْسِی عافَیتَنِی، رَبِّ بِما کلَأْتَنِی وَوَفَّقْتَنِی، رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَهَدَیتَنِی، رَبِّ بِما أَوْلَیتَنِی وَمِنْ کلِّ خَیرٍ أَعْطَیتَنِی، رَبِّ بِما أَطْعَمْتَنِی وَسَقَیتَنِی، رَبِّ بِما أَغْنَیتَنِی وَأَقْنَیتَنِی، رَبِّ بِما أَعَنْتَنِی وَأَعْزَزْتَنِی، رَبِّ بِما أَلْبَسْتَنِی مِنْ سِتْرِک الصَّافِی، وَیسَّرْتَ لِی مِنْ صُنْعِک الْکافِی؛ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَعِنِّی عَلَی بَوائِقِ الدُّهُورِ وَصُرُوفِ اللَّیالِی وَالْأَیامِ، وَنَجِّنِی مِنْ أَهْوالِ الدُّنْیا وَکرُباتِ الْآخِرَةِ، وَاکفِنِی شَرَّ مَا یعْمَلُ الظَّالِمُونَ فِی الْأَرْضِ.
اللّهُمَّ مَا أَخافُ فَاکفِنِی، وَمَا أَحْذَرُ فَقِنِی، وَفِی نَفْسِی وَدِینِی فَاحْرُسْنِی، وَفِی سَفَرِی فَاحْفَظْنِی، وَفِی أَهْلِی وَمالِی فَاخْلُفْنِی، وَفِیما رَزَقْتَنِی فَبارِک لِی، وَفِی نَفْسِی فَذَلِّلْنِی، وَفِی أَعْینِ النَّاسِ فَعَظِّمْنِی، وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فَسَلِّمْنِی، وَبِذُنُوبِی فَلا تَفْضَحْنِی، وَبِسَرِیرَتِی فَلا تُخْزِنِی، وَبِعَمَلِی فَلا تَبْتَلِنِی، وَ نِعَمَک فَلا تَسْلُبْنِی، وَ إِلی غَیرِک فَلا تَکلْنِی؛
إِلهِی إِلی مَنْ تَکلُنِی، إِلی قَرِیبٍ فَیقْطَعُنِی، أَمْ إِلی بَعِیدٍ فَیتَجَهَّمُنِی، أَمْ إِلَی الْمُسْتَضْعِفِینَ لِی وَأَنْتَ رَبِّی وَ مَلِیک أَمْرِی؟ أَشْکو إِلَیک غُرْبَتِی، وَبُعْدَ دارِی، وَهَوانِی عَلَی مَنْ مَلَّکتَهُ أَمْرِی، إِلهِی فَلا تُحْلِلْ عَلَی غَضَبَک، فَإِنْ لَمْ تَکنْ غَضِبْتَ عَلَی فَلا أُبالِی سِواک، سُبْحانَک غَیرَ أَنَّ عافِیتَک أَوْسَعُ لِی، فَأَسْأَلُک یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِک الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ وَالسَّماواتُ، وَکشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ؛
وَصَلَحَ بِهِ أَمْرُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ أَنْ لَاتُمِیتَنِی عَلَی غَضَبِک وَلَا تُنْزِلْ بِی سَخَطَک، لَک الْعُتْبی، لَک الْعُتْبی حَتَّی تَرْضی قَبْلَ ذلِک لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیتِ الْعَتِیقِ الَّذِی أَحْلَلْتَهُ الْبَرَکةَ وَجَعَلْتَهُ لِلنَّاسِ أَمْناً، یا مَنْ عَفا عَنْ عَظِیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، یا مَنْ أَسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ، یا مَنْ أَعْطَی الْجَزِیلَ بِکرَمِهِ، یا عُدَّتِی فِی شِدَّتِی، یا صاحِبِی فِی وَحْدَتِی، یا غِیاثِی فِی کرْبَتِی، یا وَلِیی فِی نِعْمَتِی، یا إِلهِی وَ إِلهَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَیعْقُوبَ وَرَبَّ جَبْرَئِیلَ وَمِیکائِیلَ وَ إِسْرافِیلَ وَرَبَّ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیینَ وَآلِهِ الْمُنْتَجَبِینَ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ کهیعص وَطه وَیس وَالْقُرْآنِ الْحَکیمِ؛
أَنْتَ کهْفِی حِینَ تُعْیینِی الْمَذاهِبُ فِی سَعَتِها، وَتَضِیقُ بِی الْأَرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلَا رَحْمَتُک لَکنْتُ مِنَ الْهالِکینَ، وَأَنْتَ مُقِیلُ عَثْرَتِی، وَلَوْلا سَتْرُک إِیای لَکنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ، وَأَنْتَ مُؤَیدِی بِالنَّصْرِ عَلَی أَعْدائِی، وَلَوْلا نَصْرُک إِیای لَکنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِینَ، یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ فَأَوْلِیاؤُهُ بِعِزِّهِ یعْتَزُّونَ، یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوک نِیرَ الْمَذَلَّةِ عَلَی أَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ؛
یعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْینِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ، وَغَیبَ مَا تَأْتِی بِهِ الْأَزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، یا مَنْ لَایعْلَمُ کیفَ هُوَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایعْلَمُ مَا هُوَ إِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایعْلَمُهُ إِلّا هُوَ، یا مَنْ کبَسَ الْأَرْضَ عَلَی الْماءِ وَسَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، یا مَنْ لَهُ أَکرَمُ الْأَسْماءِ، یا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِی لَاینْقَطِعُ أَبَداً، یا مُقَیضَ الرَّکبِ لِیوسُفَ فِی الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیةِ مَلِکاً، یا رادَّهُ عَلَی یعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کظِیمٌ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوی عَنْ أَیوبَ، وَمُمْسِک یدَی إِبْراهِیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کبَرِ سِنِّهِ وَفَناءِ عُمُرِهِ؛
یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکرِیا فَوَهَبَ لَهُ یحْیی وَلَمْ یدَعْهُ فَرْداً وَحِیداً، یا مَنْ أَخْرَجَ یونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِی إِسْرائِیلَ فَأَنْجاهُمْ وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِینَ، یا مَنْ أَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ، یا مَنْ لَمْ یعْجَلْ عَلَی مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فِی نِعْمَتِهِ یأْکلُونَ رِزْقَهُ، وَیعْبُدُونَ غَیرَهُ وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ وَکذَّبُوا رُسُلَهُ؛
یا اللّهُ یا اللّهُ یا بَدِیءُ، یا بَدِیعُ لَانِدَّ لَک، یا دائِماً لَانَفادَ لَک، یا حَیاً حِینَ لَاحَی، یا مُحْیی الْمَوْتی، یا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلَی کلِّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ، یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکرِی فَلَمْ یحْرِمْنِی، وَعَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یفْضَحْنِی، وَرَآنِی عَلَی الْمَعاصِی فَلَمْ یشْهَرْنِی، یا مَنْ حَفِظَنِی فِی صِغَرِی، یا مَنْ رَزَقَنِی فِی کبَرِی، یا مَنْ أَیادِیهِ عِنْدِی لَاتُحْصی، وَ نِعَمُهُ لَاتُجازی، یا مَنْ عارَضَنِی بِالْخَیرِ وَالْإِحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالْإِساءَةِ وَالْعِصْیانِ، یا مَنْ هَدانِی لِلْإِیمانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُکرَ الامْتِنانِ، یا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِیضاً فَشَفانِی؛
وَعُرْیاناً فَکسانِی، وَجائِعاً فَأَشْبَعَنِی، وَعَطْشاناً فَأَرْوانِی، وَذَلِیلاً فَأَعَزَّنِی، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنِی، وَوَحِیداً فَکثَّرَنِی، وَغائِباً فَرَدَّنِی، وَمُقِلّاً فَأَغْنانِی، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنِی، وَغَنِیاً فَلَمْ یسْلُبْنِی، وَأَمْسَکتُ عَنْ جَمِیعِ ذلِک فَابْتَدَأَنِی، فَلَک الْحَمْدُ وَالشُّکرُ یا مَنْ أَقالَ عَثْرَتِی، وَنَفَّسَ کرْبَتِی، وَأَجابَ دَعْوَتِی، وَسَتَرَ عَوْرَتِی، وَغَفَرَ ذُنُوبِی، وَبَلَّغَنِی طَلِبَتِی، وَنَصَرَنِی عَلَی عَدُوِّی، وَ إِنْ أَعُدَّ نِعَمَک وَمِنَنَک وَکرائِمَ مِنَحِک لَاأُحْصِیها؛
یا مَوْلای أَنْتَ الَّذِی مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَکمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعْطَیتَ، أَنْتَ الَّذِی أَغْنَیتَ، أَنْتَ الَّذِی أَقْنَیتَ، أَنْتَ الَّذِی آوَیتَ، أَنْتَ الَّذِی کفَیتَ، أَنْتَ الَّذِی هَدَیتَ، أَنْتَ الَّذِی عَصَمْتَ، أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی غَفَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَقَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی مَکنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعْزَزْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی عَضَدْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَیدْتَ، أَنْتَ الَّذِی نَصَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی شَفَیتَ، أَنْتَ الَّذِی عافَیتَ، أَنْتَ الَّذِی أَکرَمْتَ؛
تَبارَکتَ وَتَعالَیتَ، فَلَک الْحَمْدُ دائِماً، وَلَک الشُّکرُ واصِباً أَبَداً، ثُمَّ أَنَا یا إِلهِی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِی فَاغْفِرْها لِی، أَنَا الَّذِی أَسَأْتُ، أَنَا الَّذِی أَخْطَأْتُ، أَنَا الَّذِی هَمَمْتُ، أَنَا الَّذِی جَهِلْتُ، أَنَا الَّذِی غَفَلْتُ، أَنَا الَّذِی سَهَوْتُ، أَنَا الَّذِی اعْتَمَدْتُ، أَنَا الَّذِی تَعَمَّدْتُ، أَنَا الَّذِی وَعَدْتُ، وَأَنَا الَّذِی أَخْلَفْتُ، أَنَا الَّذِی نَکثْتُ، أَنَا الَّذِی أَقْرَرْتُ، أَنَا الَّذِی اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِک عَلَی وَعِنْدِی وَأَبُوءُ بِذُنُوبِی فَاغْفِرْها لِی، یا مَنْ لَاتَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وَهُوَ الْغَنِی عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ، فَلَک الْحَمْدُ إِلهِی وَسَیدِی؛
إِلهِی أَمَرْتَنِی فَعَصَیتُک، وَنَهَیتَنِی فَارْتَکبْتُ نَهْیک، فَأَصْبَحْتُ لَاذا بَراءَةٍ لِی فَأَعْتَذِرَ، وَلَا ذا قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ، فَبِأَی شَیءٍ أَسْتَقْبِلُک یا مَوْلای؟ أَبِسَمْعِی؟ أَمْ بِبَصَرِی؟ أَمْ بِلِسانِی؟ أَمْ بِیدِی؟ أَمْ بِرِجْلِی؟ أَلَیسَ کلُّها نِعَمَک عِنْدِی وَبِکلِّها عَصَیتُک یا مَوْلای؟ فَلَک الْحُجَّةُ وَالسَّبِیلُ عَلَی، یا مَنْ سَتَرَنِی مِنَ الْآباءِ وَالْأُمَّهاتِ أَنْ یزْجُرُونِی، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالْإِخْوانِ أَنْ یعَیرُونِی، وَمِنَ السَّلاطِینِ أَنْ یعاقِبُونِی، وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلای عَلَی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیهِ مِنِّی إِذاً مَا أَنْظَرُونِی، وَلَرَفَضُونِی وَقَطَعُونِی، فَها أَنَا ذا یا إِلهِی، بَینَ یدَیک یا سَیدِی؛
خاضِعٌ ذَلِیلٌ حَصِیرٌ حَقِیرٌ، لَاذُو بَراءَةٍ فَأَعْتَذِرَ، وَلَا ذُو قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ، وَلَا حُجَّةٍ فَأَحْتَجَ بِها، وَلَا قائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ وَلَمْ أَعْمَلْ سُوءاً، وَمَا عَسَی الْجُحُودُ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلای ینْفَعُنِی، کیفَ وَأَنَّی ذلِک وَجَوارِحِی کلُّها شاهِدَةٌ عَلَی بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَعَلِمْتُ یقِیناً غَیرَ ذِی شَک أَنَّک سائِلِی مِنْ عَظائِمِ الْأُمُورِ، وَأَنَّک الْحَکمُ الْعَدْلُ الَّذِی لَاتَجُورُ، وَعَدْلُک مُهْلِکی وَمِنْ کلِّ عَدْلِک مَهْرَبِی، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی یا إِلهِی فَبِذُنُوبِی بَعْدَ حُجَّتِک عَلَی، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَبِحِلْمِک وَجُودِک وَکرَمِک، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛
لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْخائِفِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْوَجِلِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الرَّاجِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الرَّاغِبِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ السَّائِلِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الْمُکبِّرِینَ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَک رَبِّی وَرَبُّ آبائِی الْأَوَّلِینَ؛
اللّهُمَّ هذَا ثَنائِی عَلَیک مُمَجِّداً، وَ إِخْلاصِی لِذِکرِک مُوَحِّداً، وَ إِقْرارِی بِآلائِک مُعَدِّداً، وَ إِنْ کنْتُ مُقِرّاً أَنِّی لَمْ أُحْصِها لِکثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها إِلی حادِثٍ مَا لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِی بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنِی وَبَرَأْتَنِی مِنْ أَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الْإِغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَکشْفِ الضُّرِّ، وَتَسْبِیبِ الْیسْرِ، وَدَفْعِ الْعُسْرِ، وَتَفْرِیجِ الْکرْبِ، وَالْعافِیةِ فِی الْبَدَنِ، وَالسَّلامَةِ فِی الدِّینِ، وَلَوْ رَفَدَنِی عَلَی قَدْرِ ذِکرِ نِعْمَتِک جَمِیعُ الْعالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ مَا قَدَرْتُ وَلَا هُمْ عَلَی ذلِک، تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیتَ مِنْ رَبٍّ کرِیمٍ عَظِیمٍ رَحِیمٍ لَاتُحْصی آلاؤُک، وَلَا یبْلَغُ ثَناؤُک؛ وَلَا تُکافی نَعْماؤُک، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَتْمِمْ عَلَینا نِعَمَک، وَأَسْعِدْنا بِطاعَتِک، سُبْحانَک لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ إِنَّک تُجِیبُ الْمُضْطَرَّ، وَتَکشِفُ السُّوءَ، وَتُغِیثُ الْمَکرُوبَ، وَتَشْفِی السَّقِیمَ، وَتُغْنِی الْفَقِیرَ، وَتَجْبُرُ الْکسِیرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغِیرَ، وَتُعِینُ الْکبِیرَ، وَلَیسَ دُونَک ظَهِیرٌ، وَلَا فَوْقَک قَدِیرٌ، وَأَنْتَ الْعَلِی الْکبِیرُ، یا مُطْلِقَ الْمُکبَّلِ الْأَسِیرِ، یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِیرِ، یا مَنْ لَاشَرِیک لَهُ وَلَا وَزِیرَ؛
صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَعْطِنِی فِی هذِهِ الْعَشِیةِ أَفْضَلَ مَا أَعْطَیتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِک مِنْ نِعْمَةٍ تُولِیها، وَآلاءٍ تُجَدِّدُها، وَبَلِیةٍ تَصْرِفُها، وَکرْبَةٍ تَکشِفُها، وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها، وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها، وَسَیئَةٍ تَتَغَمَّدُها، إِنَّک لَطِیفٌ بِما تَشاءُ خَبِیرٌ وَعَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ إِنَّک أَقْرَبُ مَنْ دُعِی، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ، وَأَکرَمُ مَنْ عَفا، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطی، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، یا رَحْمنَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُما، لَیسَ کمِثْلِک مَسْؤُولٌ، وَلَا سِواک مَأْمُولٌ، دَعَوْتُک فَأَجَبْتَنِی، وَسَأَلْتُک فَأَعْطَیتَنِی، وَرَغِبْتُ إِلَیک فَرَحِمْتَنِی، وَوَثِقْتُ بِک فَنَجَّیتَنِی، وَفَزِعْتُ إِلَیک فَکفَیتَنِی؛
اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَرَسُولِک وَنَبِیک وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَک، وَهَنِّئْنا عَطاءَک، وَاکتُبْنا لَک شاکرِینَ، وَلِآلائِک ذاکرِینَ، آمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ.
اللّهُمَّ یا مَنْ مَلَک فَقَدَرَ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ، وَعُصِی فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، یا غایةَ الطَّالِبِینَ الرَّاغِبِینَ وَمُنْتَهی أَمَلِ الرَّاجِینَ، یا مَنْ أَحاطَ بِکلِّ شَیءٍ عِلْماً، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِیلِینَ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً؛
اللّهُمَّ إِنَّا نَتَوَجَّهُ إِلَیک فِی هذِهِ الْعَشِیةِ الَّتِی شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیک وَرَسُولِک وَخِیرَتِک مِنْ خَلْقِک وَأَمِینِک عَلَی وَحْیک، الْبَشِیرِ النَّذِیرِ، السِّراجِ الْمُنِیرِ، الَّذِی أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.
اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذلِک مِنْک یا عَظِیمُ فَصَلِّ عَلَیهِ وَعَلَی آلِهِ الْمُنْتَجَبِینَ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِک عَنَّا، فَإِلَیک عَجَّتِ الْأَصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فِی هذِهِ الْعَشِیةِ نَصِیباً مِنْ کلِّ خَیرٍ تَقْسِمُهُ بَینَ عِبادِک، وَنُورٍ تَهْدِی بِهِ، وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها، وَبَرَکةٍ تُنْزِلُها، وَعافِیةٍ تُجَلِّلُها، وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
اللّهُمَّ أَقْلِبْنا فِی هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِینَ مُفْلِحِینَ مَبْرُورِینَ غانِمِینَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِینَ، وَلَا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِک، وَلَا تَحْرِمْنا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِک، وَلَا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِک مَحْرُومِینَ، وَلَا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِک قانِطِینَ، وَلَا تَرُدَّنا خائِبِینَ، وَلَا مِنْ بابِک مَطْرُودِینَ، یا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ، وَأَکرَمَ الْأَکرَمِینَ، إِلَیک أَقْبَلْنا مُوقِنِینَ، وَ لِبَیتِک الْحَرامِ آمِّینَ قاصِدِینَ، فَأَعِنَّا عَلَی مَناسِکنا، وَأَکمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنَّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَیک أَیدِینا فَهِی بِذِلَّةِ الاعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ؛
اللّهُمَّ فَأَعْطِنا فِی هذِهِ الْعَشِیةِ مَا سَأَلْناک، وَاکفِنا مَا اسْتَکفَیناک، فَلا کافِی لَنا سِواک، وَلَا رَبَّ لَنا غَیرُک، نافِذٌ فِینا حُکمُک، مُحِیطٌ بِنا عِلْمُک، عَدْلٌ فِینا قَضاؤُک، اقْضِ لَنَا الْخَیرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَیرِ.
اللّهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِک عَظِیمَ الْأَجْرِ، وَکرِیمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ الْیسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِینَ، وَلَا تُهْلِکنا مَعَ الْهالِکینَ، وَلَا تَصْرِفْ عَنَّا رَأْفَتَک وَرَحْمَتَک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
اللّهُمَّ اجْعَلْنا فِی هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَک فَأَعْطَیتَهُ، وَشَکرَک فَزِدْتَهُ، وَثابَ إِلَیک فَقَبِلْتَهُ، وَتَنَصَّلَ إِلَیک مِنْ ذُنُوبِهِ کلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، یا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکرامِ.
اللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا، یا خَیرَ مَنْ سُئِلَ، وَیا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، یا مَنْ لَا یخْفی عَلَیهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلَا لَحْظُ الْعُیونِ، وَلَا مَا اسْتَقَرَّ فِی الْمَکنُونِ، وَلَا مَا انْطَوَتْ عَلَیهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، أَلَا کلُّ ذلِک قَدْ أَحْصاهُ عِلْمُک، وَوَسِعَهُ حِلْمُک، سُبْحانَک وَتَعالَیتَ عَمَّا یقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کبِیراً، تُسَبِّحُ لَک السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ وَمَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلّا یسَبِّحُ بِحَمْدِک؛
فَلَک الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ، یا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکرامِ، وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ، وَالْأَیادِی الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْکرِیمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِیمُ. اللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَی مِنْ رِزْقِک الْحَلالِ، وَعافِنِی فِی بَدَنِی وَدِینِی، وَآمِنْ خَوْفِی، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ. اللّهُمَّ لَاتَمْکرْ بِی وَلَا تَسْتَدْرِجْنِی وَلَا تَخْدَعْنِی، وَادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ.
در این قسمت از دعا سر و دیده خود را به جانب آسمان برداشت و از دیده های مبارکش مانند ریزش آب از دو مَشک، اشک می ریخت و با صدای بلند به محضر حق عرضه داشت:
یا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ، یا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ، وَیا أَسْرَعَ الْحاسِبِینَ، وَیا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ السَّادَةِ الْمَیامِینِ، وَأَسْأَلُک اللّهُمَّ حاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیتَنِیها لَمْ یضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی، وَ إِنْ مَنَعْتَنِیها لَمْ ینْفَعْنِی مَا أَعْطَیتَنِی، أَسْأَلُک فَکاک رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ، لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ وَحْدَک لاشَرِیک لَک، لَک الْمُلْک، وَلَک الْحَمْدُ، وَأَنْتَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ، یا رَبِّ یا رَبِّ...
پیوسته «یَا رَبِّ» می گفت و همه آنان که اطراف حضرت بودند به دعای حضرت گوش می دادند و به آمین گفتن اکتفا می کردند، در نتیجه صداهایشان با آن حضرت به گریستن بلند شد تا آفتاب غروب کرد، سپس زادوتوشه خود را بار کرده، به سوی مشعرالحرام حرکت کردند.
نویسنده گوید: کفعمی دعای عرفه حضرت سید الشهداء را در کتاب «بلد الامین» تا این قسمت ذکر کرده و علامه مجلسی در «زاد العِماد» این دعای شریف را موافق روایت کفعمی نقل فرموده ولی سید ابن طاووس در کتاب اقبال، پس از «یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ» این اضافه را آورده:
إِلهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنای فَکیفَ لَاأَکونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی؟! إِلهِی أَنَا الْجاهِلُ فِی عِلْمِی فَکیفَ لَاأَکونُ جَهُولاً فِی جَهْلِی؟! إِلهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِک وَسُرْعَةَ طَواءِ مَقادِیرِک مَنَعا عِبادَک الْعارِفِینَ بِک عَنِ السُّکونِ إِلی عَطاءٍ، وَالْیأْسِ مِنْک فِی بَلاءٍ. إِلهِی مِنِّی مَا یلِیقُ بِلُؤْمِی وَمِنْک مَا یلِیقُ بِکرَمِک؛
إِلهِی وَصَفْتَ نَفْسَک بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لِی قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِی أَفَتَمْنَعُنِی مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِی؟ إِلهِی إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّی فَبِفَضْلِک وَلَک الْمِنَّةُ عَلَی، وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِئُ مِنِّی فَبِعَدْلِک وَلَک الْحُجَّةُ عَلَی.
إِلهِی کیفَ تَکلُنِی وَقَدْ تَکفَّلْتَ لِی؟ وَکیفَ أُضامُ وَأَنْتَ النَّاصِرُ لِی؟ أَمْ کیفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ الْحَفِی بِی؟ ها أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیک بِفَقْرِی إِلَیک، وَکیفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیک بِمَا هُوَ مَحالٌ أَنْ یصِلَ إِلَیک؟ أَمْ کیفَ أَشْکو إِلَیک حالِی وَهُوَ لَایخْفی عَلَیک؟ أَمْ کیفَ أُتَرْجِمُ بِمَقالِی وَهُوَ مِنْک بَرَزٌ إِلَیک؛ أَمْ کیفَ تُخَیبُ آمالِی وَهِی قَدْ وَفَدَتْ إِلَیک؟ أَمْ کیفَ لَاتُحْسِنُ أَحْوالِی وَبِک قامَتْ؟
إِلهِی مَا أَلْطَفَک بِی مَعَ عَظِیمِ جَهْلِی! وَمَا أَرْحَمَک بِی مَعَ قَبِیحِ فِعْلِی! إِلهِی مَا أَقْرَبَک مِنِّی وَأَبْعَدَنِی عَنْک! وَمَا أَرْأَفَک بِی! فَمَا الَّذِی یحْجُبُنِی عَنْک؟ إِلهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وَتَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ، أَنَّ مُرادَک مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَی فِی کلِّ شَیءٍ حَتَّی لا أَجْهَلَک فِی شَیءٍ. إِلهِی کلَّما أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کرَمُک، وَکلَّما آیسَتْنِی أَوْصافِی أَطْمَعَتْنِی مِنَنُک؛
إِلهِی مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکیفَ لَاتَکونُ مَساویهِ مَساوِئَ؟! وَمَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِی فَکیفَ لَاتَکونُ دَعاویهِ دَعاوِی؟! إِلهِی حُکمُک النَّافِذُ وَمَشِیئَتُک الْقاهِرَةُ لَمْ یتْرُکا لِذِی مَقالٍ مَقالاً، وَلَا لِذِی حالٍ حالاً. إِلهِی کمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَیتُها، وَحالَةٍ شَیدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِی عَلَیها عَدْلُک، بَلْ أَقالَنِی مِنْها فَضْلُک. إِلهِی إِنَّک تَعْلَمُ أَنِّی وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّی فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً. إِلهِی کیفَ أَعْزِمُ وَأَنْتَ الْقاهِرُ؟ وَکیفَ لَاأَعْزِمُ وَأَنْتَ الْآمِرُ؛
إِلهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثارِ یوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیک بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِی إِلَیک، کیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیک بِما هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیک؟ أَیکونُ لِغَیرِک مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَک حَتَّی یکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک؟ مَتی غِبْتَ حَتَّی تَحْتاجَ إِلی دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیک؟ وَمَتی بَعُدْتَ حَتَّی تَکونَ الْآثارُ هِی الَّتِی تُوصِلُ إِلَیک؟ عَمِیتْ عَینٌ لَاتَراک عَلَیها رَقِیباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّک نَصِیباً؛
إِلهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الْآثارِ فَأَرْجِعْنِی إِلَیک بِکسْوَةِ الْأَنْوارِ وَهِدایةِ الاسْتِبْصارِ حَتَّی أَرْجِعَ إِلَیک مِنْها کما دَخَلْتُ إِلَیک مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیها، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیها، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
إِلهِی هذَا ذُلِّی ظاهِرٌ بَینَ یدَیک، وَهذَا حالِی لَایخْفی عَلَیک، مِنْک أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیک، وَبِک أَسْتَدِلُّ عَلَیک، فَاهْدِنِی بِنُورِک إِلَیک، وَأَقِمْنِی بِصِدْقِ الْعُبُودِیةِ بَینَ یدَیک. إِلهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِک الْمَخْزُونِ، وَصُنِّی بِسِتْرِک الْمَصُونِ؛
إِلهِی حَقِّقْنِی بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُک بِی مَسْلَک أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِک لِی عَنْ تَدْبِیرِی، وَبِاخْتِیارِک عَن اخْتِیارِی، وَأَوْقِفْنِی عَلَی مَراکزِ اضْطِرارِی.
إِلهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی، وَطَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَشِرْکی قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِی، بِک أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِی، وَعَلَیک أَتَوَکلُ فَلا تَکلْنِی، وَ إِیاک أَسْأَلُ فَلا تُخَیبْنِی، وَفِی فَضْلِک أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِی، وَبِجَنابِک أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِی، وَبِبابِک أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِی؛
إِلهِی تَقَدَّسَ رِضاک أَنْ یکونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْک فَکیفَ تَکونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؟ إِلهِی أَنْتَ الْغَنِی بِذاتِک أَنْ یصِلَ إِلَیک النَّفْعُ مِنْک فَکیفَ لَا تَکونُ غَنِیاً عَنِّی؟ إِلهِی إِنَّ الْقَضاءَ وَالْقَدَرَ یمَنِّینِی، وَ إِنَّ الْهَوی بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِی، فَکنْ أَنْتَ النَّصِیرَ لِی حَتَّی تَنْصُرَنِی وَتُبَصِّرَنِی، وَأَغْنِنِی بِفَضْلِک حَتَّی أَسْتَغْنِی بِک عَنْ طَلَبِی، أَنْتَ الَّذِی أَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فِی قُلُوبِ أَوْلِیائِک حَتَّی عَرَفُوک وَوَحَّدُوک، وَأَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِک حَتَّی لَمْ یحِبُّوا سِواک وَلَمْ یلْجَأُوا إِلی غَیرِک، أَنْتَ الْمُؤْنِسُ لَهُمْ حَیثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَأَنْتَ الَّذِی هَدَیتَهُمْ حَیثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، مَاذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَمَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک؟
لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِی دُونَک بَدَلاً، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغی عَنْک مُتَحَوِّلاً، کیفَ یرْجی سِواک وَأَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسانَ؟ وَکیفَ یطْلَبُ مِنْ غَیرِک وَأَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عادَةَ الامْتِنانِ؟ یا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ فَقامُوا بَینَ یدَیهِ مُتَمَلِّقِینَ، وَیا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیبَتِهِ فَقامُوا بَینَ یدَیهِ مُسْتَغْفِرِینَ، أَنْتَ الذَّاکرُ قَبْلَ الذَّاکرِینَ، وَأَنْتَ الْبادِئُ بِالإِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِینَ، وَأَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِینَ، وَأَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِینَ؛
إِلهِی اطْلُبْنِی بِرَحْمَتِک حَتَّی أَصِلَ إِلَیک، وَاجْذِبْنِی بِمَنِّک حَتَّی أُقْبِلَ عَلَیک. إِلهِی إِنَّ رَجائِی لَاینْقَطِعُ عَنْک وَ إِنْ عَصَیتُک، کما أَنَّ خَوفِی لَایزایلُنِی وَ إِنْ أَطَعْتُک، فَقَدْ دَفَعَتْنِی الْعَوالِمُ إِلَیک، وَقَدْ أَوْقَعَنِی عِلْمِی بِکرَمِک عَلَیک.
إِلهِی کیفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ أَمَلِی؟ أَمْ کیفَ أُهانُ وَعَلَیک مُتَّکلِی؟ إِلهِی کیفَ أَسْتَعِزُّ وَفِی الذِّلَّةِ أَرْکزْتَنِی؟ أَمْ کیفَ لَا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَیک نَسَبْتَنِی؛
إِلهِی کیفَ لَاأَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِی فِی الْفُقَراءِ أَقَمْتَنِی؟ أَمْ کیفَ أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِی بِجُودِک أَغْنَیتَنِی؟ وَأَنْتَ الَّذِی لَاإِلهَ غَیرُک تَعَرَّفْتَ لِکلِّ شَیءٍ فَما جَهِلَک شَیءٌ، وَأَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَی فِی کلِّ شَیءٍ فَرَأَیتُک ظاهِراً فِی کلِّ شَیءٍ، وَأَنْتَ الظَّاهِرُ لِکلِّ شَیءٍ، یا مَنِ اسْتَوی بِرَحْمانِیتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیباً فِی ذاتِهِ، مَحَقْتَ الْآثارَ بِالْآثارِ، وَمَحَوْتَ الْأَغْیارَ بِمُحِیطاتِ أَفْلاک الْأَنْوارِ، یا مَنِ احْتَجَبَ فِی سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ، یا مَنْ تَجَلَّی بِکمالِ بَهائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ مِنَ الاسْتِواءَ، کیفَ تَخْفی وَأَنْتَ الظَّاهِرُ؟ أَمْ کیفَ تَغِیبُ وَأَنْتَ الرَّقِیبُ الْحاضِرُ؟ إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ.