عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۳۲ - تجدید مطلع (در توصیف مازندران)
خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر
سوی مازندران تی و برگیری قرار اندر
گهی بر ساحل دریا بخوید و مرغزار اندر
گهی بر طرف بابل رود با بوس و کنار اندر
گهی غلطیده درگردونه‌های برق‌سار اندر
گهی بنشسته بر تازی کمیت راهوار اندر
خوشا مازندران ویژه پاییز و بهار اندر
به خاصه طرف آبسکون بدان دریاکنار اندر
زمینش سال‌ و مه سبز و گل اندر وی به‌ بار اندر
همیشه بلبلانش مست در لیل و نهار اندر
دمد انجیر بن‌ها بر چنار و بر منار اندر
درختی بر درختی روید و آید به بار اندر
تذرو جفت گم کرده خروشان بر چنار اندر
کشیده هر طرف گردن پی دیدار یار اندر
«‌هراز» بانگ زن پوید بدان خرم دیار اندر
به کردار طراز سیم بر نیلی شعار اندر
خروشش گوش کر سازد به ‌بانگ رعد سار اندر
بغلطاند تن پیل ژیان را بر گدار اندر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
کشمیر که با بهشت هم‌چشم افتاد
صد حیف که در جای بدی شد بنیاد
کشمیر درین زمین نمی‌کرد وطن
تا این ره بد که پیش کشمیر نهاد؟
قدسی مشهدی : مثنوی‌ها
شمارهٔ ۶ - بازآمدن به تعریف کشمیر
اگر این است نزهت‌گاه کشمیر
هزاران جان فدای راه کشمیر!
چمن جوید زکات از کوهسارش
که باشد بر کمر نقد بهارش
سراسر کوه در سرو و صنوبر
درختان کرده خارا را مشجّر
لباس کوه، سامان دگر داشت
مشجّر ابره، خارا آستر داشت
ز بس سرو و صنوبر گشته انبوه
قیامت هست قایم بر سر کوه
ز نخل پایه پایه، بسته منبر
به گرد کوه چون بار صنوبر
شد از سرو و صنوبر ناپدیدار
لباس باغ در بر کرده کهسار
کسی از فیض بستانش چه گوید
کز آب تیغ کویش سرو روید
طریق حق به از رضوان که پوید؟
که در فردوس پاکشمیر گوید!