عبارات مورد جستجو در ۴ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : هیلاج نامه
اسرارگفتن عبدالسلام درحضور منصور
سؤالی کرد از عبدالسلامم
کزین معنی جوابی ده تمامم
چه خواهد کرد این در ملک بغداد
که افتادست این مربودش آباد
مرا برگوی حال این یگانه
چه خواهد کرد در عین زمانه
اناالحق میزند مانند ما او
چه نامت اندر اینجا آشنارو
ولیکن ما نهانی راز گفتیم
نه با هر کس معانی باز گفتیم
عوام امروز میبینی یقین تو
در اینجاگاه پیر پیش بین تو
همه درگفت و گوی ما شده باز
چه باید کرد اینجا گو مرا باز
نه حرف عام این مرحرف خاصست
که میگوید کجا او زین خلاصست
کشند او را بزاری اندر اینجا
کنند او را عجب خواری درینجا
هزاران خواری آمد برتن او
نمیگردد چنین از گفت و از گو
اناالحق میزند مانند موسی
بسوی طور در دیدار مولی
اناالحق میزند مانند فرعون
خدائی میکند با فروباعون
اناالحق میزند مانند عشاق
خروشی افکند در روی آفاق
هنوز این مرد ناپخته است گوئی
بمیزان عقل ناسخت است گوئی
ندارد عقل ای نه مرد این پیر
چه باید کرد اکنون عین تدبیر
ندارد عقل افتاده است بیرون
بریزیدش خلایق جملگی خون
ندارد عقل از آن نادان راهست
فتاده این زمان درعین جاه است
ز دانائی نگوید هیچکس این
نمیبیند کسی این کفر بادین
حقیقت کفر کی با دین بگنجد
مر این عاقل بیک موئی نسنجد
سخن از کفر میراند نه از دین
ندارد گفتن او هیچ تمکین
حقیقت این زمانش پاره پاره
کنند اینجایگه دیگر چه چاره
نصرالله منشی : باب الملک والطائر فنزة
بخش ۷
ملک گفت: چه خبر تواند بود در آن کس که از سهوهای دوستان اعراض نتواند نمود و، از سر حقد و آزار چنان برنتواند خاست که در مدت عمر بدان مراجعت نپیوندد و، بهیچ وقت و در هیچ حال بر صحیفه دل او ازان اندک و بسیار نشانی یافته نشود و، اعتذار و استغفار اصحاب را باهتزاز و استبشار تلقی ننماید؟ قال النبی صلی الله علیه و سلم: الا انبئکم بشر الناس: من لایقبل عذرا و لایقبل عشرة. و من باری ضمیر خود را هرچه صافی تر می‌بینم و از ین ابواب که برشمرده می‌آید در خاطر خود اثری نمی یابم، و همیشه جانب عفو من اتباع را ممهد بوده ست و انعام و احسان من خدمتگاران را مبذول.
فنزه گفت:
گر باد انتقام تو بربحر بگذرد
از آب هر بخار که خیزد شود غبار
من می‌دانم که گناه کارم، و اگر چه مبتدی نبوده ام معتدی هستم، و هرکه در کف پای او قرحه ای باشد اگر چه بثبات عزم و قوت طبع بی باکی کند و در سنگ درشت رفتن جایز شمرده چاره نباشد از آنچه جراحت تازه شود و پای از کار بماند. چنانکه برخاک نرم رفتن بیش دست ندهد، و آنکه با علت رمد استقبال شمال جایز بیند همت او برتعرض کوری مقصور باشد. و مقاربت من با تو همین مزاج دارد و تحرز ازان از وجه شرع و قانون رسم فرض است، قال الله تعالی: ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکة. و استطاعت خلایق ازان نتواند گذشت که در صیانت ذات خود آن قدر مبالغت نمایند که بنزد خود معذور گردند. چه هرکه برقوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد و اقتحام او موجب هلاک و بوار باشد، و هرکه مقدار طعام و شراب نشناسد و چندان خورد که معده از هضم آن عاجز آید، یا لقمه براندازه دهان نکند تا در گلو بیاویزد،او را دشمن خود باید شمرد.
حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک
کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش
و هر که بغرور فریفته شود بنزدیک اصحاب خرد از ارباب جهل و ضلالت معدود گردد. و هیچ کس نتواند شناخت که تقدیر د رحق وی چگونه رانده شده است و او را مترصد سعادت روزگار می‌باید گذاشت یا منتظر شقاوت زیست. لکن برهمگنان واجبست که کارهای خویش بر مقتضای رایهای صایب می‌گزارند، و در مراعات جانب حزم، و خرد تکلف واجب می‌بینند، و در حساب نفس خویش ابواب مناقشت لازم می‌شمرند، و در میدان هوا عنان خود گرد می‌گیرند، و با دوست و دشمن در خیرات سبقت می‌جویند، تا همیشه مستعد قبول و اقبال و دولت توانند بود، واگر اتفاق خوب روی نماید از جمال آن خالی ننماید.
و کارهای جهان خود برقضیت حکم آسمانی می‌رود، و دران زیادت و نقصان و تقدیم و تاخیر صورت نبندد. وبر اطلاق عاقل آن کس را توان شناخت که از ظلم کردن و ایذای جانوران بپرهیزد، و مادام که را ه حذر پیش وی گشاده باشد در مقام خوف و فزع نه ایستد. و من بمهرب نزدیکم وگریزگاه، بسیار دارم، و حرام است بر من توقف در این حیرت و تردد، که سخط ملک خون من حلال دارد و آنچه از وجه دیانت و مروت محظور است مباح داند. و امید چنین می‌دارم که هرکجا روم اسباب معیشت من ساخته و مهیا باشد. چه هرکه پنج خصلت را بضاعت و سرمایه عمر خویش سازد بهر جانب که روی نهد اغراض پیش او متعذر نگردد و مرافقت رفیقان ممتنع نباشد و وحشت غربت او را موانست بدل گردد، از بدکرداری باز بودن، واز ریبت و خطر پهلو تهی کردن، و مکارم اخلاق را لازم گرفتن، وشعار و دئار خود کم آزاری و نیکو کاری ساختن، و حسن ادب در همه اوقات نگاه داشتن. و عاقل چون در منشاء و مولد و میان اقربا و عشیرت بجان ایمن نتواند بودن دل بر فراق اهل ودوستان و فرزندان و پیوستگان خوش کند، که این همه را عوض ممکن گردد.
و از نفس و ذات عوض صورت نبندد
این بنده دگر باره نروید نی نیست
و بباید دانست که ضایع تر مالها آنست که ازان انتفاع نباشد و و در وجه انفاق ننشیند، و نابکارتر زنان اوست که با شوی نسازد، و بتر فرزندان آنست که از اطاعت مادر و پدر ابا نماید و همت برعقوق مقصور دارد، و لئیم تر دوستان اوست که در حال شدت و نکبت دوستی و صداقت را مهمل گذارد، و غافل تر ملوک آنست که بی گناهان ازو ترسان باشند و در حفظ ممالک و اهتمام رعایا نکوشد، و ویران تر شهرها آنست که درو امن کم اتفاق افتد. وهرچند ملک کرامت می‌فرماید و انواع تمنیت و قوت دل ارزانی می‌دارد و آن را بعهود و مواثیق موکد می‌گرداند البته مرا بنزدیک او امان نیست و درخدمت و جوار او ایمن نتوانم زیست، چه روزگار میآن ما مفارقتی افگند که مواصلت را در حوالی آن مجال نتواند بود، و در مستقبل هرگاه که اشتیاقی غالب گردد حکایت جمال تخت آرای ملک بر چهره ماه و پیکر مهر خواهم دید و اخبار سعادت او از نسیم سحری خواهم پرسید.
و از حال غربت من رای ملک را هم بر این مزاج معلوم تواند شد.
ای باد صبح دم گذری کن بکوی من
پیغام من ببر ببر ماه روی من
بر این کلمه سخن بآخر رساندیدند و ملک را وداع کرد.
بجست با رخ زرد از نهیب تیغ کبود
چنانکه برگ بهاری زپیش باد خزان
اینست داستان حذر از مخادعت دشمن مستولی و احتراز از تصدیق لاوه و زرق خصم غالب. و بر عاقل پوشیده نماند که غرض از بیان این مثال آن بوده است تا خردمندان در حوادث هریک را امام سازند و بنای کارها برقضیت آن نهند. ایزد تعالی جملگی مومنان را شناسای مصالح حال و مآل و بینای مناظم دین و دنیا کناد، بمنه و رحمته.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۱۷ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ الآیة... بلى اقرارى است بجواب که در آن جحد بود، چنانک رب العالمین گفت حکایت از قول دوزخیان و بجواب خطاب خطابى عذاب سازان أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؟ قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا و نعم جواب استفهامى است که در آن جحد نبود چنانک آتشیان بجواب خطاب بهشتیان گفتند فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ و بلى در اصل بل بوده است و یا در افزودند تا با حرف نسق مشکل نشود، چون جهودان گفتند. در بهشت نشود مگر جهودان، و ترسایان گفتند در بهشت نشود مگر ترسایان، رب العالمین جواب داد که نه آن و نه‏ این هیچ دو در بهشت نشوند، بلى مؤمنان درشوند آن گه صفت مؤمن در گرفت.
گفت: مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ هر که روى خویش فرا داد، و کردار و دل خویش پاک داشت، و آهنگ خویش راست کرد. مقاتل گفت اسلام بمعنى اخلاص است و وجه بمعنى عمل اى من اخلص عمله میگوید در بهشت آن کس شود که اخلاص در اعمال بجاى آورد و اخلاص بر سه قسم است: اخلاص شهادت در اسلام، و اخلاص خدمت در ایمان، و اخلاص معرفت در حقیقت. و قرآن بهر سه قسم اشارت میکند، اخلاص شهادت را گفت أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ و اخلاص خدمت را گفت وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ و اخلاص معرفت را گفت إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ.
و در اخلاص اعمال حکایتى بیارند از سفیان عیینه که او را رفیقى بود و با وى برادرى گرفته بود، و آن رفیق را یسارى بود و نعمتى که درویشان را بدان نواختى و صدقه‏ها دادى، و نیز متعبّد بود، از دنیا بیرون شد. مردى آمد از شام و دعوى کرد که مرا بنزدیک وى امانتى بود قدر هزار دینار. وارثان گفتند ما ندانیم سفیان عیینه آن مرد را گفت که ترا شب نیمه شعبان بچاه زمزم باید شد، و او را از آن جایگاه بر خواندن تا ترا خبر کند که امانت کجا نهاده است، که در خبر مصطفى آمده است که ارواح مؤمنان و شهیدان و صالحان آن شب در چاه زمزم حاضر آیند، آن مرد برفت و او را از چاه زمزم خواند، جواب نیافت بر سفیان باز آمد، گفت خواندم و جواب نشنیدم، سفیان گفت «آه عدل اللَّه به الى برهوت» مگر او را بگردانیدند ازین چاه بچاه برهوت اندر حضرموت، آنجا که ارواح اشقیاهم درین شب مجتمع شوند آن مرد دیگر سال حضرموت، شد، و شب نیمه شعبان او را از آن چاه برخواند جواب داد، و نشان جاى امانت ازو درخواست، و امانت بوى باز رسید. و سفیان او را گفته بود که بپرس از حال و قصه وى، و بما عدل اللَّه به الى هناک مع عبادته و صومه و صدقاته.
فقال بلّغ سفیان منى السلام، و قل له الریاء الریاء عدل بى الى هاهنا، قال فاتیت سفیان و اخبرته به، فبکى بکاء شدیدا، ثم قال ان اللَّه تعالى لا یقبل الّا ما کان خالصا لوجهه.
و گفته‏اند که اسلام درین آیت بمعنى تفویض است و وجه بمعنى امر اى من فوّض امره الى اللَّه، معنى آنست که در بهشت آن کس شود که کار با خداوندگار گذارد.
و قال على بن عیسى من اسلم وجهه للَّه معناه: من سلّم جمیع بدنه لطاعة اللَّه فقد یقال لجملة الشی‏ء وجهه فجعل اشرف الاعضاء عبارة للجمیع.
وَ هُوَ مُحْسِنٌ و نیکو درآید در کردار و گفتار خود، و زندگانى و روزگار خود، و چنان داند در حال عبادت، و چنان انگارد که در خداى خود مى‏نگرد.
عمر خطاب گفت که جبرئیل ع پرسید از رسول خداى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که ما الاحسان؟ احسان چیست؟ رسول جواب داد
«ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک»
گفت احسان آنست که خداى را پرستى چنانک گویى که وى را مى‏بینى، اگر تو وى را نمى‏بینى وى ترا مى‏بیند. این اشارت است فرا نهایت مقام سالکان، و تحقیق این سخن آنست که هر رونده را در هر مقام که باشد بدایتى است و وساطتى و نهایتى: بدایت آنست که آغاز سفر کند از خود و در روش آید، و وساطت آنست که بصفت غریبان شود و غریب وار زندگانى کند، و نهایت آنست که بکعبه مشاهدت رسد. مصطفى سه رتبت اشارت کرده، حالت روش را گفت: «سیروا سبق المفردون»
و حالت غربت را گفت: «طلب الحق غربة»
و حالت مشاهدت را گفت: «اعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانّه یریک»
آن گه ثمره اخلاص بنده و ثواب احسان وى پدید کرد و گفت: فله اجره عند ربّه»
و هو الجنّة، وى را نزدیک خود به بهشت فرود آورد، آن بهشت که مصطفى صفت وى کرده که
«نور یتلألأ و ریحانة تهتزّ و نهر یطّرد و زوجة حسناء جمیلة فى نضرة و نعمة و سلامة، فى اقامة ابدا»
نورى تابان، بانواع ریاحین بویان، و جوى روان، و هم جفت جوان، و شادى و ناز جاودان، هر چه بخاطر بنده فراز آید و خواهد در بهشت او راست همان و هم چنان.
عبد الرحمن بن ساعده گفت: یا رسول اللَّه انه یعجبنى الخیل فهل فى الجنة خیل فقال له النبى ص «یا بن ساعدة، ان ادخلک اللَّه الجنّة کان فیها فرس من یاقوت احمر، یطربک حیث شئت من الجنة»
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه یوما و هو یحدّث فیمن عنده رجل من اهل البادیة، انّ رجلا من اهل الجنة استأذن ربّه فى الزرع، فقال له ربه او لیست فیما شئت، قال بلى و لکن احبّ ان ازرع فیقول اللَّه له ازرع فیبذر حبّة، فیبادر الطرف نباته و استواءه و استحصاده و نثره. امثال الجبال، فیقول اللَّه عز و جل دونک بنىّ آدم فانه لا یشبعک شى‏ء. فقال الاعرابى و اللَّه یا رسول اللَّه لا یجد هذا الّا قرشیا او انصاریا فانهم اصحاب الزرع فامّا نحن فلسنا باصحاب زرع، فضحک رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم.
«وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ الآیة... آنچه جهودانند میگویند که ترسایان بر هیچ چیز نه‏اند از دین بار خداى، و آنچه ترسایان‏اند میگویند جهودان بر هیچ چیز نه‏اند از دین، «وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ» و جهودان از توریة میدانند که ترسایان بر باطل‏اند که خداى را زن و فرزندى گویند، و ترسایان از انجیل میدانند که جهودان بر هیچ چیز نه‏اند که به عیسى نمى‏گروند، و در قبله یکدیگر را مخالف‏اند.
کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ... این الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ گبرانند که بى کتاب‏اند و بى علم نادانان محض، یعنى که این گبران میگویند جهودان و ترسایان خود بر هیچ چیز نه‏اند. سفیان ثورى چون این آیت برخواندى گفتى «صدقوا جمیعا و اللَّه» مقاتل گفت «الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» مشرکان عرب‏اند که پیغامبر را همان گفتند که جهودان و ترسایان یکدیگر را گفتند. و گفته‏اند که جهودان و ترسایان که درین آیت مذکورند جهودان مدینه اند و ترسایان فجران که پیش مصطفى در مناظره آمدند و یکدیگر را این گفتند.
فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اللَّه داورى کند و کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، و بایشان نماید که بهشتى کدامست و دوزخى کدام، فرقه حق کدام‏اند، و مآل و مرجع ایشان چیست، و فرقه ضلالت کدام‏اند و حاصل و فیصل ایشان چیست.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که طوس بن اسیسیانوس الرومى بجنگ بنى اسرائیل شد، و مهتران و جنگیان ایشان را بکشت و کهتران را ببردگى براند، و بیت المقدس را خراب کرد، و مسجد در دست گرفت و در آن پلیدیها و مردار بیوکند. رب العالمین گفت کیست کافرتر و شوخ‏تر از آن کس که این کار کند، بندگان خداى را از مسجد باز دارد، و نگذارد که در آن شند، و خداى را پرستند و وى را یاد کنند، و کار که کند و قصد که دارد در تخریب مسجد دارد و بآن کوشد، قتاده و سدى گفتند آن کس بخت‏نصر بود که ترسایان روم با وى برخاستند، و بجنگ جهودان شدند، و بیت المقدس را خراب کردند، و تا بروزگار عمر بیت المقدس خراب بود، آن گه مسلمانان دیگر باره بنا نهادند و مسجد باز کردند.
أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ زان پس که مسلمانان آن را عمارت کردند ترسایان روم را نیست که در آن مسجد شوند مگر بدستورى مسلمانان، دل ایشان پر از بیم مسلمانان و ترس از هلاک جان، اکنون از ترسایان کس در آن نشود الا بعهد و امان، یا پس بدزدى و متنکروار چنانک او را ندانند که اگر بدانند او را بکشند.
لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ ترسایانراست درین جهان رسوایى و خوارى و ننگ.
اگر ذمّى بود گزیت، و اگر حربى بود قتل، و در آن جهان عذاب مهین جاودان در آتش، مقاتل و کلبى گفتند لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ فتح قسطنطنیه و عموریه و رومیه است، حصارها و نشستگاه ایشان که در فتح آن استیصال ایشان است و تبتّر نظام دولت ایشان، مصطفى ع گفت الملحمة العظمى فتح قسطنطنیة و خروج الدجال فى سبعة اشهر. سدى گفت خزى ایشان در دنیا آنست که مهدى بیرون آید و قسطنطنیه بگشاید. و جاى ایشان خراب کند و قومى را بکشد، و قومى را ببردگى ببرد، و مهدى آنست که مصطفى ع گفت: «لو لم یبق من الدّنیا الّا یوم لطوّل اللَّه ذلک الیوم حتّى یبعث فیه رجلا منّى او من اهل بیتى یواطئ اسمه اسمى، و اسم ابیه اسم ابى، یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».
عطا و عبد الرحمن بن زید گفتند این آیت بشأن مشرکان مکه آمد، و بمساجد اللَّه مسجد حرام مى‏خواهد، مشرکان مصطفى را از حج و عبادت در آن مسجد بازداشتند، و مسجد را چون متعبد از آن باز دارند و در آن ذکر اللَّه نرود خراب گویند، باین معنى گفت «و سعى فى خرابها» پس چون مکه گشاده شد و کافران مقهور، رب العالمین گفت: أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ کافران را نیست که در آن شوند از ترس مسلمانان و بیم قتل، و مصطفى ع روز فتح منادى را فرمود تا ندا کرد که «الا لا یحجن بعد هذا العام مشرک و لا یطوفن بالبیت عریان.».
قوله تعالى وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ الآیة...
ابن عباس گفت جماعتى از یاران رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بسفرى بودند، و میغ برآمد و قبله بریشان مشتبه شد، هر کس باجتهاد روى بجانبى فرا داد و نماز کرد پس چون میغ باز شد بدانستند که هیچ یک روى بقبله نداشتند، پیش رسول خداى آمدند و قصه باز گفتند، در حال این آیت آمد، و این پیش از آن بود که آیت تحویل قبله با کعبه آمد، و پس از آنکه آیت تحویل آمد این منسوخ شد. عکرمه گفت این آیت خود در تحویل قبله است میگوید هر جا که روى فرا دهید نماز را در سفر و در حضر روى بآن جانب دهید که اللَّه شما را بر آن گردانید یعنى کعبه «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» اى جهة الّتى وجّهکم الیها.
ابن عمر گفت این آیت نماز تطوع را آمده است در سفر، یصلّى حیث ما توجهت به راحلته و گفته‏اند این جواب عیبگویان است قبله حق را، و طعنه گویان در مسلمانان در گردانیدن روى از قبله شامى بقبله تهامى، که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و مسلمانان چون در مدینه آمدند شانزده ماه نماز به بیت المقدس میکردند روى بمغرب داشتند بسوى شام، و کعبه از پس پشت، و رسول خداى در دل میداشت آرزوى آنک روى بکعبه داشتى، قبله ابراهیم. چون رب العالمین پس از شانزده ماه روى وى بکعبه گردانید، بر جهودان سخت آمد و بزرگ، و سخنان در گرفتند فراوان از اعتراض و انکار و طعن در رسول خدا و در اسلام و مؤمنان. آن گه که نماز بیت المقدس میکردند روى بمغرب داشتند و پشت بر مشرق، چون روى به کعبه گردانیدند روى بمشرق کردند و پشت بر مغرب ایشان گفتند اگر استقبال مغرب حق بود استدبار آن باطل است و اگر استقبال مشرق حق است استدبار آن باطل، رب العالمین از آن جوابها داد که یکى اینست که وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ و تمامى جواب ایشان آنست که گفت: وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها و شرح آن بجاى خویش گفته شود انشاء اللَّه. و وجه درین آیت بمعنى جهت است و جهت قبله است، و تخصیص را اضافت با خود کرد چنانک گفت بیت اللَّه و ناقة اللَّه إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ قیل واسع الشریعة، و قیل واسع المغفرة، و واسع العطاء واسع الشریعة فراخ شریعت است، دین وى آسان و راه بوى روشن و نزدیک.
چنانک مصطفى ع گفت «بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة واسع المغفرة فراخ آمرزش است فراخ بخشایش، لقوله تعالى وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم حکایة عن اللَّه عز و جل لو اتیتنى بقراب الارض ذنوبا اتیتک بقراب الارض مغفرة و لا ابالى، واسع العطاء فراخ بخش است و فراخ نعمت، قال اللَّه تعالى وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و قیل واسع اى فضله یسعکم، و نعمته تشملکم، علیم باعمالکم و نیّاتکم حیثما صلّیتم و دعوتم. قال بعض السلف دخلت دیرا فجاء وقت الصّلاة فقلت لبعض من فى الدیر من النصارى دلّنى على بقعة طاهرة اصلّى فیها، فقال لى طهّر قلبک عمّن سواه وقف حیث شئت قال فخجلت منه.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَهْلَ الْکِتابِ اى اهل تورات و انجیل لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ چرا حجت میسازید خود را در ابراهیم (ع) وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ و خود نفرستادند نه تورات و نه انجیل، مگر پس ابراهیم، أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۵) هیچ مى درنیاورید؟
ها بیدار بید و گوش دارید أَنْتُمْ هؤُلاءِ شما که اینان‏اید.
حاجَجْتُمْ حجّت مى‏آرید فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ در آنچه شما را بآن علم است.
فَلِمَ تُحَاجُّونَ چرا حجّت مى‏آرید؟ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ در آن چیز که شما را در آن علم نیست و نه از آن آگاهى؟ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۶۶). و خدا داند و شما ندانید.
ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا ابراهیم هرگز جهود نبود وَ لا نَصْرانِیًّا و نه ترسا بود وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً لکن حنیفى بود، مسلمان. وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۶۷) و هرگز از انبازگیران و انباز خوانان با خداى نبود.
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ اولى‏تر مردمان به ابراهیم لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ ایشان‏اند که بر پى اواند وَ هذَا النَّبِیُّ و این پیغامبر وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (۶۸) و خداى یار مؤمنان است و در نصرت و معونت نزدیک بایشان است.
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ دوست میدارند گروهى از جهودان، لَوْ یُضِلُّونَکُمْ اگر شما را بیراه توانند کرد و از حق شما را بتوانند فریفت، وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و بیراه نمیکنند مگر خویشتن را، وَ ما یَشْعُرُونَ (۶۹) و نمیدانند.
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ اى اهل کتاب چرا کافر میشوید بسخنان خداى وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۷۰) و شما گواهى میدهید که تورات حقّ است.
یا أَهْلَ الْکِتابِ اى اهل کتاب لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ چرا مى‏آمیزید راستى را بکژى وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ و پنهان میدارید چیزى که راست است و درست، وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۷۱) و شما میدانید راستى آن.
وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ، و گروهى گفت از دانشمندان اهل کتاب قوم خویش را: آمِنُوا بگروید بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا بآنچه فرو فرستادند بر مؤمنان، وَجْهَ النَّهارِ باوّل روز بگروید وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ و بآخر روز از آن اقرار و ایمان باز آئید لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۷۲) تا مگر ایشان که به محمد (ص) گرویده‏اند از تصدیق او باز پس آیند.