عبارات مورد جستجو در ۱۳ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
این هشت حرف نام آن شاه منست
آن شاه که او مظهر الله منست
مجموع دویست و سی و یک بشمارش
تا دریابی که نام دلخواه منست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
از نه پدر و چهار مادر زادم
از هفت و دو و سه، مستمند و شادم
پنج اصلم و در خانهٔ شش بنیادم
من در کف این گروه چون افتادم؟
عنصری بلخی : اشعار منسوب
شمارهٔ ۱۷ - ملک الشعرا عنصری گوید ، فی اللعز
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو ز دوده خرد
تیز چون تیغ بر گشاده زبان
گفت با من زهر دری و شنید
از کم و بیش و آشکار و نهان
از علوم و کلام ، وز تفسیر
از نجوم و طبایع حیوان
هر چه پرسید دادمش پاسخ
به حد طاقت و حد امکان
گفت هر دانشی کزو جزوی
بشنوی آن دگر شود آسان
از لغز گفت خواهمت لختی
تا چه داری بیان آن به بیان
علم آموخته توان گفتن
غرض خلق و یافتن نتوان.
گفتم او را که من به فکرت تو
بر رسم گر [مرا] دهی تو نشان
گفت آن چیست آن سوار که هست
از دلش مرکب و ز گل میدان
پیش نرگس همی کند بازی
گرد سنبل همی کند جولان
گاه بر پرنیان کشد لشکر
گاه بر ارغوان زند چوگان
گفتم او را بلی بدین صفت است
حلقۀ زلف خفتۀ جانان
گفت پس چیست آن سپیدی سیم
شبه اندر نساخته همیان
نرگس صورتی چو بادامی
گرد او تیر و گرد تیر کمان
گفتم ابن وصف چشم جانانست
چشم نه ، بلکه نرگس فتان
گفت پس چیست آنکه هستی او
نپذیرد به نیستیش گمان
ناپدیدی پدید ، هستی نیست
رامش جان و اندرو مرجان
گفتمش کاین دهان یار منست
داده بر درد دلشده برهان
گفت پس چیست آن دو تاریکی
که بیاراست روشنائی از آن
به سر سرو بر گریبانش
دامنش بر زمین فکنده کشان
به درازی چو دهر در گردون
به سیاهی چو عشق در هجران
گفتم آن و وصف [از] دو گیسوی اوست
کش دهم مشک و گونۀ قطران
گفت پس چیست آنکه روی زمین
همه بگرفت از آن کران به کران
راست چون روشنائی خورشید
زو جهان پرّ و ناگرفته جهان
گفتم این جاه صاحب الجیش
که گرفته ست طول و عرض جهان
ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۱ - چیستان
چار حرفست نام آن دلبر
که درش قبله ایست مردم را
اول نام و ثانی و ثالث
خمس نصف است و ربع چارم را
ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۱۱ - ایضاً
پرسم لغزی ای شده فاش از تو هنر
فکری کن و جهدی کن و بیرون آور
آنچیست که چون بر شمری مجموعش
نصفش نبود ز عشر او افزونتر
اهلی شیرازی : لغزها
لغز میر کریم الدین
چیست آن نام کاوری بشمار
در حساب کواکب سیار
اولش اول می آخر هم
ثانیش ثانی می از دو کنار
مرکزش کانی و محیطش را
آنچه گفتیم از یمین و یسار
هیچ از حال خود نیمگردد
گر بگردانش عدو صد بار
در ته بحر فکر بر گردش
گوهری جسته ام بجوی و برآر
مجد همگر : معمیات
شمارهٔ ۳
عدد حرف چل چو بشماری
جمله اعداد نام دلبر ماست
چار حرف است از آن دو بی نقط است
بر دگر حرف او نقط پیداست
مجد همگر : معمیات
شمارهٔ ۶
مرغی که به کوه جای گیرد یا دشت
نامش به حساب جمله آمد ده و هشت
هر چار حروف نامش ار قلب کنی
هر چند که هجده است حالی ده گشت
مجد همگر : معمیات
شمارهٔ ۹
پنج سی عقد نام یار من است
همه در پنج حرف کرده قرار
اول ثالثش دو سی آمد
دوم و پنجمش دو سی انگار
اولش نصف ثالث آمد و باز
پنجمش خمسی از دوم بشمار
بلند اقبال : بخش سوم
بخش ۴۸ - درجفر
بکن هرچه داری ز یزدان سؤال
بتاریخ روز وشب وماه وسال
پس آنگه حروفات اوراشمار
شماری هم از نقطه هایش بر آر
برابر کن این دو عدد را به هم
که یک نقطه نه بیش گردد نه کم
پس از هر یک از آن عددها که هست
بیاور حروفاتشان را به دست
به روشندلی چون رخ آینه
بگیر آن حروفات را بینه
برون کن زچشم ودل خود رمد
بگیر ازحروفات آنها عدد
پس ازآن عددها حروفات گیر
وز‌آنها عددها وسیط و صغیر
صغیر آنکه از یک الی نه بود
وسیط آنکه صددر شمرده شود
کن این دوعدد را یکی درشمار
که مقصود ازین میشود آشکار
شمار حروف وعدد وآن عدد
خبر از جواب سؤات دهد
نظیره حروفی که پیدا شود
جواب تورا صاف گویا شود
بلند اقبال : قطعات
شمارهٔ ۲۵ - معما
چار حرف است نام دلبر من
کاول و سیمش چهار بود
عشراتش شمر که تا بر تو
سر این نکته آشکار بود
دیم او دو همچو چارم اوست
چارمش آنچه درشمار بود
جواب محمد (ص)
وفایی شوشتری : قطعات
از افکار ابکار وفایی شوشتری
اندر اسماء خمسه اسمی هست
کاندر او نکته‌ای بود باهر
پنج حرف در حرف اوسط او
می شود هر دو سمت او ظاهر
ضرب در نفس نیم اوّل او
ضرب در حرف آخرین آخر
حرف اوّل ز چار اسم دگر
باز از هر دو سمت او ظاهر
هیچ اسمی به این صفت نبود
«جل شأن الذی هوالفاطر»
لبیبی : ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی
شمارهٔ ۱۰۲ - به شاهد لغت چیستان، بمعنی اغلوطه پرسیدنی که بعربی لغز گویند
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری