عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۱۹ - پیدا کردن شهوت فرج
بدان که شهوت صحبت بر آدمی مسلط کرده اند تا متقاضی باشد که تخم بپراکند تا نسل منقطع نشود و تا نموداری بود از لذت بهشت و آفت این شهوت عظیم است. ابلیس فرا موسی (ع) گفت، «با هیچ زن به خلوت منشین که هیچ مرد با زنی خلوت نکند که نه من ملازم وی باشم تا وی را فتنه گردانم». سعید بن مسیب می گوید که هیچ پیغمبر بفرستاد حق تعالی که نه ابلیس به سبب زنان از وی نومید نبود و من بر خویشتن از هیچ چیز چنان نترسم که از این، و بدین سبب جز اندر خانه خویش و خانه دختر خویش نشوم.
و بدان که اندر این شهوت نیز افراط است و تفریط و میانه. افراط آن بود که چنان شود که از فواحش شرم ندارد و همگی خویش بدان دهد و چون چنین بود واجب بود شکستن آن به روزه. و اگر شکسته نشود نکاح کند. و تفریط آن بود که وی را هیچ شهوت نباشد و آن نیز نقصان بود و اعتدال آن بود که شهوت بود و زیر دست بود. و کس بود که چیزها خورد تا شهوت وی زیادت شود و این از جهل بود. و مثل وی چون کسی بود که آشیان زنبور بشوراند تا اندر وی افتند مگر کسی که نکاح کرده بود و مقصود وی نگاهداشتن جانب زنان بود که حصن ایشان مردانند.
و اندر غرایب اخبار است که رسول (ص) گفت که اندر خود ضعف شهوتی دیدم. جبرئیل (ع) مرا هریسه ای فرمود و سبب آن بود که وی نه زن داشت و ایشان بر همه عالم حرام شده بودند و امید ایشان از همه گسسته بود.
و یکی از آفات این شهوت عشق است و آن سبب معصیتهای بسیار است و اگر اندر ابتدای آن احتیاط نکند از دست اندر گذرد و احتیاط آن نگاهداشتن چشم است که اگر به اتفاق چشم بیفتد، نگاهداشتن آن دیگر بار آسان بود، اما اگر فرا گذارد بازگرفتن دشوار بود و مثل نفس اندر آن چون ستوری است که ابتدا قصد جائی کند، عنان وی بر تافتن آسان بود. و چون درشد دنبال گرفتن و بیرون کشیدن دشوار بود، پس اصل نگاه داشتن چشم بود.
سعید بن مبیر گوید که فتنه داوود (ع) از چشم بود و داوود با پسر خویش گفت، «روا باشد که پس شیر و اژدرها فرا شوی، ولیکن باید که از پی زنان فرا نشوی». و یحیی بن زکریا (ع) را پرسیدند که ابتدای زنان از کجا خیزد؟» گفت، «از چشم و شهوت». و رسول (ص) می گوید که نگریستن تیری است از تیرهای ابلیس به زهر آب داده و هرکه از بیم حق تعالی چشم نگاه دارد وی را ایمانی دهند که حلاوت آن در دل بیابد. و رسول (ص) گفت که پس از وفات خویش هیچ فتنه نگذاشتم امت خویش را چون زنان. و گفت، «چشم زنا کند همچنان که فرج و زنای چشم نگریستن است». پس هرکه چشم نگاه نتواند داشت بر وی واجب بود که شهوت را ریاضت دهد و علاج این شهوت روزه داشتن است، اگر نتواند نکاح کردن و اگر چشم از کودکان نیکو روی نگاه نتواند داشت این آفت عظیم تر که این خود حلال نتوان کرد.
و هرکه اندر وی شهوتی حرکت کند و اندر امردی نگرد و از آن راحتی یابد، نگریستن بر وی حرام است، مگر راحت از آن جنس بود که از آب و سبزه و شکوفه و نقشهای نیکو یابد که آن زیان ندارد. و نشان آن بود که اندر وی تقاضای نزدیکی نباشد که شکوفه و گل اگرچه نیکو بود تقاضای بوسه دادن و برماسیدن آن نباشد. و چون این تقاضا پدیدار آمد نشان شهوت است و اول قدم لواطه است. و یکی از مشایخ همی گوید که بر مرید از شیری خشمگین که به وی افتد چنان نترسم که از غلامی امرد.
و یکی از مریدان گفت که شهوت چنان غالب شد که طاقت آن نداشتم. زاری و دعا کردم بسیار. پس شبی شخصی را به خواب دیدم که مرا گفت، «تو را چه بوده است؟» با وی گفتم. او دست به سینه من فرود آورد. چون بیدار شدم کفایت افتاده بود. چون یک سال برآمد، باز پدیدار آمد. همان شخص را به خواب دیدم که گفت، «خواهی این از تو بشود؟» گفتم، «خواهم». گفت، «گردن فرا پیش دار». گردن فرا پیش داشتم. شمشیری بیاورد و گردن من بزد. چون بیدار شدم کفایت شده بود و چون یک سال بگذشت باز پدیدار آمد. زاری کردم تا همان شخص را به خواب دیدم که با من گفت، «تا کی خواهی از حق تعالی دفع آن چیزی که وی دوست ندارد؟» پس زن کردم تا از آن خلاص یافتم.
و بدان که اندر این شهوت نیز افراط است و تفریط و میانه. افراط آن بود که چنان شود که از فواحش شرم ندارد و همگی خویش بدان دهد و چون چنین بود واجب بود شکستن آن به روزه. و اگر شکسته نشود نکاح کند. و تفریط آن بود که وی را هیچ شهوت نباشد و آن نیز نقصان بود و اعتدال آن بود که شهوت بود و زیر دست بود. و کس بود که چیزها خورد تا شهوت وی زیادت شود و این از جهل بود. و مثل وی چون کسی بود که آشیان زنبور بشوراند تا اندر وی افتند مگر کسی که نکاح کرده بود و مقصود وی نگاهداشتن جانب زنان بود که حصن ایشان مردانند.
و اندر غرایب اخبار است که رسول (ص) گفت که اندر خود ضعف شهوتی دیدم. جبرئیل (ع) مرا هریسه ای فرمود و سبب آن بود که وی نه زن داشت و ایشان بر همه عالم حرام شده بودند و امید ایشان از همه گسسته بود.
و یکی از آفات این شهوت عشق است و آن سبب معصیتهای بسیار است و اگر اندر ابتدای آن احتیاط نکند از دست اندر گذرد و احتیاط آن نگاهداشتن چشم است که اگر به اتفاق چشم بیفتد، نگاهداشتن آن دیگر بار آسان بود، اما اگر فرا گذارد بازگرفتن دشوار بود و مثل نفس اندر آن چون ستوری است که ابتدا قصد جائی کند، عنان وی بر تافتن آسان بود. و چون درشد دنبال گرفتن و بیرون کشیدن دشوار بود، پس اصل نگاه داشتن چشم بود.
سعید بن مبیر گوید که فتنه داوود (ع) از چشم بود و داوود با پسر خویش گفت، «روا باشد که پس شیر و اژدرها فرا شوی، ولیکن باید که از پی زنان فرا نشوی». و یحیی بن زکریا (ع) را پرسیدند که ابتدای زنان از کجا خیزد؟» گفت، «از چشم و شهوت». و رسول (ص) می گوید که نگریستن تیری است از تیرهای ابلیس به زهر آب داده و هرکه از بیم حق تعالی چشم نگاه دارد وی را ایمانی دهند که حلاوت آن در دل بیابد. و رسول (ص) گفت که پس از وفات خویش هیچ فتنه نگذاشتم امت خویش را چون زنان. و گفت، «چشم زنا کند همچنان که فرج و زنای چشم نگریستن است». پس هرکه چشم نگاه نتواند داشت بر وی واجب بود که شهوت را ریاضت دهد و علاج این شهوت روزه داشتن است، اگر نتواند نکاح کردن و اگر چشم از کودکان نیکو روی نگاه نتواند داشت این آفت عظیم تر که این خود حلال نتوان کرد.
و هرکه اندر وی شهوتی حرکت کند و اندر امردی نگرد و از آن راحتی یابد، نگریستن بر وی حرام است، مگر راحت از آن جنس بود که از آب و سبزه و شکوفه و نقشهای نیکو یابد که آن زیان ندارد. و نشان آن بود که اندر وی تقاضای نزدیکی نباشد که شکوفه و گل اگرچه نیکو بود تقاضای بوسه دادن و برماسیدن آن نباشد. و چون این تقاضا پدیدار آمد نشان شهوت است و اول قدم لواطه است. و یکی از مشایخ همی گوید که بر مرید از شیری خشمگین که به وی افتد چنان نترسم که از غلامی امرد.
و یکی از مریدان گفت که شهوت چنان غالب شد که طاقت آن نداشتم. زاری و دعا کردم بسیار. پس شبی شخصی را به خواب دیدم که مرا گفت، «تو را چه بوده است؟» با وی گفتم. او دست به سینه من فرود آورد. چون بیدار شدم کفایت افتاده بود. چون یک سال برآمد، باز پدیدار آمد. همان شخص را به خواب دیدم که گفت، «خواهی این از تو بشود؟» گفتم، «خواهم». گفت، «گردن فرا پیش دار». گردن فرا پیش داشتم. شمشیری بیاورد و گردن من بزد. چون بیدار شدم کفایت شده بود و چون یک سال بگذشت باز پدیدار آمد. زاری کردم تا همان شخص را به خواب دیدم که با من گفت، «تا کی خواهی از حق تعالی دفع آن چیزی که وی دوست ندارد؟» پس زن کردم تا از آن خلاص یافتم.
غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۲۱ - پیدا کردن آفت نگریستن به زنان و آنچه حرام است از آن
بدان که این نادر بود که کسی قدرت یابد اندر چنین کار و خویشتن نگاه تواند داشت. اولیتر آن بود که ابتدای کار نگاه دارد و ابتدای کار چشم است. علاء بن زیاد همی گوید که چشم بر چادر هیچ زن میفکن که از آن شهوتی در دل تو افتد. و حقیقت واجب بود حذر کردن از نظر کردن در جامه زنان و شنودن بوی خوش ایشان و شنیدن آواز ایشان، بلکه پیغام فرستادن و شنیدن به جایی گذشتن که ممکن بود که ایشان تو را بینند، اگرچه تو ایشان را نبینی، که هرکجا که جمال باشد، این همه تخم شهوت و اندیشه بد اندر دل افکندن بود.
و زن را نیز از مرد باجمال حذر باید کرد و هر نظر که به قصد باشد حرام بود، اما اگر چشم بی اختیار برافتد بزه نبود، ولیکن دومین نظر حرام بود. رسول (ص) گفت، «اول نظر توراست و دیگر برتوست» و گفت، «هرکه عاشق شود و خویشتن نگاه دارد و پنهان دارد و از آن رنج بمیرد شهید بود». و خویشتن نگاه داشتن آن بود که چون اول نظر به اتفاق افتاده باشد، دوم نگاه دارد و ننگرد و طلب نکند و آن در دل نگاه می دارد.
و بدان که هیچ تخم فساد چون نشستن با زنان اندر مجلس ها و مهمانی ها و نظاره ها نبود چون میان حجاب نبود. و بدان که زنان چادر و نقاب دارند کفایت نبود، بلکه چون چادر سفید دارند و اندر نقاب نیز تکلف کنند شهوت حرکت کند و باشد که نیکوتر نماید از آن که روی باز کنند. پس حرام است به زنان به چادر سپید و روی بند پاکیزه به تکلف اندر بسته بیرون شدن و هر زن که چنین کند عاصی است و پدر و مادر و برادر و شوهر که دارد و بدان راضی بود اندر آن معصیت با وی شریک باشد که بدان رضا داده بود.
و روا نیست هیچ مردی را جامه زنی را که داشته بود اندر پوشد به قصد شهوت یا دست فرا آن کند یا ببوید، یا شاسپرم یا سیب یا چیزی که بدان ملاطفت کنند فرا زنی دهد و فرا ستاند یا سخنی نرم و خوش گوید. و روا نیست زنی را که سخنی با مرد گوید الا درشت و به زجر، چنان که حق تعالی گوید، «ان اتیقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا»، زنان پیغمبر را همی گوید که به آواز خوش با مردان سخن مگویید. و از کوزه ای که زنان آب خورند نشاید به قصد از جای دهان ایشان آب خوردن و از باقی میوه که وی دندان فرو برده باشد خوردن.
و حکیمی همی گوید که اهل ابوایوب انصاری رحمهم الله و فرزندان وی هر کاسه ای که پیش رسول برگرفتندی و انگشت و دهان وی بدان رسیده بودی انگشت فرو آوردندی به تبرک، چون اندرین ثواب باشد و در آنچه قصد تلذذ و خوشی کند بزه باشد.
و از هیچ چیز حذر کردن مهم تر از آن نیست که از آنچه به زنان تعلق دارد. و بدان که هر زن و کودک که به راه پیش آید شیطانی تقاضا کردن گیرد که اندر نگر تا چگونه است باید که با شیطان مناظره کند و گوید، «چه نگرم؟ اگر زشت باشد من رنجور شوم و بزهکار گردم که من قصد آن کرده باشم تا نیکو بود و اگر نیکو بود چون حلال نیست بزهکار شوم و زر و بزه حاصل آید و حسرت و رنج با من بماند. اگر از پس وی فرا شوم دین و عمر بر سر آن« نهم و باشد که به مقصود نرسم».
و رسول (ص) را یک روز اندر راه چشم بر زنی افتاد نیکو. بازگشت و باز خانه شد و با اهل صحبت کرد. هم در حال غسل کرد و بیرون آمد و گفت، «هرکه را زنی پیش آید، شیطان حرکت شهوت کند با خانه شود و با اهل خویش صحبت کند که آنچه به اهل شماست همچنان است که با آن زن بیگانه».
و زن را نیز از مرد باجمال حذر باید کرد و هر نظر که به قصد باشد حرام بود، اما اگر چشم بی اختیار برافتد بزه نبود، ولیکن دومین نظر حرام بود. رسول (ص) گفت، «اول نظر توراست و دیگر برتوست» و گفت، «هرکه عاشق شود و خویشتن نگاه دارد و پنهان دارد و از آن رنج بمیرد شهید بود». و خویشتن نگاه داشتن آن بود که چون اول نظر به اتفاق افتاده باشد، دوم نگاه دارد و ننگرد و طلب نکند و آن در دل نگاه می دارد.
و بدان که هیچ تخم فساد چون نشستن با زنان اندر مجلس ها و مهمانی ها و نظاره ها نبود چون میان حجاب نبود. و بدان که زنان چادر و نقاب دارند کفایت نبود، بلکه چون چادر سفید دارند و اندر نقاب نیز تکلف کنند شهوت حرکت کند و باشد که نیکوتر نماید از آن که روی باز کنند. پس حرام است به زنان به چادر سپید و روی بند پاکیزه به تکلف اندر بسته بیرون شدن و هر زن که چنین کند عاصی است و پدر و مادر و برادر و شوهر که دارد و بدان راضی بود اندر آن معصیت با وی شریک باشد که بدان رضا داده بود.
و روا نیست هیچ مردی را جامه زنی را که داشته بود اندر پوشد به قصد شهوت یا دست فرا آن کند یا ببوید، یا شاسپرم یا سیب یا چیزی که بدان ملاطفت کنند فرا زنی دهد و فرا ستاند یا سخنی نرم و خوش گوید. و روا نیست زنی را که سخنی با مرد گوید الا درشت و به زجر، چنان که حق تعالی گوید، «ان اتیقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا»، زنان پیغمبر را همی گوید که به آواز خوش با مردان سخن مگویید. و از کوزه ای که زنان آب خورند نشاید به قصد از جای دهان ایشان آب خوردن و از باقی میوه که وی دندان فرو برده باشد خوردن.
و حکیمی همی گوید که اهل ابوایوب انصاری رحمهم الله و فرزندان وی هر کاسه ای که پیش رسول برگرفتندی و انگشت و دهان وی بدان رسیده بودی انگشت فرو آوردندی به تبرک، چون اندرین ثواب باشد و در آنچه قصد تلذذ و خوشی کند بزه باشد.
و از هیچ چیز حذر کردن مهم تر از آن نیست که از آنچه به زنان تعلق دارد. و بدان که هر زن و کودک که به راه پیش آید شیطانی تقاضا کردن گیرد که اندر نگر تا چگونه است باید که با شیطان مناظره کند و گوید، «چه نگرم؟ اگر زشت باشد من رنجور شوم و بزهکار گردم که من قصد آن کرده باشم تا نیکو بود و اگر نیکو بود چون حلال نیست بزهکار شوم و زر و بزه حاصل آید و حسرت و رنج با من بماند. اگر از پس وی فرا شوم دین و عمر بر سر آن« نهم و باشد که به مقصود نرسم».
و رسول (ص) را یک روز اندر راه چشم بر زنی افتاد نیکو. بازگشت و باز خانه شد و با اهل صحبت کرد. هم در حال غسل کرد و بیرون آمد و گفت، «هرکه را زنی پیش آید، شیطان حرکت شهوت کند با خانه شود و با اهل خویش صحبت کند که آنچه به اهل شماست همچنان است که با آن زن بیگانه».