تو هم بنویس! مجموعه خودت رو بساز! افزودن مجموعه جدید
وقتی ظلم ظالم را دیدم و فریاد برنیاوردم؛ علی مرد. وقتی در طمع ریالی بیشتر فریبکاری کردم؛ علی مرد. وقتی مجنونی دیدم سرگشته در کوچه ها و پوزخندی زدم؛ علی مرد. وقتی سائلی نا امید از درب خانه ام رفت؛ علی مرد. وقتی درمانده ای دیدم بی سرپناه مانده و پناهش ندادم؛ علی مرد. وقتی دیدم دختری کنار خیابان ایستاده و… ؛ علی مرد. وقتی دست نوازش بر سر یتیمی نکشیدم؛ علی مرد. وقتی که حرص میز و مقام کورم کرد؛ علی مرد. وقتی که مالم حرام شد ؛ علی مرد. وقتی انسانیت و شرف و مردانگی فراموش شد؛ علی مرد. وقتی دغدغه ی بزرگ زندگیم شکم شد؛ علی مرد. علی یک تن خاکی نبود که به ضربه شمشیری حقیر از پای دربیاید. علی معرفتی است. هر روز او را می کشم و تنها سالی یکبار برای مرگش گریه می کنم. آری… علی را من کشتم!!! «س.م.ط.بالا» (مصادف با بیست و دوم ماه رمضان 1433 هجری قمری)
این نوشته را بشنوید

این نوشته را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط نوشته با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.